جمع بندی مشکلات زندگی و لکنت زبان
تبهای اولیه
باسلام واحترام
من دختر 18 ساله ای هستم که به تازگی بعد از فارغ التحصیلی وارد دانشگاه شده ام و اکنون ترم اول رشته مدیریت بیمه هستم من این رشته را با علاقه انتخاب کردم گرچه با وجود شرایط مالی خانواده ام چاره ای جز ثبت نام در دانشگاه آزاد نداشتم.ولی این اتفاق افتاد من از 5 سالگی به دلیل ترس وشاید باورتان نشه دیدن روح زنمو ام که یک روز بعد از مرگش گذشته بود این اتفاق برایم افتاد و در دبستان مشکلی نداشتم ولی از زمانی که هفتم بودم تا الان که دانشجو هستم برای من این دردیست نا علاج و جاهای زیادی هم رفتم ولی فایده نداشت.بعد از گذشت چند ماه از ورودم به دانشگاه تصمیم گرفتم برای تامین هزینه های تحصیلم کار کنم ازیکی از دوستانم شنیدم که شرکت های بیمه دانشجو جذب می کنند من هم با هزار امید و توکل به خدا جلو رفتم و به وسیله مسئول آنجا استخدام شدم ولی الان که درست وسط امتحانات پایان ترم هستم متوجه شدم که درآمد حاصل از این شرکت بیمه پورسانتی است و نباید انتظار درآمد ماهانه را داشت من احساس پوچی می کنم هم برای ادامه آینده ام در دانشگاه و مشکل گفتاری که دارم هم برای تصمیم درست برای کارم که نمی دونم اگر استعفا بدهم کجا کار پیدا کنم. و بیشتر هم این مشکل گفتاری مرا زجر می دهد از رفتن به بالای سکو ی دانشگاه میترسم از روان خوانی وتمرین خواندن به جز خانواده ودوستانم به جایی زنگ زدن این اولین باریست که در کنار مشکلی که دارم درد دیگه ای هم بهش اضافه شده ممنون میشم کمکم کنید باتشکر
ولی در تماس تلفنی و کنفرانس مشکل دارم یادمه اولین باری که در دانشگاه به زور استاد مجبور به ارائه شدم دستام یخ کرده بود تپش گرفته بودم انگار یه سنگ 20 تنی روم گذاشته بودند انقدر ولوم صدام پایین بود که ادامه کنفرانسم را ندادم.لطفا به این سؤال نیز پاسخ دهید: - وقتی مجبور به ارائه شُدید، چه افکاری به ذهن تان خطور کرد؟ نکته: آن چه خواهم گفت، بر اساسِ یکی از معتبرترین رویکردهای روانشناسی است. در درمان طبق این رویکرد، باید فرد مراجعه کننده در روند درمانْ فعالانه شرکت کند. من می توانم حدس هایی از خودم در مورد افکارتان در هنگام ارائه اجباری مطرح نمایم؛ اما می خواهم خودتان افکارتان را بگویید تا با توجه به صحبت های خودتان پاسخ دهم.
چطور می تونم خودم رو در زمان ارائه آروم کنم مخصوصا اون اولش .شما نمی توانید از بروز افکار منفی جلوگیری کنید. زیرا این افکار به صورت خودکار به ذهن می آیند. اما می توانید با آنها چالش ذهنی داشته باشید و آنها را زیر سؤال ببرید و به این صورت سعی کنید افکار واقع بینانه تری را جایگزین افکار منفی نمایید. برای این منظور، کارهای زیر را انجام دهید: وقتی افکار منفی به ذهن خطور می کنند، با درصد زیادی مطمئن هستیم که آنها درست هستند و خیلی کم احتمال می دهیم که اشتباه باشند. اگر به این افکارِ منفی معتقد نباشیم، نمی توانند روی احساسِ ما تأثیر بگذارند. اما این افکار منفیِ خودآیند تا حدِ زیادی غیرواقع بینانه هستند. وقتی آنها را یادداشت می کنید، اشتباه بودنِ شان راحت تر مشخص می شود. پس از شناساییِ افکار منفی که باعث اضطراب می شوند، اولین قدم برای تغییر این وضعیت، چالش با این افکار و زیر سؤال بردن آنها و جایگزینیِ افکار واقع بینانه تر به جای آنها است. برای این کار، از یک سری سؤال ها استفاده کنید: - چه شواهدی در تأیید یا ردّ این فکر وجود دارد؟ از خود بپرسید:«چه دلیلی برای درستیِ این فکر دارم؟». فکر کنید چه دلیلی برای این فکر که «اگر اشتباه کنم، دیگران مرا مسخره می کنند» وجود دارد. آیا تاحالا کسی شما را به خاطر اشتباه در حرف زدن، مسخره کرده است؟ واقعیت این است که به ندرت کسیْ دیگری را به خاطر اشتباه در حرف زدن مسخره می کند. اگر هم فردیْ دیگری را به خاطر اشتباه در صحبت کردن مسخره کند، افراد زیادی با او مخالفت می کنند و کارش را زشت توصیف می نمایند. - آیا می توانم به این موقعیت به صورت دیگری نگاه کنم؟ اگر به همین موقعیت سخنرانی در کلاس کمی دقت کنید، می توانید به گونه ای دیگر آن را را در نظر بگیرید. شما در کلاسِ درس مطالبی را ارائه می دهید. با این کار، می توانید مهارت سخنرانی را یادبگیرید. در یک کلاس درس چند نفر حضور دارند؟ مثلا پنجاه نفر. اگر در این کلاس سخنرانی کنید و موضوعی را ارائه دهید، اگر فرضاً اشتباهی مرتکب شوید، نهایتاً پنجاه نفر به شما می خندند که قبلا گفتم همه افراد این گونه برخورد نمی کنند. اما همین کلاس درس، محیطی برای یادگیریِ مهارت سخنرانی است. شما با تمرین در این کلاس ها می توانید به خوبی مهارت سخنرانی و سخنوری را بیاموزید و در آینده در کنفرانس های بزرگ مطالب علمی ارائه دهید. وقتی در این کلاس های کوچک مطالبی ارائه می دهید، اشتباهات و نواقص و نقاط قوّتِ سخنرانیِ تان را کشف می کنید و سعی می نمایید نقاط ضعف را اصلاح نمایید و تقاط قوّت را افزایش دهید. اگر این نگرش را به ارائه های کلاس پیدا کنید و در خود تقویت نمایید، اضطرابتان در سخنرانی و حرف زدن در جمع کاهش می یابد و به تدریج از بین می رود. - اگر دوستم در همین موقعیت بود، به او چه می گفتم؟ اغلب ما در مقایسه با دیگران به خود سخت گیری می کنیم و معیارهای سخت گیرانه ای برای ارزیابیِ خود داریم. وقتی اشتباهی مرتکب می شویم، ممکن است با خود بگوییم:«چقدر بی عرضه ام!». اما اگر دوستمان مرتکب همین اشتباه شود، اهمیت آن را کم جلوه می دهیم و از او حمایت عاطفی می کنیم. چرا این معیارهای دوگانه را داریم؟ این خودگویی هایِ منفی کمکی به ما نمی کند. پس وقتی فکری منفی به ذهن تان خطور کرد، از خود بپرسید:« اگر دوستم در این موقعیت بود، به او چه می گفتم؟». - اگر دوستم مرا در این موقعیت ببیند، به من چه می گوید؟ گاهی برای بررسی اعتبار افکارمان خوب است از دیگران کمک بخواهیم و از آنها در مورد درستی یا نادرستیِ فکرمان سؤال بپرسیم. مثلا از دوستی که به او اعتماد دارید و با او راحت هستید، بپرسید:«من فکر می کنم: اگر جلوی دیگران به اشتباه کلمه ای را تلفظ کنم، دیگران مرا مسخره می کنند. آیا به نظر تو این فکر درست است؟». هنگامی که با چهار سؤال بالا، افکار منفیِ خود درباره صحبت کردن در جمع را زیر سؤال بُردید، سعی کنید پاسخِ مناسب برای فکر منفیِ خود پیدا نمایید. مثلا به این فکرمی رسید که «من وقتی در جلوی دیگران صحبت می کنم، اشتباه نمی کنم؛ اگر هم اشتباه کنم، آن را تصحیح می کنم و به صحبتِ خود ادامه می دهم و کسی مرا به خاطر اشتباهِ ناخواسته مسخره نمی کند». این فکرِ جایگزین را روی کاغذ بنویسید و در جایی که بتوانید به راحتی ببینید نصب کنید. هر روز چندین بار و زمان هایی که لازم است با دیگران صحبت کنید و تعامل داشته باشید، به این برگه کاغذ نگاه کنید و جمله نوشته شده را با خود تکرار کنید. بعد از مدتی، این جمله که فکر واقه بینانه تری است، جزو باورهای شما می شود و دیگر اضطرابی از صحبت و سخنرانی در جمع پیدا نمی کنید. ممکن است در ابتدا استفاده از این روش ها برای زیرسؤال بردنِ افکار منفی برای تان کمی سخت باشد. این کار نیاز به تمرین دارد؛ اما پژوهش های روانشناختی اثربخشیِ این روش را نشان داده است.