اعتراف خلیفه اول به اشتباه خود

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتراف خلیفه اول به اشتباه خود

در این بخش به برخی از روایات علمای اهل تسنن اشاره می کنیم که جملگی حاکی از آن است که ابوبکر در روزهای آخرعمرخود صراحتا به اشتباهش در مورد هجوم به خانه حضرت زهراء اعتراف نمود:

1- ابن جریر طبری -تاریخ الامم والملوک-جلد دوم- صفحه 619( ابوبکر گفت: همانا برهیچ چیز ازدنیا تاسف نمی خورم مگر برسه کارکه انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم... ای کاش! به خانه فاطمه بیاحترامی نکرده بودم اگرچه علیه من اعلان جنگ می نمودند)

2-مسعودی مروج الذهب جلد2 صفحه 194( ابوبکر گفت: باکی برمن نیست مگربر سه چیز که انجام دادم وای کاش انجام نداده بودم... ای کاش! خانه فاطمه را مورد تفتیش قرار نداده بودم.)

3- طبرانی - المعجم الکبیر جلد1 صفحه 62 ( ابوبکر گفت: ای کاش! به خانه فاطمه حمله ور نشده بودم و آنجا را رها می کردم اگر چه علیه من پیمان جنگ بسته می بستند.)

وهمچنین این حدیث بطور مشابه در کتابهای زیر ار اهل تسنن آمده:

ابن ابی الحدید-شرح نهج البلاغه جلد دوم صفحه 46
متقی هندی- کنزل العمال جلد 5 صفحه631

در پایان به برخی از علمای اهل تسنن که عباراتی مشابه عبارات فوق در کتابهای خود نقل نموده اند اشاره می کنیم:

دهلوی هندی-در ازالةالخفاء جلد 2 ص 29
ذهبی در میزان الاعتدال جلد2 ص 215
ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان جلد 4 ص 219
ابن قتیبه دینوری در الامالة و السیاسة جلد 1 ص 18

یک حقیقت تاریخی و مستدل و غیر قابل انکار آن است که حضرت فاطمه به خلافت ابوبکر رضایت ندادند و همواره این نارضایتی را در میان خاص وعام ابراز می داشتند. گواه این مطلب درمنابع اهل تسنن آمده است که حضرت زهرا خطاب به ابوبکر و عمر فرمود: انی اشهدالله و ملائکته انکما اسخطتمانی وما ارضیتمانی لئن اقیت النبی لاشکونکما: خدا وملائکه اورا شاهد و گواه می گیرم که شما دونفر مرا به غضب آوردید و رضایت مرا فراهم ننمودید اگر پیامبر خدا (ص) را ملاقات کنم حتما ازشما شکایت خواهم کرد.) در کتاب الامالة والسیاسة ج 1 ص 14 کفایة الطالب باب 99

ونیز در عبارتییییی خطاب به ابوبکر فرمودند: والله لادعون علیک فی صلاة اصلیها: به خدا سوگند درهر نمازی که بخوانم اورا نفرین می کنم. در کتاب الامالة والسیاسة ابن قتیبه دینوری ص14

خداوند به خلافت کسی راضی است که حضرت فاطمه (علیها السلام) هم به خلافت او راضی باشد و آن شخص کسی نیست به جز مولای متقیان امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام)

برای اطلاعات بیشتر به کتاب شهادت مادرم زهرا (س)افسانه نیست (نگاهی به مظلومیتهای حضرت زهرا (س) در منابع اهل سنت) از جمعی از نویسندگان مراجعه کنید.

سوال از دوستان اهل سنت؟

در قرآن برای پیامبران آمده که اجر و مزد نمی خواهند.

در پنج مورد در سوره شعرآء آيات 109-127-145-164-180 كه شرح حال حضرت نوح و لوطو هود و صالح و شعيب بيان شده به يك نسق و منوال پاسخ آنها را به قوم خود بيان ميكند كه هر يك از آنها گفته اند:"من از شما هیچگونه پاداش و مزدي درخواست نمي كنم ؛ پاداش من فقط بر خداي تعالي پروردگار جهانيان است."

ولی برای پیامبر ما یک مطلب دیگر امده ؟

در سوره شوري آيه 23 :"بگو اي پيغمبر من از شما مزدي نمي خواهم مگر آنكه با نزديكان من محبت و مودّت بنماييد

به نظر شما چرا الله فقط این جمله را برای پیامبر اسلام به کار برده است و دلیل تاکید الله بر محبت و مودت در مورد نزدیکان حضرت محمد (ص) چه بوده و خبر از چه واقعه ای میدهد؟؟؟

علی مع الحق;321208 نوشت:
بگو اي پيغمبر من از شما مزدي نمي خواهم مگر آنكه با نزديكان من محبت و مودّت بنماييد

البته ما تمام مومنین را دوست داریم و می گوییم:وَ الَّذِينَ جاءُو مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لاتَجْعَلْ فِى قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ
اما اگر داماد پیامبر جز نزدیکان محسوب می شود همسر پیامبر جز آن ها نیست؟؟؟؟

استدلال;321254 نوشت:
اما اگر داماد پیامبر جز نزدیکان محسوب می شود

جناب استدلال دارم ازتون نا امید میشم!!

منظور دخت بزرگوار نبی (ص) است نه دامادش

استدلال;321254 نوشت:
همسر پیامبر جز آن ها نیست؟

احسنت

اتفاقا این هم سوال است که چرا و با چه رویی ابوبکر به مادر ما عایشه تهمت زنا زده است؟

در کتب شما نوشته کسی که چنین بگوید زندیق است و باید کشته شود

حال سوال اینجاست : شما چرا از یک زندیق پیروی میکنید؟؟ :Gol:

manam;240484 نوشت:
1- ابن جریر طبری -تاریخ الامم والملوک-جلد دوم- صفحه 619( ابوبکر گفت: همانا برهیچ چیز ازدنیا تاسف نمی خورم مگر برسه کارکه انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم... ای کاش! به خانه فاطمه بیاحترامی نکرده بودم اگرچه علیه من اعلان جنگ می نمودند) 2-مسعودی مروج الذهب جلد2 صفحه 194( ابوبکر گفت: باکی برمن نیست مگربر سه چیز که انجام دادم وای کاش انجام نداده بودم... ای کاش! خانه فاطمه را مورد تفتیش قرار نداده بودم.) 3- طبرانی - المعجم الکبیر جلد1 صفحه 62 ( ابوبکر گفت: ای کاش! به خانه فاطمه حمله ور نشده بودم و آنجا را رها می کردم اگر چه علیه من پیمان جنگ بسته می بستند.) وهمچنین این حدیث بطور مشابه در کتابهای زیر ار اهل تسنن آمده: ابن ابی الحدید-شرح نهج البلاغه جلد دوم صفحه 46 متقی هندی- کنزل العمال جلد 5 صفحه631 در پایان به برخی از علمای اهل تسنن که عباراتی مشابه عبارات فوق در کتابهای خود نقل نموده اند اشاره می کنیم: دهلوی هندی-در ازالةالخفاء جلد 2 ص 29 ذهبی در میزان الاعتدال جلد2 ص 215 ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان جلد 4 ص 219 ابن قتیبه دینوری در الامالة و السیاسة جلد 1 ص

جالب است!!!
فرض اول شما درست می گویید!!! حال چرا روایت را به خیاطی برده اید؟؟؟
عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوال‌پرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد .... الي اخر داستان

باز هم اهل شیعه دست به قیچی شدند تا لباس اندازه ی قامت مبارکشان شود!!!
قسمت آخر همین روایتی که خود شما استناد کرده اید داد می زند که کسی از جانشین بعد از پیامبر خبر نداشته است!!!

اما فرض را بگذاریم کنار و برویم سراغ بررسی سند که حجت را بر ما تمام می کند:
اولا شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، .......صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.

البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل

نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليه
اين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود - ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم

و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است

اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد قسمت آخر روایت را نیز پذیرد که طی آن پیامبر بدون تعیین جانشین وفات نموده است.

فکر نکنم این موضوع ها ربطی به هم داشته باشند.

در ثانی چونان که استدلال گفت شما باید تمام خویشان و نزدیکان را حساب کنید و نه شخصی خاص را

اگر حضرت علی داماد است حضرت عثمان نیز داماد است.
حضرت ابوبکر هم پدر زن است.
حضرت عایشه نیز همسر است.

و همه می دانند که همسر از داماد نزدیک تر است.

پس هر وقت جواب ما را دادید که چرا شما به این آیه عمل نمی کنید و به حضرت ابوبکر و عثمان و عایشه ر ض ع محبت نمی کنید بعدا ما جوابتان را خواهیم داد

شما هم که استدلالتان مثل استدلال شد!

منظوز دختر پیامبر است که به خانه اش حمله کردید اخوی ، فعلا غصب خلافت و ما بقی ظلمهایتان بماند

مزد پیامبر را با چوب و هیزم و آتش و دود دادید؟

مهدی آل فاطمه را میخواهید چکار کنید؟ :Gol:

علی مع الحق;321281 نوشت:
مزد پیامبر را با چوب و هیزم و آتش و دود دادید؟

اعتراف قزوینی را برایتان گذاشتم...

بس نبود؟؟؟
مزد همسرش را که دختر همین فرد باشد شما چگونه دادید؟؟؟

ohfreedom;321289 نوشت:
بس نبود؟؟؟

بنده هم عرض کردم داریم درباره ی هجوم بحث میکنیم مابقی پیشکشتان

جلال الدين سيوطى در جامع الأحاديث و مسند فاطمة و متقى هندى در كنز العمّال پس از نقل اين روايت مى‌گويند:
أَبو عبيد في كتاب الأَمْوَالِ عق وخيثمة بن سليمان الأَطرابلسي في فضائل الصحابة طب كر ص) وقال إِنَّه حديث حسن إِلاَّ أَنَّهُ ليس فيه شيءٌ عن النبي.
اين روايت را ابوعبيد در كتاب الأموال، عقيلي، طرابلسى در فضائل الصحابه، طبرانى در معجم الكبير، ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق و سعيد بن منصور در سنن خود نقل كرده‌اند و سعيد بن منصور گفته: اين حديث «حسن» است؛ مگر اين كه در آن سخنى از رسول خدا (ص) نيست.
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 101 و ج 17، ص 48؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ) مسند فاطمه، ص34 و 35، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية ـ بيروت، الطبعة‌ الأولي.
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 5، ص 252، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

علی مع الحق;321281 نوشت:
شما هم که استدلالتان مثل استدلال شد! منظوز دختر پیامبر است که به خانه اش حمله کردید اخوی ، فعلا غصب خلافت و ما بقی ظلمهایتان بماند مزد پیامبر را با چوب و هیزم و آتش و دود دادید؟ مهدی آل فاطمه را میخواهید چکار کنید؟

شما اول قسمت آخر حدیث را بپذیر

بعد بگو چرا طبق آیات قرآن حرمت نزدیکان پیامبر را نگه نمی دارید...
بعد تشریف بیاورید برای جواب..

یعنی معترفید که خلاف گفته الله به خانه دخت پیامبر هجوم برده اید و باید منتظر انتقام فرزندش مهدی باشید؟؟

علی مع الحق;321316 نوشت:
یعنی معترفید که خلاف گفته الله به خانه دخت پیامبر هجوم برده اید و باید منتظر انتقام فرزندش مهدی باشید؟؟

یک بار دیگه پست 13 رو بخون! چیز پیچیده ای نیست!

استدلال سینوسی!

خواهش شما اگر مطلبی ندارید سکوت بفرمائید :hamdel:

به نام خدا

سلام علیکم

دوستان عزیز
خواهشمندم رعایت بفرمایید خارج از موضوع پست نزنید و بحث رو علمی و مناسب با ادب انجمن پیش ببرید در غیر این صورت با کمال احترام باید به عرضتون برسونم که مجبور به حذف پستهاتون خواهم بود .

پیشاپیش از همکاری صمیمانه شما متشکرم !


با نام الله


ohfreedom;321263 نوشت:
جالب است!!!
فرض اول شما درست می گویید!!! حال چرا روایت را به خیاطی برده اید؟؟؟
عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوال‌پرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد .... الي اخر داستان

باز هم اهل شیعه دست به قیچی شدند تا لباس اندازه ی قامت مبارکشان شود!!!
قسمت آخر همین روایتی که خود شما استناد کرده اید داد می زند که کسی از جانشین بعد از پیامبر خبر نداشته است!!!
.

با سلام و عرض ادب

در مورد روایت جناب خلیفه اول می گوئیم:

1) ابتدا باید توجه نمود که این روایت در منابع عامه است؛ یعنی بزرگانی از اهل سنت این روایت را نقل نموده اند و در کتب خویش آورده اند، که نفس چنین امری تائید چنین داستانی از طرف آنان خواهد بود.[1][2]

ابن تیمیه که خود پیشتاز در رد احادیث مناقب و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام است، خود بدین امر معترف است. وی ابتداء منکر هرگونه آزاری از جانب خلیفه اول به امام علی علیه السلام است اما بعد در جملات قابل تاملی می گویدإنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه...»؛ او دستور هجوم به خانه علی علیه السلام راداد تا ببیند آیا جیزی ازاموال خدا آنجاهست تاتقسیم کندوآن رابه مستحق بدهد یا خیر.

2) اینکه شیعه به این روایت یا روایات دیگر از متون عامه استناد می نماید از باب الزام خصم است؛ ودر الزام خصم لازم نیست استدلال کننده معتقد به محتوای استدلال و یا معتقد به همه آن باشد؛ لذا طبق این قاعده اهل سنت باید بپذیرند که خلیفه دوم دستور هتک حرمت خانه امیر المؤمنین علیه السلام را داده است.

3) اینکه خلیفه اول آرزو نموده اند که ای کاش از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در باره خلافت بعد از ایشان می پرسیدیم؟

سوال این است که جناب ایشان در روز غدیر در حالی که «بخ بخ» می گفتند تبریکشان به واسطۀ تحقق چه امری بود؟ اگر در مورد خلافت بود پس ایشان عصیان امر الهی را نموده اند و غاصب حق خلافت بوده اند؛ واگر بحث محبت بود چرا ایشان دستور هجوم به خانۀ حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را داده است.[3]

البته ایشان خیلی فراموش کار بوده اند که در آن زمان به یاد حدیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شنیدند نبودند؟هر چند که فراموش چنین امری نیز عادتا غیر ممکن است.

جلال الدين سيوطى، از انس بن مالك نقل مى كند:
زمانى كه رسول خدا صلَّى اللّه عليه و آله و سلَّم آيه «فى بُيُوت أَذِنَ اللّه أَنْ تُرفَعَ» را در مسجد تلاوت كرد، فردى از ياران رسول خدا صلَّى اللّه عليه و آله و سلَّم به پا خاست و پرسيد: مقصود از اين خانه ها چيست؟ پيامبر اکرم صلَّى اللّه عليه و آله و سلَّم فرمود: خانه هاى پيامبران، در اين هنگام ابوبكر برخاست و گفت: اى پيامبر خدا صلَّى اللّه عليه و آله و سلَّم اين خانه (اشاره به خانه على و فاطمه عليمها السَّلام )از همين خانه هاست كه خدا رخصت بر رفعت و بالا بردن منزلت آنها داده است؟ پيامبر صلَّى اللّه عليه و آله و سلَّم فرمود: آرى از برترين آنهاست.[4]

:Gol:--------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1].أبو جعفر الطبري، في التاريخ 2/ 353 ....وأبو عبيدالقاسم بن سلام، في كتاب الأموال: 174 ....وابن عبدربّه القرطبي، في العقد الفريد 3/ 279 ....والمسعودي، في مروج الذهب 2/ 301 ....وابن قتيبة، في الإمامة والسياسة 1/ 36 ....وسعيد بن منصور ....والطبراني، في المعجم الكبير 1/ 62 ح 43 ....وابن عساكر، في تاريخ دمشق 30/ 418- 422 ....وخيثمة بن سليمان الأطرابلسي ....والمتّقي الهندي، عن الأربعة الأواخر، في كنز العمّال 5/ 631 ح 14113.

[2].داستان هجوم بقدری شنیع است که ابوعبید در کتاب الاموال از ذکر آن خود داری می کند ومی گوید: لا ارید ذکرها.

[3]. در این سخن ابوبکر قابل تامل است. خانه زهرا سلام الله علیها خانه امام علی علیه السلام نیز بوده است اما چرا وی گوید: ای کاش خانه فاطمه علیه السلام را نمی گشودم. زیرا ابوبکر خود شاهد بوده که قربانی اصلی این جنابت چه شخصی بوده است.

[4]. درالمنثور، ج5،ص50.«و أخرج ابن مردويه عن أنس بن مالك و بريدة قال قرأ رسول الله صلى الله عليه و سلم هذه الآية فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ فقام اليه رجل فقال اى بيوت هذه يا رسول الله قال بيوت الأنبياء فقام اليه أبو بكر فقال يا رسول الله هذا البيت منها لبيت علي و فاطمة قال نعم من أفاضلها».

ohfreedom;321263 نوشت:
جالب است!!!

اما فرض را بگذاریم کنار و برویم سراغ بررسی سند که حجت را بر ما تمام می کند:
نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليهاين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود - ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است

.

نگاهی به سند روایت:

اولا:چنین حدیثی اصطلاحا «فرد نسبی» است؛ یعنی ولو اینکه خبر از اخبار احاد است، اما در سلسله سند متابعت وجود دارد؛[1] لذا در نقل دیگری حدیث از غیر (علوان بن داود،یا صالح) نقل گردیده است، همچنان که ابن عساکر آنرا ذکر نموده است.[2] لذا اگر ضعفی در (علوان بن داود) باشد به واسطۀ این متابعت ضعف سند جبران می شود.

ثانیا: ابن حبان [3](علوان بن داود) را در کتاب (ثقات) خود آورده است؛لذا وی از دیدگاه ابن حبان جزو موثقین خواهد بود.[4]
ابوحاتم رازی نیز که از متشددین در رجال می باشد[5]، وی را در کتاب (الجرح و التعدیل) آورده است اما در مورد وی سکوت نموده است:

«علوان بن اسمعيل الفرقسانى روى عن حميد بن عبد الرحمن بن حميد بن عبد الرحمن بن عوف روى عنه الليث وابو صالح وابن عفير سمعت ابى يقول ذلك».

عدم ذکر جرح در کتاب (الجرح و التعدیل) از سوی ابو حاتم ، توثیق ضمنی راوی شمرده می شود،[6] زیرا وی اگر ایرادی نسبت به راوی داشت بیان می نمود؛لذا عدم ذکر آن نشاندهنده عدم وجود ایراد در وی می باشد.

ثالثا: در چنین مواردی که راوی ای در نزد برخی مشایح جرح شده و در نزد برخی دیگر خیر ، به مجرد جرح از سوی برخی نمی توان معتقد به ضعف راوی شد؛ لذا بزرگان رجال در این موارد تصریح نموده اند که در تعارض جرح و تعدیل در چنین مواردی جرح باید مفسَر باشد، در حالی که در مورد( علوان بن داود )چنین امری مشاهده نمی شود؛ بلکه آنچه در مورد جرح وی نوشته شده این است که وی منکر الحدیث بوده است.

روایت منکر به روایت شخص ضعیفی گفته می شود که مخالف روایت شخص ثقه باشد،در حالی که در اینجا مخالفتی میان اخبار دیده نمی شود؛ بلکه چون روایت او مخالف با عقاید گروهی بوده که نمی توانسته اند محتوای آنرا بپذیرند، حدیث وی را منکر دانسته اند[7]، با اینکه گفته شد ابن حبان وی را در کتاب ثقات خویش آورده و وی شخص ثقه ای بوده است و اینکه سند این روایت از غیر (علوان بن داود ) نیز نقل گردیده است؛ لذا بخلاف گفته عقیلی که می گوید:« وقال العقيلي له حديث لا يتابع عليه»؛[8]این حدیث متابع دارد. و علوان متفرد در نقل این روایت نمی باشد و روایت او نیز منکر نخواهد بود.

رابعا: در تفسیر برخی فقرات اشتباه نمودید:

1) منکر به خبری گفته می شود که مقابل معروف باشد، به عبارت دیگر روایت غیر ثقه که مخالف روایت ثقه باشد. واین به معنای دروغگو بودن راوی نخواهد بود؛ لذا ترجمه ای که از قول ابو سعید آوردید درست نمی باشد.

2) لایتابع علیه: یعنی وی روایتی دارد که تنها از طریق وی نقل شده است وشخص دیگری در طبقه وی از شیخ علوان چنین روایتی را نقل ننموده است، که بیان شد علوان متابِع دارد.بنابراین فهم شما از این اصطلاح اشتباه می باشد که گفتید: گفته علوان تبعیت نمی شود.(فافهم).

موفق باشید.

:Gol:-----------------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1]. خالد بن قاسم از لیث بن سعد از صالح بن کیسان؛ علوان بن داود البجلی از ابی محمد المدنی از صالح بن کیسان، ادامه سند روایت. که در این دو سند که به یک طریق منتهی می گردد اصطلاحا لیث بن سعد (متابِع:به کسر باء) ابی محمد مدنی خواهد بود و ابو محمد مدنی(متابَع: به فتح باء) می باشد.

[2]. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج30، ص418:«أخبرنا أبو البركات عبد الله بن محمد بن الفضل الفراوي وأم المؤيد نازيين المعروفة بجمعة بنت أبي حرب محمد بن الفضل بن أبي حرب قالا أنا أبو القاسم الفضل بن أبي حرب الجرجاني أنبأ أبو بكر أحمد بن الحسن نا أبو العباس أحمد بن يعقوب نا الحسن بن مكرم بن حسان البزار أبو علي ببغداد حدثني أبو الهيثم خالد بن القاسم قال حدثنا ليث بن سعد عن صالح بن كيسان عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف عن أبيه أنه دخل على أبي بكر الصديق يعوده في مرضه الذي مات فيه».

[3]. با اینکه وی به گفتۀ لکهنوی در امر جرح راویان اسراف می نموده و اصطلاحا متشدد بوده است:«ومنها ان يكون الجارح من المتعنتين المشددين فان هناك جمعا من ائمة الجرح والتعديل لهم تشدد في هذا الباب فيجرحون الراوي بادنى جرح ويطلقون عليه ما لا ينبغي اطلاقه عند اولي الالباب فمثل هذا الجارح توثيقه معتبر وجرحه لا يعتبر الا اذا وافقه غيره ممن ينصف ويعتبر . فمنهم أبو حاتم والنسائي وابن معين وابن القطان ويحيى القطان وابن حبان وغيرهم فانهم معروفون بالاسراف في الجرح والتعنت فيه فليثبت العاقل في الرواة الذين تفردوا بجرحهم وليتفكر فيه. قال الذهبي في ميزانه ...وقال ايضا في ترجمة سويد بن عمرو الكلبي بعد نقل توثيقه عن ابن معين وغيرهم اما ابن حبان فاسرف واجترأ فقال كان يقلب الاسانيد ويضع على الاسانيد الصحيحة المتون الواهية انتهى».الرفع والتکمیل، ص275.

[4].الثقات،ترجمه شماره:« 14829 - علوان بن داود البجلي من أهل الكوفة يروى عن مالك بن مغول روى عنه عمر بن عثمان الحمصي».

[5].یعنی این افراد در توثیق نمودن راویان سختگیر بوده اند و به راحتی کسی را موثق و ثقه و راستگو نمی دانستند؛ لذا با کمترین چیزی راوی را غیر موثق می نموده اند.

[6]. همچنان که ابو غدة در حاشیه کتاب «الرفع و التکمیل» لکهنوی، ص231می گوید:«فسکوت ..ابی حاتم...یدل علی تقویة الرجل اذا روی عنه الثقة».

[7].نکارت در این صورت به معنای نکارت در معنی خواهد بود؛ یعنی راوی این حدیث ولو اینکه شخصی ثقه باشد اما چون متن روایت او با اصول مورد اعتقاد منطبق نمی باشد روایتش منکر خواهد بود. در تعریف متن منکری که پذیرفته نمی گردد آمده است:«النكارة التي لا يختلف فيها ؛ كأن يكون الحديث يخالف قاعدة من قواعد الإسلام المشهورة ، فهذا هو الحديث المنكر لا يتماري فيه ، مثال ذلك الحديث الذي يروي أن النبي ( قال : ( أنا خاتم النبيين ، لا نبي بعدي إلا أن يشاء الله؛ فتوی حدیثیة، سعد بن عبدالله آل حمید».نکارتی که در آن اختلافی نمی باشد نکارتی است که حدیث مخالف قاعده ای از قواعد و اصول مشهور اسلام باشد، که در چنین صورتی این روایت پذیرفته نمی گردد؛ مثل اینکه روایت شود از پیامبر صلی الله علیه وآله که من خاتم انبیاء هستم و نبی ای بعد از من نخواهد آمد مگر اینکه خدا بخواهد.

[8].میزان الاعتدال ترجمه علوان بن داود.

صدرا;322761 نوشت:
جالب است!!!

اما فرض را بگذاریم کنار و برویم سراغ بررسی سند که حجت را بر ما تمام می کند:
نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليهاين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود - ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است


با اجازه استاد من هم مطالب در مورد علوان می گویم
اولا باید فهمید منکر الحدیث چه هست و چه رتبه ای دارد در بین راویان
ذهبى در ميزان الإعتدال در ترجمه احمد بن عتاب المروزى مى‌گويد:
ما كل من روي المناكير يضعّف.
هر کسى که روايت منکر نقل کند، نبايد تضعيف ‌شود.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 259، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.
ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان در ترجمه حسين بن فضل البجلى مى‌گويد:
فلو كان كل من روى شيئاً منكراً استحق أن يذكر في الضعفاء، لما سلم من المحدثين أحد.
اگر بنا باشد هر کسى که روايت منکرى را نقل کرده است ضعيف بدانيم و نام او را در رديف ضعفا بياوريم، هيچ يک از محدثان و راويان سالم نخواهند ماند.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) لسان الميزان، ج 2، ص 307، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.
منبع سایت ولی عصر
دوستان می بینیم که منکر الحدیث در درجه ی ضعیف نیست .
ثانیا :
باید گفت که در ابن حبان در کتاب الثقات ج8 ص 526 می گوید این شخص موثق است و ثقه هست .
و ثالثا: این روایت از کانال ها و طرق های مختلف وارد شده است و تعدد روایت ضعف حدیث را جبران می کند و نصب الرایه ج1 ص63 و هر کس می گوید شرایط دیگری هم دارد بیارد مه که هر چی گشتیم پیدا نکردیم (البته با سند ) به قول اقای یزدانی که دیروز با هاشون صحبت کردم می گفت ابن تیمیه گفته اگر روای فاسق و فاجر هم باشد چون تعدد روایت هست ضعف حدیث را جبران میکند که من روایت رو پیدا کردم از سایت ولی عصر :
ابن تيميه حرّانى در مجموع فتاوى مى‌نويسد:
تعدّد الطرق وكثرتها يقوي بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجّارا فسّاقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا ولكن كثر في حديثهم الغلط.
[="blue"]زيادى و تعدد راه‌هاى نقل حديث برخى برخى ديگر را تقويت مى‌كند كه خود زمينه علم به آن را فراهم مى‌كند؛ اگر چه راويان آن فاسق و فاجر باشند[/]؛ حال چگونه خواهد بود حال حديثى كه تمام راويان آن افراد عادلى باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.
[="darkred"]ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 18، ص 26، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.[/]

علی مع الحق;321208 نوشت:
سوال از دوستان اهل سنت؟

در قرآن برای پیامبران آمده که اجر و مزد نمی خواهند.

در پنج مورد در سوره شعرآء آيات 109-127-145-164-180 كه شرح حال حضرت نوح و لوطو هود و صالح و شعيب بيان شده به يك نسق و منوال پاسخ آنها را به قوم خود بيان ميكند كه هر يك از آنها گفته اند:"من از شما هیچگونه پاداش و مزدي درخواست نمي كنم ؛ پاداش من فقط بر خداي تعالي پروردگار جهانيان است."

ولی برای پیامبر ما یک مطلب دیگر امده ؟

در سوره شوري آيه 23 :"بگو اي پيغمبر من از شما مزدي نمي خواهم مگر آنكه با نزديكان من محبت و مودّت بنماييد

به نظر شما چرا الله فقط این جمله را برای پیامبر اسلام به کار برده است و دلیل تاکید الله بر محبت و مودت در مورد نزدیکان حضرت محمد (ص) چه بوده و خبر از چه واقعه ای میدهد؟؟؟


[="blue"][="times new roman"]
در این تاپیک جناب علی مع الحق سئوال بسیار ظریفی را مطرح فرمودند که ندیدم کسی پاسخ درستی به ان بدهد اگر این نزدیکان فله ای بود چرا در مورد سایر پیامبران چنین مطلبی بیان نشده ایا میان کسی که برای استحکام اسلام حکومت نا حق را پذیرفته تا کسی که بر علیه خلیفه بر حقش لشکر کشی کرده تفاوتی نیست ؟[/]
[/]

فتا 1;328929 نوشت:
در این تاپیک جناب علی مع الحق سئوال بسیار ظریفی را مطرح فرمودند که ندیدم کسی پاسخ درستی به ان بدهد اگر این نزدیکان فله ای بود چرا در مورد سایر پیامبران چنین مطلبی بیان نشده ایا میان کسی که برای استحکام اسلام حکومت نا حق را پذیرفته تا کسی که بر علیه خلیفه بر حقش لشکر کشی کرده تفاوتی نیست ؟

علی مع الحق;321208 نوشت:
در سوره شوري آيه 23 :"بگو اي پيغمبر من از شما مزدي نمي خواهم مگر آنكه با نزديكان من محبت و مودّت بنماييد

خوب الله فرموده است محبت و مودت به نزدیکان پیامبر!
در محبت ما اهل سنت به اهل بیت نبی مکرم اسلام ص هیچ شکی نیست.
اما شما اهل شیعه که به همسران پیامبر بد رفتاری می کنید و افترا می زنید چه؟
مگر الله شما را هم دستور به محبت نداده است؟
مگر همسران پیامبر از نزدیکان ایشان نیستند؟

اما در مورد روایتی که شما اسمش را اعتراف می گذارید.

اول آنکه علوان بن داود راوی این حدیث از منکرین و ضعفا است.

ما بنده بدون آنکه به سلسله راویان کار داشته باشم به اصل روایت کار دارم که در زیر آن را می بینیم:

عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ أَعُودُهُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ وَسَأَلْتُهُ: كَيْفَ أَصْبَحْتَ؟ فَاسْتَوَى جَالِسًا فَقَالَ: أَصْبَحْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ بَارِئًا. فَقَالَ: أَمَا إِنِّي عَلَى مَا تَرَى وَجِعٌ، وَجَعَلْتُمْ لِيَ شُغْلًا مَعَ وَجَعِي، جَعَلْتُ لَكُمْ عَهْدًا مِنْ بَعْدِي، وَاخْتَرْتُ لَكُمْ خَيْرَكُمْ فِي نَفْسِي، فَكُلُّكُمْ وَرِمٌ لِذَلِكَ أَنْفُهُ، رَجَاءَ أَنْ يَكُونَ الْأَمْرُ لَهُ، وَرَأَيْتُ الدُّنْيَا أَقْبَلَتْ وَلَمَّا تُقْبِلُ وَهِيَ جَائِيَةٌ، وَسَتَجِدُونَ بُيُوتَكُمْ بِسُتُورِ الْحَرِيرِ وَنَضَائِدِ الدِّيبَاجِ، وَتَأْلَمُونَ ضَجَائِعَ الصُّوفِ الْأَذْرَبِيِّ كَأَنَّ أَحَدَكُمْ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ، وَاللَّهِ لَأَنْ يُقَدَّمَ أَحَدُكُمْ فَيُضْرَبَ عُنُقُهُ فِي غَيْرِ حَدٍّ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسِيحَ فِي غَمْرَةِ الدُّنْيَا.
ثُمَّ قَالَ: أَمَّا إِنِّي لَا آسَى عَلَى شَيْءٍ إِلَّا عَلَى ثَلَاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، وَثَلَاثٌ لَمْ أَفْعَلْهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي فَعْلَتُهُنَّ وَثَلَاثٌ وَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -عَنْهُنَّ.

فَأَمَّا الثَّلَاثُ الَّتِي وَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَفْعَلْهُنَّ: فَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَتَرَكْتُهُ، وَأَنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ، وَوَدِدْتُ أَنِّي يَوْمَ سَقِيفَةَ بَنِي سَاعِدَةَ قَذَفْتُ الْأَمْرَ فِي عُنُقِ أَحَدِ الرَّجُلَيْنِ أَبِي عُبَيْدَةَ أَوْ عُمَرَ وَكَانَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَكُنْتُ وَزِيرًا، وَوَدِدْتُ أَنِّي حِينَ وَجَّهْتُ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ إِلَى أَهْلِ الرِّدَّةِ أَقَمْتُ بِذِي الْقَصَّةِ، فَإِنْ ظَفِرَ الْمُسْلِمُونَ ظَفِرُوا، وَإِلَّا كُنْتُ رِدْءًا وَمَدَدًا.
وَأَمَّا الثَّلَاثُ اللَّاتِي وَدِدْتُ أَنِّي فَعَلْتُهَا: فَوَدِدْتُ أَنِّي يَوْمَ أَتَيْتُ بِالْأَشْعَثِ أَسِيرًا ضَرَبْتُ عُنُقَهُ، فَإِنَّهُ يُخَيَّلُ إِلَيَّ أَنَّهُ لَا يَكُونُ شَرٌّ إِلَّا طَارَ إِلَيْهِ، وَوَدِدْتُ أَنِّي يَوْمَ أَتَيْتُ بِالْفُجَاةِ السُّلَمِيِّ لَمْ أَكُنْ أَحْرَقْتُهُ وَقَتَلْتُهُ سَرِيحًا أَوْ أَطْلَقْتُهُ نَجِيحًا، وَوَدِدْتُ أَنِّي حِينَ وَجَّهْتُ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ إِلَى الشَّامِ وَجَّهْتُ عُمَرَ إِلَى الْعِرَاقِ فَأَكُونُ قَدْ بَسَطْتُ يَمِينِي وَشِمَالِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ - عَزَّ وَجَلَّ.
وَأَمَّا الثَّلَاثُ اللَّاتِي وَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - عَنْهُنَّ: فَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ فَيْمَنْ هَذَا الْأَمْرُ؟ فَلَا يُنَازِعُهُ أَهْلَهُ، وَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُهُ: هَلْ لِلْأَنْصَارِ فِي هَذَا الْأَمْرِ سَبَبٌ؟ وَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ عَنِ الْعَمَّةِ وَبِنْتِ الْأَخِ فَإِنَّ فِي نَفْسِي مِنْهُمَا حَاجَةٌ.
رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ، وَفِيهِ عُلْوَانُ بْنُ دَاوُدَ الْبَجَلِيُّ، وَهُوَ ضَعِيفٌ، وَهَذَا الْأَثَرُ مِمَّا أُنْكِرَ عَلَيْهِ.

این همان روایتی است که دوستان در صفحه اول این تایپک آوردند. بنده برای جلوگیری از بلند سرائی فقط قسمت های پررنگ شده را که بسیار مهم هستند به ترتیب ترجمه می کنم.

أَمَّا إِنِّي لَا آسَى عَلَى شَيْءٍ إِلَّا عَلَى ثَلَاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، وَثَلَاثٌ لَمْ أَفْعَلْهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي فَعْلَتُهُنَّ وَثَلَاثٌ وَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -عَنْهُنَّ.
حضرت ابوبکر فرمودند پشیمانم از سه کار که انجام دادمو ای کاش انجام نمی دادم، و سه کار که انجام ندادم و ای کاش که انجام داده بودم و سه کار که ای کاش در موردش از پیامبر سوال می کردم.

به عبارتی می شود 9 کار.
خوب در ادامه می فرمایند:
فَأَمَّا الثَّلَاثُ الَّتِي وَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَفْعَلْهُنَّ: فَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَتَرَكْتُهُ، وَأَنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ،
اما سه کاری که ای کاش انجام نداده بودم؛ ای کاش کشف خانه فاطمه نمی کردم حتی اگر منجر به جنگ می شد.

و در ادامه می فرمایند:


وَأَمَّا الثَّلَاثُ اللَّاتِي وَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - عَنْهُنَّ: فَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ فَيْمَنْ هَذَا الْأَمْرُ؟ فَلَا يُنَازِعُهُ أَهْلَهُ، وَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُهُ: هَلْ لِلْأَنْصَارِ فِي هَذَا الْأَمْرِ سَبَبٌ؟ وَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ عَنِ الْعَمَّةِ وَبِنْتِ الْأَخِ فَإِنَّ فِي نَفْسِي مِنْهُمَا حَاجَةٌ.

آنجا که می گوید ای کاش از پیامبر در مورد جانشینی بعد از ایشان می پرسیدم!!!

به عبارتی کسی نمی دانست که حضرت علی جانشین است؟؟؟
غدیر خم را هم برداشت دیگری داشته است!!!


علی مع الحق;321259 نوشت:
اتفاقا این هم سوال است که چرا و با چه رویی ابوبکر به مادر ما عایشه تهمت زنا زده است؟
لطفا سند محکمی از حرفتون ذکر کنید با تشکر

مثل دماوند;328974 نوشت:
اما شما اهل شیعه که به همسران پیامبر بد رفتاری می کنید و افترا می زنید چه؟

اولا سوال این بوده که دلیل تاکید الله بر محبت و مودت در مورد نزدیکان حضرت محمد (ص) و به کار بردن این لفظ فقط برای پیامبر ما چه بوده و چه لزومی داشت؟؟؟

ثانیا شیعه افترا نمیزند و شما و هاشم زهی افترا میزنید!

ثالثا اهل سنت میگوید قربی پیامبر (ص) فقط 4 نفرند علی فاطمه حسن و حسین علیهم السلام نه همسران پیامبر

«هنگامی که آیه «قل لاّ اسئلکم...» نازل شد اصحاب عرض کردند ای رسول خدا! خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندانشان. این سخن را سه بار تکرار فرمود.»
احقاق الحق، ج3، ص2

رابعا: بر فرض که همسران هم جزو مودت بودند مودت شما فقط با قتیله مرتد است!
والا ما ندیدیم حتی با عایشه و بزش هم به جز افترا مودتی داشته باشید

خامسا شما که مدعی مودت قربی پیامبرید چرا به اعتراف ابوبکر و شیخ الشیطان ابن تیمیه به خانه دخت پیامبر هجوم آوردید؟؟
آیا آیه مخاطبش ابوبکر و عمر نیست؟؟

مثل دماوند;328968 نوشت:
آنجا که می گوید ای کاش از پیامبر در مورد جانشینی بعد از ایشان می پرسیدم!!!

به عبارتی کسی نمی دانست که حضرت علی جانشین است؟؟؟
غدیر خم را هم برداشت دیگری داشته است!!!

و به عبارت درست تر خود ابوبکر هم میدانست خلافت حقش نبود!!
در ضمن اگر عقیده به حکم جانشینی بعد از پیامبر در کتب شما بود که شما سنی نبودید
و اینکه ما به آن استدلال میکنیم چون جزو عقاید شما است (هم هجوم به خانه وحی و هم مابقیش)
ما معتقدیم اولین کاری که ابوبکر نباید میکرد غصب خلافت و عوض کردن مسیر هدایت به سمت ضلالت بوده است

سوال؟؟

آیا تهدید قربی پیامبر توسط عمر مخالف تاکید شدید آیه قرآن به مودت با قربی و نشانه کفر آشکار عمر به این آیه نیست؟؟

[spoiler]حدثنا ابن حُمَيْدٍ قال حدثنا جرير عن مغيرة عن زِيَادِ بن كُلَيْبٍ قال أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتا بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.
عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم؛ مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد درحالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 233، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.[/spoiler]

علی مع الحق;328992 نوشت:
علی مع الحق;328992 نوشت:
حدثنا ابن حُمَيْدٍ قال حدثنا جرير عن مغيرة عن زِيَادِ بن كُلَيْبٍ قال أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتا بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.
عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم؛ مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد درحالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 233، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

با تشکر از شما.
با اجازه شما من ه مطالبی عرض میکنم در این باره با این که اهل سنت به کتاب طبری عیب می گیرند ومیگویند که اقای طبری هر چه می دونسته می اورده است بدون سند .
اما حرف بی ربطی می زنند چون روایت از نظر سندی صحیح است
همین مطلب رو اقایان:
ابن ابي شيبه در المصنف ج 8 ص 752 مي گويد : عمر گفت با آنكه حضرت زهرا براي من احترام دارد اما اين مانع از آن نمي شود كه دستور بدهم خانه را با ساكنانش به آتش بكشند . همين روايت را بلاذري در الانساب ج 1 ص 586 اورده است
دوستان روایت کاملا صحیح است
فقط می تونند بگویند که سلیمان التیمی و عبد الله بن عون بگویند که هنوز بدنیا نیامده است که ما در جواب می گوییم مرسلات تابعی نزد اهل سنت حجت است .
سوالی از اهل سنت دارم این که ایا باید به زور با کسی بیعت کرد و با تهدید این کار را انجام داد . در همین صحیحین شما هست که مهاجرین و انصار با ابوبکر بیعت نکردند چرا نزد ان ها نرفت و تهدید بکند و خانه را اتش بزند

حِينَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ[="red"] أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا، وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا[/]
[="purple"]صحیح البخاری ج 8 ص 26 ح 6830
[/]

مثل دماوند;328968 نوشت:
خوب در ادامه می فرمایند: فَأَمَّا الثَّلَاثُ الَّتِي وَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَفْعَلْهُنَّ: فَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَتَرَكْتُهُ، وَأَنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ، اما سه کاری که ای کاش انجام نداده بودم؛ ای کاش کشف خانه فاطمه نمی کردم حتی اگر منجر به جنگ می شد.

[="blue"][="times new roman"]
پاسخ سئوال مرا که طفره رفتید یعنی پاسخی ندارید که بدهید

اما با این مطلبی که به آن اعتراف کردید باید قبول کنید که
یک : حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) با خلافت ابوبکر مخالف بوده اند .
دو : به حریم خانه فاطمه زهرا به دستور ابوبکر حمله شده است .[/]

[/]

مثل دماوند;328968 نوشت:
وَأَمَّا الثَّلَاثُ اللَّاتِي وَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - عَنْهُنَّ: فَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ فَيْمَنْ هَذَا الْأَمْرُ؟ فَلَا يُنَازِعُهُ أَهْلَهُ، وَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُهُ: هَلْ لِلْأَنْصَارِ فِي هَذَا الْأَمْرِ سَبَبٌ؟ وَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ عَنِ الْعَمَّةِ وَبِنْتِ الْأَخِ فَإِنَّ فِي نَفْسِي مِنْهُمَا حَاجَةٌ. آنجا که می گوید ای کاش از پیامبر در مورد جانشینی بعد از ایشان می پرسیدم!!! به عبارتی کسی نمی دانست که حضرت علی جانشین است؟؟؟ غدیر خم را هم برداشت دیگری داشته است!!!

[="blue"][="times new roman"]اما اگر کمی از حقوق سررشته داشته باشید باید بدانید که اعتراف هرکس بر علیه خودش قابل قبول است و در مورد دیگران فقط اتهام است و باید ثابت شود . ما هم از جناب ابوبکر انتظار نداریم که خلافت ناحق خودش را باور نکرده باشد .[/][/]

جدای از اعتراف ابوبکر به هجوم به خانه وحی و کفر آشکارش به آیه قرآن مبنی بر مودت با قربی پیامبر (ص)

در مورد عمر بن الخطاب نیز روایاتی وجود دارد که کفرش را اثبات میکند

اين كه عمر بن الخطاب به حضرت زهرا سلام الله عليها جسارت كرده است ، از قطعيات تاريخ است.

رواياتى كه در رابطه با هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره در كتب اهل سنت آمده به چند دسته مى شود تقسيم كرد .

1. تهديد به سوزاندن خانه:

[spoiler]ذكرالطبرى: باسناده عن زياد بن كليب قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة»، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من بده فوثبوا عليه فأخذوه.( تاريخ الطبرى: 2/443.)

وابن أبي الحديد: عن سلمة بن عبد الرحمان قال: فجاءعمر اليهم فقال: «والذى نفسى بيده لتخرجنّ إلى البيعة أو لأحرقنّ البيت عليكم .( شرح نهج البلاغه: 1/164 (2/45).)[/spoiler]

2. آوردن وسائل آتش سوزى و بى توجهى خليفه دوم بر اعتراض مردم:

[spoiler]وابن قتيبة: قال: ... وقال عمر: والذى نفس عمر بيده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فيها! فقيل له: يا أباحفص إنّ فيها فاطمة!! فقال: وإن.( الامامة والسياسة: 1/12، أعلام النساء لعمر رضا كحالة: 4/114.)[/spoiler]

3 . آوردن وسائل آتش سوزي ودرگيرى لفظى ميان حضرت صديقه و خليفه دوم:

[spoiler] البلاذرى: باسناده عن سليمان التيمى وعن ابن عون: إنّ أبابكر أرسل إلى على(عليه السلام)يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقّته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن الخطاب! أتراك محرقاً عليّ بابى؟ قال نعم: وذلك أقوى فيما جاء به أبوك.( انساب الاشراف: 1/586.)

أبو الفداء: قال: ... فأقبل عمر بشيء من نار على أن يضرم الدار، فلقيته فاطمة رضى اللّه عنها وقالت: إلى أين يابن الخطاب؟ أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم.( تاريخ أبي الفداء: 1/164)

وابن عبد ربّه: الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: علىّ والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم أبو بكر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم.( العقد الفريد:5/12، طبعة مكتبة الرياض الحديثة.)[/spoiler]

4 . حمله خليفه دوم به حضرت صديقه طاهره

[spoiler]الشهرستانى: عن الجاحظ: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة عليها السلام يوم البيعة حتّى ألقت الجنين من بطنها وكان عمر يصيح: إحرقوا دارها بمن فيها، وماكان فى الدار غير علىّ وفاطمة والحسن والحسين وزينب(عليهم السلام).( الملل والنحل: 1/57. طبعة بيروت، دار المعرفة)

قال المسعودى: فهجموا عليه وأحرقوا بابه، واستخرجواه منه كرهاً، وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.( اثبات الوصية:143.)

قال ابن حجر العسقلانى: إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.( لسان الميزان:1/268.)

قال الصفدى: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.( الوافى بالوفيات: 5/347.)[/spoiler]

روايات فراواني از طريق اهل سنت و شيعه نقل شده است كه غضب فاطمه ، غضب پيامبر و غضب پيامبر غضب خداوند است :

[spoiler]عن على رضى اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم لفاطمة: «إنّ اللّه يغضب لغضبك، ويرضى لرضاك . هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .( المستدرك: 3/153، مجمع الزوائد: 9/203، الآحاد والمثاني للضحاك: 5/363، الذرية الطاهرة النبوية للدولابي: 119، المعجم الكبير للطبراني: 1/108، 22/401، نظم درر السمطين للزرندي الحنفي: 178، الكامل لعبداللّه بن عدي: 2/351، تاريخ مدينة دمشق : 3/156، أسد الغابة :5/522، ذيل تاريخ بغداد: 2/140، 2/141 ميزان الاعتدال :2/492، الإصابة: 8/265،266، تهذيب التهذيب: 21/392، سبل الهدى والرشاد للصالحي الشامي: 11/ 44 .)

عن المِسْوَر بن مَخْرَمَة أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم قال: «فاطمة بَضْعَة منّى فمن أغضبها أغضبني .( صحيح البخارى 4/210، (ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة، ب 12 ـ باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.)

عن المسور بن مخرمة قال قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا .( صحيح مسلم 7/141 ح 6202) كتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 ـباب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ .)[/spoiler]

و از قطعيات تاريخ است كه حضرت زهرا سلام الله عليها تا آخر عمر از دست خليفه و دار و دسته‌اش غضبناك بود و هر گز از آن‌ها راضي نشد .

[spoiler]محمد بن اسماعيل بخاري مي‌نويسد : فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم فهجرت ابا بكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت.( صحيح البخارى: 4/42، ش 2862.)[/spoiler]

[spoiler]بنا بر نقل ابن قتيبه دينوري ، وقتي ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت زهرا آمدند ، حضرت زهرا به آن‌ها گفت كه آن دو را تا آخر عمر پس از هر نمازش نفرين خواهد كرد . واللّه لأدعونّ اللّه عليك في كلّ صلاة أصلّيها .( الإمامة والسياسة، تحقيق الشيري ج 1، ص 31.)[/spoiler]

اما از ديدگاه روايات شيعه ، اين كه قاتل حضرت زهرا سلام الله عليها ، عمر بن الخطاب است ، قطعي است . ما فقط به نقل يك روايت اكتفا مي‌كنيم :

[spoiler]وكان سبب وفاتها : أن قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بأمره ، فأسقطت محسنا ومرضت من ذلك مرضا شديدا ، ولم تدع أحدا ممن آذاها يدخل عليها . سبب شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها اين بوده است كه قنفذ غلام عمر به دستور او ، آن حضرت را با غلاف شمشيرش زد . و اين سبب شد كه محسن سقط شود و حضرت زهرا شديدا مريض شوند . در مدتي كه مريض بودند ، به هيچ يك از آناني را كه او را اذيت كرده بودند ، اجاز? ملاقات نداد .( دلائل الإمامة ج 2 ، عنه بحار الأنوار : 8 / 230 - 232 ( ط الكمپاني ) ، 30 / 290 - 295 . 2 . مثالب النواصب : 371 - 374 ، 418 - 419 . 3 . الصراط المستقيم : 3 / 25 . 4 . مطارح النظر في شرح الباب الحادي عشر : 109 .)[/spoiler]

ديدم بخشي از بحث بر سر آيه مودت هست و بعضي از مدعيان باز هم ادعاي گزافي در اين زمينه دارند گفتم سند بدم شايد اصلاح و هدايت بشن اين بندگان انحرافي

اما آيه مودت:

ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى.
سوره شوري ايه 23
اين همان [پاداشى] است كه خدا بندگان خود را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند [بدان] مژده داده است بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى در باره خويشاوندان

زمخشري كه يكي از بزرگترين دانشمندان اسلام است و اهل تسنن نيز هستند در تفسير الكشاف خود در اين ياره مي نويسد پس از نازل شدن آيه فوق الذكر از پيغمبر مكرم پرسيدند اين اقوام و اقرباي شما كه محبت و عشق ورزي ايشان برما واجب هست چه كساني هستند پيامبر فرمود: علي(ع)،فاطمه(س)، حسن(ع) و حسين(ع) در كتاب مسند احمد حنبل، فخر رازي در تفسير كبير نيز همين روايت را ذكر كرده اند

اگر سندش كم هست دوستان بگويند تا ما منظومه و پرتو رجاليش را بيشتر تفضل و عنايت كنيم بر بنده گان منحرف

موضوع قفل شده است