تاپیک مقالات انجمن کلام و عقاید

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تاپیک مقالات انجمن کلام و عقاید

بسم الله الرحمن الرحیم


سوال :

چرا تعدد زوجات با فطرت خانمها سازگار نيست ولي بر مردا يه امتيازه
خانمها كلا حقوقشون خيلي كمه در قران هم هست و للرجال عليهن درجه...ميخوام علتش بدونم

پاسخ :

اولاً اسلام تعدد زوجات را بدون قید و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسى وضع محیطهاى مختلف قبل از اسلام به این نتیجه مى‏رسیم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جریان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نیست، بلكه دین آن را در چارچوب ضرورت‏هاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قیود و شرایط سنگیني قرار داده است.

ثانياً قوانین اسلام براساس نیازهاى واقعى بشر است، نه احساسات، زیرا ممكن است هر زنى از آمدن رقیب (در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاریم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى‏شود.) هیچ كس نمى‏تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى، بیش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ‏ها و حوادث دیگر، قربانیان اصلى را آن‏ها تشكیل مى‏دهند.

نیز نمى‏توان انكار كرد كه بقاى غریزه جنسى مردان از زنان طولانى‏تر است، زیرا زنان در سن معینى، آمادگى جنسى خود را از دست مى‏دهند، در حالى كه در مردان چنین نیست.

هم چنین زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعیت آمیزش دارند، در حالى كه در مردان این ممنوعیت وجود ندارد. و لحاظ اين مصلحت بمنظور پيشگيري از مفاسد بسياري بوده كه در اثر فقدان اين مصلحت، دامنگير فرد و جامعه مي شود.

از همه گذشته زنانى هستند كه به علل گوناگونى همسران خود را از دست مى‏دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها باید براى همیشه بدون همسر باقى بمانند.

با درنظر گرفتن این واقعیت‏ها در این گونه موارد (كه تعادل میان مرد و زن به هم مى‏خورد) ناچاریم یكى از سه راه ذیل را انتخاب كنیم.

أ) مردان تنها به یك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بیوه تا پایان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نیازهاى فطرى و خواسته‏هاى درونى و احساسى خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراى یك همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى شوهر مانده‏اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كسانى كه قدرت دارند بیش از یك همسر را اداره كنندو از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشكلى براى آن‏ها ایجاد نمى‏شود، نیز قدرت بر اجراى كامل عدالت میان همسران و فرزندان دارند، به آن‏ها اجازه داده شود كه بیش از یك همسر انتخاب كنند.
حال اگر بخواهیم راه اول را انتخاب كنیم، باید گذشته از مشكلات اجتماعى كه به وجود مى‏آید، با فطرت و غرائز و نیازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخیزیم. هم چنین عواطف و احساسات این گونه زنان را نادیده بگیریم اما این مبارزه‏اى است كه پیروزى در آن نیست. به فرض كه این طرح عملى بشود، جنبه‏هاى غیر انسانى آن بر هیچ كس پوشیده نیست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نباید تنها از دریچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلكه از دریچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضیات اجتماعى باید مورد مطالعه قرار داد. آن‏ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى‏كنند، كسانى هستند كه یك مسئله سه زاویه‏اى را تنها از یك زاویه نگاه مى‏كنند، زیرا تعدد همسر هم از زاویه دید مرد و هم از زاویه دیدهمسر اول، نیز از زاویه دید همسر دوم باید مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در این باره قضاوت كنیم.

اگر راه دوم را انتخاب كنیم، باید فحشا را به رسمیت بشناسیم. تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى‏گیرند، نه تأمین دارند و نه آینده‏اى. چنان كه شخصیت آن‏ها پایمال شده است. این‏ها امورى نیست كه انسان آگاه آن را تجویز كند.

بنابراین تنها راه سوم مى‏ماند كه هم به خواسته‏هاى فطرى و نیازهاى غریزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى این دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بیرون برد.(1)

با اين توضيحات روشن مي شود كه اگر بدور از احساسات و غرض ورزي ها به احكام دين بنگريم، صرفنظر از دلايل نقلي (آيات و روايات)، به حكم عقل و وجدان، دين اسلام را جامعترين و كاملترين دين الهي دانسته، و همه احكام آن را بر اساس و در مسير جلب مصلحت و دفع مفسده خواهيم يافت كه ضمن مطابقت كامل با نيازهاي معقول و منطقي بشر، به تمامه عدل و انصاف را در همه زمينه ها مطمح نظر خويش قرار داده است.

عموماً آنچه در اين ميان مورد، اشتباه و خطا قرار مي گيرد، قضاوت هاي فاقد مبنا و اصول است كه عمدتاً مبتني بر احساسات و يكجانبه نگري است كه فاقد مبناي معقول و منطقي مي باشد، و گاهاً اينگونه مسائل با تبييني شبهه آلود از سوي مغرضان، به اشتباه، نزد بي غرضان شائبه ي عقلانيت و منطق پيدا مي كند و در صورتي كه انسان، به عدم آسيب پذيري وحي و كلام قرآن و اهل بيت (ع) و دستورات و احكام دين، وثاقت و ايمان كامل نداشته باشد، و برتري وحي و يافته هاي ديني بر ديگر يافته هاي بشري برايش ثابت نباشد، به عبارتي كلام وحي را بر عقل و دانش بشري و بر احساسات و يافته هاي خود عرضه كند، نه يافته هاي عقل و دانش و احساس بشري را بر اصول وحي، ناگزير، دچار چنين تعارض و تشكيك و ترديدي خواهد شد.

تداوم چنين رويدادي در روح و روان و منطق بشر و عدم برخورداري از روح تقوا و محروميت از هدايت الهي، انسان را از مدار انصاف و عدالت خارج ساخته و نهايتاً به وادي كفر و دشمني و مخالفت با اصول دين الهي مي كشاند.

پاورقي______________________________________ __
1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏3، ص 256 - 260؛ كتاب 180 پرسش و پاسخ.

تاپیک چرا پذيرش دين براي مردها راحت تر است؟
http://www.askdin.com/showthread.php?t=13857&page=2

بسم الله الرحمن الرحیم



سوال :

آیا شیطان می تواند به شکل انسان ظاهر شود؟

پاسخ :

ابتداعا بیان این مطلب لازم بذکر است که طائفه جنیان از جنس جسم نیستند و لذا اعتقاد به جسمانیت ایشان دیدگاهی اشتباه است لذا شیاطین نیز که از جنس اجنه ( دود و آتش ) هستند از این قاعده مستثنی نیستند.
و بعد اینکه
بنا بر نظر صدرالمتالهین اجنه در صورت جمع شدن و غلظت یافتن آنهم در شرایط خاص محیطی برای انسان قابل رویت هستند
و نهایتا اینکه آنها قادر به تغئیر ظواهر عالم ماده و خطای دید در انسان هستند (5 )

اما در پاسخ به سوال مذکور

مرحوم علامۀ طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در رابطه با تمثل شیطان [1] به شکل آدمی می فرمایند:
در تفسير برهان در ذيل آيه" وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ ..." به سند خود از يحيى بن حسن بن فرات روايت كرده كه گفت: ابو المقدم ثعلبة بن زيد انصارى براى ما حديث كرد و گفت: من از جابر بن عبد اللَّه بن حرام انصارى (رحمة اللَّه عليه) شنيدم كه مى‏گفت: شيطان در چهار صورت مجسم شد: در روز جنگ بدر به صورت سراقة بن مالك بن جشعم مدلجى درآمد و به قريش گفت:" لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكُمْ".
و در روز عقبه به صورت منبه بن حجاج مجسم شده و ندا در داد كه: محمد و بى‏دينانى كه همراه اويند در عقبه هستند بشتابيد و به آنان برسيد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به انصار فرمود: نترسيد كه صداى ابليس از خودش تجاوز نمى‏كند و كسى آن را نمى‏شنود.
و در روزى كه قريش در دار الندوه اجتماع كرده بودند به صورت پيرى از اهل نجد درآمد و در كار ايشان كمك فكرى كرد، و خداوند اين آيه را در حقش نازل فرمود:" وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ".
و در روزى كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از دنيا رحلت كرد به صورت مغيرة بن شعبه مجسم شد و گفت: اى مردم دين خدا را مانند امپراطورى كسرى و قيصر موروثى نكنيد، شما امروز آن را توسعه دهيد قهرا براى هميشه توسعه پيدا مى‏كند. بنا بر اين، زمامدارى آن را به بنى هاشم ندهيد كه فردا منتظر زنان حامله شويد تا بزايند و فرزندشان زمامدارتان شود.[2]

و در مجمع البيان مى‏گويد: بعضى گفته‏اند: در جنگ بدر وقتى دو فريق روبرو شدند ابليس در صف مشركين بود، و حارث بن هشام دست او را گرفته بود، وقتى مى‏خواست فرار كند حارث گفت: سراقه كجا مى‏روى؟ مى‏خواهى ما را در اين حالت تنها بگذارى؟ گفت:
" إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ- من مى‏بينم آنچه را كه شما نمى‏بينيد" گفت: به خدا قسم ما جز عذره‏هايى از مدينه چيزى نمى‏بينيم ابليس به سينه حارث زد و خود را رها كرد و گريخت، و به دنبالش لشكر كفار شكست خورد.
بعد از آنكه لشكر به مكه برگشت همه گفتند سراقه لشكر ما را شكست داد، اين معنا به گوش سراقه رسيد، گفت به خدا قسم كه من اصلا از رفتن شما به جنگ اطلاع نداشتم، تا اينكه از فرار كردن شما مطلع شدم. گفتند: تو در فلان روز نزد ما آمدى. قسم خورد كه چنين چيزى نيست، وقتى مسلمان شدند فهميدند كه در آن روز شيطان بوده كه به صورت سراقه مجسم شده است، آن گاه صاحب مجمع البيان اضافه كرده است كه اين روايت از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه (علیه السلام) نيز رسيده است .[3]
[اشاره به اينكه تجسم شيطان در صورتهاى انسانى، امر محالى نيست تا استبعاد شود]
مؤلف: نظير اين روايت را ابن شهرآشوب از آن دو بزرگوار نقل كرده[4]، و در معناى اين دو روايت روايات بسيارى از طرق اهل سنت از ابن عباس و غير او نقل شده است.
و در بيان سابق ما گذشت كه بعضى از مفسرين اين معنا را استبعاد كرده و رواياتى كه متضمن آن است ضعيف دانسته‏اند، و حال آنكه گفتيم: اين روايات امر ممكنى را اثبات مى‏كند نه امر محالى را، و در مباحث علمى صرف استبعاد دليل شمرده نمى‏شود، و تجسم‏هاى برزخى هم خيلى نادر و نوظهور نيست، پس هيچ موجبى براى اينكه در انكار آن اصرار بورزيم نيست. البته در اثبات آن هم نمى‏شود اصرار كرد و ليكن ظاهر آيه با اثبات آن بهتر مى‏سازد.

و همچنین در احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 190 در باب حوادث بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل گردیده که اول نفری که در سقیفه با ابوبکر بیعت کرد ابلیس بود

بنابراین، جن و شیطان می توانند به صورت‏های مختلف در آیند و معنایش این است که شیطان در قوه حس و ادراک آدمی می تواند به صورت‏های گوناگون ظاهر شود، به طور مثال زمانی به صورت پیرمردی که ابروانش بر چشمانش افتاده بود، نزد رسول خدا ظاهر شد،( 6 )

و منابع متعدد دیگر که بر این امر صحه میگذارند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

----------------------------------------------------------------------

[1].ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 142

[2]. البرهان ج 2 ص 89. أخبرنا محمد بن محمد ، قال : أخبرني أبو عبد الله بن أبي رافع الكاتب ، قال : حدثني جعفر بن محمد بن جعفر الحسيني ، قال : حدثنا عيسى بن مهران ، قال : حدثنا يحيى بن الحسن بن فرات ، قال : حدثنا أبو المقوم ثعلبة بن زيد الأنصاري ، قال : سمعت جابر بن عبد الله بن حزام الأنصاري ( رحمه الله ) يقول : تمثل إبليس لعنه الله ه في أربع صور : تمثل يوم بدر في صورة سراقة بن جعشم المدلجي فقال لقريش : " لا غالب لكم اليوم من الناس وإني جار لكم فلما تراءت الفئتان نكص على عقبيه وقال إني برئ منكم ". وتصور يوم العقبة في صورة منبه بن الحجاج فنادى : أن محمدا والصباة معه عند العقبة فأدركوهم ، فقال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) للأنصار : لا تخافوا فإن صوته لن يعد وهم . وتصور يوم اجتماع قريش في دار الندوة في صورة شيخ من أهل نجد ، وأشار عليهم في النبي ( صلى الله عليه وآله ) بما أشار ، فأنزل الله ( تعالى ) : " وإذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك ويمكرون ويمكر الله والله خير الماكرين " . وتصور يوم قبض النبي ( صلى الله عليه وآله ) في صورة المغيرة بن شعبة فقال : أيها الناس ، لا تجعلوها كسروانية ولا قيصرانية ،.. وسعوها تتسع ، فلا ترد وها في بني هاشم ، فتنتظر بها الحبالى .الأمالي - الشيخ الطوسي - ص 177.

[3]. مجمع البيان ج 4 ص 549.

[4]. مناقب ابن شهر آشوب،ج2ص75،مکتب الحیدریة،نجف اشرف.

(5) و(6) محدث قمی، سفینه البحار، واژه بَلَس، ص 102؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ترجمه خواجوی، ص 431.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=2665&page=3

[=Times New Roman]بسم الله الرحمن الرحیم



[=Times New Roman]سوال :[=Times New Roman]
[=Times New Roman]مبنای تقسیم بندی اصول و فروع دین چیست ؟ [=Times New Roman]
[=Times New Roman]چرا اصول دین را ژپنج تا و فروع دین را ده تا شمرده اند؟[=Times New Roman]
[=Times New Roman]اولین بار چه کسی این تقسیم را رایج کرده [=Times New Roman]
[=Times New Roman]یعنی نمی شود هیج کدام را کم یا زیاد کرد ؟[=Times New Roman]
[=Times New Roman]به نظر من ، حجاب یکی از فروع دین است اما معاد رانمی توان از اصول دین دانست [=Times New Roman]

[=Times New Roman]پاسخ :[=Times New Roman]

[=Times New Roman]ظاهرا اولین کسی که اقدام به تدوین کتاب در مورد اصول دین در شیعه نموده مرحوم سید مرتضی رحمة الله علیه بوده اند.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]ایشان کتابی به نام«الملخص»نگاشته اند.آن‏گونه كه از انجام كتاب «الملخّص» بر مى‏آيد، سيّد مرتضى‏ نخست به هدف تدوين كتابى جامع و مفصّل درباره انديشه‏هاى خود در اصول پنج‏گانه اقدام مى‏كند، ليكن در هنگامه تدوين موانعى او را از انجام كار بازمى‏دارد، و تنها موفّق به تدوين بحثهاى متعلّق به دو اصل توحيد و عدل‏ مى‏گردد. و بحثهاى متعلّق به سه اصل نبوّت و امامت و معاد را به كتاب ديگر خود يعنى «الذخيرة» حواله مى‏دهد. از اين رو سيّد به فراهم آوردن كتاب مختصر ديگرى به نام «الذخيرة في علم الكلام» در اصول پنجگانه مى‏پردازد و آن را به انجام مى‏رساند.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]وى در آغاز كتاب «الذخيرة» نيز به همين موضوع اشاره دارد، و خوانندگان كتابهاى خود را به جمع ميان دو كتاب فرا مى‏خواند.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]ساختار كتاب (الملخّص في اصول الدين):[=Times New Roman]
[=Times New Roman]كتاب (الملخّص) در 4 جزء- بنا بر تقسيم نويسنده- دربرگيرنده 5 باب و 68 فصل مى‏باشد كه عبارتند از:[=Times New Roman]
[=Times New Roman]باب أوّل: الكلام في الصّفات، در 23 فصل.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]باب دوّم: الكلام فى نفي الرؤية عنه و جميع ضروب الإدراك، در 11 فصل.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]باب سوّم: الكلام في العدل، در 10 فصل.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]باب چهارم: الكلام فى الإرادة و ما يتعلّق بها، در 7 فصل.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]باب پنجم: الكلام فى الكلام و أحواله و أحكامه، در 16 فصل.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]و بحث از صفات خداوند، مفصل‏ترين بخش كتاب مى‏باشد، كه تمامى جزء أوّل و بخشهاى از جزء دوّم كتاب را در بر گرفته است. در بابها و فصلهاى كتاب نويسنده به تفصيل به بحثهاى كلامى متعلّق به توحيد و عدل پرداخته، و انديشه‏ها و نظريّات تمامى متكلّمين مسلمان معاصر و متقدّم بر خود را نظير: قاضى عبد الجبار، أبو على و أبو هاشم جبّائى، يحيى بن عدّى، ضرار بن عمرو، ابن كلّاب، سليمان بن جرير، نظّام، عبّاد بن سليمان، ابو بكر ابن عيّاش، أبو عبد اللّه بصرى، ابو الهذيل علّاف، جهم بن صفوان، نجّار، صالح بن عمر صالحى، و جز اينها را مطرح نموده است.[1][=Times New Roman]

[=Times New Roman]هر دينى اصول و فروعى دارد. مراد از اصول، پايه‏هاى اعتقادى دين است كه نخست بايد بدانها ايمان آورد و آن گاه به فروعى كه از آنها برخاسته‏اند، پاى بندى كرد. اصول‏ دين‏ مربوط به اعتقاد است و فروع‏ دين، مربوط به عمل[1]. اعتقاد به اصول دين بايد از روى تحقيق باشد، نه تقليد.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]كسى كه به اصول دين ايمان ندارد، از دين بيرون است. در آغاز برخى رساله‏هاى عمليّه از اصول دين سخن رفته است. توحيد، نبوت، معاد، اصول دين اسلام‏اند و دو اصل امامت و عدل از مسلّمات مذهب شيعه‏اند و هر كس بدانها ايمان ندارد، از مذهب شيعه بيرون است اگر چه از اسلام بيرون نيست .[=Times New Roman]
[=Times New Roman]«توحيد» نخستين اصل است به معناى يگانگى خداوند متعال.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]«نبوت» اصلى ديگر است به معناى پيامبرى حضرت‏ محمد بن عبداللَّه (صلي الله عليه وآله) و ديگر پيامبران الهى (عليهم السلام).[=Times New Roman]
[=Times New Roman]«معاد»از ديگر اصول دين به معناى آن است كه روزى همه مكلفان براى بازخواست و حساب در پيشگاه الهى گرد هم مى‏آيند و هر كس به پاداش و كيفر خويش مى‏رسد.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]«عدل» به معناى آن است كه افعال خداوند متعال از سر دادگرى و شايستگى است و به هيچ كس ستم نمى‏كند و هر چيز را در جاى خويش نگاه مى‏دارد و با هر موجودى، چنان كه شايسته است، رفتار مى‏كند.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]«امامت» اصل ديگر از اصول مذهب است بدين معنا كه پس از پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) دوازده امام معصوم (علیهم السلام) منصب خلافت و امامت را بر عهده دارند و آنان منصوب خداوند متعال‏اند.[=Times New Roman]

[=Times New Roman]فروع دين: احكام عملى شريعت‏[=Times New Roman]
[=Times New Roman]تعاليم آيين اسلام، داراى دو بخش اعتقادى و عملى‏اند. بخش اعتقادى، از اصول‏ دين‏ و مذهب سخن مى‏گويد و بخش عملى، از فروع‏ دين. بخش دوم را از آن رو «فروع» خوانند كه در برابر «اصول» جاى دارد نه از آن رو كه اهمّيّت نداشته باشد. از اين رو، پايبندى به فروع دين نيز «مثل حجاب»- همچون اصول دين- واجب است.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]فروع دين مجموعه‏اى از وظايف و تكاليف عملى است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) براى سعادت دنيوى و اخروى انسان‏ها از وحى برگرفته و ابلاغ كرده است. برخى از فروع دين، رابطه انسان با خدا را در قالب قوانين و احكام بيان مى‏كنند و وظايفى را براى او پيش مى‏كشند؛ وظايفى همچون نماز، روزه و حج.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]برخى ديگر به وظايفى كه انسان‏ها در برابر يكديگر دارند نظر دارند و روابط انسانى را تنظيم مى‏كنند؛ مانند جهاد، خمس و بيع.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]دانش فقه و اصول، از دانش‏هاى اسلامى هستند كه در قلمرو فروع دين، به پرسش‏هاى انسان پاسخ مى‏دهند و وظايف او را مشخص مى‏سازند. فقهاى شيعه از رهگذر اين دانش‏ها، فروع دين را از متون دينى استخراج و استنباط مى‏كنند و احكام عملى شريعت را به دست مى‏آورند.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]منابعى كه فقها از آنها بهره مى‏جويند عبارت‏اند از: كتاب (قرآن)، سنّت (حديث) اجماع و عقل .[=Times New Roman]

[=Times New Roman]ميان اصول و فروع دين تفاوت‏هايى وجود دارد كه عبارت‏اند از:[=Times New Roman]
[=Times New Roman]الف. اصول دين از اعتقادات و ايمانيّات سخن مى‏گويند؛ ولى فروع دين نظر به عمل انسان دارند .[=Times New Roman]
[=Times New Roman]ب. اصول دين نيازمند يقين‏اند و از اين رو، تقليد را برنمى‏تابند؛ امّا فروع دين نيازمند تبليغ و بيان‏اند و حكم عقل در آنها كافى نيست و از اين رو تقليدپذيرند .[=Times New Roman]
[=Times New Roman]ج. اصول دين از مقوله إخبار و وصف كردن‏اند؛ امّا فروع دين، انشائى و دستورى‏اند و امر و نهى .[=Times New Roman]
[=Times New Roman]د. در اصول دين اختلافى نيست؛ امّا گاه در فروع دين اختلافاتى رخ مى‏نمايد. اين بدان سبب است كه عمل به ظن در اصول دين روا نيست؛ ولى ظنّ معتبر گاه در فروع دين منشأ عمل مى‏شود.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]ه. نسخ به فروع دين راه دارد؛ امّا در اصول دين به هيچ روى وجود ندارد.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]و. علماى شيعه اصول دين را پنج اصل دانسته‏اند؛ امّا فروع را هشت يا ده فرع[3]. [4]

پاورقی
_________________

[1] .مقدمۀ کتاب الملخص في أصول الدين،ص .13
[2].فرهنگ معارف اسلامى‏، 1/ 222.
[3]. مجموعه آثار،شهید مطهری، 17/ 220.
[4].فرهنگ شیعه،ص360.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=13768

بسم الله الرحمن الرحیم




[=Times New Roman]وجود وجهه ای از معصومیت در پرهیزگاران

سوال :

به نظر شما این جمله درست « هر انسانی نسبت به بعضی گناهان معصوم است»؟
منظور اینکه هر انسانی بعضی پناهان را هرگز انجام نمی دهد و با توجه به شرایط فردی متفاوت است؟
آیا می توان این را نوع خفیف و پایین تر معصومیت معصوم دانست؟

پاسخ :

بله درست است البته تمام شرطش اینکه انسان خود تزکیه کند وخود را قوی و افسار نفس خویش را در اختیار بگیرد نه در بعضی گناهان بلکه بطور کامل می تواند در عصمت بماند.

شهيد مطهري(ره) در اين زمينه مي‌فرمايد:
«هر فردى از افراد ما بدون آنكه يك قوه‏اى به زور جلوى ما را گرفته باشد، از بعضى لغزشها و گناهها معصوم هستيم به خاطر كمال ايمانى كه ما به خطر آن گناهان داريم. مثلًا خود را از بالاى پشت بام يك ساختمان چهار طبقه پرت كردن يا خود را داخل آتش انداختن يك گناه است اما ما اين گناه را هرگز مرتكب نمى‏شويم چون خطر و زيان آن براى ما ثابت و مجسّم است. مى‏دانيم دست به برق گرفتن همان و جان تسليم كردن همان. فقط وقتى اين گناه را مرتكب مى‏شويم كه از آن خطر چشم پوشيده باشيم. ولى يك بچه دست به آتش مى‏زند؛ چرا؟ چون خطر اين گناه آنچنان كه براى ما مسجّل است براى او مسجّل نيست. يك نفر آدم عادل، ملكه تقوا دارد و به همين جهت بسيارى از گناهان را اصلًا انجام نمى‏دهد. همان ملكه به او در اين حد عصمت مى‏دهد. بنابراين عصمت از گناه بستگى دارد به درجه ايمان انسان به گناه بودن آن گناه و خطر بودن آن خطر.
ما گناهان را تعبّداً پذيرفته‏ايم كه گناه است يعنى مى‏گوييم چون اسلام گفته است شراب نخور ما نمى‏خوريم، گفته قمار نكن نمى‏كنيم. كم و بيش هم مى‏دانيم كه بد است اما آنچنان كه خطر «خود را در آتش انداختن» برايمان مجسم است، خطر اين گناهان براى ما مجسم نيست. اگر ما همان اندازه كه به آن خطر ايمان داريم به خطر اين گناهان نيز ايمان مى‏داشتيم، ما هم از اين گناهان معصوم بوديم. پس عصمت از گناه يعنى نهايت و كمال ايمان.
‏ آن كسى كه مى‏گويد:« لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقيناً -اگر پرده هم بر افتد بر يقين من افزوده نمى‏شود» قطعاً معصوم از گناه است. او در اين سوى پرده هم پشت پرده را مجسم مى‏بيند؛ يعنى مثلًا او حس مى‏كند كه با يك دشنام دادن در واقع عقربى براى جان خود آفريده، و به همين دليل چنين كارى نمى‏كند. در اينكه قرآن نيز از ايمانهايى در اين درجه ياد مى‏كند شك نيست. و لهذا عصمت، نسبى است يعنى مراتب و درجات دارد. معصومين نسبت به آن چيزهايى كه براى ما گناه است و گاهى مرتكب مى‏شويم و گاهى اجتناب مى‏كنيم، معصوم هستند و هرگز گناه نمى‏كنند
بطور کلي عصمت يك امر نسبى است، او در حد خودش و ما در حد خودمان. پس ماهيت عصمت از گناه، برمى‏گردد به درجه و كمال ايمان. انسان در هر درجه‏اى از ايمان باشد، نسبت به آن موضوعى كه نهايت و كمال ايمان را به آن دارد.
البته این نوع عصمت در صورتی ثابت است که انسان در موقعیت گناه قرار گرفته و با این وجود دامن خود را از آلودگی به عصیان و نافرمانی خدا پاک نگه داشته باشد. ( 1 )

البته ناگفته پیداست که حتی در صورت ثابت شدن عصمت از برخی گناهان برای انسان، نمی توان درجه و رتبۀ این عصمت را برابر با عصمت معصومان (ع) دانست.

زیرا معصومان (ع) بواسطۀ علم و معرفت ذاتی و تأیید الهی حتی فکر گناه هم نمی کنند تا چه رسد به ارتکاب آن ...

امام سجاد (ع) در بیانی روشن و تمثیل گونه حقیقت عصمت را چنین معرفی می کند: چگونه انسان های عادی بدلیل علم به اثرات سم و کثافات، حتی فکر خوردن آنها را هم نمی کنند. گناه در نظر ما چنین حکمی دارد.

اما اقسام عصمت کدام است ؟

اقسام عصمت 1 :

الف : عصمت تحصیلی و اکتسابی :
انسان هایی از طریق تقوا و مبارزه با هوای نفس به عصمت تحصیلیه رسیده اند ، عصمت اینگونه ای محال نیست ، چون اگر محال بود کسانی به این مقام نمی رسیدند . عصمت بسیاری از صلحا و علمای ربّانی از این قبیل است .

ب : عصمت جعلی :
این نوع عصمت جعل خداوند است و مخصوص انسان هایی خاص مانند انبیای عظام و اوصیای آنها است که در رأس همه آنها چهارده معصوم علیهم السلام هستند . خداوند بنابر حکمت و مصلحت خود از ابتدای خلقت این بزرگواران را هم جهت علمی و هم از جهت عملی معصوم قرار داده است . تا از روی قاعده لطف حجت باشند برای سایر انسانها ، اگر چه شیعه معتقد است ، عصمت اهل بیت علیهم السلام هم جعلی و هم اکتسابیست . یعنی هم جعل الهیست و هم خود این قابلیت را در خود ایجاد نموده اند .«معصوم قادر بر انجام معصیت است ، و الا آگر قدرت بر معصیت نداشت ، استحقاق مدح و ثواب بر ترک گناه ندارد و در حق او عقاب و ثواب منتفی می گردد و خارج از محدوده تکلیف قرار می گیرد و همه امور به اجماع و نقل ، باطل است » . 1

خلاصه کلام در عصمت انبیا و ائمه هدی اینست که :
عصمت ملکه ای است نفسانی ، قدرتی درونی و نیرویی باطنی که دارنده آن با قدرت بر گناه، گناه نمی کند ، و با توان ترک طاعت ، ترک طاعت ندارد . ولی عصمت خاندان رسالت علیهم السلام مراحلی بالاتر و رفیع تر از عصمت سایر انبیا و اوصیای آنهاست . اصلا در قلوب شریفه و نفوس زاکیه این بزرگواران جای خالی و منطقه فراغی نسبت به غیر حق نیست ، ظرف دلشان مالامال از خداست ، هیچ چیز غیر خدایی در آنجا ، جا ندارد و راه پیدا نمی کند ، وعای سینه و ظرف سرّ آنان از خدا و آنچه متعلق به اوست مملوّ شده است .

چنانکه در بیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام آمده است :
« عقل ها گم شده ، و اندیشه ها سرگردان گشته ، و خردها حیران ، و دیده ها خسته شده ، بزرگان کوچک ، و حکیمان متحیر ، و ارباب درک و درایت قاصر ، و خطیبان و سخن آوران وامانده ، و صاحبان لبّ و مغز جاهل ، و شعرا فرومانده و ادیبان ناتوان ، و رجال بلاغت در تعب از این که بتوانند شأنی از شؤون امام علیه السلام را توصیف نمایند ، یا فضیلتی از فضائل او را بیان دارند ، لذا ناچار همگی اقرار به عجز و ناتوانی نموده اند » . 2

اقسام عصمت 2 :
الف : عصمت مزدوج ( علمی و عملی ) :
این نوع عصمت منحصر در ذوات مقدسه چهارده انسان برگزیده الهیست . هم علمشان و هم عملشان حجت است ( قول و فعل و تقریرشان) . اینان همان مشمولین آیه تطهیر هستند :
انما یرید لله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا . ( احزاب33)
همانا خداوند اراده فرموده است که شما اهل بیت را از هرگونه رجس و پلیدی پاک و مطهر بگرداند .

ب : عصمت منفرد ( عملی ) :
این نوع عصمت هم در محدوده عمل و فعل هست ، صاحبان این نوع عصمت نیز کم هستند ، عمل اینان کاشف از عمل چهارده معصوم علیهم السلام است و در فقه به عمل اینان استناد می کنیم ، صاحبان عصمت عملی تقوای مجسم هستند یعنی تمام آثار تقوا را هم در دنیا و هم در آخرت دارا می باشند . بزرگوارانی مانند : حضرت ابالفضل العباس و حضرت علی اکبر و حضرت زینب کبری و حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیهم از این قیبل هستند .
چه زیبا سروده است شاعر اهل بیت در وصف حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها :
ای دختر عقل و خواهر دین
وی گوهر درج و عزّ و تمکین
عصمت شده پای بند مویت
ای علم و عمل مقیم کویت

پی نوشتها :
_____________________
1- ر.ک: مجموعه‏آثاراستاد شهيد مطهری ، ج‏4، ص787 - 788
2- شرح باب حادی عشر 41 .
3- عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/219 باب 20 ح1.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=2538

موضوع قفل شده است