وصیت کورش کبیر ای فرزندان ، پس از خدا بترسید و هرگز در پندار و گفتار و رفتار به راه گناه نروید .بعد از پروردگار ، انتظارم از شما این است که به افراد بشر که در نتیجه زاد و ولد جاودانی هستند احترام بگذارید ، زیرا که خدایان شما را در ظلمت مستور نمی دارند بلکه کردار شما در انظار نیک هویدا است . هر گاه اعمال شما قرین نیکی و داد باشد نفوذ و قدرت شما درخشان خواهد نمود ، اما اگر در صدد صدمه و آزار یکدیگر برآیید اعتماد همگان از شما سلب خواهد شد ، چون تا معلوم شود که نسبت به کسی که بیش از همه باید احترام و محبت ورزید اندیشه آزار دارید ، هیچ کس اگر خود نیز مایل باشد باز به شما اطمینان نخواهد داشت .پس اگر سخنانم به اندازه کافی خوش اثر و نافذ باشد و به رعایت وظایف خود نسبت به یکدیگر آشنا می شوید چه بهتر و گرنه تاریخ که بهترین مربی است به شما درس عبرت خواهد داد . زیرا که والدین همواره درباره فرزندان خویش علاقه دارند و برادران نسبت به یکدیگر . اما مواردی هم بر خلاف این قاعده طبیعی پیش آمده است . از این رو خود درست بنگرید که کدام راه نتیجه بهتری داشته است و ار آن پیروی کنید که عین صلاح و رستگاری است . وقتی که از دنیا رفتم بدنم را در تابوت زر یا نقره و یا هر گونه حفاظ دیگری نگذارید ، بلکه هر چه زودتر دفن کنید و چه بهتر که در آغوش خاک که مادر همه نعمتهای نیک و نازنین است و نگهبان چیزهای خوب و سودمند ، آرام گیرم . من در همه عمر خود خواستار خیر و صلاح آدمیان بوده ام و بس نیکو است که در دل خاک که ولی نعمت بشر است بمانم . ایرانیان و یارانم را بر مزارم فرا آورید تا شریک آسودگی و سعادتم باشند و تهنیتم گویند که سرانجام ، رستگار از دنیا رفته ام و دیگر بار غصه و ادبار ندارم . خواه من با خدایان قرین شوم و یا نا کام به همه آنها که هنگام دفن جنازه ام حضور دارند ، پیش از فرا رفتن به خاطر وجودی که سعادتمند زیسته است بخششها کنید و این آخرین حرفم را نیز در خاطر یسپارید : « اگر بخواهید دشمنان خود را خوار کنید ، با دوستان خویش خوبی کنید »
این هم وصیت داریوش کبیر(خیلی زیباست اگر نخوندید بخونید،من توی تخت جمشید خوندمش)
اينك كه من از دنيا ميروم بيست وپنج كشور جزو امپراتوري ايرانميباشد ودر تمام اين كشورها پول ايران رواج دارد.و ايرانيان در آن كشورها داراي احترام ميباشند و مردم كشور هانيز داراي احترام هستندجانشين من خشايارشا بايد مثل من در حفظ اين كشورها بكوشد وراهنگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آنها دخالت نكند و مذهب و شعائرآنها رامحترم بشمارداكنون كه من از دنيا مي روم تو دوازده كرور در زردرخزانهسلطنتي داري و اين زر يكي از اركان قدرت تو ميباشد. زيرا قدرت يك پادشاه فقطدر شمشير نيست بلكه به ثروت نيز هست البته به خاطر داشته باش كه تو بايد بهاين ذخيره ها يبافزايي نه كه از آن بكاهي.من نميگويم كه از آن برداشت نكني زيرا قاعده اين زر اين استكه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند. اما در اولين فرصت آنچه را كه برداشتي بهخزانه برگردان. مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش رافراهم كن.ده سال است كه من مشغول ساختن انبار هاي غله در نقاط مختلفكشور هستم و من روش ساختن اين انبارها كه از سنگساخته ميشود به شكل استوانهاست , در مصر آموختم.چون انبار ها پيوسته تخليه ميشود حشرات در آن بوجود نمي آيندو غله در اين انبارها سالها مي ماند. بدون اينكه فاسد شوند. وتوبايد بعد ازمن به ساختن انبار هاي غله ادامه دهي تا اينكه همواره آذوقه دو يا سه سالكشور در انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اينكه غله جديد بدست آمد از غلهموجود در انبارها براي تامين كسري خواربار استفاده كن و غله جديد را بعد ازاينكه بو جاري شد به انبار منتقل نما. بدين ترتيب تو هرگز براي آذوقه در اينمملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشكسالي شود.هرگز دوستان ونديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار براي آنانهمان مزيت دوست بودن با تو كافيست.چون اگر دوستان و نديمان خود را به كارهايمملكتي بگماري و آن به مردم ظلم بنمايند و استقاده نا مشروع كنند نخواهيتوانست آنهارا مجازات كني چون با تو دوست هستند وتو ناچاري رعايت دوستينمايي.كانالي كه من ميحواستم بين شط نيل و درياي سرخ بوجود بياورمهنوز به اتمام نرسيده و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلياهميت دارد و تو بايد آن كانال را باتمام برساني و عوارض عبور كشتي ها از آنكانال نبايد آنقدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبورنكنند.اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينكه در اين قلمروايران , نظم وامنيت برقرار كند. ولي فرصت نكردم سپاهي به يونان بفرستم و توبايد اين كار را به انجام برساني. با يك ارتش نيرومند به يونان خمله كن و بهيونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند.توصيه ميكنم هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده. چونهردوي آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور كن.افسران و سربازان ارتش را راضي نگهدار و با آنها بدرفتارينكن.اگر بد رفتاري كني آنها نخواهند توانست معامله متقابل كنند. اما در ميدانجنگ تلافي خواهند كرد. ولوبه قيمت كشته شدن جان خودشان باشدو تلافي آنهااينطور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند وتسليم مي شوند تا اينكه وسيلهشكست خوردن تو را فراهم نمايند.امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع توبتوانند بخوانند و بنويسندتا اينكه فهم و عقل آنها بيشتر شود وهر قدر كه فهمآنها زيادتر شود تو بهتر ميتواني سلطنت كني. همواره حامي كيش يزدان پرست باشولي هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي كنند و پيوسته به خاطر داشتهباش كه هر كس بايد آزاد باشدكه از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند.بعد از اينكه من زندگي را بدرود گفتم. بدن من را بشوي و آنگاهكفني را خود فراهم كردم برمن بپيچان ودر تابوت سنگي قرار بده ودر قبر بگذار. اما قبرم را كه موجوداست مسدود نكن تا هر زمان كه متواني وارد قبر شوي وتابوت سنگي مرا در آنجا ببيني و بفهمي. من كه پدر تو و پادشاهي مقتدر بودم وبر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم ,مردم و تو نيز مثل من خواهي مرد زيراسرنوشت آدمي اين است كه بميرد.خواه پادشاه بيست وپنج كشور باشد و يا يك خار كن. اگر تو هرزمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر شوي و تابوت را ببيني.زنهار , زنهار. هرگز هم مدعي و هم قاضي نشو اگر از كسي ادعاييداري موافقت كن كه يك قاضي بيطرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار بدهد و رايصادر نمايد. زيرا كسي كه مدعي است اگر قاضي هم باشد ظلم خواهد كرد.هرگز از آباد كردن دست بر ندار , زيرا اگر دست از آباد كردنبرداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت.در آباد كردن , حفر قنات و احداثجاده و شهر سازي را در درجه اول اهميت قرار بده.عفو وسخاوت را قراموش نكن وبدان كه عفو فقط موقعي بايد بكاربيفتد كه كسي نسبت به تو خطائي كرده باشد واگر به ديگري خطائي كرده باشد و توخطا را عفو كني ظلم كرده اي.بيش از اين چيزي نمي گويم و اين اظهارات را با كساني كه غيراز تو در اين جا حاضرند كردم تا اينكه بدانند قبل از مرگ من توصيه ها را كردهام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شدهاست.
جناب رضا منابعی که شما اورید خیلی از خوبی ها هم گفتن،درسته ایراداتی بوده اما قرار بود اسلام کامل ترین دین باشه نه هخامنشیان،اما با توجه به حکومت های جهان خیلی خوبی های زیادی داشتند
ما باید خوبی ها رو هم ببینیم و بهشون افتخار کنیم و صد البته یک جمله امام علی را با صدتا وصیت کورش عوض نخواهیم کرد
[=arial]جناب رضا منابعی که شما اورید خیلی از خوبی ها هم گفتن،درسته ایراداتی بوده اما قرار بود اسلام کامل ترین دین باشه نه هخامنشیان،اما با توجه به حکومت های جهان خیلی خوبی های زیادی داشتند
ما باید خوبی ها رو هم ببینیم و بهشون افتخار کنیم و صد البته یک جمله امام علی را با صدتا وصیت کورش عوض نخواهیم کرد
[=Century Gothic]با سلام [=Century Gothic]یک نکته بگویم که هخامنشیان فقط کوروش نیست و خیلی [=Century Gothic]شاهان و موارد [=Century Gothic] را در بر میگیرد عزیزانی که در مورد هخامنشیان در تاریخ جستجو کرده باشند به خیلی از ظلمها و ستمها و جعلیات و افسانه سازی در مورد هخامنشیان بر میخورند
[=Century Gothic]ما خوش حال میشویم حقیقت روشن شود !!و برای خیلیها[=Century Gothic]هخامنشیان[=Century Gothic] حقیقی و[=Century Gothic]هخامنشیان[=Century Gothic] افسانه ای [=Century Gothic]معلوم[=Century Gothic] شود [=Century Gothic]فراموش نکنیم که [=Century Gothic]پادشاهان هخامنشی شخصیتهای تاریخی و قابل نقد هستند
[=Century Gothic]و اینکه ما هنوز در مورد آئین و مذهب هخامنشیان سخنی نگفتیم که بخواهیم ان را با اسلام مقایسه کنیم!!
اتفاقا هرچند منابع در مورد آئین و دین هخامنشیان مطالب زیادی نگفته اما جای نقد بسیار دارد که در ج[=Century Gothic]ا[=Century Gothic]ی خودش به ان هم خواهیم پرداخت
تنهاترین سردار;194696 نوشت:
ترجمه منشور کوروش
[=arial]منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِبل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .
[=arial]آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پا هایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]... اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد. من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم . من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.
[=Century Gothic]با سلام تنها تربن سردار گرامی مطالب شما زمانی بیشتر جلوه میکند که منبع درست داشته باشد اما شما منبعی برای مطالب خود نیاوردید ! اما حالا که عنوان کردید باید از خوبیها هم گفت بنده باشما موافقم ! [=Century Gothic]هرچند که اگر این مطالب را در تاپیک دیگری قرار میدادید بنده در خدمتتان بودم و مفید تر واقع میشود
[=Century Gothic]اگر لطف کنید و به این چند سوال پاسخ دهید با استناد به سندهای تاریخی درست ممنون میشوم :Sham::Sham::Sham: تا برسی کنیم ببینیم این خوبیها تا چه اندازه صحت داشته !!!!! [=Century Gothic]1-آيا مواردي از قبيل ماليات و حداقل دستمزد و برانداختن برده داري و حق دموكراسي و ...كه در متون منتسب به اين منشور در اينترنت منتشر شده با متن اصلي اين لوح گلي همخواني دارد يا جعلي اند ؟[=Century Gothic]
[=Century Gothic]2-آيا كوروش خود به اين منشور و بند هاي آن عمل كرده است ؟[=Century Gothic] موارد نقض حقوق بشر توسط كورش كدام اند ؟[=Century Gothic]
[=Century Gothic]3- آيا اين لوح گلي منحصر بفرد بود ؟ آيا انواع مشابهي پيش از كوروش داشته ؟
[=Century Gothic]4-اين لوح از چه جهت نوشته شده بود ؟ كاربرد آن تبليغي بود يا عملي ؟
[=Century Gothic]5- آيا عواملي در بزرگنمايي اين لوح نقش داشته اند ؟ آنها كه بودند ؟
با سلام تا تنها ترین سردار گرامی جواب سوالهای مارابدهند یکی دیگر از این افتخارات را عنوان کنیم
هرودوت درباره طبقه اشراف عهد هخامنشی میگوید: هر کدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عده زنان غیر عقدی بیشتر است (مشیرالدوله، تاریخ ایران باستان، جلد ششم، چاپ جیبی، صفحه 1535).
استرابون درباره همین طبقه میگوید: آنها زنان زیاد میگیرند، و با وجود این زنان غیر عقدی بسیار دارند (همان ماخذ، صفحه 1543).
ویل دورانت:در کتاب “تاریخ تمدن کنیزک و همخوابه گرفتن عنوان تجملی داشت که تنها مخصوص ثروت مندان بود. اعیان و اشراف، چون برای جنگ به راه می افتادند ، پیوسته دستهای از این همخوابگان با خود همراه می بردند. شماره کنیزکان حرم شاهی را در دوره های متاخر شاهنشاهی،میان 329 و 360 گفته اند، چه درآن زمان عادت بر این جاری شده بود که جز در مورد زنان بسیار زیبا، هیچ زنی از زنان حرم دوبار همخوابه ی شاهنشاه نمی شد
همواره نگهبان کیش یزدان باش، اما هیچ قومی را وادار مکن که از کیش تو پیروی کند و پیوسته به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیش که میل دارد پیروی کند.
حتی اگر بت پرست باشد ، آیا این رویه با هدف بعثت انبیاء همخوانی دارد.
تنهاترین سردار;194713 نوشت:
همچنین پیکره ی خدایان سومر و اَکـَد را که نَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم بشود که دل ها شاد گردد.
بدون واهمه از خدای بابل ، خدای بابل کیست؟ چرا پیکره خدایان سومر وآکد که بت بوده اند به بابل اوره است؟ مردوک کیست که از آوردن کیست که از آوردن پیکره خدایان( بتها) خشنود می شود.
تنهاترین سردار;194713 نوشت:
همه ی خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم.
نگویید بت نیست ؟ اگر بت نبوده پس چه بوده؟
تنهاترین سردار;194713 نوشت:
فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند
در پرستش کدام خدا آزاد باشند وآنرا نیازارند، آزادی در دایره توحید است نه در بیرون آن و هدف بعثت تمام انبیاء یکتا پرستی بوده است
تنهاترین سردار;194713 نوشت:
مردوک خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم
اما مردوک کیست؟ خدای یهودیان که نیست، چون یهوه است ، خدای مسحیان که نیست ، چون حضرت مسیح متاخر از کورش است.خدای زردشتیان نیز نیست، چون اورامزدا است.این مردوک کیست؟
شاید بگویید: همان خدای جهانیان است ، ودر زمان کورش به این نام خوانده می شده ، اما نوشته های شما متاسفانه این احتمال را هم از بین می برد، مردوک از قرار دادن پیکره خدایان در بابل خوشحال شده است !!!!!!!!
ما باید خوبی ها رو هم ببینیم و بهشون افتخار کنیم و صد البته یک جمله امام علی را با صدتا وصیت کورش عوض نخواهیم کرد
با این جملات زیبا بسیار خوشحالمان کردیدو معلوم شد کورشی را قبول دارید که در دایره اسلام باشد نه کورشی که مروج بت پرستی باشد
شخصیت کورش وقتی قابل احترام است که بامعیارهای اسلامی هناهنگ باشد ، این چه دفاعی است که از کورش می کنید و وی را طرفدار بت پرستان می دانید، اگر کورش این بوده که در ان منشور دروغین به ترسیم کشیده شده نه تنها با اسلام بلکه با تمام ادیان اسمانی ناسازگاری دارد، اگر به یهودیان هم کمک کرده چون یک دین است نه اینکه یک دین آسمانی است ، با معیار شما اگر بت پرستان هم از وی می خواستند کمکشان کند تا خدایان خود را بپرستند چنین کاری می کرد کما اینکه مدعی هستید ، چنین کاری کرد.
برادر عزیز اگر کورش ذوالقرنین قران باشد قابل احترام است ولی اگر نباشد باید به اعمالش نگاه کرد اگر اعمالش با توحید سازگاری نداشت ، نمی توان از وی به عنوان انسان خوب دفاع کرد
پیامبران الهی دو دسته بودند: 1) پیامبران تشریعی: این پیامبران آورنده ی دین و شریعت مستقل بوده و فرشته ی وحی - جبرئیل بر ایشان نازل می شده است. تعداد کتاب های آسمانی معلوم است. کدام کتاب آسمانی بر کورش نازل شده است؟
2) پیامبران تبلیغی که مبلغ آیین پیامبران پیشین بوده و رسالت ایشان توسط پیامبر قبلی تایید شده بود.مثلا حضرت هارون برادر حضرت موسی که رسالت هارون توسط حضرت موسی اعلم شده بود. رسالت کورش توسط کدام پیامبر قبلی تایید شده بود؟ کدام پیامبر در دوره ماد یا هخامنشی بوده است که کورش را تربیت الهی دهد و او را آماده ی دریافت وحی الهی کند ، زیرا پیامبران معصوم هستند و خطا و اشتباه نمی کنند. آیا کورش توسط حضرت دانیال برگزیده شد؟!
در متن منشور کورش آمده است که:مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم … آیا مردک یک بت نیست که مردم بابل او را می پرستیدند؟
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
کوروش خدایان مناطق دیگر را که نبونید به بابل آورده بود به جای اصلی خود بازگرداند.وی فرمان بازسازی معابد ویران شده بابل،عیلام و شهرهای قلمرو قدیمی آشور را داد .
آشکارا در اینجا کورش دستور به بازسازی معابد و پرستشگاه های بت پرستان داده است.
آیا کار پیامبر مبارزه با بت پرستی و مانند ابراهیم و حضرت محمد مصطفی (ص) بت شکنی نیست؟
چرا در متن سخنی از " اهورا مزدا و پرستش او (خدای زردشت) نیست؟
اگر کورش پیامبر بود ، چرا کمبوجیه و داریوش و دیگران نبوت او را نپذیرفتند؟!
شما می دانید که داریوش شاه از آیین زردشت پیروی کرد.
وقتی پیامبران الهی به پیامبری برگزیده می شدند، نبوت خود را اعلام می کردند مثلا: حضرت محمد (ص) می فرماییدکه قولوا لا اله الا الله تفلحوا (بگویید خدایی جز الله نیست تا رستگار شوید) که نفی هر گونه بت پرستی ، اعلام نبوت خویش است. حضرت موسی و هارون با لباس پشمی و عصای پوپانی به درگاه فرعون بزرگ مصر می روند و دعوت به یکتاپرستی می کنند و نبوت خود را آشکار می کنند. حضرت سلیمان درلباس شاهی به بلقیس ملکه سبا نامه می فرستد و او را دعوت به خداپرستی می کند.
آیا اگر کورش پیامبر بود ، چنین کاری نمی کرد و خود را پیام آور خدا نمی نامید؟
اگر او این کار را نکرده است ، پس چرا شما پافشاری می کنید؟
تساهل دینی جنبه ای برجسته از زمامداری کوروش بود که این سیاست انسانی و هوشمندانه را بنا نهاد.نمونه های بازسازی معابد – که قبلا ذکر شد -عبارتست از زیارتگاه های اور و خالدیا که مرکز پرستش نانا ایزد ماه بودو دیگر احداث دروازه جدیدی در دیوار بزرگ تمنوس که برای اولین بار توسط نبوکدنصر به عنوان پرستشگاهی برای معابد اصلی آن شهر بنا شده بود . تساهل دینی معنی ندارد. آیا کوروش از اعلام نبوت خویش در تخت شاهی هم هراس داشت؟!
آ یا معنای ذوالقرنین بطور دقیق کشف و بیان شده است؟ (در کدام کتاب؟)
آیا معنای ذوالقرنین " شاخدار و دارای دو شاخ " است؟!
بر اساس آیات قرآن ، ذوالقرنین یک انسان مؤمن و یکتا پرست است و نمی تواند به بازسازی پرستگاه های بت پرستان بپردازد.
انسان های شاخدار در " جام حسنلو" ی ارومیه نیز دیده می شوند.
معمولا در تصویر رستم دستان نیز او کلاه شاخداری بسر دارد.
اقوام وایکینک نیز از کلاه یا کلاهخود شاخدار استفاده کرده اند.
در متن منشور کورش آمده است که:مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم … آیا مردک یک بت نیست که مردم بابل او را می پرستیدند؟ من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. کوروش خدایان مناطق دیگر را که نبونید به بابل آورده بود به جای اصلی خود بازگرداند.وی فرمان بازسازی معابد ویران شده بابل،عیلام و شهرهای قلمرو قدیمی آشور را داد .
آشکارا در اینجا کورش دستور به بازسازی معابد و پرستشگاه های بت پرستان داده است. آیا کار پیامبر مبارزه با بت پرستی و مانند ابراهیم و حضرت محمد مصطفی (ص) بت شکنی نیست؟
سلام
می خواستم بدونم این حرفایی که زدین چقد صحت داره ؟ منبعش کجاست؟
مردوک، سرور بزرگ، از رفتار ]نيک من[ شادمان گشت(و) 27) به من کوروش، شاهي که از او مي ترسد و کمبوجيه پسر تني ]ام و به[ همه سپاهيانم، 28) برکتي نيکو ارزاني داشت. بگذار ما با شادي در برابرش باشيم، در آرامش. به ]فرمان[ والايش، همه شاهاني که بر تخت نشسته اند، 29) از هر گوشه (جهان)، از درياي بالا تا درياي پايين، آنان که در سرزمين هاي دور دست مي زيند، (و) همه شاهان سرزمين امورو که در چادرها زندگي مي کنند، همه آنان، 30) باج سنگين شان را به شوانه (بابل) آوردند و بر پاهايم بوسه زدند. از ]شوانه = بابل[ تا شهر آشور و شوش، 31) اکد، سرزمين اشنونه، زمبن، شهر متورنو، در، تا مرز گوتي، جا]يگاه هاي مقدس آن سو[ي دجله که از ديرباز محراب هاي شان ويران شده بود،32) خداياني را که درون آن ها ساکن بودند، به جايگاه هاي شان بازگرداندم و (آنان را) در جايگاه ابدي خودشان نهادم. همه مردمان آنان (= آن خدايان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هاي شان بازگرداندم و 33) خدايان سرزمين سومر و اکد را که نبونئيد در ميان خشم سرور خدايان به شوانه (= بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت 34) به جايگاه شان بازگرداندم، جايگاهي که دل شادشان مي سازد. باشد تا خداياني که به درون نيايشگاه هاي شان بازگرداندم، 35) هر روز در برابر بل و نبو، روزگاري دراز (= عمري طولاني) برايم خواستار شوند (و) کارهاي نيکم را يادآور شوند و به مردوک، سرورم چنين بگويند که «کوروش، شاهي که از تو مي ترسد و کمبوجيه پسرش
متن کامل منشور کورش را از لینک بالا و لینک های متعدد دیگر می توانید ، بخوانید
سلام علیکم
من خیلی از تاریخ چیزی نمیدونم،ولی چند نکته هست که میخواستم بگم:
۱.فکر نمیکنم بد گذشته را گفتن خیلی خوب باشه.یکی میگفت خدمات متقابل اسلام و ایران شید مطهری رو بخونید.البته من نخوندم،ولی فکر نمیکنم ایشون گذشته رو سیاه ببینن.بهرحال من نمیدونم گذشته چطور بوده،ولی دوران هخامنشی دورانی هست که خیلی از جوونا دوستش دارن.کلا علاقه به تاریخ باستان توی هر ملتی وجود داره.اگر ما علیهش موضع بگیریم ممکنه خیلی از جوونا دین رو مانع وطن دستی بدونن و با دین بد بشن.چه ایادی داره یه جا که سخنرانی مذهبیه یه جمله از کورش بذاریم؟یا مثلا توی تلویزیون عکس اون پرنده که نماد زرتشتیاست(که باعث شرمندگی اسمشم نمیدونم)بذاریم؟
این مطلب رو هم توجه داشته باشید که تمرکز روی دوران هخامنشی است،وگره همه میدونن دوران ساسانی و بخصوص هنگام ظهور اسلام اوضاع ایران چقدر بد بوده!م،متأسفانه فکر میکنیم برای نشان دادن حقانیت اسلام باید نشان دهیم قبل از اسلام بدی داشته ایم،که اگر هم این لازم بود بد بودن خسرو پرویز بر همه واضح است.
۲.گفتم که از تاریخ چیزی نمیدانم.تاریخ را فاتحان مینویسند.این درست نیست که برای اثبات عاد بودن کورش و داریوش به سنگ نوشته های خودشان استناد کنیم.تنها چیزی که از سنگ نوشته ها میتوان فهمید این است که ایرانیها مفهوم و اهمیت عدالت را میفهمیده اند.همین الآن که اینهمه منابع اطلع رسانی هست و عصر ارتباطات است تلویزیون ایران،ایران را با عدالت ترین کش.ر دنیا معرفی میکند.آنچه از تلویزیون ایرن برداشت میشود مردم ایران مردمی بسیار مومن،نجیب،متحد و... معرفی میکند که قطعا شما یکصدم آن را هم باور ندارید.
۳.من نمیدانم ویل دورانت از چه منابعی استفاده کرده،ولی آنچه معلومست در زمانی که فقط افراد خاصی سواد داشته اند تاریخ را یا پادشاه آن کشور مینوشته،یادشمنان آن کشور!که هردو به نفع خود مینوشته اند(البته چون مایرانیها ذاتا افراد دروغگویی هستیم،احتمال دروغگویی اجدادانخیلی زیاد است:Gig: )
۴.اگر نشانه های بی عدالتی در بعد از ام بشتر میبینید به این علت است که از بعد از اسلام مردم تشویق به سوادآموزی شدندو تاریخ را نوشتند.به نظر م بهترین راه حکومت بر مردم گرسنه و بیسواد نگه داشتن آنهاست۰همان که آغامحمدخان گفت.در تاریخ میبینیم هروقت قشر بیشتری از مردم باسواد بوده اند اعتراضات و انتقادات نسببه حکومت بیشتر بوده است.
۵.علاقه با تاریخ باستان و شاهان قدتمند در هر ملتی هست.الآن مردم مغولستان خیلی به چنگیز افتخار میکنند(شاید بیشتر از افتخار مردم م به کورش).درتاریخ هم هست که تیمور اصرارداشت خود را منسوب به چنگیز بداند.
البته من به نتیجه گیری قطعی نرسیدم!فقط میگویم باید به این مسایل هم توجه داشت!وگرنه ایران باستان بهترین کشورها بوده.باید حتما خدمات متقابل اسلام و ایران را بخوانم و به حرف آقا خادم مهدی گوش کرده کل کتاب ویل دورانت را بخوانم.اگر درمنابع دشمنان آن زمان ایران مسایل خوبی بوده،پس حتما ایران خیلی خوب بوده.
یک نکته دیگر آنکه خواهش میکنم کورش و داریوش را با پیامبر اکرم مقایسه نکنید!اصلا قابل قیاس نیستند!ایشان پیامبر بوده اند و آنها شاه.
بیایید این اجازه را هم به بعضی جوانها بدهیم که خود را قبل از اینکه مسلمان بدانند ایرانی بدانند.اینها دین را همه زندگی خود نمیدانند.این برای من قابل هضم نیست،ولی نباید روی این مسئله حساس شد.مهم این است که دین را دوست داشته باشند
سلام
می خواستم بدونم این حرفایی که زدین چقد صحت داره ؟ منبعش کجاست؟
[=Century Gothic]با سلام
« كوروش که علاوه بر فرمانرواي مادها، دو امپراتوري بزرگ را براي هميشه از جغرافياي سياسي جهان حذف كرد، در منشورش آورد كه همه آزادند، در صورتي که تصرف يك كشور خلاف منشور آزادي است.
بعد از كوروش در زمان داريوش سه بار مردم بابل شوريدند استقلال شان را به دست بياورند اما سركوب شدند. اين واقعيت را چگونه مي توان موافق با منشور آزادي ديد.» (1) [=Century Gothic]كوروش در يك اقدام ناجوانمردانه پس از تصرف شهر اوپيس آنرا با قيري كه از كركوك آورد با سكنه اش به آتش كشيد.
[=Century Gothic]چند نمونه از روايت محققين در اين زمينه : [=Century Gothic]اولمستد: "کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند."(2) [=Century Gothic]جان مانوئل کوک: "کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند." (3)
[=Century Gothic]پرویز رجبی: "کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید،که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد." (4)
[=Century Gothic]
[=Century Gothic](1) خبرگزاري ميراث فرهنگيhttp://www.chn.ir/news/?section=2&id=30299
[=Century Gothic](2) اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.
[=Century Gothic](3) مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۶۴.
[=Century Gothic](4) رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰، ص ۱۳۶.
[=Century Gothic]با تشکر از شهاب گرامی
سلام
قبل از خواندن این مقاله هم متوجه شده بودم که هر سه باری که ایران کاملا به دست دشمنان افتاد یهودیها در حکومت شدیدا نفوذ کرده بودند, در دوران هخامنشی و ساسانی و عباسی.
جای توضیح دارد که خیلی از حاکمان اسلامی بعد از پیامبر منهای دو امام معصوم کسانی بودند که حکومت را به ناحق از اهل بیت پیامبر گرفته بودند و خیلی از منافقان و یهودی زاده ها در این گروه قرار دارند.
(حتی دوران استعمار هم جدای از نفوذ یهودیها نبود)
با مرگ خشايارشا ، دربار هخامنشي در يك سلسله سوء قصدهاي جنايتآميز كه در توالي نسلها شامل برادركشيها و پدركشيهاي بيرحمانه بود فرو رفت و هر روز بيش از پيش به انحطاط و انقراض گراييد.
اين انحطاط كه با بازگشت خشايارشا از يونان نشانههاي آن آشكار گشت در واقع از وقتي آغاز شد كه روح جنگجويي و انضباط نظامي جاي خود را به توطئهپردازي، سياست بازي و مخصوصاً دسيسههاي حرمخانه و خواجه سرايان داد. قتل خشيارشا، كه با اين گونه دسيسههاي حرم مربوط بود، يك سلسله از اين گونه توطئهها را به دنبال خود كشاند و دربار هخامنشي را هر روز بيش از پيش در منجلاب دسيسه و خيانت و طلا و خون فرو برد و در سراشيبي يك نزاع طولاني انداخت. جانشين وي اردشير، ( ارطخشات )، كوچكترين فرزند خشايارشا - و درازدست خوانده ميشد، از آنكه دست راستش از دست چپ درازتر بود و يا چنان كه در افسانهها آمده است هر دو دستش تا به زانو ميرسيد. اردوان قاتل پدرش كه وي را به سلطنت نشاند، برادر بزرگتر او داريوش را هم با القاي اين فكر كه قاتل خشايارشا اوست و در حق وي نيز سوء قصد دارد به دست وي هلاك كرده بود، و با سلطنت اسمي كه به او واگذار كرد در واقع خودش با كمك پسرانش تمام قدرت را در دربار قبضه كرده بود. چون ويشتاسپ پسر دوم خشايارشا هم دور از تختگاه بود، وي دربار شاه را جولانگاه قدرت خويش يافت و با تسلطي كه بر اردشير جوان داشت او را بازيچهي خويش پنداشت و منتظر فرصت مناسبي براي از بين بردن او بود.
اما چند ماه نگذشته بود كه پادشاه جوان از جنايت وزير، كه تا آن هنگام قتل پدر وي را به برادرش داريوش منسوب ميداشت، آگهي يافت.
ظاهراً چيزي كه وي را در آغاز در قبول اتهام اردوان دربارهي داريوش از ترديد رهانيده بود سابقهي نارضايي داريوش از رفتار پدر با زن و مادرزن وي بود.
به هر حال با كشف حقيقت توطئه، ميتريدات خواجه ، به عنوان قاتل شاه توقيف و با شكنجه و زجر بسيار كشته شد. اردوان هم در زد و خوردي ك در داخل قصر روي داد با پسرانش به قتل رسيد و بدينگونه اردشير با پيشدستي بر اردوان آنچه را به احتمال قوي منشأ عنوان درازدست براي وي شده بود تحقق داد و خود را از دغدغهاي كه در داخل دربار بدان دچار بود آسوده يافت. اقدام بعدي وي، اعزام لشكري به دفع برادرش ويشتاسپ بود كه ساتراپ بلخ بود و سلطنت را حق خود ميدانست.
در اولين جنگ سپاه اردشير شكست خورد، اما يك لشكركشي ديگر پيروزي او را تأمين كرد(462ميلادي) و تخت و تاج وي بيمنازع گشت.
سلطنت چهل سالهي وي با آنكه چند بار مواجه با شورشهاي سخت شد روي هم رفته در صلح گذشت و امپراطوري هخامنشي بر اثر همين صلحگرايي به حال ركود و انحطاط افتاد.
بر وفق روايت، وي در دربار به خاطر طبع ملايم و حالت موقرش محبوب بود، به علاوه بنابر مشهور، فوقالعاده زيبا و دلير هم بود.
از قرائن برميآيد كه پادشاه، خوشطبع و تا حدي ضعيفالنفس بود و مخصوصاً به شدت تحت نفوذ مادرش آمستريس و زنش آميستيس قرار داشت.
[=Arial Black]«هرودوت» در کتاب نهمش گوید:[=Arial Black] [=Arial Black]خشیارشا از زمانی که از یونان برگشت در سارد اقامت داشت و در اینجا عاشق زن زیبای «ماسیس تس» برادر خود شد، ولی هر چند در مهرورزی خود پای فشرد، زن روی مساعدی نشان نداد و خشیارشا هم به ملاحظه برادر به زور متوسل نشد. بالاخره به نظر خشیارشا چنین رسید که اگر دختر برادر را برای پسرش داریوش بگیرد به زن برادر خود نزدیکتر و مورد توجه او واقع خواهد شد. پس چنین کرد و پس از جشن عروسی به شوش بازگشت و در آنجا دختر برادرش را به قصر خود احضار کرد زیرا در این زمان از مادر وی منصرف و عاشق خود او (یعنی دختر برادرش) شده بود![=Arial Black] [=Arial Black] روزی ملکه ،آمس تریس، همسر خشیارشا پارچه هایی رنگارنگ به دست خود بافته لباس گرانبهایی برای شاه تهیه کرد و خشیارشا آن را پوشیده نزد آرتااینت،عروس و برادرزاده اش، رفت.
سپس موقعی که فریفته دلرباییهای این زن بود ، بدو گفت از من چیزی بخواه تا هر چه خواهی بدهم.
زن هم ابتدا از شاه قسم گرفت که آنچه بخواهد بدهد و سپس لباس شاه را طلب کرد! شاه در موقعیت بدی قرار میگرفت چون ممکن بود ملکه که قبلا هم به رفتار او مظنون شده بود پی به ماجرا برد.
پس از زن خواهش کرد که چیز دیگری از جواهرات یا سرداری لشکری بخواهد ولی هیچیک از این وعده ها آن زن را راضی نکرد! پس شاه مجبور شد به قول خود عمل کند! [=Arial Black] [=Arial Black]بزودی ملکه آگاه شد که لباس را آرتااینت میپوشد و فکر کرد که این مسئله را مادر آرتااینت بوجود آورده است.
پس صبر کرد تا موقع جشن تیکتا ،یعنی جشن تولد شاه، شد ؛که در این روز شاه سر خود را با عطریات میسایید و عطایای زیاد به پارسیها میداد و شاه در این روز نمیتوانست خواهش پارسیان را رد کند. ملکه آمس تریس از شاه، زن برادرش ماسیس تس، را خواست تا به او تسلیمش کند. البته اینبار هم تلاش خشیارشا برای تغییر دادن نظر ملکه بیفایده بود! خشیارشا زن برادر را به ملکه سپرد و از برادر خواست که آن زن را فراموش کند و در عوض دختر شاه را بگیرد.برادرش قبول نکرد و شاه به خشم آمده گفت: حالا نه دختر من را داری نه زنت را.[=Arial Black] [=Arial Black]در زمانی که خشیارشا با با برادر در بحث بود ملکه قراولان شاهی را خواسته امر کرد زن ماسیس تس را گرفته ، سینه هایش را بریده پیش سگ بیندازند و بعد گوش و بینی و لبان او را بریده به خانه بازگرداندند.[=Arial Black]:Moteajeb!: [=Arial Black] نتیجه این ماجرا قیام ماسیس تس شد که خشیارشا لشکری را برای دستگیری او پسرانش راهی کرد و آنها را کشت.[=Arial Black]
جالبه بدانید که افتخار شاهان هخامنشی چه بوده !اینهم افتخاری دگر !و جالب اینکه استاد زرین کوب اینها را آورده !!
اردشير سوّم
ازسيصد و شصت زن عقدي و غيرعقدي كه در كاخ اردشير دوم بود يكصد و پانزده فرزند يافت.
وليعهدش داريوش كه به خاطر يك زن وارد توطئهاي براي قتل پدر شد به امر خود او به قتل رسيد. دو پسر ديگرش ارياسپ و آرشام به تحريك پسرش اخس (وهوك)، به دست خود او يا به دست قاتل ناشناسي به قتل رسيدند. سرانجام اخس، كه در واقع مباشر يا محرك قتل آنها بود، براي وي به عنوان وليعهد باقي ماند و بعد از پدر به نام اردشير به سلطنت نشست و اردشير سوم خوانده شد.
اردشير سوم، به مجرد جلوس (358)، با قتل عام تمام برادران و تمام خويشان سلطهي خود را بيمنازع ساخت. تعدادي زنان، خواهران، و حتي عموها و عموزادگان خود را هم در اين كشتار عام نابود كرد.
وي ارادهاي توأم با قساوت و سياستي مقرون با خدعه داشت، حتي اينكه گفتهاند چندين ماه مرگ پدر را مخفي داشت و بعد از تحكيم موضع خويش آن را افشا كرد، اگر درست باشد، از همين شيوه سياست حاكي است.
شخصیت کورش وقتی قابل احترام است که بامعیارهای اسلامی هناهنگ باشد
نه کوروش در زمان اسلام بود نه اسلام در زمان کوروش.پس این انسان بزرگ هیچ چیزی از اسلام نمی دونستم
تا در چهارچوبش عمل کنه.این حرف شما مثل این می مونه که دانشمندی در گذشته دور فرضیه ای داده
باشه ولی امروزه با امکانات موجود فرضش رد شده باشه،آیا اون شخص از جرگه دانشمندان خارج می شه
یا احترامش به عنوان دانشمند باقی می مونه؟
نقل قول:
همواره نگهبان کیش یزدان باش، اما هیچ قومی را وادار مکن که از کیش تو پیروی کند و پیوسته به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیش که میل دارد پیروی کند.
نقل قول:
حتی اگر بت پرست باشد،آیا این رویه با هدف بعثت انبیاء همخوانی دارد.
حتی اگر بت پرست باشد.مگر کورش و داریوش مبلغ مذهبی بودن که مردمو به کیش خودشون در بیارن؟
آنها پادشاهانی بودن که برای زمامداری احترام به عقاید دیگران رو به تحمیل عقایدشون ترجیح دادن.
من خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر ایلام را در مدت یک ماه به تمامی عرض آن
جاروب کردم،من این کشور را از عبور حشم و گوسفند و نیز از نغمه های موسیقی بی بهره ساختم
و به درندگان و مارها و جانوران کویر اجازه دادم که آنرا فراگیرند،من به شهرها تاختم،برابر فرمان من
دست ها و انگشتان بریدند دیگران را بینی و گوش بریدند،چشمان بسیاری را در آوردم،از سرها و دست های
بریده دو تپه بزرگ بر افراشتم و پس از همه این کارها،شهرها را آتش زدم و سوزانیدم.
کتیبه آشور بانی پال در حمله به ایلام 645 پ.م
قائمی محمد،هخامنشیان در تورات.
ولف،ر کوروش بزرگ،دکتر زضا زاده شفق
ویل دورانت،دزس هایی از تاریخ،احمد بطحایی
نه کوروش در زمان اسلام بود نه اسلام در زمان کوروش.پس این انسان بزرگ هیچ چیزی از اسلام نمی دونستم
تا در چهارچوبش عمل کنه.
این حرف شما مثل این می مونه که دانشمندی در گذشته دور فرضیه ای داده
باشه ولی امروزه با امکانات موجود فرضش رد شده باشه،آیا اون شخص از جرگه دانشمندان خارج می شه
یا احترامش به عنوان دانشمند باقی می مونه؟
[=Book Antiqua]با سلام مثل اینکه شما متوجه نیستید این کلام در چه مورد آمده !!
این کلام در پاسخ کسانی بوده که کوروش را ذوالقرنین میداند !!
در قرآن صفاتی برای ذوالقرنین گفته شده که ان صفات در خصوصیات اخلاقی و رفتاری کوروش پیدا نمیشود !:Sham:
[=Arial Black]اینجا ببینید که کوروش در گلنوشتۀ معروفش که منشور حقوق بشر نیز نامیده میشود چه میگوید:
[=Arial Black]منم کوروش پادشاه افواج، پادشاه عظیم الشأن، پادشاه مقتدر، پادشاه بابل، پادشاه سومر و اکد، پادشاه چهار اقلیم، پسر کامبوزیا پادشاه سوزیان نتیجه سیسپیر پادشاه عظیم الشأن پادشاه سوزیان که سلسله اش مورد محبت «بعل» و «بنو» است و حکمرانیش به قلب اینها نزدیک که من بی جنگ و جدال وارد شهر بابل شدم با مسرت و شادمانی مردم در قصر پادشاهان بر سریر سلطنت نشستم. مردوک آقای بزرگ نجیب اهالی بابل را به طرف من متوجه کرد، زیرا من همه روزه در فکر پرستش او بودم...
[=Arial Black]
[=Arial Black]ترجمه ای که از متن کتیبه کوروش در دسترس است، بسته به میزان تطابق آن با واقع، خود گواه روشنی است از منش و مکتب کوروش که اتفاقاً با استناد به همین ترجمهی در دسترس ثابت می شود وی نه پیامبر بوده و نه در راستای حرکت انبیا پیش می رفته است.
اگرچه چنانچه که گفته شد فرازهایی از این منشور حاوی پیام های کریمانه و انسانی است که گواه بلنداندیشی نویسنده آن است ولی در فرازهایی از این منشور موضع گیری جناب کوروش نسبت به الاههها و پیکرههای بتگون بابلیان و احترام و پرستش "مرداک" الاهه خورشیدی که بابلیان به عنوان بزرگ خدای دیگر پیکره ها می پرستیدند، نشان از نبود رسالتی الهی براي کوروش است.
بهويژه در این فراز که می گوید: «آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید،...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.:Sham: او بر من، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم، و همچنین بر کَس و کار [و، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من، برکت و مهربانی ارزانی داشت.:Sham: ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان "مردوک"، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند.
همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس؟]، همه مردم سرزمین های دوردست، از چهارگوشه جهان، همه پادشاهان "آموری" و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [پاهایم را بوسیدند]. از...، تا آشور و شوش من شهرهای "آگاده"، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . [=Arial Black]میبینیم که جناب کوروش در لوحه خود دو بت را محبتگر سلسله خانوادگیش و نیز عامل پیروزی بدون نبردش بر بابل میداند.
باز میبینیم که کوروش توجه مردم بابل به خودش را حاصل این میداند که هر روز در فکر پرستش مردوک رب النوع دیگر عهد باستان بوده است.
[=Arial Black]پس نمیشود کوروش را یک بنده برای خدای یگانه دانست.:Sham::Sham::Sham::Sham:
در تورایخ هم مواردی از قربانی کردن کوروش برای زئوس بود:Sham:
[=Roya]گزنفون ميگويد، كوروش، وقتي مرگ خود را نزديك يافت، بيدرنگ حيواناتي براي قرباني به درگاه زاوش (زئوس = اهورامزدا، خداي بزرگ)[=Roya] كه پروردگار نياكان او بود و آفتاب و ديگر خدايان انتخاب كرد و در مكاني بلند، چنانكه رسم پارسيانست مراسم قرباني انجام داد و چنين به دعا پرداخت:[=Roya] «اي پروردگار بزرگ، خداوند نياكان من،اي آفتاب و اي خدايان، اين قربانيها را از من بپذيريد و سپاس و نيايش مرا هم در ازاي عناياتي كه به من فرموده و در همه زندگانيم بوسيله قرباني و علايم آسماني و نواي پرندگان و نداي انسان ارشادم كردهايد كه چه بايد بكنم و از چه كارها احتراز نمايم . . . . اكنون از درگاه متعال شما استدعا دارم زندگي فرزندانم و زن و دوستان و وطنم را قرين سعادت بداريد و مرگ مرا نيز مانند زندگيام توأم با عزت و افتخار» ([=Roya]سيرت كوروش ترجمه وحيد مازندراني، سال 1350)[=Roya]ص 410 و 411.[=Roya])
[=Arial Black]
[=Arial Black]ممکن است دوستانی بفرمایند که شاید توحید در آن موقع به حد کنونی نرسیده بوده است که فورا این سؤال پیش میاید که پس قوم نوح چرا عذاب شد؟
چرا حضرت نوح 950 سال از قومش خواست دست از پرستش بتها بردارند؟
آیا نوح پیشتر از کوروش نبوده است؟
[=Arial Black] از سوی دیگر حضرت ابراهیم، مدت کمی در برابر معبود این اقوام به عبادت پرداخت و به محض غروب گفت من خدایی که غروب میکند را نمیپرستم و برخواست. [=Arial Black]پس کل این زمان نیم روزی بیش نبوده است و با این کار مردم را بر ضعف خدای مورد پرستششان آگاه میکرده است ولی کوروش در لوح مشهور خود که به دست ما نیز رسیده است این ادعا را کرده است و میگوید همیشه در فکر پرستش مردوک بوده است و در هیچ جای این لوح هم از سخنان پیشین بازگشت نمیکند و نکته آخر اینکه عمل حضرت ابراهیم بدان خاطر بود که قدرت مقابله و به هم زدن بساط شرک را نداشت و گرنه مثل ماجرای فتح مکه یا مانند زمانی که بتخانه را خالی دید، بساط این فسق و فجور را به هم میزد؛ کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟
[=Arial Black] ممکن است کسی بگوید که این عمل کوروش مثل این است که حضرت ابراهیم برای تنبیه قوم خود به عبادت ستاره و خورشید پرداخت؛ باید عرض کنم که خب با این حساب باید در کافر بودن فرعون هم شک بکنیم و بگوییم فرعون میخواسته مردم غرق شدنش را ببینند تا به صورت مستدل بفهمند که او خدا نیست!
از سوی دیگر حضرت ابراهیم، مدت کمی در برابر معبود این اقوام به عبادت پرداخت و به محض غروب گفت من خدایی که غروب میکند را نمیپرستم و برخواست. پس کل این زمان نیم روزی بیش نبوده است و با این کار مردم را بر ضعف خدای مورد پرستششان آگاه میکرده است ولی کوروش در لوح مشهور خود که به دست ما نیز رسیده است این ادعا را کرده است و میگوید همیشه در فکر پرستش مردوک بوده است و در هیچ جای این لوح هم از سخنان پیشین بازگشت نمیکند و نکته آخر اینکه عمل حضرت ابراهیم بدان خاطر بود که قدرت مقابله و به هم زدن بساط شرک را نداشت و گرنه مثل ماجرای فتح مکه یا مانند زمانی که بتخانه را خالی دید، بساط این فسق و فجور را به هم میزد؛ کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟
[=Arial Black]با توجه به مطالب فوق صالح و موحد بودن کوروش هخامنشی به شدت زیر سؤال میرود و در نتیجه با توجه به نظر مفسرین که ذوالقرنین یا پیامبر و یا عبدی صالح بوده است در تناقض است. همچنین در نبوت ذوالقرنین شک زیادی وجود دارد و لذا بنده این ادعا که کوروش ذوالقرنین قرآن است و از این گذشته پیامبر است را قبول ندارم.
میتوکندری;229125 نوشت:
حتی اگر بت پرست باشد.مگر کورش و داریوش مبلغ مذهبی بودن که مردمو به کیش خودشون در بیارن؟
آنها پادشاهانی بودن که برای زمامداری احترام به عقاید دیگران رو به تحمیل عقایدشون ترجیح دادن.
ما هم همین را میگویم اینها پادشاهان ظالمی بودند مثل خیلی از پادشاهان دیگر !! [=Book Antiqua]حالا در کنار این ظلمها خوبی هایی هم داشته اند !! [=Century Gothic]اما در مورد احترام به عقاید دیگران دروغ محض است و چنین که میگوید نبوده !!
هخامنشیان و مجازاتهاي غير انساني!
[=century gothic]
اعدام: اين مجازات عليه مذهب زرتشت و شاه اعمال مي شود هر كس مرتكب جرمي مي شد كه ضد مذهب يا ضد شاه تلقي مي شد مستحق اين مجازات بود عموماً اعدام را با شمشير انجام مي دادند. كيفر بدني براي جرائمي مانند: خيانت به وطن، هتك ناموس، استمناء، لواط بوده است نوع ديگر از اجراي مجازات از طريق نوشاندن زهر، در قير مدفوع كردن، پوست كندن بدن بوده است.[=century gothic]
[=century gothic]حبس: توقيف متهمين و گناهكاران در مكانهايي با شرايط سخت مرسوم بوده است ليكن اطلاع دقيقي از اينكه حبس به عنوان مجازات اصلي براي جرم خاصي در نظر گرفته شده باشد وجود ندارد يك مورد بيان شد. به اين نحو كه يك فرمانده آتني كه تابع ايران نبوده بلكه به مناسبت اتحاد بين دولت ايران و آتن با ايران در جنگ همكاري داشته هنگام مذاكرات صلح به عنوان يك گناهكار عليه پارس زنداني شده است به نظر مي رسد اين نوع از مجازات براي جرائم عادي كه نتايج آن به مذهب و شاه متوجه نبوده است اعمال مي شده است ولي ناگفته نماند كه در حين اجراي حبس اعمال شاقه را انجام مي دادند.[=century gothic]
[=century gothic]تبعيد: اين نوع از مجازات نيز متداول بوده است اين نوع از مجازات حد نهايي نداشت اراده قاضي در ميزان مدت و مكان تبعيد آزاد بوده است بديهي است كه در زمان اجراي تبعيد محكوم از حقوق بسيار زيادي محروم بوده مانند يك برده بود فقط او شانس زنده ماندن داشته است.[=century gothic]
[=century gothic]زنجير كردن: اين نوع از مجازات براي حفظ محكوم از فرار اعمال نمي شد اين نوع از مجازات جنبه تحقير كنندگي داشته است، شخص زنجير شده را در مكانهاي مختلف و به عبارتي در محل زندگي وي با حالت خاصي مي گرداندند تا تحقير شود اين نوع مجازات بيشتر براي جرائمي اعمال مي شد كه تا حدودي در جامعه در حال شيوع بود. هدف از اين مجازات آن بوده كه ديگران عبرت گيرند زنجير [=century gothic]
[=century gothic]مي توانست به دو دست يا دو پاي محكوم يا هر دوي آنها و حتي زنجير و حلقه در گردن وي باشد كه مانند حيواني در بند با افساري وي را هدايت مي كردند و از نظر رعب و وحشت عموم مؤثر بوده است.
[=century gothic]تازيانه: اين نوع از مجازات نيز متاول بود. مبناي اجراي آن عموماً جرائم غير عمدي كه باز مالي داشت اعمال مي شده است مثال اگر كسي قتل مي كرد يا سگ گله ديگري را مي كشت در مورد وي اعمال مي شد، ميزان و تعداد و شدت و ضعف اين مجازات در اختيار شاه بود هر چه ميزان زيان و صدمه شديدتر بود تعداد و شدت تازيانه ها نيز افزايش داشته است.[=century gothic]
[=century gothic]جزاي نقدي: جزاي نقدي از قديم براي تأمين منابع مالي تعيين مي شده است اين نوع از مجازات را براي تأمين حقوق قاضي در نظر مي گرفتند البته به اين نحو كه اين جريمه مستقيماً به شخص قاضي پرداخت شود نبوده است زيرا كه قاضي مأمور حكومت بود و مستمري خود را از پادشاه دريافت مي كرده است.[=century gothic]
[=century gothic]مصادره اموال: اين نوع از مجازات نيز متداول بوده است با جزاي نقدي تفاوت داشته است، ممكن بود اين مجازات همراه مجازات ديگر يا تصميم اصلي اعمال شود، مثال مجرمي را اعدام كرده اموال او را نيز شاه يا قاضي دستور به مصادره [=century gothic]
[=century gothic]مي دادند اين مجازات زماني اجراء مي شد كه هدف آزار و اذيت خانواده مجرم نيز بوده است زيرا با مصادره مال هم مجرم فقير مي شد و هم بستگان وي نيز به جهت فقير شدن به مشقت مي افتادند.[=century gothic]
[=century gothic]مطلب جالب توجه اينكه براي تأمين حقوق قضات مجازات هاي شلاق را به جزاي نقدي تبديل مي كردند اين تبديل ممكن بود به اراده محكوم صورت مي گرفت يا به نظر قاضي اعمال مي شده است. هر ضربه شلاق را معادل 6 روپيه در نظر مي گرفتند. مورخ بزرگ آقاي ويل دورانت در كتاب خود نمونه هايي را ذكر مي كند كه عبارتند از [=century gothic] [=century gothic]«بزه هاي كوچك را با شلاق زدن از پنج تا دويست ضربه كيفر مي دادند هر كس سگ چوپاني را مي كشت دويست ضربه شلاق مجازات داشت و هر كس ديگري را به خطا [=century gothic] [=century gothic]مي كشت مجازاتش 90 ضربه تازيانه بود براي تأمين حقوق قضات قالباً شلاق به جريمه تبديل مي شد. گناههاي بزرگ تر را با داغ كردن و ناقص كردن عضو و دست و پا بريدن و چشم درآوردن و به زندان انداختن و كشتن مجازات مي كردند.
قانون كشتن اشخاصي را در برابر بزه هاي كوچك حتي به شخص شاه ممنوع كرده بودند ولي خيانت به وطن و هتك ناموس و كشتن واستمناء و لواط و سوزاندن يا دفن كردن مردگان و تجاوز به حرمت كاخ شاهي و نزديك شدن با كنيزان شاه يا نشستن بر تخت وي يا بي ادبي به خاندان سلطنتي كيفر مرگ داشته است. [=century gothic]در اين گونه حالات گناهكار را مجبور مي كردند زهر بنوشد يا او را به چهار ميخ مي كشيدند يا به دار مي آويختند، سنگسار مي كردند، جز سر، بدن او را خاك مي كردند يا سرش را ميان دو سنگ بزرگي قرار مي داند.[=century gothic] [=century gothic]همان گونه كه ملاحظه مي شود در دوران هخامنشيان اصل قانوني بودن جرائم و مجازاتها و همچنين عوامل دافع مسئوليت كيفري معني و مفهومي كه امروزه متداول است نبوده است و حتي افراد مست و كودكان و ديوانگان از مجازات در امان نبودند، همچنين در اين دوران اصل شخصي بودن مجازات نيز رعايت نمي شد زيرا كه در پاره اي از مواقع خانواده بي گناه متهم نيز از مجازات در امان نبودند البته نا گفته نماند كه علت اين خودكامگي و استبداد در رأي قاضي در دوران هخامنشي به اين علت است كه وي خود رانماينده خداوند در زمين مي دانسته پس خود را در بند مجازات معيني نيز نمي كرده است اين خودكامگي فقط براي شخص شاه بود، قضاتي كه به انتخاب شاه منصوب مي شدند محدوديت هايي داشتند ولي خودكامگي در آنان نيز متداول بوده است. گاهي براي مجازات عمل پدر، پسر مجازات مي شد و ممكن بود كه به جهت گستاخي پسر پدرش مجازات شود.[=century gothic]
[=century gothic]مطلب جالب توجه اين است كه دراين دوره رشوه دادن و رشوه گرفتن از جنايتهاي بسيار بزرگ بوده است، مجازات دهنده و گيرنده هر دو اعدام بوده است،منقول است كه كمبوجيه فرمان داد تا پوست سر قاضي فاسدي را زنده زنده بكنند و برجاي نشستن قاضي در محكمه گستردند آنگاه فرزند همان قاضي را بر مسند قضا نشانند تا پيوسته داستان پدر را به خاطر داشته باشد و از راه راست منحرف نشود.
[=comic sans ms]فهرست منابع[=comic sans ms] [=comic sans ms]پيرنيا حسن – تاريخ مفصل ايران باستان، انتشارات شركت مطبوعات، جلد دوم، چاپ اول سال چاپ ندارد[=comic sans ms] [=comic sans ms]رضايي عبدالعظيم، گنجينه تاريخ ايران جلد چهارم و پنجم، چاپ اول سال 1378[=comic sans ms] [=comic sans ms]دكتر آخوندي محمود، آئين دادرسي كيفري، جلد اول، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ سوم، پائيز 1368.[=comic sans ms] [=comic sans ms]حجتي كرماني- علي، سير قضاوت در ادوار مختلف تاريخ، موسسه انتشارات مشعل دانشجو سال 1369، سال چاپ ندارد.[=comic sans ms] [=comic sans ms]كرمي محمد باقر- مقدمه اي بر نظام كيفري ايران باستان، چاپ اول سال 1380، چاپ بهار.[=comic sans ms] [=comic sans ms]دكتر دانش تاج زمان، حقوق زندنيان و علم زندانها، انتشارات دانشگاه، تهران، [=comic sans ms] [=comic sans ms]نوبت چاپ ندارد، ارديبهشت سال 1368.[=comic sans ms] [=comic sans ms]دكتر علي آبادي – محمد حسين، تاريخ حقوق ايران قبل از اسلام، جزوه درسي دانشگده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران ، سال 1346-1345 .[=comic sans ms] [=comic sans ms]صالح – علي پاشا، سرگذشت قانون، انتشارات دانشگاه تهران 1348.[=comic sans ms] [=comic sans ms]دكتر صانعي- پرويز ، انتشارات گنج دانش، حقوق جزاي عمومي، چاپ چهارم پاييز 1371.[=comic sans ms] [=comic sans ms]
ماسیست برادر خشیارشا (پسر داریوش بزرگ و چهارمین پادشاه هخامنشی) بود.
خشیارشا در حالیکه ماسیست در جبهه جنگ به سر میبرد، ابتدا به زن او و سپس به دختر او چشم داشت.
زبان و بینی و گوشها و پستانهای آن دختر پس از کامجویی خشیارشا بریده میشوند و جلوی سگها انداخته میگردند.
ماسیست پس از بازگشت از جنگ از ماجرا آگاه میشود و سر به شورش بر میدارد.
خشیارشا دستور میدهد تا او را همراه با جمیع فرزندان و خانوادههایشان قتلعام کنند تا نسل آنان از بین برود.برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رجبی، پرویز، هزارههای گمشده، جلد سوم، تهران، ۱۳۸۱، ص ۴۱؛ ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، ۱۳۷۷، ص ۷۲ و ۷۳؛ تواریخ هرودوت، کتاب نهم، بندهای ۱۰۹ تا ۱۱۲.
قبلاً از تجاوز خشیارشا به زن و دختر ماسیست و سپس قتلعام همگی اعضای خانواده آنان به دست این شاه هخامنشی یاد کردیم.
کتزیاس مورخ و پزشک رسمی دربار هخامنشی نمونههای فراوان دیگری را نیز نقل کرده است.
او آورده که خشیارشای دوم به این دلیل به جانشینی پدرش اردشیر گمارده شد که تمامی هفده پسر دیگرش حرامزاده بودند و محصول همخوابگی او با فواحش و کنیزان و دختران اسیری که از سرزمینهای گوناگون به دربار گسیل شده بودند.
او همچنین آورده است که دختری به نام رکسانا/ رخشان را پس از آنکه بدو تجاوز نمودند، بطور زنده قطعهقطعهاش کردند.:Narahat az:
برای نمونهای از منابع بنگرید به: خلاصه تاریخ کتزیاس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، ص ۹۰ و ۱۰۳ و ۱۰۴٫
موضوع را باید از دیده دیگزی بررسی کنیم !!!! اینکه افتخار چیست!؟؟! افتخار چیزیه که ما در مقابل دیگران با وجود ان دارای یک نوع غرور خاص شویم !!! و هخامنشیان برای ایرانیان این غرور رو به ارمغان آورده !!! که شما اگر با ادم هایی که خارج از ایران هستند صحبت کنید اگر کمی از ایران بدانند همان تخت جمشید و هخامنشیان و کوروش است!!!
با دلایلی که در بالا مبنی ب خیانت و اینها میبینم کاملا مخالفم چون این امر یک امر انسانی بوده !!! خشایار شاه ادم بوده!!!ادم خوب و بد داریم پس ایا درسته که بر مبنای ان قضاوت کنیم !!! ایا درسته ب مبنای حکومت یزید بر اسلام قضاوت کنیم ؟!؟!؟!؟ جوابی دارید؟!؟!؟!
موضوع را باید از دیده دیگزی بررسی کنیم !!!! اینکه افتخار چیست!؟؟! افتخار چیزیه که ما در مقابل دیگران با وجود ان دارای یک نوع غرور خاص شویم !!! و هخامنشیان برای ایرانیان این غرور رو به ارمغان آورده !!! که شما اگر با ادم هایی که خارج از ایران هستند صحبت کنید اگر کمی از ایران بدانند همان تخت جمشید و هخامنشیان و کوروش است!!!
با دلایلی که در بالا مبنی ب خیانت و اینها میبینم کاملا مخالفم چون این امر یک امر انسانی بوده !!! خشایار شاه ادم بوده!!!ادم خوب و بد داریم پس ایا درسته که بر مبنای ان قضاوت کنیم !!! ایا درسته ب مبنای حکومت یزید بر اسلام قضاوت کنیم ؟!؟!؟!؟ جوابی دارید؟!؟!؟!
با سلام جناب ͼmohammadͽ اینطور که فرمودید نیست ! افتخار تنها نماد چنتا سنگ شکسته بجامانده نیست !که تازه آنها هم در جای خود هزاران سوال علمی به جای گذاشته !
با این نماد گرایی به جای نمیتوانیم برسیم مخالفت شما زمانی ارزش دارد که سندی برای مخالفت خود داشته باشید اگر نه که علاقه کار دل و احساس هر کسی میتواند هر که را که بخواهد دوست داشته باشد تا ملاک را چه قرار دهد ما برای بد بودن و خوب بودن ملاک داریم !بله درست میفرماید اینها انسانهایی بوده اند ظالم ما هم همین را داریم ثابت میکنیم که عدهای گبر باد در غبغب خود نیاندازند و از شاهان هخامنشی ظالم افسانه درست کنند
آنچه باید به ان پرداخته شود هویت این پادشاهان و ظلمهایی است که در زمان خود انجام داده اند .
کتزیاس نیز که مورخ و پزشک رسمی دربار هخامنشی بود، از افتخارات داریوششاه یاد کرده و آورده است که داریوش در حمله به سرزمین سکاییان غربی (کالسِدونیها) دستور داد تا خانهها و معابد آنان را ویران کنند و به آتش بکشند. او همچنین آورده است که باقیمانده آنان در زمان خشیارشا محاصره شدند و تا «آخرین نفر» قتلعام گردیدند. و چنین بود که نسل سکاییان کالسدونی از زمین برانداخته شد.بنگرید به: خلاصه تاریخ کتزیاس، ترجمه و تحشیه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، ص ۵۷ و ۶۶٫
اینهم یکی دیگر از افتخارات [=century gothic]شاهان هخامنشی
زنان یکی از مظلومترین و ستمکشیدهترین اعضای جوامع انسانی بودهاند که قربانی جنگها و تجاوزهای متجاوزان و جهانگشایان میشدند. زنانی که شوهران یا پدران خود را از دست میدادند و به اسارت و بردگی گرفته میشدند. رفتار کورش با زنان نیز از این قاعده همیشگی تاریخ جنگها و تجاوزات بشری مستثنا نبوده است. یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش و بخصوص بخشندگیهای او بدان استناد میشود، کورشنامه گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخشهای دلپسند آن اکتفا میشود و جزئیات این «بخشندگی» دقیقاً مشخص نمیشود.:Narahat az: به موجب این متن، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمینهای غربی ایران رفت. او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازندهای خوش الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگیاش دلکشتر و روحپرورتر از خانهاش شود». یکی دیگر از زنان تحت تملک کورش، همسر مردی به نام آبراداتاس بود. آبراداتاس به عنوان سفیر به باختر/ باکتریا گسیل شد و زنش برای کورش تصرف گردید. محافظی که کورش مأمور مراقبت از این زن و دیگر زنان اسیر کرده بود، به او میگوید: «هیچ غصه مخور که ما تو را به خدمت کسی میبریم که حکمفرمای همه ماست و نامش کورش است». زن با شنیدن این جمله شروع به شیون و ناله و زاری میکند و بر سر خویش میکوبد. زنان اسیر دیگر نیز با او در مویه و شیون همراهی میکنند و ناله و تضرع سر میدهند. تأثیر این ناله و استغاثهها فقط همین بود که محافظ زنان برای کورش خبر ببرد که:«در حین تضرع و بر سر کوفتن زن آبراداتاس، گردن و بازوی بلورینش بیرون افتاد و چون قطعهای جواهر بدرخشید. به تو اطمینان میدهم که در سراسر آسیا اندامی به این رعنایی و ملاحت نخواهی یافت».برای آگاهی بیشتر بنگرید به: گزنفون، کوروشنامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۸٫
این هم نمونه ای دیگر ............! افتخارات [=century gothic]شاهان هخامنشی
مهر اردشیر یکم هخامنشی در موزه پوشکین مسکو که سرکوب مصریان و انقیاد آنان را نشان میدهد.
پیش از این به برخی از جنبشهای نواحی تحت سلطه هخامنشیان پرداختیم و از جمله از مقاومت و تلاش استقلالطلبانه مادها در برابر اشغال هخامنشیان و سرکوب بیرحمانه داریوش که به گفته خود او در کتیبه بیستون منجر بهقتلعام ۳۸٫۰۰۰ تن از آنان شد، یاد کردیم. نمونه دیگری از کوشش مردمان سرزمینهای زیر نفوذ هخامنشیان برای رهایی از سلطه آنان، مصر است.:Sham:
مصریان برای چندمین بار در سال ۴۶۰ پیش از میلاد به رهبری ایناروس قیام میکنند و همچون مادها به مرز پیروزی نزدیک میشوند. اما اردشیر یکم هخامنشی به سرعت نیروهای ضد شورش هخامنشی را به سرداری بگبوخشه به مصر اعزام میکند.
بگبوخشه که سابقه سرکوب موفقیتآمیز قیام بابلیان را نیز در پرونده خود داشته است، به فرمان شاهنشاه هخامنشی با سپاه بیشماری که با خود همراه کرده بود، دست به سرکوب و قتلعام مصریان میزند و مجدداً سلطه هخامنشیان بر مصر را برقرار میسازد. این واقعه بر روی دو مُهر هخامنشی ثبت شده که متعلق به بگبوخشه و اردشیر یکم هستند.
مُهر بگبوخشه (سردار نیروهای ضد شورش هخامنشی) در موزه هرمیتاژ که غلبه او بر ایناروس رهبر قیام مصر را نشان میدهد و
بر این گفته داریوش تأکید میکند که «نیزه مرد پارسی بسی دورتر جای رفته».
برای آگاهی بیشتر بنگرید به: هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران، نشر ماهی، ۱۳۸۷، صفحه ۲۴۲ تا ۲۴۹ (تصاویر بالا نیز از همین مأخذ هستند).
وصیت کورش کبیر
ای فرزندان ، پس از خدا بترسید و هرگز در پندار و گفتار و رفتار به راه گناه نروید .بعد از پروردگار ، انتظارم از شما این است که به افراد بشر که در نتیجه زاد و ولد جاودانی هستند احترام بگذارید ، زیرا که خدایان شما را در ظلمت مستور نمی دارند بلکه کردار شما در انظار نیک هویدا است . هر گاه اعمال شما قرین نیکی و داد باشد نفوذ و قدرت شما درخشان خواهد نمود ، اما اگر در صدد صدمه و آزار یکدیگر برآیید اعتماد همگان از شما سلب خواهد شد ، چون تا معلوم شود که نسبت به کسی که بیش از همه باید احترام و محبت ورزید اندیشه آزار دارید ، هیچ کس اگر خود نیز مایل باشد باز به شما اطمینان نخواهد داشت .پس اگر سخنانم به اندازه کافی خوش اثر و نافذ باشد و به رعایت وظایف خود نسبت به یکدیگر آشنا می شوید چه بهتر و گرنه تاریخ که بهترین مربی است به شما درس عبرت خواهد داد . زیرا که والدین همواره درباره فرزندان خویش علاقه دارند و برادران نسبت به یکدیگر . اما مواردی هم بر خلاف این قاعده طبیعی پیش آمده است . از این رو خود درست بنگرید که کدام راه نتیجه بهتری داشته است و ار آن پیروی کنید که عین صلاح و رستگاری است .
وقتی که از دنیا رفتم بدنم را در تابوت زر یا نقره و یا هر گونه حفاظ دیگری نگذارید ، بلکه هر چه زودتر دفن کنید و چه بهتر که در آغوش خاک که مادر همه نعمتهای نیک و نازنین است و نگهبان چیزهای خوب و سودمند ، آرام گیرم . من در همه عمر خود خواستار خیر و صلاح آدمیان بوده ام و بس نیکو است که در دل خاک که ولی نعمت بشر است بمانم . ایرانیان و یارانم را بر مزارم فرا آورید تا شریک آسودگی و سعادتم باشند و تهنیتم گویند که سرانجام ، رستگار از دنیا رفته ام و دیگر بار غصه و ادبار ندارم . خواه من با خدایان قرین شوم و یا نا کام به همه آنها که هنگام دفن جنازه ام حضور دارند ، پیش از فرا رفتن به خاطر وجودی که سعادتمند زیسته است بخششها کنید و این آخرین حرفم را نیز در خاطر یسپارید : « اگر بخواهید دشمنان خود را خوار کنید ، با دوستان خویش خوبی کنید »
این هم وصیت داریوش کبیر(خیلی زیباست اگر نخوندید بخونید،من توی تخت جمشید خوندمش)
اينك كه من از دنيا ميروم بيست وپنج كشور جزو امپراتوري ايرانميباشد ودر تمام اين كشورها پول ايران رواج دارد.و ايرانيان در آن كشورها داراي احترام ميباشند و مردم كشور هانيز داراي احترام هستندجانشين من خشايارشا بايد مثل من در حفظ اين كشورها بكوشد وراهنگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آنها دخالت نكند و مذهب و شعائرآنها رامحترم بشمارداكنون كه من از دنيا مي روم تو دوازده كرور در زردرخزانهسلطنتي داري و اين زر يكي از اركان قدرت تو ميباشد. زيرا قدرت يك پادشاه فقطدر شمشير نيست بلكه به ثروت نيز هست البته به خاطر داشته باش كه تو بايد بهاين ذخيره ها يبافزايي نه كه از آن بكاهي.من نميگويم كه از آن برداشت نكني زيرا قاعده اين زر اين استكه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند. اما در اولين فرصت آنچه را كه برداشتي بهخزانه برگردان. مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش رافراهم كن.ده سال است كه من مشغول ساختن انبار هاي غله در نقاط مختلفكشور هستم و من روش ساختن اين انبارها كه از سنگساخته ميشود به شكل استوانهاست , در مصر آموختم.چون انبار ها پيوسته تخليه ميشود حشرات در آن بوجود نمي آيندو غله در اين انبارها سالها مي ماند. بدون اينكه فاسد شوند. وتوبايد بعد ازمن به ساختن انبار هاي غله ادامه دهي تا اينكه همواره آذوقه دو يا سه سالكشور در انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اينكه غله جديد بدست آمد از غلهموجود در انبارها براي تامين كسري خواربار استفاده كن و غله جديد را بعد ازاينكه بو جاري شد به انبار منتقل نما. بدين ترتيب تو هرگز براي آذوقه در اينمملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشكسالي شود.هرگز دوستان ونديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار براي آنانهمان مزيت دوست بودن با تو كافيست.چون اگر دوستان و نديمان خود را به كارهايمملكتي بگماري و آن به مردم ظلم بنمايند و استقاده نا مشروع كنند نخواهيتوانست آنهارا مجازات كني چون با تو دوست هستند وتو ناچاري رعايت دوستينمايي.كانالي كه من ميحواستم بين شط نيل و درياي سرخ بوجود بياورمهنوز به اتمام نرسيده و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلياهميت دارد و تو بايد آن كانال را باتمام برساني و عوارض عبور كشتي ها از آنكانال نبايد آنقدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبورنكنند.اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينكه در اين قلمروايران , نظم وامنيت برقرار كند. ولي فرصت نكردم سپاهي به يونان بفرستم و توبايد اين كار را به انجام برساني. با يك ارتش نيرومند به يونان خمله كن و بهيونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند.توصيه ميكنم هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده. چونهردوي آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور كن.افسران و سربازان ارتش را راضي نگهدار و با آنها بدرفتارينكن.اگر بد رفتاري كني آنها نخواهند توانست معامله متقابل كنند. اما در ميدانجنگ تلافي خواهند كرد. ولوبه قيمت كشته شدن جان خودشان باشدو تلافي آنهااينطور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند وتسليم مي شوند تا اينكه وسيلهشكست خوردن تو را فراهم نمايند.امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع توبتوانند بخوانند و بنويسندتا اينكه فهم و عقل آنها بيشتر شود وهر قدر كه فهمآنها زيادتر شود تو بهتر ميتواني سلطنت كني. همواره حامي كيش يزدان پرست باشولي هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي كنند و پيوسته به خاطر داشتهباش كه هر كس بايد آزاد باشدكه از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند.بعد از اينكه من زندگي را بدرود گفتم. بدن من را بشوي و آنگاهكفني را خود فراهم كردم برمن بپيچان ودر تابوت سنگي قرار بده ودر قبر بگذار. اما قبرم را كه موجوداست مسدود نكن تا هر زمان كه متواني وارد قبر شوي وتابوت سنگي مرا در آنجا ببيني و بفهمي. من كه پدر تو و پادشاهي مقتدر بودم وبر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم ,مردم و تو نيز مثل من خواهي مرد زيراسرنوشت آدمي اين است كه بميرد.خواه پادشاه بيست وپنج كشور باشد و يا يك خار كن. اگر تو هرزمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر شوي و تابوت را ببيني.زنهار , زنهار. هرگز هم مدعي و هم قاضي نشو اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن كه يك قاضي بيطرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار بدهد و رايصادر نمايد. زيرا كسي كه مدعي است اگر قاضي هم باشد ظلم خواهد كرد.هرگز از آباد كردن دست بر ندار , زيرا اگر دست از آباد كردنبرداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت.در آباد كردن , حفر قنات و احداثجاده و شهر سازي را در درجه اول اهميت قرار بده.عفو وسخاوت را قراموش نكن وبدان كه عفو فقط موقعي بايد بكاربيفتد كه كسي نسبت به تو خطائي كرده باشد واگر به ديگري خطائي كرده باشد و توخطا را عفو كني ظلم كرده اي.بيش از اين چيزي نمي گويم و اين اظهارات را با كساني كه غيراز تو در اين جا حاضرند كردم تا اينكه بدانند قبل از مرگ من توصيه ها را كردهام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شدهاست.
جناب رضا منابعی که شما اورید خیلی از خوبی ها هم گفتن،درسته ایراداتی بوده اما قرار بود اسلام کامل ترین دین باشه نه هخامنشیان،اما با توجه به حکومت های جهان خیلی خوبی های زیادی داشتند
ما باید خوبی ها رو هم ببینیم و بهشون افتخار کنیم و صد البته یک جمله امام علی را با صدتا وصیت کورش عوض نخواهیم کرد
[=Century Gothic]با سلام
[=Century Gothic]یک نکته بگویم که هخامنشیان فقط کوروش نیست و خیلی [=Century Gothic]شاهان و موارد [=Century Gothic] را در بر میگیرد عزیزانی که در مورد هخامنشیان در تاریخ جستجو کرده باشند به خیلی از ظلمها و ستمها و جعلیات و افسانه سازی در مورد هخامنشیان بر میخورند
[=Century Gothic] ما خوش حال میشویم حقیقت روشن شود !!و برای خیلیها[=Century Gothic] هخامنشیان[=Century Gothic] حقیقی و[=Century Gothic] هخامنشیان[=Century Gothic] افسانه ای [=Century Gothic]معلوم[=Century Gothic] شود
[=Century Gothic]فراموش نکنیم که [=Century Gothic]پادشاهان هخامنشی شخصیتهای تاریخی و قابل نقد هستند
[=Century Gothic]و اینکه ما هنوز در مورد آئین و مذهب هخامنشیان سخنی نگفتیم که بخواهیم ان را با اسلام مقایسه کنیم!!
اتفاقا هرچند منابع در مورد آئین و دین هخامنشیان مطالب زیادی نگفته اما جای نقد بسیار دارد که در ج[=Century Gothic]ا[=Century Gothic]ی خودش به ان هم خواهیم پرداخت
[=Century Gothic]با سلام
تنها تربن سردار گرامی مطالب شما زمانی بیشتر جلوه میکند که منبع درست داشته باشد
اما شما منبعی برای مطالب خود نیاوردید !
اما حالا که عنوان کردید باید از خوبیها هم گفت بنده باشما موافقم !
[=Century Gothic]هرچند که اگر این مطالب را در تاپیک دیگری قرار میدادید بنده در خدمتتان بودم و مفید تر واقع میشود
[=Century Gothic] اگر لطف کنید و به این چند سوال پاسخ دهید با استناد به سندهای تاریخی درست ممنون میشوم :Sham::Sham::Sham:
تا برسی کنیم ببینیم این خوبیها تا چه اندازه صحت داشته !!!!!
[=Century Gothic]1-آيا مواردي از قبيل ماليات و حداقل دستمزد و برانداختن برده داري و حق دموكراسي و ...كه در متون منتسب به اين منشور در اينترنت منتشر شده با متن اصلي اين لوح گلي همخواني دارد يا جعلي اند ؟[=Century Gothic]
[=Century Gothic]2-آيا كوروش خود به اين منشور و بند هاي آن عمل كرده است ؟[=Century Gothic] موارد نقض حقوق بشر توسط كورش كدام اند ؟[=Century Gothic]
[=Century Gothic]3- آيا اين لوح گلي منحصر بفرد بود ؟ آيا انواع مشابهي پيش از كوروش داشته ؟
[=Century Gothic]4-اين لوح از چه جهت نوشته شده بود ؟ كاربرد آن تبليغي بود يا عملي ؟
[=Century Gothic]5- آيا عواملي در بزرگنمايي اين لوح نقش داشته اند ؟ آنها كه بودند ؟
با سلام
تا تنها ترین سردار گرامی جواب سوالهای مارابدهند یکی دیگر از این افتخارات را عنوان کنیم
هرودوت درباره طبقه اشراف عهد هخامنشی میگوید: هر کدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عده زنان غیر عقدی بیشتر است (مشیرالدوله، تاریخ ایران باستان، جلد ششم، چاپ جیبی، صفحه 1535).
استرابون درباره همین طبقه میگوید: آنها زنان زیاد میگیرند، و با وجود این زنان غیر عقدی بسیار دارند (همان ماخذ، صفحه 1543).
ویل دورانت:در کتاب “تاریخ تمدن
کنیزک و همخوابه گرفتن عنوان تجملی داشت که تنها مخصوص ثروت مندان بود. اعیان و اشراف، چون برای جنگ به راه می افتادند ، پیوسته دستهای از این همخوابگان با خود همراه می بردند.
شماره کنیزکان حرم شاهی را در دوره های متاخر شاهنشاهی،میان 329 و 360 گفته اند، چه درآن زمان عادت بر این جاری شده بود که جز در مورد زنان بسیار زیبا، هیچ زنی از زنان حرم دوبار همخوابه ی شاهنشاه نمی شد
حتی اگر بت پرست باشد ، آیا این رویه با هدف بعثت انبیاء همخوانی دارد.
بدون واهمه از خدای بابل ، خدای بابل کیست؟ چرا پیکره خدایان سومر وآکد که بت بوده اند به بابل اوره است؟ مردوک کیست که از آوردن کیست که از آوردن پیکره خدایان( بتها) خشنود می شود.
نگویید بت نیست ؟ اگر بت نبوده پس چه بوده؟
در پرستش کدام خدا آزاد باشند وآنرا نیازارند، آزادی در دایره توحید است نه در بیرون آن و هدف بعثت تمام انبیاء یکتا پرستی بوده است
اما مردوک کیست؟ خدای یهودیان که نیست، چون یهوه است ، خدای مسحیان که نیست ، چون حضرت مسیح متاخر از کورش است.خدای زردشتیان نیز نیست، چون اورامزدا است.این مردوک کیست؟
شاید بگویید: همان خدای جهانیان است ، ودر زمان کورش به این نام خوانده می شده ، اما نوشته های شما متاسفانه این احتمال را هم از بین می برد، مردوک از قرار دادن پیکره خدایان در بابل خوشحال شده است !!!!!!!!
اما جناب تنها ترین سردار
با این جملات زیبا بسیار خوشحالمان کردیدو معلوم شد کورشی را قبول دارید که در دایره اسلام باشد نه کورشی که مروج بت پرستی باشد
شخصیت کورش وقتی قابل احترام است که بامعیارهای اسلامی هناهنگ باشد ، این چه دفاعی است که از کورش می کنید و وی را طرفدار بت پرستان می دانید، اگر کورش این بوده که در ان منشور دروغین به ترسیم کشیده شده نه تنها با اسلام بلکه با تمام ادیان اسمانی ناسازگاری دارد، اگر به یهودیان هم کمک کرده چون یک دین است نه اینکه یک دین آسمانی است ، با معیار شما اگر بت پرستان هم از وی می خواستند کمکشان کند تا خدایان خود را بپرستند چنین کاری می کرد کما اینکه مدعی هستید ، چنین کاری کرد.
برادر عزیز اگر کورش ذوالقرنین قران باشد قابل احترام است ولی اگر نباشد باید به اعمالش نگاه کرد اگر اعمالش با توحید سازگاری نداشت ، نمی توان از وی به عنوان انسان خوب دفاع کرد
پیامبران الهی دو دسته بودند: 1) پیامبران تشریعی: این پیامبران آورنده ی دین و شریعت مستقل بوده و فرشته ی وحی - جبرئیل بر ایشان نازل می شده است. تعداد کتاب های آسمانی معلوم است. کدام کتاب آسمانی بر کورش نازل شده است؟
2) پیامبران تبلیغی که مبلغ آیین پیامبران پیشین بوده و رسالت ایشان توسط پیامبر قبلی تایید شده بود.مثلا حضرت هارون برادر حضرت موسی که رسالت هارون توسط حضرت موسی اعلم شده بود. رسالت کورش توسط کدام پیامبر قبلی تایید شده بود؟ کدام پیامبر در دوره ماد یا هخامنشی بوده است که کورش را تربیت الهی دهد و او را آماده ی دریافت وحی الهی کند ، زیرا پیامبران معصوم هستند و خطا و اشتباه نمی کنند. آیا کورش توسط حضرت دانیال برگزیده شد؟!
در متن منشور کورش آمده است که:مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم … آیا مردک یک بت نیست که مردم بابل او را می پرستیدند؟
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
کوروش خدایان مناطق دیگر را که نبونید به بابل آورده بود به جای اصلی خود بازگرداند.وی فرمان بازسازی معابد ویران شده بابل،عیلام و شهرهای قلمرو قدیمی آشور را داد .
آشکارا در اینجا کورش دستور به بازسازی معابد و پرستشگاه های بت پرستان داده است.
آیا کار پیامبر مبارزه با بت پرستی و مانند ابراهیم و حضرت محمد مصطفی (ص) بت شکنی نیست؟
چرا در متن سخنی از " اهورا مزدا و پرستش او (خدای زردشت) نیست؟
اگر کورش پیامبر بود ، چرا کمبوجیه و داریوش و دیگران نبوت او را نپذیرفتند؟!
شما می دانید که داریوش شاه از آیین زردشت پیروی کرد.
وقتی پیامبران الهی به پیامبری برگزیده می شدند، نبوت خود را اعلام می کردند مثلا: حضرت محمد (ص) می فرماییدکه قولوا لا اله الا الله تفلحوا (بگویید خدایی جز الله نیست تا رستگار شوید) که نفی هر گونه بت پرستی ، اعلام نبوت خویش است. حضرت موسی و هارون با لباس پشمی و عصای پوپانی به درگاه فرعون بزرگ مصر می روند و دعوت به یکتاپرستی می کنند و نبوت خود را آشکار می کنند. حضرت سلیمان درلباس شاهی به بلقیس ملکه سبا نامه می فرستد و او را دعوت به خداپرستی می کند.
آیا اگر کورش پیامبر بود ، چنین کاری نمی کرد و خود را پیام آور خدا نمی نامید؟
اگر او این کار را نکرده است ، پس چرا شما پافشاری می کنید؟
تساهل دینی جنبه ای برجسته از زمامداری کوروش بود که این سیاست انسانی و هوشمندانه را بنا نهاد.نمونه های بازسازی معابد – که قبلا ذکر شد -عبارتست از زیارتگاه های اور و خالدیا که مرکز پرستش نانا ایزد ماه بودو دیگر احداث دروازه جدیدی در دیوار بزرگ تمنوس که برای اولین بار توسط نبوکدنصر به عنوان پرستشگاهی برای معابد اصلی آن شهر بنا شده بود .
تساهل دینی معنی ندارد. آیا کوروش از اعلام نبوت خویش در تخت شاهی هم هراس داشت؟!
آ یا معنای ذوالقرنین بطور دقیق کشف و بیان شده است؟ (در کدام کتاب؟)
آیا معنای ذوالقرنین " شاخدار و دارای دو شاخ " است؟!
بر اساس آیات قرآن ، ذوالقرنین یک انسان مؤمن و یکتا پرست است و نمی تواند به بازسازی پرستگاه های بت پرستان بپردازد.
انسان های شاخدار در " جام حسنلو" ی ارومیه نیز دیده می شوند.
معمولا در تصویر رستم دستان نیز او کلاه شاخداری بسر دارد.
اقوام وایکینک نیز از کلاه یا کلاهخود شاخدار استفاده کرده اند.
سلام
می خواستم بدونم این حرفایی که زدین چقد صحت داره ؟ منبعش کجاست؟
سلام
لینک: جدیدترین ترجمه متن منشور کورش
مردوک، سرور بزرگ، از رفتار ]نيک من[ شادمان گشت (و) 27) به من کوروش، شاهي که از او مي ترسد و کمبوجيه پسر تني ]ام و به[ همه سپاهيانم، 28) برکتي نيکو ارزاني داشت. بگذار ما با شادي در برابرش باشيم، در آرامش. به ]فرمان[ والايش، همه شاهاني که بر تخت نشسته اند، 29) از هر گوشه (جهان)، از درياي بالا تا درياي پايين، آنان که در سرزمين هاي دور دست مي زيند، (و) همه شاهان سرزمين امورو که در چادرها زندگي مي کنند، همه آنان، 30) باج سنگين شان را به شوانه (بابل) آوردند و بر پاهايم بوسه زدند. از ]شوانه = بابل[ تا شهر آشور و شوش، 31) اکد، سرزمين اشنونه، زمبن، شهر متورنو، در، تا مرز گوتي، جا]يگاه هاي مقدس آن سو[ي دجله که از ديرباز محراب هاي شان ويران شده بود،32) خداياني را که درون آن ها ساکن بودند، به جايگاه هاي شان بازگرداندم و (آنان را) در جايگاه ابدي خودشان نهادم. همه مردمان آنان (= آن خدايان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هاي شان بازگرداندم و 33) خدايان سرزمين سومر و اکد را که نبونئيد در ميان خشم سرور خدايان به شوانه (= بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت 34) به جايگاه شان بازگرداندم، جايگاهي که دل شادشان مي سازد. باشد تا خداياني که به درون نيايشگاه هاي شان بازگرداندم، 35) هر روز در برابر بل و نبو، روزگاري دراز (= عمري طولاني) برايم خواستار شوند (و) کارهاي نيکم را يادآور شوند و به مردوک، سرورم چنين بگويند که «کوروش، شاهي که از تو مي ترسد و کمبوجيه پسرش
متن کامل منشور کورش را از لینک بالا و لینک های متعدد دیگر می توانید ، بخوانید
سلام علیکم
من خیلی از تاریخ چیزی نمیدونم،ولی چند نکته هست که میخواستم بگم:
۱.فکر نمیکنم بد گذشته را گفتن خیلی خوب باشه.یکی میگفت خدمات متقابل اسلام و ایران شید مطهری رو بخونید.البته من نخوندم،ولی فکر نمیکنم ایشون گذشته رو سیاه ببینن.بهرحال من نمیدونم گذشته چطور بوده،ولی دوران هخامنشی دورانی هست که خیلی از جوونا دوستش دارن.کلا علاقه به تاریخ باستان توی هر ملتی وجود داره.اگر ما علیهش موضع بگیریم ممکنه خیلی از جوونا دین رو مانع وطن دستی بدونن و با دین بد بشن.چه ایادی داره یه جا که سخنرانی مذهبیه یه جمله از کورش بذاریم؟یا مثلا توی تلویزیون عکس اون پرنده که نماد زرتشتیاست(که باعث شرمندگی اسمشم نمیدونم)بذاریم؟
این مطلب رو هم توجه داشته باشید که تمرکز روی دوران هخامنشی است،وگره همه میدونن دوران ساسانی و بخصوص هنگام ظهور اسلام اوضاع ایران چقدر بد بوده!م،متأسفانه فکر میکنیم برای نشان دادن حقانیت اسلام باید نشان دهیم قبل از اسلام بدی داشته ایم،که اگر هم این لازم بود بد بودن خسرو پرویز بر همه واضح است.
۲.گفتم که از تاریخ چیزی نمیدانم.تاریخ را فاتحان مینویسند.این درست نیست که برای اثبات عاد بودن کورش و داریوش به سنگ نوشته های خودشان استناد کنیم.تنها چیزی که از سنگ نوشته ها میتوان فهمید این است که ایرانیها مفهوم و اهمیت عدالت را میفهمیده اند.همین الآن که اینهمه منابع اطلع رسانی هست و عصر ارتباطات است تلویزیون ایران،ایران را با عدالت ترین کش.ر دنیا معرفی میکند.آنچه از تلویزیون ایرن برداشت میشود مردم ایران مردمی بسیار مومن،نجیب،متحد و... معرفی میکند که قطعا شما یکصدم آن را هم باور ندارید.
۳.من نمیدانم ویل دورانت از چه منابعی استفاده کرده،ولی آنچه معلومست در زمانی که فقط افراد خاصی سواد داشته اند تاریخ را یا پادشاه آن کشور مینوشته،یادشمنان آن کشور!که هردو به نفع خود مینوشته اند(البته چون مایرانیها ذاتا افراد دروغگویی هستیم،احتمال دروغگویی اجدادانخیلی زیاد است:Gig: )
۴.اگر نشانه های بی عدالتی در بعد از ام بشتر میبینید به این علت است که از بعد از اسلام مردم تشویق به سوادآموزی شدندو تاریخ را نوشتند.به نظر م بهترین راه حکومت بر مردم گرسنه و بیسواد نگه داشتن آنهاست۰همان که آغامحمدخان گفت.در تاریخ میبینیم هروقت قشر بیشتری از مردم باسواد بوده اند اعتراضات و انتقادات نسببه حکومت بیشتر بوده است.
۵.علاقه با تاریخ باستان و شاهان قدتمند در هر ملتی هست.الآن مردم مغولستان خیلی به چنگیز افتخار میکنند(شاید بیشتر از افتخار مردم م به کورش).درتاریخ هم هست که تیمور اصرارداشت خود را منسوب به چنگیز بداند.
البته من به نتیجه گیری قطعی نرسیدم!فقط میگویم باید به این مسایل هم توجه داشت!وگرنه ایران باستان بهترین کشورها بوده.باید حتما خدمات متقابل اسلام و ایران را بخوانم و به حرف آقا خادم مهدی گوش کرده کل کتاب ویل دورانت را بخوانم.اگر درمنابع دشمنان آن زمان ایران مسایل خوبی بوده،پس حتما ایران خیلی خوب بوده.
یک نکته دیگر آنکه خواهش میکنم کورش و داریوش را با پیامبر اکرم مقایسه نکنید!اصلا قابل قیاس نیستند!ایشان پیامبر بوده اند و آنها شاه.
بیایید این اجازه را هم به بعضی جوانها بدهیم که خود را قبل از اینکه مسلمان بدانند ایرانی بدانند.اینها دین را همه زندگی خود نمیدانند.این برای من قابل هضم نیست،ولی نباید روی این مسئله حساس شد.مهم این است که دین را دوست داشته باشند
[=Century Gothic]با سلام
« كوروش که علاوه بر فرمانرواي مادها، دو امپراتوري بزرگ را براي هميشه از جغرافياي سياسي جهان حذف كرد، در منشورش آورد كه همه آزادند، در صورتي که تصرف يك كشور خلاف منشور آزادي است.
بعد از كوروش در زمان داريوش سه بار مردم بابل شوريدند استقلال شان را به دست بياورند اما سركوب شدند.
اين واقعيت را چگونه مي توان موافق با منشور آزادي ديد.» (1) [=Century Gothic]كوروش در يك اقدام ناجوانمردانه پس از تصرف شهر اوپيس آنرا با قيري كه از كركوك آورد با سكنه اش به آتش كشيد.
[=Century Gothic] چند نمونه از روايت محققين در اين زمينه :
[=Century Gothic]اولمستد: "کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند."(2)
[=Century Gothic]جان مانوئل کوک: "کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند." (3)
[=Century Gothic]پرویز رجبی: "کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید،که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد." (4)
[=Century Gothic]
[=Century Gothic](1) خبرگزاري ميراث فرهنگي http://www.chn.ir/news/?section=2&id=30299
[=Century Gothic](2) اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.
[=Century Gothic](3) مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۶۴.
[=Century Gothic](4) رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰، ص ۱۳۶.
[=Century Gothic]با تشکر از شهاب گرامی
سلام علیکم
درسته تایید میشه
چون ایرانی قبل از اسلام شبیه انسان ها زندگی نمیکردن ! بعد از مسلمون شدن کمی انسان شدن!
تو فیلم 300 هم دیدم که چقدر وحشی بودن !
سلام
قبل از خواندن این مقاله هم متوجه شده بودم که هر سه باری که ایران کاملا به دست دشمنان افتاد یهودیها در حکومت شدیدا نفوذ کرده بودند, در دوران هخامنشی و ساسانی و عباسی.
جای توضیح دارد که خیلی از حاکمان اسلامی بعد از پیامبر منهای دو امام معصوم کسانی بودند که حکومت را به ناحق از اهل بیت پیامبر گرفته بودند و خیلی از منافقان و یهودی زاده ها در این گروه قرار دارند.
(حتی دوران استعمار هم جدای از نفوذ یهودیها نبود)
از دیگر افتخارات هخامنشیان برادركشيها و پدركشيها
با مرگ خشايارشا ، دربار هخامنشي در يك سلسله سوء قصدهاي جنايتآميز كه در توالي نسلها شامل برادركشيها و پدركشيهاي بيرحمانه بود فرو رفت و هر روز بيش از پيش به انحطاط و انقراض گراييد.
اين انحطاط كه با بازگشت خشايارشا از يونان نشانههاي آن آشكار گشت در واقع از وقتي آغاز شد كه روح جنگجويي و انضباط نظامي جاي خود را به توطئهپردازي، سياست بازي و مخصوصاً دسيسههاي حرمخانه و خواجه سرايان داد.
قتل خشيارشا، كه با اين گونه دسيسههاي حرم مربوط بود، يك سلسله از اين گونه توطئهها را به دنبال خود كشاند و دربار هخامنشي را هر روز بيش از پيش در منجلاب دسيسه و خيانت و طلا و خون فرو برد و در سراشيبي يك نزاع طولاني انداخت.
جانشين وي اردشير، ( ارطخشات )، كوچكترين فرزند خشايارشا - و درازدست خوانده ميشد، از آنكه دست راستش از دست چپ درازتر بود و يا چنان كه در افسانهها آمده است هر دو دستش تا به زانو ميرسيد.
اردوان قاتل پدرش كه وي را به سلطنت نشاند، برادر بزرگتر او داريوش را هم با القاي اين فكر كه قاتل خشايارشا اوست و در حق وي نيز سوء قصد دارد به دست وي هلاك كرده بود، و با سلطنت اسمي كه به او واگذار كرد در واقع خودش با كمك پسرانش تمام قدرت را در دربار قبضه كرده بود.
چون ويشتاسپ پسر دوم خشايارشا هم دور از تختگاه بود، وي دربار شاه را جولانگاه قدرت خويش يافت و با تسلطي كه بر اردشير جوان داشت او را بازيچهي خويش پنداشت و منتظر فرصت مناسبي براي از بين بردن او بود.
اما چند ماه نگذشته بود كه پادشاه جوان از جنايت وزير، كه تا آن هنگام قتل پدر وي را به برادرش داريوش منسوب ميداشت، آگهي يافت.
ظاهراً چيزي كه وي را در آغاز در قبول اتهام اردوان دربارهي داريوش از ترديد رهانيده بود سابقهي نارضايي داريوش از رفتار پدر با زن و مادرزن وي بود.
به هر حال با كشف حقيقت توطئه، ميتريدات خواجه ، به عنوان قاتل شاه توقيف و با شكنجه و زجر بسيار كشته شد.
اردوان هم در زد و خوردي ك در داخل قصر روي داد با پسرانش به قتل رسيد و بدينگونه اردشير با پيشدستي بر اردوان آنچه را به احتمال قوي منشأ عنوان درازدست براي وي شده بود تحقق داد و خود را از دغدغهاي كه در داخل دربار بدان دچار بود آسوده يافت.
اقدام بعدي وي، اعزام لشكري به دفع برادرش ويشتاسپ بود كه ساتراپ بلخ بود و سلطنت را حق خود ميدانست.
در اولين جنگ سپاه اردشير شكست خورد، اما يك لشكركشي ديگر پيروزي او را تأمين كرد(462ميلادي) و تخت و تاج وي بيمنازع گشت.
سلطنت چهل سالهي وي با آنكه چند بار مواجه با شورشهاي سخت شد روي هم رفته در صلح گذشت و امپراطوري هخامنشي بر اثر همين صلحگرايي به حال ركود و انحطاط افتاد.
بر وفق روايت، وي در دربار به خاطر طبع ملايم و حالت موقرش محبوب بود، به علاوه بنابر مشهور، فوقالعاده زيبا و دلير هم بود.
از قرائن برميآيد كه پادشاه، خوشطبع و تا حدي ضعيفالنفس بود و مخصوصاً به شدت تحت نفوذ مادرش آمستريس و زنش آميستيس قرار داشت.
ادامه دارد.....!!
فسادها و خیانتهای پادشاهان هخامنشیان
[=Arial Black] [=Arial Black]
[=century gothic]
[=Arial Black]«هرودوت» در کتاب نهمش گوید:[=Arial Black]
[=Arial Black] خشیارشا از زمانی که از یونان برگشت در سارد اقامت داشت و در اینجا عاشق زن زیبای «ماسیس تس» برادر خود شد، ولی هر چند در مهرورزی خود پای فشرد، زن روی مساعدی نشان نداد و خشیارشا هم به ملاحظه برادر به زور متوسل نشد.
بالاخره به نظر خشیارشا چنین رسید که اگر دختر برادر را برای پسرش داریوش بگیرد به زن برادر خود نزدیکتر و مورد توجه او واقع خواهد شد. پس چنین کرد و پس از جشن عروسی به شوش بازگشت و در آنجا دختر برادرش را به قصر خود احضار کرد زیرا در این زمان از مادر وی منصرف و عاشق خود او (یعنی دختر برادرش) شده بود![=Arial Black]
[=Arial Black] روزی ملکه ،آمس تریس، همسر خشیارشا پارچه هایی رنگارنگ به دست خود بافته لباس گرانبهایی برای شاه تهیه کرد و خشیارشا آن را پوشیده نزد آرتااینت،عروس و برادرزاده اش، رفت.
سپس موقعی که فریفته دلرباییهای این زن بود ، بدو گفت از من چیزی بخواه تا هر چه خواهی بدهم.
زن هم ابتدا از شاه قسم گرفت که آنچه بخواهد بدهد و سپس لباس شاه را طلب کرد! شاه در موقعیت بدی قرار میگرفت چون ممکن بود ملکه که قبلا هم به رفتار او مظنون شده بود پی به ماجرا برد.
پس از زن خواهش کرد که چیز دیگری از جواهرات یا سرداری لشکری بخواهد ولی هیچیک از این وعده ها آن زن را راضی نکرد! پس شاه مجبور شد به قول خود عمل کند! [=Arial Black]
[=Arial Black] بزودی ملکه آگاه شد که لباس را آرتااینت میپوشد و فکر کرد که این مسئله را مادر آرتااینت بوجود آورده است.
پس صبر کرد تا موقع جشن تیکتا ،یعنی جشن تولد شاه، شد ؛که در این روز شاه سر خود را با عطریات میسایید و عطایای زیاد به پارسیها میداد و شاه در این روز نمیتوانست خواهش پارسیان را رد کند.
ملکه آمس تریس از شاه، زن برادرش ماسیس تس، را خواست تا به او تسلیمش کند. البته اینبار هم تلاش خشیارشا برای تغییر دادن نظر ملکه بیفایده بود! خشیارشا زن برادر را به ملکه سپرد و از برادر خواست که آن زن را فراموش کند و در عوض دختر شاه را بگیرد.برادرش قبول نکرد و شاه به خشم آمده گفت: حالا نه دختر من را داری نه زنت را.[=Arial Black]
[=Arial Black]در زمانی که خشیارشا با با برادر در بحث بود ملکه قراولان شاهی را خواسته امر کرد زن ماسیس تس را گرفته ، سینه هایش را بریده پیش سگ بیندازند و بعد گوش و بینی و لبان او را بریده به خانه بازگرداندند.[=Arial Black]:Moteajeb!:
[=Arial Black] نتیجه این ماجرا قیام ماسیس تس شد که خشیارشا لشکری را برای دستگیری او پسرانش راهی کرد و آنها را کشت.[=Arial Black]
[=Arial Black]
با سلام
جالبه بدانید که افتخار شاهان هخامنشی چه بوده !اینهم افتخاری دگر !و جالب اینکه استاد زرین کوب اینها را آورده !!
اردشير سوّم
ازسيصد و شصت زن عقدي و غيرعقدي كه در كاخ اردشير دوم بود يكصد و پانزده فرزند يافت.
وليعهدش داريوش كه به خاطر يك زن وارد توطئهاي براي قتل پدر شد به امر خود او به قتل رسيد.
دو پسر ديگرش ارياسپ و آرشام به تحريك پسرش اخس (وهوك)، به دست خود او يا به دست قاتل ناشناسي به قتل رسيدند.
سرانجام اخس، كه در واقع مباشر يا محرك قتل آنها بود، براي وي به عنوان وليعهد باقي ماند و بعد از پدر به نام اردشير به سلطنت نشست و اردشير سوم خوانده شد.
اردشير سوم، به مجرد جلوس (358)، با قتل عام تمام برادران و تمام خويشان سلطهي خود را بيمنازع ساخت.
تعدادي زنان، خواهران، و حتي عموها و عموزادگان خود را هم در اين كشتار عام نابود كرد.
وي ارادهاي توأم با قساوت و سياستي مقرون با خدعه داشت، حتي اينكه گفتهاند چندين ماه مرگ پدر را مخفي داشت و بعد از تحكيم موضع خويش آن را افشا كرد، اگر درست باشد، از همين شيوه سياست حاكي است.
انحطاط هخامنشيان (روايت استاد زرينكوب)
ادامه دارد.....!!
نه کوروش در زمان اسلام بود نه اسلام در زمان کوروش.پس این انسان بزرگ هیچ چیزی از اسلام نمی دونستم
تا در چهارچوبش عمل کنه.این حرف شما مثل این می مونه که دانشمندی در گذشته دور فرضیه ای داده
باشه ولی امروزه با امکانات موجود فرضش رد شده باشه،آیا اون شخص از جرگه دانشمندان خارج می شه
یا احترامش به عنوان دانشمند باقی می مونه؟
آنها پادشاهانی بودن که برای زمامداری احترام به عقاید دیگران رو به تحمیل عقایدشون ترجیح دادن.
من خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر ایلام را در مدت یک ماه به تمامی عرض آن
جاروب کردم،من این کشور را از عبور حشم و گوسفند و نیز از نغمه های موسیقی بی بهره ساختم
و به درندگان و مارها و جانوران کویر اجازه دادم که آنرا فراگیرند،من به شهرها تاختم،برابر فرمان من
دست ها و انگشتان بریدند دیگران را بینی و گوش بریدند،چشمان بسیاری را در آوردم،از سرها و دست های
بریده دو تپه بزرگ بر افراشتم و پس از همه این کارها،شهرها را آتش زدم و سوزانیدم.
کتیبه آشور بانی پال در حمله به ایلام 645 پ.م
قائمی محمد،هخامنشیان در تورات.
ولف،ر کوروش بزرگ،دکتر زضا زاده شفق
ویل دورانت،دزس هایی از تاریخ،احمد بطحایی
کوروش رو با این فرد مقایسه کنید.
[=Book Antiqua]با سلام
مثل اینکه شما متوجه نیستید این کلام در چه مورد آمده !!
این کلام در پاسخ کسانی بوده که کوروش را ذوالقرنین میداند !!
در قرآن صفاتی برای ذوالقرنین گفته شده که ان صفات در خصوصیات اخلاقی و رفتاری کوروش پیدا نمیشود !:Sham:
[=Arial Black]اینجا ببینید که کوروش در گلنوشتۀ معروفش که منشور حقوق بشر نیز نامیده میشود چه میگوید:
[=Arial Black]منم کوروش پادشاه افواج، پادشاه عظیم الشأن، پادشاه مقتدر، پادشاه بابل، پادشاه سومر و اکد، پادشاه چهار اقلیم، پسر کامبوزیا پادشاه سوزیان نتیجه سیسپیر پادشاه عظیم الشأن پادشاه سوزیان که سلسله اش مورد محبت «بعل» و «بنو» است و حکمرانیش به قلب اینها نزدیک که من بی جنگ و جدال وارد شهر بابل شدم با مسرت و شادمانی مردم در قصر پادشاهان بر سریر سلطنت نشستم. مردوک آقای بزرگ نجیب اهالی بابل را به طرف من متوجه کرد، زیرا من همه روزه در فکر پرستش او بودم...
[=Arial Black]
[=Arial Black]ترجمه ای که از متن کتیبه کوروش در دسترس است، بسته به میزان تطابق آن با واقع، خود گواه روشنی است از منش و مکتب کوروش که اتفاقاً با استناد به همین ترجمهی در دسترس ثابت می شود وی نه پیامبر بوده و نه در راستای حرکت انبیا پیش می رفته است.
اگرچه چنانچه که گفته شد فرازهایی از این منشور حاوی پیام های کریمانه و انسانی است که گواه بلنداندیشی نویسنده آن است ولی در فرازهایی از این منشور موضع گیری جناب کوروش نسبت به الاههها و پیکرههای بتگون بابلیان و احترام و پرستش "مرداک" الاهه خورشیدی که بابلیان به عنوان بزرگ خدای دیگر پیکره ها می پرستیدند، نشان از نبود رسالتی الهی براي کوروش است.
بهويژه در این فراز که می گوید:
«آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.
مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید،...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.:Sham:
او بر من، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم، و همچنین بر کَس و کار [و، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من، برکت و مهربانی ارزانی داشت.:Sham:
ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان "مردوک"، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند.
همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس؟]، همه مردم سرزمین های دوردست، از چهارگوشه جهان، همه پادشاهان "آموری" و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [پاهایم را بوسیدند]. از...، تا آشور و شوش من شهرهای "آگاده"، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند.
همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم .
[=Arial Black]میبینیم که جناب کوروش در لوحه خود دو بت را محبتگر سلسله خانوادگیش و نیز عامل پیروزی بدون نبردش بر بابل میداند.
باز میبینیم که کوروش توجه مردم بابل به خودش را حاصل این میداند که هر روز در فکر پرستش مردوک رب النوع دیگر عهد باستان بوده است.
[=Arial Black]پس نمیشود کوروش را یک بنده برای خدای یگانه دانست.:Sham::Sham::Sham::Sham:
در تورایخ هم مواردی از قربانی کردن کوروش برای زئوس بود:Sham:
[=Roya]گزنفون ميگويد، كوروش، وقتي مرگ خود را نزديك يافت، بيدرنگ حيواناتي براي قرباني به درگاه زاوش (زئوس = اهورامزدا، خداي بزرگ)[=Roya] كه پروردگار نياكان او بود و آفتاب و ديگر خدايان انتخاب كرد و در مكاني بلند، چنانكه رسم پارسيانست مراسم قرباني انجام داد و چنين به دعا پرداخت: [=Roya] «اي پروردگار بزرگ، خداوند نياكان من،اي آفتاب و اي خدايان، اين قربانيها را از من بپذيريد و سپاس و نيايش مرا هم در ازاي عناياتي كه به من فرموده و در همه زندگانيم بوسيله قرباني و علايم آسماني و نواي پرندگان و نداي انسان ارشادم كردهايد كه چه بايد بكنم و از چه كارها احتراز نمايم . . . . اكنون از درگاه متعال شما استدعا دارم زندگي فرزندانم و زن و دوستان و وطنم را قرين سعادت بداريد و مرگ مرا نيز مانند زندگيام توأم با عزت و افتخار»
([=Roya]سيرت كوروش ترجمه وحيد مازندراني، سال 1350)[=Roya]ص 410 و 411.[=Roya])
[=Arial Black]
[=Arial Black]ممکن است دوستانی بفرمایند که شاید توحید در آن موقع به حد کنونی نرسیده بوده است که فورا این سؤال پیش میاید که پس قوم نوح چرا عذاب شد؟
چرا حضرت نوح 950 سال از قومش خواست دست از پرستش بتها بردارند؟
آیا نوح پیشتر از کوروش نبوده است؟
[=Arial Black] از سوی دیگر حضرت ابراهیم، مدت کمی در برابر معبود این اقوام به عبادت پرداخت و به محض غروب گفت من خدایی که غروب میکند را نمیپرستم و برخواست.
[=Arial Black]پس کل این زمان نیم روزی بیش نبوده است و با این کار مردم را بر ضعف خدای مورد پرستششان آگاه میکرده است ولی کوروش در لوح مشهور خود که به دست ما نیز رسیده است این ادعا را کرده است و میگوید همیشه در فکر پرستش مردوک بوده است و در هیچ جای این لوح هم از سخنان پیشین بازگشت نمیکند و نکته آخر اینکه عمل حضرت ابراهیم بدان خاطر بود که قدرت مقابله و به هم زدن بساط شرک را نداشت و گرنه مثل ماجرای فتح مکه یا مانند زمانی که بتخانه را خالی دید، بساط این فسق و فجور را به هم میزد؛ کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟
[=Arial Black]
ممکن است کسی بگوید که این عمل کوروش مثل این است که حضرت ابراهیم برای تنبیه قوم خود به عبادت ستاره و خورشید پرداخت؛ باید عرض کنم که خب با این حساب باید در کافر بودن فرعون هم شک بکنیم و بگوییم فرعون میخواسته مردم غرق شدنش را ببینند تا به صورت مستدل بفهمند که او خدا نیست!
از سوی دیگر حضرت ابراهیم، مدت کمی در برابر معبود این اقوام به عبادت پرداخت و به محض غروب گفت من خدایی که غروب میکند را نمیپرستم و برخواست. پس کل این زمان نیم روزی بیش نبوده است و با این کار مردم را بر ضعف خدای مورد پرستششان آگاه میکرده است ولی کوروش در لوح مشهور خود که به دست ما نیز رسیده است این ادعا را کرده است و میگوید همیشه در فکر پرستش مردوک بوده است و در هیچ جای این لوح هم از سخنان پیشین بازگشت نمیکند و نکته آخر اینکه عمل حضرت ابراهیم بدان خاطر بود که قدرت مقابله و به هم زدن بساط شرک را نداشت و گرنه مثل ماجرای فتح مکه یا مانند زمانی که بتخانه را خالی دید، بساط این فسق و فجور را به هم میزد؛ کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟
[=Arial Black] با توجه به مطالب فوق صالح و موحد بودن کوروش هخامنشی به شدت زیر سؤال میرود
و در نتیجه با توجه به نظر مفسرین که ذوالقرنین یا پیامبر و یا عبدی صالح بوده است در تناقض است.
همچنین در نبوت ذوالقرنین شک زیادی وجود دارد و لذا بنده این ادعا که کوروش ذوالقرنین قرآن است و از این گذشته پیامبر است را قبول ندارم.
ما هم همین را میگویم اینها پادشاهان ظالمی بودند مثل خیلی از پادشاهان دیگر !!
[=Book Antiqua]حالا در کنار این ظلمها خوبی هایی هم داشته اند !!
[=Century Gothic]اما در مورد احترام به عقاید دیگران دروغ محض است و چنین که میگوید نبوده !!
هخامنشیان و مجازاتهاي غير انساني!
[=century gothic]
اعدام: اين مجازات عليه مذهب زرتشت و شاه اعمال مي شود هر كس مرتكب جرمي مي شد كه ضد مذهب يا ضد شاه تلقي مي شد مستحق اين مجازات بود عموماً اعدام را با شمشير انجام مي دادند. كيفر بدني براي جرائمي مانند: خيانت به وطن، هتك ناموس، استمناء، لواط بوده است نوع ديگر از اجراي مجازات از طريق نوشاندن زهر، در قير مدفوع كردن، پوست كندن بدن بوده است.[=century gothic]
[=century gothic]حبس: توقيف متهمين و گناهكاران در مكانهايي با شرايط سخت مرسوم بوده است ليكن اطلاع دقيقي از اينكه حبس به عنوان مجازات اصلي براي جرم خاصي در نظر گرفته شده باشد وجود ندارد يك مورد بيان شد. به اين نحو كه يك فرمانده آتني كه تابع ايران نبوده بلكه به مناسبت اتحاد بين دولت ايران و آتن با ايران در جنگ همكاري داشته هنگام مذاكرات صلح به عنوان يك گناهكار عليه پارس زنداني شده است به نظر مي رسد اين نوع از مجازات براي جرائم عادي كه نتايج آن به مذهب و شاه متوجه نبوده است اعمال مي شده است ولي ناگفته نماند كه در حين اجراي حبس اعمال شاقه را انجام مي دادند.[=century gothic]
[=century gothic]تبعيد: اين نوع از مجازات نيز متداول بوده است اين نوع از مجازات حد نهايي نداشت اراده قاضي در ميزان مدت و مكان تبعيد آزاد بوده است بديهي است كه در زمان اجراي تبعيد محكوم از حقوق بسيار زيادي محروم بوده مانند يك برده بود فقط او شانس زنده ماندن داشته است.[=century gothic]
[=century gothic]زنجير كردن: اين نوع از مجازات براي حفظ محكوم از فرار اعمال نمي شد اين نوع از مجازات جنبه تحقير كنندگي داشته است، شخص زنجير شده را در مكانهاي مختلف و به عبارتي در محل زندگي وي با حالت خاصي مي گرداندند تا تحقير شود اين نوع مجازات بيشتر براي جرائمي اعمال مي شد كه تا حدودي در جامعه در حال شيوع بود. هدف از اين مجازات آن بوده كه ديگران عبرت گيرند زنجير [=century gothic]
[=century gothic]مي توانست به دو دست يا دو پاي محكوم يا هر دوي آنها و حتي زنجير و حلقه در گردن وي باشد كه مانند حيواني در بند با افساري وي را هدايت مي كردند و از نظر رعب و وحشت عموم مؤثر بوده است.
[=century gothic]تازيانه: اين نوع از مجازات نيز متاول بود. مبناي اجراي آن عموماً جرائم غير عمدي كه باز مالي داشت اعمال مي شده است مثال اگر كسي قتل مي كرد يا سگ گله ديگري را مي كشت در مورد وي اعمال مي شد، ميزان و تعداد و شدت و ضعف اين مجازات در اختيار شاه بود هر چه ميزان زيان و صدمه شديدتر بود تعداد و شدت تازيانه ها نيز افزايش داشته است.[=century gothic]
[=century gothic]جزاي نقدي: جزاي نقدي از قديم براي تأمين منابع مالي تعيين مي شده است اين نوع از مجازات را براي تأمين حقوق قاضي در نظر مي گرفتند البته به اين نحو كه اين جريمه مستقيماً به شخص قاضي پرداخت شود نبوده است زيرا كه قاضي مأمور حكومت بود و مستمري خود را از پادشاه دريافت مي كرده است.[=century gothic]
[=century gothic]مصادره اموال: اين نوع از مجازات نيز متداول بوده است با جزاي نقدي تفاوت داشته است، ممكن بود اين مجازات همراه مجازات ديگر يا تصميم اصلي اعمال شود، مثال مجرمي را اعدام كرده اموال او را نيز شاه يا قاضي دستور به مصادره [=century gothic]
[=century gothic]مي دادند اين مجازات زماني اجراء مي شد كه هدف آزار و اذيت خانواده مجرم نيز بوده است زيرا با مصادره مال هم مجرم فقير مي شد و هم بستگان وي نيز به جهت فقير شدن به مشقت مي افتادند.[=century gothic]
[=century gothic]مطلب جالب توجه اينكه براي تأمين حقوق قضات مجازات هاي شلاق را به جزاي نقدي تبديل مي كردند اين تبديل ممكن بود به اراده محكوم صورت مي گرفت يا به نظر قاضي اعمال مي شده است. هر ضربه شلاق را معادل 6 روپيه در نظر مي گرفتند. مورخ بزرگ آقاي ويل دورانت در كتاب خود نمونه هايي را ذكر مي كند كه عبارتند از [=century gothic]
[=century gothic]«بزه هاي كوچك را با شلاق زدن از پنج تا دويست ضربه كيفر مي دادند هر كس سگ چوپاني را مي كشت دويست ضربه شلاق مجازات داشت و هر كس ديگري را به خطا [=century gothic]
[=century gothic]مي كشت مجازاتش 90 ضربه تازيانه بود براي تأمين حقوق قضات قالباً شلاق به جريمه تبديل مي شد.
گناههاي بزرگ تر را با داغ كردن و ناقص كردن عضو و دست و پا بريدن و چشم درآوردن و به زندان انداختن و كشتن مجازات مي كردند.
قانون كشتن اشخاصي را در برابر بزه هاي كوچك حتي به شخص شاه ممنوع كرده بودند ولي خيانت به وطن و هتك ناموس و كشتن واستمناء و لواط و سوزاندن يا دفن كردن مردگان و تجاوز به حرمت كاخ شاهي و نزديك شدن با كنيزان شاه يا نشستن بر تخت وي يا بي ادبي به خاندان سلطنتي كيفر مرگ داشته است.
[=century gothic]در اين گونه حالات گناهكار را مجبور مي كردند زهر بنوشد يا او را به چهار ميخ مي كشيدند يا به دار مي آويختند، سنگسار مي كردند، جز سر، بدن او را خاك مي كردند يا سرش را ميان دو سنگ بزرگي قرار مي داند.[=century gothic]
[=century gothic]همان گونه كه ملاحظه مي شود در دوران هخامنشيان اصل قانوني بودن جرائم و مجازاتها و همچنين عوامل دافع مسئوليت كيفري معني و مفهومي كه امروزه متداول است نبوده است و حتي افراد مست و كودكان و ديوانگان از مجازات در امان نبودند، همچنين در اين دوران اصل شخصي بودن مجازات نيز رعايت نمي شد زيرا كه در پاره اي از مواقع خانواده بي گناه متهم نيز از مجازات در امان نبودند البته نا گفته نماند كه علت اين خودكامگي و استبداد در رأي قاضي در دوران هخامنشي به اين علت است كه وي خود رانماينده خداوند در زمين مي دانسته پس خود را در بند مجازات معيني نيز نمي كرده است اين خودكامگي فقط براي شخص شاه بود، قضاتي كه به انتخاب شاه منصوب مي شدند محدوديت هايي داشتند ولي خودكامگي در آنان نيز متداول بوده است. گاهي براي مجازات عمل پدر، پسر مجازات مي شد و ممكن بود كه به جهت گستاخي پسر پدرش مجازات شود.[=century gothic]
[=century gothic]مطلب جالب توجه اين است كه دراين دوره رشوه دادن و رشوه گرفتن از جنايتهاي بسيار بزرگ بوده است، مجازات دهنده و گيرنده هر دو اعدام بوده است، منقول است كه كمبوجيه فرمان داد تا پوست سر قاضي فاسدي را زنده زنده بكنند و برجاي نشستن قاضي در محكمه گستردند آنگاه فرزند همان قاضي را بر مسند قضا نشانند تا پيوسته داستان پدر را به خاطر داشته باشد و از راه راست منحرف نشود.
[=comic sans ms]فهرست منابع[=comic sans ms]
[=comic sans ms]پيرنيا حسن – تاريخ مفصل ايران باستان، انتشارات شركت مطبوعات، جلد دوم، چاپ اول سال چاپ ندارد[=comic sans ms]
[=comic sans ms]رضايي عبدالعظيم، گنجينه تاريخ ايران جلد چهارم و پنجم، چاپ اول سال 1378[=comic sans ms]
[=comic sans ms]دكتر آخوندي محمود، آئين دادرسي كيفري، جلد اول، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ سوم، پائيز 1368.[=comic sans ms]
[=comic sans ms]حجتي كرماني- علي، سير قضاوت در ادوار مختلف تاريخ، موسسه انتشارات مشعل دانشجو سال 1369، سال چاپ ندارد.[=comic sans ms]
[=comic sans ms]كرمي محمد باقر- مقدمه اي بر نظام كيفري ايران باستان، چاپ اول سال 1380، چاپ بهار.[=comic sans ms]
[=comic sans ms]دكتر دانش تاج زمان، حقوق زندنيان و علم زندانها، انتشارات دانشگاه، تهران، [=comic sans ms]
[=comic sans ms]نوبت چاپ ندارد، ارديبهشت سال 1368.[=comic sans ms]
[=comic sans ms]دكتر علي آبادي – محمد حسين، تاريخ حقوق ايران قبل از اسلام، جزوه درسي دانشگده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران ، سال 1346-1345 .[=comic sans ms]
[=comic sans ms]صالح – علي پاشا، سرگذشت قانون، انتشارات دانشگاه تهران 1348.[=comic sans ms]
[=comic sans ms]دكتر صانعي- پرويز ، انتشارات گنج دانش، حقوق جزاي عمومي، چاپ چهارم پاييز 1371.[=comic sans ms]
[=comic sans ms]
[=century gothic]
[=Century Gothic]
با سلام
اینهم یکی دیگر از افتخاراتشاهان هخامنشی
ماسیست برادر خشیارشا (پسر داریوش بزرگ و چهارمین پادشاه هخامنشی) بود.
خشیارشا در حالیکه ماسیست در جبهه جنگ به سر میبرد، ابتدا به زن او و سپس به دختر او چشم داشت.
زبان و بینی و گوشها و پستانهای آن دختر پس از کامجویی خشیارشا بریده میشوند و جلوی سگها انداخته میگردند.
ماسیست پس از بازگشت از جنگ از ماجرا آگاه میشود و سر به شورش بر میدارد.
خشیارشا دستور میدهد تا او را همراه با جمیع فرزندان و خانوادههایشان قتلعام کنند تا نسل آنان از بین برود.برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رجبی، پرویز، هزارههای گمشده، جلد سوم، تهران، ۱۳۸۱، ص ۴۱؛ ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، ۱۳۷۷، ص ۷۲ و ۷۳؛ تواریخ هرودوت، کتاب نهم، بندهای ۱۰۹ تا ۱۱۲.
ادامه دارد.....!!
با سلام
این هم افتخاری دیگر برای ناصبییان کوروش پرست !!
هخامنشیان و تجاوز به زنان و مثله کردن آنان
قبلاً از تجاوز خشیارشا به زن و دختر ماسیست و سپس قتلعام همگی اعضای خانواده آنان به دست این شاه هخامنشی یاد کردیم.
کتزیاس مورخ و پزشک رسمی دربار هخامنشی نمونههای فراوان دیگری را نیز نقل کرده است.
او آورده که خشیارشای دوم به این دلیل به جانشینی پدرش اردشیر گمارده شد که تمامی هفده پسر دیگرش حرامزاده بودند و محصول همخوابگی او با فواحش و کنیزان و دختران اسیری که از سرزمینهای گوناگون به دربار گسیل شده بودند.
او همچنین آورده است که دختری به نام رکسانا/ رخشان را پس از آنکه بدو تجاوز نمودند، بطور زنده قطعهقطعهاش کردند.:Narahat az:
برای نمونهای از منابع بنگرید به: خلاصه تاریخ کتزیاس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، ص ۹۰ و ۱۰۳ و ۱۰۴٫
موضوع را باید از دیده دیگزی بررسی کنیم !!!! اینکه افتخار چیست!؟؟! افتخار چیزیه که ما در مقابل دیگران با وجود ان دارای یک نوع غرور خاص شویم !!! و هخامنشیان برای ایرانیان این غرور رو به ارمغان آورده !!! که شما اگر با ادم هایی که خارج از ایران هستند صحبت کنید اگر کمی از ایران بدانند همان تخت جمشید و هخامنشیان و کوروش است!!!
با دلایلی که در بالا مبنی ب خیانت و اینها میبینم کاملا مخالفم چون این امر یک امر انسانی بوده !!! خشایار شاه ادم بوده!!!ادم خوب و بد داریم پس ایا درسته که بر مبنای ان قضاوت کنیم !!! ایا درسته ب مبنای حکومت یزید بر اسلام قضاوت کنیم ؟!؟!؟!؟ جوابی دارید؟!؟!؟!
با سلام
جناب ͼmohammadͽ اینطور که فرمودید نیست !
افتخار تنها نماد چنتا سنگ شکسته بجامانده نیست !که تازه آنها هم در جای خود هزاران سوال علمی به جای گذاشته !
با این نماد گرایی به جای نمیتوانیم برسیم
مخالفت شما زمانی ارزش دارد که سندی برای مخالفت خود داشته باشید اگر نه که علاقه کار دل و احساس هر کسی میتواند هر که را که بخواهد دوست داشته باشد تا ملاک را چه قرار دهد
ما برای بد بودن و خوب بودن ملاک داریم !بله درست میفرماید اینها انسانهایی بوده اند ظالم ما هم همین را داریم ثابت میکنیم که عدهای گبر باد در غبغب خود نیاندازند و از شاهان هخامنشی ظالم افسانه درست کنند
آنچه باید به ان پرداخته شود هویت این پادشاهان و ظلمهایی است که در زمان خود انجام داده اند .
با سلام
اینهم یکی دیگر از افتخاراتشاهان هخامنشی
کتزیاس نیز که مورخ و پزشک رسمی دربار هخامنشی بود، از افتخارات داریوششاه یاد کرده و آورده است که داریوش در حمله به سرزمین سکاییان غربی (کالسِدونیها) دستور داد تا خانهها و معابد آنان را ویران کنند و به آتش بکشند.
او همچنین آورده است که باقیمانده آنان در زمان خشیارشا محاصره شدند و تا «آخرین نفر» قتلعام گردیدند. و چنین بود که نسل سکاییان کالسدونی از زمین برانداخته شد.بنگرید به: خلاصه تاریخ کتزیاس، ترجمه و تحشیه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، ص ۵۷ و ۶۶٫
اینهم یکی دیگر از افتخارات [=century gothic]شاهان هخامنشی
زنان یکی از مظلومترین و ستمکشیدهترین اعضای جوامع انسانی بودهاند که قربانی جنگها و تجاوزهای متجاوزان و جهانگشایان میشدند. زنانی که شوهران یا پدران خود را از دست میدادند و به اسارت و بردگی گرفته میشدند.
رفتار کورش با زنان نیز از این قاعده همیشگی تاریخ جنگها و تجاوزات بشری مستثنا نبوده است.
یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش و بخصوص بخشندگیهای او بدان استناد میشود، کورشنامه گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخشهای دلپسند آن اکتفا میشود و جزئیات این «بخشندگی» دقیقاً مشخص نمیشود.:Narahat az:
به موجب این متن، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمینهای غربی ایران رفت.
او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازندهای خوش الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگیاش دلکشتر و روحپرورتر از خانهاش شود».
یکی دیگر از زنان تحت تملک کورش، همسر مردی به نام آبراداتاس بود. آبراداتاس به عنوان سفیر به باختر/ باکتریا گسیل شد و زنش برای کورش تصرف گردید. محافظی که کورش مأمور مراقبت از این زن و دیگر زنان اسیر کرده بود، به او میگوید: «هیچ غصه مخور که ما تو را به خدمت کسی میبریم که حکمفرمای همه ماست و نامش کورش است». زن با شنیدن این جمله شروع به شیون و ناله و زاری میکند و بر سر خویش میکوبد.
زنان اسیر دیگر نیز با او در مویه و شیون همراهی میکنند و ناله و تضرع سر میدهند.
تأثیر این ناله و استغاثهها فقط همین بود که محافظ زنان برای کورش خبر ببرد که: «در حین تضرع و بر سر کوفتن زن آبراداتاس، گردن و بازوی بلورینش بیرون افتاد و چون قطعهای جواهر بدرخشید. به تو اطمینان میدهم که در سراسر آسیا اندامی به این رعنایی و ملاحت نخواهی یافت».برای آگاهی بیشتر بنگرید به: گزنفون، کوروشنامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۸٫
این هم نمونه ای دیگر ............! افتخارات [=century gothic]شاهان هخامنشی
پیش از این به برخی از جنبشهای نواحی تحت سلطه هخامنشیان پرداختیم و از جمله از مقاومت و تلاش استقلالطلبانه مادها در برابر اشغال هخامنشیان و سرکوب بیرحمانه داریوش که به گفته خود او در کتیبه بیستون منجر به قتلعام ۳۸٫۰۰۰ تن از آنان شد، یاد کردیم.
نمونه دیگری از کوشش مردمان سرزمینهای زیر نفوذ هخامنشیان برای رهایی از سلطه آنان، مصر است.:Sham:
مصریان برای چندمین بار در سال ۴۶۰ پیش از میلاد به رهبری ایناروس قیام میکنند و همچون مادها به مرز پیروزی نزدیک میشوند. اما اردشیر یکم هخامنشی به سرعت نیروهای ضد شورش هخامنشی را به سرداری بگبوخشه به مصر اعزام میکند.
بگبوخشه که سابقه سرکوب موفقیتآمیز قیام بابلیان را نیز در پرونده خود داشته است، به فرمان شاهنشاه هخامنشی با سپاه بیشماری که با خود همراه کرده بود، دست به سرکوب و قتلعام مصریان میزند و مجدداً سلطه هخامنشیان بر مصر را برقرار میسازد. این واقعه بر روی دو مُهر هخامنشی ثبت شده که متعلق به بگبوخشه و اردشیر یکم هستند.
بر این گفته داریوش تأکید میکند که «نیزه مرد پارسی بسی دورتر جای رفته».
برای آگاهی بیشتر بنگرید به: هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران، نشر ماهی، ۱۳۸۷، صفحه ۲۴۲ تا ۲۴۹ (تصاویر بالا نیز از همین مأخذ هستند).
.