جمع بندی نه طاقت خیانت دارم و نه می تونم از عشقم دست بردارم

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نه طاقت خیانت دارم و نه می تونم از عشقم دست بردارم
سلام من براثر بی توجهی عاطفی و احساسی به شوهرم خیانت کردم و عاشق یک مرد متاهل شدم با اینکه چندین بارتوبه کردم  اما نمیتونم ازعشق و علاقه ایی ک به اون مرد دارم بیخیال بشم هم ازاینکه نمی تونم توبه خودم رو عملی ثابت کنم رنج میبرم هم ازاینکه قلبم رو به مردی به جز همسرم سپردم عداب وجدان دارم واقعا دارم زج می کشم اما بازم نمی تونم دست ازعشقم بکشم لطفا بگید در این وضعیت جکارباید کرد؟  
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد امیـد
سلام شما خانمی هستید که دوست دارید روابط خوب و صمیمانه ای با فردی که دوست دارید داشته باشید و بتوانید نیرو و احساسِ عشق را تجربه کنید و با آن، خانه دل تان را گرما ببخشید. گفته اید:«من براثر بی توجهی عاطفی و احساسی به شوهرم خیانت کردم و عاشق یک مرد متاهل شدم». ابتدا باید بگویم که شما با این حرفتان نشان می دهید که همه تقصیر را متوجهِ شوهرتان می دانید و خود را در این مسأله بی تقصیر می دانید. در صورتی که این نوع نگاه که به آن، «عِلیّتِ خطّی» می گویند، دیگر جایی در روانشناسیِ نوین ندارد. پدیده های شیمی و فیزیک، از «عِلیّتِ خطّی» تبعیّت می کنند. به عنوان مثال وقتی کُلر با سدیم ترکیب می شود، این ترکیبْ علّت برای تشکیلِ کُلُریدِ سدیم (نمک طعام) می گردد. پس ترکیبِ دو عنصر، علّت و تشکیلِ نمک طعامْ معلول می باشد. به این نوع علیّت، «علّیّتِ خطّی» می گویند. یعنی یک شیءْ باعثِ پیدایشِ یک شیءِ دیگر می شود. "الف" باعثِ "ب" و "ب" باعثِ "پ" می شود و "پ" باعثِ "ت" می شود.  اگر فردی دیدگاهِ علّیتِ خطّی را در مورد مشکلات و مسائل خانواده داشته باشد، تصور می کند که در هر مشکلی، یک نفر فقط مقصّر است و خودش بی تقصیر می باشد و به دنبال مقصّر ایجادِ مشکل می گردد. شما هم اکنون، انگشتِ اتّهام را به سمتِ شوهرتان و بی توجهیِ عاطفی و احساسیِ او می گیرید. در صورتی که این گونه نیست. دیدگاهِ «علّیّتِ خطّی» مدّت هاست که جایگاهی در خانواده درمانیِ علمی ندارد. زیرا امروزه به خانواده به چشم یک سیستم نگاه می شود. در یک سیستمْ همه اعضا در پیدایشِ مشکلات و مسائل نقش دارند.  در یک سیستم، همه اعضا در یکدیگر تأثیر دارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. به این نوع علّیّت، «علّیِتِ حَلقوی» می گویند. در این نوع علّیّت، هیچ فردی به تنهایی علّت برای یک مشکل و موضوع نیست و هیچ رویدادیْ معلولِ یک مشکل و یک نفر نیست. در این دیدگاه، وقتی مشکلی در خانواده بُروز می کند، همه اعضای خانواده در بُروزِ آن نقش دارند. پس مقصّرِ «مشکلِ عاشقِ یک مردِ متأهل شدن» را بی توجّهیِ شوهرتان دانستن، اشتباه و بی فایده است. بلکه شما نیز در این مسأله کمتر از شوهرتان نقش ندارید. شاهد این حرف من، آن است که عده زیااااادی از خانم ها وجود دارند که شوهرشان از نظر عاطفی و احساسی بی توجهی می کنند؛ اما این خانم ها عاشقِ مرد متأهل نمی شوند.
لطفا حرف هایم را تاااا آخر با دقت بخوانید: وقتی یک زن و مرد با یکدیگر به صورت رسمی ازدواج می کنند، ازآنجا که یک رابطه رسمی و پُر رنگ را تشکیل می دهند، هر یک بر گردنِ خود مسؤولیّت و وظایفی را احساس می نمایند و از طرف مقابل نیز انتظارات و توقّعاتی دارند. با شروع زندگی زیر یک سقف، هر یک از زن و شوهر با زبان و عملِ شان از دیگری می خواهد که به مسؤولیّت هایش عمل کند و وظایفش را به بهترین نحو انجام دهد. وقتی یک نفر یا هر دو نفر، وظایفش و مسؤولیّت ها را به صورت کامل انجام ندهند، اختلاف بین دو طرف بُروز می نماید. در این حالت، زن و شوهر محبتِ شان به یکدیگر را به انجام رفتارهای خاصّی مشروط می کنند. مثلا زن به شوهر می فهماند که اگر می خواهد با او خوش برخورد باشد و به حرفش گوش دهد، باید شوهر به صورتی که زن دوست دارد ابراز علاقه کند و لباس بپوشد. یا شوهر به زن می فهماند که اگر می خواهد شوهر به او توجّه نماید، زن باید همیشه از دستورات شوهر اطاعت کند. این به آن معناست که زن یا شوهر فقط در شرایطِ خاصّی توجّهِ همسرش را دریافت می کند (توجهِ مثبت مشروط) و باید سعی کند از رفتارهایی که طرف مقابل تأیید نمی کند بپرهیزد. در نتیجه هر یک از زن و شوهر نمی توانند با آزادیِ کاملْ عمل کنند. این مسأله به مُرورِ زمان، باعث ایجاد کشمکش بین زن و شوهر و کاهش علاقه می شود. ادامه دارد...
اما وقتی یک مرد و زن با یکدیگر دوست می شوند و یک رابطه مخفیانه را تشکیل می دهند، هیچ کدام مسؤولیّت و وظایفی احساس نمی کنند و از طرف مقابل نیز انتظار و توقّعی ندارند. به خاطر نبودِ انتظارات و توقّعاتِ زیاد، در این رابطه که به صورتِ زندگی زیر یک سقف نمی باشد، کمتر اختلاف بُروز می نماید و زن و شوهر محبّتِ شان را به انجام رفتارهای خاصّ مشروط نمی کنند. در این حالت، خانم و آقا به صورتِ غیرِمشروط به یکدیگر محبّتِ زبانی می کنند (توجه مثبت غیرمشروط) و در رابطهْ از آزادیِ زیادی برخوردار هستند و کشمکش میانِ آنها به ندرت ممکن است به وجود آید. چه بسا اگر همین رابطه یِ کم رنگ، با ازدواجِ رسمی به یک رابطه پُر رنگ تبدیل شود، به وجودآمدنِ انتظارات و توقّعات در دو طرف، باعث بُروزِ اختلافات و کشمکش هایی میان زن و شوهر گردد. اگر دقّت کرده باشید، بیشتر زن و شوهرها از دوران عقد، خاطرات شیرینی دارند؛ اما پس از آغاز زندگیِ مشترک، به خاطر انتظارات و توقّعاتِ شان، اختلافاتِ خود را نشان می دهند.   هیچ زن و شوهری وجود ندارد که در زندگی مشترک حداقل یک بار با مسأله دوست نداشتنِ همسرش دست و پنجه نرم نکرده باشد. حتی موفق ترین زن و شوهرها نیز در طول زندگیِ مشترکشان گاهی به این فکر افتاده اند که برای یکدیگر ساخته نشده اند. در بیشتر موارد، نداشتن علاقه به همسر، دلایلی دارد که قابل برطرف شدن می باشند. بررسی ها نشان داده که زن و شوهر با تلاش و کسب مهارت، می توانند دوباره عشق و علاقه را به رابطه شان برگردانند.   توصیه اول من به شما این است که رابطه با این آقای متأهل را قطع کنید و برای برگرداندن عشق به رابطه با همسرتان تا جایی که می توانید کارهای خوشایند و مطلوب انجام دهید. با همسرتان بیشتر صحبت کنید. برای اینکه بتوانید بیشتر او را دوست داشته باشید و عاشقش شوید، رفتارهایی که عشق را در رابطه تان افزایش می دهد بشناسید و بر آنها تاکید کنید. از مقایسه زندگی تان با زندگی دیگران دست بردارید. با شوهرتان بیشتر وقت بگذرانید، درمورد احساساتتان با او صحبت کنید وآنچه باعث می شود همسرتان را بیشتر دوست بدارید، از او مستقیما بخواهید.   شما تنها ظاهری از این آقای متأهل دیده اید. همه افراد در بیرون از خانه سعی می کنند ویژگی های مثبت خود را به نمایش بگذارند و ویژگی های منفی و نامطلوبِ خود را مخفی می نمایند. ازسوی دیگر شما مدتی با شوهرِ خود زندگی کرده اید و با ویژگی های مثبت و منفیِ او آشنا شده اید. ذهن تان اکنون باطنِ شوهرتان را با ظاهرِ این آقای متأهل که می گویید عاشقش شده اید مقایسه می کند و معلوم است که در این مقایسه یِ نابرابر، کفّه ترازو به نفع این آقایِ متأهل سنگینی می کند. شما تنها پوسته ای زیبا از  این آقایِ متأهل را دیده اید و شناخت کاملی از او ندارید. شما دقیقا نمی دانید او وقتی عصبانی می شود چه واکنشی نشان می دهد. نمی دانید چقدر تحت تأثیرِ حرف های مادر و خواهر و دوست و رفیقش قرار می گیرد. به احتمال زیاد نمی دانید آیا واقعا خانواده دوست است یا فقط ادای مردهای عاشق را در می آورد.   ادامه دارد...
دلیلِ فروکش کردنِ عشق و علاقه میان همسران، پدیده ای است که در روانشناسی به آنْ «عادت کردن (خُوگیری)»(Habituation) می گویند. در خوگیری، فرد نسبت به ویژگی های طرف مقابل، دیگر حسّاسیّت نشان نمی دهد و این ویژگی ها که روزی برایش جالب بود، دیگر جذّابیتی ندارد و او را به خود جذب نمی کند. مثلا روزهای اولِ ازدواج، خانم از عطرِ شوهرش لذّت می برد؛ اما به مرورِ زمان به آن عطر عادت می کند و دیگر برایش لذّت بخش نمی باشد. یا زن روزهای اولِ ازدواج با دیدنِ تیپِ شوهر، تهِ دلش خالی می شود؛ اما با گذشتِ زمان، دیگر تیپِ شوهر برایش گیرایی ندارد. در رابطه های موقتی که دیدارها به صورتِ دائمی نیست، فرایندِ «خوگیری» کمتر عمل می کند و ویژگی های مثبت، دیرتر برای دو طرف کُهنه می شوند.   دلیل وجود جذّابیت در ابتدای رابطه و بُروز عادت و خوگیری پس از گذشت مدّتی از آن، فعّالیّتِ پیام رسان های عصبیِ موجود در مغز (Neurotransmitters) می باشد. پیام رسان های عصبی یا نوروتِرَنسمیتِرها مواد شیمیایی درون مغز هستند که اطلاعات را درون مغز و بدن انتقال می دهند. آن ها سیگنال ها را میان سلول های عصبی که نورون خوانده می شوند، پخش می کنند. به عبارت روشن تر وقتی فرد با چیزِ جالبی برخورد می کند، پیام رسانِ عصبیِ دوپامین (Dopamine) در مغز ترشّح می شود و نقش پاداش دهنده را ایفا می نماید و احساسِ لذّت به فرد دست می دهد. اما این وضعیّت زیاد ادامه پیدا نمی کند. زیرا ویژگی های چیز جالب، برای فرد عادی می شود و به تدریج ترشّحِ دوپامین کاهش می یابد. افراد برای پیداکردنِ احساسِ لذّتی که قبلا تجربه می کردند، ممکن است به رابطه های جدید کشیده شوند. ولی این رابطه های جدید نیز تا مدتِ محدودی می توانند احساسِ لذّت را به وجود آوردند و کهنه می شوند و به سرنوشتِ رابطه یِ قبلی دچار می گردند. ادامه دارد....
روانشناسان خیانت را این گونه تعریف می کنند:«احساس، فکر و رفتاری که طبق قاعده باید با همسر در میان گذاشته شود؛ اما به طور پنهانی با فرد دیگری در میان گذاشته می شود و چنان چه همسر متوجه شود، طیفی از واکنش ها را نشان می دهد؛ از آزردگی خاطر و قهرکردن گرفته تا طلاق و جدایی». بنا بر این تعریف، اگر شما با این آقا، رابطه کلامی داشته باشید، کارِ شما و این آقای متأهلْ نوعی خیانت است.   در روانشناسیِ شناختی، موضوعی وجود دارد که به آن «زنجیره سازی» می گویند. واردشدن در روابط دردسرساز، از یک دردل ساده شروع می شود. خانم در ابتدا با خود فکر می کند که دلیل قانع کننده ای برای اشتباه بودن حرف زدن با یک مرد درباره روابط خانوادگی اش پیدا نمی کند. این حلقه اول از زنجیره است. بعد خانم کم کم در مورد خستگی هایی که در خانه دارد صحبت می کند. این حلقه دوم زنجیره است. بعد به تدریج در مورد نارضایتی هایی که در زندگی خانوادگی دارد صحبت می کند. بعد کم کم خانم و آقا در مورد مسائل خصوصی تر صحبت می کنند. این حلقه بعدی زنجیره است. در مورد زنجیره سازی ما روانشناس ها مثالی می زنیم که در موضوع اراده و آزادی و جَبر است. اگر از یک روانشناسِ خبره بپرسید که انسانی که خیانت می کند آزاد است یا مجبور است؟ او پاسخ می دهد که این سؤال را به صورت کلی نمی توان پاسخ داد. باید مشخص کنید که این سؤال را چه زمانی پرسیده اید تا من بگویم که اراده دارد یا ندارد. یعنی در این زنجیره باید مشخص کنید که چه جایی سؤال را پرسیدید تا مشخص شود که اراده دارد یا ندارد. مثالی می زنم: خانم جوانی در شرکت کار می کرد و برخی روزها آن قدر کار داشت که نمی توانست شب به خانه برود. بعضی شب ها که خیلی کار می کرد و خسته می شد، خانم به کافی شاپ می رفت و قهوه می خورد. در یکی از این شب ها در کافی شاپ نگاه کرد و دید فقط یک صندلیْ خالی است که یک آقا هم در صندلیِ روبروی آن نشسته است. از آقا پرسید: شما منتظر کسی هستید؟ آقا پاسخ داد:«خیر». خانم جوان پرسید: می توانم اینجا بنشینم؟ آقا پاسخ مثبت داد. خانم جوان نشست و کم کم شروع به حرف زدن کردند. آن آقا گفت که من چند خیابان پایین تر زندگی می کنم و امشب همسرم در خانه نیست و من به کافی شاپ آمده ام. بعد تمام شد و خانم خواست برود. تاکسی نبود و آقای جوان به خانم گفت:"من شما را تا یک جایی همراهی می کنم". مرد با زن به راه افتاد و وقتی به روبروی خانه آقا رسیدند، او تشکرکرد و گفت:"حالا که تا این جا آمده اید، بیایید بالا تا یک چای با هم بخوریم". خانم قبول کرد و با هم به واحد آپارتمانی آقا رفتند و چای خوردند. خانم خواست برود که آقا از او پرسید:"مگر تو نمی خواهی در شرکت بخوابی؟". خانم پاسخ داد:"آره. می خوام توی شرکت بخوابم". آقا گفت:"پس همین جا بخواب". خانم گفت:"من همین جا روی کاناپه می خوابم". آقا گفت:" چرا روی کاناپه؟ توی اتاق خواب بخواب". خانم قبول کرد و به اتاق رفت و آقا بعد از چند دقیقه وارد اتاق خواب شد و خانم دید که او لباس خواب پوشیده است. خیانت این طور پیش می آید که فرد زمانی تصمیم به بازگشت می گیرد که دیگر نمی تواند برگردد. این زنجیره سازی است.   ادامه دارد...  
در زنجیره سازی، فرد زمانی تصمیم به برگشت می گیرد که بازگشت برایش سخت می شود. چرا فرد در ابتدایِ این راه، تصمیم به بازگشت نمی گیرد و تصمیم را به زمانی موکول می کند که بازگشت سخت می شود؟ چون این فرد که وارد مسیر خیانت می شود، دوست دارد طبق میل و خواسته و منافعش عمل کند؛ چنان که شما امروز می خواهید طبق خواسته دل تان عمل کنید و می گویید:«نمیتونم ازعشق و علاقه ایی ک به اون مرد دارم بیخیال بشم». شما نام این احساسِ خود را «عشق و علاقه» گذاشته اید. در صورتی که به نظر خیلی از افراد، اینْ عشق نیست. زمانی پیش می آید که دیگر راهی برای بازگشت نیست و شما آبرو و زندگی و عُمرتان را پای مردی خرج کرده اید که وفادار نیست. اگر شما این مسأله را به موقع حلّ و فصل نکنید، اگر بر فرض از شوهرتان طلاق بگیرید و با این آقای متأهل ازدواج کنید، احتمال اینکه به رابطه بعدی شما هم آسیب بزند، وجود دارد. چون احتمال اینکه این خیانت تکرار شود، بسیار زیاد است. زیرا بخشی از آسیب در فرد خیانت کننده وجود دارد. تا زمانی که دیرنشده، پای خود را از این رابطه بیرون بکشید. زیرا اگر الان این کار را نکنید، زمانی تصمیم به برگشت می گیرید که خیلییییییییییی دیر شده است.     به این آقا که عاشقش هستید، دقیقا فکرکنید و سعی نمایید بدون در نظر گرفتن احساسات، به ویژگی های مثبت و منفی او توجه نمایید. آیا میان شما و این آقای متأهل در وضعیت دینی، اعتقادی و اخلاقی تناسب وجود دارد؟ آیا این آقای متأهلْ فرد مسؤولیت پذیری است؟ آیا فردی است که استقلال فکری دارد؟ آیا برای نظرات و احساسات شما ارزش قائل است؟ آیا فرد وفاداری است؟ آیا خوش اخلاق است یا تظاهر به خوش اخلاقی می کند؟ اگر درست فکرکنید می توانید بعضی ویژگی های منفی در او پیدا کنید که تا دیروز چشم بر آنها بسته و از آنها غافل بودید.   یک کاغذ بردارید و ویژگی های مثبت و منفی شوهرتان را در آن بنویسید. به نقاط مثبتش و شرایط خوبش بیشتر فکر کنید. ادامه دارد...
اگر بعد از تلاش زیاد و واقعی، نتوانستید نکته مثبتی در شوهرتان پیداکنید، به همراه شوهرتان به یک روانشناس و مشاور خانواده یِ خبره و متعهد مراجعه نمایید و از او بخواهید با شوهرتان صحبت کند و او را به طلاق راضی نماید. به هییییچ وجه دلیلِ واقعیِ اصرار به طلاق را به شوهرتان نگویید تا با این موضوعْ راحت تر کنار بیاید و به طلاق رضایت دهد. شوهرتان از شما حرف شنوی ندارد؛ اما از یک روانشناس خبره و باتجربه به احتمال زیاد حرف شنوی دارد. این طلاق اگر واجب نباشد؛ مستحبّ مؤکّد است. اگر شوهرتان حرف روانشناس را قبول نکرد، به همراه شوهرتان به یک روحانیِ متعهد و رازدار که شوهرتان حرفش را قبول دارد مراجعه کنید و زندگی بدون علاقه را برایش تعریف کنید و از آن روحانیِ متعهّد بخواهید از شوهرتان بخواهد شما را طلاق دهد. در مورد مسائل مالی، مانند: مهریه و غیره، با شوهرتان توافق کنید و سخت نگیرید. توصیه من برای حل مشکلتان تمام شد.   به عنوان یک روانشناس وظیفه دارم با فردی که از من مشاوره می گیرد روراست باشم. به احتمال زیاد پس از ازدواجِ شما با این فردی که در ارتباط هستید، زندگیِ تان با او نیز با مشکلات متعددی مواجه خواهد شد. زیرا این فرد اکنون که با شما حرف می زند، می داند که شما در حال «خیانتِ کلامی» هستید. به احتمال بسیار زیااااد او پس از ازدواج و پس از عادّی شدنِ رابطه و احساسش با شما، به این فکر می کند که «این خانم به شوهر اوّلش بی وفایی می کرد و با من حرف می زد. از کجا معلوم که او به من وفادار بماند؟؟». این دو دو تایی است که عده زیادی از مردها می کنند و به همین دلیل، تعداد زیادی از این مردها دچار بددلی و بدبینی به همسرشان می شوند و روابط و رفت و آمدهای همسرشان را به شدّت محدود می کنند و زنِ شان هر چه به آنها اطمینان می دهد که من به تو وفادارم، آنها نمی توانند از این افکارِ بدبینی نسبت به همسرشان دست بکشند؛ همان طور که شما نمی توانید امروز از فکرکردن به این مرد متأهل که ادّعا می کنید عاشقش هستید دست بردارید و او را فراموش کنید.
جمع بندی پرسش: من بر اثر بی توجهی عاطفیِ شوهرم با آقایی متأهل آشنا و عاشقش شدم. با اینکه چندین بار توبه کرده ام؛ اما نمی توانم از عشق و علاقه ای که به آن مرد دارم دست بردارم. از اینکه نمی توانم روی توبه خودم بمانم و نیز از اینکه قلبم را به مردی غیر از شوهرم سپرده ام رنج می برم و عذاب وجدان دارم. لطفا بگویید در این وضعیت چه کار باید انجام دهم.    پاسخ: شما خانمی هستید که می خواهید روابط خوب و صمیمانه ای با فردی که دوست دارید داشته باشید تا بتوانید نیرو و احساسِ عشق را تجربه کنید و با آن، خانه دل تان را گرما ببخشید. گفته اید:«من بر اثر بی توجهی عاطفیِ شوهرم با آقایی متأهل آشنا و عاشقش شدم». ابتدا باید بگویم که شما با این حرفتان نشان می دهید که همه تقصیر را به گردن شوهرتان می اندازید و خود را در این مسأله بی تقصیر می دانید. در صورتی که این نوع نگاه که به آن، «عِلیّتِ خطّی» می گویند، دیگر جایی در روانشناسیِ نوین ندارد. پدیده های شیمی و فیزیک، از «عِلیّتِ خطّی» تبعیّت می کنند. به عنوان مثال وقتی کُلر با سدیم ترکیب می شود، این ترکیبْ علّت برای تشکیلِ کُلُریدِ سدیم (نمک طعام) می گردد. پس ترکیبِ دو عنصر، علّت و تشکیلِ نمک طعامْ معلول می باشد. به این نوع علیّت، «علّیّتِ خطّی» می گویند. یعنی یک شیءْ باعثِ پیدایشِ یک شیءِ دیگر می شود. "الف" باعثِ "ب" و "ب" باعثِ "پ" می شود و "پ" باعثِ "ت" می شود.  اگر فردی دیدگاهِ علّیتِ خطّی را در مورد مشکلات و مسائل خانواده داشته باشد، تصور می کند که در هر مشکلی، یک نفر فقط مقصّر است و خودش بی تقصیر می باشد و به دنبال مقصّر ایجادِ مشکل می گردد. شما هم اکنون، انگشتِ اتّهام را به سمتِ شوهرتان و بی توجهیِ عاطفی و احساسیِ او می گیرید. در صورتی که این گونه نیست. دیدگاهِ «علّیّتِ خطّی» مدّت هاست که جایگاهی در خانواده درمانیِ علمی ندارد. زیرا امروزه به خانواده به چشم یک سیستم نگاه می شود. در یک سیستمْ همه اعضا در پیدایشِ مشکلات و مسائل نقش دارند.  در یک سیستم، همه اعضا در یکدیگر تأثیر دارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. به این نوع علّیّت، «علّیِتِ حَلقوی» می گویند. در این نوع علّیّت، هیچ فردی به تنهایی علّت برای یک مشکل و موضوع نیست و هیچ رویدادیْ معلولِ یک مشکل و یک نفر نیست. در این دیدگاه، وقتی مشکلی در خانواده بُروز می کند، همه اعضای خانواده در بُروزِ آن نقش دارند. پس مقصّرِ «عاشقِ یک مردِ متأهل شدن» را بی توجّهیِ شوهرتان دانستن، اشتباه و بی فایده است. بلکه شما نیز مانند شوهرتان در این مشکل نقش دارید. شاهد این حرف من، آن است که عده زیادی از خانم ها وجود دارند که شوهرشان از نظر عاطفی و احساسی بی توجهی می کنند؛ اما این خانم ها عاشقِ مرد دیگری نمی شوند.    هیچ زن و شوهری وجود ندارد که در زندگی مشترک حداقل یک بار با مسأله دوست نداشتنِ همسرش دست و پنجه نرم نکرده باشد. حتی موفق ترین زن و شوهرها نیز در طول زندگیِ مشترکشان گاهی به این فکر افتاده اند که برای یکدیگر ساخته نشده اند. در بیشتر موارد، نداشتن علاقه به همسر، دلایلی دارد که قابل برطرف شدن می باشند. بررسی ها نشان داده که زن و شوهر با تلاش و کسب مهارت، می توانند دوباره عشق و علاقه را به رابطه شان برگردانند.   توصیه اول من به شما این است که رابطه با این آقای متأهل را قطع کنید و برای برگرداندن عشق به رابطه با همسرتان تا جایی که می توانید کارهای خوشایند و مطلوب انجام دهید. با همسرتان بیشتر صحبت کنید. برای اینکه بتوانید بیشتر او را دوست داشته باشید و عاشقش شوید، رفتارهایی که عشق را در رابطه تان افزایش می دهد بشناسید و بر آنها تاکید کنید. از مقایسه زندگی تان با زندگی دیگران دست بردارید. با شوهرتان بیشتر وقت بگذرانید، درمورد احساساتتان با او صحبت کنید و آنچه باعث می شود همسرتان را بیشتر دوست بدارید، از او مستقیما بخواهید. به این آقا که عاشقش هستید، دقیقا فکرکنید و سعی نمایید بدون در نظر گرفتن احساسات، به ویژگی های مثبت و منفی او توجه نمایید. آیا میان شما و این آقای متأهل در وضعیت دینی، اعتقادی و اخلاقی تناسب وجود دارد؟ آیا این آقای متأهلْ فرد مسؤولیت پذیری است؟ آیا فردی است که استقلال فکری دارد؟ آیا برای نظرات و احساسات شما ارزش قائل است؟ آیا فرد وفاداری است؟ آیا خوش اخلاق است یا تظاهر به خوش اخلاقی می کند؟ اگر درست فکرکنید، می توانید بعضی ویژگی های منفی در او پیدا کنید که تا دیروز چشم بر آنها بسته و از آنها غافل بودید. یک کاغذ بردارید و ویژگی های مثبت و منفی شوهرتان را در آن بنویسید. به نقاط مثبتش و شرایط خوبش بیشتر فکر کنید.   اگر بعد از تلاش زیاد و واقعی، نتوانستید نکته مثبتی در شوهرتان پیداکنید، به همراه شوهرتان به یک روانشناس و مشاور خانواده یِ خبره و متعهد مراجعه نمایید و از او بخواهید با شوهرتان صحبت کند و او را به طلاق راضی نماید. به هیچ وجه دلیلِ واقعیِ اصرار به طلاق را به شوهرتان نگویید تا با این موضوعْ راحت تر کنار بیاید و به طلاق رضایت دهد. شوهرتان از شما حرف شنوی ندارد؛ اما از یک روانشناس خبره و باتجربه به احتمال زیاد حرف شنوی دارد. این طلاق اگر واجب نباشد؛ مستحبّ مؤکّد است. اگر شوهرتان حرف روانشناس را قبول نکرد، به همراه شوهرتان به یک فردِ متعهد و رازدار که شوهرتان حرفش را قبول دارد مراجعه کنید و زندگی بدون علاقه را برایش تعریف کنید و از آن فرد متعهّد بخواهید از شوهرتان بخواهد شما را طلاق دهد. در مورد مسائل مالی، مانند: مهریه و غیره، با شوهرتان توافق کنید و سخت نگیرید. توصیه من برای حل مشکلتان تمام شد.   به عنوان یک روانشناس وظیفه دارم با فردی که از من مشاوره می گیرد روراست باشم. به احتمال زیاد پس از ازدواجِ شما با این فردی که در ارتباط هستید، زندگیِ تان با او نیز با مشکلات متعددی مواجه خواهد شد. زیرا این فرد اکنون که با شما حرف می زند، می داند که شما در حال «خیانتِ کلامی» هستید. به احتمال بسیار زیاد او پس از ازدواج و پس از عادّی شدنِ رابطه و احساسش با شما، به این فکر می کند که «این خانم به شوهر اوّلش بی وفایی می کرد و با من حرف می زد. از کجا معلوم که او به من وفادار بماند؟؟». این دو دو تایی است که عده زیادی از مردها می کنند و به همین دلیل، تعداد زیادی از این مردها دچار بددلی و بدبینی به همسرشان می شوند و روابط و رفت و آمدهای همسرشان را به شدّت محدود می کنند و زنِ شان هر چه به آنها اطمینان می دهد که من به تو وفادارم، آنها نمی توانند از این افکارِ بدبینی نسبت به همسرشان دست بکشند؛ همان طور که شما نمی توانید امروز از فکرکردن به این مرد متأهل که ادّعا می کنید عاشقش هستید دست بردارید و او را فراموش کنید. بعد از موافقت شوهرتان با طلاق و ارائه دادخواست به دادگاه خانواده، حتما تصویر دادخواست را برای این آقا که به او علاقه دارید بفرستید تا متوجه شود که قصدتان برای طلاق جدّی است و خودش را برای ازدواج با شما آماده کند.  
موضوع قفل شده است