آیادین زرتشت(مجوس) از ادیان الهی است ؟

تب‌های اولیه

101 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیادین زرتشت(مجوس) از ادیان الهی است ؟

آیادین زرتشت(مجوس) از ادیان الهی است ؟

از دیر زمان تا کنون بین دین شناسان اختلاف وجود داشته که آیا دین زرتشت آیین توحیدی است، مبتنی بر ثنویت و دوگانگی است؟ اکنون هم نظریه مسلمی در این باره وجود ندارد؛ زیرا در «أوستا» شواهدی بر هر کدام یافت می شود.و اگر مقصود از مجوس که در قرآن (حج آیه 17) و روایات اسلامی ذکر شده زرتشتیان باشد آنها دارای کتاب آسمانی بوده که در اثر سلطه اسکندر به ایران از بین رفته است. طبق نظر مشهور مفسران و نویسندگان ملل نحل مقصود از «مجوس» در قرآن همان زرتشتیان است.زرتشت مصلح بزرگ ایرانی که بیش از هزار سال قبل از میلاد ادعای نبوت کرد و با مبارزه علیه خرافات آیین مغان و اعتقادات شرک آمیز چند خدایی، ایرانیان را به سوی خدای هستی (اهورا مزدا) دعوت کرد. زرتشت پس از یک دوره ریاضت و انزوا سه اصل بزرگ را به عنوان شعار خویش به جامعه اش ارائه کرد: پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک. وی پیش از داریوش هخامنشی ظهور کرد و آیینش را گسترش داد. دین زرتشت حدود هزار سال بر ایران حاکمیت داشت. و با ظهور اسلام ایرانیان از آیین زرتشت دست بر داشتند و به سوی دین اسلام روی آوردند.

برخی از عقاید زرتشت
برخی از عقاید زرتشت عبارت است از:
1- همه خوبی ها بلکه همه هستی، آفریده اهورا مزدا است.
2- همه پلیدی ها و نیستی ها آفریده اهریمن است.
3- نبرد میان خیر و شر همیشه وجود داشته است.
4- انسان در این میان آزاد و مختار آفریده شده است.
5- آتش سمبل روشنی و پاکی است.
6- زندگی انسان معادی دارد.
7- زرتشت پیامبر مبعوث شده از طرف خداست.

آغاز سؤال از الهى یا غیر الهى بودن یک آیین در دین اسلام
مراجعه به تاریخ صدر اسلام نشان مى دهد که سؤال از الهى یا غیر الهى بودن یک آیین در بین مسلمانان از زمانى آغاز شد که پیامبر اکرم (ص) بعد از تثبیت پایه هاى حکومت اسلامى در مدینه و آغاز گسترش مرزهاى این حکومت نوپا، به فرمان الهى، غیر مسلمانان را به دو گروه تقسیم کرد و دو راهکار متفاوت را در ارتباط با آنان در پیش گرفت:
گروه اول مشرکین بودند. اینان به خداوند متعال شرک ورزیده و بت پرستى را پیشه ى خود ساخته بودند. پیامبر(ص)ابتدا این گروه را به دین اسلام دعوت مى کردند، اگر آنان دعوت پیامبر (ص) را نمى پذیرفتند، پیامبر (ص) طبق فرمان الهى با آنان وارد جنگ مى شدند (توبه: 5).
گروه دوم کسانى بودند که در اصطلاح قرآن از آنان به «اهل کتاب» تعبیر مى شود و طبق اعتراف خود آنان، از سوى خداوند براى آنان کتابى نازل شده بود و قرآن کریم نیز نازل شدن کتاب بر آنان را قبول مى کند. بر همین اساس نبى اکرم (ص) با این افراد به گونه ى دیگر برخورد مى کردند؛ یعنى بعد از دعوت این گروه به دین اسلام اگر آنان این دین را نمى پذیرفتند و در ضمن با مسلمانان وارد کارزار نمى شدند، بر اساس فرمان الهى به گرفتن «جزیه» از این گروه اکتفا مى کردند (توبه: 29). همین عملکرد متفاوت با مشرکین و اهل کتاب، این سؤال را مطرح مى ساخت که «اهل کتاب» چه کسانى هستند؟ با مراجعه به آیه 14 سوره حج، که در آن مردم به سه گروه مؤمنین، اهل کتاب و مشرکین تقسیم شده اند، تا اندازه اى پاسخ این سؤال روشن مى شود. خداوند مى فرماید: کسانى که ایمان آوردند و آنان که یهودى شدند و صابئى ها و نصارى و مجوس و کسانى که شرک ورزند، خدا در روز رستاخیز میانشان امتیاز مى نهد و از هم جدایشان مى کند... (حج: 17). طبق مضمون این آیه، یهودى ها، مسیحى ها، صابئین و مجوس ها نه جزو مؤمنین هستند و نه جزو مشرکان، بلکه اهل کتاب محسوب مى شوند و سنت پیامبر(ص) نیز نشان مى دهد که پیامبر (ص) با این چهار گروه، طبق احکام اهل کتاب برخورد مى نمودند و اگر اسلام را نمى پذیرفتند، آنان را به پرداخت «جزیه» محکوم مى کردند. با وجود کتاب هاى تورات و انجیل، همگان اهل کتاب بودن قوم یهود و مسیحیان را به راحتى مى پذیرفتند؛ اما پذیرش این واقعیت در مورد صابئین و به خصوص مجوس، که در امپراطورى ایران ساسانى دین رسمى بود، مشکل مى نمود؛ زیرا ساکنین شبه جزیره ى عربستان، کتاب جاافتاده و معمول در دست مجوسیان عصر خود ندیده بودند و از سوى دیگر آنان را بیش تر به دوگانه پرستى مى شناختند و شاهد چندانى براى اهل کتاب و توحیدى بودن آیین آنان پیدا نمى کردند؛ به همین دلیل این سؤال در میان برخى از مسلمانان و سایر گروه هاى ساکن در شبه جزیره مطرح بود که آیا مجوس دینى آسمانى و الهى است و مجوسیان نیز داراى کتاب آسمانى اند؟ همین امر موجب شد تا عده اى از مشرکین بکوشند تا همانند مجوس، که از دیدگاه آنان دوگانه پرست و مشرک بودند، از امتیاز «جزیه» استفاده کنند؛ پس به حضرت محمد(ص) نامه نوشتند و از آن حضرت خواستند که از آنان نیز جزیه بگیرد و در بت پرستى آزادشان بگذارد. پیامبر اسلام (ص) جواب فرستادند که من از غیر اهل کتاب جزیه قبول نمى کنم. مشرکین در جواب نامه ى آن حضرت نوشتند: تو مى گویى از غیر اهل کتاب جزیه نمى گیرى، در حالى که از مجوس هجر جزیه مى گیرى. پیامبر (ص) پاسخ دادند: مجوس پیامبرى داشتند که او را کشتند و کتابى داشتند که پیامبرشان در پوست دوازده هزار گاو نوشته و آورده بود که آن را سوزاندند. بعد از وفات پیامبر(ص) برخى از اطرافیان خلفا نمى توانستند باور کنند که مجوسیان جزو اهل کتاب اند؛ لذا سعى مى کردند آنان را از زمره ى اهل کتاب خارج کنند؛ لکن در نهایت، خلفا نیز با مجوس همان رفتار پیامبر (ص) را ادامه دادند و به اخذ جزیه از مجوسیانى که اسلام را نمى پذیرفتند، اکتفا کردند.

آیین مجوس چه آیینى است؟
بعد از تثبیت این امر که مجوس نیز داراى کتاب آسمانى است، این سؤال مطرح مى شود که آیین مجوس چه آیینى است و پیامبرش کیست و کتابش چه نام دارد؟ اکثر مورخین «زرتشت» را پیغمبر آیین مجوس معرفى کرده و به تبع آن نتیجه گرفته اند که کتاب او نیز «اوستا» نام دارد. چنان که مسعودى مى نویسد: زردشت در بلخ ظهور کرد... او از اهل آذربایجان بود... او پیامبر مجوس است که براى آنها کتاب آورد. نام آن کتاب در نزد عوام الناس «زمزمه» است، ولى در نزد مجوس «بستاه» (اوستا) نامیده مى شود.دینورى نیز نقل مى کند: گویند زرادشت، پیامبر مجوس، نزد گشتاسب شاه آمد و گفت: «من پیامبر خدا به سوى تو هستم» و کتابى را که در دست مجوس است، براى او آورد و گشتاسب آیین مجوس را پذیرفت و به او ایمان آورد و مردم کشور خود را بر آن دین واداشت و ایشان با رغبت و زور و خواه و ناخواه پذیرفتند.بعدها برخى از مستشرقین نیز این نظریه را که آیین مجوس همان آیین زرتشت و پیامبرش شخصى به نام «زرتشت» است که کتاب «اوستا» را آورده، پذیرفتند. آنان چنین پنداشتند که زرتشت اولین پیامبرى بود که آیین یکتاپرستى را در بین ایرانیان رواج داد. چنان که مؤلف تاریخ باستان مى نویسد: عامه مردم ایران هم چنان خدایان متعددى را مى پرستیدند... اما در قرن ششم قبل از میلاد رهبر مذهبى بزرگى به نام زرتشت در ماد ظهور کرد که دینى مبارز، اخلاقى و مبنى بر توحید آورد.هم چنین جان بى ناس درباره ى آیین ایرانیان قبل از زرتشت مى نویسد: ... دین عامه مردم ایران در آن دوره ى باستانى، عملا همان آیینى بوده است که در وداها ملاحظه مى شود؛ یعنى اکثر خلایق قواى طبیعت را مى پرستیده اند و آنها را «دیو» مى گفته اند...و در مورد ظهور زرتشت مى گوید: دینى که این پیغمبر ایرانى تعلیم فرمود، یک آیین اخلاقى و طریقه ى یگانه پرستى است. وى مانند موسى نبى موحد عبرانى، خود موجد و شارع دینى نوین گردید؛ هر چند مبادى و معتقدات بازمانده از پیشینیان را پایه و مبناى تعالیم خود قرار داد...

علت نامگذاری آیین زرتشت به مجوس
پاسخى که برخى از مورخین اسلامى به سؤال از چیستى آیین مجوس داده اند و بعدها اکثر مستشرقین پذیرفته اند، با برخى از شواهد تاریخى سازگار نیست و جاى این سؤال هنوز باقى است که اگر آیین مجوس همان آیین زردشتى است، چرا آن را آیین مجوس مى نامند؟ واقعیت این است که هیچ دلیل قاطعى بر انطباق نام مجوس بر آیین زردشتى وجود ندارد و مترادف دانستن آیین مجوس با آیین زرتشت از سوى بعضى از تاریخ نگاران اسلامى و عده اى از مستشرقین، نتیجه ى برخى گزارش هاى غلط تاریخى و نبودن منابع دست اول از این دو آیین است.

تفاوت بین دو آیین زرتشت و مجوس در روایات
اما با مراجعه به منابع حدیثى شیعه و روایات ائمه معصومین (ع) در مى یابیم که آنان بین این دو آیین فرق گذاشته و مردم را از یکى دانستن این دو برحذر داشته اند؛ به عنوان مثال، در روایتى طولانى که فردى زندیق از امام صادق (ع) در مورد مطالب گوناگون سؤال مى کند، وقتى از پیامبر آیین مجوس مى پرسد، امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «ما من امه الا خلافیها نذیر» ترجمه: هیچ امتى نیست مگر این که از سوى خداوند منذرى براى آنهامبعوث شده است. براى مجوس نیز از سوى خداوند پیامبرى با کتاب آسمانى فرستاده شد، لکن آنها او را تکذیب کرده و کتابش را انکار نمودند. زندیق مى پرسد: آن پیغمبر خالد بن سنان است؟ حضرت مى فرماید: «خالد یک نفر عرب بدوى بوده و پیغمبر نبوده است...» زندیق مى پرسد: آیا زردشت پیامبر مجوس است؟ امام مى فرماید: زردشت در میان مجوس با زمزمه آمد و ادعاى نبوت کرد و عده اى از آنان به او ایمان آورده و عده اى او را انکار کرده و بیرونش کردند تا این که در بیابان طعمه ى درندگان شد.در این حدیث امام صادق(علیه السلام) بین مجوس و آیین زرتشت فرق گذاشته و مى فرماید که مجوس پیامبر داشته اند؛ ولى ادامه ى حدیث نشان مى دهد که پیامبر آنان خالد بن سنان یا زردشت نیست، بلکه شخص دیگرى است. در حدیث دیگرى امام (علیه السلام) مى فرماید: مجوس پیامبرى داشت که او را کشتند و کتابش را سوزاندند. او کتابى که در پوست دوازده هزار گاو نوشته شده بود را به میان آنان آورد و به او جاماسب گفته مى شود.طبق مضمون دو حدیث فوق و احادیث دیگرى که در کتب روایى شیعه ذکر شده، زرتشت بنیان گذار آیین مجوس نبوده و این آیین توسط پیامبر دیگرى تبلیغ شده است. به تعبیر دیگر، آیین مجوس، پیامبرى غیر از زردشت و کتابى غیر از اوستا داشته است و دو آیین مجوس و زرتشت مترادف هم نیستند؛ بنابراین نمى توانیم به این دلیل که پیامبر (ص) و ائمه ى معصومین (علیهم السلام) مجوسیان را از اهل کتاب شمرده اند، زردشت را پیامبر و اوستا را کتاب آسمانى بدانیم.

آیا زرتشتیان هم خدا را عبادت می کردند؟
در روایات ذکر شده که آنها پیرو یکی از انبیاء بر حق بوده اند که بعدا از اصل توحید منحرف گشته و به افکار و عقاید شرک آلود روی آورده اند.

خداشناسی زرتشتیان در روایات
در روایتی آمده است که امام علی ـ علیه السلام ـ بر بالای منبر فرمود: «از من سؤال کنید پیش از آنکه مرا نیابید.» اشعث بن قیس بر خواست و گفت: ای امیر مؤمنان چگونه از مجوس جزیه گرفته می شود، در حالیکه کتاب آسمانی بر آنان نازل نشده و پیامبری نداشته اند؟ امام علی ـ علیه السلام ـ در جواب می فرماید: «خداوند کتابی بر آنان نازل کرده و پیامبری نیز بر آنان مبعوث نموده است». و نیز شواهدی هم وجود دارد که زرتشتیان ابتدا خدا پرست بوده اند، و حتی قبل از زرتشت هم موحد بوده و آیین آنها جزو ادیان توحیدی محسوب می شده است. این اعتقاد به توحید بعد از ظهور زرتشت ادامه یافت، و وی نیز به عنوان منادی توحید به تبلیغ آیین خود پرداخت.
جان بی ناس می نویسد: بر خلاف عقاید بعضی از متأخرین جماعت زرتشتیان، آن پیامبر باستانی می گفت که بر حسب مشیت و اراده متعال «اهورا مزدا» تمام موجودات آفریده شده اند و چنانچه در آیه آخرین از گاتها صراحت دارد، اهورا مزدا، موجب و موجد هم نور و هم ظلمات، هردو است. در عین حال مجوسیان معتقد هستند که برای تدبیر عالم دو مبدأ است، یکی مبدأ خیر و دیگری مبدأ شر. اولی نامش یزدان و دیگری اهریمن است و یا اولی نور و دومی ظلمت است. و نیز مسلم است که ایشان ملائکه را مقدس دانسته، و بدون اینکه مانند بت پرستان برای آنها بتی درست کنند، به آنها توسل و تقرب می جویند، و نیز مسلم است که عناصر بسیط و مخصوصا آتش را مقدس می دانند و در قدیم الأیام مجوسیان در ایران و چین و هند و غیره آتشکده هایی داشتند که وجود همه عالم را مستند به «اهورا مزدا» و او را ایجاد کننده همه موجودات می دانستند.

ادامه دارد ....

انحطاط زرتشتیان از دیدگاه استاد شهید مطهری
استاد شهید مطهری راجع به انحطاط زرتشتیان می گوید: نقش خدا «اهورا مزدا» با همان ریش و عصا و یال و کوپال به عنوان یک آرم ملی بر روی تابلوهای بسیاری از مؤسسات زرتشتی در عصر حاضر به چشم می خورد و نشانه ای از انحطاط فکری در دوره ساسانی است. زرتشتیان از یک طرف مدعی خداشناسی و توحیدند و «اهورا مزدا» را همان «الله» مسلمین که «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف و الخبیر» (انعام/ 103) است، معرفی می کنند و از طرف دیگر شکل و شمایل برایش می کشند و تاج و ریش و عصا برایش می سازند و او را به صورت یک بت نمایش می دهند. وی در ادامه می گوید: «چنانکه می دانیم ایرانیان مسلمان آنجا که تعبیرات اسلامی را به لغت فارسی ترجمه کرده اند کلمه «الله» را به «خدا» ترجمه کرده اند که ظاهرا مخفف «خود آی» است، یعنی نا آفریده شده. ایرانیان مسلمان کلمه «الله» را هرگز به «اهورا مزدا» ترجمه نکرده اند، بدین جهت که کلمه «اهورا مزدا» بین زرتشتیان آنقدر مفهوم تجسم پیدا کرده بود که آن فرزانگان شایسته ندیدند آن را ترجمه کلمه «الله» قرار دهند». از گفتار استاد چنین استفاده می شود که ممکن است کلمه «اهورا مزدا» در ابتدا مترادف کلمه «الله» بوده و لکن در اثر تحریفاتی که در دین زرتشت به وجود آمده است، معنای اصلی خود را از دست داده تا جایی که مسلمین حاضر نشده اند که کلمه «الله» را «اهورا مزدا» معنی نمایند. از آنچه گذشت بدست می آید که زرتشتیان در ابتدا خدا پرست بوده و «اهورا مزدا» را بدون این که برای او شریکی قائل باشند می پرستیده اند. و از این رو جزو ادیان توحیدی محسوب می شده اند. اما بر اثر عواملی گرفتار ثنویت شده و مبدأ عالم را دو چیز بنام یزدان و اهریمن شمرده اند.

دين زرتشت از اديان آسماني است كه از دست خوش تحريف مصون نمانده است و به پيروان آن مجوسي مي گويند.
واژه مجوس تنها يك بار در قرآن آمده است. (حج، 17) دلايل مختلفي ـ از جمله اين كه نام آن ها در قرآن كنار اديان آسماني و در برابر مشركان قرار گرفته است ـ نشان مي دهد آن ها دين و كتاب و پيامبري داشته اند. در اين باره، رواياتي نيز وارد شده است; چنان كه در روايتي از پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) مي خوانيم: "مجوس، پيامبر و كتاب آسماني داشتند; پيامبرشان را به قتل رساندند و كتاب او را آتش زدند." 1
امروزه مجوس به پيروان زردشت گفته مي شود و يا دست كم پيروان زردشت، بخش مهمي از آنان را تشكيل مي دهند. برخي از محققان، مراد از مجوس را پيروان "ماني" مي دانند; چرا كه آيين مانوي در عربستان، پيش از اسلام رواج داشته و اعراب مانويان را به نام مجوس مي شناخته اند.
"شهرستاني" نيز در كتاب "ملل و نحل"، مجوس را اعم از زردشتي مي داند و اين ملت را به سه فرقه "كيومرثيه" و "زروانيه" و "زرتشتيه" تقسيم كرده است. 2
البته تاريخ خود زردشت چندان روشن نيست و دوران او را قرن ها پيش از ميلاد دانسته اند. از عقايد آنان نيز مطالب زيادي در دست نيست; ولي چيزي كه امروزه بيش از همه شهرت دارد، مسئله اعتقاد به دو مبدأ "خير و شر" و يا "نور و ظلمت" است; به اين ترتيب كه خداي نيكي ها "اهورا مزدا" و خداي شر و ظلمت را "اهريمن" مي دانند و به عناصر چهارگانه، به ويژه "آتش" احترام بسيار مي گذارند تا آن جا كه آن ها را "آتش پرست" مي خوانند و هر جا آن ها هستند، آتشكده اي كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد. 3

1.نساء-32
2. الکافي، کليني رحمه الله، ج 1، ص 174، ح 1.
3 . ر.ک: تفسير الميزان، علامه طباطبايي رحمه الله، ج 18، ص 108.

زرتشت اختلافی‎ترین چهره تاریخ
در مورد شخصیت‎ها و چهره‎های تاریخی کمتر کسی را می‎توان یافت که مانند زرتشت چهره معمائی و مبهمی داشته باشد. شخصیت حقیقی او آن قدر تاریک و مبهم است که برخی از پژوهش‎گران او را اختلافی‎ترین چهره تاریخ می‎دانند چرا که هم در تاریخ تولد و هم در محل تولد او اختلافات و ضد و نقیض‎های فراوان به چشم می‎خورد که اصلا قابل جمع نیستند و هم در شخصیت واقعی او مباحث و داستان‎ها و اقوال متفاوت و متضادی وجود دارد. به همین جهت گروهی از محققان و نویسندگان در تاریخی بودن شخصیت وی ‎شک و تردید دارند و شخصیت او را نیز مانند جمعی از بزرگان و قهرمانان ادوار باستانی، افسانه‎ای دانسته‎اند. ولی غالب محققان و دانشمندان معتقدند که زرتشت وجود تاریخی داشته و مولود افسانه و یا زائیده ساسانی نیست.

زرتشت از دیدگاه مورخان
اغلب مورخان اسلامی مانند: طبری،بلعمی،ابن اثیر، میرخواند،زرتشت را پیامبر ندانسته بلکه او را شاگرد ارمیای نبی یا عزیر نبی دانسته‎اند. برخی از مورخان اسلامی مانند مسعودی، دینوری،حمزه اصفهانی،ابو ریحان بیرونی و مؤلف تبصره العوام بر این اعتقادند که زرتشت پیغمبر مجوس بوده است و به تبع آن نتیجه گرفته اند که کتاب او نیز «اوستا» نام دارد. چنان که مسعودى مى نویسد: زردشت در بلخ ظهور کرد... او از اهل آذربایجان بود... او پیامبر مجوس است که براى آنها کتاب آورد. نام آن کتاب در نزد عوام الناس «زمزمه» است، ولى در نزد مجوس «بستاه» (اوستا) نامیده مى شود.دینورى نیز نقل مى کند: گویند زرادشت، پیامبر مجوس، نزد گشتاسب شاه آمد و گفت: «من پیامبر خدا به سوى تو هستم» و کتابى را که در دست مجوس است، براى او آورد و گشتاسب آیین مجوس را پذیرفت و به او ایمان آورد و مردم کشور خود را بر آن دین واداشت و ایشان با رغبت و زور و خواه و ناخواه پذیرفتند.بعدها برخى از مستشرقین نیز این نظریه را که آیین مجوس همان آیین زرتشت و پیامبرش شخصى به نام «زرتشت» است که کتاب «اوستا» را آورده، پذیرفتند. آنان چنین پنداشتند که زرتشت اولین پیامبرى بود که آیین یکتاپرستى را در بین ایرانیان رواج داد. چنان که مؤلف تاریخ باستان مى نویسد: عامه مردم ایران هم چنان خدایان متعددى را مى پرستیدند... اما در قرن ششم قبل از میلاد رهبر مذهبى بزرگى به نام زرتشت در ماد ظهور کرد که دینى مبارز، اخلاقى و مبنى بر توحید آورد.هم چنین جان بى ناس درباره ى آیین ایرانیان قبل از زرتشت مى نویسد: ... دین عامه مردم ایران در آن دوره ى باستانى، عملا همان آیینى بوده است که در وداها ملاحظه مى شود; یعنى اکثر خلایق قواى طبیعت را مى پرستیده اند و آنها را «دیو» مى گفته اند...و در مورد ظهور زرتشت مى گوید: دینى که این پیغمبر ایرانى تعلیم فرمود، یک آیین اخلاقى و طریقه ى یگانه پرستى است. وى مانند موسى نبى موحد عبرانى، خود موجد و شارع دینى نوین گردید; هر چند مبادى و معتقدات بازمانده از پیشینیان را پایه و مبناى تعالیم خود قرار داد...بعضی از نویسندگان فرهنگ فارسی، زرتشت را همان ابراهیم خلیل دانسته‎اند.

زرتشت در قرآن و روایات
یکی از محققین معاصر بعد از ذکر اقوال مختلف و آراء متضاد می‎گوید: علت این همه تضاد و تناقض در تاریخ زرتشت این است که وی تاریخ درستی ندارد و ردپای این شخصیت ایرانی در تاریخ گم شده است و در هیچ یک از روایات اسلامی و قرآن مجید و همچنین در کتاب مقدسی چون انجیل و تورات ذکری از شخص زرتشت و کتاب اوستا به میان نیامده است، بلکه هر جا که خواسته‎اند از دیانت کهن ایرانی نامی به میان آورند تنها به لفظ مجوس اکتفا کرده‎اند. به هر حال در قرآن مجید هیچ جا سخنی از زرتشت و پیامبری او و یا کتاب اوستا که منسوب به اوست نیامده است. لکن تنها یک بار لفظ "مجوس" در قرآن آمده است و واژه المجوس در زبان عربی به زرتشتیان اطلاق می‎شود. آیه هفدهم سوره حج آنها را در کنار پیروان ادیان دیگر قرار داده و می‎فرماید: «ان الذین آمنوا و الذین هادوا والصابئین والنصاری و المجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامه» ترجمه: آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئان و نصاری و مجوس و آنان که شرک ورزیده‎اند، خداوند روز قیامت میان آنان حکم می‎کند.
در این آیه مردم به سه فرقه تقسیم شده‎اند:
1. مؤمنان (مسلمانان) 2. اهل کتاب؛ که عبارتند از: یهود، نصاری (مسیحیان)، صابئان و مجوس 3. مشرکان.
این سه فرقه با ذکر اسم موصول "الذین" از هم جدا شده‎اند؛ ولی چهار گروه اهل کتاب، با حروف وصل "و" به هم پیوسته‎اند. بنابراین " مجوس" از مشرکان مجزا شده و در ردیف یهود، نصاری و صابئان قرار گرفته است. البته آیه دیگری (سوره مائده، آیه 105) هم در قرآن هست که هر چند، به صور صریح در آن از مجوس نام برده نشده است ولی طبق شأن نزولی که نقل گردیده، آیه درباره مجوس می‎باشد.
در حدیثی به این شأن نزول آیه اشاره می‎شود؛ از امام صادق (ع) از "مجوس" سؤال گردید که آیا پیامبری داشته‎اند یا نه؟ امام ـ علیه السلام ـ فرمود: آیا به تو نرسیده نامه‎ای که پیامبر اکرم (ص) به مردم مکه نوشتند و آنان را به اسلام دعوت کرده بود و اگر اسلام نپذیرفتند آماده جنگ شوند و مردم مکه در پاسخ نوشتند از ما هم جزیه بگیر و ما را به حال خود بگذار تا همچنان بت‎ها را بپرستیم. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در پاسخ آنها نوشت من غیر از اهل کتاب از کس دیگری جزیه نمی‎گیرم. در جواب دوباره نوشتند آیا تو گمان می‎کنی جزیه را فقط از اهل کتاب دریافت می‎داری، در صورتی که از مجوسیان هجر نیز جزیه گرفته‎ای؟ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ پاسخ داد: مجوسیان پیغمبری داشتند که او را کشتند و کتابی نیز داشتند که آن را سوزاندند. پیغمبر آنان کتاب خود را بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته بود. در روایات اسلامى، آنها از پیروان یکى از انبیاى بر حق شمرده شده اند، که بعدا از اصل توحید منحرف شده و به افکار و عقاید شرک آلود روى آورده اند.در روایت دیگر آمده: "اشعث بن قیس کندی، از امام علی ـ علیه السلام ـ سؤال کرد: چرا با "مجوس" مانند اهل کتاب معامله می‎کنید و از آنها جزیه می‎گیری و حال آن که نه برای آنها کتابی نازل شده و نه پیغمبری برای آنها مبعوث شده است؟ امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: آنها کتابی داشته‎اند، خداوند پیامبری در میان آنها مبعوث فرمود و...".
همچنین بحار الانوار به نقل از «احتجاج» طبری، مکالمه ای را میان امام صادق (ع) و یک زندیق می آورد. زندیق از حضرت می پرسد: «آیا خداوند پیامبری به سوی مجوس فرستاده است؟ من کتاب هایی محکم، مواعظی بلیغ و امثالی شافی از آنها یافتم که اقرار به ثواب و عقاب دارند و شرایعی دارند که به آن عمل می کنند». امام فرمود: "هیچ امتی نیست، مگر این‎که از طرف خداوند منذری برای آنها مبعوث شده است و بر قوم مجوس هم از طرف خداوند پیغمبری با کتاب آسمانی فرستاده شده است منتهی مجوسیان او را تکذیب کردند و کتابش را انکار نمودند. سپس زندیق پرسید: پیغمبر آنها کیست؟ بعضی‎ها گمان کرده‎اند "خالد بن سنان" است. حضرت فرمود: خالد یک نفر عرب بدوی بوده و پیغمبر نبوده و این سخنی است که مردم بی‎اطلاع می‎گویند.آن مرد گفت: آیا پیامبر مجوس زردشت است؟ امام ـ علیه السلام ـ فرمود: زردشت در میان مجوس سر و صدایی به راه انداخت و ادعای پیغمبری کرد، عده‎ای دعوتش را پذیرفتند و عده‎ای دیگر او را تکذیب کردند و از شهر بیرون نمودند و در بیابان طعمه درندگان شد.در این روایت، توجه به دو نکته جالب توجه است:. اول این که ایران باستان پیامبری منذر داشته است که بالا تر از هادی و راهنما است و دوم این که آن پیامبر بزرگ، لزوما زرتشت نیست. البته نبوت زرتشت انکار نشده است ولی باید به دنبال پیامبر بزرگ تری در ایران باستان بود که فراتر از زمزمه (گاهان) آورده باشد. از این روایات ظاهرا می‎توان چنین برداشت کرد که اولا: امام ـ علیه السلام ـ زردشت را مانند خالد بن سنان به طور کلی رد نکرد بلکه نسبتا پیغمبری او را پذیرفته است ثانیا: مسائل دیگر سؤال را با فرد دیگری ادامه نداده گویی از لحن و سخن امام در مورد پیامبری زردشت راضی شده است. نتیجه آنکه اگر نمی‎خواهیم صددرصد پیامبری زردشت را قبول کنیم لااقل با احتیاط فی‎الجمله آن را بپذیریم گرچه در قرآن هیچ نامی از آن به میان نیامده است.روایات دیگری وجود دارد که بر وجود نبی در ایران تصریح می کند. شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه» روایت می کند که: «از مجوس جزیه گرفته می شود؛ زیرا پیامبر فرمود: با آنان همانند اهل کتاب رفتار کنید. آنان پیامبری به نام داماسب داشتند که او را به قتل رساندند و کتابی داشتند به نام جاماسب که بر دوازده هزار قطعه پوست گاو نوشته شده بود که آن را سوزاندند».
به هر حال از آنجا که اسلام، صریحا ایمان به پیامبران گذشته را همردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده است، زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شده است.در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شده است. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرادشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شده است. بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بوده است. زرتشت نیز خود را پیامبر دانسته است، آنجا که می گوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم.» مسلمانان باور دارند که آموزه های اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورات آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت. این افراد آیه ۲۹ سورهٔ توبه را گواه بر این امر می دانند.و اما صفت او پاکی او و سخنان زیبایش بوده است.

دیدگاه مفسران شیعه
برخی از مفسران شیعه هم قائلند که مجوسیان اهل کتاب هستند، مرحوم علامه طباطبائی در المیزان تصریح دارند که مجوسیان دارای کتاب بوده‎اند. لکن در جای دیگر احتیاط می‎کند و می‎فرماید: روایات هر چند مجوس را اهل کتاب خوانده که لازمه‎اش آن است که این ملت نیز برای خود کتابی داشته باشد... لکن قرآن هیچ متعرض وضع مجوس نشده و کتابی برای آنها نام نبرده و کتاب اوستا که فعلا در دست مجوسیان است نامش در قرآن نیامده... و کلمه اهل کتاب هر جا در قرآن ذکر شده مراد از آن یهود و نصاری است که خود قرآن برای آنان کتابی نام برده که خدای تعالی برای ایشان نازل کرده است.جمعی از بزرگان و فقها از روی مدارک معتبر "مجوس" را اهل کتاب دانسته‎اند. همچنین علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه «انما انت منذر و لکل قوم هاد» (رعد/ ۷) می نویسند: «از این آیه شریفه بر می آید که زمین هیچ وقت از هدایتگری که مردم را به سوی حق هدایت کند خالی نمی شود. یا باید پیغمبری باشد و یا هادی دیگری که به امر خدا هدایت کند». نسبت پیامبر به هادی را نسبت علت محدثه به علت مبقیه دانسته اند؛ یعنی پیامبر، شریعت را می آورد و هادی، نگهدارنده و پیش برنده آن است.
شیخ طوسی در کتاب خلاف می‎نویسد: "المجوس کان لهم کتاب ثم رفع عنهم... دلیلنا اجماع الفرقه و أخبارهم." بنابر آنچه گذشت جای شک و تردید باقی نمی‎ماند که مجوس از نظر فقها و صاحب نظران یا به طور مسلم اهل کتابند یا لااقل محتملا اهل کتاب بوده‎اند. اما این‎که آیا پیامبر مجوس همان زرتشت است یا خیر؟ در این مسئله اختلاف است آنچه معروف و مشهور است آن است که اکثر محققین و مورخین بر این عقیده‎اند که زرتشت همان پیامبر مجوس است و هر جا سخن از قوم مجوس کرده‎اند زرتشت را قرین آن کرده‎اند و ادعا کرده‎اند که بنیان‎گذار این دین و پیغمبر این آئین، زرتشت بوده است، لکن برخی دیگر از محققین به این نظریه به دیده شک نگریسته‎اند و حتی منکر این شده‎اند که پیامبر مجوسیان " زرتشت" بوده است بلکه اولا زردشتیان فرقه‎ای کوچک از مجوسیان بوده است چنانکه برخی گفته‎اند مجوسی‎ها به چهار فرقه تقسیم شده‎اند:
1. کیومرثیه 2. زروانیه 3. مسخیه 4. زردشتیه.
پس زردشت بنیان‎گذار آئین مجوس و پیامبر همه مجوسیان نبوده است.
ثانیا: بر فرض وجود چنین شخصیت تاریخی، او به عنوان یک مصلح و اصلاح‎گری در دین قوم خود که یک سری آئین و مراسم و عقائدی را وارد کرده است می‎باشد. اما چنانکه گفتیم اکثر کارشناسان معتقدند که زردشت پیامبری بوده و دارای کتابی لکن همچون ادیان دیگر دین و آئین آن با گذشت زمان دستخوش تحولات و انحرافاتی و تحریفاتی شده است.

1- استاد مطهرى، مجموعه آثار، «خدمات متقابل اسلام و ایران»، ج 14، ص 157
2- جان بى ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص 450- 458
3- علامه طباطبائی، ترجمه المیزان، ج14/358 و ص 509، ج 4، ص 358
4- مجله تخصصی کلام، سال 8، شماره 31، مقاله «زردشت» و «اوستا»، نوشته داود الهامى
5- عبدالله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب در جهان، ص 365 به بعد
6- مجله صباح، شماره 7و8، مقاله زرتشت، نوشته رسول رضوى
7- سایت اندیشه قم، قسمت پرسش و پاسخ، قسمت دین زرتشت

بخش دوم

انحطاط زرتشتیان از دیدگاه استاد شهید مطهری
استاد شهید مطهری راجع به انحطاط زرتشتیان می گوید: نقش خدا «اهورا مزدا» با همان ریش و عصا و یال و کوپال به عنوان یک آرم ملی بر روی تابلوهای بسیاری از مؤسسات زرتشتی در عصر حاضر به چشم می خورد و نشانه ای از انحطاط فکری در دوره ساسانی است. زرتشتیان از یک طرف مدعی خداشناسی و توحیدند و «اهورا مزدا» را همان «الله» مسلمین که «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف و الخبیر» (انعام/ 103) است، معرفی می کنند و از طرف دیگر شکل و شمایل برایش می کشند و تاج و ریش و عصا برایش می سازند و او را به صورت یک بت نمایش می دهند. وی در ادامه می گوید: «چنانکه می دانیم ایرانیان مسلمان آنجا که تعبیرات اسلامی را به لغت فارسی ترجمه کرده اند کلمه «الله» را به «خدا» ترجمه کرده اند که ظاهرا مخفف «خود آی» است، یعنی نا آفریده شده. ایرانیان مسلمان کلمه «الله» را هرگز به «اهورا مزدا» ترجمه نکرده اند، بدین جهت که کلمه «اهورا مزدا» بین زرتشتیان آنقدر مفهوم تجسم پیدا کرده بود که آن فرزانگان شایسته ندیدند آن را ترجمه کلمه «الله» قرار دهند». از گفتار استاد چنین استفاده می شود که ممکن است کلمه «اهورا مزدا» در ابتدا مترادف کلمه «الله» بوده و لکن در اثر تحریفاتی که در دین زرتشت به وجود آمده است، معنای اصلی خود را از دست داده تا جایی که مسلمین حاضر نشده اند که کلمه «الله» را «اهورا مزدا» معنی نمایند. از آنچه گذشت بدست می آید که زرتشتیان در ابتدا خدا پرست بوده و «اهورا مزدا» را بدون این که برای او شریکی قائل باشند می پرستیده اند. و از این رو جزو ادیان توحیدی محسوب می شده اند. اما بر اثر عواملی گرفتار ثنویت شده و مبدأ عالم را دو چیز بنام یزدان و اهریمن شمرده اند.

نظر اسلام درباره دین زرتشت
زردشتیان به نبوت از زردشت اعتقاد دارند و کتاب اوستا را از او می دانند. بنابر روایات و اخبار خودشان زردشت در قرن ششم پیش از میلاد مسیح در شرق و یا در غرب ایران تولد یافته و در 30 سالگی از جانب اهورا مزدا به پیغمبری برگزیده شده و آیین خود را در آن عصر انتشار داده است. توجه به همین کلام استاد مطهری می تواند در این راستا و آن که آیین زردشتی آیا از ادیان الهی است ما را راهنمایی کند.

پرستش مظاهر طبیعت توسط زرتشتیان
برحسب آن چه تاریخ نشان می دهد نژاد آریا پس از استقرار در سرزمین ایران به پرستش مظاهر طبیعت و... البته مظاهر موت طبیعت از قبیل آتش، خورشید، باران و خاک می پرداختند. آن چه در ایران قدیم وجود داشته، اعتقاد به دو آفریدگار بوده است، نه دو گانه پرستی یعنی ایرانیان قایل به شرک در خالقیت بوده اند نه شرک در عبادت. بعدها زردشت ظهور کرد. از نظر تاریخ به روشنی معلوم نیست که آیا آیین زردشت در اصل، آیینی توحیدی بوده است یا آیین ثنویی؟ «اوستا» موضوع این ابهام را رفع نمی کند، زیرا قسمت های مختلف این کتاب، تفاوت فاحشی با یکدیگر دارد. بخش «وندیداد» اوستا صراحت در ثنویت دارد. ولی از بخش «گاتاها» چندان دوگانگی فهمیده نمی شود، بلکه برحسب ادعای برخی از محققین از این بخش یکتایی استنباط می گردد. به علت همین تفاوت و اختلاف بزرگ است که اهل تحقیق معتقدند اوستائی که در دست است، اثر یک نفر نیست بلکه هر بخش از آن از یک شخص است.

دین زردشت یک شریعت توحیدی برحسب اعتقادات اسلامی
تحقیقات تاریخی در این جا نارسا است، ولی ما برحسب اعتقادات اسلامی که درباره مجوس داریم می توانیم دین زردشت را در اصل یک شریعت توحیدی بدانیم، زیرا بر حسب عقیده اکثر علمای اسلام زردشتیان از اهل کتاب محسوب می گردند، محققین از مورخین نیز همین عقیده را تأیید می کنند و می گویند: نفوذ ثنویت در آیین زردشت، از ناحیه سوابق عقیده دو خدایی در نزد آریا قبل از زردشت بوده است. حقیقت این است که اگر اسلام، آیین مجوس را از جمله ادیان واقعى الهى که انحرافاتى در آن پدید آمده، معرفى نمى کرد و با آنان مانند اهل کتاب برخورد نمى کرد، براى ما بسیار مشکل بود آیین مجوس را به عنوان یکى از ادیان الهى بشناسیم، ولى تاریخ و تحقیقات محققان نیز با گفته اسلام مطابق است که مى گوید: آیین مجوس در آغاز، آیین توحید و یکتا پرستى بوده که بعدها بر اثر عوامل مختلفى تغییر صورت و ماهیت داده است. در قرآن کریم نیز در سوره حج در ضمن بیان آیه اى از آن ذکرى از مجوس به میان آمده و این واژه به کار رفته است: «ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصارى و المجوس و الذین أشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامة ان الله على کل شى شهید» ترجمه: همانا کسانى که ایمان آوردند و کسانى که یهودى شدند و صابئى ها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانى که شرک ورزیدند، بى تردید خداوند روز قیامت میانشان داورى خواهد کرد همانا خدا بر هر چیزى گواه است (سوره حج / 17).
علامه طباطبایى در بیان مقصود از "مجوس" مى فرماید: مراد از مجوس، قومى هستند که به زرتشت گرویده، کتاب مقدسشان "اوستا" است، چیزى که هست، تاریخ حیات زرتشت و زمان ظهور او بسیار مبهم است، به طورى که مى توان گفت به کلى منقطع است. این قوم کتاب مقدس خود را در داستان استیلاء اسکندر بر ایران به کلى از دست دادند و حتى یک نسخه از آن باقى نماند، تا آنکه در زمان ملوک ساسانى مجددا به رشته تحریر در آمد و به همین جهت ممکن نیست که بر واقعیت مذهب ایشان وقوف یافت. البته تنها از طریق تعبد یعنی از راه آثار اسلامی می توانیم شریعت زردشت را یک شریعت توحیدی بدانیم. اما از نظر تاریخی یعنی از نظر آثاری که به زردشت منسوب است، هرچند بخواهم فقط (کاتها) را ملاک قرار دهم، نمی توانم آیین زردشتی را آیین توحیدی بدانم، زیرا حداکثر آن چه محققان درباب توحید زردشت به استناد «گاتها» گفته اند این است که زردشت طرفدار توحید ذاتی بوده است... زردشت برای درخت هستی بیش از یک ریشه قایل نبوده است.... ولی برای این که یک آیین توحیدی باشد علاوه بر توحید ذاتی و توحید در عبادت توحید در خالقیت هم لازم است و آیین زردشت به حسب مدارک تاریخی از نظر خالقیت کاملا ثنوی بوده است.... اگر (گاتها) را که اصیل ترین و معتبرترین و توحیدی ترین اثری است که از زردشت باقی مانده است، ملاک قرار دهم زردشت را در شش و پنج خیر و شر و این که نظام موجود نظام احسن نیست، و با حکمت بالغه جور نمی آید گرفتار می بینم این جهت او را از پیامبران آسمانی کاملا جدا می کند.... در حقیقت باید گفت دین زردشت نتوانسته است ریشه شرک و ثنویت را حتی در حدود تعلیمات گاتها از دل ایرانیان برکند، خودش نیز مغلوب این عقیده خرافی گشته و تحریف شده است. مرحوم استاد داود الهامی محقق ونویسنده درباره زردشت می گوید: اختلاف عجیبی به چشم می خورد. اغلب مورخان اسلامی مانند طبری و بلعمی، ابن اثیر و میر خواند زردشت را پیامبر نخوانده و او را شاگرد شاکر ارمیای نبی و یا عزیر نبی دانسته اند.

دیدگاه دکتر معین
دکتر معین می گوید: «موبدان کوشش داشتند موسس دین خود را با پیغمبران مورد قبول مسلمانان و نصاری و یهود تطبیق کنند، تا هم اهل کتاب شمرده شوند و هم کمتر مورد طعن قرار بگیرند». ایشان زردشت را اختلافی ترین چهره تاریخ هم از نظر زمان و هم از نظر آیین و هم از نظر محل تولد معرفی می کند.با این وصف علت این که این همه تناقض و تضاد در تاریخ (و آیین) زردشت این است که وی تاریخ درستی ندارد و ردپایی این شخصیت ایرانی در تاریخ گم شده است و در هیچ یک از روایات اسلامی و قرآن مجید و هم چنین در کتب مقدس چون انجیل و تورات ذکری از شخص و کتاب «اوستا» به میان نیامده است، بلکه هر جا که خواستند از دیانت کهن ایران نامی به میان آورند تنها به لفظ مجوس اکتفا کرده اند. با این که در قرآن کریم علاوه بر پیامبران اولو العزم، نام عده ای از پیغمبران دیگر نیز آمده است و حتی به نام برخی از آنان سوره مستقل نازل شده است، اگر او واقعا پیغمبر و حتی به ادعای زردشتیان پیامبر اولو العزم بوده و صاحب شریعت بوده، پس چرا در قرآن و انجیل و تورات نامی از او به میان نیامده است؟ معلوم است این موضوع بیشتر باعث نگرانی زردشتیان شده، و لذا خواسته اند پیامبر خود را با نام یکی از پیغمبران مسلم تطبیق بدهند.

خلاصه و نتیجه
درباره دین زرتشت، به عقیده برخی از دانشمندان و دین شناسان، اصل دین زرتشت الهی بوده و اوستا نیز کتاب مقدس آن دین است. در تعبیر قرآن از آنان به عنوان مجوس یاد می شود. قرآن درباره اینکه مجوس از اهل کتاب هستند، تصریح دارد. بنابر این دین زرتشت از ادیان آسمانی بوده است؛ گر چه به مانند دیگر ادیان باستان در طول تاریخ دچار دگرگونی هایی شده است. بنابر این به رغم این که درباره دین زرتشت اختلاف وجود دارد که از ادیان الهی است یا نه، در منابع اسلامی تأکید شده است که دین زرتشت یکی از ادیان الهی بوده و زرتشتیان از اهل کتاب هستند. قرآن به اصالت مذهبی زرتشتیان تصریح میکند. و پیروان این دین را به عنوان صاحب کتاب به رسمیت میشناسد. بر همین اساس در فقه اسلامی زرتشتیان در کنار یهودیان و مسیحیان قرار گرفته اند. در سیره و سنت پیامبر اسلام و ائمه (ع) نیز رهنمودهایی درباره برخورد با زرتشتیان وجود دارد که بیانگر اهل کتاب بودن آنها است.
ابن عباس میگوید: پیامبر اسلام دستور داد از زرتشتیان مقیم یمن جزیه بگیرند. زرتشتیان جزیه دادند و بر آیین خود باقی ماندند.یکی از فرمود: مجوسیان چون دارای کتاب آسمانی بودند، مانند اهل کتاب جزیه میدادند". اسلام شناسان و فقیهان نیز از آنان به عنوان اهل کتاب یاد کرده و تصریح نموده اند که هم برای آنان دین بوده و هم کتاب داشته اند. همچنین از برخی متون و منابع دینی استفاده میشود که برای زرتشتیان کتاب آسمان نیز بوده است. در روایتی از امام علی (ع) آمده است که برای مجوسیان کتاب وجود دارد. مرحوم شیخ طوسی تصریح میکند که برای زرتشتیان کتاب آسمانی وجود دارد. مرحوم علامه طباطبایی عقیده دارد: زرتشتیان دارای کتاب آسمانی و پیامبر بوده، بر این اساس دین زرتشت پذیرفته شده است. در خصوص عدم ذکر دین زرتشت در قرآن باید گفت: عدم ذکر برخی اسامی و ادیان در قرآن بدان معنا نیست که پیامبران و ادیان دیگر وجود ندارد.
در برخی روایات تصریح شده است که تعداد پیامبران 124 هزار بوده و برخی دیگر هشت هزار بیان نموده اند.بیان اسامی همه پیامبران با اهداف قرآن که بیان مسائل مهم و کلیات معارف است، همسویی ندارد. از سوی دیگر در برخی آیات به برخی از اسامی پیامبران و اسامی کتاب های آنان تصریح شده است.در برخی آیات به طور کلی از پیامبران سخن به میان آمده است و در برخی دیگر از بعضی پیامبران با اشاره سخن گفته شده است. (بقره آیه 247، یوسف آیه 60) بیان سرگذشت پیامبران با شیوه های مذکور کفایت میکند.
در قرآن آمده است: «و لقد أرسلنا رسلا من قبلک منهم من لم نقصص» (مؤمن آیه 78) پیش از تو، رسولانی فرستادیم. سرگذشت گروهی از آنان را برای تو بازگو کردیم و گروهی را برای تو بازگو نکرده ایم". از این آیه استفاده میشود که نام گروهی از انبیا و رسولان الهی در قرآن مجید نیامده، و عدد آنها بیش از آن است که در قرآن ذکر شده است". بنابر نظریه استاد شهید مطهری از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، تنها از طریق تعبد یعنی از راه آثار اسلامی می توانیم شریعت زردشت را یک شریعت و آیین توحیدی بدانیم، اما از نظر آثاری که به زردشت منسوب است و به حسب مدارک تاریخی نمی توانم آیین زردشتی را از آیین توحیدی بدانیم. بنابه نظر مرحوم استاد الهامی، محقق این موضوع در دو اثر یاد شده زردشت از اختلافی ترین چهره تاریخ می باشد. اغلب مورخان اسلامی مانند طبری، بلعمی، ابن اثیر، و میر خواند، زردشت را پیامبر نخوانده و او را شاگرد شاگرد ارمیای نبی و یا عزیر نبی دانسته اند. علت اختلاف در تاریخ و آیین زردشتی این است که وی تاریخ درست ندارد و ردپایی از این شخصیت ایرانی در تاریخ گم شده است و در هیچ یک از روایات اسلامی و قرآن مجید و کتب مقدس چون انجیل و تورات ذکری از شخص او، و کتابش (اوستا) سخنی به میان نیامده است، بلکه هر جا خواسته اند از دیانت کهن ایرانی نامی به میان آورند، تنها به لفظ مجوس اکتفا کرده اند. راجع به اختلاف علماء، درباره آسمانی بودن آن نیز باید گفت این یک امر طبیعی است زیرا برداشت بعضی از مفسرین از دین مجوس و صابئین (ستاره پرست ها) این است که ذکر این دو گروه در کنار یهود و نصارا و مسلمین در قرآن کریم به معنای این نیست که دین اینها هم آسمانی باشد بلکه منظور خداوند ذکر نام همه ادیان پر رهرو در آن زمان بود.
منابع:

1- استاد مطهرى، مجموعه آثار، «خدمات متقابل اسلام و ایران»، ج 14، ص 157

2- جان بى ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص 450- 458

3- علامه طباطبائی، ترجمه المیزان، ج14/358 و ص 509، ج 4، ص 358

4- مجله تخصصی کلام، سال 8، شماره 31، مقاله «زردشت» و «اوستا»، نوشته داود الهامى

5- عبدالله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب در جهان، ص 365 به بعد

6- مجله صباح، شماره 7و8، مقاله زرتشت، نوشته رسول رضوى



بنام خدا

نظريه: "آيين زرتشت يكى از اديان الاهی است" به دو طریق قابل اثبات است:
1. ماهيت آموزه‏هاى آيين زرتشت
2. تأييد قرآن بر وحيانى بودن آيين زرتشت

ماهيت آموزه‏هاى آيين زرتشت

الف. ماهيت آيين زرتشت
با توجه به گاتها(1) آيين زرتشت آيينى صددرصد توحيدى است. اغلب محققان زرتشت شناس، آن گاه كه گاتها را بررسى كرده‏اند دريافته‏اند كه زرتشت از توحيدى خالص سخن مى‏گويد. اسطوره‏هاى شرك آميز بعدى، در اوستاى متأخّر و مذهب مانى به انجام رسيد.
در حقيقت پيروان زرتشت توحيد با عظمتى را كه به وسيلۀ او مطرح شده بود؛ مانند دين مسيحيت به چند خدايى تبديل كردند.
مى‏توان نتيجه گرفت كه آيين زرتشت در بدو تولّد خويش، آيينى توحيدى بود و دقّت در گات بر اين نظریه صحّه مى‏گذارد. اما در كتاب اوستا، كتاب مقدس زرتشتيان، نشانه‏هاى چند خدايى آشكار مى‏شود و روح خداى مستقل به شمار مى‏آيد.(2) از همين روى آيينى كه به زرتشت نسبت مى‏دهيم آيينى تحريف شده و دور از آموزه‏هاى نخستين پيام آور خود است.

ب. آموزه‏هاى اعتقادى آيين زرتشت

ألف. خدا در آيين زرتشت: خدایى كه در گاتها به نظارۀ آن مى‏نشينيم، خدايى واحد و خالق همۀ جهان است. خالقى كه به هيچ جا و مكان و زمان و قوم خاصى وابستگى ندارد. در گاتها خداوند، به عنوان علم مطلق، خالق همۀ پديده‏ها، اعظم، رحيم و عادل و قادر بر همه چيز معرفى مى‏شود. با چنين برداشتى جا براى هيچ صنم و بت و خداى درجه دوم باقى نمى‏ماند. (3) قابل توجه اين كه در گاتها، زرتشت (ع) در سيماى يك پيامبر الاهی و در لباس يك موحد واقعى خداوند را در اوج توحيدى مى‏ستايد و دلدادگى آغاز مى‏كند:
"اى خداوند هستى بخش! با فروتنى از تو پرسشى دارم. آيا آن كه دلدادۀ تو است پرستش تو را چگونه بايد به جاى آورد؟ اى مهين دلدار! دلم از مهر تو لبريز است بشود كه ما در پرتو راستى و درستى از ياريت برخوردار گرديم و دلمان از پرتو نور پاك روشن گردد."(4)

ب. جهان در آيين زرتشت: جهان آفريدۀ خدا است و او نگه دارنده و حاكم بر آن. جهان كاملاً به وجود خداوند وابسته است، به گونه‏اى كه بدون اراده و آگاهى او هيچ پديده‏اى رخ نمى‏دهد. اهورامزدا (....خداوند) جهان را با هدفى كاملاً اخلاقى ساخته است.(5)

ج. انسان در آيين زرتشت: دين زرتشت براى انسان منزلت والايى قايل است. انسان پاك و بدون گناه - بر خلاف عقیدۀ مسيحيت كه انسان از همان آغاز تولد نخستين گناه را بر دوش دارد- و آزاد است تا با اختيار خود راه نيكى یا بدى را برگزيند.(6)

د. زندگى پس از مرگ در آيين زرتشت: اين آيين همانند ديگر اديان بر اين باور است كه روح انسان با مرگ جسم از بين نمى‏رود. انسان با توجه به اعمال خويش، به بهشت يا جهنم مى‏رود.(7) در كتاب گاتها تعاليمي وجود دارد كه با تعاليم بخش هاي اوستا متفاوت است. یکی از اصول اين تعاليم كه "دين زرتشتي متقدم" يا "اوليه" خوانده مي شود، عبارت است از (8): انسان پس از مرگ از پل چينود (گزينش) عبور كند؛ پلي كه گناهكاران نمي توانند از آن بگذرند، سرانجام نيكان بهشت و سرانجام بدكاران دوزخ خواهد بود.(9)
گاهى هم به طور اشاره از يك عالم پس از مرگ در گاتها سخن رفته است.(10)

نويسندۀ زرتشتي معاصر نیز جاودانگي روان و بقاي انسان پس از مرگ، پاداش كارهاي نيك و مجازات اعمال زشت،در بهشت و دوزخ و رستاخيز را از پايه ها و بنياد دين زرتشت بر مي شمارد.
به هرحال از عبارت "عبور از پل چينود" شاید بتوان اعتقاد به معاد را به آیین زرتشت نسبت داد.

اما تأييد قرآن بر وحيانى بودن آيين زرتشت
قرآن كريم پيروان زرتشت (ع) را "مجوس" مى‏خواند.(11) بر اساس روايات اسلامى كه از جانب امامان شيعه ‏(ع) به ما رسيده است. مجوس، صاحب كتاب و پيامبر، معرفى مى‏شوند.(12) روايات گوياى آن است كه هسته‏هاى اوليۀ آيين الاهی زرتشت (ع) توسط پيروان، دستخوش تحريف قرار گفته است. پس برداشت صحيح از روايات تنها حكايت از بروز فرآيند تحريف در آيين زرتشت دارد نه حكايت از نوع آن. (13)

پاورقی______________________

1. گاتها مجموعۀ سروده‏هايى است كه 3500 سال قبل طرح گرديد و به زبان شعر راه زندگى شايسته در آن مطرح شد. ر.ك: آشتيانى، جلال الدين، زرتشت، شركت سهامى انتشار، چ 1371، ج 6.
2 . ر.ك: دين‏شناسى تطبيقی، 107. با اين حال برخى انديشمندان زرتشتى برآنند كه آموزه‏هاى آشكار در دوگانه پرستى اوستاى كنونى را با تأويلات فلسفى و عرفانى، موّجه جلوه دهند و كتاب مقدس خويش را از توحيد خالص بدانند.
3 . زرتشت، ص 122، دين‏شناسى تطبيقی، ص 108 و 107.
4 . ر.ك: زرتشت، ص 133.
5 . دين‏شناسى تطبيقی، ص 110 و 109.
6 . دين‏شناسى تطبيقی، ص 110.
7 . همان، ص 112.
8 . اين تعاليم در شش اصل آمده که این نکته در اصل ششم بیان شده است.
9 . اديان آسيايي ، ص 42 و 43 ، به نقل از سيري در اديان زنده جهان(غير اسلام)، عبدالرحيم سليماني اردستاني، ص 112.
10 . تاريخ تمدن، ص 246، ر.ك: دين‏شناسى تطبيقى، ص 112.
11 . حج، 17. "إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيد"ٌ
ترجمه: كسانى كه ايمان آورده‏اند و يهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى‏كند و حق را از باطل جدا مى‏سازد، خداوند بر هر چيز گواه است (و از همه چيز آگاه) ر.ك: مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج‏ 14، ص 40، طباطبايى، محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن.
12 . العروسي الحويزى، عبد على، نور الثقلين، رسولى، محلاتى، قم، مطبعة الحكمة، ج 3، ص 475، الحر العاملى، حسن، وسايل الشيعه، ص 96؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، قم، دارالكتب الاسلامية، ج 1361 ج 14، ص 46.
13. به نقل از مجموعه تحقیقات سایت پاسخگوئی اسلام کوئست، موسسه رواق حکمت.

سلام
در مورد آیین زردشت یک خلط مبحث وجود دارد و آن این است که ثنویت موجود در آیین زردشت اشکالی بر توحید عبادی آنان ندارد. یعنی آنها در عمل کسی را به جز اهورامزدا نمی پرستند. ثنویت آنها مانند اعتقاد اشاعره

سلام. غرض از مزاحمت،اگه میشه چند تا کتاب معرفی کنین که بتونم در مورد زرتشت تحقیق کنم. البته به صورت سیر مطالعاتی باشه ممنون میشم.کتابای مهم زرتشت رو از کجا باید دانلود کنم؟

گمنام;888 نوشت:
[=arial black]از دیر زمان تا کنون بین دین شناسان اختلاف وجود داشته که آیا دین زرتشت آیین توحیدی است، مبتنی بر ثنویت و دوگانگی است؟ اکنون هم نظریه مسلمی در این باره وجود ندارد؛ زیرا در «أوستا» شواهدی بر هر کدام یافت می شود.و اگر مقصود از مجوس که در قرآن (حج آیه 17) و روایات اسلامی ذکر شده زرتشتیان باشد آنها دارای کتاب آسمانی بوده که در اثر سلطه اسکندر به ایران از بین رفته است....
[=arial black]برخی از عقاید زرتشت
[=arial black]برخی از عقاید زرتشت عبارت است از:
[=arial black]1- همه خوبی ها بلکه همه هستی، آفریده اهورا مزدا است.
[=arial black]2- همه پلیدی ها و نیستی ها آفریده اهریمن است.
[=arial black]3- نبرد میان خیر و شر همیشه وجود داشته است.
[=arial black]4- انسان در این میان آزاد و مختار آفریده شده است.
[=arial black]5- آتش سمبل روشنی و پاکی است.
[=arial black]6- زندگی انسان معادی دارد.
[=arial black]7- زرتشت پیامبر مبعوث شده از طرف خداست.

[=arial black]ادامه دارد ....


گمنام گرامی
درود
1- در سرتاسر اوستا، گاتها به عنوان آموزشهای خدایی ستوده شده اند. از این رو کتاب مقدس زرتشتیان اوستا نیست، گاتهاست. در خود گاتها این کتاب مانتره= اندیشه برانگیز و ستوت یسن/یشت= سرودهای ستایش نامیده شده است. برای نمونه در وندیداد برای زدودن دیو= صفتهای ناپسندیده انسان از سرایش گاتها یاد میشود.
2-اشو زرتشت کسانی را که دین زرتشتی را درست آموخته و درست بکار برده اند را مَگَ و انجمن آنها را مَگَوَن (انجمن مغان) و بزرگتر آنها را مَزَ مَگَ =مصمغان نامیده است. در زبانهای ایرانی گ به و، ج،غ دگرگون میشود. مانند انجمن=همگام، خندق=کندگ و کندک، انگوروگ= آنکارا و آنغوره، دروگ=دروج=دروغ، دموگ= دماغ، ویشتاسب=گشتاسب، وناه=گناه و ....
در زبان لاتین هم سه پسوند اوس/اُس (مذکر)، اوم(خنثی) و آ (مونث) به هر اسم میدهند. برای نمونه آلب= سفید، نریان=آلبوس، مادیان= آلبا،استر= آلبوم
مگ هایی که به اروپا رفتند مرد بودند، از این رو پسوند اُس و اوس به آنها دادند maga+os/us= magos/magus این واژه در فارسی میشود= مجوس
بنابراین مگه، مغ، موبد هر سه یک واژه و به معنای کسی است که دین زرتشتی را درست آموخته و درست بکار بسته است.
3- اصلهای هفتگانه ای که نوشته اید، اصلهای زرتشت نیستند. اگر هم باشند از فرهنگ ساسانی است.
4- مگر در اسلام تحریف نشده است؟ از تفاوت میان 72 دو ملت بگیر تا وهابیون.
نکته این نیست که چیزی تحریف شده یا نشده، مهم این است که به کدام یک باور داشته باشید.

گمنام;889 نوشت:

استاد شهید مطهری راجع به انحطاط زرتشتیان می گوید: نقش خدا «اهورا مزدا» با همان ریش و ...به عنوان یک آرم ملی بر روی تابلوهای بسیاری از مؤسسات زرتشتی در عصر حاضر به چشم می خورد و نشانه ای از انحطاط فکری در دوره ساسانی است. زرتشتیان از یک طرف مدعی خداشناسی و توحیدند و «اهورا مزدا» را همان «الله» مسلمین ... معرفی ... از طرف دیگر شکل و شمایل برایش می کشند .. او را به صورت یک بت نمایش می دهند. وی در ادامه می گوید: «چنانکه می دانیم ایرانیان مسلمان آنجا که تعبیرات اسلامی را به لغت فارسی ترجمه کرده اند کلمه «الله» را به «خدا» ترجمه کرده اند که ظاهرا مخفف «خود آی» است، یعنی نا آفریده شده. ایرانیان مسلمان کلمه «الله» را هرگز به «اهورا مزدا» ترجمه نکرده اند، بدین جهت که کلمه «اهورا مزدا» بین زرتشتیان آنقدر مفهوم تجسم پیدا کرده بود که آن فرزانگان شایسته ندیدند آن را ترجمه کلمه «الله» قرار دهند». از گفتار استاد چنین استفاده می شود که ممکن است کلمه «اهورا مزدا» ...

گمنام گرامی
درود
حیف که استاد مطهری زنده نیستند تا از ایشان بپرسم، شما پاسخ دهید که سند ایشان برای این ادعای ایشان چیست. اگر نگاره مرد بالدار را میگویید، آن را ما فروهر/فروردین مینامیم و نمادی از هدایت الهی است. نه خداوند. اگر سنگ نگاره های ساسانی و هخامنشی را میگوید، کدام سند است که این ها را اهورامزدا نامیده است. ببنید اینکه کریستین سن گفته سند نیست. او از چه سندی بهره برده است.
شما در حدیث و روایت چه اندازه وسواس دارید که راوی کیست و چیست و ... به ما که میرسید تنها روایتی که سیاه نمایی میکند نشان میدهید و تایید میکنید؟
واژه خدا کوتاه شده خود آ نیست، همانگونه که تبریز هیچ ربطی به تب و ریختن آن ندارد و همدان هم به معنی همه دانا نیست.
این واژه در اوستا به گونه خوتو ذاتو آمده است. خوتو همان خود در فارسی است. ذاتو هم داد، دادگاه، دادگستری و ... است. پس خوتوذاتو=خوذا=خذا=خدا به معنای کسی که است که داد= قانون را خودش مینویسد.
در زمان ساسانیان خدا یک واژه مقدس نبود و صفتی انسانی بود. به مردی که رییس خانواده بود میگفتند خانه خدای همینگونه کدخدا، دهخدا، کشورخدای، نا(و)خدا یکی بر سر شاخ و بن میبرید *** خداوند بستان نظر کرد و دید...
اتفاقا برعکس، چون الله را مالک و ارباب تعریف کرده بودند، ایشان نام الله را خدا(=ارباب) و نام انسان (عبدالله) را بنده خدا گزاردند.

[="darkgreen"]
شیخ الشیعه و امام المحدیثین شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب التوحید خود در صفحه 306 چنین میفرماید:
شخصی در جمع از امام علی علیه السلام پرسید: زرتشتیان دارای کتاب آسمانی نیستند و پیامبری نداشته اند !پس چرا از آنها جزیه گرفته می شود؟ (منظور این شخص این بود که :نباید به آنها اجازه فعالیت داد) امام فرمود: بله، خداوند بر آنها کتاب نازل کرد و پیامبری را برای آنها فرستاد تا اینکه یک شب پادشاهی از آنان در حال مستی با دخترش آمیزش کرد (طبق روایتی دیگر که در جای دیگری بیان شده است با خواهر و مادرش آمیزش کرد) صبح مردم خبر شدند و به عنوان اعتراض مقابل درب کاخ تجمع کردند.
شاه عمل خود را چنین توجیه کرد که فرزندان حضرت آدم هم با یکدیگر ازدواج کردند (به این صورت ازدواج با محارم را جایز دانست) مردم نیز پذیرفتند. پس از این قضیه خداوند، علم و کتاب الهی را از آنها گرفت.( یعنی آنها را از مومنین به دین و کتاب زردشت قرار نداد.)

و شیخ حر عاملی در جلد یازدهم کتاب شریف وسائل الشیعه در صفحه نود و ششم نقل میکنند:
مشرکان مکه از پیامبر(ص) تقاضا کردند از آنها جزیه بگیرد و اجازه بت پرستی به آنها بدهد. حضرت فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمی‏گیرم. آنها در پاسخ نوشتند: تو چگونه چنین می‏گویی در حالی که از مجوس منطقه‌ی هجر جزیه گرفته‏ای؟! پیامبر(ص) فرمود: مجوس پیامبری داشتند و کتاب آسمانی، پیامبرشان را به قتل رساندند، و کتاب او را آتش زدند.

و محدث نوری در کتاب مستدرک الوسائل جلد 11 صفحه 101 چنین نقل مینماید:
امام علی(ع): مجوسیان اهل کتابند اما امر آنها مندرس و زائل شد.

و مجددا شیخ الشیعه و امام المحدیثین شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب من لا یحضره الفقیه خود جلد 2 صفحه 53 چنین میفرماید:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به همان صورت که با اهل کتاب رفتار می کنید، با زردشتیان رفتار کنید.
(توضیح این روایت اینکه از نظر شیخ صدوق رضوان الله علیه زردشتیان اهل کتاب نیستند و بنا به مصالحی حکم شده است که مانند اهل کتاب با ایشان برخورد شود اما از روایات دیگر و نیز نظر محدثینی همچون شیخ مفید رضوان الله علیه نتیجه گرفته میشود که هدف از این کلام این بوده است که آنها اهل کتاب بی کتابند یعنی ایشان پیشتر کتاب داشته اند ولی اکنون کتابی ندارند.)
آنچه که از این احادیث بر میآید این ست که از منظر اسلام،زردشتیان، اهل کتاب محسوب میشوند اما بدلایل مختلفی که از روایات بذهن میرسد ظاهرا" کتاب ایشان نیز چون کتب یهود و نصارا مورد تحریف قرار گرفته است و چه بسا بسیار تحریف عظیم تر بوده باشد.در سیر تحقیقی این مقاله لاجرم باید به بررسی کامل ادیان و فرق دیگر بپردازیم تا ان شاء الله صراط هدایت روی نماید.
ابتدا به بررسی روایاتی که گذشت میپردازیم تا تصویری جامع از نگاه اسلام به زردشت و زردشتیان به ما روی نهد:
در روایت اولی که نقل شد حضرت مولانا علی بن ابی طالب سلام الله علیهما میفرمایند:که خداوند کتابی به آنها داد و پیامبری برایشان فرستاد!
چند نکته در این مقام قابل بررسی ست:
اول اینکه از ظاهر این روایت بر میآید که ارسال پیامبر و کتاب برای قوم یک منقبت و موهبت الهی محسوب میشود بنابرین خداوند بر سر زردشتیان منت نهاده و موهبت خویش را بر ایشان ارزانی داشت.
و در ادامه روایت بحث پادشاهی پیش میآید که بدان فعل زشت مرتکب شد و باب گناهی نابخشودنی را گشود.در آن زمان که مردم و علما در برابر او سکوت کردند و کسی جانب حق و انصاف را نگرفت خداوند آن رحمت و موهبت را از این قوم باز پس گرفت.اما چگونه کتابی که نازل شده است را میتوان باز پس گرفت؟
پاسخ به این سوال روشن است و این سوال به دو صورت قابل پاسخگویی ست:
پاسخ اول اینکه خداوند نور ایمان را از باطن این خلق خارج کرد و ایشان را از مومنین به دین،کتاب و شریعت زردشت قرار نداد.
پاسخ دوم اینکه جلوی تحریف کتاب را نگرفت و بزرگان دین به میل خود کتاب زردشت را تحریف کردند.البته در بخشهای بعدی مقاله درباره تحریف تمام کتب آسمانی گذری خواهیم زد.ان شاء الله.

مقاله زرتشت شناسی علیرضا هاشم پور
[/]

life313;119272 نوشت:

شیخ الشیعه و امام المحدیثین شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب التوحید خود در صفحه 306 چنین میفرماید:
شخصی در جمع از امام علی علیه السلام پرسید: زرتشتیان دارای کتاب آسمانی نیستند و پیامبری نداشته اند !پس چرا از آنها جزیه گرفته می شود؟ (منظور این شخص این بود که :نباید به آنها اجازه فعالیت داد) امام فرمود: بله، خداوند بر آنها کتاب نازل کرد و پیامبری را برای آنها فرستاد تا اینکه یک شب پادشاهی از آنان در حال مستی با دخترش آمیزش کرد (طبق روایتی دیگر که در جای دیگری بیان شده است با خواهر و مادرش آمیزش کرد) صبح مردم خبر شدند و به عنوان اعتراض مقابل درب کاخ تجمع کردند.
شاه عمل خود را چنین توجیه کرد که فرزندان حضرت آدم هم با یکدیگر ازدواج کردند (به این صورت ازدواج با محارم را جایز دانست) مردم نیز پذیرفتند. پس از این قضیه خداوند، علم و کتاب الهی را از آنها گرفت.( یعنی آنها را از مومنین به دین و کتاب زردشت قرار نداد.)

و شیخ حر عاملی در جلد یازدهم کتاب شریف وسائل الشیعه در صفحه نود و ششم نقل میکنند:
مشرکان مکه از پیامبر(ص) تقاضا کردند از آنها جزیه بگیرد و اجازه بت پرستی به آنها بدهد. حضرت فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمی‏گیرم. آنها در پاسخ نوشتند: تو چگونه چنین می‏گویی در حالی که از مجوس منطقه‌ی هجر جزیه گرفته‏ای؟! پیامبر(ص) فرمود: مجوس پیامبری داشتند و کتاب آسمانی، پیامبرشان را به قتل رساندند، و کتاب او را آتش زدند.

و محدث نوری در کتاب مستدرک الوسائل جلد 11 صفحه 101 چنین نقل مینماید:
امام علی(ع): مجوسیان اهل کتابند اما امر آنها مندرس و زائل شد.

و مجددا شیخ الشیعه و امام المحدیثین شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب من لا یحضره الفقیه خود جلد 2 صفحه 53 چنین میفرماید:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به همان صورت که با اهل کتاب رفتار می کنید، با زردشتیان رفتار کنید.
(توضیح این روایت اینکه از نظر شیخ صدوق رضوان الله علیه زردشتیان اهل کتاب نیستند و بنا به مصالحی حکم شده است که مانند اهل کتاب با ایشان برخورد شود اما از روایات دیگر و نیز نظر محدثینی همچون شیخ مفید رضوان الله علیه نتیجه گرفته میشود که هدف از این کلام این بوده است که آنها اهل کتاب بی کتابند یعنی ایشان پیشتر کتاب داشته اند ولی اکنون کتابی ندارند.)
آنچه که از این احادیث بر میآید این ست که از منظر اسلام،زردشتیان، اهل کتاب محسوب میشوند اما بدلایل مختلفی که از روایات بذهن میرسد ظاهرا" کتاب ایشان نیز چون کتب یهود و نصارا مورد تحریف قرار گرفته است و چه بسا بسیار تحریف عظیم تر بوده باشد.در سیر تحقیقی این مقاله لاجرم باید به بررسی کامل ادیان و فرق دیگر بپردازیم تا ان شاء الله صراط هدایت روی نماید.
ابتدا به بررسی روایاتی که گذشت میپردازیم تا تصویری جامع از نگاه اسلام به زردشت و زردشتیان به ما روی نهد:
در روایت اولی که نقل شد حضرت مولانا علی بن ابی طالب سلام الله علیهما میفرمایند:که خداوند کتابی به آنها داد و پیامبری برایشان فرستاد!
چند نکته در این مقام قابل بررسی ست:
اول اینکه از ظاهر این روایت بر میآید که ارسال پیامبر و کتاب برای قوم یک منقبت و موهبت الهی محسوب میشود بنابرین خداوند بر سر زردشتیان منت نهاده و موهبت خویش را بر ایشان ارزانی داشت.
و در ادامه روایت بحث پادشاهی پیش میآید که بدان فعل زشت مرتکب شد و باب گناهی نابخشودنی را گشود.در آن زمان که مردم و علما در برابر او سکوت کردند و کسی جانب حق و انصاف را نگرفت خداوند آن رحمت و موهبت را از این قوم باز پس گرفت.اما چگونه کتابی که نازل شده است را میتوان باز پس گرفت؟
پاسخ به این سوال روشن است و این سوال به دو صورت قابل پاسخگویی ست:
پاسخ اول اینکه خداوند نور ایمان را از باطن این خلق خارج کرد و ایشان را از مومنین به دین،کتاب و شریعت زردشت قرار نداد.
پاسخ دوم اینکه جلوی تحریف کتاب را نگرفت و بزرگان دین به میل خود کتاب زردشت را تحریف کردند.البته در بخشهای بعدی مقاله درباره تحریف تمام کتب آسمانی گذری خواهیم زد.ان شاء الله.

مقاله زرتشت شناسی علیرضا هاشم پور

life313
درود
اگر اینگونه و با این روش بخواهید زرتشت را بررسی کنید، باید نوشته سلمان رشدی و طالبان و وهابیان را هم سند اسلام بگیرید.

سند شما به استناد خود قرآن باید قرآن یا عین سخن محمد (ص) باشد.
بارها در همین آسکدین نشان داده ام که چرا نقل قول نمیتواند سند 100% باشد.

موبدیار مهران;119537 نوشت:

life313
درود
اگر اینگونه و با این روش بخواهید زرتشت را بررسی کنید، باید نوشته سلمان رشدی و طالبان و وهابیان را هم سند اسلام بگیرید.

سند شما به استناد خود قرآن باید قرآن یا عین سخن محمد (ص) باشد.
بارها در همین آسکدین نشان داده ام که چرا نقل قول نمیتواند سند 100% باشد.

[="DarkGreen"]

بسم الله الرحمن الرحیم

موبد یار گرامی

ما در جای دیگر مشغول مناظره پیرامون زردشت هستیم و شما پاسخ ان را پس از چند روز ندادید حال اینجا ایراد از پاسخ میگیرید؟!!!

http://www.askdin.com/showthread.php?t=10737&page=45
به این مسیر مراجعه بفرمایید و بررسی علمی را ادامه دهید.

اما پیرامون این پیام:

این را برای شما قرار ندادم بلکه موضوع این شاخه ایجاب میکرد که چنین پیامی در آن قرار بگیرد تا همه مسلمین بدانند سرنوشت زردشتی گری از نظر اسلام چه بوده است.
پاسخ شما را در آدرسی که ذکر شد داده ام.ان شاء الله مراجعه بفرمایید و جوابتان را بگیرید و پاسخی به بنده بدهید که دیر زمانیست در انتظار حضورتان هستم.

مع السلام علی من التبع الهدی
[/]

life313;119559 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

موبد یار گرامی

ما در جای دیگر مشغول مناظره پیرامون زردشت هستیم و شما پاسخ ان را پس از چند روز ندادید حال اینجا ایراد از پاسخ میگیرید؟!!!

http://www.askdin.com/showthread.php?t=10737&page=45
به این مسیر مراجعه بفرمایید و بررسی علمی را ادامه دهید.

اما پیرامون این پیام:

این را برای شما قرار ندادم بلکه موضوع این شاخه ایجاب میکرد که چنین پیامی در آن قرار بگیرد تا همه مسلمین بدانند سرنوشت زردشتی گری از نظر اسلام چه بوده است.
پاسخ شما را در آدرسی که ذکر شد داده ام.ان شاء الله مراجعه بفرمایید و جوابتان را بگیرید و پاسخی به بنده بدهید که دیر زمانیست در انتظار حضورتان هستم.

مع السلام علی من التبع الهدی


آقای لایف 313
درود
بنا بر نص صریح قرآن سند شما برای اسلام قرآن و عین سخن محمد (ص) است. هر چیزی فرای آن میشود بدعت یا تفسیر به رای یا مصادره به مطلوب.
آیا سوره مایده آیه 48 را خوانده اید؟
یا آیه بقره سوره های 132 و 133 یا آل عمران آیه های 84 و 85 را؟

موبدیار مهران;121695 نوشت:
آقای لایف 313
درود
بنا بر نص صریح قرآن سند شما برای اسلام قرآن و عین سخن محمد (ص) است. هر چیزی فرای آن میشود بدعت یا تفسیر به رای یا مصادره به مطلوب.
آیا سوره مایده آیه 48 را خوانده اید؟
یا آیه بقره سوره های 132 و 133 یا آل عمران آیه های 84 و 85 را؟

[="royalblue"]
بسم الله الرحمن الرحیم

دوست گرامی جناب موبدیار مهران

بنده در شگفتم شما با اینهمه توان تحقیقاتی چرا هنوز پاسخ به سوال بنده نداده اید که ریشه این اعتقاد شما از کجا امده.برادرم هر روز شبهه ای میکنید و پاسخ میدهم

حداقل شما هم پاسخی دهید

این گاتها از کجا امده اند؟

و اما پاسخ به شما

اول کجای نص قرآن آمده است هر چیزی جز قرآن تفسیر به رای است؟

چرا بی دلیل تهمت میزنید؟آیا این در پندار نیک به شما اموخته شده است؟

گفتار نیکتان بی سند گوییست؟

نیک آیینیست اگر چنین باشد

تا زمانی که سند برای تفسیر به رای نیاورید بنده عقیده بر دروغگویی و تهمت شما دارم.(نقل قول از خودتان )
[/]

موبدیار مهران;121695 نوشت:
آیا سوره مایده آیه 48 را خوانده اید؟
یا آیه بقره سوره های 132 و 133 یا آل عمران آیه های 84 و 85 را؟

[="RoyalBlue"]
اما آیات 132 و 133 بقره

وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيعْقُوبُ يا بَنِي إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ(البقرة/132)

و ابراهيم و يعقوب (در واپسين لحظات عمر،) فرزندان خود را به اين آيين، وصيت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خويش گفتند:) «فرزندان من! خداوند اين آيين پاک را براي شما برگزيده است؛ و شما، جز به آيين اسلام [= تسليم در برابر فرمان خدا] از دنيا نرويد!»

أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ(البقرة/133)

آيا هنگامي که مرگ يعقوب فرا رسيد، شما حاضر بوديد؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چيز را مي‌پرستيد؟» گفتند: «خداي تو، و خداي پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يکتا را، و ما در برابر او تسليم هستيم.»
[="Red"]
این آیه ها چه ربطی به بحث دارند؟!!![/]
[="Magenta"]
حرف مسلمین این است که تا زمانی که پیامبر پسین نیامده اسلام دین پیامبر پیشین است
و پس از آن دین پیامبر پسین اسلام است
تا زمانی که عیسی نبود دین موسی اسلام بود
و پس از آن دین عیسی اسلام شد
و در پایان اسلام دین ختم رسل محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است
[/]
پیشتر هم این شبهه را وارد نمودم و آن را بی سند رد نمودید

چند بار باید یک سوال را بشما پاسخ دهم و شما به تنها پرسش بنده پاسخ ندهید؟
[="DarkOrange"]
گاتها از کجا امده اند؟؟؟؟؟[/]

و اما آیات 84 و 85 آل عمران

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَينَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِي مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ(آل عمران/84)

بگو: «به خدا ايمان آورديم؛ و (همچنين) به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده؛ و آنچه به موسي و عيسي و (ديگر) پيامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در ميان هيچ يک از آنان فرقي نمي‌گذاريم؛ و در برابر (فرمان) او تسليم هستيم.»

وَمَنْ يبْتَغِ غَيرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ(آل عمران/85)

و هر کس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) آييني براي خود انتخاب کند، از او پذيرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زيانکاران است.[="#ff8c00"]

حداقل چیزی نگویید که خود در آن بمانید

این چه ربطی داشت که شما بر ان استناد میکنید؟

خب تسلیم در برابر اوامر ایشان که باکی نیست
[/]
هیچ مسلمانی موسی و عیسی علیهما السلام را رد نمیکند

بلکه بر آن بشدت تایید و تاکید دارد
[/]
این چه ربطی داشت که شما سعی در مصادره آن دارید؟!!!!

نکند نام زردشت هم در آن آمده است؟!!!!

بنده خدا اگر اسلام شما را تایید نکند شما چطور میخواهید صحت خود را اثبات کنید؟

شما در اثبات گاتها که ریشه اعتقادی شماست مانده اید و یک سند تا کنون ارائه نکرده اید

حال میخواهید ریشه حدیث را بزنید؟!!!!

الحق و الانصاف باید گفت:

خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی
[/]

[="purple"] و اما آیه 48 سوره مائده

وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَينَ يدَيهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيمِنًا عَلَيهِ فَاحْكُمْ بَينَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَينَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ(المائدة/48)

و اين کتاب [= قرآن‌] را به حق بر تو نازل کرديم، در حالي که کتب پيشين را تصديق مي‌کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامي که خدا نازل کرده، در ميان آنها حکم کن! از هوي و هوسهاي آنان پيروي نکن! و از احکام الهي، روي مگردان! ما براي هر کدام از شما، آيين و طريقه روشني قرار داديم؛ و اگر خدا مي‌خواست، همه شما را امت واحدي قرارمي‌داد؛ ولي خدا مي‌خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد؛ (و استعدادهاي مختلف شما را پرورش دهد). پس در نيکيها بر يکديگر سبقت جوييد! بازگشت همه شما، به سوي خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف مي‌کرديد؛ به شما خبر خواهد داد.

شما به این آیه استناد میکنید؟[="magenta"]

خدا خیرتان بدهد این آیه بصراحت دارد میگوید اگر امتی واحد نیستید دلیلش ابتلا و امتحان است
[/][="red"]
یعنی ای موبدیار زردشتی که در پاسخ به ریشه اعتقاداتت مانده ای

بدان و آگاه باش این امتحان خداوند است برای تو

که آیا آنقدر بر ایمانت مستحکم هستی که بتوانی از آن دفاع کنی یا تنها آن را از قصه های شبانه پدر بزرگ و مادر بزرگت آموخته ای
[/]
بعد هم بجای اینکه اینقدر سوال بپرسید و حواله بدهید این 5 آیه را کپی میکردی و اینهمه را را را نمیکردید

بله همه را خوانده و را میدانم که را هیچ ربطی به سخن شما ندارد

الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
(الزمر/18)

این آیه دقیقا با شما صحبت میکند[="darkorange"]

میگوید یا سند بیاورید که گاتها از کجا امده اند یا بپذیرید که دینتان بر پایه اوهام استوار است[/]

مع السلام علی من التبع الهدی
[/]

لایف 313
درود
زحمت کشیدید و آیه هایی که نوشته بودم آوردید.
تفسیر به رای شما همین است که در این آیه ها، اسلام و مسلم را فعل و صفت گرفتید. ولی در سوره آل عمران آنجا که خداوند میگوید جز اسلام دینی را نمیپذیرد، اسلام را نام خاص میگیرید برای دین محمد (ص).

موبدیار مهران;121753 نوشت:
لایف 313
درود
زحمت کشیدید و آیه هایی که نوشته بودم آوردید.
تفسیر به رای شما همین است که در این آیه ها، اسلام و مسلم را فعل و صفت گرفتید. ولی در سوره آل عمران آنجا که خداوند میگوید جز اسلام دینی را نمیپذیرد، اسلام را نام خاص میگیرید برای دین محمد (ص).

[="blue"]بسم الله الرحمن الرحیم

جناب موبدیار مهران غیبی بزرگوار

شمایی که هنوز در اثبات صحت و سند گاتهای خود در مناظره مانده اید دست به تفسیر قران هم میزنید؟!!!

دست شما درد نکند.خسته نباشید.حقیقتا برای بنده و امثال بنده این فعل شما نشان از تسلط شما بر جمیع مطالب و پایه های علمی ست
[="red"]
حال که اینهمه میدانید قربان دستت اثبات کنید گاتها که پایه دین شماست از کجا آمده است[/]

مع السلام علی من التبع الهدی[/]

[="darkgreen"]سلام
بر پیامبر نیک منش اشو زرتشت(ع)

سلام برتو که خدا تو را فرستاد تا به بندگان خدا راه نیک را بیاموزانی
و منش نیک
و گفتار نیک را توصیه کردی

ای پیامبر ایا سخنی بی سند نیک منشی است؟

آیا ندانستن
نپرسیدن
و پافشاری به جهل منش و کردا و گفتار نیک است؟

و سلام
بر پیروان محمد رسول الله(ص) که به راستی پیرو اشو زرتشت (ع) هستند

و راه منش و گفتار و کردار نیک را برگزیدند
و درخشان ترین راه را اختیار کردند
که همان راه حق است
و راه درستی
و حمایت از دین خدا
[/]

موبدیار مهران;79758 نوشت:

حیف که استاد مطهری زنده نیستند تا از ایشان بپرسم، شما پاسخ دهید که سند ایشان برای این ادعای ایشان چیست. اگر نگاره مرد بالدار را میگویید، آن را ما فروهر/فروردین مینامیم و نمادی از هدایت الهی است. نه خداوند. اگر سنگ نگاره های ساسانی و هخامنشی را میگوید، کدام سند است که این ها را اهورامزدا نامیده است. ببنید اینکه کریستین سن گفته سند نیست. او از چه سندی بهره برده است.

با سلام
جناب مهران شاگردان شهید مطهری جواب شما را میدهند !
[=Verdana]و بنده به عنوان یکی از کوچکترین آنها جواب شما را میدهم !
اولا :چطور است نمادی که متعلق به شما نیست در مورد ان تحقیق نکردید !! [=Verdana]از آنجا که هیچ نشانه‌ای از کاربرد این نگاره در عصر ساسانی (زمان پیدایش و گسترش آن دین) تا به دوران معاصر به دست نیامده است؛ آشکارا دانسته می‌شود که نگاره گوی بالدار ارتباطی با دین زرتشتی نداشته است.
همچنین می‌دانیم که علیرغم کاربرد فراوان این نگاره در آثار هخامنشی، برای یکبار هم نام فروهر یا مفهوم آن، در هیچیک از کتیبه‌های هخامنشی و حتی در «گاثا/ گاتها»ی زرتشت دیده نشده است.
[=Verdana] توصیف و تفسیرهایی که امروزه در باره این نگاره و با نام «فروهر» گفته می‌شود، عملی مبتنی بر ذوق و قریحه و تخیلات برای زرتشتی قلمداد کردن این نشان بوده و از اسناد و مدارک و روش‌های پژوهشی به اندازه‌ای دور است که نیازی به تحلیل و نقد بیشتر آن نیست.

[=Verdana]«گوی بالدار» یکی از نگاره‌ها و نشان‌هایی است که به فراوانی در میان مردمان باستان بکار می‌رفته و نمونه‌های بسیاری از آن تاکنون شناخته شده و به دست آمده است.
[=Verdana]

[=Verdana]نام «گوی بالدار» برای این نشان به این دلیل انتخاب شده و بکار رفته که از سویی دانسته نیست چنین نگاره‌ای در زمان تداول خود چه نام یا عنوانی داشته، و از سوی دیگر، بدون هیچ پیش‌فرضی، تنها ناظر بر شکل ظاهری و عینی آنست.
[=Verdana]شواهد ملموس موجود که در ادامه آورده می‌شوند، نشان می‌دهد که هر یک از اجزای این نگاره- پیش از ترکیب نهایی- به گونه مستقل بکار می‌رفته‌اند و به مرور زمان با یکدیگر تلفیق می‌گردند و ساختاری نهایی می‌یابند.
[=Verdana]اجزای منفرد این نشان، یعنی گوی و بال و مرد-خدا، دارای قدمتی بیشتر و توزیع جغرافیایی پهناورتری است؛ اما شکل نهایی آن از حدود سده نهم تا چهارم پیش از میلاد (به مدت حدود پانصد سال) از نیمه غربی ایران تا تونس و شمال غرب آفریقا گستردگی داشته است.

[=Verdana] شواهدی از این نشان (مگر به گونه‌ای بسیار استثنایی) در نیمه شرقی ایران، فرارود (ماوراءالنهر)، افغانستان، هند، چین و نیز در میان دیگر تمدن‌های کهن دیده نشده است.
[=Verdana]در اینجا توضیح این نکته نیز ضروری به نظر می‌آید که در سالیان اخیر، گاه از این نگاره با نام «فروهر» و نشان دینی زرتشتیان یاد می‌شود و برای رمزگشایی اجزای آن، سخنان نادرست فراوانی بازگو می‌شود.

[=Verdana]از آنجا که هیچ نشانه‌ای از کاربرد این نگاره در عصر ساسانی (زمان پیدایش و گسترش آن دین) تا به دوران معاصر به دست نیامده است؛ آشکارا دانسته می‌شود که نگاره گوی بالدار ارتباطی با دین زرتشتی نداشته است.

[=Verdana] همچنین می‌دانیم که علیرغم کاربرد فراوان این نگاره در آثار هخامنشی، برای یکبار هم نام فروهر یا مفهوم آن، در هیچیک از کتیبه‌های هخامنشی و حتی در «گاثا/ گاتها»ی زرتشت دیده نشده است.

[=Verdana]توصیف و تفسیرهایی که امروزه در باره این نگاره و با نام «فروهر» گفته می‌شود، عملی مبتنی بر ذوق و قریحه و تخیلات برای زرتشتی قلمداد کردن این نشان بوده و از اسناد و مدارک و روش‌های پژوهشی به اندازه‌ای دور است که نیازی به تحلیل و نقد بیشتر آن نیست.
[=Verdana]



نمودار روند دگرگونی و تکامل نشان گوی بالدار

نشان باستانی «گوی بالدار»، برای همگان شناخته شده است.
در متداول‌ترین گونه این نگاره، یک گوی با دو بال در طرفین و مرد-خدایی در میانه آن دیده می‌شود که گاه حلقه یا گلی را در دست، و نقش ستاره‌ای را بر بالای سر دارد.
نگاره گوی بالدار از حدود سده نهم پیش از میلاد در سراسر سرزمین‌های آسیای غربی و از جمله در نیمه غربی ایران روایی داشته، اما هر یک از اجزای اصلیِ آن، یعنی گوی، بال و مرد-خدا، پیش از ترکیب نهایی آن، از زمان‌های دورتر کاربرد داشته است.
نقش گوی یا چنبره میانه، از خورشید الهام گرفته شده است که خاستگاه بسیاری از باورهای آیینی مردمان باستان بوده و تا امروز نیز تأثیر فراوان خود بر آیین‌های نیایشی را حفظ کرده است.
نشان خورشید، به گونه مستقل و بدون بال در نگاره‌های باستانی فراوانی دیده شده است.
نقش بال و دم در پیرامون گوی، از پرنده بلندآوازه و گرامی مردمان باستان، یعنی شاهین/ عقاب برگرفته شده است.
نقش شاهین نیز خود به تنهایی و پیش از اینکه در این ترکیب نهایی راه یابد، در آثار هنری مردمان آسیای غربی به فراوانی دیده شده است.
مردمان باستان شباهت‌هایی میان خورشید و شاهین را احساس می‌کردند و آن دو را از آن یکدیگر می‌دانستند.

[=Verdana] از یک سو، خورشید به هنگام طلوع و غروب در افق و یا در پشت ابرها، آشکار همراه با دو بال به دیده می‌آید و از دیگر سو، شاهین نیز به عنوان بلندپروازترین و دورپروازترین پرندگان، نزدیکترین موجودات زمینی به خورشید دانسته می‌شده است.
نقش خورشید و شاهین، پس از مدتی در یکدیگر ادغام می‌گردند و نگاره گوی بالدار را بر می‌سازند.
در هنر مصر باستان، نگاره «هور/ هُـروس» (خدای خورشید) با سری به مانند شاهین نشان داده می‌شده است.
اما دیگر عضو اصلی این نشان، یعنی نگاره مرد-خدا نیز پیش از ترکیب نهایی، به شکل مستقل در آثار هنری مردمان شرق باستان به فراوانی بکار رفته است.
در این نگاره‌ها، مردی نمایانیده شده است که تاج یا کلاهی ستاره آذین بر سر و یک حلقه یا گلی را در دست دارد در حالی که دست دیگر خود را به نشانه شناخته شده درود و تهنیت، تا نیمه بالا آورده است.
در سراسر سرزمین‌هایی که این نگاره در آنها فرادست آمده است، آشکارا بر اینهمانی آن با سیاره مشتری و خدا یا خدای بزرگ تأکید شده است و می‌دانیم که در باورهای کهن، سیاره مشتری تجلیگاه و نماد کیهانی خداوند بوده است.
این خدای بزرگ که در سیاره مشتری متجلی می‌شده است در میان اقوام گوناگون یکسان می‌بوده، اما نام‌های متفاوتی داشته است.
ایرانیان او را با نام «اهورَه‌مزدا/ اورمزد/ هُـرمزد» می‌شناخته‌اند و بابلیان نام «مَـردوک/ اَمَـر اوتو» را بر آن نهاده بودند که ظاهراً با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» و پهلوی «اَمورداد» و فارسی «مرداد» اینهمانی دارد. همچنین یونانیان او را «زئوس»، اورارتوییان «خالدی»، کاسیان «اَشوریاش- مَـزوتاش» و آشوریان او را «آشور» می‌نامیدند که گونه‌ای دیگر از نام اهورا است.

نام اورمزد یا هرمزد در متون پهلوی و ادبیات فارسی به فروانی برای سیاره مشتری بکار رفته است.
از آنجا که یک دور کامل سیاره مشتری (اورمزد) در منطقه‌البروج ۱۱٫۸ سال به درازا می‌انجامد، در برخی از نگاره‌های گوی بالدار، بال‌های نگاره را در ردیف های یازده‌گانه و یا دوازده‌گانه رسم می‌کرده‌اند.
نگاره گوی بالدار را گاه عضو دیگری نیز همراهی می‌کند که همانا نقش ستاره‌ای هشت‌پر است.:Sham:
ستاره هشت‌پر از دیرباز در آثار هنری شرق سیاره «آناهید/ ناهید/ آناهیتا» و ایزدبانوی منسوب به آنرا افاده می‌کرده است که ظاهراً برای نخستین بار توسط اقوام «کاسی» از ایران به میاندورود/ بین‌النهرین برده شد.
[=Verdana]

بجز این، در نگاره گوی بالدار نمادهای متنوع دیگری همچون مار و کمان نیز بکار می‌رفته است.
به نظر می‌آید که ترکیب تمامی نشان‌های نیایشی در شرق باستان و فراهم دیدن نگاره‌ای که حامل نشان‌های ویژه بسیاری از اقوام و ادیان در آن زمان بوده، کوششی برای همبستگی و یگانگی مردمان بوده است.
به ویژه که در بسیاری از نسخه‌های این نگاره، گل یا حلقه پیمانی نیز در دست اهورامزدا دیده می‌شود.
نگاره گوی بالدار در دوران هخامنشیان به نهایی‌ترین شکل خود دست می‌یابد که در کتیبه داریوش بزرگ در بیستون و نیز در سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید به فراوانی دیده شده و عملاً به عنوان نشان ویژه و ملی و فراگیر هخامنشیان به کار بسته می‌شود.
اما پس از عصر هخامنشی، استفاده از این نشان برای همیشه و در همه سرزمین‌ها فراموش می‌شود و نگاره گوی بالدار نیمه‌تمام بر آرامگاه صخره‌ای داریوش سوم در نزدیکی تخت‌جمشید، آخرین نمونه این نشان و نماد دیرینه باستانی است.

گوی خورشید


گوی خورشید بر روی سفال پیش‌تاریخی
تپه گیان، نهاوند

نقش گوی یا دایره/ حلقه به تنهایی و پیش از آنکه با عناصر دیگری ترکیب و تلفیق شود، در آثار هنری مردمان باستان بکار می‌رفته است.
[=Verdana] عنوان «گوی» برای این نگاره به این دلیل مناسب‌تر از عنوان‌های حلقه یا دایره یا صفحه است که در بسیاری از نقش‌برجسته‌ها و از جمله سنگ‌نگاره‌های هخامنشی، به شکل محدب حجاری شده و بر کروی بودن آن تأکید شده است.

منظور از گوی یا دایره در نگاره‌های باستانی، عمدتاً گوی خورشید و در مواردی معدود (بخصوص هنگامی که ستاره‌ای هشت‌پر در میان داشته باشد) سیاره ناهید/ زهره، و نیز گردش کیهان و فلک با مرکزیت ستاره قطبی و دو صورت فلکی پیراقطبی خرس بزرگ و کوچک (دب اکبر و اصغر) را افاده می‌کرده است.
[=Verdana]خورشید درخشان‌ترین جرم آسمانی و بزرگترین سیارات بوده است. تأثیر گسترده خورشید بر روی زندگی زمینیان و وابستگی عمیق مردم بدان موجب شده تا خورشید محبوب‌ترین و توجه‌برانگیزترین پدیده پیرامونی بشر- چه بر روی زمین و چه بر پهنه آسمان- باشد.[=Verdana]
[=Verdana]از نگاه مردمان باستان، خورشید علاوه بر اینکه عامل انکارناپذیر رشد و رونق کشاورزی و شکل‌گیری حیات بر روی زمین بود، عامل اصلی شکل‌دهی و ایجاد سامان و نظم در جهان و در زندگی مردم و قراردهای زمانی منبعث از آن بود. [=Verdana]تمامی نظام‌های زمان‌سنجی و چرخه سامان حیات انسانی، جانوری و گیاهی بر روی زمین بر اساس حرکات روزانه و سالانه خورشید تعریف می‌شد و معنا می‌یافت.
انسان در گذر هزاران سال دیده و دریافته بود که این تنها خورشید است که می‌تواند شب‌های سرد و ترسناک درون غارها را با پرتوهای خود به گرما و آرامی تبدیل کند.
[=Verdana]
[=Verdana]

او شب‌های هزاران سال را در انتظار و آرزوی طلوع خورشید بسر برده بود و همراه با بردمیدن آن، بانگ شادی سر داده بود. انسان این را بخوبی می‌دانست و درک می‌کرد که زندگی بر روی زمین فقط با وجود پرتوهای خورشید معنا و مفهوم دارد و هر آنچه از آن بهره‌مند است، ناشی از دهش‌های این گوی بزرگ زرین است.
گوی بزرگ و درخشانی که آدمی قدرت و توانایی کمترین دخالت و تأثیرگذاری بر آن را نداشت و بکلی بیرون از حوزه نفوذ و دسترسی او بود. اینچنین بود که برای او پدیده خورشیدگرفتگی اهمیت فراوانی می‌یافت (← بخش گوی و بال).
چرا که از یک سو، احتمال اینکه خورشید محبوب را از او بربایند، موجب نگرانی او می‌شد و از سوی دیگر، میل داشت تا بداند این کدامین عامل و نیرو است که توان در افتادن و غلبه بر خورشید مقتدر را داراست؟

اهمیت و جایگاه خورشید در گذر زمان‌های طولانی موجب شده تا نگاره آن بر روی کهن‌ترین نقوش روی سفال و یا کهن‌ترین سنگ‌نگاره‌ها دیده شود.
با اینکه نقش خورشید بر روی ظرف‌های سفالین، می‌تواند نوعی درخواست و آرزو از این زندگی‌بخش بزرگ باشد تا همواره از دهش‌های او برخوردار باشند؛ همین نقش بر بالای سنگ‌نگاره‌های پیروزی حاکمان و جهان‌گشایان که رقیب نگون‌بخت را در زیر پای خود فرو غلطانده‌اند، تأکید و تبلیغ این نکته است که این پیروزی در سایه حمایت و توجه خورشید کسب شده و فرمانروای پیروز از پشتیبانی و پناه او برخوردار است.

نفوذ خورشید و بکارگیری تصویر آن هیچگاه از میان نرفت و به شکل‌های گوناگون در آثار هنری و نمادپردازی‌های تمدن‌ها و ادیان گوناگون ادامه حیات داد.
در شاهنامه فردوسی، درفش سپاه فریبرز پسر کیکاووس «خورشید پیکر» است و در خورشیدیشت اوستا «خورشید جاودانه و رایومند و تیز اسپ» ستوده می‌شود.

«ناهونتِه/ ناهونْدی» خدای خورشید عیلامی مظهر قانون شمرده می‌شد و پادشاهان خود را وفادار به او می‌نامیدند. خدای خورشیدی ودایی هندوان با نام «سوریا» بر گردونه‌ای هفت‌اسبه و شتابناک سوار است، در حالیکه ارابه‌ران او «سپیده‌دم» است.
«توناتیو» خدای خورشیدی آزتک‌ها، هاله‌ای از پرتوهای خورشید بر پشت سر خود داشت و بقای جهان متکی به خواست و خوشنودی او بود.
اینکاهای پرو، «این‌تی» را خدای خورشید می‌نامیدند و همو را بزرگترین نیای خود می‌دانستند.

اورارتوییان خدای خورشید را «شیوینی» می‌نامیدند که یکی از سه خدای بزرگ آنان بود.
خورشید سومری یا «اوتو» همراه با خورشید بابلی یا «شَمَش» دارنده بیناترین و هشیارترین چشم گیتی و پاسبان داد و داوری بشمار می‌رفت.
دو همتای مصری او یعنی «رِه» (Re) و «هور/ هُروس» سامان‌دهنده و سرچشمه نظم در آسمان و زمین دانسته می‌شدند و در خط تصویری هیروگلیف مصری، یک دایره توخالی نشان تصویری خورشید بود.

[=Verdana]مورخان کلاسیک یونانی از شیپورزدن در سرای شاهان هخامنشی به هنگام طلوع خورشید یاد می‌کنند و نیز از گردونه های زیبا و سپیدرنگ خورشید که کورش آنها را همراه با اسب‌هایی به پیشگاه آفتاب تقدیم می‌کرد .
آنان همچنین نقل می‌کنند که گردونه پادشاه هخامنشی تنها هنگامی به حرکت در می‌آمد که خورشید در حال بردمیدن بود .

[=Verdana]یونانیان نیز خدای خورشید را با نام‌های «هلیوس» (Hλιος) و «آپولو» (Aπόλλων) می‌شناختند و رومیان علاوه بر نام آپولو، نام «سول» (Sol) را نیز بدان داده بودند که در زبان لاتینی تبدیل به «سولیس» (Solis) شده بود.
[=Verdana]نقش خورشید در آثار هنری و معماری مسیحیت و نیز در دوره اسلامی در قالب معروف و شناخته‌شده «شمسه» دوام یافته است.

گوی ماه


گوی ماه (و به احتمال همراه با خورشید یا ناهید) بر یکی از سنگ‌نگاره‌های پنجگانه لولوبیان
سرپل ذهاب، هزاره سوم پیش از میلاد

در میان نگاره‌های باستانیِ دایره‌‌مانند، نقشی وجود دارد که به‌رغم شباهت فراوان با گوی خورشید، با آن متفاوت و متمایز است.
در این نقوش، تصویری از هلال دیده می‌شود که (معمولاً و نه همیشه) در دایره‌ای محاط است.
[=Verdana]هلال محصور در میان دایره، در میان مردمان شرق باستان تداعی‌کننده ماه بوده است.
آنان به این شیوه، دو وضعیت اصلی ماه، یعنی هلال و بدر را در یک تصویر نشان می‌داده‌اند.

در سنگ‌نگاره‌ای که از نبو- اَپـلَـه- ایـدیـنَـه پادشاه بابل در سده نهم پیش از میلاد در نیایشگاه خورشید (شَمَش) در سیپار پیدا شده است، آشکارا بر تفاوت گوی‌ها با یکدیگر تأکید شده است.
[=Verdana]

در این سنگ‌نگاره، سه گوی خورشید، ماه و ناهید (← بخش بعدی) در کنار یکدیگر و بر بالای سر پادشاه قرار داده شده‌اند. گوی میانی، نماد خورشید است که آنرا از آسمان به زمین آورده و بر میز مقابل او نهاده‌اند. گوی سمت راست، نماد ناهید/ ایشتر و گوی سمت چپ با هلال میان آن، نماد ماه است.
یکی از کهن‌ترین نمونه‌های گوی ماه که تاکنون شناخته شده است، نگاره‌هایی از این نماد در برخی از سنگ‌نگاره‌های پنجگانه لولوبیان در سرپل ذهاب است. در این سنگ‌نگاره‌ها و در بالای هر یک از مجلس‌ها، یک گوی ماه که ماه را همزمان در دو وضعیت هلال و بدر نشان می‌دهد، دیده می‌شود.
به نظر می‌رسد که در میانه گوی ماه، یک نشان خورشید یا ناهید نیز وجود دارد که به دلیل فرسودگی اثر، تشخیص قطعی آن ممکن نیست.

بکارگیری هلال ماه در سنگ‌ نگاره‌های هخامنشی از دوره داریوش بزرگ به بعد نیز دیده شده است.
در نگارکندهای چهارگانه بالای گوردخمه‌های صخره‌ای هخامنشی در نقش‌رستم و نیز در سه گوردخمه صخره‌های شرقی و جنوبی مشرف به تخت‌جمشید، گوی ماه در بالا و سمت راست همگی آنها حجاری شده‌اند. در این آثار نیز ماه در دو حالت هلال و بدر نمایانده شده است.

ادامه دارد ....

گوی ناهید


گوی و ستاره هشت‌پر ناهید/ زهره بر بالای سر اهورامزدا
سنگ‌نگاره هخامنشی داریوش بزرگ، بیستون

[=Verdana]در میان نقش‌های باستانیِ دایره‌‌مانند، نقشی وجود دارد که به‌رغم شباهت فراوان با گوی خورشید، با آن متفاوت و متمایز است.
در این نقوش، تصویری از یک ستاره هشت‌پر دیده می‌شود که معمولاً (و نه همیشه) در دایره‌ای محاط است. نقش ستاره هشت‌پر در میان مردمان شرق باستان تداعی‌کننده سیاره «آناهید/ ناهید/ آناهیتا»
[=Verdana] بوده است.[=Verdana]
[=Verdana]سیاره ناهید/ زهره در هر هشت سال آرایش کیهانی خود را تکرار می‌کند و به وضعیت پیشین خود باز می‌گردد.
در این دوره هشت‌ساله او پنج بار چرخه بامدادی- شامگاهی خود را تکرار می‌کند.
[=Verdana]
[=Verdana]از همین رو، ستاره هشت‌پر در آثار منقوش مردمان باستان دلالت بر سیاره آناهید/ ناهید/ زهره (در بابلی: «ایشتَـر/ اینانا») و خدای تجلی‌یافته در آن می‌کرده است.
چنین تلقی‌ای در میانه هزاره دوم پیش از میلاد همراه با کاسیان از سرزمین‌های غربی ایران به میاندورود (بین‌النهرین) و به فرهنگ بابل و آشور راه یافت.
[=Verdana]
[=Verdana]نمونه‌های بسیاری از ستاره‌های هشت‌پرِ محاط در دایره در «کودورو»ها یا سنگ‌مرزی‌های کاسی و بابلی دیده شده است.
در این کودوروها در حالی ستاره هشت‌پر ناهید در یک سوی سنگ‌نگاره دیده می‌شود که در سوی دیگر آن، گوی خورشید نقش بسته و آشکارا بر تمایز میان این دو صحه گذارده می‌شود.

شاهین/ عقاب


نقاشی شاهین بر سفالینه‌های پیش‌تاریخی
تپه حصار، دامغان

[=Verdana]نقش پرندگان و به ویژه شاهین- و یا بال منفرد آنان- همچون نقش گوی خورشید به تنهایی و پیش از آنکه با عناصر دیگری ترکیب و تلفیق شود، در آثار هنری مردمان باستان بکار می‌رفته است.[=Verdana]
[=Verdana]انسان از دستیابی به آسمانی که پهنه فرمانروایی خدایان و تمامی نیروهای نیک و بد حاکم بر سرنوشت او بودند، ناتوان بود.
اما توانایی پرواز در پرندگان و دستیابی آسان و سریع آنان به گستره آسمان موجب شده بود تا پرندگان و به ویژه شاهین که دورپروازترین آنان بود، جایگاهی ممتاز در اندیشه و باورهای مردمان داشته باشند و آنان را- همچون کوه‌ها- واسطه‌ای میان زمین و آسمان و نیروهای کیهانی آن بدانند. شاهین یکی از صورت‌های فلکی نیز بوده است.
[=Verdana]
[=Verdana]در آثار هنری بازمانده از دوران پیش‌تاریخی، به نحو چشمگیری بر بزرگی و توانایی بال پرندگان و نیز بر قدرت چنگال‌های پرندگان شکاری تأکید شده است. انسان آغازین- به ویژه در دوره‌‌های کم‌غذای یخبندان‌ها- مصائب و مشقت خود برای تهیه غذا را با توانایی و سرعت و قابلیت‌های پرندگان شکاری در تهیه شکار مقایسه می‌نمود و این مقایسه موجب افزایش جایگاه برتر و احترام‌برانگیز پرندگان در ذهن و باورهای او می‌شد.[=Verdana]
[=Verdana]انسان از زمانی که نخستین قلم‌های سنگی خود را بر دست گرفت، و از زمانی که به نگارگری روی سفال روی آورد؛ کشیدن تصویری از پرندگان و یا بال آنان را آغاز کرد و به فراوانی آنرا تکرار نمود.
تأکید و دلبستگی انسان برای رسم نگاره‌های پرندگانی از خانواده شاهین‌سانان بیش از پرندگان دیگر بوده است.
[=Verdana]
[=Verdana]خانواده بزرگ شاهین‌سانان یا عقاب‌سانان (Falconiformesa) اعم از شاهین (Falco peregrinus)، بالابان (Falco cherrug)، دلیجه (Falco tinnunculus)، عقاب (Aquila)، عقاب طلایی (Aquila chrysaetos)، شهباز (Aquila heliaca)، سارگپه (Buteo)، قرقی (Accipiter)، انواع پرندگان تیره قوش‌ها (Accipiteridae) همچون سنقر (Circus) و هما (Gypaetus barbatus) و نیز دیگر پرندگانِ خانواده شکاری شاهین‌سانان، در سراسر ایران‌زمین و عموماً شرق باستان به فراوانی وجود داشته‌اند. شاهین و دیگر پرندگان هم‌خانواده آن، علاوه بر اینکه به عنوان پرنده‌ای تیزپرواز و جسور و توانا توجه و احترام مردمان باستان را به خود جلب کرده بودند، نمادی از خورشید نیز دانسته می‌شدند.[=Verdana]
[=Verdana]آنچه موجب می‌شده است تا مردمان باستان شباهت‌ها و پیوندهایی را میان خورشید و شاهین احساس کنند و آن دو را از آن یکدیگر بدانند در این بوده است که بال‌های ظاهری خورشید را با چشم احساس می‌کرده‌اند و بدان باور داشته‌اند که خورشید را دو بال و یک دُم همراهی می‌کند.
این دم و بال‌ها، به هنگام طلوع و غروب خورشید در پشت کوه‌های افق، از پشت ابرها، به هنگام خورشیدگرفتگی، و نیز به هنگام تنگ‌کردن پلک‌های چشم، به آسانی دیده می‌شده است (← بخش گوی و بال).
از سوی دیگر، شاهین نیز به عنوان بلندپروازترین و دورپروازترین پرندگان، نزدیکترین موجودات زمینی به خورشید دانسته می‌شده است. نقش خورشید و شاهین (چنانکه در بخش‌های بعدی خواهیم دید)، در یکدیگر ادغام می‌گردند و نگاره خورشید بالدار را بر می‌سازند.
[=Verdana]
[=Verdana]در هنر مصر باستان، نگاره «هور/ هُـروس» (خدای خورشید) با سری به مانند شاهین نشان داده می‌شده است.:Sham:
در میان مردمان آمریکای لاتین باستان نیز چنین باوری در میان بوده است که روان درگذشتگان به پیکر شاهین در می‌آید و بسوی خورشید پرواز می‌کند.
[=Verdana]
[=Verdana]در بهرام یشت چهاردهمین یشت اوستا به شمار می‌رود.[=Verdana] (بندهای ۱۹ تا ۲۱ و بندهای ۳۶ تا ۳۸) توصیف‌هایی از اهمیت و توانایی‌های شاهین با نام اوستایی «وارَغْـنَـه/ وارِغَـن» دیده می‌شود که از او با صفت «مرغِ مرغان» به معـنای سـرور پـرنـدگان نام برده شده است:[=Verdana]
[=Verdana]«. . . بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیکـر پرنده «وارَغْـنَـه» که از پایین می‌گیرد و از بالا می‌دَرد، به پیش آمد. :Sham:
او که در میان مرغان، تندترین است. او که در میان بلندپروازان، سبک‌پروازترین است.
در میان جانوران تنها اوست که خود را از تیـرِ پَرّان مـی‌رهـاند. هر چند آن تیرِ خوبْ پرتافته شده، چنان بپّرد که شَهپری آراسـته، به هنگام سپیده‌دمان پرواز می‌کند. او که شبْ هنگام، خوراک شب می‌جوید و هنگام بامداد، خوراک بامدادی را جوینده است.
او که در تنگه‌های کوه‌ها بال می‌گشاید، که بر ستیغ کوهساران بال می‌گشاید، که بر دره‌ها و رودها بال می‌گشاید، که بر فراز درختان بال می‌گشاید و به آوای پرندگان گوش فرا می‌دهد. آن کس که استخوانی از «وَرِغْـنَـه» یا پَـری از این پرنده دلیر را با خود داشته باشد، هیچ توانا مردی نتواند او را کُشت و نتواند او را از جای بدر بَرد.
آن پَر، ارجمندی بسیار و فَـرِّ بسیار بهره آن کس کند و او را پناه بخشد. آن پَـرِ مرغِ‌مرغان. اگر سردارِ فرمانروا یا بزرگِ کشوری (به سپاهِ دارنده آن پَر)، دست یابد؛ نمی‌تواند بیش از یک نفر کسی را بکشد. همه از آن کسی که پَـر با اوست، می‌ترسند، همه دشمنان از آن نیرو و پیروزی می‌هراسند.»
[=Verdana]
[=Verdana]جایگاه شاهین در میان جوامع باستان به اندازه‌ای بوده است که بسیاری از مُهرها، نشان‌ها و درفش‌ها، دربردارنده نقشی از این پرنده محبوب بوده است. سنتی دیرین که همچنان به حیات خود ادامه داده و اکنون نیز نشان بسیاری از کشورها مزین به تصویر یکی از اعضای خانواده شاهین‌سانان است.
گزنفون نیز نقل کرده که درفش کورش بزرگ، پیکری از یک عقاب زرین با بال‌های گشوده بوده است.

مرد-خدا


نقاشی دیواری خدا «تِئی‌شِـبا» یکی از سه خدای بزرگ اورارتویی در برج گاو (ثور)
تپه آرین‌بِـرد (قانلی‌تپه)، بازمانده شهر اورارتویی «اِرِبونی/ ایرِپونی»، ارمنستان، سده هشتم پیش از میلاد

[=Verdana]نقش انسان و به ویژه مرد، همچون نقش‌های گوی خورشید و شاهین به تنهایی و پیش از آنکه با عناصر دیگری ترکیب و تلفیق شود، در آثار هنری و نگارکندهای مردمان و جوامع باستان بکار می‌رفته است.
در باورهای شرق کهن هر یک از سیارات را از آن یکی از خدایان می‌دانستند و به ویژه دو سیاره بزرگتر و مشهورتر یعنی مشتری/ برجیس/ زاوش/ اورمزد و ناهید/ زهره را به عنوان خدای بزرگ و یا نماد و تجلیگاه آن می‌نامیدند و می‌شناختند. آنان تصور خود از آن خدایان را در قالب پیکره‌هایی انسان‌مانند ترسیم می‌کردند.
[=Verdana]در حالیکه مشتری را مرد می‌دانستند و چهره‌ای مردانه برای او رسم می‌کردند؛ ناهید را زن بشمار می‌آوردند و در هیئت زنانه ترسیم می‌شد.
[=Verdana]در نگاره‌های منتسب به سیاره مشتری و خدای تجلی‌یافته در آن، مردی نمایانیده می‌شده است که تاج یا کلاهی بر سر، ریشی بلند بر چهره، و یک شاخه گل یا حلقه‌ای بر دست دارد.
این حلقه به گمان زیاد نشانه و ابزار پیمان و پشتیبانی بوده و به احتمال با خدا «میترا» مهر (خدای ستاره قطبی باستانی)
در پیوند بوده است.
در سراسر سرزمین‌هایی که این نگاره در آنها فرادست آمده است، آشکارا بر اینهمانی آن با سیاره مشتری و خدا یا خدای بزرگ تأکید شده است.
این خدای بزرگ که در سیاره مشتری متجلی می‌شده است در میان اقوام گوناگون یکسان می‌بوده، اما نام‌های متفاوتی داشته است. ایرانیان او را با نام «اهورَه‌مزدا/ اورمزد/ هُـرمزد» می‌شناخته‌اند و بابلیان نام «مَـردوک/ اَمَـر اوتو» را بر آن نهاده بودند که ظاهراً با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» و پهلوی «اَمورداد» و فارسی «مرداد» اینهمانی دارد.:Sham:
[=Verdana]همچنین یونانیان او را «زئوس»، اورارتوییان «خالدی/ هالدی»، کاسیان «اَشوریاش- مَـزوتاش» و آشوریان او را «آشور» می‌نامیدند که گونه‌ای دیگر از نام اهورا است.
نام اورمزد یا هرمزد در متون پهلوی و ادبیات فارسی به فروانی برای سیاره مشتری بکار رفته است.
[=Verdana]از آنجا که یک دور کامل سیاره مشتری (اورمزد) در منطقه‌البروج ۱۱٫۸ سال به درازا می‌انجامد، در برخی از نگاره‌های گوی بالدار، بال‌های نگاره را در ردیف های یازده‌گانه و یا دوازده‌گانه رسم می‌کرده‌اند.
[=Verdana]چنانچه در بخش‌های بعدی خواهیم دید، به مرور زمان تصویرهای گوی خورشید و بال‌های شاهین و ستاره ناهید به این نگاره افزوده می‌گردد و با یکدیگر ادغام می‌گردند.

ادامه دارد .....!!

با سلام و احترام
از نظر تاريخى در بنياد دين زرتشت ابهامات زيادى وجود دارد و براى اولين بار مسلمانان به استناد پاره‏اى از نصوص دينى آنان را اهل كتاب آسمانى به حساب آوردند. بنابراين احتمال دارد دين زرتشت، در اصل از اديان آسمانى بوده اما در طول تاريخ دچار تحريف‏ها و دگرگونى‏هايى شده است‏

بر اين اساس دين زرتشت بايد در اصل توحيدى بوده و سپس به ثنويت پيش از خود بازگشته است. «اوستا»ى موجود نيز در اين باره ابهام دارد؛ زيرا قسمت‏هاى مختلف اين كتاب، تفاوت فاحشى با يكديگر دارد. بخش «ونديداد» اوستا صراحت در ثنويت دارد؛ ولى از بخش «گاتاها» چندان دوگانگى فهميده نمى‏شود. به علت همين تفاوت و اختلاف بزرگ برخى برآنند كه اوستاى موجود اثر يك نفر نيست؛ بلكه هر بخش آن از يك شخص است و نفوذ ثنويّت در آن، از ناحيه سوابق دو خدا انگارى در نژاد آريا، قبل از زرتشت بوده است.
براى آگاهى بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد :
الف. جلال الدين آشتيانى، زرتشت.
ب. داود الهامى، چهره زرتشت در تاريخ.
پ. مترجم مازندى، پارسيان اهل كتابند.

از طرف ديگر «گاتاها» را نيز نمى‏توان ملاك توحيدى انگاشتن آيين زرتشت قرار داد، زيرا توحيد كامل شامل امور زير مى‏شود:
1. توحيد ذاتى؛ يعنى يكتايى و يگانگى خداوند.
2. توحيد صفاتى؛ يعنى يگانگى ذات و صفات الهى و عدم اتصاف خداوند به وصفى زايد بر ذات.
3. توحيد افعالى؛ يعنى اين كه تنها فاعل مستقل خداوند است؛ و خالق و پروردگارى جز خداوند در دار هستى وجود ندارد.
4. توحيد در عبادت و پرستش؛ حداكثر آنچه به استناد «گاتاها» مى‏توان گفت اين است كه زرتشت طرفدار «توحيد ذاتى» بوده است؛ يعنى، تنها يك موجود را قائم به ذات و غير مخلوق مى‏دانسته و آن «آهورمزدا» است.
در نتيجه اين انگاره همه موجودات ديگر حتى اهريمن (انگره مئنيو ) آفريده آهورمزدا است. به عبارت ديگر احتمالاً زرتشت براى درخت هستى، بيش از يك ريشه قائل نبوده است. اما - به حسب مدارك تاريخى - از نظر خالقيّت، كاملاً ثنوى است؛ زيرا از تعليمات آن استفاده مى‏شود كه قطب مخالفِ «انگره مئنيو» (خرد خبيث )، «سپنت مئنيو» (خرد مقدس ) است. سپنت مئنيو، منشأ اشياء نيك است؛ يعنى، همان اشيائى كه خوب است و مى‏بايست آفريده بشود. اما انگره مئنيو يا اهريمن، منشأ اشياء بد است؛ يعنى، منشأ اشيائى كه نمى‏بايست آفريده شود و آهورامزدا يا سپنت مئنيو مسئول آفريدن آنها نيست؛ بلكه انگره مئنيو مسئول آفريدن آنها است.

}جهت آگاهى بيشتر
الف. شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ج 14، صص 200 - 236، تهران : صدرا.
ب. سيد محمد حسين حسينى طهرانى، اللّه شناسى، ج 3، صص 83 - 110، مشهد : علامه طباطبايى، چاپ دوم، 1418ه.ق.

بنابراين اگر گاتاها را - كه اصيل‏ترين، معتبرترين‏ و و توحيدى‏ترين اثرى است كه از زرتشت باقى مانده است - ملاك قرار دهيم، زرتشت را در شش و پنج خير و شر، و اينكه نظام موجود، نظام احسن نيست و با حكمت بالغه جور نمى‏آيد، گرفتار مى‏بينيم. اين جهت، او را از پيامبران آسمانى، جدا مى‏سازد. مگر آن كه همه اينها تحريفات و اضافات پس از زرتشت باشد و دين حقيقى او مشتمل بر همه مراتب توحيد بوده و اكنون از ميان ما غايب است.

آقای رضا
درود
این همه زحمت کشیدید که بگویید این نگاره مرد بالدار زرتشتی نیست. خب دستتان درد نکند. این را که خودمان هم میدانستیم و در نوشته هایمان اگر میخواندیدی میدیدید.
مفهوم فروهر یک مفهوم زرتشتی است. هیچ ربطی هم به این نگاره بالدار ندارد. این شما و استادتان شهید مطهری بودید که آن را نشان خدا دانستید و ما را محکوم کردید.
امروزه ( دو سده گذشته) این نگاره را به عنوان نماد برگزیده ایم. چرا چون پیامی که در جز جز این نگاره هست، با مفهوم فروهر همخوانی دارد.
ما امروزه این نگاره را با این مفهومی که در دو سده گذشته برایش گذاشته ایم پذیرفته ایم که نماد باشد. این چه اشکالی دارد؟

هادي;122087 نوشت:
}جهت آگاهى بيشتر
الف. شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ج 14، صص 200 - 236، تهران : صدرا.
ب. سيد محمد حسين حسينى طهرانى، اللّه شناسى، ج 3، صص 83 - 110، مشهد : علامه طباطبايى، چاپ دوم، 1418ه.ق.

بنابراين اگر گاتاها را - كه اصيل‏ترين، معتبرترين‏ و و توحيدى‏ترين اثرى است كه از زرتشت باقى مانده است - ملاك قرار دهيم، زرتشت را در شش و پنج خير و شر، و اينكه نظام موجود، نظام احسن نيست و با حكمت بالغه جور نمى‏آيد، گرفتار مى‏بينيم. اين جهت، او را از پيامبران آسمانى، جدا مى‏سازد. مگر آن كه همه اينها تحريفات و اضافات پس از زرتشت باشد و دين حقيقى او مشتمل بر همه مراتب توحيد بوده و اكنون از ميان ما غايب است.


هادی گرامی
در این دو نامه خودتان دچار بی عدالتی در بررسی و داوری شده اید.
شما توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، ربوبی، عبادی و ... را در گاتها به خوبی میبینید. نمیدانم که چگونه به این نتیجه رسیده اید.
یک اشتباه که نمیدانم عمد است یا غیر عمد، اینست که انگرهه مینو را موجود و در برابر سپنتا مینو میدانید.
در حالی که در خود گاتها به روشنی آنها در خواب و از جنس مینو (=من در برابر تن) میداند. به زبان امروزین، انگرهه و سپنتا دو نیروی منشی هستند. اینها دو موجود نیستند.
شما حتی یکبار هم گاتها را نخوانده اید، تنها به تکرار مکررات از نوشته کسانی میکنید که گاتها را نفهمیده اند.
شرط دادگری (عدل) در بررسی و در داوری آنست که یک چیز را بدون مهرورزی و بدون کینه (حب و بغض) بررسی و با دیگری همسنجی کنید. چون این کار را نکرده اید، من از ستم شما به دادگاه داوری خداوند بر سر پل چینوت شکایت میکنم. اگر توبه کردید، من نیز از این حق الناس میگذرم و شما را بهل میکنم.

به هر روی آنچه که دیگران نوشته اند، چه ربطی به پیامبر دارد؟ آنچه که از معاویه تا طالبان و وهابیان به نام اسلام کرده و میکنند، چه ربطی به محمد (ص) و قرآن دارد؟

موبدیار مهران;122370 نوشت:
من از ستم شما به دادگاه داوری خداوند بر سر پل چینوت شکایت میکنم. اگر توبه کردید، من نیز از این حق الناس میگذرم و شما را بهل میکنم. به هر روی آنچه که دیگران نوشته اند، چه ربطی به پیامبر دارد؟ آنچه که از معاویه تا طالبان و وهابیان به نام اسلام کرده و میکنند، چه ربطی به محمد (ص) و قرآن دارد؟

با سلام و احترام جناب موبد عزیز
عرض این بود که آن ها از نظر خالقیت دو منشا دارند ، آن ها نیز وجود دارند حتی اگر در حیطه خرد باشند ، وجود تنها وابسته به امور خارجی نیست، به هر حال دو وجود در خرد منشا اعمال نیک و بد هستند و سایر مباحث در ادامه این سنگ بنا می آید.

هادي;124741 نوشت:
با سلام و احترام جناب موبد عزیز
عرض این بود که آن ها از نظر خالقیت دو منشا دارند ، آن ها نیز وجود دارند حتی اگر در حیطه خرد باشند ، وجود تنها وابسته به امور خارجی نیست، به هر حال دو وجود در خرد منشا اعمال نیک و بد هستند و سایر مباحث در ادامه این سنگ بنا می آید.

هادی گرامی
درود
اشو زرتشت در شش و پنج نیکی و بدی وا نمانده است. او در هیچ جا و هیچ گاه بجز درون آدمی، بدی و نیکی را نمی بیند. در هستی تنها هنجار هستی فرمانرواست. هنجاری که دانای هستی بخش، با خرد پیشبرنده اش (مقدس) آن را بنیاد گذاشته است. تنها و تنها و تنها این انسان است که خداوند دو نیروی سپنتا و انگرهه مینو = سپنتامن و اهرمن؛ به او داده شده است. سپنتا من او را به سوی خداوند، نیک بودن و سودرسانی راه مینماید. اهرمن نیز او را به سوی جز خدا، بد بودن و زیان رساندن میکشاند. همه ابزارهای شناخت و پیشرفت نیز به او داده شده است. انسان آزاد رها شده و آزاد است که هر راهی را برگزیند ولی مجبور است که پیامد کار را تحمل کند و وووو
این کجایش واماندگی در شش و پنج نیکی و بدی است؟

موبدیار مهران;122370 نوشت:

هادی گرامی
....شما توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، ربوبی، عبادی و ... را در گاتها به خوبی میبینید. نمیدانم که چگونه به این نتیجه رسیده اید.
یک اشتباه که نمیدانم عمد است یا غیر عمد، اینست که انگرهه مینو را موجود و در برابر سپنتا مینو میدانید.
.....

هادی گرامی
درود
در نامه پیشین خود، در جمله بالا من یک اشتباه کرده ام. که به روش زیرین آن را بهسازی میکنم:
اشتباه عمد یا غیر عمد شما اینست که اهرمن(=انگرهه مینو) را در برابر اهورامزدا میگذارید. در حالی که اهرمن در برابر سپنتا من از نیروهای درونی انسان است. این همان من انسان است که با دو نیروی یاد شده، به دو چهره بهمن (به+من) یا دوشمن/دشمن(دوش/دش+من) نمایان میشود.

با سلام خدمت دوستان و سروران گرامی
بسیار شرمنده ام که بی دلیل وارد بحث واقعا مهمتان میشوم اما برایم یک سوال پیش آمده بود که..

چندین بار از موبد مهران شنیدم که به اصول کلی ما مسلمانان ایمان دارند یعنی توحید و معاد و نبوت
و حتی خیلی از جزئیات که بماند...
یعنی تنها مشکل ما گفتن تشهد است که اسمشان هم مسلمان شود؟
به نظر من موبد مهران و به طور کلی بسیاری از دیگر پیروان ادیان فرقشان با مسلمانان در یک تشهد چند جمله ای است. یعنی این همه دعوا سر اسم مسلمان است؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون میشوم اگر توضیح دهید:Gol:

صراط مستقیم;124922 نوشت:
با سلام خدمت دوستان و سروران گرامی
بسیار شرمنده ام که بی دلیل وارد بحث واقعا مهمتان میشوم اما برایم یک سوال پیش آمده بود که..

چندین بار از موبد مهران شنیدم که به اصول کلی ما مسلمانان ایمان دارند یعنی توحید و معاد و نبوت
و حتی خیلی از جزئیات که بماند...
یعنی تنها مشکل ما گفتن تشهد است که اسمشان هم مسلمان شود؟
به نظر من موبد مهران و به طور کلی بسیاری از دیگر پیروان ادیان فرقشان با مسلمانان در یک تشهد چند جمله ای است. یعنی این همه دعوا سر اسم مسلمان است؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون میشوم اگر توضیح دهید:gol:

با سلام
دوست گرامی درست است که جناب مهران به اجبار به قرآن و سخنان پیامبر ص و ائمه ع استناد میکند ,هرچند که آنها را بدرستی درک نکرده و به دلخواه تفسیر میکند که بتواند آنها را جوری نمایاش دهد که زرتشتیگری دین الهی است !
یکی از بارزترین انحرافات فکری جناب مهران اعتقاد
نداشتن به نبوت است چرا که نه در گاتها و نه در اوستا و نه در سخنان جناب مهران چنین اعتقادی میبینید !!
نبوت یعنی اینكه خداوند برای هدایت انسان ها و نیز اجرای احكام و دستورات الهی حدود 124 هزار پیامبر بسوی بشریت گسیل داشته كه نخستین ‌‌آن ها آدم صفی الله و آخرین شان حضرت محمد مصطفی (ص) می باشد . از این تعداد 5 تن اولوا العزم یعنی صاحب شریعت است كه عبارتند از : نوح ، ابراهیم ، موسی ،عیسی و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)
اگر ایشان معتقد به نبوت بودند که مشکلی نبود!!؟
شما کافی از جناب مهران سوال کنید که به چه علت در گاتها و اوستا نام پیامبری جز زرتشت نیامده !

یکی دیگر از مطالبی که در کتب الهی خداوند وجود دارد ذکر نام پیامبران پیشین و نوید و بشارت به پیامبر آینده است !!
که با نگاهی به گاتها میبینیم چنین مطلبی در گاتها عنوان نشده و آیا این دلیل دیگری بر بی اعتباری این کتاب نیست؟
چطور خداوند در تمامی کتاب الهی سخن از پیامبران گفته اما در گاتها سخنی نیست !!؟
گاتها، نام‌ هيچ‌ پيامبري‌ را نياورده‌ است‌.
ولي‌، اوستا از كيومرث‌ و جمشيد به‌ عنوان‌ « نيم‌ پيامبران‌ي‌ » كه‌ پيش‌ از زرتشت‌ بوده‌اند، ، نام‌ مي‌برد.
بنا به‌ اساطير كيومرث‌ كه‌ نخستين‌ انسان‌ بود، از سوي‌ خدا قانوني‌ دريافت‌ داشت‌ و جمشيد به‌ پيامبري‌ خوانده‌ شد ولي‌ چون‌ او از ناتوانيهاي‌ خودش‌ آگاه‌ بود و مي‌دانست‌ كه‌ به‌ انجام‌ اين‌ كار بزرگ‌ موفق‌ نخواهد شد، دعوت‌ را نپذيرفت‌.
همچنين‌ گاتها درعين‌ اينكه‌ نمي‌گويند كه‌ زرتشت‌ آخرين‌ پيامبر است‌، ظهور پيامبري‌ ديگري‌ را هم‌ پيش‌بيني‌ نمي‌كند.
گاتها مي‌گويد كه‌ دين‌ زرتشت‌ بهترين‌ دين‌ و پسنديده‌ترين‌ راه‌ زندگي‌ است‌.

در گاتها از نجات‌دهنده‌ سخن‌ رفته‌ است‌.
سوشيانت‌ در گاتها يك‌ نام‌ عام‌ است‌ و براي‌ نجات‌ دهندگان‌ بشريت‌ به‌ كار برده‌ شده‌ است‌ اوستاهاي‌ بعدي‌، از سه‌ سوشيانت‌ ويژه‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌.
آنچه‌ كه‌ بايد در اينجا ذكر شود اين‌ است‌ كه‌ اين‌ سه‌ سوشيانت‌ همه‌ از تخمه‌ي‌ زرتشت‌ بايد باشند.

موبدیار مهران;124782 نوشت:
خداوند دو نیروی سپنتا و انگرهه مینو = سپنتامن و اهرمن؛ به او داده شده است. سپنتا من او را به سوی خداوند، نیک بودن و سودرسانی راه مینماید. اهرمن نیز او را به سوی جز خدا، بد بودن و زیان رساندن میکشاند.

با سلام و احترام جناب موبد عزیز
واقعا شما تصدیق می فرمایید که واژه اهریمن که در گاتها به تعبیر انگره مینو یاد شده تنها در حیطه افکار است!آیا در سایر مباحث اوستا از او به عنوان وجود مستقل یاد نشده!
در «وندیداد» آفرینش را میان اهورامزدا و اهریمن تقسیم نموده، و هر بخش را به یکی از آن دو نسبت می‌دهد! مثلاً می‌نویسد:
«من اهورامزاد دومین کشور با نزهت که آفریدم دشتی است که اقوام سغد در سکونت دارند، اهریمن پرمرگ بر ضد آن آفت ملخ پدید آورد»( 1).
یا می‌نویسد:
«چهارمین کشور با نزهت که من اهورامزاد آفریدم بلخ زیبا با پرچم افراشته است، اهریمن پرمرگ بر ضد آن مورچه پدید آورد»( 2).
به همین ترتیب و ندیداد نزاع اهورامزدا با اهریمن (انگر) را در سرزمین‌های گوناگون نشان می‌دهد، و خداوند هستی‌بخش را به ناتوانی در برابر رقابت اهریمن متهم می‌سازد.
اگر واقعا موبدان محترم این بخش اوستا را قبول ندارند، بفرمایند یا آن را برای همیشه حذف کنند!

( 1)- وندیداد اوستا، ترجمه دکتر موسی جوان، صفحة 59 .
(2 )- وندیداد اوستا، ترجمه دکتر موسی جوان، صفحة 61.

صراط مستقیم;124922 نوشت:
با سلام خدمت دوستان و سروران گرامی
بسیار شرمنده ام که بی دلیل وارد بحث واقعا مهمتان میشوم اما برایم یک سوال پیش آمده بود که..

چندین بار از موبد مهران شنیدم که به اصول کلی ما مسلمانان ایمان دارند یعنی توحید و معاد و نبوت
و حتی خیلی از جزئیات که بماند...
یعنی تنها مشکل ما گفتن تشهد است که اسمشان هم مسلمان شود؟
به نظر من موبد مهران و به طور کلی بسیاری از دیگر پیروان ادیان فرقشان با مسلمانان در یک تشهد چند جمله ای است. یعنی این همه دعوا سر اسم مسلمان است؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون میشوم اگر توضیح دهید:gol:


صراط مستقیم گرامی
درود
راستش من نیز با سخن شما هم باورم.
یک نکته دیگر را نیز باید به گفته شما بیافزایم.
شما اگر زرتشتی باشید، پولی به من موبدیار میدهید تا برای درگذشتگانتان جشن بگیرم و اوستا بخوانم تا روانش شاد گردد.
اگر مسلمان باشید، این پول را به یک آخوند میدهید.
مسیحی یا یهودی باشی، این پول را به کشیش یا خاخام میدهید.
از دیدگاه من در این راه تنها چیزی که مطرح نیست، ایمان راستین به خداوند است. وگرنه خدا که یکی بیش نیست، یک آن را اهورامزدا به معنای هستی بخش دانا، یکی خدا به معنای صاحب و قانونگذار، یکی گاد، یکی یهوه و .... مینامد.

رضا;124923 نوشت:
با سلام
دوست گرامی درست است که جناب مهران به اجبار به قرآن و سخنان پیامبر ص و ائمه ع استناد میکند ,هرچند که آنها را بدرستی درک نکرده و به دلخواه تفسیر میکند که بتواند آنها را جوری نمایاش دهد که زرتشتیگری دین الهی است !
یکی از بارزترین انحرافات فکری جناب مهران اعتقاد نداشتن به نبوت است چرا که نه در گاتها و نه در اوستا و نه در سخنان جناب مهران چنین اعتقادی میبینید !!
نبوت یعنی اینكه خداوند برای هدایت انسان ها و نیز اجرای احكام و دستورات الهی حدود 124 هزار پیامبر بسوی بشریت گسیل داشته كه نخستین ‌‌آن ها آدم صفی الله و آخرین شان حضرت محمد مصطفی (ص) می باشد . از این تعداد 5 تن اولوا العزم یعنی صاحب شریعت است كه عبارتند از : نوح ، ابراهیم ، موسی ،عیسی و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)
اگر ایشان معتقد به نبوت بودند که مشکلی نبود!!؟
شما کافی از جناب مهران سوال کنید که به چه علت در گاتها و اوستا نام پیامبری جز زرتشت نیامده !

یکی دیگر از مطالبی که در کتب الهی خداوند وجود دارد ذکر نام پیامبران پیشین و نوید و بشارت به پیامبر آینده است !!
که با نگاهی به گاتها میبینیم چنین مطلبی در گاتها عنوان نشده و آیا این دلیل دیگری بر بی اعتباری این کتاب نیست؟
چطور خداوند در تمامی کتاب الهی سخن از پیامبران گفته اما در گاتها سخنی نیست !!؟
گاتها، نام‌ هيچ‌ پيامبري‌ را نياورده‌ است‌.
ولي‌، اوستا از كيومرث‌ و جمشيد به‌ عنوان‌ « نيم‌ پيامبران‌ي‌ » كه‌ پيش‌ از زرتشت‌ بوده‌اند، ، نام‌ مي‌برد.
بنا به‌ اساطير كيومرث‌ كه‌ نخستين‌ انسان‌ بود، از سوي‌ خدا قانوني‌ دريافت‌ داشت‌ و جمشيد به‌ پيامبري‌ خوانده‌ شد ولي‌ چون‌ او از ناتوانيهاي‌ خودش‌ آگاه‌ بود و مي‌دانست‌ كه‌ به‌ انجام‌ اين‌ كار بزرگ‌ موفق‌ نخواهد شد، دعوت‌ را نپذيرفت‌.
همچنين‌ گاتها درعين‌ اينكه‌ نمي‌گويند كه‌ زرتشت‌ آخرين‌ پيامبر است‌، ظهور پيامبري‌ ديگري‌ را هم‌ پيش‌بيني‌ نمي‌كند.
گاتها مي‌گويد كه‌ دين‌ زرتشت‌ بهترين‌ دين‌ و پسنديده‌ترين‌ راه‌ زندگي‌ است‌.

در گاتها از نجات‌دهنده‌ سخن‌ رفته‌ است‌.
سوشيانت‌ در گاتها يك‌ نام‌ عام‌ است‌ و براي‌ نجات‌ دهندگان‌ بشريت‌ به‌ كار برده‌ شده‌ است‌ اوستاهاي‌ بعدي‌، از سه‌ سوشيانت‌ ويژه‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌.
آنچه‌ كه‌ بايد در اينجا ذكر شود اين‌ است‌ كه‌ اين‌ سه‌ سوشيانت‌ همه‌ از تخمه‌ي‌ زرتشت‌ بايد باشند.

آقای جمهوری
درود
شما که باز تهمت زدید، این همه ادعای اسلام دارید، چگونه از حق الناس نمیترسید؟
شما نوشته اید:
1-:" ... درست است که جناب مهران به اجبار به قرآن و سخنان پیامبر ص و ائمه ع استناد میکند ,هرچند که آنها را بدرستی درک نکرده و به دلخواه تفسیر میکند که بتواند آنها را جوری نمایاش دهد که زرتشتیگری دین الهی است !..."
پاسخ
من کجا تفسیر کردم، تنها از راه کپی پیست، از سایت پارس قرآن معنای سه مترجم را برایتان نوشتم و نشان دادم که برداشت و تفسیر شما با این ترجمه ها همخوانی ندارد. من کجا تفسیر به رای کردم؟
من چه اجباری به استناد به قرآن دارم، جز آنکه چون سر و کار تو با کودک فتاد هم زبان کودکیت باید گشاد؟
شما ادعای اسلام محمدی دارید، از این روی بایستی برای ادعاهایتان سند از قرآن بیاورید. من تنها نشان دادم که شما نادرست میگویید.

2-:" ... یکی از بارزترین انحرافات فکری جناب مهران اعتقاد نداشتن به نبوت است چرا که نه در گاتها و نه در اوستا و نه در سخنان جناب مهران چنین اعتقادی میبینید !!..."
پاسخ
این این تهمت دروغین شما به خداوند و دادگاه داوری او بر سر پل چینوت شکایت میبرم. ولی امیدوارم که خداوند در همین دنیا به نادرستی روشتان را نشان دهد، چون پادافره آن دنیا بسی سخت تر از این دنیا است.

3-:" ... نبوت یعنی اینكه خداوند برای هدایت انسان ها و نیز اجرای احكام و دستورات الهی حدود 124 هزار پیامبر بسوی بشریت گسیل داشته كه نخستین ‌‌آن ها آدم صفی الله و آخرین شان حضرت محمد مصطفی (ص) می باشد . از این تعداد 5 تن اولوا العزم یعنی صاحب شریعت است كه عبارتند از : نوح ، ابراهیم ، موسی ،عیسی و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)...."
پاسخ
این ادعای شماست، سند از قرآن یا عین سخن محمد (ص) باید بیاورید وگرنه به گفته امام صادق (ع) باید به دیوار بکوبمش.

4-:" ... شما کافی از جناب مهران سوال کنید که به چه علت در گاتها و اوستا نام پیامبری جز زرتشت نیامده !...."
پاسخ
مگر در قرآن بیش از چند ده پیامبر سامی و بنی اسراییلی نام دیگری از پیامبران آمده است؟

5-:" ... یکی دیگر از مطالبی که در کتب الهی خداوند وجود دارد ذکر نام پیامبران پیشین و نوید و بشارت به پیامبر آینده است !!..."
پاسخ
این هم ادعای شماست، سندتان چیست؟

6-:" ... چطور خداوند در تمامی کتاب الهی سخن از پیامبران گفته اما در گاتها سخنی نیست !!؟
گاتها، نام‌ هيچ‌ پيامبري‌ را نياورده‌ است‌.
ولي‌، اوستا از كيومرث‌ و جمشيد به‌ عنوان‌ « نيم‌ پيامبران‌ي‌ » كه‌ پيش‌ از زرتشت‌ بوده‌اند، ، نام‌ مي‌برد...."
پاسخ
در سوره ابراهیم آیه 4 میفرماید: «نفرستادیم رسولی مگر به زبان قومش.... » خب زبان ایرانیان یعنی فرهنگ ایرانیان این است، فرهنگ عرب هم آن چند ده پیامبر سامی و بنی اسراییلی است. این نکته نمیتواند سند ادعای دروغین شما باشد.
شما این همه همخوانی گاتها با دانش امروزین و قرآن را رها کرده اید، چون خلاف ادعای شماست و تنها یک نکته را که پیامد کج فهمی و عناد شماست دست گرفته اید؟

7-:"... گاتها مي‌گويد كه‌ دين‌ زرتشت‌ بهترين‌ دين‌ و پسنديده‌ترين‌ راه‌ زندگي‌ است‌. ..."
پاسخ
این هم سند دیگری که عناد شما را ثابت میکند.
کجای گاتها چنین ادعایی دارد؟
در گاتها آموزشهای خداوند، بهترین و پسندیده ترین راه زندگی است. این با دین زرتشتی به مفهوم امروزین تفاوت بنیادین دارد. این دقیقا همان اشتباهی است که شما در باره اقوم بودن قرآن هم میکنید. این انحصارطلبی خودخواهانه من و شماست که دین خدا را به آموزشهای زرتشت یا محمد (ص) منحصر میکنیم. خود این دو پیامبر در آموزشهایشان یعنی گاتها و قرآن چنین ادعایی ندارند. آنها خود را تنها و تنها و تنها آموزگار و ماموری از سوی خدا میدانند که دین خدا را به مردم (هر کس به زبان مردم خودش) آموزش میدهند.


8-:" ... در گاتها از نجات‌دهنده‌ سخن‌ رفته‌ است‌. سوشيانت‌ در گاتها يك‌ نام‌ عام‌ است‌ و براي‌ نجات‌ دهندگان‌ بشريت‌ به‌ كار برده‌ شده‌ است‌ اوستاهاي‌ بعدي‌، از سه‌ سوشيانت‌ ويژه‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌.... آنچه‌ كه‌ بايد در اينجا ذكر شود اين‌ است‌ كه‌ اين‌ سه‌ سوشيانت‌ همه‌ از تخمه‌ي‌ زرتشت‌ بايد باشند.
..."
پاسخ
مگر در قرآن همانگونه که سنی ها میگویند، منجی یک نام عام نیست که شما بدون سند قرآنی آن را اختصاصی کرده اید؟
مگر مسیح و احمد در تورات و انجیل یک نام عام نیستند که باز هم شما آن را اختصاصی کرده اید؟ مگر در تورات کوروش بزرگ هخامنشی یک مسیح نیست؟

سلام موبد جان. خدا قوت.
بحث بر سر عام يا خاص بودن اسامي نيست. بحث بر سر اين است كه در تمامي كتابهاي پيامبران الهي، پيامبر بعدي معرفي شده است. اما در كتابهاي شما خير.
اگر ممكن است كمي در اين خصوص پاسخ دهيد.
ضمناً هموطنان زرتشتي ما، چند وقتي است كه بدجوري به ائمه معصومين توهين ميكنند. نمونه اش گروه زرتشتي كاوه ي اهنگر است. لازم است كه به عنوان يك روحاني زرتشتي به آنها تذكر بدهيد و گرنه ما هم فحش بلديم كه بدهيم. با تشكر

هادي;125049 نوشت:
با سلام و احترام جناب موبد عزیز
واقعا شما تصدیق می فرمایید که واژه اهریمن که در گاتها به تعبیر انگره مینو یاد شده تنها در حیطه افکار است!آیا در سایر مباحث اوستا از او به عنوان وجود مستقل یاد نشده!
در «وندیداد» آفرینش را میان اهورامزدا و اهریمن تقسیم نموده، و هر بخش را به یکی از آن دو نسبت می‌دهد! مثلاً می‌نویسد:
«من اهورامزاد دومین کشور با نزهت که آفریدم دشتی است که اقوام سغد در سکونت دارند، اهریمن پرمرگ بر ضد آن آفت ملخ پدید آورد»( 1).
یا می‌نویسد:
«چهارمین کشور با نزهت که من اهورامزاد آفریدم بلخ زیبا با پرچم افراشته است، اهریمن پرمرگ بر ضد آن مورچه پدید آورد»( 2).
به همین ترتیب و ندیداد نزاع اهورامزدا با اهریمن (انگر) را در سرزمین‌های گوناگون نشان می‌دهد، و خداوند هستی‌بخش را به ناتوانی در برابر رقابت اهریمن متهم می‌سازد.
اگر واقعا موبدان محترم این بخش اوستا را قبول ندارند، بفرمایند یا آن را برای همیشه حذف کنند!
( 1)- وندیداد اوستا، ترجمه دکتر موسی جوان، صفحة 59 .
(2 )- وندیداد اوستا، ترجمه دکتر موسی جوان، صفحة 61.

هادی گرامی
درود
وندیداد را زرتشتی دانستن، همان اندازه درست است که وهابیان و طالبان را مسلمان بدانیم.
همین که موبدان نیز به گونه رسمی، گاتها را سخن و آموزش خود اشو زرتشت از راه وحی خدایی میدانند، پاسخگوی ایراد شماست. همین که اوستا را نوشته موبدان میدانند و آن را وحی و آموزش خود اشوزرتشت نمیدانند، پاسخگوی ایراد شماست.
همانگونه که شما طالبان و وهابیان را مسلمانانی میدانید که در اصل اسلام، اشکالی ندارند ولی دچار انحراف در بعضی از باورها شده اند، موبدان ما نیز مغان ماد و وندیداد را که کتاب آنهاست، بندهش، مینوی خرد و دینکرد و روی هم رفته در باره موبدان ساسانی چنین میگویند.
آنها نیز میگویند، این انحراف که اهریمن، ملخ را آفرید، هیچ اثری در راهنمایی انسان به سوی راه راست و رستگاری او ندارد. این یک بازی کلامی است. اصل آن است که ما راه درست رستگاری را به سوی خداوند بیابیم. وووووووو
ببینید هادی گرامی، ما که هیچ جا اوستا را کتاب خدا و وحی و ... نخوانده ایم؟ خوانده ایم؟ شما اوستا را بخوانید، خود اوستا هم گاتها را کتاب اشو زرتشت و آورده خدا میداند.
کتاب خرده اوستا را آدرباد مهر اسپندان در زمان شاهپور دوم ساسانی نوشته است.
در این کتاب برای نمونه در نیایش همازور فروردینگان چنین آمده است:
همازور فروهر ورشنه هنگوروشان باد، اوا هما فرور اورمزد یشتاران و گاهان سراینیداران مهستان باد
معنی: فزون و نیرومند باد (همه زورها را دارا باد)، فروهر آقای ورشنه پسر هنگه روش، به همراه فروهر همه خداپرستان و سرایندگان گاتها و بهترین مردم.

نمونه دیگر از این کتاب در توبه نامه=پتت
استوانم (استوارم= اعتراف دارم) په (به) این دین اورمزد و زرتشت نوتر اوی (بی) گمان(شک و تردید) تر، اوی گمانم (بی گمانم= شک ندارم). په هستی وهدین مازدیسنان و بیدن (بودن) رستاخیزِ تنِ پسین (روز قیامت) و وِدُردَن (گذشتن) په چینوت پل (پل صراط) و شمار فی سدش (حساب کشی روز چهارم پس از مرگ)، کرفه (ثواب) مزد و وناه (گناه) پادافره(جزا، مجازات) ؛ هستی بهشت و دوزخ و نیستی اهریمن و دیوان و فرجام فیروزگره

نمونه ای دیگر از ورهرام یشت در همین کتاب
.... از این نذر ندهید به مردم آزار، نه زن بدکار، نه دروغکاری که گاتها نمیسراید و مردمان را میکشد و غارت میکند و نه کسی که مخالف دین اهورایی زرتشتی است...... وگرنه.... به کشور ایران بلا روی آورد، ... لشکر دشمن هجوم آورد.... در ایران کشته میشوند پنجاه ها، صدها، هزارها، ......

هادی گرامی من از خرده اوستا نمونه آوردم زیرا خرده اوستا کتاب و باور مردم عام ساسانی است. در یسنا و یشتها، وندیداد هم نمونه بسیار است.

موبدیار مهران;125430 نوشت:
همانگونه که شما طالبان و وهابیان را مسلمانانی میدانید که در اصل اسلام، اشکالی ندارند ولی دچار انحراف در بعضی از باورها شده اند، موبدان ما نیز مغان ماد و وندیداد را که کتاب آنهاست، بندهش، مینوی خرد و دینکرد و روی هم رفته در باره موبدان ساسانی چنین میگویند. آنها نیز میگویند، این انحراف که اهریمن، ملخ را آفرید، هیچ اثری در راهنمایی انسان به سوی راه راست و رستگاری او ندارد. این یک بازی کلامی است. اصل آن است که ما راه درست رستگاری را به سوی خداوند بیابیم.

با سلام و احترام

اگر تردیدی باشد تنها درباره خود زرتشت و آیین اصلی مزدایی زرتشتی است که آیا توحیدی است یا ثنوی، اما در اینکه دوره های بعد بالاخص دوره ساسانیان که منتهی به ورود اسلام به ایران گشت " ''ثنوی'' " بوده است جای کوچکترین تردیدی نیست. همه آنهایی که زرتشت را موحد می دانند با اظهار تأسف اظهار می دارند که توحید زرتشتی بعدها آلوده به ثنویت شد.

جان ناس که کم و بیش زرتشت را موحد می داند می گوید:


اعتقاد به مبدأ شر و عامل تبهکاری و خطا در طول زمان تحولی حاصل کرده و رفته رفته دین زرتشت را به صورت یک آیین دوگانه پرستی (دو آلیزم) اخلاقی درآورد.... در طی زمان " انگرامئنیو " ابلیسی نیرومند گردیده است که در برابر اهورامزدا مقاومت کرده و آن هر دو به صورت دو عامل متساوی با یکدیگر به ستیز و نبرد پرداختند. در قطعات و اجزای اوستا که از آثار قرون اخیر است " ''انگرامئنیو'' " را همشأن و همطراز خدای اهورامزدا می‏شناسد (تاریخ جامع ادیان، ص315).

کتاب وندیداد که جزئی از اوستای فعلی است و چاپ شده است صریحا " ''انگرامئینو'' " را آفریننده نواحی بد زمین، سرمای یخبندان زمستان، حرارت سوزان تابستان، مارها و افعیها... معرفی می‏کند.
جناب موبد مهران همه قرآن برای همه مسلمین سند خدشه ناپذیر است، اگر واقعا بین بخش های مختلف اوستا تناقض وجود دارد چرا موبدان زرتشتی به وظیفه دینی خود مبنی بر حذف آن قسمت ها از کتاب مقدسشان اقدام نمی کنند.

jomhoori;125421 نوشت:
سلام موبد جان. خدا قوت.
بحث بر سر عام يا خاص بودن اسامي نيست. بحث بر سر اين است كه در تمامي كتابهاي پيامبران الهي، پيامبر بعدي معرفي شده است. اما در كتابهاي شما خير.
اگر ممكن است كمي در اين خصوص پاسخ دهيد.
ضمناً هموطنان زرتشتي ما، چند وقتي است كه بدجوري به ائمه معصومين توهين ميكنند. نمونه اش گروه زرتشتي كاوه ي اهنگر است. لازم است كه به عنوان يك روحاني زرتشتي به آنها تذكر بدهيد و گرنه ما هم فحش بلديم كه بدهيم. با تشكر

آقای جمهوری
درود
این که سایت کاوه آهنگر زرتشتی است، همان اندازه درست است، که صدام حسین را مسلمان بدانیم.
اینکه کسی ادعای زرتشتی بودن را داشته باشد، یعنی او زرتشتی است؟ چرا احتمال نمیدهید که دشمنانی مزد بگیر هستند؟
هرکسی هرجا هرچی گفت، به ما مربوط است؟ ما اگر چیزی گفتیم، از ما بخواهید.

آقای جمهوری خواهشمندم که با سند از کتابهای دیگر بفرمایید در کجای آن کتابها به پیامبر پیشین یا پسین اشاره شده است؟
تا آن اندازه که میدانم، واژه مسیح در تورات یک نام عام است که به کوروش هم داده شده است. این واژه را هم در هر جا تفسیر به رای کرده اید. یک جا برای اثبات منجی موعود بکار برده اید، یکجا برای اثبات پیامبر پس از موسی.
در نوشته ها و سخنرانی های در صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز بارها دیده ام که نام احمد در انجیل را یکجا برای بحث منجی موعود و یک جا برای پیامبر بکار برده میشود.

اینجوری بخواهید کار کنید، زرتشت در گاتها خودش را نخستین پیامبر دارای کتاب میداند. از سوشیانتهایی که دین خدا را به مردم آموزش میدهد نیز یاد کرده است.
تنها کافی است که عناد را کنار بگذارید و با عقلی که از سه زنجیر (=عادت دینی و اعمال دینی؛ تعصب بر تفکر و یا سند گذشتگان؛ هوای نفس) آزاد است (نهج البلاغه، روایت شماره 950) بنگرید.

jomhoori;125421 نوشت:
سلام موبد جان. خدا قوت.
بحث بر سر عام يا خاص بودن اسامي نيست. بحث بر سر اين است كه در تمامي كتابهاي پيامبران الهي، پيامبر بعدي معرفي شده است. اما در كتابهاي شما خير.....

آقای جمهوری
درود
باژگونه سخن شما، به طور دقیق بحث بر سر خاص یا عام بودن نام اسلام است. شما با انحصارطلبی خودخواهانه، بدون آنکه پشتوانه قرآنی یا روایی داشته باشید، اسلام را به خودتان منحصر کرده اید. ما را نیز با اتهام شرک و کفر، موضوع قوانین تبعیض آمیز نا انسانی کرده اید. دلیل پافشاری شما بر مشرک و کافر خواندن ما نیز همین است. چون اگر اسلام عام را بپذیرید و شرایط آن را در گاتها و حتی اوستا ببینید، آنگاه هزار سال پوزش و دیه و قصاص را به ما بدهکار میشوید.
موضوع قفل شده است