جمع بندی منظور از گناه پیامبر در آیه 2 فتح و آیه 19 محمد چیست ؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منظور از گناه پیامبر در آیه 2 فتح و آیه 19 محمد چیست ؟

پیامبر معصوم هست و گناهی از او سر نمی زند پس منظور از گناه پیامبر در آیه 2 سوره فتح و آیه 19 سوره محمد چیست ؟؟

آیه 2 سوره فتح

لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يهَْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا(2)

تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد براى تو بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام كند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد. (2)

آیه 19 سوره محمد

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْوَئكمُ‏ْ(19)

پس بدان كه هيچ خدايى جز اللَّه نيست. از گناه خود و از گناه مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه. خدا مى‏داند كه روز به كجا مى‏رويد و شب به كجا مى‏آراميد. (19)

victoryone;230454 نوشت:
پیامبر معصوم هست و گناهی از او سر نمی زند پس منظور از گناه پیامبر در آیه 2 سوره فتح و آیه 19 سوره محمد چیست ؟؟

آیه 2 سوره فتح

لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يهَْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا(2)

تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد براى تو بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام كند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد. (2)

[=book antiqua] با سلام

نتائج بزرگ فتح المبين
در اين دو آيه قسمتى از نتائج پر بركت ((فتح مبين )) (صلح حديبيه ) كه در آيه قبل آمده است تشريح شده مى فرمايد: هدف اين بود كه خداوند گناهان قبل و بعد تو را بيامرزد و نعمتش را بر تو تمام كند و تو را به راه راست هدايت فرمايد (ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر و يتم نعمته عليك و يهديك صراطا مستقيما).
((و تو را به پيروزى شكستناپذيرى برساند)) (و ينصرك الله نصرا عزيزا).
و به اين ترتيب خداوند چهار موهبت عظيم در سايه اين فتح مبين نصيب پيامبرش كرد: مغفرت ، تكميل نعمت ، هدايت ، و نصرت .

1 - پاسخ به چند سؤ ال مهم
در اينجا سؤ الات زيادى مطرح شده و مفسران از قديمترين ايام تاكنون به پاسخ اين سؤ الات پرداخته اند.
مخصوصا سه سؤ ال زير درباره نخستين موهبت الهى يعنى موهبت ((مغفرت گناهان گذشته و آينده )) مطرح است .
1 - با اينكه پيامبر به حكم مقام عصمت از هر گناهى پاك است منظور از اين جمله چيست ؟:sham:

مهم اين است كه ما رابطه ((فتح حديبيه )) را با مساءله ((آمرزش ‍ گناه )) پيدا كنيم كه كليد اصلى پاسخ به سؤ الات سهگانه فوق در آن نهفته است .
با دقت در حوادث و رويدادهاى تاريخى به اين نتيجه مى رسيم : هنگامى كه مكتبى راستين ظاهر مى شود و قد بر مى افرازد، وفاداران به سنن خرافى كه موجوديت خود را در خطر مى بينند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن مى بندند، شايعه ها مى سازند، و دروغها ميپردازند، گناهان مختلف براى او مى شمرند
و در انتظارند ببينند سرانجام كارش به كجا مى رسد؟.
اگر اين مكتب در مسير پيشرفت خود مواجه با شكست شود، دستاويزى محكم براى اثبات نسبتهاى ناروا بدست مخالفان مى افتد، و فرياد مى كشند نگفتيم چنين است ، نگفتيم چنان است ؟
اما هنگامى كه به پيروزى نائل گردد و برنامه هاى خود را از بوته آزمايش ‍ موفق بيرون آورد، تمام نسبتهاى ناروا نقش بر آب مى شود، و تمام ((نگفتيم ها)) به افسوس و ندامت مبدل مى گردد و جاى خود را به ((ندانستيم ها)) مى دهد!.
مخصوصا در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) اين نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى بسيار فراوان بود، او را جنگ طلب ، آتشافروز، بى اعتنا به سنتهاى راستين غير قابل تفاهم ، و مانند آن مى شمردند.
صلح حديبيه به خوبى نشان داد كه آئين او بر خلاف آنچه دشمنان ميپندارند يك آئين پيشرو و الهى است و آيات قرآنش ضامن تربيت نفوس انسانها و پايانگر ظلم و ستم و جنگ و خونريزى است .
او به خانه خدا احترام مى گذارد، هرگز بى دليل به قوم و جمعيتى حمله نمى كند، او اهل منطق و حساب است ، پيروانش به او عشق مى ورزند، او به راستى همه انسانها را به سوى محبوبشان الله دعوت مى كند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحميل نكنند او طالب صلح و آرامش ‍ است .
به اين ترتيب فتح حديبيه تمام گناهانى كه قبل از هجرت ، و بعد از هجرت ، يا تمام گناهانى كه قبل از اين ماجرا و حتى در آينده ممكن بود به او نسبت دهند همه را شست ، و چون خداوند اين پيروزى را نصيب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نمود ميتوان گفت خداوند همه آنها را شستشو كرد.
نتيجه اينكه اين گناهان ، گناهان واقعى نبود، بلكه گناهانى بود پندارى و در افكار مردم و در باور آنها،:sham::sham::sham:
چنانكه در آيه 14 سوره شعراء داستان موسى (عليه السلام )
مى خوانيم كه موسى به پيشگاه خدا عرضه داشت : و لهم على ذنب فاخاف ان يقتلون : ((فرعونيان بر من گناهى دارند كه ميترسم به جرم آن گناه مرا بكشند)) در حالى كه گناه او چيزى جز يارى فرد مظلومى از بنى اسرائيل و كوبيدن ستمگرى از فرعونيان نبود.
بديهى است اين نه تنها گناه نبود بلكه حمايت از مظلوم ، بود ولى از دريچه چشم فرعونيان گناه محسوب مى شد.
به تعبير ديگر ((ذنب )) در لغت به معنى آثار شوم و تبعات كارى است ، ظهور اسلام در آغاز، زندگى مشركان را به هم ريخت ، ولى پيروزيهاى بعد سبب شد كه آن تبعات به دست فراموشى سپرده شود.
هر گاه خانه كهنه و فرسودهاى را كه سر پناه فعلى ما است ، و به آن دلبستگى داريم خراب كنند ممكن است اين كار را تخطئه كنيم ، ولى بعد از آنكه ساختمانى محكم و مجهز بجاى آن ساخته شد، و تمام ناراحتيها بر طرف گشت ، قضاوت ما به كلى دگرگون مى شود.
مشركان مكه ، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن ، ذهنيات نادرستى درباره اسلام و شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) داشتند كه پيروزيهاى بعد بر همه آنها خط بطلان كشيد.
آرى اگر رابطه آمرزش اين گناهان را با مساءله فتح حديبيه در نظر بگيريم مطلب كاملا روشن است ، رابطهاى كه از ((لام )) ((ليغفر لك الله )) استفاده مى شود و كليد رمز براى گشودن معنى آيه است .
اما آنها كه به اين نكته توجه نكرده اند در اينجا مقام عصمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را زير سؤ ال برده اند و براى او (نعوذ بالله ) گناهانى قائل شده اند كه خدا در پرتو فتح حديبيه آنها را بخشيده است ، يا آيه را بر خلاف ظاهر معنى كرده اند.
از جمله گفته اند: مراد گناهان است !
و بعضى گفته اند: منظور گناهانى است كه مردم درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مرتكب شده بودند مانند اذيت و آزارها، كه با فتح حديبيه از ميان رفت ! (در اين صورت ذنب اضافه به مفعول شده نه فاعل )!.:sham:
و يا آن را به معنى ((ترك اولى )) گرفته اند.
و يا به معنى گناهان فرضى تفسير كرده اند كه اگر فرضا گناهى در آينده يا گذشته مرتكب ميشدى ما آنها را مى بخشيديم .
اما روشن است كه همه اينها تكلفاتى است بدون دليل ، چه اينكه اگر ما عصمت انبياء را مخدوش كنيم فلسفه وجودى آنها از ميان مى رود، زيرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بايد در همه چيز سرمشق باشد چگونه يك فرد گنهكار مى تواند اين نقش را ايفا كند.
به علاوه او خود نياز به رهبر و راهنماى ديگرى دارد تا هدايتش ‍ نمايد.
تفسيرهاى ديگر نيز بسيار مخالف ظاهر است و اشكال مهم اين است كه ارتباط آمرزش گناه را از مساءله صلح حديبيه قطع مى كند.
بهترين تفسير همان است كه در بالا اشاره شد
اينها همه درباره نخستين موهبت از مواهب چهارگانهاى است كه خداوند در پرتو صلح ((صلح حديبيه )) به پيامبرش داد.
اما ((اتمام نعمت پروردگار)) و ((هدايت به جاده صاف و مستقيم )) و ((نصرت شكست ناپذير الهى )) بعد از پيروزى حديبيه چيزى نيست كه بر كسى مكتوم بماند، اسلام به سرعت گسترش يافت قلوب آماده را تسخير كرد، عظمت تعليمات آن بر همگان آشكار شد، سمپاشيها را خنثى نمود، نعمت خداوندى را كامل كرد، و براهى مستقيم به سوى پيروزيهاى عظيم هموار ساخت به طورى كه در ماجراى
فتح مكه لشكر اسلام بدون هيچگونه مقاومت مهمترين دژ دشمن را گشود.

تفسیر نمونه

victoryone;230454 نوشت:

آیه 19 سوره محمد

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْوَئكمُ‏ْ(19)

پس بدان كه هيچ خدايى جز اللَّه نيست. از گناه خود و از گناه مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه. خدا مى‏داند كه روز به كجا مى‏رويد و شب به كجا مى‏آراميد. (19)

[=book antiqua]نشانه هاى رستاخيز ظاهر شده !
اين آيات ترسيمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آيات و سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مساءله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام است .
در سوره هاى مدنى سخن از منافقان بسيار آمده در حالى كه در سوره هاى مكى از آنها خبرى نيست ، چرا كه مساءله نفاق بعد از پيروزى اسلام و قدرت و سلطه آن بود، زيرا مخالفان در موضع ضعيفتر قرار گرفتند آنچنانكه مخالفت خود را نمى توانستند آشكارا بيان كنند لذا ظاهرا خود را به لباس اسلام درآورده تا از خشم مسلمين راستين در امان بمانند، ولى در باطن به انواع توطئه ها مشغول بودند، يهود مدينه كه از قدرت نظامى و اقتصادى قابل ملاحظه اى برخوردار بودند نيز پشتوانه اى براى منافقين محسوب مى شدند.
به هر حال آنها در صف مؤ منان راستين جاى داشتند، و در نماز جمعه يا
در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شركت مى كردند، ولى عكس العملهايشان در برابر آيات قرآن بيانگر قلبهاى بيمارشان بود.
در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: ((گروهى از آنان نزد تو مى آيند، به سخنانت گوش فرا مى دهند، اما هنگامى كه از نزد تو بيرون مى روند به مؤ منانى كه خداوند به آنها علم و دانش ‍ بخشيده از روى استهزاء و تحقير مى گويند: اين مرد الان چه گفت ))؟! (و منهم من يستمع اليك حتى اذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ما ذا قال آنفا).
منظورشان از اين مرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود.
تعبير آنها در مورد شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سخنان پر محتواى آن حضرت به قدرى زشت و زننده و تحقيرآميز بود كه نشان مى داد آنها اصلا به وحى آسمانى ايمان نياورده اند.
((آنفا)) از ماده ((انف )) به معنى ((بينى )) است ، و از آنجا كه بينى در صفحه صورت انسان برجستگى خاصى دارد اين كلمه درباره افراد شريف يك قوم به كار مى رود، و نيز در مورد زمان مقدم بر زمان حال اين تعبير به كار رفته ، همانگونه كه در آيه مورد بحث آمده است .
ضمنا تعبير به ((الذين اوتوا العلم )) نشان مى دهد كه يكى از مشخصات مؤ منان داشتن آگاهى كافى است آرى علم است كه سرچشمه ايمان است ، و هم زائيده و محصول ايمان .
ولى قرآن در پايان آيه پاسخ دندانشكنى به آنها گفته ، مى فرمايد: ((سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نامفهوم نبوده و پيچيدگى خاصى ندارد، بلكه كسانى هستند كه خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده و از هوا و هوسهايشان پيروى كرده اند لذا چيزى از آن نمى فهمند))! (اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا اهوائهم ).
در حقيقت جمله دوم علتى است براى جمله نخست يعنى هواپرستى قدرت ادراك حقائق و حس تشخيص را از آدمى مى گيرد، و پرده بر قلب او مى افكند به طورى كه قلوب هواپرستان همانند ظرفى مى شود كه در آن را بسته و مهر و موم كرده اند، نه چيزى وارد آن مى شود و نه چيزى از آن خارج مى گردد.
نقطه مقابل آنها مؤ منان راستين هستند كه آيه بعد درباره آنها مى گويد: ((كسانى كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و روح تقوا و پرهيزكارى به آنها مى بخشد)) (والذين اهتدوا زادهم هدى و آتيهم تقويهم ).

تفسیر نمونه

رضا;230461 نوشت:
[=book antiqua]

[=book antiqua]نشانه هاى رستاخيز ظاهر شده !
اين آيات ترسيمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آيات و سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مساءله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام است .
در سوره هاى مدنى سخن از منافقان بسيار آمده در حالى كه در سوره هاى مكى از آنها خبرى نيست ، چرا كه مساءله نفاق بعد از پيروزى اسلام و قدرت و سلطه آن بود، زيرا مخالفان در موضع ضعيفتر قرار گرفتند آنچنانكه مخالفت خود را نمى توانستند آشكارا بيان كنند لذا ظاهرا خود را به لباس اسلام درآورده تا از خشم مسلمين راستين در امان بمانند، ولى در باطن به انواع توطئه ها مشغول بودند، يهود مدينه كه از قدرت نظامى و اقتصادى قابل ملاحظه اى برخوردار بودند نيز پشتوانه اى براى منافقين محسوب مى شدند.
به هر حال آنها در صف مؤ منان راستين جاى داشتند، و در نماز جمعه يا
در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شركت مى كردند، ولى عكس العملهايشان در برابر آيات قرآن بيانگر قلبهاى بيمارشان بود.
در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: ((گروهى از آنان نزد تو مى آيند، به سخنانت گوش فرا مى دهند، اما هنگامى كه از نزد تو بيرون مى روند به مؤ منانى كه خداوند به آنها علم و دانش ‍ بخشيده از روى استهزاء و تحقير مى گويند: اين مرد الان چه گفت ))؟! (و منهم من يستمع اليك حتى اذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ما ذا قال آنفا).
منظورشان از اين مرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود.
تعبير آنها در مورد شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سخنان پر محتواى آن حضرت به قدرى زشت و زننده و تحقيرآميز بود كه نشان مى داد آنها اصلا به وحى آسمانى ايمان نياورده اند.
((آنفا)) از ماده ((انف )) به معنى ((بينى )) است ، و از آنجا كه بينى در صفحه صورت انسان برجستگى خاصى دارد اين كلمه درباره افراد شريف يك قوم به كار مى رود، و نيز در مورد زمان مقدم بر زمان حال اين تعبير به كار رفته ، همانگونه كه در آيه مورد بحث آمده است .
ضمنا تعبير به ((الذين اوتوا العلم )) نشان مى دهد كه يكى از مشخصات مؤ منان داشتن آگاهى كافى است آرى علم است كه سرچشمه ايمان است ، و هم زائيده و محصول ايمان .
ولى قرآن در پايان آيه پاسخ دندانشكنى به آنها گفته ، مى فرمايد: ((سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نامفهوم نبوده و پيچيدگى خاصى ندارد، بلكه كسانى هستند كه خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده و از هوا و هوسهايشان پيروى كرده اند لذا چيزى از آن نمى فهمند))! (اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا اهوائهم ).
در حقيقت جمله دوم علتى است براى جمله نخست يعنى هواپرستى قدرت ادراك حقائق و حس تشخيص را از آدمى مى گيرد، و پرده بر قلب او مى افكند به طورى كه قلوب هواپرستان همانند ظرفى مى شود كه در آن را بسته و مهر و موم كرده اند، نه چيزى وارد آن مى شود و نه چيزى از آن خارج مى گردد.
نقطه مقابل آنها مؤ منان راستين هستند كه آيه بعد درباره آنها مى گويد: ((كسانى كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و روح تقوا و پرهيزكارى به آنها مى بخشد)) (والذين اهتدوا زادهم هدى و آتيهم تقويهم ).

تفسیر نمونه

این تفسیر ربطی به آیه 19 سوره محمد نداشت:Gig:

تفسیر نمونه در مورد این آیه

(آيه 19)- اين آيه به عنوان نتيجه گيرى از گفتگوهايى كه در آيات قبل پيرامون ايمان و كفر و سرنوشت مؤمنان و كافران آمده بود، مى‏فرمايد: «پس بدان كه معبودى جز اللّه نيست» (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ).
يعنى روى خط توحيد محكم بايست كه داروى شفا بخش و بهترين وسيله نجات همين توحيد است كه آثار آن در آيات قبل بيان شد.
به دنبال اين مسأله عقيدتى باز به سراغ مسأله تقوا و پاكى از گناه رفته، مى‏افزايد: «و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
پيداست پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به حكم مقام عصمت هرگز مرتكب گناهى نشده، اين گونه تعبيرها يا اشاره به مسأله «ترك اولى» و «حسنات الابرار سيّئات المقرّبين» است، و يا سرمشقى است براى مسلمانان.
و در ذيل آيه به عنوان بيان علت مى‏فرمايد: «خداوند محل حركت و قرار گاه شما را مى‏داند» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ).
از ظاهر و آشكار و درون و برون سرّ و نجواى شما با خبر است، به همين دليل بايد به سوى او برويد و از درگاه او طلب عفو كنيد.


حالا تر ک اولی و سر مشقی برای مسلمین منظورش چیه ؟؟؟؟

victoryone;230467 نوشت:
این تفسیر ربطی به آیه 19 سوره محمد نداشت:Gig:


[=Book Antiqua]
با سلام
اگر تفسیر نمونه را ندار
[=Book Antiqua]ی[=Book Antiqua]د تا در اختیارتان بگذارم

victoryone;230467 نوشت:

تفسیر نمونه در مورد این آیه

(آيه 19)- اين آيه به عنوان نتيجه گيرى از گفتگوهايى كه در آيات قبل پيرامون ايمان و كفر و سرنوشت مؤمنان و كافران آمده بود، مى‏فرمايد: «پس بدان كه معبودى جز اللّه نيست» (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ).
يعنى روى خط توحيد محكم بايست كه داروى شفا بخش و بهترين وسيله نجات همين توحيد است كه آثار آن در آيات قبل بيان شد.
به دنبال اين مسأله عقيدتى باز به سراغ مسأله تقوا و پاكى از گناه رفته، مى‏افزايد: «و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
پيداست پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به حكم مقام عصمت هرگز مرتكب گناهى نشده، اين گونه تعبيرها يا اشاره به مسأله «ترك اولى» و «حسنات الابرار سيّئات المقرّبين» است، و يا سرمشقى است براى مسلمانان.
و در ذيل آيه به عنوان بيان علت مى‏فرمايد: «خداوند محل حركت و قرار گاه شما را مى‏داند» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ).
از ظاهر و آشكار و درون و برون سرّ و نجواى شما با خبر است، به همين دليل بايد به سوى او برويد و از درگاه او طلب عفو كنيد.


حالا تر ک اولی و سر مشقی برای مسلمین منظورش چیه ؟؟؟؟

[=Book Antiqua]آخرين آيه مورد بحث به عنوان نتيجه گيرى از گفتگوهائى كه در آيات قبل پيرامون ايمان و كفر و سرنوشت مؤ منان و كافران آمده بود، مى فرمايد: ((پس بدان كه معبودى جز الله نيست )) (فاعلم انه لا اله الا الله ).
يعنى روى خط توحيد محكم بهايست كه داروى شفابخش و بهترين وسيله نجات همين توحيد است كه آثار آن در آيات قبل بيان شد.
بنابراين مفهوم اين سخن آن نيست كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از توحيد آگاه نبوده بلكه منظور ادامه اين خط است ، درست شبيه آنچه در تفسير سوره حمد در آيه اهدنا الصراط المستقيم گفته اند كه مفهومش هدايت نيافتن نيست بلكه مفهومش اين است كه ما را بر خط هدايت ثابت بدار.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور تفكر بيشتر در امر توحيد، و ارتقاء به مقامات بالاتر است ، چرا كه اين مساءله اى است كه هر چه در آن بيشتر بينديشند و آيات خدا را بيشتر مطالعه كنند به مرحله عاليترى مى رسند، و بررسى آنچه در آيات قبل در مورد ايمان و كفر گفته شد خود عاملى است براى افزايش ايمان و كفر.
سومين تفسير اين است كه منظور از آن جنبه هاى عملى توحيد است يعنى بدان تنها پناهگاه در عالم او است ، به او پناه بر، و حل مشكلاتت را فقط از او بخواه ، و از انبوه دشمنان هرگز وحشت مكن .
به دنبال اين مساءله عقيدتى باز به سراغ مساءله تقوا و پاكى از گناه رفته ، مى افزايد: ((براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن )) (و استغفر لذنبك و للمؤ منين و المؤ منات ).
پيدا است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به حكم مقام عصمت هرگز مرتكب گناهى نشده ، اينگونه تعبيرها يا اشاره به مساءله ترك اولى و ((حسنات الابرار سيئات المقربين )) است ، و يا سرمشقى است براى مسلمانان .:Sham:
در حديثى آمده است كه ((حذيفة يمان )) مى گويد: ((من مرد تندزبانى بودم و نسبت به خانواده ام تندى مى نمودم ، عرض كردم اى رسول خدا! مى ترسم عاقبت زبانم مرا دوزخى كند))! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: فاين انت من الاستغفار؟ انى لاستغفر الله فى اليوم ماة مرة !: ((از استغفار غفلت مكن ، حتى خود من هر روز يكصد مرتبه استغفار مى كنم ))! (در بعضى از روايات نيز هفتاد مرتبه آمده است ).
اگر ديگران از گناهان و معاصى خود استغفار مى كنند پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن لحظه اى كه از ياد خدا غافل مانده و يا كار خوبترى را رها كرده و به سراغ خوب رفته است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه در اينجا خداوند براى مؤ منين و مؤ منات شفاعت كرده ، و دستور استغفار به پيامبرش داده ، تا آنها را مشمول رحمت خود كند، و از اينجا عمق مساءله ((شفاعت )) در دنيا و آخرت ، و همچنين مشروعيت و اهميت مساءله توسل ظاهر مى شود.
و در ذيل آيه به عنوان بيان علت مى فرمايد: ((خداوند محل حركت و قرارگاه شما را مى داند)) (و الله يعلم متقلبكم و مثويكم ).
از ظاهر و آشكار و درون و برون و سر و نجواى شما با خبر است ، و حتى از انديشه ها و نيات شما در حركات و سكونتان كاملا آگاهى دارد، به همين دليل بايد به سوى او برويد و از درگاه او طلب عفو كنيد.
((متقلب )) به معنى جايگاه رفت و آمد و مثوى به معنى محل استقرار است .
ظاهر اين است كه اين دو كلمه مفهوم وسيعى دارد كه تمام حركات و سكون آدمى را چه در دنيا و چه در آخرت ، چه در دوران جنينى و چه در قبور، را شامل مى شود، هر چند بسيارى از مفسران معانى محدودى براى آن نموده اند.
تفسیر نمونه

سلام

اگر امکانش هست فایل تفسیر نمونه بگذارید
ممنون

victoryone;230474 نوشت:
سلام

اگر امکانش هست فایل تفسیر نمونه بگذارید
ممنون

http://www.andisheqom.com/Files/qurantafasir.php?idVeiw=3705&level=2&subid=3705

[=Book Antiqua]تفسیر نمونه - به تفکیک جلد

[=Book Antiqua]

تفسیر نمونه، یکی از با ارزشترین تالیفات آیت الله ناصر مکارم شیرازی و برخی دیگر از محققین به زبان فارسی است که در ۲۷ جلد منتشر شده به تفکیک جلد برای کاربران آماده گردیده است.

[=Book Antiqua]
دانلود در ادامه مطلب

[=Book Antiqua]این تفسیر که به زبان ساده و گویا و قابل استفاده برای عموم نوشته شده شامل همه آیات قرآن کریم بوده و مهم‏ترین ویژگی آن عصری و اجتماعی بودن است. ویژگی دیگر آن در گرایش به جنبه‏های هدایتی و تربیتی است. شیوه ارائه مطالب در این تفسیر چنین است که در آغاز، پس از بیان نکات کلی در هر سوره، به فضای حاکم بر سوره، سبک و سیاق و موضوعات مهم مطرح شده در سوره اشاره می‏شود، سپس به مضمون آیه پرداخته و با روشی تحلیلی مسائل زندگی و هدایت انسان را تشریح می‏کند.[=Book Antiqua]

[]
  • [=Book Antiqua]
    [=Book Antiqua] [=Book Antiqua]تفسیر نمونه - خواندن آنلاین[=Book Antiqua]
  • [=Book Antiqua] [/]
  • [=&quot]بسم الله الرحمن الرحیم
    [=&quot]

    [=&quot]با سلام و احترام
    [=&quot]

    [=&quot]برای پاسخ به سوال مطرح شده ابتدا باید به معنی دو کلمه « ذنب» و « غفران» توجه شود.کلمه ذنب در اصطلاح بیشتر به معنی گناه و معصیت به کار می رود« [=&quot] الذنب: الإثم و المعصية» (كتاب العين، ج‏8، ص: 190[=&quot]) غفران نیز به معنی عفو بخشش گناه و خطا ذکر شده است.([=&quot] لسان العرب، ج‏5، ص: 25)[=&quot].

    [=&quot]منظور از" مغفرت" در اینجا معناى معروفش كه عبارت است از ترك عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نيست، چون كلمه" ذنب" در لغت آن طور كه از موارد استعمال آن استفاده مى‏شود عبارت است از عملى كه آثار و تبعات بدى دارد، حال هر چه باشد. و مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افكندن بر روى هر چيز، ولى بايد اين را هم بدانيم كه اين دو معنا كه براى دو لفظ" ذنب" و" مغفرت" ذكر كرديم (و گفتيم كه متبادر از لفظ" ذنب" مخالفت امر مولوى است كه عقاب در پى بياورد، و متبادر از كلمه" مغفرت" ترك عقاب بر آن مخالفت است) معنايى است كه نظر عرف مردمان متشرع به آن دو لفظ داده، و گرنه معناى لغوى ذنب همان بود كه گفتيم عبارت است از هر عملى كه آثار شوم داشته باشد، و معناى لغوى مغفرت هم پوشاندن هر چيز است.

    [=&quot]حال كه معناى لغوى و عرفى اين دو كلمه روشن شد، مى‏گوييم قيام رسول خدا به دعوت مردم، و نهضتش عليه كفر و وثنيت، از قبل از هجرت و ادامه‏اش تا بعد از آن، و[=&quot]جنگهايى كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى كلمه" ذنب" و خلاصه عملى بود حادثه آفرين و مساله ساز، و معلوم است كه كفار قريش ما دام كه شوكت و نيروى خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمى‏دادند، يعنى از ايجاد دردسر براى آن جناب كوتاهى نمى‏كردند، و هرگز زوال مليت و انهدام سنت و طريقه خود را، و نيز خون‏هايى كه از بزرگان ايشان ريخته شده، از ياد نمى‏بردند، و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پيامبر كينه‏هاى درونى خود را تسكين نمى‏دادند، دست بردار نبودند.
    [=&quot]

    [=&quot]اما خداى سبحان با فتح مكه و يا فتح حديبيه كه آن نيز منتهى به فتح مكه شد، شوكت و نيروى قريش را از آنان گرفت، و در نتيجه گناهانى كه رسول خدا (ص) در نظر مشركين داشت پوشانيد، و آن جناب را از شر قريش ايمنى داد.
    [=&quot]

    [=&quot]پس مراد از كلمه" ذنب"- و خدا داناتر است- تبعات بد، و آثار خطرناكى است كه دعوت آن جناب از ناحيه كفار و مشركين به بار مى‏آورد، و اين آثار از نظر لغت ذنب است، ذنبى است كه در نظر كفار وى را در برابر آن مستحق عقوبت مى‏ساخت.( ترجمه الميزان، ج‏18، ص: 381-382).
    :Gol::Gol:

    این معنی از ذنب که تبعات بد هست قابل قبول تر است.بهمین دلیلی که فرمود میگوید لیغفر،یعنی این فتح برای این است که....همچنین از گناهان آینده نیز صحبت میکند.و اصلا این بخشایش چه ربطی به فتح دارد؟(اگر ذنب به معنی گناه معمولی باشد)و در غیر اینصورت آیا غیر منطقی نیست بکسی بگوییم خداوند تمام گناهان آینده تو را میبخشد؟(پس هرچه خواستی گناه کن)!!!!حال آنکه در جاهای دیگر میفرماید اگر از هوای نفس ایشان(یادم نمیآید مشرکان،کافران یا...)تبعیت کنی ظالم خواهی بود.

    اما یک معنی دیگر از گناه وجود دارد که میتواند مصداق حال معصومین شود.در دعاهایی که از معصومین نقل شده که همیشه میخواندند بسیار استغفار میکردند.و هرچه مقام کسی بیشتر شود بیشتر احساس گناهکاری میکند.این به این علت است که خدا را بسیار بزرگ میبیند و فکر میکند باید شبانه روز تسبیح بگوید.مثلا حضرات معصومین با وجودیکه حتی یک لحظه از یاد خدا غافل نمیشدند هنگام پرداختن به امور دنیوی چون غذا خوردن(گرچه آنهم برای ایشان عبادت است)حالشان با هنگامی که نماز میخواندند یکی نبوده.و افسوس میخورند که چرا همیشه آنطور نیستند.(گرچه پرداختن و مشغول شدن به دنیا باعث میشود روحشان بتواند تحمل کند،وگرنه اگر همیشه آنطور بودند روحشان در جسمشان نمیماند.)بهرحال این است که حضرت محمد(ص) میفرمایند ما عبدناک حق معرفتک!جسم ایشان اگرچه بهترین بود اما خداوند بینهایت را نمیتوانست آنطور که خود ایشان دوست دارند پرستش کند.البته فکر نمیکنم ذنب در این سوره ارتباطی با این گناه داشته باشد.

    موضوع قفل شده است