امان از حرف مردم + نظر سنجی

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امان از حرف مردم + نظر سنجی

نمیدونم شما تو زندگیتون چقدر به حرف مردم اهمیت میدین و در واقع حرف مردم چقدر تو زندگیتون تاثیر داره ولی متاسفانه زیادن آدمایی که اولین خشت‌های بنای زندگیشون رو بر اساس حرف مردم میذارن
تا حالا شده کاری رو به خاطر حرف مردم انجام بدید!
یا کاری رو بخاطر حرف مردم از انجامش صرفنظر کنید؟
اگر چه که شاید ظاهرا بی اهمیت بیاد ولی مطمئنم که برای یک یک ما این مسئله پیش اومده!
برای مثال نمونه هایی از بی نهایت حرف مردم:
میخوام با فلانی ازدواج کنم : نه ... مردم چی می‌گن ؟؟
بجای 1000تا سکه مهر ،بهتر نبود میکردین 200سکه که آقای داماد بتونه مهریه رو بده: نه ... مردم چی می‌گن
من میخوام فلان کار رو بکنم : نه ... مردم چی می‌گن
خلاصه اینکه هرکاری میخوای بکنی باید حتما با کسب اجازه از حرف مردم، کارت رو انجام بدی. شکر خداوند حرف مردم تمومی هم نداره ودر هر صورت حرف پشت سرت هست.

دوستان عزیز اگر نظری در این زمینه دارین بگین

مردم چه می گویند؟!:Moshtagh:

می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟… پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!…

می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟… مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟… پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟… خواهرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟… آنها گفتند: مردم چه می گویند؟!…

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟… مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!… گفتم: چرا؟… همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟… همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟… پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند… می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟… زنم گفت: مردم چه می گویند؟!…

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!…

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه دارم و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نبود: مردم چه می گویند؟!…مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند !!!

به نظر من

هر وقت کسی چیزی گفت بهتون برخورد خیلی مودبانه و جدی جوابش رو بدید. حالا اون آدم میخواد همکارتون باشه یا فامیل شوهرتون.

اگه بدونن شما جوابشون رو با منطق و مودبانه میدید بعد یه مدت دیگه کاری به کارتون ندارن مخصوصا اگه بلد نباشن بحث منطقی کنن.

همیشه هر کاری که راحتید و دوست دارین انجام بدید منتهی که به دیگران بی احترامی یا ظلم نشه.

مگه چند بار زندگی میکنیم که الکی به فکر و قضاوت و حرف مردم اهمیت بدیم؟

ما فقط مسئول زندگی خودمونیم و باید لذت ببریم.

باید به خودمون آرامش بدیم و اگه کسایی هستن که آزارمون میدن رابطه مون رو باهاشون قطع کنیم و اگه نمیتونیم به هر دلیل رابطه مون رو کم کنیم و خیلی باهاشون صمیمی نشیم.

باور کنید ارتباط داشتن با همه آدما دلیل بر خوب بودن ما نیست. مگه میشه آدم با همه خوب باشه مگه اینکه منفعل باشه؟
یه عالمه آدم دور و برتون باشن و فقط به عده محدودی که زندگیتون رو لذت بخشتر میکنن راضی میشین.

آدم به حرف و خاله زنک بازی های مردم عادت میکنه ولی هیچ وقت نمیتونه زندگیش رو به عقب برگردونه و دوباره لذت ببره

حرف دل ما رو زدی برادر
دل من یکی که خونه از دست این جماعت به ظاهر مسلمان:Ghamgin:
امان از حرف نسنجیده و امان از قضاوت و پیش داوری این جماعت

“پدر نگاه کن! درختهاحرکت می کنند”

مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.

کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه 5 ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند.

ناگهان پسر دوباره فریاد زد: “پدر نگاه کن! دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند!”

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند.

باران شروع شد. چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد:

“پدر نگاه کن! باران می بارد،‌ آب روی من چکید.”

زوج جوان دیگر طاق نیاوردند و از مرد مسن پرسیدند: “‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟”

مرد مسن گفت: “ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم… امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند.”

.............................................................

تو رو خدا درباره مردم زود قضاوت نکنیم

اصلا قضاوت در مورد مردم کار ما نیست کار خداست..

دوستان به نظرتون آیا ما خودمون اجازه میدیم که دیگران توی کارهایمان دخالت کنن
یا جوری رفتار کردیم که دیگران همچین جسارتی پیدا کردن

حاضرم شرط ببندم بعد از خوندن اون پست من و اون نقطه ضعف بزرگ من به فکرتون خورد همچین تاپیکی بزنین. من الان از خودم شرمنده شدم.:khandeh!: ولی خب به همت شما منم درست میشم!

delete;164583 نوشت:
مگه چند بار زندگی میکنیم که الکی به فکر و قضاوت و حرف مردم اهمیت بدیم؟

یه تلنگره...
delete;164583 نوشت:
باید به خودمون آرامش بدیم و اگه کسایی هستن که آزارمون میدن رابطه مون رو باهاشون قطع کنیم و اگه نمیتونیم به هر دلیل رابطه مون رو کم کنیم و خیلی باهاشون صمیمی نشیم.
راه خوبیه.
delete;164583 نوشت:
باور کنید ارتباط داشتن با همه آدما دلیل بر خوب بودن ما نیست. مگه میشه آدم با همه خوب باشه مگه اینکه منفعل باشه؟ یه عالمه آدم دور و برتون باشن و فقط به عده محدودی که زندگیتون رو لذت بخشتر میکنن راضی میشین.
این ساله در مورد من صدق میکنه متاسفانه. میخوام همه از راضی باشن به قیمت...!
delete;164583 نوشت:
آدم به حرف و خاله زنک بازی های مردم عادت میکنه ولی هیچ وقت نمیتونه زندگیش رو به عقب برگردونه و دوباره لذت ببره
اینم عالی بود.

delete;164655 نوشت:
دوستان به نظرتون آیا ما خودمون اجازه میدیم که دیگران توی کارهایمان دخالت کنن
یا جوری رفتار کردیم که دیگران همچین جسارتی پیدا کردن

اصلا نمیشه جواب قطعی داد. هر کدومش 50 درصده

یکی از دوستانم رو میشناختم که فرد با شخصیتی و تحصیلکرده ای بود ولی دیگران توی زندیگیش دخالت میکردند و وقتی ازش سوال میکردم خوب چرا اجازه میدی دخالت کنن؟!
اون میگفت نمیتونم بهشون بگم ،خجالت میکشم،میترسم بهشون بر بخوره و از دستم ناراحت بشن و غیره
این فرد حاضر بود هم ناراحت بشه ،هم غرورش له بشه و غیره ولی دیگران هر جور که میخوان برای زندگیش تصمیم بگیرن
حالا جالبه کسی دیگه ای هم میشناختم از بستگانمون که آدم معمولی بود ولی انقدر این آدم اهل سیاست بود که هر کاری رو با سیاست پیش می برد نمیدونم چجوری بود همیشه هم در کارهاش موفق بود
یادمه یه بار ازش یه سوالی کردم اولش حرف رو عوض کرد،بعد دوباره همون سوالو پرسیدم خیلی ریلکس و با ادب گفت وقتی شما یه سوالی میکنید من حرف رو عوض میکنم یعنی که این سوال رو جوابشو ندونی بهتره یا اینکه جوابش شخصیه!

سلام
اول اینکه خودمون هستیم که اجازه میدیم دیگران تا چه اندازه درباره کارهامون قضاوت کنن . اگر میدونیم که کاری که انجام میدیم درست هست دیگه نباید به حرف مردم اهمیت بدیم . به عبارتی اول خودمون درباره کاری که میخوایم انجام بدیم قضاوت کنیم و از دید عموم بسنجیم دیگه جای حرف باقی نمیمونه و اگر هم مطمئنیم کارمون درست هست مقابل حرف مردم باید بایستیم و از عمل خودمون دفاع کنیم و اجازه دخالت رو از افرادی که مدام حرفی برای گفتن دارن بگیریم .

گاهی به نظر اهمیت نمیدم
ولی میبینم که حرفاشون در درونم تکرار میشه
و روم اثر میذاره . علی رغم میل باطنیم
گاهی هم نظرشون خوبه و منو جلب میکنه
گاهی هم نظرشون اهمیتی نداره و کلا از ذهنم میره

تو این دوره زمونه اگه نخوری میخورنت:khandeh!:

اگر منطقی باشه و تند نباشه و بی احترامی نباشه اهمیت می دهم و سعی می کنم عمل کنم

kingusef;164889 نوشت:
تو این دوره زمونه اگه نخوری میخورنت:khandeh!:

منظورتون واضح نبود دوست عزیز؟:Gig:

kingusef;164889 نوشت:
تو این دوره زمونه اگه نخوری میخورنت

امام علی (ع) می فرمایند: در آخر الزمان مردم گرگ میشوند
اگر گرگ نباشی تو را میدرند

منظرشون این بوده که باید هوای خودتو داشته باشی. گذشت جای خودش. آزار نرسوندن جای خودش و دفاع از حقت هم جای خودش

bentolhodaa;164979 نوشت:
امام علی (ع) می فرمایند: در آخر الزمان مردم گرگ میشوند
اگر گرگ نباشی تو را میدرند

فکر میکنم این حدیث از پیامبر هستش

bentolhodaa;164979 نوشت:
منظرشون این بوده که باید هوای خودتو داشته باشی. گذشت جای خودش. آزار نرسوندن جای خودش و دفاع از حقت هم جای خودش

آخه دوست عزیزمون اشاره کردن (تو این دوره زمونه اگه نخوری میخورنت)
ولی در حدیث پیامبر عزیزمون منظورشون چیز دیگه ای هستش

من در زمینه ی توجه به حرف مردم خیلی مشکل دارم. مشکلمم اونجاست که میدونم نباید به حرف مردم توجه کنم اما توجه می کنم! یعنی خواه نا خواه روم تاثیر میذاره. احساس میکنم حرف اونا یعنی شرایط من. و اگر من حرف اونا رو برآورده نکنم شرایطم اصلاح نشده. حس میکنم اگه در خودم این باور رو ایجاد کنم که نباید حرف مردم روم تاثیر بذاره و باید روحیه ام رو خوب کنم در واقع خودمو گول زدم. در حالیکه میدونم کاری که خودم انجام میدم بهترینه. برا همین همیشه خوشی خودمو فدای مردم میکنم. کلا به حرف مردم خیلی اهمیت میدم.
لطفا یکی کمکمممممممم کنه. خسته شدم از دست خودم!

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار شما به طور کلی گفتید حرف مردم!

اما مردم چند گروهند :

در اولین تقسیم بندی به دوگروه بزرگ خردمندان وعامیان تقسیم میشوند .

برای بنده حرف خردمندان دارای اهمیت است . زیرا ایشان نیز خود به دودسته ی بزرگ تقسیم میشوند که عبارتند از

خردمندان با ایمان قوی وخردمندان سست ایمان ،خردمندان با ایمان حرفشان از سر صحت و حجت است ومیتوان در هر صورت از آن بهره برد پس دارای اهمیت است وخردمندان سست ایمان حرفشان از سر نخوت وکبر است ومیتوان در هر صورت از آن ضربه خورد پس این نیز دارای اهمیت است .

در مورد گروه عامیان نیز باید در گفته های ایشان تأمل نمود اگر به حق نزذیک بود رنگی از اهمیت بدهند واگر نه که :Nishkhand:

حق یارتان :Sham:

چه مطلب خوبی مطرح کردین دل من که خونه
سرم به کار خودمه میبینم کارشکنی شده بعد متوجه شدم پشت سرم حرفه حتی گاهی به من حرفی رو نسبت میدن که اصلا نگفتم !هر کاری بکنم نمیتونم ثابت کنم طرف داره به من دروغ میبنده !متاسفانه افرادی هستند با نفوذ کارمند دولت ومن بینوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوستان علتش چیست بعضیها دوست دارند که همیشه در زندگی دیگران دخالت کنند؟!
با اینکه به طرف هم گوشزد کردیم ولی باز کار خودشان رو میکنن
البته اینم بگم دلسوزی با دخالت خیلی فرق میکند

سرگشته;176210 نوشت:
من در زمینه ی توجه به حرف مردم خیلی مشکل دارم. مشکلمم اونجاست که میدونم نباید به حرف مردم توجه کنم اما توجه می کنم! یعنی خواه نا خواه روم تاثیر میذاره. احساس میکنم حرف اونا یعنی شرایط من. و اگر من حرف اونا رو برآورده نکنم شرایطم اصلاح نشده. حس میکنم اگه در خودم این باور رو ایجاد کنم که نباید حرف مردم روم تاثیر بذاره و باید روحیه ام رو خوب کنم در واقع خودمو گول زدم. در حالیکه میدونم کاری که خودم انجام میدم بهترینه. برا همین همیشه خوشی خودمو فدای مردم میکنم. کلا به حرف مردم خیلی اهمیت میدم.
لطفا یکی کمکمممممممم کنه. خسته شدم از دست خودم!

اینجا همش داریم از درست نبودن توجه به حر ف های بی پایه مردم حرف میزنیم. نمیخوایم کمی هم از راه حل های بی خیال شدن خودمون حرف بزنیم؟

delete;164579 نوشت:
نمیدونم شما تو زندگیتون چقدر به حرف مردم اهمیت میدین و در واقع حرف مردم چقدر تو زندگیتون تاثیر داره ولی متاسفانه زیادن آدمایی که اولین خشت‌های بنای زندگیشون رو بر اساس حرف مردم میذارن
تا حالا شده کاری رو به خاطر حرف مردم انجام بدید!
یا کاری رو بخاطر حرف مردم از انجامش صرفنظر کنید؟
اگر چه که شاید ظاهرا بی اهمیت بیاد ولی مطمئنم که برای یک یک ما این مسئله پیش اومده!
برای مثال نمونه هایی از بی نهایت حرف مردم:
میخوام با فلانی ازدواج کنم : نه ... مردم چی می‌گن ؟؟
بجای 1000تا سکه مهر ،بهتر نبود میکردین 200سکه که آقای داماد بتونه مهریه رو بده: نه ... مردم چی می‌گن
من میخوام فلان کار رو بکنم : نه ... مردم چی می‌گن
خلاصه اینکه هرکاری میخوای بکنی باید حتما با کسب اجازه از حرف مردم، کارت رو انجام بدی. شکر خداوند حرف مردم تمومی هم نداره ودر هر صورت حرف پشت سرت هست.

دوستان عزیز اگر نظری در این زمینه دارین بگین

سلام :
من نوعا از افرادی هستم که به حرفهای به اصطلاح خاله زنکانه مردم اصلا اهمیت نمیدم .
البته اگه حرفهاشون منطقی باشه و حالت مشورت دادن باشه اهمیت میدم .

اما امان از خاله زنک ها که وقتی میبینن به حرفهاشون اهمیت نمیدم . دخالت ها و به اصطلاح فضولی هاشون رو بیشتر میکنن و میخوان هر طور شده توی زندگی آدم دخالت های بیجا کنند .
به نظر شما باید با اینجور آدمها چه جوری برخورد کنیم ؟؟؟؟

سرگشته;176842 نوشت:
اینجا همش داریم از درست نبودن توجه به حر ف های بی پایه مردم حرف میزنیم. نمیخوایم کمی هم از راه حل های بی خیال شدن خودمون حرف بزنیم؟

بله این خیلی مهم است آدم بیخیال حرفهای دیگران باشه ولی خوب راهکار هم داره
انشاالله جناب حامی میان در مورد این مسئله صحبت میکنن

سرگشته;176210 نوشت:
من در زمینه ی توجه به حرف مردم خیلی مشکل دارم. مشکلمم اونجاست که میدونم نباید به حرف مردم توجه کنم اما توجه می کنم! یعنی خواه نا خواه روم تاثیر میذاره. احساس میکنم حرف اونا یعنی شرایط من. و اگر من حرف اونا رو برآورده نکنم شرایطم اصلاح نشده. حس میکنم اگه در خودم این باور رو ایجاد کنم که نباید حرف مردم روم تاثیر بذاره و باید روحیه ام رو خوب کنم در واقع خودمو گول زدم. در حالیکه میدونم کاری که خودم انجام میدم بهترینه. برا همین همیشه خوشی خودمو فدای مردم میکنم. کلا به حرف مردم خیلی اهمیت میدم.
لطفا یکی کمکمممممممم کنه. خسته شدم از دست خودم!

روی عزت نفس خودتون کار کنید.البته برای تعریف دقیق عزت نفس به کتابهای موفقیت وروانشناسی مراجعه فرمایید.

حرف مردم دقیقا یعنی چه؟ گاهی بعضی از امور (عرف) جامعه است. عرف در اسلام در بعضی موارد مورد تایید اسلام است.مثلا در فقه مبنای تعیین بعضی چیزها عرف است.همیشه عرف بد نیست.اما معیار تشخیص درست وغلطش شرع واخلاق دینی است.اگر عرفی مورد تایید شرع بود (مثلا دید وبازدید عید) پسندیده است وگرنه مزاحم است ونباید به آن اهمیت داد.مثلا مهریه بالا یا عروسیهای پر خرج.
همه دخالتها هم بد نیست.اگر اینطور بود امر به معروف ونهی از منکر معنا نداشت.
آنچه پیر در خشت خام می بیند جوان در آینه می بیند. اگر کسی که دوستش دارید جلوی چشم شما دارد به بی راهه می رود نباید تذکر داد؟ البته تذکر هم با دخالت مرزی دارد.

ما به خاطر مردم زندگی نمیکنیم اما دور از مردم هم زندگی نمیکنیم بین مردم زندگی میکنیم.
و فکر نکنم کار خیلی جالبی باشه که به هیچ کدوم از حرفا اهمیت داده نشه.
به نظرم باید قدرت تشخیصمون رو ببریم بالا که بتونیم حرف خوب و از حرف بد تشخیص بدیم.
من خیلی ها رو دیدم که اصلا به حرف دیگران (همون مردم)اهمیت ندادن و کاری خلاف حتی عرف انجام دادن!
فرض کنید 1خانومی که تو سن میانسالی تصمیم میگیره دیگه چادر سر نکنه یا مثل قبل حجابشو رعایت نکنه.اگه این آدم خودشو بزنه به بیخیالی و به حرف مردم اهمیت نده(البته این مردم مسلما دوست و آشنا و همسایه..)فکر کنم راحت تر و پله پله از رعایت حجاب فاصله میگیره و خوب این جالب نیست.
که اینجا با آگاهی متوجه میشه که حرف مردم بی راه نیست.

عکس قضیه هم هست.که یکی بخواد حجاب داشته باشه اما به خاطر حرف مردم که مثلا مسخره کنن...موفق نشه.اگه اینجا اهمیت بده به حرف مردم ضرر کرده.

پس بهتره آگاهیمون رو ببریم بالا.تا ببینیم کدوم حرف مردم به درد بخوره.
و دقیقا منظورمون از این مردم کی ها هستن؟
(رهبر فرمودن:هرجا دولتمردای امریکایی از ما بد گفتن میفهمیم راهمونو درست میریم.هرجا هم تعریف کردن یعنی راهمونو اشتباه میریم)
که مسلما برا به دست آوردن این آگاهی به مشاوره با افراد صلاحیت دار هم احتیاج خواهیم داشت.

سلام به تمام دوستان
بنظرم بهتره ببینیم معیار ما چیه؟ یعنی وقتی یه کاری رو انجام میدیم معیار درست و غلط بودنش چیه؟ آیا حرف مردم تعیین کننده درست یا اشتباه بودن اعمال ماست؟
این درسته که ما میتونیم از نظرات و راهنمایی های افراد آگاه و مطمئن استفاده کنیم، اما نباید تحت تاثیر صحبت مردم باشیم.
ما میتونیم شنونده باشیم، ولی وقتی به درستی کارمون اطمینان داریم و افرادی که در این زمینه صاحب نظر هستن تائیدمون میکنن باید نسبت به صحبتهای دیگران بی تفاوت باشیم. البته همیشه که همه نمیخوان مارو منصرف کنن. شاید بی اطلاعند. شاید مصداق همون دوست نادان باشن. میتونیم از سر دلسوزی براشون توضیح بدیم که به این دلیل و این دلیل کار من اشتباه نیست حالا اون بنده خدا یا قانع میشه و دیگه صحبتی نمیکنه یا قانع نمیشه و با لجبازی به صحبتهای خودش ادامه میده، ادامه بده که بده، ما که به خودمون اطمینان داریم نباید توجه کنیم. مطمئنا اونها روزی موفقیت ما رو میبینن و متوجه صحبتهای اشتباهشون میشن. اتفاقا با اومدن چنین روزیه که همین آدما شروع به تحسین ما میکنن.
خلافش هم هست. اگر کار اشتباهی رو انجام بدیم و متوجه اشتباهمون بشیم و از اون کار دست بکشیم، شروع میکنن که آخه چرا؟ باز هم باید بی توجه بود. چون کاری که ما انجام دادیم پیشگیری بوده. و روزی که موفقیت مارو ببینن شروع به تحسین میکنن که آفرین! آفرین!
میبینید! داستان اون مرد و پسر و اسبشونه. هر کاری که انجام بدیم یه حرفی هست. مهم اینه که ما کار درست رو انجام بدیم و هیچ حرفی ما رو منصرف نکنه.
مهم اینه که معیار درست رو انتخاب کنیم و طبق اون پیش بریم. اون موقع با هیچ حرفی به شک نمی افتیم و تصمیمون رو عوض نمیکنیم. این معیارها رو میشه از حرفای دیگران به دست اورد. ولی دیگرانی که آگاه و دانا و دلسوز هستن، نه هرکسی.

باسلام
بحث جالبيست..

باتوجه به نكاتي كه دوستان فرمودند..چندين واژه هستندكه در ذهن ما متفاوت معني ميشوند:
وجود حريم شخصي؛دخالت كردن؛كمك كردن؛حرف هاي مردم!!

اين واژه هادرذهن ما درهركدامش يك معني ميگيره.مثلا اگرمن الان دارم برحسب كمك
كردن اينجانظرميدهم ممكنه يكي بگه اين سبزينه ظهور داره توي كار ما دخالت ميكنه...
ممكنه بخواهم باپيام خصوصي براي شماراهنمايي بفرستم..بعديكي بگه طرف داره واردحريم خصوصي من ميشه...

گاهي ممكنه من يك انتقاد دوستانه بكنم..يكي بگه اوداره ناسزاميگه ياتندحرف ميزنه...تمام حرف هاي مردم ودخالت هايشان موضوع الان ما نيست..
موضوع تفاوت نگرش ها درموردواژه هاست..ممكنه كسي پشت سرشما حرف بزندوجلوي جمع به شماتوهين كندويااختلاف راه بيندازد..وشماناراحت شويد..
مشكل دراينجا آن ناسزاگويي ها نيست؛ياتوهين ها...مشكل ذهن هويتي ماست كه درمقابل چنين واكنش هايي ناراحت ميشود..
كافيست شمامعني واقعي همان خاله زنك روكه ميگيد بدانيد..
براي بازكردن موضوع چندمثال ميزنم..
مثلا توي بعضي ازكشورهاي دنيااگربه يك نفر،زيادنگاه كنيم حتي اگرهم جنس ما هم باشد..آنهابهشون برميخوره واون رويك اهانت ميدانند..
درسايركشورهامثلا من اگردست يك دوست هم جنس روفشاربدهم وسلام كنم...درموردم فكربدميكنند اما اگربا جنس مخالف روبوسي كنند برايشان اصلا مهم نيست..چرا؟؟چون يك جامعه معمولا هنجارهاروبه كمك برچسب ها ايجاد ميكند.

نكته ايي ازاين موضوع مي توانيم برداشت كنيم:

كه درهرجامعه اين فاكتورها يك معني را مي دهند..ودقيق ترميشويم:هرذهني يك برداشت ازتوهين دارد.

ممكنه شوخي كه من باشما مي كنم توهين نباشداما درذهن ديگري اهانت تعريف شود..
پس خواهش مي كنم براي ادامه بحث ؛اين سوال رو جواب دهيم كه براي اينكه ذهن هويتي ما ديگر ازحرف مردم ناراحت نشود و برايش مهم نباشد و بر زندگيش تاثيرنگذارد از برچسبها وظاهرا حرف هاي مردم ؛تا هميشه روح آرامي داشته باشد بايد چه كاركند؟

اول بايد ديد ذهن هويتي يعني چي؟تا براي رفع آن به موضوع برسيم..

درواقع بايد درفكر پاكسازي ذهنمان باشيم.

چه رسم جالبی است،
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
... ... و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که خودت
باورت میشود که تنهائی و بیکس و محتاج....!!!

یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشر کرده.

  • اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.
  • حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم.
  • حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم.
  • حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم.
  • حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم.

به نظر من کسایی به حرف مردم اهمیت میدهند که مشکل اعتماد به نفس داشته باشند از جمله خودم

خیلی جالبه حتما بخونید
شرح حال جوانهای این زمونه

چند سال پیش یک روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدر و مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند و فریاد زدندکه ( ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر))

رفتم خواستگاری، دختر پرسید: مدرک تحصیلی ات چیست؟ گفتم: دیپلم گفت: بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی پرستیژ پاشو برو دانشگاه

رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم برگشم، رفتم خواستگاری. پدر دختر پرسید: خدمت رفته ای؟ گفتم : نه هنوز. گفت: هنوز مرد نشدی نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی

رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم برگشتم. رفتم خواستگاری. مادر دختر پرسید: شغلت چیست؟ گفتم فعلا کار گیر نیاوردم. گفت: بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تن پرور! علاف! پاشو برو سر کار

رفتم کار پیدا کنم گفتند: سابقه کار می خواهیم. رفتم سابقه کار جور کنم. گفتند: باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم.

دوباره رفتم کار کنم، گفتند باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم. برگشتم رفتم خواستگاری گفتم : رفتم کار کنم گفتند سابقه کار ، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی. گفتند: برو جایی که سابقه کار نخواهد. رفتم جایی که نخواستند. گفتند باید متاهل باشی!

برگشتم رفتم خواستگاری گفتم : رفتم جایی که سابقه کار نخواستند ولی گفتند باید متاهل باشی. گفتند باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی. رفتم گفتم: باید کار داشته باشم تا متاهل شوم. گفتند: باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم.

برگشتم رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم!!!

موضوع قفل شده است