با وجود وارث مسلمان ارث به کافر نمیرسد؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
با وجود وارث مسلمان ارث به کافر نمیرسد؟

بسم الله
با سلام و عرض تسلیت به مناسبت این ایام. ایا با وجود وارث مسلمان، ارث به کافر نمیرسد؟ و تعریف دقیق کافر رو لطفا بیان کنید. این مورد با توجه به مطلب زیر به ذهنم رسید که در عکسی دریافت کردم:

خدمت مقام معظم رهبری؛ سلام علیکم
اگر در یک خانواده ی زرتشتی که در جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنند، فرزندی شیعه شود؛ پس از فوت والدین که در دین خود (زرتشتی) باقی بودند، مسئله ی تقسیم ارث بین وراث چه حکمی دارد؟

حکم ممهور» با وجود وارث مسلمان، ارث به کفر نمیرسد

تشکر.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

در کتاب شرایع در باره ی ارث بردن مسلمان از کافر ، چه ملی و چه مرتد آمده است که مسلمان ارث می برد .

یعنی اگر کافری چند وارث کافر ویک وارث مسلمان داشته باشد ،میرا ث او برای وارث مسلمان است .هر چند که ولی نعمت یا ضامن جریره او باشد .


و وارثان کافر از او ارث نمی برند هر چند در سبب به او نزدیکتر باشند

سخنان فقها همگی همین معنا را میرساند .

شیخ مفید در مقنعه در باب مواریث پیروان ادیان مختلف مینویسد:

اهل اسلام بر اساس روابط نسبی و سببی از خویشان کافر ومسلمان خود ارث می برند ولی کافر در هیچ حالی از مسلمان ارث نمی برد .
پس اگر شخصی یهودی یا نصرانی یا مجوسی( زرتشتی) یک پسر مسلمان و یک پسر غیر مسلمان داشته باشد میراث او بر مذهب آل محمد (ص) برای پسر مسلمان است ونه پسر کافر.

واگر برادر مسلمان و پسر کافری داشته باشد برادر مسلمان او موجب حجت پسر کافر از میراث پدری میباشد (برادر مسلمان از پسر کافر بر ارث سزاوار تر است)

در این فرض پسر کافر به سبب کفر خود همچون پسری که در حیات پدر مرده باشد یا پسری که قاتل پدر خود باشد و به سبب جنایت خود از ارث محروم شده باشد به شمار می آید .

ادامه دارد انشاءالله.......

............................................................................ حق یارتان :roz: ......................................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

واما ازنظر دیگر فقها در این باب مطالب به این شکل دنبال میشود :

سید مرتضی در انتصار می گوید: «یکی از آراء اختصاصی امامیه در این زمان - اگر چه در گذشته برخی از فقهای مذاهب دیگر نیز با این رأی موافق بودند - این است که مسلمان از کافر ارث می برد ولی کافر از مسلمان ارث نمی برد.» وی در ناصریات نیز می گوید: «ما از مشرکان ارث می بریم و موجب حجب ورثه آنان می شویم. رأی درست همین است و فقهای ما بر این رأی هستند. از معاویة بن ابوسفیان و معاذ و محمد بن حنفیه و مسروق و عبدالله بن معقل مزنی و سعید بن مسیب نیز همین قول نقل شده است. فقهای دیگر با این رأی مخالفند و می گویند: مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمی برد. دلیل ما بر این که مسلمان از کافر ارث می برد ولی کافر از مسلمان ارث نمی برد، اجماع متردد است.»

شیخ طوسی در نهایه می نویسد: «هرگاه کافر، وارث مسلمانی داشته باشد چه پسر او باشد و چه پدر، خویشاوند دور باشد یا نزدیک، مرد باشد یا زن،همسر باشد یا شوهر و وارث دیگری غیر از او نداشته باشد، تمام مال او به وارث مسلمان می رسد. اگر علاوه بر وارث مسلمان وارث کافری دور یا نزدیک نیز داشته باشد یا همسر یا شوهر کافری داشته باشد، میراث او برای وارث مسلمان است نه وارث کافر.» قاضی ابن براج هم در مهذب شبیه همین عبارت را آورده است.

ابوالصلاح حلبی در الکافی فی الفقه می نویسد: «کافر از مسلمان ارث نمی برد اگر چه جهات کفر او مختلف و نسبت او نزدیک باشد، مسلمان از کافر ارث می برد اگرچه نسبت او دور باشد مانند پسر دایی. اگر مورث، مسلمان یا کافر باشد و پسر دایی مسلمان و فرزند کافری داشته باشد چه یهودی و نصرانی و چه قائل به جبر و تشبیه و چه منکر نبوت یا امامت، میراث او به پسر دایی مسلمانش می رسد نه به پسر کافرش.»
از ظاهر سخن ابوالصلاح چنین برمی آید که وی کسی را که واقعا محکوم به کفر بوده ولی ظاهرا منتسب به اسلام است، در این حکم ملحق به کافر کرده است و این برخلاف فتاوای دیگر فقهای ماست.

شیخ طوسی در نهایه می گوید: «مسلمانان از یکدیگر ارث می برند اگر چه در آرا و مذاهب با هم مخالف باشند؛ زیرا آنچه موجب اثبات وراثت است، اظهار شهادت و اقرار به ارکان شریعت می باشد».

سید ابوالمکارم بن زهره در غنیه آورده است: «پیش تر بیان کردیم که کافر از مسلمان ارث نمی برد، اما مسلمان بنابر مذهب ما از کافر ارث می برد اگر چه نسبت او دور باشد. هم اجماع و هم ظاهر آیات میراث دلالت بر این معنا دارند، فقط مواردی از شمول ظاهر آیات میراث بیرون است که دلیل قاطع بر خروج آنها وجود داشته باشد... هرگاه کافری فرزندان نابالغ و خویشاوند مسلمانی داشته باشد، باید نفقه فرزندان از ترکه کافر پرداخت شود تا به سن بلوغ برسند، اگر اسلام آوردند میراث برای آنان خواهد بود و اگراسلام نیاوردند، میراث برای خویشاوند مسلمان او خواهد بود.»

ادامه دارد انشاءالله ........

............................................................................... حق یارتان :roz:...................................................................................

با سلام وعرض تسلیت به مناسبت عاشورای حسینی کافر یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد ،و یا پیغمبری پیامبر را قبول ندارد (البته دراین قسم اخراختلاف نظر وجود دارد )،وهمچنین اگر در یکی ازاینها شک داشته باشد .و نیز کسی که ضروری دین مانند نماز و روزه و حجاب و....مسلمانان که جزءدین اسلام می دانند ، منکر شود چنانچه بداند ان چیز ضروری دین است و انکار ان ضروری ،به انکار خدا یا توحید یا نبوت برگردد. واما در بحث ارث، حکم این است که مسلمان از کافر ارث می برد ولی کافر اگر چه پدر یا پسر میت باشد از اوارث نمی برد و طبق نظر رهبری اگر میت کافر یاشد و برخی از ورثه او مسلمان باشند وبعضی کافر ، فقط ورثه مسلمان او ارث می برند و به ورثه کافر ارث نمی رسد .رساله مراجع /م 106 و م 2783 و تحریر الوسیله / ج2 / کتاب المواریث / الفصل الثالث / فی میراث المجوس وغیرهم من الکفار

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

البته در پست اول تعریف کافر را از قول شیخ مفید توضیح دادم
که این گروه به دلیل عدم ایمان به دین خاتم(ص) کافر ذمی (اهل کتاب) نامیده میشوند .
س اگر شخصی یهودی یا نصرانی یا مجوسی( زرتشتی) یک پسر مسلمان و یک پسر غیر مسلمان داشته باشد میراث او بر مذهب آل محمد (ص) برای پسر مسلمان است ونه پسر کافر.


ابن ادریس در سرایر می گوید: «پیش از این بیان کردیم که کافر از مسلمان ارث نمی برد، اما بر مذهب ما، مسلمان از کافر ارث می برد اگر چه نسبت او دور باشد و وجود او مانع از رسیدن ارث به خویشاوندان نزدیک کافر می شود. این مساله در میان فقهای ما بدون اختلاف است». یحیی بن سعید حلی در الجامع للشرائع می گوید: «اگر کافر، وارثی کافر و وارثی مسلمان داشته باشد، ارث او به وارث مسلمان می رسد اگر چه نسبت او دورتر از کافر باشد».


علامه حلی در قواعد می نویسد: «اگر ورثه کافری همه کافر باشند، از او ارث می برند؛ اما اگر یکی از ورثه، مسلمان باشد تمام میراث به او می رسد خواه نسبت او نزدیک باشد یا دور، حتی ولی نعمت یا ضامن جریره ای که مسلمان باشد، فرزند کافر را از میراث پدرش محروم می کند؛ اما امام مانع از رسیدن ارث پدر به پسر نیست. اگر علاوه بر فرزند کافر، همسر مسلمانی نیز داشته باشد، در صورتی که قائل به رد ارث باشیم بحثی نیست و در غیر این صورت، قوی ترین احتمال آن است که یک هشتم میراث به همسر و باقی آن به پسر تعلق می گیرد.
سه احتمال دیگر نیز وجود دارد: این که یک چهارم از آن همسر و باقی از آن پسر باشد، یا باقی از آن هر دو، یا از آن امام باشد».

امام خمینی در تحریر الوسیله می نویسد: «اگر کافری - چه اصلی و چه مرتد فطری یا ملی - بمیرد و وارثان کافر و مسلمانی داشته باشد، میراث او به وارث مسلمان می رسد. اگر وارث مسلمانی نداشته و همه وارثان او کافر باشند، میراث او بر اساس قواعد باب ارث به آنان می رسد. اما اگر کافر، مرتد ملی یا فطری باشد و همه وارثان او کافر باشند، میراث او به امام (ع) می رسد نه به ورثه کافر او.»


آیت الله خویی در منهاج الصالحین می نویسد: «مسلمان از کافر ارث می برد و مانع از رسیدن ارث کافر به کافر می شود. بنابراین، اگر کافری بمیرد و پسری کافر و برادر یا عمو یا ولی نعمت یا ضامن جریره مسلمانی داشته باشد این مسلمان از او ارث می برد ولی پسر کافرش ارث نمی برد. این حکم در صورتی است که کافر، اصلی باشد؛ اما اگر کافر، مرتد باشد چه ملی و چه فطری، رأی مشهور آن است که امام وارث او است و کافر از او ارث نمی برد و از این جهت در حکم مسلمان است. البته بعید نیست که مرتد مخصوصا مرتد ملی، حکم کافر اصلی را داشته باشد». از ملاحظه آراء فقها روشن می شود که اصل این حکم که با وجود وارث مسلمان هر چند نسبت او دور باشد، وارثان کافر از کافر ارث نمی برند، مورد توافق و اجماع فقهای شیعه است. رای فقهای اهل سنت خلاف این است. بیشتر آنان براین نظرند که مسلمان از کافر ارث نمی برد تا چه رسد به این که مانع از ارث ورثه کافر شود.



.......................................................................... حق یارتان :roz:..........................................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با توچه به تعاریف متعددی که از کفر در اسلام و بخصوص مذهب شیعه وجود دارد مطلب کاملتری را در این باب عرض میکنم
خدمتتان :Gol:

كفر یعنی انكار . افراد ی كافرخوانده میشوند چون خدا و پيغمبر را قبول ندارند. تعدادی نسبت به نعمتهاي خدا كافرند و قرآن مي‌فرمايد: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني‏ أَ أَشْكُرُ‌ام أَكْفُرُ»(نمل/40) پس گاهي كفر به معناي انكار خدا و گاهي به معناي قدرداني نكردن از نعمت‌هاي خداست. گاهي كفر به معناي اين است كه خدا را قبول دارم و نعمت‌هاي خدا را هم قبول دارم اما ترك اوامر و دستور مي‌كند. در قرآن داريم كه مي‌فرمايد از شما پيمان گرفتيم كه: «لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ»(بقره/84) خونريزي نكنيد، اما: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض»(بقره/85) وقتي به شما دستور داديم كه چنان نكنيد شما «تَكْفُرُونَ» كفر ورزيديد. قرآن در مورد كساني كه دستور خدا را رها كنند «تَكْفُرُونَ» مي‌گويد، يعني كفر ورزيدند. پس گاهي كفر يعني اصل خدا را قبول ندارم و گاهي كفر يعني نعمت‌هاي خدا را قبول ندارد و گاهي هم خدا را قبول دارد و نعمت خدا را هم قبول دارد، ولي يك سري چيزهاي ديگر را قبول ندارد. گاهي هم كفر يعني اعتراض و گاهي كفر به معناي اعراض و دوري است. حضرت ابراهيم فرمود: «و كَفَرْنا بِكُمْ» ما به شما كافريم. «كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً»(ممتحنه/4) مومنين به كفار بايد كفر بورزند، يعني ايشان را قبول نكنند و انكار و دوري كنند. خلاصه اين مطالب اينكه كفر چند معني دارد. كفري كه در رساله داريم و مي‌گويد: «نجس است» انكار خداست. پس كسي كه كفران نعمت مي‌كند، يا كسي كه بعضي از دستورات خدا را رها كرده است، نجس نيست. كفري كه مي‌گويند: «نجس است» كفر نسبت به خود خداست.
مرتد كيست؟ مرتد نيز دو نوع است. مرتد فطري و مرتد ملي داريم. مرتد فطري، مرتدي است كه از اسلام بيرون برود. يعني بطور مثال كسي مسلمان است و مي‌خواهد از اسلام بيرون برود. اين كافر است. كسي كه والدين او مسلمان بوده و خود او هم مسلمان بوده است و بعد يك مرتبه كافر شده است، مرتد فطري است. حكم مرتد فطري اين است كه اگر زن دارد، بايد از شوهرش بدون طلاق جدا شود. مثلاً اگر يك جواني مسلمان بود و بعد ماركسيسم شد، اينجا زن او بايد بدون طلاق از او جدا بشود. «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»(نساء/141) نبايد آقاي بالاسر مومن كافر باشد. اگر زني ديد شوهرش از اسلام برگشته است، بايد فوراً از او جدا شود. (البته بايد يقين حاصل شود. )
گاهي اگر كسي خدا را قبول نداشت، قيامت و وحي را قبول نداشت، نبوت را قبول نداشت و پدرو مادرش در وقتي كه بناي آمدن اين بچه بوده مسلمان بودند، بچه خودش هم مسلمان بوده است و بعد چنين عقايدي پيدا كرده، مرتد شده و اين مرتد فطري است و زن چنين كسي بايد بدون طلاق از او جدا شود و زني كه جدا شده گويي كه شوهرش مرده است و بايد چهار ماه صبر كند و بعد شوهركند. اموال چنين شخصي بايد تقسيم شود و توبه‌اش نيز براي رضايت زن و ما پذيرفته نيست. توبه مي‌كند، اما توبه‌اش قابل قبول نيست و اعدام هم مي‌شود.


با استفاده ی ضمنی از یکی از سخنرانی های استاد قرائتی

............................................................................. حق یارتان :roz:......................................................................................

متشکر.
خب این قضیه از لحاظ منطقی جور در نمیاد! باقی فرزندان باید حواسشون باشه که کسی دینش سمت اسلام نره! که ارثشون تبتباه بشه.

ضمن اینکه آیا با "لا اکراه فی الدین" تناقضی ندارد؟ چون به کسی که اسلام نداره فشار مالی - فکری میاد . اینطور نیست؟
( البته راهکار فرار! وجود داره که اصلا صورت سوال نیست)

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

در مورد سوال شما بزرگوار درخصوص چرایی این حکم توسط فقها
این مطالب را عرضه می کنم خدمتتان:

آیه ی نفی سبیل:

بعضی از فقها در باره ی ممنوعیت ارث بردن کافر از مسلمان وحق تقدم مسلمان بر کافر از آیه ی شریفه ی

ولن یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلا"

به عنوان مستندی محکم یاد کرده اند .

در قاعده ی نفی سبیل ارث بردن کافر از مسلمان نوعی ایجاد سلطه و راهی برای تسلط وبرتری برای کافر نسبت به مسلمان خواهد بود .

لذا مطابق آیه ی فوق وحدیث

الاسلام یعلوا ولا یعلی علیه «اسلام مافوق است وجیزی بر آن مافوق نیست »
هر عملی که منجر به گشایش راهی برای تسلط بر مؤمنان شود نفی می شود.
در نتیجه کافر از مسلمان ارث نمی برد بلکه مسلمان جهت یعلی علیه الکافر یعنی نشان دادن فوقیت او بر کافر در ارث مقدم از کافر است .

شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه در میراث اهل ملل قبل از ذکر احادیث در این باب می نویسد
مسلمان شایسته تر از مشرکان ونسبت به کافران در اولویت هستند .خداوند متعال میراث را بر کفار حرام داشت از آن جهت که کیفر کفرشان باشد . همانطور که ارث را بر قاتل حرام کرد به دلیل آنکه عقوبت بر قاتل بودنشان باشد . اما از مسلمان به چه جرمی وبه دلیل کدام عقوبت ارث بردن و اولویت در ارث بردن راسلب کنند ؟



............................................................................. حق یارتان :roz:.................................................................................

متشکر از پاسختون. منتها لطفا فرض رو بر مطلب اولین پست بذاریم. یعنی:
فرضا یه زرتشتی فوت کرده، چیزی که به نظر میرسه اینه که فرزندانشون از پدر خود ارث میبرن؛ یکی از این فرزندان مسلمان شده و این ارث هم قرار نیست موجب برتری زرتشتی بر مسلمان بشه؛ هر کدوم میخوان بگیرن و بزنن به زخم زندگیشون. چرا مسلمان باید همه ی ارث را بگیرد؟ (با فرض اینکه به دلیل تغییر دینش از خانواده طرد نشده باشد!) ایا بحث ازاد بودن انتخاب دین و همچنین عدل زیر سوال نمیره؟ (این رو در نظر بگیرین که قرار نیست راه برتری غیر مسلمان بر مسلمان باز بشه، هر کدوم قسمتی از سهمشون رو میگرن و میزنن به کار و زندگیشون و والد هم غیر مسلمان هست).

با سلام

حکم فقهی و فلسفه حکم در این مسئله بیان شد اگر سوال دیگری مد نظر شما هست لطفا به صورت شفاف بیان بفرمایید .
با تشکر

عرفات;69297 نوشت:
حکم فقهی و فلسفه حکم در این مسئله بیان شد اگر سوال دیگری مد نظر شما هست لطفا به صورت شفاف بیان بفرمایید .

خواهش میکنم. در مورد فلسفش اگه ممکنه بیشتر صحبت بشه، قانع نشدم.
و اینکه آیا این حکم تناقضی با ازادی انتخاب دین نداره؟ چون تحت فشار قرار میده فرد رو.

در مورد مطلب زیر:

ostad;69067 نوشت:
هرگاه کافر، وارث مسلمانی داشته باشد چه پسر او باشد و چه پدر، خویشاوند دور باشد یا نزدیک، مرد باشد یا زن،همسر باشد یا شوهر و وارث دیگری غیر از او نداشته باشد، تمام مال او به وارث مسلمان می رسد.

فرض کنید قبیله ای غیر مسلمان باشن (در قبایل اکثرا روابط خویشاوندی هست.)، یک نفر از این قبیله مسلمان بشه؛ من بعد هر کس در این قبیله بمیرد، ظاهرا فقط ارثش به یک نفر میرسد! این با منطق من جور در نمیاد که اسلام همچین حکمی داشته باشه یا لااقل توجیح اون من رو تا به الان قانع نکرده. آیا مثالی برای صدر اسلام یا ائمه در این موارد موجود هست؟

فردا از آن ماست;69084 نوشت:
متشکر.
خب این قضیه از لحاظ منطقی جور در نمیاد! باقی فرزندان باید حواسشون باشه که کسی دینش سمت اسلام نره! که ارثشون تبتباه بشه.

ضمن اینکه آیا با "لا اکراه فی الدین" تناقضی ندارد؟ چون به کسی که اسلام نداره فشار مالی - فکری میاد . اینطور نیست؟

فردا از آن ماست;69084 نوشت:

( البته راهکار فرار! وجود داره که اصلا صورت سوال نیست)

با سلام و تشکر:Gol:

جناب "فردا از ان ماست" در پاسخ به ابهام شما توجهتان را به نکات زیر جلب می کنم:

دوست عزیز؛ چرا از این زاویه به مسأله نگاه نمی کنید و به باقی فرزندان غیر مسلمان، توصیه نمی کنید که اسلام چقدر دین کاملی است که از حقوق کسانیکه به دین شریف اسلام شرفیاب می شوند و به افتخار مسلمانی نائل می شوند بطور اتم و اکمل دفاع نموده و از انها حمایت می کند. زیرا شرافت و برتری حقیقی را برای مسلمان قائل است و برتری کافر را بر مسلمانان روا و جائز نمی داند. کاری که در کمتر مکتبی این اندازه قوانین دقیق و عمیقی در حمایت از حقیقت انسانیت یعنی ایمان به مبدأ و معاد، تشریع شده است.

از اینرو به جای آنکه بدلیل کمالات بی بدیل دین اسلام به همگان توصیه کنید به آن ایمان آورند بمنظور حفظ منافع مادی شان توصیه به مراقبت از اسلام آوردن فرد یا افرادی از مجموعه خانواده شان می کنید؟ آیا بنظر این توصیه شما نوعی اجبار و اکراه نیست؟ در حالیکه معمولاً گرایش افراد غیر مسلمان به اسلام بدلیل شناخت و تحقیق از حقانیت دین اخرالزمان است نه امتیازاتی که در فقه اسلامی برای مسلمان وجود دارد، بعلاوه اینکه اسلام آوردن در واقع نوعی تسلیم شدن در برابر اوامر و نواهی الهی است (که در نگاه بیخردان یکسره محدودیت و سختی است) و در حقیقت، انسان را از منجلاب آزادی های غیر مشروع و غیر انسانی و ولنگاری های افراطی که همه و همه موجبات افول و سقوط انسان از شأن و منزلت واقعی اش است و متأسفانه بوضوح و وفور شاهدیم که در جوامع غربی و سکولار رایج است باز می دارد.

با این همه آیا امتیازاتی که دین اسلام برای جامعه مسلمانان در قالب فقه و حقوق مسلمانان قائل شده نوعی اجبار و اکراه برای غیر مسلمانان است یا نوعی امتیاز حقیقی که توسط شارع مقدس برای مسلمانان تشریع شده؟ امری که در همه جوامع به صورتهای گوناگون رایج است و برای کسانی که اصول آن جامعه را بپذیرند و عضوی از خانواده ان جامعه شوند قوانین و حقوقی را مقرر می کند.

آیا بنظر شما این قوانین و حقوقی که در جوامع مختلف برای وارد شوندگان و اعضاء خانواده آن جامعه مقرر شده نوعی اجبار و اکراه برای کسانی است که در خارج ان جامعه هستند یا نوعی امتیاز طبیعی و رایج، برای خانواده آن جامعه محسوب می شود؟ قطعاً هر کسی بالوجدان می فهمد که فرض دوم صحیح است.

در قالب مثال، هر کشوری بطور طبیعی یکسری حقوق شهروندی برای ملت خود و تبعه کشورش قائل می شود که به هیچ عنوان دیگران نمی توانند از آن حقوق برخوردار شوند، بسیار ساده اندیشی است که گمان کنیم؛ اِعمال این سیاست، توسط دولت کشور مذکور، نوعی سیاست اجبار برای مردم ملیت های دیگر است تا انها را به اجبار و اکراه تبعه کشور خود سازد؟ البته این مثال است و برای روشن شدن مطلب، و در مثال هم جای مناقشه نیست. وگرنه اسلام عزیز با قوانین الهی اش و قانونگذار حقیقی کجا و جوامع و کشورها و قوانین پر عیب و نقص و قانونگذاران محدود و سراسر احتیاج آنها کجا؟؟؟

موفق در پناه حق ...:Gol:

فردا از آن ماست;69397 نوشت:
خواهش میکنم. در مورد فلسفش اگه ممکنه بیشتر صحبت بشه، قانع نشدم.
و اینکه آیا این حکم تناقضی با ازادی انتخاب دین نداره؟ چون تحت فشار قرار میده فرد رو.

در مورد مطلب زیر:

فردا از آن ماست;69397 نوشت:

فرض کنید قبیله ای غیر مسلمان باشن (در قبایل اکثرا روابط خویشاوندی هست.)، یک نفر از این قبیله مسلمان بشه؛ من بعد هر کس در این قبیله بمیرد، ظاهرا فقط ارثش به یک نفر میرسد! این با منطق من جور در نمیاد که اسلام همچین حکمی داشته باشه یا لااقل توجیح اون من رو تا به الان قانع نکرده. آیا مثالی برای صدر اسلام یا ائمه در این موارد موجود هست؟


با سلام مجدد:Gol:

جناب فردا از آن ماست

گرچه پاسخ سؤال شما در برخی پاسخ های دوستان موجود است و دلایل آن هم با ذکر مستندات به تفصیل ذکر شده است لکن بنده هم نکاتی را عرض می کنم:

اولاً شما در بارۀ منطق تان برای ما چیزی نگفته اید تا حداقل با جهت منطق تان آشنا شویم. در ثانی آیا منطق شما جز منطق قرآن است که هر گونه برتری کفار بر مؤمنین را بطور مطلق نفی می کند "ولن یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلا"و اسلام را در مرتبه بالاتر از هر مکتب دیگری بر می شمارد.

"الاسلام یعلوا ولا یعلی علیه".

و بر این اساس نتیجه همان می شود که در فقه اسلام عزبز در باره حقوق مسلمانان و مؤمنان گفته شده اینکه کفار از مسلمانان ارث نمی برند و مسلمان از کافر ارث می برد آن هم به کیفیتی که تفصیل آن گذشت. و بی شک این منطق اسلام و قرآن است که بدلیل انتسابش به نور وحی و منشأ صدورش یعنی شارع مقدس اعلی و اکمل منطق هاست.

موفق در پناه حق ...:Gol:


با سلام.

صدیق;97690 نوشت:
چرا از این زاویه به مسأله نگاه نمی کنید و به باقی فرزندان غیر مسلمان، توصیه نمی کنید که اسلام چقدر دین کاملی است که از حقوق کسانیکه به دین شریف اسلام شرفیاب می شوند و به افتخار مسلمانی نائل می شوند بطور اتم و اکمل دفاع نموده و از انها حمایت می کند. زیرا شرافت و برتری حقیقی را برای مسلمان قائل است و برتری کافر را بر مسلمانان روا و جائز نمی داند. کاری که در کمتر مکتبی این اندازه قوانین دقیق و عمیقی در حمایت از حقیقت انسانیت یعنی ایمان به مبدأ و معاد، تشریع شده است. از اینرو به جای آنکه بدلیل کمالات بی بدیل دین اسلام به همگان توصیه کنید به آن ایمان آورند بمنظور حفظ منافع مادی شان توصیه به مراقبت از اسلام آوردن فرد یا افرادی از مجموعه خانواده شان می کنید؟ آیا بنظر این توصیه شما نوعی اجبار و اکراه نیست؟
در حالیکه معمولاً گرایش افراد غیر مسلمان به اسلام بدلیل شناخت و تحقیق از حقانیت دین اخرالزمان است نه امتیازاتی که در فقه اسلامی برای مسلمان وجود دارد، بعلاوه اینکه اسلام آوردن در واقع نوعی تسلیم شدن در برابر اوامر و نواهی الهی است (که در نگاه بیخردان یکسره محدودیت و سختی است)
.

همونطور که اول فرمایشتون فرمودین، بحث سوال و شبهه است، نه نیت تبلیغ یا توصیه کردن به فرد یا گروهی و در باب سوال، کلی نگری درست نیست، و با مزیتهای اثبات شده، موارد اثبات نشده یا دارای شبهه (از دید فردی یا تفکری گروهی) پوشانده نمیشود.

در مورد اینکه افرادی که به دین اسلام مشرف میشوند، به دلیل مزایای آخرالزمانی هست و ... هم عرض شود که تبلیغات رسانه های جهان که توسط افراد با تفکر مذهبی خاص، یهود، مسیح، برخی تفکرات ناسیونالیسم داخلی یا برخی تفکرات لائیک انجام میشود، اکثرا روی بزرگ کردن شبهات کوچک میگردد و برای اون تفکر یا مذهب خاص (در اینجا اسلام) از یک طرف حاشیه ی نزدیک شدن برای عامه درست میکنند! و از طرف دیگه، در بین همان مذهب، جوانانی که تفکر تازه در حال شکل گیری دارند با شبهات کوچک ولی بی پاسخ در قسمت تفکر یا عمل دچار انحراف مسیر میشن! پس به این سادگی هم به ماجرا نگاه نکنین که تفکر همه ی افراد همه جانبه است که قویا اینطور نیست. نه فقط در غرب که در خود کشور ایران هم فراوان نگرانی والدین هست و شما هم احتمالا زیاد برخورد داشتین.

در مورد سوال هم عرض شود که بحث مراقبت از منافع مادی نیست! بحث کلمه ای است به اسم عدالت که فرای بحث مثال شماست:

صدیق;97690 نوشت:

امری که در همه جوامع به صورتهای گوناگون رایج است و برای کسانی که اصول آن جامعه را بپذیرند و عضوی از خانواده ان جامعه شوند قوانین و حقوقی را مقرر می کند. آیا بنظر شما این قوانین و حقوقی که در جوامع مختلف برای وارد شوندگان و اعضاء خانواده آن جامعه مقرر شده نوعی اجبار و اکراه برای کسانی است که در خارج ان جامعه هستند یا نوعی امتیاز طبیعی و رایج، برای خانواده آن جامعه محسوب می شود؟ قطعاً هر کسی بالوجدان می فهمد که فرض دوم صحیح است.
در قالب مثال، هر کشوری بطور طبیعی یکسری حقوق شهروندی برای ملت خود و تبعه کشورش قائل می شود که به هیچ عنوان دیگران نمی توانند از آن حقوق برخوردار شوند، بسیار ساده اندیشی است که گمان کنیم؛ اِعمال این سیاست، توسط دولت کشور مذکور، نوعی سیاست اجبار برای مردم ملیت های دیگر است تا انها را به اجبار و اکراه تبعه کشور خود سازد؟

ما در مورد هر دین یا هر تفکری صحبت نمیکنیم. در مورد کاملترین دین ارسال شده به بشریت صحبت میکنیم. با اینکه یه سری حقوق بگذاره برای جامعه ی شهروندیش، من مخالف نیستم اما با اینکه در تنگنا قرار بده، مخالفم.

سوال: تا چه حدودی در اسلام حقوق قائل شده بین مسلمان و غیر مسلمان به عنوان شهروندش؟

که حتی خداوند در دشمنی هم فرمودن عدالت بورزید:

«اى كسانى كه ایمان آورده اید; همواره براى خدا قیام كنید و از روى عدالت، گواهى دهید. دشمنى با جمعیتى، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت بورزید كه به پرهیزگارى نزدیك تر است.»(مائده، آیه Dirol

آیا منظور این سخن فقط در برابر دشمنی با مسلمانهاست؟

یا بحث معروف امیرالمونین:

‏‫به من خبر رسيده است كه يكى از آنها، به خانه زن مسلمان و زن غير مسلمان ديگرى كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بندها و گوشواره‏هاى آنان را از تنشان بيرون آورده است، در حالى كه هيچ وسيله‏اى براى دفاع از خود، جز گريه و زارى و التماس نداشته‏ اند.

آیا اینجا حقی برای ملکیت این فرد قائل نشدند؟ در حالیکه مسلمان نبوده؟
کشور ما با قانون اسلامی، پناهگاه آن افراد نیست؟

صدیق;97757 نوشت:
با سلام مجدد جناب فردا از آن ماست گرچه پاسخ سؤال شما در برخی پاسخ های دوستان موجود است و دلایل آن هم با ذکر مستندات به تفصیل ذکر شده است .

لطف میکنین شماره ی پست و احیانا نقل و قولی که پاسخ من در اون موجود هست رو بفرمائین؟ چون اگر پاسخ آمده، آن هم با ذکر مستندات، و کل سوال من جواب داده شده، فکر کنم باید شکل سخنم را عوض کنم، شد شد، نشد دهنم را عوض کنم!

صدیق;97757 نوشت:
اولاً شما در بارۀ منطق تان برای ما چیزی نگفته اید تا حداقل با جهت منطق تان آشنا شویم. در ثانی آیا منطق شما جز منطق قرآن است

سعیم این بود که منطقم رو با مثال نشون بدم. در ثانی، قسمتی از سوال من دقیقا در رابطه با قرآن بود و تفسیری که خواستم از "لااکراه فی الدین" ولی طبعا اگه قرآن این مطلب رو اثبات کنن، منطق قرآن حجت هست.

صدیق;97757 نوشت:
آیا منطق شما جز منطق قرآن است که هر گونه برتری کفار بر مؤمنین را بطور مطلق نفی می کند "ولن یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلا"

آیا اگر فرضا یک مسیحی مالک ملک پدرش باشد، راه برتری آن است؟! خب ملک پدر رو قبل از مردنش هم بگیریم که راه برتریش بسته بشه!

صدیق;97757 نوشت:

و بر این اساس نتیجه همان می شود که در فقه اسلام عزبز در باره حقوق مسلمانان و مؤمنان گفته شده اینکه کفار از مسلمانان ارث نمی برند و مسلمان از کافر ارث می برد آن هم به کیفیتی که تفصیل آن گذشت. و بی شک این منطق اسلام و قرآن است که بدلیل انتسابش به نور وحی و منشأ صدورش یعنی شارع مقدس اعلی و اکمل منطق هاست. موفق در پناه حق ...

اول اینکه، همونطور که حتما دقت کردین به سوال، بیشتر صحبت من متمرکز بر این بود که کفار چرا از کفار ارث نبرند. مثلا مسیحی از مسیحی.
دومین مورد اینکه فرمودین بی شک این منطق قر آن است، هنوز متوجه نشدم با توجه به بحث ایه ای که فرمودین میفرمایین بی شک؟ که در این صورت سوالاتی طرح کردم. یا با توجه بحث اینکه شارع مقدس فرمودن، که در این مورد هم جای سوال بسته نیست و جای شک هم باز است (از جمله اینکه نظرات متفاوت هم میبینیم گاها). من مسیری که اون بزرگواران بهش رسیدن رو پرسیدم و فکر میکنم گفتگوی دینی برای همین مباحث است و نه فقط پرسیدن یک حکم.

تشکر از حوصله ای که به خرج دادین.

فردا از آن ماست;109382 نوشت:
با سلام.
ما در مورد هر دین یا هر تفکری صحبت نمیکنیم. در مورد کاملترین دین ارسال شده به بشریت صحبت میکنیم. با اینکه یه سری حقوق بگذاره برای جامعه ی شهروندیش، من مخالف نیستم اما با اینکه در تنگنا قرار بده، مخالفم.

سلام

میشه مقصودتان رو از موارد تنگنا شفاف تر بفرمایید؟

اگر منظورتان وجود قوانین و حدود در جامعه اسلامی است که این، ضرورتی انکارناپذیر است و هر نظامی یکسری قوانین و حدود مختص به خود دارد، چگونه انتظار دارید که اسلام بعنوان کاملترین نظام الهی، از دارا بودن چنین قوانین و حدودی، مبرا باشد؟

فردا از آن ماست;109382 نوشت:
سوال: تا چه حدودی در اسلام حقوق قائل شده بین مسلمان و غیر مسلمان به عنوان شهروندش؟

که حتی خداوند در دشمنی هم فرمودن عدالت بورزید:

«اى كسانى كه ایمان آورده اید; همواره براى خدا قیام كنید و از روى عدالت، گواهى دهید. دشمنى با جمعیتى، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت بورزید كه به پرهیزگارى نزدیك تر است.»(مائده، آیه Dirol آیا منظور این سخن فقط در برابر دشمنی با مسلمانهاست؟


اسلام به همان دلیل کامل و جامع بودن، برای همه چیز دستورالعمل دارد و چون برقراری عدالت در امور، برایش اصل و اساس و پایه است، رعایت عدالت را در سرلوحه همه توصیه هایش قرار می دهد، حتی در برخورد و مواجهه با دشمن هم توصیه به عدالت می کند.

شما در نوع عملکرد ائمه هدی (ع) به وضوح و وفور، چنین رفتاری را با دشمنان و غیرمسلمانان می بینند، برخورد بر اساس عدالت و تقوا. رفتاری که در مکاتب دیگر، کمتر می توان سراغ گرفت. و البته اینها همه از روح کمال و جامعیت اسلام عزیز، نشأت گرفته است.


فردا از آن ماست;109382 نوشت:
یا بحث معروف امیرالمومنین: ‏‫به من خبر رسيده است كه يكى از آنها، به خانه زن مسلمان و زن غير مسلمان ديگرى كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بندها و گوشواره‏هاى آنان را از تنشان بيرون آورده است، در حالى كه هيچ وسيله‏اى براى دفاع از خود، جز گريه و زارى و التماس نداشته‏ اند.

آیا اینجا حقی برای ملکیت این فرد قائل نشدند؟ در حالیکه مسلمان نبوده؟
کشور ما با قانون اسلامی، پناهگاه آن افراد نیست؟


خوب الحمدلله که می بینم، خود شما به سؤال خودتان با آوردن یک نمونه از امیرمؤمنان علی (ع) پاسخ داده اید، آری علی (ع) در این فراز می فرماید:«حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: خلخال از پای یک زن که در ذمه اسلام بود، لشکر دشمن بیرون آورده . اگر مسلمانی از این غصه بمیرد، جا دارد و نباید آن را ملامت کرد .»

آیا این نوع برخورد علی (ع) با مسأله یک زن یهودیه، نشان از حمایت جامعه اسلامی از حقوق غیرمسلمانان نیست که در پناه و ذمه اسلام هستند؟ حمایت از حقوق غیرمسلمانان که به ذمه اسلام در آیند از گذشته تاریخ، از زمان حکومت خود پیامبر تا به امروز، در حکومت جمهوری اسلامی مطرح بوده و هست.

و امروزه به برکت اسلام و توصیه های الهی آن و امر به عدالت، شاهد آن هستیم که همزیستی مسالمت آمیز بین مسلمانان و غیر مسلمانان هم در کشور و نظام واحد و تحت قوانین واحد و هم در بین کشورهای جهان و منطقه وجود دارد.

موفق در پناه حق ...:Gol:


جناب صدیق.

با وجود احترامی که برای شما قائلم، ولی فکر میکنم شما سوالات فردی دیگه ای رو اینجا جواب دادین، و پستی که برای نوشتنش زحمت زیادی کشیده بودم رو تنها نگاه کلی کردین و نتیجه گرفتین. من برای هر خطی که نوشتم حرف برای گفتن داشتم.

به هر حال به جز پاسخگویی پست اول که تشریح خوبی شد، و البته مقدمه ای برای سوال اصلی من بود، از پاسخگویان محترم این تاپیک ناراضی هستم.

موفق باشید.

موضوع قفل شده است