جمع بندی آیا عصیان شیطان تقدیر الهی بوده؟
تبهای اولیه
آیا عصیان شیطان تقدیر الهی بوده؟
با سلام وقت تون به خیر
سوالی برای من به وجود اومده اینکه ایا عصیان شیطان تقدیر الهی بوده و همه چیز از قبل مشخص بوده ؟
مطلبی مطالعه کردم با این مضمون که سوال بالا رو برام به وجود اورد :
احمد غزّالى عصیان ابلیس را تقدیر الهى میداند؛ یعنی خواست خدا بود که ابلیس عصیان کند، و اگر خدا میخواست که ابلیس ملک مقرّب بماند، هیچ نیرویى قادر به مخالفت خواست الهى نمیبود. پس عصیان ابلیس و برگزیدن آدم از پیش بر قلم قضاى الهى جارى گشته بود. قبل از اینکه آدم خلق شود و عصیان کند، قضاى پروردگارى کشتى برگزیدگى را براى نجات او مهیّا ساخته بود سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد و این پشتکننده (ابلیس) هم قبل از اینکه خلق شود، گمراهیش در مشیّت الهى ثبت شده بود. حکم آن دو چیست؟ آنها به نزد صرّاف قدر پیش آمدند و نقد حالشان را بر محک خداوندى که معصیت و طاعت بود عرضه داشتند. این پشتکننده (ابلیس) در مشیّت الهى بود که کبر ورزد و روانه جهنّم شود، و این خوشبخت (آدم) نیکو بود و روانه بهشت گردد»
همچنین این سوال هم برام به وجود اومده که ایا برگزیدگی ادم هم همینطور بوده ؟
با سلام خدمت شما دوست گرامی
گروهی از صوفیه نافرمانی ابلیس از امر خدا را قضای الهی میدانند و میگویند ابلیس مجبور به نافرمانی بود. نفی قدرت و اراده و اختيار از شیطان علاوه بر اینکه مخالف نص صریح قرآن میباشد، با عدالت خداوند نیز ناسازگار است.
شاید «حلاج» نخستین کسی باشد که از این عقیده برای تبرئه ابلیس بهره گرفته است. حلاج گناه ابلیس را اینگونه توجیح میکند که ابلیس خود میداند که در بند تقدیر ازلی است و از آن گزیری ندارد. اگر یقین داشت که با سجود به آدم نجات خواهد یافت، هر آینه چنین میکرد، اما میدانست که حتی اگر از دایره مشیت بیرون آید، از دایرههای حکمت و قدرت و علم قدیم راه بیرون نتواند برد.(1)حلاج از زبان شیطان میگوید: «من خود در کتابی مبین خوانده بودم که بر من چه خواهد گذشت.(2) اگر غیر تو را سجده کنم یا نکنم، مرا از بازگشت به اصل، چاره نیست، زیرا که مرا از آتش آفریدی، و بازگشت آتش به آتش است، و تقدیر و اختیار از توست».(3)
اما پس از او «ابوطالب مکی» دراین باره به بحث و نظر پرداخت.(4) «احمد غزالی» در فصل شصت و چهارم سوانح از ابليس به عنوان يك عاشق بحث كرده است. و گمراهی ابليس را مشيت الهی میداند. و «عینالقضاة» با شور و دردی که خاص کلام اوست از این راه در بیگناهی ابلیس سخن گفت: «دریغا، چنانکه جبریل و میکائیل و فرشتگان دیگر در غیب میشنیدند که «اسجدوا لآدم» در غیبِ غیب عالم الغیب و الشهادة باز او گفت «لا تسجد لغیری»... . پس در علانیّت او را گوید «اسجدوا لآدم» و در سرّ با او گفت که ای ابلیس، بگو که «أ أسجد لمن خلقتَ طیناً؟».(5)] وی در توجیح گناه شیطان تقدیر ازلی و جبر الهی را پیش میکشد و میگوید: «گیرم که خلق را اضلال، ابلیس کند، ابلیس را بدین صفت که آفرید... دریغا، گناه خود همه از اوست. کسی را چه گناه باشد؟ خدایا این بلا و فتنه از توست، و لیکن کس نمییارد چخیدن».(6)
ادامه دارد...
ادامه...
عطار نیز سجده نکردن ابلیس را ناشی از مشیت حق میداند. در آثار عطار، بارها ابلیس را با چهرهای گریان و نالان از سرنوشت محتوم خویش میبینیم، همانند حکایت گریستن ابلیس در الهینامه.(7)
»سنایی غزنوی» نیز سجده نکردن ابلیس را جبر الهی میداند و میگوید:
در لوح خواندهام كه يكی لعنتی شود بردم گمان به هر كس خود گمانه بود
آدم ز خاك بود و من از نور پاك او گفتم يگانه من بودم و او يگانه بود
دانستم عاقبت كه به ما از قضا رسيد صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود(8)
«عبدالقادر گیلانی» در فتوح الغیب گوید: «ابلیس را در خواب دیدم خواستم تا او را بکشم؛ گفت: منرا به چه روی میکشی؟ گناه من چه بود؟ اگر قضای نیک رفته بود من آنرا نمیتوانستم بد کنم و اگر بد رفته بود هم نمیتوانستم آنرا بگردانم».(9)
ادامه دارد...
ادامه...
این توجیه برخی از صوفیه، با نص صریح آیات قرآن کریم در تعارض است. نفی قدرت و اراده و اختيار از شیطان، علاوه بر اینکه مخالف نص صریح قرآن میباشد، با عدالت خداوند نیز ناسازگار است؛ آیا این عادلانه است که خدا ابلیس را به سجده نکردن وادار کند، سپس او را به جرم نافرمانی مجازات و کیفر کند؟! این توجیه برخی از صوفیه ناشی از اشتباهیست که در تلقی مفهوم قضا و قدر دچارش شدهاند. قضای الهی منافات با اختیاری بودنِ افعال ندارد، گر چه علم و قضای الهی بر هر فعلی آنچنانکه واقع میشود، تعلق گرفته است، ولیکن افعال اختیاری، با وصف اختیاری بودن، برای خداوند متعال معلوم است(10)
خدا اراده کرده است دو صنف از موجودات یعنی جن و انس افعالشان را از روی اراده و اختیار انجام دهند و قدر الهی بر این تعلق گرفته که فعل های این دو صنف به وصف اختیار از آنها صادر شود پس اگر ابلیس بر آدم سجده نمی کند از روی اختیار و اراده بوده و همین فعل اختیاری او مقدر الهی است.
حضرت آدم نیز همین طور ؛ افعالش از روی اختیار بوده و به خود او منتسب است و تقدیر الهی بر این رفته است که آدم فعل اختیاری انجام دهد.
پی نوشت ها:
1- حلاج، حسین بن منصور، ج۱، ص۵۶، طواسین، به کوشش لوئی ماسینیون، پاریس، ۱۹۱۳م.
2-همان، ج۱، ص ۵۲،
3-همان، ج۱، ص 44،
4-مکی، محمد، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۲، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، مصر، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م
5-عین القضاة همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص۲۲۷، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱ش./ و همو، نامهها، ج۱، ص۷۵، 96، ج۲، ص۱۸۶-۱۸۷، ۱۸۸-۱۸۹، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، ۱۳۶۲ش.
6- همو، تمهیدات، ص۱۸۸-۱۸۹، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱ش.
7-عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، (1339)، الهی نامه، تصحیح فؤاد روحانی، تهران، زوار؛ ص 104
8- سنایی، مجدود ابن آدم، دیوان، غزل 135، ص۸۷۱ و 872، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۲ش.
9- عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، نشر امیرکبیر، تهران، 1393، ص 107
10- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چاپ سی و دوم، مبحث جبر و اختیار
شعیب said in ادامه...
ادامه... این توجیه برخی از صوفیه، با نص صریح آیات قرآن کریم در تعارض است. نفی قدرت و اراده و اختيار از شیطان، علاوه بر اینکه مخالف نص صریح قرآن میباشد، با عدالت خداوند نیز ناسازگار است؛ آیا این عادلانه است که خدا ابلیس را به سجده نکردن وادار کند، سپس او را به جرم نافرمانی مجازات و کیفر کند؟! این توجیه برخی از صوفیه ناشی از اشتباهیست که در تلقی مفهوم قضا و قدر دچارش شدهاند. قضای الهی منافات با اختیاری بودنِ افعال ندارد، گر چه علم و قضای الهی بر هر فعلی آنچنانکه واقع میشود، تعلق گرفته است، ولیکن افعال اختیاری، با وصف اختیاری بودن، برای خداوند متعال معلوم است(10) خدا اراده کرده است دو صنف از موجودات یعنی جن و انس افعالشان را از روی اراده و اختیار انجام دهند و قدر الهی بر این تعلق گرفته که فعل های این دو صنف به وصف اختیار از آنها صادر شود پس اگر ابلیس بر آدم سجده نمی کند از روی اختیار و اراده بوده و همین فعل اختیاری او مقدر الهی است. حضرت آدم نیز همین طور ؛ افعالش از روی اختیار بوده و به خود او منتسب است و تقدیر الهی بر این رفته است که آدم فعل اختیاری انجام دهد. پی نوشت ها: 1- حلاج، حسین بن منصور، ج۱، ص۵۶، طواسین، به کوشش لوئی ماسینیون، پاریس، ۱۹۱۳م. 2-همان، ج۱، ص ۵۲، 3-همان، ج۱، ص 44، 4-مکی، محمد، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۲، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، مصر، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م 5-عین القضاة همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص۲۲۷، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱ش./ و همو، نامهها، ج۱، ص۷۵، 96، ج۲، ص۱۸۶-۱۸۷، ۱۸۸-۱۸۹، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، ۱۳۶۲ش. 6- همو، تمهیدات، ص۱۸۸-۱۸۹، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱ش. 7-عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، (1339)، الهی نامه، تصحیح فؤاد روحانی، تهران، زوار؛ ص 104 8- سنایی، مجدود ابن آدم، دیوان، غزل 135، ص۸۷۱ و 872، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۲ش. 9- عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، نشر امیرکبیر، تهران، 1393، ص 107 10- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چاپ سی و دوم، مبحث جبر و اختیارسلام مجدد و با تشکر از شما به اختیار و نقض عدالت خداوند اشاره فرمودید . در مورد جبر الهی که همه چیز و حتی نحوه استفاده شیطان و انسان از اختیارشون نزد خدا مشخص شده چه میتوان گفت ؟
سلام علیکم
آیا میتوان چنین ادعا کرد که
در معرفت شناسی متصوفه و برخی عرفا رد پایی از اشعری گری مشاهده میشود ؟
سلام مجدد و با تشکر از شما به اختیار و نقض عدالت خداوند اشاره فرمودید . در مورد جبر الهی که همه چیز و حتی نحوه استفاده شیطان و انسان از اختیارشون نزد خدا مشخص شده چه میتوان گفت ؟علم خدا به عالم آفرینش مخصوصا افعال اختیاری جن و انس منافاتی با عدالت خدا ندارد و موجب جبر نمی شود خدا می داند که انسان و جن با اختیار خود در صحنه های مختلف زندگی خود چه افعلی انجام می دهند. مانند معلم با تجربه ای که اول سال می داند که فلان دانش آموز چه عملکردی دارد وقتی که آخر سال آن دانش آموز مثلا رفوزه شد نمی تواند به معلم ایراد بگیرد که تو می دانستی که من قبول نمی شود! چرا که علم با اختیار منافات ندارد. به عبارت دیگر خدا علم به فعل اختیاری افراد دارد. خدا می دانست که شیطان به آدم سجده نمی کند ولی شیطان با اختیار به آدم سجده نکرد.
سلام علیکم آیا میتوان چنین ادعا کرد که در معرفت شناسی متصوفه و برخی عرفا رد پایی از اشعری گری مشاهده میشود ؟نکات مشترکی در نحوه تفکر آنها وجود دارد اما نمی توان گفت که از هم متاثر بوده اند . مثلا در جبر گرایی یا جایگاه شیطان و ...
جمع بندی
پرسش:
مطلبی از غزالی مطالعه کردم با این مضمون که:
احمد غزّالى عصیان ابلیس را تقدیر الهى میداند؛ یعنی خواست خدا بود که ابلیس عصیان کند، و اگر خدا میخواست که ابلیس ملک مقرّب بماند، هیچ نیرویى قادر به مخالفت خواست الهى نمیبود. پس عصیان ابلیس و برگزیدن آدم از پیش بر قلم قضاى الهى جارى گشته بود. قبل از اینکه آدم خلق شود و عصیان کند، قضاى پروردگارى کشتى برگزیدگى را براى نجات او مهیّا ساخته بود سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد و این پشتکننده (ابلیس) هم قبل از اینکه خلق شود، گمراهیش در مشیّت الهى ثبت شده بود. حکم آن دو چیست؟ آنها به نزد صرّاف قدر پیش آمدند و نقد حالشان را بر محک خداوندى که معصیت و طاعت بود عرضه داشتند. این پشتکننده (ابلیس) در مشیّت الهى بود که کبر ورزد و روانه جهنّم شود، و این خوشبخت (آدم) نیکو بود و روانه بهشت گردد»
بعد از متن بالا سوالی برای من به وجود اومده اینکه آیا عصیان شیطان تقدیر الهی بوده و همه چیز از قبل مشخص بوده است؟
همچنین این سوال هم برام به وجود آمده که آیا برگزیدگی آدم هم همینطور بوده است؟
پاسخ:
گروهی از صوفیه نافرمانی ابلیس از امر خدا را قضای الهی میدانند و میگویند ابلیس مجبور به نافرمانی بود. نفی قدرت و اراده و اختيار از شیطان علاوه بر اینکه مخالف نص صریح قرآن میباشد، با عدالت خداوند نیز ناسازگار است.
شاید «حلاج» نخستین کسی باشد که از این عقیده برای تبرئه ابلیس بهره گرفته است. حلاج گناه ابلیس را اینگونه توجیح میکند که ابلیس خود میداند که در بند تقدیر ازلی است و از آن گزیری ندارد. اگر یقین داشت که با سجود به آدم نجات خواهد یافت، هر آینه چنین میکرد، اما میدانست که حتی اگر از دایره مشیت بیرون آید، از دایرههای حکمت و قدرت و علم قدیم راه بیرون نتواند برد.(1)حلاج از زبان شیطان میگوید: «من خود در کتابی مبین خوانده بودم که بر من چه خواهد گذشت.(2) اگر غیر تو را سجده کنم یا نکنم، مرا از بازگشت به اصل، چاره نیست، زیرا که مرا از آتش آفریدی، و بازگشت آتش به آتش است، و تقدیر و اختیار از توست».(3)
اما پس از او «ابوطالب مکی» دراین باره به بحث و نظر پرداخت.(4) «احمد غزالی» در فصل شصت و چهارم سوانح از ابليس به عنوان يك عاشق بحث كرده است. و گمراهی ابليس را مشيت الهی میداند. و «عینالقضاة» با شور و دردی که خاص کلام اوست از این راه در بیگناهی ابلیس سخن گفت: «دریغا، چنانکه جبریل و میکائیل و فرشتگان دیگر در غیب میشنیدند که «اسجدوا لآدم» در غیبِ غیب عالم الغیب و الشهادة باز او گفت «لا تسجد لغیری»... . پس در علانیّت او را گوید «اسجدوا لآدم» و در سرّ با او گفت که ای ابلیس، بگو که «أ أسجد لمن خلقتَ طیناً؟».(5)] وی در توجیه گناه شیطان تقدیر ازلی و جبر الهی را پیش میکشد و میگوید: «گیرم که خلق را اضلال، ابلیس کند، ابلیس را بدین صفت که آفرید... دریغا، گناه خود همه از اوست. کسی را چه گناه باشد؟ خدایا این بلا و فتنه از توست، و لیکن کس نمییارد چخیدن».(6)
عطار نیز سجده نکردن ابلیس را ناشی از مشیت حق میداند. در آثار عطار، بارها ابلیس را با چهرهای گریان و نالان از سرنوشت محتوم خویش میبینیم، همانند حکایت گریستن ابلیس در الهینامه.(7)
«سنایی غزنوی» نیز سجده نکردن ابلیس را جبر الهی میداند و میگوید:
در لوح خواندهام كه يكی لعنتی شود بردم گمان به هر كس خود گمانه بود
آدم ز خاك بود و من از نور پاك او گفتم يگانه من بودم و او يگانه بود
دانستم عاقبت كه به ما از قضا رسيد صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود(8)
«عبدالقادر گیلانی» در فتوح الغیب گوید: «ابلیس را در خواب دیدم خواستم تا او را بکشم؛ گفت: منرا به چه روی میکشی؟ گناه من چه بود؟ اگر قضای نیک رفته بود من آن را نمیتوانستم بد کنم و اگر بد رفته بود هم نمیتوانستم آنرا بگردانم».(9)
این توجیه برخی از صوفیه، با نص صریح آیات قرآن کریم در تعارض است. نفی قدرت و اراده و اختيار از شیطان، علاوه بر اینکه مخالف نص صریح قرآن میباشد، با عدالت خداوند نیز ناسازگار است؛ آیا این عادلانه است که خدا ابلیس را به سجده نکردن وادار کند، سپس او را به جرم نافرمانی مجازات و کیفر کند؟! این توجیه برخی از صوفیه ناشی از اشتباهیست که در تلقی مفهوم قضا و قدر دچارش شدهاند. قضای الهی منافات با اختیاری بودنِ افعال ندارد، گر چه علم و قضای الهی بر هر فعلی آن چنان که واقع میشود، تعلق گرفته است، ولیکن افعال اختیاری، با وصف اختیاری بودن، برای خداوند متعال معلوم است(10)
خدا اراده کرده است دو صنف از موجودات یعنی جن و انس افعالشان را از روی اراده و اختیار انجام دهند و قدر الهی بر این تعلق گرفته که فعل های این دو صنف به وصف اختیار از آنها صادر شود. پس اگر ابلیس بر آدم سجده نمی کند از روی اختیار و اراده بوده و همین فعل اختیاری او مقدر الهی است.
حضرت آدم نیز همین طور ؛ افعالش از روی اختیار بوده و به خود او منتسب است و تقدیر الهی بر این رفته است که آدم فعل اختیاری انجام دهد.
پی نوشت ها:
1- حلاج، حسین بن منصور، طواسین، به کوشش لوئی ماسینیون، پاریس، ۱۹۱۳م، ج۱، ص۵۶.
2-همان، ج۱، ص ۵۲،
3-همان، ج۱، ص 44،
4-مکی، محمد،قوت القلوب فی معاملة المحبوب، مصر، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۲.
5-عین القضاة همدانی، عبدالله، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱ش، ص۲۲۷.
6- همان، تمهیدات، ص۱۸۸-۱۸۹.
7-عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، (1339)، الهی نامه، تصحیح فؤاد روحانی، تهران، زوار؛ ص 104
8- سنایی، مجدود ابن آدم، دیوان، غزل 135، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۲ش، ص۸۷۱ و 872.
9- عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، نشر امیرکبیر، تهران، 1393، ص 107.
10- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چاپ سی و دوم، مبحث جبر و اختیار.