جمع بندی اشکال به تقیه شیعیان

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اشکال به تقیه شیعیان
با سلام و تشکر دلیل اینکه به تقیه شیعه اشکال وارد میکنند و ان را نفاق می شمرند چیست ؟ شبهه: به شکلی که بسیاری تصور‌ می‌کنند این تقیه، نفاق است و بازی است. و دروغ و دوگانگی است. و از همین رو، تا زمانی که مفهوم تقیه وجود دارد،‌ نمی‌توان بین شیعه و دیگران اعتماد ایجاد کرد. زیرا شیعه از تقیه استفاده‌ می‌کند و عقایدی که به آن باور دارد را در حضور دیگران بیان‌ نمی‌کند. نه از روی ترس از کشته شدن؛ بلکه برای اینکه دیگران را جذب کند و تصویر خوبی را در نزد آنان ترسیم کند و از این قبیل…و مشکل زمانی بروز پیدا‌ می‌کند که تقیه به رسانه‌ها نیز کشیده‌ می‌شود.مثلا شیعه این مطلب را تکذیب‌ می‌کند که محدث نوری قائل به تحریف قرآن است. چرا؟ تا به دشمن سنی اش میدانی ندهد که شیعه را شکست دهد! و سوال دیگه ایا به خاطر این قضیه واقعا بین شیعه و سنی دشمنی به وجود امده ؟
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد صدرا
به شکلی که بسیاری تصور‌ می‌کنند این تقیه، نفاق است و بازی است. و دروغ و دوگانگی است.
با سلام و عرض ادب بررسی سؤال اول: آیا تقیه نوعی نفاق است؟ هر چند تقیه و نفاق هر دو در اظهار نمودن امری که بر خلاف اعتقاد قلبی است با یکدیگر شباهت داشته؛ اما افتراق حقیقی و ماهوی آنان در آن است که نفاق اظهار ایمان و پنهان ساختن کفر است در حالی که تقیه اظهار کفر و مخفی نمودن ایمان است. علاوه بر آن نفاق مطلقا از نظر شرع و عقل حرام و مذموم است؛ اما تقیه در مواردی که ضرورت ایجاب نماید از نظر عقل و شرع جایز و ممدوح؛ بلکه در مواردی به حکم عقل و شرع واجب می گردد. توضیح: تقيّه در لغت از ریشه ی «وقایة» به معنای حفظ چیزی از خطر و ضرر است.(1) و در اصطلاح شرعی، صيانت خويش از صدمه ی ديگرى با ابراز همسويى با او در گفتار يا رفتار مخالف حق؛(2) و به تعبير برخى، پنهان كردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان به منظور محافظت خویش و دیگران از زيان دينى و دنيايى است. (3) در میان تفاسیر اهل سنت نیز صاحب تفسیر «المنار» در تعریف «تقیه» می نویسد: «ما يُقال أَوْ يفْعَل مُخالِفاً لِلْحَقّ لأجْل تَوقّى الضَّرَر». (4) «آنچه که گفته می شود و یا انجام می شود که مخالف حق است؛ اما به انگیزه و قصد دفع ضرر از خویش». با توجه به تعاریف فوق روشن می گردد که، تقيه از آن مؤمن است؛ زیرا وی با حفظ گوهر ايمان در باطن، برای حفظ جان و عرض و مال، تظاهر به عقيده ی مخالف نموده؛ چنانکه قرآن کریم در بیان برخی از مصادیق، بدان تصریح نموده است: «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُم‏»؛ (5) «و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان مى‏داشت، گفت: «آيا مردى را مى‏ كشيد كه مى‏ گويد: پروردگار من خداست؟ و مسلّماً براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده‏ است». «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيم‏»؛ (6) «كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- به جز آنها كه تحت فشار واقع شده ‏اند در حالى كه قلبشان آرام با ايمان است- آرى آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده‏ اند غضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمى در انتظارشان!». در مقابل چنین حالی حال منافق است؛ زیرا «نفاق» بر خلاف «تقیه» پنهان ساختن کفر و اظهار ایمان است. منافق كسى است كه در باطن كافر و در ظاهر مسلمان است؛‌ چنانکه قرآن کریم می فرماید: «...هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ»؛ (7) «آنها در آن هنگام، به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان به زبان خود چيزى مى‏ گويند كه در دلهايشان نيست! و خداوند از آنچه كتمان مى‏ كنند، آگاهتر است». «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُون»؛ (8) «هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى‏ گويند: «ما شهادت مى‏ دهيم كه يقيناً تو رسول خدايى!» خداوند مى‏ داند كه تو رسول او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏ دهد كه منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ايمان ندارند)». بر این اساس «راغب اصفهانی» در وجه نامیدن منافق تسميه ی منافق را از «نفق» بمعنى «نقب» دانسته است؛ یعنی منافق از راهى به دين وارد شده و از راه ديگرى خارج می شود. (9) با توجه به آیات فوق روشن می گردد که منافق در صدد پنهان ساختن کفر نهان خویش است؛ و اعمال ظاهری وی از آنجا که ایمان نشأت نیافته فاقد ارزش در نزد خدای متعال است. «إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏ يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِيلاً»؛ (9) «منافقان مى‏ خواهند خدا را فريب دهند در حالى كه او آنها را فريب مى‏ دهد و هنگامى كه به نماز ايستند از روى كسالت مى ‏ايستند، در برابر مردم ريا مى‏ كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى‏ نمايند». بر این اساس منافق اهل دوزخ است، چنانکه قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَنْ تَجدَ لَهُم نَصيراً». (10) «منافقان در پايين ترين دركات دوزخ قرار دارند، و هرگز ياورى براى آنها نخواهى يافت». نتیجه: تقیه و نفاق هر چند هر دو در گفتار و رفتار خلاف باور و اعتقاد با یکدیگر شباهت داشته؛ اما اختلاف اساسی آنها در وجود و عدم ایمان فرد به خدای متعال است. زیرا در تقیه شخص به خاطر شرایطی خاص به صورت موقت بر خلاف ایمان استوار خویش سخنی را بر بر زبان آورده یا کاری را انجام داده تا خطری را دفع کند؛‌ اما در نفاق شخص برای جلب نعمتهای ظاهری، کفر درون خود را پنهان ساخته و در ظاهر با سایر مومنین همراه شده است. بر این اساس در قران کریم پنهان ساختن ایمان و اظهار خلاف آن برای دفع خطر از ویژگی انسانهای مومن شمرده شده و در فرهنگ قرآن چنین امری نفاق دانسته نشده بر خلاف پنهان ساختن کفر و اظهار ایمان که از ویژگی منافقین است.   ادامه دارد... پی نوشت: 1. الراغب الاصبهانی، مفردات الفاظ القرآن الکریم، ذوی القربی، ص881.: «الْوِقَايَةُ: حفظُ الشي‏ءِ ممّا يؤذيه و يضرّه». 2. الشیخ الانصاری، التقية، مؤسسة قائم آل محمد (ص)، ص37.: «التحفظ عن ضرر الغير بموافقته في قول أو فعل مخالف للحق ...». 3. المفید، تصحيح اعتقادات الإمامية، کنگره، ص137: «التقية كتمان الحق و ستر الاعتقاد فيه و مكاتمة المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضررا في الدين أو الدنيا». 4. رشيد رضا، محمد، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، الهيئة المصرية العامة للكتاب، بي جا، 1990 م، ج3، ص231. 5. غافر/28. 6. النحل/106. 7. آل عمران/167. 8. المنافقون/1. 9. الراغب الاصبهانی، مفردات الفاظ القرآن الکریم، ذوی القربی، ص819.: «النفاق و هو الدخول فی الشرع من باب و الخروج عنه من باب». 10. النساء/145.
بررسی سوال دوم آیا تقیه اختصاص به شیعه داشته و اختلافات میان شیعه و سنی بواسطه ی آن است؟ باید توجه داشت که اصل تقیه دستوری اسلامی است و اختصاصی به شیعه نداشته؛ هر چند در حیطه ی آن اختلاف نظر بوده و اهل سنت در صورت ضرورت آنرا جایز دانسته اند،[1] بنابراین کسانی که تقیه را با نفاق مقایسه نموده اند می بایست در این موارد نیز آنرا با نفاق مقایسه کنند و این در حالی است که تقیه در رفتار و عملکرد بسیاری از بزرگان اهل سنت مشاهده می شود.[2] نکته ی دیگر آنکه تقیه امری نیست که موجبات دشمنی میان مذاهب را ایجاد نماید؛ بلکه تقیه امری است که موجبات دشمنی مذاهب را بر طرف می نماید؛ چنانکه نمود آشکار آنرا در تقیه ی مداراتی که محور آن ایجاد وحدت میان مذاهب است، (همچون شرکت در نمازهای جماعت اهل سنت در موسم حج) مشاهده می شود. موفق باشید.   [1] . الموسوعة الفقهية الكويتية، وزارة الأوقاف والشئون الإسلامية – الكويت، ج13، ص186.: «يَذْهَبُ جُمْهُورُ عُلَمَاءِ أَهْل السُّنَّةِ إِلَى أَنَّ الأْصْل فِي التَّقِيَّةِ هُوَ الْحَظْرُ، وَجَوَازُهَا ضَرُورَةٌ، فَتُبَاحُ بِقَدْرِ الضَّرُورَةِ. قَال الْقُرْطُبِيُّ: وَالتَّقِيَّةُ لاَ تَحِل إِلاَّ مَعَ خَوْفِ الْقَتْل أَوِ الْقَطْعِ أَوِ الإْيذَاءِ الْعَظِيمِ...». [2] . ر.ک: تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقه های اسلامی غیر شیعی، ثامر هاشم العمیدی، ترجمه ی: سید محمد صادق عارف، انتشارات استان قدس رضوی.
جمع بندی پرسش: باور به عقیده تقیه به معنای دورویی رفتار و عقیده است و چنین چیزی معنایی غیر از نفاق نخواهد داشت و چنین امری باعث اختلاف و دشمنی میان مسلمانان است. پاسخ: بررسی محور اول: آیا تقیه نوعی نفاق است؟ هر چند تقیه و نفاق هر دو در اظهار نمودن امری که بر خلاف اعتقاد قلبی است با یکدیگر شباهت داشته؛ اما افتراق حقیقی و ماهوی آنان در آن است که نفاق اظهار ایمان و پنهان ساختن کفر است در حالی که تقیه اظهار کفر و پنهان ساختن ایمان است. علاوه بر آن نفاق مطلقا از نظر شرع و عقل حرام و مذموم است؛ اما تقیه در مواردی که ضرورت ایجاب نموده از نظر عقل و شرع جایز و ممدوح؛ بلکه در مواردی به حکم عقل و شرع واجب می گردد. توضیح: تقيّه در لغت از ریشه ی «وقایة» به معنای حفظ چیزی از خطر و ضرر است.(1) و در اصطلاح شرعی، صيانت خويش از صدمه ی ديگرى با ابراز همسويى با او در گفتار يا رفتار مخالف حق؛(2) و به تعبير برخى، پنهان ساختن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان به منظور محافظت خویش و دیگران از زيان دينى و دنيايى است. (3) در میان تفاسیر اهل سنت نیز صاحب تفسیر «المنار» در تعریف «تقیه» می نویسد: «ما يُقال أَوْ يفْعَل مُخالِفاً لِلْحَقّ لأجْل تَوقّى الضَّرَر». (4) «آنچه که گفته می شود و یا انجام می شود که مخالف حق است؛ اما به انگیزه و قصد دفع ضرر از خویش». با توجه به تعاریف فوق روشن می گردد که، تقيه از آن مؤمن است؛ زیرا وی با حفظ گوهر ايمان در باطن، برای حفظ جان و عرض و مال، تظاهر به عقيده ی مخالف نموده؛ چنانکه قرآن کریم در بیان برخی از مصادیق، می فرماید: «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُم‏»؛ (5) «و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان مى‏ داشت، گفت: «آيا مردى را مى‏ كشيد كه مى‏ گويد: پروردگار من خداست؟ و مسلّماً براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده‏ است». «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيم‏»؛ (6) «كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- به جز آنها كه تحت فشار واقع شده ‏اند در حالى كه قلبشان آرام با ايمان است- آرى آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده‏ اند غضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمى در انتظارشان!». در مقابل چنین حالی حال منافق است؛ زیرا «نفاق» بر خلاف «تقیه» پنهان ساختن کفر و اظهار ایمان است. منافق كسى است كه در باطن كافر و در ظاهر مسلمان است؛‌ چنانکه قرآن کریم می فرماید: «...هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ»؛ (7) «آنها در آن هنگام، به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان به زبان خود چيزى مى‏ گويند كه در دلهايشان نيست! و خداوند از آنچه كتمان مى‏ كنند، آگاهتر است». «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُون»؛ (8) «هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى‏ گويند: «ما شهادت مى‏ دهيم كه يقيناً تو رسول خدايى!» خداوند مى‏ داند كه تو رسول او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏ دهد كه منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ايمان ندارند)». بر این اساس «راغب اصفهانی» در وجه نامیدن منافق تسميه ی منافق را از «نفق» بمعنى «نقب» دانسته است؛ یعنی منافق از راهى به دين وارد شده و از راه ديگرى خارج می شود. (9) با توجه به آیات فوق روشن می گردد که منافق در صدد پنهان ساختن کفر نهان خویش است؛ و اعمال ظاهری وی از آنجا که ایمان نشأت نیافته فاقد ارزش در نزد خدای متعال است. «إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏ يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِيلاً»؛ (9) «منافقان مى‏ خواهند خدا را فريب دهند در حالى كه او آنها را فريب مى‏ دهد و هنگامى كه به نماز ايستند از روى كسالت مى ‏ايستند، در برابر مردم ريا مى‏ كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى‏ نمايند». بر این اساس منافق اهل دوزخ است، چنانکه قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَنْ تَجدَ لَهُم نَصيراً». (10) «منافقان در پايين ترين دركات دوزخ قرار دارند، و هرگز ياورى براى آنها نخواهى يافت». بنابراین تقیه و نفاق هر چند هر دو در گفتار و رفتار خلاف باور و اعتقاد با یکدیگر شباهت داشته؛ اما اختلاف اساسی آنها در وجود و عدم ایمان فرد به خدای متعال است. زیرا در تقیه شخص به خاطر شرایطی خاص به صورت موقت بر خلاف ایمان استوار خویش سخنی را بر بر زبان آورده یا کاری را انجام داده تا خطری را دفع کند؛‌ اما در نفاق شخص برای جلب نعمتهای ظاهری، کفر درون خود را پنهان ساخته و در ظاهر با سایر مومنین همراه شده است. بر این اساس در قران کریم پنهان ساختن ایمان و اظهار خلاف آن برای دفع خطر از ویژگی انسانهای مومن شمرده شده و در فرهنگ قرآن چنین امری نفاق دانسته نشده بر خلاف پنهان ساختن کفر و اظهار ایمان که از ویژگی منافقین است. بررسی محور دوم سؤال آیا تقیه اختصاص به شیعه داشته و اختلافات میان شیعه و سنی بواسطه ی آن است؟ باید توجه داشت که اصل تقیه دستوری اسلامی است و اختصاصی به شیعه نداشته؛ هر چند در حیطه ی آن اختلاف نظر بوده و اهل سنت در صورت ضرورت آنرا جایز دانسته اند (11) بنابراین کسانی که تقیه را با نفاق مقایسه نموده اند می بایست در این موارد نیز آنرا با نفاق مقایسه کنند و این در حالی است که تقیه در رفتار و عملکرد بسیاری از بزرگان اهل سنت مشاهده می شود. (12) نکته ی دیگر آنکه تقیه امری نیست که موجبات دشمنی میان مذاهب را ایجاد نماید؛ بلکه تقیه امری است که موجبات دشمنی مذاهب را بر طرف می سازد؛ چنانکه نمود آشکار آنرا در تقیه ی مداراتی که محور آن ایجاد وحدت میان مذاهب است، (همچون شرکت در نمازهای جماعت اهل سنت در موسم حج) مشاهده می شود.   پی نوشت ها: 1. الراغب الاصبهانی، مفردات الفاظ القرآن الکریم، ذوی القربی، ص881.: «الْوِقَايَةُ: حفظُ الشي‏ءِ ممّا يؤذيه و يضرّه». 2. الشیخ الانصاری، التقية، مؤسسة قائم آل محمد (ص)، ص37.: «التحفظ عن ضرر الغير بموافقته في قول أو فعل مخالف للحق ...». 3. المفید، تصحيح اعتقادات الإمامية، کنگره، ص137: «التقية كتمان الحق و ستر الاعتقاد فيه و مكاتمة المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضررا في الدين أو الدنيا». 4. رشيد رضا، محمد، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، الهيئة المصرية العامة للكتاب، بي جا، 1990 م، ج3، ص231. 5. غافر/28. 6. النحل/106. 7. آل عمران/167. 8. المنافقون/1. 9. الراغب الاصبهانی، مفردات الفاظ القرآن الکریم، ذوی القربی، ص819.: «النفاق و هو الدخول فی الشرع من باب و الخروج عنه من باب». 10. النساء/145. 11.الموسوعة الفقهية الكويتية، وزارة الأوقاف والشئون الإسلامية – الكويت، ج13، ص186.: «يَذْهَبُ جُمْهُورُ عُلَمَاءِ أَهْل السُّنَّةِ إِلَى أَنَّ الأْصْل فِي التَّقِيَّةِ هُوَ الْحَظْرُ، وَجَوَازُهَا ضَرُورَةٌ، فَتُبَاحُ بِقَدْرِ الضَّرُورَةِ. قَال الْقُرْطُبِيُّ: وَالتَّقِيَّةُ لاَ تَحِل إِلاَّ مَعَ خَوْفِ الْقَتْل أَوِ الْقَطْعِ أَوِ الإْيذَاءِ الْعَظِيمِ...». 12. ر.ک: تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقه های اسلامی غیر شیعی، ثامر هاشم العمیدی، ترجمه ی: سید محمد صادق عارف، انتشارات استان قدس رضوی.
موضوع قفل شده است