ایا ذهن همان عقل ونفس و روح وخیال است لطفا جواب دهید
تبهای اولیه
ایا ذهن همان عقل ونفس و روح وخیال است لطفا جواب دهید
ایا ذهن همان عقل ونفس و روح وخیال است لطفا جواب دهید
همه ذهن دارن اما همه عقل ندارن!
همه همیشه روح دارن ولی همیشه خیال نمیکنن!
مثنکه روح ازینا جدا هست
قل الروح من امر ربی ما اوتیتم من العلم الا قلیلا
:Gig:
ایا ذهن همان عقل ونفس و روح وخیال است لطفا جواب دهید
سلام
به حسب بیان آشنایان به مراتب ادراکات انسانی ، انسان دارای پنج مرتبه ادراکی است
1- مرتبه ادراک حسی
2- مرتبه ادراک خیالی یا مثالی
3- مرتبه ادراک وهمی
4-مرتبه ادراک عقلی
5- مرتبه ادراک مافوق عقل
البته بعضی مرتبه وهم را عقل ساقط می دانند که با این حساب انسان چهار مرتبه ادراکی دارد .
و ظاهرا ذهن همان مرتبه قوه خیال انسان است که کارش صورتگری مفاهیم و ادراکات حسی است
موفق باشید
با سلام
اگر سوال ارتباطی با تاپیک نداره به بزرگی خودتون ببخشید!!
هرچقدر گشتم تاپیکی مناسبتر از این تاپیک پیدا نکردم!!
در قرآن مجید در برابر واژه قلب ( دل) چه واژه ای قرار دارد؟ مثلا مغز !!
آیا قرآن برای مغز در برابر "دل" اصالتی قائل هست ؟؟
چند بار کلمه قلب ( دل ) و چند بار کلمه مغز یا هم معنی آن در قرآن تکرار شده است؟!!
با تشکر
با سلام و احترام
انسان دو جزء دارد: جسم و روح.
جسم همين بدن مادي (دست و پا و سر و...) است كه از جنس گوشت و استخوان و... ساخته شده است. مخ كه درون كاسه سر قرار دارد، از جنس ماده و جزء جسم است. هر يك از اين اعضا وظيفه و عملكرد خاصي را به عهده دارند، وظيفه مغز وظيفه تنظيم فعاليت اندامهاي مختلف بدن است و فعاليتهاي شيميايي كه در هنگام فكر كردن صورت مي گيرد، در مغز انجام مي شود.
امّا روح آدمي همانند فرمانروا و حاكمي است كه بر كشور بدن حكومت مي نمايد و تمامي امور بدن و عكس العملهاي بدن با تدبير روح انساني است و جسم انساني، همانند ابزاري در دست روح مي باشد.
به همين دليل هنگامي كه روح از بدن خارج مي شود، مرگ فرا مي رسد و هر گونه تعلق روح به بدن قطع مي شود و جسم ديگر حركتي ندارد، و به صورت مرده در مي آيد.
اما عقل جزء قواي روح است، نه جسم و رابطهاي با مغز ندارد. بنابراين، مغز جزئي از عقل نيست، بلكه مغز و ديگر اجزاي جسماني، ابزار روح هستند.
كار عقل، درك كليّات و تفكر است و مغز از طريق عصبها با ديگر اجزاي بدن ارتباط دارد.
جسم و مغز انسان قابل ديدن است، امّا روح و عقل انساني چون غير مادي و امر مجرداند، قابل ديدن نيستند.
روح در هيچ يك از اجزاي بدن مستقر نيست. بلكه روح امري مجرد است و با بدن همراهي و نسبت به آن نوعي تدبير و فرماندهي و سرپرستي دارد.
همچنان كه خداوند حاكم فرمانروا و مدبر هستي است وبا جهان هست ولي نه بهاين معنا كه در جايي مستقر باشد بل احاطه قيومي به عالم دارد. روح نيز با بدن در مرتبه نازلتري شبيه همين رابطه رادارد. بنابراين رابطه روح و بدن را هرگز از منظر فيزيولوژيك نميتوان نگريست. زيرا فيزيولوژي تنها قادر به كشف روابط اجزا و عناصر فيزيكي و بدني است.