جمع بندی مشکلات زندگی و لکنت زبان

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مشکلات زندگی و لکنت زبان

باسلام واحترام

من دختر 18 ساله ای هستم که به تازگی بعد از فارغ التحصیلی وارد دانشگاه شده ام و اکنون ترم اول رشته مدیریت بیمه هستم من این رشته را با علاقه انتخاب کردم گرچه با وجود شرایط مالی خانواده ام چاره ای جز ثبت نام در دانشگاه آزاد نداشتم.ولی این اتفاق افتاد من از 5 سالگی به دلیل ترس وشاید باورتان نشه دیدن روح زنمو ام که یک روز بعد از مرگش گذشته بود این اتفاق برایم افتاد و در دبستان مشکلی نداشتم ولی از زمانی که هفتم بودم تا الان که دانشجو هستم برای من این دردیست نا علاج و جاهای زیادی هم رفتم ولی فایده نداشت.بعد از گذشت چند ماه از ورودم به دانشگاه تصمیم گرفتم برای تامین هزینه های تحصیلم کار کنم ازیکی از دوستانم شنیدم که شرکت های بیمه دانشجو جذب می کنند من هم با هزار امید و توکل به خدا جلو رفتم و به وسیله مسئول آنجا استخدام شدم ولی الان که درست وسط امتحانات پایان ترم هستم متوجه شدم که درآمد حاصل از این شرکت بیمه پورسانتی است و نباید انتظار درآمد ماهانه را داشت من احساس پوچی می کنم هم برای ادامه آینده ام در دانشگاه و مشکل گفتاری که دارم هم برای تصمیم درست برای کارم که نمی دونم اگر استعفا بدهم کجا کار پیدا کنم. و بیشتر هم این مشکل گفتاری مرا زجر می دهد از رفتن به بالای سکو ی دانشگاه میترسم از روان خوانی وتمرین خواندن به جز خانواده ودوستانم به جایی زنگ زدن این اولین باریست که در کنار مشکلی که دارم درد دیگه ای هم بهش اضافه شده ممنون میشم کمکم کنید باتشکر

با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد امیـد
سلام شما خانم جوانی هستید که دوست دارید در زندگی و درس پیشرفت کنید و پلّه های موفقیت را پشت سر بگذارید تا به آرزوهای تان برسید. لکنت زبان ناتوانی در بیان روان کلمات یا جملات است. دو نوع کلّیِ لکنت زبان شناخته شده است. در نوع اول که به «لکنت زبان ارگانیک» معروف است، مشکل ناشی از وجود مشکلاتی در سلول های مربوط به گفتار در مغز می باشد. این نوع از لکنت زبان با دارو قابل درمان می باشد. نوع دوم لکنت زبان، ناشی از ترس و اضطراب است. در این نوع لکنت زبان، فرد در تنهایی یا با کسانی که راحت است، بدون لکنت یا با لکنت اندکی حرف می زند. اما وقتی در جمعی حضور دارد و احساس می کند که مورد ارزیابیِ منفیِ دیگران قرار می گیرد، لکنت زبانش بروز می کند یا تشدید می شود. هنگام که لکنت زبان بروز می کند، فرد در صحبت کردن احساس ناتوانی می نماید. ان افراد به خاطر ترس از صحبت کردن در جمع و ارزیابیِ منفیِ دیگران، ساعت ها در تنهایی می مانند. این مسأله باعث پیچده تر شدنِ اوضاع می شود و ممکن است در دراز مدت باعث ابتلای فرد به افسردگی شود. افراد دارای لکنت زبان، اگر درمان نشوند، اعتماد به نفس شان کاهش می یابد و همین کاهش اعتماد به نفس و خجالت از ارزیابیِ منفی، باعث افزایش لکنت زبان در آنها می گردد. لکنت زبان شما ناشی از اضطراب شماست. طبق تعریف دکتر نصرت الله پورافکاری از اضطراب در فرهنگ اصطلاحات روانپزشکی و روانشناسی، «اضطراب، احساسی بسیار ناخوشایند است که با یک یا چند احساس جسمی  _ همچون تپش قلب وعرق کردن _ همراه می گردد». اضطرابْ ترسی مبهم از خطری نامشخص است. افرادی که اضطراب دارند، احساس خود را با کلماتی مانند:«استرس دارم، دلواپسم، دلشوره دارم» نشان می دهند. اگر بتوانید اضطرابتان را درمان کنید، می توانید لکنت زبان تان را نیز از بین ببرید. آن چه در ادامه این متن خواهم گفت، بر اساس رویکرد شناختی است که از معتبرترین رویکردهای روانشناسی در دنیا به شمار می رود و پژوهش های بسیاری کارایی آن را در درمان مشکلات روانشناختی _ و از آن جمله اضطراب_ نشان داده اند. به عنوان یک مقدمه باید بگویم: فرض کنید در اتاق نشسته اید و مشغول تماشای تلویزیون هستید. برادر (یا دوستتان) در حال ردّشدن از کنار شما، پایش را روی پای شما می گذارد. اگر در یک لحظه فکرکنید که او عمدا پای مرا لگد کرد، چه احساسی به شما دست می دهد؟ چه واکنشی نشان می دهید؟ طبیعی است که اگر فکرکنید او پای شما را عمدا لگد کرد، به احتمال زیاد عصبانی می شوید (احساس) و سر او داد می کشید (رفتار). اما اگر این فکر به ذهن تان خطور کند که او عمدا پای مرا لگد نکرد، چه احساسی به شما دست می دهد و چه واکنشی نشان می دهید؟ در این صورت احتمالا عصبانی نمی شوید و آرامش خود را حفظ می کنید (احساس) و توجهی نشان نمی دهید و به تلویزیون نگاه کردن ادامه می دهید (رفتار). به راحتی از این مثال می توان فهمید که اتفاقات و حوادث به تنهایی احساسات را تولید نمی کنند؛ بلکه افکار انسانْ نقش اساسی در تعیین احساس و رفتار او دارند. پس «صحبت بالای سکّوی کلاس دانشگاه» به تنهایی باعث بروز اضطراب در شما نمی شود؛ بلکه این افکار شماست که احساس اضطراب و پس از آنْ لکنت زبان را در شما به وجود می آورند.  با خود فکرکنید و به این سؤالات در همین جا پاسخ دهید: - اولا چه مواقعی دچار اضطراب می شوید؟  - مواقعی که دچار اضطراب می شوید، چه افکاری به ذهن تان خطور می کنند؟ برای پاسخ به دو سؤال بالا، آخرین باری که دچار اضطراب شُدید را با ذکر موقعیت و افکارتان تعریف کنید.  
ببینید من در زندگیم همه ی کارهامو خودم انجام میدم سعی می کنم بر همه چیز غلبه کنم و شکستش بدهم ولی در تماس تلفنی و کنفرانس مشکل دارم یادمه اولین باری که در دانشگاه به زور استاد مجبور به ارائه شدم دستام یخ کرده بود تپش گرفته بودم انگار یه سنگ 20 تنی روم گذاشته بودند انقدر ولوم صدام پایین بود که ادامه کنفرانسم را ندادم. در همین مورد هم به روانپزشک مراجعه کردم دارو داده و فایده ای نداشته .
ولی در تماس تلفنی و کنفرانس مشکل دارم یادمه اولین باری که در دانشگاه به زور استاد مجبور به ارائه شدم دستام یخ کرده بود تپش گرفته بودم انگار یه سنگ 20 تنی روم گذاشته بودند انقدر ولوم صدام پایین بود که ادامه کنفرانسم را ندادم.
لطفا به این سؤال نیز پاسخ دهید: - وقتی  مجبور به ارائه شُدید، چه افکاری به ذهن تان خطور کرد؟ نکته: آن چه خواهم گفت، بر اساسِ یکی از معتبرترین رویکردهای روانشناسی است. در درمان طبق این رویکرد، باید فرد مراجعه کننده در روند درمانْ فعالانه شرکت کند. من می توانم حدس هایی از خودم در مورد افکارتان در هنگام ارائه اجباری مطرح نمایم؛ اما می خواهم خودتان افکارتان را بگویید تا با توجه به صحبت های خودتان پاسخ دهم. 
ببینید وقتی بالای سکو ایستاده بودم کس دیگری در آنسوی کلاس مشغول رو خوانی از مقاله اش بود و بعد از نوبت من شد من زمانی که ایستاده بودم به کسی که داشت میخواند نگاه میکردم در خودم می گفتم که چقدر خوب میخونه بدون هیچ مشکلی و من نمی تونم یا نگاه پسرا و ادعا و لبخند ها وتیکه انداختن ها خیلی اذیتم میکرد همش با خودم می گفتم همه چیز را رها کنم و از کلاس بیرون بروم کی میشه من ارائه بدم تموم بشه یا این مرحله عذاب آورو رد کنم اگر یه وقت در صحبت کردن صدام بلرزه. فکرم جای دیگه بره سست بشم و مشکلم بروز پیدا کنه چی میشه دیگران چه تصوری از من دارند و این افکار منفی تو رو خدا کمکم کنید من با این مشکل چجوری کنار چجوری کنار بیام باور کنید رازو نیاز میکنم قرآن ونماز میخونم زیارت هارو میخونم ولی خودمم ناامید شدم 
ببینید وقتی بالای سکو ایستاده بودم کس دیگری در آنسوی کلاس مشغول رو خوانی از مقاله اش بود و بعد از نوبت من شد من زمانی که ایستاده بودم به کسی که داشت میخواند نگاه میکردم در خودم می گفتم که چقدر خوب میخونه بدون هیچ مشکلی و من نمی تونم یا نگاه پسرا و ادعا و لبخند ها وتیکه انداختن ها خیلی اذیتم میکرد همش با خودم می گفتم همه چیز را رها کنم و از کلاس بیرون بروم کی میشه من ارائه بدم تموم بشه یا این مرحله عذاب آورو رد کنم اگر یه وقت در صحبت کردن صدام بلرزه. فکرم جای دیگه بره سست بشم و مشکلم بروز پیدا کنه چی میشه دیگران چه تصوری از من دارند و این افکار منفی تو رو خدا کمکم کنید من با این مشکل چجوری کنار چجوری کنار بیام باور کنید رازو نیاز میکنم قرآن ونماز میخونم زیارت هارو میخونم ولی خودمم ناامید شدم 
ببینید. همان گونه که گفتم، لکنت زبان شما ناشی از اضطراب شماست. اضطراب یک احساس ناخوشایند است که ریشه در افکارِ فرد دارد. وقتی به ذهن فرد، افکار ناخوشایند و منفی خطور می کند، احساس اضطراب به دنبال آن در فرد به وجود می آید. شما ابتدا با خود فکر می کردید:«اگر یه وقت در صحبت کردن صدام بلرزه، پسرها به من می خندند و بعدا تیکه می اندازند». این یک فکر منفی و ناخوشایند است. منظور از این حرف که «این یک فکر منفی است» این است که این فکر، باعث ایجاد احساسات منفی در شما می شود. پس از این احساس اضطراب، شما چه واکنشی نشان دادید؟ پس از اینکه احساس اضطراب به شما دست داد، دستان تان یخ کرد؛ تپش قلبتان زیاد شد. صدایتان گرفته شد؛ آن قدر احساسِ بدی داشتید که کنفرانس را ادامه ندادید. نمودارِ این فرایند به صورت زیر است: موقعیت ========»افکار =========» احساسات =========» رفتار موقعیت: اجبار استادتان به ارائه کنفرانس و رفتن بالای سکّو و نگاه پسرها» افکار: اگر یه وقت در صحبت کردن صدام بلرزه، پسرها به من می خندند و بعدا تیکه می اندازند احساسات: احساس اضطراب، یخ کردن دستان، افزایش تپش قلب رفتار: گرفتگیِ صدا و قطع کنفرانس شما تصور می کنید که این موقعیتِ «اجبار استادتان به ارائه کنفرانس و رفتن بالای سکّو و نگاه پسرها» بود که باعث این احساس ناخوشایند و در نهایت قطع کنفرانس شد؛ اما در حقیقت این افکارتان بود که این احساساتِ منفی و در پیِ آن قطع کنفرانس را ایجاد کرد. شما بیشتر به احساس اضطرابتان توجه دارید و به افکاری که در پسِ این احساس قرار دارند، توجه زیادی نمی کنید. اگر این افکار را تغییر دهید، به تبعِ آن، احساسات و رفتارتان نیز تغییر می یابند. واقعیت این است که همه افکار ما انسان ها درست نمی باشند. بیشترِ افکار منفی که باعث ایجادِ احساس ناخوشایند می شوند، غیرواقع بینانه، مخدوش، مبالغه آمیز و ناشی از «خطای شناختی» می باشند. خطاهای شناختی الگوهای تفکر اغراق شده ای هستند که احساسات و عواطف منفی و ناخوشایند را به دنبال دارند و باعث می شوند فرد نسبت به خود، دنیا (دیگران) و آینده نگرشی منفی داشته باشد.   روانشناسان تعدادی خطای شناختی شناسایی کرده اند که من به خطاهای مرتبط با مشکلتان اشاره می کنم: 1- تفکر همه یا هیچ: این خطای شناختی باعث می شود فرد همه چیز را سیاه و سفید ببیند. هر چیزی که کامل نباشد، یک شکستِ تمام عیار است. همین که شما با خودتان فکر می کردید که «اگر در کنفرانس تان اشتباهی مرتکب بشوم(مثلا صدایم بلرزد)، دچار شکست می شوم»، یک خطای شناختی از نوع «تفکّر همه یا هیچ» است. شما برای کنفرانسی که در بخشی از آنْ صدا بلرزد، ارزشی قائل نیستید و ارزشش را معادل صفر در نظر می گیرید برای کنفرانسی که در همه بخش هایش صدایتان بدون لرزش باشد، تمام ارزش را قائل هستید. در صورتی که کدام دانشجویی می تواند ادعا کند که در هیچ کنفرانسی صدایش نلرزیده است؟ رئیس جمهور آمریکا توجیه فرمانش برای ترور سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی دچار لرزش صدا می شود؛ دانشجو که جای خود دارد. رو متن زیر کلیک کنید تا پس از انتقال به آدرس مورد نظر، فیلم سخنرانی رئیس جمهور آمریکا با صدای لرزان را ببینید: ویدیو/ صدای لرزان ترامپ هنگام توجیه فرمانش برای ترور سردار سلیمانی   اگر برای کنفرانس با لرزش صدا هم ارزشی قائل شوید و آن را بی ارزش ندانید و به اصطلاح «سیاه و سفید» نگاه نکنید، کم کم لکنت زبان تان کاهش پیدا می کند. 2- پیش گویی: این خطا وقتی پیش می آید که فرد پیش گویی می کند که اوضاع در آینده بر خلافِ میلش در جریان خواهد بود. شما پیش بینی می کردید که «وقتی صدایم بلرزد، پسرها به من می خندند و بعدا تیکه می اندازند». آیا واقعا همیشه پسرهای دانشجو این طور رفتار می کنند؟ شما از اضطراب زیاد، کنفرانس را ناتمام رهاکردید و نشستید. آیا پسرهای دانشجو به خاطر این مسأله خندیدند و به شما تیکه انداختند؟
خیلی از راهنمایی تون ممنونم و واقعا تاثیر بسیار زیادی داشت مخصوصا اصطلاح سیاه وسفید و پیش گویی تنها شانسی که من آوردم این بود که به علت صدای پایینم کسی زیاد متوجه لکنتم نشد چون بیشتر سرم پایین بود اگرم سرم رو بالا می گرفتم فقط یکی دوبار بود بعد از قطع کنفرانس و از کلاس بیرون رفتم و هیچ توجهی به حرف های پسرها یا همکلاسی های خودم نداشتم من فقط میترسم اگر روزی مشکلم بروز پیدا کنه اونا یه جور دیگه ای به من نگاه کنند از حرفایی که میزنند واهمه ای ندارم فقط نگاه و طرز فکرشون چون هیچ کسی حتی خانواده ام  نمی تونه بفهمه که من در طول تمام این سال ها چه رنجی رو باخودم حمل کردم هروقتم که بهتر میشدم یه اتفاقاتی همه چیو به هم میریخت شما درست میگید من باید از بروز افکار منفی جلوگیری کنم ولی چطور می تونم خودم رو در زمان ارائه آروم کنم مخصوصا اون اولش .
 چطور می تونم خودم رو در زمان ارائه آروم کنم مخصوصا اون اولش .
  شما نمی توانید از بروز افکار منفی جلوگیری کنید. زیرا این افکار به صورت خودکار به ذهن می آیند. اما می توانید با آنها چالش ذهنی داشته باشید و آنها را زیر سؤال ببرید و به این صورت سعی کنید افکار واقع بینانه تری را جایگزین افکار منفی نمایید. برای این منظور، کارهای زیر را انجام دهید: وقتی افکار منفی به ذهن خطور می کنند، با درصد زیادی مطمئن هستیم که آنها درست هستند و خیلی کم احتمال می دهیم که اشتباه باشند. اگر به این افکارِ منفی معتقد نباشیم، نمی توانند روی احساسِ ما تأثیر بگذارند. اما این افکار منفیِ خودآیند تا حدِ زیادی غیرواقع بینانه هستند. وقتی آنها را یادداشت می کنید، اشتباه بودنِ شان راحت تر مشخص می شود. پس از شناساییِ افکار منفی که باعث اضطراب می شوند، اولین قدم برای تغییر این وضعیت، چالش با این افکار و زیر سؤال بردن آنها و جایگزینیِ افکار واقع بینانه تر به جای آنها است. برای این کار، از یک سری سؤال ها استفاده کنید: - چه شواهدی در تأیید یا ردّ این فکر وجود دارد؟ از خود بپرسید:«چه دلیلی برای درستیِ این فکر دارم؟». فکر کنید چه دلیلی برای این فکر که «اگر اشتباه کنم، دیگران مرا مسخره می کنند» وجود دارد. آیا تاحالا کسی شما را به خاطر اشتباه در حرف زدن، مسخره کرده است؟ واقعیت این است که به ندرت کسیْ دیگری را به خاطر اشتباه در حرف زدن مسخره می کند. اگر هم فردیْ دیگری را به خاطر اشتباه در صحبت کردن مسخره کند، افراد زیادی با او مخالفت می کنند و کارش را زشت توصیف می نمایند. - آیا می توانم به این موقعیت به صورت دیگری نگاه کنم؟ اگر به همین موقعیت سخنرانی در کلاس کمی دقت کنید، می توانید به گونه ای دیگر آن را را در نظر بگیرید. شما در کلاسِ درس مطالبی را ارائه می دهید. با این کار، می توانید مهارت سخنرانی را یادبگیرید. در یک کلاس درس چند نفر حضور دارند؟ مثلا پنجاه نفر. اگر در این کلاس سخنرانی کنید و موضوعی را ارائه دهید، اگر فرضاً اشتباهی مرتکب شوید، نهایتاً پنجاه نفر به شما می خندند که قبلا گفتم همه افراد این گونه برخورد نمی کنند. اما همین کلاس درس، محیطی برای یادگیریِ مهارت سخنرانی است. شما با تمرین در این کلاس ها می توانید به خوبی مهارت سخنرانی و سخنوری را بیاموزید و در آینده در کنفرانس های بزرگ مطالب علمی ارائه دهید. وقتی در این کلاس های کوچک مطالبی ارائه می دهید، اشتباهات و نواقص و نقاط قوّتِ سخنرانیِ تان را کشف می کنید و سعی می نمایید نقاط ضعف را اصلاح نمایید و تقاط قوّت را افزایش دهید. اگر این نگرش را به ارائه های کلاس پیدا کنید و در خود تقویت نمایید، اضطرابتان در سخنرانی و حرف زدن در جمع کاهش می یابد و به تدریج از بین می رود. - اگر دوستم در همین موقعیت بود، به او چه می گفتم؟ اغلب ما در مقایسه با دیگران به خود سخت گیری می کنیم و معیارهای سخت گیرانه ای برای ارزیابیِ خود داریم. وقتی اشتباهی مرتکب می شویم، ممکن است با خود بگوییم:«چقدر بی عرضه ام!». اما اگر دوستمان مرتکب همین اشتباه شود، اهمیت آن را کم جلوه می دهیم و از او حمایت عاطفی می کنیم. چرا این معیارهای دوگانه را داریم؟  این خودگویی هایِ منفی کمکی به ما نمی کند. پس وقتی فکری منفی به ذهن تان خطور کرد، از خود بپرسید:« اگر دوستم در این موقعیت بود، به او چه می گفتم؟». - اگر دوستم مرا در این موقعیت ببیند، به من چه می گوید؟ گاهی برای بررسی اعتبار افکارمان خوب است از دیگران کمک بخواهیم و از آنها در مورد درستی یا نادرستیِ فکرمان سؤال بپرسیم. مثلا از دوستی که به او اعتماد دارید و با او راحت هستید، بپرسید:«من فکر می کنم: اگر جلوی دیگران به اشتباه کلمه ای را تلفظ کنم، دیگران مرا مسخره می کنند. آیا به نظر تو این فکر درست است؟». هنگامی که با چهار سؤال بالا، افکار منفیِ خود درباره صحبت کردن در جمع را زیر سؤال بُردید، سعی کنید پاسخِ مناسب برای فکر منفیِ خود پیدا نمایید. مثلا به این فکرمی رسید که «من وقتی در جلوی دیگران صحبت می کنم، اشتباه نمی کنم؛ اگر هم اشتباه کنم، آن را تصحیح می کنم و به صحبتِ خود ادامه می دهم و کسی مرا به خاطر اشتباهِ ناخواسته مسخره نمی کند». این فکرِ جایگزین را روی کاغذ بنویسید و در جایی که بتوانید به راحتی ببینید نصب کنید. هر روز چندین بار و زمان هایی که لازم است با دیگران صحبت کنید و تعامل داشته باشید، به این برگه کاغذ نگاه کنید و جمله نوشته شده را با خود تکرار کنید. بعد از مدتی، این جمله که فکر واقه بینانه تری است، جزو باورهای شما می شود و دیگر اضطرابی از صحبت و سخنرانی در جمع پیدا نمی کنید. ممکن است در ابتدا استفاده از این روش ها برای زیرسؤال بردنِ افکار منفی برای تان کمی سخت باشد. این کار نیاز به تمرین دارد؛ اما پژوهش های روانشناختی اثربخشیِ این روش را نشان داده است.
جمع بندی پرسش: من دختر هجده ساله ای هستم که به تازگی وارد دانشگاه شده ام و اکنون در حال گذراندن ترم اول رشته مدیریت بیمه هستم. از زمانی که کلاس هفتم بودم تا الان از لکنت زبان رنج می برم. از رفتن بالای سکّوی کلاسِ دانشگاه و ارائه درس می ترسم. از خواندن متن در حضور دیگران می ترسم؛ مگر اینکه جلوی دوستانم یا خانواده ام باشم. اولین بار که استاد مرا مجبورکرد درسی را ارئه دهم، دست هایم یخ کرده بود؛ تپش قلب گرفته بودم؛ آن قدر تُنِ صدایم پایین بود که ارائه درس را ادامه ندادم. قبل از ارائه درس، بالای سکّو ایستاده بودم و به فردی که مشغول روخوانیِ مقاله اش بود نگاه می کردم. با خودم می گفتم:«او چقدر خوب می خواند». به این فکر می کردم که اگر دچار لکنت زبان شوم یا صدایم بلرزد، پسرها به من می خندند و مرا مسخره می کنند. می خواستم همه چیز را رها کنم و از کلاس بیرون بروم. شما را به خدا به من کمک کنید و بگویید چگونه این مشکل را برطرف کنم.     پاسخ: شما خانم جوانی هستید که دوست دارید در زندگی و درس پیشرفت کنید و پلّه های موفقیت را پشت سر بگذارید تا به آرزوهای تان برسید. لکنت زبان ناتوانی در بیان روان کلمات یا جملات است. دو نوع کلّیِ لکنت زبان شناخته شده است. در نوع اول که به «لکنت زبان ارگانیک» معروف است، مشکل ناشی از وجود مشکلاتی در سلول های مربوط به گفتار در مغز می باشد. این نوع از لکنت زبان با دارو قابل درمان می باشد. نوع دوم لکنت زبان، ناشی از ترس و اضطراب است. در این نوع لکنت زبان، فرد در تنهایی یا با کسانی که راحت است، بدون لکنت یا با لکنت اندکی حرف می زند. اما وقتی در جمعی حضور دارد و احساس می کند که مورد ارزیابیِ منفیِ دیگران قرار می گیرد، لکنت زبانش بروز می کند یا تشدید می شود. هنگامی که لکنت زبان بروز می کند، فرد در صحبت کردن احساس ناتوانی می نماید. این افراد به خاطر ترس از صحبت کردن در جمع و ارزیابیِ منفیِ دیگران، ساعت ها در تنهایی می مانند. این مسأله باعث پیچده تر شدنِ اوضاع می شود و ممکن است در دراز مدت باعث ابتلای فرد به افسردگی شود. افراد دارای لکنت زبان، اگر درمان نشوند، اعتماد به نفس شان کاهش می یابد و همین کاهش اعتماد به نفس و خجالت از ارزیابیِ منفی، باعث افزایش لکنت زبان در آنها می گردد.   لکنت زبان شما ناشی از اضطراب شماست. اضطراب، احساسی بسیار ناخوشایند است که با یک یا چند احساس جسمی  _ همچون تپش قلب و عرق کردن _ همراه می گردد. اضطرابْ ترسی مبهم از خطری نامشخص است. افرادی که اضطراب دارند، احساس خود را با کلماتی مانند:«استرس دارم، دلواپسم، دلشوره دارم» نشان می دهند. اگر بتوانید اضطرابتان را درمان کنید، می توانید لکنت زبان تان را نیز از بین ببرید.  آن چه در ادامه این متن خواهم گفت، بر اساس رویکرد شناختی است که از معتبرترین رویکردهای روانشناسی در دنیا به شمار می رود و پژوهش های بسیاری کارایی آن را در درمان مشکلات روانشناختی _ و از آن جمله اضطراب_ نشان داده اند. به عنوان یک مقدمه باید بگویم:   فرض کنید در اتاق نشسته اید و مشغول تماشای تلویزیون هستید. برادر (یا دوستتان) در حال ردّشدن از کنار شما، پایش را روی پای شما می گذارد. اگر در یک لحظه فکرکنید که او عمدا پای مرا لگد کرد، چه احساسی به شما دست می دهد؟ چه واکنشی نشان می دهید؟ طبیعی است که اگر فکرکنید او پای شما را عمدا لگد کرد، به احتمال زیاد عصبانی می شوید (احساس) و سر او داد می کشید (رفتار). اما اگر این فکر به ذهن تان خطور کند که او عمدا پای مرا لگد نکرد، چه احساسی به شما دست می دهد و چه واکنشی نشان می دهید؟ در این صورت احتمالا عصبانی نمی شوید و آرامش خود را حفظ می کنید (احساس) و توجهی نشان نمی دهید و به تلویزیون نگاه کردن ادامه می دهید (رفتار).   به راحتی از این مثال می توان فهمید که اتفاقات و حوادث به تنهایی احساسات را تولید نمی کنند؛ بلکه افکار انسانْ نقش اساسی در تعیین احساس و رفتار او دارند. پس «اجبار استاد و صحبت بالای سکّوی کلاس دانشگاه» به تنهایی باعث بروز اضطراب در شما نمی شود؛ بلکه این افکار شماست که احساس اضطراب و پس از آنْ لکنت زبان را در شما به وجود می آورند.  شما ابتدا با خود فکر می کردید:«اگر دچار لکنت زبان شوم یا صدایم بلرزد، پسرها به من می خندند و مرا مسخره می کنند». اینْ یک فکر منفی و ناخوشایند است. منظور از این حرف که «یک فکر منفی است» آن است که این فکر، باعث ایجاد احساسات منفی در شما می شود. پس از این احساس اضطراب، شما چه واکنشی نشان دادید؟ پس از اینکه احساس اضطراب به شما دست داد، دستان تان یخ کرد؛ تپش قلبتان زیاد شد؛ صدایتان گرفته شد؛ آن قدر احساسِ بدی داشتید که ارائه درس را ادامه ندادید. نمودارِ این فرایند به صورت زیر است:   موقعیت ========»افکار =========» احساسات =========» رفتار موقعیت: اجبار استادتان به ارائه درس و رفتن بالای سکّو و نگاه پسرها افکار: اگر دچار لکنت زبان شوم یا صدایم بلرزد، پسرها به من می خندند و مرا مسخره می کنند احساسات: احساس اضطراب، یخ کردن دستان، افزایش تپش قلب رفتار: گرفتگیِ صدا و قطع ارائه درس   شما تصور می کنید که موقعیتِ «اجبار استادتان به ارائه درس و رفتن بالای سکّو و نگاه پسرها» بود که باعث این احساس ناخوشایند و در نهایت قطع کنفرانس شد؛ اما در حقیقت این افکارتان بود که این احساساتِ منفی و در پیِ آن قطع ارائه درس را ایجاد کرد. شما بیشتر به احساس اضطرابتان توجه دارید و به افکاری که در پسِ این احساس قرار دارند، توجه زیادی نمی کنید. اگر این افکار را تغییر دهید، به تبعِ آن، احساسات و رفتارتان نیز تغییر می یابند. واقعیت این است که همه افکار ما انسان ها درست نمی باشند. بیشترِ افکار منفی که باعث ایجادِ احساس ناخوشایند می شوند، غیرواقع بینانه، مخدوش، مبالغه آمیز و ناشی از «خطای شناختی» می باشند. خطاهای شناختیْ الگوهای تفکرِ اغراق شده ای هستند که احساسات و عواطف منفی و ناخوشایند را به دنبال دارند و باعث می شوند فرد نسبت به خود، دنیا (دیگران) و آینده نگرشی منفی داشته باشد.   روانشناسان تعدادی خطای شناختی شناسایی کرده اند که من به خطاهای مرتبط با مشکلتان اشاره می کنم:   1- تفکر همه یا هیچ: این خطای شناختی باعث می شود فرد همه چیز را سیاه و سفید ببیند. هر چیزی که کامل نباشد، یک شکستِ تمام عیار است. همین که شما با خودتان فکر می کردید که «اگر در ارائه درس اشتباهی مرتکب بشوم(مثلا صدایم بلرزد)، دچار شکست می شوم»، یک خطای شناختی از نوع «تفکّر همه یا هیچ» است. شما برای ارائه ای که در بخشی از آنْ صدا بلرزد، ارزشی قائل نیستید و ارزشش را معادل صفر در نظر می گیرید و برای کنفرانسی که در همه بخش هایش صدایتان بدون لرزش باشد، تمام ارزش را قائل هستید. در صورتی که کدام دانشجویی می تواند ادعا کند که در هیچ کنفرانسی صدایش نلرزیده است؟ اگر برای ارائه ای با لرزش صدا هم ارزشی قائل شوید و آن را بی ارزش ندانید و به اصطلاح «سیاه و سفید» نگاه نکنید، کم کم لکنت زبان تان کاهش پیدا می کند.   2- پیش گویی: این خطا وقتی پیش می آید که فرد پیش گویی می کند که اوضاع در آینده بر خلافِ میلش در جریان خواهد بود. شما پیش بینی می کردید که «اگر دچار لکنت زبان شوم یا صدایم بلرزد، پسرها به من می خندند و مرا مسخره می کنند». آیا واقعا همیشه پسرهای دانشجو این طور رفتار می کنند؟ شما از اضطراب زیاد، ارائه درس را ناتمام رهاکردید و نشستید. آیا پسرهای دانشجو به خاطر این مسأله خندیدند و شما را مسخره کردند؟   شما نمی توانید از بروز افکار منفی جلوگیری کنید. زیرا این افکار به صورت خودکار به ذهن می آیند. اما می توانید با آنها چالش ذهنی داشته باشید و آنها را زیر سؤال ببرید و به این صورت سعی کنید افکار واقع بینانه تری را جایگزین افکار منفی نمایید. برای این منظور، کارهای زیر را انجام دهید: وقتی افکار منفی به ذهن خطور می کنند، با درصد زیادی مطمئن هستید که آنها درست هستند و خیلی کم احتمال می دهید که اشتباه باشند. اگر به این افکارِ منفی معتقد نباشید، نمی توانند روی احساسِ تان تأثیر بگذارند. اما این افکار منفیِ خودآیند تا حدِ زیادی غیرواقع بینانه هستند. وقتی آنها را یادداشت می کنید، اشتباه بودنِ شان راحت تر مشخص می شود. پس از شناساییِ افکار منفی که باعث اضطراب می شوند، اولین قدم برای تغییر این وضعیت، چالش با این افکار و زیر سؤال بردن آنها و جایگزینیِ افکار واقع بینانه تر به جای آنها است. برای این کار از یک سری سؤال ها استفاده کنید:   - چه شواهدی در تأیید یا ردّ این فکر وجود دارد؟ از خود بپرسید:«چه دلیلی برای درستیِ این فکر دارم؟». فکر کنید چه دلیلی برای این فکر که «اگر اشتباه کنم، دیگران مرا مسخره می کنند» وجود دارد. آیا تا حالا کسی شما را به خاطر اشتباه در حرف زدن، مسخره کرده است؟ واقعیت این است که به ندرت کسیْ دیگری را به خاطر اشتباه در حرف زدن مسخره می کند. اگر هم فردیْ دیگری را به خاطر اشتباه در صحبت کردن مسخره کند، افراد زیادی با او مخالفت می کنند و کارش را زشت توصیف می نمایند.   - آیا می توانم به این موقعیت به صورت دیگری نگاه کنم؟ اگر به همین موقعیت سخنرانی در کلاس کمی دقت کنید، می توانید به گونه ای دیگر آن را در نظر بگیرید. شما در کلاسِ درس مطالبی را ارائه می دهید. با این کار، می توانید مهارت سخنرانی را یادبگیرید. در یک کلاس درس چند نفر حضور دارند؟ مثلا پنجاه نفر. اگر در این کلاس سخنرانی کنید و موضوعی را ارائه دهید و فرض کنیم اشتباهی مرتکب شوید، نهایتاً پنجاه نفر به شما می خندند که قبلا گفتم همه افراد این گونه برخورد نمی کنند. اما همین کلاس درس، محیطی برای یادگیریِ مهارت سخنرانی است. شما با تمرین در این کلاس ها می توانید به خوبی مهارت سخنرانی و سخنوری را بیاموزید و در آینده در کنفرانس های بزرگ مطالب علمی ارائه دهید. وقتی در این کلاس های کوچک مطالبی ارائه می دهید، اشتباهات، نواقص و نقاط قوّتِ سخنرانیِ تان را کشف می کنید و سعی می نمایید نقاط ضعف را اصلاح نمایید و نقاط قوّت را افزایش دهید. اگر این نگرش را به ارائه های کلاس پیدا کنید و در خود تقویت نمایید، اضطرابتان در سخنرانی و حرف زدن در جمع کاهش می یابد و به تدریج از بین می رود.    - اگر دوستم در همین موقعیت بود، به او چه می گفتم؟ اغلب ما در مقایسه با دیگران به خود سخت گیری می کنیم و معیارهای سخت گیرانه ای برای ارزیابیِ خود داریم. وقتی اشتباهی مرتکب می شویم، ممکن است با خود بگوییم:«چقدر بی عرضه ام!». اما اگر دوستمان مرتکب همان اشتباه شود، اهمیت آن را کم جلوه می دهیم و از او حمایت عاطفی می کنیم. چرا این معیارهای دوگانه را داریم؟ این خودگویی هایِ منفی کمکی به ما نمی کند. پس وقتی فکری منفی به ذهن تان خطور کرد، از خود بپرسید:« اگر دوستم در این موقعیت بود، به او چه می گفتم؟».   - اگر دوستم مرا در این موقعیت ببیند، به من چه می گوید؟ گاهی برای بررسی اعتبار افکارمان، خوب است از دیگران کمک بخواهیم و از آنها در مورد درستی یا نادرستیِ فکرمان سؤال بپرسیم. مثلا از دوستی که به او اعتماد دارید و با او راحت هستید، بپرسید:«من فکر می کنم: اگر جلوی دیگران به اشتباه کلمه ای را تلفظ کنم، دیگران مرا مسخره می کنند. آیا به نظر تو این فکر درست است؟».    هنگامی که با چهار سؤال بالا، افکار منفیِ خود درباره صحبت کردن در جمع را زیر سؤال بُردید، سعی کنید پاسخِ مناسب برای فکر منفیِ خود پیدا نمایید. مثلا ممکن است به این فکر برسید که «من وقتی در جلوی دیگران صحبت می کنم، اشتباه نمی کنم؛ اگر هم اشتباه کنم، آن را تصحیح می کنم و به صحبتِ خود ادامه می دهم و کسی مرا به خاطر اشتباهِ ناخواسته مسخره نمی کند». این فکرِ جایگزین را روی کاغذ بنویسید و در جایی که بتوانید به راحتی ببینید نصب کنید. هر روز چندین بار و زمان هایی که لازم است با دیگران صحبت کنید و تعامل داشته باشید، به این برگه کاغذ نگاه کنید و جمله نوشته شده را با خود تکرار کنید. بعد از مدتی، این جمله که فکر واقع بینانه تری است، جزو باورهای شما می شود و دیگر اضطرابی از صحبت و سخنرانی در جمع پیدا نمی کنید. ممکن است در ابتدا استفاده از این روش ها برای زیرسؤال بردنِ افکار منفی برای تان کمی سخت باشد. این کار نیاز به تمرین دارد؛ اما پژوهش های روانشناختی اثربخشیِ این روش را نشان داده است.    
موضوع قفل شده است