عمر:کنار گذاشتن علی به خاطر حفظ اسلام بوده

تب‌های اولیه

125 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Magenta"]لا حول ولا قوه الا بلله العلی العظیم

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

کبوتر حرم الزهرا;242892 نوشت:

اینکه پیامبر وظیفه اش بشارت و انذار است

خب قبول می کنم اما کمی صبر کنید

نقل
  نوشته اصلی توسط : خالدبن ولید

رووف و رحیم

آبا یک نبی باید همه جا اینگونه باشد

یا هرجا که اذن داده شده؟

یا هرجا که اذن خلاف آند داده نشده؟

مثلا می گم

آیا پیامبر اجازه داشت ابی لهب رو بکشه؟

یا همسرشو؟

خب گویا این قسمت خوانده نشده و یا مشکلی در ان نیست:Gig:

خالدبن ولید;242913 نوشت:

بر همان مبنایی که در یک روز بیش از 700 نفر اسیر یهودی را سر زدند ! بر همان قانون !

یهودیان آنجا از نظر پیامبر فتنه گر بودند .

از انجا که من ممکنه در فهم کلام اشتباه رخ دهد

تقاضی دارم آیه قران را که مبین این کلامتان هست را بیاورید

ممنون

خالدبن ولید;242913 نوشت:
اما ابوسفیان و قریش بچه محل اند دیگه !

آدم با بچه محلها یک کم احساس داره ! مگه نه ؟

شما یعنی حکمت خدا رو با بچه محل یکی می دونید؟

یعنی اینکه خدا امر نکرد ابی لهبو بکشه همون اول پیامبر

که کلی دشمن داشت

یا همون لحظه ها که به قصد کشتن پیامبر می امدند و...

بقیهشو هم می گذاریم بعد از ارائه سند از سوی شما گرامی

تا یک وقت خدای نا کرده سو برداشت نشود:Gol:

خالدبن ولید;242913 نوشت:

تفاوت بحث من و شما در اینه که شما به داستانها و اساطیر قرآنی بیش از عقل فعلی تان اهمیت می دید

شاید

اما به این نکته توجه نموده ایید که این داستان به قول شما اساطیری قرانی اهمیتش کمتر از عقل است؟!!

این سوره را تا به حال خوانده اید؟

من که خواندم این ایات در ابتدا سوره بود:Gig:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الر تِلْكَ آياتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ(يوسف/1)
الر، آن آيات کتاب آشکار است!

این کتای مبین است آشکار است!!

این ایات

و بعدش می خوانم

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(يوسف/2)
ما آن را قرآني عربي نازل کرديم، شايد شما درک کنيد (و بينديشيد)!

خب ما بخوانیم و بیاندیشیم اذن می دهید؟

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَينَا إِلَيكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ(يوسف/3)
ما بهترين سرگذشتها را از طريق اين قرآن -که به تو وحي کرديم- بر تو بازگو مي‌کنيم؛ و مسلما پيش از اين، از آن خبر نداشتي!

خب بهترین سرگذشت ها اونم به کسی که خبر نداشته از انها

ِذْ قَالَ يوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ(يوسف/4)
(به خاطر بياور) هنگامي را که يوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب ديدم که يازده ستاره، و خورشيد و ماه در برابرم سجده مي‌کنند!»
قَالَ يا بُنَي لَا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيكِيدُوا لَكَ كَيدًا إِنَّ الشَّيطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ(يوسف/5)
گفت: «فرزندم! خواب خود را براي برادرانت بازگو مکن، که براي تو نقشه (خطرناکي) مي‌کشند؛ چرا که شيطان، دشمن آشکار انسان است!

چرا یعقوب گفت که اینو به برادرات نگو یعنی چی؟

چرا نباید بگوید؟

جواب می دید؟

وَكَذَلِكَ يجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيكَ وَعَلَى آلِ يعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(يوسف/6)
و اين گونه پروردگارت تو را برمي‌گزيند؛ و از تعبير خوابها به تو مي‌آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام و کامل مي‌کند، همان‌گونه که پيش از اين، بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام کرد؛ به يقين، پروردگار تو دانا و حکيم است!»

اینجا هم از غیب خبر می ده یا می دانسته یعقوب که خدا همانگونه تعمتو به یوسف تمام می کنه که به اسحاق و ابراهیم تمام کرد

راستی یه سوال از شما دارم

می شه بگویید چرا در این ایه صفت حکیم و علیم خدا آمده؟:Gig:
[SPOILER]نظر علما رو نمی دونم اما باید چیز جالبی باشه [/SPOILER]

و ادامه و خلاصه کردن کلام

لَقَدْ كَانَ فِي يوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ(يوسف/7)
در (داستان) يوسف و برادرانش، نشانه‌ها(ي هدايت) براي سؤال‌کنندگان بود!

حالا نمی دونم اما ایا این یک سوال نیست؟

که مطرح شد؟

چرا حضرت یعقوب باز حضرت یوسف را فرستاد مگر نمی دونست خطر داره؟

یا چرا گریه کرد؟ مگر نمی دانست که نبی می شوند؟:Gig:

دوست گرامی برادر من

تمامی امور به اذن خدا است

پیامبر نمی تونه کاری بی اجازه بکنه

می تونه؟

می تونه بدون اینکه جواز کشتن منافقو داشته باشه بکشه؟:Gig:

یا کفارو؟

خالدبن ولید;242913 نوشت:

می خواهید بگید که پیامبر هیچ اختیاری در کاراش نداشته ! همش وحی بوده !

من گفتم؟

گفتم کاری رو بدون اذن خدا نمی تونه انجام بده

مثالشم گفتم

یه مثال دیگه

چرا پیامبر 3 سال دعوت کصغری کردند؟
و همون ابتدا این کار رو نکردند؟

یا چرا پیامبر صلح حدیبه را امضا کردند

و...

دوست عزیز پیامبر باید کاراش به اذن خدا باشه نباشه

میشه هرج و مرج و خطا!!!

پیامبر همه چیز رو گفت
هیچ چیزی کم نگفت!!

این مردم بودند که به زور شمشیر و کلک عده ای ردای خلافت پوشیدند

چه ربطی به پیامبر داشت

پیامبر مشر است و انذار دهنده

هدایت دست خدا است

:Gol:

ادامه جواب پستتان در فرصتی اتی:Gol:
ان شاء الله:Gol:[/]

خالدبن ولید;242913 نوشت:
و حاج شیخ عباس قمی از علمای شیعه در کتاب منتهی الامال اسامی پسران علی را چنین ذکر می کند:حسن، حسین، محمداکبر،محمداصغر،عباس ،ابوبکر،عمر،عثمان ،عبیدالله، جعفر ،عبدالله ،یحیی،عون،محمدالاوسط(نقل از مشعل اتحاد ص 26)

راستی دقت کردید که نام سه تن از فرزندان امام علی : ابوبکر و عمر و عثمان است ؟

بعد می گیم : خان بخشیده شیخ علیخان نمی بخشه ! باور نمی کنید !

[="Tahoma"][="Magenta"]

خالدبن ولید;242932 نوشت:

راستی دقت کردید که نام سه تن از فرزندان امام علی : ابوبکر و عمر و عثمان است ؟

بعد می گیم : خان بخشیده شیخ علیخان نمی بخشه ! باور نمی کنید !

ببخشید اینو الان می گم

لطفا جواب ندید به پست تا جواب تمام شه

در صورت ویرایش هم لطفا بگویید کجا تا من متوجه شم چه تغییری دادید ممنون:Gol:

:Gig:

این پسستون کمی عجیبه

مطمئنید؟:Moteajeb!:

اشتباهی نشده؟

نقل قول:
- و حاج شیخ عباس قمی از علمای شیعه در کتاب منتهی الامال اسامی پسران علی را چنین ذکر می کند:حسن، حسین، محمداکبر،محمداصغر،عباس ،ابوبکر،عمر،عثمان ،عبیدالله، جعفر ،عبدالله ،یحیی،عون،محمدالاوسط(نقل از مشعل اتحاد ص 26)

این قسمت بعد از ویرایش

می شه سندو دقیق بگویید کجای منتهی الامال نقل شده؟

و خواهشا از تخلیط چند مطلب دوری کنید
ممنون

:Gol:[/]

کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
تقاضی دارم آیه قران را که مبین این کلامتان هست را بیاورید

من که نباید بیاورم پیامبر باید دلیل کشتارش را بیاورد ازآنجاییکه جبرییل به شکل و هیکل

دهیه الکلبی" بر پیامبر ظاهر شدند !! باید مردم می پرسیدند حکم کشتن یهودیان طبق کدام ایه است ؟

حرف ما هم همین است : بر چه اساس کشتار یهودیان بنی قریظه انجام شد ؟

زمانیکه سعد معاذ ! حکم بر کشتن یهودیان داد !!

پیامبرگفت : همان حکمی را دادی که خداوند متعال از فراز هفت آسمان حکم فرموده است ؟

( المغازی ؛ ص 387 )

یکنفر انسان فهیم مانند شما آنجا نبود که بپرسد در کجای قرآن که کلام خداست این گفته شده است ؟

کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
شما یعنی حکمت خدا رو با بچه محل یکی می دونید؟

حکمت خدا اکثراً قابل فهمه ! خدا ی حکیم کاراش ثابته ! یه جا اینجور یه جا اونجور نیست !

البته این حکمت رو ما آدما بهش اینجوری نسبت دادیم ! طبق عقل خودمون !

کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
یعنی اینکه خدا امر نکرد ابی لهبو بکشه همون اول پیامبر که کلی دشمن داشت

خدا دلش می خواست امر بکنه ، پیامبر زورش نمی رسید !

تازه همین که زنده از مکه خارج شد شانس آوردند !

کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(يوسف/2) ما آن را قرآني عربي نازل کرديم، شايد شما درک کنيد (و بينديشيد)!

اگر فارسی بود بیشتر می توانستیم بیندیشیم یا انگلیسی یا لاتین که دیگران هم بتوانند بیندیشند !

دارید سند میارید که اسلام دین یک نژادیه ؟ یا مربوط به یک منطقه است ؟

کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَينَا إِلَيكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ(يوسف/3) ما بهترين سرگذشتها را از طريق اين قرآن -که به تو وحي کرديم- بر تو بازگو مي‌کنيم؛ و مسلما پيش از اين، از آن خبر نداشتي!

بهترین که نه بلکه قصه های قوم سامی ! وگرنه همون موقع در هند و ایران و یونان قصه های عبرت آموز

بیشتری بود اما مردم شبه جزیره ازون خبر نداشتن !

کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
خب بهترین سرگذشت ها اونم به کسی که خبر نداشته از انها


کی گفته خبر نداشته ؟

پس خدیجه و ورقه بن نوفل چیکاره بودن ؟ اونا بهترین و نزدیکترین کسان پیامبر قبل از بعثت بوده اند !
ایندو نفر بسیار آگاه به ادیان سامی (یهودیت و مسیحیت ) بوده اند

کسانیکه سعی دارند پیامبر را بی سواد و امی بدانند ناخودآگاه به او جفا می کنند

ایشان مطالعات فراوانی در ادیان سامی داشته اند مطمئن باشید !


کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
می شه بگویید چرا در این ایه صفت حکیم و علیم خدا آمده؟

شما می شه بگی چرا بشیر و حلیم نیامده ؟


کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
می تونه بدون اینکه جواز کشتن منافقو داشته باشه بکشه؟

من با اطمینانی که شما دارید نمی تونم جواب بدم که می تونه یا نمی تونه ؟

چون من از احوالات خدا باخبر نیستم !

اما در تاریخ خواندم کسی روکه رفت تا زنی را در رختخواب در بغل طفل شیر خوارش بکشد تایید کردند !

عصماء بنت مروان

المغازی ص 124



کبوتر حرم الزهرا;242930 نوشت:
چرا پیامبر 3 سال دعوت کصغری کردند؟ و همون ابتدا این کار رو نکردند؟

اگر منظورتون اینه که چرا پیامبر در سه سال اول دعوت مخفیانه داشت ؟ چون عقلش
بهش حکم می کرد که کاری که نمی دونی چی توش در میاد اولش داد نزن ! اولش یار گیری کن !

بعد که زور دار شدی اعلان جنگ از طرف تو باشه !!!

بنظر شما پیامبر در عرض ده سال مدینه چند تا جنگ کرد؟

معنی غزوه و سریه را که می دانید ؟

[="Tahoma"][="Magenta"]

خالدبن ولید;242913 نوشت:

تنها چیزی که می دانم این است که معشوقه و همسر محبوب پیامبر بوده و تا لحظه آخر سر بر زانوی او داشته

( این را مطمئنم )

لا حول ولا قوه الا بلله العلی العظیم

اعوذ بلله من الشیطان رجیم

ببخشید:Moteajeb!:

می شه بگویید بر چه اساس اینو می گویید؟

معشوقه ؟

محبوب ترین؟

اونم کسی که خدا او رو مورد مزمت قرار داده!!!

و از همه تعجب بر انگیز تر اینکه

سر بر زانوی پیامبر

همسر پیامبر

اونم جلو کلی نا محرم!!!!

:Gig:

دوست عزیز مطمئنی؟

اونم زمانی که دستور داده شده زنان پیامبر پشت پرده باشند و همچنین مثل زنان جاهلیت نباشند؟:Gig:
[SPOILER]ببخشید شاید من اشتباه برداشت کردم لطفا بگویید چطور مطمئن شدید؟:Gol:[/SPOILER][/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

خالدبن ولید;242913 نوشت:

تنها چیزی که می دانم این است که معشوقه و همسر محبوب پیامبر بوده و تا لحظه آخر سر بر زانوی او داشته

( این را مطمئنم )

لا حول ولا قوه الا بلله العلی العظیم

اعوذ بلله من الشیطان رجیم

ببخشید:Moteajeb!:

می شه بگویید بر چه اساس اینو می گویید؟

معشوقه ؟

محبوب ترین؟

اونم کسی که خدا او رو مورد مزمت قرار داده!!!

و از همه تعجب بر انگیز تر اینکه

سر بر زانوی پیامبر

همسر پیامبر

اونم جلو کلی نا محرم!!!!

:Gig:

دوست عزیز مطمئنی؟

اونم زمانی که دستور داده شده زنان پیامبر پشت پرده باشند و همچنین مثل زنان جاهلیت نباشند؟:Gig:
[SPOILER]ببخشید شاید من اشتباه برداشت کردم لطفا بگویید چطور مطمئن شدید؟:Gol:[/SPOILER][/]

کبوتر حرم الزهرا;242937 نوشت:
می شه سندو دقیق بگویید کجای منتهی الامال نقل شده؟

فرزندان و همسران حضرت علی فرزندان و همسران حضرت علی منتهی الاَّمال، قم: انتشارات هجرت، 1373، ج1، ص364 -351. حضرت امیرالمؤمنین (ع) را از ذکور و اناث به قول شیخ مفید بیست و هفت تن فرزند بود. چهار نفر از ایشان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و زینب کبری ملقّب به عقیله و زینب صغری است که مکنّاة است به امّ کلثوم و مادر ایشان حضرت فاطمه‏ی زهرا سیّدة النّسأ(س) است و شرح حال امام حسن و امام حُسین علیهما السلام بیاید و زینب در حباله‏ ی نکاح عبدالله بن جعفر پسر عم خویش بود و از او فرزندان آورد که از جمله...

کبوتر حرم الزهرا;242951 نوشت:
سر بر زانوی پیامبر همسر پیامبر اونم جلو کلی نا محرم!!!!

نخیر پیامبر در هنگام مرگ سر بر زانوی عایشه داشته است ! تاریخ طبری ج 4 صفحه اش را یادم نیست

کبوتر حرم الزهرا;242949 نوشت:
می شه بگویید بر چه اساس اینو می گویید؟ معشوقه ؟ محبوب ترین؟

بله قربان عبارت " کلمینی یا حمیرای " ایشان مشهوراست !

پیامبر به این مو سرخ نوجوان علاقه عجیبی داشته اند ! اما بر سر قضیه شب در بیابان جا ماندن

او و تهمتهایی که مردم به او زدند امام علی به پیامبر توصیه می کنند که او را طلاق بده !

و از همین جا کینه عایشه با علی شروع می شود !

و کلاً رابطه خوبی بین این دو نبوده حتی در زمان پیامبر !

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم جمیعا

جناب خالد بن ولید
اولا شیعه خواه زیدی اسماعیلی اثنی عشری یا علوی و حتی غالی باشد ( که غلات هرگز شیعه نیستند ) جهالت سقیفه بنی ساعده را قبول ندارند . سقیفه بنی ساعده صراحتا یعنی رد قرآن و عترت و هیچ یک از شیعیان چنین اجازه ای را به خود نمیدهند.

پس رافضی یعنی جمیع شیعه

ثانیا بنده شیخ نیستم و امیدوارم منظورتان از شیخ علی من باشم که حقیر نامم علی است ولی شیخ نیستم و اینکه نمیبخشم چون در حد و اندازه آن نیستم که ببخشم و از عهده من خارج است.

ثالثا چرا برای دفاع از عمر بن خطاب ناآگاهانه به پیامبر تهمت میزنید ؟
به چه دلیل
از روی کدام سند میگوئید پیامبر چیزی را بخشید که از عهده او خارج بود ؟ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بخشید که جان فزندانش را به دژخیم بسپرد ؟

یا اینکه فرصت 4 روزه پس از یوم الخمیس مدام این حدیث را برای مردم تکرار میکردند :

انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله ( ثقل اکبر ) و عترتی اهل بیتی ( ثقل اصغر ) ...

رابعا در جریان این خلافت نابجا و بدور از سنت انبیاء طبق نص صریح قرآن کریم *
بغیر شهادت ائمه علیهم السلام بدست غاصبان خلافت و انحراف اسلام از مسیر حقیقی اش صدها تن از صحابه و تابعین که از جمله آنها حضرت عمار یاسر رحمه الله علیه بزرگوارانی همچون اویس قرنی و مالک اشتر نخعی به شهادت رسیدند

با این توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله چه چیزی را میتوانسته که ببخشد که شما برای تبرئه خلفاء چنین چیزی را بر زبان میرانید ؟

اما مخلص کلام
وقتی این مدت چند صفحه ای از کتاب تذکره الخواص سبط ابن جوزی را میخواندم و دیدم که این عالم اهل سنت چگونه از پیامبر و ائمه اثنی عشر سخن میگوید و تا آنجائیکه توانست سعی می کرد جانب صداقت و انصاف را در مورد این امامان برحق نگاه دارد لذا این باور در من تقویت شد که بین اهل سنت واقعی و تشیع فاصله چندانی نیست چراکه هر دو ثقل اکبر و ثقل اصغر را قبول دارند ( هر چند که میزان در پذیرش امامت ائمه است ) مگر اینکه این اتفاق نظر با افتراقی همچون پذیرش باطل برهم بخورد.
و باطلترین و
بدترین چیزی که از آن زمان باقی مانده این است که کسی سیرت بنی امیه را سیرت نبی اکرم بداند . کسی که میگوید معاویه رضی الله عنه یا یزید رضی الله عنه و با تاثیر از افعال این شجره ملعون برای مذهب خود سنت نبوی توصیف میکند بدون شک از مسیر اسلام خارج خواهد شد.

________________________________________

*( پس از وفات هر نبی ای جانشینان همگی بالاتفاق نبی ای بودند با عهده و وظیفه امامت و نه خلیفه ای که توانائی امامت بر امت را نداشت )

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

یاحق

درود بر دوست گرامی

bina88;243001 نوشت:
اولا شیعه خواه زیدی اسماعیلی اثنی عشری یا علوی و حتی غالی باشد ( که غلات هرگز شیعه نیستند ) جهالت سقیفه بنی ساعده را قبول ندارند . سقیفه بنی ساعده صراحتا یعنی رد قرآن و عترت و هیچ یک از شیعیان چنین اجازه ای را به خود نمیدهند.

من که گفتم خان بخشیده ! اما شیعه نمی بخشد !

رابطه امام علی با دو خلیفه اول (بخصوص ) به آن بدی که شما دلتان می خواهد نبوده است

بیشترین اختلاف بین حضرت زهرا با ابوبکر بر سر فدک بود ! در تمام کتب تاریخی آمده که ابوبکر استدلال کرده که چون بعد ازپیامبر چیزی به کسی ارث نمی رسد فدک (باغ متعلق به یهودیان ) را به ایشان نداد و اختلافات ازینجاشروع شد !

"فدک"دهکده و نخلستان بسیار بزرگی بود با کشتزار های سبز و خرم که حضرت محمد ان را به دخترش فاطمه بخشیده بود! که البته سپاهیان حضرت محمد با این عمل وی مخالفت کرده بودند زیرا معتقد بودن مطابق دستور قرآن (سوره انفال .آیه 41و69) غنیمت جنگی باید بین همه تقسیم شود ولی حضرت محمد به این امر اعتنایی نکرد و ان را به حضرت فاطمه بخشید که پس از مرگ حضرت محمد ابوبکر صدیق انرا بنفع بیت المال مسلمین مصادره کرد.حضرت فاطمه نزد ابو بکر رفت و فرمود این باغ را پدرم به من واگذار کرده که ابو بکر هم در جواب فرمودند:"نحن معاشر الانبیاء لا نورث" یعنی : ما پیامبران ارث نمی گذاریم و از وا گذاری ان به حضرت فاطمه خودداری کرد. (تاریخ طبری .جلد 4. صفحه 1335-1336 )

شما اگر نهج البلاغه دم دست دارید بروید واین خطبه را بخوانید :

در خطبه 77 می فرماید :

"ان بنی امیه لیفوقننی تراث محمد تفویق و الله لئن بقیت لهم لانفضنهم نفض الحام الوذام التربه !"

معنی : بنی امیه از میراث محمد جز اندک چیزی بمن نمی پردازند . سوگند بخدا ! اگر زنده ماندم بنی امیه را از حکومت دور کنم چونان قصابی که شکمبه خاک آلوده را دور می اندازد !

(لیفوقوننی یعنی اندک اندک از مال بمن می دهند !! )

بالاخره پولی که بزور اخذ گردد عاقبت خوشی برای صاحبانش ندارد



bina88;243001 نوشت:
ثانیا بنده شیخ نیستم و امیدوارم منظورتان از شیخ علی من باشم که حقیر نامم علی است ولی شیخ نیستم و اینکه نمیبخشم چون در حد و اندازه آن نیستم که ببخشم و از عهده من خارج است.

این یک ضرب المثل است که در زمان کریمخان زند رایج شد و ربطی به شما یا کسی دیگر ندارد

bina88;243001 نوشت:
ثالثا چرا برای دفاع از عمر بن خطاب ناآگاهانه به پیامبر تهمت میزنید ؟


اتفاقا ً عمر خطاب یکی از منفورین من است و اصلاً من اورا بعنوان یکنفر صالح برای شتر چرانی

هم نمی دانم چه رسد به رهبری جامعه !

اما چه کنم که او جزو پنج اصحاب نزدیک و پدر زن پیامبر است .

بمن چرا خرده می گیرید ! من که دختر اورا بزنی نگرفته ام و با او هم از بام تا شام دم خور نیستم !

مرگ بر عمر خطاب جنایتکار! خوبه ؟

جرات دارید اینو جلو پیغمبر بگید !

bina88;243001 نوشت:
رابعا در جریان این خلافت نابجا و بدور از سنت انبیاء طبق نص صریح قرآن کریم * بغیر شهادت ائمه علیهم السلام بدست غاصبان خلافت و انحراف اسلام از مسیر حقیقی اش صدها تن از صحابه و تابعین که از جمله آنها حضرت عمار یاسر رحمه الله علیه بزرگوارانی همچون اویس قرنی و مالک اشتر نخعی به شهادت رسیدند

این را چرا به من می گوئید ؟ مگر من علم غیب دارم ؟ من و شما بعد از رخ دادن اتفاق

آنرا خوانده ایم یا نقدش می کنیم یا برایش توجیه می تراشیم !

اینرا به کسانی بگویید که علم غیب داشتند و دست یاران ناصالح خود (به زعم شما)

را برای این قبیل نادرستیها باز گذاشتند !

پس یا پیامبر در این مورد مهم آینده نگری نکرده اند !!

یا کسانی که برای ایشان علم غیب می تراشند زیاده روی کرده اند !

خالدبن ولید;242867 نوشت:
فکر نمی کنید اگر پیامبر در همان روز فتح مکه سر فتنه را می کندند و ایوسفیان و زنش هند

را اعدام می کردند (مثل بقیه کفار ) انحراف بعدی در دینش بوجود نمی آمد ؟

معاویه در دست و پای پیامبر چه می کند ؟ دختر ابوسفیان در بیت رهبری چه می کند ؟

همه کسانیکه شما ازشان بدت می آید پدر زنان پیامبر هستند !

ابوسفیان ، عمر ، ابوبکر و...

ما که نباید کاتولیکتر ازپاپ بشویم !

اگر پیامبر می دانستند که اینان بعدها فتنه می کنند که نباید رابطه با ایشان را اینقدر
گرم نگه دارند !

پس :

یا ایشان علم غیب نداشتند !

یا ایشان علم غیب داشتند پس کارشان منطقی نبوده !

یا اینکه روایات روافض (نه شیعه) علیه این صحابه پیامبر حکایت

سوره توبه، آیات 4 و 7

4 إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ

7 كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ

4 مگر آن گروه از مشرکان که با ايشان پيمان بسته ايد و در پيمان خود کاستی نياورده اند و با هيچ کس بر ضد شما همدست نشده اند با اينان به پيمان خويش تا پايان مدتش وفا کنيد ، زيرا خدا پرهيزگاران را دوست دارد
7 چگونه مشرکان را با خدا و پيامبر او پيمانی باشد ? مگر آنهايی که نزد، مسجدالحرام با ايشان پيمان بستيد اگر بر سر پيمانشان ايستادند ، بر سر پيمانتان بايستيد خدا پرهيزگاران را دوست دارد.

مشکل شما اینست که از ابتدا یک گمان باطل عنوان می کنید، بعد به همان گمان باطل استناد می کنید!

ناصر یوسف نژاد;243017 نوشت:
إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ 7 كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ 4 مگر آن گروه از مشرکان که با ايشان پيمان بسته ايد و در پيمان خود کاستی نياورده اند و با هيچ کس بر ضد شما همدست نشده اند با اينان به پيمان خويش تا پايان مدتش وفا کنيد ، زيرا خدا پرهيزگاران را دوست دارد 7 چگونه مشرکان را با خدا و پيامبر او پيمانی باشد ? مگر آنهايی که نزد، مسجدالحرام با ايشان پيمان بستيد اگر بر سر پيمانشان ايستادند ، بر سر پيمانتان بايستيد خدا پرهيزگاران را دوست دارد.


حرف سر علم غیب بود ! این آیات که شما اوردید یک بحث اخلاقی می کند که تا کسی پیمان شکنی نکرده شما با او خوشرفتار باشید . اما وقتی سخن از داشتن علم به آینده می شود شما بعنوان کسی که آینده را مانند یک فیلم می بینید باید برای جلوگیری از وقایع بد تمهیداتی را بیندیشید مگر اینکه آنرا ببینید و کاری نتوانید بکنید !
بعبارت دیگر پیامبر فقط آینده را بدون توانایی در دخل و تصرف در آن می دیدند ! اما باز هم می شد عده ای را از جریان امور آگاه کرد و بهتر عمل نمود !

ما دو نوع شخصیت تاریخی داریم : یکی آنی که بوده ، یکی آنی که مومنین دلشان می خواهد باشد !

خالدبن ولید;243018 نوشت:

حرف سر علم غیب بود ! این آیات که شما اوردید یک بحث اخلاقی می کند که تا کسی پیمان شکنی نکرده شما با او خوشرفتار باشید . اما وقتی سخن از داشتن علم به آینده می شود شما بعنوان کسی که آینده را مانند یک فیلم می بینید باید برای جلوگیری از وقایع بد تمهیداتی را بیندیشید مگر اینکه آنرا ببینید و کاری نتوانید بکنید !
بعبارت دیگر پیامبر فقط آینده را بدون توانایی در دخل و تصرف در آن می دیدند ! اما باز هم می شد عده ای را از جریان امور آگاه کرد و بهتر عمل نمود !

ما دو نوع شخصیت تاریخی داریم : یکی آنی که بوده ، یکی آنی که مومنین دلشان می خواهد باشد !

دیدی حالا!!

اینجوری نشد. اولا آیه اشاره به مشرکانی می کند که در مسجد الحرام با آنان عهد بسته شده، پیامبر (ص) با کدام مشرک در مسجد الحرام عهد بست؟ دقیقا او را نام ببرید خواهشاً؟
در ثانی کسی که این آیه را نازل کرده خداوند متعال است، آیا پیامبر (ص) می تواند با وجود اینکه از آینده و ظلم ابوسفیان و فرزند و نوه اش اطلاع دارد، خلاف نص صریح قرآن، و دستور خداوند متعال عمل کرده و آنانی را که با آنان عهد بسته، (حتی مشرک) بکشد؟!

دوست عزیز، حقایق را قایم نکنید! فرار نکنید! از میدان جنگ احد ...!

لا اله الا الله!

اینجور که شما می فرمایید خداوند متعال باید تمام ابنای بشر را بجز معصومین (ع) از ابتدا به درک واصل کند، چون همه گناه کرده اند و خداوند به واسطه عالم بودن به غیب از این مسئله (که بشر در آینده گناه می کند)اطلاع داشته است!

خالدبن ولید;242932 نوشت:

[=times new roman]راستی دقت کردید که نام سه تن از فرزندان امام علی : ابوبکر و عمر و عثمان است ؟

[=times new roman]بعد می گیم : خان بخشیده شیخ علیخان نمی بخشه ! باور نمی کنید !

[=Arial Black]سلام برهمه ولایت پذیران ائمه اطهار(ع)
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]اقایان و خانم های منکر

[=Arial Black]لطفا شبهاتی مطرح نکیند که مرغ پخته هم به خنده بیفته

[=Arial Black]اما من یه سوال از منکران دارم
[=Arial Black]
[=Arial Black]شما اول می رید تحقیق می کنید و از هر دری ناامید می شید بعد می این تو این سایت این شبهات رو می اندازید
[=Arial Black]یه نه !!!>؟صرفا قصدتون همین شبه افکنی هاست
[=Arial Black]
[=Arial Black]یه سری به ایین لینک بزن تا جوابت رو بگیری
[=Arial Black]
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=437

البته اینم متنش

صرفا برای رفع هرگونه سوء تفاهم

[=Arial Black]
......................................................................................................................

طرح شبهه:

شيعيان ادعا مى‌كنند كه خليفه اول و دوم به خانه فاطمه (رضى الله عنها) حمله كرده‌اند؛ در حالى كه همه مى‌دانيم علي رضى الله عنه چند تن از فرزندان خود را به نام‌هاى خلفا ـ همان‌هايى كه ادعا مى‌شود قاتل فاطمه بوده‌اند ـ نام گذارى كرده است. اين نشان مى‌دهد كه خلفا از اين تهمت‌ها برى هستند. آيا كسى نام فرزندانش را از نام قاتل زنش مى‌گذارد؟
نقد و بررسي:

پاسخ اجمالي:

نام گذاري به نام ابوبکر:

اولاً: اگر قرار بود كه امير مؤمنان عليه السلام نام فرزندش را ابوبكر بگذارد، از نام اصلى او (عبد الكعبه، عتيق، عبد الله و... با اختلافى كه وجود دارد) انتخاب مى‌كرد نه از كنيه او؛
ثانيا: ابوبكر كنيه فرزند علي عليه السلام بوده و انتخاب كنيه براى افراد در انحصار پدر فرزند نمى‌باشد؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعى كه در زندگي‌اش اتفاق مى‌افتاد كنيه‌اش را انتخاب مى‌كرد.
ثالثاً: بنا بر قولى، نام اين فرزند را امير مؤمنان عليه السلام، عبد اللّه گذارد كه در كربلا سنّش 25 سال بوده است.
ابو الفرج اصفهانى مى نويسد:
قتل عبد الله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له.
عبد الله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22.
بنا براين سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علي عليه السلام بوده كه حضرت در آن دوره تندترين انتقاد ها را از خلفاى پيشين داشته است.
نام گذاري به نام عمر:

اولاً: يكى از عادات عمر تغيير نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر اين نام را بر او گذازد و به اين نام نيز معروف شد.
بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:
وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن عليّ بإسمه.
عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، «عمر» نام‌گذارى كرد.
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297.
ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسد:
ومولده في أيام عمر. فعمر سماه باسمه.
در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب كرد.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
عمر بن الخطاب، اسم افراد ديگرى را نيز در تاريخ تغيير داده است كه ما فقط به سه مورد اشاره مى‌كنيم:
1. إبراهيم بن الحارث بـ عبد الرحمن.
عبد الرحمن بن الحارث.... كان أبوه سماه إبراهيم فغيّر عمر اسمه.
پدرش اسم او را ابراهيم گذاشته بود؛ ولى عمر آن را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.
2. الأجدع أبى مسروق بـ عبد الرحمن.
الأجدع بن مالك بن أمية الهمداني الوادعي... فسماه عمر عبد الرحمن.
عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالك را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.
4 ثعلبة بن سعد بـ معلي:
وكان إسم المعلى ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلى.
نام معلي، ثعلبه كه عمر آن را تغيير داد و معلي گذاشت.
الصحاري العوتبي، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهيم (متوفاي: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250.
ثانياً: ابن حجر در كتاب الاصابة، باب «ذكر من اسمه عمر»، بيست و يك نفر از صحابه را نام مى‌برد كه اسمشان عمر بوده است.
1. عمر بن الحكم السلمي؛ 2. عمر بن الحكم البهزي؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماري؛ 4. عمر بن سعيد بن مالك؛ 5. عمر بن سفيان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو الليثي؛ 9. عمر بن عمير بن عدي؛ 10. عمر بن عمير غير منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعي؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاوية الغاضري؛ 15. عمر بن وهب الثقفي؛ 16. عمر بن يزيد الكعبي؛ 17. عمر الأسلمي؛ 18. عمر الجمعي؛ 19. عمر الخثعمي؛ 20. عمر اليماني. 21. عمر بن الخطاب.
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992.
آيا اين نام گذاري‌ها همه به خاطر علاقه به خليفه دوم بوده؟!.
نام گذاري به نام عثمان:

اولاً: نام گذارى به عثمان، نه به جهت همنامى با خليفه سوم و يا علاقه به او است؛ بلكه همانگونه كه امام عليه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون اين نام را انتخاب كرده است.
إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون.
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 23.
ثانياً: ابن حجر عسقلانى بيست و شش نفر از صحابه را ذكر مى‌كند كه نامشان عثمان بوده است، آيا مى‌شود گفت: همه اين نام گذاري‌ها چه پيش و چه پس از خليفه سوم به خاطر او بوده است
1. عثمان بن ابوجهم الأسلمي؛ 2. عثمان بن حكيم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حميد بن زهير بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنيف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربيعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربيعة الثقفي؛ 7. عثمان بن سعيد بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشريد؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبيد الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشريد؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفي؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاري؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قيس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومي؛ 25. عثمان الجهني؛ 26. عثمان بن عفان.
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.
پاسخ هاي تفصيلي

1. هيج اسمى (غير از نام‌هاى خداوند بارى تعالي) انحصارى نيست كه مختص يك نفر باشد؛ بلكه گاهى يك اسم براى افراد زيادى انتخاب مى‌شد كه با همان نام هم شناخته مى‌شدند و هيچ محدوديتى در اين زمينه در بين اقوام و ملل وجود نداشته است؛ بنابراين، نام‌هايى از قبيل ابوبكر و عمر و عثمان از نام‌هاى مرسومى بوده است كه بسيارى از مردم زمان پيامبر و ياران واصحاب آن حضرت، و نيز ياران و دوستان و اصحاب امامان شيعه به همين نامها معروف و مشهور بوده‌اند، مانند:
أبوبكر حضرمي، ابوبكر بن ابوسمّاك، ابوبكر عياش و ابوبكر بن محمد از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السلام.
عمر بن عبد اللّه ثقفى، عمر بن قيس، عمر بن معمر از اصحاب امام باقر عليه السلام. و عمر بن أبان، عمر بن أبان كلبي، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة! عمر بن اذينة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظلة، عمر بن سلمة و... از اصحاب امام صادق عليه السلام.
عثمان اعمى بصرى، عثمان جبلة و عثمان بن زياد از اصحاب امام باقر عليه السلام، و عثمان اصبهانى، عثمان بن يزيد، عثمان نوا، از اصحاب امام صادق عليه السلام.
2. شکى نيست که شيعيان از يزيد بن معاويه و اعمال زشت او تنفر شديدى داشته و دارند؛ ولى در عين حال مى‌بينيم که در بين شيعيان و اصحاب ائمه عليهم السلام کسانى بوده‌اند كه نام شان يزيد بوده است؛ مانند:
يزيد بن حاتم از اصحاب امام سجاد عليه السلام. يزيد بن عبد الملك، يزيد صائغ، يزيد كناسى از اصحاب امام باقر عليه السلام؛ يزيد الشعر، يزيد بن خليفة، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحة، يزيد بن فرقد، يزيد مولى حكم از اصحاب امام صادق عليه السلام.
حتى يکى از اصحاب امام صادق عليه السلام، نامش شمر بن يزيد بوده است.
الأردبيلي الغروي، محمد بن علي(متوفاي1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مكتبة المحمدي.
آيا اين نام گذاري‌ها مى‌تواند دليل بر محبوبيت يزيد بن معاويه نزد ائمّه و شيعيان آنان باشد؟
3. نامگذارى فرزندان روى علاقه پدر و مادر به افراد و شخصيت‌ها صورت نمى‌گرفت و گر نه بايد همه مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسول اكرم صلى الله عليه وآله نامگذارى مى‌كردند.
اگر نامگذارى به خاطر ابراز محبت به شخصيت‌ها بود، چرا خليفه دوم به سراسر ممالك اسلامى بخشنامه كرد كه كسى حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا صلى الله عليه وآله نامگذارى كند؟
ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحيح بخارى مى‌نويسند:
كتب عمر إلى أهل الكوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى.
إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 9، ص 344، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 10، ص 572، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
عينى در عمدة القارى مى‌نويسد:
وكان عمر رضي الله تعالى عنه كتب إلى أهل الكوفة لا تسموا أحدا باسم نبي وأمر جماعة بالمدينة بتغيير أسماء أبنائهم المسمين بمحمد حتى ذكر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم في ذلك فتركهم.
العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
4. نام يكى از صحابه «عمر بن ابوسلمة قرشي» است كه پسر خوانده رسول اكرم صلى الله عليه وآله از امّ‌سلمه بوده است، از كجا اين نام گذارى به خاطر علاقه حضرت امير عليه السلام به اين پسر خوانده پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نبوده است؟
5. بنا به نقل شيخ مفيد نام يكى از فرزندان امام مجتبى عليه السلام عمرو بوده است، آيا مى شود گفت: كه اين نامگذارى به خاطر همنامى با اسم عمرو بن عبدود و يا عمرو بن هشام (ابوجهل) بوده است؟
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 20، باب ذكر ولد الحسن بن علي عليهما ، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
6. با توجه به آن چه كه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده‌اند، وى خطاب به علي عليه السلام و عباس مى‌گويد:
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اى عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردى و تو اى علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.
ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آن‌چه مى‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌كار، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفى كرديد و حال آن كه خدا مى‌داند كه ابوبكر راستگو،‌ دين دار و پيرو حق بود.
پس از مرگ ابوبكر،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757،[=Taher] كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
و در روايتى كه در صحيح بخارى وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مى‌داند:
وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم نَصِيبًا.
تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مى‌ديديم.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
و در روايت ديگرى خود شيخين نقل كرده‌اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتى دوست نداشت، چهر عمر را ببيند:
فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
آيا با توجه به اين موضعگيرى‌هاى تند امير مؤمنان عليه السلام در برابر خلفا، مى‌شود ادعا كرد كه حضرت به خاطر علاقه به خلفاء اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟
7. اهل سنت ادعا مى‌کنند که اين نامگذارى ها همگى به خاطر روابط خوب امام علي عليه السلام باخلفا بوده است. اگر چنين است، چرا خلفاء نام حسن وحسين را که فرزندان رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز بوده اند، براى فرزندان خويش انتخاب نكرده‌اند؟
آيا دوستى مى‌تواند يک طرفه باشد؟
نتيجه:

نامگذارى فرزندان امير مؤمنان عليه السلام به نام‌هاى خلفا، خدمتى به حُسن روابط ميان امير مؤمنان و خلفا نمى‌كند و از آن نمى‌توان براى انكار شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها استفاده كرد.

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

......................................................................................................................

سلام دوستان

یه سوال پرانتزی داشتم

اگه یه روز حالا اگه خدا خواست و ایران بر سرزمین عربستان غلبه کرد و قبر مبارک پیامبر و از دست این وهابی ها آزاد کرد آیا بازم (مثل قبر رضا شاه) با لودر و بولدوزر و بیل مکانیکی و گریدل و اینا میریزن قبر خلیفه ها رو در میارن یا نه؟

این فقط یک سوالی بود که به ذهنم رسید

تشکر

در این مورد شیعیان عربستان تصمیم می گیرند. ما در امور داخلی آنها بعد از اینکه حکومت به دست شیعیان افتاد، دخالت نمی کنیم، همانطور که در عراق دخالت نکردیم.

خودشان می دانند با مملکتشان.

فقط سایه وهابیت از سر کعبه و بقیع و ... و شیعیان کوتاه شود، آنجا برای امامان معصوم مان (ع) مقبره ای درخور ساخته شود، شیعه آرزویش همین است.
یا علی.

خالدبن ولید;242959 نوشت:
نخیر پیامبر در هنگام مرگ سر بر زانوی عایشه داشته است ! تاریخ طبری ج 4 صفحه اش را یادم نیست

بله قربان عبارت " کلمینی یا حمیرای " ایشان مشهوراست !

پیامبر به این مو سرخ نوجوان علاقه عجیبی داشته اند ! اما بر سر قضیه شب در بیابان جا ماندن

او و تهمتهایی که مردم به او زدند امام علی به پیامبر توصیه می کنند که او را طلاق بده !

و از همین جا کینه عایشه با علی شروع می شود !

و کلاً رابطه خوبی بین این دو نبوده حتی در زمان پیامبر !

راست می گن عایشه قرار بود به پسر عموش برسه، اما ابوبکر بخاطر اینکه خودشو به منبع قدرت نزدیک تر کنه دخترشو به پیامبر (ص) داد؟!

آیا این درست است که گفته اند عایشه با پیامبر (ص) دائماً مشاجره داشته اند؟!

چرا عایشه که در سن بیشتر از 18 سالگی به عقد پیامبر (ص) درآمد، به دروغ عنوان کرد که در 8 سالگی به عقد ایشان درآمده؟

و گندکاری بزرگ عایشه، این فتوای رضاعه کبیره، که گفت بر اساس آیات قرآن این فتوا را صادر کرده ام، اما بز آیات را خورده!

پس چرا خداوند در قرآن فرموده خطاب به عایشه که اگر پیامبر (ص) را آزار دهید، خدا بهتر و با ایمان تر و ... برای پیامبر (ص) در نظر می گیرد؟! (اگر اینهمه خوب بودند)

منتظرم.

[=tahoma]

[=&quot نوشت:
کبوتر حرم الزهرا;242892
[/][=tahoma]
[=&quot نوشت:
]
[/]
[=&quot نوشت:
یا ایشان علم غیب نداشتند ! یا ایشان علم غیب داشتند پس کارشان منطقی نبوده ! یا اینکه روایات روافض (نه شیعه) علیه این صحابه پیامبر حکایت

[/ نوشت:
[=tahoma][=&quot]خالدبن ولید;242913]بر همان مبنایی که در یک روز بیش از 700 نفر اسیر یهودی را سر زدند ! بر همان قانون[/] ! [=&quot]یهودیان آنجا از نظر پیامبر فتنه گر بودند . اما ابوسفیان و قریش بچه محل اند دیگه[/] ! [=&quot]آدم با بچه محلها یک کم احساس داره ! مگه نه ؟[/][/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]کبوتر حرم الزهرا;242892[/]] [=&quot]یا ایشان علم غیب نداشتند[/] ! [=&quot]یا ایشان علم غیب داشتند پس کارشان منطقی نبوده[/] ! [=&quot]یا اینکه روایات روافض (نه شیعه) علیه این صحابه پیامبر حکایت[/] [/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]کبوتر حرم الزهرا;242892[/]] [=&quot]یا ایشان علم غیب نداشتند[/] ! [=&quot]یا ایشان علم غیب داشتند پس کارشان منطقی نبوده[/] ! [=&quot]یا اینکه روایات روافض (نه شیعه) علیه این صحابه پیامبر حکایت[/] [/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]کبوتر حرم الزهرا;242892[/]] [=&quot]یا ایشان علم غیب نداشتند[/] ! [=&quot]یا ایشان علم غیب داشتند پس کارشان منطقی نبوده[/] ! [=&quot]یا اینکه روایات روافض (نه شیعه) علیه این صحابه پیامبر حکایت[/] [/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242913]متاسفانه جلد چهارم تاریخ طبری ام را اخیراً دوستی به امانت برده است تا دقیق بگویم اما در آن جلد وقایع چند روز منجر به فوت پیامبر را گفته است . که یکی ازینها پیشنمازی ابوبکر بوده است[/] .[/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242913]عالم شیعی شیخ هادی کاشف الغطاء در کتاب مستدرک نهج البلاغه نامه ی علی را چنین نقل کرده است .....پس با ابوبکر از راه خیر خواهی بیعت و مصاحبت کردم و در آنچه خدا را فرمان می برد با کوشش تمام اورا اطاعت نمودم آنگاه چون به حال احتضار در آمد ولایت و حکومت را به عمر سپرد ما بیعت کردیم و اطاعت نمودیم و خیرخواهی نشان دادیم (به نقل ازمشعل اتحاد –ص 21 به کوشش استاد محمد رضا حکیمی و عبدالکریم شیرازی هر دو از محققین شیعه ) - و دکتر محمدجواد مشکور در تاریخ شیعه و فرقه های اسلامی ص [/]11[=&quot]و12 می گوید :سرانجام علی پس از چهل روز با ابوبکر دست بیعت داد ابوبکر به خانه ی علی درآمد ودرآنجا عده ای از بنی هاشم جمع بودند علی رو به ابوبکر کرد و گفت :ای ابوبکر این که ما با تو بیعت نکردیم از جهت انکار فضیلت تو نبود از این جهت بود که می دانیم در این کار مارا حقی است و تو بدون مشورت با من بدین کار دست زدی پس آنگاه فرمود وعده گاه ما فردا در مسجد خواهد بود و من ان شاء الله برای بیعت به آنجا خواهم آمد[/] .... [=&quot]چون بیعت علی به انجام رسید سه روز پیاپی ابوبکر ازمردم خواست اگر از بیعت خویش ناراضی هستند می توانند بیعت خود را با وی فسخ کنند علی بر خاست و گفت [/]: [=&quot]بیعت خودرا با تو فسخ نمی کنیم و این کار را نخواهیم کرد زیرا رسول الله تورا درکار دین و امامت بر ما در نماز مقدم داشت پس کیست که بتواند تورا در اداره ی امور دنیایی ما باز دارد و واپس اندازد[/] . - [=&quot]مرحوم علامه سید عبدالحسین شرف الدین عالم بزرگ شیعه در کتاب اجوته مسائل موسی جار الله می نویسد:اما نماز علی پشت سر ابوبکر و عمر از راه تقیه نبوده چون امام منزه و دور است از اینکه عبادت خود را به طور تقیه انجام دهد (نقل از مشعل اتحاد ص26[/])[/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242913] و حاج شیخ عباس قمی از علمای شیعه در کتاب منتهی الامال اسامی پسران علی را چنین ذکر می کند:حسن، حسین، محمداکبر،محمداصغر،عباس ،ابوبکر،عمر،عثمان ،عبیدالله، جعفر ،عبدالله ،یحیی،عون،محمدالاوسط(نقل از مشعل اتحاد ص 26[/]) - [/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242913]به امام علی می گفتند : قتال العرب ( با تشدید ت بخوانید[/]) [=&quot]امام علی کلاً در کارشان اهل سیاست نبوده اند بلکه فقط دستورات پیامبر را اجرا می کرده اند اما در برخی جاها مشکلزا می شده است مانند قضیه سریه علی بن ابیطالب در یمن [/]( [=&quot]ترجمه کتاب المغازی واقدی - ص 826[/] ) [=&quot]خودتان بخوانید : خلاصه پیامبر فرمود : چرا دوستانت از تو شکایت دارند؟ بعد که امام علی توضیح دادند که چطور شده ،پیامبر سکوت کردند[/] ! ([=&quot]این سکوت حاکی ازین است که یک کم سیاست در مردمداری بد نیست[/] ) [=&quot]متعاقب همین سریه قضیه حجه الوداع بوده و چه بسا حکایت من کنت مولا برای آرام کردن کسانیکه از دست امام علی شاکی بوده اند[/] ! [=&quot]قطعاً پیامبر از امام علی سیاستمدار تر و امام علی اصولگراتر بوده اند[/] ![/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242913]علی[/] ! [=&quot]چون رسول الله جان نثار زیاد داشتند و مخالفان جرات نداشت که به راس هرم بزند[/]! [=&quot]چرا که پیامبربا خدا طرف بود چرا که پیامبر بهش وحی می شد اما امام علی که نمی شد[/] ! [=&quot]امام علی جوانتر و دست به شمشیرشان بیشتر از پیامبر بوده است[/] ! [=&quot]یکی دستور می داده دیگری می کشته[/] ! [=&quot]شما در قانون جزای اسلامی هم اگر نگاه کنید مجازات آمر به قتل کمتر از قاتل است[/] ![/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242913]کتب مناقب علی در چه سالی نوشته شده است ؟ اغلب سخنان امام علی در نهج البلاغه مربوط به چه دوران سنی ایشان بوده است ؟ شما بیایید در سال دهم هجری و سقیفه بنی ساعده نه در یک قرن بعد که بسیاری از معاندان و زخم خوردگان اسلام سعی در ایجاد اختلاف بین صفوف مسلمین داشتند (با جنگ نرم و ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی[/] ) [=&quot]نقش یهودیان و هموطنان ایرانیتان را جدی بدانید[/] ! [=&quot]این 72 فرقه در این مدت کم (دویست سال اول هجری اغلب ناشی از همین انتقامهاست[/] ) [=&quot]کتاب الفرق بین الفرق (بغدادی )کتاب خوبیست[/] [/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242913[/]] [=&quot]تنها چیزی که می دانم این است که معشوقه و همسر محبوب پیامبر بوده و تا لحظه آخر سر بر زانوی او داشته [/]( [=&quot]این را مطمئنم[/] )[/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242932[/]] [=&quot]راستی دقت کردید که نام سه تن از فرزندان امام علی : ابوبکر و عمر و عثمان است ؟ بعد می گیم : خان بخشیده شیخ علیخان نمی بخشه ! باور نمی کنید[/] ![/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242947]من که نباید بیاورم پیامبر باید دلیل کشتارش را بیاورد ازآنجاییکه جبرییل به شکل و هیکل دهیه الکلبی" بر پیامبر ظاهر شدند !! باید مردم می پرسیدند حکم کشتن یهودیان طبق کدام ایه است ؟ حرف ما هم همین است : بر چه اساس کشتار یهودیان بنی قریظه انجام شد ؟ زمانیکه سعد معاذ ! حکم بر کشتن یهودیان داد[/] !! [=&quot]پیامبرگفت : همان حکمی را دادی که خداوند متعال از فراز هفت آسمان حکم فرموده است ؟ [/]( [=&quot]المغازی ؛ ص 387[/] ) [=&quot]یکنفر انسان فهیم مانند شما آنجا نبود که بپرسد در کجای قرآن که کلام خداست این گفته شده است ؟[/][/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242947[/]] [=&quot]کی گفته خبر نداشته ؟ پس خدیجه و ورقه بن نوفل چیکاره بودن ؟ اونا بهترین و نزدیکترین کسان پیامبر قبل از بعثت بوده اند[/] ! [=&quot]ایندو نفر بسیار آگاه به ادیان سامی (یهودیت و مسیحیت ) بوده اند کسانیکه سعی دارند پیامبر را بی سواد و امی بدانند ناخودآگاه به او جفا می کنند ایشان مطالعات فراوانی در ادیان سامی داشته اند مطمئن باشید[/] ![/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242947[/]] [=&quot]اما در تاریخ خواندم کسی روکه رفت تا زنی را در رختخواب در بغل طفل شیر خوارش بکشد تایید کردند[/] ! [=&quot]عصماء بنت مروان المغازی ص 124[/][/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242947[/]] [=&quot]اگر منظورتون اینه که چرا پیامبر در سه سال اول دعوت مخفیانه داشت ؟ چون عقلش بهش حکم می کرد که کاری که نمی دونی چی توش در میاد اولش داد نزن ! اولش یار گیری کن[/] ! [=&quot]بعد که زور دار شدی اعلان جنگ از طرف تو باشه[/] !!! [=&quot]بنظر شما پیامبر در عرض ده سال مدینه چند تا جنگ کرد؟ معنی غزوه و سریه را که می دانید ؟ [/][/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242959[/]] [=&quot]نخیر پیامبر در هنگام مرگ سر بر زانوی عایشه داشته است ! تاریخ طبری ج 4 صفحه اش را یادم نیست[/] [/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;242959]بله قربان عبارت " کلمینی یا حمیرای " ایشان مشهوراست[/] ! [=&quot]پیامبر به این مو سرخ نوجوان علاقه عجیبی داشته اند ! اما بر سر قضیه شب در بیابان جا ماندن او و تهمتهایی که مردم به او زدند امام علی به پیامبر توصیه می کنند که او را طلاق بده[/] ! [=&quot]و از همین جا کینه عایشه با علی شروع می شود[/] ! [=&quot]و کلاً رابطه خوبی بین این دو نبوده حتی در زمان پیامبر[/] ![/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;243014]رابطه امام علی با دو خلیفه اول (بخصوص ) به آن بدی که شما دلتان می خواهد نبوده است بیشترین اختلاف بین حضرت زهرا با ابوبکر بر سر فدک بود ! در تمام کتب تاریخی آمده که ابوبکر استدلال کرده که چون بعد ازپیامبر چیزی به کسی ارث نمی رسد فدک (باغ متعلق به یهودیان ) را به ایشان نداد و اختلافات ازینجاشروع شد[/] ![/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;243014[/]] "[=&quot]فدک"دهکده و نخلستان بسیار بزرگی بود با کشتزار های سبز و خرم که حضرت محمد ان را به دخترش فاطمه بخشیده بود! که البته سپاهیان حضرت محمد با این عمل وی مخالفت کرده بودند زیرا معتقد بودن مطابق دستور قرآن (سوره انفال [/].[=&quot]آیه 41و69) غنیمت جنگی باید بین همه تقسیم شود ولی حضرت محمد به این امر اعتنایی نکرد و ان را به حضرت فاطمه بخشید که پس از مرگ حضرت محمد ابوبکر صدیق انرا بنفع بیت المال مسلمین مصادره کرد.حضرت فاطمه نزد ابو بکر رفت و فرمود این باغ را پدرم به من واگذار کرده که ابو بکر هم در جواب فرمودند:"نحن معاشر الانبیاء لا نورث" یعنی [/]: [=&quot]ما پیامبران ارث نمی گذاریم و از وا گذاری ان به حضرت فاطمه خودداری کرد. (تاریخ طبری .جلد 4. صفحه [/]1335-1336 ) [/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;243014]در خطبه 77 می فرماید[/] : "[=&quot]ان بنی امیه لیفوقننی تراث محمد تفویق و الله لئن بقیت لهم لانفضنهم نفض الحام الوذام التربه[/] !" [=&quot]معنی : بنی امیه از میراث محمد جز اندک چیزی بمن نمی پردازند . سوگند بخدا[/] ! [=&quot]اگر زنده ماندم بنی امیه را از حکومت دور کنم چونان قصابی که شکمبه خاک آلوده را دور می اندازد[/] ! ([=&quot]لیفوقوننی یعنی اندک اندک از مال بمن می دهند[/] !! ) [=&quot]بالاخره پولی که بزور اخذ گردد عاقبت خوشی برای صاحبانش ندارد[/] [/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;243014[/]] [=&quot]اما چه کنم که او جزو پنج اصحاب نزدیک و پدر زن پیامبر است[/] . [=&quot]بمن چرا خرده می گیرید ! من که دختر اورا بزنی نگرفته ام و با او هم از بام تا شام دم خور نیستم[/] ! [=&quot]مرگ بر عمر خطاب جنایتکار! خوبه ؟ جرات دارید اینو جلو پیغمبر بگید[/] ![/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;243014[/]] [=&quot]این را چرا به من می گوئید ؟ مگر من علم غیب دارم ؟ من و شما بعد از رخ دادن اتفاق آنرا خوانده ایم یا نقدش می کنیم یا برایش توجیه می تراشیم[/] ! [=&quot]اینرا به کسانی بگویید که علم غیب داشتند و دست یاران ناصالح خود (به زعم شما[/]) [=&quot]را برای این قبیل نادرستیها باز گذاشتند[/] ! [=&quot]پس یا پیامبر در این مورد مهم آینده نگری نکرده اند[/] !! [=&quot]یا کسانی که برای ایشان علم غیب می تراشند زیاده روی کرده اند[/] ![/]

[=tahoma نوشت:
[=&quot]خالدبن ولید;243018[/]] [=&quot]حرف سر علم غیب بود ! این آیات که شما اوردید یک بحث اخلاقی می کند که تا کسی پیمان شکنی نکرده شما با او خوشرفتار باشید . اما وقتی سخن از داشتن علم به آینده می شود شما بعنوان کسی که آینده را مانند یک فیلم می بینید باید برای جلوگیری از وقایع بد تمهیداتی را بیندیشید مگر اینکه آنرا ببینید و کاری نتوانید بکنید[/] ! [=&quot]بعبارت دیگر پیامبر فقط آینده را بدون توانایی در دخل و تصرف در آن می دیدند ! اما باز هم می شد عده ای را از جریان امور آگاه کرد و بهتر عمل نمود[/] ! [=&quot]ما دو نوع شخصیت تاریخی داریم : یکی آنی که بوده ، یکی آنی که مومنین دلشان می خواهد باشد[/] ![/]

سلام علیکم
متاسفانه شما شبهات زیادی وارد نموده اید که از حجم شبهات مشخص است که دنبال جواب نیستید وگرنه شبهه یکی یکی مطرح می شود نه در سه پست پنجاه شبهه


در تمام مواردی که از نوشته های شما جدا کرده ام و در بالا اورده ام صحبت دارم ولی بر هر عاقلی پوشیده نیست که جواب دادن آنها آنهم علمی که دیگران هم استفاده کنند به هیچ وجه مناسب نیست مگر یکی یکی اگر چه بسیاری از این شبهه ها در همین سایت جواب داده شده است و اگر کسی دنبال جواب بود می توانست با یک سرچ به آنها برسد ولی باز بنده در حد توان شروع می کنم و تقاضا دارم یکی یکی شروع می کنیم اگر نسبت به عرض بنده فمایشی بود مستند و کوتاه ارائه می فرمایید تمام که شد به سراغ شبهه بعدی می بحث بعدی می رویم وتقاضای بعدی این است که در لابلای نوشته های رد بدل شده در یک بحث به هیچ وجه شبهه جدیدی وارد نکنیداگر جویایی حقیقت هستید و اگر بحث بناست به منوالی پیش رود که هر کس حرف خود را بزند و با توهین و ناسزا ادامه دهد بحث بسته می شود

خالدبن ولید;242913 نوشت:
و حاج شیخ عباس قمی از علمای شیعه در کتاب منتهی الامال اسامی پسران علی را چنین ذکر می کند:حسن، حسین، محمداکبر،محمداصغر،عباس ،ابوبکر،عمر،عثمان ،عبیدالله، جعفر ،عبدالله ،یحیی،عون،محمدالاوسط(نقل از مشعل اتحاد ص 26) -

خالدبن ولید;242932 نوشت:
راستی دقت کردید که نام سه تن از فرزندان امام علی : ابوبکر و عمر و عثمان است ؟ بعد می گیم : خان بخشیده شیخ علیخان نمی بخشه ! باور نمی کنید !

علاوه بر اینکه هر کدام از این اسامی دلیل خاص خود را دارد و به همان دلیل این اسامی انتخاب شده ، که دوستان نیز بعضا اشاره کردند ، ولی به علت حجم وسیع پستها شاید خوانده نشده باشد
این اسامی اسامی رایج آن زمان بوده است
شما ببینید دو (عمرو) معروف در تاریخ داریم یکی عمرو بن عبدود ودیگری ابوجهل که اسمش عمرو بوده و همه قبول دارندکه عثمان بن عفان با این افراد مخالف بوده اگر کسی بگوید نه مخالف نبوده باز ظاهر ایجاب می کرده که مخالفتش را اظهار کند ولی همین عثمان اسم پسرش عمرو است و هیچکس به وی اعتراض نکرده که چرا اسم دشمن رسول خدا را بر فرزندت گذاشته ای چون اسم رایج زمان بوده است
باز عمرو بن عبدود و عمرو( ابوجهل) و عمر بن عاص دشمن امام حسن مجتبی بوده اند وامام حسن علیه السلام نیز با آنان دشمن ، و چون دو نفر اول مشرک بوده اند ونفر سوم نیز در جنگ با امام علی بوده است واین قطعی است و مورد قبول همه ، باز می بینیم که اسم فرزند ایشان عمرو است و کسی اعتراض نکرده که چرا ایشان اسم مشرکین و دشمن پدرش را بر روی فرزندش گذاشته ، چون اسم عمرو اسم رایج آن زمان بوده است
اسم عمر ، عثمان ، عمرو ، زید ، و..... اسم رایج آن زمان بوده است واسامی عمر و عثمان به علت گذشت زمان در دید شیعه از چشمها افتاده وگرنه این اسامی از اول در دید شیعیان بد نبوده است
اگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم می بینیم که در کربلا سه نفر از اصحاب سید الشهدا که نامشان یزید بوده شهید شده اند ،ولی می بینیم که امام حسین علیه السلام نسبت به نام آنان عکس العمل نشان نمی دهند چون یزید اسم رایج بوده ولی اگر الان یک نفر اسمش یزید باشد حتی غیر مسلمانها عکس العمل نشان می دهند ولی تا چندین سال بعد از یزید این دید منفی نسبت به اسم یزید نبود
در اصحاب امام صادق علیه السلام چند معاویه بوده است
دقت بفرمایید
تسمیه به نام معاویه:

ـ معاویة بن عبدالله بن جعفربن ابیطالب از بنى هاشم;

ـ معاویة بن حارث و معاویة بن صعصعه از شیعیان و اصحاب حضرت على(علیه السلام);

ـ معاویة بن عمار و معاویة بن وهب از شیعیان و اصحاب امام باقر(علیه السلام);

ـ معاویة بن سعید، معاویة بن سلمه، معاویة بن سواده، معاویة بن صالح، معاویة بن طریف، معاویة بن عبدالله، معاویة بن العلاء، معاویة بن کلیب و معاویة بن میسره، همگى از شیعیان و اصحاب امام صادق(علیه السلام);

ـ معاویة الجعفرى از شیعیان و اصحاب امام موسى کاظم(علیه السلام);

ـ معاویة بن حکیم و معاویة بن یحیى از اصحاب امام رضا(علیه السلام)و ....

تسمیه به نام یزید:

ـ یزید بن معاویة بن عبدالله بن جعفر (مادرش فاطمه بنت حسین بن حسن بن على(علیه السلام));

ـ یزید بن احنف، یزیدبن جبله، یزید بن طعمه، یزید بن قیس، یزید بن نویره، یزید بن هانى از شیعیان و اصحاب حضرت على(علیه السلام);

ـ یزید بن لهیط، یزید بن حصین، یزید بن زیاد از شیعیان و اصحاب امام حسین(علیه السلام) و هر سه از شهداى کربلا;

ـ یزیدبن حاتم از شیعیان و اصحاب امام زین العابدین(علیه السلام);

ـ یزید الکناسى، یزید البزاز، یزید بن خیثم، یزید بن زیاد، یزید بن عبدالله، یزید بن عبدالملک جعفى، یزید بن محمد نیشابورى و یزید بن عبدالملک نوفلى از شیعیان و اصحاب امام باقر(علیه السلام);

ـ یزید الاعور، یزید القماط، یزید بن اسباط، یزید بن اسحاق، یزید بن خالد، یزید بن خلیل، یزید بن عمر بن طلحه، یزید بن فرقد، یزید بن هارون واسطى از شیعیان و اصحاب امام صادق(علیه السلام);

ـ یزید بن حسن، یزید بن خلیفه و یزید بن سلیط از شیعیان و اصحاب امام موسى کاظم(علیه السلام);

ـ یزید بن عثمان، یزید بن عمر از شیعیان و اصحاب امام رضا(علیه السلام) و ....
لذا این اسامی ، رایج بوده و همه استفاده می کرده اند ولی کم کم بین شیعیان مبغوض شده است

اگر دراین بحث ،فقط این بحث مطلبی دارید بفرمایید ، تقاضا دارم وارد بحث های دیگر نشوید

اگر حوصله کنید به همه آنها می رسیم

دوستان نیز عنایت بفرمایند و مراعات نمایند تا بحث از حالت علمی بودن خارج نشود

ناصر یوسف نژاد;243029 نوشت:
آیا پیامبر (ص) می تواند با وجود اینکه از آینده و ظلم ابوسفیان و فرزند و نوه اش اطلاع دارد، خلاف نص صریح قرآن، و دستور خداوند متعال عمل کرده و آنانی را که با آنان عهد بسته، (حتی مشرک) بکشد؟!

من گفتم بکشد چون مسبوق به سابقه بوده ؛ من همچنین می گویم که برای جلوگیری

از به حکومت رسیدن آل امیه می توانستند برنامه ای مدون بریزند !

اصلاً چرا در لحظه مرگ کاغذ و قلم خواستند تا چیز مهمی برای بازماندگان به ارث بگذارند ؟

مگر نمی دانستند که زمان مرگشان کی است ؟

مگر آدم دم آخر باید وصیت بنویسد ؟آنهم رئیس جامعه بزرگ اسلامی !!

آنوقت هم عمر بگوید : پیامبر تب دارد و هذیان می گوید !

اصلاً این عمر مگر چقدر نفوذ دارد ؟ پس بنی هاشم کجایند ؟

عمر این حرف را زد چرا بقیه از جمله امام علی برای پیامبر کاغذ نیاوردند ؟

فاطمه کجا بود ؟

مگر پیامبر سواد داشت که چیزی بنویسد ؟

عماد;243248 نوشت:
متاسفانه شما شبهات زیادی وارد نموده اید که از حجم شبهات مشخص است که دنبال جواب نیستید وگرنه شبهه یکی یکی مطرح می شود نه در سه پست پنجاه شبهه

تعجب در این است که چرا شما برایتان سوال پیش نمی آید و نیامده است !

شما این پنجاه شبهه را یکی یکی پاسخ بده یا برایش دلیل بیاور !

یا روی موضوع تفکر کن

مطمئن باش چیزی از توش در میاد !

sayedali;243160 نوشت:
اقایان و خانم های منکر لطفا شبهاتی مطرح نکیند که مرغ پخته هم به خنده بیفته

به بازی نگفت این سخن بایزید

که از منکر ایمن ترم تا مرید !

مومنی که خرافه و پیرایه به دین ببندد، صد رحمت به منکر شبهه افکن

حداقل مومنین کمی خود را جمع و جور می کنند تا کمتر سوتی بدهند

ازینکه قبل از خندیدن مرغ پخته ؛ به شبهات پاسخ می گوئید سپاسگزارم

حتی اگر ابتدایش با متلک توأم باشد !

-------------------


عماد;243261 نوشت:
اسم رایج آن زمان بوده است واسامی عمر و عثمان به علت گذشت زمان در دید شیعه از چشمها افتاده وگرنه این اسامی از اول در دید شیعیان بد نبوده است

خداوند رفتگان شما را بیامرزد ! من هم سعی کردم همین را بگویم !

همانطور که بسیاری از اسم گذاریها در ابتدا به این بدی نبوده که شما فرمودید ؛ بسیاری از دشمنیها و
کینه ها هم به آن شدتی که بعداً عنوان شد نبود ه است !
خیلیها سعی کردند که از کاه ؛ کوه بسازند تا کینه اشخاص و اعراب را بخودشان برگردانند !
بعبارت دیگر از دشمن علیه دشمن استفاده کردند !

تمام دشمنی و کینه بین امام علی و ابوبکرو عمر یک صدم آنی که بعد ها به این سه نفر نسبت داده شد نبوده است ! به قراین و دلایل بسیار که شما اگر کنار هم بگذارید و کمی هم خودتان را به آن دوران نزدیک کنید می بینیند که امام علی مشاور ، خیر خواه ، و دوست این دو نفر بوده است گرچه که از لحاظ اخلاقی و اعتقادی با عثمان رابطه دورتری داشته است ! (که در روایات معتبر شیعه و سنی مستند است )

این تذکر دوستمان به شما هم بر می گردد !

عماد;243248 نوشت:
متاسفانه شما شبهات زیادی وارد نموده اید که از حجم شبهات مشخص است که دنبال جواب نیستید



ناصر یوسف نژاد;243246 نوشت:
راست می گن عایشه قرار بود به پسر عموش برسه، اما ابوبکر بخاطر اینکه خودشو به منبع قدرت نزدیک تر کنه دخترشو به پیامبر (ص) داد؟! آیا این درست است که گفته اند عایشه با پیامبر (ص) دائماً مشاجره داشته اند؟! چرا عایشه که در سن بیشتر از 18 سالگی به عقد پیامبر (ص) درآمد، به دروغ عنوان کرد که در 8 سالگی به عقد ایشان درآمده؟

لطفاً غیر مستند سخن نگوئید !

ضمناً شما جرات دارید جلوی پیامبر از عایشه بد بگوئید !

مگر امام علی به پیامبر در قضیه صفوان و عایشه نگفت که عایشه را طلاق بده !

مگر پیامبر به حرف داماد و ولی و وصی و... خودش محل گذاشت که به متلکهای شما بگذارد ؟

شما در گفته هایتان به یک نکته توجه نمی کنید ! و یک چیز را نادیده می گیرید :

خود پیامبر را !

به قسمتی از خانواده و اصحابش توهین می کنید بعد یکعده دیگر را قضاوت می کنید

و بر دیگران برتری می دهید !

شما پیغمبرید یا ایشان ؟

عجیب است

ناصر یوسف نژاد;243246 نوشت:
پس چرا خداوند در قرآن فرموده خطاب به عایشه که اگر پیامبر (ص) را آزار دهید، خدا بهتر و با ایمان تر و ... برای پیامبر (ص) در نظر می گیرد؟! (اگر اینهمه خوب بودند)

عجیب است که خدا آنقدر سرش فرصت است که کل کاینات و ملت نوپای اسلامی و آینده آنان را

ول کرده و به قضیه رقابت بین هوو ها و اعتراض آنان به پیغمبر پرداخته و بداد پیامبرش رسیده

و زنان حسودش را سر جای خودش می نشاند !

قضیه چی بوده ؟ قضیه سر این بوده که ماریه کنیز حفصه با پیامبر رابطه برقرار کرده

و حفصه فهمیده و با عایشه قشقرق راه انداختند !

لطفا سر قبر اینجانب همین آیه را بخوانید که خیلی روحانیست !


خالدبن ولید;243396 نوشت:
من گفتم بکشد چون مسبوق به سابقه بوده ؛ من همچنین می گویم که برای جلوگیری

از به حکومت رسیدن آل امیه می توانستند برنامه ای مدون بریزند !

اصلاً چرا در لحظه مرگ کاغذ و قلم خواستند تا چیز مهمی برای بازماندگان به ارث بگذارند ؟

مگر نمی دانستند که زمان مرگشان کی است ؟

مگر آدم دم آخر باید وصیت بنویسد ؟آنهم رئیس جامعه بزرگ اسلامی !!

آنوقت هم عمر بگوید : پیامبر تب دارد و هذیان می گوید !

اصلاً این عمر مگر چقدر نفوذ دارد ؟ پس بنی هاشم کجایند ؟

عمر این حرف را زد چرا بقیه از جمله امام علی برای پیامبر کاغذ نیاوردند ؟

فاطمه کجا بود ؟

مگر پیامبر سواد داشت که چیزی بنویسد ؟

تعجب در این است که چرا شما برایتان سوال پیش نمی آید و نیامده است !

شما این پنجاه شبهه را یکی یکی پاسخ بده یا برایش دلیل بیاور !

یا روی موضوع تفکر کن

مطمئن باش چیزی از توش در میاد !

به بازی نگفت این سخن بایزید

که از منکر ایمن ترم تا مرید !

مومنی که خرافه و پیرایه به دین ببندد، صد رحمت به منکر شبهه افکن

حداقل مومنین کمی خود را جمع و جور می کنند تا کمتر سوتی بدهند

ازینکه قبل از خندیدن مرغ پخته ؛ به شبهات پاسخ می گوئید سپاسگزارم

حتی اگر ابتدایش با متلک توأم باشد !

-------------------


از به حکومت رسیدن آل امیه می توانستند برنامه ای مدون بریزند !

به نظر می رسد خودشما نیز از همین شجره ملعونه باشید...کسی که اعتقاد به خدا ندارد نباید با او بحث کرد...شما همان سیف السلام اسک قران نیستید؟!!!!!

اصلاً چرا در لحظه مرگ کاغذ و قلم خواستند تا چیز مهمی برای بازماندگان به ارث بگذارند ؟

به این دلیل که کوردلانی مثل برخی ها شبه در غدیر می انداختند و درک نمی کردند که ایات قران خود سند است....درک نمی کردند که هدف از گفتن این امر مهم بین مردم در غدیر چه است ایا غیر از این هست که هدف این بود که سندو مدرک خود مردم باشند و عقل خود رو به کار اندازند

ایا غیر از این بود که مردم باید بین امت پخش می شدند؟!!!!

هدف این بود

لذا اصلا اینو به من بگو که چرا در کتب اهل سنت امده که حضرت محمد مصطفی (ص) در هگام مرگ چنین درخواستی کردن..غیر از این است که علمای اهل سنت می خواسته اند که شان حضرت محمد مصطفی (ص) را پایین تر از خلفا بدانند؟

یعنی این که خلفا دم مرگشون به فکر امت بودن اما حضرت محمد مصطفی (ص) نبوده

بعد این که مگر فدک سند نداشت؟پس چرا خلیفه اول فدک را غصب کرد؟

مگر نمی دانستند که زمان مرگشان کی است ؟

بله می دانستندو این هیچ تناقضی با عصمت ایشان ندارد....زیرا قبلا این وظیفه مهم رو طبق نص صریح قرآن انجام داده اند

منافقان مشکل داردند نه ایشون

انهایی که دلشان پر از مرض است

ضعف ایمان

عدم اعتقاد به قران

لذا مشکل از خدا و رسولش نیست...مشکل از برخی دیگران است...مشکل از فرزندان شیطان است...

پس خودشون نقص دارند نه خدا و رسولش

؟ پس بنی هاشم کجایند ؟

بنی هاشم؟

بنی هاشمی ماند

شما برای گرفتن جوابت رجوع کن به جنگ ها و فرار مسلمانان و خلفا

همه فرار کردند به جز
بنی هاشم

همین بنی هاشم ضامن اسلام بودند....گوشت لب تیغ بودن...همین بنی هاشم تحت امر خداوند متعال و رسول خدا بودند...وگرنه حضرت محمد مصطفی(ص)..هرچه به جماعت کوردل امر می کردند کسی به میدان نمی رفت...جز بنی هاشم

حضرت محمد مصطفی(ص) علم داشتن که اقایان فرار می کردن و قبلش هم یاداوری میکردند

عمر این حرف را زد چرا بقیه از جمله امام علی برای پیامبر کاغذ نیاوردند ؟

عماد یه بار جواب رو دادگفت هر جوابی که زیر زمین در مودر عمر بده ما هم درمورد حضرت علی(ع) می دیم

مگر پیامبر سواد داشت که چیزی بنویسد ؟

این نشان داده که شما واقعن ضعف ایمان وسواد دارید

امی یعنی درس نخوانده ....اما به معنای بی سواد نمی باشد

اگر شما به این مورد قائل باشید....همین فردا حکم کفرتون رو اقایان اهل سنت حتی وهابیت می دهد

امی رو اول معنا کنید...امی بعنی درس نخوانده....یعنی کسی که درس نخوانده بود اما به خواست خدا عالم شد....تا کسی شک در نبوتش مثل شما نکند

بعد این که با شما بحث علمی کردن فایده ای ندارد....همه هم این رو هم در اسک قران فهمیدن..هم در این جا ...شما با شبه پراکنی و تدلیس جملات قصد دارید مخاطب را فریب دهید و معلوم شد که از شجره ملعونه هستید...یعنی از خاندان نحس بنی امیه

زیرا در لباس دین به دین ضربه می زنید.....از خود دین علیه دین استفاده می کنید

عافاکم الله بالخیر انشاء الله

شجره نامه مان را هم کشف کردیم

تشکر

فقط اگر پاسختان را بدون توهین بیان می کردید زیباتر نبودید ؟

عجیب اینکه شجره های ملعونه کظم غیظ می دانند و شجره های طیبه نمی دانند ؟

شما امام کاظم را می شناسید ؟

اینها از اثرات ورود حکومت در دین است که سبب می شود بجای بحث کردن

و پاسخ دادن فحاشی یا بگیر و ببند کنیم وگرنه آسید علی شما اگر سید بودی باید

مثل امام کاظم کظم غیظ بتونی بکنی !

حالا درسته که قیچی دست دوستان شماست و توهینهای شما را پاک نمی کنن

اما با توهین کردن خودت زشت می شی !!

sayedali;243434 نوشت:
شما همان سیف السلام اسک قران نیستید؟!!!!!

من اویم که گفتید ، شما کیستید ؟

من هیچکس بن هیچکس !

اما شما آنی هستید که می گوئید ؟

ای میوه شجره طیبه

خالدبن ولید;243402 نوشت:
امام علی مشاور ، خیر خواه ، و دوست این دو نفر بوده است

با سلام

پس این روایات ذیل را که از معتبرترین کتب اهل سنت نقل شده است چگونه توجیه می کنید؟(البته اینها نمونه هایی از این موارد است)

نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده‌اند، عمر خطاب به امام علي عليه السلام و عباس مى‌گويد:

فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اى عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردى و تو اى علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.

ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آن‌چه مى‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌كار، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفى كرديد و حال آن كه خدا مى‌داند كه ابوبكر راستگو،‌ دين دار و پيرو حق بود.
پس از مرگ ابوبكر،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.


النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757،كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.


و در روايتى كه در صحيح بخارى وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مى‌داند:
وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم نَصِيبًا.
تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مى‌ديديم.


البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.


و در روايت ديگرى خود شيخين نقل كرده‌اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتى دوست نداشت، چهره عمر را ببيند:
فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.


البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

رسا;243442 نوشت:
پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اى عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردى و تو اى علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.

من نیز پیشتر گفتم که دعوا و کینه علی و زهرا با ابوبکر سر ملک و مال بوده و خلاص !

خالدبن ولید;243014 نوشت:
"فدک"دهکده و نخلستان بسیار بزرگی بود با کشتزار های سبز و خرم که حضرت محمد ان را به دخترش فاطمه بخشیده بود! که البته سپاهیان حضرت محمد با این عمل وی مخالفت کرده بودند زیرا معتقد بودن مطابق دستور قرآن (سوره انفال .آیه 41و69) غنیمت جنگی باید بین همه تقسیم شود ولی حضرت محمد به این امر اعتنایی نکرد و ان را به حضرت فاطمه بخشید که پس از مرگ حضرت محمد ابوبکر صدیق انرا بنفع بیت المال مسلمین مصادره کرد.حضرت فاطمه نزد ابو بکر رفت و فرمود این باغ را پدرم به من واگذار کرده که ابو بکر هم در جواب فرمودند:"نحن معاشر الانبیاء لا نورث" یعنی : ما پیامبران ارث نمی گذاریم و از وا گذاری ان به حضرت فاطمه خودداری کرد. (تاریخ طبری .جلد 4. صفحه 1335-1336 )

خالدبن ولید;243014 نوشت:
در خطبه 77 می فرماید : "ان بنی امیه لیفوقننی تراث محمد تفویق و الله لئن بقیت لهم لانفضنهم نفض الحام الوذام التربه !" معنی : بنی امیه از میراث محمد جز اندک چیزی بمن نمی پردازند . سوگند بخدا ! اگر زنده ماندم بنی امیه را از حکومت دور کنم چونان قصابی که شکمبه خاک آلوده را دور می اندازد ! (لیفوقوننی یعنی اندک اندک از مال بمن می دهند !! )

خالدبن ولید;243440 نوشت:
عافاکم الله بالخیر انشاء الله

شجره نامه مان را هم کشف کردیم

تشکر

فقط اگر پاسختان را بدون توهین بیان می کردید زیباتر نبودید ؟

عجیب اینکه شجره های ملعونه کظم غیظ می دانند و شجره های طیبه نمی دانند ؟

شما امام کاظم را می شناسید ؟

اینها از اثرات ورود حکومت در دین است که سبب می شود بجای بحث کردن

و پاسخ دادن فحاشی یا بگیر و ببند کنیم وگرنه آسید علی شما اگر سید بودی باید

مثل امام کاظم کظم غیظ بتونی بکنی !

حالا درسته که قیچی دست دوستان شماست و توهینهای شما را پاک نمی کنن

اما با توهین کردن خودت زشت می شی !!

من اویم که گفتید ، شما کیستید ؟

من هیچکس بن هیچکس !

اما شما آنی هستید که می گوئید ؟

ای میوه شجره طیبه

خیلی روم تا ثیر گذاشتی

قیاس ممنوع

حالا واقعن بگو بچه ها بفهمن که چه مذهبی داری/؟

گفتی سنی که نیستی؟چی هستی که این قدر نسبت به خدا و رسولش بدبین هستی و حرف همون خوارج زمانه مولا علی علیه السلام رو می زنی
اونها قبول کردند که نباید جنگ رو رها می کردن
اما بعدش چه میگفتن.....
عینا حروف شما رو.......امام علی(ع) اگر می دانست چرا جولوی مارا نگرفت!!!!!!امام علی (ع) مگر علم غیب نداشت و ...و....و....و....و...و....

من از تندی کلام باز از شما عذر میخواهم...اما به نظر می رسد شما با بیان چنین شبهاتی روش و سیره بنی امیه (لعنت الله ) رو پیش گرفته اید

یه نگاه به داستان بنی اسرائیل بکن

اونها هم از این مرض ها و ضعف ها در ایمان داشتند......بحث گاو رو که شنیدی؟

هی گفتن گاوش چه طوری باشه.....قرمز باشه یا سیاه.....قرمز روشن باشه و....

همین ها بودن که به پیامبر خدا حضرت موسی (ع) بعد از این که نجات پیدا کردند گفتند که تو و خدایت به جنگ انها برو ................................

لذا تفکرتون روعوض کنید....ممبعد با ذهن باز و بصیرت به میدان بیایید

لطفا

خالدبن ولید;243446 نوشت:
من نیز پیشتر گفتم که دعوا و کینه علی و زهرا سر ملک و مال بوده و خلاص !

من هم بزار به شما بگم که این تصویر رو علمای اهل سنت از اهل بیت (ع)به تصویر کشانده اند

+

مشکل از اهل بیت(ع) نیست
مشکل از امت است که سکوت کردند و از حق دفاع نکردند


خالدبن ولید;243446 نوشت:
من نیز پیشتر گفتم که دعوا و کینه علی و زهرا با ابوبکر سر ملک و مال بوده و خلاص !

فرض که اینطور بوده ؛ بالاخره درباره روایات بخاری و مسلم و رابطه امیر المومنین(ع) با آن دو نفر چه نظری دارید؟
خالدبن ولید;243409 نوشت:
مگر امام علی به پیامبر در قضیه صفوان و عایشه نگفت که عایشه را طلاق بده ! مگر پیامبر به حرف داماد و ولی و وصی و... خودش محل گذاشت که به متلکهای شما بگذارد ؟

ماجرای افک عایشه قطعی نیست و در این ماجرا تردیدهایی وجود دارد و اشکالاتی به محتوای روایت وارد است که در تفسیر المیزان ذیل آیه افک(در سوره نور) به آن اشاره شده است.

در قسمتی از این روایت طولانی چگونگی رفتار عایشه با رسول الله(ص) را بخوانید:
... پس رسول خدا (ص) وقتى مى‏نشست تشهد خواند، و سپس فرمود: اما بعد، اى عايشه به من چنين و چنان رسيده، اگر تو از اين تهمت‏ها مبرى باشى كه خدا در براءت تو آيه قرآنى مى‏فرستد، و اگر گنهكار باشى بايد استغفار كنى و به خدا توبه ببرى، كه بنده خدا وقتى به گناه خود اعتراف كند، و آن گاه توبه نمايد، خدا توبه‏اش را مى‏پذيرد بعد از آنكه سخنان رسول خدا (ص) تمام شد ناگهان اشكم خشك‏
شد، و ديگر قطره‏اى اشك نيامد، من به پدرم گفتم پاسخ رسول خدا (ص) را بده گفت: به خدا سوگند نمى‏دانم چه بگويم به مادرم گفتم: جواب رسول خدا (ص) را بده گفت: به خدا سوگند نمى‏فهمم چه بگويم.
و خودم در حالى كه دخترى نورس بودم و قرآن زياد نمى‏دانستم، گفتم: من به خدا سوگند مى‏دانستم كه شما اين جريان را شنيده‏ايد، و در دلهايتان جاى گرفته، و آن را پذيرفته‏ايد، لذا اگر بگويم من برى و بى گناهم، و خدا مى‏داند كه برى از چنين تهمتى هستم، تصديقم نمى‏كنيد، و اگر اعتراف كنم، به كارى اعتراف كرده‏ام كه به خدا سوگند نكرده‏ام، ولى شما تصديقم نمى‏كنيد. و به خدا سوگند مثالى براى خودم و شما سراغ ندارم الا كلام پدر يوسف (ع) كه گفت:" فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ" آن گاه روى گردانيده در بسترم خوابيدم‏...

در تفسیر المیزان آمده است:

[موارد اشكال در اين روايت و روايات ديگرى كه از طرق عامه در اين باره نازل شده است‏]

و در اين روايت كه با هم قريب المضمون مى‏باشند در جريان قصه از چند جهت اشكال است:

جهت اول اينكه: از خلال اين روايات برمى‏آيد كه رسول خدا (ص) درباره عايشه سوء ظن پيدا كرده بود، مثلا يك جاى روايات آمده كه حال آن جناب نسبت به عايشه در ايام مرضش تغيير يافته بود، تا آيات تبرئه نازل شد، جاى ديگر آمده كه عايشه گفت: بحمد اللَّه نه به حمد تو، و در بعضى از روايات آمده كه رسول خدا (ص) به پدرش دستور داد برو و به عايشه بشارت بده، ابو بكر وقتى بشارت را داد گفت بحمد اللَّه نه به حمد صاحبت كه تو را فرستاده، و مقصودش رسول خدا (ص) بوده، و در جاى ديگر روايات آمده كه وقتى رسول خدا (ص) او را نصيحت مى‏كرد كه اگر واقعا اين كار را كرده‏اى توبه كن، زنى جلو در خانه نشسته بود، عايشه گفت از اين زن خجالت نمى‏كشى كه برود و شنيده‏هاى خود را بازگو كند؟ و معلوم است كه اين جور حرف زدن با رسول خدا (ص)،- كه منظور در همه آنها اهانت و اعتراض است- وقتى از عايشه سر مى‏زند كه رسول خدا (ص) را در امر خود دچار سوء ظن ببيند، علاوه بر اين در روايت عمر تصريح شده كه گفت: در قلب رسول خدا (ص) از آنچه مى‏گفتند سوء ظنى پيدا شده بود.

و كوتاه سخن اينكه دلالت عموم روايات بر سوء ظن رسول خدا (ص) نسبت به عايشه جاى هيچ حرفى نيست، و حال آنكه رسول خدا (ص) اجل از اين سوء ظن است و چطور نباشد؟ با اينكه خداى تعالى ساير مردم را از اين سوء ظن توبيخ نموده و فرمود:" چرا وقتى مؤمنين و مؤمنات اين را شنيدند حسن ظن به يكديگر از خود نشان ندادند، و نگفتند كه اين افترايى است آشكار؟"، و وقتى حسن ظن به مؤمنين از لوازم ايمان باشد، رسول خدا (ص) سزاوارتر به آن است، و سزاوارتر از اجتناب از سوء ظن است كه خود يكى از گناهان مى‏باشد و مقام نبوت و عصمت الهى او با چنين گناهى نمى‏سازد.

علاوه بر اين قرآن كريم تصريح كرده به اينكه رسول خدا (ص) داراى حسن ظن به مؤمنين است و فرموده:" وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ، وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ، وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ"
.
از اين هم كه بگذريم اصولا اگر بنا باشد گناهانى چون زنا در خانواده پيغمبر نيز راه پيدا كند، مايه تنفر دلها از او شده و دعوت او لغو مى‏گردد، و بر خدا لازم است كه خاندان او را از چنين گناهانى حفظ فرمايد، و اين حجت و دليل عقلى عفت زنان آن جناب را به حسب واقع ثابت مى‏كند، نه عفت ظاهرى را فقط، و با اينكه عقل همه ما اين معنا را درك مى‏كند، چطور رسول خدا (ص) آن را درك نكرده و نسبت به همسر خود دچار ترديد مى‏شود.

رسا;243442 نوشت:
و در روايت ديگرى خود شيخين نقل كرده‌اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتى دوست نداشت، چهره عمر را ببيند: فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.

این قضیه کراهت دیدار عمر در قضیه جنگ خیبر بوده و قضیه خیر خواهی که من عرض کردم

در بعد از خلافت عمر است !

روایتش را شما هم می دانید :

[=+1] لو لا علي لهلک عمر [/]

اگر علی از عمر تا این حد بدش می آمد می بایست کاری کند تا عمر زودتر به درک واصل شود

نه اینکه کاری کند تا نمیرد !

آخه مگه می شه آدم به قاتل زن محبوبش ، قاتل پسرش (محسن) ، غاصب خلافتش

آنقدر سرویس بده که خود قاتل در بیاد بگه : اگه شوهر مقتوله نبود من هلاک می شدم !

یک باور اشتباه اگر هزار سال هم ازش بگذره باز اشتباهه

خالدبن ولید;243457 نوشت:
این قضیه کراهت دیدار عمر در قضیه جنگ خیبر بوده و قضیه خیر خواهی که من عرض کردم

در بعد از خلافت عمر است !

روایتش را شما هم می دانید :

[=+1]لو لا علي لهلک عمر [/]

اگر علی از عمر تا این حد بدش می آمد می بایست کاری کند تا عمر زودتر به درک واصل شود

نه اینکه کاری کند تا نمیرد !

آخه مگه می شه آدم به قاتل زن محبوبش ، قاتل پسرش (محسن) ، غاصب خلافتش

آنقدر سرویس بده که خود قاتل در بیاد بگه : اگه شوهر مقتوله نبود من هلاک می شدم !

یک باور اشتباه اگر هزار سال هم ازش بگذره باز اشتباهه

همون طوری که حضرت یوسف(ع) به کفارمشورت می داد

این هیچ دلیلی نمی شود که نقصی در کار حضرت علی (ع) وارد کنیم

ایشان تمام غصه اش رضای خداوند یگانه متعال و اسلام و امت بود...نه مثل بقیه

جهت دوم اينكه: آنچه از روايات بر مى‏آيد اين است كه داستان افك از روزى كه سازندگان آن آن را به راه انداختند، تا روزى كه به همين جرم تازيانه خوردند، بيش از يك ماه طول كشيده، و با اينكه حكم قذف در اسلام معلوم بوده، كه هر كس شخصى را قذف كند و
شاهد نياورد بايد تازيانه بخورد، و شخص متهم تبرئه شود، با اين حال چرا رسول خدا (ص) بيش از يك ماه حكم خدا را در حق قذف كنندگان جارى نكرد و منتظر وحى ماند تا دستورى در امر عايشه برسد و در نتيجه اين مسامحه، قضيه دهان به دهان بگردد و مسافران از اينجا به آنجا بكشانند و كار به جايى برسد كه ديگر وصله بر ندارد؟ مگر آيه شريفه غير آن حكم ظاهرى چيز زايدى آورد؟ وحيى هم كه آمد همان را بيان كرد كه آيه قذف بيان كرده بود كه مقذوف به حكم ظاهرى شرعى براءت دارد. و اگر بگويى كه آيات مربوط به افك چيز زايدى بيان كرد، و آن طهارت واقعى عايشه، و براءت نفس الامرى او است، و آيه قذف اين را نمى‏رسانيد، و شايد انتظار رسول خدا (ص) براى همين بوده كه آيه‏اى نازل شود، و بى گناهى عايشه را به حسب واقع بيان كند.

در جواب مى‏گوييم هيچ يك از آيات شانزدگانه افك دلالتى بر براءت واقعى ندارد، تنها حجت عقليه‏اى كه گذشت كه بايد خانواده‏هاى انبياء از لوث فحشاء پاك باشند آن را افاده مى‏كند.
و اما آيات ده‏گانه اول، كه در آن شائبه اختصاصى هست، روشن‏ترين آنها در دلالت بر براءت عايشه آيه" لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ، فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ" است، كه در آن استدلال شده بر دروغگويى اصحاب افك، به اينكه شاهد نياورده‏اند، و معلوم است كه شاهد نياوردن دليل بر براءت ظاهرى، يعنى حكم شرعى به براءت است، نه براءت واقعى، چون پر واضح است كه بين شاهد نياوردن و براءت واقعى حتى ذره‏اى هم ملازمه نيست.

و اما آيات شش‏گانه اخير كه حكم به براءت طيبين و طيبات مى‏كند، حكم عامى است كه در لفظ آن مخصصى نيامده و در نتيجه شامل عموم طيبين و طيبات مى‏شود و براءتى كه اثبات مى‏كند در بين عموم آنان مشترك است، و اين نيز واضح است كه براءت عموم مقذوفين (البته در قذفى كه اقامه شهود نشده باشد) با حكم ظاهرى شرعى مناسب است نه با براءت واقعى.
پس حق مطلب اين است كه هيچ گريزى از اين اشكال نيست، مگر اينكه كسى بگويد: آيه قذف قبل از داستان افك نازل نشده بوده، بلكه بعد از آن نازل شده، و علت توقف رسول خدا (ص) هم اين بوده كه حكم اين پيش آمد و نظاير آن در اسلام نازل نشده بوده، و رسول خدا (ص) منتظر حكم آسمانى آن بوده.

و از جمله روشن‏ترين ادله بر نادرستى اين روايت اين است كه رسول خدا (ص) در مسجد از مردم درباره شخص قاذف استعذار كرد (يعنى فرمود: شر او را از من دور كنيد به طورى كه ملامتى متوجه من نشود) و سعد بن معاذ آن پاسخ را داد، و سعد بن عباده با او مجادله كرد، و سر انجام در ميان اوس و خزرج اختلاف افتاد.

و در روايت عمر آمده كه بعد از ذكر اختلاف مزبور، اين گفت: يا للأوس و آن گفت: يا للخزرج، پس اين دو قبيله دست به سنگ و كفش زده به تلاطم در آمدند، تا آخر حديث، و اگر آيه قذف قبلا نازل شده بود، و حكم حد قاذف معلوم گشته بود، سعد بن معاذ پاسخ نمى‏داد كه من او را مى‏كشم، بلكه او و همه مردم پاسخ مى‏دادند كه يا رسول اللَّه (ص) حكم قذف را در باره‏اش جارى كن، قدرت هم كه دارى، ديگر منتظر چه هستى؟.

اشكال سومى كه به اين روايات وارد است اين است كه اين روايات تصريح مى‏كنند به اينكه قاذفين، عبد اللَّه بن ابى و مسطح و حسان و حمنه بودند، آن وقت مى‏گويند:
كه رسول خدا (ص) عبد اللَّه بن ابى را دو بار حد زد، ولى مسطح و حسان و حمنه را يك بار، آن گاه تعليل مى‏آورند كه قذف همه جا يك حد دارد، ولى در خاندان رسول خدا (ص) دو حد و اين خود تناقضى است صريح، چون همه نامبردگان مرتكب قذف شده بودند و فرقى در اين جهت نداشتند.

بله در روايات آمده كه عبد اللَّه بن ابى" تَوَلَّى كِبْرَهُ" يعنى تقصير عمده زير سر او بوده، و ليكن هيچ يك از امت اسلام نگفته كه صرف اين معنا باعث اين مى‏شود كه دو حد بر او جارى شود، و عذاب عظيم را در آيه" الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ" تفسير به دو حد نكرده‏اند.(ترجمه الميزان، ج‏15، ص: 142)

خالدبن ولید;243457 نوشت:
این قضیه کراهت دیدار عمر در قضیه جنگ خیبر بوده

اشتباه می کنید.این ماجرا پس از شهادت حضرت زهراست.بهتر است روایت بخاری را کامل بخوانید(در این روایت می توانید موضع حضرت زهرا(س) را نسبت به ابوبکر کشف کنید):

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا وَكَانَ لِعَلِيٍّ مِنْ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِي بَكْرٍ وَمُبَايَعَتَهُ وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا وَلَا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ فَقَالَ عُمَرُ

برای درک بهتر و بیشتر چگونگی رابطه خلفا با اهل بیت(ع) لطفا به لینک زیر سر بزنید حتما:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1312

sayedali;243447 نوشت:
خیلی روم تا ثیر گذاشتی

قیاس ممنوع

حالا واقعن بگو بچه ها بفهمن که چه مذهبی داری/؟

گفتی سنی که نیستی؟چی هستی که این قدر نسبت به خدا و رسولش بدبین هستی و حرف همون خوارج زمانه مولا علی علیه السلام رو می زنی
اونها قبول کردند که نباید جنگ رو رها می کردن
اما بعدش چه میگفتن.....
عینا حروف شما رو.......امام علی(ع) اگر می دانست چرا جولوی مارا نگرفت!!!!!!امام علی (ع) مگر علم غیب نداشت و ...و....و....و....و...و....

من از تندی کلام باز از شما عذر میخواهم...اما به نظر می رسد شما با بیان چنین شبهاتی روش و سیره بنی امیه (لعنت الله ) رو پیش گرفته اید

یه نگاه به داستان بنی اسرائیل بکن

اونها هم از این مرض ها و ضعف ها در ایمان داشتند......بحث گاو رو که شنیدی؟

هی گفتن گاوش چه طوری باشه.....قرمز باشه یا سیاه.....قرمز روشن باشه و....

همین ها بودن که به پیامبر خدا حضرت موسی (ع) بعد از این که نجات پیدا کردند گفتند که تو و خدایت به جنگ انها برو ................................

لذا تفکرتون روعوض کنید....ممبعد با ذهن باز و بصیرت به میدان بیایید

لطفا

دوست عزیز ! شما که آدم مومنی هستی و قطعاً آدم خوبی هم هستی

بهتره کارای بد رو برای شجره ملعونه ها بزاری و اجازه ندی که علیرغم

اینکه در جبهه حق هستی کار باطل بکنی !

مذهب من مذهب سواله و شنیدن پاسخ درست ! اسمی نداره

اگر حرف حساب بشنوم در بست قبول می کنم حتی اگر شیطان رجیم گفته باشه !

اگر حرف ناحساب بشنوم قبول نمی کنم حتی اگر همه بگن که خود خدا گفته !



من و شما به یه اندازه بنده خدا هستیم حداقل در روز نخست تولد!

پس نه من روی شما قضاوت می کنم نه شما روی من !

فقط اینه که من هر چیزی که می شنوم رو بصرف اینکه همه گفتن باید اینجوری باشه پس

اینجوریه قبول نمی کنم . تا اینکه ان شاء الله قبل از مردنم به یه نتیجه برسم که این وسط کی

راست می گفته ؟ کی نیتش خیر بوده اما از هر راهی برای این نیت خیرش استفاده می کرده

تا حرفش رو به کرسی بشونه !

آیا خدا همونیه که تو ادیان می گن ؟ یا اینم یه دکان دیگه س ؟

من توقعم از پیغمبر و امام خیلیه ! می دونی چرا ؟ چون قراره دستمو بگیره ببره بهشت !

پس حالا که دم دستم نیستن که سوالاتم رو بکنم باید از خیلی فیلترهای ذهنیم بیرون بیان تا

بهشون اعتماد کنم !

من همین یه بار بیشتر بدنیا نمیام پس زندگیم برام خیلی مهمه !

تنها چیز مقدس برا من حقیقته ! من راستی ، صداقت ، انسانیت واینجور چیزا برام مقدسن !

نه آدما !

اگه آدمایی پیدا بشن که این خصلتها رو داشته باشن اونا هم برام محترم می شن اما اگه

نداشته باشن در صورتیکه میلیاردها پیرو هم داشته باشن برام محترم نمی تونن باشن !

دین من اینه !

جهنم و بهشتش هم پای خودمه !

-------------

دنیا عجب حکایتیه

[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]خالد بن وليد يكي از اصحاب پيامبر است كه در سال شش يا هفت هجري بعد از صلح حديبيه مسلمان شد وي قبل از مسلمان شد فرماندهي از فرماندهان لشگر كفر در بدر احزاب و خندق بود و كسي بود كه در جنگ احد با حمله به مسلمانان از شكاف كوه بزرگترين ضربه در احد را به اسلام وارد آورد و بعد از اين اقدام خالد بود كه حمزه سيدالشهداء عموي پيامبر به شهادت رسيد ، اما عده اي سعي در توجيه اعمال او و دفاع از او را دارند و با دادن القابي مانند سيف الاسلام سعي در تغيير نظر مسلمانان نسبت به خالد دارند . اماآنچه مهم است نظر خود صحابه خصوصا شخص عمر درباره خالد بن وليد است كه اگر اهل سنت اصرار بر دفاع از خالد داشته باشند در واقع نظرات خليفه دوم را رد كرده اند و به مخالفت با وي پرداخته اند اينك براي روشن شدن افكار مسلمانان برخي از برخوردها و واكنشهاي عمر بن الخطاب نسبت به خالد را ذكر مي كنيم تا مشخص شود نظر وي نسبت به سيف الاسلام خالد بن وليد چه بوده است:
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black] به لینک زیر مراجعه کنید
[=Arial Black]

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=100

خالدبن ولید;243469 نوشت:
دوست عزیز ! شما که آدم مومنی هستی و قطعاً آدم خوبی هم هستی

بهتره کارای بد رو برای شجره ملعونه ها بزاری و اجازه ندی که علیرغم

اینکه در جبهه حق هستی کار باطل بکنی !

مذهب من مذهب سواله و شنیدن پاسخ درست ! اسمی نداره

اگر حرف حساب بشنوم در بست قبول می کنم حتی اگر شیطان رجیم گفته باشه !

اگر حرف ناحساب بشنوم قبول نمی کنم حتی اگر همه بگن که خود خدا گفته !

من و شما به یه اندازه بنده خدا هستیم حداقل در روز نخست تولد!

پس نه من روی شما قضاوت می کنم نه شما روی من !

فقط اینه که من هر چیزی که می شنوم رو بصرف اینکه همه گفتن باید اینجوری باشه پس

اینجوریه قبول نمی کنم . تا اینکه ان شاء الله قبل از مردنم به یه نتیجه برسم که این وسط کی

راست می گفته ؟ کی نیتش خیر بوده اما از هر راهی برای این نیت خیرش استفاده می کرده

تا حرفش رو به کرسی بشونه !

آیا خدا همونیه که تو ادیان می گن ؟ یا اینم یه دکان دیگه س ؟

من توقعم از پیغمبر و امام خیلیه ! می دونی چرا ؟ چون قراره دستمو بگیره ببره بهشت !

پس حالا که دم دستم نیستن که سوالاتم رو بکنم باید از خیلی فیلترهای ذهنیم بیرون بیان تا

بهشون اعتماد کنم !

من همین یه بار بیشتر بدنیا نمیام پس زندگیم برام خیلی مهمه !

تنها چیز مقدس برا من حقیقته ! من راستی ، صداقت ، انسانیت واینجور چیزا برام مقدسن !

نه آدما !

اگه آدمایی پیدا بشن که این خصلتها رو داشته باشن اونا هم برام محترم می شن اما اگه

نداشته باشن در صورتیکه میلیاردها پیرو هم داشته باشن برام محترم نمی تونن باشن !

دین من اینه !

جهنم و بهشتش هم پای خودمه !

-------------

دنیا عجب حکایتیه

از اون اسمی که برای خودتون انتخاب کردید معلوم هست در کدوم جبهه هستید ....واقعن دنبال حقیقتید!!!!!!

sayedali;243460 نوشت:
این هیچ دلیلی نمی شود که نقصی در کار حضرت علی (ع) وارد کنیم

من اصلاً نقصی وارد نمی کنم بلکه می گویم امام علی اختلافاتش را با ابوبکرو عمر تمام کرد

و به تاریخ سپرد و بعد هم شد مشاور اعظم عمر در فتوحات سرحدات اسلامی !

حرف من اینه که بعدها یک عده برای رسیدن به قدرت یا ثروت یا رهبری جامعه از این اختلافات کوچیک

استفاده کرده و جنگ حیدری - نعمتی راه انداختند !

sayedali;243471 نوشت:
ز اون اسمی که برای خودتون انتخاب کردید معلوم هست در کدوم جبهه هستید ....واقعن دنبال حقیقتید!!!!!!

این اسم یادآور سردار پیامبر است و بیانگر این فرهنگ رایج در ایران !

کسانی که پیامبر برای اموراتش برگزیدند و بعد تو زرد از آب درآمدند !

نام من سیف الله ( سیف الاسلام ) است مانند بسیاری از ما که نام چنگیز و تیمور را

روی فرزندانمان گذاشته ایم !!

این نام یادآور خیلی چیزهاست ! سبعیت و وحشیگری که خالد بن ولید در کشتارشهر ایلیس کرد

در تاریخ می ماند . اما باز او سردارپیامبر بود ! سیف الاسلام !

بله این نام مرام من را نمی رساند بلکه به شما یادآور می شود که علم غیب

یک تهمت است !

خالدبن ولید;243472 نوشت:
من اصلاً نقصی وارد نمی کنم بلکه می گویم امام علی اختلافاتش را با ابوبکرو عمر تمام کرد

و به تاریخ سپرد و بعد هم شد مشاور اعظم عمر در فتوحات سرحدات اسلامی !

حرف من اینه که بعدها یک عده برای رسیدن به قدرت یا ثروت یا رهبری جامعه از این اختلافات کوچیک

استفاده کرده و جنگ حیدری - نعمتی راه انداختند !

به هیچ وجه
کی گفته این دلیل میشه که امام علی (ع) از حق خود و امت صرف نظر کند و دفاع از خون فاطمه زهرا(س) نکند

به خاطر نفع امت بود که ایشون در مواردی کوتاه امد ....والا ایشون همیشه دنبال قیام مسلحانه و انتقام خون پاک همسر پاک و فرزند معصومشان حضرت محسن(ع) بودند

در خود روایت های اهل سنت چه امده
من د عجبم که اهل سنت معتقدند که حضرت علی (ع) دفاع نکرده است
حضرت همیشه به دنبال خونخواهی بودند....در همون روایات صحیحین چه امده...همون لحظه ای که این ها امدند و به خانه یورش بردند ......حضرت علی (ع) چه کرد..همون موقعه دفاع کردند و عمر را از هوا بر زمین انداختند .

حالا کارشناس هست بهتر میتونه جواب بده

واقعن این خالدبن ولید کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحيم
هميشه در تاريخ ديده شده است که عده اي با سوء استفاده از قدرت و ابزارهاي تبليغي ، در موارد مختلف برخوردهاي دوگانه اي اعمال مي کنند ؛ يعني اگر چيزي به نفع ايشان و يا در اختيار آنها باشد خوب بوده و اگر همان شيء در دست ديگران باشد آن را بد مي شمارند :

به موارد ذيل توجه نماييد :

ساخت حرم و ضريح براي بزرگان :

حرم صحابي رسول خدا خالد بن وليد و يا به اصطلاح اهل سنت "سيف الله المسلول" در سوريه:

حرم امام حسن عسگري عليه السلام يازدهمين امام شيعيان :

داخل حرم صحابي رسول خدا خالد بن وليد و يا به اصطلاح اهل سنت "سيف الله المسلول":

داخل حرم امام حسن عسکري امام يازدهم شيعيان :

سنگ قبر و عمامه صحابي رسول خدا خالد بن وليد و يا به اصطلاح اهل سنت "سيف الله المسلول":

سنگ قبر و عمامه امام حسن عسگري عليه السلام امام يازدهم شيعيان :

متاسفانه ديگر قبر و ضريحي بر جاي نمانده است تا بخواهيم تصوير آن را براي شما بگذاريم اما مي توانيم تصوير عمامه حضرت را براي مشتاقان در اين صفحه قرار دهيم :

تحريف در روايات :

در بسياري از موارد شاهد هستيم که روايات به خاطر حفظ آبروي کسي تحريف مي گردد ؛ يکي از اين موارد در مثال ذيل است :

اين تصوير ، تصوير سنگ ورودي حرم خالد بن وليد است که در آن تحريف صورت گرفته است ؛ به متن اصلي توجه فرماييد :

وعن خالد بن الوليد رضي الله عنه انه قال عند موته مافي موضع شبر الا وفيه ضربة او طعنة وها أناذا اموت كما يموت العير فلا نامت اعين الجبناء

الكشاف ج1/ص458
كتب ورسائل وفتاوى ابن تيمية في الفقه ج28/ص455

تفسير ابن كثير ج1/ص300
تهذيب الكمال ج8/ص189

الاستيعاب ج2/ص430

سير أعلام النبلاء ج1/ص382

خالد مي گويد : من مانند شتر مي ميرم ( دور از جنگ و جدال و بدون آن که کسي به او توجه داشته باشد ) اما ايشان نوشته اند : من در خانه خود و به مرگ طبيعي مي ميرم .
در اين مورد ، اگر متن اصلي را باقي مي گذاشتند سبب منقصتي براي خالد نمي شد زيرا وي فقط مي خواسته حالت مردن خود را تشبيه کند اما شايد از جهت ادبي اين کلام مناسب مقام نبود لذا تحريف شده است .

شمشير خدا :

وقتي از اهل سنت مي پرسيم که آيا تنها خالد شمشير خدا بوده است که او را سيف الله مي ناميد ؛ مگر نه اينکه او در غزوات اصلي و ابتدايي رسول خدا با مشرکان مکه حاضر نبوده است و بالعکس در آن جنگ ها اسلام با شمشير علي عليه السلام استوار شد و در حقيقت او صاحب لقب سيف الاسلام است ، در جنگ احد که منادي به خاطر دفاع امير مومنان از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در آسمان و زمين ندا داد كه :

لا فتي إلا علي لا سيف الا ذو الفقار

جوانمردي مانند علي نيست و نه شمشيري مانند ذوالفقار

مي گويند :

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم خالد بن وليد را به لقب سيف الله ملقب ساخته اند .

جداي از اينکه در روايت ايشان آمده است : " سيف من سيوف الله " يعني شمشيري از شمشير هاي خدا

صحيح البخاري ج3/ص1372شماره 3547 و صحيح البخاري ج4/ص1554شماره 4014

، نه اينکه او تنها شمشير باشد به مواردي از تاريخ مراجعه مي کنيم که در آن شجاعت هاي خالد آمده است :

خالد در زمان رسول خدا :

خالد فرمانده دشمنان اسلام تا قبل از جنگ خيبر :

اين نکته که خالد در تمامي جنگ ها قبل از مسلمان شدنش بر ضد اسلام تلاش مي کرد و حتي در جنگ احد او بود که سبب شهادت تعداد زيادي از مسلمانان و حضرت حمزه و نيز شکسته شدن دندان رسول خدا و ساير مصايب گرديد :

ثم إن بعض القوم لما أن رأوا انهزام الكفار بادر قوم من الرماة إلى الغنيمة وكان خالد بن الوليد صاحب ميمنة الكفار فلما رأى تفرق الرماة حمل على المسلمين فهزمهم وفرق جمعهم وكثر القتل في المسملين
التفسير الكبير ج9/ص18

مسلمانان وقتي شکست کفار را ديدند عده اي از تير اندازان به جمع آوري غنيمت پرداختند ؛ خالد بن وليد فرمانده جناح راست لشکر کفار بود ؛ وقتي پراکنده شدن تير اندازان را ديد بر مسلمانان حمله کرده و ايشان را پراکنده ساخت و بين ايشان فاصله انداخت و به همين جهت کشتگان در بين مسلمانان زياد شد .

و حتي بعد از اين ماجرا قصد داشت که با حمله اي دوباره کار اسلام را يکسره کند ؛ اما به خاطر جانفشاني هاي عده اندکي از مسلمانان اين نقشه ناکام ماند :

وأخرج ابن جرير وابن المنذر وابن ابي حاتم عن ابن جريج قال انهزم أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم في الشعب يوم أحد فسألوا ما فعل النبي صلى الله عليه وسلم وما فعل فلان فنعى بعضهم لبعض وتحدثوا أن النبي صلى الله عليه وسلم قتل فكانوا في هم وحزن فبينما هم كذلك علا خالد بن الوليد بخيل المشركين فوقهم على الجبل وكان على أحد مجنبتي المشركين وهم أسفل من الشعب فلما رأوا النبي صلى الله عليه وسلم فرحوا فقال النبي صلى الله عليه وسلم اللهم لا قوة لنا إلا بك وليس أحد يعبدك بهذا البلد غير هؤلاء النفر فلا تهلكهم وثاب نفر من المسلمين رماة فصعدوا فرموا خيل المشركين حتى هزمهم الله وعلا المسلمون الجبل فذلك قوله "وأنتم الأعلون إن كنتم مؤمنين "

الدر المنثور ج2/ص330

ياران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در پاي کوه در روز احد شکست خوردند ؛ پس از يکديگر سوال مي کردند که رسول خدا چه کرد ؟ فلاني چه کرد ؟ پس عده اي خبر شهادت عده اي ديگر را دادند و عده اي چنين گفتند که رسول خدا کشته شده است . پس در همين حالت ناراحتي و اندوه بودند که خالد بن وليد با سواراني از مشرکين بر روي کوه و بالاي سر ايشان رفته در حاليکه فرمانده يکي از دو جناح مشرکين بود در حاليکه مسلمانان از پاي کوه پايين تر بودند ، وقتي که ايشان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ديدند خشنود شدند ؛ پس رسول خدا فرمودند : خداوندا ما نيرويي جز از تو نداريم ؛ و کسي در اين شهر غير از اين عده تو را نمي پرستد ؛ پس ايشان را هلاک مکن ؛ در همين هنگام عده اي از تير اندازان مسلمانان به سرعت حرکت کرده از کوه بالا رفتند ؛ پس سواران مشرکين را هدف تير قرار داده تا اينکه خداوند ايشان را شکست داده و مسلمانان بر کوه بالا رفتند ؛ و اين همان کلام خداوند است که " شما اگر ايمان داشته باشيد بالاتر هستيد "

او حتي تا زمان صلح حديبيه از کفار دفاع مي کرد و کسي بود که کفار او را براي جلوگيري از رسيدن رسول خدا به مکه فرستادند .

در اين زمينه مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد :

صحيح البخاري ج2/ص974 شماره 2581 کتاب الشروط باب الشروط في الجهاد والمصالحة مع أهل الحرب وكتابة الشروط

ذهبي در سير اعلام النبلاء مي گويد وي در سال هشتم بعد از هجرت اسلام آورده است :

سير أعلام النبلاء ج1/ص366

خالد بعد از مسلمان شدن نيز مي خواست مسلمانان را بکشد :

در موارد مختلفي از کتب اهل سنت ماجراي زير و شبيه اين ماجرا نقل شده است که خالد مي خواست عده اي تازه مسلمان را بکشد :

وأخرج ابن جرير وابن أبي حاتم عن السدي في الآية قال بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم خالد بن الوليد في سرية وفيها عمار بن ياسر فساروا قبل القوم الذين يريدون...فأصبحوا قد هربوا غير رجل أمر أهله فجمعوا متاعهم ثم أقبل يمشي في ظلمة الليل حتى أتى عسكر خالد يسأل عن عمار بن ياسر فأتاه فقال يا أبا اليقظان إني قد أسلمت وشهدت أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله وأن قومي لما سمعوا بكم هربوا وإني بقيت فهل إسلامي نافعي غدا وإلا هربت فقال عمار بل هو ينفعك فأقم فأقام فلما أصبحوا أغار خالد فلم يجد أحدا غير الرجل فأخذه وأخذ ماله فبلغ عمارا الخبر فأتى خالدا فقال خل عن الرجل فإنه قد أسلم وهو في أمان مني

قال خالد وفيم أنت تجير فاستبا وارتفعا إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأجاز أمان عمار

رسول خدا خالد را به جنگي فرستادند که در آن عمار بن ياسر نيز حضور داشت ؛ پس به سوي دشمنان شتافتند ؛ همگي دشمنان فرار کرده غير از مردي که به خانواده اش دستور داده بود تا لوازمش را جمع کنند سپس در تاريکي شب به سوي لشگرگاه خالد شتافت و از مردم نشاني عمار بن ياسر را سوال کرد ؛ وقتي به نزد عمار آمد گفت : اي عمار من اسلام آورده و شهادت مي دهم که خدايي جز خداي يگانه نيست ؛ و محمد بنده و پيامبر خداست ؛ و نيز به تو مي گويم که قوم من وقتي خبر آمدن شما را شنيدند همگي فرار کردند ؛ و تنها من برجا ماندم ؛ آيا اسلام من فردا به درد من خواهد خورد؟( که من را نکشند) وگرنه فرار کنم ؛ عمار پاسخ داد : ايمان تو براي تو سود خواهد داشت ؛ در همين جا بمان ؛ وقتي که صبح شد ، خالد دستور حمله را داد اما هيچ کس را غير از آن مرد پيدا نکردند ؛ پس او را و اموالش را گرفتند ؛ خبر به عمار رسيد پس به نزد خالد آمد و گفت : اين مرد را رها کن ؛ زيرا او اسلام آورده و در امان من است ؛ خالد گفت : تو که هستي که بخواهي کسي را پناه دهي ؛ پس شروع به جسارت به هم کردند ؛ وبه نزد رسول خدا (ص) آمدند ؛ پس ايشان امان عمار را تاييد کردند .

الدر المنثور ج2/ص573

قياس خالد با امير مومنان علي عليه السلام در شجاعت:

اهل سنت با اينکه خالد را سيف الله معرفي مي کنند اما وقتي مي خواهند او را با امير مومنان قياس کنند ، شجاعت او را در مقابل شجاعت و قدرت امير مومنان علي عليه السلام اندک مي دانند :

فتح خيبر وكان ذلك على يد علي عليه السلام والقصة مشهورة روى أن استصحب خالد بن الوليد وكان يساميه في الشجاعة فلما نصب السلم قال لخالد أتتقدم قال لا فلما تقدم علي عليه السلام سأله كم صعدت فقال لا أدري لشدة الخوف وروى أنه قال لعلي عليه السلام ألا تصارعني فقال ألست صرعتك فقال نعم لكن ذاك قبل إسلامي

التفسير الكبير ج32/ص143

فتح خيبر : و اين پيروزي به دست علي عليه السلام بود و اين ماجرا مشهور است ؛ و نقل شده است که حضرت خالد بن وليد را به همراه خود بردند در حاليکه او را در شجاعت همطراز علي مي دانستند وقتي که نرده بان ( براي ورود به يکي از قلعه ها ) نصب شد حضرت به خالد فرمودند : آيا جلو نمي روي؟ پاسخ داد : خير!!!

وقتي که امير مومنان جلو افتادند از خالد پرسيدند که چه مقدار بالا آمده اي؟

باز از شدت ترس گفت : نمي دانم !!!

و نقل شده است که خالد به امير مومنان عليه السلام گفت : آيا با من کشتي نمي گيري؟ حضرت فرمودند : مگر من نبودم که پشت تو را بر زمين زدم؟ عرض کرد : آري اما اين ماجرا قبل از اسلام من بود!!!

با اين همه عجيب است كه اهل سنت تنها و تنها او را شمشير اسلام و شمشير كشي ده خدا مي خوانند .

ادامه در پست بعدی


ادامه از پست قبلی


خالد کسي است که حتي بعد از مسلمان شدنش ، رسول خدا از کارهاي او بيزاري مي جويند :

در موارد مختلف در کتب اهل سنت و با اسناد صحيح اين جمله را از رسول گرامي اسلام نقل کرده اند که حضرت فرمودند : خدايا ، من از آنچه خالد بن وليد انجام داد بيزارم!!!

اصل ماجرا چنين است که رسول خدا خالد را براي دعوت عده اي از مردم به اسلام و نه براي جنگ به سمت بني جذيمه فرستادند ؛ وي کينه اي ديرينه با ايشان داشت ؛ وي وقتي به نزد ايشان رسيد مشاهده کرد که ايشان اسلام آورده اند اما به خلاف دستور رسول خدا با ايشان جنگيده و عده زيادي از ايشان را کشت :

[=Times New Roman]رسول خدا او را براي دعوت و نه براي جنگ فرستاده بودند :

اين مضمون و يا مضامين شبيه اين عبارت در کتاب هاي مختلف آمده است که رسول خدا خالد را تنها براي دعوت به اسلام و نه براي جنگ فرستادند :

بعث النبي صلى الله عليه وسلم إليهم خالد بن الوليد - في ثلاثمائة وخمسين من المهاجرين والأنصار - داعيا إلى الإسلام لا مقاتلا . . قال ابن إسحاق : حدثني . . قال : بعث رسول الله خالد بن الوليد حين افتتح مكة إلى بني جذيمة داعيا ولم يبعثه مقاتلا.

فتح الباري: 8 / 46. الطبقات الكبرى 2 / 147 .تاريخ الطبري 3 / 66. السيرة النبوية لابن هشام: 4/882، (2/428)، الكامل في التاريخ 2 / 255، المنتظم 3 / 331، تاريخ الإسلام للذهبي: 2/567، المغازي، عيون الأثر لابن سيّد الناس: 2/185، زاد المعاد في هدي خير العباد: 2 / 167، تاريخ ابن خليفة: 53، الثقات لابن حبان: 2/61، البداية والنهاية 4 / 312، .تاريخ ابن خلدون 4 / 810، السيرة الحلبية: 3 / 209.

رسول خدا خالد بن وليد را با 350 نفر از مهاجر وانصار براي دعوت به اسلام و نه براي جنگ فرستاده بودند ؛ ابن اسحاق گفته است : ... رسول خدا خالد بن وليد را هنگامي که مکه را فتح کردند به سوي بني جذيمه براي دعوت به اسلام و نه براي جنگ فرستادند .

[=Times New Roman]بني جذيمه قبل از رسيدن او اسلام آورده بودند :

فخرج في ثلاثمائة وخمسين رجلا من المهاجرين والأنصار وبني سليم ، فانتهى إليهم خالد فقال : ما أنتم ؟ قالوا : مسلمون ، قد صلينا وصدقنا بمحمد وبنينا المساجد في ساحاتنا وأذنا فيها .

الطبقات الكبرى 2 / 147، عيون الأثر لابن سيد الناس: 2/209، سبل الهدى للصالحي الشامي: 6/200، معجم قبائل العرب لعمر رضا كحالة: 1/176، السيرة الحلبيّة: 3/210.

او با 350 نفر از مهاجر و انصار و بني سليم به سوي ايشان رفت ؛ وقتي به ايشان رسيد گفت : شما که هستيد؟ گفتند مسلمانيم و نماز خواند و محمد را به راستگو مي شماريم ؛ و در ميدان ها مسجد ساخته و در آن اذان گفته ايم

[=Times New Roman]خالد با اين قوم نيرنگ مي کند :

قال : فما بال السلاح عليكم ؟ فقالوا : إن بيننا وبين قوم من العرب عداوة فخفنا أن تكونوا هم فأخذنا السلاح ، قال : فضعوا السلاح . قال : فوضعوه . فقال لهم : استأسروا ، فاستأسر القوم ، فأمر بعضهم فكتف بعضا وفرقهم في أصحابه.

همان

پرسيد پس چرا سلاح همراه خود برداشته ايد ؟ گفتند : بين ما و گروهي از عرب جنگ است و ترسيديم که شما همان ها باشيد ؛ گفت : پس سلاح را به زمين بگذاريد ؛ وقتي سلاح را به زمين گذاشتند گفت ايشان را به اسارت بگيريد ؛ پس ايشان را به اسارت گرفته دستور داد دستهاي بعضي را بسته و ايشان را بين ياران خويش تقسيم کرد ( تا نگهبان ايشان باشند)

[=Times New Roman]مهاجرين و انصار با خالد مخالفت مي كنند:

فلما كان في السحر نادى خالد : من كان معه أسير فليدافه - والمدافة الاجهاز عليه بالسيف - فأما بنو سليم فقتلوا من كان في أيديهم ، وأمّا المهاجرون والأنصار فأرسلوا أساراهم.

همان

وقتي صبح شد خالد دستور داد که هرکس که اسيري به همراه دارد کار او را با شمشير تمام کند ؛ بنو سليم اسراي خود را کشتند ولي مهاجرين و انصار اسيران خويش را آزاد ساختند .

[=Times New Roman]علت اين کشتار دشمني خالد با بني جذيمه بوده است :

كان بين خالد بن الوليد وبين عبد الرحمن بن عوف فيما بلغنى كلام في ذلك، فقال له: عملت بأمر الجاهلية في الإسلام ! فقال : إنّما ثأرت بأبيك.
فقال عبد الرحمن : كذبت، قد قتلت قاتل أبي ، ولكنك ثأرت بعمك الفاكه بن المغيرة ، حتى كان بينهما شرّ .

الكامل في التاريخ: 2/256 تاريخ الطبري: 2/342، البداية والنهاية: 4/359، السيرة النبوية لابن هشام: 4/884، الروض الآنف - شرح سيرة ابن هشام 7 / 128 ، عيون الأثر في المغازي والسير 2 / 210 ، زاد المعاد 2 / 168 وغيرهما .

بين خالد بن وليد و عبد الرحمن بن عوف درگيري شد ؛ پس خالد به او گفت : مانند کارهايت در جاهليت ، در اسلام نيز انجام دادي ! او پاسخ داد تو نيز انتقام پدرت را گرفته اي .

عبد الرحمن گفت : دروغ مي گويي ؛ من قاتل پدرم را کشتم ( از روي قصاص و حکم شرع) اما تو انتقام خون عمويت فاکه بن مغيره را گرفته اي .

و همين سبب درگيري بين آن دو شد .

[=Times New Roman]شاهد اين مطلب در صحيح بخاري :

متاسفانه بخاري اين ماجرا را که بر همه تاريخ نويسان واضح بوده است به صورتي مبهم مي آورد که در آن مي خواهد به نحوي خالد را از اين جنايت مبرا کند :

عَنْ سَالِم، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ بَعَثَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ إِلَى بَنِي جَذِيمَةَ، فَدَعَاهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ فَلَمْ يُحْسِنُوا أَنْ يَقُولُوا أَسْلَمْنَا. فَجَعَلُوا يَقُولُونَ صَبَأْنَا، صَبَأْنَا. فَجَعَلَ خَالِدٌ يَقْتُلُ مِنْهُمْ وَيَأْسِرُ، وَدَفَعَ إِلَى كُلِّ رَجُل مِنَّا أَسِيرَهُ، حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمٌ أَمَرَ خَالِدٌ أَنْ يَقْتُلَ كُلُّ رَجُل مِنَّا أَسِيرَهُ فَقُلْتُ وَاللَّهِ لاَ أَقْتُلُ أَسِيرِي، وَلاَ يَقْتُلُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي أَسِيرَهُ، حَتَّى قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم فَذَكَرْنَاهُ، فَرَفَعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم يَدَهُ فَقَالَ «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ&raquo. مَرَّتَيْنِ.

صحيح البخاري، ج 5، ص 107، 4383 باب 60، باب بَعْثِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ إِلَى بَنِي جَذِيمَةَ، صحيح البخاري، ج 4، ص 67.

صحيح البخاري، ج 7، ص 153 - 154. باب 23، باب رَفْعِ الأَيْدِي فِي الدُّعَاءِ

صحيح البخاري، ج 8، ص 117 - 118. باب 35، باب إِذَا قَضَى الْحَاكِمُ بِجَوْر أَوْ خِلاَفِ أَهْلِ الْعِلْمِ فَهْوَ رَدٌّ

رسول خدا خالد بن وليد را به بني جذيمه فرستاد ؛ پس او ايشان را به اسلام دعوت کرد اما ايشان نمي دانستند چگونه بگويند که ما اسلام آورده ايم ؛ لذا گفتند : ما از دين سابق خود دست برداشتيم ؛ با اين همه خالد از ايشان عده اي را کشته و عده اي را اسير گرفت ؛ و به هرکسي از ما که مي رسيد يک اسير مي داد ؛ روز ديگر خالد به ما دستور داد که هر کدام از ما اسيرش را بکشد ؛ من گفتم : قسم به خدا اسيرم را نخواهم کشت ؛ و هيچ کس از همراهان من نيز اسيرش را نخواهد کشت ؛ تا اينکه به نزد رسول خدا آمده و ماجرا را عرض کرديم ؛ پس رسول خدا دست خود را بالا برده و دو بار فرمودند :

" خدايا من به سوي تو از آنچه خالد بن وليد انجام داد بيزاري مي جويم"

اما همين عبارت آخر ، يعني بيزاري جستن رسول خدا از عمل خالد بيانگر آن است که اين مضمون تمام حقيقت نيست و آنچه که در ساير کتب آمده است ، صحيح است ؛ زيرا اگر اين عمل خالد ، خلاف شرع نبود و تنها يک اشتباه بود ديگر برائت از آن معني نداشت و حد اکثر آن را يک اشتباه مي دانستند ؛ نه اينکه از آن بيزاري بجويند .
و به همين جهت حلبي مي گويد :

ولا يخفى أنه يبعد أن خالد بن الوليد - رضي الله تعالى عنه - إنما قتلهم لقولهم : صبأنا ولم يقولوا أسلمنا .

السيرة الحلبية 3 / 211 .

و مخفي نيست که بعيد است خالد تنها ايشان را به اين خاطر کشته است که گفته اند: "ما از دين گذشته خود دست برداشته ايم " به جاي آنکه بگويند : " اسلام آورديم"!!!

خالد بعد از رحلت رسول خدا :

خالد مجري طرح ترور امير مومنان (عليه السلام) :

سمعاني از مورخين و روات مشهور اهل سنت و صاحب کتاب الانساب ، ماجرايي را به صورت سربسته نقل مي کند که نشان مي دهد خالد بن وليد به دستور ابو بکر قصد ترور امير مومنان علي عليه السلام را داشته است :

[=Times New Roman]ماجرا به روايت سمعاني :

قال السمعاني:

وروى عنه (يعقوب الرواجني شيخ البخاري) حديث أبي بكر رضي اللّه عنه : أنّه قال : «لا يفعل خالد ما أمر به&raquo. سألت الشريف عمر ابن إبراهيم الحسيني بالكوفة عن معنى هذا الاثر فقال : كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليّاً ، ثم ندم بعد ذلك ، فنهى عن ذلك.

الانساب للسمعاني:3/95، ط. دار الجنان ـ بيروت و6/170، نشر محمد أمين دمج - بيروت - 1400 هـ

سمعاني گفته است :

از او ( يعقوب رواجني استاد بخاري) کلام ابو بکر روايت شده است که گفت :

"خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد"

از سيد عمر بن ابراهيم حسيني در کوفه پرسيدم که معني اين روايت چيست؟

او گفت : به خالد دستور داده بود که علي را بکشد ؛ اما از اين کار پشيمان شده و از آن نهي کرد .

سمعاني سپس در مضمون اين روايت و سند آن اشکال نمي گيرد و اين بدان معني است که وي مضمون اين روايت را قبول کرده است .
[=Times New Roman]نقل اين ماجرا به طور کامل در کتب شيعه :

تفصيل اين ماجرا در کتب شيعه چنين آمده است که :

فرجع أبو بكر إلى منزله وبعث إلى عمر فدعاه ثم قال : أما رأيت مجلس علي منا اليوم ، والله لان قعد مقعدا مثله ليفسدن أمرنا فما الرأي ؟ قال عمر الرأي أن تأمر بقتله ، قال فمن يقتله ؟ قال خالد بن الوليد فبعثا إلى خالد فأتاهما فقالا نريد أن نحملك على أمر عظيم ، قال حملاني ما شئتما ولو قتل علي بن أبي طالب ، قالا فهو ذاك ، فقال خالد متى أقتله ؟ قال أبو بكر إذا حضر المسجد فقم بجنبه في الصلاة فإذا أنا سلمت فقم إليه فاضرب عنقه ، قال نعم .

فسمعت أسماء بنت عميس ذلك وكانت تحت أبي بكر فقالت لجاريتها اذهبي إلى منزل علي وفاطمة فاقرئيهما السلام وقولي لعلي :

(إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنْ النَّاصِحِينَ) القصص: 28/20

فجاءت الجارية اليهما فقالت لعلي عليه السلام ان أسماء بنت عميس تقرأ عليكما السلام وتقول: ان الملا يأتمرون بك ليقتلوك فأخرج أنى لك من الناصحين ، فقال علي ( ع ) قولي لها ان الله يحيل بينهم وبين ما يريدون . ثم قام وتهيأ للصلاة وحضر المسجد ووقف خلف أبى بكر وصلى لنفسه وخالد بن الوليد إلى جنبه ومعه السيف فلما جلس أبو بكر في التشهد ندم على ما قال وخاف الفتنة وشدة على وبأسه فلم يزل متفكرا لا يجسر ان يسلم حتى ظن الناس انه قد سها ، ثم التفت إلى خالد فقال يا خالد لا تفعل ما أمرتك به السلام عليكم ورحمة الله وبركاته ، فقال أمير المؤمنين عليه السلام : يا خالد ما الذي أمرك به ؟ قال امرني بضرب عنقك ، قال وكنت تفعل ؟ قال إي والله لولا أنه قال لي لا تفعل لقتلتك بعد التسليم ، قال فأخذه علي ( ع ) فضرب به الأرض واجتمع الناس عليه فقال عمر يقتله ورب الكعبة فقال الناس يا أبا الحسن الله الله بحق صاحب هذا القبر فخلى عنه ، قال فالتفت إلى عمر وأخذ بتلابيبه وقال يا بن الصهاك لولا عهد من رسول الله صلى الله عليه وآله وكتاب من الله سبق لعلمت أينا أضعف ناصرا وأقل عددا ثم دخل منزله.

ابو بكر به منزل خويش بازگشته و کسي را به دنبال عمر فرستاد و او را خوانده و گفت : آيا جلسه امروز علي را در مورد ما نديدي؟ قسم به خدا اگر دوباره چنين بنشيند کار ما را خراب خواهد کرد ؛ نظر تو چيست؟ گفت : من چنين نظر دارم که دستور به کشتن او بدهي ؛ گفت : چه کسي او را بکشد؟ پاسخ داد : خالد بن وليد .
پس به نزد خالد فرستاده ، به نزد ايشان آمد ؛ پس گفتند : مي خواهيم تو را به کاري بزرگ مامور کنيم ؛ پاسخ داد : من را به به هر کاري مي خواهيد مامور کنيد ؛ حتي اگر کشتن علي بن ابي طالب باشد ؛ گفتند : کار همين است ؛ پس خالد گفت : چه زماني او را بکشم ؟

ابو بکر پاسخ داد : وقتي که به مسجد آمد ؛ در هنگام نماز در کنار او بايست ؛ وقتي که من سلام نماز را دادم بايست و گردن او را بزن ؛ گفت : باشد .

أسماء بنت عميس که همسر ابو بکر بود ، اين را شنيده و به کنيزش گفت : به منزل علي و فاطمه برو و به ايشان سلام کرده و به علي بگو :

"به درستيکه سران در مورد تو مشورت کرده اند که تو را به قتل برسانند ؛ پس بيرون برو ؛ بدرستيکه من از خير خواهان توام" .(آيه 20 سوره قصص)
پس کنيز به نزد حضرت آمده و به علي عليه السلام گفت : أسماء بنت عميس به شما سلام مي رساند و مي گويد :" به درستيکه سران در مورد تو مشورت کرده اند که تو را به قتل برسانند ؛ پس بيرون برو ؛ بدرستيکه من از خير خواهان توام&quot.

پس حضرت به او گفتند به او بگو : خداوند بين ايشان و آنچه مي خواهند مانع خواهد شد ؛ سپس ايستاده و آماده نماز شدند و در مسجد حاضر شده و در پشت ابو بکر ايستادند اما نماز فرادا خواندند و خالد بن وليد نيز در کنار ايشان بوده و شمشير به همراه داشت ؛ وقتي که ابوبکر براي تشهد نشست از آنچه گفته بود پشيمان شده و از آشوب و نيز از قدرت علي و جنگاوري ايشان ترسيد ؛ پس حيران ماند و راهي براي پايان بردن نماز پيدا نمي کرد ؛ به حدي که مردم گمان کردند به او فراموشي دست داده است ؛ پس رو به خالد کرده و گفت : اي خالد ؛ آنچه را به تو دستور دادم انجام نده ؛ "السلام عليکم ورحمة الله" ( و نماز را به پايان رساند )

پس امير مومنان به خالد فرمودند : اي خالد ؛ تو را به چه چيزي امر کرده بود؟ گفت : به من دستور داده بود که گردن تو را بزنم ؛ حضرت فرمودند : وآيا چنين کاري را مي کردي؟ پاسخ داد : آري قسم به خدا که اگر به من نگفته بود چنين نکن ، تو را بعد از سلام به قتل مي رساندم ؛ پس حضرت او را گرفته و به زمين زدند ؛ مردم نيز دور او جمع شدند ؛ عمر گفت : قسم به پروردگار کعبه که او را مي کشد!!! ؛ مردم گفتند : اي اباالحسن ، تو را به خدا ، تو را به خدا ، به حق صاحب اين قبر ؛ پس حضرت او را رها کردند ؛ پس حضرت رو به عمر کرده و يقه او را گرفته و فرمودند : اي فرزند صهاک ؛ اگر نبود پيماني که رسول خدا صلي الله عليه وآله از من گرفتند ، و نيز اگر نبود دستورات خداوند که از قبل آمده است ، مي دانستي که کداميک از ما ياوران ناتوان تري دارد و نيروي کمتري دارد ؛ و سپس به منزل خود وارد شدند .
تفسير القمي: 2/ 158، 159، تفسير نور الثقلين: 4/188، الاحتجاج: 1/118 و126 وعنه في بحار الأنوار 29/127 ح 27، مدينة المعاجز: 3/152.الاصول الستّة عشر، أصل أبي سعيد عباد الصفرى، ص 18، باختصار. علل الشرايع: 192، باب 151، العلّة التي من أجلها أمر خالد بن الوليد بقتل أمير المؤمنين. وحضر المسجد وصلى خلف أبي بكر. الاحتجاج: 1/126.

خالد 1200 نفر از مسلمانان را مي کشد و از قوم ايشان در خواست دختري براي ازدواج مي کند!

بعد از رحلت رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم) عده اي از سران قبايل از به رسميت شناختن ابوبکر امتناع کردند ؛ لذا ابوبکر خالد را به نزد ايشان فرستاد يکي از ايشان مجاعة بن مرارة از روساي بني حنيفه است ؛ او در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم اسلام آورده و با گروهي به نزد حضرت آمدند ؛ رسول خدا به عنوان هديه زميني را در يمامه به وي هديه دادند .
خالد به سرزمين ايشان هجوم برد و 1200 نفر از ايشان را کشت ؛ و سپس در همان شب در حاليکه مجاعة در اسارت او بود دختر مجاعة را از او خواستگاري کرد !!!

حدثنا ابن حميد قال حدثنا سلمة عن محمد بن إسحاق قال ثم إن خالدا قال لمجاعة زوجني ابنتك فقال له مجاعة مهلا إنك قاطع ظهري وظهرك معي عند صاحبك قال أيها الرجل زوجني فزوجه فبلغ ذلك أبا بكر فكتب إليه كتابا يقطر الدم لعمري يابن أم خالد إنك لفارغ تنكح النساء وبفناء بيتك دم ألف ومائتي رجل من المسلمين لم يجفف بعد قال فلما نظر خالد في الكتاب جعل يقول هذا عمل الأعيسر يعني عمر بن الخطاب

تاريخ الطبري ج2/ص284 و الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله ج3/ص و69 تاريخ الخميس 3 [=Times New Roman]– 343

خالد به مجاعه گفت : دخترت را به ازدواج من در بياور ؛ پس مجاعه به او گفت : کمي صبر داشته باش ؛ تو کمر من را شکسته اي و به همين سبب پشت خودت را نيز در نزد صاحبت ( ابو بکر ) شکستي ( آبروي خود را بردي) ؛ گفت اي مرد دخترت را به ازدواج من در بياور!!!پس او نيز قبول کرد .

اين خبر به ابو بکر رسيد پس به او نامه اي نوشت که از آن خون مي چکيد ( بسيار تند بود) :

به جان خودم قسم اي خالد که تو بيکاري و فرصت براي ازدواج با زن ها داري !!! درحالي که در کنار تو خون هزار و دويست مرد از مسلمانان ريخته شده است که هنوز خشک نشده است !

وقتي خالد به اين نامه نگاه کرد ، گفت : اين کار شخص بدخوي کوچک است !! و مقصودش عمر بود .

شبيه همين مطلب در کتب ذيل آمده است :
تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 87 و الثقات، ج 2، ص 185.

مخفي نيست که توجيه عده اي از اهل سنت براي اين ماجرا به اين مضمون که ايشان مسلمان نبوده اند منافات با متن نامه ابو بکر دارد ؛ و شبيه همين مطلب در موارد بعد يعني هديه دادن يک دختر به يکي از دوستانش و نيز زنا با همسر مالک مي آيد ؛ زيرا در هر دو مورد ، عمر او را خطا کار مي داند .

خالد دختري از مسلمانان را مانند کنيز به دوستش هديه مي دهد!

يکي از همراهان خالد ضرار بن الأزور نام داشت ؛ در حمله خالد به گروهي از بني اسد در زمان ابوبکر ايشان دختري زيبا روي از بني اسد را به اسارت گرفتند و يکي از سربازان اين کنيز را به ضرار تقديم کرد!!!وي با اين دختر نزديکي کرده و سپس متوجه اشتباه خوى شده به نزد خالد آمد و گفت من چنين کاري کرده ام .

خالد نيز گفت : اشکالي ندارد ، من اين کار را براي تو جايز مي کنم و دختر را به تو هديه مي دهم!!!

با اين همه او راضي نشده و گفت بايد عمر در اين باره نظر دهد ؛ نامه اي به عمر نوشتند و او دستور سنگسار ضرار را داد ، اما ضرار قبل از رسيدن دستور از دنيا رفت !!!

تاريخ ابن عساكر 7 ص 31 ، وخزانة الأدب 2 ص 8 ، والإصابة 2 ص 9

خالد مالك بن نويره از شيعيان امير مومنان را مي کشد و همان شب با همسر او زنا مي کند!!!

يکي ديگر از فجايعي که خالد مرتکب آن شده است کشتن مالک بن نويره و قوم وي است ؛ وي به بهانه اينکه ايشان مرتد شده اند به جنگ ايشان رفته مالک را که از سران شيعيان امير مومنان بود به شهادت رساند و سر او را به عنوان پايه ديگ در کنار اجاقي نهاده و همان شب با همسر او همبستر شد!!!

وقتي خبر اين ماجرا به مدينه رسيد عمر از ابوبکر خواست که خالد را سنگسار کند زيرا زنا کرده است ؛ اما او نپذيرفت . گفت او را قصاص کن ؛ اما او نپذيرفت ؛ و پاسخ داد : او اجتهاد کرده و اشتباه کرده است!!!( لذا براي اين کار ثواب نيز مي برد)

عمر گفت : لا اقل او را از کار بر کنار کن!!! اما ابوبکر پاسخ داد :

"من شمشيري را که خداوند بر عليه ايشان کشيده است در نيام نخواهم گذاشت."

[=Times New Roman]کشتن مالک بن نويره در حال اسلام به خاطر زيبايي همسرش:

وكان عبد الله بن عمر وأبو قتادة الانصاري حاضرين فكلما خالدا في أمره فكره كلامهما . فقال مالك : يا خالد : ابعثنا إلى أبي بكر فيكون هو الذي يحكم فينا فإنك بعثت إليه غيرنا ممن جرمه أكبر من جرمنا . فقال خالد : لا أقالني الله إن أقلتك . وتقدم إلى ضرار بن الازور بضرب عنقه .
فالتفت مالك إلى زوجته وقال لخالد : هذه التي قتلتني . وكانت في غاية الجمال . فقال خالد : بل الله قتلك برجوعك عن الاسلام . فقال مالك : أنا على الاسلام . فقال خالد : يا ضرار اضرب عنقه ، فضرب عنقه.

تاريخ أبي الفداء ص 158 ، وفيات الاعيان 5 / 66 درترجمه وثيمة تاريخ ابن شحنه ص114در حاشيه الکامل في التاريخ ج11 و فوات الوفيات ج2 ص 627

عبد الله بن عمر و ابو قتاده انصاري حاضر بودند ؛ پس با خالد در مورد مالک سخن گفتند اما او از کلام ايشان ناخشنود گشت ؛ پس مالک گفت : اي خالد ، ما را به نزد ابو بکر بفرست ؛ تا او باشد که در مورد ما حکم مي کند ؛ بدرستيکه تو غير از ما ، افرادي را که جرمشان از ما سنگين تر بوده است را نيز به نزد او فرستاده اي ؛ اما خالد گفت : خدا نبخشد مرا اگر تو را ببخشم ، پس او را به نزد ضرار بن الازور انداخته و دستور به زدن گردن وي داد .

پس مالک به همسرش نگاهي انداخته و به خالد گفت : قسم به خدا که اين زن من را به کشتن داد – همسر مالک در نهايت زيبايي بود – پس خالد گفت : نه ، و بلکه کشتن تو به سبب بازگشت تو از اسلام است ؛ پس مالک گفت : من بر اسلام هستم ؛ خالد گفت : اي ضرار گردن او را بزن ، پس گردن او را زد .

ابن حجر نيز گفته است :

أن ثابت بن قاسم روى في الدلائل : أن خالدا رأى امرأة مالك وكانت فائقة في الجمال ، فقال مالك بعد ذلك لامرأته : قتلتيني يعني سأقتل من أجلك .

... عن الزبير بن بكار عن ابن شهاب : إن مالك بن نويرة كان كثير شعر الرأس فلما قتل ، أمر خالد برأسه فنصب أثفية فنضج ما فيها قبل أن يخلص النار إلى شئون رأسه.
الاصابة 3 / 337
خالد همسر مالک را ديد – در حاليکه در نهايت زيبايي بود – پس مالک بعد از آن به همسرش گفت : تو من را کشتي ؛ يعني کشته شدن من به خاطر توست .

... مالک بن نويره در سرش مو زياد داشت ؛ وقتي که کشته شد خالد دستور داد که سر وي را به عنوان پايه ديگ قرار دهند ( تا بسوزد) ؛ اما غذاي داخل ديگ قبل از رسيدن آتش به پوست سر وي پخته شد ( و تازه موهاي سر او سوخته بود)

شبيه اين مطلب در آدرس هاي ذيل نيز موجود است :

تاريخ الطبري 2 / 503 و ابن الاثير در ذيل عنوان حرب البطاح وابن كثير 6 / 322 وأبو الفداء 158 ، وابن أبي الحديد ج 17 ونيز در ترجمه وثيمة در وفيات الاعيان و در فوات الوفيات 2 / 627 .

[=Times New Roman]خالد همان شب با همسر مالک ازدواج ( زنا ) کرد:

وتزوج خالد بامرأة مالك - أم تميم بنت المنهال - في تلك الليلة

تاريخ اليعقوبي 2 / 110 .

خالد در همان شب با همسر مالک ازدواج کرد!!!

فأتاه مالك بن نويرة يناظره واتبعته امرأته فلما رآها أعجبته فقال : والله ما نلت ما في مثابتك حتى أقتلك
تاريخ اليعقوبي: 2/110.

مالک بن نويره به نزد خالد آمد که با وي سخن بگويد و همسرش نيز به دنبال او بود ؛ وقتي خالد همسر او را ديده از زيبايي او به شگفت آمد و گفت : قسم به خدا به آنچه در دست توست نمي رسم مگر آنکه تو را بکشم!!!
[=Times New Roman]عمر بر اين کار ناپسند خالد اعتراض مي کند:

فلما بلغ قتلهم عمر بن الخطاب تكلم فيه عند أبي بكر فأكثر . وقال : عدو الله عدا على امرئ مسلم فقتله ، ثم نزا على امرأته .

وأقبل خالد بن الوليد قافلا حتى دخل المسجد وعليه قباء له عليه صدأ الحديد ، معتجرا بعمامة له قد غرز في عمامته أسهما ، فلمّا أن دخل المسجد قام إليه عمر فانتزع الاسهم من رأسه فحطمها ، ثم قال : أرئاء ؟ قتلت أمرءاً مسلما ثم نزوت على امرأته ! والله لارجمنك بأحجارك .

ولا يكلمه خالد بن الوليد ولا يظن إلا أن رأي أبي بكر على مثل رأي عمر فيه ، حتى دخل على أبي بكر ، فلما أن دخل عليه أخبره الخبر وأعتذر إليه فعذره أبو بكر وتجاوز عما كان في حربه تلك .

قال : فخرج حين رضي عنه أبو بكر وعمر جالس في المسجد . فقال : هلم إلي يا ابن أم شملة ، قال : فعرف عمر أن أبا بكر قد رضي عنه فلم يكلمه ودخل بيته.
تاريخ الطبري 2/504 حوادث سنة 11 هـ

وقتي که خبر کشته شدن ايشان به ابو بکر رسيد ، عمر در اين زمينه با ابو بکر بسيار سخن گفت ؛ و گفت دشمن خدا بر يکي از مسلمانان تعدي کرده و او را کشته است ، سپس با همسرش نزديکي کرده است !

خالد نيز باز گشته تا به مسجد رسيد در حاليکه قبايي بر تن داشت که اثر آهن ( برخورد شمشير) بر روي آن بود ؛ عمامه خود را بر سر گذاشته و چند تير در آن قرار داده بود ( تا حالت بازگشت از جنگي سخت داشته باشد ) وقتي که به مسجد وارد شد ، عمر به سوي او رفته و تيرها را از عمامه او بيرون آورده شکست و گفت : آيا مي خواهي ظاهر سازي کني؟ مردي مسلمان را کشته و با همسر او نزديکي کرده اي ؟ قسم به خدا که تو را سنگسار خواهم کرد .

خالد با او سخن نمي گفت و چنين گمان داشت که نظر ابو بکر نيز همان نظر عمر است ؛ تا اينکه به نزد ابو بکر رسيد ؛ وقتي که به نزد او رسيد ماجرا را براي او نقل کرد ؛ ابو بکر نيز او را معذور دانسته و از گناهاني که در اين جنگ مرتکب شده بود گذشت !!!
وقتي که ابوبکر از او راضي شد از نزد او بيرون آمد در حاليکه عمر در مسجد نشسته بود ؛ پس به او گفت : اي فرزند ام شمله به نزد من بيا ؛ پس عمر دانست که ابو بکر از او گذشته است ؛ پس با او سخن نگفت و به خانه خويش رفت .
شبيه اين مطلب در آدرس هاي ذيل آمده است :

الكامل في التاريخ: 2/359، إمتاع الأسماع للمقريزي: 14/240.

ابن خلکان گفته است :

ولما بلغ ذلك أبا بكر وعمر . قال عمر لابي بكر : إن خالدا قد زنى فارجمه . قال : ما كنت أرجمه فإنه تأول فأخطأ . قال : فإنه قتل مسلما فاقتله . قال : ما كنت أقتله فإنه تأول فأخطأ . قال : فاعزله . قال : ما كنت أغمد سيفا سله الله عليهم .

وقتي که خبر اين ماجرا به ابو بکر و عمر رسيد ، عمر به ابو بکر گفت : بدرستيکه خالد زنا کرده است ؛ او را سنگسار کن ؛ ابو بکر گفت : من او را سنگسار نخواهم کرد ؛ زيرا او اجتهاد کرده و اشتباه کرده است !!! عمر گفت : او يک مسلمان را کشته است ؛ او را قصاص کن !!! ابو بکر گفت : من او را نخواهم کشت ، زيرا اجتهاد کرده و اشتباه کرده است !!! گفت لا اقل او را از کار بر کنار کن ؛ پاسخ داد : من شمشيري را که خدا بر ايشان کشيده است در غلاف نخواهم گذاشت!!!

وفيات الأعيان: 6/15، كنز العمال: 5/619، حياة الصحابة للكاندهولى 2/413.

اگر شخصي اين قضايا و مخصوصا اين ماجرا و نيز آخرين عبارت را کنار هم بگذارد ، متوجه مي شود که چرا اهل سنت او را سيف الاسلام ناميده و روايتي جعل کرده اند که رسول خدا او را شمشيري از شمشير هاي اسلام ناميد ؛ زيرا او شمشيري بود که از مذهب خلفا دفاع مي کرد و اگر کسي با ايشان به مخالفت مي پرداخت ، خالد اولين کسي بود که براي دفع وي ابراز آمادگي مي کرد ؛ لذا ابو بکر نيز مي گويد : من شمشيري را که خدا !!! بر ايشان کشيده در نيام نخواهم گذاشت !!!

عزاداري براي مردگان :

همگان مي دانند که اهل سنت به پيروي از خليفه دوم عمر بن الخطاب گريه و عزاداري بر مردگان را امري نا پسند مي دانند و حتي اين را بر شيعيان عيب مي شمرند که چرا در عزاي حسين بن علي پسر رسول خدا صلي الله عليه وآله گريه و عزاداري مي کنند .

اما از طرف مقابل آنچه در مورد خود خالد بن وليد نقل شده است قابل توجه است :

5289 أخبرنا محمد بن علي الصنعاني ثنا إسحاق بن إبراهيم أنا عبد الرزاق أنا معمر عن الأعمش عن أبي وائل قال قيل لعمر بن الخطاب رضي الله عنه أن نسوة من بني المغيرة قد اجتمعن في دار خالد بن الوليد يبكين وإنا نكره أن يؤذينك فلو نهيتهن فقال عمر ما عليهن أن يهرقن من دموعهن سجلا أو سجلين ما لم يكن لقع ولا لقلقة يعني باللقع اللطم وباللقلقة الصراخ

المستدرك على الصحيحين ج3/ص336

به عمر گفته شد که زنان بني مغيره در خانه خالد جمع شده و مشغول گريه هستند و ما مي ترسيم که گريه ايشان سبب ناراحتي تو شود ؛ اگر مي خواهي ايشان را منع کن ؛ عمر گفت : مانعي ندارد که ايشان اشک هاي خود را مقداري بر او بريزند ما داميکه بر صورت نزنند و فرياد نکشند .

عمر بن الخطاب يبكي مع نساء بني مخزوم خالد بن الوليد :

أخبرنا عيسى بن الحسين قال حدثنا أحمد بن الحارث الخزاعي عن المدائني عن أبي بكر الهذلي قال سمع عمر بن الخطاب نساء بني مخزوم يبكين على خالد بن الوليد فبكى وقال ليقل نساء بني مخزوم في أبي سليمان ما شئن فإنهن لا يكذبن وعلى مثل أبي سليمان تبكي البواكي

الأغاني ج22/ص98

عمر بن خطاب همراه با زنان بني مغيره بر خالد گريه مي کند :

عمر شنيد که زنان بني مخزوم بر خالد گريه مي کنند ، پس گريه کرد و گفت : زنان بني مخزوم در مورد ابي سليمان (خالد) هرچه مي خواهند بگويند ؛ زيرا ايشان دروغ نمي گويند ؛ و براي مثل خالد سزاوار است که گريه کنندگان گريه کنند .

قال الزبير وحدثني محمد بن سلام عن أبان بن عثمان قال لما مات خالد بن الوليد لم تبق امرأة من بني المغيرة إلا وضعت لمتها على قبره يعني حلقت رأسها ووضعت شعرها على قبره

الأغاني ج16/ص208

وقتي كه خالد بن وليد از دنيا رفت ، هيچ زني از بني مغيره باقي نماند مگر اينکه موهاي سر خود را تراشيده و بر قبر خالد گذاشت .


برخورد با صحابه :

اگر کسي اهانتي به يکي از صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بکند و يا يکي از ايشان را جهنمي بداند ، اهل سنت او را کافر و اقل حکم او را شلاق خوردن مي دانند ؛ و همچنين اگر يکي از صحابه را سب کند و مورد لعن قرار دهد همين حکم را در مورد او جاري مي کنند .
آيا سب صحابه رسول خدا تنها و تنها به اين جهت نام ايشان در ليست کساني است که رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم را مشاهده کرده اند سبب کافر شدن است ؟ و يا تنها و تنها شيعه است که به سبب لعن عده اي از صحابه که بعد از رحلت رسول مکرم اسلام به دشمني با جانشين حقيقي ايشان پرداخته و سبب شهادت دخت پيغمبر ما شدند ، کافر به حساب مي آيد؟
عمر : خالد و خاندان او خوراك آتش جهنم :

در يکي از نامه هاي عمر به خالد ، عمر در آن تصريح مي کند که من شما خاندان مغيره را اهل آتش مي دانم !!! آيا عمر بدين سبب که يکي از صحابه رسول خدا و سيف الله المسلول را اهل جهنم مي داند جهنمي است ؟ و يا نظر عمر درست بوده و خالد از اهل جهنم است ؟ و جهنمي دانستن يکي از صحابه منافاتي با عدالت ندارد؟

به متن ذيل توجه نماييد:
ومنه كتاب عمر رضي الله عنه إلى خالد بن الوليد بلغني أن أهل الشام اتخذوا لك دَلُوكاً عجن بخمر وإني لأظنكم آل المغيرة ذرء النار

الكشاف ج2/ص169 و تخريج الأحاديث والآثار للزيلعي ج1/ص473 رقم 476

نامه عمر به خالد که در آن آمده است : به من خبر رسيده است که اهل شام براي دلاکي تو در حمام ، خميري آورده اند که با شراب درست شده است ؛ و بدرستيکه من شما خاندان مغيره را خوراک آتش مي دانم .

خالد عمار ياسر را و عمار خالد را سب و لعن مي کند :

چرا وقتي يکي از غير صحابه يکي از صحابه را لعن کند کافر مي شود ويا حد اقل از عدالت ساقط ، اما وقتي دو نفر از صحابه همديگر را لعن مي کنند هر دو را عادل مي دانيد؟

قال فاستبّ عمار وخالد أمام النبي صلى الله عليه وسلم فأغلظ عمار لخالد وغضب خالد وقال يا رسول الله اتدع هذا العبد يسبني فوالله لولا أنت ما سبّني عمار وكان عمار مولى لهاشم بن المغيرة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم يا خالد كف عن عمار فإنه من يسبّ عماراً يسبّه الله ومن يبغض عماراً يبغضه الله ...

تفسير الثعلبي ج3/ص335

عمار و خالد در نزد رسول خدا يکديگر را مورد سب قرار دادند ؛ عمار براي خالد درشتي کرده و خالد عصباني شد و گفت : اي رسول خدا آيا اين بنده من را سب کند ؟ قسم به خدا که اگر شما نبودي او من را سب نمي کرد – و عمار قبل از اسلام از غلامان يکي از بستگان خالد بود – پس رسول خدا فرمودند : اي خالد دست از عمار بردار ؛ قسم به خدا هر کس او را سب کند خدا را سب کرده است و هرکس او را به خشم آورد خدا از او خشمگين خواهد شد .

همين روايت را حاکم در کتاب خويش آورده و سند آن را صحيح مي شمارد :
المستدرك على الصحيحين ج3/ص439 ش 5667

آيا عماري که به گفته رسول خدا هميشه با حق – و به تفسير شيعه از اين روايت هميشه با امير مومنان - است به سبب اين دشنام ها از عدالت ساقط شده و يا خالد بن وليد؟

خودتان قضاوت کنيد .
خالد بدريين را اذيت مي کند :

اين مورد نيز مانند مورد بالا ، از مواردي است که در آن بين صحابه در گيري شده در آن خالد يکي از اهل بدر را مورد اذيت و آزار قرار داده است ، حکم و قضاوت با خوانندگان
أخبرنا أحمد بن علي بن المثنى حدثنا عبد الله بن عون الخرار حدثنا أبو إسماعيل المؤدب حدثنا إسماعيل بن أبي خالد عن الشعبي عن عبد الله بن أبي أوفى قال شكى عبد الرحمن بن عوف خالد بن الوليد إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم يا خالد لم تؤذي رجلا من أهل بدر...

صحيح ابن حبان ج15/ص565 شماره 7091

عبد الرحمن بن عوف شكايت خالد بن وليد را به رسول خدا کرد ؛ پس حضرت فرمودند : اي خالد چرا شخصي از اهل بدر را اذيت مي کني ؟

اين مطالب جزيي از برخوردهاي دوگانه اهل سنت است که اگر چيزي به نفع ايشان بود ، سعي در توجيه و حفظ وي مي کنند اما اگر به ضرر ايشان بود ، مرتکب آن را کافر و رافضي مي خوانند .

موفق باشيد

رسا;243442 نوشت:
فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.

رسا;243442 نوشت:
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

من وقت نکردم که در منابع گفته شده بگردم اما دیدیم که در منابع از المغازی نام برده اید و قضیه غزوه خیبر
ازین جهت آوردم .

خالدبن ولید;243482 نوشت:
من وقت نکردم که در منابع گفته شده بگردم اما دیدیم که در منابع از المغازی نام برده اید و قضیه غزوه خیبر
ازین جهت آوردم .

استاد خالد بن ولید ، به من دهاتی بی سواد، کمک کنید!

آیا اگر انسانی دروغگو و متقلب و حقه باز و دسیسه گر، «حدیث» نقل کرد و گفت این از پیامبر(ص) است، (در حالیکه دسترسی به منبع دیگری نباشد)می توانیم آن را بپذیریم یا خیر؟

لطفا فقط با بله و خیر جواب دهید، سؤال خیلی واضح است.

ناصر یوسف نژاد;243514 نوشت:
آیا اگر انسانی دروغگو و متقلب و حقه باز و دسیسه گر، «حدیث» نقل کرد و گفت این از پیامبر(ص) است، (در حالیکه دسترسی به منبع دیگری نباشد)می توانیم آن را بپذیریم یا خیر؟

اگر شرایطی که شما گفتید برایتان محرز شده است جواب خیر است !

تهمت در هر حال بد است اگر به بزرگان زده شود بدتر !

دروغگو ، دسیسه گر؛ متقلب و... اتهامهای بزرگی است که در مورد شخص راوی باید اثبات شود

خالدبن ولید;243521 نوشت:
اگر شرایطی که شما گفتید برایتان محرز شده است جواب خیر است !

تهمت در هر حال بد است اگر به بزرگان زده شود بدتر !

دروغگو ، دسیسه گر؛ متقلب و... اتهامهای بزرگی است که در مورد شخص راوی باید اثبات شود

من که چیزی نگفتم استاد! چرا مرا متهم می کنید که تهمت زده ام؟!

بدگمانی شما بد نیست آیا؟!

مگر قرآن نفرموده که از گمان بد نسبت به هم بپرهیزید؟!

« یا اَیُّها الَّذینَ ءامَنُوا اِجتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ ».4

«‌ ای كسانی كه ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا كه پاره ای از گمانها گناه است ».

چرا پس به من گمان بد بردید؟!

یا قرآن را نخوانده اید!

یا خوانده اید و قبول ندارید!

کدام یک استاد؟!

استاد خالدبن ولید

بنده از مذهب شما بی اطلاعم. اما این اخلاق شما و یک فرد دیگر بنام زیرزمین، انسان را ناراحت می کند.

شما زمانیکه در حال گفتگو هستیم، بدون معذرت خواهی یا اجازه در حالیکه بنده با شما در حال صحبت هستم، می روید. این کار در فرهنگ ما اهل تشیع خیلی زشت است. شما باید صبر کنید تا صحبت بنده تمام شود، نه اینکه در حین صحبت بنده صحنه را ترک کنید. این کار شما بی اختیار انسان را یاد کسانی می اندازد که میدان جنگ احد را ترک کردند و پیامبر (ص) از پشت سر فریاد می زد و صدایشان می کرد که:

فرار نکنید!

این را به حساب چه چیزی بگذارم؟! ادب خودتان؟ یا مکتبی که در آن رشد و تربیت یافته اید؟!

بنده یک سؤال از شما پرسیدم، شما ابتدا به بنده وصله تهمت زدن چسباندید و به من گمان بد بردید!

خلاف نص صریح قرآن که مؤمنان را از گمان و ظن بد به یکدیگر منع کرده و این کار را گناه بزرگی شمرده رفتار کردید!

بعد هم زمانیکه در حال صحبت بودیم، وسط صحبت های من بدون خبر و اطلاع، صحنه را ترک کردید!

آیا کسی را که از شما در مورد دین سؤال می پرسد، رواست که اینگونه تحقیر و توهین کنید؟!

کمی روی رفتار خود فکر کنید،

ادب مرد، به ز دولت اوست

نمونه ای از شبه پراکنی های خالدبن ولید

[quote=خالدبن ولید;243396]

من گفتم بکشد چون مسبوق به سابقه بوده ؛ من همچنین می گویم که برای جلوگیری

از به حکومت رسیدن آل امیه می توانستند برنامه ای مدون بریزند !

اصلاً چرا در لحظه مرگ کاغذ و قلم خواستند تا چیز مهمی برای بازماندگان به ارث بگذارند ؟

مگر نمی دانستند که زمان مرگشان کی است ؟

مگر آدم دم آخر باید وصیت بنویسد ؟آنهم رئیس جامعه بزرگ اسلامی !!

آنوقت هم عمر بگوید : پیامبر تب دارد و هذیان می گوید !

اصلاً این عمر مگر چقدر نفوذ دارد ؟ پس بنی هاشم کجایند ؟

عمر این حرف را زد چرا بقیه از جمله امام علی برای پیامبر کاغذ نیاوردند ؟

فاطمه کجا بود ؟

مگر پیامبر سواد داشت که چیزی بنویسد ؟

تعجب در این است که چرا شما برایتان سوال پیش نمی آید و نیامده است !

شما این پنجاه شبهه را یکی یکی پاسخ بده یا برایش دلیل بیاور !

یا روی موضوع تفکر کن

مطمئن باش چیزی از توش در میاد !

-------------------

[/quote]

سوال ناصر جان از این فرد

[quote=ناصر یوسف نژاد;243514]استاد خالد بن ولید ، به من دهاتی بی سواد، کمک کنید!

آیا اگر انسانی دروغگو و متقلب و حقه باز و دسیسه گر، «حدیث» نقل کرد و گفت این از پیامبر(ص) است، (در حالیکه دسترسی به منبع دیگری نباشد)می توانیم آن را بپذیریم یا خیر؟

لطفا فقط با بله و خیر جواب دهید، سؤال خیلی واضح است.[/quote]

جواب خالدبن ولید به ناصر

[quote=خالدبن ولید;243521]

اگر شرایطی که شما گفتید برایتان محرز شده است جواب خیر است !

تهمت در هر حال بد است اگر به بزرگان زده شود بدتر !

دروغگو ، دسیسه گر؛ متقلب و... اتهامهای بزرگی است که در مورد شخص راوی باید اثبات شود

[/quote]

ودیدید جواب این اقا را به ناصر

و کسی نیست که به شما بگوید که خد شما چرا به بزرگان بد بین هستید؟به معصومین بد بین هستید؟چرا تهمت می زنید؟در حالی که چهره ارائه شده به شما از اهل بیت (ع) در کتب اهل سنت تصویر سازی شده است

حال سوال ناصر جان از این اقا

[quote=ناصر یوسف نژاد;243536]من که چیزی نگفتم استاد! چرا مرا متهم می کنید که تهمت زده ام؟!

بدگمانی شما بد نیست آیا؟!

مگر قرآن نفرموده که از گمان بد نسبت به هم بپرهیزید؟!

« یا اَیُّها الَّذینَ ءامَنُوا اِجتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ ».4

«‌ ای كسانی كه ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا كه پاره ای از گمانها گناه است ».

چرا پس به من گمان بد بردید؟!

یا قرآن را نخوانده اید!

یا خوانده اید و قبول ندارید!

کدام یک استاد؟![/quote]

بچه ها همون طوری که دیدید خالدبن ولید با شبه افکندن و تدلیس جملات سعی در گمراهی مخاطب دارد و همه می دانند که با او بحث علمی کردن فایده ای ندارد

زیرا او همان سیف الاسلام سابق است

شکاک هزار مرتبه ای اسم اوست

در هر چیزی شبه می اندازد و خودش هم از بدبین هاست

اگر کسی با این موجود آشنا باشد حرف منو کاملا درک می کند
و دیدید که ناصر جان چه طور نیرنگش رو خنثی کرد

بدون شرح!!!

ببینید این خالد بن ولید به قول ناصر جان همیشه بدون اطلاع و عذر غیبش می زنه

رفته دوباره سوال طرح کنه


داشته باشید

وقتی برگرده با شبه بر می گرده و تدلیس جملات


ناصر یوسف نژاد;243536 نوشت:
من که چیزی نگفتم استاد! چرا مرا متهم می کنید که تهمت زده ام؟!

بدگمانی شما بد نیست آیا؟!

مگر قرآن نفرموده که از گمان بد نسبت به هم بپرهیزید؟!

« یا اَیُّها الَّذینَ ءامَنُوا اِجتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ ».4

«‌ ای كسانی كه ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا كه پاره ای از گمانها گناه است ».

چرا پس به من گمان بد بردید؟!

یا قرآن را نخوانده اید!

یا خوانده اید و قبول ندارید!

کدام یک استاد؟!

سلام ! چی دارید می گید ؟

شما گفتید که اگر کسی از روی دسیسه و دروغ سخنی را به پیامبر نسبت بدهد

کارش خوب است یا بد ؟ که من جواب شما را دادم که این کار تهمت به پیامبر است

و کار بدی است ! چه آسمان و ریسمانی می کنید !

--------------------

موضوع قفل شده است