₪ عنایت عجیب حضرت زهرا (سلام الله علیها) به جوان گناهکار ₪ فایل صوتی زیبا

تب‌های اولیه

51 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
₪ عنایت عجیب حضرت زهرا (سلام الله علیها) به جوان گناهکار ₪ فایل صوتی زیبا

داستان زیبا و تاثیرگذار یک بار اعتماد جوانی گناهکار به حضرت زهرا(سلام الله علیها)

تا انتها گوش کنید. مطمئن باشید انتهای ماجرا متفاوت از تصور شماست

فایل: 

maryam;201242 نوشت:
تا انتها گوش کنید. مطمئن باشید انتهای ماجرا متفاوت از تصور شماست

خیلی زیبا بود
دست شما درد نکنه

آخرش غیر قابل تصور بود
یا علی:Gol:

خییییییلی ممنون مریم جان
عالی بود

[=Microsoft Sans Serif]:hamdel:یا زهرا س:hamdel:

سلام دوست عزیز.
خاطراتمو با بیبی زهرا زنده کردی.
من یه شب خواب ایشان رو دیده بودم.
کربلا هم رفته ام.
خدا خیرت بده تا به حال اینجوری گریه نکرده ام.اسم حسین رو میارید گریم میگیره.
خدا خیرت بده.

خدا خیرتون بده
هر کی این فایل رو گذاشته انشاالله به زودی زود دستش برسه به ضریح اباعبدالله...
یا زهرا سلام الله علیها...
در پناه مهدی عج...

سلام
انگار خود حضرت خواست دستم به این فایل برسه... اشک تو چشمام جمع شد... یاد قرارام با مادرم حضرت زهرا (س) افتادم... انشالله دست منم بگیره... یعنی میشه؟... نا امید نیستم... هیچ بچه ای از محبت مادرش نا امید نمیشه... هر جا بریم بازم باید برگردیم پیش مادرمون

خدایا به امید تو راضی هستم به رضای تو

تشکر ویژه برای این مطلب... واسطه ی خیر بودن هم سعادتیه... اینکه آدم جزو خدمه ی اهل بیت باشه و سلام اونا رو به گوش بقیه برسونه... خدا خیرتون بده

سلام
بیش از 2000 دریافت این فایل صوتی در کمتر از سه روز نشان از علاقه و ارادت همه جوانان به حضرت زهرای مرضیه(س) است.
ایشالله دستگیر همه مون باشن.
یا علی:Gol:

گل ليلا;202317 نوشت:
بیش از 2000 دریافت این فایل صوتی در کمتر از سه روز نشان از علاقه و ارادت همه جوانان به حضرت زهرای مرضیه(س) است.

سلام جناب گل لیلا
بله همینطور هست البته عنوان جذاب این تاپیک هم بی تاثیر نبوده،به نظر بنده

گل ليلا;202317 نوشت:
ایشالله دستگیر همه مون باشن.

ان شا الله

maryam;201242 نوشت:

داستان زیبا و تاثیرگذار یک بار اعتماد جوانی گناهکار به حضرت زهرا(سلام الله علیها)

تا انتها گوش کنید. مطمئن باشید انتهای ماجرا متفاوت از تصور شماست


سلام خیلی خیلی عالی بود مرسی دستتون درد نکنه

یا زهرا
بسیار زیبا و دلنشین بود
متشکرم

سلام
می شه لطف کنید متن داستان رو بگذارید
برای قرار دادن توی سایتی دیگه ای لازم دارم

دستتون درد نکنه،‌عالی بود!!!
انشاا.. همه مون مورد توجه و تفقد و عنایت خانم قرار بگیریم!!! :Doaa:

سلام عذر میخوام ،میشه یه جوری بذارین بشه دانلودش کرد؟؟

ممنون میشم

یاحق

.raha.;210292 نوشت:
سلام عذر میخوام ،میشه یه جوری بذارین بشه دانلودش کرد؟؟

ممنون میشم

یاحق

سلام و عرض ادب :Gol:

قابل دانلود هست!!!!!

ولی برای راحتی بیشتر:

دستتون درد نکنه فوق العاده بود :Gol:
اجرتون با مادر سادات

به نام خدا

جزائک عند الله محفوظا
و عطائک لقائه :Gol:

بازم بگذارید اگر می شه

خیلی جالبه مخصوصا حضرت زهرا:ok:

دستتون درد نکنه! به بست بنده توجه فرمودین
خب اگه یه کسی مشکل اسبیکر داشته باشه چکار کنه؟
گوش نده!
دلتون میاد؟

fotros;210233 نوشت:
سلام
می شه لطف کنید متن داستان رو بگذارید
برای قرار دادن توی سایتی دیگه ای لازم دارم


چند وقت پيش توي تهران، توي حسينيه اي منبر ميرفتم، يه جووني اومد نزديک سي سالش. گفت حاج آقا من با شما کار دارم. گفتم بنويس، گفت نوشتني نيست. گفتم ببين منو قبول داري؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار ميکنم، کسي که نتونه حرفشو بنويسه بعدشم نميتونه بگه. يک و دو و سه و چهار کن و بنويس. گفت باشه.
فرداشب که اومديم، يه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه را که خوندم ديدم اين همونيه که من در به در دنبالش ميگشتم.
فرداشب اومد گفت که: چي شد؟
گفتم من نوکروتنم، من ميخوام با شما يه چند دقيقه صحبت کنم.
وعده کرديم و گفت که: منو چجوري ميبينيد شما؟
گفتم من نه رمالم نه جادوگرم چي بگم؟
گفت: نه ظاهري، گفتم بچه هيئتي
زد زير گريه گفت: خاک تو سر من کنند، تو اگر بدوني من چه جناياتي کردم، چه گناهايي کردم. فقط خوب خوبه اي که ميتونم بگم از گناهايي که کردم اينه که مادرمو چند بار کتک زدم، پدرمو زدم، ديگه عرق و شراب و کاراي ديگه شو، ديگه...
گفتم پس الآن اينجوري!!!!!
گفت حضرت زهرا دستمو گرفت
گفت حاج آقا من سرطاني بودم، سرطاني ميدوني يعني چي؟
گفتم يعني چي؟
گفت به کسي سرطاني ميگن که نه زمان حاليشه، نه مکان، نه شب عاشورا حاليشه، نه تو حسينيه، نه مکان ميفهمه
گفت من سرطاني بودم
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، هرکي هر کي رو جور ميکرد تو اين خونه مجردي اونجا رختخواب گناه و معصيت...
گفت شب عاشورا هرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نمازي، نه حسيني، هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ميگفت ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، دخترخانم چادري داشت ميرفت حسينيه
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم با هر مکافاتي که بود، ميرسونمت و ....ـ
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
گفت توي گريه يه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم حسينيه!
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
جواني، گناه
جواني، شهوت
اينارو هم هيچ حاليم نيست

گفت اين خانمه گفت: تو اگر لات هم هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟ گفت: چطور؟
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي لوتي وار به حرمت مادرم زهرا گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
گفت ما غيرتي شديم
لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا
سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم
از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد
همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، دم شيشه گفت: ايشاالله مادرم فاطمه دستتو بگيره، خدا خيرت بده آبروي منو نبردي، خدا خيرت بده...
ميگه اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و ....
تو صحبت ها که داشتم ميبردمش تا دم حسينيه، هي گريه ميکرد و با خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم چي ميگه
اما داشت به من ميگفت
ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ميگيره، اينارو ميگفت
منم سفت رانندگي ميکردم
پياده که شد رفت، آمدم خونه
ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند حسينيه
تو اينام فقط لات من بودم
گفت تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده
صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چپي هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند
ميگفت من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم
ميگفت پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم زهرا جان دست منو بگير
زهراجان يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير
من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم
کسي هم تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم
گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم ديگه، کسي نبود
ميگفت نزديکاي سحر بود، پدر و مادرم از حسينيه آمدند
تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمش رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان کجا بودي؟
گفتم چطور؟ گفت بوي حسين ميدي!
رضاجان بوي فاطمه ميدي، کجا بودي؟
افتادم به دست پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخش
من کتک زدم، اشتباه کردم
بابام گريه کن، مادرم گريه کن، داداشها، خواهرا... همه خوشحال
داداش ما، پسر ما، پسرم حسيني شده
صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم تو حسينيه
تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم
همه خوشحال
رئيس هيئت آدم عاقليه
آمد و پيشوني مارو بوسيد و بغلمون کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي
گفت منم هي زنجير ميزدم و ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم
هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به مهدي زدم گريه ميکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، رئيس هيئت منو صدا زد
(من یه خواهشی دارم به کسانی که دستشون به دهنشون میرسه، میتونند سالی چند نفرو کربلا ببرند تورو به خدا یکی از کسانی که کربلا میبرید از این طایفه باشه
اون جوونی که اهل این حرفها نیست اما یه روز عاشورا میاد، همون روز دستشو بگیر بگو خوش آمدی، میای بریم کربلا؟
این جوونا اگر شش گوشه ی حسینو ببینند گریه میکنند، متحول میشن، کربلا آدمو آدم میکنه)
اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
میگفت حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم
رئیس هیئت اومد گفت که: آقارضا، بریم تو حرم
گفتم برید من یه چند دقیقه کار دارم
تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان آدمم کردی؟
اومدم شبکه رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره
میگفت رئیس هیئت کاروان داره، مکه مدینه میبره. میگفت حاج آقا به جان زهرا سال تمام نشده بود گفت میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم مدینه ای؟
میگفت خلاصه کار برام پیش اومد و کار و دیگه رفیقای اون چنینی را گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
میگفت حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن را پیدا کن
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه و اینهاست، خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
چقدر خوبه دختردارها اینجوری دختر شوهر بدن، باریکلا
میگفت منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین رضاجان من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
میگفت منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادررمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی سینی را آورد گذاشت جلوی ما، یه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:
یا زهرا!!!!!

سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
میگفت من دیدم حاج آقا فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب فاطمه سفارشتو کرده


به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، زهرا آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
یا زهرا!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.دست اونی که این فایل گذاشته میبوسم چون من راحت نمیتونم اشک بریزم و این فایل این آرزوی من را برآورده کرد. به قول اون جوون من هم یک فرد سرطانی هستم و امیدوارم اینقدر غیرت داشته باشم که تو این روزا دست جلوی جان امیر المومنین(ع) دراز کنم و از ایشون کمک بخواهم.

داستان زیبا و تاثیرگذار یک بار اعتماد جوانی گناهکار به حضرت زهرا(سلام الله علیها)



چند وقت پيش توي تهران، توي حسينيه اي منبر ميرفتم، يه جووني اومد نزديک سي سالش. گفت حاج آقا من با شما کار دارم. گفتم بنويس، گفت نوشتني نيست. گفتم ببين منو قبول داري؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار ميکنم، کسي که نتونه حرفشو بنويسه بعدشم نميتونه بگه. يک و دو و سه و چهار کن و بنويس. گفت باشه.
فرداشب که اومديم، يه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه را که خوندم ديدم اين همونيه که من در به در دنبالش ميگشتم.
فرداشب اومد گفت که: چي شد؟
گفتم من نوکروتنم، من ميخوام با شما يه چند دقيقه صحبت کنم.
وعده کرديم و گفت که: منو چجوري ميبينيد شما؟
گفتم من نه رمالم نه جادوگرم چي بگم؟
گفت: نه ظاهري، گفتم بچه هيئتي
زد زير گريه گفت: خاک تو سر من کنند، تو اگر بدوني من چه جناياتي کردم، چه گناهايي کردم. فقط خوب خوبه اي که ميتونم بگم از گناهايي که کردم اينه که مادرمو چند بار کتک زدم، پدرمو زدم، ديگه عرق و شراب و کاراي ديگه شو، ديگه...
گفتم پس الآن اينجوري!!!!!
گفت حضرت زهرا دستمو گرفت
گفت حاج آقا من سرطاني بودم، سرطاني ميدوني يعني چي؟
گفتم يعني چي؟
گفت به کسي سرطاني ميگن که نه زمان حاليشه، نه مکان، نه شب عاشورا حاليشه، نه تو حسينيه، نه مکان ميفهمه
گفت من سرطاني بودم
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، هرکي هر کي رو جور ميکرد تو اين خونه مجردي اونجا رختخواب گناه و معصيت...
گفت شب عاشورا هرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نمازي، نه حسيني، هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ميگفت ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، دخترخانم چادري داشت ميرفت حسينيه
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم با هر مکافاتي که بود، ميرسونمت و ....ـ
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
گفت توي گريه يه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم حسينيه!
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
جواني، گناه
جواني، شهوت
اينارو هم هيچ حاليم نيست

گفت اين خانمه گفت: تو اگر لات هم هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟ گفت: چطور؟
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي لوتي وار به حرمت مادرم زهرا گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
گفت ما غيرتي شديم
لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا
سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم
از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد
همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، دم شيشه گفت: ايشاالله مادرم فاطمه دستتو بگيره، خدا خيرت بده آبروي منو نبردي، خدا خيرت بده...
ميگه اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و ....
تو صحبت ها که داشتم ميبردمش تا دم حسينيه، هي گريه ميکرد و با خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم چي ميگه
اما داشت به من ميگفت
ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ميگيره، اينارو ميگفت
منم سفت رانندگي ميکردم
پياده که شد رفت، آمدم خونه
ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند حسينيه
تو اينام فقط لات من بودم
گفت تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده
صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چپي هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند
ميگفت من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم
ميگفت پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم زهرا جان دست منو بگير
زهراجان يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير
من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم
کسي هم تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم
گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم ديگه، کسي نبود
ميگفت نزديکاي سحر بود، پدر و مادرم از حسينيه آمدند
تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمش رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان کجا بودي؟
گفتم چطور؟ گفت بوي حسين ميدي!
رضاجان بوي فاطمه ميدي، کجا بودي؟
افتادم به دست پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخش
من کتک زدم، اشتباه کردم
بابام گريه کن، مادرم گريه کن، داداشها، خواهرا... همه خوشحال
داداش ما، پسر ما، پسرم حسيني شده
صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم تو حسينيه
تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم
همه خوشحال
رئيس هيئت آدم عاقليه
آمد و پيشوني مارو بوسيد و بغلمون کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي
گفت منم هي زنجير ميزدم و ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم
هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به مهدي زدم گريه ميکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، رئيس هيئت منو صدا زد
(من یه خواهشی دارم به کسانی که دستشون به دهنشون میرسه، میتونند سالی چند نفرو کربلا ببرند تورو به خدا یکی از کسانی که کربلا میبرید از این طایفه باشه
اون جوونی که اهل این حرفها نیست اما یه روز عاشورا میاد، همون روز دستشو بگیر بگو خوش آمدی، میای بریم کربلا؟
این جوونا اگر شش گوشه ی حسینو ببینند گریه میکنند، متحول میشن، کربلا آدمو آدم میکنه)
اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
میگفت حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم
رئیس هیئت اومد گفت که: آقارضا، بریم تو حرم
گفتم برید من یه چند دقیقه کار دارم
تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان آدمم کردی؟
اومدم شبکه رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره
میگفت رئیس هیئت کاروان داره، مکه مدینه میبره. میگفت حاج آقا به جان زهرا سال تمام نشده بود گفت میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم مدینه ای؟
میگفت خلاصه کار برام پیش اومد و کار و دیگه رفیقای اون چنینی را گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
میگفت حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن را پیدا کن
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه و اینهاست، خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
چقدر خوبه دختردارها اینجوری دختر شوهر بدن، باریکلا
میگفت منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین رضاجان من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
میگفت منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادررمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی سینی را آورد گذاشت جلوی ما، یه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:
یا زهرا!!!!!

سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
میگفت من دیدم حاج آقا فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب فاطمه سفارشتو کرده


به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، زهرا آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
یا زهرا!

گر نگاهی به ماکند زهرا
حاجت ما روا کند زهرا
این مقام کنیز او فضه است
حال بببینید خود چها کند زهرا

چقدرقشنگ بودحال وهوای کربلابهمون دادخواهشاهرکی ازاین داستانهامیداندروی سایت بگذاردیادراختیاردیگران قراربدهدداستانهایی مثل رسول ترک علی گندمی جگریکی و...رامیدانم هرکی ازاین جورداستانهاسراغ داره که درزمان حال(اخیرا)اتفاق افتاده ادرس ان رابه ایمیل من، بفرستد اجرکم عندالله-متشکرم

[="deepskyblue"]واقعا زیبا بود نمیدونم چی بگم فقط اشک میتونه بعد گوش دادن بهش آدم رو آروم کنه
منم منتظرم از یک چیزی اطمینان کسب کنم منتظر نشونشم! شاید خیلی زود تو این بخش یک داستان عجیب از خانم نوشتم
[/]



[=Georgia]
[=Verdana]یا زهــــــــــــــــــــــرا[=Microsoft Sans Serif] (س)

التماس دعا

اگه بچه هیئتی اینی هستش که شما فایلش رو گذاشتی، پس من چه اعتماد به نفس کاذبی دارم که اسم خودم رو گداشتم بچه هیئتی!!!
خوش به حالش، ما که عمریه مدعی هستیم که تو هیئت بزرگ شدیم و نون امام رضا رو خوردیم، هنوز حرم خوشگل ارباب بی کفنمون رو ندیدیم. کاش یه ذره اخلاص اون بنده خدا رو من هم داشتم!!!
خدا خیرتون بده. فایل زیبایی بود.

آدینه;211353 نوشت:
يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان کجا بودي؟ گفتم چطور؟ گفت بوي حسين ميدي! رضاجان بوي فاطمه ميدي، کجا بودي؟

سلام. واقعا داستان تأثیر گذاری بود. سعی می کنم این فایل را در بین دوستانم عرضه کنم.
احسنت بر بشما....:Gol:

[="Blue"]

محمد علی رضا;235585 نوشت:
رسول ترک

http://www.askdin.com/thread15294.html
محمد علی رضا;235585 نوشت:
علی گندمی

علی گندابی
http://www.askdin.com/thread6035.html
محمد علی رضا;235585 نوشت:
جگریکی

جیگرکی
http://www.askdin.com/thread9196.html
بیشتر:
http://www.askdin.com/thread5831.html
البته از اینجور فایلها دربخش صوتی
http://www.askdin.com/forum76.html
و سخنرانی:
http://www.askdin.com/forum184.html
زیاد داریم
التماس دعا
[/]

فوق العاده بود.... خیلی عالیییییییی. من تصمیمگرفتم اونو بین دوستام پخش کنم. همینجا میگم تمام مشکلات زندگی من حل شد. بلند و رسا اعلام میکنم من دی ه هیچ مشکلی تو زندگیم ندارم.
ازتون بی نهایت ممنون که این فایل رو گذاشتید. به قول خودتون خدا اجرتون بده. انشاله خانم فاطمه دستگیرتون باشه..........

[="DeepSkyBlue"]سلام
با اجازه همه،
این مطلب رو تو سایت کلوب cloob.com گذاشتم با ذکر منبع.
حیفه که این فایل فقط اینجا دست به دست بشه
شاید قضیه تحول باشه ...
حتی اونهایی که ...
فکر کنم اگر پخش بشه حتی یک قطره اشک هم باشه یعنی نشونه و عنایت
دست اونهایی که رسید تو اون سایت عنایت خود خانم بود خود خانم خواست
به این میگن نشونه
خوش به حالشون...
[/]

سلام
خداقوت
خدا خیرتان بدهد و حاجت روا شوید که اول داستان( عنایت فاطمه زهرا به جوان گناهکار) بغضم گرفت و دیگه با قسمت آخرش اشکم جاری شد...
خداخیرتان بدهد ...
این داستان رو اتفاقی خوندم راستش اول فایلشو دیدم بعد ناامید از دانلودش که متنشو دیدم خیلیییییییییییییییییییی عااااااااااااااااااااالللللللللللللللللللللللللییییییییییییییییییییییییی بود .
امیدوارم بانو جواب همه مخصوصأ گناهکار ها رو بدهد...
امین .
این داستان رو با اجازه به دوستانم ارسال می کنم.
توکل بر خدا
ییییییییییییییییییییااااااااااااااااااااااا زهرا:Gol:

[="Tahoma"][="Navy"]سلام

هر کی گوش نداده از دستش نده واقعا عالیه
http://www.askdin.com/post201242-1.html

یا علی:Gol:[/]

سلام شما چگونه فهمیدید که 2000 تا دانلود شده؟

[="blue"]

be name khoda;237089 نوشت:
سلام شما چگونه فهمیدید که 2000 تا دانلود شده؟

رو کنتور خود فایل
از پست اول مشهوده[/]

[="royalblue"]

فکر کنم دوستان اگر همه کمک کنن و تو سایت های دیگه که عضو هستن این فایل رو دست به دست کنن دفعات دانلود بیشتر هم میشه!البته تعداد دفعات مهم نیست مهم اینکه رو چند نفر تاثیر گذاشته.شاید باورتون نشه تو کلوب افرادی تشکر کردن بابت پخش این فایل وگفتن که تاثیر فوق العاده ای داشته، که اصلا نمیشد فکرشو کرد که این چنین افراد هم..!دلهای آماده زیاده ! چرا همیشه دشمنان از دل اماده استفاده کنن!!
[/]

به نام خدا
سلام
واقعا زیبا بود
و تاثیر گذار
اشکمون رو درآوردین

ماجرای زیبا ودلنشین بازگشت جوانی از گناه وفساد ...
بدست حضرت زهرا(س)

یک بار هم که شده مادرم زهرا اعتماد کن!!!!!!
باعث بازگشت جوانی به راه راست شد

جوانان حتما و حتما
حتما گوش کنید!!!

لطفا چیزی که از این ماجرا فهمیدید یا هر دلنوشته و احساسی که دارید تو همین تاپیک برام بنویسید.....



مادری که در زمان و مکان نهان است
یارب ظهور حجتت را برسان

زیباست......

خیلی قشنگ بود ...........ممنونم

سلام،
عاشقشم ،خودشه،فقط کار خودشه....
آره،گاهی یه جوری نزدیکم بوده... مثل "مامان" ....
ازش میخوام این حس قریب رو به هممممممه بچشونه،
بنده خاصش اینه ببین خودش چه جوریه!....
اجرکم عند الله....

فقط میگم یازهرا (س)

با سلام
بهتون پیشنهاد میکنم این صوت رو حتما دانلود کنین
صحبتهای استاد دانشمند در مورد توبه کردن یه جوان گنهکار و عنایت حضرت زهرا به اون جوونه
اگه دلتون شکست بنده حقیر رو هم دعا کنین(محاله دلتون نشکنه پس حتما دعام کنین:ok:)
ازتون میخوام نظرتون رو اعلام کنین تا این صفحه در لیست جدیدترین ها قرار بگیره و بقیه هم بتونن ازش استفاده کنن:Gol:
ممنونم

خانم جان دست ما رو هم بگیر
یازهرا(س)

[="Blue"]بسم الله الرحمن الرحیم
یا زهرا(س)
[/]

با سپاس فراوان .خيلي خيلي آموزنده بود من كه خيلي استفاده بردم.

یارئوف
هذا من فضل ربی
خییییییییلی خییییییییلی زیبا بود......
الله و اکبر!!!
:hamdel:یازهرا:hamdel:

داستان زیبا و تاثیرگذار یک بار اعتماد جوانی گناهکار به حضرت زهرا(سلام الله علیها)

سلام به همگی
خدا خیرتون بده برای این فایل
و برای تایپش
من حوصله نداشتم گوش بدم اما چون متنشو دیدم خوندمشو....:Ghamgin: یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا زهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا

[="Black"]

abolfazl_atoo;201412 نوشت:
سلام دوست عزیز.
خاطراتمو با بیبی زهرا زنده کردی.
من یه شب خواب ایشان رو دیده بودم.
کربلا هم رفته ام.
خدا خیرت بده تا به حال اینجوری گریه نکرده ام.اسم حسین رو میارید گریم میگیره.
خدا خیرت بده.

سلام.داداش گلم خدایی چیکار کردی که ایشون و دیدی؟
به منم بگو اون کارو بکنم[/]

[="Black"]

سلام برحسین;476190 نوشت:
با سلام
بهتون پیشنهاد میکنم این صوت رو حتما دانلود کنین
صحبتهای استاد دانشمند در مورد توبه کردن یه جوان گنهکار و عنایت حضرت زهرا به اون جوونه
اگه دلتون شکست بنده حقیر رو هم دعا کنین(محاله دلتون نشکنه پس حتما دعام کنین:ok:)
ازتون میخوام نظرتون رو اعلام کنین تا این صفحه در لیست جدیدترین ها قرار بگیره و بقیه هم بتونن ازش استفاده کنن:Gol:
ممنونم

دستتون درد نکنه[/]

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
ساعت هامون رو یک ساعت و یک دقیقه و ثانیه میزان کنیم
آن ساعت قرار
مگر میشود آبرو بخواهی او ندهد
مگر میشود از سر کوچه راستی عبور کنی و عطر خوشش ترا وسوسه نکند
مگر میشود آن ته ته های دلت پروانه ای در عطش گل سرخی باشد و تو را به باغستان نرساند
مگر میشود اولاد زهرا باشد و مسلمان راه کج کند
میدانی فردا که بیاید من میمانم یک شادی و یک غم
اگر بیاید شاد خواهم شد و غمگین
اگر لایق نباشم اگر هرگز منتظر نبودم و تنها تصور میکردم که منتظرم
میشود تنها یک هفته وقت بدهی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر نیاید غمگین خواهم شد
آخر این همه چشم انتظار ی مرا ترسانده نه از چشم انتظار ی از این که چند هفته چند روز دیگر میتوانم باشم که به انتظار بنشینم
نکند نباشم و آمدنت را نبینم
میشود از مادرت بخواهی که ظهورت را نزدیک کند
مادرت زهرا خوب میداند تو اگر بیایی اول برای مهربانی میایی
راستش دلم برای مهربانی تنگ شده
دلم برای تمام هست هایت تنگ شده
راستش نمیدونم این جا نوشتنش درست بود یا نه خوب دلم گرفت ترسیدم نوشتم:Gol:
و آی عشق ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام و خسته نباشید / ممنونم از زحماتتون اجرتون با امام زمان
خوش به حالتون _ خدایا به حق این روز ها ... کاش میشد من هم برم کربلا و آفا امام حسین (ع) را هم زیارت کنم.
با فاطمه زهرا
مهدی فاطمه دست من را هم بگیر
یا علی مدد

یا حضرت فاطمه (س)
ممنونم از کسی که این فایلو گذاشته..
دوستان راستش ماجرای منم دست کمی از این ماجرا نداره...........
من ته ته چاه خدا نجاتم داد
خداجون ازت ممنونم
این داستانو خیلی دوست داشتم چون خیلی شبیه داستانه منه.....
یا حضرت زهرا (س) ....................