وضعیت بهتر ظالم نسبت به مظلوم!

تب‌های اولیه

29 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وضعیت بهتر ظالم نسبت به مظلوم!
سلام براي بنده يك شبهه بزرگي خيلي وقته پيش آمده "دقت كنيد" بنده اين مسايلي كه در اين سوال عنوان ميكنم حاصل بحثم با چندين روحاني در چندين مسئله هست كه همه به اين مسئله ربط دارن و اون هم اينه كه بنده احساس ميكنم خداوند حتي در حساب و كتاب اخروي هم دارد به نفع شخص ظالم كار ميكند به خصوص در قضيه توبه و بيشتر سمت طرف انجام دهنده خطا ديده مي شود تا سمت مظلوم.ميدانم كه سوالم طولانيست ولي نمي شود در چند سوال جداگانه آن را فرستاد چون موضوع واقعا به هم پيوسته است.در هر صورت اگر پاسخ دهيد اجر بزرگي دريافت كرديد. 1.فرض بگيريد شخصي به مقدار x به مظلومي ظلم ميكند.حال شخص شروع به توبه ميكند.اولا وقتي شخص توبه مي كند و براي نفر مقابل شروع به كار خير مي كند تا ثوابش را به او هديه دهد (چون تمام ظلم ها كه مالي نيستند تا مال را بخواهد برگرداند)اينطور نيست كه خداوند مقدار x را از حساب ظالم كم كند و به مظلوم بدهد بلكه عمل و ثواب كار خير به حساب ظالم ريخته مي شود و مثل آن هم به حساب مظلوم پس ظالم هر چه كه دارد مي پردازد در واقع به حساب خودش هم ميريزد.پس مظلوم به مقدار ايكس زجر كشيد و ايكس مقدار دريافت كرد ولي ظالم ايكس مقدار زجر به بقيه داد و باز هم ايكس مقدار دريافت كرد حداقل يقين داريم كه عين عمل را براي خودش دارد حتي اگر ثوابش به مظلوم داده شود.در اينجا گفته مي شود كه مظلوم ثواب صبر در برابر ظلم دارد خب اولا در اينجا بايد ديد كه اصلا طرف توانسته صبر كند يا نه كه خيلي ها نمي توانند صبر كنند.ثانيا حتي اگر صبر هم كرده باشد به قول حضرت علي (ع) در نهج البلاغه بر ران زدن از سر بي تابي اجر عمل را نابود ميكند يعني اجر عمل به راحتي آب خوردن مي تواند نابود شود و این واقعا مسئله عجیبیست که خودش یک سوال خیلی طولانی می شود."دقت كنيد"شايد در اينجا گفته شود خب اين تقصير خود مظلوم است بايد صبر مي كرد ولي با كمي سبك سنگين ميفهميد كه شخص ظالم وضعيت بهتري دارد تا مظلوم. 2.گاها شخص ظالم حتي به مقدار ايكس هم پرداخت نمي كند بلكه خداوند از جيب خودش براي او حساب ميكند.مثلا شخصي چند نفر را كشته يا انسان هاي زيادي را بدبخت كرده يا مالشان را خورده و زندگيشان را نابود كرده يا به نواميسشان تعرض كرده.در اينجا مظلوم ها تمام اين مسائل را چشيده اند و در مقابلش چيزي بهشان پرداخت ميشود ولي ظالم بدون آنكه به همان مقدار سختي بكشد فقط با انجام همان حدي كه در توانش است(كه طبيعتا به تمام اين مسائل نمي رسد)از دادن بدهي معاف مي شود و خدا از جيبش مابقي را پرداخت ميكند. درست است كه خودش تا جايي از كار را كه مي توانسته آمده و خداوند بقيه را برايش حساب مي كند ولي باز هم اين موضوع سر جاي خود هست كه ظالم ظلم هايي بر مظلوم كرد و بهاي آن را خدا از جيب خودش داد ولي مظلوم زجر را كامل كشيد و بهايش را گرفت. 3.گاهي اوقات اصلا چيزي كه ظالم گرفته را از او پس نمي گيرند!يعني ظالم در دنيا ظلمي كرد و چيز مهمي را از ديگري گرفت و هم در دنيا نگهش داشت و هم بخشيده ميشود.مثلا شخصي كليه زنش را به زور از او گرفته و به مادرش پيوند زده حال زن اعتراض ميكند و طرح شكايت كه كليه مرا گرفتند اما قاضي بابت اينكه برگرداندن كليه از مادر شوهر براي جان او خطرناك است از پس گرفتن كليه امتناع ميكند شوهر هم كه وضعيت مالي خوبي ندارد با تقاضاي اعسار از گرفتن كليه براي زنش سرباز ميزند.حال اين زن هم كليه اش را گرفتند هم آن را برايش پس نمي گيرند هم شخص مقابل به راحتي بدون پس دادن كليه مي تواند توبه كند.يا شخصي يك مرد را به زندان انداخته و در مدتي كه مرد در زندان بوده با گول زدن زن او با گفتن دروغ هايي در باره شوهرش (يا به هر نحوي ديگر)طلاق زن مرد را گرفته و با زنش ازدواج كرده و از او بچه دارد حال مرد از زندان بيرون آمده و مي بيند زنش با مردي كه به زندان انداخته اش ازدواج كرده. الان شخصي كه زن مرد را دزديده مي خواهد توبه كند و پشيمان است ولي مسئله اينجاست كه اسلام زن مرد را پس نمي گيرد و به او مي گويد به خاطر حريم خانواده و بچه هايي كه حالا آن مرد از زن اين مرد دارد نمي تواند خانواده او را به هم بريزد.يعني مرد ظالم هم زن را نگه داشت و به هر چه مي خواست رسيد هم در آخرت بخشيده شده است.مرد مظلوم هم اگر اعتراض كند اجرش نابود مي شود. ودر انتها هم مسايلي هست مثلا خداوند مي گويد اگر نبخشيد بخشيده نمي شويد يعني فرد مظلوم را در مضيقه قرار مي دهد و بخشيده شدنش را منوط به بخشيدن ظالم مي كند.يا در حديثي قدسي داريم كه نالهتوبه كننده نزد من خوش تر از عبادت عابد است كه اين باز هم نشان مي دهد خداوند گرايش بيشتري نسبت به آن سمت دارد.در كل ظالم ظلم مي كند و بدون آنكه نياز باشد عينا چيزي بپردازد(به جز مسايل مالي) و يا حتي در مواردي چيزي كه گرفته را نگه مي دارد و خداوند هم از جيب خودش برايش مايه مي گذارد و در آن سمت مظلوم است كه انگار خداوند با اخمي جلويش ايستاده كه اگر نبخشي نمي بخشمت و اگر نفر مقابل را نبخشد خداوند با سردي با او برخورد مي كند و کافیست تا اعتراضی بکند تا تمام اجرش را از بین ببرد.
برچسب: 
با نام و یاد دوست           کارشناس بحث: استاد شعیب
با سلام خدمت شما دوست گرامی یک قاعده کلی در تعالیم دینی ما به صورت یک پیش فرض مهم وجود دارد که هم ادله شرعی و هم ادله عقلی آن را تایید می کند و آن این که «خدا عادل است و به کسی ظلم نمی کند» «وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا» این عدل در سه حوزه تکوینی تشریعی جزایی چاری است و خدا در این سه حوزه هیچ ظلمی روا نمی دارد. خصوصا عدل جزایی از حوزه هایی است که در قرآن بارها به آن تاکید شده است و به شدت خدا تاکید کرده است که مثقال ذره ای به کسی ظلم نمی کند «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ » و وعده خدا هیچ گاه تخلف نمی کند  : «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ.»   بعد از در نظر گرفتن این مقدمات به سراغ سوالات شما می رویم:    
1.فرض بگيريد شخصي به مقدار x به مظلومي ظلم ميكند.حال شخص شروع به توبه ميكند.اولا وقتي شخص توبه مي كند و براي نفر مقابل شروع به كار خير مي كند تا ثوابش را به او هديه دهد (چون تمام ظلم ها كه مالي نيستند تا مال را بخواهد برگرداند)اينطور نيست كه خداوند مقدار x را از حساب ظالم كم كند و به مظلوم بدهد بلكه عمل و ثواب كار خير به حساب ظالم ريخته مي شود و مثل آن هم به حساب مظلوم پس ظالم هر چه كه دارد مي پردازد در واقع به حساب خودش هم ميريزد.پس مظلوم به مقدار ايكس زجر كشيد و ايكس مقدار دريافت كرد ولي ظالم ايكس مقدار زجر به بقيه داد و باز هم ايكس مقدار دريافت كرد حداقل يقين داريم كه عين عمل را براي خودش دارد حتي اگر ثوابش به مظلوم داده شود.در اينجا گفته مي شود كه مظلوم ثواب صبر در برابر ظلم دارد خب اولا در اينجا بايد ديد كه اصلا طرف توانسته صبر كند يا نه كه خيلي ها نمي توانند صبر كنند.ثانيا حتي اگر صبر هم كرده باشد به قول حضرت علي (ع) در نهج البلاغه بر ران زدن از سر بي تابي اجر عمل را نابود ميكند يعني اجر عمل به راحتي آب خوردن مي تواند نابود شود و این واقعا مسئله عجیبیست که خودش یک سوال خیلی طولانی می شود."دقت كنيد"شايد در اينجا گفته شود خب اين تقصير خود مظلوم است بايد صبر مي كرد ولي با كمي سبك سنگين ميفهميد كه شخص ظالم وضعيت بهتري دارد تا مظلوم.
  این حساب و کتاب هایی که شما برای ظالم و مظلوم کرده اید بیشتر به  حساب دفتری بازاری های شهر شبیه است تا حساب و کتاب خدا. این دو دو تا چهار تایی که شما کردید به خاطر علم محدود ما به موضوعات و احکام آن در جزای الهی است و الا به قول آیه سوره زلزال کمترین کاری را جوابش را خواهیم دید. « و ان یعمل مثقال ذر خیرا یره و فان یعمل مثقال ذره شرا یره» حتما خوب و بد را خواهد دید. اما این که خدا چگونه حق مظلوم را از ظالم می گیرد در برخی از روایات نحوه آن بیان شده است که آنقدر ظالم در محشر باید بایستد که مظلوم رضایت دهد و اگر رضایت نداد در مرحله اول از ثواب های او به مظلوم می دهند تا حق او جبران شود و اگر کافی نبود از گناهان مظلوم بر می دارند به گناهان ظالم می افزایند و اگر آن هم تمام نشد به درکات ظالم می افزایند و به درجات مظلوم.
ادامه.... حال در جایی که ظالم  در این دنیا متنبه می شود توبه می کند راه توبه را خدا باز می گذارد در فرض ظلم مالی باید دین مظلوم را بپردازد و عوارض آن را نیز بر طرف کند مثلا ظالم 2 ملیون پول از مظلوم می دزدد بعد توبه می کند باید 2 ملیون را بر گرداند به ظاهر حق را برگردانده اما یک سری عوارضی از این دزدی بر زندگی آن فرد مظلوم مترتب شده است که باید آن را هم بر طرف کند و رضایت او را جلب کند مثلا مظلوم می گوید آن موقعی که تو این پول را از من بر داشتی من آبرویم در خطر بود بدهکار بودم به زندان افتادم و ... این 2 ملیون حالا دیگر کاری را حل نمی کند باید رضایت مظلوم را کسب کند و الا بریء الدمه نمی شود. در جایی که ظالم ظلمی کرده که مالی نیست بلکه غیر مالی است و حالا توبه کرده باز هم همین طور یا باید رضایت مظلوم را کسب کند که اگر مطلوم او را ببخشد خدا آنقدر در قیامت به او عنایت می کند که حساب ندارد و اگر نبخشد کار این ظالم بسیار خراب خواهد بود بر فرض فوت مظلوم ، ظالم عبادت هایی که می کند به نیت او این گونه نیست که حتما مشکل او را حل کند بلکه در قیامت باید جواب گو باشد و اگر با این هدایای معنوی توانست نظر مظلوم را جلب کند که فبها، و الا همان قواعدی که در اول گفته شد جاری خواهد بود(جابجایی اعمال)  از این گذشته گاهی ظلم ظالم عوارضی بر زندگی مظلوم می گذارد که از خود ظلم بزرگ تر است مثلا کسی غیبت یک نفر را می کند که این غیبت موجب رفتن آبروی  مومن می شود و منافع بسیاری از اومنتفی می شود و به خاک سیاه می نشیند این اثرات از آن عمل ناشی می شود. که خدا همه این اثرات را حساب می کند . گاهی یک ظلم تا ده ها نسل بر زندگی مظلوم اثر می گذارد ؛ که خدا همه آنها را حساب می کند . برای همین است که هر موقف از قیامت 1000 سال طول می کشد و قیامت 50 موقف دارد.
گاها شخص ظالم حتي به مقدار ايكس هم پرداخت نمي كند بلكه خداوند از جيب خودش براي او حساب ميكند.مثلا شخصي چند نفر را كشته يا انسان هاي زيادي را بدبخت كرده يا مالشان را خورده و زندگيشان را نابود كرده يا به نواميسشان تعرض كرده.در اينجا مظلوم ها تمام اين مسائل را چشيده اند و در مقابلش چيزي بهشان پرداخت ميشود ولي ظالم بدون آنكه به همان مقدار سختي بكشد فقط با انجام همان حدي كه در توانش است(كه طبيعتا به تمام اين مسائل نمي رسد)از دادن بدهي معاف مي شود و خدا از جيبش مابقي را پرداخت ميكند. درست است كه خودش تا جايي از كار را كه مي توانسته آمده و خداوند بقيه را برايش حساب مي كند ولي باز هم اين موضوع سر جاي خود هست كه ظالم ظلم هايي بر مظلوم كرد و بهاي آن را خدا از جيب خودش داد ولي مظلوم زجر را كامل كشيد و بهايش را گرفت.
باز هم قضاوت های ناقص در مورد داوری خدا!! چند نکته را توجه کنید: 1- آیا کسی که این قدر ظلم کرده می تواند به این راحتی توبه کند ؟! آیا گنهکاری که این قدر گناهش سنگین است توفیق توبه را دارد؟ مثلا یزید با آن همه ظلمی که کرده می تواند توبه کند ؟ آیا توفیق توبه را می یابد ؟ بله امکان ذاتی و وقوعی دارد ولی امکان عادی و عرفی ندارد چرا که توبه هم قاعده و قانون خاص خود را دارد و هر پشیمانی از عمل موجب توبه نیست. 2- توبه از حق الناس به این راحتی ها نیست که خدا از حق خود ، حق الناس را بپردازد !! گنهکار باید زندگی اش را بدهد پوست و استخوان شود حق مردم را بدهد تا شاید، شاید بخشیده شود تا آخر عمر عمل عبادی انجام دهد زندگی اش متحول شود و... تا شاید بخشیده شود. روایتی در نهج البلاغه است که علی (ع) در آن توبه کامل را معرفی می کند. ماجرا از این قرار است که مردی خدمت علی (ع) رسید و نشست پیش حضرت و گفت « أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ » حضرت فرمود: « ثَکِلَتْکَ أُمُّک‏» "مادرت به عزایت بنشیند". یعنی بمیری این چه حرفیست که می زنی؟! « أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ » که توبه نیست، توبه شرایط دارد؛ گفت: "یا علی! شرایطش چیست، توبه حقیقی چگونه است؟" أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْم: اگر گناهت گناهی بوده که از انجام آن گناه نیروی بدنی پیدا کردی گناهت گناهی بوده که 50 کیلو بوده ای به وسیله آن گناه 55 کیلو شدی، 60 کیلو شدی، یعنی لباس مردم مرفه را پوشیدی، غذاهای سرقت شده و غصبی خوردی، در مسکن های مرتب و عالی نشستی، مثل بعضی ها که تمام شئون زندگیشان از راه اختلاس مال مردم انجام گرفته و مدت ها و سال ها این بدن با مال حرام تربیت شده و بدن از راه لقمه حرام 50 کیلو و 100 کیلو شده است، اگر گناهت یک چنین گناهی است که در بدنت نیرو گذاشته و در تربیت بدن تو دخالت داشته، این جا توبه حقیقی این است همان گونه که لذت گناهان، بدن تو را تربیت کرد، آنقدر باید بر این بدن ناراحتی بچشانی که تمام آن گوشت ها که از راه حرام پیدا کردی همه آب شود و به حالت اول باز برگردی. أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِیَةِ: هر چه خوشی دیدی باید به این بدن ناخوشی وارد کنی، هر چه لذت دیدی در مقابل او بر بدن زحمت و مشقت بدهی و زیر شکنجه قرارش بدهی تا از آن لذت های حرامی که انجام دادی توبه کرده باشی. وقتی که چنین شدی تو یک توبه صحیح انجام دادی. این ها همه جدای از ادای حق الناس است پرداخت حق الناس شرط اصلی توبه از حق الناس است: در همان حدیث بالا امام علی (ع) شرط قبولی توبه را پرداخت حق الناس می داند: وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ [عَزَّ وَ جَلَ‏] أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَة. سومین شرط؛ پرداخت حقوق مردم است تا خدا را ملاقات كنى در حالی که حقّى از مردم بر عهده‏ ات نباشد. ادامه دارد...  
ادامه... 3- باید دانست که هر توبه ای پذیرفته نیست و انسان نمی تواند به امید بخشیده شدن گناه کند مخصوصا حق الناس که بخشیده شدن آن بدون اداء حق الناس تقریبا محال است.  به حدیث زیر توجه کنید: امام علی (ع) می فرمایند: گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى كه براى صاحبش ، هم اميد بخشش داريم و هم ترس از كيفر ... اما گناهى كه بخشيده است ، گناه بنده اى است كه خداوند او را در دنيا كيفر مى كند و در آخرت كيفر ندارد. در اين صورت خداوند حكيم تر و بزرگوارتر از آن است كه بنده اش را دو بار كيفر كند. اما گناهى كه نابخشودنى است ، حق الناس است يعنى ظلم بندگان نسبت به همديگر. وقتى كه خداوند انسانها را آفريد، به ذات خود قسم خورد و فرمود: به عزت و جلالم سوگند، من از ظلم ستمكاران نخواهم گذشت حتى اگر زدن كف دست به كف دست، يا ماليدن با دست، يا شاخ زدن گوسفند شاخدار به گوسفند بيشاخ باشد. پس خدا قصاص‏ بندگان را از يك ديگر می گيرد، تا هيچ كس را بر ديگرى مظلمه‏ اى باقى نماند… و اما نوع سوم ، گناهى است كه خداوند آن را بر بنده اش پوشانده ، توبه را نصيب او نموده است و در نتيجه آن بنده هم از گناهش هراسان است و هم اميد به آمرزش پروردگارش دارد، ما نيز درباره ى چنين بنده اى ، هم اميدواريم و هم ترسان. در این حدیث که خوب بنگرید می بینید که حتی فرد اگر توبه هم بکند در خوف و رجا به سر می برد نه این که کاملا خیالش راحت باشد که بخشیده شده است.  
تا اینجا جواب های خیلی خوبی دادید.منتظر هستم تا بخش سوم هم پاسخ داده بشه تا برخی نکات هم درباره پاسخ ها بگم و بحث رو ادامه بدیم.
خیلی دلم بدونم اگه کسی که مستحقق عوض گرفتن هست و تو دنیا نابود شده برگرده به همون خدا بگه من تو رو مقصر می دونم و فاعل اصلی رو تو می دونم اونوقت این خدا فکر کنم سعی می کنه بازم با گرز و زور بگه یا می خوای پاداش یا بفرما جهنم خونه خاله نیست اینجا.می خوای بخواه نمی خوای نخواه. کسی که مدعی عدالته و میگه من همه چیز رو قبل خلقت می دونم چرا باید همچین شرایطی رو به وجود بیاره که ۴ درصد تو دنیا عشق و حال داشته باشن ۹۶ درصد تو بدبختی بمونن. بعد یک سری بی وجدان تاکید می کنم بی وجدان اینجا می رسه می گن انسان مختاره آره معلومه از ۹۶ درصد بدبخت که این اختیار چرا برای اینا جواب نمی ده.  
بنده هنوز منتظر پاسخ بخش سوم هستم تا بحث رو ادامه بدیم.
[quote comment=1047834] خیلی دلم بدونم اگه کسی که مستحقق عوض گرفتن هست و تو دنیا نابود شده برگرده به همون خدا بگه من تو رو مقصر می دونم و فاعل اصلی رو تو می دونم اونوقت این خدا فکر کنم سعی می کنه بازم با گرز و زور بگه یا می خوای پاداش یا بفرما جهنم خونه خاله نیست اینجا.می خوای بخواه نمی خوای نخواه. کسی که مدعی عدالته و میگه من همه چیز رو قبل خلقت می دونم چرا باید همچین شرایطی رو به وجود بیاره که ۴ درصد تو دنیا عشق و حال داشته باشن ۹۶ درصد تو بدبختی بمونن. بعد یک سری بی وجدان تاکید می کنم بی وجدان اینجا می رسه می گن انسان مختاره آره معلومه از ۹۶ درصد بدبخت که این اختیار چرا برای اینا جواب نمی ده.   اینکه در دنیا یک عده در جایگاه های متفاوت قرار بگیرن با توجه به ذات دنیا که برای امتحانه مشکلی نداره ولی اینکه کسی که در شرایط سخت بوده با کسی که در شرایط خوب بوده مثل هم دیگه و در شرایط یکسان مورد اجر و عذاب قرار بگیرن این چیز بدیه.
اگر بخش سوم رو نمیخواید پاسخ بدید من مسائل مربوط به پاسخ های بخش اول و دوم رو مطرح کنم.
تا اینجا جواب های خیلی خوبی دادید.منتظر هستم تا بخش سوم هم پاسخ داده بشه تا برخی نکات هم درباره پاسخ ها بگم و بحث رو ادامه بدیم.
با سلام از تاخیر به وجود آمده پوزش می طلبم در ادامه به قسمت سوم هم خواهیم پرداخت:
گاهي اوقات اصلا چيزي كه ظالم گرفته را از او پس نمي گيرند!يعني ظالم در دنيا ظلمي كرد و چيز مهمي را از ديگري گرفت و هم در دنيا نگهش داشت و هم بخشيده ميشود.مثلا شخصي كليه زنش را به زور از او گرفته و به مادرش پيوند زده حال زن اعتراض ميكند و طرح شكايت كه كليه مرا گرفتند اما قاضي بابت اينكه برگرداندن كليه از مادر شوهر براي جان او خطرناك است از پس گرفتن كليه امتناع ميكند شوهر هم كه وضعيت مالي خوبي ندارد با تقاضاي اعسار از گرفتن كليه براي زنش سرباز ميزند.حال اين زن هم كليه اش را گرفتند هم آن را برايش پس نمي گيرند هم شخص مقابل به راحتي بدون پس دادن كليه مي تواند توبه كند
چگونه فرد می تواند توبه کند در حالی که حق زنش را نمی تواند به او پس دهد؟ هرگز تا وقتی که زن از دست مردش رضایت کامل باطنی نداشته باشد توبه مرد قبول نیست و در قیامت باید پاسخ گو باشد. قبلا هم عرض کردم توبه حق الناس به این راحتی ها نیست که شما گمان کرده اید تا وقتی که رضایت فرد را در دنیا حاصل نکند توبه او پذیرفته نیست. حال آن زن چگونه رضایت می دهد؟
يا شخصي يك مرد را به زندان انداخته و در مدتي كه مرد در زندان بوده با گول زدن زن او با گفتن دروغ هايي در باره شوهرش (يا به هر نحوي ديگر)طلاق زن مرد را گرفته و با زنش ازدواج كرده و از او بچه دارد حال مرد از زندان بيرون آمده و مي بيند زنش با مردي كه به زندان انداخته اش ازدواج كرده. الان شخصي كه زن مرد را دزديده مي خواهد توبه كند و پشيمان است ولي مسئله اينجاست كه اسلام زن مرد را پس نمي گيرد و به او مي گويد به خاطر حريم خانواده و بچه هايي كه حالا آن مرد از زن اين مرد دارد نمي تواند خانواده او را به هم بريزد.يعني مرد ظالم هم زن را نگه داشت و به هر چه مي خواست رسيد هم در آخرت بخشيده شده است.مرد مظلوم هم اگر اعتراض كند اجرش نابود مي شود.
این مسائل از دو مساله منشأ می شود یک از تلقی اشتباه شما از توبه از حق الناس و دیگری تلقی شما از برخی از احکام دینی.  همان مطلبی که در باره توبه از حق الناس که در پست قبلی گفتم اینجا نیز جاری است و این که آیا این طلاق می تواند محقق شود یا این ازدواج این دو نفر با هم صحیح است یا خیر؟ به نظر می رسد مردی که با خدعه زنی را از مردش طلاق بگیرد و با او ازدواج کند باعث حرمت ابدی آن دو می شود و اصلا ازدواج محقق نشده که بخواهیم بگوییم اسلام حکم به ادامه زندگی می دهد.
ودر انتها هم مسايلي هست مثلا خداوند مي گويد اگر نبخشيد بخشيده نمي شويد يعني فرد مظلوم را در مضيقه قرار مي دهد و بخشيده شدنش را منوط به بخشيدن ظالم مي كند.
این که در آیات و روایات آمده که ببخش تا بخشیده شوی به عنوان یک امر اخلاقی است نه یک امر فقهی. یعنی اینگونه نیست که فرد واجب باشد بر او که از ظالمین خود در گذرد تا گناهانش بخشیده شود بلکه گاهی اصلا نباید انسان ظالمین را ببخشد چرا که آنها دشمن خدا هستند اما در ظلم های جزئی این بخشش باعث بزرگ شدن روح انسان و پیشرفت معنوی او می شود نه این که بر او واجب باشد که دیگران را ببخشد. بلکه یک راهکار برای وسعت روح و مشمول رحمت الهی شدن می شود.
يا در حديثي قدسي داريم كه ناله توبه كننده نزد من خوش تر از عبادت عابد است كه اين باز هم نشان مي دهد خداوند گرايش بيشتري نسبت به آن سمت دارد.
حدیث را باید درست متوجه شویم این برداشت شما وارونه معنا کردن حدیث است در حقیقت این حدیث تشویق گناهکاران به توبه است نه این که بخواهد گناه و ظلم را بزرگ جلوه دهد اتفاقا خروج از ظلم و گناه را ارزش می گذارد  مثالی می زنم : یک پدری چند فرزند دارد یکی از آنها بر نا خلف می شود و خانه را ترک می کند و به شرارت می پردازد گمان این فرزند نا خلف این است که دیگر در نزد پدر جایی ندارد و هر روز در گناه خود و دوری از خانواده بیشتر غرق می شود پدر برای تشویق به برگشت او می گوید کسی که ترک خانه کرده اگر برگردد و عذر خواهی کند نزد من از کسی که توی خانه است محبوب تر است !! این برای تشویق به برگشت است و الا این فرزند اگر برگردد و جبران مافات کند تازه می شود مثل دیگران و یک درجه پایین تر چرا که آنها تخلف نکرده اند و او تخلف کرده است و برگشته است.
در كل ظالم ظلم مي كند و بدون آنكه نياز باشد عينا چيزي بپردازد(به جز مسايل مالي) و يا حتي در مواردي چيزي كه گرفته را نگه مي دارد و خداوند هم از جيب خودش برايش مايه مي گذارد و در آن سمت مظلوم است كه انگار خداوند با اخمي جلويش ايستاده كه اگر نبخشي نمي بخشمت و اگر نفر مقابل را نبخشد خداوند با سردي با او برخورد مي كند و کافیست تا اعتراضی بکند تا تمام اجرش را از بین ببرد.
در پست های قبلی بیان شد که این تصورات به کلی اشتباه است و ظلم ظالم اگر در حق مردم باشد جز با بخشش آنها بر طرف نمی شود حتی اگر آن فرد ظلم کننده در راه خدا شهید شود باز باید در قبلا این حق الناس جوابگو باشد.
در این مرحله اولین چیزی که باید مطرح کنم اینه که همیشه اولین چیزی که در پاسخ به این سوالات مطرح میشه اینه که خداوند عادل است و وعده عدل داده و باید به این وعده ایمان داشت.خب یقینا این مطلب درسته من هم قبول دارم که خداوند عادل است و وعده ایجاد عدل در روز قیامت را داده اما مسئله مهم اینه:"عدل از دیدگاه خداوند چیه؟"خب قبول کردیم که خداوند عادله ولی عدلی که خداوند ازش صحبت میکنه چیه؟آیا اون چیزی که خداوند به عنوان عدل مطرح میکنه قابل قبوله؟در اینجا اکثرا میگن که خب خداوند چون خداست پس هر چه که بگه قابل قبوله ولی من فکر میکنم که اگر چیزی رو به عنوان عدل مطرح کردند و از نظر عقلی رد شد یا اصلا عدلی نیست که خداوند وعده داده باشه و جزئ بدعت هاست یا بالاخره یک مشکلی داره براش چند تا مثال میزنم تا متوجه بشید منظورم چیه : 1.میدانیم که زن یائسه نیازی به نگه داشتن عده ندارد.خانمی که یائسه بوده و بیش از پنجاه سال سن داشته در ظرف یک ساعت با 4 مرد عقد موقت کرده یعنی چهار مرد در خانه این خانم بوده اند و هر کدام وارد اتاق میشدند یک ربع یا 20 دقیقه عقد میکردند و سپس مرد بعدی(بر اساس گفته های خود یک خانم که در زمان امام خمینی برای این که حال باید یک غسل انجام دهد یا چهار غسل سوال کرده بود و در پرتال امام سوال این خانم رو دیدم)خب الان به این مسئله نگاه میکنیم در حالت عادی واقعا زنندس و وقتی که به این فکر کنیم که شاید این خانم فرزندانی هم داشته باشد و متوجه شوند که مادرشان این کار را کرده چه وضعی پیدا می کنند اوضاع خیلی بدتر هم میشود قطعا شخص با خودش میگه این زن واقعا کار بدی کرده و برای فرزندانش هم بی آبرویی بزرگی به بار آورده ولی وقتی وارد دین میشیم جواب دین بر اساس چیزی که از سایت های مذهبی دیگه(مانند xshobhe ) پرسیدم اینه:این خانم کاملا در چهار چوب شرع عمل کرده و عقد ها از نظر شرعی مشکلی ندارند و فرزندان این خانم هم باید غیرت را جایی نشان دهند که خارج از چهارچوب شرع است پس عصبی شدن و ناراحت شدن آنها از نظر شرعی بی مورد است و قابل تایید نیست. شما فکر کنید یک جوان 19 یا 20 ساله که در اوج دوران جنسی خود قرار داره اگر با یک نامحرم حرف بزنه هزاران گناه براش داره بعد یک خانم یائسه با فرزندان بزرگ بره با 4 مرد در یک ساعت بخوابه هیچ مشکلی نداره و فرزندانش هم حق غیرتی شدن ندارن.خب حالا من باید این عدل خدا رو قبول کنم؟ 2.میدانیم که تجاوز به عنف دارای مجازات اعدام است ولی نه از نظر حق الناس بلکه اعدام در این زمینه جزئ حدود و حق الله است.حال فرض کنید مردی به زن مرد دیگری تجاوز به عنف کرده و این زن فرزند جوان هم دارد.بعد شخص توبه میکند و از اعدام نجات پیدا میکند و راست راست جلوی چشم شوهر و فرزند این زن راه میرود.شوهر یا فرزند زن که تحت بدترین فشارهاست نمی تواند تحمل کند و شخص را می کشد طبیعتا از نظر دنیوی اعدام می شود ولی مشکل اصلی بخش اخروی قضیه است جایی که گفته می شود چون آن مرد توبه کرده بود و از نظر فقهی و شرعی حق کشتنش را نداشتند پس کسی که او را کشته با توجه به متن قرآن به عذاب الیم دچار میشودو خداوند چون توبه کنندگان را دوست دارد مومن هم باید توبه کار را دوست داشته باشد و محبت و دشمنی اش در راستای محبت و دشمنی خدا باشد نه احساسات خودش.خب الان من قراره این عدل رو از خداوند قبول کنم؟و بعد خیالم رو راحت کنم که خب یک خدای عادلی هست که به داد بقیه میرسه؟این خدا که خودش موجب آزار خاطره.فکر کنید خداوند از یه نفر بخواد شخصی که به مادرش تجاوز کرده رو دوست داشته باشه چون اون شخص توبه کاره.حتی وقتی شخصی که مورد تجاوز قرار گرفته یا نزدیکانش به خاطر فشار روحی دست به خود کشی میزنند گفته می شود که با توجه به حدیثی از حضرت علی با هر بلایی که می آید صبر آن نیز نازل می شود و اگر کسی از چهار چوب شرع بیرون رود مجازات می شود و کسی هم که خودکشی کرده یعنی از خدا نا امید شده و بدترین گناه ها را کرده و باید صبر و تحمل پیشه می کرد و در امتحان شکست خورده و به جهنم می رود.خب در اینجا خداوند عملا کامل کننده کار شخص ظالم دیده میشه و وجودش نه تنها باعث دلگرمی نیست بلکه آدم به خودش میگه ای کاش اصلا این موجود وجود نداشت حداقل طرف دیگه بیشتر عذاب نمی کشید.
3.با توجه به آموزه های دینی داریم که پدر و مادر هرچه که گفتند مادامی که جلوگیری از واجبات یا امر به محرمات نباشد باید انجام داد.(این موردی که الان مطرح میکنم را از نزدیک در اقوام خودمان دیدم)حال فرض کنید شخصی پدرش فوت کرده و مادرش اقدام به ازدواج دوم کرده.مادر که به طور کل حتی در خانواده هم به عنوان زنی که هیچ مسئولیت پذیر نبوده و سراسر زندگی اش آسیب به فرزندانش بوده و به هیچ عنوان حس مادری ندارد و فرزندانش همیشه باید خبط های او را جمع و جور می کردند شناخته میشده دست شوهر دوم خود را گرفته و رفته به خانه پسرش و پسرش را مجبور کرده که او و شوهر دومش را نگه دارد.پسر هم متاهل است و فرزند دارد و میدانیم که شوهر دوم مادر به عروس محرم نیست.از طرفی هم کلا حضور شوهر مادر واقعا مسئاله وحشتناکی برای پسر است.حتی شوهر دوم مادر اقدام به آوردن گاه و بی گاه پسران خود به خانه پسر خوانده اش می کند و اقوامش را به خانه او دعوت میکند.حال خداوند از این پسر می خواهد که به حرف مادر خود گوش کند و شوهر مادرش را با این وضعیت در خانه خود نگاه دارد و اگر جلوی مادر خود بایستد در آخرت مواخذه می شود.خب چطور میشه عدل خدا رو در این موارد قبول کرد؟آیا این عدلی که مورد نظر خداست قابل قبوله؟
4.شخصی مورد ظلم حال به هر نحوی قرار می گیرد.نحوه ظلم مهم نیست مهم این است که شخص مورد ظلم قرار میگیره.شدت ظلم اینقدر زیاد میشه که شخص دچار مشکل روحی میشه و به شدت به فکر انتقام گرفتن(در چهارچوب شرع) از ظالمین می افته به طوری که بدون این که دست خودش باشه زندگیش زمین گیر میشه.یعنی اینقدر فشار زیاده که شخص ذهنش مدام درگیره ظلمی هست که بهش شده و خودخوری میکنه.عقلا اینجا انسان به خودش میگه خب این بیچاره این وضعیتش به دلیل ظلمیه که بهش شده و ظالمین باید بابت وضعیت الان این شخص جواب پس بدن و این شخص در آخرت باید به دلیل زجری که میکشه چیزی دریافت کنه.بعد میایم داخل دین و بعد میبینیم دین میگه نه این شخص اصلا حق نداشت ذهنش رو اینقدر درگیر ظلم هایی کنه که بهش شده.این به خدا و عدلش اعتقاد نداشته که دچار چنین حالتی شده و نه تنها چیزی دریافت نمیکنه باید جواب هم پس بده که چرا اعتقاد درستی به خدا نداشت و با خود خوری زندگیش رو زمین گیر کرد.حال این شخص شبیه حال کسیه که شمشیر رو در شکم خودش فرو میکنه تا به پشت سریش آسیب بزنه و دین این رو قبول نمیکنه.یعنی در اینجا شخص مورد ظلم واقع شده عملا با خاک یکسان میشه و خالی کردن پشت مظلوم توسط خداوند صد در صد قابل مشاهدست. الان من چطور قراره عدل خدا رو به عنوان عدل قابل قبول ،قبول کنم؟
در این مرحله اولین چیزی که باید مطرح کنم اینه که همیشه اولین چیزی که در پاسخ به این سوالات مطرح میشه اینه که خداوند عادل است و وعده عدل داده و باید به این وعده ایمان داشت.خب یقینا این مطلب درسته من هم قبول دارم که خداوند عادل است و وعده ایجاد عدل در روز قیامت را داده اما مسئله مهم اینه:"عدل از دیدگاه خداوند چیه؟"خب قبول کردیم که خداوند عادله ولی عدلی که خداوند ازش صحبت میکنه چیه؟آیا اون چیزی که خداوند به عنوان عدل مطرح میکنه قابل قبوله؟در اینجا اکثرا میگن که خب خداوند چون خداست پس هر چه که بگه قابل قبوله ولی من فکر میکنم که اگر چیزی رو به عنوان عدل مطرح کردند و از نظر عقلی رد شد یا اصلا عدلی نیست که خداوند وعده داده باشه و جزئ بدعت هاست یا بالاخره یک مشکلی داره براش چند تا مثال میزنم تا متوجه بشید منظورم چیه :
منظورتان این است که اگر چیزی به عقل شما جور در نیامد حتما مشکل دارد؟ نمی توانید احتمال دهید که درک شما از آن واقعیت اشتباه بوده است؟!  
شعیب said in در این مرحله اولین چیزی که
در این مرحله اولین چیزی که باید مطرح کنم اینه که همیشه اولین چیزی که در پاسخ به این سوالات مطرح میشه اینه که خداوند عادل است و وعده عدل داده و باید به این وعده ایمان داشت.خب یقینا این مطلب درسته من هم قبول دارم که خداوند عادل است و وعده ایجاد عدل در روز قیامت را داده اما مسئله مهم اینه:"عدل از دیدگاه خداوند چیه؟"خب قبول کردیم که خداوند عادله ولی عدلی که خداوند ازش صحبت میکنه چیه؟آیا اون چیزی که خداوند به عنوان عدل مطرح میکنه قابل قبوله؟در اینجا اکثرا میگن که خب خداوند چون خداست پس هر چه که بگه قابل قبوله ولی من فکر میکنم که اگر چیزی رو به عنوان عدل مطرح کردند و از نظر عقلی رد شد یا اصلا عدلی نیست که خداوند وعده داده باشه و جزئ بدعت هاست یا بالاخره یک مشکلی داره براش چند تا مثال میزنم تا متوجه بشید منظورم چیه :
منظورتان این است که اگر چیزی به عقل شما جور در نیامد حتما مشکل دارد؟ نمی توانید احتمال دهید که درک شما از آن واقعیت اشتباه بوده است؟!  
  خب پس برای من اثبات کنید که چیز هایی که میگم اشتباهه.من واقعا خوشحال میشم. جدای از این ما همیشه وقتی با پیروان مذاهب و ادیان دیگه برخورد میکنیم همیشه بهشون میگیم خب از عقلتون استفاده کنید تا حق رو ببینید و به اشتباهات و تحریفاتی که در دینتونه پی ببرید.خب چرا خودمون نباید در دین خودمون هم فکر کنیم و به مسئله مهم ایمان بیاریم که درسته که قرآن قابل تحریف نیست ولی هم میشه قرآن رو تفسیر و تاویل به رای کرد و هم در کنار قرآن احادیث و روایات بسیاری هستند که جعلین.من در دین خودم فکر میکنم دارم مشکلاتی بسیاری در اونچه که روحانیون امروز مطرح میکنن و رفتار میکنن میبینم و گاهی اوقات تناقضات واقعا واضحه. من در مواردی که بالا مطرح کردم واقعا فکر کردم و مهم تر از اون در مورد این مسایل با سایت های مذهبی مثل eporsesh یا xshobhe یا pasokhgoo و makarem و ... بحث کردم البته خب سایت های دیگه اینطور به شکل گفت و گو نیست و محدودیت های زیادی داره ولی باز هم بسیاری از چیز هایی که میگم قبلا با سایت های مذهبی چک کردم. آیا جز اینه که مواردی که در بالا مطرح کردم صددر صد ایرادهاییه که عقلانیه؟اگر نیست لطفا برام اثبات کنید. این چیزی که شما درک اشتباه اسمش رو میزارید دقیقا مطالبیه که روحانیون برای من مطرح و تاییدش کردن.یعنی ایرادی رو مطرح نمیکنم مگر این که ایرادی که مطرح میشه قبلا توسط یک روحانی به عنوان بخشی از دین تایید شده.
جدای از این ما همیشه وقتی با پیروان مذاهب و ادیان دیگه برخورد میکنیم همیشه بهشون میگیم خب از عقلتون استفاده کنید تا حق رو ببینید و به اشتباهات و تحریفاتی که در دینتونه پی ببرید.خب چرا خودمون نباید در دین خودمون هم فکر کنیم و به مسئله مهم ایمان بیاریم که درسته که قرآن قابل تحریف نیست ولی هم میشه قرآن رو تفسیر و تاویل به رای کرد و هم در کنار قرآن احادیث و روایات بسیاری هستند که جعلین.من در دین خودم فکر میکنم دارم مشکلاتی بسیاری در اونچه که روحانیون امروز مطرح میکنن و رفتار میکنن میبینم و گاهی اوقات تناقضات واقعا واضحه.
آیا ملاک تشخیص من است یا تشخیص عقلی. گاهی ما یک چیزی را گمان می کنیم که صحیح نیست و وقتی خوب دقت می کنیم می فهمیم که یا به علت آن چیز پی نبورده بودم و یا توان پی بردن را ندارم.  احکام عقلی کلی هستند نه جزئی. بله در کلیات تفکر کنید ببینید که فلان دین دارد اشتباه می گوید و فلان دین صحیح می گوید. مثلا دینی که می گوید خدا 2 تا است و یا 3 تاست و یا ... اشتباه می گوید خدا فقط یکی می تواند باشد و لا غیر . دلیل عقلی می آوریم. این حکم کلی است . اما وقتی که فهمیدیم که فلان دین صحیح می گوید اگر یک حکم جزءی آن دین با فهم من مطابق در نیامد آیا می توانم آن گزاره جزئی را تخطئه کنم و یا باید به حکم کلی عقلی برگردم و بگویم عقل حکم کرده این دین صحیح می گوید پس این گزاره گر چه من آن را نمی فهمم صحیح است. مثلا دین می گوید ماهی بدون پولک حرام با پولک حلال . من این گوشت دو تا ماهی را می برم آزمایش می کنم نمی فهمم که فرق آنها چیست و حتی گمان می کنم ماهی بی پولک گوشتش لذیذ تر است . آیا می توانم بگویم این گزاره با عقل من تغایر دارد آن را کنار بگذارم؟ خیر ما با عقل خود و برهان های محکم عقلی در پای دین زانو می زنیم . بله باید سعی کنیم منابع شناختمان از دین صحیح باشد که این هم ابزار و علم خاص خود را دارد. روایات جعلی مشخص هستند . تفسیر هم متد خاص خود را دارد پس از چه نگران هستیم.  
آیا جز اینه که مواردی که در بالا مطرح کردم صددر صد ایرادهاییه که عقلانیه؟اگر نیست لطفا برام اثبات کنید.
ببنید بزرگوار مطالب متعددی در پست های ابتدایی فرمودید که جواب آنها داده شد. برخی از مطالب ، تکرار همان سوالات اولیتان است. که توضیح دادم بسیاری از این سوالاتی  که شما فرمودید (همان طور که قبلا هم توضیح دادم) بر اثر این پیش آمده که شناخت شما از گزاره های دینی ناقص و گزینشی است و دیده می شود که برخی از مطالب برای شما خلط شده است. تقاضا دارم مطالب را خلاصهتر و با فونت درشت تر مطرح بفرمایید که در امر پاسخگویی تسریع گردد.
جناب کارشناس مثل اینکه منفعتش در این بود که پرسش مرا هم نادیده بگیرد.
ببینید درباره این مسئله که اگر کلیت دینی رو پذیرفتیم جزئیاتی که با عقلمان جور در نیامد را باید بپذیریم.یک وقتی مسایلی هست مثل مثال شما که آقا ماهی بدون پولک نخورید.در اینجا شاید من دلیل عقلی این مسئله رو ندونم ولی در تضاد با عقلم هم نیست یعنی تنها چیزی که اینجا مطرح میشه دل منه که میخواد ماهی بدون پولک بخوره که طبیعتا هم من باهاش مقابله میکنم چون میگم خب شاید من دلیل عقلیش رو نمیدونم ولی چیزی که با عقل و حق در تضاد باشه هم درونش نمیبینم.ولی گاهی هست که مسئله این نیست که من فقط حکم عقلی رو نمیدونم پس تبعیت میکنم بلکه مسایلی دیده میشه که عینا بر خلاف عقل و حق دیده میشه.اینجا یقینا نیاز به توضیح داره و اگر توضیحی نبود و یا توضیح قابل قبول نبود قضیه رد میشه.ما دقیقا پس از کلما حکم به الشرع حکم به العقل داریم کلما حکم به العقل حکم به الشرع.مسایلی که من مطرح کردم مسایلی مثل ماهی پولک دار نیست. دوما  فرمودید برخی از مسایل جدیدی که مطرح کردم در بالا پاسخ داده شده.چطور پاسخ داده شده وقتی دو نوع سوالات متفاوت با هم هستند؟سوالاتی که در ابتدای بحث مطرح کردم مربوط به برخورد خداوند با شخص خاطی بود و سوالاتی که در ادامه بحث مطرح کردم راجع به مفهوم عدل از دید خداوند.در رابطه با سوالات ابتدایی و بخش اول که مربوط به رفتار خداوند با خاطی بود شما فرمودید اکثریتش از برداشت نا صحیح من از دینه که نکته مهمش اینجاست که برداشت من از دین دقیقا بر حسب گفته های افرادی از روحانیته.من واقعا دوست دارم که پاسخ های شما به سوالات ابتدایی من صحیح باشه.اما چهار سوال بخش دوم بحث هایی صد در صد جداست و مربوط به منظور خداوند از عدله.اگر می خواید من همونطور که گفتید با فونت درشت سوالات رو براتون دوباره میذارم چون هر چهار مثالی که زدم واقعا مهمن.
آیا پاسخ داده خواهد شد؟
سلام و عرض ادب
کلما حکم به الشرع حکم به العقل داریم کلما حکم به العقل حکم به الشرع.مسایلی که من مطرح کردم مسایلی مثل ماهی پولک دار نیست.
عقل در روایات همون قلبه ... وقتی می‌گویند عقل و شرع یک چیز می‌گویند یعنی دارند می‌گویند که عقل نبی باطنی است همانطور که پیامبر نبی ظاهری است، و شریعت از هر دو طریق به ما می‌رسد ... اما بعد همان آیات و روایات به ما می‌گویند که عقلیدن کار قلب است (لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا) و با تفکر منطقی فرق دارد ... و بعد هم صحبت از قلب سلیم و قلب مریض صحبت شده است، کما اینکه از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که فی قلوبهم مرض یعنی چه؟ و ایشان جواب دادند که یعنی شخصی از خوبی کراهت و به بدی میل داشته باشد. این یعنی قلبش مریض شده است. طبیعی است که در این شرایط فکر کند که عقلش دارد به خلاف شریعتی که از پیامبر ظاهری به او رسیده است حکم می‌کند، در حالی که این دیگر حکم عقل او نیست، و مطابق روایات عقل جز به خدا نمی‌رساند ... اینجاست که امام حسین علیه‌السلام فرموده‌اند که از شریعت پیروی کنید تا بیماری قلب شما شفا یابد ... یعنی اگر گیاهی دارد کج رشد می‌کند یک چوب صاف به عنوان میزان به او ببندید که آن گیاه که میل دارد کج بالا برود را پیرامون خودش صاف نگاه بدارد، بعد کم‌کم آن گیاه دیگر می‌تواند بدون آن چوب هم خودش صاف رشد کند ... خود من هم بارها این تعارض را در خودم دیده‌ام، ولی تا بحال ندیده‌ام تضادی را که با احکام شرع داشته باشم و بعد از پذیرفتن شریعت و مطیع آن شدن برایم رفع نگشته باشد، آن زمانی که این تضادها برایم مهم بودند، الآن دیگر راحت می‌پذیرم که مشکلی اگر هست از مسلمانی خودم هست ...
دوما  فرمودید برخی از مسایل جدیدی که مطرح کردم در بالا پاسخ داده شده.چطور پاسخ داده شده وقتی دو نوع سوالات متفاوت با هم هستند؟سوالاتی که در ابتدای بحث مطرح کردم مربوط به برخورد خداوند با شخص خاطی بود و سوالاتی که در ادامه بحث مطرح کردم راجع به مفهوم عدل از دید خداوند.
عدالت برای خدا یعنی هر چیزی سر جای خودش ... اگر شما همه چیز را می‌دانید و به تمامی وجوه متفاوت امور به نحو لطیف خبیر آگاه هستید و می‌دانید که سر جای هر چیزی دقیقاً کجاست می‌توانید در مورد عدالت خداوند قضاوت کنید ... ولی اگر شناختید که او خداست، بعد از آن دیگر هر تضادی که پیش آمد را می‌توان اینطور برطرف کرد که خوب او خداست، او می‌داند و من نمی‌دانم ... «وَ عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَ اللَّـهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»، چنانکه حضرت عیسیٰ علیه‌السلام فرمودند: «تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ لَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ»
باء said in سلام و عرض ادب
سلام و عرض ادب
کلما حکم به الشرع حکم به العقل داریم کلما حکم به العقل حکم به الشرع.مسایلی که من مطرح کردم مسایلی مثل ماهی پولک دار نیست.
عقل در روایات همون قلبه ... وقتی می‌گویند عقل و شرع یک چیز می‌گویند یعنی دارند می‌گویند که عقل نبی باطنی است همانطور که پیامبر نبی ظاهری است، و شریعت از هر دو طریق به ما می‌رسد ... اما بعد همان آیات و روایات به ما می‌گویند که عقلیدن کار قلب است (لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا) و با تفکر منطقی فرق دارد ... و بعد هم صحبت از قلب سلیم و قلب مریض صحبت شده است، کما اینکه از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که فی قلوبهم مرض یعنی چه؟ و ایشان جواب دادند که یعنی شخصی از خوبی کراهت و به بدی میل داشته باشد. این یعنی قلبش مریض شده است. طبیعی است که در این شرایط فکر کند که عقلش دارد به خلاف شریعتی که از پیامبر ظاهری به او رسیده است حکم می‌کند، در حالی که این دیگر حکم عقل او نیست، و مطابق روایات عقل جز به خدا نمی‌رساند ... اینجاست که امام حسین علیه‌السلام فرموده‌اند که از شریعت پیروی کنید تا بیماری قلب شما شفا یابد ... یعنی اگر گیاهی دارد کج رشد می‌کند یک چوب صاف به عنوان میزان به او ببندید که آن گیاه که میل دارد کج بالا برود را پیرامون خودش صاف نگاه بدارد، بعد کم‌کم آن گیاه دیگر می‌تواند بدون آن چوب هم خودش صاف رشد کند ... خود من هم بارها این تعارض را در خودم دیده‌ام، ولی تا بحال ندیده‌ام تضادی را که با احکام شرع داشته باشم و بعد از پذیرفتن شریعت و مطیع آن شدن برایم رفع نگشته باشد، آن زمانی که این تضادها برایم مهم بودند، الآن دیگر راحت می‌پذیرم که مشکلی اگر هست از مسلمانی خودم هست ...
دوما  فرمودید برخی از مسایل جدیدی که مطرح کردم در بالا پاسخ داده شده.چطور پاسخ داده شده وقتی دو نوع سوالات متفاوت با هم هستند؟سوالاتی که در ابتدای بحث مطرح کردم مربوط به برخورد خداوند با شخص خاطی بود و سوالاتی که در ادامه بحث مطرح کردم راجع به مفهوم عدل از دید خداوند.
عدالت برای خدا یعنی هر چیزی سر جای خودش ... اگر شما همه چیز را می‌دانید و به تمامی وجوه متفاوت امور به نحو لطیف خبیر آگاه هستید و می‌دانید که سر جای هر چیزی دقیقاً کجاست می‌توانید در مورد عدالت خداوند قضاوت کنید ... ولی اگر شناختید که او خداست، بعد از آن دیگر هر تضادی که پیش آمد را می‌توان اینطور برطرف کرد که خوب او خداست، او می‌داند و من نمی‌دانم ... «وَ عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَ اللَّـهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»، چنانکه حضرت عیسیٰ علیه‌السلام فرمودند: «تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ لَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ»
  در بخش اول پاسخ شما اگر دقت کنیم شما تفکر منطقی و ذهنی رو عملا رد کردین و از درجه اعتبار ساقط کردین و همه چیز رو به قلب ربط دادین.نکته جالب اینه که وقتی به آیاتی که به فلب اشاره می کنند می رسیم در نقطه مقابل احادیثی مطرح می شود که اشاره به این دارند که منظور از قلب همان عقل است! ما آخر نفهمیدیم قلب عقل است یا عقل قلب است! گرچه آنچه که بنده متوجه شدم دال کنش گر بودن قلب هست ولی بر اساس آنچه که شخص قبلا با عقل و ذهن خود تحلیل کرده و به قلب منتقل کرده. برای بخش دوم هم به این مثال دقت کنید.شاید من پیراهن دوختن بلد نباشم ولی نخ کش شدنش رو خوب میفهمم.یعنی اگر من به شخصی بگم این پیراهن نخ کش است آیا شخص می تواند برگردد و به من بگوید مگر تو پیراهن بافی که در باره نخ کش شدن آن نظر میدهی؟درسته من پیراهن بافی نمیدونم ولی میتونم نخ کش بودن رو تشخیص بدم.مثال هایی هم که بالا زدم مثل همین قضیه بود.
در بخش اول پاسخ شما اگر دقت کنیم شما تفکر منطقی و ذهنی رو عملا رد کردین و از درجه اعتبار ساقط کردین و همه چیز رو به قلب ربط دادین.نکته جالب اینه که وقتی به آیاتی که به فلب اشاره می کنند می رسیم در نقطه مقابل احادیثی مطرح می شود که اشاره به این دارند که منظور از قلب همان عقل است! ما آخر نفهمیدیم قلب عقل است یا عقل قلب است! گرچه آنچه که بنده متوجه شدم دال کنش گر بودن قلب هست ولی بر اساس آنچه که شخص قبلا با عقل و ذهن خود تحلیل کرده و به قلب منتقل کرده.
سلام و عرض ادب، در اینترنت کمی در مورد heart brain جستجو کنید، برخی معتقدند که درک انسان حتیٰ از محیط اطرافش قبل از حسگرهایی که سیگنال به مغز می‌فرستند ابتدا از طریق قلب انجام می‌شود ... گرچه ممکن است بحث‌های زیادی هم در این زمینه وجود داشته باشد، ولی اینطور نیست که ورودی‌های قلب از عالم بیرون حتماً از خروجی مغز باشد، مغز دهان باشد و قلب معده که هضم کننده‌ی غذای جویده شده در مغز باشد ... گاهی هم این قلب است که اطلاعات را به مغز می‌دهد ... ظاهراً عینکی که تحت عنوان جهان‌بینی مطرح می‌شود و باعث می‌شود یک اتفاق را دو نفر با دو جهان‌بینی متفاوت به کل متفاوت ببینند و برداشت نمایند را هم باید با همین نگاه فهمید ... در مبحث Neuro-linguistic programming (NLP) مثلاً گفته می‌شود که سنسورهای بدن که متصل به مغز هستند هر لحظه دارند تعداد بی‌شماری اطلاعات به مغز می‌دهند، ولی خودآگاه ما فیلتر شده‌ی آن‌ها را به تماشا می‌نشیند و درک می‌کند، و بحث بر روی آن فیلتر است، اینکه چرا یک نفر نیمه‌ی خالی لیوان را می‌بیند و یک نفر نیمه‌ی پر آن را، و ... و الله العالم در قران آمده که عقلیدن کار قلب است ... در روایات آمده که عقل چراغ قلب است ... قلب سلیم شفاف است و چراغ‌دانی است که نور را به بیرون می‌رساند، و قلب مریض هم همان قلبی است که سیاه شده است، و نور عقل را نمی‌گذارد که به بیرون برسد ... کسی که قلبش سیاه شده است مثل کسی است که پیامبر باطنی‌اش را کشته باشد، و اینطوری خودش را به هلاکت رسانده است ...  و الله العالم با تمام این اوصاف، من اصلاً مخالف جایگاه تفکر منطقی نیستم (البته نه به آن معنا که نظرات شخصی من برای دیگران اصلاً ارزش خاصی داشته باشند) ... و اصلاً کارهایی که هزینه‌ی زندگی‌ام را شکر خدا از رهگذر آن درمی‌آورم به نوعی مبتنی بر همین تفکر منطقی است ... اما اگر کسی بخواهد از تفکر منطقی در جایی استفاده کند که اصولاً تفکر منطقی قابلیت انجام آن را ندارد، اینجا مخالف هستم ... ولی نه به آن معنا شما برداشت کرده‌اید که گفتم پس اصلاً تفکر منطقی و مغز را تعطیل کنیم، چنانکه که اگر کسی بگوید اصل قلب است به این معنا نیست که پس کبد و کلیه‌اش را دیگر لازم ندارد ...
برای بخش دوم هم به این مثال دقت کنید.شاید من پیراهن دوختن بلد نباشم ولی نخ کش شدنش رو خوب میفهمم.یعنی اگر من به شخصی بگم این پیراهن نخ کش است آیا شخص می تواند برگردد و به من بگوید مگر تو پیراهن بافی که در باره نخ کش شدن آن نظر میدهی؟درسته من پیراهن بافی نمیدونم ولی میتونم نخ کش بودن رو تشخیص بدم.مثال هایی هم که بالا زدم مثل همین قضیه بود.
شما اگر یک مسأله‌ی فیزیکی را مدل کنید و حل کنید و بعد بخواهید خطای حل خودتان را تخمین بزنید چه کار می‌کنید؟ درستش این است که پاسخ دقیق و درست را داشته باشید، آن را با پاسخ خودتان مقایسه کنید و خطای حل خودتان را متوجه بشوید، ولی اگر ما پاسخ دقیق و درست را داشتیم که اصلاً مدل دیگری از خودمان در نمی‌آوردیم، اینجاست که بحث «تخمین خطا» پیش می‌آید، و خودش دنیایی دارد از مدل‌ها و چه و چه، که خودشان هم نیاز به آنالیز خطا دارند ... و همه‌ی این تخمین خطاها در نهایت تخمین هستند، و نه بیان میزان خطا ... در اینجا هم اگر می‌خواهید بدانید که آیا چیزی مطابق است با عدل و ظلم، باید دقیقاً بدانید عدل و ظلم کدام است، و اگر نتوانید مصادیق دقیق عدل را بیان کنید، پس نمی‌توانید مصادیق دقیق ظلم را هم تعیین کنید ... مثال نخ‌نما و نخ‌کش و پارچه‌ی سالم و اینها هم در نتیجه مثال مناسبی برای این بحث نیست، شما فقط وقتی می‌توانید نخ‌کش شدن را دقیق تشخیص بدهید که نخ‌کش نبودن را بتوانید دقیقاً تشخیص بدهید (بحث پارچه‌بافی یا دوختن لباس در اینجا مثل اجرای عدالت است که اصلاً متعرض آن نشده بودم و به شما نسبت نداده بودم، بحث از اول سر تشخیص من و شما از عدالت مطلق بود)، و اگر به تمام جوانب امور آگاه نیستید پس هیچ کدام را نمی‌توانید انجام بدهید و نهایت می‌توانید ظنّ و گمان (همان تخمین) خودتان را داشته باشید، و این حدس و گمان هم شاید خیلی جاها خوب جواب بدهد (مثل آنالیز خطا، که با اینکه تخمینی است اما اگر اصلاً به درد نمی‌خورد کسی هم ازش استفاده نمی‌کرد) ولی مبنای تشخیص حقیقت نمی‌تواند قرار بگیرد ... «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ»