به خاطر عشق به دیگری نمی توانم ازدواج کنم!

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
به خاطر عشق به دیگری نمی توانم ازدواج کنم!
وقتی پسرعمت میاد خاستگاری پدر و مادرت راضین و از پیش خودشون بریدن و دوختن و تو اونو نمیخوای و عاشق کسه دیگه هستی باید چیکار کنی؟ (کسی که دوسش دارم مسیحیه واسه همین نتونستم باهاش ازدواج کنم اما هم رو دوس داریم و کات ندادیم خانوادم خبر ندارن)
برچسب: 
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد امید
وقتی پسرعمت میاد خاستگاری پدر و مادرت راضین و از پیش خودشون بریدن و دوختن و تو اونو نمیخوای و عاشق کسه دیگه هستی باید چیکار کنی؟ (کسی که دوسش دارم مسیحیه واسه همین نتونستم باهاش ازدواج کنم اما هم رو دوس داریم و کات ندادیم خانوادم خبر ندارن)
  سلام وقت تان به خیر و شادی. از اعتمادتان به این مرکز و ارتباطتان صمیمانه تشکر می کنیم. برای دریافت پاسخ لطفا کمی صبر نمایید.  با سپاس فراوان 
وقتی پسرعمت میاد خاستگاری پدر و مادرت راضین و از پیش خودشون بریدن و دوختن و تو اونو نمیخوای و عاشق کسه دیگه هستی باید چیکار کنی؟ (کسی که دوسش دارم مسیحیه واسه همین نتونستم باهاش ازدواج کنم اما هم رو دوس داریم و کات ندادیم خانوادم خبر ندارن)
  سلام شما دخترخانم نوجوانی هستید که دوست دارید با مردی شایسته ازدواج کنید و زندگی شاد و آرامش بخشی داشته باشید. همیشه ازدواج با خواستگاری شروع نمی شود. گاهی مسیر ازدواج با جوانه زدنِ عشق در ذهنِ انسان و شکل گیریِ رؤیایِ داشتنِ معشوق آغاز می گردد. حسّ عشق در قالب کلمات و جملات قابل وصف نیست. واژه ها قادر نیستند عشق را به درستی بیان کنند. فرد عاشق وقتی معشوقش را می بیند، احساس می کند سال هاست که او را می شناسد و او دوایِ درد ناشناخته ای است که مدت ها در درونش احساس می کند. شاید خیلی زود به این نتیجه رسیدید که این فرد، همان معشوقی است که سال ها منتظرش بودید. شاید ابتدا نامش را به درستی نمی دانستید. آن چه در عشق اهمیت دارد، احساس درونی است. این احساس درونی که خلاف منطق به نظر می رسد، با همدلیِ متقابل میان دو نفر و درخشیدن جرقه های امید به پایان تنهایی پدید می آید. شما با این فکر که بالاخره موفق شده اید فردی را بیابید که قلبتان را به روی او باز کنید خوشحال بودید.   ادامه دارد...  
کافی است فرد معشوق برای پرسش های عاشق درباره زندگی پاسخ هایی قانع کننده داشته باشد تا اولین قدم ها برای شکل گیریِ احساس شکوهمند و سرنوشت ساز عشق برداشته شود. عشق همراه با ستایش ویژگی هایی از معشوق است که باعث جبران کمبودها و ضعف های عاشق می شود. عشق سفری برای کامل شدن است.  آغاز عشق تنها مرحله ای برای ورود به دنیایی جدید نیست؛ بلکه آغازِ این احساسِ زیبا همه ی ویژگی های مهمِ آن را در بر می گیرد. به همین خاطر است که در داستان های عاشقانه، وقتی عاشق و معشوق پس از گذشتن از موانع مختلف به یکدیگر می رسند، نویسنده آینده مبهمی را برایشان ترسیم می کند. آن چه در داستان های عاشقانه درباره عشق گفته می شود، در حقیقت، آغاز عشق است. درباره آغاز عشق مطالب زیادی می دانیم؛ اما درباره چگونگیِ ادامه یِ آن، چیز زیادی نمی دانیم.    فرد عاشق هر چیزی که در اطرافش می بیند، به یاد معشوق می افتد. در داستان لیلی و مجنون، وقتی مجنون در بیابان دید که یک شکارچی، آهویی را صید کرده، با دیدن چشمان آن آهو به یاد چشمان لیلی (معشوقش) افتاد. نظامی گنجوی می گوید:   چشمش نه به چشم یار ماند؟   -   رویش نه به نوبهار ماند؟   این یادآوری ها میل و اشتیاق فرد را شعله ور تر می کند. عاشقی لحظاتی لطیف و بی مانند برای فرد رقم می زند.   ادامه دارد...
معشوق در روزهای اول دچار آسیب و اندوهِ دوری می شود. عاشق از دیدن این آسیب و اندوه دچار غم و غصه می شود و خود را مسؤول برطرف کردنِ آن می داند. عاشق باور دارد که معشوقش نمی تواند به تنهایی مشکلات را از سر راه بردارد. عاشق می خواهد از معشوقش حمایت کند؛ اما حدّ و مرزها و موانع زیادی بر سر راهش می بیند. عاشق از این ناتوانی در غلبه بر مشکلات شرمنده می شود. این احساس مشترک، عاشق و معشوق را به یکدیگر نزدیک تر می کند. وقتی احساس می کنیم معشوق ما را بهتر از هر فرد دیگری درک می کند و شاید بهتر از خودمان جنبه های آشفته وجود مان را می بیند، عشق به اوج می رسد. اینجاست که عاشق با خودش می گوید: «بالاخره یک نفر پیدا شد که بفهمد من کیستم و با من همدردی کند».       در دوران عاشقی، عاشق به آرامش می رسد. زیرا با خود فکر می کند که بالاخره توانسته ام موضوعات زیادی که قبلا پنهان می کردم را برای شخص مطمئنّی بازگو کنم. این موضوعات مطالبی است که اگر عاشق برای اطرافیان و افراد جامعه بازگو کند، به خیال باف بودن، بچه بودن، نامتعادل بودن و برچسب های منفیِ دیگر متهم می شود. اما معشوق همه این موضوعات را درک می کند و با روی باز می پذیرد.   ادامه دارد...
شما با خود فکر می کنید که مجبور هستید اسم، دین و عقیده ای که دیگران پذیرفته اند را بپذیرید و به حدّ و مرزهایی که تنها در ذهن انسان هاست پایبند بمانید. با خود فکر می کنید که محبت و عشق، حد و مرز و عقیده و مذهب نمی شناسد.     اما وقتی پس از پشت سر گذاشتنِ موانع به معشوق تان برسید، می بینید که همین احساسات وصف ناشدنی، مانع دیدن تفاوت ها شده است. «تفاهم» که شاه کلیدِ زندگیِ مشترکِ شاد و سعادتمندانه است، عبارت است از «تواناییِ تحملِ تفاوت ها». دین و عقیده انسان ها در هویتِ آنها ریشه دارد که از عمیق ترین لایه های درونیِ شخصیتِ هر فرد است. نویسنده این پاسخ، به افرادی مشاوره داده که با وجود آن که به انجام مراسم دینی (همچون نماز) پایبند نبوده اند، ناخودآگاه به برخی موضوعات دینی عقیده راسخ داشته اند. افرادی از من مشاوره گرفته اند که به همسرشان وفادار نبودند؛ اما معتقد بودند که دوست شان باید به حریمِ محرم و نامحرم پایبند بماند و با این کار وفاداری اش را ثابت کند. مسأله «محرم و نامحرم» از آموزه های دین اسلام است.   ادامه دارد...
نویسنده این متن، بارها به کلیسا رفته و اکنون سه انجیل در خانه دارد که یکی از انجیل ها اهداییِ یک خانمِ مسیحی است. شما دوست دارید با فردی مسیحی ازدواج کنید و تصور می کنید که عشق تان پشتوانه محکمی برای موفقیت زندگی است. دکتر آرون تی بِک در کتاب «عشق هرگز کافی نیست» می گوید: «تازه ازدواج کرده ها سوار بر مَرکَب عشق و دلبستگی، رؤیایی جز ازدواج موفق ندارند. اغلبِ آنها در آغاز معتقدند که روابطِ آنها متفاوت از دیگران است و عشق عمیق و خوشبختیِ آنها پشتوانه زندگیِ مشترک آنها خواهد بود. اما دیر یا زود، اغلب این زوج ها می بینند که برای برخورد با مسائل و تضادهایی که به تدریج در زندگی مشترک شان ریشه می دوانَد، از آمادگی های لازم بی بهره اند. به تدریج با حقیقتِ افزایش بی قراری و نومیدی و دلتنگی آشنا می شوند و این در شرایطی است که اغلب نمی دانند مشکل آنها در کجاست و از چه سرچشمه می گیرد»(1).     پی نوشت: 1: بِک، آرون. تی، عشق هرگز کافی نیست، ترجمه مهدی قرچه داغی، انتشارات ذهن آویز، تهران، 1388   ادامه دارد...            
وقتی زن و شوهر از احساساتِ زودگذرِ عاشقانه فاصله می گیرند و ابرهای تیره بر روابطشان سایه می افکند، کم کم به این نتیجه می رسند که ازدواجشان اشتباه بوده است.   زن و شوهر بعد از مدتی متوجه می شوند که عشق می تواند وسیله ای برای نزدیک شدن به یکدیگر و تشکیل خانواده باشد؛ اما نمی تواند دلیلی برای ادامه و حفظ زندگی و رابطه شادی بخش باشد.   برای اینکه واقعیت زندگیِ مشترک را ببینید، با رعایت نکات بهداشتی در مورد بیماری کرونا، در اولین فرصت به یک دادگاه خانواده در محل زندگیِ تان بروید. می توانید بیرون مجتمع های قضاییِ خانواده بنشینید و یک ساعت به زن و شوهرهایی که به آنجا مراجعه کرده اند نگاه کنید. بسیاری از آنها زندگیِ شان را با شور و عشق وصف ناپذیر آغاز کرده اند. اما به خاطر بی توجهی به اختلافات فرهنگی و کوتاهی در بررسیِ تناسب و سازگاریِ ویژگی های شخصیّتی به نقطه ای رسیده اند که راهی جز متارکه و طلاق نیافته اند و برای همین به دادگاه مراجعه نمودند تا از یکدیگر جدا شوند.     ادامه دارد...
شما دو راه دارید:   - با این آقای مسیحی صحبت کنید. با یکدیگر به یک روانشناس خبره مراجعه نمایید. این روانشناس خبره با مصاحبه تخصصی و گرفتن آزمون های معتبر، همچون پرسشنامه شانزده عاملیِ شخصیت کَتِل، تناسب میان شما را بررسی کند و اگر تشخیص داد که شما و این آقا تناسب دارید، این آقا بعد از تحقیق و بررسی درباره عقایدِ اسلام و مذهب شیعه دینش را تغییر دهد و به صورت رسمی از شما خواستگاری کند.   - راه دوم این است که برای کنارآمدن با احساساتِ ناشی از شکست عشقی آموزش ببینید. به این منظور باید به یک روانشناس خبره مراجعه کنید و راهکارهای کاهش احساسات ناشی از شکست عشقی را یاد بگیرید و انجام دهید تا به تدریج احساسات تان تعدیل شود و در آینده بتوانید با فردی که با شما تناسبِ بیشتری از نظر ویژگی های فرهنگی و شخصیتی دارد آشنا شوید تا ان شاءالله زندگی مشترک موفقی داشته باشید.
وقتی عاشق یه پسر شدی چه مسلمان چه مسیحی، قطعا به قضاوت های خودت اعتماد نکن. حتی اگر آن مسلمان یا مسیحی خوب باشد، زندگی با عشق، زندگی نمیشود. زندگی نیاز به ملاک های دیگری دارد که باید آنها را داشته باشید و الا مدتی بعد از ازدواج و بالا رفتن سن، این احساسات رخت بر می بندد و شما با واقعیت هایی که روزی به آنها اهمیت نمی دادید، روبرو می شوید و پشیمان... تا اینجا فرض کردیم آن مرد مسلمان یا مسیحی آدم خوبی است. اما از کجا معلوم خوب است؟! شما پسر جماعت را نشناختی... چنان با زبان و رفتارهای فریبکارانه ، گولت می زنند که خودت هم نمیفهمی چه طور گول خوردی... حداقل اگر به روزنامه ها و حتی دادگاه ها بروید متوجه میشوید، چه طور دخترها عاشق پسرانی شدند که همه شان شخصیتی نمایشی برای دختر داشتند اما احساسات و عشق و البته حرفه ای بودن پسرها، مسحورشان کرده است.    
بیت المعمور said in وقتی عاشق یه پسر شدی چه
وقتی عاشق یه پسر شدی چه مسلمان چه مسیحی، قطعا به قضاوت های خودت اعتماد نکن. حتی اگر آن مسلمان یا مسیحی خوب باشد، زندگی با عشق، زندگی نمیشود. زندگی نیاز به ملاک های دیگری دارد که باید آنها را داشته باشید و الا مدتی بعد از ازدواج و بالا رفتن سن، این احساسات رخت بر می بندد و شما با واقعیت هایی که روزی به آنها اهمیت نمی دادید، روبرو می شوید و پشیمان... تا اینجا فرض کردیم آن مرد مسلمان یا مسیحی آدم خوبی است. اما از کجا معلوم خوب است؟! شما پسر جماعت را نشناختی... چنان با زبان و رفتارهای فریبکارانه ، گولت می زنند که خودت هم نمیفهمی چه طور گول خوردی... حداقل اگر به روزنامه ها و حتی دادگاه ها بروید متوجه میشوید، چه طور دخترها عاشق پسرانی شدند که همه شان شخصیتی نمایشی برای دختر داشتند اما احساسات و عشق و البته حرفه ای بودن پسرها، مسحورشان کرده است.    
  سلام مساله این که مسیحی یا یهودی باشه و... نیست مساله اینه که مومن و مومن مسلمان و مسلمان هم شأن همدیگر هستند   اونا گوشت خوک براشون اشکال نداره ما نمی خوریم هرچند بگه به خاطرتو نمی خورم ولی براش مهم نیست که گوشت حلال باشه یا حرام   اینا مشکل داره چند صباحی زندگی دنیا که بی تعالیم دین و قرآن از دنیا بری ارزش عشق هم نداره درضمن عشق واقعی شادی آور هست نه حزن انگیز   والله اعلمsmiley
فریال said in وقتی عاشق یه پسر شدی چه
سلام مساله این که مسیحی یا یهودی باشه و... نیست مساله اینه که مومن و مومن مسلمان و مسلمان هم شأن همدیگر هستند   اونا گوشت خوک براشون اشکال نداره ما نمی خوریم هرچند بگه به خاطرتو نمی خورم ولی براش مهم نیست که گوشت حلال باشه یا حرام   اینا مشکل داره چند صباحی زندگی دنیا که بی تعالیم دین و قرآن از دنیا بری ارزش عشق هم نداره درضمن عشق واقعی شادی آور هست نه حزن انگیز والله اعلمsmiley
سلام اگر مسئله را فقط دینی تحلیل کنید، خطاست. من مسئله را از دید عقلی و روانشناسانه تحلیل کردم. و آنچه گفتید را تحت پوشش قرار میدهد و منافاتی هم ندارد. یکی از ملاک های تناسب و کفویت در ازدواج، مسائل دینی است. مثل چیزهایی که گفتید. اما در ازدواج این تمام ماجرا نیست. ملاکهای اخلاقی و رفتاری دیگری هم دخیل است که یک عاشق برای فهمیدن آنها ضعیف است. استارتر هم سوالشان شرعی نیست تا فقط از جنبه شرعی به آن بپردازیم. و الا چنین ازدواجی به لحاظ شرعی جایز نیست و اخیرا همین سوال را پرسیدند و کارشناس گفتند چنین ازدواجی جایز نیست.    
سلام دینشو عوض کنه ؟مگه ادمی هست به راحتی بخواد دینشو عوض کنه؟بعدشم دینشو عوض کرد خونوادش چی؟فامیلاش چی؟نگاه های فامیل و خانواده چی؟تیکه انداختن و..اینا چی؟بعدشم دینشم عوض کرد چن وقت دیگه دوباره خواست دینشو عوض کنه چی؟تازشم شایدم دوروغکی عوض کرد تو ظاهر بگه عوض کردم تو دلش نه چی؟ همه اینا بکنار با مسلمونش ازدواج کردیم نه نمازی میخونه و نه به بعضی از احکام دین پایبنده..شما کارت خیلی سخت تره..البته اگه برات مهم باشن.پیش من نماز می خوند بعد ازدواج دیگه نخوند خلاصه حرف های جناب امید گوش بدی به نفعته.  
امید said in شما دو راه دارید:
شما دو راه دارید:   - با این آقای مسیحی صحبت کنید. با یکدیگر به یک روانشناس خبره مراجعه نمایید. این روانشناس خبره با مصاحبه تخصصی و گرفتن آزمون های معتبر، همچون پرسشنامه شانزده عاملیِ شخصیت کَتِل، تناسب میان شما را بررسی کند و اگر تشخیص داد که شما و این آقا تناسب دارید، این آقا بعد از تحقیق و بررسی درباره عقایدِ اسلام و مذهب شیعه دینش را تغییر دهد و به صورت رسمی از شما خواستگاری کند.   - راه دوم این است که برای کنارآمدن با احساساتِ ناشی از شکست عشقی آموزش ببینید. به این منظور باید به یک روانشناس خبره مراجعه کنید و راهکارهای کاهش احساسات ناشی از شکست عشقی را یاد بگیرید و انجام دهید تا به تدریج احساسات تان تعدیل شود و در آینده بتوانید با فردی که با شما تناسبِ بیشتری از نظر ویژگی های فرهنگی و شخصیتی دارد آشنا شوید تا ان شاءالله زندگی مشترک موفقی داشته باشید.
اگه بهش بگم باید حتما مسلمون بشی مگرنه نمی تونم باهات ازدواج کنم.مجبور میشه اعتقادات و تموم چیزی که یه عمر بهش باور داشته رو کنار بزاره خانوادش رو از دست میده و حتی اگه قبول کنه بعدا از من متنفر میشه شما خیلی دیر پستها رو جواب میدید الان با پسر عمم محرمیم یه صیغه دو ماهه به زوربینمون خوندن نمی خواستم خانوادم مجبورم کردن اما من اون رو نمی خوام حالم خیلی بده نمی دونم باید چی کار کنم 
 الان با پسر عمم محرمیم یه صیغه دو ماهه به زوربینمون خوندن نمی خواستم خانوادم مجبورم کردن اما من اون رو نمی خوام حالم خیلی بده نمی دونم باید چی کار کنم 
  در مورد این محرمیّتِ اجباری توصیه می کنم به یک روانشناس خبره مراجعه نمایید و در مورد عدم علاقه به پسر عمه تان با او صحبت کنید. این روانشناس خبره می تواند با پدر و مادرتان صحبت کند و از آنها بخواهد به خواست شما در مورد عدم علاقه به پسر عمه تان احترام بگذارند. تحقیق کنید و یک روانشناس خبره بیابید. هر فردی که در رشته روانشناسی تحصیل کرده، روانشناسی خبره نیست.    گفته اید: 
اگه بهش بگم باید حتما مسلمون بشی مگرنه نمی تونم باهات ازدواج کنم.مجبور میشه اعتقادات و تموم چیزی که یه عمر بهش باور داشته رو کنار بزاره خانوادش رو از دست میده
  اگر این آقای مسیحی به شما واقعا علاقه دارد و دوست دارد با شما ازدواج کند، باید همه جوانب این مسأله را در نظر بگیرد و درک کند که طبق قوانینی که مبتنی بر اصول دینی است، ازدواج شما دو نفر تنها در صورت تغییر دین ممکن است. قبول دارم که تغییر دین کار بسیار سختی است. زیرا عقاید دینی و مذهبی در هویّتِ انسان ریشه دارد و تغییر در هویّت، کار سختی است. ولی برای رسیدن به معشوق، یک عاشق باید سختی های راه را به جان بخرد. به قول حافظ شیرازی (رحمة الله علیه):   ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست ---- عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد    
امید said in  الان با پسر عمم محرمیم یه
 الان با پسر عمم محرمیم یه صیغه دو ماهه به زوربینمون خوندن نمی خواستم خانوادم مجبورم کردن اما من اون رو نمی خوام حالم خیلی بده نمی دونم باید چی کار کنم 
  در مورد این محرمیّتِ اجباری توصیه می کنم به یک روانشناس خبره مراجعه نمایید و در مورد عدم علاقه به پسر عمه تان با او صحبت کنید. این روانشناس خبره می تواند با پدر و مادرتان صحبت کند و از آنها بخواهد به خواست شما در مورد عدم علاقه به پسر عمه تان احترام بگذارند. تحقیق کنید و یک روانشناس خبره بیابید. هر فردی که در رشته روانشناسی تحصیل کرده، روانشناسی خبره نیست.    گفته اید: 
اگه بهش بگم باید حتما مسلمون بشی مگرنه نمی تونم باهات ازدواج کنم.مجبور میشه اعتقادات و تموم چیزی که یه عمر بهش باور داشته رو کنار بزاره خانوادش رو از دست میده
  اگر این آقای مسیحی به شما واقعا علاقه دارد و دوست دارد با شما ازدواج کند، باید همه جوانب این مسأله را در نظر بگیرد و درک کند که طبق قوانینی که مبتنی بر اصول دینی است، ازدواج شما دو نفر تنها در صورت تغییر دین ممکن است. قبول دارم که تغییر دین کار بسیار سختی است. زیرا عقاید دینی و مذهبی در هویّتِ انسان ریشه دارد و تغییر در هویّت، کار سختی است. ولی برای رسیدن به معشوق، یک عاشق باید سختی های راه را به جان بخرد. به قول حافظ شیرازی (رحمة الله علیه):   ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست ---- عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد    
فکر کنم ترجیح بدم رو در رو به پسر عمم بگم دوسش ندارم و ازش بخوام خودش تمومش کنه. اما درمورد راتین  باید یه راهی باشه کمتر صدمه ببینه یا حداقل خانوادش و فامیلاش طردش نکن. در ضمن عشق یه چیز متقابله من معشوق نیستم و اون عاشق . همون قدر که اون عاشقه منم عاشقم . تا الان هرچی مشاوره دادید تموم تغییرات و زحمتای یه رابطه دو نفره رو انداختید گردنش تنهایی حلش کنه.  بره مسلمون بشه بعدش خانوادش و فامیل و دوستاش ولش کنن تا تازه بشه شبیه بقیه پسرا و بیاد خاستگاریم که بعد پدر حساس بنده حسابی سوال پیچش کنه و خونه و ماشین ومهریه و... اینطوری نمیشه ، آدمه یه ظرفیتی داره تا کجا تنهایی ادامه بده. اما خب مهم ترین بخشش اینه که من باید تقریبا زورکی مسلمونش کنم . تا کجا ادامه میده؟ واکنشش چیه؟بعدا پشیمون میشه یا نه؟ پشیمون شد چه غلطی کنم؟ این سواها تو مخم رژه میرن.
یه سوال دیگه به پسر عمم چطوری حرف بزنم که خودش بهم بزنه نره به بابام نگه من کات کردم. بابام بفهمه من ردش کردم نمیزاره بهم بخوره میگه تو بچه ای نمیفهی درکت نمیرسه پسر عمت مناسبه بعدا تو زندگیت میفهمی حق نظر دادن رو از من گرفته. قبلا خاستگار میومد اینطوری نمیکرد من خودم رد میکردم  اما واسه پسر عمم داره اینطوری میکنه . خیلی قبولش داره.
مهم ترین بخشش اینه که من باید تقریبا زورکی مسلمونش کنم 
  خانم محترم (واقعا محترم هستید و این عبارت خداااای نکرده از روی لجبازی نیست) من گفتم که این آقا با تحقیق مسلمان بشود. مسلمان شدنِ زورکی، به قول شما، ارزشی ندارد. گفتم که عقاید دینی جزو هویت انسان است و تغییر در هویت که بخشی از آنْ عقاید دینی و مذهبی است، بسیار سخت است. فردی که با زور عقایدش را تغییر می دهد و در حقیت تظاهر به تغییر دین می کند، دیر یا زود به دین و مذهب گذشته اش بر می گردد.   
  به پسر عمم چطوری حرف بزنم که خودش بهم بزنه نره به بابام نگه من کات کردم. 
  می توانید به تنهایی با پسر عمه تان صحبت کنید و واقعیت را به او بگویید. مثلا می توانید بگویید: «می دانید که در ازدواج، علاقه پسر و دختر لازم است و علاقه یک طرفه بی فایده است. من متأسفانه نتوانستم در این مدت، علاقه ای در خودم نسبت به شما ایجاد کنم. پدرم مرا مجبور کرد که به شما جواب مثبت بدهم. اگر الان هم بفهمد که به شما علاقه ندارم، مرا مجبور می کند که به این ازدواج جواب مثبت بدهم. لطفا مردانگی کنید و بدون آن که عدم علاقه مرا به کسی بگویید، خودتان این ازدواج را به هم بزنید. انتظار دارم این راز را تاااا آخر عمر پیش خودتان نگه دارید». در مورد علاقه به یک فرد دیگر به هییییچ وجه با پسر عمه تان صحبت نکنید.      لازم می دانم یک مسأله را هم به شما بگویم: من به عنوان روانشناس و مشاور خانواده باید با مُراجع خود روراست باشم. شما اولین دخترخانمی نیستید که از من مشاوره می گیرد. در فضای مجازی و فضای واقعی به خانم های زیادی مشاوره داده ام. عده زیاااادی از آنها قبل از ازدواج، احساسات خود را «عشق» می نامیدند. اما وقتی زندگی زیر یک سقف را شروع کردند و با مشکلات ناشی از اختلاف فرهنگی مواجه شدند و مجبور شدند مُهر طلاق و جدایی را در شناسنامه شان بپذیرند، دیگر فکر نمی کردند که نام آن احساسات، «عشق» است. این واقعیت روابط زن و شوهر هاست. روابط انسان ها در حقیقت، با آن چه در رمان ها و داستان ها و قصه ها آمده تفاوت زیاااادی دارد. 
امید said in مهم ترین بخشش اینه که من باید
مهم ترین بخشش اینه که من باید تقریبا زورکی مسلمونش کنم 
  خانم محترم (واقعا محترم هستید و این عبارت خداااای نکرده از روی لجبازی نیست) من گفتم که این آقا با تحقیق مسلمان بشود. مسلمان شدنِ زورکی، به قول شما، ارزشی ندارد. گفتم که عقاید دینی جزو هویت انسان است و تغییر در هویت که بخشی از آنْ عقاید دینی و مذهبی است، بسیار سخت است. فردی که با زور عقایدش را تغییر می دهد و در حقیت تظاهر به تغییر دین می کند، دیر یا زود به دین و مذهب گذشته اش بر می گردد.   
  به پسر عمم چطوری حرف بزنم که خودش بهم بزنه نره به بابام نگه من کات کردم. 
  می توانید به تنهایی با پسر عمه تان صحبت کنید و واقعیت را به او بگویید. مثلا می توانید بگویید: «می دانید که در ازدواج، علاقه پسر و دختر لازم است و علاقه یک طرفه بی فایده است. من متأسفانه نتوانستم در این مدت، علاقه ای در خودم نسبت به شما ایجاد کنم. پدرم مرا مجبور کرد که به شما جواب مثبت بدهم. اگر الان هم بفهمد که به شما علاقه ندارم، مرا مجبور می کند که به این ازدواج جواب مثبت بدهم. لطفا مردانگی کنید و بدون آن که عدم علاقه مرا به کسی بگویید، خودتان این ازدواج را به هم بزنید. انتظار دارم این راز را تاااا آخر عمر پیش خودتان نگه دارید». در مورد علاقه به یک فرد دیگر به هییییچ وجه با پسر عمه تان صحبت نکنید.      لازم می دانم یک مسأله را هم به شما بگویم: من به عنوان روانشناس و مشاور خانواده باید با مُراجع خود روراست باشم. شما اولین دخترخانمی نیستید که از من مشاوره می گیرد. در فضای مجازی و فضای واقعی به خانم های زیادی مشاوره داده ام. عده زیاااادی از آنها قبل از ازدواج، احساسات خود را «عشق» می نامیدند. اما وقتی زندگی زیر یک سقف را شروع کردند و با مشکلات ناشی از اختلاف فرهنگی مواجه شدند و مجبور شدند مُهر طلاق و جدایی را در شناسنامه شان بپذیرند، دیگر فکر نمی کردند که نام آن احساسات، «عشق» است. این واقعیت روابط زن و شوهر هاست. روابط انسان ها در حقیقت، با آن چه در رمان ها و داستان ها و قصه ها آمده تفاوت زیاااادی دارد. 
شما تاپیک قبلیم رو بخونید میبینید نوشتم با اسلام آشناست قران رو هم خونده پیامبرم دوست داره. اما هنوز نمی خواد مسلمون بشه بگم بره درمورد چی تحقیق کنه خودش همه چیز رو میدونه.
شما تاپیک قبلیم رو بخونید میبینید نوشتم با اسلام آشناست قران رو هم خونده پیامبرم دوست داره. اما هنوز نمی خواد مسلمون بشه بگم بره درمورد چی تحقیق کنه خودش همه چیز رو میدونه.
  اگر او تحقیق کرده و نمی خواهد مسلمان شود، باید همان راه دوم (فراگیریِ راهکارهای کنارآمدن با احساساتِ ناشی از شکست عشقی) را انجام دهید. این که می گویم: «باید...» به خاطر این است که تنها راه برای ازدواج شما با این آقا تغییر دین است که شما می گویید این آقا نمی خواهد مسلمان بشود. پس راه دوم می ماند.