جمع بندی اختلاس حاکم بصره

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختلاس حاکم بصره
آیا ابن عباس حاکم بصره در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام اختلاس کرد؟ آیا درست است که در زمان حضرت علی علیه السلام خیلی خیلی خیلی اختلاس میشده
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد عماد
آیا ابن عباس حاکم بصره در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام اختلاس کرد؟
بسیاری از پژوهشگران به این دروغ پاسخ گفته اند؛ ما نیز برای منزّه ساختن چهره این «حِبْر امت»، مختصراً برخی از متونی را که در دفاع از ایشان نوشته اند، نقل می کنیم: عمرو بن عبید در بصره بر سلیمان بن علی بن عبداللّه بن عباس وارد شد و به او گفت: از این سخن علی(علیه السلام)درباره ابن عباس برایم بگو: «درباره مورچه و شپش برای ما فتوا می دهد ولی خود با اموال مردم فرار می کند.» سلیمان گفت: «چگونه ممکن است علی(علیه السلام)چنین سخنی بگوید؛ در حالی که ابن عباس تا دم مرگ از او جدا نشد و در صلح امام حسن(علیه السلام)نیز شرکت جست؟ با آنکه علی(علیه السلام)به مال نیاز داشت و هر پنج شنبه بیت المال کوفه را خالی می کرد و جاروب می زد، چه مالی می توانست در بیت المال بصره جمع شده باشد؟! مردم گفتند: او در بیت المال خواب نیم روزی می کرد؛ در این صورت چگونه اجازه می داد که در بصره اموال جمع شود؟ و این، انتقاد باطلی است.»(1) آقای خویی می نویسد: «این روایت (روایت اختلاس اموال بصره توسط ابن عباس) و ما قبل آن، از طریق عامّه نقل شده است و تنها انگیزه ای که عامل جعل این اخبار دروغ و تهمت و طعن زدن بر ابن عباس شده، دوستی و همراهی او با امیرالمؤمنین می باشد تا آنجا که معاویه پس از نماز (به گفته طبری) او را همراه علی، حسنین(علیهم السلام)، قیس بن سعد بن عبادة و مالک اشتر لعن می کند. خلاصه اینکه ابن عباس منزلتی بلند و والا داشته و از مدافعان امام علی و حسنین(علیهم السلام)بوده است.»(2)   پی نوشت: 1. امالی المرتضی، ج1، ص 177. 2. اسد الغابة، ج3، ص 194؛ استیعاب، ج3، ص67.  
ابن ابی الحدید می نویسد: «گروه اندک دیگری گفته اند: چنین چیزی نبوده است، و عبداللّه بن عباس نه از علی(علیه السلام)دور شده و نه با او مخالفت کرده است؛ او تا هنگام شهادت علی(علیه السلام)امارت بصره را بر عهده داشت. دلیل این مطلب، روایتی است که ابو الفرج اصفهانی از نامه ابن عباس به معاویه پس از شهادت امام علی(علیه السلام)نقل می کند.» ابن ابی الحدید در ادامه می گوید: «می گویند: چگونه ابن عباس مخالف علی(علیه السلام)می باشد و حال آنکه معاویه موفق به فریفتن و جذب او به سوی خود نگشت؟ چرا که می دانیم معاویه بسیاری از کارگزاران امیرالمؤمنین را فریفت و با مال خرید، و آنان علی(علیه السلام)را رها کرده و به معاویه پیوستند ولی معاویه موفق به جذب ابن عباس به سوی خود نگشت! هر شخصی سیره ها را بخواند و با تاریخ آشنایی پیدا کند، روابط تیره میان ابن عباس و معاویه را پس از شهادت علی(علیه السلام)در می یابد. او با سخنان کوبنده دشمنی شدید خویش را با معاویه آشکار می ساخت و پیوسته علی(علیه السلام)را می ستود، و ویژگی ها و فضایل آن حضرت را یادآور می گشت.» ابن ابی الحدید در پایان، نظر خود را این گونه بیان می کند: «با توجه به روابط تیره ابن عباس و معاویه و پایبندی ابن عباس به علی(علیه السلام)ضدّ آن چیزی که علیه ابن عباس شهرت دارد، ثابت می شود، و این مطلب در نزد من درست تر و پذیرفتنی تر است.»(1) علامه شوشتری انگیزه جعل این خبر (اختلاس ابن عباس) را چنین بیان می کند: «ریشه جعل این خبر در مورد ابن عباس، این بود که می خواستند دامن خلیفه دوم را پاک کنند؛ زیرا وی در دوران امارتش منافقان و آزاد شدگانی مانند مغیرة بن شعبة و معاویه را به کار گرفت و نزدیکان پیامبر را کنار گذاشت.»(2)   پی نوشت ها 1. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 171. 2.محمدتقی شوشتری،قاموس الرجال،ج6،ص441
آیا درست است که در زمان حضرت علی علیه السلام خیلی خیلی خیلی اختلاس میشده
برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید شرایط زمان حکومت حضرت علی علیه السلام را تبین کرد. می دانیم که پس از پیامبر(صلی الله علیه واله) انحراف ایجاد شد و به جای آنکه به دستور خدا در جریان غدیر تن دهند به سقیفه رفته و ابوبکر  را خلیفه کردند. پس از وی نیز عمر به عنوان خلیفه به زعامت امت اسلامی رسید. در زمان این خلیفه انحرافات زیادی چه از نظر عقایدی و چه از نظر فقهی در سطح جامعه بوقوع پیوست. نیز گستره قلمرو اسلامی به دلیل فتوحات بسیار بزرگ شد از شمال به جنوب از شام تا یمن و نیز از مشرق به مغرب از چین تا مصر را در برگرفت. طبیعی بود که به علت گسترش زیاد نومسلمانانی بودند که با آموزه های اسلامی آنچنان که باید و شاید، آشنا نبودندو. در زمان عثمان نیز وضع بدتر شد عثمان افرادی را به کار گمارد که علنا تظاهر به فسق می کردند. حال در چنین شرایطی که اسلام از مسیر اصلی خود منحرف شده، امیرالمومنین علی(علیه السلام) زمام امور را به دست گرفت. بدیهی است که بسیاری با همان رویکرد سه خلیفه قبل اقدامات خرابکارانه ای انجام دهند و بخواهند به بیت المال دست درازی کنند.  
البته نباید از این دو نکته غافل شد   اول: حضرت علی (علیه السلام) به شدت با چنین رویه ای برخورد می کردند و فورا شخص خاطی را بر کنار می کردند   دوم: آنچه که برخی بیان می کنند مبالغه است. برخی طوری بیان می کنند که گویا همه کارگزاران مرتکب چنین جنایتی شده اند در صورتی که چنین چیزی صحیح نیست
بنابراین بررسی تاریخ بیانگر این معناست که فساد در هر عصری و در همه جوامع بوده است.البته درحکومت دینی مسائل مالی و اقتصادی، به دلیل تأثیر بسیارش بر فکر و روح و اعتقاد مردم، جایگاه ویژه ای دارد.بالطبع مفاسد اقتصادی بخصوص اگر توسط حاکمان و کارگزاران حکومت اسلامی صورت بگیرد،آثار سوء آن شدیدتر خواهد بود. بی تردید یکی از وظایف مهم نظام اسلامی، نظارت بر اعمال کارگزاران است. در شان نظام اسلامی نیست که خدای نکرده برخی از کارگزاران طوری زندگی و رفتار کنند که با تضییع حقوق مردم، موجبات فراهم شدن ثروت های بادآورده گردند. یکی از موارد قابل تامل در سیره حکومتی امیر مومنان علی (علیه السلام) برخورد ایشان با کارگزاران متخلف است. زیرا همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره اش فرموده اند: او در اجراى حکم خدا سخت گیر است و اهل مسامحه و سازش نيست.[1] در اینجا به چند نمونه از برخورد قاطع امام علی (علیه السلام) می پردازیم: برخورد با زیاد بن ابیه علي‏ (عليه السلام)، فرستاده‏ اي را نزد زياد روانه ساخت تا آنچه از ماليات‏ها نزد او جمع شده، باز ستاند. زياد، آنچه نزدش بود، همراهِ فرستاده كرد و به وي گفت: كُردها ماليات‏ها را نابود كرده ‏اند و من با آنها مدارا مي‏كنم. اين مطلب را به اميرمؤمنان اعلام مكن كه گمان كند كوتاهي از من بوده است. فرستاده آمد و سخن زياد را به علي ‏(عليه السلام) رساند. او به زياد نوشت: «فرستاده ‏ام خبر داد آنچه را درباره كُردها به وي گفتي و اين‏كه آن را از من كتمان كرده‏ اي. تو خود به نيكي مي‏داني كه آن را به وي نگفتي، مگر از آن رو كه به من برساني و من سوگند مي‏خورم به خداوند عز و جل، سوگند راستين، كه اگر به من خبر رسد كه در ثروت مسلمانان خيانت كرده ‏اي، كم يا زياد، چنان بر تو سخت بگيرم كه اندک مال شوی و بارِ هزينه عيال بر دوشت سنگيني كند و خوار و پريشان حال شوي. والسلام![2) برخورد با ابن هَرَمه امام علي‏ (عليه السلام) هنگامي كه از، خيانت ابن هَرمَه، مأمور بازار اهواز اطلاع یافت، به رفاعه چنين نوشت : هنگامي كه نامه ‏ام را خواندي، ابن هرمه را از بازار، بركنار كن و او را به خاطر مردم از كار، بازدار و سپس زنداني نما و خبر آن را اعلان عمومي كن و به كارگزارانت بنويس و نظرم را به آنان ابلاغ نما. درباره ابن هرمه، غفلت يا كوتاهي نكني كه نزد خداوند، هلاك شوي و من هم به بدترين شيوه بركنارت خواهم كرد كه از اين كار، تو را به خدا پناه مي‏دهم. هنگامي كه جمعه شد، او را از زندان بيرون آر و 35 تازيانه بر او بزن و در بازارها بچرخان. اگر كسي از او شكايت كرد و شاهد آورد، او را سوگند ده و از درآمد ابن هرمه آن را پرداخت نما. فرمان ده تا او را با خواري و زشتي و فرياد كشيدن بر سرش، به زندان ببرند، با طنابي پاهايش را ببند و وقت نماز او را بيرون آور. اگر كسي برايش غذا، آشاميدني، لباس و زير اندازي آورد، مانع مشو. مگذار كسي بر او وارد شود تا به او چاره ‏اي تلقين كند يا به آزادي اميدوارش سازد. اگر برايت روشن شد كه كسي مطلبي را به او القا كرده كه به مسلماناني زيان مي‏رساند، او را با تازيانه تأديب نما و زنداني كن تا توبه نمايد. شب‏ها زندانيان را براي هواخوري به حياط زندان بياور، جز ابن هرمه را، مگر آن كه ترس از تلف شدنش باشد كه او را نيز شب‏ها آزاد بگذار. اگر در او طاقت و توان ديدي، پس از سي روز، 35 تازيانه ديگر، افزون بر 35 تازيانه قبلي بر او بزن. براي من گزارش كارت در بازار را بنويس و اين‏كه چه كسي را پس از آن خائن برگزيدي. حقوق ابن هرمه خائن را هم قطع كن.[3] در موردی دیگر یکى از فرمانداران اموالی از بیت المال را نزد خود گرفته بود، خبر که به امام رسید ، حضرت فوراً نامه ای تهدید آمیز به وی نوشتند: از خدا بترس ، و اموال این مردم را به سویشان بازگردان، که اگر چنین نکنى و خداوند مرا بر تو چیره سازد، با تو کارى خواهم کرد که نزد خداوند عذر خواهم داشت، و با شمشیرم که هر کس را با آن زدم در آتش شد، گردنت را بزنم . به خدا سوگند، اگر کارى را که تو کردى حسن و حسین کرده بودند، از من نرمشى نمى دیدند، و به مرادى نمى رسیدند، تا آن که حق را از آنان بازگیرم، و باطلى را که از ستم آن دو پدید آمده، نابود سازم .[4] با توجه به این چند نمونه مشخص می شود که آن حضرت در مبارزه با مفاسد اقتصادی بخصوص توسط کارگزاران حکومت،بسیار جدی و قاطع عمل می کردند.در این بین عده ای هم برای فرار از مجازات و برخورد قاطع آن حضرت،به معاویه پناهنده می شدند: قعقاع بن شور فرماندار شهر کسکر از سوی دولت علوی بود .او علاوه بر تخلفاتی که داشت ، با زنی ازدواج کرد که مهریه اش را بر خلاف سنت نبوی (ص) صدهزار درهم قرار داد -که چنین مبلغی گزاف از سوی کارگزار دولتی بسیار شگفت آور بود و حیرت و ناراحتی مردمان را به دنبال داشت- قعقاع پس از آنکه فهمید که حضرت علی(علیه السلام) از کارهای خلافش آگاه شده و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، به سوی شام گریخت.[5] پی نوشتها: [1]- علامه مجلسى‏،بحار الانوار،تهران،اسلامیه،ج‏2 1،ص385. [2]. أنساب الأشراف ج2ص390. [3]. دعائم الاسلام ،نعمان بن محمد مغربی ، مصر : دارالمعارف، ۱۳۸۵ قمری ، ج ۲ ،ص ۵۳۲. [4]- نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی،قم،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین(ع)،نامه41. [5]- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه،تحقیق:محمد أبو الفضل إبراهیم،دار إحیاء الکتب العربیة 1378 - 1959 م،چاپ اول،ج4،ص87.
اما برای پاسخ به این سوال چرا امام علی(علیه السلام) به اینگونه افراد مسئولیت می دادند،باید به سراغ علم امام (علیه السلام) رفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام)، موظف بودند که در زندگی فردی ، اجتماعی و برخورد با افراد ، به صورت متعارف و معمول و مانند سایر مردم رفتار نمایند . از علم غیب ، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره دیگران ، طرد و نفی آنان استفاده نکنند . بکارگیری افرادی که بعدها مشکلاتی بوجود آوردند ارتباط به علم غیب امام علی (علیه السلام) ندارد و امام(علیه السلام) وظیفه نداشت که از علم غیب بهره گیرد.بلکه طبق ظاهر افراد و ملاک هایی که آن زمان داشتند،بعنوان کارگزار حکومت انتخاب شدند و بعد از اینکه خلاف آن ثابت شد،امام هم عکس العمل لازم را نشان دادند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و دیگر امامان نیز در این امور از علم غیب بهره نمی گرفتند، از این رو پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به خالد بن ولید مسئولیتی واگذار می کند . سپاهی را در اختیارش قرار می دهد ، که به سوی (بنی جذیمه ) برود . پیامبر او را برای جنگ نفرستاد ، ولی خالد آنان را مورد حمله قرار داد. کسانی از ایشان را به قتل رساند که چون خبر به پیامبر رسید ،حضرت بسیار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت : خدایا ! از آنچه (خالد) کرده است، نزد تو بیزاری می جویم [1] این مسئله در بسیاری از وقایع صدر اسلام بارها تکرار شد، مانند داستان شکست در جنگ احد، وجود منافقانی که تا وقتی دشمنی را اظهار نمی کردند، پیامبر با آن ها برخورد نمی کرد. اما اينكه بگوييم شناخت افرادي مثل زياد بن ابيه مشكل نبوده است - بدون در نظر گرفتن علم امام - بله الان مشكل نيست،ولي طبق آنچه در تاريخ از ابراز ارادت اين شخص به امام علي(عليه السلام) سراغ داريم،اگر هم امام علي(عليه السلام) بر اساس علم غيبش او را كنار مي گذاشت،كسي قبول نمي كرد.علاوه بر اين در آن زمان از ميان افرادي كه بعنوان ياران امام علي(عليه السلام) حاضر به ياري رساندن آن حضرت بودند،امام(علیه السلام) نيز بهترين گزينه ها را انتخاب مي كردند.همچنين آنچه از تاريخ استفاده مي شود،زياد تا زمان شهادت امام علي(عليه السلام) به آن حضرت وفادار بوده است. در زمان جنگ صفین معاویه نامه‌ای به او می‌نویسد و او را به خود دعوت کرد و وعده‌هایی را نیز داده است. اما زیاد جواب مثبتی به نامه نداده و حتی در میان مردم بیان کرد: «پسر زن جگرخواره و سرآمد نفاق و دورویى براى من نامه نوشته و مرا بیم داده است و حال آن‌که میان من و او، پسر عموى رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با نود هزار مرد کامل سلاح قرار دارد که همه از شیعیان اویند و به خدا سوگند اگر معاویه آهنگ من کند، مرا مردى بسیار شمشیر زن خواهد یافت».[2] اينكه در يك سيستمي افرادي كه داراي شرايط لازم و مناسبي هستند،بكار گرفته شوند و احياناً بعد از رسيدن به قدرت،سوءاستفاده كنند.اين ضعفي براي آن سيستم نبوده و موجب ايراد گرفتن به سيستم هم نمي شود،آنچه سبب ايراد گرفتن مي شود اين است كه يا در انتخاب افراد توجه نشود،يا اينكه بعد از ارتكاب خلاف،برخورد مناسب و جدي صورت نگيرد.بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد كه امام علي(عليه السلام) هم در انتخاب افراد دقت داشتند و هم در صورت بروز خلاف،برخورد جدي مي كردند،اين مطلب نه تنها جاي ايراد ندارد،بلكه جاي تقدير و الگو گيري دارد. پی نوشت ها [1]. سیره ابن هشام ،ج4 ،ص77-78 ، بیروت ، دار احیا ء التراث العربی ، 142 ه؛ طبقات ابن سعد ،ج2 ،ص147. [2]. اخبار الطوال، ص 219.
در میان عزل شدگان دوره امام علی نفر بعدی را می توان ابوموسی اشعری دانست که امام پس از انتصاب او به سمت استانداری کوفه ، در جنگ جمل از او درخواست نیرو کرد که او نپذیرفته و کمک نکرده ، مردم را از گرویدن به لشکر امام باز می داشت .در پایان امام او را برکنار کرد [1].علاوه بر اینها ، حضرت تمامی کارگزاران عثمان را برکنار کرد ، مگر همین ابوموسی اشعری که به توصیه مالک اشتر برقرار ماند[2] تا جنگ جمل، که برکنار شد . امام علیه السلام با درخواستهای زنی یمنی به نام « سوده همدانی » به دلیل آنکه فرماندار امام در همدان – از توابع یمن – چند کیلو گندم از وی اضافه گرفته بود، به شکایت زن ترتیب اثر داده ،او را عزل کرد [3].فرماندار دیگری که عزل شد ،کمیل بن زیاد نخعی بود .او کارگزار امام در شهر هیت بود ، اما کمیل نتوانست جلوی یورش های سربازان معاویه را بگیرد . و بدون نقشه حساب شده برای جبران یورشهای معاویه به یکی از شهرهای مرزی شام به نام قرقیسیا حمله کرد که بهانه ای به دست معاویه داد . و مورد نکوهش امام قار گرفت و سر آخر،عزل گردید [4]. علاوه بر اینها ،منذر بن جارود یکی از فرمانداران امام بود .که اندکی بعد از آنکه مشغول به کار شده ا، خیانت ورزید و امام او را برکنار کرد [5]. شخص دیگری که در این جا از او نام می بریم ، قاضی حضرت ، ابوالاسود دوئلی بود .که بر اثر خشونت با مردم برکنار شد[6] و خود را قاضی یک روزه خواند [7].همچنین امام علی ، قیس بن سعد را از حکومت مصر برکنار کرد .موقعی که معاویه نامه جعلی خود را از جانب قیس برای مردم شام خواند که قیس با او کنار آمده وسازش کرده ، واین خبر همه جا پیچید .به دنبال آن عبدالله بن جعفر خواستار عزل قیس شد . امام که می دانست قیس چنین مردی نیست با اصرارهای اطرافیان ، او را برکنار کرد .و به جای او برادر مادری عبدالله بن جعفر ، یعنی محمد بن ابی بکر را فرستاد [8].همچنین امام علیه السلام ، در آستانه جنگ صفین ، یکی از بزرگترین فرماندهان خود که حاکم بحرین و فارس بود به نام عمرو بن ابی سلمه را از حکومت آنجا برکنار کرده ، به نزد خود فراخواند. و به جای او نعمان بن عجلان زرقی را گماشت . امام می خواست در جنگ ، عمرو یاریش کرده وهمراهش باشد [9].در نهایت بزرگترین و سخت ترین عزل دوران حضرت ، برکنار نمودن معاویه از شام بود که اما ضمن نامه ۷۱ نهج البلاغه او را از حکومت برکنار کرد .   [ 1] - تاریخ طبری ،محمد بن جریر طبری ، بیروت : دارالتراث ، ۱۳۸۷ قمری ، چاپ دوم ، ج ۴، ص ۵۰۰ – ۴۹۹ . [ 2] - تاریخ یعقوبی ،احمد بن ابی یعقوب ، قم : اهل بیت ج ۲ ص ۱۷۹ . [ 3 ] - بلاغات النساء ،ابن طیفور، قم : دار شریف رضی ، ص ۴۷ [ 4 ] - شرح نهج البلاغه ،ابن ابی الحدید ، قم : مکتبه آیت الله مرعشی ، ۱۴۰۴قمری ج ۱۷ ص ۱۴۹ [ 5 ] - نک :نهج البلاغه ، چاپ قم ، دار الجزة ، ص ۴۱۱؛ نامه ۷۱ نهج البلاغه [ 6 ] - عوالی الئالی ،ابن جمهور احسائی ، قم : دار سیدالشهداء، ۱۴۰۵ قمری ، ج ۲ ص ۳۴۳ [ 7 ] - ؛معالم القربه ، ص ۲۳۰ [ 8 ] - تاریخ طبری ج ۴ ص ۵۴۴ [9] - نامه ۴۲ نهج البلاغه
جمع بندی: پرسش: آیا در زمان خلافت حضرت علی(علیه السلام) اختلاس زیاد صورت می گرفت و حتی عبدالله بن عباس هم اختلاس کرد؟ پاسخ: برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید شرایط زمان حکومت حضرت علی (علیه السلام) را تبین کرد. پس از پیامبر(صلی الله علیه واله) در زمان خلفای ثلاثه انحرافات زیادی در دین ایجاد شد و در عین حال مرزهای جغرافیایی جهان اسلام وسیع شده و نومسلمانان با آموزه های اسلامی آنچنان که باید و شاید، آشنا نبودند، در چنین شرایطی که در طول 25 سال، اسلام از مسیر اصلی خود منحرف شده بود، امیرالمومنین علی(علیه السلام) زمام امور را به دست گرفت. بدیهی است که بسیاری با همان رویکرد سه خلیفه قبل اقدامات خرابکارانه ای انجام دهند و بخواهند به بیت المال دست درازی کنند. لذا اصل وجود اختلاس را نمی توان کتمان کرد. اما همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره امام علی(علیه السلام) فرموده اند: او در اجراى حکم خدا سخت گیر است و اهل مسامحه و سازش نيست.(1) در منابع تاریخی و حدیثی برخوردهای فوری و تند حضرت با برخی از کارگزران به دلیل این معضل دیده می شود. از جمله برخورد با «زیاد بن ابیه»(2) «ابن هَرَمه» والی اهواز (3) و دیگر افراد. مخصوصا برخورد با «ابن هرمه» قابل توجه است. حضرت به یکی از یارانش به نام «رفاعه» دستور میدهند که ابن هرمه را برکنار کرده و به زندان بینداز، روز جمعه از زندان بیرون بیاور و 35 تازیانه بر او بزن و در بازارها بگردان تا اگر کسی از او شکایت دارد به تو مراجعه کند حتی به رفاعه تذکر می دهند که اگر در اجرای این دستور کوتاهی کنی با خودت نیز برخورد خواهد شد(5) یکی از کارگزران به نام «قعقاع» که مهریه زنش را بسیار بالا قرار داده بود و مورد اتهام بود وقتی با برخورد حضرت مواجه شد به شام نزد معاویه فرار کرد(6) امام (علیه السلام) با درخواستهای زنی یمنی به نام « سوده همدانی » به دلیل آنکه فرماندار امام در همدان – از توابع یمن – چند کیلو گندم از وی اضافه گرفته بود، به شکایت زن ترتیب اثر داده ،او را عزل کرد (7) اما در مورد گزارش اختلاس «عبدالله بن عباس»، اختلاف است، ابن ابی الحدید این اتهام را نمی پذیرد.(8) علامه سید جعفر مرتضی عاملی گزارش‌های اختلاس ابن عباس از بیت المال بصره را از منظر سندی و محتوایی با عنوان ابن عباس و اموال بصره ارزیابی کرده است.(9)ایشان جریان اموال بصره و نامه نگاری میان علی (علیه‌السّلام) و ابن عباس را از برخی کتب تاریخی مانند انساب الاشراف و کامل ابن اثیر نقل کرده(10)و پس از گزارش سخنان «قیس بن سعد» و «عبدالله بن زبیر» درباره سرقت اموال بصره به دست ابن عباس آن را با توجه به سیره ابن عباس پیش و پس از این واقعه در حمایت از علی، رد کرده است. (11) آیه الله خویی نیز بعد از بررسی مفصل گزارش های مدح و ذم در مورد ابن عباس، جریان اختلاس را نمی پذیرید ومی فرماید:«این روایت (روایت اختلاس اموال بصره توسط ابن عباس) و ما قبل آن، از طریق عامّه نقل شده است و تنها انگیزه ای که عامل جعل این اخبار دروغ و تهمت و طعن زدن بر ابن عباس شده، دوستی و همراهی او با امیرالمؤمنین می باشد تا آنجا که معاویه پس از نماز (به گفته طبری) او را همراه علی، حسنین (علیهم السلام) ، قیس بن سعد بن عبادة و مالک اشتر لعن می کند. خلاصه اینکه ابن عباس منزلتی بلند و والا داشته و از مدافعان امام علی و حسنین (علیهم السلام) بوده است.»(12) بنابراین اختلاس عبدالله بن عباس پذیرفتنی نیست و این اتهام در منابع اهل سنت مطرح شده و علمای بزرگ شیعی اشکالات سندی و محتوای این گزارش را تبیین نموده اند.   پی نوشت‌ها: (1). علامه مجلسى‏،بحار الانوار،تهران،اسلامیه،ج‏2 1،ص385. (2). سید رضی، نهج البلاغة، ترجمه شهیدی، سید جعفر، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ چهاردهم، 1378ش، نامه بیست و یکم، ص 316. (3).دعائم الاسلام ،نعمان بن محمد مغربی ، مصر : دارالمعارف، ۱۳۸۵ قمری ، ج ۲ ،ص ۵۳۲. (4). نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی،قم،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین(ع)،نامه41. (5).دعائم الاسلام ،نعمان بن محمد مغربی ، مصر : دارالمعارف، ۱۳۸۵ قمری ، ج ۲ ،ص ۵۳۲. (6).  ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه،تحقیق:محمد أبو الفضل إبراهیم،دار إحیاء الکتب العربیة 1378 - 1959 م،چاپ اول،ج4،ص87. (7)بلاغات النساء ،ابن طیفور، قم : دار شریف رضی ، ص ۴۷ (8).  ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، شرح نهج البلاغه، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق، ج16، ص171-172 (9).ابن عباس و اموال البصره: جعفر مرتضی عاملی، قم، مطبعة الحکمه، ۱۳۹۶ق، ص38-68. (10).همان، 16تا21 (11). همان، ص22تا31 (12). آیه الله خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، بی تا، بی جا، 1413ق، چاپ پنجم، ج11، ص254
موضوع قفل شده است