میدونه من هدایت بشو نیستم، چرا باز منو خلق می کنه؟

تب‌های اولیه

59 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
میدونه من هدایت بشو نیستم، چرا باز منو خلق می کنه؟

[=&quot]همه ميدانيم که خداوند علم ازلي دارد و از همه چيز با خبر است و ميداند که من نهايتا در جهنم هستم يا در بهشت. جرا با اينکه خدا مي داند اگر به من اختيار بدهد، من باز هم راه بد را انتخاب ميکنم، پس چرا من را بوجود مي اورد؟[/][=&quot]راحتتر بگويم ، خداوند با اينکه ميداند فرعون بااختيارش راه راست را برنميگزند او را بوجود مي آورد و نهايتا هم او را در جهنم مسيوزاند[/][=&quot]. [/][=&quot]ضمنا بنده اين دو مورد را هم قبول دارم:[/][=&quot]1- تا خوب نباشد بد را نمي توان تشخيص داد[/][=&quot].[/][=&quot] 2- انسان داراي اختيار است.[/]

[=&quot]جواب[/]

[=&quot]الله تعالي انسانها و جن را براي عبادت (با انواع آن) خلق نمود و به انسانها نعمت حيات بخشيد و اين نعمت جزو بزرگترين نعمات الهي است که انسان قبلا وجود نداشت ولي الله تعالي وي را از نيستي به هستي آورد و ساير نعمتهاي ديگر را نيز آفريد و در اختيار انسان گذاشت.لذا منظور اينست که نعمت حيات براي انسان جزو الطاف الله تعالي است و هيچکس حاضر نيست که امر ديگري را در اين دنيا با آن عوض کند و هيچکس حاضر نيست که به قبل از وجودش بر عرصه حيات بازگردد.

حال انسانها که آفريده شده اند، الله تعالي به آنها اختيار داده است که در دنيا زندگي کنند و از نعمتهاي دنيا به نحو شايسته سود ببرند.و در اين ميان الله تعالي براي اينکه انسانها بتوانند از زندگي سازگار با فطرتشان درست استفاده کنند براي آنها قواعد و مقرراتي تعيين نموده است تا مسير درست را به آنها بشناساند چنانکه الله تعالي مي فرمايد:

«عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»(علق 5)

يعني: و به انسان آنچه را نمى‏دانست ياد داد

از طرفى چون انسان داراى غرائز مختلف است که تمامى غرائز براى زندگى کردن و به تعالي رسيدن لازم است، ولى گاهى در اثر خودسرى ها و طغيان ها به بيراهه مى رود و از آن چه که خداوند در وجود انسان، خوب و لازم آفريده،‌ سوء استفاده مى کند، در نتيجه ظلم و فساد ايجاد مى شود. و اين باعث هرج و مرج ضايع شدن حقوق ديگران مي شود.لذا براي اينکه اين امر بوجود نيايد يا کم شود، مي توان گفت که احتمالا يکي از دلايل وجود جهنم همين است و اگر بنا باشد که فقط انسانهايي خلق شوند که مسير درست را طي مي کنند و بهشتي خواهند بود، در اينصورت وجود آزمايش و ابتلا زير سوال مي رود.و ديگر نيازي بدان نبود ولي بنابر حکمت الهي ،خود چنان حکم کرده است که انسانها را آزمايش نمايد .

چنانکه الله تعالي مي فرمايند:« وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا »(مائده 48)

يعني: و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرارمى‏داد؛ ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد؛ (و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد). پس در نيکيها بر يکديگر سبقت جوييد! بازگشت همه شما، به سوى خداست؛

از طرفي لازمه آفرينش موجود مختار و قابل تکامل، اين است که براي آن موجود، زمينه مخالفت نيز فراهم باشد؛ يعني بتواند با دستورات، مخالفت کند و در عين حال، راه بندگي و اطاعت را انتخاب کند؛ زيرا اگر براي اين موجود، فقط راه اطاعت باز باشد، اطاعت او مدح کننده نخواهد بود. پس اگر فرض کنيم که خداوند، به حکمت خودش، بايد فقط انسان هايي را بيافريند که اطاعت مي کنند، اين بدان معناست که آفرينش گنه کاران، ممتنع باشد، و نتيجه آن، امتناع مخالفت انسان با خداست.

روشن است که چنين امتناعي، با اصل هدف آفرينش انسان، منافات دارد. حکمت اقتضا نمي کند که خداوند، فقط انسان هاي مطيع را بيافريند؛ بلکه اقتضا مي کند که براي موجوداتي که آفريده، راه مخالفت را باز بگذارد. لازمه آفرينش کمال اختياري، اين است که خداوند، امکان کفر و مخالفت را براي انسان باز بگذارد. اگر نظام آفرينش به گونه اي بود که فقط انسان مطيع امکان وجود داشت، چنين نظامي با حکمت آفرينش انسان، منافات پيدا مي کرد.

زيرا در اين صورت، دنيا فقط جاي انسان هاي مطيع بود و قهراً اطاعت آنان نيز از روي اجبار و غيراختياري مي شد. خواسته شما اين است که در همين دنيايي که انسان، اختيار و امکان اطاعت و مخالفت دارد، خداوند فقط انسان هاي مطيع را بيافريند. اين خواست، در درون خود تناقض دارد؛ زيرا از يک سو مي خواهد، انسان بتواند گناه کند و از سوي ديگر مي خواهد خداوند، راه گناه را بر انسان ببندد. لذا دو نتيجه زير از پاسخ اين سوءال برداشت مي شود:

الف) خداوند براي آفرينش کمال اختياري، انسان را با دو نوع گرايش و مختار و آزاد آفريد تا با اختيار خود، راه کمال را بپيمايد. در اين مسير، امکان دارد که برخي از انسان ها راه مخالفت را انتخاب کنند؛

ب) اعمال نيک و بد انسان، مستقيماً به خود انسان منتسب مي شود و آن چه مستقيماً و بدون واسطه به خدا منتسب است، اعطاي اختيار کار نيک و بد است؛ نه خود عمل و خداوند، کافر و گنه کار را کافر و گنه کار خلق نکرده است.

فرشتگان همين سؤال را از خدا پرسيدند، وقتى خدا به ملائکه فرمود: مى خواهم در زمين جانشين بيآفرينم؛(بقره 30) ملائکه گفتند: آيا مى خواهى کسانى را خلق کنى که روى زمين فساد مى کنند و همديگر را مى کشند. ما تو را تسبيح مى گوييم و تقديس مى کنيم. خداوند در جواب فرمود: چيزهايى مى دانم که نمى دانيد.

خلاصه اينکه اين مشيت خداي متعال است. از اين رو، مي فرمايد: « وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا »(يونس 99)

يعني:«و اگر پروردگار تو مي خواست، قطعاً هر که در زمين است، همه آنها يک سره ايمان مي آوردند؛

والله تعالي اعلم[/]

[=&quot]از دوستان میخوام تو بحث شراکت داشته باشند تا بررسی کنیم
[/]

سلام
با اجازه کپی و توی یکی از پستهای سایت برده شد

سلام و عرض ادب خدمت کدخدایی عزیر
دوست من رنج نگاشتن یا کپی پِست کردن را به خود هموار کردید
ولی نکته اساسی و چالش برانگیز سؤال را در نیافتید
اعتقاد به علم مطلق خداوند
اگر پاسخهایی این چنین اقناع کننده بود
و این پاسخها به حد کافی مناسب و بسنده بودند این سؤال به انحاء مختلف در طول تاریخ تکرار نمیشد و انسانها بر سر آن جانبازی نمیکردند

امیدوارم ؛شما پاسخ درخور و متمایزی داشته باشید. والا در این سایت یا سایتهای مشابه پاسخهایی مانند پاسخ شما در تاپیکهای مختلف موجود است

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

متشکرم

با سلام مجدد

عمروخالد;166917 نوشت:
سلام با اجازه کپی و توی یکی از پستهای سایت برده شد

جناب عمروخالد لطفاً آدرس محل کپی را درج کنید

سلام

مرسی

خوبه مثل حیوانات جبر نشده تاپیک زیبایی میشه

دوستان با این سوال ادامه دهید یک یک شبهات رفع شوند

چرا خدا منو آفرید من راضی نیستم

مجبوریم;167115 نوشت:
سلام

مرسی

خوبه مثل حیوانات جبر نشده تاپیک زیبایی میشه

دوستان با این سوال ادامه دهید یک یک شبهات رفع شوند

چرا خدا منو آفرید من راضی نیستم

باسلام،انسان بااينكه اختيار دارد ولي دربه دنيا آمدن نقشي نداردوبه تعبير ديگرمتولد شدنش اجباري است ورضايت وعدم رضايت او ازاين جهت هيچ نقشي نداردلذابايد به بعداز اين باشدكه فرصت ها استفاده كند وعمر خود رابه بطالت نگذراند.اغتنموا الفرص
خداماراآفريده وامكانات لازم جهت پيشرفت وسعادت رادراختيار ما قرار داده است حالاماباسوءاختيار مسيرغلط راانتخاب مي كنيم مقصر خدانيست تا بگيم چرا ما راآفريده است بلكه بايد حالا كه دراين دنياقرار گرفته ايم بهترين استفاده راببريم.(مناف)

بحثی که دوستمان عنوان کرده اند بحث جبر واختیار نیست. بحث علم خداست. سوال این نیست که چرا بعضی امور جبری است.سوال این است که ایا علم وآگاهی خدا به سرنوشت نهایی بشر در این دنیا با آفرینش او منافات ندارد؟
یعنی خدا ما را برای هدایت یافتن خلق کرده.پس چرا با اینکه می داند مثلا فلانی هدایت بشو نیست باز هم اورا خلق کرده؟ این کار با عقل خدا منافات دارد.

جوادی;173209 نوشت:
بحثی که دوستمان عنوان کرده اند بحث جبر واختیار نیست. بحث علم خداست. سوال این نیست که چرا بعضی امور جبری است.سوال این است که ایا علم وآگاهی خدا به سرنوشت نهایی بشر در این دنیا با آفرینش او منافات ندارد؟
یعنی خدا ما را برای هدایت یافتن خلق کرده.پس چرا با اینکه می داند مثلا فلانی هدایت بشو نیست باز هم اورا خلق کرده؟ این کار با عقل خدا منافات دارد.

باز آخر بحث این میرسه خدا فقط انسانهایی را خلق کند که قابل هدایتند!!! در صورتی که بالا توضیح داده شده

ببین ما اشرف مخلوقات و بعد خدا رتبه دوم و بعد خدا بالاترین قدرت را داریم ما جانشین او هسیتم حال خدا ما را فرستاده برای علم و اصلاح در زمین!

مناف;173187 نوشت:
باسلام،انسان بااينكه اختيار دارد ولي دربه دنيا آمدن نقشي نداردوبه تعبير ديگرمتولد شدنش اجباري است ورضايت وعدم رضايت او ازاين جهت هيچ نقشي نداردلذابايد به بعداز اين باشدكه فرصت ها استفاده كند وعمر خود رابه بطالت نگذراند.اغتنموا الفرص
خداماراآفريده وامكانات لازم جهت پيشرفت وسعادت رادراختيار ما قرار داده است حالاماباسوءاختيار مسيرغلط راانتخاب مي كنيم مقصر خدانيست تا بگيم چرا ما راآفريده است بلكه بايد حالا كه دراين دنياقرار گرفته ايم بهترين استفاده راببريم.(مناف)

سلام

دوست گرامی این جواب کامل و قانع کننده ای نیست

مجبوریم;173276 نوشت:
باز آخر بحث این میرسه خدا فقط انسانهایی را خلق کند که قابل هدایتند!!! در صورتی که بالا توضیح داده شده

همه انسانها بالقوه قابل هدایتند وخدا موجودات قابل هدایت آفریده.
انسانها به روی زمین آمده اند که رشد کنند وبه کمال برسند.(کاری نداریم اجباری آمده یا اختیاری) .یعنی هدف خلقت رشد وکمال است.چه این هدف اجباری باشد چه اختیاری در اصل این سوال فرقی ندارد. در هر حال سوال این است که اگر انسانی در این جهان هدایت نخواهد شد(که خدا هم این را می داند) دلیلی هم برای آفرینشش نیست.حالا چه این طی مراحل رشد واصلا آفرینشش اجباری باشد چه اختیاری.
اینکه کسی بگوید من این رشد وکمال یا هدایت را نمی خواهم یا چرا زورکی است این می شود یک سوال دیگر.این می شود بحث جبر واختیار.
حالا به هر حال در این تاپیک این سوال مطرح شده وجناب کدخدایی هم پاسخهای بسیار خوبی داده اند. بهتر نیست اول این بحث تمام شود بعد برویم سراغ اینکه چرا هدایت اجباری است؟

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام

خدا چرا مارو خلق کرد که به این دنیا بیاییم با اینکه می داند که ما جهنمی می شویم ؟ ....... دقیقا بعد از این سوال یه سوال دیگر پشتش میاد ......
خداوند جانشینش حضرت آدم و حوا را آفرید ... که در اصل در بهشت بودند ..... بعد وجودی از جن ها با نام شیطان آمد گفت که گمراه می کنم این انسان ها رو همانطور که حضرت آدم را گمراه کرد ...... و پسرش و ... ، حضرت آدم از اول در بهشت بوده ولی بعد به زمین فرستاده می شود ، به نظر من ما به اینجا آمدیم که به شیطان و .... ثابت کنیم که با خدا هستیم ...... و بدی هارو از بین ببریم !

خوب دقت کنید .تنها دو نفر کافی هست از انسان تا رشد کنند ...... چرا اینهمه آدم ؟ دشمن ما کنارمونه و این فکر رو به ما القا می کنه که خدا کارش اشتباهه .... و تو با اینکه می دونی جهنمی هستی باز هم به زمین امدی ! برای چه ؟ پس خدا داره با ما بازی می کنه تا سرگرم باشه ! این فکر شیطانه ....پس غلطه

در ضمن نباید انتظار داشته باشیم که همه چیز را در زمان مادی بفهمیم ...... بعد از مرگ به ما پاسخ تمام سوالاتمان را خواهند گفت ......البته باید گفت که بعد از مرگ یا به بهشت بزرخی خواهیم رفت یا به جهنم برزخی ....یه راست به بهشت و جهنم نمی رویم و هنوز بعد از مرگ ...نامه اعمالمان باز هست و تاثیر پذیر است .....

به نظر من که وقتی خدا می گوید که به انسان اختیار داده تا راهش را مشخص کند ...... به این معنا نیست که دیگه انسان فقط به یه جا منتهی می شود ! بلکه یک انسان راه اصلیش همان بهشت است .... برای همینه که می گویند بچه ها مثه فرشته ها بی گناهند ........... راه اصلی همه ی ما که آفریده می شویم همان بهشت است اما ، باید مراقب باشیم همین راه را ادامه دهیم و در این دنیای مادی با کسانیکه از راهشان منحرف می شوند حرف بزنیم و به راه اصلیشون برشون گردونیم تا شیطان ضایع شود و تاسف بخورد

برای همینه که خداوند همیشه توبه را می پذیرد چون دوست دارد که بنده اش به بهشت و راه اصلیش که سرنوشت اصلیش هست بیاید برای همینه که این همه پیامبر و این کتاب های آسمانی را برای ما آورده تا به ما بگه که ای انسان شیطان دمه گوشته ، تو گوشت هی می گه که این کار رو بکن و اون کارو بکن ..... این شیطان دشمنته ...به حرفش گو نده تا از سرنوشتت خارج نشی !

یعنی خدا برای هر فردی دو سرنوشت قرار داده ..... یک خوب که اصلی هست و دومی بد ! پس هر انسانی پیش خداوند تنها یه پایان ندارد ، بلکه خداوند دو پایان کلی خوب و بد را برای انسان ها در نظر گرفته و سعی دارد که انسان هایش را به پایان خوب برساند که پایان اصلی اش هست .....و هر کدام از این پایان ها ، راه های بسیار زیادی دارد که هر کدام از انسان ها ، یکی از آن را انتخاب می کنند .

پس به این فکر نباشیم که خدا ، فقط یه سرنوشت دارد از ما در وجودش !!! یعنی چه .... آخه اینکه خدا رو زیر سوال می بره ! همین بازی های کامپیوتری که ما انسان ها می سازیم برای پایان کارکترش خیلی سرنوشت های مختلفی می گذاریم مثه بازی heavy rain ..... پس یعنی خدا از انسان پایین تره ؟؟؟؟؟؟؟ خداوند بسیار زیاد برای یک نفر سرنوشت در نظر گرفته و برای هر کدام از ان راه ها و عکس العمل هایی قرار داده و همه چیز طبق برنامه پیش می رود و بسیار بسیار بسیار گسترده هست ! و حتی به مغذ ما نمی تونه برسه که چی هست البته تا موقعی که در این دنیای مادی هستیم !

امیدوارم ، که توانسته باشم کمکی به شما کرده باشم

یعنی خدا برای هر فردی دو سرنوشت قرار داده ..... یک خوب که اصلی هست و دومی بد ! پس هر انسانی پیش خداوند تنها یه پایان ندارد ، بلکه خداوند دو پایان کلی خوب و بد را برای انسان ها در نظر گرفته و سعی دارد که انسان هایش را به پایان خوب برساند که پایان اصلی اش هست .....و هر کدام از این پایان ها ، راه های بسیار زیادی دارد که هر کدام از انسان ها ، یکی از آن را انتخاب می کنند .
من فقط با این قسمت پاسخ شما موافقم. منتها شبهه دیگر این است که ان سرنوشت دوم را ما نمی دانیم اما خدا که می داند! وقتی می داند پس از اول خلقت این فرد بیهوده بوده! وخدا که کار بیهوده وغیر عقلانی نمی کند!
راستی شبهه مطرح کردن چقدر اسانتر از جواب دادن است!

دوست عزیز ، تنها دو سرنوشت که نیست ..... من عرض کردم که دو سرنوشت کلی هست و بعد هر کدام این سرنوشت راه های بسیاری دارد و انسان می تواند به آخرش برسد ، خداوند آن افرادی را که می داند بد هست رو بوجود می آورد تا خوبی ها در این دنیا نمایان بشوند و وسایل کار و آزمایش برای افراد خوب فراهم بشود ، یعنی از عمد این انسان ها آفریده می شوند ...... در ضمن خیلی معذرت می خواهم به نظر من اگر شما تا هزار سال دیگر این سوال را بکنید چون این علم برای خداست و ما هم که خدا نیستیم .....

کسی نیست و تواناییش را ندارد که جواب قطعی را به شما بدهد ...... ما انسان ها فعلا در محیط مادی ای قرار گرفتیم که پر از سوال و جهل است ..... فعلا این دین اسلام است که می تواند به بسیاری از سوالاتمان پاسخ بدهد و به بسیاری دیگر هیچ چیزی نمی تواند مگر بعد از مرگ ! اگر قرار بود که علم خدا در این دنیا کاملا برای ما انسان ها روشن می شد که هیچی دیگه ......( ببخشید) رو دست خدا بلند می شدیم !

از نظر من این سوال جوابی ندارد ولی باز با یک سری دلایل می توان تا جاهایی افراد را قانع کرد و این بستگی به اندازه خواستار آن فرد دارد !
فعلا تنها چیزی که مهم است ، این است که ما می دانیم اختیار داریم و می توانیم سرنوشت خودمان را انتخاب کنیم ..... یا بدشو یا خوبشو ......... خوبش اصلیشه و نامحدود ولی بدش فرعی و محدود است .....

در ضمن ، این هم همیشه باید تو گوشمون باشه و فکر کنم شما توجهی نمی کنید به آن : تا بد نباشه ، خوب معنایی ندارد

اما اینکه خدا بدونه یه فرد در آخر به جهنم می ره و باز اونو می آفرینه ، این بی رحمیه ...! و منظور دقیق من اینه که خدا هزاران سرنوشت برای هر فرد قرار داده و طبق هر سرنوشت برنامه ریزی جدایی کرده و اگر یه فردی به جهنم بره یا بهشت یا سرنوشت های افراد مختلف باشه و تغییر بکنه بر روی همه چیز تاثیر می گذاره ....!

و اما اینکه بگوییم که خدا می دونه ما کجا می رویم و باز مارو می افرینه ..... ! این یعنی که خدا داره با ما بازی شطرنج انجام میده ! این تصور شاید غلط باشه ......

و شاید هم به این صورت باشه که هر فردی یه سرنوشت خوب داره ...... ولی به خودش بستگی داره که در این دنیا که میاد همین سرنوشت خوبش که از پیش تعیین شده رو دنبال کنه یا بره سراغ چیزای بد و سرنوشتش به جهنم کشیده بشه ......چون خدا آن قدر قدرت داره که انسان بد نمی تونه هیچ لطمه ای به تصمیمات و برنامه ریزی های بی نقص خدا بزنه ! و فقط انسان بد به جهنم فرستاده می شود و اگر هم در دنیا باشد خدا کاری می کند که او به وسیله ی افرادی خوب از بین بره یا تا سنی او را نگه می دارد تا شاید آن فرد بد توبه کند !

خوب حالا نظر شما چیه ؟

سلام و عرض ادب خدمت kamran گرامی
دوست عزیز
متوجه هستید با این تز شما :

Kamran;173590 نوشت:
دوست عزیز ، تنها دو سرنوشت که نیست ..... من عرض کردم که دو سرنوشت کلی هست و بعد هر کدام این سرنوشت راه های بسیاری دارد و انسان می تواند به آخرش برسد ، خداوند آن افرادی را که می داند بد هست رو بوجود می آورد تا خوبی ها در این دنیا نمایان بشوند و وسایل کار و آزمایش برای افراد خوب فراهم بشود ، یعنی از عمد این انسان ها آفریده می شوند ...... در ضمن خیلی معذرت می خواهم به نظر من اگر شما تا هزار سال دیگر این سوال را بکنید چون این علم برای خداست و ما هم که خدا نیستیم .....

مسئله علم خدا را حل نکردید
فقط با مهیب کردن مسئله در حد بی نهایت به گمراهی ما بیشتر کمک کردید
به هر حال در این فرضیه شما نه مسئله جبر حل شده ونه مسئله علم خدا برای بی نهایت سرنوشتهای انبوه یک نفر که از منفی بینهایت تا مثبت بی نهایت و حتی صفر امر غیر عقلانی را برای آفرینش متصور میشوید.
لطفاً فرضیه خود را با حوصله بیشتر مورد کنکاش قرار دهید تا عبث بودن آن بیشتر برایتان آشکار شود

متشکرم

بیشتر به گمراهی شما کمک کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ببینم یعنی شما می گویید که توانایی دارید که بگویید علم خدا چیه .....یعنی در اون حد هستید تا بفهمید راز آفرینش هر انسان چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی شما توانایی دارید بگویید که خدا قصدش دقیقا چی بوده و این مسئله ابهامی را روشن بسازید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر خوب دقت کنید می بینید که رفتار هر کسی در این دنیا بر زندگی دیگران تاثیر می گذارد و در این باره حتی فیلم های بسیاری ساخته شده ................. و اینکه انسان یک سرنوشت داره از نظرمن غلطه ! اگر قرار بود که خدا بدونه ما به کجا می رویم و بعد مارو خلق کنه و بشینه مارو تماشا کنه که آخرش یه سرنوشت تکراری داریم .................... که می شه یعنی خدا داره با ما بازی می کنه تا لذت ببره و سرش گرم بشه با انسان ها !

سرنوشت و .... ، تا یک جاهایی ثابت هست و بعدش به دست اختیار می تونه تغییر کنه اینکه آخرش چی بشه کاملا دست خود آدمه ولی نمی دونم چرا این منظور رو متوجه نمی شوید ! ( خدا برای هر عملی که یک انسان می کنه و سرنوشتی که می سازه یک عکس العمل از پیش تعیین شده را در اختیار داره و بعد اونو اجرا می کنه ! ..... و اینکه بگوییم یه انسان از اول جهنمیه ............کاملا غلطه و با این حرف داریم خدا رو زیر سوال می بریم ! آیا خدا دوست داره بنده اش جهنمی شود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یک کمی بر روی نظریه ای که من گفتم فکر کنید تا کامل متوجه بشوید که من چی می گم ....... و البته اینم بگم که کسی در اینجا قادر نیست که راز خدا رو بر ملا کنه ! ...... پس دنبال جواب قطعی نباشید .

اگه هستید جواب رو بدید

بسم الله الرحمن الرحیم

نقل قول:
میدونه من هدایت بشو نیستم چرا باز منو خلق میکنه

چه شود !!

یارم چو قدح بدست گیزد - بازار بتان شکست گیرد

خداوند بتهای هوای نفس و جهل بسیاری را در طول تاریخ شکسته و چشمها و قلبهای بسیاری به شنیدن و دیدن خرد شدن این بتها گواهند.

ان شاء الله سهم شما هم بشود :ok:

ان شاء الله تعالی

یاحق

متحیر;173604 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت kamran گرامی
دوست عزیز
متوجه هستید با این تز شما :

مسئله علم خدا را حل نکردید
فقط با مهیب کردن مسئله در حد بی نهایت به گمراهی ما بیشتر کمک کردید
به هر حال در این فرضیه شما نه مسئله جبر حل شده ونه مسئله علم خدا برای بی نهایت سرنوشتهای انبوه یک نفر که از منفی بینهایت تا مثبت بی نهایت و حتی صفر امر غیر عقلانی را برای آفرینش متصور میشوید.
لطفاً فرضیه خود را با حوصله بیشتر مورد کنکاش قرار دهید تا عبث بودن آن بیشتر برایتان آشکار شود

متشکرم


سلام و ادب:Gol:

جناب متحیر، دوستان عزیز ...:Gol:

قبل از هر چیز، و پیش از پرداختن به سؤال اصلی و اشکالی که در نظر جنابعالی و برخی دوستان دیگر وجود دارد، لازم است حقیقت علم الهی شناخته شود:

يکي از اوصاف خداوند سبحان علم است و به اين معنا که به تمام امور دنيا آگاه و دانا است. علم خداوند مراتب مختلفي دارد که برخي از آن ها صفات ذات خداوند است و برخي صفت فعل.

لازم به ذکر است که علم و دانايي خداوند از نقايص و کاستيهايي که علم ما انسان ها دارد منزه و پيراسته است. علم ما انسان ها حادث و پس از جهل است و آن هم به صورت ناقص و محدود که به وسيله ابزار و آلات نظير چشم و گوش و ... حاصل مي شود، اما علم الهي، مطلق، نا محدود و ازلي است که به ابزاري نيازمند نيست.

بسیاری از اشکالات از این دست، در اثر مقایسه علم ناقص و محدود بشری با علم بی پایان خداوندی است.

علم خداوند مراتبي سه گانه دارد:

1. علم خداوند به ذات خويش.
2. علم خداوند به اشياء پيش از ايجاد آن ها.
3. علم خداوند به اشياء پس از ايجاد آن ها به اين معنا که علم تفصيلي خداوند به موجودات پس از آفريدن آن ها است.(1)

علم الهي در بيان معصومين به قرار ذيل آمده است:

حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع) درباره علم خداوند متعال مي فرمايد: خداوند پيش از آنكه اشياء را بيافريند از آنها همانطور با خبر و آگاه بود كه بعد از آفرينش آنها.(2) بنابراين روايت، خداوند از قبل مي دانسته هر كس چه راهي را انتخاب مي كند و اين را هم مي دانسته كه هر كس آنچه را انتخاب مي كند با آزادي، اراده و اختيار انتخاب مي كند، همانطور كه اصل انجام فعل با علم خدا بوده، شرط آزادي اراده هم، به اراده خدا بوده است، از اینرو اگر ما با آزادي و اختیار، كار خود را انجام دهيم علم خداوند مطابق واقع خواهد بود و اگر مجبور باشيم خلاف واقع.(3)

به عبارت ديگر علم ازلي الهي از نظام سببي و مسببي جهان جدا نيست، آنچه علم الهي ايجاب كرده همين جهان است با همين نظامات. انسان هم، در نظام هستي، داراي نوعي اختيار و آزادي است و علم ازلي به معني اين است كه او مي داند چه كسي به موجب اختيار خود اطاعت و چه كسي معصيت مي كند. و اگر غير از اين باشد، بر خلاف علم خدا خواهد بود.(4)

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی____________________________________________
1. سعيدي مهر، محمد، آموزش کلام اسلامي1، قم، طه، 1377، ص 228 - 222.
2. وافي، باب صفات الذات، به نقل از مكارم شيرازي، ناصر، كتاب خدا را چگونه بشناسيم.
3. مكارم شيرازي، ناصر، خدا را چگونه بشناسيم، كانون انتشارات محمدي، چاپ سوم، ص154.
4. مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، نشر شركت انتشار، ص132. بنقل از اندیشه قم، با کمی تصرف.

متحیر;173604 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت kamran گرامی
دوست عزیز
متوجه هستید با این تز شما :

مسئله علم خدا را حل نکردید
فقط با مهیب کردن مسئله در حد بی نهایت به گمراهی ما بیشتر کمک کردید
به هر حال در این فرضیه شما نه مسئله جبر حل شده ونه مسئله علم خدا برای بی نهایت سرنوشتهای انبوه یک نفر که از منفی بینهایت تا مثبت بی نهایت و حتی صفر امر غیر عقلانی را برای آفرینش متصور میشوید.
لطفاً فرضیه خود را با حوصله بیشتر مورد کنکاش قرار دهید تا عبث بودن آن بیشتر برایتان آشکار شود

متشکرم


سلام مجدد ...:Gol:



به صلاح دیدم پاسخ را در دو پست مجزا طرح کنم تا طولانی بودن پاسخ موجب ملال دوستان نباشد و شاید دوستان بیشتر رغبت کنند مطالب را پیگیری کنند.




اما در خصوص مطلب دوم اینکه سؤال شده: اگر خداوند به عاقبت هر فرد آگاه است چرا او را خلق مي نمايد؟

در این فرض، اگر روح سؤال را بشکافيم منظور اين است که: وقتي خداوند رفتار و عمل آدمي را مي دانسته معنايش اين است که سرنوشت او از قبل، چنين رقم خورده و او نمي تواند از آن تخطي کند، بعبارتی مجبور به محض است. پس چرا خداوند چنين انساني را که عاقبتش از قبل رقم خورده، خلق کرده است تا او را گرفتار جهنم و يا بهشت بکند؟

پاسخ اين است که قضا و قدر علمي خداوند به افعال انسان به صورت مطلق تعلق نمي گيرد بلکه با تمام خصوصيات آن تعلق مي گيرد که از آن جمله است اختياري بودن آن، که انسان با اختيار خود چنين عملي را انجام مي دهد، و افعال اختياري انسان با وصف اختياري براي خداوند معلوم است.(1) و اين به معناي عبث بودن آفرينش انسان نيست، چون انسان براي گزينش راه هدايت و يا ضلالت مختار است، که اگر راه هدايت را برگزيد پاداش داده مي شود و اگر راه گمراهي را انتخاب کرد، و به حق و حقوق آدمي تجاوز کرد عقاب داده مي شود. و علم خداوند به افعال آدمي با وصف اختياري اعمال او موجب عبث بودن خلقت انسان نمي شود، چون هدف هدايت، رشد و کمال انسان است و خداوند راه کمال را به او معرفي نموده است، و حال، او با اختيار خود تحطي کرده فلذا بايد خود تاوانش را بپردازد، که هر کس مسؤول اعمال اختياري خود مي باشد. "انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا" (انسان/3) "من عمل صالحا فلنفسه و ما اساء فعليها، و ما ربک بظلام للعبيد." (فصلت 46).

علم خداوند به اشياء و افراد و عاقبت آنها موجب پيدايش و بلكه عين پيدايش آنها است. و اگر خداوند آگاه به عاقبت هر فرد نبود آفرينش آنها بي هدف بود.

اصولاً علم خداوند اجبار آور نیست و چنانکه گفتیم: قابل مقایسه با علم محدود بشری نیست که بدلیل زمانی و مکانی بودن مان تنها می توانیم به محدوده ای از حوادث حال و گذشته دسترسی داشته باشیمف اما خداوند چون فراتر از زمان و مکان است، به همه ساحت های زمانی و مکانی علم دارد، علم به گذشته و حال و آینده برایش تفاوتی نمی کند.

بعلاوه در قالب مثال گفتنی است: مهندس یک کارخانه بزرگ ماشین سازی را در نظر بگیرید که بدلیل دخالت داشتن در طراحی فرایند ساخت و تولید ماشین، به تمام مراحل، ساخت ماشین در کارخانه مزبور واقف است، می داند که چه زمان مواد اولیه از کدام کانال وارد می شود، چه زمان، به قطعات تبدیل می شود، چه زمان و در کجا توسط کارگران، این قطعات از هم تفکیک می شوند، چه زمان و در کجا این قطعات روی هم سوار می شوند، چه زمان و در کدام مرحله، ماشین تولید می شود، در چه مرحله ای ماشین تست می شود، و بطور کلی می داند که با چه کم و کیفی ماشین مزبور، آماده و از مرحله تولید عبور کرده و وارد بازار می شود.

حال، با این توضیح، آیا این علم مهندس، موجب تحقق چنین فرایندی بدست کارگران و ابزار تولید می شود یا این خود کارگران و ابزار تولید هستند که هر کدام بر اساس وظایفی که دارند در فرایند تولید مؤثرند؟ اگر بخاطر اشتباه کارگری یکی از دستگاه ها خراب شده از کار بایستد، علم مهندس طراح در ان دخالت داشته است؟ و ده ها سؤال دیگر در همین خصوص؟؟؟

و یا در مثالی دیگر؛ اگر معلم و یا استاد، می داند که هر کدام از دانش اموزان و دانشجویان، بر اساس تلاش و نوع فعالیتی که دارند در موقف امتحان چه وضعیتی دارند، می داند دانش آموزان فعال، قبول می شوند و گروه تنبل، مردود، آیا علم معلم و استاد در قبولی یا مردودی انها تأثیر دارد؟

و ده ها مثال از این دست که فرصت اقتضاء نمی کند، گر چه مثالها نمی تواند بطور دقیق، مبین واقعی علم خدای متعال باشد، لکن تا حدودی به روشن کردن موضوع، کمک می کند.




موفق باشید ...:Gol:




پاورقی___________________________________________________



1. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، دوره سه جلدي، تهران، نشر بين الملل، چاپ هفدهم، 1384، ص 147 - 178؛ بنقل از اندیشه قم، با کمی حذف و تغییرات و اضافات




صدیق;173735 نوشت:
بعلاوه در قالب مثال گفتنی است: مهندس یک کارخانه بزرگ ماشین سازی را در نظر بگیرید که بدلیل دخالت داشتن در طراحی فرایند ساخت و تولید ماشین، به تمام مراحل، ساخت ماشین در کارخانه مزبور واقف است، می داند که چه زمان مواد اولیه از کدام کانال وارد می شود، چه زمان، به قطعات تبدیل می شود، چه زمان و در کجا توسط کارگران، این قطعات از هم تفکیک می شوند، چه زمان و در کجا این قطعات روی هم سوار می شوند، چه زمان و در کدام مرحله، ماشین تولید می شود، در چه مرحله ای ماشین تست می شود، و بطور کلی می داند که با چه کم و کیفی ماشین مزبور، آماده و از مرحله تولید عبور کرده و وارد بازار می شود. حال، با این توضیح، آیا این علم مهندس، موجب تحقق چنین فرایندی بدست کارگران و ابزار تولید می شود یا این خود کارگران و ابزار تولید هستند که هر کدام بر اساس وظایفی که دارند در فرایند تولید مؤثرند؟ اگر بخاطر اشتباه کارگری یکی از دستگاه ها خراب شده از کار بایستد، علم مهندس طراح در ان دخالت داشته است؟ و ده ها سؤال دیگر در همین خصوص؟؟؟ و یا در مثالی دیگر؛ اگر معلم و یا استاد، می داند که هر کدام از دانش اموزان و دانشجویان، بر اساس تلاش و نوع فعالیتی که دارند در موقف امتحان چه وضعیتی دارند، می داند دانش آموزان فعال، قبول می شوند و گروه تنبل، مردود، آیا علم معلم و استاد در قبولی یا مردودی انها تأثیر دارد؟

عرض سلام و ادب
در مثال مهندس کارخانه ، موضوعی که محل بحث است و مهم است این است که مهندس به رفتار کارگران علم ندارد. این که مهندس مزبور به فرایند کارخانه علم دارد و حتی به کارخانه های دیگر یا حتی به نحوه زراعت و علوم پزشکی و ....هر چیز دیگر که مثال بزنید علم داشته باشد ، ارزشی نخواهد داشت و همه این علوم ذره ای به او کمک نخواهد کرد که به رفتار کارگران کارخانه هم علم داشته باشد. هیچکدام دلیل بر علم او بر رفتار کارگران در این کارخانه نخواهد بود. و مساله این است.

شاید صحیح تر این است که هیچ وجه شبهی بین علم خداوند و علم ما وجود ندارد. و برای خداوند که خالق زمان و مکان است علم و آگاهی نه آن است که ما به مطلبی علم و آگاهی داریم. نمیتوان گفت و لذا مساله ارجاع میشود به شناخت حقیقت علم الهی ...که در پست قبل فرموده اید...

صدیق;173731 نوشت:
يکي از اوصاف خداوند سبحان علم است و به اين معنا که به تمام امور دنيا آگاه و دانا است. علم خداوند مراتب مختلفي دارد که برخي از آن ها صفات ذات خداوند است و برخي صفت فعل.

یکی از اوصاف خداوند سبحان علم است و به این معنا..!؟ اشکال کار اینجاست بزرگوار.
....به چه معنا؟؟؟...علم خداوند...به چه معنا؟؟؟؟ مطابق کدام علم بشری شما در صدد معنا کردن یا تعریف کردن علم خداوند هستید؟!
وقتی که چیزی را تعریف میکنیم آن را محدود در علم خود کرده ایم. حال با تعریف علم خداوند آیا نسبت به اکمل معنای علم خداوند شما قادر هستید، درصدی آگاهی بدست آورید؟ آیا میتوان مدعی بود شما با این تعریف مثلا یک تریلیاردیم از علم الهی را تعریف کرده اید؟ چه میزان از علم الهی را تعریف کرده اید؟

با سلام خدمت شما

دوست عزيز كدام من؟آيا تا شما خلق نشويد و فعلي انجام ندهيد ممكن است علمي به آن تعلق بگيرد؟


آفرينش، احسان و فيضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممكن. چنين آفرينشى حسن ذاتى دارد و قيام به چنين فعلى؛ جز اينكه خود فعل زيبا باشد، به چيز ديگرى نياز ندارد. او با آفرينش، كمالى را افاضه مى‏كند و وسايل كمال برتر هر موجودى را در اختيار آن مى‏گذارد. و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خداى حكيم و كمال مطلق، جهان را بيافريند و آن را در غايت حكمت و لطافت ايجاد كند. بنابراين آفرينش الهى حكيمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرينش، نه نيازى بود و نه نيازمندى؛ چه از ناحيه خالق و چه از ناحيه مخلوقات


بر اساس پاره اي مباني و براهين فلسفي ثابت شده است كه نظام موجود ،نظام احسن است . يعني عالمي بهتر از اين عالم ممكن نيست خلق شود . چون خدا كمال محض است ، و كمال محض بودن اقتضاء مي كند كه كاملترين موجود ممكن را بيافريند.




خداوند مي دانست برخي از بندگان خود گمراه مي شوند اما اين علم به فعل انسان با اختيار تعلق گرفته است نه اينكه علمي باشد و انسان ها طبق آن علم رفتار كنند.اگر خداوند بنده اي را كه قابليت رسيدن به كمال دارد و خود او با اختيار خود از راه راست منحرف مي شود رانيافريند آن موقع كدام بنده وجود داشته كه با اختيار خود گنهكار شده است؟ همچنين در صورت نيافريدن، ديگر علم خداوند با واقعيت در تضاد خواهد بود و اين از ذات الهي به دور است.

سلام و عرض ادب خدمت اندیشمند گرامی

اندیشمند;174340 نوشت:
خداوند مي دانست برخي از بندگان خود گمراه مي شوند اما اين علم به فعل انسان با اختيار تعلق گرفته است نه اينكه علمي باشد و انسان ها طبق آن علم رفتار كنند.اگر خداوند بنده اي را كه قابليت رسيدن به كمال دارد و خود او با اختيار خود از راه راست منحرف مي شود رانيافريند آن موقع كدام بنده وجود داشته كه با اختيار خود گنهكار شده است؟ همچنين در صورت نيافريدن، ديگر علم خداوند با واقعيت در تضاد خواهد بود و اين از ذات الهي به دور است.

دوست عزیز

پس باور دینداران بر وقوع پیشگویی ها و حتمی بودن آنها و علم خداوند بر اشیاء پیش از وجود آنها چه میشود
در باور دینی علم خدا بر اشیاء مطایق وقوع آنهاست تعلل یا تردیدی روا نیست
موجودات این جهان یکه و تنها و مجرد نیستند در اثر تعامل بوجود می آیند و هم متأثر از این دنیا هستند و هم مؤثر بر این دنیا
که این تأثیرات بر آینده جهان بر اساس نظریه آشوب و اثر پروانه ای رویدادها در چگونگی جهان آینده نقش دارند

متشکرم

manmehdiam;174220 نوشت:
عرض سلام و ادب
در مثال مهندس کارخانه ، موضوعی که محل بحث است و مهم است این است که مهندس به رفتار کارگران علم ندارد. این که مهندس مزبور به فرایند کارخانه علم دارد و حتی به کارخانه های دیگر یا حتی به نحوه زراعت و علوم پزشکی و ....هر چیز دیگر که مثال بزنید علم داشته باشد ، ارزشی نخواهد داشت و همه این علوم ذره ای به او کمک نخواهد کرد که به رفتار کارگران کارخانه هم علم داشته باشد. هیچکدام دلیل بر علم او بر رفتار کارگران در این کارخانه نخواهد بود. و مساله این است.

شاید صحیح تر این است که هیچ وجه شبهی بین علم خداوند و علم ما وجود ندارد. و برای خداوند که خالق زمان و مکان است علم و آگاهی نه آن است که ما به مطلبی علم و آگاهی داریم. نمیتوان گفت و لذا مساله ارجاع میشود به شناخت حقیقت علم الهی ...که در پست قبل فرموده اید...


با سلام و تشکر:Gol:

چند نکته:

اولاً؛ بنظر اگر ملاحظه کرده باشید، بنده پس از توضیحات و ذکر مثالها اشاره کردم که:

"مثالها نمی تواند بطور دقیق، مبین واقعی علم خدای متعال باشد، لکن تا حدودی به روشن کردن موضوع، کمک می کند."

بدون شک، اینگونه مثالها صرفاً نقش نزدیک کردن ذهن به درک بهتر مطلب را دارند و هیچ زمان قابلیت تبیین و تطبیق دقیق و کامل را نخواهند داشت.

ثانیاً آنچه در مسئله مورد بحث مهم و البته روشن است و گاهی برای روشنتر شدن مطلب، به مثالهایی استناد می کنیم عبارت از این است که در صورت کلی و در همه مصادیق آن، علم امری جدای از فعل است بعبارتی علم به چیزی موجب اجبار نمی شود.

همانگونه که علم محدود انسان، به کارها با همه شرایط و اقتضاءات آن، موجب تحمیل جبر به دیگران نمی شود، و اختیار در انسان امری وجدانی است. علم خداوند نیز، به انسان گرچه نامحدود است اما توأم با اقتضاءات و شرایطی است و از انجمله: اختیار انسان است. از اینرو چنانکه در مقدمه اول گفتیم علم خدا موجب جبر انسان نمی شود.

ضمن آنکه چنانکه شما اشاره کردید: علم انسان بدلیل محدود بودن در زمان و مکان، قابل مقایسه با علم الهی که خالق زمان و مکان و فراتر از آن است نیست.

با این وجود، نمی توان، این اصل مسلم، که "علم از هر سنخی که باشد امری جدای از فعل است با همه اقتضاءاتش، فلذا اجبار آور نیست." را انکار کرد. و انسان علیرغم اینکه خداوند به سرنوشت و عاقبت او آگاه است، با اختیار خود چنین سرنوشتی را رقم می زند. نه اینکه علم خدا چنین سرنوشتی را برای انسان محقق سازد، زیرا فرض بر این است که خدا می داند انسان با اختیار خود چنین سرنوشتی را بر می گزیند. فلذا اختیار انسان داخل در بحث علم و اراده الهی است و نمی توان ان را امری جدای از اقتضاءات و شرایط یاد شده تصور کرد.

موفق باشید ...:Gol:

manmehdiam;174225 نوشت:
یکی از اوصاف خداوند سبحان علم است و به این معنا..!؟ اشکال کار اینجاست بزرگوار.
....به چه معنا؟؟؟...علم خداوند...به چه معنا؟؟؟؟ مطابق کدام علم بشری شما در صدد معنا کردن یا تعریف کردن علم خداوند هستید؟!
وقتی که چیزی را تعریف میکنیم آن را محدود در علم خود کرده ایم. حال با تعریف علم خداوند آیا نسبت به اکمل معنای علم خداوند شما قادر هستید، درصدی آگاهی بدست آورید؟ آیا میتوان مدعی بود شما با این تعریف مثلا یک تریلیاردیم از علم الهی را تعریف کرده اید؟ چه میزان از علم الهی را تعریف کرده اید؟

با سلام مجدد:Gol:

مستحضرید که مباحث ما در این مجال، بحث مفهومی است نه مصداقی و در این فرایند در تلاش هستیم تا مفاهیمی نظیر علم الهی، جبر، اختیار، سرنوشت، و ... روشن تر شود.

اگر مقصودتان اینست که ما راهی به شناخت صفات الهی نداریم و هرگز نمى توانیم بشناسیم و این اوصاف، فقط الفاظى هستند که ما مجاز هستیم درباره ى خدا به کار ببریم؟ بی شک، این مغالطه اى است که گروهی به آن مبتلا شده اند;(اهل تعطیل).

زیرا آنچه از آیات و روایات، استفاده می شود این است که مصداق اوصاف الهى را با مفاهیم ذهنى نمى توان شناخت نه اینکه مفاهیم هم وقتى در مورد خدا به کار مى رود، اصولاً معناى خود را از دست مى دهند! آیا وقتى مى گوییم «خدا موجود است » به چه معنایى مى گوییم؟ به همان معنایى که در مقابل معدوم به کار مى رود یا به یک معناى دیگر؟ وقتى مى گوییم خدا عالم است، یعنى همان عالمى که در مقابل جاهل به کار مى رود یا معناى دیگر دارد؟ بدون شک، ما به همان معنا به کار مى بریم. "خدا عالم است" یعنى همان چیزى که ملازم است با جاهل نبودن; پس مفهوم را ما مى فهمیم. اما مصداق این علم را نمى توانیم بشناسیم.

علم، مصادیق زیادى دارد، آنچه ما از مصادیق علم مى شناسیم علمهایى است محدود; علمهایى که در خودمان است اگر به کسان دیگرى هم نسبت مى دهیم چیزى شبیه به آنچه در خودمان است به دیگران نسبت مى دهیم. اما در مورد علمى که ذاتى است و عین ذات خداست; چنین مصداقى از علم را ما نمى توانیم بشناسیم، پس آنچه ما نمى توانیم درک بکنیم حقیقت مصداق این مفاهیم است نه اینکه اصلاً معنا و مفهوم اسماء وصفات خدا را درک نمى کنیم. و اینطور نیست که علم الهی از لحاظ مفهومی چیزی جز علم انسان است و هیچ تشابهی با سایر علمها ندارد.

manmehdiam;174225 نوشت:
...به چه معنا؟؟؟...علم خداوند...به چه معنا؟؟؟؟مطابق کدام علم بشری شما در صدد معنا کردن یا تعریف کردن علم خداوند هستید؟!

حقیقت معنا جز همان مفهوم ذهنى بیش نیست، آنچه را نمى توانیم درک کنیم حقیقت مصداق است، پس وقتى مى گوییم خدا عالم است; مفهوم عالم همان مفهومى است که در مورد خودمان هم به کار مى رود( مى گوییم فلان شخص عالم است) مفهوم همان مفهوم است، منتهى مصداق علم خدا، ذاتى و بى نهایت است. ولى مصداق علمهاى ما علوم محدود اکتسابى است. بنابر این، مصادیق اند که با هم فرق دارند نه مفهوم ها.

منبع: بنقل از درگاه پاسخگویی به سؤالات دینی، بخشی از سخنان آیت الله مصباح یزدی، با کمی تغییر و تصرف.

موفق باشید ...:Gol:


صدیق;174700 نوشت:

با این وجود، نمی توان، این اصل مسلم، که "علم از هر سنخی که باشد امری جدای از فعل است با همه اقتضاءاتش، فلذا اجبار آور نیست." را انکار کرد.

موفق باشید
...:gol:

سلام.

ضمن تشکر از استاد عزیز جناب صدیق...

به نظر می رسد سنخیت علم در حضور همراه و توام با قدرت باشد ،بر خلاف علم حصولی که چیز ی جز مفاهیم ذهنی نیست...یعنی جنس اگاهی درمراتب مغایر است.....به عبارتی در حضور تام، وجود معلوم با تمام اثارش نزد عالم(حق) حاضر است ....،البته مصادیق ان از قران در علم الکتاب و علم شدیدالقوی قابل ذکر است...علم عین انکشاف است،نه اینکه انکشاف واقعیتی باشد،نتیجتا علم انکشاف معلوم است،حال این معلوم می خواهد ذات حق باشد یعنی در مرتبه ذات باشد یا درمرتبه فعل،والبته این انکشاف همراه با قدرت است،نتیجتا همه حیثیات فعل را در بر می گیرد....

نتیجتا فعل حق همان کمالی است که در ذاتش بوده،ولی ظهور ان در مراتب دانی جوری شده که باید باشد،پس کمال اشیا در مرتبه ذات حق عین علمش و علمش عین قدرتش می باشد،ولی ظهور این حقایق در مراتب دانی همان علمش و قدرتش می باشد،ولی به حکم نزول جوری دیگر شده اند....خلاصه علم حق شده است فعلش منتها در مرتبه فعلش نه در مرتبه ذاتش بلکه در مرتبه ذاتش کمال فعلش نهفته است...با این حساب فعلش جدای از علمش نیست،ولی این علم به فعل علت فعل نمی باشد تا جبر را به دنبال داشته باشد....

علهذا فعل حق همان ظهور صفاتش می باشد،منتها چگونگی این ظهور که قابل شهود است،از مرتبه انها سرچشمه گرفته است،ولی در مرتبه ذاتش همه این صفات با یک وجود بسیط موجود است.........نتیجتا فعل حق هم علمش و هم قدرتش و هم بقیه صفات کمالش می باشد،منتها در مرتبه ظهور انها نه در مرتبه کمال انها که همه یک مصداق هستند...

------------------

سلام

خوب انسان اشرف مخلوقاته چون قدرت اختیار دارد (مابین جهنم و بهشت) با اخیتار خود یکی را انتخاب می کند. خواستن توانستن است؟!خواستن داشتن است!

دو سوال پیرامون قضا و قدر از شیخ الاسلام ابن تیمیه (رح)

http://up6.iranblog.com/images/87w310v7dmsugb7dd23s.pdf

موفق باشید.

بزن باران;174750 نوشت:

دو سوال پیرامون قضا و قدر از شیخ الاسلام ابن تیمیه (رح)

ببخشيد اين ابن تيميه همون ابن تيميه ي معروف در تاريخ (كه از بنيانگزاران وهابييت بود)
كه نيست؟

Kamran;173590 نوشت:
برسد ، خداوند آن افرادی را که می داند بد هست رو بوجود می آورد تا خوبی ها در این دنیا نمایان بشوند و وسایل کار و آزمایش برای افراد خوب فراهم بشود ، یعنی از عمد

به نظر بنده این یکی از جوابهای درست این شبهه است.

اندیشمند;174340 نوشت:
با سلام خدمت شما

دوست عزيز كدام من؟آيا تا شما خلق نشويد و فعلي انجام ندهيد ممكن است علمي به آن تعلق بگيرد؟


آفرينش، احسان و فيضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممكن. چنين آفرينشى حسن ذاتى دارد و قيام به چنين فعلى؛ جز اينكه خود فعل زيبا باشد، به چيز ديگرى نياز ندارد. او با آفرينش، كمالى را افاضه مى‏كند و وسايل كمال برتر هر موجودى را در اختيار آن مى‏گذارد. و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خداى حكيم و كمال مطلق، جهان را بيافريند و آن را در غايت حكمت و لطافت ايجاد كند. بنابراين آفرينش الهى حكيمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرينش، نه نيازى بود و نه نيازمندى؛ چه از ناحيه خالق و چه از ناحيه مخلوقات



بر اساس پاره اي مباني و براهين فلسفي ثابت شده است كه نظام موجود ،نظام احسن است . يعني عالمي بهتر از اين عالم ممكن نيست خلق شود . چون خدا كمال محض است ، و كمال محض بودن اقتضاء مي كند كه كاملترين موجود ممكن را بيافريند.



خداوند مي دانست برخي از بندگان خود گمراه مي شوند اما اين علم به فعل انسان با اختيار تعلق گرفته است نه اينكه علمي باشد و انسان ها طبق آن علم رفتار كنند.اگر خداوند بنده اي را كه قابليت رسيدن به كمال دارد و خود او با اختيار خود از راه راست منحرف مي شود رانيافريند آن موقع كدام بنده وجود داشته كه با اختيار خود گنهكار شده است؟ همچنين در صورت نيافريدن، ديگر علم خداوند با واقعيت در تضاد خواهد بود و اين از ذات الهي به دور است.

این پاسخ جامع پاسخ دوستمان است.یعنی نکته انحرافی وفریب دهنده شبهه این است که هدف آفرینش را (هدایت) گرفته واین هدف را بدیهی فرض کرده وبر اساس آن بقیه اهداف را غیر معقول دانسته.
آنهم هدایت اجباری!
حتی اگر این هدف را هم تنها هدف بدانیم سوال این است که از کجا مطمئنیم افرادی که در این دنیا به حد نهایی کمال هدایت نرسیده اند
(که در اینصورت حتی مومنین هم شامل می شوند) در جهان دیگر مسیر کمالشان متوقف می شود وبه پایان می رسد؟
حدنهایی کمال کجاست که غایت آفرینش انسان است؟ مگر نمی گوییم صلوات بر پیامبر سبب بالاتر رفتن مرتبه کمال ایشان می شود؟
من از آیت الله مجتهدی تهرانی شنیده ام بهشتیها در بهشت کلاس درس دارند! پس مراحل کمال حتی با بهشت هم تمام نمی شود.
چه رسد به جهنمیها یا اهل اعراف .

سلام بنظرم خدا جن و انس را افريده و هدفش هم بندگي انها بوده حالا به همه اجازه فعاليت داده كه خوبان و بدان عالم جدا شوند و افراد خوب بتونند به كمال برسند و آينه جمال و جلال الهي شوند در واقع خدا كسي را بد نيافريده و بد هم نميخواهد باشه فقط به بدها هم فرصت زندگي داده تا بعضي انسانها كه اكثرا پيامبران هستند به كمال واقعي شان برسند

متحیر;174527 نوشت:
پس باور دینداران بر وقوع پیشگویی ها و حتمی بودن آنها و علم خداوند بر اشیاء پیش از وجود آنها چه میشود در باور دینی علم خدا بر اشیاء مطایق وقوع آنهاست تعلل یا تردیدی روا نیست

سخن من هم دقيقا هماني بود كه دين باوران مي گويند و مخالفتي با آن ها نداشت.

نكته اي هم كه نبايد فراموش شود اين است كه قبل و بعد و امروز و ديروز از صفات اجسام مادي است و اين موارد در خداوند معنا ندارد و خدا فراتر از زمان است.عمل امروز و ديروز و فرداي من همه در بستر زمان رخ مي دهد و خداوند فراتر از زمان است.

البته می تونست خدا خلق نکنه اما لطفش شامل حال ما بوده که خلقمون کرده پس قدر نعمت ناخواسته به این با عظمتی را بدانیم.

سلام و عرض ادب خدمت اندیشمند گرامی

دوست عزیز
متأسفانه استفاده از کلمه ماده در ذهن ما یک جسم جامد دارای یک شکل ثابت مثلاً یک حجم منتظم یا غیر منتظم شبیه به سنگ یا کلوخ تداعی میکند
همانطور که یک کلوخ را در دست میگیریم و آنرا لمس میکنیم و به آن نگاه میکنیم آن را در دست میچرخانیم و به صورتهای و منظرهای جوانب و پشت آن نگاه می کنیم تا شکل کلی آن را دریابیم
وقتی از منظر حال به گذشته نظر میکنیم سیر وقایع یک موضوع در ذهن ما تقریباً شبیه به کلنجار رفتن آن کلوخ در دست است که با چرخش آن در دست ما حوادث گذشته یک موضوع را در ذهنمان مرور می کنیم و مقاطع مختلف گذشته آن موضوع را در ذهن بازسازی میکنیم تا الگوی مناسبی از موضوع در ذهن ما شکل بگیرد مثل همان کلوخ
و بعد در ذهنیت خودمان چون خدا را اول و آخر میدانیم
فکر میکنیم موضوعات و گذر زمان موضوعات هم شبیه« به همین کلوخ در دستان ما» در منظر خداست چون عین آن موضوع در محضر خدا ظاهر است پس او نه تنها بر موضوع احاطه دارد بی پرده پوشی درون و برون هر موضوع به یک اندازه روشن و واضح است

از این تمثیل تقریبی که بگذریم آیا به واقع امر این چنین است
در نظر آورید ما انسان هستیم و فرم دیگری از احاطه و شناخت در قدرت نداریم
البته فرم های محاسباتی و شناخت با ابزار و شبیه ساز ها و تخیل هم در اختیار داریم
ولی علم خدا نسبت به اشیاء و موضوعات اینگونه میتواند باشد
شاید بهتر باشد که بگوییم کار پاکان را در قیاس از خود مگیر

البته درست است که همه چیز جهان جابرانه طراحی شده
ولی در این طراحی فاکتورهای تصادفی هم لحاظ شده
یکی از مشتقات فاکتورهای تصادفی آزادی انسان در انتخاب به بعضی از اعمال است
دقت کنید در طرح جهان چنان اعداد خشکی و لایتغیری گنجانده شده که اگر ذره ای در این اعداد و ثوابت و روابط بین آنها فساد ایجاد شود و تغییر کند لحظه ای این جهان ادامه نمی یابد
حال یک خدا داریم که ادعا میکنیم این جهان را بر اساس قانون نظام علیت آفریده
یک جهان نازک نارنجی ماده داریم
خدایی داریم که کلیت جهان بود و نبودش برایش السویه است
ادعاهای دینی داریم
فاکتورهای تصادفی و در این بین مسئله بسیار کوچکی به نام اختیار که البته برای ما بسیار عظیم است چون تمام هستی ما همین است
با تمام این اوصاف چگونه پیش گویی های دینی و علم به وجود اشیاء را پیش از ایجاد توجیه می کنید و راه به جبر نمی برید

همیشه برای من یک سؤال بزرگ بوده

[SPOILER]
البته علاقه داشتم که این پاسخ را در تاپیک جبر و اختیار در انسان هم درج میکردم ولی به حد کافی تاپیکهای ناتمام در این سایت و سایت آسک قرآن برای خود دست وپا کرده ام که بعید میدانم بتوانم همه آنها را دنبال کنم
[/SPOILER]

متشکرم

متحیر;175707 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت اندیشمند گرامی

دوست عزیز
حال یک خدا داریم که ادعا میکنیم این جهان را بر اساس قانون نظام علیت آفریده
یک جهان نازک نارنجی ماده داریم
خدایی داریم که کلیت جهان بود و نبودش برایش السویه است
ادعاهای دینی داریم
فاکتورهای تصادفی و در این بین مسئله بسیار کوچکی به نام اختیار که البته برای ما بسیار عظیم است چون تمام هستی ما همین است
با تمام این اوصاف چگونه پیش گویی های دینی و علم به وجود اشیاء را پیش از ایجاد توجیه می کنید و راه به جبر نمی برید

همیشه برای من یک سؤال بزرگ بوده

متشکرم


با سلام به متحیر عزیز، یار خستگی ناپذیر:Gol:

و با کسب اجازه از استاد عزیز، جناب اندیشمند:Gol:

اشکال قائل بودن به جبر، از عدم درک صحیح، نسبت به "علم الهی و رابطه آن با اختیار انسان" ناشی می شود فلذا لازمۀ رفع اشکال مزبور، درک و فهم دقیق علم الهی خصوصاً در مرحاۀ ذات (پیش از ایجاد) است. و لازمۀ این امر، درک دقیق از براهین علم پیشین الهی است:

اولاً در فلسفه اسلامي به اثبات رسيده است كه هر موجود مجرد از مادّه، به ذات خود، عالم است، چرا كه ذات او در نزد خويش حاضر است و علم، چيزي جز حضور نيست. لازم است بدانيم كه هر مقدار موجود، مجرد و به دور از نقايص و نارسايي باشد به همان مقدار علمش قويتر و شديدتر خواهد بود.

ثانیاً در فلسفه اسلامي در جاي خود به اثبات رسيده كه ذات خداوند، هستي محض و بسيط است و هر چه در عالم از كمالات وجودي هست، او به تنهايي، در عين بساطت، برتر و بهترش را داراست، زيرا هستي مخلوق اوست و هر چه در پهنه عالم هست شعاعي از نورِ وجود اوست. پس خداوند، با علم به ذات خويش به همه هستي علم دارد. و اين علم نيز صفت ذات بوده و با ذات عينيت دارد. (برگرفته از پایگاه اندیشه قم، مبحث علم الهی، با کمی تغییر)

بعبارتی دیگر:

- برهان علم الهی به موجودات در مقام ذات (قبل از ایجاد) این است که ذات خداوند، علت موجودات است، و خداوند به ذات خود نیز عالم است، بنابر این به موجودات عالِم است، بعبارتی علم به علت، مستلزم علم به معلول است، پس خداوند به موجودات هستی و به انسان علم دارد.(عقاید استدلالی 1، علی ربانی گلپایگانی، ص 115)

لازم بذکر است چنانکه پیشتر گفتیم علم الهی از جنس علم بشری نیست که محدود به زمان و مکان باشد بلکه چنانکه خداوند فراتر از زمان و مکان است، علم او نیز فراتر از زمان و مکان است فلذا گذشته و حال و آینده برایش معنا ندارد.

- گذشته از این، موجودات، افعال باریتعالی هستند، از طرفی موجودات عالَم از اتقان و نظم و استواری برخوردارند و هرگاه فعل، دارای چنین ویژگی هایی باشد، دلیل بر علم و اگاهی فاعل آن است بنابر این، اتقان و استواری جهان نیز دلیل دیگری بر علم پیشین خداوند به انهاست.(همان، ص 116)

از اینرو می توانیم نتیجه بگیریم که وقتی بالوجدان، اختیار و آزادی را در خودمان و انتخاب کارها می فهمیم، گواه انست که سعادت و شقاوت و یا نوع انتخابهای نیک و بد ما با فرض اختیار و آزادی ما در علم پیشین الهی بوده نه بدون این ملاحظه.

از اینرو علم الهي که بیان ان گذشت، جبر آور نيست بلکه علم، تنها جنبه كاشفيّت دارد.

به عبارت ديگر (که بارها در خلال بحث تکرار شد): اگر خداوند علم دارد كه فلان شخص در فلان تاريخ مرتكب فلان كار خواهد شد، اين به معناي مجبور كردن آن شخص بر آن كار نيست، بلكه خداوند علم دارد كه او با اختيار خود چنين كاري را انجام مي دهد.


موفق باشید ...:Gol:

و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون

متحیر;175707 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت اندیشمند گرامی دوست عزیز متأسفانه استفاده از کلمه ماده در ذهن ما یک جسم جامد دارای یک شکل ثابت مثلاً یک حجم منتظم یا غیر منتظم شبیه به سنگ یا کلوخ تداعی میکند همانطور که یک کلوخ را در دست میگیریم و آنرا لمس میکنیم و به آن نگاه میکنیم آن را در دست میچرخانیم و به صورتهای و منظرهای جوانب و پشت آن نگاه می کنیم تا شکل کلی آن را دریابیم وقتی از منظر حال به گذشته نظر میکنیم سیر وقایع یک موضوع در ذهن ما تقریباً شبیه به کلنجار رفتن آن کلوخ در دست است که با چرخش آن در دست ما حوادث گذشته یک موضوع را در ذهنمان مرور می کنیم و مقاطع مختلف گذشته آن موضوع را در ذهن بازسازی میکنیم تا الگوی مناسبی از موضوع در ذهن ما شکل بگیرد مثل همان کلوخ و بعد در ذهنیت خودمان چون خدا را اول و آخر میدانیم فکر میکنیم موضوعات و گذر زمان موضوعات هم شبیه« به همین کلوخ در دستان ما» در منظر خداست چون عین آن موضوع در محضر خدا ظاهر است پس او نه تنها بر موضوع احاطه دارد بی پرده پوشی درون و برون هر موضوع به یک اندازه روشن و واضح است از این تمثیل تقریبی که بگذریم آیا به واقع امر این چنین است در نظر آورید ما انسان هستیم و فرم دیگری از احاطه و شناخت در قدرت نداریم البته فرم های محاسباتی و شناخت با ابزار و شبیه ساز ها و تخیل هم در اختیار داریم ولی علم خدا نسبت به اشیاء و موضوعات اینگونه میتواند باشد شاید بهتر باشد که بگوییم کار پاکان را در قیاس از خود مگیر البته درست است که همه چیز جهان جابرانه طراحی شده ولی در این طراحی فاکتورهای تصادفی هم لحاظ شده یکی از مشتقات فاکتورهای تصادفی آزادی انسان در انتخاب به بعضی از اعمال است دقت کنید در طرح جهان چنان اعداد خشکی و لایتغیری گنجانده شده که اگر ذره ای در این اعداد و ثوابت و روابط بین آنها فساد ایجاد شود و تغییر کند لحظه ای این جهان ادامه نمی یابد حال یک خدا داریم که ادعا میکنیم این جهان را بر اساس قانون نظام علیت آفریده یک جهان نازک نارنجی ماده داریم خدایی داریم که کلیت جهان بود و نبودش برایش السویه است ادعاهای دینی داریم فاکتورهای تصادفی و در این بین مسئله بسیار کوچکی به نام اختیار که البته برای ما بسیار عظیم است چون تمام هستی ما همین است با تمام این اوصاف چگونه پیش گویی های دینی و علم به وجود اشیاء را پیش از ایجاد توجیه می کنید و راه به جبر نمی برید

با سلام خدمت شما دوست عزيز و بزرگوار


اتفاقا ما چنين ديدي نسبت به خدا و جهان مادي نداريم و اگر هم شخصي براي تقريب ذهن مثالي مي آورد دليل بر اين نوع بينش نيست و فقط صرف آشنايي است.

نمي دانم براي شما بحث علم الهي حل شده يا نه ولي براي اينكه اين بحث را ادامه دهيم بايد به عنوان پيش فرض علم خداوند را به اشياء قبل از ايجاد به صورت تفصيلي بپذيريم چون من مي بينم شما دوست عزيز برگشتيد سر بحث علم الهي .


در مورد اختيار هم فكر كنم به اندازه كافي دوستان مباحث مفيدي را مطرح كردند ولي براي تكميل مطالبي را ذكر مي كنم:


اين شبهه از آن جا ناشي مي شود كه براي خدا علمي گزاف را در نظر مي گيريم (علمي خارج از نظام سبب و مسببي) و گمان مي بريم بايد وقايع طوري اتفاق بيفتند تا علم خدا مطابق واقع باشد( و در نتيجه اراده از انسان سلب مي سود) در حالي كه علم خداوند جداي از نظام اسباب و مسببي جهان نيست.


علم الهي وقتي به وقوع يا عدم وقوع يك حادثه اي تعلق مي گيرد ،طوري است كه علم تعلق مي گيرد به آن حادثه با توجه به تمام علل و اسباب آن حادثه و يكي از علل وقوع حادثه توسط فاعل مختار ،اختيار است.

علل و فاعلها متفاوت می

باشند: یکی علیت و فاعلیتش طبیعی است و یکی شعوری ؛ یکی مجبور است و یکی مختار. آنچه علم ازلی الهی ایجاب میکند این است که اثر فاعل طبیعی از فاعل طبیعی ، اثر فاعل شعوری از فاعل شعوری ، اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور واثر فاعل مختار ازفاعل مختار صادر شود. علم الهی ایجاب نمیکند که اثرفاعل مختار از آن فاعل، بالاجبار شود

علامه طباطبايي يك سخن بسيار عالي در اين زمينه دارند كه لازم است اينجا ذكر كنم:

«خدا از هر پديده­اي با خصوصيات و وي‍‍ژگيهايي كه دارد، آگاه است او از كارهاي اختياري انسان با همين ويژگي (اختياري بودن) از ازل آگاه است و در اين صورت ممكن نيست كارهاي اختياري به صورت غير­اختياري انجام شود. (زيرا لازمه آن انقلاب در علم خدا بوده و علم او واقع­نما نخواهد بود.)[طباطبايي، محمد حسين، نهايه الحكمه، مرحله 9، فصل 14]

آري هنگامي كه به علم الهي از اين ديد نگريسته شود نتيجه گرفته مي شود: علم خداوند تعلق گرفته به صدور فعل اختياري از يك فاعل مختار و نمي شود آن فاعل مختار كاري را به صورت اجبار انجام دهد زيرا در اين صورت علم خدا صادق نخواهد بود .در نتيجه فاعل مختار آن فعل را به صورت اختياري انجام مي دهد.

در اين سخنان تامل كنيد مطمئنا مشكل جبر در افعال حل خواهد شد.

سلام علیکم بر همه دوستان

چرا خداوند نباید بنا به رحمانیت خویش چنین انسانهایی را خلق کند؟
اصلا "رحمانیت" خداوند به چه معناست؟؟؟؟؟؟
اصلا مگر خدا فقط صفت رحمن دارد؟ پس صفات غضب و قهر را چرا مد نظر ندارید؟ آیا خدا فقط یک صفت دارد؟

خدا رحمن است برای مومنان ولی قهر و غضب نیز دارد برای کافران؛ پس شما نباید فقط یک جانب صفات الله تعالی را مدنظر بگیرید و بعد بر اساس آن تحلیل نمائید، اما از دیگر صفات خداوند غافل بمانید.

خداوند خودش در قرآن برای خود صفات قهر و غضب بر کفار را ثابت کرده؛ بنابراین:

بنا به رحمانیت خود مومنان را به بهشت و بنا به صفت غضب خویش، کفار را عذاب می دهد.
متن زیر را که قبلا برای یکی از کاربران که سوال مشابه شما ارسال کرده بود نیز ذکر می کنیم:

خدا چرا باید کسی را که میداند در آخر به هدایت نمی رسد خلق کند منظور من علم مطلق است؟

جواب: برادر گرامی؛ اینکه: " خدا چرا باید کسی را که میداند در آخر به هدایت نمی رسد خلق کند".

ما از شما می پرسیم: ایراد این مسئله درکجاست؟ چرا نباید چنین انسانهایی را خلق کند؟ چرا فقط باید انسانهایی را خلق کند که هدایت می شوند؟

شما زمانی حق دارید که شک کنید، که خدای متعال آن انسانها را به زور و جبر به جهنم ببرد، ولی آن انسانها خودشان با اختیار خود راه مقابله با هدایت را انتخاب کرده اند، با این حساب آیا باید خدا متهم شود .

یا آن انسانها، آنها نیز می توانستند مانند بقیه راه هدایت را بپیمایند ولی خود آنها چنین نخواسته اند، و خدای متعال نیز این را از ازل می دانسته اند ولی با این وجود آنها را خلق کرده، چرا که قرار نبوده تنها اهل هدایت را خلق کند،

اگر تنها اهل هدایت خلق می شد؛ پس انسانها آزمایش نمی شدند و همه یکراست در بهشت خلق می شدند تا از ناز و تنعم آن بهره ببرند، ولی خدای متعال این چیز را اراده نکردند؛ بلکه بنا به حکمت خویش چنین اراده کردند تا انسانها مخیر بین شر و هدایت باشند و به انتخاب خود یکی را برگزینند، و نباید فراموش کرد که خداوند برای مومنان رئوف و مهربان است، اما برای غیر مومنان خشمگین و قهار است، زیرا خدا تنها دارای صفت مهربانی نیست، بلکه صفت خشم و غضب را نیز دارد.

در ضمن حکمت و علت بسیاری از چیزها برای ما انسانها مشخص نیست، بلکه تنها خدا می داند، و خداوند متعال می فرماید: « لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ» (انبیاء 23).

یعنی: هيچ کس نمى‏تواند بر کار خدا خرده بگيرد؛ و این خداست که از آنها سوال می کند.

بنابراین علت و حکمت آن هرچه باشد، واقعیت تغییر نخواهد کرد، چه ما دلیلش را کشف کنیم و چه نکنیم، خدای متعال بهشت و جهنم را خلق کرده که در آن انسانهای هدایت شده به بهشت خواهند رفت و دیگران به جهنم..

اگر کسی منکر این قضیه شود که خدا نمی دانسته که چه کسی هدایت می شود یا نمی شود، این سخن به معنای انکار علم خداوند و اثبات صفت نقص برای او، و همچنین تکذیب آیات قرآن است که می فرماید: « يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ» (بقره 255). یعنی: آنچه را در پيش روى آنها [بندگان‏] و پشت سرشان است مى‏داند؛ (و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يکسان است).

و قطعا کسی که صفت نقص را برای الله تعالی ثابت کند و یا آیه ای را منکر شود، او کافر است.
فهم دو نکته ممکن است به شما کمک کند:

اول اینکه: خداوند دارای دو صفت "رئوف و رحیم" و "غضب و قهر" هر دو است؛ بعضی از مردم گمان می کنند که خدای متعال فقط مهربانی دارد، آری! خداوند مهربان است، اما در حق مومنان هدایت شده ای که در دنیا مرتکب گناه شده اند و ممکن است در قیامت آنها را ببخشد، و یا در رزق و روزی دادن به بندگانش یا به فریاد رسیدن بندگان و اجابت دعای آنها.. اما با اینحال او دارای صفت قهر و غضب نیز است و کسانی را که راه هدایت را انتخاب نکنند، بشدت مجازات می کند: « وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ» (رعد 6).

یعنی: و پروردگار تو نسبت به مردم -با اينکه ظلم مى‏کنند- داراى مغفرت است؛ و (در عين حال،) پروردگارت داراى عذاب شديد است.

و مي‌فرمايد: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» «‌مائده/98».
یعنی: بدانيد که الله داراي مجازات شديد و در عين حال آمرزنده و مهربان هم است.

بنابراین نباید این تصور را در ذهن ایجاد کرد که اگر خدا مهربان است، پس چرا انسانهایی را که می دانست راه هدایت را انتخاب نمی کنند، را خلق کرد. خدا نسبت به همه ی انسانها مهربانی می کند، چه مسلمان زاده باشند یا کافر زاده؛ به اینصورت که: در دنیا شرایط هدایت را برای همه فراهم می کند، و به آنها نعمتهای دنیایی می دهد و حتی دعای آنها را – چه کافر و چه مسلمان – را اجابت می کند، و سپس به آنها اختیار داده تا در بین راه شر و هدایت یکی را انتخاب کنند،

بنابراین مهربانی خدا اینست که برای همه شرایط هدایت را تامین کند، نه اینکه همه را به زور به سمت هدایت ببرد! و اگر احیانا شخصی پیدا شد که شرایط هدایت برایش ایجاد نشده بود؛ خدا در مورد او چنین می فرماید: « مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً». (اسراء 15).

یعنی: هر کس هدايت شود، براى خود هدايت يافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است؛ و هيچ کس بار گناه ديگرى را به دوش نمى‏کشد؛ و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم کرد، مگر آنکه پيامبرى مبعوث کرده باشيم (تا وظايفشان را بيان کند.)

بر طبق این آیه: هرکس شرایط هدایت برای او مهیا نباشد، خدای متعال نیز او را عذاب نمی دهد. ولی کسی که شرایط برایش مهیا شده ولی خودش با اختیار خود آنرا نمی خواهد؟ پس چرا خدا نباید او را مجازات کند؟ آیا مهربانی اینست که کفار ظالم را نیز مانند مردم مومن به بهشت ببرد؟ و انتقام ظلم آنها رانستاند؟

اگر می گوئید: چرا خدا از همان ابتدا آن ظالمان را خلق می کرد، آیا بهتر نبود آنها را خلق نکند؟

ما می گوئیم: اولا خدا اینگونه خواسته، حال چه بر وفق مراد باشد یا نباشد، ثانیا: حکمت اصلی آنرا تنها خودش می داند، ما که بر علم و حکمت خداوند تسلط نداریم تا علت و دلیل آنرا برای دیگران بازگو کنیم. ثالثا: خدایی که انسانها را یکسان آفرید، و همه را بر فطرت پاک اسلام آفرید، ولی بعضی با اختیار خود راه هدایت رفتند.

اگر می گوئید: چون خدا مهربان است، ما نیز پاسخ فوق را که در مورد مهربانی خدا آوردیم به شما می گوئیم. خدا که هیچ انسانی را که شرایط هدایت برایش مهیا نبوده را مجازات نمی کند.

دوم: اینکه خدای متعال با علم مطلق خود از آینده خبر دارد، شکی در این حقیقت نیست؛ و قطعا می داند که چه انسانهایی راه هدایت می روند و چه کسانی راه شر، ولی نباید فراموش کنیم که جبری درکار نیست، و خدا کسی را به زور به سوی شر هدایت نمی کند، بلکه این خود انسان است این راه را برمی گزیند،

پس خدای متعال نیز از ازل این را می دانست، ولی با این وجود او را خلق کرد، زیرا خداوند متعال چنین اراده نکردند که تنها هدایت شوندگان را خلق کنند، بلکه اراده او چنین رقم خود که انسانها را خلق کند و به آنها اختیار بدهد تا خودشان راه را انتخاب کنند و جبری درکار نباشد،

حال که خدا می داند شخصی در عصر ما راه هدایت را انتخاب نمی کند، چه ایرادی در این مسئله بر کار خدا هست؟ مگر بر خدا تکلیف شده که فقط انسانهایی را برگزیند که فقط خوبی م یکنند؟! درآنصورت داشتن اختیار برای انجام کار خوب و بد چه مفهومی پیدا می کرد؟

یک مثال: فرض کنید که شما معلم مدرسه هستید و چهل دانش آموز هم دارید که قرار است فردا از آنها امتحان ریاضی بگیرید، حال شما در طول چند ماه گذشته صادقانه تلاش کردید و ریاضی را به همگان آموختید، و برای آنها مثال حل کردید، حال می خواهید از آنها امتحان بگیرید و لذا به دانش آموزان خود گفته اید که درس بخوانند تا از امتحان قبول شوند، وگرنه مردود می شوند. شما چند روز قبل از شروع امتحانات، سوالات امتحانی را مطرح کرده و در یک ورقه ثبت می کنید، حال بچه ها خیلی دوست داشتند تا بدانند سوالات امتحانی چیست؟

ولی شما برای آنکه ارزش درس خواندن دانش آموزان مشخص شود و برای آنکه بدون تقلب قبول شوند، سوالات را افشاء نمی کنید، تا هرکس بر اساس زحمت و توانایی خود نمره بگیرد، و بی عدالتی روی ندهد.

روز امتحان فرا رسیده و بچه ها ورقه ها را تحویل می دهند و شما آنها را اصلاح می کنید؛ پس از اصلاح می بینید که از بین آن چهل نفر، حدود ده نفر مردود شدند!

با توجه به این مطالب آیا منطقی است که یک دانش آموز بگوید: چرا شما همه را قبول نکردید؟ چرا شما با وجود آنکه می دانستید که بعضی از دانش آموزان تنبل و درس نخوان هستند، ولی از همه امتحان گرفتید، و چرا شما فقط از دانش آموزان درس خوان امتحان نگرفتید؟

آیا بنظر شما: معلم که از وجود دانش آموزان درس نخوان در کلاس خود باخبر بود، همچنین از سوالات امتحانی مطلع بود؛ نمی بایست از همه امتحان می گرفت؟ پس چکار باید می کرد؟ آیا مهربانی معلم همین قدر نیست که به همه دانش آموزان ریاضی بیاموزد، و آیا می بایست برای آنکه متهم نشود تنها از درس خوانها امتحان میگرفت؟ آیا بنظر شما اینکه چون معلم می دانسته که بعضی از شاگردانش زیاد اهل درس نیستند، و ممکن است از امتحان مردود شوند، می بایست مورد اتهام قرار گیرد و یا اینکه از او دلیل بخواهند که چرا فقط از درس خوانها امتحان نگرفتید و بقیه را معاف نکردید؟

اصلا اینکه هر معلمی می داند عده ای از شاگردانش بالاخره مردود می شوند، و با این وجود از همه امتحان می گیرد، و سرانجام نیز عده ای مردود می شوند، اصلا نیازی به جستجو کردن دلیل این امر هست؟ بنظر ما نیازی نیست که دلیل این واقعه را پرسید؟

آری! – بلا تمثیل و تشبیه – خدای متعال نیز پیامبران را برای راهنمایی انسانها فرستاده تا راه شر و خیر را برای آنها نشان دهد، اما کسانی را که راه شر را انتخاب کردند، آیا خدا نمی بایست آنها را از همان ابتدا خلق می کرد؟ چرا؟

بهرحال اراده خود اینگونه رقم خورده، چه حکمت آنرا بدانیم و چه ندانیم، واقعیت تغییر نخواهد کرد، پس بهتر است راه هدایت را انتخاب کنیم، زیرا خدا بر ما اجبار نکرده،
و تازه! ما از کجا می دانیم که جزو کدام دسته هستیم؟ پس بیایید نیکی کنیم تا رستگار شویم.

خداوند به کسی ظلم نمی کند؛ هرکس را که راه هدایت را برگزیند، پاداش می دهد و هرکس را راه شر بپیماید، مجازات می کند، و کسی را مجبور نکرده، ولی کسی که با اختیار خود راه شر را پیمود، پس باید مسئولیت آنرا نیز تقبل کند، و اینکه خداوند او را خلق کرده، هیچ ظلمی در حق او نبوده است:

« وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا» (نساء 124).

یعنی: «و کسى که چيزى از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى که ايمان داشته باشد، چنان کسانى داخل بهشت مى‏شوند؛ و کمترين ظلمی به آنها نخواهد شد».

کدخدایی، یوزر قبلی من کار نمی داد هر چه میکردم وارد نمی شد درخواست رمز کردم نشد مجبور به ساخت ایمیل جدید و ثبت نام جدید شدم
»»مدیر سایت؟؟

صدیق;175853 نوشت:
از اینرو علم الهي که بیان ان گذشت، جبر آور نيست بلکه علم، تنها جنبه كاشفيّت دارد

سلام و عرض ادب خدمت دوستان و استادان صدیق و اندیشمند گرامی
و خوشامدگویی مجدد به کنعان (کدخدایی) عزیز

صدیق;175853 نوشت:
برهان علم الهی به موجودات در مقام ذات (قبل از ایجاد) این است که ذات خداوند، علت موجودات است، و خداوند به ذات خود نیز عالم است، بنابر این به موجودات عالِم است، بعبارتی علم به علت، مستلزم علم به معلول است، پس خداوند به موجودات هستی و به انسان علم دارد.(عقاید استدلالی 1، علی ربانی گلپایگانی، ص 115)

با این عبارت مشکلی نداریم
هر گاه موجبات معلولی را فراهم کنیم معلول حاصل میشود
خواسته که چگونگی نسبت بین علل و معلول را هم خود مسبب علت ، طراحی کرده باشد
چون فرض گرفتیم مسبب دانا به سبب ها و روابط اسباب است پس دانای کل پدیده احتمالی را قبل از وقوعش می شناسد، آن پدیده یا محصول حاصل روابط و تجمع اسباب هست.
اگر مراد شما از علم به اشیاء قبل از پدید آمدن مشابه برداشت اینجانب از مطلب شما باشد مخالفتی با هم نداریم

ولی تفاوت اصلی از اینجا شروع میشود که شما معتقدید در علم ازلی خداوند سرنوشت من که ناشی از اعمال و افعال اختیاری من است، مشخص و واضح است
یعنی همین الآن که من در این جهان زندگی میکنم
هم اکنون عاقبت زندگی من مشخص است

الآن یک مطلب اضافی دیگر در ذهن من نقش بست

معتقد هستید که خدا بری از زمان است چون خود موجبات زمان را فراهم آورده
علم خدا نسبت به چگونگی الآن جهان، که در یک میلیون سال قبل که بشر متمدنی بر پهنه خاک نیوده و 5 میلییارد سال قبل که زمینی شکل نگرفته بوده یکسان است.
و بالتبع حتی مطابق باور شما فارغ از قیل و قال جهان هم اکنون هم صحنه قیامت بر محضر خدا برپاست و در عین حال نتیجه قیامت در برپایی بهشت و جهنم من نوعی در جهنم تا ابد میسوزم و انشاءالله شما هم اکنون در بهشت نعیم هستید
یعنی به یک آن من قبل از بدنیا آمدنم در جهنم هستم.
برای خدا که زمان معنا ندارد در این میانه این جرثومه جهان کجاست؟
جهان حاوی حیات که ازلی و ابدی نیست
متصور شوید در میانه ابدیت حتی بودن چند میلیارد ساله جهان (حتی شما فرض کن چند هزار میلیارد سال) بود با نبود جهان ماده با تمام محتویاتش یکسان است.
وقتی قبل و بعدی نیست مسلم میانه ای هم نیست که جهانی را داشته باشد یا نداشته باشد!

بعد از کمی تأمل لطفاً پاسخ دهید
اگر برای خدا در این جهان زمان معنا ندارد چرا در باور شما خداوند جهان را در شش روز یا شش دوره آفرید

و اگر که قبل و بعد و زمانی در محضر خدا نیست
این تیدیلهای جهان که در یکی از بی شمار تبدیل ها حیات من به وقوع پیوسته
این ناچیز چه کیفیت یا کمیت یا صورتی برای خدا دارد ؟

[spoiler]
همه این ها به خاطر این است که بگویم خدا در این جهان، فارغ از خدای آن جهانی این جهانی است.

[/spoiler]

در ادامه پست قبل

ما در این جهان هستیم

بحث ما در این جهان است جهان ماده
فراتر از جهان ماده هر چه که باشد یا نباشد
اگر ادعایی نسبت به دانستن یا علم به آن کنیم صرفاً حدسیات است و هیچ دلیلی بر حقیقت ادعای خود نداریم

در جهانی که میشناسیم و در حد بضاعت خود قادر به شناخت اطراف خود میشویم؛ هستیم.
و متعلقات مان هم این جهانی است

زمان زاییده تغییرات جهان وجود دارد
بالتبع هر چیزی که بر این جهان مؤثر است یا هر چه که از این جهان متأثر باشد این جهانی و زمان مند هست
حتی علم خدا
باید همه چیز در این جهان لباس این جهان را بپوشد
لباس زیر این جهان تغییر و تحول و تبدیل و زمان است

زمانی که وجود دارد صرفاً زمان حال است
بر گذشته جهان ، به صرف آثار و حافظه دسترسی داریم .
برای آینده به صرف تجربیات زندگی مان انتظار وقوع داریم

آینده چون هنوز لباس واقعیت را نپوشیده نیامده و نیست.
پس مسلم متعلقات آن هم، که علم به آینده است، وجود ندارد.

بر بستر نظام افرینش جهان صرفاً از آینده انتظار وقوع داریم ،
برای آینده میتوانیم بر مبنای احتمالات بسته به میزان شناخت و شدت معرفتمان از جهان احتمالاتی را پیش بینی کنیم
اگر در احتمالات ما فاکتورهایی تصادفی و انتخابی باشد پیش بینی های ما بسته به تغییر فاکتورهای تصادفی یا انتخابی متغیر است و صرفاً شامل احتمالات و شایدها و اگرها می شود ولی با توجه به رویدادهای انتخابی یا تصادفی هیچ پیشگویی مطابق واقع امکان ندارد حتی اگر علم به تمام اجزاء سیستم داشته باشیم
زیرا فاکتور تصادفی یا انتخابی اگر قابل شماره و اندازه معین بود دیگر نام تصادفی یا انتخابی نداشت

با توجه به فاکتورهای متغیر در روند شکل پذیری آینده، برای آینده تنها احتمال به وقوعش وجود دارد ولاغیر

همانطور که انتظار نداریم
خداوند امر محالی را محال کند
مثلاً:
خداوند وزنه ای را بیافریند که نتوان آنر ا حمل کرد
یا اینکه مثلث چهار ضلعی بیافریند
و یا مجموع 2 بعلاوه دو را برابر پنج کند
یا حاصل دو ضربدر دو را به عددی غیر از چهار ختم کند

علم به آینده هم محال است چون آینده این جهان نیامده .

متشکرم

متحیر;177940 نوشت:

زمان زاییده تغییرات جهان وجود دارد
بالتبع هر چیزی که بر این جهان مؤثر است یا هر چه که از این جهان متأثر باشد این جهانی و زمان مند هست
حتی علم خدا
باید همه چیز در این جهان لباس این جهان را بپوشد
لباس زیر این جهان تغییر و تحول و تبدیل و زمان است

سلام بر شما دوست عزیز.

بنده یک سوال از شما دارم ،همانطور که می دانید مکان نسبی است،یعنی نسبیت طرفینی تا نباشد این جا وانجا معنا ندارد،حال به نظر شما کل جهان مادی در مکان هست یا خیر!!؟؟انوقت زمان نیز که زاییده همین مکان مادی است روشن می گردد!

متحیر;177940 نوشت:

علم به آینده هم محال است چون آینده این جهان نیامده .

متشکرم

علم به اینده دال بر علم به علل کل جهان هستی است،نتیجتا کسی که به همه علل جاری احاطه داشته باشد،به حکم ضرورت به اینده مشرف است،چون همه علل حقیقی در جهان به حکم ضرورت پیش می رود و علم به این علل علم به اینده را روشن می کند.....

گذشته از این کل جهان هستی اگر در مکان وزمان نباشد،انوقت علم به ابتدا وانتهای هستی برای علت وجودی ان یک جور است!

------------------

سلام و عرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر
دوست عزیز مکان هم مربوط به این جهان است
یعنی مکان در خارج از این جهان ماده وجود داشته باشد یا نه برای ما ملموس نیست
مکان و جا مانند زمان مقوله ای مادی است
باز هم باید یادآور شوم در کنکاش چیستی این جهان مانده ایم فراتر از این جهان را مسلماً جز خیالات و ذهنیات نداریم که توان راستی آزمایی آن برایمان موجود نیست
در عالم میکرو و کوانتوم هم به واقع و قطعیت نمیتوانیم از مکان سخن بگوییم
و آن فیزیکی که لاپلاس نماینده اش بود که می گفت اگر تمامی اجزاء جهان را برای ما باز شناسانید و قدرت محاسبه برایمان فراهم آورید میتوانیم با قطعیت گذشته و آینده جهان را بگوییم سده ای است که به فراموشی سپرده شده

زمان و مکان در جهان ماده معنا و مفهوم دارند برای ما که این جهانی هستیم و هر چه که به این جهان وارد شود مادام که در جهان است مفهومی بالاتر و مشرف به این جهان برایش ناممکن و نامفهوم است
حتی شاید نظام علیت،تنها مربوط به جهان متغیر ماده باشد. مسلم این قوانین جاری بر جهان که موجب نظم و هر انتظاری از جهان ماده میشوند فرای این جهان نا کارآمد و ناسازگارند چه قوانین فیزیکش و چه نفس قانون
فراتر از جهان ماده؛ «مرتب» است یا اینکه «هیچ آداب و ترتیبی مجو » باشد ! [SPOILER]به خواست ماست یا بر خواست ماست؟ یا در ادامه ماست!!!![/SPOILER]فراتر از این جهان نا آرام زمان زده اوضاع بر چه منوالی باشد جز نمیدانیم چه میدانیم

زندان بلاست این جهان فرصت فرار از هیچ سو نیست

شاید در ذهن شما این جهان مانند کره ای کوچک و ناچیز رنگ به رنگ و ملون در گوشه ای یا تصورهایی شبیه به این محصور در لوایحی شناور است و ارواحی به این جهان می آیند و میروند
به یادآورید هر چه که به این جهان می آید باید لباس این جهان زمان و مکان را بپوشد
این تصورات صرفآ این جهانی است چه از بالا بر ذهن ما نقش بسته باشد چه از خودمان برآمده باشد ملبس و آلوده به ماده اند و تماماً ماهیتی مادی دارند
چون با ما، هم بند هستید، هم بند هستید! حتی اگر اندیشه ای جز این در جان شما باشدباز با مایید که اندیشه تان هم، هم بند ماست.
تا تقدیر چه باشد جز نمیدانیم ره توشه ای نداریم

متشکرم

متحیر;177993 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر
دوست عزیز مکان هم مربوط به این جهان است
یعنی مکان در خارج از این جهان ماده وجود داشته باشد یا نه برای ما ملموس نیست
مکان و جا مانند زمان مقوله ای مادی است

متشکرم

سلام بر شما..

دوست عزیز مکان بدون طرفین معنا ندارد ،هر مکانی نسبی است در عرض خودش نه در طولش به عنوان مثال عالم خواب عالم مثال است که شما صورتهایی را در ان می بینید و البته همه مکان مند هستند ،ولی این مکان مندی فقط در عالم خودش مصداق دارد ولی مکان انها نسبت به عالم ماده بی معنی است چون دو بعد از دو جهان با احکام خاص خود هستند،نتیجتا مکان در عرض و سطح است نه در طول....

حتی تصورات و منبع انها نیز خارج از مکان مادی است اصلا انها نسبت به جسم شما جهات مادی و مکانی ندارند تا مکان انها را بشود در عالم مادی پیدا کرد،از جهتی عالم عقل وتعقل و مفهوم سازی اصلا مکان ندارد ،به عبارتی اصل تفهم وتعقل یک شئ مکان مند نیست چون در قالب یک نوع خاص است مثل انسان که در عالم عقل فقط یک نوع می باشد و با نوع حیوان وغیره کاملا مغایر است منتها مکان مند نیستند.......

حالا سوال این است که ایا کل جهان هستی به صورت یک مجموعه داخل در مکان هست یا نیست،اگر نیست پس اصل مکان وزمان در خارج از عالم مادی منتفی است ،چون زمان ومکان از لوازم ذاتی این مرتبه از وجود است،وچیزی که ذاتی باشد تعلیل بردار نیست ونیاز به علت ندارد،تا علت ان نیز مکان داشته باشد.....ولی اگر هست شما باید طرفین برای ان قائل گردید و ان طرفین نیز باید داخل در مکان باشند و همینطور این طرفین باید ادامه یابد و این به تسلسل می انجامد چون مکان باید تا بینهایت ادامه یابد و این خلاف فرض است........

یا اینکه کل عالم طرفین نداشته باشد،واین دو معنی دارد ،یا باید جهان در عدم محض باشد که چنین چیزی خلاف عقل است ،ویا اینکه کل جهان در مرتبه ای باشد که خود خارج از مکان است مانند وجود عقلی و احکام مربوط به ان............

شما باید با برهان عقلی ثابت کنید که جهان دراخل در مکان است وگرنه صرف نمی دانیم راه به جایی نمی برد!

یاحق

سلام و عرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر

اگر برای جهان اطرافی قائل شویم این اطراف در عوالم دیگر حضور دارند و آن طرفین برای آن عوالم به رسمیت شناخته میشوند.
به ناچار هر دو در مرز از یک جنس می شوند [SPOILER]
در مرز یک قانون متصل که برای هر دو لازم الاجراست که موجب فصل شود
یعنی در مرز تنها فصل نیست روابط اتصالی هم هست روابط مشخص کننده حد فاصل این روابط باید به زبان بی زبانی ماده باشد همین روابط موجب فساد مادی عالم محاط بر جهان ماده میشود
آن موقع میتوان برای جهان یا عوالم دیگر ارزشی غیر مادی قائل شد؟
امیدوارم توانسته باشم ذهنیت خود را تبیین کرده باشم
[/SPOILER]
در جهان مادی که اکنون در آن اسیر هستیم فضا زمان مرز و انتها ندارند که بدنبال انتهای آن باشیم و بعد بگوییم پس از این مرز به کجا میرویم

ابتدا و انتهای این جهان هم، همین جایی هست که هستیم. مطابق هر جای دیگر جهان که جویای ابتدا و انتهای جهان است.
مانند گذر یک مورچه بر سطح یک کره

از مدیایی مانند خواب و رؤیا ذهن و تخیل مثال آوردید تا جاهایی (مکانهایی) دیگر برایمان تداعی شود .
دو پاسخ احتمالی دارد :
چون این خواب و رؤیا بر کالبد ما منعکس شده آنهم این جهانی است
بی اعتباری دو سویه مکان و جا برای این دو مدیا وجود دارد.
یعنی همانطور که فرمودید مکان رؤیایی برای عالم ماده بی معناست و مکان مادی برای عالم رؤیایی بی معناست

ولی اینکه چرا از کلام مادی برای شرح رویدادهای آن مدیا بهره میبریم به خاطر ضعف ذاتی انتقال پیام و لغت و زبان هست.

همانطور که خدمت شما گفتم مکان و زمان در این جهان برای ما ملموس است. حتی کاربرد داشتن این کلام در جهانی دیگر که هیچ سر رشته ای بالذات از آن نداریم جای سؤال و بحث است.

یعنی آنقدر جهان فرای ماده برای ما مبهم هست که شاید حتی زبان هم مفهوم نداشته باشد
گفتن یک ابهام و نمیدانیم فکر نکنم کار غیر عاقلانه ای باشد

شاید در آن جهان مکان و فاصله ای نباشد که اگر نباشد محتاج انتقال پیام هم نیست و بالتبع محتاج زبان یا هر تمنای دیگر

بله جهان مادی طرفین ندارد زیرا اگر اطراف داشته باشد خود اطراف هم به ورطه جهان ماده آلوده میشود و این جهانی میشود

آیا نمیدانم و بیطرفی بنده را به خاطر بیطرفی جهان ماده می بخشید .

متشکرم

سلام بر شما دوست عزیز.

البته منظور از طرفین،رسیدن به اخر دنیای مادی نیست که حالا به اخر ان برسیم انوقت پشت ان چیزی دیگر باشد،بلکه خود جسم همان مکان است و مکان ساز نتیجتا شما هر چه بروید در اصل دارید مکان می سازید و یا مکان را انتقال می دهید ،نتیجتا هیچ وقت به ته ماده نخواهید رسید که حالا در ان ته گیر کنید..تا فرع این گیز کردن به مرزی نیز واقف گردید که حالا ان مرز مشترک بین این دوست یا خیر که البته همچین چیزی یک امر محال است...

ایا برای ان حقیقتی که در درون شماست و می خواهید انرا به جهان مادی بیاورید و یا ظهور دهید مرزی است!؟به عنوان مثال سخن گفتن که نواهای مادی می باشد چیزی جز همان حقیقتی که در نفس شماست نیست ولی بالضروره برای ظاهر کردن ان حقیقت از عوالم دیگر انرا در قالب الفاظ مادی ادا می کنید ،مرز بین ان حقیقت و مقدمه ظهور ان در شکل الفاظ و یا اواها چیست؟اصلا چنین مرزی در کدام منظقه و مرتبه حضور دارد ایا مقدمه ظهور الفاظ با ان حقیقت درونی اشتراکی دارد تا مقدمه لفظ با انتهای ان حقیقت در جایی به اشتراک در جنس برسند بلکه همچین چیزی غیر ممکن است...

در هر حال همه حرکات مادی و فعلی انسان ناشی از حقیقتی است که برای ظهور ان در ماده مجبور است به انها لباس مادی بپوشاند ..در یک کلام همه افعال انسان همان حقیقتی مکنون اوست که در نفسش با اراده ظاهر می گردد و لی همان حقیقت در عالم مادی با لباس مادی در حالی که اشتراک وفصل در اینجا خود وجود است نه ان حقیقت و یا ان لفظ و ماده....به عبارتی معلول شانی از علت است و جدا از علت نیست و لی بنا بر ضرورت در مرتبه ای پایین تر از ان ظاهر می گردد،به عبارتی معلول در ذات علت ایجاد نمی گردد ،بلکه ذات معلول در مرتبه ای پایینتر از علت است در حالی که اشتراک و فصل بین انها را چیزی جز وجود به عهده ندارد ،فصل و اشتراک اینها به وجود وکمالات وجودی بر می گردد،به عبارتی یکی ناقص دیگری است و دیگری کامل دیگری انوقت بین این کمالات یک نوع اتحاد ایجاد می گردد مرتبه ناقص حمل بر کامل می گردد ومرتبه کامل حمل بر ناقص،......خلاصه انچه ایجاد می گردد کمالات وجودی است و لی انچه از ذات ان مرتبه بر می خیزد از نواقص ان مرتبه می باشد که ارتباطی به علت ندارد بلکه ذاتی مرتبه دانی است......

انوقت مسئله اینجوری می شود که حقیقت این عالم مادی چیست چون چیزی که عین حرکت باشد امکان ندارد که در بقا و ایجاد وحدت خود را در مسیر تکامل حفظ نماید نتیجتا محور این وحدت باید از خارج از ان واز طرف حقیقتی که خود خارج از ذاتیت این عالم است بر ان تحمیل گردد ،نتیجتا محرک این حرکت خارج از ذات این عالم است و نتیجتا نه زمان مند است و نه مکان مند ....

انوقت اشتراک و تمایز بین ان حقیقت واین مرتبه روشن می گردد که هر دو به وجود بر می گردد،منتها وجودی رابط که نه از جنس ان حقیقت است ونه از جنس ماده بلکه از وجود این دو ایجاد گشته است که البته به کمالات وجودی و حضور بر می گردد نه به فاصله وجدایی متعارف...نتیجتا حقیقت عالم مرتبه است که ظهور ان حقیقت شده است این عالم مادی ،ولی خود ان حقیقت چیست ان یک بحث دیگری است....

پس حقیقت این عالم نمی تواند خود در زمان ومکان باشد،بلکه مکان وزمان ذاتی مرتبه مادی است و از نواقص این مرتبه است،وذاتی بودن احکام وجودی به علت ایجادی ان بر نمی گردد بلکه به خود مرتبه اش بر می گردد!....پس شما نمی توانید به مرز ان حقیقت و عالم مادی دست پیدا نمایید،خلاصه کل عالم در مکان وزمان نیست....

ولی اینکه کسی نمی داند ورای ماده چه خبر است،همچین چیزی محال نیست چون حقیقت فطرت و نفس انسان بر حسب ویژگی غیر مادی می تواند به ان دست یابد و انرا نیز درک نماید ولی نمی تواند ان درک را در عالم مادی ظهور دهد همانطور که درد و لذت را نمی تواند ...

---------------------------------------

یاحق

سلام وعرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر

از صمیم قلب عرض میکنم ای کاش همین باشد که شما میفرمایید

ولی متأسفانه تجربه های بالینی روزبروز افسارگسیخته تر در مقابل این خواست کهن ما به خیالاتمان دهن کجی میکند

و یادآوری میکنند در این محنت کده مفری نیست

لذت و درد در پی آسیبهای عصبی یا مغزی و یا بعضی از بیماریهای روانی یا احساس نمی شوند ویا دگرگونه و یا جابجا تفسیر میشوند

از این که بگذریم.
همه مطلب من این است که:
آن جهانی نیستیم ولی شاید آن جهانی شویم.
ما تماماً ریشه در آب و گِل داریم
آن تمناهای درون هم ملبس به آب و گِل هستند.

باز هم خدمت شما عرض میکنم
از تمام وجودم آرزو دارم که صحبت شما قرین به صحت باشد

ولی متأسفانه بیشتر شواهد از جنس خودمان مادی هستند [SPOILER]متأسفانه اشاره به مکاشفات در جهان علمی پذیرفته نیست زیرا قابل انتقال به غیر یا حتی در حالات و احوالات دیگر خودمان هم نیست [/SPOILER] بر علیه این ادعا هستند که نفس ما، ماهیتی غیر مادی دارد.

متأسفانه در مسیر پیشرفت دانش بشری کاخ بلند بطلمیوس که همه چیز بر گرد شکل جادویی دایره بود فرو ریخت ولی خورشید و ماهی که از آن سخن میگفت باقی ماندند ستارگان از گنبد آسمان پایین آمدند و همتای خورشید شدند
زمین از مرکز جهان درآمد و در کمند خِرَد به خُردی خود تن داد و به گرد خورشید چرخیدند و همراه خورشید به سفر خود در جهان ادامه میدهند

به مانند نگاه بطلمیوسی به جهان بی شک فرهنگ استعلایی عرفانی در تبیین جهان محتاج بازنگری هستند
ولی این بدان معنی نیست که
آفریدگار
آن اراده معلق و متعلق به این جهان
روح برآمده از کالبد انسان
و ......
به فراموشی سپرده شوند
جهان پابرجاست ولی صحبت ها و آراء ما راجع به جهان هر دم آب و رنگ عوض می کنند و گاهاً چون نهاد نا آرام جهان از نهاد عوض میشوند
این آراء شما اگر در راه حقیقت هستند و سد راه حقیقت نیستند قابل ستایش هستند

تنها چیزی که امید میدهد کلام منسوب به انشتین است:
که واقعیت خیال انگیز تر از تخیلات ماست.

در آخر باز تکرار میکنم :
آنقدر آن جهان، آن جهانی است که در گستره خیال هم گرفتار آب و دانه برآمده از زمین نمی شود.

متشکرم

سلام بر شما.

دوست عزیز در مورد مطالب دقت لازم را مبذول نمی فرمایید...

ابتدا نیز به عرض رساندم که شما بین مراتب و ویژگیهای ان به کرات دچار خلط می شوید و ویژگی یکی را به جای ویژگی دیگری می گذارید و نتیجه را نیز مخلوط می کنید اگر کمی به مباحث قبلی خود نظر بیفکنید قراین ان را خواهید یافت.....

ببنید عصب و هیچ یک از لوازم نفس که همان بدن باشد اصالتا حکم دراکیت را ندارد بلکه انچه درک می کند نفس است ،به عبارتی عصب حکم معد و مقدمه را دارد،به زبانی دیگر نفس عمل خودش را با ماده انجام می دهد ،نتیجتا عدم درک درد از نقص خود بدن است نه از نفس،حتی در موقع صدمه نیز نفس علاقه اش را به کلی از ان عضو بر نمی دارد بلکه این تعلق ضعیف می گردد وگرنه جسم بدون روح به فساد می افتد،نتیجتا درد را انسان در حالت معمولی به صورت حضوری می یابد، نه واسطه ذهنی است و نه صورتی از ان،واین عین اتصال است و در اتصال و حضور استدلال بی معنی است چون شخص با خود وجود اتصال پیدا نموده است نه با ماهیت وصورت ان وجود ،نتیجتا وجود لذت وحب و غیره در انسان حضوری است و نمی تواند انها را از راه استدلال به مخاطب بفهماند،ولی انچه در جهان مادی اتفاق می افتد و مربوط به علم تجربی و مادی است همه از سنخ صورتهای ذهنی است ،نتیجتا نیاز به استدلال دارند چون اتصال با صورت و ماهیت وجود خارجی است نه با خود وجود خارجی.......

خلاصه علم تجربی و علوم عقلی همه از سنخ تصورات ذهنی است نتیجتا نیاز به استدلال دارند وخطا پذیری نیز در انها زیاد است،چون اتصال و ارتباط با ماهیت وجود است نه خود وجود برای همین دانشمندان مادی و تجربی هیچ وقت نمی توانند غایت یک واقعیت را کشف کنند بلکه همیشه علوم انها رو به کمال است نه غایت شئ و کمال ان......

خلاصه راه عرفان راه شهود واتصال با جهان هستی است ،وعارف از من (منیت و حجاب های ان )خود بیرون می اید و از من درونی با عالم هستی بسان یک چشمه نسبت به دریا با واقعیات ان روبرو می گردد و اتصال پیدا می کند ،ولی زبان انها در این مرتبه از نوع لفظ نیست بلکه از نوع اگاهی و حضور است نتیجتا برای تخطئه این راه از علم نمی توان با تصورات ذهنی به ان قیام کرد بلکه برای نقص و کمال یک علم باید اشتراک وتمایز به یک چیز برگردد .....در حالی که اشتراک بین علم حضور و علم ذهنی همان علم بودن انهاست ولی تمایز بین انها به وجود و ماهیت بر می گردد نتیجتا قیاس بین انها قیاسی معع الفارق است....

-----------------------------

سلام وعرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر
همانطور که میفرمایید فرمت و قالب بندی ذهن اینجانب با اشارات و اصطلاحات جنابعالی چندان همساز نیست به همین خاطر است که میفرمایید:

erfan_alavi;178604 نوشت:
شما بین مراتب و ویژگیهای ان به کرات دچار خلط می شوید و ویژگی یکی را به جای ویژگی دیگری می گذارید و نتیجه را نیز مخلوط می کنید

سعی میکنم با یک بازنگری به اصل مطلب این تاپیک برگردم البته اگر تلو تلو خوردن اینجانب باز موجب هشدار های شما نشود

erfan_alavi;177972 نوشت:
سلام بر شما دوست عزیز. بنده یک سوال از شما دارم ،همانطور که می دانید مکان نسبی است،یعنی نسبیت طرفینی تا نباشد این جا وانجا معنا ندارد،حال به نظر شما کل جهان مادی در مکان هست یا خیر!!؟؟انوقت زمان نیز که زاییده همین مکان مادی است روشن می گردد!

شما می فرمایید این جهان هر چه که هست با همه وجودش در بی مکانی است لاجرم چون در بی مکانی است اشراف به آن هم بی زمان است

حتی اگر این منظور شما باشد و بنده آن را بپذیرم
مطلب این جانب مخل چنین برداشتی نیست
زیرا بنده میگویم که خدا به تمامی در جهان ما نیست بلکه بنابر ظرفیت این جهان در این جهان نمود دارد و حاکم است
آنچه که از خدا بر این جهان نمود دارد مطابق ذات این جهان زمانمند است

همه صحبت من بر این جهان است:
این جهان بیش از ظرفیت خود که در طرح این جهان توسط قوانین الهی مقدر شده اند محل آن کمالات را ندارد.

این قوانین جاری بر جهان که ما در مشاهدات علمی خود تا اندازه ای به آنها اشراف پیدا کرده ایم
باز تاب دهنده نظام علیت و قوانین فیزیکی حاکم بر نظام شکننده این جهان است و بر ما آشکار میکند که جهان ماده تاب بی نظمی و بی قانونی را ندارد.

فارغ از این جهان هر چه شما بگویید باشد یا نباشد بنده در مقامی نیستم که تأیید کنم یا تکذیب

متشکرم

نقل قول:

همانطور که میفرمایید فرمت و قالب بندی ذهن اینجانب با اشارات و اصطلاحات جنابعالی چندان همساز نیست به همین خاطر است که میفرمایید:

سعی میکنم با یک بازنگری به اصل مطلب این تاپیک برگردم البته اگر تلو تلو خوردن اینجانب باز موجب هشدار های شما نشود


سلام بر شما.

دوست گرامی غرض بنده از مطالب مذکور تجزیه وتحلیل و دقت در موارد می باشد،وگرنه قصد و غرضی جز همین توجه بیشتر نیست...

نقل قول:

مطلب این جانب مخل چنین برداشتی نیست
زیرا بنده میگویم که خدا به تمامی در جهان ما نیست بلکه بنابر ظرفیت این جهان در این جهان نمود دارد و حاکم است
آنچه که از خدا بر این جهان نمود دارد مطابق ذات این جهان زمانمند است

همه صحبت من بر این جهان است:
این جهان بیش از ظرفیت خود که در طرح این جهان توسط قوانین الهی مقدر شده اند محل ندارد
این قوانین که ما در مشاهدات علمی خود تا اندازه ای به آنها اشراف پیدا کرده ایم همان نظام علیت و قوانین فیزیکی و نظام شکننده این جهان که تاب بی نظمی و بی قانونی را ندارد.
و فارغ از این جهان هر چه شما بگویید باشد یا نباشد بنده در مقامی نیستم که تأیید کنم یا تکذیب

متشکرم

دوست عزیز قوانین کلی وجود ارتباطی به این جهان وان جهان ندارد بلکه بین همه مشترک است،انچه این کلی را تخصیص می زند ویژگیهای هر جهان است که البته ذاتی ان است نه اینکه از خارج به ان افاضه شده باشد....

اینکه خداوند به تمامی در جهان ما نیست زیاد جالب نیست!بلکه خداوند در کمال ذاتش در جهان مادی نیست،بلکه مرتبه ذات حق اصلا قابل اشاره هم نیست،بلکه اصلا جهت بردار نیست،به عبارتی حتی صفات نیز در مرتبه ذات جایی ندارد،انچه در عالم ظهور دارد فیض حق است که البته واحد است چون صفات حق نیز مانند ذات صرافت تام دارند،نتیجتا تکرر ندارند به همین علت واحد هستند و قابل تکرر نیستند،خلاصه حضرت حق با یک فیض بسیط ماسوی را ایجاد نموده است،نتیجتا در مرتبه حقیقت فیض حق باز حرف از ظرفیت زدن معنا ندارد چون فیض حق محدود نیست تا محل ظرف هم قرار بگیرد،لب مطلب این است که فعل حق از ان جهت که ارتباط با حق دارد و بلاواسطه به او استناد می گردد ظرفیت پذیر نیست چون فعل حق کیفیت ندارد،بلکه فعل حق از جهت خود فعل و یا به عبارتی مخلوقات از جهت خلقی ظرفیت بردار هستند،به بیانی دیگر ظرفیت از ان قابل است نه فاعل،پس انچه به خلق برگردد ظرفیت بردار است وانچه به فاعل برگردد غیر از ان است.....نتیجتا افعال از ان جهت که ارتباط مستقیم با حق دارند ظرف نمی پذیرند...
با این حساب در عرض خداوند چیزی نمی ماند تا با او اشتراک داشته باشد،انوقت این می ماند که هر چه هست فعل اوست که در طول اوست،نتیجتا چیزی جز حق و فعلش نیست...

از انچه گذشت نتیجه می شود که فعل حق بسیط است نتیجتا یکی بیش نیست،چون از واحد جز واحد صادر نمی گردد،و چیزی که صرافت داشته باشد زمان مند و مکان مند نیست،ولی انچه این فیض را محدود می کند از قابل است نه از فاعل،پس جهان از دو جهت به خدا استناد می گرددیکی از راه خلقی که همین جهان مادی است که همان فعل حق است منتها از راه اسباب و علل جاری و یکی از جهت بدون واسطه که مستقیما به خودش استناد دارد ....

البته همه موارد فوق بدون دسترسی با وحی به دست نمی اید که روح همه این مبانی در سخنان وحی موجود است ولی تدرج ظرفیت عقول در شکافتن این درر ناب بر حسب شرایط زمانی و کمال عقلی اصالت می پذیرد...

یک نکته دیگر وان اینکه علل جاری در طبیعت مادی همه از نوع علل حرکتی و تبدلی هستند نه اصل ایجاد و جعل وجود چیزی،بلکه اصالت علت در جعل حقیقی وجود است،که خارج از عالم مادی است....

یاحق

[/size]

سلام وعرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر

دوست عزیز
تقریراتی را که شما می آورید در جهت تشریح خدا (روابط بین خدا و آفریده ها، تشزیح جایگاه های انواع هستی (پدیده ها، موجودات، اشیاء، محصولات صفات، و یا .....) با خدا؛ تشریح هستی موجودات با مافوق خودشان؛ تشریح خودش با خودش؛ موجودیت افعالش، و یا آنچه که در متن شما بوده و هنوز بنده از درک این روابط ناتوانم و یا ........) یا باشد یا نه ؟ :
خدمت شما گفتم نمی دانم

شرح او(خدا) هم مسلم به انشاء این مطالب یا تصدیق یا تکذیب امثال افرادی چون من نیست

هر کدام از ما در روند این شناخت (معرفت) بر پله ای از نردبان معرفت قرار گرفته ایم که به فراخور آن افق دید متفاوت داریم که البته اگر نردبانهای متفاوت هم بر صعود به این مطلب باشند برای هر فرد علاوه بر شدت میدان دید مناظر بسیار متفاوتی هم در نظر ایشان رؤیت میشود.

مسلم هر کسی با همت خویش به شناختی دست می یابد که از دید مافوق یا مادون خود چندان پذیرفته نیست. و حتی در نظر دیگری معنی انفصال بدهد تا اتصال به این اشکالی نیست

ولی بعضی تقریرات در تبیین چنین موارد خطیری موجب انصراف است در نظر من همین مسئله انتخاب و انتصاب است
من از اراده خدا بر این جهان انتخاب برداشت میکنم و از نظرات بر علم خدا در این جهان معنی انتصاب را در می یابم
که به نظرم انتخاب زیباتر و ستایش انگیز تر از انواع نظریات جبارانه یا منتج به جبر است

در بازگشت به مطلب اصلی تاپیک تلاش مجددی را پی میگیرم.

انسان ها مسئول اعمال خویش هستند برای تفهیم این مسئولیت خطیر اقوال مختلفی گفته شده
بعضی از تأویلات خداپرستان دیندار به ظاهر یا به باطن دچار تناقضهایی است .
بیشتر مداخله اینجانب در بحث بر این مدخل بود که اگر خداوند عالَم، فی الحال، عالِم به حالات و عاقبت خاص و معلوم من در آینده باشد.
این عقیده با مختار بودن انسان منافات دارد

تکرار می کنم :
با وجودی که پذیرفته بودیم خداوند چون واضع تمامی قوانین جاری بر این دنیاست لاجرم عواقب هر کنش و واکنشی را میداند و تمام عواقب هر کنشی بر او معلوم است

این دانایی با دانایی از سرنوشت من سراسر متفاوت است.
[SPOILER]
احتمالات دقیق و متقن بر طیق معلومات مطابق واقع و یا معلومات جتمی و لا یتغیر
[SPOILER]
معلوماتی مطابق واقع یا واقعیاتی مطابق معلوم
[/SPOILER][/SPOILER]در بعضی از واکنشها عناصری تصادفی یا انتخابی هستند که معلوم بودن عاقبت آن منوط به انجام (وقوع)واکنش است
اگر خدا هم اکنون از سرنوشت من آگاه است لاجرم من به هر تقدیر ناچارم افعالی را بر گزینم که مطابق سرنوشت از قبل معلوم خود برسم و این به هر نحو مطابق جبر است و از قبل من در جایگاه های خودم منصوب شدم.

اگر دانایی خداوند را در این دنیا مشروط به زمان کنیم من در جایگاه های منتسب به خودم مختار هستم.

از نظر اینجانب؛به مختار بودن انسان می توانم رأی دهیم.
آگاهی او به این جهان، عِلم به جایگاه های منتسب است یا منتصب؟

متشکرم

سلام برشما دوست گرامی ..

ابتدا یک نکته عرض کنم،وان اینکه علم حق در مراتب وجودی به احکام و خصوصیات ان مرتبه تعلق نمی گیرد،که البته یکی از این مراتب ،وجود مادی است و احکام ذاتی ان که زمان و مکان هستند...توجه کنید که علم به تغییر همان تغییر علم نیست،به عبارتی علم حق تابع زمان نیست تا با گذشت زمان علم حق تغییر نماید،انوقت نقص در ذات ایجاد می شود و همین امر باعث انتظار در ذات می گردد برای کمال واین امر بری از ذات حق است در حالی که علم حق به تغییرات است نه اینکه علم حق در گذر زمان مقید به ان گردد و در تغییر و تحول باشد....

به عبارتی علم حق قبل وبعد از ایجاد هیچ تغییری نمی کند،برای تقریب به ذهن مثلا کسی که در کنکور همه جواب ها را به صورت کلی می داند،بعد از جواب به سوالات و تفصیل انها بر اساس ان علم کلی باز تغییری در علمش ایجاد نمی گردد به عبارتی علم او قبل از پاسخ و تفصیل مانند علمش قبل از ان است که به صورت بسیط دارا بود ....

اما در مورد جبر و اینکه علم حق به همه هستی ملاک ومناط غیر اختیاری اعمال می گردد ،همچین چیزی در نگاه اول به ظاهر درست می اید و لی وقتی کمی عمیقتر تعقل نمایید متوجه می شوید که نه تنها چنین چیزی نیست بلکه ضرورت اختیار بر اساس همین امر است...به عبارتی علم حق از ازل بر این قرار گرفته که بالضروره اعمال از مدخل اختیار انسان صادر گردد به عبارتی علم حق به فعل ،علت فعل نیست (توجه نمایید)حال ما به برخی از مقدمات ابتدایی اراده کار نداریم که اراده در ان تاثیر ندارد والبته اثری نیز در افعال ندارد...به عبارتی اصل ان شوق و میل که مبدا قوای شوقیه و مقدماتی است برای انجام غیر ارادی است .....

البته علم حق مانند علم ما از طریق واسطه ذهن به دست نمی اید،تا حصولی باشد و چیزی جز یک مشت تصورات ذهنی چیزی نباشد،بلکه علم یک امر وجودی است که بر اساس مراتب ویژگیهای می گیرد که با مراتب دیگر مغایر است،به عبارتی یکی از خصایص علم حق معیت ان با قدرت است،نتیجتا علم به اینده و حال وگذشته به معنی صرف اگاهی ذهنی و معمولی نیست،بلکه به معنی اصل ایجاد که به قدرت بر می گردد و علمش در ان ایجاد،نتیجتا علم به اینده برای حق عبارت است از اینکه انچه در اینده اتفاق می افتد علمش برای حق در عین تسلط اوست بر ان علل به عبارتی همه اینده تحت سیطره علم وقدرت اوست....(البته در مرتبه ذات قدرت وعلم عینیت دارد و تاخر و تقدم علی و رتبی ندارند) ....

یک مطلب دیگر در مورد امور تصادفی است از نقطه نظر ما:

اموری که اتفاق می افتد دو جور تبیین دارد،با انرا فقط ار نقطه نظر خودش بسنجیم یا فراتر از خودش،مثلا سنگی که از دست بنایی رها می شود و تصادفا بر سر عابری می افتد این از نظر شخصی چیزی جز تصادف نیست برای ان عابر ،ولی همین موضوع از دید کلی و انچه مربوط به کل هستی است دیگر تصادف حساب نمی شود ،بلکه سلسله امور و علل در جهان هستی دست به دست هم می دهند و این اثرات و علل در هم با عث می گردد که اثر نهایی ان در افتادن وعبور عابر پیاده در یک زمان ولحظه اتفاق بیفتد،به عبارتی عبور عابر و افتادن سنگ از دید کل هستی یک تصادف نیست بلکه یک امر ضروری است....خلاصه هر اثر کوچکی در عالم حتی افتادن برگ در همه هستی اثر می گذارد...

برای درک بهتر می توانید موجوداتی ذهنی برای خود تصور نمایید که می نوشند و افعالی دارند ،افعال انها در عین اینکه استناد به خودشان هست ،از جهتی مستند به شما هم می گردد چون شما هستند که منشا ان موجودات وافعالشان هستید ولی این به معنای این نیست که افعال انها را شما به عهده دارید بلکه به معنی این است که کل موجودات و افعالشان همه متعلق به علم شما هستند و شما مبدا انها هستید نتیجتا موجودات وافعال انها معلوم شما هستند......

یاحق

موضوع قفل شده است