|❀❀|پاتوق اسک دین؛ به زودی با تغییر و تحول در پاتوق

تب‌های اولیه

11156 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده :paresh:
۵ دقیقه اول خونواده اینجوری بودن :Labkhand:
۵ دقیقه دوم خونواده اینجوری شدن :Motehayer:
۱ دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته :Ghamgin:؟
من : نه
۳ دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد :Gig:؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست :eek:؟
من : نه چطور ؟
یه ذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست :tajob:؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم ! :khejalati:
بابام : مطمئنی طوری نشده :vamonde:؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه :no:؟
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم :shad::shad::shad:

رحیق مختوم;239669 نوشت:

ما انشاالله 21 تير ماه عازم براي پابوسي آقا ثامن الحجج عليه آلاف التحيه و الثنا هستيم :ok::ok:

به به
خوش به حالتون

سلام ما رو هم به آقا برسونید:Gol::Gol::Gol::Gol:
[SPOILER]جدی رفتین بگید مهدیه سلام رسوند
خودشون میشناسن:Gol:
یادتون نره هااااااااااااا
[/SPOILER]


خاتون مهر;239717 نوشت:
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم

خیلی بامزه بود...:Computer:حالا روشن نمیکردید تا بهشون ثابت بشه دیگه.:khandeh!:که برا خودشون اومدید..

نقل قول:
طبق رسم دوستان عزيزي كه اگر به مكانهاي زيارتي مشرف ميشدند از قبل به اطلاع دوستان ميرساندند به اطلاع برسونم ما انشاالله 21 تير ماه عازم براي پابوسي آقا ثامن الحجج عليه آلاف التحيه و الثنا هستيم :ok::ok:

پس من چی؟همه اش شماها میرین اونجا....به نظرم دیگه کسی نگه وقتی میره جاهای زیارتی..اصلا هم چیزخوبی نیست..
چون بعضی هاکه دوست دارند دلشون اذیت میشه وبعد شماگناه کارمیشید...

تازه ان شاءالله یک روز منم میرم...جاهمه....به زودی میرم....
حالا که میرید ان شاءالله زیارت قبول باشه..اما این روبگم چون که گفتید وباناراحت کردن دیگران گناه کردید(با عرض معذرت)واسه کفاره اش لطفا به نیابت همه اسک دین یک زیارت برید..

متشکرم..

رحیق مختوم;239669 نوشت:
به اطلاع برسونم ما انشاالله 21 تير ماه عازم براي پابوسي آقا ثامن الحجج عليه آلاف التحيه و الثنا هستيم از همه برادران و خواهران (فرزندان گرانقدرم) التماس دعا دارم

سلام
خوش به حالتون:Ghamgin:
بزرگوار شما ما را بايد دعا كنيد، ما چه دعايي كنيم آخه؟؟؟؟
:geryeh:

vahid_barvarz;239552 نوشت:
اگه تو توی پاتوق نباشی اینجا صفا نداره . وقتی وارد پاتوق میشی اینجا میشه گلستون .

چه تحويل ميگيرن هم ديگر را.
خدا به هم ببخشتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[="Microsoft Sans Serif"][="Green"]

مسیحا;239787 نوشت:
چه تحويل ميگيرن هم ديگر را.
خدا به هم ببخشتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام

دیگه ایشان به ما لطف دارند اونقدر که فراموش کرده اند که این گلستون بی اب گوارا گلستون نمی شه

بی افتاب درخشان گل نمیشه بی سایه با د و ابر گلستون نمی شه:Gol:

سبزينه ظهور;239763 نوشت:
پس من چی؟همه اش شماها میرین اونجا....به نظرم دیگه کسی نگه وقتی میره جاهای زیارتی..اصلا هم چیزخوبی نیست..
چون بعضی هاکه دوست دارند دلشون اذیت میشه وبعد شماگناه کارمیشید...

تازه ان شاءالله یک روز منم میرم...جاهمه....به زودی میرم....


:Moteajeb!:

گناه داره؟:Gol:

خاتون مهر;239717 نوشت:
یه ذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست ؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم !
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم

چه بانمک

كبوتر حرم;239707 نوشت:
اون عقده اي هم كه همش ميگفت تولدمو تبريك بگيد من بودم معرفي هم كردم

:jangjoo::vamonde::kill:

آبرومونو بردیا!!!!
[SPOILER][SPOILER][SPOILER][SPOILER][SPOILER]:okey::Ebraz Doosti:[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]

رحیق مختوم;239669 نوشت:

با سلام و صلوات خاصه ائمه معصومين عليهم السلام بر پاتوق نشينان گرانمقدار اسك دين
از خداوند متعال سلامتي و تندرستي همه شما گراميان رو خواستارم

طبق رسم دوستان عزيزي كه اگر به مكانهاي زيارتي مشرف ميشدند از قبل به اطلاع دوستان ميرساندند به اطلاع برسونم ما انشاالله 21 تير ماه عازم براي پابوسي آقا ثامن الحجج عليه آلاف التحيه و الثنا هستيم

از همه برادران و خواهران (فرزندان گرانقدرم) التماس دعا دارم

ما نیز التماس دعا داریم از عمو و بابا بزرگ خوبمون امام بگویید خیلی سخته تنم نحیفه
:Ghamgin::Gol:[/]

یا الله

سلام دوستان مهربون:Gol:

منتظر منتقم به شدت نیاز به دعای شما پاکان داره
تو رو به خدا دعام کنید
جناب رحیق خواهش میکنم سلام منو به آقا برسونید و خیلی خیلی دعا کنید

پیشاپیش از همتون ممنونم
خیر ببینید

یا صادق الوعد;239660 نوشت:
ی پنهان کاران و بچه های بد بد بد و یه کمی خوب و بازم یه عالمه بد

با سلام و درود
اون شب جلسه مجازی ...
عجب خاطره ای
آیدی طلبه جوان من و شوکه کرده بود
خدایا این ........خودمونه
کیف کردم
زمانی که یکی ازش سوال گرفت
طلبه جوان سطح چندی؟
رو گویانه مونده بودم قهقهه بزنم یا نه
خودم و کنترل کردم
(ولی به دلم افتاد اونی که ازش سوال گرفت می دونست .....خودمونه)
التماس دعا
استاد رحیق عزیز خیلی خیلی التماس دعا
سلام ما رو به آقا امام رضا علیه السلام برسونید
کلی وقته نطلبیده
سرکار خاتون انصافا مطالبتون با مزه هست
هر کاری بکنم نخوام نخندم نمیشه
یه مطلب هم رمزی بگم:
امثال من و رحیق و شما که سن و سالمون کمتره
از این پیرمردای نوجوان انجمن
خیلی سر تریم
در مطلب زدن
(ساقیا ........چی چی حافظا ....چی چی دلت جوون باشه)
التماس دعای فرج

[=arial narrow]حالا که این طورشد....بعضی ها فکر میکنند امام رضا مال خودشونه....یکی ازخاطراتو تعریف کنم...

یکی ازدوستام بیچاره میخواست بره مشهد.....یعنی آرزوش بود....

منم چندسالیه نتونستم برم....منتظر بهانه بودم امام رضا به یکی غیرمن توجه کنه:paridan:.....
باعرض معذرت واسه شکایت دوباره خداوامامان وشهداروهمگی روبکشم وسط...:ok:

دختربیچاره خبرنداشت من منتظر بهانم....اومد باخوشحالی گفتش که قراره برن مشهد...

واااااااااااااااااااااااااااااای انگاری تمام دنیاروی سرم خراب شده بود.:Ghamgin:..منم منتظر فرصت رفتم شکایت.

البته دوستم هم مقصراین جریان بود چون که منو مسخره کردوقتی ناراحتیم رودید...وبهم گفت که لابد نطلبید تورو..اما من روطلیبد:dohkhtar:(این جوری شده بود::tajob:)
وتازه به من حسود هم گفت.:geryeh:

البته به شوخی بود...اما من دلم شکست...

بعدش رفتم پیش خدا خیلی شکایت کردم(پشت سرآقاامام رضا کلی حرف زدم..)

روزی که دوستم راهی شد بره....همه با او خداحافظی کردن غیر ازمن...چون نباید میرفت..من اول باید میرفتم..یا باهم باید میرفتیم...

تازه کارش نداشتم اما چون حرف بد زد ودلم روشکست حقش بود دیگه....(شماهرچی دوست دارین کارمنو سرزنش کنید.من همین طوریم..دیگه سعی نکنیدعوضش کنید...)

خلاصه رفت....
بیچاره..............................................................................
ازروزی که این خانم رفت مسافرت من توی خوابگاه شدم برج نقطه چین....:ghati:
همه اش بهانه می آوردم...برای اینکه یادم نباشه زیاد میخوردم....ازشما چه پنهان غذاهمه روخوردم...ومنتظر بودم یکی یه چیزی بگه تا من دوباره هی گیربدهم...:cry:

خانم گرامی به سوی مشهد رهسپارشد...روزدوم نشده مریض شد..ازاول مسافرت خواب بود تا آخرش...
وقتی رسید مشهد هم دوباربیشترنرفت امام رضا....
باراول توی حرم خوابش برد...چون حالش زیادخوب نبود..
باردوم هم که رفت ضریع روبگیره سرش گیج رفت بردنش بیرون..
خلاصه اینقدرحالش بدبود..که اصلا کل سفرش زهر انارشد...:khoshali:

دیگه زیارت هم نتونست بره....

اینقدره خوشحال شدم..آخه امام رضا دید چطوری منو اذیت میکرد..راه میرفت ومیگفت اع..تورونطلبید..ماروطلبید دیگه...(تازه میدونست من حساسمو)

جالب اینکه توی اون حالتش که مریض بود واعصابش ازمن خوردشده بود..یه دختری شبیه خودم اونجادید..:ghash:
گفت:یه لحظه فکرکردم خودتی خواستم بروم خفه اش کنم...:shad:
(گویا ازاینکه فکرمیکرد این بلارومن سرش آوردم ودوست داشت نابودم کنه...هرجامیرفت یکی روشبیه من میدید)
خوبش شد خوبش شد...والا.ماهم گناه داریم..چرا دلمونو میشکنن:Ghamgin:
اما جداازشوخی...اصلا تقصیر من نبود....خودش قبل ازاینکه بره مسافرت کسالت داشت..
البته سال بعدش رفت..خیلی بهش خوش گذشت..واسه منم به نیابت زیارت کرد..پس دخترخوبی هم بود..


اما خدایی اش خوشحال نشدم وقتی فهمیدم مریض شده.......

من فقط دوست دارم امام رضا به منم توجه کنه:Ghamgin:...به این میگن غبطه دیگه؟....

[="Tahoma"][="Green"]بنام خدا.
سلام.

سبزينه ظهور;239840 نوشت:
من فقط دوست دارم امام رضا به منم توجه کنه...به این میگن غبطه دیگه؟....

بله به این میگویند غبطه.
فرق غبطه با حسادت اینه که غبطه یعنی کسی چیزی داره و شما آرزوی داشتن اونو دارید.
اما حسادت یعنی کسی چیزی داره و شما دوست دارید اونو نداشته باشه.
شما باید دعا بحال مریضش میکردید که تا مشهد خوب بشه اما برعکس نفرین کردید بیچاره رو:khaneh:.
موفق باشید.[/]

یادش بخیر اون اوالا که من تازه به اسکدین اومده بودم زیاد میومدم پاتوق

کلی هم پست میدادم

اذر بانو بود مریم و اونیکی مریم با هم کلی اینجا حرف میزدیم

الان از هیشکدومشون خبر ندارم

هی روزگار...

سلآم...
شنیدم یکی داره میره امام رضا.......
خوش ب حالتون وای وای وای صحن گوهر شاد.....کبوترات.....سقا خونت....پنجره فولاد....پنجره فولاد....پنجره فولاد.........
دعا یادتو نره ها!!!!بید به آقا همون رو سیاهه همون کبوتر روسیاهه همون که بین کبوترا از هممممممممه روسیاه تره بد جور دلش حرم میخواد...
منتظرم
خدای کرم
منو ببرم
در به درم
هوای حرم
زده به سرم
بی بالو پرم
بزار بپرم

[=&quot]حالا که خاطره گوییه ما هم یه چیز بگیم



[=&quot]آقا ما از دست همه مشهدی ها عصبنی ایییییییییییییییییم[=&quot]:Narahat:



[=&quot]مگه مشهدو خریدیــــــــــد؟[=&quot]:Narahat:



[=&quot]مگه آقا امام رضا واسه شمااااااااااااااست؟؟[=&quot]:Narahat:



[=&quot]مگه فقط شما حق دارید خادم اقا باشیــــــــــــــد؟:Narahat:.






چند ماه پیش رفتم مشهد.قرار بود یه عالمه کارهای قشنگ کنم.یکیش خادمی آقا در حد فرش جمع کنی



[=&quot]



[=&quot]روز اول که رفتیم زیارت،وقت برگشت همش زیر گوش مامانم غرغر میکردم که دلم میخواد فرشارو جمع کنم.اما خیلی خیلی خجالت میکشیدم.مخصوصا اینکه نمیدونستم اجازه دارم یا نه



[=&quot]



[=&quot]بالاخره با تشویق مامانم و اجازه اون چند [=&quot]تا[=&quot]فرش[=&quot] جمع[=&quot] کردم[=&quot]

[=&quot]قد دننننننننییییییییییاااااااااااااااا خوشحال شدم:khoshali:

[=&quot].[=&quot]تازه [=&quot]میخواستم [=&quot]از [=&quot]یکی [=&quot]جارو [=&quot]و [=&quot]خاک [=&quot]انداز [=&quot]رو [=&quot]هم [=&quot]بگیرم[=&quot].[=&quot]بعد [=&quot]گفتم [=&quot]شاید [=&quot]زشت [=&quot]باشه[=&quot] یا [=&quot]نذارن[=&quot].[=&quot]روم [=&quot]نشد



[=&quot]فعلا [=&quot]همینقدر [=&quot]از [=&quot]دستم [=&quot]براومد[=&quot].[=&quot]انشاءا[=&quot]... [=&quot]یه [=&quot]روز [=&quot]فرشها [=&quot]رو [=&quot]جارو [=&quot]کنم [=&quot]و[=&quot] ...



[=&quot]



[=&quot] اما روز آخر:[=&quot]



[=&quot].[=&quot]تو [=&quot]یکی [=&quot]از [=&quot]صحن [=&quot]ها [=&quot]بودیم [=&quot]که [=&quot]رو [=&quot]زمین [=&quot]فرش [=&quot]پهن [=&quot]بود[=&quot].
[=&quot]نماز [=&quot]ظهر [=&quot]و[=&quot] عصر [=&quot]رو [=&quot]خوندیم[=&quot]. [=&quot]و[=&quot] وداع [=&quot]کردیم[=&quot]. [=&quot]لحظات [=&quot]آخر [=&quot]بود[=&quot].
[=&quot]داشتیم [=&quot]میومدیم [=&quot]بیرون [=&quot]و[=&quot]حرکت [=&quot]به [=&quot]سمت [=&quot]شمال[=&quot].
[=&quot]دوستم[=&quot] که [=&quot]میدونست [=&quot]دوست [=&quot]دارم [=&quot]فرشها [=&quot]رو[=&quot]جمع [=&quot]کنم،گفت[=&quot]:
"[=&quot]برای[=&quot] آخرین [=&quot]بار [=&quot]بیا [=&quot]اینو[=&quot] لوله [=&quot]کنیم[=&quot]".
[=&quot]گفتم[=&quot] "[=&quot]آخه[=&quot] هیچکی [=&quot]جمع[=&quot] نمیکنه[=&quot].[=&quot]فکر[=&quot]کنم [=&quot]نباید [=&quot]الان [=&quot]جمع [=&quot]کنیم[=&quot]".
[=&quot]بالاخره[=&quot] با[=&quot] اصرار [=&quot]اون[=&quot] با [=&quot]ذوق [=&quot]قبول [=&quot]کردم[=&quot].
[=&quot]فقط[=&quot] میخواستیم [=&quot]یکیو [=&quot]لوله [=&quot]کنیم[=&quot].
[=&quot]آخرش[=&quot] بودیم [=&quot]که
[=&quot]یه [=&quot]پسره[=&quot] اومد [=&quot]و[=&quot]گفت[=&quot]:
[=&quot]چیکار[=&quot]میکنین[=&quot]![=&quot] کی [=&quot]گفت [=&quot]جمع [=&quot]کنید؟؟
[=&quot]!!!



[=&quot]:Ghamgin: [=&quot]:Ghamgin: [=&quot]:Ghamgin: [=&quot]:Ghamgin: [=&quot]:Ghamgin: [=&quot]:Ghamgin:

و اینچنین قلبم به دو تکه تقسیم شد






:crying::crying::crying::crying:



[=&quot]خیلی [=&quot]ناراحت[=&quot] شدمممممممممممممم:cry:



[=&quot]فقط [=&quot]میخواستم [=&quot]یکیو [=&quot]جمع [=&quot]کنم[=&quot]:cry:[=&quot].[=&quot]خب[=&quot] میذاشت [=&quot]بریم [=&quot]بعد[=&quot] بازش [=&quot]کنه [=&quot].[=&quot]چجوری [=&quot]دلش [=&quot]اومد؟[=&quot]:cry:[=&quot]!!



[=&quot]یهو [=&quot]قیافم [=&quot]برگشت [=&quot]وآروم [=&quot]گفتم[=&quot]:[=&quot]مگه [=&quot]چیه[=&quot]:crying:!



[=&quot]گفت[=&quot]:[=&quot]واسه [=&quot]ثوابش؟[=&quot]![=&quot]منم [=&quot]اروم [=&quot]سر [=&quot]تکون [=&quot]دادم[=&quot].[=&quot]گفت:
[=&quot]ما[=&quot] به [=&quot]نیت [=&quot]شما [=&quot]جمع [=&quot]میکنیم[=&quot].






[=&quot]هرچند [=&quot]نمیشناسمش [=&quot]اما [=&quot]بعدا [=&quot]حالشو [=&quot]میگیرم[=&quot].[=&quot]:aatash:



[=&quot]بذارید[=&quot] خادم [=&quot]آقا [=&quot]بشم[=&quot]. [=&quot]میرم [=&quot]جلوش [=&quot]فرشها [=&quot]رو[=&quot]میشورم [=&quot]تا[=&quot] دلش [=&quot]آب [=&quot]بشه[=&quot].[=&quot]نمیذارم [=&quot]هیچکی [=&quot]دست[=&quot] بزنه:ajab:



مخصوصا مشهدی ها[=&quot]:ajab:


















[=&quot]



[=&quot]اللهم[=&quot] صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم

"[=&quot]آخه[=&quot]هیچکی[=&quot]جمع[=&quot]نمیکنه[=&quot].[=&quot]فکر[=&quot]کنم[=&quot]نباید[=&quot]الان[=&quot]جمع[=&quot]کنیم[=&quot]".[=&quot]بالاخره[=&quot]با[=&quot]اصرار[=&quot]اون[=&quot]با[=&quot]ذوق[=&quot]قبول[=&quot]کردم[=&quot].[=&quot]فقط[=&quot]میخواستیم[=&quot]یکیو[=&quot]لوله[=&quot]کنیم[=&quot].[=&quot]آخرش[=&quot]بودیم[=&quot]که[=&quot]یه[=&quot]پسره[=&quot]اومد[=&quot]و[=&quot]گفت[=&quot]:[=&quot]چیکار[=&quot]میکنین[=&quot]![=&quot]کی[=&quot]گفت[=&quot]جمع[=&quot]کنید؟؟[=&quot]!!!



عزیزم حول نشو پستتو ویرایش کن ما جایی نمیریم همرو چسبوندی بهم:Khandidan!:

guest;239850 نوشت:
"[=&quot]آخه[=&quot]هیچکی[=&quot]جمع[=&quot]نمیکنه[=&quot].[=&quot]فکر[=&quot]کنم[=&quot]نباید[=&quot]الان[=&quot]جمع[=&quot]کنیم[=&quot]".[=&quot]بالاخره[=&quot]با[=&quot]اصرار[=&quot]اون[=&quot]با[=&quot]ذوق[=&quot]قبول[=&quot]کردم[=&quot].[=&quot]فقط[=&quot]میخواستیم[=&quot]یکیو[=&quot]لوله[=&quot]کنیم[=&quot].[=&quot]آخرش[=&quot]بودیم[=&quot]که[=&quot]یه[=&quot]پسره[=&quot]اومد[=&quot]و[=&quot]گفت[=&quot]:[=&quot]چیکار[=&quot]میکنین[=&quot]![=&quot]کی[=&quot]گفت[=&quot]جمع[=&quot]کنید؟؟[=&quot]!!!

عزیزم حول نشو پستتو ویرایش کن ما جایی نمیریم همرو چسبوندی بهم:Khandidan!:

نه آجی
من تایپم خیلی خوبه:ok:
چون خاطره اش خیلی برام مهم بود توی سیستمم داشتم و اینجا کپی کردم و به این شکل درومد
ویرایش شد:ok:

همش تقصیر مشهدی هااااااااااااااااااااا[=&quot]ست:Narahat:

maedeh-r;239852 نوشت:
چون خاطره اش خیلی برام مهم بود توی سیستمم داشتم و اینجا کپی کردم و به این شکل درومد

بابا بیچاره که چیزی نگفته شانس اوردی به جرم دزدی نگرفتت:Khandidan!:

نیم ساعت صدای اذان میشنوم از کجا خدا میدونه

هیشکیم خونه نیست حس میکنم دیوونه شدم

[="Microsoft Sans Serif"][="Green"]

مدیر فرهنگی;239833 نوشت:

آیدی طلبه جوان من و شوکه کرده بود

سلام

میگم سید الان رفیق مارو که لو دادید ...... خودمونه:khaneh:
[SPOILER] میشناسمش بگم!!!!! طلبه جوون :Ebraz Doosti:[/SPOILER]

مدیر فرهنگی;239833 نوشت:
رو گویانه مونده بودم قهقهه بزنم یا نه
خودم و کنترل کردم

وایییییییییییییی چی میشد مدیر فرهنگی قهقه میزند:khaneh:

مدیر فرهنگی;239833 نوشت:
سرکار خاتون انصافا مطالبتون با مزه هست
هر کاری بکنم نخوام نخندم نمیشه

برای مهدی هم ایطوری بود امام به شکل دیگه:Khandidan!:

مدیر فرهنگی;239833 نوشت:
امثال من و رحیق و شما که سن و سالمون کمتره
از این پیرمردای نوجوان انجمن

نه بابا سن و سال شما همچین پیرم که نیست

رحیق و مدیر فرهنگی گرامی
[SPOILER]:Ebraz Doosti:[/SPOILER]

خب و اما نفر بعد

سبزینه ظهور گرامی:ajab:

مائده خانم:no:

میگم مدیر فرهنگی نمیشه یه جشن دیگه برگزار کنید جشن رمضان ما هم بیاییم:geristan:

اگ مشکل اتاقه اصلا مشکلی نسیت:Ghamgin:
جور میشه ان شاء الله:Gol:[/]

نقل قول:
رحیق و مدیر فرهنگی گرامی

خب و اما نفر بعد

سبزینه ظهور گرامی:ajab:

مائده خانم:no:

چقدر واضح تبیعیض قائل نشدید:ok:

حالا شکلک اونا که هیچی
موندم چرا دارید مارو میزنید؟؟؟!!!!!:Moteajeb!:

خب اون آقا رفت رو اعصابم دیگه[=&quot]:Narahat:

من خودم مادر فمنیست های جهانم:ok:
[=&quot]
اصلا خانومای انجمن بیان اینجا:
[SPOILER]آقایون نخونن ها!!!!!!!!!!!!!![/SPOILER]
[SPOILER]هیچی بابا.انگار نه انگار میگم آقایون نخونن.بعدا به پروفایلتون میفرستم:ok:[/SPOILER]

guest;239859 نوشت:
نیم ساعت صدای اذان میشنوم از کجا خدا میدونه

هیشکیم خونه نیست حس میکنم دیوونه شدم

مداحی زیاد گوش میدید؟؟!
اینا اثرات زیاد گوش دادن به مداحیه
من مداحی که دايم گوش میدم یه دفعه از اتاق میرم تو آشپز خونه به مامانم میگم جونم؟
مامانم میگه یعنی چی؟
میگم مگه صدام نکردی...؟!
میگه نه!!!هی بهت میگم صدای اون مداحیتو کم کن رفته تو مخت توهم میزنی!
ولی من هنوزم گاهی میشنوم صدام میکنه میرم اونور ولی دیگه نمیگم جونم زیر چشی نگاش میکنم ببینم چیزی میگه یا نه!!!!!
اونم هیچی نمیگه....

[="Microsoft Sans Serif"][="Green"]

ru siah;239865 نوشت:
مداحی زیاد گوش میدید؟؟!
اینا اثرات زیاد گوش دادن به مداحیه
من مداحی که دايم گوش میدم یه دفعه از اتاق میرم تو آشپز خونه به مامانم میگم جونم؟
مامانم میگه یعنی چی؟
میگم مگه صدام نکردی...؟!
میگه نه!!!هی بهت میگم صدای اون مداحیتو کم کن رفته تو مخت توهم میزنی!
ولی من هنوزم گاهی میشنوم صدام میکنه میرم اونور ولی دیگه نمیگم جونم زیر چشی نگاش میکنم ببینم چیزی میگه یا نه!!!!!
اونم هیچی نمیگه....

سلام

فکر نکنم دلیلش این باشه

منم گاهی حس میکنم مادرم صدام میکنه

یا یه نه صدایی صدای اذان می شنوم

البته گاهی

علت چی می تونه باشه؟

maedeh-r;239862 نوشت:

چقدر واضح تبیعیض قائل نشدید

حالا شکلک اونا که هیچی
موندم چرا دارید مارو میزنید؟؟؟!!!!!

خب اون آقا رفت رو اعصابم دیگه

من خودم مادر فمنیست های جهانم

:Gig::ajab!:

تبعیض؟
من که نفهمیدم[/]

دلیلش استرسم میتونه باشه...

من ماه رمضون هنوز نیم ساعت مونده بود به اذان میرفتم مسواک بزنم همش صدای اذان میشنوم از اهالی خونه میپرسم اذان زد میگن نه دوباره پنج دیقه بعد اذان زد؟...نه نزد....ولی من شنیدم زد....مامانم میگه به نظرم تو با این حالت روزه نمیخواد بگیری....
و ده دیقه بعد...
اصدای اذان بود؟؟؟

[="Black"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ

رحیق مختوم;239669 نوشت:
با سلام و صلوات خاصه ائمه معصومين عليهم السلام بر پاتوق نشينان گرانمقدار اسك دين از خداوند متعال سلامتي و تندرستي همه شما گراميان رو خواستارم طبق رسم دوستان عزيزي كه اگر به مكانهاي زيارتي مشرف ميشدند از قبل به اطلاع دوستان ميرساندند به اطلاع برسونم ما انشاالله 21 تير ماه عازم براي پابوسي آقا ثامن الحجج عليه آلاف التحيه و الثنا هستيم از همه برادران و خواهران (فرزندان گرانقدرم) التماس دعا دارم

خوش به حالتون
التماس دعا
[SPOILER]من آخر از دست شماها خود کشی میکنم:mohandes: بابا ما هم دل داریم :grye::geristan::geristan:[/SPOILER][/]

[="Black"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ

ru siah;239879 نوشت:
دلیلش استرسم میتونه باشه... من ماه رمضون هنوز نیم ساعت مونده بود به اذان میرفتم مسواک بزنم همش صدای اذان میشنوم از اهالی خونه میپرسم اذان زد میگن نه دوباره پنج دیقه بعد اذان زد؟...نه نزد....ولی من شنیدم زد....مامانم میگه به نظرم تو با این حالت روزه نمیخواد بگیری.... و ده دیقه بعد... اصدای اذان بود؟؟؟

برای منم پیش اومده ، دلیلش چی میتونه باشه؟ یعنی فقط استرس ؟؟؟[/]

غارنشین;239887 نوشت:

استرس خیلی موثر
اما نظر کارشناسانم میخواید بپرسید...
ممکنه اینترنتم باشه ها چون من اعتیاد دارم میگم شمارو نمیدونم!

ru siah;239879 نوشت:
دلیلش استرسم میتونه باشه...
من ماه رمضون هنوز نیم ساعت مونده بود به اذان میرفتم مسواک بزنم همش صدای اذان میشنوم از اهالی خونه میپرسم اذان زد میگن نه دوباره پنج دیقه بعد اذان زد؟...نه نزد....ولی من شنیدم زد....مامانم میگه به نظرم تو با این حالت روزه نمیخواد بگیری....
و ده دیقه بعد...اصدای اذان بود؟؟؟

حالا بذاريد يه چيز من بگم
پارسال پيرارسال ها وقتي نصف شب مي نشستم براي مطالعه مثلا ساعتاي سه نصف شب همش ميشنيدم صداي قرآن از بلندگوي محله مون بلند هست گوش ميدادم ميديدم صداي مثلا عبدالباسط يا منشاوي هست صبح كه ميشد زنگ ميزدم به هيئت امناي مسجد ميگفتم ديشب كي بود صداي قرآن گذاشت با تعجب ميگفتن حاجي انگار قاطي كردي :khaneh: قران كجا بود
باور كنيد يه چند وقت همينطوري بودم يا مثلا چند سال پيش همش بوي عطر و گلاب به مشامم ميومد خيلي جستجو ميكردم ببينم اين بوي عطر از كجاست هيچي متوجه نميشدم آخرش هم متوجه نشدم قضيه چي بوده اتفاقا بچه ها هم ميومدن ميگفتن بابا ما كه اصلا عطر نزديم شما ميگي بوي عطر مياد
دختر بزرگم ميگفت ما همش خواب كنكور و دانشگاه مي بينيم شما بوي عطر و گلاب :ghash:
:ghash::ghash:
حالا يه چيزاي ديگه هم هست كه نميشه اينجا خيلي مانور داد

حالا از شوخي گذشته اساتيد اخلاق و عرفان بايد بيان جواب بدن كه چرا بعضي مواقع انسان دچار يه چنين حالتهايي ميشه البته به نظر خودم شايد مربوط به حالات روحي انسان باشه كه يه وقتهايي دچار اين حالتها ميشه چون مسائلي از اين دست نه اتفاق ميتونه باشه نه توهم حالا هر چي كه هست مربوط به روح انسان هست

خدا ازین حس ها نصیب کنه:Ghamgin:

این جور توهمات هم عالمی داره...

غارنشین;239887 نوشت:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
برای منم پیش اومده ، دلیلش چی میتونه باشه؟ یعنی فقط استرس ؟؟؟

نه حاج آقا استرس نميتونه باشه
اثرات استرس ترس و گرفتن حالت تدافعي هست اينكه شما ساعت 2 بعد از نيمه شب صداي دلنواز قران و اذان بشنوي كجاش استرس ميتونه باشه؟؟ يكي از اقوام متمول ميگفت هر وقت ميخوابم خواب مي بينم دزد اومده و دار و ندار منو برده خانمش ميگفت همش توي خواب داد ميزنه آي دزد اومد و .... اينو ميگن استرس نه اين صداي اذان و قرآن مخصوصا كه وقتي آدم زوم ميكنه روي اين صداها اينقدر براش لذت بخش هست كه حد نداره
به نظر من كه اصلا نميتونه استرس باشه اگه اين قضيه بخواد اثر استرس باشه من كه از خدام هست هر روز و لحظه برام از اين استرسها پيش بياد :ok:
:ok::ok:

[="Microsoft Sans Serif"][="Green"]

رحیق مختوم;239903 نوشت:
پارسال پيرارسال ها وقتي نصف شب مي نشستم براي مطالعه مثلا ساعتاي سه نصف شب همش ميشنيدم صداي قرآن از بلندگوي محله مون بلند هست گوش ميدادم ميديدم صداي مثلا عبدالباسط يا منشاوي هست صبح كه ميشد زنگ ميزدم به هيئت امناي مسجد ميگفتم ديشب كي بود صداي قرآن گذاشت با تعجب ميگفتن حاجي انگار قاطي كردي قران كجا بود
باور كنيد يه چند وقت همينطوري بودم يا مثلا چند سال پيش همش بوي عطر و گلاب به مشامم ميومد خيلي جستجو ميكردم ببينم اين بوي عطر از كجاست هيچي متوجه نميشدم آخرش هم متوجه نشدم قضيه چي بوده اتفاقا بچه ها هم ميومدن ميگفتن بابا ما كه اصلا عطر نزديم شما ميگي بوي عطر مياد
دختر بزرگم ميگفت ما همش خواب كنكور و دانشگاه مي بينيم شما بوي عطر و گلاب
حالا يه چيزاي ديگه هم هست كه نميشه اينجا خيلي مانور داد

سلام

برا من به این بلندی پیش نیومده

یه حاله ایی از صداست که دقت می کنم به صدای اذان شبیه میشه

ممکنه صدای بلنگو مسجد تو ذهنمون مونده باشه و بعد خیال کنیم اذان میشنویم؟:Gig:[/]

حالا اینقدر بگید که آدم افسردگی بگیره و فکر کنه که آدم بدیه که نمیشنوه:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:
من فقط یه بار نصفه شبی شنیدم که دختر عمه ام پیشم بود . گفت:بگیر بخواب بابا.توهم زدی
:Ghamgin:
منم فکر کردم توهم زدم.بزور خوابیدم
:Ghamgin:

[="Microsoft Sans Serif"][="Green"]

maedeh-r;239912 نوشت:

حالا اینقدر بگید که آدم افسردگی بگیره و فکر کنه که آدم بدیه که نمیشنوه
من فقط یه بار نصفه شبی شنیدم که دختر عمه ام پیشم بود . گفت:بگیر بخواب بابا.توهم زدی
منم فکر کردم توهم زدم.بزور خوابیدم

سلام

نه بابا این چه حرفیه شما هم که شنیدید

بی خیال این حرف هارو نزنید
:Gol:

[SPOILER]الانه که یکی بیاد بگه اینا چه خلاییند صدا میشنود نمی دونه که این ممکنه چی باشه شایدم راست میگه توهمه[/SPOILER][/]

[="Black"][="mediumturquoise"] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]
سلام به دوستان

رحیق مختوم;239907 نوشت:
نه حاج آقا استرس نميتونه باشه
اثرات استرس ترس و گرفتن حالت تدافعي هست اينكه شما ساعت 2 بعد از نيمه شب صداي دلنواز قران و اذان بشنوي كجاش استرس ميتونه باشه؟؟ يكي از اقوام متمول ميگفت هر وقت ميخوابم خواب مي بينم دزد اومده و دار و ندار منو برده خانمش ميگفت همش توي خواب داد ميزنه آي دزد اومد و .... اينو ميگن استرس نه اين صداي اذان و قرآن مخصوصا كه وقتي آدم زوم ميكنه روي اين صداها اينقدر براش لذت بخش هست كه حد نداره
به نظر من كه اصلا نميتونه استرس باشه اگه اين قضيه بخواد اثر استرس باشه من كه از خدام هست هر روز و لحظه برام از اين استرسها پيش بياد

راستش بله ، خود صدای اذان (یا بوی عطر) استرس اور نیست ولی ممکنه عاملی که باعث میشه ما این صداها رو بشنوییم استرس باشه. مثلا یکی از بس به نماز اول وقت مقیده که نزدیکای اذان که میشه هی صدای اذان میاد توی گوشش ، البته شاید .... باید کارشناس ها نظر بدن.[/]

[="Black"][="MediumTurquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

maedeh-r;239912 نوشت:
حالا اینقدر بگید که آدم افسردگی بگیره و فکر کنه که آدم بدیه که نمیشنوه
من فقط یه بار نصفه شبی شنیدم که دختر عمه ام پیشم بود . گفت:بگیر بخواب بابا.توهم زدی
منم فکر کردم توهم زدم.بزور خوابیدم

فکر نمی کنم چیزی باشه که ارزش قبطه خوردن داشته باشه ، بازم شما توی ماها سالم ترین :ok:
اصلا ممکنه همه ی اینا از فشار های روانی که روی ماهاست نشئت بگیره :tamasha: :khandeh!:
نمی دونم شاید !![/]

نقل قول:
فکر نمی کنم چیزی باشه که ارزش قبطه خوردن داشته باشه ، بازم شما توی ماها سالم ترین :ok:
اصلا ممکنه همه ی اینا از فشار های روانی که روی ماهاست نشئت بگیره :tamasha: :khandeh!:
نمی دونم شاید !!

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]نه بابا این چه حرفیه شما هم که شنیدید

بی خیال این حرف هارو نزنید
:Gol:


شاید حق با شماست.ما نماز اول وقت یادمون نره از سرمون هم زیاده:ok:

(برای احترام به خودم جمع بستم نه جسارت به دیگران:ok:)

تازه الان که فکر میکنم ،میبینم یه چیز دیگه هم شنیدم اما نمیگم که ریا نشه و یکی دیگه هم افسردگی نگیره:ok:

التماس دعا....:Kaf:


سلام و درود بیکران بر اسک دینی های بزرگوار

بزرگواران، بابا میاین این چیزا رو تعریف می کنید دل آدم میره

آخه من حسودم چی کار کنم؟

وقتی شما این چیزا رو تعریف میکنید نمیگید یکی ممکنه دلش بشکنه

وقتی شما اینجور میگین و حتما دلی پاک دارین که مردم به شما به عنوان نزدیکان به آقا نگاه میکنن یا هر چیزی

پس ما چیکار کنیم ؟

چیکار کنیم که جز شرمندگی و گناه و ... چیزی برای آقا نداشتیم

من که همش گریم میگیره و از دنیا نا امید میشم وقتی میخونم

خاطرات شما زیبا و دوستداشتنیه ولی .....



من اگه خدا بخواد سه شنبه عازم مشهد هستم

من اولین بارمه و بسیارررررررررررر بی تابم که هر چه زودتر برم

شاید واسه بعضی ها اینجوریه که تا به این حالت نرسن آقا اونا رو نطلبه

ولی راضی ام اگه دیر میرم چون حسی قشنگ تر از همیشه دارم

ان شاالله بریم و خط امان بگیریم و زیباتر زندگی کنیم

سفر مشهده ولی برای من انگار سفر کربلاست

برای همه ی دوستانم دعا میکنم و براتون آرزوی سلامتی دارم

از همه دوستانی که از من موردی دیدن که باعث ناراحتیشون شد حلالیت میخوام. لطفا ببخشین منو

هر که شد زائرم وقت خداحافظی

تا دم باغ بهشت بدرقه اش میکنم




[="Black"][="MediumTurquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

سلام به دوستان

مهر آوا;239967 نوشت:
سلام و درود بیکران بر اسک دینی های بزرگوار

بزرگواران، بابا میاین این چیزا رو تعریف می کنید دل آدم میره

آخه من حسودم چی کار کنم؟

وقتی شما این چیزا رو تعریف میکنید نمیگید یکی ممکنه دلش بشکنه

وقتی شما اینجور میگین و حتما دلی پاک دارین که مردم به شما به عنوان نزدیکان به آقا نگاه میکنن یا هر چیزی

پس ما چیکار کنیم ؟

چیکار کنیم که جز شرمندگی و گناه و ... چیزی برای آقا نداشتیم

من که همش گریم میگیره و از دنیا نا امید میشم وقتی میخونم

خاطرات شما زیبا و دوستداشتنیه ولی .....

من اگه خدا بخواد سه شنبه عازم مشهد هستم

من اولین بارمه و بسیارررررررررررر بی تابم که هر چه زودتر برم

شاید واسه بعضی ها اینجوریه که تا به این حالت نرسن آقا اونا رو نطلبه

ولی راضی ام اگه دیر میرم چون حسی قشنگ تر از همیشه دارم

ان شاالله بریم و خط امان بگیریم و زیباتر زندگی کنیم

سفر مشهده ولی برای من انگار سفر کربلاست

برای همه ی دوستانم دعا میکنم و براتون آرزوی سلامتی دارم

از همه دوستانی که از من موردی دیدن که باعث ناراحتیشون شد حلالیت میخوام. لطفا ببخشین منو

هر که شد زائرم وقت خداحافظی

تا دم باغ بهشت بدرقه اش میکنم

خوش به حالتون ، تورو خدا مارو یادتون نره ، بخصوص که بار اول تونه
[SPOILER]چرا همه توی پاتوق دل می سوزونند ، بابا ماها هم دل داریییییییییییییییییییییییییییییییییییییم :grye::geristan: [/SPOILER][/]

سلاااااااااااااام....

دوستان این موضوع توهم نیستا...

آهان ببخشید..اجازه استاد؟میشه ماجواب بدیم؟

باید دید دقیقا دلیل این حالتها چیه؟

گاهی توهمه...گاهی حساسیت فکریه...گاهی مکاشفه وگاهی....

بذارید ازاول توضیح بدهم.انسان ها دارای مدیوم روحی قوی هستند....ما4تامدیوم داریم:پساوایی روحی......پیامبرگونه...شنوایی روحی....بینایی روحی...

همه این حالتها رودارند منتهی دربعضی ازسایرین قویتره..مثلا کسی که چیزهایی میشنوه اما دیگران نمیشنوند اگر توهم نباشه یعنی اون فرد شنوایی روحی قوی داره(جای اون بالاتر از گوش ماست)

وکسی که چیزایی میبینه که دیگران نمیبینند یعنی بینایی روحی قوی داره(جای اون بالای پیشانی بالاتر ازچشمانه)
وکسی که حالتهاوحس هاوبوهای عجیب میبره پساوایی قوی تری داره...

وکسی که همه اینهارو متفاوت ومختلف داره حالت پیامبرگونه داره...

اومدن تحقیق کردن.....خانمی رو که بادستانش شفا میداد.....ازهاله هاش عکس برداری کردن دیدن که اختلاف مغناطیس بدنش با زمین بسیار بسیارکمه...

(طوری که اون خانم میتونست با تلاش بیشتر ازنظر گرانشی بازمین فاصله بگیره)
وچیز مشترکی که بین همه آنهادیدند شفافیت این هاله هابود...

باتحقیق بیشتردیدند همگی وقتی درموج آلفای(مغز)هستند این کارایی رو پیدامیکنند..
وباتحقیق فهمیدن که با ریاضت...........و خصوصا عبادت ودوری ازامیال دنیوی میشه به چنین قدرت برتری رسید..
معلومه دیگه که با اعمال ساده دین اسلام ممکنه یکی از این مدیوم های ماقوی بشه...

یه دوستی داشتم که شدید علاقمند امام رضا بود
اما متاسفانه باباش اعتقادی به این اماکن زیارتی نداشت!!!!
مسافرت هرجا میرفتن ولی مشهد و اینجور جاها نه!!!
پدرش مثلاً تحصیلکرده بود ولی...
یه بار بهم این مشکلو گفت و اینکه تا حالا مشهد و ندیده و...
[SPOILER]منم که یکی مشکلشو میگه، انقدر طرفو دعا میکنم تا خدا حاجتشو بده:khandeh!:[/SPOILER]

هر بار مشهد میرفتم جلو گنبد شمارشو میگرفتم و بهش میگفتم که به آقا سلام بده و ...
آنتن موبایلمم میدونست شوخی ندارم باهاش، هرطور شده باید شماره دوستمو بگیره:khandeh!:
دفعه سوم که بهش زنگ زدم
بعد اینکه به آقا سلام داد، وقتی خواستم باهاش خداحافظی کنم،گفت:
مهدیه میدونی کجام؟
گفتم نمیدونم شمالین؟؟
گفت:همین الان رسیدیم مشهد تو هتلیم:Gol:مرسی که دعام کردی:Gol:
خیلی حس قشنگی بهم دست داد و واقعاً خوشحال شدم که مهمون امام رضا شده بود:Gol::Gol:

تروخدا یه چیز شاد تعریف کنید:geryeh:
من خودم امشب حال ندارم،همه میان مطالب تاثیر گذار غم انگیز تعریف میکنن:geryeh:

maedeh-r;239988 نوشت:
تروخدا یه چیز شاد تعریف کنید:geryeh:
من خودم امشب حال ندارم،همه میان مطالب تاثیر گذار غم انگیز تعریف میکنن:geryeh:

یه عروسی از دست مادر شوهرش خیلی کلافه شده بود و اصلا حتی نمی تونست یه دقیقه هم باهاش باشه واسه همین رفت پیش کسی که سم درست می کنه بهش گفت من از دست مادر شوهرم خسته شدم یه سم بده بهش بدم که بکشمش
سم ساز هم گفت اگر من یه سم قوی بدم که همه ازمون می فهمن پس من یه سم خیلی ضعیف می دم که به مرور اونو بکشه ولی تو هم تو این مدت کمی خوش اخلاق باش که بهمون شک نکنن
عروس هم همین کار رو کرد و هر روز طوری رفتار کرد که بهش شک نکنه
بعد دو هفته دید که این مادر شوهره رفتارش از این ور به اون ور شده و دید خیلی مادر خوبیه
چون مادرشوهر هم محبت عروسش رو دیده بود
خلاصه دلش می سوزه و می ره پیش سم ساز می گه من نظرم برگشته نمی خوام اونو بکشم
سم ساز گفت روز اول هم من بهت سم ندادم من تو رو گول دادم که رفتار مادر شوهرت عوض بشه
بعضی اوقات بعضی چیزا رو نمی شه تغییر داد ولی با تغییر ایده و نگاه خودمون چه ها که نمی شه کرد
نتیجه اخلاقی:همه مادر شوهرا هم بد نیستن

:Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf:
بسی شاد گشتیم:Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf:

[=Arial Narrow]حالا بذارید یه کم دلتون رو بیشتر بشکنم[=Arial Narrow]....

یکی ازبچه ها یه مدت زیاد عبادت میکرد..توی عبادتش حالت تفکرداشت...(کارخاصی هم نمیکرد..فقط نمازش روبامعنی میخوند..وتنها کارمستحبیش نمازشب بود)

این خانم بعد ازمدتی ناگهان متوجه شد داره اطراف بقیه،هاله هایی رو میبینه(با قوی کردن بینایی روحی میشه هاله های اطراف آدم هاوبه عبارتی جسم اثیری اون رو دید)

نمیدونست چیه..وقتی متوجه شد..ازروی هاله های ما خصوصیاتمون رومیگفت...

مثلا اونهایی که گناه کرده بودن تا چندساعت چرخش هاله ها عوض میشدند..یاتوده اونها به صورت تیره رنگ(کمی)دیده میشد...

ازاون خواسته شد اگرمیتونه باهاله های معنوی تروپاک ترارتباط برقرارکنه...

اتفاقا چیزهای عجیبی میدی..مثلا میگفت چند کوچه اون ورتر آقایی هاله های بسیارنورانی داره...

باآدرس دقیق مشخص شد اون یه پیرمرد فقیره که فرزندانش ازاو دورشدن وخودش تنهاست...سادگی قلب بالایی داشت وشکرگذارخدابودواهل نمازشب...

میگفت هاله هایی نورانی رو ازجایی درو احساس میکنه..نمیدونستیم چیه؟

یه روز خیلی روی اون تمرکز کرد..آدرس هایی که ازاون هاله میداد متوجه شدیم هاله ها زیرمنبع نورانیت هستن..
گرفتین چی شد؟
حدسی که مازدیم نوعی ارتباط با هاله های نورانی آقا(عج)..البته نمیدونم...بااستاد راهنماصحبت کردیم..چنین حدسی هستند.
یک روز که خیلی نزدیک احساسش میکرد...ازش خواسته شدبه سمت اون هاله معنوی بچرخه...آروم آروم

سمت راست قبله چرخید؟وگفت..داره از سکوی کوچکی پله مانند بالامیره...
متوجه شدید کجابود؟سمت راست قبله میفته چه جای مقدسی؟
آره

...:geryeh:

بعدش استادراهنما گفتن...لطفا وارد حاشیه نشید..دیدن آقاواینکه الان کجاست...وتلاش برای فهمیدن این اسرار حاشیه است..به اعمالتون دقت کنید..

ماهم دیگه ادامش ندادیم....اما متوجه شدم ازوقتی دیگه به این کارها نمیرسیم کمتربه عبادتمون هم توجه میکنیم..
فهمیدم اتفاقا چنین تفکرات و چنین تلاش هایی ما رو بیشتر وارد مسیرکرده و بهتر میتونیم اعمال عبادی رو

انجام بدهیم..یه جور اطمینان قلبی بود..یه جور تشویق..و یادآوری عهد و میثاق...

اماتاخواستم دوباره بابچه ها جمع شویم...نشد.....دیگه دیرشده بود...

چی میشد یکی تاپیک میزدمثلا(اسرار امام زمان(عج))بعدش هرکی هرچی میدونست ازآقامیگفت تابتونیم یه ردپاازایشون پیداکنیم..

واین طوربیشترواردمساله میشدیم..تازه کارشناسان زیادی اینجاهستن واسمون شفاف سازی میکردن...
یکی نمیذارش؟

منتظر منتقم;239828 نوشت:

منتظر منتقم به شدت نیاز به دعای شما پاکان داره
تو رو به خدا دعام کنید

من که نگفته دعاتون میکنم
اون شعر خیلی تاثیرگذاری که گذاشتین همش تو ذهنمه
اگه میخوام کاری کنم که شیطون گولم میزنه:Cheshmak:، فوری یاد اون شعرتون میفتم
بعدش ناخودآگاه شما رو دعا میکنم:Gol:
مینویسمش اول سررسیدم که همیشه یادم باشه
انشالله که حاجت روا بشید
:Gol::Gol::Gol:

:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:
باور کنید اگه ادامه بدید سکته میکنم
:geryeh::geryeh::geryeh:
بسسسسسسسسههههههههههههههههههه
:geryeh::geryeh::geryeh:
مامااااااااااااااااااااااااان
:geryeh::geryeh:
من اصلا نمیخوام باور کنـــــــــــــــــــم
:geryeh:
مامااااااااااااااااااااااان
:geryeh:

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...

شهادت در ره خدا آرزوی ماست
قیامت سرفرازی و آبروی ماست...

کاروان رفت و ما به جا ماندیم...
سوی دنیای بی وفا راندیم

گره از کار دل های خون ما وا کن
شهادت نامه ی مارو امشب امضا کن
یا ابا صالح:hamdel:

با وجود این بار سنگینم
می دهد یاد جبهه تسکینم

مرا در جمع عاشقانت حسابم کن
برای پر زدن تا عرش انتخابم کن
یا ابا صالح:hamdel:

ای گل زهرا
هر زمان هر جا
یار و یاور باش خامنه ای را:Mohabbat:


[/]

دستتون درد نکنه خوندنه نوشته هاتون بعداز نمازصبح می چسبه حیف که من مریضیه اعصاب دارم و2سال است
تحت نظر پزشک روانی هستم البته دیونه نیستم ها:khaneh: :khaneh:ولی چند خاطره ازطلبیدن اقا امام رضا تعریف میکردم
که گریه تون میگرفت بی پولی-مریضی و...........الان هم که صحبت اقا میشه یا توتلویزیون حرم مبارک اقا رانشان میده گریه میکنم
ببخشید زیادنوشتم اخه میگند وقتی ادم 50سالگی را رد میکنه بعضی ازاعضای بدن فعال وبعضی غیر فعال میشه مال من هم پرحرفییم فعال وبی معنی شده بازم ببخشید:Gol:

موضوع قفل شده است