►►► اشعار تصویری مذهبی ◄◄◄

تب‌های اولیه

157 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بارالها! عارفم کن بر امام
تا کنم هر لحظه او را احترام
گر چه غایب هست از چشمان ما
ناظر است اما به ما در هر مقام

جانا! قسم بر جان تو ،من عاشق روی توام
من عاشق روی تو ،موی تو ،بوی توام
ای مه جبین!ای ماهرو!بر عشق تو دلبسته ام
بر بام تو بنشسته ام!گویا پرستوی توام

من به امید وصالت در نماز استاده ام
خواب از چشمم گرفته،پاکباز استاده ام
در حضورت عالمی سرشار از مهر وصفاست
من در این عالم به دور از غنج وناز استاده ام

ابجد مهر تو را من خوانده ام
گفته هایت را به دل گنجانده ام
با خیال چره ات نام تو را
نقش کرده در دلم چسبانده ام

جانا قسم بر جان تو من عاشق دیوانه ام
با تو حقم،بی تو ولی آواره ام و افسانه ام
با دوستانت دوستم ،با دوشمنانت دوشمن
با خوب ها بنشسته ام،با زشت ها بیگانه ام

من نقش جهان را به لب و خال تو دیدم
گفتار حقیقت ز زبان تو شنیدم
مهر تو جنان در دل من جای گرفته
گویی که دو عالم به غم عشق خریدم

خوشا آن دم که من آیینه بودم!
دل از گرد شقاوت ها زدودم
به تو دل بستم و افکار خود را
به نظم آورده ام،از بهرت سرودم

[="blue"]ممنون واقعا اشعار به دل انسان می نشینه
خدا بهتون توفیق بده
آمین یارب العالمین[/]

بر برگ گل،نگارا!نام تو را نگارم
نام تو را نگارم بر برگ گل نگارم!
با نوک خامه ی خود برشاخه ی گل یاس
"مهدی !بیا"نویسم،در حال انتظارم

جوانه می زند مهرت،نگارم!
به دل وقتی تو را بینم کنارم
دلم آرام گیرد در جوارت
تویی مولا وصاحب اختیارم

نام تو را نگارم بر برگ گل،نگارم!
بر برگ گل نگارم !نام تو را نگارم
ای صاحب اختیارم از توست اعتبارم
از توست اعتبارم ،ای صاحب اختیارم

شربت مهر تو را سر می کشم
از زمین تا آسمان پر می کشم
گر دمی بر آستانت سر نهم
رخت ،بالاتر از اختر کشم

امام خوب من ،صاحب زمانم
تویی آرامش روح و روانم
به غیر از تو ندارم هیچ کس من
تو هستی آرزو و آرمانم

از محبت،دل به دریا می زنم
دست بر هر کار زیبا می زنم
می دهم بر هر چه مشکل جسم و جان
سینه را برسنگ خارا می زنم

ای خوش آن روزی که پیدایت کنم
همچو آیینه تماشایت کنم!
درد تو با خود گذارم در میان
تا که گویی:"من مداوایت کنم"

اگر شبی به جمال مهت نظر بکنم
ز شوق تو تا آسمان سفر بکنم
ز هفت بند رهم تا رسم به"اوادنی"
خوشابه حال من ار اینچنین سحر بکنم

کی میشود به چهره ی ماهت نظر کنم
و ز سر ،هوای غیر تو را من بدر کنم؟
دوزم دو دیده را به ره انتظار تو
تا مهر خویش را به تو من بیشتر کنم

من تو را یک روز پیدا می کنم
سفره ی دل پیش تو وا می کنم
هر چه دارم در بساط زندگی
یکسره در راهت اهدا می کنم

بیا که منتظرم منظر تو را بینم
دمی،نگار من!آن محضر تو را بینم
بیا که نور خدایی فتاده در دل من
به هر کجا بنگرم اختر تو را بینم

گر تو را بینم چو گل وا می شوم
غنچه ای هستم، شکوفا می شوم
غیر یاد و نام تو ما را مباد!
چون به نام تو توانا می شوم

در انتظار معجزه،عمری نشسته ایم
آشفته ایم، زار و پریشان و خسته ایم
هنگام شکفتن گل ها شده،بیا
دنیای خاک از تو دل آرا شده،بیا

خواهد آمد پادشاه مهربان
مهربانی تا کند با مهربان
نام او نام رسول آخر است
نام او ثبت است اندر آسمان

در زمان پادشاه و مهربان
این جهان پیر میگردد جوان
غنچه های دین،شکوفا می شود
مومنان را طی شود فصل خزان

بار الها!دلبر ما را رسان
شیعه را کن با ظهورش شادمان
بارالها!در زمان بی کسی
رهبر ما را به داد ما رسان

ای سلیمان جهان!ای مهربان!
کی ز پشت پرده می گردی عیان؟
شیعیانت انتظارت می کشند
از تو میابند امید و توان

در جهان باشید شاد ،ای دوستان!
شیعیان حضرت صاحب زمان!
صبح صادق می دمد از لطف حق
تا جمالش را ببیند انس وجان

کی مهر رخ نماید از شهر مکه،یاران!؟
تا که کند جهان دلخسته را گلستان
کی شیعیان عالم، عزت به دست آرند
از جان شوند خوشحال،وز دل شوند شادان؟

گاه مکه رفته ام ،گه کربلا
گه نجف ،گه کوفه،گاهی جمکران
تا که بینم لحظه ای روی مهت
ای امام مهربان شیعیان!

ای تو اوج آرزوی عارفان!
حجت حق !حضرت صاحب زمان!
بی تو شیعه هست در هر جا ضعیف
لطف تو آرد به جان ما توان

چنین گویند اهل عشق و عرفان
"دهد دلداده جان در راه جانان"
تمام آفرینش می شناسد
خدا را،لیک غافل هست انسان

ای که هستی رهنمای عاشقان!
راه عشق و عاشقی را ده نشان
کن مرا عاشق به ذات لم یذل
تا ببینم جلوه هایش را عیان

گشته ام از جمله ی افسردگان
چون ندیدم ،رویت ای صاحب زمان!
گریه ها سر میدهم هر نیمه شب
کنج خانه با هزاران آرمان

شیعه!چرا غم خوری؟حضرت صاحب زمان
از پس پرده برون آید و گوید اذان
صوت بلندش رسد بر همه ی آفاق خاک
نور رخش جلوه گر روی زمین و زمان

ای سلیمان جهان!صاحب زمان!
ای امام و رهبر دلدادگان!
ای نگار مهربان !در انتظار
لحظه ها را می شمارد انس وجان

حجت روی زمین در این زمان
حضرت مهدی بود،آن مهربان
او هدایت می کند مخلوق را
سوی خالق،خالق سر وعیان

ای خوش آن روزیکه بر ما ناگهان
این صدا آید ز سوی آسمان:
مهدی زهرا به فرمان خدا
گشته ظاهر تا کند حق را عیان

صبح صادق می دمد،ای شیعیان!
می شود روشن ز نور او جهان
پرچم نصرت وزد بر بام ها
از نسیمش عطر گیرد آسمان

هان نیمه شعبان شد ،چشم دل ما روشن!
هر گوشه درخشان شد،چشم دل ما روشن!
مهدی به جهان آمد ،آن مهر نهان آمد
بر شیعه توان آمد،چشم دل ما روشن!

ای که هستی چشما سار معرفت!
شیعیان تشنه را سیراب کن
دلبرا !جان ها فدای جان تو!
یک نظر بر جمله احباب کن

حجت رحمان!ز یاران یاد کن
شیعه ات را سوی حق ارشاد کن
شیعه بی تو در قفس باشد اسیر
با ظهورت شیعه را آزاد کن

امام مهربان! بر من نظر کن
نظر از لطف،سویم بیشتر کن
اگر چه بنده ای نالایقم من
تو آقایی ولیکن،پس نظر کن

ای آن که دارمت دوست! بر حال من نظر کن
با یک نظر،دلم را از مهر خود خبر کن
خورشید زندگی دلدادگان،تو هستی
با تابشت دلم را در نیمه شب ،قمر کن

ای که هستی آشنای دل من!
رهگشا شو پیش پای دل من
هر کجا رهسپریی ،از پی توست
با تو باشد سایه های دل من

ای امام نور!ای خورشیدگون!
کی میایی از پس پرده برون؟
حضرت یوسف که ماه مصر بود
گر تو را بیند شود آزرمگون

ناز تو را می کشم،ای نازنین!
آه !مخواه این همه ما را غمین
چشم من و دیدن روی مهت
وه که چه زیباست !هزار آفرین

ای خوش آن روزی که از غیبت در آیی، نازنین!
گویمت:"خوش آمدی از آسمان ها بر زمین!"
گر که توفیق خدا یار من عاشق شود
از ارادت، دم به دم سایم به پای تو جبین

ای که روشن می شود دل ها ز تو!
ای که تابان می شود هر جا ز تو!
روز و شب در فکر و یادت بوده ایم
گشته است دل های ما شیدا ز تو

من عاشقم ،من عاشقم به وصل تو،وصال تو
من عارفم،من عرفم به خوی تو،خصال تو
نگار هر دو عالمی،امام جن و آدمی
ندیده چشم هیچ کس شبیه،مثال تو

سودها بردم من از سودای تو
ز آن زمانی که شدم شیدای تو
خالقم باشد گواه قلب من
عاشقم بر چهره ی زیبای تو

هر صبح جمعه،عشق خدا و ولای تو
در جان من شکفته شود از صفای تو
یا رب!سروش غیب چرا دم نمی زند؟
کی صوت او بلند شود در هوای تو؟