جمع بندی در جستجوی خدا و شناختن او

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
در جستجوی خدا و شناختن او

<p>بنده تقریبا از فلسفه چیزی نمیدانم به همین خاطر از کارشناسان محترم سایت تقاضا دارم کمک کنند تا بتوانم خدا را با برهان امکان و وجوب اثبات کنم.</p>

<p>به لحاظ منطقی موجود یا واقعیتی در عالم وجود دارد این موجود یا وجودش از خودش است یا از دیگری.</p>

<p>به موجود اول واجب الوجود و به موجود دوم ممکن الوجود میگوییم.</p>

<p>اگر موجود واجب الوجود باشد مطلوب ما حاصل شده و اگر موجود ممکن الوجود باشد به طور مستقیم یا به واسطه باطل بودن دور و تسلسل&nbsp; باید واجب الوجودی باشد که ممکن الوجود وجودش را از او گرفته باشد.</p>

<p>به فرض&nbsp; که ما نمی دانیم معیار وابستگی معلول به علت چیست ولی اگر از مشخصات واجب الوجود آگاه باشیم و آن مشخصات را با عالم و اجزایش تطبیق دهیم در صورت عدم تطابق به این نتیجه می رسیم که عالم و اجرایش ممکن الوجود هستن.</p>

<p>با دقت در مفهوم واجب الوجود به نکاتی می رسیم که عبارت اند از ازلی و ابدی بودن.تغییر ناپذیری ( چون&nbsp; خودش که نمی تواند خودش را تغییر دهد چون دور اتفاق می افتد دیگری هم نمی تواند در وجود او دخل و تصرف کند چون وجودش از خودش است.)</p>

<p>نکته: ما در ذهنمان هر جسمی را میتوانیم به جوهر و عرض تقسیم کنیم و بعد بیاییم در مورد تغییر پذیری هر کدام صحبت بکنیم ولی در عالم واقعیت فقط با یک جسم یا موجود سر و کار داریم که که نمیتوان جوهر و عرض را مستقل مشاهده کرد به همین خاطر چه جوهر تغییر کند چه عرض&nbsp; در واقع خود جسم تغییر کرده است پس با این حساب نتیجه میگیریم که کا عالم ممکن الوجود است و علتی ازلی و ابدی و تغییر ناپذیر دارد.</p>

<p>حال چگونه میتوان صفات دیگر واجب الوجود مثل نامحدود بودن آن را دریافت.</p>

<p>وقتی میگوییم واجب الوجود وجودش از خودش است یعنی ذاتش برای موجود بودنش کافی است اگر واجب الوجود نقص و محدودیت داشته باشد نیازمند به غیر میشود آنگاه با این فرض که ذاتش برای موجود بودنش کافی است به تناقض&nbsp; می انجامد .نکته: با دلیل عبارت بالا چه اشکالی وجود دارد &nbsp;واجب الوجود ترکیبی از وجود و عدم باشد آن قسمت&nbsp; عدمی وابسته به غیر و آن قسمت محدود قائم به ذات باشد؟در واقع وجود واجب الوجود&nbsp;بسیط نباشد؟&nbsp;</p>

<p>لطفا نظرتان را به این مطالب بفرمائید تا در ادامه بحث کنیم.با سپاس</p>

<p>&nbsp;</p>

با نام و یاد دوست             کارشناس بحث: استاد مسلم
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام
حال چگونه میتوان صفات دیگر واجب الوجود مثل نامحدود بودن آن را دریافت.</p> <p>وقتی میگوییم واجب الوجود وجودش از خودش است یعنی ذاتش برای موجود بودنش کافی است اگر واجب الوجود نقص و محدودیت داشته باشد نیازمند به غیر میشود آنگاه با این فرض که ذاتش برای موجود بودنش کافی است به تناقض&nbsp; می انجامد .نکته: با دلیل عبارت بالا چه اشکالی وجود دارد &nbsp;واجب الوجود ترکیبی از وجود و عدم باشد آن قسمت&nbsp; عدمی وابسته به غیر و آن قسمت محدود قائم به ذات باشد؟در واقع وجود واجب الوجود&nbsp;بسیط نباشد؟&nbsp;</p> <p>لطفا نظرتان را به این مطالب بفرمائید تا در ادامه بحث کنیم.با سپاس<
تعابیر پایانی شما در خصوص توجیه نامحدود بدن واجب الوجود درست است. وقتی یک موجودی «هستی» عین ذاتش باشد، دیگر مقابل آن، یعنی «نیستی» در او راه ندارد، بنابراین هر چه که باری او ممکن باشد بالفعل داراست، و هیچ جهت امکانی و ممکن الوجودی در او راه ندارد. به عبارت دیگر، موجود به خودیِ خود باید نامحدود باشد، یعنی اصل بر نامحود بودن وجود است، آنچه که وجود و هستی را محدود می کند محدودیت هایی است که از جهت علت، دامن معلول را می گیرد. مثلا من و شما وقتی می خواهیم یک چیزی را خلق کنیم این معلول متناسب با محدودیت های ما محدود خواهد بود، اما وقتی موجودی بدون علت است دیگر معنا ندارد که محدود باشد. به هر حال طبق آنچه گذشت وقتی وجود برای چیزی واجب شد، عدم برای او ممتنع و ممنوع میشود، بنابراین اساسا نمیشود که نیستی در او راه یابد تا بگوییم ترکیبی از وجود و عدم باشد، و از جهت دیگر اگر عدم به او راه یابد، او را تبدیل به ممکن الوجود خواهد ساخت که خودش نیازمند علت خواهد بود.
با سلام مجدد ما در ابتدای برهان همه موجودات را به موجودات ماهیت دار تقسیم میکنیم به این خاطر که میگوییم یا وجودش از خودش است یا از خودش نیست؟ این کلمه خودش آیا به معنی ماهیت آن موجود نیست؟اگر این طور است چرا میگوییم واجب الوجود ماهیت ندارد؟البته شاید ماهیت دو معنی دارد که لطف کنید فرق آن دو را توضیح دهید؟ وقتی میگوییم موجودی وجودش از خودش است یعنی وجودش عین ذاتش میباشد یعنی چی؟مثلا میگوییم شیرینی از شکر است آیا به این معنی است که شیرینی عین و برابر با شکر بودن است؟اصلا تفاوت وجود یک چیز با ذات آن چیز در چیست؟ لطف کنید بفرمائید در اثبات بنده که معیار وابستگی معلول به علت را در نظر نمیگیرم و با توجه به ویژگی واجب الوجود و تفاوت آن با عالم پی به علت یگانه  مبرم نقص و یا ایرادی وجود دارد؟ در برهان امکان که مشخص هست ممکن الوجود محدود و واجب الوجود کامله،پس چه تفاوتی با برهان فقری که نیاز به پذیرش اصالت وجود و تشکیک وجود داره.داره،؟ لطف کنید و به هر سوال من جواب جداگانه بدین.متشکرم
ما در ابتدای برهان همه موجودات را به موجودات ماهیت دار تقسیم میکنیم به این خاطر که میگوییم یا وجودش از خودش است یا از خودش نیست؟ این کلمه خودش آیا به معنی ماهیت آن موجود نیست؟اگر این طور است چرا میگوییم واجب الوجود ماهیت ندارد؟البته شاید ماهیت دو معنی دارد که لطف کنید فرق آن دو را توضیح دهید؟
در برهان امکان و وجوب طبق تقریر امکان ماهوی آنچه که مقسم قرار می گیرد موجود است، نه ممکن. یعنی از آنچه که ما می بینیم شروع به تحلیل می کند. یعنی می گوید این ماهیاتی که ما مشاهده می کنیم از سه حال خارج نیست، یا وجود و هستی برای آنها ضرورت دارد، یا امتناع دارد، و یا امکان دارد. 
وقتی میگوییم موجودی وجودش از خودش است یعنی وجودش عین ذاتش میباشد یعنی چی؟مثلا میگوییم شیرینی از شکر است آیا به این معنی است که شیرینی عین و برابر با شکر بودن است؟اصلا تفاوت وجود یک چیز با ذات آن چیز در چیست؟
ذاتیات یک شیء ، چیزی است که با نبود آن، هویت آن شیء عوض میشود. یعنی در حقیقت ذات او را شکل میدهد. شکر و شیرینی، یا شوری و نمک و ینها از باب مثال است، در عُرف مردم شوری نمک را از خود آن میدانند، نه اینکه از کسی دیگری گرفته باشد.
لطف کنید بفرمائید در اثبات بنده که معیار وابستگی معلول به علت را در نظر نمیگیرم و با توجه به ویژگی واجب الوجود و تفاوت آن با عالم پی به علت یگانه  مبرم نقص و یا ایرادی وجود دارد؟ در برهان امکان که مشخص هست ممکن الوجود محدود و واجب الوجود کامله،پس چه تفاوتی با برهان فقری که نیاز به پذیرش اصالت وجود و تشکیک وجود داره.داره،؟
برهان امکان طبق تقریر امکان ماهوی ، ماهیت اشیاء موجود را ملاک سنجش با وجود قرار میدهیم، اما در تقریر مکان فقری اصل وجود را ملاک قرار میدهیم که وجود ربطی است و وجود مستقل
نفرمودید که ایا اثبات بنده خالی از اشکال هست یا نه؟یک بار دیگر بنده آنچه را که متوجه شده ام میگویم. موجودی وجود دارد. این موجود یا وجودش از خودش است یا از دیگری. موجود اول واجب الوجود و موجودی دوم ممکن الوجود است. اگر موجود واجب الوجود است مطلوب ما حاصل شده اما اگر موجود ممکن الوجود است بطور مستقیم یا به واسطه باطل بودن دور و تسلسل باید واجب الوجودی باشد که ممکن الوجود وجودش را از او گرفته باشدپس در هر صورت واجب الوجود اثبات میشود.  حال ما در پی اثبات معلولیت و ممکن الوجود بودن عالم هستیم به فرض که ما نمی دانیم معیار وابستگی معلول به علت چیست،اما اگر بتوانیم ثابت کنیم که ویژگیهای عالم در تضاد با ویژگیهای واجب الوجود است آنگاه نتیجه میگیریم که عالم ممکن الوجود است. واجب الوجود وجودش از خودش است یعنی ذاتش برای موجود بودنش کافیست از این رو واجب الوجود نیازمند نیست و محدودیت ندارد که اگر غیر از این بود به تناقض برخوردیم  که ذاتش برای موجود بودنش کافی نیست.  وقتی واجب الوجود محدود نباشد یعنی ماهیت ندارد پس جسم نیستو چون نامحدود است پس یگانه  است و دیگر صفات خدا به این شکل استخراج میشود‌. حال وقتی میبینیم عالم سرشار از محدودیت است پس ممکن الوجود است و علتی یگانه دارد.  لطف کنید بفرمائید این اثبات از دیدگاه یه فیلسوف چه ایراداتی دارد چون اگر بنده خودم مطالعه کنم و ایرادی پیدا کنم باز به پله اول برمیگردم‌‌.سپاس و اینکه ملاصدرا میگویددر برهان امکان  ،ابن سینا از مفهوم وجود بجای حقیقت وجود استفاده کرده است ایا این اشکال به این اثبات بنده وارد است یا خیر؟میشه منظور ملاصدرا از این اشکال را بفرمائید.
 نفرمودید که ایا اثبات بنده خالی از اشکال هست یا نه؟یک بار دیگر بنده آنچه را که متوجه شده ام میگویم. موجودی وجود دارد. این موجود یا وجودش از خودش است یا از دیگری. موجود اول واجب الوجود و موجودی دوم ممکن الوجود است. اگر موجود واجب الوجود است مطلوب ما حاصل شده اما اگر موجود ممکن الوجود است بطور مستقیم یا به واسطه باطل بودن دور و تسلسل باید واجب الوجودی باشد که ممکن الوجود وجودش را از او گرفته باشدپس در هر صورت واجب الوجود اثبات میشود.  حال ما در پی اثبات معلولیت و ممکن الوجود بودن عالم هستیم به فرض که ما نمی دانیم معیار وابستگی معلول به علت چیست،اما اگر بتوانیم ثابت کنیم که ویژگیهای عالم در تضاد با ویژگیهای واجب الوجود است آنگاه نتیجه میگیریم که عالم ممکن الوجود است. واجب الوجود وجودش از خودش است یعنی ذاتش برای موجود بودنش کافیست از این رو واجب الوجود نیازمند نیست و محدودیت ندارد که اگر غیر از این بود به تناقض برخوردیم  که ذاتش برای موجود بودنش کافی نیست.  وقتی واجب الوجود محدود نباشد یعنی ماهیت ندارد پس جسم نیستو چون نامحدود است پس یگانه  است و دیگر صفات خدا به این شکل استخراج میشود‌. حال وقتی میبینیم عالم سرشار از محدودیت است پس ممکن الوجود است و علتی یگانه دارد. 
خیر، مسیر اثبات شما خوب و کامل است و اشکالی متوجه آن نیست
 و اینکه ملاصدرا میگویددر برهان امکان  ،ابن سینا از مفهوم وجود بجای حقیقت وجود استفاده کرده است ایا این اشکال به این اثبات بنده وارد است یا خیر؟میشه منظور ملاصدرا از این اشکال را بفرمائید.
 آنچه بین ابن سینا و ملاصدرا مطرح است برای اثبات کننده بودن برهان ابن سینا نیست، بلکه صحبت بر سر کامل تر و بهتر بودن برهان است، وگرنه برهان امکان ابن سینا هم قطعا اثبات کننده است. 
سلام خدمت شما استدلالهای وجودی به خوبی ما رو به اثبات «واجب الوجود» می‌رسونند. مرحله بعد اینه که ثابت کنید واجب‌الوجود خداست، یعنی چنین موجودی دارای صفات خدایی است نه یک موجود فیزیکی خشک و خالی. اینجا نیاز داریم به اثبات صفاتی که وجه تمایز بین یک موجود فیزیکی و یک موجود خدایی باشند، مثل خودآگاهی و پردازشگری. نقطه ضعف خیلی از استدلالها اینجاست.
استاد لطف کنید این مطلب را هم توضیح دهید وقتی میگوییم واجب الوجود کامل است و هیچ محدودیتی ندارد.منظور از محدودیت وجود  و اصلا وجود چیست؟ ما موجودات مادی محدودیتهای مادی داریم تغییر میکنیم نیازهایی داریم.مشخصه های خود را داریم  از این رو فکر میکنیم محدودیت ما در چهار چوب همین وجود مادی ما هست  ولی در فلسفه پا را فراتر  گذاشته اند و خود جسمانیت را محدودیت وجود شمر ده و اند‌.لطفا توضیح دهید محدودیت وجود چه میتواند باشد.
وقتی میگوییم واجب الوجود کامل است و هیچ محدودیتی ندارد.منظور از محدودیت وجود  و اصلا وجود چیست؟ ما موجودات مادی محدودیتهای مادی داریم تغییر میکنیم نیازهایی داریم.مشخصه های خود را داریم  از این رو فکر میکنیم محدودیت ما در چهار چوب همین وجود مادی ما هست  ولی در فلسفه پا را فراتر  گذاشته اند و خود جسمانیت را محدودیت وجود شمر ده و اند‌.لطفا توضیح دهید محدودیت وجود چه میتواند باشد.
اساسا هر نوع نیستی محدودیت است، بنابراین ماهیت محدودیت است، اینکه مثلا ما انسان هستیم، و چیز دیگری نیستیم و در انسان بودن محدود شده اید این خودش نشانه محدودیت است. یا در جسم، چون جسم حد و مرز دارد، جسمی که اینجاست، آنجا نیست، بنابراین جسم بودن هم خودش از اقسام ماهیت است و محدودیت دارد. به عبارتی حد وجود است. مثلا میگویند این جسم ابعادش چنین و چنان است، همه اینها نشان دهنده محدودیت است، چون دارد آن را مقید می کند.
استاد بابت کمک و همکاریتان سپاس گزارم بنده فکر میکنم نیاز به فکر و مطالعه بیشتری دارم چون سوالات زیادی به ذهنم رسیده است که بعد از مطالعه  دوباره از راهنمایی  شما استفاده خواهم کرد.
استاد بابت کمک و همکاریتان سپاس گزارم بنده فکر میکنم نیاز به فکر و مطالعه بیشتری دارم چون سوالات زیادی به ذهنم رسیده است که بعد از مطالعه  دوباره از راهنمایی  شما استفاده خواهم کرد.
خواهش می کنم؛ بله حتما باز اگر نکته و مشورتی بود ما در خدمتیم 
جمع بندی پرسش: چگونه میتوان از وجوب وجود، صفات دیگر واجب الوجود مثل نامحدود بودن آن را دریافت؟ چه اشکالی دارد که واجب الوجود ترکیبی از وجود و عدم بوده و آن قسمت عدمی وابسته به غیر و آن قسمت محدود قائم به ذات باشد؟ پاسخ: وقتی یک موجودی «هستی» عین ذاتش باشد، مقابل آن، یعنی «نیستی» دیگر در او راه ندارد، بنابراین هر چه که برای او ممکن باشد، آن را بالفعل داراست، و هیچ جهت امکانی و ممکن الوجودی در او راه ندارد. هر چه هست از سنخ وجود است، و وجود هم برای چنین موجودی ضرورت دارد و عین ذات اوست. همچنین می توان گفت وجود به خودیِ خود باید نامحدود باشد، یعنی اصل بر نامحدود بودن وجود است، آنچه که وجود و هستی را محدود می کند محدودیت هایی است که از جهت علت، دامن معلول را می گیرد. مثلا من و شما وقتی می خواهیم یک چیزی را خلق کنیم این معلول متناسب با محدودیت های ما محدود خواهد بود، اما وقتی موجودی بدون علت است دیگر معنا ندارد که محدود باشد. اساسا هر نوع نیستی محدودیت است، به همین خاطر ماهیت محدودیت است، اینکه مثلا ما انسان هستیم، و چیز دیگری نیستیم و در انسان بودن محدود شده ایم این خودش نشانه محدودیت است. یا در جسم، چون جسم حد و مرز دارد، جسمی که اینجاست، آنجا نیست، بنابراین جسم بودن هم خودش از اقسام ماهیت است و محدودیت دارد. به عبارتی حد وجود است. مثلا میگویند این جسم ابعادش چنین و چنان است، همه اینها نشان دهنده محدودیت است، چون دارد آن را مقید می کند. بنابراین طبق آنچه گذشت وقتی وجود برای چیزی واجب شد، عدم برای او ممتنع و ممنوع میشود، بنابراین اساسا نمیشود که نیستی در او راه یابد تا بگوییم ترکیبی از وجود و عدم باشد، و از جهت دیگر اگر عدم به او راه یابد، او را تبدیل به ممکن الوجود خواهد ساخت که خودش نیازمند علت خواهد بود.  
موضوع قفل شده است