خلاصه کتاب تعليم و تربيت در اسلام نوشته استاد مطهری

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خلاصه کتاب تعليم و تربيت در اسلام نوشته استاد مطهری

تعليم و تربيت در اسلام

به لطف خدا اين تاپيک رو به خلاصه نويسي کتاب تعليم و تربيت در اسلام اثر
گران سنگ استاد شهيد مرتضی مطهری اختصاص مي دهيم.

پرورش عقل


بحث ما درباره ی تعليم و تربيت در اسلام است . تعليم و تربيت بحث ساختن افراد است . يک مکتب که دارای هدف مشخص است بايد يک سيستم خاص آموزشی داشته باشد مکتبی که می خواهد در مردم طرح های خاص اخلاقی اقتصادی و سياسی را پياده کند برای انسانها می خواهد اعم از جامعه يا فرد که در مورد همين بايد بحث شود .
اگر هدف جامعه باشد افراد بايد اين طرح ها را ياد بگيرند و در جامعه
پياده کنند . در اسلام هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع .
يعنی اینکه يا بايد افراد تربيت کرد برای جامعه يا اينکه برای خودشان در حيطه ی فردی و يا اينکه خود مقدمه ای باشند برای اهداف اجتماعی .
در اينجا بايد با اصول تعليم و تربيت اسلامی آشنا شويم . که چقدر مساله ی تربيت مورد اهميت قرار گرفته است بايد ببينيم که

علم از نظر اسلام چيست؟



اسلام چه نوع تربيت و آموزشی را قبول دارند؟

________________________
پرورش عقل

در اينجا بايد دو مساله را مورد بررسی قرار دهيم :

1) پرورش عقل
2) علم

که مساله علم همان آموزش دادن است . منظور از تعليم ياد دادن است يعنی؛
متعلم فقط فراگيرد ولی امروزه از اين به عنوان نقض ياد می کنند؛ می گويند
هدف متعلم بايد بالاتر باشد . آنجا که راجع به عقل و تعقل در مقابل علم و
تعلم بحث می شود نظر به همان حالت رشد عقلانی و استقلال فکری است که
انسان قوه ی استنباط داشته باشد .
________________

دو نوع علم

امام علی عليه السلام در حکمت 331 نهج البلاغه می فرمايند : (علم دو علم
است یکی علم شنيده شده يعنی فرا گرفته شده از خارج و ديگر علم مطبوع
).
علم مطبوع يعنی همان علمی که از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه می گيرد که ازديگری ياد نگرفته است .
علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فايده ای ندارد .

______________

سيستم آموزشی

سيستم آموزشی قديم اين طور بوده مثلا اگر شما فردی به ظاهر عالم را

ببينيد و بعد ، از او اندکی فراتر از ياد داشت هايش و گفته های استادش
بپرسيد نمی تواند پاسخ دهد . اين فرقی با جاهل و عوام ندارد .

__________________________

غيب گو پادشاه

فرد رمالی بوده که تمام علمش را به فرزندش انتقال می دهد تا اينکه بعد از
خودش فرزندش کارش را ادامه دهد و روزی پادشاه برای امتحان پسر تخم مرغی
را در دست می گيرد و از پسر می پرسد که اين چيست که در مشت من است و او
را راهنمايی می کند که وسطش زرد است و اطرافش سفيد و پسر می گويد آسياب
است که وسطش هويج ريخته است .پادشاه عصبانی می شود و به پدرش می گويد اين
چه نوع علمی است که به او انتقال دادی پدر می گويد که او از عقل خود
استفاده نکرده فقط از علمی که داشته استفاده کرده است .

فردی دهاتی که سوادی چندان نداشت حرفهای بسيار عالی به يک خارجی مي زند
که برای خارجی سوال می شود که او چطور می تواند اين طور صحبت کند فرد
دهاتی در پاسخ می گويد: ما چون سواد نداريم فکر می کنيم .

واقعا همين طور است افراد بايد در جامعه رشد شخصيت فکری و عقلانی پيدا
کنند تا بتوانند تجزيه و تحليل کنند و
تجزیه و تحلیل لازمه عالم است.

__________________________________
ملاک زياد استاد ديدن نيست

خيلی از افراد فکر می کنند که هر کس بيشتر سر درس استادی بوده بهتر است و
اطلاعاتش بيشتر است . مثلا فردی می گويد بيست سال سی سال پای درس فلان استاد بوده ام .

ولی از نظر استاد مطهری اصلا اين قابل قبول و درست نيست . چون مغز انسان
مانند معده ی اوست . مثلا در معده بايد حداقل يه فضای خالی برای اين باشد
که معده بتواند غذا را حرکت دهد و ترشحاتی را روی آن انجام دهد . در مورد
مغز هم همين طور است انساني که بيست سال سی سال سر درس استادی بوده ديگر
وقتی برای اين نداشته که مغزش روی آنها فکر کند و تجزيه و تحليل کند .
اين چنين فردی نمی تواند مبتکر باشد .


_________________________

مفهوم اجتهاد

اجتهاد واقعی اين است که وقتی يک مساله جديد که انسان هيچ وقت سابقه ی
ذهنی ندارد و در کتابی مطرح نشده به او عرضه شود فورا بتواند جواب دهد .
يا اينکه خود بتواند آن را با اصول منطبق کند . و به جواب برسد ولی در
حال حاضر متاسفانه مجتهد به اين شکل کم است . يک نفر به اين صورت است و
بقيه عده ای از مقلد ها هستند که در سطح بالاتری قرار دارند . اجتهاد در
اصل ابتکار است و اینکه انسان خودش فرع بر اصل بکند . ولی تفکر بدون
تعليم و تعلم امکان پذير نيست . مايه ی اصلی تفکر تعليم و تعلم است . در
تفکر گذشته از نتيجه ای که انسان از فکر خود می گيرد فکر خود را رشد می
دهد .


_____________________

دعوت اسلام به تعليم و تعلم

اين مساله که دعوت اسلام به تعليم و تعلم است، بسيار واضح و روشن است که
چقدر اسلام به اين مساله اهميت داده است . دليل اين بيان : آيات 1 تا 5
سوره ی مبارکه ی علق ----->


اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
﴿١﴾خَلَقَ الانْسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴿٢﴾اقْرَأْ وَرَبُّكَ الاكْرَمُ﴿٣﴾الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴿٤﴾عَلَّمَ الانْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴿٥﴾؛

بخوان به نام پروردگارت كه [همه آفريده‏ها را] آفريده ؛«1» [همان كه] انسان را از علق به وجود آورد .«2» بخوان در حالى كه پروردگارت كريم‏ترين [كريمان] است .«3» همان كه به وسيله قلم آموخت ،«4» [و] به انسان آنچه را نمی ‏دانست تعليم داد .«5»
و حتي اينکه داستان بسيار معروفی وجود دارد که روزی پيامبر اکرم ( صلي
الله عليه و اله و سلم ) وارد مسجدشان شدند و دو گروه را ديدند که يکی
مشغول به عبادت بودند و ديگری مشغول به تعليم و تعلم و پيامبر اکرم ( صلي
الله عليه و اله و سلم ) فرمودند که هر دو گروه خوب است ولی ( بالتعليم
ارسلت ) و وارد گروهی شدند که مشغول به تعليم و تعلم بودند . پس در اين
جهت که اسلام به طور کلی دعوت به تعليم و تعلم کرده است . يعنی عالم بودن
امت اسلامي جزء خواسته های اسلام است .

_________________

کدام علم؟

منظور از علم در حديث( طلب العلم فريضه علی کل مسلم و مسلمه ) علم هايی
است که از شرايط ايمان هست مانند : معرفه الله ، علم بالله و ملائکته و
کتبه و رسله و اليوم الاخر
.

و در مورد اين مساله که منظور کدام علم است بين علما اختلافاتی وجود دارد
علمای فقه گويند منظور فقه است و علمای اخلاق گويند علم اخلاق است و
علمای کلام هم همين طور .
ولی اين ديگر بحثی ندارد زيرا علم يا خودش هدف است و يا مقدمه است برای
هدفی . هر جا خودش هدف است واجب است مانند اصول عقايد و هر جا هم که خودش
هدف نيست اگر هدفی از هدف های اسلام متوقف به آن باشد از باب مقدمه ی
واجب واجب می شود . اين قانون به مساله ی خاصی بر نمی گردد بلکه يک قانون
کلی است که هر وظيفه ای از وظايف اسلامی که نيازمند به علم باشد همان علم
برايش واجب می شود .
بنابر اين به اين نتيجه می رسيم که بعضی از علم ها واجب عينی است و بر هر
فردی واجب است و بعضی از علم ها واجب کفايی است به اعتبار اينکه مقدمه ي
يک واجب ( کفايي ) است . و مقدمه ی واجب واجب است .

__________________________

تربيت عقلانی انسان

در جلسه ی پيش بحث ما در اطراف اين مطلب دور می زد که در اسلام هم دعوت به علم
شده است و هم دعوت به عقل .
فرق اين دو در اين است که علم آموزش و فراگيری است و تنها فراگيری مهم
نيست يعنی کافی نيست و آنچه ضرورت دارد تحلیل و تفکر کردن در ماده های فراگرفته شده است .

عقل بايد غربال کننده باشد

روايت بسيار معروفی است که در کتب روايی زيادی آورده شده است . که حضرت در
سخنانشان به آيات 17 و 18 سوره ی زمر استناد می کنند .


وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ [=times new roman]ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ﴿١٧﴾الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ [=times new roman]ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ [=times new roman]ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ﴿١٨﴾؛
كسانى كه از پرستيدن طاغوت [يعنى بت‏ها ، اربابان كفر و شيطان‏هاى سركش] دورى كردند و به سوى خدا بازگشتند ، بر آنان مژده باد ؛ پس به بندگانم مژده ده .«17» آنان كه سخن را می ‏شنوند و از بهترينش پيروى می ‏كنند ، اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده ، و يقيناً خردمندند.

منظور بندگانی است که می شنوند و بعد از آن گفته را سبک سنگين می کنند
يعنی از عقلشان استفاده می کنند و بعد هم می گويد آنها کسانی هستند که
هدايت شده اند و اين نشان دهنده ی آن است که چقدر استفاده از عقل مورد
اهميت قرار دارد . و يکی از صفات عقل برای انسان همين تمييز و جدا کردن
است . جدا کردن سخن راست از سخن دروغ ضعيف از قوی و ... و عقل آن زمان به
کار آمده است که به درد بخور ها را نگاه دارد و به درد نخور ها را دور
بريزد
.

سلام و خسته نباشید ببخشید وسط پست هاتون میام

به شخصه از این فکر خلاق جناب عالی و تایپیک منحصر به فردتون تشکر میکنم

منتظر مطابتون هستیم:Sham:

عرفان;180563 نوشت:

منظور بندگانی است که می شنوند و بعد از آن گفته را سبک سنگين می کنند
يعنی از عقلشان استفاده می کنند و بعد هم می گويد آنها کسانی هستند که
هدايت شده اند و اين نشان دهنده ی آن است که چقدر استفاده از عقل مورد
اهميت قرار دارد . و يکی از صفات عقل برای انسان همين تمييز و جدا کردن
است . جدا کردن سخن راست از سخن دروغ ضعيف از قوی و ... و عقل آن زمان به
کار آمده است که به درد بخور ها را نگاه دارد و به درد نخور ها را دور
بريزد
.


با سلام و تشکر از تاپیک خوب شما استاد گرامی

یکی از اساتید بزرگوار می فرمودند که 4 مورد زیر از عملکرد های عقل آدمی است .

1) تحلیل
2) ترکیب
3) تجزیه
4) مقایسه

با او
سلام و ادب؛

دوستانی که برای تعلیم و تربیت فرزندان خود، دغدغه دارند، توصیه می کنم که حوصله کرده و این مطلب را یک بار بخوانند.

چون بحث از تعلیم و تربیت بود و یکی از مهم ترین موارد تعلیم و تربیت، تعلیم و تربیت فرزند است، لذا مناسب دیدم چند نکته ی کوتاه، ولی بسیار مهم و عمیق و کلیدی را از کتاب تعالیم اسلام علامه طباطبایی قدس سره، نقل کنم.

توضیحی در مورد این کتاب؛

این کتاب معارف دین را در 3 بخش عقاید، اخلاق و احکام معرفی نموده است. در بخش اخلاق، مباحث در 3 دسته بیان شده است: اخلاق در نسبت با خدا - اخلاق در نسبت با خود- اخلاق در نسبت با دیگران، که در این بخش آخر، موارد متعددی از از جمله وظیفه در برابر پدر و مادر، حقوق فرزندان بر پدر و مادر، وظیفه ی انسان در برابر خویشاوندان، همسایگان،زیردستان و بیچارگان و... است. در ذیل، بخش حقوق فرزندان بر پدر و مادر نقل می شود. فقط دقت بفرمائید که ایشان بعد از ذکر مقدمه ای، 4 مورد از حقوق فرزندان بر والدین را نام می برند که اصل مطلب هم هیمن 4 مورد است. فقط این رو دقت کنید که بعضی از این نکات، خودشان عادی هستند و کسی که بخواند می گوید خب این که معلوم است، نیاز به گفتن ندارد. از جمله نکته ی شماره ی 2. ولی اهمیت این نکات، در قیدهای زمانی و... است که ذکر فرمودند، که معمولا ما از همین قیود غافلیم. از جمله در همین نکته گفتند تا زمانی که.... این کار را کنید. به این قیود که بعضی را بنده قرمز زنگ کردم، دقت کنید.

«حقوق فرزندان بر پدر و مادر؛

کارهایی که انسان باید انجام دهد، نسبت به کسی که در نتیجه ی آن ذی نفع است، حق نامیده می شود و نسبت به کسی که باید آن ها را انجام دهد، وظیفه و حکم و تکلیف نامیده می شود؛ مثلا کسی که در مقابل اجرت، برای دیگری کاری انجام دهد، پرداختن اجرت، وظیفه ی کارفرما و حق کارگر است و اگر کارفرما، اجرت را نپردازد، کارگر می تواند آن را مطالبه کند و از حق خود دفاع نماید.

چون انسان طوری آفریده شد که زندگی وی در این جهان جاوید نیست و خواه ناخواه، پس از چندی رخت بر می بندد، خداوند برای اینکه نوع بشر را از نابودی نگهدارد، روش توالد و تناسل را برقرار ساخته و افراد را به وسایل ایجاد نسل، مجهّز نموده و عواطف درونیش را متوجّه این کار کرده است.

در اثر همین تجهیز کامل است که طبعاً اسنان فرزند خود را پاره ای از خود می داند و بقای او را بقای خود فرض می کند و در راه آسایش و کامیابی وی، هرگونه تلاش و کوشش را می نماید و رنج های گوناگون را بر خود هموار می سازد، زیرا نابودی شخص یا شخصیت او را، نابودی شخص یا شخصیت خود می داند و در حقیقت، از فرمان سازمان آفرینش که بقای نوع بشر را می خواهد، اطاعت می کند. پس وظیفه ی پدر و مادر است که حکمی را که وجدان و شرع در آن متفقند، در مورد فرزند اجرا نماید و او را نیکو پرورش دهند تا انسان شایسته ای بار آید و در حقّ او چیزی را روا دارند که از نظر انسانیّت برای خود روا می دارند و اینکه به قسمتی از آنها اشاره می شود؛

1.از نخستین روزی که کودک، سخن یا اشاره را می فهمد، پایه ی اخلاق پسندیده و صفات شایسته را در روان وی بنا نهاده استوار سازند، و تا می توانند او را از موضوعات خرافی نترسانند و از کارهای زشت و خلاف عفّت باز دارند و خود نیز، نزد وی از گفتن دروغ و بدگویی و دشنام و الفاظ رکیک اجتناب کنند، و در برابر وی کارهای پسندیده کنند تا عفیف و عالی طبع بار آید، و از خود جدیّت و همّت و عدالت بروز دهند تا عدالت دوستی (و) نوع پروری آنان از روی قانون «انتقال اخلاق» به وی منتقل شود و از زورگویی و پستی همّت و خودخواهی، دور ماند.

2.تا به حدّ تمیز نرسیده، در خور و خواب و سایر نیازمندی های زندگی اش، عنایت به خرج دهند و بهداشت جسمی وی را رعایت کنند، تا بدنی سالم و مغز و مزاجی قوی یافته، اماده ی تعلیم و تربیت شود.

3.از موقعی که استعداد آموزش پیدا کند-معمولاً از سال هفتم- به دست آموزگارش بسپارند و کمال سعی را مبذول دارند که زیر دست آموزگار شایسته ای درآید تا آنچه می شنود، اثر نیک و مطلوبی در وی بگذارد و موجب تلطیف روح و تزکیه ی نفس و تهذیب اخلاق وی گردد.

4.هنگامی که سن فرزند اقتضای آن را دارد که در مجامع عمومی یا در ملاقات های خانوادگی شرکت کند، برای آشنائی به رسم های اجتماعی، وی را همراه خود به مجامع ببرند و به طرز معاشرت های پسندیده آشنا سازند.»

منبع: کتاب تعالیم اسلام(آموزش دین)-علامه طباطبایی-چاپ بوستان کتاب-صص218 و 219

********************************************************

چند نکت هی خیلی مهم در شرح نکات حضرت علامه؛

1-در مورد نکته ی یک: دو مسئله در این نکته قابل تامّل است که معمولا رعایت نمی شود. یکی اینکه کودک را نباید از موجودات خرافی ترساند و تخیّل او را با مسائل غیر واقعی گره زد و ذهنی خیال باف و غیر واقع بین از او درست کرد که علامه اشاره فرمودند و معمولا ماها، از روی کم حوصلگی و برای اینکه با کم ترین زحمت بچه را ساکت یا از چیزی منصرف کنیم، به روش آسان ولی مخرّب ترساندن از امور خرافی روی می آوریم.

------------------------

2-در مورد نکته ی 2: در مورد این نکته هم، بسیاری ممکنه بگویند که خب این نیاز به تذکر نداره و هر پدر و مادر آگاه و با وجدانی به بهداشت جسمی و خور و خواب فرزندانشان توجه می کنند. گرچه متاسفانه گاهی خبرهایی حاکی از بی توجهی مطلق بعضی والدین در همین امور هم شنیده می شه، ولی حتی این مورد، برای والدینی هم که توجه می کنند نکته داره و نکته اش در قید اول جمله ی علامه است که فرمودند: تا به حد تمیز نرسده... متاسفانه در این امر بعضی خانواده ها و خصوصا مادران، افراط می کنند و به خیال خود، که دارند محبت بیش از حد می کنند، کودک را تا سنین نوجوانی و بعضی تا سنین جوانی، در مسائل بهداشت فردی و خور و خواب و... کاملا تحت نظر و کمک می کنند و این کار باعث می شه که آن کودک کاملا به موجودی وابسته تبدیل بشه که اگر یک روز، مادرش همراه او نباشد، نه غذایی می تواند درست بخورد، نه لباس درستی بپوشد و نه....، باید کم کم کودک به به حدّ تمیز و تشخیص مسائل و خوب و بد رسید، کم کم او را در این امور مستقل کنیم. البته قطع حمایت در این امور به صورت دفعی اشتباه است که دیگر از فردا خوردن و خوابیدن و پا شدن و لباس و ... همه گردن خودت، خیر، باید این استقلال دهی کم کم صورت بگیرد.

------------------------

3-در مورد نکته ی 3: یک نکته ای که در باب نکته ی سوم حضرت علامه لازم به ذکر می دانم اینکه، اساساً فرزند از یک سنّی آمادگی تعلیم مستقیم را پیدا می کند که همانطور که علامه اشاره فرمودند، معمولاً از هفت سالگی است، مگر در بعضی کودکان که ممکن است زودتر یا دیرتر باشد. اما آموزش کودک در پیش از این سن چگونه است؟ همانطور که علامه در نکته ی شماره ی 1 گفتند، پیش از این کودک بصورت غیر مستقیم و از طریق قانون انتقال اخلاق، آموزش و تربیت می بیند.
دلیل این که این نکته را بصورت خاص تاکید کردم، این است که از مواردی که معمولا رعایت نمی شود همین مورد است که هم پدر و مادرها به این نکته دقت نمی کنند و هم گاهی متاسفانه مشاورین هم این اشتباه را می کنند و خیال می کنند که کودک همین که توانست راه برود و چد کلمه ای صحبت کند، وقت آن رسیده که آموزش و تربیت مستقیم را شروع کنند، لذا تند تند به او تذکّر می دهند، برای کودک فلسفه بافی می کنند، مسائل را عمیقا توضیح می دهند، و کاملاً توقّع فهم یک انسان عادی را از او دارند، در حالی که او هنوز به درستی قادر به تحلیل گزاره ها و استنتاج کامل منطقی نیست.
و اتفاق بدی که می افتد اینکه به جهت آموزش های زیاد و زودهنگام، گوش کودک را بی فایده پُر می کنند و اصطلاحا کودک را دچار اشباع تعلیم و تربیتی می کنند، لذا یک دلیل بی میلی و عدم آموزش کودکان در مدارس و بعد از هفت سال هم همین است. و شاید ریشه ی این مشکل هم این باشد که سابق، کودک بصورت طبیعی در مسیر تربیتی خود رشد می کرد، و در طول روز پدر و مادر به او گیر نمی دانند، ولی امروزه که خانه ها حیاط ندارد، کوچه ها محل بازی نیست و دائما کودک جلوی چشم والدین است، دائما او را مورد خطاب و تربیت و آموزش مستقیم قرار می دهند.

------------------------

4-در مورد نکته ی 4: متاسفانه بعضی خانواده ها، از روی بی توجهی یا کم حوصله بودن یا تنبلی، کودکی که دیگر شخصیتش شکل گرفته و کم کم به نوجوانی نزدیک می شود را هم، با خود به مجامع و محافل و مراسم ها و.... نمی برند و می گویند: اونجا جای بچه نیست. این باعث می شه که شخصیت بچه یا به درستی اجتماعی نشه و نتونه بعدا ارتباط درستی با دیگران برقرار کنه، و یا اینکه او هم به خودباوری شخصیتی نمی رسه و به خاطر تلقین خانواده، پیوسته خودش را بچه، کوچک و... می دانه و نهایت اعتماد به نفس درستی در او شکل نمی گیره.

پیوسته متعالی
یاحق


انتقاد ابن خلدون

ابن خلدون در مقدمه ی تاريخی خودش يکی از نقد هايی که بر بعضی از مورخين


می کند اين است که مِی گويد : اينها در نقل تاريخ ها فقط دنبال صحت سند
هستند که اين تاريخ را فلان کس نقل کرده و او آدم معتبرِی است . ابن خلدون
می گويد مورخين به اين نکته اصلا فکر نمی کردند که آيا واقعه ای که نقل
می کنند با منطق جور در می آيد يا جور در نمی آيد . پيامبر ( صلي الله
عليه و آله وسلم)
فرمودند: (کفي بالمرء حبلا ان يحدث بکل ما سمع) جهل
غالبا در احاديث در مقابل علم نيست
، در مقابل عقل است . يعني بی فکری نه
بی علمی. برای بی فکری و حساب نکردن انسان کافی است که هر چه را می شنود
باور و نقل کند
.

نقد سخن

مساله تجزيه کردن يک سخن يعنی عناصر درست را از نادرست جدا کردن. فرق


است ميان آنکه انسان از دو سخن درستش را بگيرد و نادرستش را رها کند . در
اين زمينه احاديث زياد و عجيبی داريم. يکي اين است که در روايات ما از
حضرت مسيح روايت شده است که فرمود :
(خذ الحق من اهل الباطل و لا تاخذ
الباطل من اهل الحق
)؛ حق را از اهل باطل بگیر ولی باطل را از اهل حق نگیر.

در اينجا ظاهرا توجه به اين است که شما به گوينده ی
سخن توجه نداشته باشيد، سخن شناس باشيد . تکيه روی گوينده ی سخن نباشد،
ای بسا حق را از اهل باطل بشنويد بگيريد و ای بسا باطل را از اهل حق
بشنويد نگيريد.

آخر بينی




يکی ديگر از خواص عقل، که تربيت عقل افراد بايد بر اين اساس باشد مساله

آينده را به حساب آوردن است . که روی اين مطلب نيز در تربيت های اسلامی
زياد تکيه می شود که خودتان را در زمان حال حس نکنيد به آينده توجه داشته
باشيد و عواقب و لوازم و نتايج نهايی کار را در نظر بگيريد.

دور اندیشی از ویژگیهاییست که فصل بزرگی از روایات را به خود اختصاص داده و از بهترین خصلت های مومن نام برده شده.

لزوم توام بودن علم و عقل

عقل و علم با يکديگر بايد تو ام باشد . اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش

ضعيف باشد مثل کارخانه ای است که ماده ی خام ندارد يا ماده ی خامش کم است.
عقل و علم بايد توام باشد . علم فراگيری است به منزله ی تحصيل مواد
خام است ، عقل تفکر و استنتاج و تجزيه و تحليل است .

وقتی ابزاری درست در دست نداریم حتما در به دست آوردن حاصل هم ناکام خواهیم ماند.

بسمک یا الله

عرفان;188234 نوشت:
پيامبر ( صلي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: (کفي بالمرء حبلا ان يحدث بکل ما سمع)
جهل غالبا در احاديث در مقابل علم نيست ،
در مقابل عقل است .

چقدر جالب...

آزاد کردن عقل از عادات اجتماعی

قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسير تقليد و پيروی از آباء و گذشتگان
هستند و تعقل و تفکر نمی کنند تا خودشان را از اين

اسارت آزاد بکنند . هدف قرآن از اين مذمت تربيت است . يعنس در واقع می


خواهد افراد را بيدار کند که مقياس و معيار بايد تشخيص و

عقل و فکر باشد . نه صرف اينکه پدران ما چنين کردند ما هم چنين می کنيم .



تاثير ناپذيری از قضاوت ديگران

مساله ديگر که باز مربوط به تربيت عقلانی است اين است که قضاوت های مردم
درباره ی انسان نبايد برای او ملاک باشد . اينکه انسان

در مسائلی که مربوط به خودش است تحت تاثير قضاوت ديگران قرار بگيرد صحيح


نيست و به ما گفته اند هرگز تحت تاثير قضاوت و

تشخيص ديگران نسبت به خودتان قرار نگيريد.


روح علمی

روح علمی يعنی روح حقيقت جويی ، روح بی غرضی و طبعا روح بی تعصبی، روح


خالی از جمود و روح خالی از غرور . وقتی انسان

روايات زيادی را که در موضوع علم وارد شده است که وقتی فردی مطالعه می کند می بيند


چقدر تکيه شده است روی اين مطلب که يک عالم نبايد

تعصب داشته باشد نبايد جمود داشته باشد نبايد تجزم داشته باشد . علمای


بزرگ که روح علمی دارند ، غرورشان خيلی کمتر است و

يا ندارند نسبت به افراد کم بضاعتی که روح علمی ندارند و چهار کلمه ای می


دانند و خيال می کنند که تمام علم همين است .

پرورش استعداد ها

بطور کلی تربیت با صنعت یک فرق دارد .
صنعت عبارت است از ( ساختن ) به معنی اینکه شیء یا اشیائی را تحت یک نوع
پیراستن ها و آراستن ها قرار دادن. مثلا فرض کنید از طلا یک حلقه ی انگشتر
یا یک زیور دیگری می سازیم و آن را شکل و وضع مخصوصی می دهیم . که آن می شود یک مصنوع برای ما.

ولی تربیت عبارت است از پرورش دادن ، یعنی به فعلیت در آوردن و پروریدن
یک سری استعداد که به صورت بالقوه در یک شیء موجود است . تربیت فقط در
مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است و اگر این کلمه را در
مورد غیر جاندار بکار ببریم مجازاً بکار برده ایم نه به مفهوم واقعی اش .
پرورش دادن به معنای شکوفا کردن استعداد درونی است که فقط در مورد
موجودات زنده صادق است تربیت باید تابع و پیرو فطرت و سرشت شیء باشد .
اگر قرار باشد استعدادی در یک شیء شکوفا شود باید استعدادی در آن باشد تا
بتواند شکوفا شود مثلا نمی شود از یک مرغ توقع داشت که درس بخواند یا به
او ریاضی تعلیم دهیم . وقتی استعدادی در او وجود ندارد بروز دادن آن هم
معنا ندارد چون استعدادی نیست که بتوان آن را رشد داد و نشان داد .
از اینجاست که معلوم می شود ترس و ارعاب و تهدید در انسان ها عامل تربیت
نیست . یعنی با ترساندن و تهدید کردن کسی نمی توان استعدادی را در آن
پرورش داد . مثلا یک غنچه ی گل را نمی شود به زور به صورت گل در آورد ،
غنچه را نمی شود کشید تا گل شود یا نهالی که در زمین کاشته ایم را به زور
بکشیم تا رشد کند . رشد آنها در کشیدن نیست . اعمال زور در آنجا بی فایده
است . فقط از راه طبیعی خودش است که می تواند رشد کند .


رعایت حالت روح

در حکمتهای 184 ، 188 و 304 نهج البلاغه جمللاتی با این مضمون آماده
است. که برای دل ، اقبال و ادباری وجود دارد. به این معنا که

زمانی قلب ( روح ) در نشاط و شادابی است و زمانی هم مانند جسم خسته می شود و باید کمی رعایت حالش را کرد . باید زمانی که

در اقبال است و حال و حوصله دارد و با نشاط است مستحبات را به همراه
واجبات انجام داد ولی زمانی که خسته است و احتیاج به

استراحت دارد باید به واجبات اکتفا کرد . وگرنه اعمال نیک به جای اثر نیک
اثر سوء خواهند داشت .



تعبیر راسل

راسل در کتاب زناشویی و اخلاق تعبیری دارد . او آدم ادیبی است بیش از
آنکه فیلسوف باشد ادیب و شاعر مسلک است . او تربیت های

مبنی بر ترس و ارعاب را به تربیت های خرس مآبانه تعبیر می کند . می گوید :

حس گناه ، پشیمانی و ترس نباید بر حیات کودک مستولی شود . کودکان باید
شاد ، خندان و خوشبخت باشند و نباید از شناخت امور

طبیعی رو گردان شوند . چه بسا که تربیت را مانند تعلیم خرسها در سیرک
شمرده اند . می دانیم چطور به این خرسها رقص می آموزند

. آنها را روی یک صفحه ی آهنین داغی می گذراند و برای ایشان فلوت می زنند
، آنها می رقصند ، زیرا اگر دائما بایستند کف پایشان می

سوزد . نظیر این وضع برای کودکانی پیش می آید که مورد ملامت بزرگتران به
علل مربوط به اعضای جنسی خود قرار می گیرند . این

ملامت ها بعد ها آنان را مشوش کرده و در زندگی جنسی بد بخت می سازد .


ترس عامل جلوگیری از طغیان

از عامل ترس می توان برای بازداشتن روح کودک یا بزرگسال در اجتماع از
برخی ظغیان ها استفاده کرد . عامل ترس عامل فرونشاندن

است عامل جلوگیری از ( رشد ) استعدادهای پست و پایین و عامل جلوگیری از
طغیان هاست نه رشد دادن و پرورش دادن


لزوم آگاهی کودک از علت تشویق یا تهدید

همان طور که گفتیم عامل ترس برای جلوگیری از طغیان لازم است ولی عامل رشد
دهنده ای نیست .
در تربیت کودک باید حتما به این نکته توجه داشته باشیم که کودک باید
بداند که به چه دلیل تشویق و به چه دلیل تنبیه می شود .
مثلا کودکی در مجلسی روی پای دوست مادرش نشسته و در آنجا ادرار می کند .
و مادر او را دعوا تنبیه می کند و این بچه ی بیچاره فکر

می کند چون ادرار کرده مورد غضب واقع شده و این ممکن است عوارض جسمانی و
عصبی و عقدهای روانی در کودک ایجاد کند . مادر

باید به او بفهماند که چون روی پای دوستش و در ان مجلس این کار را کرده
مورد غضب وارد شده .
حتی در احادیث میبینیم که کودکی را برای خواندن دعایی در گوشش پیش پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آوردند . که کودک در
همان زمان روی دامن ایشان ادرار کرده و پدر و مادر کودک به شدت عصبانی
شدند ولی پیغمبر فرموده اند : کاری به او نداشته باشید (لاتزرموا ) یعنی جلوی بولش را نگیرید .
باید کودک را عادت داد و به او فهماند که مثلا نباید روی فرش ادرار کرد
ولی اگر بچه به حدی رسید که دانست نباید این کار را انجام بدهد
ولی انجام داد . عامل خشونت در اینجا می تواند مفید واقع شود .
عامل ترس و ارعاب و خشونت ، عامل پرورش و شکوفا کردن نیست . ولی عاملی
لازم برای جلوگیری از طغیان است . عامل تربیت
نیست ولی شرط تربیت است .


مراحل تربيت

1-پرستاري

2-تآديب

3-تعليم

پرستاري

آدمي قبل از هر چيز نيازمند پرستاري است كه شرط ادامه ي حياط وي است.اگر در پرستاري كوتاهي شود رشدش دستخوش اختلال مي شود تاثير حضور مادر به ويژه در دو سه سال اول زندگي از همين نوع است و ضرورت حق شناسي نسبت به والدين كه قران كريم بدان امر فرموده از همين لحاظ است: سوره ي بني اسرائيل-آيه ي 24: پروبال تواضع و تكريم را با كمال مهرباني نزدشان بگستران و بگو پروردگارا چنانكه پدر و مادر مرا از كودكي به مهرباني بپروردند تو در حق آنان رحمت و مهرباني فرما.

تآديب

به نسبتي كه كودك رشد مي كند و اندك اندك توانايي و دانايي اش افزايش مي يابد، بر احتمال زنده ماندنش افزوده مي شود،ولي همچنان به كمك و راهنمايي بزرگسالان محتاج است.پرستاري به معناي مراقبت از ارگانسيم در جهت رفع بموقع نيازها و نظارت بر كاربرد بي زيان نيروها،‌اولويت خود را تا اندازه اي از دست مي دهد و به جاي آن، قسم ديگري از تربيت كه اصطلاحآ تآديب ناميده مي شود،ومقام اول را كسب مي كند تآديب طبيعت اوليه آدمي را كه صورت حيواني دارد به طبيعت انساني تبديل مي كند.تآديب گرچه اطاعت محض و رفتار تعبدي را ايجاب مي كند، چنانچه با ملايمت و حسن نيت توآم باشدو بخصوص اگر مربي بتواند تنها مصالح حال وآينده مورد تربيت را ملاك اوامر و نواهي خود قرار دهد همواره وحدت عملي تربيتي را حفظ نمايد،براي كودك نا مطبوع نيست.

تعليم

صورت مثبت تربيت "تعليم"يا آموزش ناميده مي شود وآن كوششي براي آشنا ساختن نسل جوان با تجربيات نسلهاي گذشته است.تعليم و تربيت بايد به توسعه ي شخصيت انسان و تقويت احترام حقوق بشر و آزاديهاي اساسي متوجه گردد و تفاهم و اغماض و مودت را بين كليه ي ملل و دسته هاي نژادي و مذهبي به وجود اورد و موجب پيشرفت فعاليتهاي ملل متحد در راه حفظ صلح شود.

ادامه دارد...

[=Arial Black]

[=Arial Black]هدف از تربیت اسلامی چیست؟

[=Arial Black]منظوراز تربیت اسلامی آنست که افراد را از زمانی‌ که می‌اندیشند با اصول ایمان آشنا کنیم و از هنگامی که فکرشان شکوفا می‌شود آنان را به ارکان اسلام عادت دهیم و از زمانی که قدرت تمییز را می‌یابند مبادی شریعت به آنها آموزش دهیم.
[=Arial Black]چنانکه ضرب المثل عربی می‌گوید: «خذ الامر بقوابله» کار را از اول باید جدی گرفت.
[=Arial Black]اسلام از ابتدای ولادت، گفتن اذان در گوش نوزاد وهنگام سخن گفتن، تلقین کلمه توحید را لازم می‌داند، چنانکه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرمایند: «افتحوا علی صبیانکم اول کلمة بلا اله الا الله».
[=Arial Black]ابن قیم جوزی رحمةالله درکتاب احکام المولود می‌گوید: زمان سخن گفتن و زبان گشودن کودکان فرا رسید «لا اله الاالله محمدارسول الله» را به آنان تلقین کنید تا اینکه اولین کلماتی که به گوششان می‌رسد و زبانشان نیز به آن آشنا می‌شود کلمه توحید و شناخت خدا باشد و بیاموزند که خداوند همراه ایشان است.
[=Arial Black]القای محبت الله و رسولش نیزیکی از رهکارهای تربیتی اسلام است، زیرا مؤمنی که بذر محبت الله و رسولش را در دل بکارد تمام اعمال و رفتارش در راه رضای پروردگار خواهد بود و از آنچه که موجب نارضایتی خداوند باشد دوری می‌ورزد و نهایتاً با رضایت خداوند به رستگاری و سعادت همیشگی نائل می‌گردد.



[=Arial Black]

[=Arial Black]

[=Arial Black]ادامه دارد ان شاالله...:Gol:

[=Arial Black]
[=Arial Black]

آراي تربيتي دانشمندان اسلامي:
1) ابن سينا
به عقيده ي ابن سينا هدف از آموزش كودك پنج چيز است:1-ايمان 2-اخلاق نيكو 3-تندرستي 4-سواد 5-هنر و پيشه. براي نيل به اهداف فوق توصيه هاي زير را مطرح كرده است:
1-نهادن نام نيكو براي فرزند.
2-انتخاب دايه اي كه از لحاظ جسمي و روحي متعادل و سالم باشد.
3-آغاز تربيت اخلاقي بلافاصله پس از شير گرفتن.
4-دور نگهداشتن فرزند از دوستان ناباب،عادات نكوهيده و كارهاي زشت.
5-محروم نكردن دايمي كودك از آنچه مورد تمايل اوست.
6-تحميل نكردن چيزهايي كه كودك از آن تنفر دارد.
7-فرستادن كودك به مكتب در سن شش سالگي.
8-محشور كردن كودك با اطفال خانواده هاي نجيب.
9-ايجاد رقابت سالم بين فرزند و فرزندان ديگر.
10-تشويق فرزند به ادامه يتحصيل تا سن 14 سالگي.البته تا اين سن نبايد تمام وقت او صرف تحصيل شود بلكه قسمتي از آن بايد به ورزش و بازي اختصاص داده شود.
11-همين كه هنري آموخت و توانست از ان طريق امرار معاش كند بر پدر لازم است او را متآهل و محل زندگيش را جدا كند.
ادامه دارد ان شاالله...:Gol:

2) امام محمد غزالي
عقايد امام محمد غزالي را در زمينه ي تعليم و تربيت مي توان به شرح زير خلاصه كرد:
1.دل پاك كودك را چون گوهري نفيس مي داند كه نقش پذير است و چون زميني پاك تلقي مي كند كه هر تخم كه در آن افكنده شود برويد.
2.تربيت را شبيه زراعت مي داند كه تمايلات بد ونا پسند كودك را چون علف هرز از كشتزار خارج مي كند.
3.حس تقليد را در كودكان بسيار قوي مي داند، از اين رو معتقد است كه چشم شاگردان به رفتار آموزگار و گوش آنان بر گفتار اوست. هر چه را معلم نيكو داند انان نيز نيكو دانند و هر چه را ناپسند شمارد آنان نيز ناپسند شمارند.
4.زني كه به طفل شير مي دهد لازم است صالح، حلال خوار و نيكو خوي باشد.زيرا خوي بد و ناپسند با شير به كودك منتقل و آثار نا مطلوب آن پس از بلوغ ظاهر مي شود.
5.آموزش اداب خوردن به خاطر ميل شديد و فراوان كودك به خوردن.
ادامه دارد ان شاالله...:Gol:

تعليم، يعنى وارد ساختن حقايق دين در درون جان و به دنبال آن تزكيه نفوس و تربيت ملكات اخلاقى و انسانى. بنابراین هدف اصلی ونهایی از تعلیم ، تربيت است. .

ممكن است انسان در اثر نداشتن تعليم و تربيت صحيح در تشخيص مصداق كمال، گرفتار اشتباه شود و به جاى اينكه راه تكامل را بپيمايد، راه انحطاط و نقصان را طى كند.وبه خاطر همین ،قضیه ی تعلیم وتربیت ارتباط مستقیمی با سعادت وشقاوت ما دارد وهمین امر، اهمیت مساله را روشن می کند.

اين دو (تعليم و تربيت) در يكديگر تأثير متقابل دارند؛ يعنى، همان گونه كه آموزشهاى صحيح سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزكيه نفوس مى ‏شود، وجود فضائل اخلاقى در انسان نيز سبب بالابردن سطح علم و دانش اوست؛ چرا كه انسان وقتى مى‏ تواند به حقيقت علم برسد كه از «لجاجت» و «كبر» و «خودپرستى» و «تعصّب كوركورانه» كه سدّ راه پيشرفتهاى علمى است خالى باشد، در غير اين صورت اين گونه مفاسد اخلاقى حجابى بر چشم و دل او مى افكند كه نتواند چهره حق را آن چنان كه هست مشاهده كند و طبعاً از قبول آن وا مى ‏ماند.


قرآن مجيد كراراً تعليم كتاب و حكمت را در كنار تزكيه و پاكسازى اخلاقى قرار مى ‏دهد؛ گاه «تزكيه» را بر «تعليم» مقدّم مى ‏دارد، و گاه «تعليم» را بر «تزكيه»؛ و اين نشان مى‏ دهد كه ميان اين دو رابطه عميقى است.

يعنى هنگامى كه انسان از خوبى و بدى اعمال و صفات اخلاقى آگاه گردد و آثار و پيامدهاى هر يك از صفات «فضيلت» و «رذيلت» را بداند، بى ‏شك در تربيت و پرورش او مؤثّر است؛ بطورى كه مى ‏توان گفت بسيارى از زشتيهاى عمل و اخلاق، از ناآگاهيها سرچشمه مى ‏گيرد. به همين دليل، اگر علم و آگاهى جاى جهل و نادانى را بگيرد و سطح فرهنگ بالا برود، بسيارى از زشتيها جاى خود را به زيبائيها، و بسيارى از مفاسد اخلاقى جاى خود را به محاسن اخلاقى مى ‏دهد؛ ولى بايد توجّه داشت اين مسأله كلّيّت ندارد.

یکی از برنامه های پيامبران، تعليم و تربيت انسان است.

قرآن در مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى ‏فرمايد:

«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الأُمِّيّنَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِيّهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبينٍ؛

او خدايى است كه از ميان مردم درس نخوانده پيامبرى را برانگيخت تا سخنان خدا را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه كند و علم و دانش بياموزد، اگر چه پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند».

گر چه «تعليم» بطور طبيعى مقدم بر «تربيت» است، اما قرآن مجيد براى اثبات اين حقيقت كه هدف نهايى «تربيت» است غالبا آن را مقدم بر تعليم آورده است.

3)خواجه نصير الدين طوسي
مهمترين كتاب فارسي خواجه نصيرالدين اخلاق ناصري است.اخلاق ناصري كاملترين كتاب به زبان فارسي در زمينه ي اخلاق و مشتمل بر تهذيب اخلاق،تدبير منزل و سياست مدن است.نظريه هاي تربيتي وي در اين كتاب ذكر شده است.در ذيل به شماري از انديشه ها و تفكرات او در خصوص تعليم و تربيت اشاره مي كنيم:
1.وي، مانند بسياري از دانشمندان قبل از خود ،اهميت و ارزش زيادي براي تربيت اخلاقي قايل بود وآن را اساس و پايه ي آموزش و پرورش مي دانست و به محيط پرورشي طفل بهاي زيادي مي داد.
2.عمل تربيت را در دوره ي كودكي آسان و سهل عنوان مي كرد و با بهره گيري از نوشته هاي سقراط طفل را شبيه به شاخه ي تر و نازك مي دانست كه راست كردن آن به سهولت امكان پذير است.
منظور از تعليم و تربيت را درك سعادت مي دانست و براي رسيدن به اين هدف معتقد بود:
1.به كودك بايستي نام نيكو داد.
2.دايه ي فرزند احمق يا عليل نباشد.
3.پس از بازستاني از شير به پرورش اخلاقي او مشغول شد.
4.كودك را به سختي عادت بايد داد و از هرگونه جامه ي نرم و اسباب تمتع دور بايستي داشت.
5.كودك را بايد چنان تربيت كرد كه فضايل را دوست بدارد و از رذايل دوري جويد و در برابر لذايذ و شهوات زود گذرضبط نفس داشته باشد.
سازماني كه خواجه در تعليم و تربيت پيشنهاد مي كند در وهله ي اول خانه و بعد مكتب است. به نظر وي معلم بايد عاقل،ديندار،شيرين سخن،با وقار،با هيبت، با مروت و واقف و آگاه به تربيت اطفال باشد. كودك هم تا مي تواند بايد حرمت معلم ،مربي و استاد خود را پاس دارد و به هنگام احتياج از كمك و ياري ايشان دريغ نورزد.
برنامه تحصيل را به شرح زير مي دانست:
1.سنن و وظايف 2.تاريخ، 3.بهداشت 4.اخلاق 5.ورزش و بازي 6.اداب زندگاني 7.حفظ كردن اشعار آموزنده8.صناعت و علم. خواجه به آموختن هنر اهميت زيادي مي داد و لزوم آن را خصوصآ براي اطفال اغنيا تآكيد مي كرد.
ادامه دارد ان شاالله...:Gol:

دوره شکوفایی روح

اساس تربیت در انسان باید بر شکوفا کردن روح باشد . که دوره های مختلف
عمر از این نظر

فرق می کنند . بر طبق احادیث از سن 7 سالگی تا حدود 30 سالگی بهترین زمان است برای

شکوفا شدن روح از نظر انواع استعداد ها ( استعداد علمی ، استعداد دینی و
حتی استعداد

اخلاقی ) . لهذا بهترین دوران عمر هر کسی همان دوران محصل بودنش هست . چون در

محیطی است که روز به روز بر معلومات ، افکار ، اندیشه و ذوقیات و عواطفش افزوده می

شود . دوران طلبگی هم یکی از همین دوره هاست . اگر از طلبه ها بپرسید به حدی که در

طول تحصیل از نظر مادی معمولا وضع خوبی ندارند ولی برایشان دوره ی خیلی خوبی است .

چون واقعا دوره ی بالندگی انسان است .

اگر انسان در این دوره از عمر خودش از نظر علمی و معنوی محروم بماند یک
زیانی است که

نمی شود گفت: 100% در سنین بزرگی و پیری جبران شدنی است .
انسان دارای جسم و یک سلسله قوای جسمانی و روح و یک سلسله قوای روحانی است

که از نظر اسلام این ها باید پرورش و تربیت بشوند . از نظر روان شناسی استعداد های

جسمانی یک سلسله استعدادهاست و استعداد های روحانی یک سلسله استعداد های

دیگر است .



پرورش جسم از نظر اسلام




در اسلام تن پروري به معناي صيحيح کلمه ( يعني پرورش جسم و تقويت قواي جسم ) نه تنها مذموم نيست بلکه ممدوح هم هست . مثلا زياد ديده مي شود که گفته اند فلان کار انجام ندهيد براي اينکه باصره را ضعيف مي کند و يا اينکه فلان کار را انجام ندهيد قوه ي باصره را قوي مي کند .

مثلا در تعقيبات اينگونه مي خوانيم : (اللهم متعنا باسماعنا و ابصارنا و قوتنا ما احييتنا واجعل النور في بصري والبصيره في ديني )

اين تن پروري نيست بلکه اگر انسان از عمد کاري کند که نور چشمش کم شود جرمي مرتکب شده . تقويت جسم به معني نيرومند کردن و سالم نگه داشتن جسم است که در اسلام به آن دعوت شده است . در اصل نفس پروري و شهوت پرستي است که مورد مذمت اسلام قرار گرفته است و ما آن را به اسم تن پروري رواج داده ايم .

چه بسا نفس پرور هايي که جسم خود را ضعيف مي کنند . آدم شهوت پرور و نفس پرور است که دائما به دنبال تنقلات و لذت هاي جسمي مي روند . که نتيجه ي کارش خرابي و ضعيفي جسمش است . معمولا پرورش واقعي جسم ملازم است با تحمل نوعي محروميت هاي جسماني . تن پروري به معناي جسم پروري ممدوح است ولي شهوت پروري و نفس پروري مذموم است .

درست است که انسان باید جسم خود را پرورش دهد ولی نه به این معنا که تمام همتش را برای پرورش جسم قرار دهد . باید پرورش جسم و روح با هم انجام شود تا حصری صورت نگیرد .

در روش معروف هندی هم پرورش جسم مذموم است هم نفس پروری و شهوت پروری ولی در اسلام جسم پروری مطلوب است ولی نه به عنوان هدف بلکه به عنوان وسیله و شرط . یعنی وقتی انسان جسم سالم و قوی نداشته باشد ، روح سالم هم نخواهد داشت .



استعداد هاي روح انسان



همان طور که گفته شد تربيت به معناي پرورش استعداد هاست . حالا بايد ببينيم استعدادهاي انسان چه چيزهايي هستند و نظر اسلام را در مورد اين استعداد ها بدانيم . مکتب هاي مختلفي اين مساله را بررسي کردن ولي روان شناسان امروز شايد به شکل جامع تري اين مساله را بيان کردن ( آخرين مقاله از اين شماره ي نشريه سالانه ي مکتب تشيع که حدود 12 سال پيش منتشر شد ترجمه اي بود از آقاي مهندس بياني ، که ايشان را نمي شناسم ، با مقدمه اي از آقاي مهندس بازرگان ، تحت عنوان ( دين بعد چهارم روح بشر ) اين مقاله يکي از نظريات روان شناسي جديد را بيان کرده بودو بيشتر بر حرفهاي يونگ تکيه داشت و مي گفت روح بشر داراي چهار بعد است که مقصود اين است که داراي چهار استعداد است :

1) استعداد عقلي ( علمي و حقيقت جويي )

2) استعداد اخلاقي ( وجدان اخلاقي ) _ که اين را امر اصيلي در انسان مي دانند که انسان در عمق سرشت و فطرت خود ، اخلاقي خلق شده . يعني وجداني که انسان ديگران را از خود و خود را از ديگران بداند .

3) بعد ديني _ در آن مقاله گفته شد ايتعداد ديني استعداد اصيل در انسان است که از آن به عنوان حس تقديس و پرستش تعبير مي کند . و مي گويد حس پرستش يک حقيقت ما فوق و منزه است که انسان مي خواهد در مقابل او خضوع و خشوع کند و با او مناجات نمايد .

4) بعد هنري و ذوقي يا بعد زيبايي _ انسان زيبايي را از آن جهت که زيبايي است دوست دارد . البته استعداد پنجمي هم مي توان گفت و آن استعداد خلاقيت است . انسان آفريننده و مبتکر و مبدع آفريده شده است . از جمله چيزهايي که هر کس داراست و از آن لذت مي برد قدرت ابداع و ابتکار و نوآوري است .

حالا بايد ببينيم اسلام چه دستور هايي در اين زمينه داده است .


اسلام و هنر





آن چيزي که شايد بيشتر از همه نياز به مطالعه دارد اين است که ببينيم اسلام چقدر به هنر و زيبايي اهميت داده است ؟ بعضي ها تصور مي کنند که اسلام خشک و جامد است و به عبارت ديگر ذوق کش است . ( به علت اينکه اسلام روي خوش به موسيقي نشان نداده و نيز بهره برداري از جس زن به طور عام و هنر هاي زنانه يعني رقص و مجسمه سازي را منع کرده است . )
ولي اين طرز تفکر صحيح نيست ما بايد ببينيم اسلام از آن جهت که زيبايي است با آن ها مخالفت کرده يا از آن جهت که مقارن با امر ديگري است که بر خلاف استعدادي از استعدادهاي فردي يا اجتماعي انسان است با آن مخالفت کرده است ؟ و بعلاوه ببينيم در غير اين موارد ممنوعه آيا با هنري مبارزه شده است ؟


موسيقي




مساله ي موسيقي و غنا مساله ي مهمي است ، اگر چه غنا حدودش روشن نيست . غنا ضرب المثل مسائلي است که فقها و اصولين به عنوان موضوعات مجمل ( موضوعاتي که حدودش مفهوم و مشخص نيست ) بکار مي برند . البته قدر مسلمي در غناهست . اينکه آواز هايي که موجب خفت عقل مي شود . يعني شهوات را آنچنان تهييج مي کند که عقل به طور موقت از حکومت ساقط مي شود و همان خاصيتي را دارد که شراب يا قمار داراست . آنچه مسلم است اين است که اسلام خواسته است از عقل انسان حفاظت و حراست کند و عمل هم نشان داده که مطلب از همين قبيل است .




داستاني در روز نامه نوشته شده بود که :

مردي مي خواست زن خود را طلاق دهد به اين دليل که مي گفت زن من با وجود اين که عهد کرده بود هيچ وقت در مجالس در حضور مردان بيگانه نرقصد مع ذلک در يک عروسي رقصيده . زن گفته ي او را تصديق کرده و اضافه کرده بود که چون خوب رقص مي داند ، وقتي در آن مجلس اهنگي نواختند آن چنان تحت تاثير قرار گرفته که بي اختيار برخاسته و شروع به رقص کرده .


خليفه و کنيز خواننده




مسعودي در مروج الذهب مي نويسد که در زمان عبدالملک با يکي ديگر از خلفاي بني اميه که لهو و موسيقي خيلي رايج شده بود .

به خليفه خبر دادند که فلان کس خواننده است و و کنيز زيبايي دارد که او هم خواننده است و تمام جوانهاي مدينه را فاسد کرده و اگر به کار او نرسيد ، اين زن تمام مدينه را فاسد مي کند خليفه دستور داد که غل به گردن آن مرد انداختند و آنها را به شام بردند . وقتي در حضور خليفه نشستند ، آن مرد گفت : معلوم نيست که آنچه او مي خواند غنا باشد ، و از خليفه خواست که خودش امتحان کند . خليفه دستور داد که کنيز بخواند . او شروع به خواندن کرد . کمي که خواند ديد سر خليفه تکان مي خورد کم کم کار به جايي رسيد که خود خليفه شروع کرد به چهار دست و پا راه رفتن ، و مي گفت : بيا جانم به اين مرکوب خودت سوار شو .



در مساله ي مجسمه سازي منع اسلام به علت بت پرستي است . در مساله ي زن و رقص و ... هم روشن است که اهتمام اسلام به خاطر عفت است .



اسلام مخالفتي با جمال و زيبايي ندارد . و با اين حس نه تنها مبارزه نکرده بلکه در يک قسمتهايي اين حس را تاييد هم کرده است
. در کافي بابي است با نام ( الذي و التجمل ) و در حديثي داريم ان الله جميل و يحب الجمال . خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد . زيبايي کلام قرآن يکي از بالاترين زيبايي هاست .

مساله ي عادت

همانطور که گفته شد تریبت ، پرورش دادن استعداد های انسانی است . که البته شامل پرورش جسم هم می شود .

تربیت ساختن و از نوع صنعت نیست . پرورش است .

که البته در مورد این مساله نظریه ی علمای قدیم و علمای جدید غرب وجود دارد که جداگانه توضیح خواهیم داد .

تربیت ساختن نیست آن طور که مثلا خانه ای رامی سازند که اجزا و اشیائی را با هم ترکیب می کنند و نظمی میانشان برقرار می سازند . بلکه مانند پرورش گیاه است .

البته فرقش در این است که در گیاهان نمی شود یک استعداد را رشد داد و دیگری را رها کرد ولی در انسان این جهت ممکن است و باید حتما در پرورش انسان تعادلی میان همه ی استعداد های طبیعی باشد . .

موضوع قفل شده است