جمع بندی آیا وحی ضروری است و منحصر در ارسال رسل است؟

تب‌های اولیه

201 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا وحی ضروری است و منحصر در ارسال رسل است؟
سلام خسته نباشید درباره ضرورت وحی و انحصارش در ارسال رسل، چند اشکال وجود دارد. ۱. اثبات ضرورت وحی هیچ ربطی به اثبات نبوت ندارد؛ یعنی ما نمیتوانیم وقتی ضرورت ارسال وحی را اثبات کردیم، نتیجه بگیریم که خدا قطعا پیامبرانی فرستاده و دینی را عرضه کرده و همچنین، نمیشود وقتی نبوت اثبات شد بگیم پس ارسال وحی نیز لزوما ضروری بوده است. چرا؟ چون ما انسان ها به نیاز خودمان توجه میکنیم و از مصلحت افعال خبر نداریم؛ درحالیکه ارسال وحی، اگر اثبات هم شود به صورت نیاز فعل است نه نیاز قابل؛ یعنی مصلحتی در خود همان کار که ارسال وحی باشد، وجود دارد نه اینکه ارسال وحی چون برای ما مصلحت دارد پس حکم کنیم که این کار هم عین مصلحت است و بر خدا ضروری است که آن را انجام دهد. ما اشتباها فکر میکنیم که هر چه که ما، آن را، مصلحت میدانیم، خدا هم آن را مصلحت میداند و تصور میکنیم اگر ارسال وحی، برای ما مصلحت دارد پس مصلحت برای فعل خدا هم همین است درحالیکه این تفکرات کاملا غلط است؛ به عبارت دیگر اگر ادلّه ضرورت دین هم نتوانند لزوم ارسال وحی را به نحوي عقلي و پيشيني اثبات كنند؛ نمیتوان نتیجه گرفت كه خداوند در طول تاريخ هرگز پيامبري به سوی بشر نفرستاده است و همه مدعيان نبوت دروغ گو، شياد و يا توهّم زده بوده اند؛ چون ميتوان فرض كرد كه خداوند نه به دليل ضرورت و نه به اين دليل كه بر او واجب بوده، بلكه به هر دليل ديگري (كه ممكن است به عقل بشر نرسد) یا اصلا بر اثر لطف زیادی و لطفی که بر او لازم نبوده، پيامبراني را مبعوث كرده است. بنابراين هرچند ادله ضرورت ارسال وحی، با مشكلاتی مواجه باشند، باز هم احتمال وجود پيامبران الهي، منتفی نمیشود یعنی به هرحال اگر ما نتوانیم ضرورت دین را هم ثابت کنیم ولی نبوت پیامبری به ما ثابت شود باز موظفیم به آن پیامبر ایمان بیاوریم چون خدا او را فرستاده و اطاعتش را واجب کرده است؛ اگرچه فرستادنش ضروری نبوده باشد. همین قضیه برعکس هم میتواند اتفاق بیفتد؛ یعنی اگر ضرورت وحی و دین را ثابت کردیم نمیتوانیم نتیجه بگیریم خدا لزوما پیامبری فرستاده زیرا شاید به دلیل و حکمتی که ما نمیدانیم یا مصلحت آسان گیری بر بندگان و یا حتی اکتفای خدا به ادراک عقل بشر هرچند ناقص، خدا پیامبری نفرستاده باشد؛ بنابراین اگر ضرورت دین ثابت شد ولی نبوت پیامبری ثابت نشد، ما هیچ تکلیفی نداریم؛ بلکه متوجه میشویم که ما اشتباه میکردیم و شاید خدا مصلحت را در عدم ارسال رسل میدیده است؛ همان طور که گفتم این نتیجه گیری های غلط به این دلیل است که ما نیاز خود را نیاز فعل الهی تصور میکنیم و مصلحت خود را عین مصلحت فعل الهی میبینیم درحالیکه ما از مصالح و مفاسد به صورت کامل خبر نداریم و تعیین تکلیف و مصلحت تراشی برای خدا کاملا بیجاست و چیزی که مورد توجّه خداست، مصلحت فعل و مصالح واقعی هستند؛ نه مصلحت هایی که ما برای خود در نظر داریم و فکر میکنیم که خدا باید آن ها را لزوما انجام دهد. ۲. اینکه ادراک های عقلی و حسی بشر محدود است، واضح است ولی اینکه بخواهیم لزوما ضرورت ارسال رسل را نتیجه بگیریم؛ اشتباه است چون ما نمیتوانیم برای خدا تعیین تکلیف کنیم. شاید خدا به همین عقل بشر اکتفا کند و بیش تر از این، از انسان نخواهد. همان طور که وقتی به عدّه ای از مردم به دلیل موانع، وحی نمیرسد، آن ها با همان عقل و وجدان خود زندگی میکنند و اصلا اگر خدا هیچ پیامبری نمیفرستاد، باز هم میگفتیم حتما حکمتی داشته که پیامبر نفرستاده. پس نقص ادراک عقل نمیتواند ضرورت ارسال وحی را اثبات کند. ۳.  اگر خدا دینی بفرستد که همه چیز را بیان کند و کامل باشد؛ خیلی خوب است؛ امّا مشکل اینجاست که چنین دینی وجود ندارد؛ به طور نمونه، دین اسلام، درباره خیلی از چیز ها سکوت کرده و حکم درست و حسابی ندارد؛ مثلا درباره موسیقی هایی که غنا نیستند، حکمی نداریم؛ درحالیکه برخی سبک ها مثل رپ، در طولانی مدّت، اثرات مخرّب بر اعصاب دارند یا مثلا خوردن نوشابه که چیزی جز ضرر ندارد، در اسلام منعی ندارد یا مثلا استعمال دخانیات که سال ها پیش خود علما و مراجع هم استعمال میکردند که جدیدا حرام شده یا درباره طب که در اسلام چیز جز چندین روایت ضعیف نداریم یا ... ؛ پس همان جور که الان دین کاملی وجود ندارد و دین فقط دستورات محدودی دارد و در بعضی مسائل وارد نشده، اگر خدا، دین هم نفرستد باز هم انسان به طور کلی، خوب و بد را میفهمد و طبق آن عمل میکند. ۴.  این گزاره که (نمیشود خدا بدون واسطه و پیامبر، با انسان ارتباط بگیرد و مستقیما به او وحی کند، به دلیل اینکه انسان ظرفیتش را ندارد)، قابل اثبات نیست. وقتی خدا به عیسی، زمانی که نوزاد است وحی میکند؛ یا او ظرفیت زیادی از قبل داشته که خدا به او داده بوده پس خدا این ظرفیت زیاد را از قبل میتواند به ما بدهد و با ما ارتباط برقرار کند اما اگر ظرفیت زیادی نداشته و ظرفیتش به اندازه یک نوزاد ساده بوده پس وقتی خدا به یک نوزاد میتواند وحی کند بنابراین به ما که ظرفیتمان از نوزاد بیش تر است به طریق اولی میتواند وحی کند و دیگر نیازی به پیامبر نیست.
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد مسلم
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام
درباره ضرورت وحی و انحصارش در ارسال رسل، چند اشکال وجود دارد.
پاسخ به اشکال اول: من منظور شما از سوال اولتان را کاملا متوجه شدم، اما فکر می کنم در بیان آن و در نوع ادبیاتتان اشکالی وجود دارد که باید آن را اصلاح کنید. شما باید بگویید ممکن است ما مصلحت را به درستی درک نکرده باشیم و به اشتباه چیزی را ضروری بدانیم در حالی که خدا که آگاه تر است آن را ضروری نداند. وگرنه معنا ندارد یک چیزی واقعا ضروری باشد و خداوند آن را ترک کند. اما در پاسخ باید خدمت شما عرض کنم عقل انسان حجتی معصوم از جانب خداوند است، اگر ادراکات عقل اعتبار دارد باید همه جا اعتبار داشته باشد، و اگر اعتبار ندارد باید همه جا بی اعتبار باشد. اگر عقل ی اعتبار است پس ما چطور در اثبات وجود خدا از آن بهره می بریم؟ چطور با استدلال کردن سعی بر فهم مطالب و انتقال آن به دیگران را داریم؟ و اگر اعتبار دارد نمی توانیم بی جهت از آنچه که درک می کند روگردانی کنیم. اینکه گستره ادراکات عقل محدود است حرف درستی است، اما این خود عقل است که این گستره را تعیین می کند، و می گوید کجا توان تشخیص دارد و کجا ندارد. عقل می فهمد که خدا انسان را بی جهت نیافریده است، بنابراین یک توقعی از انسان دارد. هر چیزی که انسان را به تحقق آن هدف نزدیک کرده، و از ترک آن دور کند یک امری است که کاملا منطقی و حکیمانه است، وگرنه معنا ندارد که یک موجود عاقل یک هدفی در نظر بگیرد اما کاری برای تحقق آن انجام ندهد!!   پاسخ به اشکال دوم: اصلا لزوم ضرورت نبوت در گرو این نیست که آیا عقل همه مصلحت را درک می کند یا نمی کند، بلکه عقل در آن مسائلی که درک می کند هم برای هدایت کافی نیست. ببینید اساسا ادراک عقل در مورد قضایا سه گونه می تواند باشد: الف) مسئله ای را به صورت دقیق و مصداقی درک کند، مثلا عقل می تواند بفهمد که رعایت عدالت در حق دیگران خوب و نیکو و ظلم در حق دیگران بد است. ب) خوب یا بد بودن یک مسئله را درک می کند اما توان تشخیص مصداق آن را ندارد. به عنوان مثال عقل می تواند خوب بودن عدالت را درک کند اما نمی تواند همه جا تشخیص دهد که عدالت چیست. مثلا در بحث «به مرگی» شما ببینید چقدر اختلاف نظر وجود دارد که آیا خوب و رواست یا زشت و ناروا! ج) اصلا درکی در خصوص آن نداشته باشد مثل جزئیات معاد و اینکه غیر از ادراکات عقلی چه چیزی برای سعادت ما در آخرت مفید است. در مورد دوم و سوم که روشن است عقل کافی نیست، اما در آن مورد اول هم که عقل کاملا تشخیص می دهد باز هم این درک نیازمند یک مکمل است برای اینکه به عمل ختم شود. الان بسیاری از مردم کارهای خوب و بدی را که درک می کنند انجام نمی دهند. اگر دین نباشد که بشارت و انذار دهد درک عقل جز در موارد معدودی از انسان ها به عمل منتهی نخواهد شد. یک نمونه روشنبه شما عرض کنم، اگر به مردم جامعه ما بگویند دیگر عذاب و عقوبت در کار نیست اما خواهش می کنیم به حکم عقلتان انسان وار زندگی کنید چه میشود؟ وقتی مردم بفهمند برای تجاوز و دزدی و سایر لذت های دنیوی که می دانند بد است عقوبت نمیشوند، به نظر شما چه میشود؟ چقدر پای عقلشان می ایستند؟   پاسخ به اشکال سوم: در مورد اشکال سوم شما باید عرض کنیم این توقع، توقع به جایی نیست که توقع داشته باشیم تمام آنچه که برای انسان ضرر دارد تا قیام با ذکر اسم در دین اسلام حرام شود!! مثلا چقدر گیاهان هستند و چقدر مواد مخدر سنتی و صنعتی که در آینده کشف خواهند شد خب شما توقع داردیک ه در همان زمان امامان از آنها نام برده و حرمت آنها را اعلام کنند؟! دین در چنین مواردی لازم نیست تک تک مصادیق را بیان کند که، بلکه قاعده بیان می کند، فرموده هر چیزی که عقل انسان را زائل کند، یا برای انسان ضرر قابل توجهی داشته باشدحرام است. طبیعتا در هر قرنی مصادیق جدیدی به وجود خواهند آمد که یا مخدر هستند یا ضرر قابل توجه دارند و اسلام از همان ابتدا حکم آنها را بیان کرده است.   پاسخ به اشکال چهارم: این اشکال چهارم صرفا یک ابهام است و هیچ نقدی را متوجه ضرورت نبوت نمیکند. فقط یک سوال است که خدا چرا به فلان پیامبر یا امام وحی می کند اما به من نه. اما عقل قاطعانه می گوید من به حکمت های این امر واقف نیستم که بتوانم بگویم این تفاوت بی دلیل بوده است، بنابراین با پذیرش مقدمات ضرورت نبوت حتی اگر پاسخ آن را ندانیم باز هم اشکالی وارد نمیشود، به همین خاطر است که  قرآن کریم در پاسخ به این ابهام از سوی مشرکین به همین پاسخ اکتفا می کند: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏؛ (انعام:124) اما در مواضع دیگر به صورت جزئی تر به حکمت این انتخاب ها اشاره شده است: اولا: انسان ها در بدو تولد یکسان نیستند، و این یکسان نبودن هم قاعده مند و در گرو علل پیشین است، اینطور نیست که قرعه کشی شود که به هر کودکی چه ظرفیتی داده شود، دو کودک همانطور که تحت تاثیر علل پیشینی به لحاظ جسمی یکسان نیستند، به لحاظ روحی هم یکسان نیستند. ثانیا: خداوند پیش از آفرینش انسان ها به برترین آنها علم دارد، و برترین انسان ها را برای رسالت خویش برگزیده است، یعنی به تعبیری این رسالت از باب مزد قبل از عمل است، همانطور که در دعای ندبه می خوانیم: «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي زَخَارِفِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زِبْرِجِهَا، فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ، وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِه‏؛ آنها را برگزیدی بعد از آنکه بر آنها شرط کردی که در دنیا زاهدانه و بدون دلبستگی به دنیا زندگی کنند... و میدانستی که به این شرط پایبند خواهند ماند».  
اما در پاسخ باید خدمت شما عرض کنم عقل انسان حجتی معصوم از جانب خداوند است، اگر ادراکات عقل اعتبار دارد باید همه جا اعتبار داشته باشد، و اگر اعتبار ندارد باید همه جا بی اعتبار باشد. اگر عقل ی اعتبار است پس ما چطور در اثبات وجود خدا از آن بهره می بریم؟ چطور با استدلال کردن سعی بر فهم مطالب و انتقال آن به دیگران را داریم؟ و اگر اعتبار دارد نمی توانیم بی جهت از آنچه که درک می کند روگردانی کنیم. اینکه گستره ادراکات عقل محدود است حرف درستی است، اما این خود عقل است که این گستره را تعیین می کند، و می گوید کجا توان تشخیص دارد و کجا ندارد. عقل می فهمد که خدا انسان را بی جهت نیافریده است، بنابراین یک توقعی از انسان دارد. هر چیزی که انسان را به تحقق آن هدف نزدیک کرده، و از ترک آن دور کند یک امری است که کاملا منطقی و حکیمانه است، وگرنه معنا ندارد که یک موجود عاقل یک هدفی در نظر بگیرد اما کاری برای تحقق آن انجام ندهد!!
مسلم عزیز، مشکل این است که عقل اینجا ادراکی ندارد که بخواهد اعتبار داشته باشد، شما توهم ادراک دارید! شما به این سوالات جواب دهید تا متوجه اشتباهتان بشوید. ۱. شما ضرورت را اثبات کردید، ولی اگر خدا پیامبر نمیفرستاد، چه کار میکردید؟ الف) میگفتید که ما ضرورت را اثبات کردیم پس خدا جرئت ندارد که نفرستد و اگر خودش صلاح دیده که نفرستد اصلا اهمیت ندارد، مهم این است که ما چه چیزی را مصلحت میبینیم و حالا که نفرستاده حکیم نیست. ب) میگفتید حالا هم که نفرستاده لابد حکمتی داشته، ما به تصمیم خدا احترام میذاریم و اگر ضرورت را اثبات کردیم، ما در اشتباه بودیم.     ۲. اگر شما نمیتوانستید ضرورت را ثابت کنید ولی خدا پیامبر میفرستاد، چی؟ الف) میگفتید حالا که ما ضرورت را ثابت نکردیم، خدا هر پیامبری که بفرستد و حتی معجزه هم بیاورد، ما نبوتش را قبول نداریم چون مهم تشخیص مصلحت و اثبات ضرورت توسط ماست که انجام نشده پس اگر خدا واقعا هم نبی فرستاده باشد، قبول نمیکنیم. ب) میگفتید اشکال ندارد که ما نتوانستیم ضرورت را ثابت کنیم چون اصلا اثبات ما اهمیت ندارد، ما اگر اثبات کنیم و خدا نفرستد که نفرستاده دیگر و اگر اثبات نکنیم و بفرستد که فرستاده و ما چاره ای جز ایمان آوردن به آن نبی نداریم.   من که در هر دو سوال گزینه ب را انتخاب میکنم ولی شما ظاهرا با اصرار بر اثبات ضرورت و اهمیت دادن به آن گزینه الف را انتخاب کرده اید. درسته؟  
عقل در آن مسائلی که درک می کند هم برای هدایت کافی نیست.
اینکه عقل کافی نیست با اینکه وحی لازم است دو مسئله جداست. درسته که عقل کافی نیست اما خدا باید تعیین کند که وحی، لازم است یا نیست، نه شما. شاید خدا بنابر مصلحتی که شما نمیدانید، به همین عقل ناقص اکتفا کند و بیش تر از این از ما نخواهد، شما به زور میخواهید از خدا وحی بگیرید و کاسه داغ تر از آش باشید؟!
اگر به مردم جامعه ما بگویند دیگر عذاب و عقوبت در کار نیست اما خواهش می کنیم به حکم عقلتان انسان وار زندگی کنید چه میشود؟ وقتی مردم بفهمند برای تجاوز و دزدی و سایر لذت های دنیوی که می دانند بد است عقوبت نمیشوند، به نظر شما چه میشود؟ چقدر پای عقلشان می ایستند؟
کسی که بخواهد انسان باشد، چه بی دین و چه دیندار، انسان بوده و هست و خواهد بود ولی کسی که بخواهد عوضی باشد، اگر دیندار هم باشد، عوضی تر خواهد شد. مثلا کسی که بخواهد زنا کند، دیندار هم باشد اینکار را انجام میدهد و اگر زنا نکند، صیغه میکند و از راه شرعیش میرود ولی انسانی که مضرات اینکار را میداند اگر بی دین هم باشد اینکار را انجام نمیدهد چون پایبندی به اخلاقیات برای خود او لذت بیش تری خواهد داشت ولی آن فرد دین دار از ترس آتش و زور بالای سر یا امید به خوابیدن با حوریان بهشتی این کار را نمیکند( البته عده کمی هم هستند که به خاطر خدا سمت این کار ها نمیروند)، به هرحال مهم اخلاق و انسانیت است که نه در دیندار هاست و نه در بی دین ها ( فقط اقلیتی از هر دو گروه به اخلاقیات پایبندند) و وضعیت دیندار ها شاید بدتر هم باشد چون اینها ادعا دارند و عمل نمیکنند ولی حداقل بی دین ها ادعای الکی ندارند. اینکه شما به زور بالای سر عادت دارید مشکل شماست البته تجربه نشان داده که این زور بالای سر، فایده ی زیادی ندارد وگرنه در همین جامعه ای که ادعای دینداری دارد، اینقدر دزدی و فساد نبود. تا وقتی فرهنگ سازی نشود و شعور مردم رشد نکند، اگر دین هم باشد باز مردم هر کاری که دلشان بخواهد میکنند مثل الان.
قاعده بیان می کند، فرموده هر چیزی که عقل انسان را زائل کند، یا برای انسان ضرر قابل توجهی داشته باشدحرام است. 
مثال هایی که زدم نشان میدهد همین قاعده ها هم ناقصند. اگر عقل ما فواید و مضرات همه چیز را میدانست که دیگر دین نمیخواستیم، قرار شد دین بیاید بگوید چه چیزی ضرر دارد و چه چیزی خوب است. به خاطر همین است که خود علما و مراجع، دهه های پیش اهل دود بودند ولی الان جدیدا به این نتیجه رسیدند که حرام است. ما انتظار نداریم پیامبر ۱۴۰۰ سال پیش، بیاید، احکام امروزی را بیان کند بلکه خدا باید هر ۱۰۰ الی ۲۰۰ سال پیامبری بفرستد یا حجت الهی داشته باشد که متصل به خدا باشد که الان میگید امام زمان هست ولی غایب است، خب به هرحال نیست که احکام را بیان کند.
عقل قاطعانه می گوید من به حکمت های این امر واقف نیستم که بتوانم بگویم این تفاوت بی دلیل بوده است، بنابراین با پذیرش مقدمات ضرورت نبوت حتی اگر پاسخ آن را ندانیم باز هم اشکالی وارد نمیشود، 
اصلا من میگم که بر خدا ضروریه که با ما انسان ها مستقیما ارتباط برقرار کند. چطور وقتی که نوبت به شما میرسد و به نفع دینتان است ضرورت سازی میکنید و میگویید که بر خدا ضروری است که نبی بفرستد. حالا منم میگم خدا باید مستقیما به خود ما وحی کند و نیازی به نبوت نیست. در حالیکه شما خودتان هم میدانید نه ادعای من درست است و نه ادعای شما. چون هر دو ما از حکمت خدا و مصالح واقعی خبر نداریم پس به نظرتون بهتر نیست به جای اینکه برای خدا تعیین تکلیف کنیم که تو باید با ما مستقیم ارتباط برقرار کنی یا نبی بفرستی، ببینیم خدا خودش چه راهی انتخاب کرده؟ من در این مسئله قبول میکنم که از حکمت خدا بی خبرم و برای او تعیین تکلیف نمیکنم که باید با ما ارتباط مستقیم میگرفت. پس شما هم برای خدا تعیین تکلیف نکنید که ارسال وحی ضرورت دارد یا ندارد، بلکه به جای آن ببینید خدا وحی ارسال کرده یا نه. قبلا هم گفتم که اگر شما ضرورتو ثابت کنید ولی خدا پیامبر نفرستاده دیگه نفرستاده، شما میخوای چون خودت وحی رو ضروری دونستی، یقه خدا رو بگیری و بگی پیامبر بفرست چون من ضرورت رو اثبات کردم! و همچنین اگر نمیتوانستید ضرورت را ثابت کنید اگر خدا پیامبر فرستاده بود، باز مجبور بودید ایمان بیاورید و نمیتوانستید بگید من ضرورت را ثابت نکردم پس نبوت پیامبری را قبول نمیکنم. پس خواهشا وقتی نه من و نه شما درباره مصالح واقعی که فقط خدا میداند، اطلاع نداریم بهتر است تعیین تکلیف نکنیم و فقط ببینیم خدا چه تصمیمی گرفته و به تصمیمش احترام بذاریم هر چند ضرورتش را درک نکرده یا به اشتباه درک کرده باشیم.
انسان ها در بدو تولد یکسان نیستند
پس خدا میتواند به ما ظرفیت بیش تری دهد و با ما ارتباط بگیرد چون همان طور که ما محدودیت هایی در علت های خود داریم، کسانیکه پیامبر شدند هم آن محدودیت ها را دارا بودند.
با سلام یا ما معتقد به خالق هستیم یا نیستیم...اگر نیستیم که تکلیف مشخصه... اگر معتقد هستیم میشه بفرمایید رابطه ی ما با این خدا چیه؟ اگر خدا به همین عقل ما اکتفا کرده باشه،میشه بفرمایید فرق ما با کسی به خدا اعتقاد نداره در چیه؟مسلما هیچی! پس اگر معتقد به خدا هستیم ناچارا شرایط ایجاب میکنه خدا با مخلوقش ارتباط برقرار کنه... یه مدیر به سبب جایگاهی که داره،نقش زیر دستاش و هدفش رو مشخص میکنه وگرنه هیچ کسی با عقلش نمیدونه توی این سیستم وظیفش چیه و اصلا هدف چیه... میشه بفرمایید شما با عقل تون چطور میخواستید پی به قیامت و بهشت و جهنم و....ببرید؟اینکه قرآن میگوید کسی که مال یتیم را به ناحق میخورد در حال واردکردن آتش در بطن خود است ،چطور با عقل خودتون میخواستید به این پی ببرید؟ بنابراین،اگر معتقد به خدا هستیم باید نقش ماهم ناچارا مشخص بشه...کسی هم خدا رو مجبور نکرده...این مثل یه دو دو تا چهارتا میمونه... مقام خداییه که ایجاب میکنه مخلوقاتش هدایت بشن... می مونه نحوه ی ارتباط خدا با مخلوقش...اینجا دیگه نه به من ربطی داره که خدا چطور ارتباط برقرار میکنه نه شما در حال حاضر هم فقط چند پیام هدایتی ادعا شده که از طرف خدا به ما رسیده ... فقط قرآنه که حتی یه واوش هم کم نشده و به ما رسیده بقیه که هیچی...تازه اونها رو هم قرآن تایید کرده نه تکذیب!! حالا شما باز اشکال بگیرید که از کجا بفهمیم خدا وحی فرستاده یا نه... چرا برای من نفرستاده؟ چرا اینطوری فرستاده شده...چرا اونطوری نشده...باید اینطوری میشد تا یقین کنم...اصلا از کجا میدونید همین قرآن یقین آور نیست؟ جوابش رو هم خودتون همیشه بکار میبرید: نباید برای خدا تعیین و تکلیف کنیم... اراده خدا به این صورت تعلق گرفته که پیامش به وسیله ی بنده ی منتخب که شایستگی دریافت وحی رو داشته و انسان امینی بوده به ما برسه... اگر هم میگن وحی ضرورت داشته منظورشون همین ارتباط خدا با مخلوقشه...حالا چه وحی باشه یا هر راهی که خدا اراده کرده... الان مشکل کجاست؟
یا ما معتقد به خالق هستیم یا نیستیم...اگر نیستیم که تکلیف مشخصه... اگر معتقد هستیم میشه بفرمایید رابطه ی ما با این خدا چیه؟ اگر خدا به همین عقل ما اکتفا کرده باشه،میشه بفرمایید فرق ما با کسی به خدا اعتقاد نداره در چیه؟مسلما هیچی! پس اگر معتقد به خدا هستیم ناچارا شرایط ایجاب میکنه خدا با مخلوقش ارتباط برقرار کنه...
اعتقاد به خالق ربطی به اعتقاد به نبوت نداره دیندار و بی دین هم فرق خاصی ندارند، فقط فرقشون اینه که دیندار، به یه سری چیزا اعتقاد داره و روزی ۵ بار دولا راست میشه(نماز) ولی بی دین نه. ما هم نمیگیم خدا ارتباط برقرار نکرده بلکه شاید بر اثر لطف زیاد (نه ضرورت) یا حتی بر اثر ضرورت ارتباط گرفته باشد چون ما از مصالحی که خدا خبر دارد، خبر نداریم.
یه مدیر به سبب جایگاهی که داره،نقش زیر دستاش و هدفش رو مشخص میکنه وگرنه هیچ کسی با عقلش نمیدونه توی این سیستم وظیفش چیه و اصلا هدف چیه...
بدون دین هم جایگاهمون مشخصه هدف ما زندگی بهتر و لذت های بیش تر و سالم تره حالا یه موقع دین میاد دستوراتی میده که اینا تامین بشه  یه موقع خودت لازم میدونی برای اینکه به اینا برسی آدم خوبی باشی
میشه بفرمایید شما با عقل تون چطور میخواستید پی به قیامت و بهشت و جهنم و....ببرید؟اینکه قرآن میگوید کسی که مال یتیم را به ناحق میخورد در حال واردکردن آتش در بطن خود است ،چطور با عقل خودتون میخواستید به این پی ببرید؟
عقل پی به معاد و ... نمیبره و نیازی هم به این کار نداره اینکه خوردن مال یتیم نامردیه و خوب نیستو عقل تشخیص میده
مسلم عزیز، مشکل این است که عقل اینجا ادراکی ندارد که بخواهد اعتبار داشته باشد، شما توهم ادراک دارید! شما به این سوالات جواب دهید تا متوجه اشتباهتان بشوید. ۱. شما ضرورت را اثبات کردید، ولی اگر خدا پیامبر نمیفرستاد، چه کار میکردید؟ ۲. اگر شما نمیتوانستید ضرورت را ثابت کنید ولی خدا پیامبر میفرستاد، چی؟
من هم یک سوال از شما می پرسم هر جوابی که دادید، جواب بنده هم همین است: شما در تاپیکی پیشین فرمودید که خداوند بهشتیان را به جهنم، و جهنمیان را به بهشت نمیبرد. حالا من سوالم این است که: اگر آمدیم و روز قیامت خدا بهشتیان را به جهنم برد و جهنمیان را به بهشت چی؟  
اینکه عقل کافی نیست با اینکه وحی لازم است دو مسئله جداست. درسته که عقل کافی نیست اما خدا باید تعیین کند که وحی، لازم است یا نیست، نه شما.
شما خیلی عامیانه و به دور از دقت های عقلی و فلسفی بحث می کنید!  خدا یا برای آفرینش انسان هدف دارد یا ندارد. عقل یا برای تحقق آن هدف کفایت می کند یا نمی کند؛ ما که غیر از این گزینه ها نداریم. خب وقتی خدا برای انسان هدفی در نظر گرفته که عقل هم برای تحقق آن کفایت نمی کند معنا ندارد دیگر شاید و اگر و اما طرح کنیم. عقل دارد اینجا قاطعانه حکم می کند، تردید ندارد که پای اما و اگر و شاید را وسط بکشیم.  
کسی که بخواهد انسان باشد، چه بی دین و چه دیندار، انسان بوده و هست و خواهد بود ولی کسی که بخواهد عوضی باشد، اگر دیندار هم باشد، عوضی تر خواهد شد
این نوع نگاه همیشه یکیاز نگاه هایی بوده که در بحث رهزنی می کرده است. ما که نباید شخص محور نگاه کنیم. ما باید دین محور نگاه کنیم. آیا دین و بشارت ها و انذارهایش به خودیِ خود  در عمل به ادراکات عقلی تاثیرگذار است یا تاثیرگذار نیست؟ یا به عبارت دیگر وجود دین آیا در خصوص عملکرد مردم بهتر از نبودنش نیست؟
  مثال هایی که زدم نشان میدهد همین قاعده ها هم ناقصند. اگر عقل ما فواید و مضرات همه چیز را میدانست که دیگر دین نمیخواستیم، قرار شد دین بیاید بگوید چه چیزی ضرر دارد و چه چیزی خوب است. به خاطر همین است که خود علما و مراجع، دهه های پیش اهل دود بودند ولی الان جدیدا به این نتیجه رسیدند که حرام است. ما انتظار نداریم پیامبر ۱۴۰۰ سال پیش، بیاید، احکام امروزی را بیان کند بلکه خدا باید هر ۱۰۰ الی ۲۰۰ سال پیامبری بفرستد یا حجت الهی داشته باشد که متصل به خدا باشد که الان میگید امام زمان هست ولی غایب است، خب به هرحال نیست که احکام را بیان کند.
  این که دین قواعد را بیان کند کافیست، لازم نیست که به مصادیق ورود پیدا کند، که در این صورت نه هر 100 سال، بلکه هر سال، و بلکه با سرعتی که پیشرفت علم گرفته هر ماه نیازمند یک پیامبر هستیم که فقط بگوید آنه حرام هایی که انبیای پیشین گفتند یادتونه؟ خب فلان چیز و فلان چیز رو هم بهش اضافه کنید!!  قرآن کریم واسلام تمام عبادات و احکام معاملات و محرمات و اینها را به صورت کامل بیان نموده اند، تشخیص موضوعات در زمان خود انبیاء هم بر عهده مردم بوده است. احکام اسلام به قدری با ملاک های روشن بیان شده که در هر زمانی قابل تطبیق است. اصل دین و تمامی تعالیم دیگر از سوی پیامبر اسلام ابلاغ شده است. اگربه نظر شما لازم است که انبیا برای اینکه دوتا چیز حرام جدید کشف شده که تازه قاعده اش هم از سوی پیامبر اسلام بیان شده ، باز هم لازم است پیامبر جدیدی بیاید پس نه هر 100 سال، بلکه هر ماه باید یک پیامبر جدید بیاید و بگوید آقا فلان چیز و فلان چیز را هم به حرام ها اضافه کنید. تا پیامبر بعدی.
اصلا من میگم که بر خدا ضروریه که با ما انسان ها مستقیما ارتباط برقرار کند. چطور وقتی که نوبت به شما میرسد و به نفع دینتان است ضرورت سازی میکنید و میگویید که بر خدا ضروری است که نبی بفرستد. حالا منم میگم خدا باید مستقیما به خود ما وحی کند و نیازی به نبوت نیست.
خدا خیرتان بدهد مما هم همین را می گوییم. خدا واجب است که با بشر حرف بزند. ضروری است که خدا به بشر پیام بفرستد. این ضرورت را کاملا عقل درک می کند. اما عقل دیگر در این امر دخالت نمیکند که این پیام مستقیم برسد یا غیر مستقیم. چون آنچه که در نگاه عقل ضروری است اصل پیام است، وگرنه این ارتباط که موضوعیتی ندارد. بنابراین عقل می گوید اگر میشود خدا به تک تک مردم پیامبر بفرستد که چه بهتر، اگر نمیشود به هر دلیلی که من نمیدانم، باید از طریق برخی انسان ها یا هر طریق ممکنی خدا به عنوان خالق هدفمند به بشر پیامش را برساند.  
  پس خدا میتواند به ما ظرفیت بیش تری دهد و با ما ارتباط بگیرد چون همان طور که ما محدودیت هایی در علت های خود داریم، کسانیکه پیامبر شدند هم آن محدودیت ها را دارا بودند.
دو ساعت روضه خواندم بابا!! علل پیشینی تولد بچه ها یکسان نیستند! در اینکه همه محدود هستند که حرفی نیست! جز خداوند همه موجودات محدود هستند. اما یکی محدودتر است و یکی محدودیتش کمتر است. این هم با قرعه کشی نیست، علل مادی و معنوی پیشینی نقش دارند. به همین خاطر در آباء و اجداد انبیا تا حضرت آدم(ع) نبایدانسان مشرک وجود داشته باشد، چون هیچ پیامبری از نسل انسان مشرک به دنیا نمی آید و این نور خاموش میشود. یعنی اینقدر علل پیشینی آن ظرافت دارد.
اگر آمدیم و روز قیامت خدا بهشتیان را به جهنم برد و جهنمیان را به بهشت چی؟
اگر این کار مصداق ظلم باشد خدا این کار را مرتکب نمیشود و اگر بنا بر مصلحتی ظلم نباشد، ممکن است. من فقط در این حد میدانم که خدا ظالم نیست ولی اینکه این کار مصداق ظلم است یا نه؛ نمیدانم چون خدا به این مسئله آگاه تر است. اومدیم و خدا این را انجام داد. اون وقت شما میخوای به خدا اتهام ظلم بزنی؟ شما مگه از همه حکمت ها و مصالح و مفاسد خبر داری؟ درباره دین هم همین است؛ من فقط میدانم که خدا حکیم و مهربان است اما آیا ارسال وحی به دلیل حکمت ضروری است را نمیدانم؛ پس تعیین تکلیف نمیکنم. گاهی یه چیز مثل همین قضیه بهشت و جهنم، مصداق بارزتری است و میشود گفت که احتمالا ظلم است(باز هم یقینا نمیتوانیم بگیم) ولی چیزی مثل ارسال وحی را نمیدانیم که ضروری است یا نه.
خدا یا برای آفرینش انسان هدف دارد یا ندارد. عقل یا برای تحقق آن هدف کفایت می کند یا نمی کند؛ ما که غیر از این گزینه ها نداریم. خب وقتی خدا برای انسان هدفی در نظر گرفته که عقل هم برای تحقق آن کفایت نمی کند معنا ندارد دیگر شاید و اگر و اما طرح کنیم. عقل دارد اینجا قاطعانه حکم می کند، تردید ندارد که پای اما و اگر و شاید را وسط بکشیم.
اتفاقا عقل کفایت میکند کفایت عقل هم نسبی است  عقل تا حدی کفایت دارد که همان یک مقدار ما را به هدف میرساند بیش تر از آن اگر بخواهیم ضروری نیست ولی لطف خداست.
وجود دین آیا در خصوص عملکرد مردم بهتر از نبودنش نیست؟
وجود دین هیچ ارزشی ندارد عمل به دین مهم است که از عمل خبری نیست مگر یه عده کمی که پایبند هستند. اصلا دین هیچی الان این همه دستورات اخلاقی از اول بوده ولی وقتی اکثریت به آن عمل نمیکنند، چه فایده ای دارد؟ خودتون وضع بشر رو در جهان ببینید، چه کشور های دیندار و اسلامی و غیر سکولار و چه بی دین و سکولار، همه جا فساد و دزدی و فقر هست، هیچ فرقی ندارند.
این که دین قواعد را بیان کند کافیست، لازم نیست که به مصادیق ورود پیدا کند، که در این صورت نه هر 100 سال، بلکه هر سال، و بلکه با سرعتی که پیشرفت علم گرفته هر ماه نیازمند یک پیامبر هستیم که فقط بگوید آنه حرام هایی که انبیای پیشین گفتند یادتونه؟ خب فلان چیز و فلان چیز رو هم بهش اضافه کنید!! 
اینکه چیزی که ضرر دارد را سمتش نرید و چیزی که خوبه رو انجام بدید که یه فرد بیسوادم بلده بحث اینه که چی ضرر داره و چی مفیده که قرار شد اینو دین بگه وگرنه که نیازی به دین نیست.
اما عقل دیگر در این امر دخالت نمیکند که این پیام مستقیم برسد یا غیر مستقیم. چون آنچه که در نگاه عقل ضروری است اصل پیام است، وگرنه این ارتباط که موضوعیتی ندارد.
اونجایی که دین فرستاده شده میگید ارسال دین ضروریه و عقل دخالت میکنه ولی اینجا که خدا با ما مستقیما ارتباط نگرفته میگید، عقل نباید دخالت کنه و ضرورت سازی کنه. چرا اونجا اینو نمیگید؟
به نظرم بند سوم از اشکالات استارتر را میتوان اینگونه هم بیان کرد : اگر دین کامل و واضح می آمد خوب بود اما دین دچار ابهامات زیادی است. و به همین دلیل دچار اختلافات تفسیری و فقهی زیادی می شویم.  اگر بیان قرآن و منابع دینی به گونه ای بود که جای تفاسیر متعدد و متضاد را می گرفت، مشکل حل میشد. اما اکنون با توجه به ابهامات در فهم دین دوباره به عقلمان بسنده می کنیم و وحی را کنار می گذاریم. پس در جاهایی که ادعا کردیم باید دین بیاید و ما را هدایت کند، با اختلافات و ابهامات روبرو شدیم و به عقلمان رجوع کردیم.
      
اعتقاد به خالق ربطی به اعتقاد به نبوت نداره
بنده هم چنین چیزی نگفتم...گفتم اگر معتقد به خدا هستیم ناچارا شرایط ایجاب میکنه خدا با مخلوقش ارتباط برقرار کنه...حالا شکل این ارتباط چگونه باشه به من و شما ربطی داره؟
دیندار و بی دین هم فرق خاصی ندارند، فقط فرقشون اینه که دیندار، به یه سری چیزا اعتقاد داره و روزی ۵ بار دولا راست میشه(نماز) ولی بی دین نه.
مشخصه شما هنوز عمیقا حداقل قرآن رو نخواندید اگر چنین بود هرگز چنین حرفی نمی زدید...قرآن به شکل های مختلف آفات دینداری رو متذکر شده...برید سوره ماعون بخونید همین نماز گزاران رو معرفی کرده و گفته وای بر اینها!
ما هم نمیگیم خدا ارتباط برقرار نکرده بلکه شاید بر اثر لطف زیاد (نه ضرورت) یا حتی بر اثر ضرورت ارتباط گرفته باشد چون ما از مصالحی که خدا خبر دارد، خبر نداریم.
یک بار ببینید چه نوشتید...بنده گفتم اگر معتقد به خدا هستیم،شرایط ایجاب میکنه ارتباط برقرار بشه وگرنه فرق کسی که به خدا اعتقاد داره با کسی که نداره در هیچه! یعنی پذیرش خدا خود به خود مسولیت آوره!وقتی میگیم خدا یعنی قوانین خدا ! شما در کجای دنیا دیدید یه کشور یا یه کارخونه یا یه موسسه یا یه مدرسه هیچ آیین نامه و مقرراتی نداشته باشه؟بعد چطور میشه معتقد به خدا(مدیر کل جهان هستی) باشیم و هیچ آیین نامه ای در کار نباشه؟
بدون دین هم جایگاهمون مشخصه هدف ما زندگی بهتر و لذت های بیش تر و سالم تره حالا یه موقع دین میاد دستوراتی میده که اینا تامین بشه  یه موقع خودت لازم میدونی برای اینکه به اینا برسی آدم خوبی باشی
 شما که قبول داری دین هر چه گفته(منظور بنده  قرآنه) برای زندگی بهتره خوب چرا نباید تاییدش کنیم؟کل پیام دین توحیده... بخاطر روزی پنج نوبت نماز که سر جمع بیست دقیقه هم نمیشه با یه ماه روزه داری باید دل درد بگیریم؟  کل قرآن نهایت 500 آیه احکامه...بقیش در مورد توحید و بهشت و جهنم و هشدارها و بشارت هاست که اونم واسه خودمونه...این همه دین و قرآن گفته نمیخواد سخت بگیره...
عقل پی به معاد و ... نمیبره و نیازی هم به این کار نداره
چطور میفرماید که آگاهی ما به معاد در نحوه زندگی ما میتونه تاثیری نداشته باشه؟اصلا یکی از اساس های دین همین معاده... دین هم به معنی جزاست...همین قانون عمل و عکس العملی که در همین دنیا هم برقراره،همون دینه... که فعلا خدا اراده کرده در محدوده ی اختیار انسان این قانون علت و معلولی عمل نکنه...اگر فکر میکنید دین همین دولا راست شدنه،سخت در اشتباهید!
اینکه خوردن مال یتیم نامردیه و خوب نیستو عقل تشخیص میده
لابد با عقل خودتون میخواستید بفهمید غیبت کردن مثل این میمونه که گوشت برادر مرده ات رو بخوری!حتما با عقل خودتون میخواستید بفهمید ربا و شراب و قمار و..ایراد دارن... خیلی ها در مورد مال یتیم یا مردم یا انسان های ثروت مند، حداقل دلیلی نمیبینن که رعایت کنن وقتی اعتقادی به معاد نباشه... دو نفر که میخوان رابطه نا مشروع داشته باشن ،قتی عقل هر دو به این کار رضایت میده و خوششون میاد و لذت میده،دلیل میشه خدا هم تاییدش کنه؟ما باید از کجا بفهمیم که داریم قیاس به نفس نمی کنیم؟ عقل من یه چیز میگه،عقل شما یه چیز دیگه،اون اقا یه چیز،اون یکی چیز دیگه!  برای اینکه حجت بر  همه تمام بشه باید راه از چاه مشخص شده باشه...
اگر این کار مصداق ظلم باشد خدا این کار را مرتکب نمیشود و اگر بنا بر مصلحتی ظلم نباشد، ممکن است. من فقط در این حد میدانم که خدا ظالم نیست
حالا آمدیم و خدا ظلم کرد، آن وقت چی؟  
اتفاقا عقل کفایت میکند کفایت عقل هم نسبی است  عقل تا حدی کفایت دارد که همان یک مقدار ما را به هدف میرساند بیش تر از آن اگر بخواهیم ضروری نیست ولی لطف خداست.
هر کسی که هدفی دارد آیا برایش اهمیتی ندارد که آن هدف به بهترین وجه محقق شود؟ آیا هیچ موجود عاقلی هست که انسان شدن انسان ها را اراده کند اما از چیزی که میداند او را به این هدفش نزدیک می کندو قدرتش را هم دارد بگذرد و انجام ندهد؟ در حالی که هیچ زحمتی برای او ندارد! خود شما اگر یک هدفی داشته باشید و بدانید بدون هیچ زحمت و فشاری می توانید هدفتان را یک پله کامل تر محقق کنید چنین نمی کنید؟ این چه حرفی است که شما می زنید!!
  وجود دین هیچ ارزشی ندارد عمل به دین مهم است که از عمل خبری نیست مگر یه عده کمی که پایبند هستند. اصلا دین هیچی الان این همه دستورات اخلاقی از اول بوده ولی وقتی اکثریت به آن عمل نمیکنند، چه فایده ای دارد؟ خودتون وضع بشر رو در جهان ببینید، چه کشور های دیندار و اسلامی و غیر سکولار و چه بی دین و سکولار، همه جا فساد و دزدی و فقر هست، هیچ فرقی ندارند.
ادبیاتتان ادبیات درستی نیست اینکه «وجود دین هیچ ارزشی ندارد» عبارت مودبانه ای نیست در محضر خدا اما از ادبیاتتان که بگذریم متاسفانه شما به جای تمرکز بر دین، باز رفتید سراغ مردم!! برادر عزیز خود دین را نگاه کنید، دین یک سری توصیه های اخلاقی است که می گوید شما اگر خوب باشید محبوب خداوند و خالق هستی می شوید و اگر بد باشید مورد خشم و غضب او. اگر خوب باشید در نعمت های پروردگارتان خواهید بود و اگر بد باشید بعد از مرگ در رنج و سختی و عذاب خب آیا این تعالیم مردم را به بهتر شدن سوق میدهد یا نه؟! بودنش بهتر از نبودنش هست یا نه؟! بگذارید سوالم را یک جور دیگر مطرح کنم. مردم ایران الان هم دین دارند و هم عقل، حالا خیلی ها نه به دینشانعمل می کنند و نه به عقلشان. اما اگر مردم ایران با همین میزان عقل، و با همین شرایطی که در آن هستند، کاملا در همین شرایط اگر دین را، قرآن را، خدا را، و وعده های عذاب و پاداش الهی را از ایشان بگیریم و باور کنند دیگر عقوبتی در کار نیست و...، کدام یک از این سه گزینه محقق میشود: الف) هیچ فرقی نمی کنند. ب) بهتر میشوند. ج) بدتر میشوند. اصلا لازم نیست به بنده پاسخ بدهید، به وجدانتان پاسخ بدهید.
اینکه چیزی که ضرر دارد را سمتش نرید و چیزی که خوبه رو انجام بدید که یه فرد بیسوادم بلده بحث اینه که چی ضرر داره و چی مفیده که قرار شد اینو دین بگه وگرنه که نیازی به دین نیست.
 اتفاقا خیر، دین میگه خیلی از چیزها رو شما نمیدونید، اینکه باید نماز بخونید، باید روزه بگیرید، باید خمس بدید، باید حج برید، باید ...؛ دین میگه بعد از مرگ شما عالم برزخی هست، پل صراطی هست، بهشت و جهنمی اینچنین و آنچنان است، کدومیک ازاینها رو عقل درک می کنه؟ منطقی نیست که ما توقع داشته باشیم که هر ماه یک پیامبر بیاد و بگه این هایی که جدیدا کشف کردید، این واین و اینش حرامه!! نبوت که بازیچه نیست که فقط در قالب معرفی چندتا موضوع و مصداق احکام باشه!!! نبوت برای آوردن یک شریعت کامل هست.  
اونجایی که دین فرستاده شده میگید ارسال دین ضروریه و عقل دخالت میکنه ولی اینجا که خدا با ما مستقیما ارتباط نگرفته میگید، عقل نباید دخالت کنه و ضرورت سازی کنه. چرا اونجا اینو نمیگید؟
آنچه که عقل درک می کنه و ما داریم بر سر اون تو دوتا تاپیک چانه زنی می کنیم چی هست؟ عقده صحبت کردن با خدا داریم؟ یا منظور این هست که خدا باید برای تحقق هدفش  انسان ها را راهنمایی کند. اصل پیام با عقل اثبات میشود. ما هرگز در این دو تا تاپیک با عقل اثبات نمی کنیم که خدا لازم هست با تک تک بنده ها در ارتباط باشه!! این چه لزومی داره؟ عقل میگه خدا باید برای بندگانش پیام بفرسته، این هست که ضرورت داره و عقل درک می کنه. خواهش می کنم منطقی به ادراک عقل توجه بفرمایید که عقل چه چیزی را واجب میداند؟ پیام را یا ارتباط را؟ ارتباط که موضوعیتی ندارد، ارتباط برای رساندن پیام است که ضروری است. بنابراین اگر یک نفر ارتباط بگیرد و پیام را به بقیه برساند عقل می گوید کافیست
اگر فکر میکنید دین همین دولا راست شدنه،سخت در اشتباهید!
درسته که اصل دین، صرف دولا راست شدن نیست و دستورات و معارف خیلی خوبی داره ولی در مقام عمل اکثریت مردم به دین، دین خلاصه شده در همین دولا راست شدن، حتی بعضی دیندارا همین دولا راست شدنم انجام نمیدن. مهم عمله که در مقام عمل خبری نیست.
لابد با عقل خودتون میخواستید بفهمید غیبت کردن مثل این میمونه که گوشت برادر مرده ات رو بخوری!حتما با عقل خودتون میخواستید بفهمید ربا و شراب و قمار و..ایراد دارن...
عقل میفهمه که بدگویی از دیگران خوب نیست. حالا اینکه گوشت مرده و ایناست، مهم نیست. عقل بد بودن مشروبات الکلی و قمار رو متوجه میشه و مضراتش رو میدونه اما مثلا ربا رو شاید متوجه نشه که بده که الان تو همین مملکت اسلامی بانک هاص در غالب قرارداد ها و کلاه شرعی هم دارن، این کارو انجام میدن.
دو نفر که میخوان رابطه نا مشروع داشته باشن ،قتی عقل هر دو به این کار رضایت میده و خوششون میاد و لذت میده،دلیل میشه خدا هم تاییدش کنه؟ما باید از کجا بفهمیم که داریم قیاس به نفس نمی کنیم؟
مصلحت فعل مهمه نه مصلحت فاعل. عقل ضرر های این کارو تشخیص میده. کسی که بخواد زنا کنه، دیندارم باشه میکنه، زنا هم نکنه میره سمت صیغه که شرعی باشه.
حالا آمدیم و خدا ظلم کرد، آن وقت چی؟
من که از همه حکمت ها خبر ندارم، برای خدا تعیین تکلیف نمیکنم که بعدا اگر قرار شد کاری خلاف تعیین تکلیف من انجام دهد، به خدا اتهام ظلم بزنم، اگر خدا جهنمیان را ببرد بهشت و بهشتیان را ببرد جهنم باز هم میگویم حتما حکمتی داشته که من نمیدانم چون خدا آگاه تر است. ولی شما... البته گفتم که در این چنین مثال هایی، خدا احتمال زیاد طبق تعیین تکلیف ما عمل میکند ولی باز هم نمیتوانم یقینا بگویم اینگونه نمیشود. اما در مثال هایی مثل ضرورت دین، به همین آسانی نمیشود مصلحت را تشخیص داد و احتمال خلاف آن چیزی که ما مصلحت میپنداریم قابل توجه است. مثلا مهلت دادن خدا به شیطان که برود و مردم را گمراه کند. آیا این خلاف حکمت خدا نیست؟ اگر شما باشی لابد میگی به نظر من این ظلم است و خدا حکیم نیست. اما من میگویم حتما مصلحتی دارد، که حالا یا ما میفهمیم یا نمیفهمیم. احتمالا شما اگر آن زمان بودید به خدا میگفتید که هرگز به شیطان مهلت ندهد و تعیین تکلیف میکردید. یا مثلا ویروس کرونا چند ماه پیش اگر به شما میگفتیم که آیا ممکن است ویروسی بیاید و کل جهان را درگیر کند و مردم را از کار و زندگی بیندازد و خیلی ها را بکشد. احتمالا شما میگفتید: نه محال است خدا چنین ظلمی را مرتکب شود. اما حالا... آیا خدا حکیم نیست یا شما با تعیین تکلیف، مصلحت سازی میکنید که بعدا ممکن است اشتباه از آب دربیاد. شما مگر علم غیب دارید که درباره افعال الهی و مصالح و مفاسد واقعی، نظرات شخصی تان را اعمال میکنید؟ من حتی اگر ارسال دین را ضروری هم بدانم باز نمیتوانم یقین کنم خدا لزوما این کار را انجام داده چون ممکن است خدا چیز دیگری اختیار کرده باشد.
هر کسی که هدفی دارد آیا برایش اهمیتی ندارد که آن هدف به بهترین وجه محقق شود؟ آیا هیچ موجود عاقلی هست که انسان شدن انسان ها را اراده کند اما از چیزی که میداند او را به این هدفش نزدیک می کندو قدرتش را هم دارد بگذرد و انجام ندهد؟ در حالی که هیچ زحمتی برای او ندارد! خود شما اگر یک هدفی داشته باشید و بدانید بدون هیچ زحمت و فشاری می توانید هدفتان را یک پله کامل تر محقق کنید چنین نمی کنید؟
گفتید بهترین وجه یعنی از ضرورت فراتر رفتید من هم گفتم که ممکن است خدا بر اثر لطف زیاد دین بفرستد نه ضرورت. بهترین وجه، فراتر از ضرورت و اکتفا به حداقل است که ممکن است خدا بنا بر مصلحتی زمینه آن را فراهم کند یا بنابر مصلحتی زمینه سازی نکند. خیلی چیز ها الان میتوانند در بهترین وجه باشند ولی نیستند، آیا باید حکمت خدا را زیر سوال برد؟ من خودم دین را ضروری نمیدانم چون عقل به صورت حداقلی کار را راه می اندازد و ضرورت را ارضا میکند اما برای بهتر شدن کار خوب است دین هم باشد. آن چیزی که ضروری است، وجود عقل است نه دین. چون اگر عقل نداشتیم واقعا نمیشد به سمت خوبی ها بریم و رسیدن به هدف محال بود چون حیوان بودیم ولی اگر دین نبود هر چند کند ولی میشد. پس عقل ضروری و دین چیزی اضافه که بودنش خوب است و ما را در نیل به هدف کمک میکند.
ادبیاتتان ادبیات درستی نیست اینکه «وجود دین هیچ ارزشی ندارد» عبارت مودبانه ای نیست در محضر خدا اما از ادبیاتتان که بگذریم متاسفانه شما به جای تمرکز بر دین، باز رفتید سراغ مردم!! برادر عزیز خود دین را نگاه کنید، دین یک سری توصیه های اخلاقی است که می گوید شما اگر خوب باشید محبوب خداوند و خالق هستی می شوید و اگر بد باشید مورد خشم و غضب او. اگر خوب باشید در نعمت های پروردگارتان خواهید بود و اگر بد باشید بعد از مرگ در رنج و سختی و عذاب خب آیا این تعالیم مردم را به بهتر شدن سوق میدهد یا نه؟! بودنش بهتر از نبودنش هست یا نه؟!
منظورم این است که وجود دین، به خودی خود مشکلات را حل نمیکند و فایده ای ندارد. مهم عمل به دین است که جز یک عده کمی به آن عمل نمیکنند. اگر مردم به دین عمل کنند که همه جا گل و بلبل میشود. مهم عمل است که وجود ندارد. حالا دین باشد. چه فایده وقتی به آن عمل نمیشود؟ دستورات اخلاقی همیشه، همه جا بوده. آیا وضع جهان با صرف وجود این دستورات بهتر شد؟ ما هنوز تو انجام دستورات اخلاقی و عقلی ساده موندیم. دین میخوایم چیکار؟ که فقط بار خودمونو سنگین تر کنیم؟ همین قواعد عقلی و فطری رو اکثریت مردم عمل نمیکنند. آن وقت میخواهیم خدا دین هم بفرستد؟! کسی که بخواد خوب باشه دینم نداشته باشه خوبه؛ کسی که بخواد بد باشه دینم داشته باشه بازم بده. انسانیت به دینداری نیست. چه دیندار و چه بی دین هردو میتونن انسان باشن یا نباشن.
نبوت برای آوردن یک شریعت کامل هست.
به هر حال که کامل نیست. خیلی چیز هارو عقل تشخیص میده ضرر زیاد داره ولی شرع حرام نکرده که مثال هاشو تو پست اول زدم.
ما هرگز در این دو تا تاپیک با عقل اثبات نمی کنیم که خدا لازم هست با تک تک بنده ها در ارتباط باشه!! این چه لزومی داره؟ 
لزومش اینجاست که اگه این اتفاق می افتاد همه یقین داشتند به وجود خدا و دین، و اینکه من و شما دیگر نیاز نبود با هم بحث کنیم که آیا خدا دینی فرستاده یا نه؟ اگر فرستاده چه جوری؟ نشونش چیه؟ ... مگه خودتون نگفتید:
هر کسی که هدفی دارد آیا برایش اهمیتی ندارد که آن هدف به بهترین وجه محقق شود
خب  اگر خدا با ما مستقیما ارتباط میگرفت خیلی عالی بود و دیگر هیچ مشکل و اختلاف و بحث و... نبود. پس بر خدا ضروریه که مستقیما با انسان ها ارتباط بگیرد نه اینکه نبی بفرستد.
مهم عمله که در مقام عمل خبری نیست.
من متوجه نمی شم عمل نکردن مردم به دین چه ربطی به ضرورت ارتباط خدا با انسان داره؟ اگر خدا مشیتش اینطوری بود که همه به دین عمل کنن که به اجبار همه رو مومن میکرد ،طوری که حتی کسی کوچک ترین خطایی هم نکنه و اصلا نیازی به ارسال پیامبر و این برنامه ها نباشه... همه عین ربات در حال بندگی بودن... و اگر پروردگار تو می‌خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می‌آوردند؛ آیا تو می‌خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟!(آیه 39 یونس) قرآن میگه پیامبران بشیر و نذیر بودن و وظیفه شون جز ابلاغ پیام و الگو بودن برای مردم چیز دیگه ای نبوده...کی گفته دین اومده همه رو خوب کنه؟
عقل میفهمه که بدگویی از دیگران خوب نیست. حالا اینکه گوشت مرده و ایناست، مهم نیست. عقل بد بودن مشروبات الکلی و قمار رو متوجه میشه و مضراتش رو میدونه
جالبه شما همیشه میگید عقل متوجه میشه،پس چرا انسان ها یکجور عمل نمی کنن؟ همین مشروب، ربا و قمار تا اواخر رسالت تحریم شدن و قبلش قرآن سکوت کرده بود...حتی سال های اوایل بعثت هم قرآن شراب رو جزو نعمات معرفی کرده ولی ازش تعریف نکرده! نمیدونم این چه عقلیه که قبلا متوجه نمیشده که اینا مضرن حالا شده! خلاصه به فرض اینکه ما به نفس این اعمال هم بخاطر طهارت نفس آگاه هم باشید، این دلیل بیهوده بودن دین نیست!چون خیلی از اموری در قرآن اومده میگم اصلا عقل بشر هیچ درکی ازش نداره...مثلا اینکه اعمالمون ناخالصی داشته باشه (شرک) بهشتی ساخته نمیشه و مورد قبول سیستم خدا نیستش هیچ کسی با عقلش اینا رو نمیتونه بفهمه جز مدیر این سیستم!
اما مثلا ربا رو شاید متوجه نشه که بده که الان تو همین مملکت اسلامی بانک هاص در غالب قرارداد ها و کلاه شرعی هم دارن، این کارو انجام میدن.
اینم بازم ربطی به اصل دین نداره چه یه عده رعایت کنن چه نکنن...اونا دارن سر خودشون رو کلاه میذارن در حالیکه متوجه نیستن نه قوانین خدا رو.
مصلحت فعل مهمه نه مصلحت فاعل. عقل ضرر های این کارو تشخیص میده.
اتفاقا عقل میتونه این عمل رو هم توجیه کنه و بگه خوبه حالا به هر دلیلی (مالی،لذت و...) میشه بفرمایید دو نفری که به صورت شرعی رابطه زناشویی داشتن با همین دو نفری که قبل ازدواج فقط برای رفع نیاز دارن رابطه برقرار میکنن در چیه؟دو خط خطبه عقد چیو تغییر میده؟ هر دو دارن یه فعل رو انجام میدن،پس چطور اونی که بدون عقد رابطه برقرار میکنه میشه بد ولی اون یکی نه؟یعنی یه فعل در شرایط متفاوت میتونه حلال باشه یا حرام.
کسی که بخواد زنا کنه، دیندارم باشه میکنه، زنا هم نکنه میره سمت صیغه که شرعی باشه.
مسئله اینه که شما همیشه دینداری مردم رو با اصل دین خلط میکنید،این دو هیچ ربطی به هم ندارن... برید قرآن رو بخونید آیه ای هم که بهش استدلال میکنن جوری ترجمه شده که گویی در حال بیان صیغه هست ولی اینطور نیست ...در کل قرآن حتی یک آیه هم در مورد احکام صیغه نیست! اهل سنت صیغه رو حرام میدونن...حالا این اختلاف فقهی هست که ما اینجا بحثی روش نداریم. خلاصه اینکه احساس میکنم این صحبت ها یه جور خودفریبیه! و ادامه دادن بحث هم بیشتر جنبه جدلی به خودش میگیره و داریم تکرار واضحات انجام میدیم ... من شما رو درک میکنم هنوز به هر دلیل نمیتونید یقین کنید که خدا دینی فرستاده باشه یا نه،ولی هر نظری دارید، حداقل به همون عقلی که شما خیلی روش حساب باز کردید تا آخر پایبند باشید و معاد یا دین یا جزا یا همون قانون عمل و عکس العمل رو بهش حداقل یه ظنی به احتمال تحققش داشته باشید و در راس همه ی اینا خدا ...کسی که قراره انسان خوبی باشه،فکر نکنم دلیلی داشته باشه که اینا رو مخالف با عقل و اضافه بدونه!
جالبه شما همیشه میگید عقل متوجه میشه،پس چرا انسان ها یکجور عمل نمی کنن؟
به همون دلیلی که دیندارا به دینشون یکجور عمل نمیکنن.
میشه بفرمایید دو نفری که به صورت شرعی رابطه زناشویی داشتن با همین دو نفری که قبل ازدواج فقط برای رفع نیاز دارن رابطه برقرار میکنن در چیه؟دو خط خطبه عقد چیو تغییر میده؟
فرقش اینه که قبل ازدواج، رابطه رسمی نیست و هیچ تعهدی وجود نداره ولی بعد ازدواج وجود داره.
فرقش اینه که قبل ازدواج، رابطه رسمی نیست و هیچ تعهدی وجود نداره ولی بعد ازدواج وجود داره.
بحث سر این بود شما فرمودید عقل ما از روی مصلحت فعل متوجه میشه ...مثل ضرر جسمی،عین شراب... ولی این از نوع اخلاقی هست...شما هرجا که دین نظرشه، میفرمایید عقل خودم متوجه میشد...بسیار خب ، به فرض عقل ما از قبل متوجه شد،پس بفرمایید اگر  خبری از متون دینی،بهشت و جهنم، معاد و ... نداشتیم چه دلیلی داره ما اینو رعایت کنیم یا نکنیم ؟ چه خوب باشیم چه بد، چه دلیلی داره اخلاقیات رو رعایت کنیم وقتی تهش عدم و نیستیه؟ میخوایم به بقیه بگیم که آدم خوبی هستیم ؟به خودمون بگیم که آدم خوبی هستیم؟ که چی! وقتی تهش هیچی نیست،عقل شما نمیگه دلیلی نداره که رعایت کنی؟عقل من که اینو میگه،شما رو نمیدونم!  من حرف هامو زدم دیگه ....صحبت جدیدی ندارم و تکرار مکرراته... شاید استاد مسلم بهتر بتونن شما رو راهنمایی کنن... موفق باشید.
من که از همه حکمت ها خبر ندارم، برای خدا تعیین تکلیف نمیکنم که بعدا اگر قرار شد کاری خلاف تعیین تکلیف من انجام دهد، به خدا اتهام ظلم بزنم
 شما اصلا به سخنان بنده توجه نفرمودید... کشف فعل با توجه به اوصاف فاعل را تعیین تکلیف می دانید! خواستم بگویم شما هم میدانید که خدا ظلم نمی کند، و این را تعیین تکلیف برای خدا نمیدانید، بنابراین هر رفتار دیگری که عقل ضرورت آن را درک کند تعیین تکلیف برای خدا نیست بگذریم...
مثلا مهلت دادن خدا به شیطان که برود و مردم را گمراه کند. آیا این خلاف حکمت خدا نیست؟ اگر شما باشی لابد میگی به نظر من این ظلم است و خدا حکیم نیست. اما من میگویم حتما مصلحتی دارد، که حالا یا ما میفهمیم یا نمیفهمیم. احتمالا شما اگر آن زمان بودید به خدا میگفتید که هرگز به شیطان مهلت ندهد و تعیین تکلیف میکردید. یا مثلا ویروس کرونا چند ماه پیش اگر به شما میگفتیم که آیا ممکن است ویروسی بیاید و کل جهان را درگیر کند و مردم را از کار و زندگی بیندازد و خیلی ها را بکشد. احتمالا شما میگفتید: نه محال است خدا چنین ظلمی را مرتکب شود.
همانطور که در تاپیک مشابه هم عرض کردم مسئله شیطان و مانند آن هرگز مسائل عجیب و غریبی نیستند. من و شما و تمام موجودات مکلف چه انسان باشند و چه جن توان گمراه کردن دیگران را دارند، همانطور که توان هدایت کردن دیگران را... چیز نامعقولی اتفاق نیفتاده که به دور از عقل باشد!! این را با ضرورت نبوت که به روشنی از سوی عقل درک می شود مقایسه می کنید؟!
گفتید بهترین وجه یعنی از ضرورت فراتر رفتید من هم گفتم که ممکن است خدا بر اثر لطف زیاد دین بفرستد نه ضرورت.
 برادر عزیز خواهش می کنم فلسفی نگاه کنید به مسئله، نه عُرفی!! بهترین وجه ضرورت دارد. مگر ما از اوصاف الهی به نظام احسن پی نمی بریم؟! بهترین وجه برای کسی که علم و قدرت آن را دارد ضروری است. محال است شما از برتر بودن یک چیز آگاه باشید و قدرت آن را هم داشته باشید و برای شما هم دشوار و سخت نباشد اما آن را ترک کنید.
منظورم این است که وجود دین، به خودی خود مشکلات را حل نمیکند و فایده ای ندارد. مهم عمل به دین است که جز یک عده کمی به آن عمل نمیکنند.
برادر من بحث ما که در مورد مردم نیست که عمل می کنند یا نمی کنند!! ای بابا! چرا بحث را منحرف می کنید؟! ما در مورد اصل دین داریم بحث می کنیم، آیا دین به خودیِ خود بهتر از نبودنشهست یا نه؟ ولو آنکه 90 درصد مردم به ن عمل نکنند، اما حتی مایه هدایت ده نفر نمیشود؟ مگر اینکه شما معتقد باشید حتی یک نفر هم به دین عمل نمی کد و اساسا دین هیچ نقشی در سعادت مردم ندارد، که بعید میدانم چنین اعتقادی داشته باشید.  
لزومش اینجاست که اگه این اتفاق می افتاد همه یقین داشتند به وجود خدا و دین، و اینکه من و شما دیگر نیاز نبود با هم بحث کنیم که آیا خدا دینی فرستاده یا نه؟ اگر فرستاده چه جوری؟ نشونش چیه؟ ... اگر خدا با ما مستقیما ارتباط میگرفت خیلی عالی بود و دیگر هیچ مشکل و اختلاف و بحث و... نبود.
برادر من چرا همه چیز را با هم خلط می کنید... بله عقل در گام اول بهتر بودن ارتباط خدا با تمام بندگان را درک می کند اما از ممکن بودن چنین چیزی نمی تواند یقین حاصل کند به همین خاطر آن احتمال آن در حالت ممکن می ماند. اما وقتی انبیا می آیند و می گویند نمیشود و همه مردم ظرفیت و کشش چنین ارتباطی را ندارند دیگر عقل کوتاه می آید.
خواستم بگویم شما هم میدانید که خدا ظلم نمی کند، و این را تعیین تکلیف برای خدا نمیدانید، بنابراین هر رفتار دیگری که عقل ضرورت آن را درک کند تعیین تکلیف برای خدا نیست
بله خدا ظلم نمیکند ولی تشخیص اینکه مثلا فلان کار مصداق ظلم است یا نه، فقط کار خداست چون ما این را کاملا متوجه نمیشویم. مثال هایی میزنم تا قضیه بهتر جا بیفتد مثلا در داستان خلقت آدم ملائکه تا دیدند که خدا میخواهد آدم را بیافریند رگ تعیین تکلیفشان باد کرد و به خدا گفتند: میخواهی کسی را بیافرینی که فساد و خونریزی کند؟ اما خدا گفت: من چیز هایی میدانم که شما نمیدانید پس بشینید سرجاتون و برای من تعیین تکلیف نکنید که چه موجودی را بیافرینم و چه موجودی را نیافرینم. آن ها که ملائکه بودند و افعال خدا را سال های طولانی دیده بودند و عقل محض هستند، در تعیین تکلیفشان اشتباه کردند، آن وقت شما انتظار داری من تعیین تکلیفتان درباره ضرورت ارسال دین را قبول کنم؟   یا مثلا داستان موسی و خضر (ع) موسی نبی که پیامبر الوالعزم بود، از حکمت کار ها خبر نداشت و مدام میخواست برای خضر نبی تعیین تکلیف کند که آخر خضر نبی از دست او کلافه و از وی جدا شد. موسی نبی که پیامبر الوالعزم بود در تشخیص مصالح دچار اشتباه میشد، اون وقت شما انتظار داری که بهتون اعتماد کنم؟   گفتم که اگر شما، ضرورت را هم به من ثابت کنید، باز نمیشود یقین کرد که خدا این کار را انجام داده چون ممکن است حکمتش چیز دیگری اقتضا کرده باشد و خلاف آن را اختیار کند. وقتی ما از همه حکمت ها خبر نداریم، تشخیص دادن مصلحت های فعل الهی کاملا بیجاست. شما فقط از مصلحت های خود خبر داری و نمیتوانی درباره همه مصالح فعل الهی نظر دهی حتی اگر اوصاف الهی را هم بدانی چون اینکه مثلا این کار شامل فلان صفت الهی میشود یا نه برای ما یقینا ممکن نیست و ظنی میباشد. شما از ملائکه یا موسی نبی بالاتر هستید؟
بهترین وجه ضرورت دارد. مگر ما از اوصاف الهی به نظام احسن پی نمی بریم؟!
باز هم تعیین تکلیف! شما نمیتونی بگی بهترین وجه ضرورت دارد. اتفاقا شما دارید عوامانه نگاه میکنید. مَثل شما مثل کسانی است که برهان شرّ را مطرح میکنند و میگویند باید همه چیز به بهترین وجه باشد، همه پولدار باشند، همه عالم باشند، همه... آیا همه چیز در این دنیا به بهترین وجه است؟ یا مصلحت خدا اقتضا کرده که بعضی چیز ها به بهترین وجه نباشند؟
بله عقل در گام اول بهتر بودن ارتباط خدا با تمام بندگان را درک می کند اما از ممکن بودن چنین چیزی نمی تواند یقین حاصل کند به همین خاطر آن احتمال آن در حالت ممکن می ماند. اما وقتی انبیا می آیند و می گویند نمیشود و همه مردم ظرفیت و کشش چنین ارتباطی را ندارند دیگر عقل کوتاه می آید.
عجب اونجایی که به نفعتان است میگویید عقل یقین دارد اما اینجا همان حرف مرا میزنید که ما نمیتوانیم یقین کنیم پس این مسئله ممکن است.   وقتی انبیا می آیند؟ من هنوز نبوت را قبول نکردم که شما وارد آن شدید پس ممکن است خدا نبی نفرستاده باشد و این افراد مدعی دروغین باشند.
عقل برای ما حجت است در دانسته ها و ندانسته ها... در توانایی ها و در ناتوانی ها... عقل میفهمد که کجا می فهمد و کجا نمی فهمد... هر جا فهمید باید طبق فهمش عمل کند. مثلا اگر عقل بفهمد که امکانش نیست که به هدف خدا از خلقتمان پی ببرد، نتیجه  گیرد خداوند باید از طریق رسول این هدف را به ما برساند و الا ما بی هدف  خواهیم بود و این خلقت عبث است و خداوند کار عبث و بیهوده نمیکند. به هر حال اصل مطلب در این موضوع این است که عقل را به عنوان حجت بپذیریم و به احکامش پایبند باشیم. هر کسی لازم است به یافته خود عمل کند و سعی کند به حقیقت برسد. قطعا در این راه تعصبات و ناصافی های درون و بی دقتی ها و سایر عوامل میتواند ما را گمراه کند. به همین جهت انسان منطقی بدون داشتن روان و نفس پاک میتواند دچار مغالطه بیشتری شود.    
بله خدا ظلم نمیکند ولی تشخیص اینکه مثلا فلان کار مصداق ظلم است یا نه، فقط کار خداست چون ما این را کاملا متوجه نمیشویم. مثال هایی میزنم تا قضیه بهتر جا بیفتد
عقل حجت الهی و معصوم است، و خودش درک می کند که کجا توان تشخیص دارد و کجا توان تشخیص ندارد. اینکه ما هر کجا خواستیم عقل را معتبر دانسته و هر کجا خواستیم آن را بی یاعتبار بدانیم که نمیشود!! تمام بحث بر سر این است که آیا عقل در این مصداق توان تشخیص دارد یا خیر. مشکل شما این است که به این مسئله توجه نمی فرمایید. تمام مثال هایی که زده اید از آن مسائلی است که عقل می فهمد که نمی فهمد و این با اصل ضرورت نبوت فرق می کند.   اگر شما نمیتوانید ضرورت نیز به دین و حی از نگاه عقل را که از نظر ما بدیهیاست درک کنید و دائما آن را با آفرینش انسان و داستان خضر و موسی و  شیطان و شرور و یروس کرونا و اینها مقایسه می کنید خب بحث ما عملا به بن بست خورده است و اجازه بدهید خوانندگان با خواندن مطلب در این خصوص قضاوت کنند. ظاهرا بحث من و شما به انتها رسیده است. ضمن اینکه هر دو قبول داریم که خدا آنچه مصلحت است را انجام میدهید اما شما معتقدید ممکن است نبوت در نگاه خدا مصلحت نداشته باشد و مانند بحث شرور و شیطان و اینها باشد، و ما معتقدیم عقل گاهی یک چیزی را نمیتواند درک کند مثل حکمت برخی از شرور را، و اما برخی چیزها را می تواند با قاطعیت درک کند، و ضرورت دین و نبوت از همین دسته دوم است. کسی که کوچکترین تأملی در محدودیت های عقل نسبت به جهان آخرت، نسبت به مصادیق عدل و ظلم، نسبت به تکالیف شرعی، و نسبت به تشویق در خصوص تکالیف عقلی داشته باشد این را تأیید خواهد کرد. یا حق
عقل میفهمد که کجا می فهمد و کجا نمی فهمد...
اما بعضی جاها عقل نمی فهمد که نمی فهمد، بلکه توهم دارد که می فهمد.
تمام بحث بر سر این است که آیا عقل در این مصداق توان تشخیص دارد یا خیر. مشکل شما این است که به این مسئله توجه نمی فرمایید. تمام مثال هایی که زده اید از آن مسائلی است که عقل می فهمد که نمی فهمد و این با اصل ضرورت نبوت فرق می کند.
توان که دارد توان درک کاملا صحیح را در این زمینه ندارد یعنی توانش در این زمینه اعتبار ندارد چون عقل از مصالح و مفاسد و حکمت افعال الهی کاملا خبر ندارد و ممکن است به اشتباه فکر کند که حکمت ها را می فهمد در حالیکه خبر ندارد که نمی فهمد. ادراک عقل اگر یقینی باشد، حجت است، نه هر ادراکی ولو ظنی یا وهمی؛ و به دلیل اینکه عقل در اینجا نمیتواند به خاطر عدم آگاهی به مصالح افعال الهی، به یقین برسد، ادراکش نهایتا ظنی است و حجت نیست.     به هر حال من اگر ارسال وحی را ضروری بدانم باز هم نمیتوانم یقین کنم که خدا همین چیزی که من ضروری دانستم را ضروری دانسته. من، با فعلیت پیدا کردن افعال الهی تشخیص میدهم که چه کاری را خدا انجام داده یا نداده. اگر ثابت شود که خدا پیامبر فرستاده، آن وقت متوجه میشوم که ارسال ضروری بوده و خدا طبق قاعده لطف این کار را انجام داده. قبلا هم گفته بودم که بحث نبوت ربطی به بحث ضرورتش ندارد چون اگر ضرورت ثابت نشد و خدا پیامبر فرستاد، مجبور به اطاعتیم و اگر ضرورت ثابت شد و خدا پیامبر نفرستاد، دیگر نفرستاده و کاری از دست ما بر نمی آید پس درست این است که ببینیم خدا پیامبر فرستاده یا نه، نه اینکه بخواهیم از پیش ضرورت سازی کنیم که تهش ممکن است اشتباه از آب در بیاید.   سوال من این است که وجدانا شما یک درصد هم احتمال نمیدید که چیزی که به نظر شما (که به همه مصالح و مفاسد آگاهی ندارید)، مصلحت و ضرورت است، به نظر خدای حکیم مصلحت نبوده و خدا مصلحت را در چیز دیگری دیده باشد؟یعنی یک درصد هم احتمال نمیدید، عقل شما در تشخیص مصلحت اشتباه کرده باشد؟ اینقدر به عقل خود مطمئنید؟ ملائکه و موسی نبی که در آن درجات بودند و با خدا انس بیش تری داشتند، در حدس زدن مصالح، گاهی دچار اشتباه میشدند ولی شما...  
اما بعضی جاها عقل نمی فهمد که نمی فهمد، بلکه توهم دارد که می فهمد.
 بله قطعا گاهی هم عقل می فهمد، اما توهم دارد و گمان می کند که نمیتواند بفهمد
سوال من این است که وجدانا شما یک درصد هم احتمال نمیدید که چیزی که به نظر شما (که به همه مصالح و مفاسد آگاهی ندارید)، مصلحت و ضرورت است، به نظر خدای حکیم مصلحت نبوده و خدا مصلحت را در چیز دیگری دیده باشد؟یعنی یک درصد هم احتمال نمیدید، عقل شما در تشخیص مصلحت اشتباه کرده باشد؟ اینقدر به عقل خود مطمئنید؟ ملائکه و موسی نبی که در آن درجات بودند و با خدا انس بیش تری داشتند، در حدس زدن مصالح، گاهی دچار اشتباه میشدند ولی شما...
ببینید برادر عزیز، جناب MGHN  ما که نمیگوییم همه چیز را می فهمیم، بله قطعا من اگر یک مشکلی در زندگی ام اتفاق بیفد که هیچ دلیلی برای آن نمی بینم باز هم به خدا توکل و تکیه می کنم و می گویم حتما حکمتی دارد که من نمی فهمم. چون عقل اینجا احتمال وجود حکمتی که از من مخفی است را میدهد اما در جایی که خدا اصلا میتوانست انسان را خلق نکند، اما خلق کرده، میتوانست به او عقل ندهد اما داده پس او را برای هدفی خلق کرده که این عقل آن را تا حدی درک می کند، میتوانست عقل او را کامل بیافریند، اما آن را کامل نیافریده، در این صورت با کنار هم گذاشتن اینها به صورت قطعی می فهمم که خدا برای تحقق آن هدفی که عقل به تنهایی آن را درک نمی کند یک مکمل خواهد فرستاد، چون عقل قطعا نیازمند یک مکمل بیرونی است، خودش هم میفهمد خیلی ازچیزها را که در سعادتش نقش دارد نمیداند. این را عقل من با قاطعیت درک می کند و حتی ذره ای احتمال خلاف در آن نمیدهد. چون میدانم انسان بدون دین نمیتواند گلیم خودش را از آب بکشد، نمیتواند آن هدفی که خدا برای او در نظر گرفته را محقق کند، میدانم عقل بشر برای سعدت کافی نیست. 
من، ارسال وحی را ضروری میدانم ولی نمیتوانم یقین کنم که خدا هم آن را ضروری دانسته باشد. مثلا ملائکه ضروری میدانستند که خدا آدم را خلق نکند چون فساد و خونریزی میکند و این خلاف حکمت است اما حدس آن ها اشتباه بود. شاید حدس ما هم اشتباه باشد‌.
من، طبق قاعده لطف، ارسال وحی را ضروری میدانم.
خدا پدرتان را بیامرزد این قاعده لطف از یک اصل عقلی سخن می گوید... ببینید شما باید عقل را به خوبی بشناسید، براستی خدا چرا عقل را در درون ما قرار داده؟ اگر برای این است که راهنمای ما باشد پس هر کجا که یک ضرورت را درک می کند، این درک او در حقیقت درکی است که خدا در درون ما قرار داده است. مثل اینکه یک کارخانه قطعه ای بسازد و بگوید این قطعه در فلان دستگاه اگر آلارم داد یعنی این دستگاه مشکل دارد، خب این قطعه نماینده آن کارخانه است. تشخیص او ، تشخیص آن کارخانه است، چون خود آن کارخانه و مهندسین آن را مطابق با خواست خودشان طراحی کرده اند. عقل انسان را خدا با هدف اینکه انسان بتواند راه درست را درک کند در درون انسان قرار داده، دیگر معنا ندارد بگوییم شاید سلیقه ما و خدا تفاوت داشته باشد. به عقل یک جاهایی عقل می گوید من نمی فهمم، مثلا سوال می کنیم که آیا برزخ و صراط وجود دارد یا نه؟ می گوید من نمی فهمم. خب یعنی خالق آن این درک را در درون او قرار نداده، اما یک وقت می پرسیم خدا هست یا نیست؟ نبوت ضرورت دارد یا ندارد؟ اینجا اگر پاسخ مثبت داد به عنوان نماینده ای از جانب خدا دارد نظر می دهد ببینید امام کاظم(ع) چه زیبا به هشام می فرمایند: «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏؛ ای هشام خداوند دو حجت بر مردم دارد، یکی حجت ظاهری و یک حجت باطنی، پس اما حجت ظاهری پیامبران و رسولان و ائمه هستند، و اما حجت باطنی عقل است»(کافی، ج1، ص16) روشن است که اگر چیزی معصوم نباشد حجیّت ندارد، وقتی چیزی از جانب خدا در درون مردم گذاشته می شود تا حجت را بر ایشان تمام کندف یعنی آنچه او درک می کند، همان چیزی است که قرار دهنده او درک می کند، مگر اینکه خود عقل بگوید من درک نمی کنم. امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم
دلیلی که ضرورت ارسال وحی را با آن اثبات میکنند به شکل خلاصه و ساده به این صورت است: خدا حکیم است و خدای حکیم هر اسبابی که انسان برای رسیدن به هدف خود (کمال)، لازم دارد را باید فراهم کند وگرنه این بر خلاف هدف خلقت و حکمت اوست. ارتباط خدا با انسان و هدایت او از مصادیق بارز فراهم کردن اسباب برای نیل انسان به هدف است. پس خدا باید انسان ها را هدایت کند و وحی بفرستد که خدا راه ارسال انبیا را برگزیده است. همچنین از این استدلال، برداشت میشود که اگر ارسال وحی ضروری نبود، اصل نبوت هم نفی میشد چون بین این دو تلازم وجود دارد‌. فعلا فرض کنیم که هیچ مانعی نیست و ارسال ضروری است. اما درباره کامل بودن دین هنوز قانع نشده ام. بله، دین اگر ناقص هم باشد نعمت است. یعنی من با شبهه کامل نبودن دین نمیخوام اصل دینو نفی کنم فقط میخواهم بدانم که دین کامل است یا ناقص میشود گفت که عقل ناقص است، دین هم ناقص، اما اینها مکمل هم هستند. درسته؟ آیا واقعا میشود واقعا گفت که دین، کامل است؟ چون دین، درباره خیلی از چیز ها سکوت کرده و حکم درست و حسابی ندارد؛ مثلا درباره موسیقی هایی که غنا نیستند، حکمی نداریم؛ درحالیکه برخی سبک ها مثل رپ، در طولانی مدّت، اثرات مخرّب بر اعصاب دارند یا مثلا خوردن نوشابه که چیزی جز ضرر ندارد، در اسلام منعی ندارد یا مثلا استعمال دخانیات که سال ها پیش خود علما و مراجع هم استعمال میکردند که جدیدا حرام شده یا درباره طب که در اسلام چیز جز چندین روایت ضعیف نداریم یا ...  دین، کامل عرضه شده اما ناقص به دست ما رسیده یا خدا نیازی به جامعیت زیاد و عمیق شدن در جزئیات نمیدیده و خواسته که دین به همراه عقل، مکمل باشد و کلا ناقص عرضه شده؟  
اما درباره کامل بودن دین هنوز قانع نشده ام بله، دین اگر ناقص هم باشد نعمت است یعنی من با شبهه کامل نبودن دین نمیخوام اصل دینو نفی کنم فقط میخواهم بدانم که دین کامل است یا ناقص میشود گفت که عقل ناقص است، دین هم ناقص، اما اینها مکمل هم هستند. درسته؟
بله حقیقت چیزی در مایه های آن جمله پایانی است که نوشته اید و من آن را به رنگ قرمز در آورده ام.  البته به نظرم بهتر است به جای تعبیر «ناقص» بگوییم محدود هستند، یک جاهایی دین واقعا به عقل وابسته است مثل اصل اثبات دین، اثبات صدق الهی، اثبات اصل عصمت ، و یک جاهایی کاملا عقل است که به دین وابسته است مثل جزئیات معاد و برخی احکام عقل گریز مثل غسل و وضو و روزه و... بنابراین هر دو محدودیت هایی دارند که با ضمیمه شدن به یکدیگر این محدودیت ها مرتفع میشوند، بنابراین عقل و دین مکمل یکدیگر هستند، و این ضرورت تلفیق را هم خود عقل و دین هر دو درک می کنند، یعنی هر کدام، انسان را به دیگری می رساند، بنابراین اگر انسان واقعا عاقل باشد دیندار هم خواهد بود، و اگر واقعا دیندار باشد عاقل هم خواهد بود، این مطلب در روایات متعددی وارد شده است: «مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ‏ لَهُ‏ دِينٌ‏؛ هر کسی که عاقل باشد، دیندار است»(کافی، ج1، ص11) برعکس آن را هم داریم که فرموده اند هر کسی دیندار باشد عاقل است.
 بله، دین اگر ناقص هم باشد نعمت است یعنی من با شبهه کامل نبودن دین نمیخوام اصل دینو نفی کنم فقط میخواهم بدانم که دین کامل است یا ناقص میشود گفت که عقل ناقص است، دین هم ناقص، اما اینها مکمل هم هستند. درسته؟ آیا واقعا میشود واقعا گفت که دین، کامل است؟ چون دین، درباره خیلی از چیز ها سکوت کرده و حکم درست و حسابی ندارد؛ مثلا درباره موسیقی هایی که غنا نیستند، حکمی نداریم؛ درحالیکه برخی سبک ها مثل رپ، در طولانی مدّت، اثرات مخرّب بر اعصاب دارند یا مثلا خوردن نوشابه که چیزی جز ضرر ندارد، در اسلام منعی ندارد یا مثلا استعمال دخانیات که سال ها پیش خود علما و مراجع هم استعمال میکردند که جدیدا حرام شده یا درباره طب که در اسلام چیز جز چندین روایت ضعیف نداریم یا ... 
ببینید ما یک حکم داریم و یک موضوع؛ مثلا حکمِ خوردن مشروب حرام است، در اینجا مشروب مموضوع است، و این حکم حرمت که به مشروب تعلق گرفته، حکم است. دین در حیطه احکام هیچ کاستی ای ندارد و کامل است، آنچه که شما می فرمایید در حیطه موضوعات است، نه احکام. و این موضوعات هم اینقدر زیاد هستند که اصلا اینکه دانه دانه اسم برده شود و حکم آنها بیان شود نشدنی است،مثلا ما صدها هزار گونه جانوری داریم، اگر توقع داشته باشیم دین برای این که کامل باشد بیاید اسم تک تک حیوانات را برده و حکم پاک و نجس بودن خون و مدفوع و ادرا آنها و همچنین حکم خوردن گوشت آنها را بگوید که نمیشود!! بنابراین دین می آید و قاعده میدهد که مثلا میگوید هر حیوانی که خون جحنده دارد خونش نجس است، یا هر حیوانی که گوشت خوار است گوشتش حرام است، و... اینجا هم همین است، اگر اسلام بخواهد اسم تک تک چیزهایی که برای انسان ضرر دارد را بیاورد که اصلا نشدنی است، میگوید هر چیزی که مست کننده بوده و مایه زوال عقل است مصرف آن حرام است، یا هر چیزی که ضرر قابل توجهی دارد خوردن آن حرام است.   
هر چیزی که ضرر قابل توجهی دارد خوردن آن حرام است. 
مثلا شاید یه چیزی ضرر قابل توجه داشته باشد ولی علم متوجه نشود و سال های بعد بفهمد. به طور نمونه، سال ها پیش، زمانی که تمام عالم و آدم و از جمله پزشکان از فوائد و محسّنات سیگار می گفتند و حتی با لباس پزشکی تبلیغ سیگار را می کردند(روزگاری که پزشکان توصیه می‌کردند سیگار بکشید!)، بعضی از علما و حتی مراجع هم با اعتماد به سخنان آن روز پزشکان سیگار می کشیدند. ما اگر خودمان مصالح و مفاسد همه چیز را میدانستیم که دیگر نیاز به دستورات دین نبود. یا مثلا بعضی چیز ها ضرر قابل توجه ندارند اما به هر حال مضرند و مصرف آن ها جز ضرر چیزی برای انسان ندارد که اینجا باز عقل حکم به ترک آن میکند ولی از نظر شرع منعی ندارد. یا بعضی جاها دین درباره چیز هایی که عرفا و از نظر عقلا قبیح است، منعی ندارد مثل حکم صیغه که حتی مستحب هم هست و به یک پیرمرد ۹۰ ساله اجازه میدهد، از دختری ۹ ساله، بهروری جنسی کند یا به پسر نوجوانی مجوز میدهد که با زنی هم سن مادرش رابطه داشته باشد.
مثلا شاید یه چیزی ضرر قابل توجه داشته باشد ولی علم متوجه نشود و سال های بعد بفهمد. به طور نمونه، سال ها پیش، زمانی که تمام عالم و آدم و از جمله پزشکان از فوائد و محسّنات سیگار می گفتند و حتی با لباس پزشکی تبلیغ سیگار را می کردند(روزگاری که پزشکان توصیه می‌کردند سیگار بکشید!)، بعضی از علما و حتی مراجع هم با اعتماد به سخنان آن روز پزشکان سیگار می کشیدند. ما اگر خودمان مصالح و مفاسد همه چیز را میدانستیم که دیگر نیاز به دستورات دین نبود.
ببینید آن اموری که عقل بدان ها دسترسی ندارد مثل نماز و روزه و ، و آن چیزی که آفریده خداست مانند گوشت ها و مانند آن را اسلام بیان کرده است. اما آنچه که تولید خود بشر است خب دین قاعده بیان می کند و می فرماید اگر ضرر قابل توجهی برای بشر دارد باید از آن پرهیز کرد.  
یا مثلا بعضی چیز ها ضرر قابل توجه ندارند اما به هر حال مضرند و مصرف آن ها جز ضرر چیزی برای انسان ندارد که اینجا باز عقل حکم به ترک آن میکند ولی از نظر شرع منعی ندارد.
ادیان برای سخت گیری برای بشر نیامده اند، آنچه شما می فرمایید زندگی را برای بشر سخت می کرد مثلا اینکه مراجع بیایند نوشابه را حرام کنند! واقعا سخت گیرانه است
یا بعضی جاها دین درباره چیز هایی که عرفا و از نظر عقلا قبیح است، منعی ندارد مثل حکم صیغه که حتی مستحب هم هست و به یک پیرمرد ۹۰ ساله اجازه میدهد، از دختری ۹ ساله، بهروری جنسی کند یا به پسر نوجوانی مجوز میدهد که با زنی هم سن مادرش رابطه داشته باشد.
 ببینید احساسات برای قضاوت در  امور حقوقی بسیار رهزن است. عقل می گوید انسان ها در انتخاب همسر بید آزاد باشند، اما جبری در کار نباشد. اگر واقعا یک پسری خواست با یک خانمی هم سن مادرش ازدواج کند و دو طرف راضی هستند دیگر اسلام نمیتواند دخالت کند. اگر دختری که راضی نیست به عقد یک پیرمزد 90 ساله در بیاید قطعا اسلام ای ازدواج را مردود می شمارد، حتی ب خاطر روحی عاطفی و احساساتی که در دختران وجود دارد حتی اگر دختر هم راضی باشد و پدرش ناراضی باشد باز هم این ازدواج را مردود می داند. انصافا منطق اسلام در این مسائل خیلی منطق قوی و بی عیبی است، من هر بار احکام حقوقی زن و مرد از ازدواج گرفته تا طلاق و حقوق و مانند آن را می خوانم بر یقینم نسبت به حقانیت اسلام افزوده میشود.
به نظرم، دین از یک جهت کامل و از یک جهت محدود است. (کمال یا محدودیت دین، نسبی است.) کامل از آن جهت که کاملا خلاء عقل و علم انسان را برای رسیدن به هدفش پوشش میدهد. محدود از آن جهت که عقل و علم، آن محدوده ای که دین پوشش نمیدهد را پوشش میدهند و نیازی به بیان دوباره توسط دین نیست به همین جهت به محدودیت دین اکتفا شده. موافقید؟
محدود از آن جهت که عقل و علم، آن محدوده ای که دین پوشش نمیدهد را پوشش میدهند و نیازی به بیان دوباره توسط دین نیست به همین جهت به محدودیت دین اکتفا شده. موافقید؟
بله صد در صد، این حرف شما کاملا درست و منطقی است دین آمده قواعد زندگی را به بشر را بیاموزد، اما این علم است که دستاوردهای تجربی و علمی و مانند آن را برای بشر به ارمغان می آورد. دین برای گسترش مستقیم فیزیک و شیمی و پزشکی و مانند آن نیامده ، اینها را بشر باید پیش ببرد، دین آمده راه درست استفاده کردن از آنها را به انسان یاد بدهد. مثلا دین می گوید من کاری ندارم تو نان جو میخوری یا پیتزا، اما حلال بخور. من کاری ندارم با الاغ سفر می کنی یا هواپیما اما خوش سفر و خوش اخلاق باش. البته دین هم به گسترش علم و دانش توصیه می کند اما خودش این پیشرفت ها را نیاورده، بلکه دستیابی به آنها را وظیفه خود بشر میداند که به این پیشرفت ها برسد و بدان توصیه و سفارش کرده است.
ممنون از پاسخ هاتون
سلام مجدد خدمت جناب مسلم در بحث و تامل روی ضرورت ارسال وحی، به اشکالی رسیدم که اگر این را هم جواب بدید ممنون میشم.   ما ضرورت را ثابت کردیم اما از کجا معلوم که همیشه یک مانعی وجود نداشته باشد که بخواهد جلوی فعلیت پیدا کردن این ضرورت را بگیرد؟ شاید همه انبیا، مدعیان دروغین باشند و به خاطر مانع و محدودیتی همیشگی، وحی، هیچ وقت ارسال نشده باشد همان طور که هیچ وقت خدا مستقیما به تک تک انسان ها وحی نکرده. بله؛ اگر هیچ وقت مانعی نباشد، قبول دارم که ارسال وحی ضروری است اما باید اثبات شود که هیچ وقت مانعی نبوده و ضرورت فعلیت پیدا کرده.  
ما ضرورت را ثابت کردیم اما از کجا معلوم که همیشه یک مانعی وجود نداشته باشد که بخواهد جلوی فعلیت پیدا کردن این ضرورت را بگیرد؟ شاید همه انبیا، مدعیان دروغین باشند و به خاطر مانع و محدودیتی همیشگی، وحی، هیچ وقت ارسال نشده باشد همان طور که هیچ وقت خدا مستقیما به تک تک انسان ها وحی نکرده. بله؛ اگر هیچ وقت مانعی نباشد، قبول دارم که ارسال وحی ضروری است اما باید اثبات شود که هیچ وقت مانعی نبوده و ضرورت فعلیت پیدا کرده.
  از بابت تاخیری که در پاسخگویی پیش آمد عذرخواهی میکنم، یک مشغله ای برایم پیش آمده که کمی از وقتم را به مودش مشغول کرده اما به هر حال عذرخواهی می کنم.  ببینید دو نکته باید عرض کنم در این خصوص اول اینکه عقل می تواند موانع عقلی را درک کند، یعنی در جایی که مانع عقلی در برابر یک مسئله وجود داشته باشد و به لحاظ عقلی اساسا یک مسئله نشدنی باشد عقل آن را درک می کند اما در مسئله نبوت و ارسال یک انسان چنین مانعی را نمی بیند. در کتاب های کلامی هم به این مسئله اشاره شده است. نکته دوم اینکه انسان می فهمد که خداوند او را برای هدفی آفریده، و نیز می فهمد که عقلش در درک آنچه که برای انسان ضرورت دارد و به سعادت می رساند محدود است، بنابراین درک می کند که این عقل مکملی از بیرون خواهد داشت. اگر مانعی برای ضرورت نبوت وجود میداشت طبیعتا خدا نباید عقل انسان را محدود می افرید، بلکه باید آن ر ابرای سعادت بشر کافی قرار میداد. بنابراین این که ما می بینیم عقل ما نیاز به مکمل دارد درک می کنیم که مانعی در برابر این مکمل وجود ندارد که خداوند عقل ما را نیازمند به آن قرار داده است.  
اول اینکه عقل می تواند موانع عقلی را درک کند، یعنی در جایی که مانع عقلی در برابر یک مسئله وجود داشته باشد و به لحاظ عقلی اساسا یک مسئله نشدنی باشد عقل آن را درک می کند اما در مسئله نبوت و ارسال یک انسان چنین مانعی را نمی بیند. در کتاب های کلامی هم به این مسئله اشاره شده است.
منظورم مانع عقلی نبود چون مانع عقلی نداریم. مرادم موانع طبیعی و وقوعی و محدودیت های عالم ماده است. مثل موانع ظهور امام زمان یا موانعی که باعث عدم ارسال انبیا در برخی از دوره ها شدند. شاید مانعی همیشگی از این نوع مانع ها باشد که وحی هیچ وقت ارسال نشده باشد. اگرچه اراده خدا معطوف به هدایت و ارسال نبی است اما چه بسا مانع و مشکل در قابل باشد و به همین جهت، با طرح احتمال وجود مانع، نمی توان ضرورت نبوت را فهمید. به بیان دیگر، اگرچه حکمت الهی مقتضی هدایت است اما باید اراده الهی را در حوزه ممکنات در نظر گرفت؛ چه بسا ارسال نبی به خاطر وجود مانعی، امکان وقوعی نداشته باشد. به بیان سوم، زمانی می توان انتظار انجام کاری را داشت که آن کار هم ذاتا ممکن باشد و هم وقوعا؛ یعنی هم خودش محال نباشد و هم مستلزم محال نباشد. اگر از امکان وقوعی کاری مطمئن نباشیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم حتما خداوند باید آن را انجام دهد.  به تعبیر فنی تر، اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال؛ چرا که استدلال ما به این شکل بوده که هدایت از طریق وحی ممکن است ذاتا و وقوعا؛ و انسان بدون هدایت از طریق وحی، به غایتی که خدا برایش در نظر گرفته نمی رسد؛ ولی خداوند حکیم است و کار لغو انجام نمی دهد؛ پس خداوند هدایت از طریق وحی را در اختیار انسان قرار می دهد. حال، اگر کسی در مقدمه اول استدلال، این احتمال را مطرح بکند که چه بسا مانعی در کار باشد و این کار مستلزم محال باشد، استدلال ما از اعتبار ساقط می شود.
نکته دوم اینکه انسان می فهمد که خداوند او را برای هدفی آفریده، و نیز می فهمد که عقلش در درک آنچه که برای انسان ضرورت دارد و به سعادت می رساند محدود است، بنابراین درک می کند که این عقل مکملی از بیرون خواهد داشت. اگر مانعی برای ضرورت نبوت وجود میداشت طبیعتا خدا نباید عقل انسان را محدود می افرید، بلکه باید آن ر ابرای سعادت بشر کافی قرار میداد. بنابراین این که ما می بینیم عقل ما نیاز به مکمل دارد درک می کنیم که مانعی در برابر این مکمل وجود ندارد که خداوند عقل ما را نیازمند به آن قرار داده است.
بله مکمل نیاز است اما وقتی امکانش نباشد و مانعی وجود داشته باشد دیگر نیاز نیست. در صورت عدم ارسال وحی، عقل برای ما کافی است. به هر حال ما با عقل هم میتوانیم به کمال برسیم چون کمال نسبی است و ما همین الان هم نسبتا به کمال رسیده ایم و از معدوم بودن درآمده و وجود پیدا کرده ایم، دیگر نباید دنبال چیز دیگری باشیم چون هدف خلقت، فیاض بودن خدا و کمال ماست که همین الان هم نسبتا اتفاق افتاده و برای کمال بیش تر خوب است ابزار های دیگر هم باشند اما اگر مانعی بود و این ابزار ها نیامدند، اشکالی ندارد. مناطقی رو هم میشه مثال زد که به خاطر موانع دسترسی به ادیان نداشته اند و در آن مناطق به هدایت عقلی اکتفا شده. پس امکان دارد که خدا کلا به هدایت عقلی اکتفا کرده باشد. نباید ادله ضرورت نبوت را به شکلی صورتبندی کرد که انسان بدون وحی، هدایت پذیر نباشد. بسیاری از آیات و روایات گواهند بر این که هدایت از طریق فطرت و عقل و الهامات و ... صورت می گیرد و بخش عظیمی از تعالیم وحیانی، توضیح و تبیین و تذکر و تقویت و تاکید به همین نکاتی است که ما به آنها از طریق سایر ابزارهای هدایتی آگاه شده ایم. بله، بخشی از تعالیم وحیانی نیز جدید هستند و عقل و فطرت و وجدان و ... به آن اشراف ندارند؛ چنانکه بخش عظیمی از احکام عبادی چنین هستند. در همین حوزه اخیر، نیز روح احکام از طریق عقل و سایر ابزارهای معرفتی و هدایتی، دراختیار عموم انسانها قرار گرفته است. بنابراین، نباید ادله ضرورت نبوت را به شکلی توضیح داد که بدون وحی و دین، بشر قطعا گمراه می شود و به سعادت دست نمی یابد.   
در مورد موانع اینجا بحث شد http://askdin.com/comment/1048084#comment-1048084  
در مورد موانع اینجا بحث شد http://askdin.com/comment/1048084#comment-1048084
من هنوز جوابمو کامل نگرفتم. نتیجه بحث در این تاپیک باید معلوم شود.  
MHGM said in در مورد موانع اینجا بحث شد
در مورد موانع اینجا بحث شد http://askdin.com/comment/1048084#comment-1048084
من هنوز جوابمو کامل نگرفتم. نتیجه بحث در این تاپیک باید معلوم شود.  
هر اشکالی که در ذهنم بوده یا از سخنان شما و فروردین محترم فهمیدم، پاسخ دادم.  و در سه تاپیک به صورت مفصل بحث شد. حالا شاید درک متقابل وجود ندارد اما به هر حال دلیلی برای رفع نشدن اشکالات پیدا نکردم.          
منظورم مانع عقلی نبود چون مانع عقلی نداریم. مرادم موانع طبیعی و وقوعی و محدودیت های عالم ماده است. مثل موانع ظهور امام زمان یا موانعی که باعث عدم ارسال انبیا در برخی از دوره ها شدند.
بله مکمل نیاز است اما وقتی امکانش نباشد و مانعی وجود داشته باشد دیگر نیاز نیست 
خواهش می کنم دقت بفرمایید، بر فرض که ما نمیدانیم مانعی در کار هست یا نه، اما خدا که می دانست مانعی در کار هست یا نه. اگر مانعی در کار می بود خداوند نباید عقل را محدود و نیازمند مکمل می آفرید. اینکه خدایی که به همه چیز از ابتدا آگاه است، عقل را اینگونه می آفریند که نیاز به یک مکمل بیرونی دارد یعنی مانعی بر سر راه این مکمل ندیده است. به عبارت دیگر خداوند حکیم یا باید عقل را کامل و بی نیاز از مکمل خلق کند، و یا عقل را محدود و نیازمند مکمل. خارج از این دو حال که نیست. وقتی خداوند عقل را اینگونه نیازمند به مکمل آفریده یعنی مانعی بر سر راه مکمل آن ندیده است. امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم  
اگر مانعی در کار می بود خداوند نباید عقل را محدود و نیازمند مکمل می آفرید.
شاید مانع وقوعی ای وجود داشته که عقل هم کامل نیست. شما ادعاهایی ظنی می کنید که همگی احتمال خلاف دارند. میگید وحی ارسال شده، اما ممکن است که به خاطر مانعی همیشگی ارسال نشده باشد. میگید عقل ناقص است پس باید مکملی وجود داشته باشد یا اینکه عقل کامل باشد، اما ممکن است کامل آفریدن عقل یا کامل کردنش به وسیله ای دیگر به خاطر مانعی غیرممکن باشد.  
شاید مانع وقوعی ای وجود داشته که عقل هم کامل نیست. ... اما ممکن است کامل آفریدن عقل یا کامل کردنش به وسیله ای دیگر به خاطر مانعی غیرممکن باشد.
خواهش می کنم با دقت فلسفی و عقلی محض به مسئله نگاه کنید... خداوند حکیم است و موجود حکیم انسان را هدفمند آفریده است بدیهی ترین اصل در این هدفمندی این است که انسن این هدف را و مقصد را درک کند... بنابراین نمیتواند این هدفمندی در آفرینش از دو حال خارج باشد: یا عقل انسان برای درک مسیر و مقصد کافی و کامل باشد  یا اینکه کافی و کامل نباشد اما مکمل داشته باشد. از آنجا که اولی نیست، معلوم میشود که دومی است
یا عقل انسان برای درک مسیر و مقصد کافی و کامل باشد  یا اینکه کافی و کامل نباشد اما مکمل داشته باشد. از آنجا که اولی نیست، معلوم میشود که دومی است
هدف خلقت کمال است که ما همین الان هم نسبتا آن را دارا هستیم. اگر مانعی باشد که نه وحی ارسال شود و نه عقل بتواند کامل باشد، آن وقت چه؟ مانع که این حرف ها سرش نمیشود.  
MHGM said in یا عقل انسان برای درک مسیر و
مانع که این حرف ها سرش نمیشود.
مانع خودش مخلوق است. در صورتی خلق میشود که هدف زیر سوال نرود. پس اگر مخلوقی را فرض می کنیم مثلا انسان یا مثلا دنیا، می دانیم که مانعی برای هدف در آن خلق نشده است. چون هدف مهمتر از خلق کردن است. اینها را گفتم به این جهت که بگویم لازم نیست مستقلا عدم موانع اثبات شود. وقتی هدف را اثبات کردید متوجه میشوید مانعی در کار نیست. نه اینکه بگویید هدف این هست اما باید ثابت شود مانعی نیست!
در صورتی خلق میشود که هدف زیر سوال نرود.
هدف زیر سوال نرفته هدف، کمال است که ما بدون دین هم میتوانیم نسبتا به آن برسیم. اگر هدف، هدایت هم باشد باز هم هدف محقق شده چون هدایت حداقل در ابزار عقل تحقق یافته.  
MHGM said in در صورتی خلق میشود که هدف زیر
در صورتی خلق میشود که هدف زیر سوال نرود.
هدف زیر سوال نرفته هدف، کمال است که ما بدون دین هم میتوانیم نسبتا به آن برسیم. اگر هدف، هدایت هم باشد باز هم هدف محقق شده چون هدایت حداقل در ابزار عقل تحقق یافته.
متوجه عرضم نشدید نگفتم هدف چیست... گفتم اینکه می گویید شاید مانعی باشد و باید عدم مانع اثبات شود، سخن نادرستی است. وقتی هدفی ثابت شد دیگر مانعی وجود ندارد. خدا خودش جلوی اهدافش مانع خلق نمیکند. اگر این مشکلتان حل شد. آنگاه نوبت به این می رسد که بگوییم هدف خدا ارسال رسول هست یا نه؟ و الا کارشناس برای شما ارسال رسول یا هر چیزی را اثبات کنند، شما باز می گویید : شاید مانعی باشد.. پس اول این مطلب را پیش خودتان حل کنید که وقتی هدف ثابت شد یعنی مانعی وجود ندارد.  
وقتی هدفی ثابت شد دیگر مانعی وجود ندارد.
عجب پس چرا امام زمان سال هاست که غایب هستند؟
خدا خودش جلوی اهدافش مانع خلق نمیکند.
ما هم نگفتیم جلوی هدفش مانع خلق میکند بلکه هدف او خلق موجودی بوده که این موانع از اقتضائات خلق آن موجود است. خدا آن موانع را مستقیما خلق نکرده ولی وقتی انسان را آفریده، انسان دارای یکسری محدودیت هاست. اگر قرار باشد که همه محدودیت های بشری برداشته شود، دیگر انسان ها انسان نیستند و تبدیل به موجودی دیگر میشوند. متوجه هستید! خدا خواسته انسان خلق کند نه موجودی دیگر. فرض کنید شما میخواهید یک لیوان با ابعاد مشخص درست کنید. وقتی این لیوان را درست کردید دیگر نمیتوانید بیش تر از آن ابعادی که برایش در نظر گرفته اید در آن آب بریزید؛ آیا شما باید لیوان را بزرگ تر می ساختید؟ نه؛ شما خواستید لیوانی با این ابعاد درست کنید و اینکه آب زیاد در آن جا نمیشود از اقتضائات خلق شماست نه اینکه شما از اول قصد داشتید که آب زیاد در این لیوان جا نشود، قصد شما فقط خلق لیوانی به این ابعاد بود که این خلق، طبیعتا محدودیت هایی دارد.  
MHGM said in وقتی هدفی ثابت شد دیگر مانعی
۱ پس چرا امام زمان سال هاست که غایب هستند؟ ۲ این موانع از اقتضائات خلق آن موجود است. ۳ بیش تر از آن ابعادی که برایش در نظر گرفته اید در آن آب بریزید؛ آیا شما باید لیوان را بزرگ تر می ساختید؟ 
چون هدف خدا نبوده این اقتضائات که تصور می کنید مانع هستند ، هدف خدا نبوده.    
چون هدف خدا نبوده این اقتضائات که تصور می کنید مانع هستند ، هدف خدا نبوده.
من هم دارم همینو میگم موانع ارسال وحی، مستقیما هدف خدا نبوده بلکه به دلیل محدودیت های عالم ماده است.  
سلام جناب بیت المعمور، فکر می‌کنم منطق فرمایشات شما را متوجه شدم. اگر اشتباه برداشت کردم لطفاً اصلاح بفرمائید: از نظر شما، خلقت موجودی که مذهب نداشته باشد به خودی خود عبث است. پس خلقت حیوانات که مذهب ندارند عبث است مگر این که در خدمت انسان باشند. انسانهایی که دسترسی به مذهب نداشته اند هم عبث بوده اند، اما چون خدا می‌خواسته انسانهایی با دسترسی به مذهب وجود داشته باشند، آنها نیز به وجود آمده اند. حالا باید حداقل گروهی از انسانها با دسترسی به مذهب وجود داشته باشند تا کل این جریان عبث نشود.    آیا درست برداشت کرده‌ام؟ اگر این استدلال را مد نظر داشته باشید، پس فرض اولیه اش مبتنی بر عبث بودن انسان بدون هدایت مذهبی نیازمند اثباته‌ که این را در تاپیک دیگری مطرح نموده‌ام و منتظر تایید است. 
MHGM said in چون هدف خدا نبوده
من هم دارم همینو میگم موانع ارسال وحی، مستقیما هدف خدا نبوده بلکه به دلیل محدودیت های عالم ماده است.
قبلا خود درگیری خیالی خدا را بین هدف و خلقت بردید. الان خود درگیری خیالی را بین اهداف خدا بردید. الان تصور میکنید با یک کلمه هدف مستقیم و غیر مستقیم، تناقض را برطرف کردید، اما تناقضتان آشکارتر شد. عجب خدایی دارید Sad مرزهای منطق را جا به جا کرده است. هدف غیر مستقیم خدا، مهمتر از هدف مستقیم اش است.  من رفتم...  
فروردین said in سلام
سلام جناب بیت المعمور، فکر می‌کنم منطق فرمایشات شما را متوجه شدم. اگر اشتباه برداشت کردم لطفاً اصلاح بفرمائید: از نظر شما، خلقت موجودی که مذهب نداشته باشد به خودی خود عبث است. پس خلقت حیوانات که مذهب ندارند عبث است مگر این که در خدمت انسان باشند. انسانهایی که دسترسی به مذهب نداشته اند هم عبث بوده اند، اما چون خدا می‌خواسته انسانهایی با دسترسی به مذهب وجود داشته باشند، آنها نیز به وجود آمده اند. حالا باید حداقل گروهی از انسانها با دسترسی به مذهب وجود داشته باشند تا کل این جریان عبث نشود.    آیا درست برداشت کرده‌ام؟ اگر این استدلال را مد نظر داشته باشید، پس فرض اولیه اش مبتنی بر عبث بودن انسان بدون هدایت مذهبی نیازمند اثباته‌ که این را در تاپیک دیگری مطرح نموده‌ام و منتظر تایید است. 
سلام منطق ذهنی من شاید از جهاتی شبیه به این متن باشد اما متفاوت است. من به هدف موجودات دیگر کاری ندارم. منطق من ساده است و درونم و فطرتم پاسخ میدهد. در یک جمله اینطور می گویم : هدف خدا از خلقت من چیست و باید چه کنم؟ نمیدانم و خداوند باید بگوید.  
موضوع قفل شده است