حقيقت روح انسان چيست ؟ امر چیست ؟ خلقت روح چگونه ..(مباحث انسان شناسي)

تب‌های اولیه

32 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حقيقت روح انسان چيست ؟ امر چیست ؟ خلقت روح چگونه ..(مباحث انسان شناسي)

خداوند مي فرمايد : « فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحه » . سوره ص آيه 72
پس زماني كه ( خلقت بدني ) انسان را تسويه نمودم و در آن از روح خودم دميدم .

اشارات :
1 – آوردن كلمه من در جمله من روحي حكايت از اين امر مي كند كه آنچه در بدن انسان دميده شده است از روح خداست و نه روح خدا . زيرا من روحي آمده است نه روحي .

2 – آوردن كلمه من حكايت از اين واقعيت دارد آنچه در بدن انسان دميده شده است از يك حقيقت برتر و بالاتري مي باشد كه به حضرت حق منسوب بوده و نزديكترين مخلوق به اوست و آن روح خداست .
.
3 – كلمه من براي تبعيض و بيان بعضي يا جزء نيست . كه معني اينگونه باشد كه من بعضي از روح خودم را دميدم ، چون روح با توجه به تجرّد آن از ماده و آثار و لوازم ماده ، هيچ گونه تجزيه و تبعيض بر نمي دارد يعني تجزيه و تبعيض به مفهومي كه در حقايق مادي است در آن مقصود نيست . پس آنچه بعد از تسويه خلقت مادّي بدن از جانب خداوند متعال در آن دميده شده ، از روح خداست ، نه عين روح خدا . بلكه صورت نازله اي است از مخلوقي بنام روح ، اين روح ما خبري از آن و نشاني از جمال و كمال آن دارد . آن نيست غير آن هم نيست .

4 – اصل اوليه و حقيقت اصلي روح انسان همان روح خداست و همان حقيقت پشت حجاب هر انساني است .

1
پي نوشت :
اقتباس و تلخيص از كتاب مقالات ج 1 استاد مهدي شجاعي

اين مبحث همچنان ادامه دارد.....

و من الله التوفيق

با عرض سلام
و در مورد جنس روح
به نظر بنده همان طور که کسی نمیتواند کنیه ذات خداوند را تصور کند یا ببیند به این دلیل که ذات خداوند نا محدود است این روح نمیتواند روحی از کنیه ذات باشد که اگر چنین بود خداوند در جسمی محدود میشد که خود خوب می دانید که خداوند بر کوه تجلی نمود و کوه متلاشی کشت

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیكَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَیكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ«الأعراف/143»
و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهی دید لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ریز ریز ساخت و موسی بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهی به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم
در این آیه خداوند صراحتاً اعلام مینماید که ماده قادر به دیدن خداوند نیست و اجزاء ان ازهم باز میشود

پس هیچ موجودی توانای قبول کنیه ذات را حتی در تجلی ندارد چه برسد به حمل ان این روح توسط خداوند خلق شده و دارای محدودی از صفات حق تعالی است و به علت دارا بودن این صفات قدرت ان بسیار زیاد است که در صورتی که هر انسانی بتواند به کمال صفات خداوندی که در روح به ودیعه کذاشته شده برسد به مقام خلیفت الله میرسد که این هدف انسان است ولی هدف خداوند به غیر از این در خلق تکوینی انسان هم شامل میشود به همین علت است که برای خداوند فرقی نمیکند در مورد کفر انسان یا غیر از ان که در هر صورت انسان وظیفه خود را انجام میدهد که پاداش و مجازات در بر دارد اختیار را خداوند به خود ما داده است که انتخاب کنیم
و در مورد ایه قران که می فرماید
فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ«الحجر/29»
پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم پیش او به سجده درافتید

بگفته بزرگان این اضافه تشریفی است که به ان اشاره شده مانند خانه من{کعبه} که خداوند در همجا است و در یک خانه فقط نیست یا ماه من{ماه رمضان} که فقط این ماه متعلق به خداوند نیست و تمام ماهها متعلق به اوست
با تشگر بزمی

براستی روح چه معنا دارد ؟ آیا تا بحال به این سئوال فکر کرده اید. اگر به کتا ب لغتنامه انگلیسی به فارسی مراجعه کنید . معا نی متفاوتی ازروح مشاهده می کنید. مثل روح ، جان ، روان ، شبح ، جن و الهام ... اگر به لغتنامه آلمانی به فارسی مراجعه كنيد . بااین کلمات برخورد می کنید . مثل معنویت، روحیه ، ذهن، هوش، جاندار و روان و ..... با مراجعه به كْتب ادبی و يا هر كتابی امثال آنها در باره روح . نه تنها از روح چیزی متوجه نمی شويد . بلکه بيشتر از قبل گمراه وسرگردانتر ميشويد. به دلیل اینکه مولفین این نوع کتابها هم از روح اطلاعی ندارند، و نمی توانند به ما کمک کنند. کلمه روح در ادبیات ما با ترکیبهای مختلفی استفاده شده است. در همه ادیان معتبر جهان هم،از آن بارها و بارها نام برده شده است. بخاطر همین بنظر همه ما خیلی آشنا می آید، ولی با وجود این آنرا نمی شناسیم. بطور روزمره و عامیانه ما کلماتی مانند، روح پاک یا روحش شاد، یا عذاب روحی و یا کلماتی امثال این را استفاده میکنیم. بدون اینکه متوجه باشیم، که ما در باره چه کلمه والائی صحبت می کنیم. و هیچکس هم که تا به حال نتوانسته است آن را ببیند، یا لمس کند. همه اطلاعات ما از یکسری کلمات نا مفهوم و بی محتوا تشکیل شده است . و از نقل و قول کردن این کلمه هیچگونه بیم و هراسی هم نداریم . همچنین در نمایشهای درام و کارهای هنری از روح به عنوان شبح و یا جن استفاده می کنیم. فقط برای ترس، یا خنده بیننده ، آنرا بکار می بریم. در بسیاری از ادیان، از روح برای ترساندن معتقدین به آن دین استفاده می کنند . در بعضی از ادیان معتبرجهان، روح بعد از مردن، مطرح و شناخته می شود . مثل آنکه گفته شده است، که روح در شب اول قبر به کالبد مرده بر می گردد، و مرده را برای مدتی زنده می کند، تا بتواند آن شخص به سئوال و جواب ملکه شب اول قبر جواب بدهد، و جواب کارهای نیکش ( ثوابها ) و یا اعمال بدش ( گناهانش ) را بگیرد و روح در آن موقع قضاوت می شود. بعد از آن روح ما باید منتظر بماند تا در روز قیامت همراه با جسم ما که دو باره متولد شده به بهشت و یا جهنم برود. البته این تعریفی است که به ما ارث رسیده است . ولی نکته قابل توجه این است که ، ما قبل از مردن از روح هیچگونه اطلاعی نداریم ، ولی بعد از مردن با روح خودمان روبرو می شویم. بوداييان معتقدند که روح از مملکتی به مملکتی دیگر حرکت می کند، و شخص مرده که، روح از آن جدا شده است ، در جسم نوزاد دیگری حلول می کند و دو باره به زندگی نو در کالبد جدیدی ادامه خواهد داد و از نظر دین هندو ، روح نوری است که از حضرت شیوا ( یکی از خدایان ) به بدن هر کس منعکس میشود . ولی بعد از مطالعه کردن روح در ادبیاتها و ادیان مختلف برای همگان واضح و آشکار ا ست، که هیچکدام با روح آشنا نیستند. نمیدانند که روح یعنی چه ، و دلیل بزرگ آن، خود ما هستیم . که خودمان را نمی شناسیم . و اگر ما قادر به خودشناسی باشیم . روح به خودی خود شناخته میشود و نیازی به کاوش و تحقیقات در ادیان مختلف نمی باشد . ما در جهان با میلیونها تعریف روبرو هستیم . ولی باید بدانیم که فقط یکی از آنها حقیقت ا ست . حقیقت این است که ما باید به دانشی برسیم که بفهمیم که ما روح هستیم . من و شما و همه انسانها روح هستیم. نه آن جسمی که ما آن را مشاهده میکنیم. نکته قابل اشتراک در همه ادیان معتبر جهان این مطلب می باشد، که محل استقرار روح در قلب هر انسان می باشد . بدن ما حامل و نگهدارنده و مرکب و یا معبد روح می باشد ،همان روحی که خداوند در قلب ما مستقر کرده است . اما در قرن اخیر در باره بدن، و این معبد، تحقیقات بسیاری بعمل آمده است و مطالعات زیادی در باره آن شده است . در مورد بدن پزشکان بهتر میتوانند اطلاعات لازم را در اختیار شما عزیزان قرار بدهند، چرا که ادامه این مطلب ، راجع به بدن در بحث ما نمی گنجد ، برای شناخت روح، ما نیاز به وسایلی داریم ، مثل بررسی یک کشور، که نیاز به نقشه مورد نظر داریم . با داشتن نقشه آن کشور می توانیم. به مشخصات آن آشنا شویم. یعنی نقشه ، عامل شناسائی آن کشور میباشد. مملکت روح ، یا شناسائی مکان روح ، نیاز به یک عامل ( نقشه ) دارد، که آنرا بشناسیم. آن نقشه راهنما و هدایت کننده ما چیزی نیست. جز کندالینی که در مبحث کندالینی آن را مفصلأ توضیح داده ایم. ولی در این قسمت باید گفت که از برکت حرکت کندالینی در هر شخص و با پیوستن به روح و روان ، در بدن ما هیجان و ارتعاشی به بار می اورد. و یک لرزش و یا یک ارتعاش ملایمی اندام ما را در بر می گیرد . در این حالت انسان مثل یک پرنده احساس سبکی کرده ومی خواهد به کهکشان پرواز کند، و به همه انسانها نوید آزادی و پیوند روح و جسم را برساند. در این حالت است که شما با روح خودتان آشنا می شوید، و یواش یواش متوجه خواهید شد که روح به شما کمک خواهد کرد. که چگونه بتوانید بدنتان را در کنترل خود درآورید، و توسط آن هدایت خود را به دست بگیرید . با برخورد و با آشنائی با عکس العمل های بدن خودتان متوجه میشوید. زمانی که شما با روح خود پیوند پیدا کنید ، بدن شما از جمله دستان شما گواهی خواهند داد، که آیا شما با روح خودتان و یا با خالق خودتان ارتباط دارید یا نه ؟ این گواهی نشانگر روح میباشد. که شما به آن ملحق شده اید و معنای روح را عملأ احساس میکنید . دیگر نه در کتابها و نه در فرهنگها و در مذاهب به دنبال آن نمی گردید، بلکه خودتان با آن آشنا شده اید و با آن برخورد کرده اید و با آن عملأ ارتباط بر قرار می کنید. در زندگی روزمره، روح خودتان، رابط شما، و خداوند و کل کائنات خواهد بود و روح همیشه به شما کمک خواهد کرد که به سئوالاتی که توسط تفکر و علم خودتان که تا بحال به آن نرسیده اید و همیشه بدون جواب مانده است بدست بیاورید ، و به آرامشی برسید که میلیونها انسان در پی آن هستند . امیدواریم با این مطلب چکیده در باره روح،توانسته باشیم گوشه ای از سوالهای شما را دراین باره جواب داده باشیم. که واقعأ جای بحث بسیار دارد. ولی متأسفانه امکان بحث کلی را در این صفحه را نداریم. امیدواریم شما متوجه مفهوم روح شده باشید و به آن به صورتی بنگرید که واقعیت دارد، نه آنکه به ما گفته اند.

این آرزوی قلبی ما می باشد که شما هم این را تجربه کنید .........

با غرض سلام

ایا روح ما همان امانت خداوندی است؟
هدف انسان در این دنیا چیست ؟
هدف خداوند از خلقت انسان چیست؟
با تشگر

اباذر;11927 نوشت:
با غرض سلام

ایا روح ما همان امانت خداوندی است؟
هدف انسان در این دنیا چیست ؟
هدف خداوند از خلقت انسان چیست؟
با تشگر

سلام

روح و جسم انسان امانت الهی است

در مورد دو یواا دیگرتونم لطفا جدا گانه هر کدام را در بخش خود مطرح نمائید تا مباحث جامع تر پاسخ داده شوند

با تشکر

با عرض سلام منظور من این ایه بود

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾
ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲) الأحزاب
ایا روح همان امانت است اگر نه امانت چیست
با تشگر

روح چیست ؟
(روح) از نظر لغت به معنای نفس دویدن است. روح و ریح( باد) از یک معنی مشتق است .

حکمت نامگذاری روح :
اگر روح انسان که گوهر مستقل مجردی است . به این نام نامیده شده است . به جهت آن است که از نظر تحرک و حیات آفرینی و نا پیدا بودن همچون نفس و باد است .

خداوند تبارک و تعالی می فرماید :
« و یسئلونک عن الرّوح قل الرّوح من امر ربّی وما أوتیتم من العلم الّا قلیلاَََََ »
( سوره اسراء ، آیه 85 )
و از تو ای پیامبر از روح سؤال می کنند ، در جواب آنان بگو روح از امر پروردگارم می باشد ، و شما از علم بهره ای ندارید مگر مقدار کمی .
با توجه با آیه ی مذکور دو نکته حائز اهمّیت است :
1- روح از امر پروردگاراست .
2- قلّت علم انسان ها نسبت به روح .

امر چیست ؟
خداوند متعال ، امر یا عالم امر و یا نظام امری را نیز در قرآن چنین معرفی می فرماید :
« انّما امره اذا اراد شیئاَ أن یقول له کن فیکون »
( یس آیه 82 )
فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند ، تنها به آن می گوید « موجود باش » ، آن نیز بی درنگ موجود می شود .
وقتی خدای متعال چیزی را اراده کرده به مجرّد اراده آن همان چیز تحقیق می یابد و وجود پیدا می کند .
امر خداوند = اراده نافذ خداوند است ، بدون نیاز به مقدّمات و به عبارتی دیگر عین تحقق شی ء و عین وجود پیدا کردن آن است ، کن فیکون .

خلقت روح با امر :
روح نیز وجودی است که با اراده نافذ خداوند خلق شده است . بدون واسطه وبدون مقدّمات ، مانند قوّه و استعداد قبلی – مادّه قبلی حاصل قوّه و استعداد ، تحوّل و تبدّل ، حرکت و تدریج و زمان شرایط و اوضاع مناسب و نظائر اینها .
روح فوق زمان و مادّه است . دفعی الوجود بودن موجود ات امری و عوامل امری از جمله روح جزو ویژگی های خلقت آنان است .
« انّما امرنا واحدة کلمح البصر ».
( قمر آیه 50 )
و فرمان ما یک امر بیشتر نیست ، همچون یک چشم بر هم زدن .
حقیقت این است که امرها یکی است و همانند چشم به هم زدن است و روح نیزموجودی برتر و بالاتر از مادّه و آثار و لوازم مادّه .

دعای امام سجاد سلام الله علیه :
اللَّهُمَّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِكَ الَّذِينَ لَا يَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِيحِكَ،....... وَالرُّوحُ الَّذِي هُوَ مِنْ أَمْرِكَ . ، فَصَلِّ عَلَيْهِمْ .
خداوندا و حاملان عرشت که از تسبیح تو سستی نمی کنند و روح ، که از عالم امر تو می باشد ، پس آنها را درود فرست .

این مبجث همچنان ادامه دارد...
و من الله التوفیق

روح، موجودی مجرد است و جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضای بدن، به او متكی است. واژه روح در قرآن در سوره‏ها و آیات متعددی تكرار شده است و متبادر از آن، همان موجودی است كه مبدأ حیات و زندگی است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است، بلكه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مباركه: "...فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجابا فَأَرْسَلْنا اِلَیها رُوحَنا"1. "..مریم میان خود و آنان حجابی افكند و در این هنگام، ما روح خود را به سوی او فرستادیم".
و آیه مباركه: "وَ كَذلِكَ أَوْحَینا اِلَیكَ رُوحا مِنْ أَمْرِنا"2. "همان‏گونه(كه بر پیامبران پیشین، وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی كردیم". و آیات دیگر. پس برای روح، مصداقی در انسان هست و مصداق‏های دیگری نیز در برخی موجودات دیگر. این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخی موجودات دیگر غیر از انسان به معانی مختلف وجود دارد از جمله آیاتی كه به صراحت دلالت بر این دارد كه مراد از روح، تنها روح انسانی است، آیه مباركه زیر است:
"یسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی"3. "از تو (ای پیامبر) راجع به روح می‏پرسند، بگو روح از كار خدا است و به شما جز اندكی از علم داده نشده است". در این آیه گرچه روح، مطلق آورده شده و لكن از قرائن موجود در آیه، استفاده می‏شود كه مراد از روح مورد سؤال، روح انسانی است كه به امر خدا انجام گردیده است. بنابر عقیده بیشتر مفسّران در آیه بالا روح به معنای روان و عامل حیات به‏كار رفته است4. مفسّر بزرگ اهل سنت "شیخ ابوالفتوح رازی" در تفسیر "روح‏الجنان"5. در ضمن بیان اقوالمختلف در مورد مفهوم و معنای روح می‏گوید: "آنچه در این آیه مورد سؤال قرار گرفته، روح آدمی است كه قوام حیات به آن است و آدمی به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمی‏ماند".
مرحوم شعرانی در حاشیه تفسیر رازی چنین بیان می‏كند: "تفسیر روح با این مفهوم درست‏تر به نظر می‏آید كه سؤال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود، خاصّه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان كه با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح، اطلاع یافته بودند، تعجّب بشر درباره روح از آن است كه می‏بیند قدرتی است بر خلاف طبیعت و گوئی بر ضدّ آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها كنند زود پوسیده و متعفّن و پراكنده می‏گردد و روح، او را سالها از فرسودگی و تعفّن، نگاه می‏دارد و به حركت و سخن می‏آورد و تعقّل و ادراك می‏كند و اینها هیچ‏یك، كار جسم نیست، جسم، سنگین است و سوی پائین میل دارد و روح بر می‏جهد و جسم را می‏جهاند.
"حال پس خود روح از چه مبدأ و منشأ است؟ خداوند جواب داد كه مبدأ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهی نبود و از ورای عالم طبیعت، دستوری نرسیده و فروغی نتافته بود، همه چیز جامد بود و صامت".
تفسیر آیه "وَ ما اُوتِیتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّقَلِیلاً". "شما آدمیان جز اندكی كه از علم، نصیب ندارند". این است كه روح از دیدگاه قرآن، موقعیتی در عالمِ وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم، بروز می‏دهد كه بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بی‏خبرید!
مرحوم "بحرانی" مؤلف تفسیر "برهان" در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر علیه‏السلام نقل می‏كند كه فرمود: "معنای آیه، این است كه جز تعداد كمی از بشر؛ از روح، آگاهی ندارند".
استاد معظّم علامه فقید، سید محمد حسین طباطبائی قدس‏سره در تفسیر "المیزان"6 می‏نویسد: "كلمه روح به طوری كه در لغت معرفی شده، به معنای مبدأ حیات است كه جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حركت ارادی می‏شود ولی مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام "نفس ناطقه" می‏باشد كه در كالبد همه افراد انسانهای موجود، وجود دارد. و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است". چنانكه در آیه دیگر می‏فرماید: "..اِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئا أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ"7. "فرمان او چنین است كه هرگاه چیزی را اراده كند، تنها به آن می‏گوید: موجود باش! آن نیز بی‏درنگ موجود می‏شود". از این آیه معلوم می‏شود كه:
1. امر خدا یعنی ایجاد هستی و وجودی است كه از ناحیه خداوند به روح متعلّق شده و این موجود، وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگری.
2. موجودی به نام روح، وجود دارد و به همین مناسبت حضرت مسیح علیه‏السلام به عنوان كلمه خدا و روح او شمرده شده، آنجا كه می‏فرماید: "إِنَّما المَسِیحُ عِیسی بْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَةٌ أَلْقاها إِلی مَرْیمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ"8. "مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به مریم القاء كرده است و روحی از جانب او است".
خداوند در برخی از آیات روح و جان موجود در انسان‏ها را متعلّق به خود دانسته یعنی تنها از ناحیه او به انسان، عطاء شده است چنانكه در مورد خلقت حضرت آدم علیه‏السلام می‏فرماید: "فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"9. "هنگامی كه كار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنی یك روح شایسته و بزرگ) دمیدم". و در آیه مباركه دیگر چنین وارد شده است: "ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ"10 "سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید".
در این دو آیه روح، متعلّق به انسان ذكر شده و با كلمه "مِن" آورده شده یعنی مبدأ پیدایش او از ناحیه خداست. و نام این ایجاد را "نفخ" یعنی دمیدن نهاده است11 هم‏چنانكه این كلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: "یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ"12. "وحی را به هر یك از بندگان خویش كه بخواهد القاء می‏نماید". و آیه "ینَزِّلُ المَلائِكَةُ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ"13. "فرشتگان را با وحی به هر یك از بندگان خویش كه بخواهد می‏فرستد تا دلهای مرده را به وسیله آن زنده نماید".
و آیه "تَنَزَّلُ المَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ"14. "فرود آیند فرشتگان و روح(مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر كاری كه تقدیر خدا در امور مختلف است". چنانكه خوانندگان ملاحظه می‏كنند، كلمه "من" در همه این آیات می‏فهماند كه روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان می‏كند و می‏فرماید:
"إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئا أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ"15. "فَسُبْحانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلّ شَی‏ءٍ"، "جز این نیست كه هرگاه خداوند اراده كند چیزی را، امر كند به او و بگوید باش، پس به وجود می‏آید".
عالم خلق و عالم امر
به طور كلی در مطالعه آیات قرآنی در جهان آفرینش دو پدیده، جلب توجه می‏نماید: یكی پدیده "خلق" كه در مسیر سلسله علل و اسباب، قرار داشته و بر زمان و مكان، منطبق می‏گردد و مسیر تكامل را تدریجا می‏پیماید. دیگری پدیده "امر" كه نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند می‏باشد، در این پدیده، تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند به‏طور آنی، موجود می‏گردد و اسباب و وسائل مادّی در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر كه روح از آن عالم است، عالم موجودات غیر مادی است16.
مرحوم علامه طباطبائی قدس‏سره در معنای امر در ذیل آیاتی كه از تفسیر "المیزان" نقل كردیم، می‏گوید: امر هر چیز عبارت است از ملكوت آن چیز و برای هر موجودی، ملكوتی و امری است كه در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است. مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنی پدیده مادی و قابل لمس یعنی "عالم خلق" و پدیده‏های امری و مجرد غیر مادی یعنی "امر و خلق" هر دو از جانب خداوند می‏باشد چنانكه در سوره اعراف آیه 54 می‏فرماید: "اَلا لَهُ الخَلْقُ وَ الأَمْرُ". "آگاه باشید كه آفرینش و تدبیر جهان از آنِ اوست یعنی به فرمان او است".
خداوند این معنی را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران، نیز متذكّر می‏گردد به این صورت كه ابتدا خلقت آدم را ذكر و ارتباط آن را با خاك كه یكی از اسباب آن است، بیان، سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزی با تعبیر "كُنْ" یعنی "باش" خاطرنشان می‏سازد پس كیفیت خلقت آدم به صورت تدریج، انجام پذیرفته ولی نفخ روح به صورت غیر تدریجی و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان می‏توانند در آیات 12 تا 14 سوره "مؤمنون" مطالعه نمایند.
چنانكه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه می‏گردد، قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان كیفیتی متفاوت با مراحل قبلی، معرفی كرده است یعنی جنین در ماه‏های اول دوره جنینی، دارای حیات و در حال رشد و نموّ می‏باشد و موقعی كه رشد به حدّی رسید كه ساختمان قلب، كامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضای بدن كامل شد، حیات نباتی جنین تبدیل به حیات عالی‏تری گردیده، پدیده دیگری به نام روح و نفس، به وجود می‏آید و از آن تعبیر به كیفیت امری شده است. در روایت وارد از امام سجاد علیه‏السلام در تفسیر نورالثقلین17 به این حقیقت اشاره شده كه حیات ابتدائی كه بیشتر، جنبه نباتی دارد به كیفیت بالاتری كه برای تعقّل و زندگی مستقل آماده گردیده، تبدیل می‏گردد18.
پس؛ از آیات فوق استفاده می‏شود كه روح موجودی محقق و مجرّد از ناحیه پروردگار بوده، جسم نیست زیرا به تعبیر مؤلّف كتاب "رسالة‏النفسیة"19 "جسم قسمت‏پذیر بوده و روح، قسمت‏پذیر نیست، و روح عَرَض هم نیست زیرا كه عَرَض را به خود، قیام نبود و جان، اصل آدمی است و همه اعضاء، تبع وی است، عَرَض چگونه بود...؟"
جالب این است كه مؤلّف كتاب "رسالة‏النفسیة"، "فضل الله بن حامد حسینی" متوفّای 921هـ.ق. بعد از ذكر مطالب یاد شده، دو بیت شعر فارسی نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:
سرّی است كه جز نهفتنش نیست روان *** دُرّی است نفیس و سفتنش نیست روا
رازی كه میان جانِ جانان منست *** دانسته نیست و گفتنش نیست روا
پاورقیها:
1. مریم، 17.
2. شوری: 52.
3. اسراء، 85.
4. بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی، جلد اول، تألیف دكتر سید ابوالقاسم حسینی، سال 1364، ص 21 و 20.
5. تألیف: شیخ ابوالفتوح رازی، با حواشی مرحوم حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، كتابفروشی اسلامی، سال 1385هـ ق.
6. ترجمه آقای موسوی، ج25، ص 340 و 341.
7. سوره یس، آیه 89.
8. سوره نساء، آیه 171.
9. حجر، 29.
10. سجده، 9.
11. كتاب بررسی مقدماتی روانشناسی اسلامی، ص 23.
12. مؤمن، 15.
13. نحل: 2.
14. قدر، 4.
15. یس، 82.
16. رساله نفسیه، تألیف: فضل الله بن حامد الحسینی، متوفای 921هـ، ص 27.
17. ج1، ص 540.
18. بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی، ج1، ص 24 - 25.

با عرض سلام
ایا روح ما دارای صفات خداوندی است و حامل اسماء

خصوصیات روح :
1 – تقدّس و طهارت :
خداوند متعال در آیات متعدد این روح را متصف به صفت قدس و طهارت نموده است .
قال الله تعالی : « وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ » . ( بقره آیه 87 )
و به عيسی بن مريم دليلهای روشن عنايت کرديم و او را به روح القدس تاييد نموديم .
و
قال الله تعالی : « إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْأَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ ..» ( مائده آیه 110 )
خدا به عيسی بن مريم گفت : نعمتیرا که به تو و مادرت ارزانی داشته ام ياد کن ، آن زمان که به روح القدس ياريت کردم .

2 – وسیله تأیید الهی بندگان صالح :
قال الله تعالی : « لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في‏ قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنه ..» . ( مجادله آیه 12)

هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى‏يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده‏ .

3 – منسوب به خداوند است :
آیات دیگر مؤید این است که مبدأ پیدایش روح خداوند است .
قال الله تعالی : «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا» . ( مریم آیه 17 )
و ميان خود و آنان حجابى افكند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد). در اين هنگام، ما روح خود را بسوى او فرستاديم و او در شكل انسانى بى‏عيب و نقص، بر مريم ظاهر شد!
خداوند متعال در این آیه شریفه روح را با تعبیر روحنا به خود منسوب فرموده است .
چنان که مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان آورده اند : مبدأ حیات که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادی می شود ولی مراد از روح ، در آیات همان روح و نفس و نام نفس ناطقه می باشد که در کالبد همه ی افراد انسانهای موجود ، وجود دارد و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به اوست .

4 – تجرّد و قابل قسمت نبودن :
در نوشته جات بالا گذشت .

5 – ملازم و متحد بودن حقیقت انسان یا همان روح با ملائکة الله در عین غیریّت :
قال الله تعالی : « تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربّهم من کلِّ امر » . ( قدر آیه 4 )
ملائکه و روح به اذن پروردگار خود در شب قدر از جهت هر امری که حامل آن هستند فرود می آیند .
« یوم یقوم الروح و الملائکة صفّاَ » . ( نبأ آیه 38 )
قیامت روزیست که روح و ملائکه با صفوف خاصی قرار می گیرند .
در حقیقت ملائکه جلوه ای و مرتبه ای از حقیقت روح است که روح بر آن قائم و اصل آن است .

6 - موجودی امری است :
چنان که در مباحث و آیات گذشته ذکر شد ، روح به خلاف جسم انسان که به تدریج خلق گردیده به محض اراده الهی و امر حضرت حق هست و وجود پیدا گردیده است .

این مبحث همچنان ادامه دارد ...
و من الله التوفیق

اباذر;12054 نوشت:
با عرض سلام منظور من این ایه بود

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾
ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲) الأحزاب
ایا روح همان امانت است اگر نه امانت چیست
با تشگر


یا رب
سلام خدمت سروران گرام
این سوال من هم هست..منظور از امانت در این آیه که فقط انسان قبول کرد چیست؟؟

یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم
در زمینه وجود و استقلال روح مجرد درقران ایاتی وجود دارد
ایات 12-14سوره مومنون......ثم انشاناه خلقا آخر که روشن است خلقتی دیگر پس از مراحل جسمانی نمی تواد جسمانی باشد
ایه 9 سوره سجده ثم سواه و نفخ فیه من روحه سپس خداوند او را پرداخت کرد و از روح خود در او دمید.
ایاتی که با تعبیر" توفی "امده است ایات 10-11 سوره سجده
پس تا اینجا اصل وجود روح در قران اشاره شده وی در اثبات تجرد روح از ماده وادله عقلی و اثبات عالم امر در تاپیکی دیگر می پردازیم

[=&quot] [/][=&quot]انسان داراي چندين هزار كالبد مختلف است كه در واقع بخش غيرمادي (خارج از حوزه‌ي فركانسي قابل ديد و حس انسان) وجود او را تشكيل مي‌دهند. [/][=&quot][/][=&quot][/]

[=&quot]تمام فعاليت‌هاي مختلف انسان، خارج از جسم و توسط كالبدهاي ديگر وجود انسان هدايت و رهبري مي‌شوند و سيستم تغذيه‌ي انرژي آن‌ها به‌گونه‌اي مجزا عمل كرده و اين بخش‌ها را تغذيه مي‌كند ولي ساختار آن‌ها در محدوده‌ي حواس و درك فيزيكي انسان نيست؛ اما با پيشرفت‌هاي فناوري و به كمك عكس برداري‌هاي چند دهه‌ي اخير اين موضوع به اثبات رسيده است كه انسان ابعاد وجودي ديگري نيز دارد كه تا چند دهه‌ي قبل مورد تمسخر قرار داشتند و موضوعاتي خُرافي محسوب مي‌شدند.
[/]
[=&quot]انواع مرگ[/][=&quot][/]

[=&quot]از ديدگاه فرادرماني سه نوع مرگ وجود دارد كه عبارت است از:[/]

[=&quot]1. مرگ نامحسوس[/][=&quot][/]

[=&quot]2. مرگ فيزيكي[/][=&quot][/]

[=&quot]3. مرگ قطعي[/][=&quot][/]

[=&quot]- مرگ نامحسوس [/][=&quot]زماني اتفاق مي‌افتد كه هاله‌ي انرژي منفي افسردگي همه‌ي وجود انسان را فرا مي‌گيرد(ش-25). در آن صورت همه‌ي ارتباط معرفتي انسان قطع شده و او ضمن اين‌كه معني همه‌چيز را مي‌فهمد، اما هيچ انگيزشي در او ايجاد نشده، فرد مانند يك مرده‌ي متحرك شده و دچار مرگ نامحسوس مي‌شود.[/]

[=&quot]- مرگ فيزيكي[/][=&quot] زماني رخ مي‌دهد كه ايست قلبي اتفاق مي‌افتد. دراين‌صورت از نظر پزشكي فرد، مرده محسوب و براي او جواز دفن صادر مي‌شود. اما از ديدگاه فرادرماني هنوز مرگ قطعي رخ نداده است. زيرا يك[/][=&quot]‌[/][=&quot]صدتريليون سلول وهمچنين كالبد ذهني، رواني، اختري و... هنوز زنده هستند.[/]

[=&quot]- مرگ قطعي [/][=&quot]وقتي به وقوع مي‌پيوندد كه كالبد اختري مي‌ميرد. مرگ كالبد اختري معمولاً از دقايقي بعد از ايست قلبي شروع شده و ممكن است كه حتي تا چند روز بعد نيز اين كالبد زنده باشد و تا كالبد اختري زنده است، هنوز مرگ قطعي نيست و امكان زنده شدن و برگشت وجود دارد. بنابراين، مرگ قطعي زماني اتفاق مي‌افتد كه كالبد اختري بميرد. به همين دليل در طول تاريخ و در سرتاسر دنيا، افراد زيادي بعد از مرگ فيزيكي، دوباره زنده شده‌اند حتي با وجود اين‌كه چند روز از مرگ آن‌ها گذشته و يا بعد از مدتي ماندن در سردخانه نگهداري شده‌اند. اين موضوع از نقطه‌نظر پزشكي، بايد امر محالي باشد ولي درصورتي كه كالبد اختري هنوز زنده باشد هر شوكي كه موجب تحريك آن شود، مي‌تواند دوباره باعث جاري شدن نيروي حيات در جسم شود و دوباره قلب پس از مدت‌ها توقف شروع به‌كار كرده و خون بدون لخته شدن در رگ‌ها جريان پيدا كند. امروز موضوع زنده شدن افراد بعد از صدور جواز دفن به‌عنوان يك مسأله در دنيا مطرح است كه دليل علمي نيز براي آن نتوانسته‌اند ارائه كنند، ولي به علت تعدد اين گزارش‌ها، به‌دنبال تجديد نظر در قوانين صدور جواز دفن هستند كه با وضع مقرارت جديد، از جمله نگهداري اجساد در اتاق انتظار دفن، طبق شرايط تعريف[/][=&quot]‌[/][=&quot]شده‌ي قانوني، امكان كنترل بيش‌تر آن را فراهم كنند.[/]

[=&quot] پس از مرگ قطعي، فقط كالبد ذهني زنده مي‌ماند و اين كالبد است كه به زندگي در دنياي لامكان ادامه مي‌دهد.[/]

[=&quot]كالبد ذهني همان بخشي است كه از آن به‌عنوان «روح» نام برده مي‌شود و در طي كارهايي مانند ارتباط با ارواح در واقع همين كالبد ذهني فرد است كه با آن ارتباط برقرار مي‌شود. در اين قسمت است كه تمام اطلاعات وتجارب فرد با دقت زيادي ثبت و ضبط شده است كه درهيپنوتيزم با نفوذ به سطوح خيلي عميق به آن دسترسي پيدا مي‌شود.[/]
[=&quot]روح به عنوان نرم افزار راهنما، در کالبد آدم دمیده شد و وظیفه اش این است که یک نوع احساس گمگشتگی به انسان می دهد و او را به بالا می کشد. به کمال گرایش می دهد. ما همگی بنی آدمیم.
[/]

[=&quot][/]

azyazan;52532 نوشت:
[=&quot]انسان داراي چندين هزار كالبد مختلف است..
[/]
...

[=&quot]كالبد ذهني همان بخشي است كه از آن به‌عنوان «روح» نام برده مي‌شود..[/]
...
[=&quot]روح به عنوان نرم افزار راهنما، در کالبد آدم دمیده شد..
[/]


جسارتا جهت تصحیح قسمتهایی که انتخاب کردم:

کالبدهایی که روح به تن می کند: فیزیکی، اثیری (عاطفی)، علِّی (بذری)، ذهنی و اتری (ناخودآگاه).

کالبد ذهنی همانطور که اشاره شد، روح نیست، بلکه یکی از کالبدهایی است که روح به تن می کند.

نرم افزار در واقع همان ذهن است.

سلیم;11765 نوشت:
خداوند مي فرمايد : « فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحه » . سوره ص آيه 72 پس زماني كه ( خلقت بدني ) انسان را تسويه نمودم و در آن از روح خودم دميدم .

سلام :Gol:
استاد شجاعی آثار ارزشمندی دارند بنده توصیه می کنم آثار ایشان مطالعه شود اما نظر حقیر :
من در آیه نفخت فیه من روحی می تواند بیان جنس باشد یعنی از جنس روحم در او دمیدم . پس انسان روحی از جنس روح الهی دارد .
در آنجا هم فرمود : قل الروح من امر ربی
جنس روح از عالم امر است که در آن کن فیکون است آنا نه مثل عالم ماده که عالم تدریج است پس روح غیر مادی یا به عبارت دیگر مجرد است .
و آیه ای که مراتب خلقت انسان را بیان می فرماید در پایان فرمود :
ثم انشاناه خلقا آخر
که اشاره به خلقت روح از متن این وجود جسمانی یا همان جسمانیه الحدوث بودن روح است
احکام روح مجرد با احکام ماده خیلی فرق دارد
تفاوتشان تفاوت حقیقت جمعی و حقیقت فرقی است .
موفق در راه حق
:Gol:

moamma;23243 نوشت:
منظور از امانت در این آیه که فقط انسان قبول کرد چیست؟؟

و هو سمیع البصیر

با سلام خدمت بزرگواران اسک دینی

در این آیه ی مبارکه منظور از امانت مسئولیت است .

و این پذیرش و عدم پذیرش به معنای آن است

که انسان ظرفیت پذیرش مسئولیت را داشته ولی بقیه ی موجودات نداشته اند .

این امتناع تکوینی است نه اختیاری.

moamma;23243 نوشت:
یا رب
سلام خدمت سروران گرام
این سوال من هم هست..منظور از امانت در این آیه که فقط انسان قبول کرد چیست؟؟

یا علی


انسان موجودى است با استعداد فوق العاده كه مى‏تواند با استفاده از آن مصداق اتم" خليفة اللَّه" شود، مى‏تواند با كسب معرفت و تهذيب نفس و كمالات به اوج افتخار برسد، و از فرشتگان آسمان هم بگذرد.

اين استعداد توأم است با آزادى اراده و اختيار يعنى اين راه را كه از صفر شروع كرده و به سوى بى نهايت مى‏رود با پاى خود و با اختيار خويش طى مى‏كند . آسمان و زمين و كوه‏ها داراى نوعى معرفت الهى هستند، ذكر و تسبيح خدا را نيز مى‏گويند، در برابر عظمت او خاضع و ساجدند ولى همه اينها به صورت ذاتى و تكوينى و اجبارى است، و به همين دليل تكاملى در آن وجود ندارد.

تنها موجودى كه قوس صعودى و نزوليش بى انتها است، و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوى قله تكامل است، و تمام اين كارها را با اراده و اختيار انجام مى‏دهد" انسان" است ، و اين است همان امانت الهى كه همه موجودات از حمل آن سر باز زدند و انسان عهده دار آن شد .

بنا بر اين در يك جمله كوتاه و مختصر بايد گفت: امانت الهى همان قابليت تكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار، و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است.


آنچه انسان پذیرفت ولى آسمان و زمین نپذیرفتند ، چیزى غیر از قنوت و تسبیح و سجده بود ، زیرا تسبیح و قنوت را زمین و آسمان‏ها به راحتى پذیرفته‏اند

سلام
قضيه ي امانت الاهي كه ساير موجودات نپذيرفتند، اما انسان پذيرفت..
اهل عرفان ان را عشق ميدانند
و گروهي هم ، عقل
و چيزي كه من تا الان ياد گرفتم و خيلي ها معتقد اند اين كه اون روح خداوندي است
اما اين اولين باري كه اختيار ميشنوم
حالا واقعا كدومش؟؟

وقتي به تفاسير مختلف مراجعه مي كنيم مي بينيم كه مفسّران در رابطه با امانت الهي كه بر دوش انسان گذاشته شده تفاسير گوناگوني دارند برخي امانت را به معني ، امانت الهيه نقل كرده اند گاها نيز معناي امانت را عقل واختيار ويا حتي اراده مطرح نموده اند اما با دقت در اين نوع تعابير به خوبي مي توانيم بفهميم كه در واقع امانتي كه بر دوش انسان گذارده شده است همان مسئوليت وتكليف الهي است و تمام معاني مذكور نيز به عنوان شروط لازم براي انجام تكاليف الهي مطرح مي شود در واقع داشتن عقل ويا اراده ويا انتخاب وهمچنين پذيرش ولايت الهي همه ي اينها در سايه ي انجام تكاليف ومسئوليت معنا پيدا مي كند بنابراين در هيچ يك از معاني مذكور تعارضي وجود ندارد. .

ببخشید من یک سوال داشتم
اینکه من چند جا شنیدم که میگن یک فردی بعد از مرگش روحش میگرده و تو جسم کسی که دوسش داره میره .. ایا این حرف صحت داره ؟
لطفا با ایه های قران برام توضیح کامل بدید
ممنون

*راحله*;304831 نوشت:
ببخشید من یک سوال داشتم
اینکه من چند جا شنیدم که میگن یک فردی بعد از مرگش روحش میگرده و تو جسم کسی که دوسش داره میره .. ایا این حرف صحت داره ؟
لطفا با ایه های قران برام توضیح کامل بدید
ممنون

میشه لطفا جواب بدید
با تشکر

*راحله*;304831 نوشت:
اینکه من چند جا شنیدم که میگن یک فردی بعد از مرگش روحش میگرده و تو جسم کسی که دوسش داره میره .. ایا این حرف صحت داره ؟

سلام.

یعنی چی تو جسم کسی که دوستش داره؟!!! یعنی دو روح در یک بدن؟!! یا منظورتون اینه که در دوره زندگی بعدی خودش در قالب جسم دیگری به دنیا میاد؟

جناب مومن والا منم شنیدم مثلا میگن وقتی فردی فوت میشه روح اون فرد میگرده به کسی که دوستش داره یا از لحاظ اخلاقی به اون شبیه هستش میره که یه جورایی به کمال برسه
نمیدونم !
منم چون نمیدونستم گفتم اینجا اهل فن هستن بهم کمک کنن ببینم ایا این حرف ممکنه صحت داشته باشه ؟

خداوند مي فرمايد : « فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحه » . سوره ص آيه 72
پس زماني كه ( خلقت بدني ) انسان را تسويه نمودم و در آن از روح خودم دميدم .

اشارات :
1 – آوردن كلمه من در جمله من روحي حكايت از اين امر مي كند كه آنچه در بدن انسان دميده شده است از روح خداست و نه روح خدا . زيرا من روحي آمده است نه روحي .

2 – آوردن كلمه من حكايت از اين واقعيت دارد آنچه در بدن انسان دميده شده است از يك حقيقت برتر و بالاتري مي باشد كه به حضرت حق منسوب بوده و نزديكترين مخلوق به اوست و آن روح خداست .
.
3 – كلمه من براي تبعيض و بيان بعضي يا جزء نيست . كه معني اينگونه باشد كه من بعضي از روح خودم را دميدم ، چون روح با توجه به تجرّد آن از ماده و آثار و لوازم ماده ، هيچ گونه تجزيه و تبعيض بر نمي دارد يعني تجزيه و تبعيض به مفهومي كه در حقايق مادي است در آن مقصود نيست . پس آنچه بعد از تسويه خلقت مادّي بدن از جانب خداوند متعال در آن دميده شده ، از روح خداست ، نه عين روح خدا . بلكه صورت نازله اي است از مخلوقي بنام روح ، اين روح ما خبري از آن و نشاني از جمال و كمال آن دارد . آن نيست غير آن هم نيست .

4 – اصل اوليه و حقيقت اصلي روح انسان همان روح خداست و همان حقيقت پشت حجاب هر انساني است .

1
پي نوشت :
اقتباس و تلخيص از كتاب مقالات ج 1 استاد مهدي شجاعي

با سلام خدمت شما راحله گرامی.

تا جایی که من می دونم حالت اول از نظر فیزیکی و فلسفی ناممکنه چون اراده حاکم بر هر جسمی از روح اون نشأت می گیره. بنابراین نمی شه دو روح در یک بدن حلول کنن یا به طور همزمان حضور داشته باشن. بحث شما ممکنه تخیلی به نظر برسه اما در مورد افراد ناقص الخلقه ای که دو سر در بدن دارن مطرح شده و موارد فقهی اون هم به زمان ائمه و بلکه قبل تر بر می گرده. خلاصه اینکه اگه دو روح در شرایط غیرطبیعی در جسمی وجود داشته باشه حتماً یکی تابع دیگری هست ...

اما حالت دوم بحث پیچیده ای داره که شاید اینجا نگنجه و کمی اختلافی هم هست چون برخی علمای مذهبی با اون مخالفند اما در عین حال شواهد تجربی زیادی در تأییدش وجود داره. خلاصه بحث دوم اینه که روح ما ممکنه به خواست پروردگار بتونه دوباره به این جهان رجعت پیدا کنه. در جسم جدیدی و زندگی جدیدی. برخی علمای شیعه بازگشت انسان ها به این دنیا رو مختص زمان ظهور و مخصوص افراد بسیار خاصی می دونن. اما برخی معتقدن در زمانهای دیگه و برای افراد دیگه هم می تونه رخ بده.

امیدوارم تا حدی به سؤالتون پاسخ داده باشم. :Gol:

*راحله*;304831 نوشت:
ببخشید من یک سوال داشتم
اینکه من چند جا شنیدم که میگن یک فردی بعد از مرگش روحش میگرده و تو جسم کسی که دوسش داره میره .. ایا این حرف صحت داره ؟
لطفا با ایه های قران برام توضیح کامل بدید
ممنون

باسمه تعالی
با سلام:
این حرف به هیج وجه صحت ندارد چون معنای این جمله همان تناسخی است که هم از جهت عقلی و هم از جهت نقلی باطل شمرده شده است که مرحوم ملاصدرا در جلد نهم اسفار در بحث معاد مفصل به این مطلب اشاره می کند
مثلا یکی از آن دلایل بطلان اجتماع دو نفس در يك بدن می باشد:
یعنی هرگاه بدن صلاحيت و استعداد كامل براي پیدایش نفس پيدا بكند، بدون تأخير نفس شايسته‏اي از طرف مبدء متعال و فيّاض بر وي افاضه مي‏شود. پس اگر نفس بدن ديگري بر آن تعلق بگيرد، لازم مي‏آيد يك بدن دو نفس داشته باشد، و اين باطل است زيرا اولاً: تشخص هر فرد وابسته به نفس و روح آن است و فرض دو نفس براي يك شخص به معناي فرض دو جود براي يك وجود باشد
و ثانياً: هر كس به روشني در مي‏يابد كه يك بدن در ذات خود يك نفس بيشتر ندارد وگرنه آثار مختلف آن دو آشكار مي‏گرديد(1)
دلیل دوم
بنابر قول به تناسخ نفس در زماني از بدني مفارقت مي كند و در زمان ديگر به بدن ديگر مي پيوندد . اين دو اتفاق در دو زمان صورت مي پذيرند كه قطعاً متباين اند . حال پرسش اين است كه در فاصله ي ميان اين دو زمان اگرچه بسيار كوتاه باشد ، نفس بدون بدن است و اين امر محال است .(2)
پی نوشت
1-اسفار، ج 9، ص 10
2-الاسفار الاربعه ، جلد 9 ، صفحه 12

دلیل سوم:
همه مى دانیم كه موجودات زنده در این جهان یك لحظه آرام نیستند، و دائماً از حالى به حال دیگر، و از مرحله اى به مرحله كاملتر قدم مى گذارند.
در حقیقت عقربه همه دگرگونیها و تحوّلات حیاتى در موجودات زنده جهان، متوجّه به سمت تكامل و مراحل عالیتر حیات است.
مثلا نطفه اى كه از تركیب یك «اسپرم» و یك «تخمک » به وجود مى آید، شب و روز در حركت است; در آغاز به زحمت با چشم دیده مى شود و كمترین شباهتى به یك انسان ندارد، ولى به زودى دورانهاى تكاملى خود را یكى پس از دیگرى پشت سر مى گذارد و در پایان، صورت انسان كاملى به خود مى گیرد.
چیزى كه هرگز در این قانون امكان پذیر نیست، بازگشت به عقب و ارتجاع است. هرگز طفل یك ماهه به حال نطفه یك روزه برنمى گردد، و طفل تكامل یافته، به صورت علقه سابق در نمى آید.
سپس هنگامى كه دوران تكامل جنینى به نهایت خود رسید و دیگر جنین نتوانست استفاده اى از رحم كند، با یك فرمان طبیعى كه از مبدأ آفرینش صادر مى شود، اخراج مى گردد، و همانند میوه رسیده اى كه از درخت مى افتد، از رحم جدا مى شود.
همانطور كه آن سیب هرگز به درخت بازنمى گردد، این جنین نیز دوباره به رحم باز نخواهد گشت!
حتّى اگر جنین بر اثر برخورد به موانع و عللى نتواند دوران تكامل خود را طى كند و ماندن در رحم اثرى براى او نداشته باشد و بالاخره بطور ناقص سقوط كند، باز برگشتن او به رحم ـ همانند بازگشت میوه كالى كه از درخت افتاده ـ دیگر ممكن نیست.این قانون در گیاه، حیوان، انسان و بطور كلّى در سراسر جهان حیات و زندگى، عمومیّت دارد و هرگز موجود زنده اى پس از طىّ یك دوران تكاملى ـ اگرچه این دوران به صورت ناقص انجام پذیرد ـ به عقب باز نمى گردد، و دورانى كه پشت سر گذاشته شد، براى همیشه پشت سر گذاشته شده است.
فلاسفه پیشین، گاهى همین حقیقت را در لباس دیگر بیان مى كردند و مى گفتند: هر موجودى كه از «قوّه» به «فعلیّت» برسد، دیگر به حال اوّل (قوّه) بازنخواهد گشت.
هیچ آییـنه دگر آهــن نشد/ هیــچ نانی گنـدم خرمـن نشد
هیچ انگـوری دگر غوره نشد/ هیـچ میـوه پخته با کوره نشد(1)


پی نوشت:
1-مولوی

لذا مرحوم ملاّصدرا در كتاب اسفار جلد 9چنین مى گوید:روح در آغاز پیدایش خود استعداد و قوّه محض است و در هیچ قسمت به مرحله فعلیّت نرسیده است; همانطور كه بدن نیز در آغاز چنین مى باشد، یعنى همه چیز او در مرحله استعداد نهفته است.
این دو (روح و بدن) دوش به دوش یكدیگر پیش مى روند و آنچه در آنها بصورت «قوّه و استعداد» نهفته است تدریجاً به مرحله «فعلیّت و ظهور» مى رسد.
همانطور كه جسم پس از رسیدن به یك مرحله از فعلیّت محال است دوباره به حال استعداد و قوّه بازگردد و مثلاً هرگز یك جنین كامل، به مرحله نطفه یا علقه تنزّل نمى كند، و یا پس از تولّد، به رحم باز نمى گردد، همچنین روح پس از رسیدن به یك مرحله از فعلیّت، محال است دومرتبه بازگشت به قوّه نماید; زیرا حركت این دو (روح و جسم) از قوّه به فعل از نوع حركت جوهرى است كه در ذات اشیاء صورت مى گیرد و بازگشت در حركت جوهرى امكان پذیر نیست.
حال اگر فرض كنیم روح پس از رسیدن به مرحله فعلیّت بازگشت به بدنى كه در حال جنینى، یعنى استعداد و قوّه محض است، بنماید، لازمه آن این مى شود كه دو چیز متضاد با هم متّحد گردند، یعنى بدنى كه در حال استعداد و قوّه است با روحى كه به مرحله فعلیّت و ظهور رسیده، متّحد شود. تردیدى نیست كه چنین اتّحادى محال مى باشد

بطلان این نظریه از دیدگاه قرآن و روایات،:
خداى متعال مى فرماید:

حَتَّى إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَــلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَ مِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ;(1)

آن ها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند[ تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرا رسد، مى گوید: پروردگار من! مرا بازگردانید! شاید در آن چه ترک کردم ]و کوتاهى نمودم [عمل صالحى انجام دهم! ]ولى به او مى گویند:[ چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مى گوید ]و اگر باز گردد، کارش همچون گذشته است[! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند».این آیه دلیل روشنى بر بطلان عقیده تناسخ است آیه به صراحت از عالمى غیر از دنیا که روح، پس از مرگ و جدا شدن از بدن بدان جا خواهد رفت، یاد مى کند.در این آیه به بدکارانى که درخواست مهلتى دیگر مى کنند، جواب رد داده، آنان را از فرصتى دیگر و زندگى مجدد در دنیا ناامید مى سازند
پی نوشت:
1- آیات 99 و 100 سوره مؤمنون

در سخنان امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه نیز تعبیراتى دیده مى شود که با صراحت این عقیده خرافى را طرد مى کند مثلاً، درباره مردگان چنین مى فرماید:لا عَنْ قَبیح یَسْتَطیعُونَ انْتِقالاً وَ لا فى حَسَن یَسْتَطیعُونَ ازْدِیاداً(1
(آنها نه مى توانند کارهاى بد خود را دیگر جبران نمایند و نه توانائى دارند چیزى بر حسنات خود بیفزایند).
بدیهى است کسانى که معتقد به تناسخ هستند، مى گویند انسان پس از مرگ به این جهان باز مى گردد تا اعمال گذشته خود را جبران نماید و به گفته آنها تکامل ناقص خود را به انجام برساند و گذشته را جبران کند.
در روایتى آمده است که امام رضا(علیه السلام) در پاسخ کسى که از تناسخ پرسیده بود، فرمود: من قال بالتناسخ و هو کافر بالله العظیم، یکذب بالجنة و النار
هر کس به تناسخ معتقد باشد، به خداوند بزرگ کافر است و بهشت و جهنم را انکار مى کند(2)
1-نهج البلاغه، خطبه 188
2-عیون اخبار الرضا ج 2 ص202

سمیع;305869 نوشت:
حال پرسش اين است كه در فاصله ي ميان اين دو زمان اگرچه بسيار كوتاه باشد ، نفس بدون بدن است و اين امر محال است

با سلام.

در تکمیل پاسخی که کارشناس محترم جناب سمیع به سؤال پرسشگر محترم دادند عرض می شود که مورد سؤال نوعی از انواع تناسخ است که اصطلاحاً به آن اجتماع دو نفس در یک بدن می گویند و عقلاً محال است.
البته مطالبی مستند در مورد اعتقاد به بطلان کلی تناسخ ذکر شد که به نظر حقیر بهتر است به عنوان جمع بندی آرا در مورد تمام انواع تناسخ تلقی نشود چراکه برخی دلایل ذکر شده قابل تعمیم نبوده و برخی مانند دلیل بالا قابل نقدند. در واقع تناسخی که به منزله انکار خدا و قیامت است بر اساس روایات نوعی از تناسخ است که بیشتر در آیین هندو و بودا و برخی فرق ضاله رایج بوده است. هرچند متون اسلامی در مورد انواع مورد تأیید تناسخ صراحتی ندارند اما در رد تمامی انواع تناسخ نیز مطلب محکمی وجود ندارد و برخی محققین معاصر علوم اسلامی نیز بر این مطلب تأکید دارند. مضافاً اینکه شواهد تجربی متقنی در خصوص وجود نوعی تناسخ در نقاط مختلف جهان ارائه شده است که به توسعه گرایش جدیدی در علم روانشناسی منجر شد که اکنون در مراکز تخصصی روان درمانی مورد استفاده قرار می گیرد.

موفق باشید. :Gol:

موضوع قفل شده است