جمع بندی تا چه اندازه در زمینه ی باور و عقاید نزدیکان مان مسئولیم؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تا چه اندازه در زمینه ی باور و عقاید نزدیکان مان مسئولیم؟
با سلام من شخصی با اعتقاد با باور قلبی به خداوند و وجود او و قرآن هستم یکی از نزدیکان بنده چندی پیش از سردرگمی های خودش و هدف زندگی و بیهدوه بودن اون صحبت کرد و به گفته خودش به وجودی کامل تر از ما باور داره اما او خدا نیست. حال نتیجه گیری من از حرفاش این بود که به صورت کاملا مشهود مسیر را گم کرده و دنبال یک ایمان و اعتقادی هست که ذهنش آروم بگیره ولی کاملا منطقی و با سوالات گیج کننده هر کسی که سعی در هدایت او کنه رو ناکام میزاره او از ریشه انکار میکنه به طوری که چیزی برای استناد بهش وجود نداره تا درستی یا غلطی عقیدش رو بهش بفهمانم. حال سوال من اینجاست من تا چه حد مسئول هستم تا به این شخص کمک کنم و مسیر درست رو به او بنمایانم؟ نمیخواهم چیزی را به او تحمیل کنم بلکه دوست دارم خودش درک کند. تا چه حد باید درگیر این موضوع باشم؟
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد مسلم
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام
من تا چه حد مسئول هستم تا به این شخص کمک کنم و مسیر درست رو به او بنمایانم؟ نمیخواهم چیزی را به او تحمیل کنم بلکه دوست دارم خودش درک کند. تا چه حد باید درگیر این موضوع باشم؟
در خصوص این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید: نکته اول: فارغ از جوابی که عرض خواهد شد خود این دغدغه و دلسوزی شما بسیار ارزشمند بوده و در خور تحسین است. اینکه در برابر انحراف دیگران بی تفاوت نیستید و خودتان را در برابر آن مسئول می دانید و از رو دلسوزی می خواهید به او کمک کنید خود این یک تشکر ویژه می طلبید. و خصوصا اینکه درک می کنید که او باید خودش تصمیم بگیرد و در این مسیر اجبار معنا ندارد این هم نشان از درک عیق و خوب شما نسبت به حقیقت مسئله دارد که شایسته تقدیر است.   نکته دوم: ببینید انسان ها متاسب با توانایی ها و دانایی هایشان مسئول هستند، مثلا من هرگز در قبال توصیه های درمانی به بیماران وظیفه ای ندارم، چون تخصص آن را ندارم. بنابراین در چنین مواقعی باید به جای راهنمایی مستقیم، طرف مقابل را به متخصصین و پزشکان ارجاع بدهم. ورود مستقیم من به این ماجرا نه تنها ثواب ندارد بلکه ممکن است روز قیامت توبیخ شوم. من بارها مشاهده کرده ام مومنینی را که از روی دلسوزی و غیرت دینی به دفاع از اعتقادات و اسلام ورود نموده اند و با خود گفته ام کاش ورود نمی کردند!! بنابراین اگر توان علمی لازم برای اقناع ایشان را دارید طبیعتا مسئولیت خواهید داشت، اما اگر این توان را در خود نمی بینید اساسا وظیفه ای ندارید مگر آنکه از ایشان بخواهید به متخصص این امر مراجعه کنند.   نکته سوم: وظیفه ما در برابر این اشخاص صرفا آگاه سازی است، طبیعتا ما نمی توانیم به اجبار کسی را هدایت کنیم، بنابراین اگر دیدیدم که سخنان و استدلال های ما و توصیه های ما برای رجوع ایشان به متخصص مورد توجه ایشان قرار نمی گیرد و کار دیگری هم از دستمان بر نمی آید دیگر مسئولیتی نداریم، و علاوه بر تلاشی که کرده ایم خود همین احساس ناراحتی از عدم موفقیت نیز به عنوان اجر و پاداش برای ما ممحسوب می شود. حتی پیامبر(ص) هم از هدایت ناپذیری برخی مردم اینقدر خون دل می خورد که خداوند او را دلداری میداد که ای پیامبر(ص) نزدیک است که خودت را از شدت ناراحتی که ایمان می آورند بکشی.(شعراء:3) بنابراین شما صرفابه آن مقدار که وظیه خویش می دانید عمل کنید و  لازم نیست به آب و آتش بزنید، خصوصا اینکه من با مواردی برخورد داشته ام که برخی از این ها اگر ببینند شما خیلی بر هدایت کردنشان حریص هستید بیشتر لج بازی می کنند، و هر چقدر بی اعنایی کنید بهتر خواهند شد.   نکته چهارم: برای تغییر تفکر یک انسان باید دو اصل را مد نظر داشت، یکی تدریج را، و دیگری تردید را. یعنی نباید ما توقع داشته باشیم شخصی که مسلمان نیست یا از اسلام به خاطر شبهاتی برگشته است و اعتقاد دیگری ر پذیرفه یک شبه برگردد. همانطور که خروج او تدریجی اتفاق افتاده، بازگشت او هم تدریجی اتفاق خواهد افتاد. و مسئله مهم دیگر این که همانطور که خروج او با تردید آغاز شدده، بازگشت او هم با تردید باید آغاز شود. یعنی شما لازم نیست در همان گام اول اثبات کنید که اعتقاداتش اشتباه است و اعتقادات شما درست، بلکه او را در درستی اعتقاداتش به تردید بیندازید و سپس اجازه بدهید کمی فکر کند. سوالاتی را از او بپرسید و بگویید به نظرت اینا چطور توجیه میشوند؟ هرگز در نتیجه گرفتن او عجله به خرج ندهید، اگر احساس کند شما آمده اید او را به اصطلاح هدایت کنید نتیجه عکس خواهد داد. باید ارتباطتان دوستانه باشد، نه از بالا به پایین که احسا کند شما خود را بر حق، و او را بر باطل می دانید. بلکه باید احساس کند با همفکری به دنبال تشخیص مسیر درست هستید.   نکته پنجم: برخی از این اشخاص دچار یک سری مبانی غیر علمی و روانشناختی هستند که شما لازم است به آنها توجه داشته باشید. مثلا اگر کتاب های علمی و پیشرفت های چشمگیر دانشمندان را بخوانند یک نوع احساس برتربینی در آنها ایجاد می شود و به دینداران نگاهی از بالا به پایین خواهند داشت. یعنی شما هر چقدر استدلال عقلی برای ایشان بیاورید آن را جدّی نمی گیرند چون شخصیت شما را جدی نمی گیرند، و در ناخودآگاه خویش، خودشان را انسانی می دانند که چیزهایی می داند که دیگران نمیدانند و با این جهلشان می خواهند او را هدایت کنند!! خصوصا اگر شما اطلاعات کافی در بحث نداشته و با تردید وارد بحث شوید و پاسخ برخی از پرسش های او را ندانید این سکوت و بدون پاسخ ماندن شما بر شدت این نگرش در او می افزاید. یا برخی دچار یک سری مشکلات و رنج هایی در زندگی هستند، یا احساس تنهایی و پوچی می کنند، و مسائل دیگری که از مبانی غیر علمی در اندیشه های این افراد نشأت می گیرد. شما باید به این موانع روانشناختی توجه کنید.
با سلامی دوباره متشکرم از پاسخ جامع و کامل شما یک سوال دیگر در مواجه با بعضی از این اشخاص که باور هایشان را بیان میکنند دلایل محکمی از نظر خودشان بیان میکنند و اعتقادات طرف مقابل را به چالش میکشند حال در این موارد شخص باید بالافاصله از بحث خارج شود تا در باور خود دچار شک نشده یا باید بایستد و از باور خود تا حد توان دفاع کند؟ و در واقع چگونه نگذاریم این افراد شک و تردید را به جان ما بیندازند؟
با سلام مجدد 
یک سوال دیگر در مواجه با بعضی از این اشخاص که باور هایشان را بیان میکنند دلایل محکمی از نظر خودشان بیان میکنند و اعتقادات طرف مقابل را به چالش میکشند حال در این موارد شخص باید بالافاصله از بحث خارج شود تا در باور خود دچار شک نشده یا باید بایستد و از باور خود تا حد توان دفاع کند؟ و در واقع چگونه نگذاریم این افراد شک و تردید را به جان ما بیندازند؟
اگر انسان اهل مطالعه و ارتباط مداوم با کارشناسان و مشاورین مذهبی باشد معمولا اشکالی پیش نمی آید. چون یا پاسخ ها را می داند یا با مراجعه به آنها از پاسخ آنها آگاه شده و سطح معلوماتش بالاتر می رود، اما اگر احساس می کند توان پاسخگویی ندارد نباید وارد شود، و برای اینکه طرف از سکوت او سوء استفاده نکند می تواند طرف مقابل را به بحث با کارشناسان دینی تشویق کند. اما اگر احساس کرد که چنین دسترسی ندارد، یا به هر دلیل دیگری این ترس وجود دارد که این بحث ها ایمان او را تضعیف کند باید از بحث خارج شود و هیچ چیزی به گردنش هم نیست.
جمع بندی پرسش: یکی از نزدیکان ما چندی پیش از سردرگمی های خودش و تردید در اعتقاد به خدا طبق باور ما، و همچنین بیهوده بودن هدف زندگی سخن میگفت. دنبال یک ایمان و اعتقادی هست که ذهنش آرام بگیرد اما هر کسی که سعی در هدایت او کند را با سوالات گیج کننده ناکام می گذارد. حال سوال من اینجاست که من تا چه حد مسئول هستم تا به این شخص کمک کنم و مسیر درست رو به او نشان دهم تا بدون اجبار، و با اختیار خودش مسیر درست را تشخیص دهد؟ پاسخ: در خصوص این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید: نکته اول: فارغ از جوابی که عرض خواهد شد خود این دغدغه و دلسوزی شما بسیار ارزشمند بوده و در خور تحسین است. اینکه در برابر انحراف دیگران بی تفاوت نیستید و خودتان را در برابر آن مسئول می دانید و از رو دلسوزی می خواهید به او کمک کنید خود این یک تشکر ویژه می طلبید. و خصوصا اینکه درک می کنید که او باید خودش تصمیم بگیرد و در این مسیر اجبار معنا ندارد این هم نشان از درک عمیق و خوب شما نسبت به حقیقت مسئله دارد که شایسته تقدیر است.   نکته دوم: ببینید انسان ها متاسب با توانایی ها و دانایی هایشان مسئول هستند، مثلا من هرگز در قبال توصیه های درمانی به بیماران وظیفه ای ندارم، چون تخصص آن را ندارم. بنابراین در چنین مواقعی باید به جای راهنمایی مستقیم، طرف مقابل را به متخصصین و پزشکان ارجاع بدهم. ورود مستقیم من به این ماجرا نه تنها ثواب ندارد بلکه ممکن است روز قیامت توبیخ شوم. من بارها مشاهده کرده ام مومنینی را که از روی دلسوزی و غیرت دینی به دفاع از اعتقادات و اسلام ورود نموده اند و با خود گفته ام کاش ورود نمی کردند!! بنابراین اگر توان علمی لازم برای اقناع ایشان را دارید طبیعتا مسئولیت خواهید داشت، اما اگر این توان را در خود نمی بینید اساسا وظیفه ای ندارید مگر آنکه از ایشان بخواهید به متخصص این امر مراجعه کنند.   نکته سوم: وظیفه ما در برابر این اشخاص صرفا آگاه سازی است، طبیعتا ما نمی توانیم به اجبار کسی را هدایت کنیم، بنابراین اگر دیدیدم که سخنان و استدلال های ما و توصیه های ما برای رجوع ایشان به متخصص مورد توجه ایشان قرار نمی گیرد و کار دیگری هم از دستمان بر نمی آید دیگر مسئولیتی نداریم، و علاوه بر تلاشی که کرده ایم خود همین احساس ناراحتی از عدم موفقیت نیز به عنوان اجر و پاداش برای ما محسوب می شود. حتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم از هدایت ناپذیری برخی مردم اینقدر خون دل می خورد که خداوند او را دلداری میداد که ای پیامبر(صلی الله علیه و آله) نزدیک است که خودت را از شدت ناراحتی که ایمان نمی آورند بکشی.(1) بنابراین شما صرفا به آن مقدار که وظیه خویش می دانید عمل کنید و  لازم نیست به آب و آتش بزنید، خصوصا اینکه من با مواردی برخورد داشته ام که برخی از این ها اگر ببینند شما خیلی بر هدایت کردنشان حریص هستید بیشتر لج بازی می کنند، و هر چقدر بی اعنایی کنید بهتر خواهند شد.   نکته چهارم: برای تغییر تفکر یک انسان باید دو اصل را مد نظر داشت، یکی تدریج را، و دیگری تردید را. یعنی نباید ما توقع داشته باشیم شخصی که مسلمان نیست یا از اسلام به خاطر شبهاتی برگشته است و اعتقاد دیگری را پذیرفته یک شبه برگردد. همانطور که خروج او تدریجی اتفاق افتاده، بازگشت او هم تدریجی اتفاق خواهد افتاد. و مسئله مهم دیگر این که همانطور که خروج او با تردید آغاز شده، بازگشت او هم با تردید باید آغاز شود. یعنی شما لازم نیست در همان گام اول اثبات کنید که اعتقاداتش اشتباه است و اعتقادات شما درست، بلکه او را در درستی اعتقاداتش به تردید بیندازید و سپس اجازه بدهید کمی فکر کند. سوالاتی را از او بپرسید و بگویید به نظرت اینا چطور توجیه میشوند؟ هرگز در نتیجه گرفتن او عجله به خرج ندهید، اگر احساس کند شما آمده اید او را به اصطلاح هدایت کنید نتیجه عکس خواهد داد. باید ارتباطتان دوستانه باشد، نه از بالا به پایین که احساس کند شما خود را بر حق، و او را بر باطل می دانید. بلکه باید احساس کند با همفکری به دنبال تشخیص مسیر درست هستید.   نکته پنجم: برخی از این اشخاص دچار یک سری مبانی غیر علمی و روانشناختی هستند که شما لازم است به آنها توجه داشته باشید. مثلا اگر کتاب های علمی و پیشرفت های چشمگیر دانشمندان را بخوانند یک نوع احساس برتربینی در آنها ایجاد می شود و به دینداران نگاهی از بالا به پایین خواهند داشت. یعنی شما هر چقدر استدلال عقلی برای ایشان بیاورید آن را جدّی نمی گیرند چون شخصیت شما را جدی نمی گیرند، و در ناخودآگاه خویش، خودشان را انسانی می دانند که چیزهایی می داند که دیگران نمیدانند و با این جهلشان می خواهند او را هدایت کنند!! خصوصا اگر شما اطلاعات کافی در بحث نداشته و با تردید وارد بحث شوید و پاسخ برخی از پرسش های او را ندانید این سکوت و بدون پاسخ ماندن شما بر شدت این نگرش در او می افزاید. یا برخی دچار یک سری مشکلات و رنج هایی در زندگی هستند، یا احساس تنهایی و پوچی می کنند، و مسائل دیگری که از مبانی غیر علمی در اندیشه های این افراد نشأت می گیرد. شما باید به این موانع روانشناختی توجه کنید.   پی نوشت ها: 1. شعراء:3/26.  
موضوع قفل شده است