جمع بندی سماع موتی مستلزم علم غیب است!

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سماع موتی مستلزم علم غیب است!
یکی از ماموستاهای سلفی که اخیرا فعالیت زیادی داشته و با استدلالی منکر آن شده است که متن سوال وی اینچنین است:   اینکه آیا مردگان می توانند از وقايع و كلام دنیای زندگان مطلع شوند از دیر زمان مورد اختلاف واقع شده است و هر کدام از مذاهب برای اثبات رای خویش به دلایلی استناد می کنند در اینجا ما قصد نداریم به بازخوانی و ذکر ادله های طرفین بپردازیم بلکه فقط به ذکر گزاره هایی خواهیم پرداخت که معتقد هستیم مستندات آنها درحدی است که می توان آنها را بعنوان اصول این مبحث درنظر گرفت. اصل اول: حیات برزخی یک حیات غیبی .. برزخ به معنای حائل ، دیوار و یا فاصله‌ی بین دو چیز است و قرآن کریم از زندگی پس از مرگ تا قیام قیامت با کلمه «برزخ »تعبیر کرده است. و من و رائهم برزخ الی یوم یبعثون. بنابراین منظور از حیات برزخی حالت و وضعیتی است که در آن نوعی از حیات ، شعور و ادراکات خاص برای مردگان موجود است که ماهیت آن یک امر غیبی است و حتی ادعای وجود چنین حیاتی نیازمند نصی وحیانی است که وجود آنرا اثبات کند و نمی توان براساس علوم تجربی در مورد اثبات و یا نفی و یا ماهیت آن اظهار نظری کرد. خدواند وقتی حیات برزخی شهداء را توصیف می کند ميفرمايد: بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِنْ لَا تَشْعُرُونَ . یعنی حیاتی که خارج از درک و شعور انسان های زنده است . اصل دوم : حیات برزخی حیات همه مردگان است چه مومن چه کافر... همچنان که قران از حیات برزخی شهدا سخن می راند حیات برزخی فرعون و همرانش را اینگونه توصیف می کند: النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا ۖ وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ در این آیات از عذابی که هر صبحگاه و شامگاهی قبل وقوع قیامت بر فرعون و خاندانش عرضه می شود. اصل سوم: شرایط و وضعیت مردگان در حیات برزخی متفاوت است. همچنان که در حیات دنیوی انسانها باوجود سهیم بودن درحیاتی دنیوی دارای شرایط ، توانایی و وضعیت متفاوتی هستند در حیات بزرخی هم احوال مردگان باهم متفاوت است بیشک شهیدی که در میان نعمت های بهشتی جولان می زند وضعیتش بسیار متفاوت تر از کسی است که عذاب دردناکی بروی عرضه می شود . اصل چهارم: برقراری ارتباط با حیات برزخی امری الهی و خارج از توانایی بشر است. إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي .. ای پیامبر تو نمی توانی کلامت را به مردگان بشنوانی و سخنت را به گوش انهان برسانی همچنان که هدایت دیگران خارج از توان توست بهمین خاطر در ادامه آیه میفرماید: وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ .. اما اگر خدواند بخواهد هرآنچه را که اراده کند میتواند به مردگان بشنواند همچنان که اگر اراده هدایت شخصی نماید وی را بوسیله پیامبر هدایت می کند. إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ .. مسلّماً تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی ، و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند فراخوانی.. بهمین خاطر سخن گفتن پیامبر با کشته شدگان و خبر از شنیدن کلامش توسط کشته شدگان بدر معجزه ای است که تنها کسی می تواند ادعای برقراری چنان ارتباطی و خبر از چنان غیبی را داشته باشد که با وحی در ارتباط باشد و از این منظر است که اصحاب پیامبر مخاطب قرار دادن کشته شدگان کفار توسط پیامبر را سنتی متبوع قلم داد نمی کردند که از آن تبعیت نمایند و کشته شدگان را مانند پیامبر مورد خطاب قرار دهند. اصل پنجم: سماع اموات ممکنی غیبی است. محتوای نصوصی که در مورد حیات برزخی وجود دارد دال بر این است که مردگانی که خداوند اراده کرده برخی از سخنان و وقایع که خداوند اراده کرده است را می شنوند و از آن مطلع میشوند اما اینکه کدامیک از مردگان از کدامیک از وقایع و سخنان مطلع میشوند یک امر غیبی است که برای پاسخ به آن نیاز به وحی است بنایراین هیچ شخصی نمی تواند ادعا کند که فلان شخص مرده فلان سخن مرا شنید هرچند که وقوع چنان سماعی ممکن است. نصوصی وجود دارد که نشان میدهد پیامبر در حیات برزخی اش از اموری مطلع می شود این درحالی است که برخی دیگر از نصوص نشان از آن دارند که پیامبر از برخی وقایعی که بعد از مرگش روی داده است بی اطلاع است مانند ارتداد افرادی که در زمان پیامبر ایمان آورده بودند و بعد از وفات پیامبر مرتد می شوند و پیامبر در قیامت از اینکه آنان مستوجب عذاب می شوند ابراز تعجب می کند چراکه وی بی اطلاع از ارتداد این افرادی است که بعد از و فاتش روی داده است بهمین خاطر به پیامبر گفته میشود : إِنَّكَ لاَ تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ، تونمی دانی بعد از تو چه ها کردند! در این حال پیامبر میفرماید: فَأَقُولُ كَمَا قَالَ العَبْدُ الصَّالِحُ پس من نیز چنان می گوییم که بنده نیکوکار گفت ، که منظور پیامبر همان سخن عیسی علیه السلام است که در قران مذکور است. در قیامت وقتی از عیسی علیه السلام سوال می شود که ایا تو به مسیحیان گفته ای که تو و مادرت را عبادت کنند ایشان در جواب منکر این میشود که میسحیان را به چنان امری فرمان داده باشدو در ادامه سخن می فرماید: وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ ۖ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ.. در مجموع قران نقل می کند که هنگامی که وقتی خداوند پیغمبران را (در پیشگاه خود) گرد می‌آورد و بدیشان می‌‌گوید: به دعوت شما چه پاسخی داده شده است‌؟ (آیا ملّت‌هائی كه به سوی آنان فرستاده شده‌اید چگونه از دعوت شما استقبال كرده‌اند و به چه راهی رفته‌اند؟ راه ایمان یا راه انكار پیموده‌اند؟). می‌گویند: ‏﴿ قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآۖ ﴾ [المائدة: 109]. هیچ علم و اطلاعی از اینکه چه کردند نداریم اصل ششم : عدم قیاس و استقراء ... مسأله‌ی سماع اموات مسأله‌ای غیبی است و وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم در پرتو وحی الهی خبر می‌دهد که مرده یک سماع خاص دارد مثلا صدای نعلین تشییع‌کنندگان در هنگام تدفین و بازگشت از گورستان را می‌شنود نمی‌توان سایر اصوات را نیز بدان قیاس نمود و گفت چون این صدا را می‌شنود پس دیگر صداها را نیز همانند آن خواهد شنید! و یا از روی استقراء، یک مورد خاص را بر کل تعمیم داد و ادعا کرد که چون میت صدای نعلین تشییع‌کنندگانش را میشنود است پس تمامی صداها را میشنود . بهمین خاطر برخی از علماء گفته اند اصل برعدم سماع اموات هست یعنی مردگان هیچ سخنی را نمی شنوند مگر آن حالات استثنایی نباشد که توسط وحی از آن مطلع شده ایم اما با مقداری تفاوت با این بینش طبق آنچه که قبلا بیان شد میتوان گفت که : سماع اموات مسأله‌ای غیبی است و اینکه کدام میت کدام سخن را بشنوند و یا از آن مطلع گردد امری است که متعلق به مشیت الهی است وممکن است خداوند اراده كند کلامی به میتی برسد هرچند که از وی دور باشد و یا از کلامی بی اطلاع باشد هرچند که از وی نزدیک باشد. در مجموع خداوند هرانچه را به هرآنکه بخواهد می شنواند... بنابراین اینکه شخصی میتی را مورد خطاب قرار دهد و ادعا نماید حتما این میت صدای وی را میشنود چنین ادعای در مورد چنین حالت معینی مستلزم ادعای دانستن غیب و یا انزال وحی است همچنانکه انکار عدم سماع این خطاب معین توسط این میت معین مستلزم اطلاع ازغیب است بلکه انچه میتوان گفت آن است که : إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ .. از این منظر می توان به یکی از حکمت هایی پی برد که چرا در قران و سنت هیچکدام از عبادت ها مستند و متکی بر سماع اموات نیست...
با سلام و عرض ادب جمهور علمای اهل سنت از جمله بزرگان سلفیه از «ابن تیمیه» و «ابن قیم» و دیگر بزرگان آنان قائل به سَماع و شنوایی اموات بوده و در مقابل آنان گروهی قائل به عدم سَماع بوده که رویکرد موجود در سلفیه ی معاصر بر اساس نظر دوم و در نفی چنین مساله ای است؛ هر چند که نفی مطلق سَماع موتی قائلی نداشته و مخالف قطعی روایات صحیح و صریح در این موضوع است. قسمتی از نوشتار فوق بر اساس دیدگاه «ناصر الدبن البانی» (متوفی 1420هـ) شکل گرفته؛ هر چند نویسنده بر خلاف دیدگاه «البانی» که منکر مسأله ی سماع موتی است؛ به توقف در این مسأله رسیده و شنوا بودن و یا نبودن اموات را امری مبتنی بر مشیّت پروردگار دانسته است و بیان داشته که اعتقاد به شنوا بودن آنان به منزله ی اطلاع از غیب است. نویسنده مطالب خود را بر اساس گزاره هایی بنا نهاده که برخی از آنها صحیح (اصل دوم و سوم) و برخی نیز بر اساس برداشتی غلط شکل گرفته است (اصل چهارم و پنجم)؛ که بطلان برداشت نسبت به این مقدمات موجب بطلان اصل نتیجه در نوشتار فوق است. بیان اشکالات: اشکال اصل اول: اینکه بیان شود حیات برزخی حیاتی است که ماهیت آن امری غیبی است سخنی غلط است؛ زیرا مفهوم حیات امری واضح است و حیات به معنای زندگانی و زنده شدن است که در مقابل آن مَوت و مَمات (مردن) به کار می‌رود. (1) لذا ماهیت حیات در دنیا و آخرت متفاوت نیست؛ بلکه آنچه متفاوت است کیفیت حیات در دو نشأی دنیا و آخرت است؛ لذا در آیه ی: «وَ لاتَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِى سَبِيلِ اللّهِ أَمواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ»؛ (2) پس از آنکه قرآن حیات را در مقابل ممات قرار داده می فرماید که شما چنین حیاتی را درک نمی کنید که این نفی ناظر به کیفیت حیات اخروی و نه در مورد ماهیت آن است. اشکال اصل چهارم: نویسنده در این قسمت سخن گفتن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با کشتگان بدر را از باب اعجاز دانسته و دلیل آنرا آیات «انک لا تسمع الموتی»(3) دانسته است که چنین ابتنایی امری ناصواب و غلط است؛‌ زیرا مراد از «موتی» در آیات فوق، به معنای مردگان در قبور نیست؛ بلکه بر اساس سیاق آیات فوق، این آیات در مقام بیان نفی اثر بخشی هدایت برای کفار است؛ لذا در این آیات مراد از «موتی» و «من فی القبور» کفار بوده که بواسطه ی عدم تأثیر بخشی هدایت در مورد آنان، تشبیه به مردگان شده اند. از دیدگاه جمهور مفسرین اهل سنت، وجه شباهت میان کفار و مردگان، نفی شنوایی مطلق نبوده؛ بلکه نفی شنوایی مفید فایده است؛ لذا کفار شقی با آنکه می شنوند و در این خصوص چه بسا قوه ی شنوایی ظاهری آنان از دیگر افراد نیز بیشتر بوده؛ اما بواسطه ی عدم پذیرش هدایت، تشبیه به مردگان در قبور شده اند. بر این اساس همچنان که موعظه ی مردگان در قبور بی فایده است؛ زیرا زمان عمل آنان به پایان رسیده است؛ موعظه ی کفار نیز بی فایده است؛ لذا قرآن می فرماید: «وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ؛ وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ؛ وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ؛ وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ؛ إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ»؛(4) «و زندگان و مردگان يكسان نيستند. خداست كه هر كه را بخواهد شنوا مى‏ گرداند؛ و تو كسانى را كه در گورهايند نمى‏ توانى شنوا سازى».   مفاد این آیات بیانگر نفی اثر بخشی هدایت نسبت به کفار است؛ که در بیان چنین امری کفار به مردگان در قبور تشبیه شده اند و از آنجا که «وجه شبه» در این تشبیه می بایست مشترک میان کفار و مردگان باشد؛ «وجه شبه» عدم سماع مفید فایده و نه نفی مطلق سَماع است؛ چنانکه دیدگاه جمهور مفسرین اهل سنت از جمله «ابن تیمیه» امام سلفیان بر این امر تعلق گرفته است. (5)   در این آیات خداوند متعال مردم را در پذیرش هدایت و عدم پذیرش آن به چهار گروه تقسیم نموده است: گروه اول: گروه مردگان که هیچ حقیقتی را درک نمی ‏کنند؛ هرچند در ظاهر زنده ‏اند: «فإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى». گروه دوم: گروه ناشنوایان که آمادگی شنیدن سخن حق را ندارند: «وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ». گروه سوم: گروهی که از دیدن چهره‌ی حق محرومند: «وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ». گروه چهارم: مؤمنان راستین که دل‌هایی دانا، گوش‌هایی شنوا و چشمانی بینا دارند: «إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ». (6) چنان‌که دیده می ‏شود، قرآن برای فهم بیش‌تر مخاطبین، از روش تشبیه معقول به محسوس استفاده کرده و کافران را در عدم پذیرش حق، به مردگان و ناشنوایان تشبیه نموده تا حقیقت حال آنان بیشتر روشن گردد. در مقابل، قرآن شنیدن را صرفاً مخصوص مؤمنان دانسته و می‌فرماید: «تو جز كسانى را كه به نشانه ‏هاى ما ايمان آورده ‏اند و مسلمانند، نمى ‏توانى بشنوانى». با توجه به این نکات می‌گوئیم: اگر مراد از موت مفارقت روح از بدن می­بود؛ لازمه ­ی آن چنین می ­بود که در تقابل این قسمت از آیه که فرمود: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»،‌ چنین بگوید: «إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ لَمْ يَمُتْ»؛‌ در حالی که قرآن می‌فرماید: «إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا»؛ بنابراین چنین تقابلی نشانگر این واقعیت است که مراد خداوند از «موتی» در این آیات، کفار و مشرکان بوده؛ همچنان که در مورد کوردلان می‌فرماید: «و تو كوران را از گمراهى‏ شان به راه نمى ‏آورى». (7) ادامه دارد..
  1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة، ج2، ص122. (حَيَّ) الْحَاءُ وَالْيَاءُ وَالْحَرْفُ الْمُعْتَلُّ أَصْلَانِ: أَحَدُهُمَا خِلَافُ الْمَوْتِ...فَأَمَّا الْأَوَّلُ فَالْحَيَاةُ وَالْحَيَوَانُ، وَهُوَ ضِدُّ الْمَوْتِ وَالْمَوَتَانِ. وَيُسَمَّى الْمَطَرُ حَيًا لِأَنَّ بِهِ حَيَاةَ الْأَرْضِ. وَيُقَالُ نَاقَةٌ مُحْيٍ وَمُحْيِيَةٌ: لَا يَكَادُ يَمُوتُ لَهَا وَلَدٌ. وَتَقُولُ: أَتَيْتُ الْأَرْضَ فَأَحْيَيْتُهَا، إِذَا وَجَدْتَهَا حَيَّةَ النَّبَاتِ غَضَّةً».
  2. البقرة(2)،154.: «و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‏ شوند، مرده نخوانيد، بلكه زنده ‏اند ولى شما نمى ‏دانيد».
  3.   النمل/81-80؛ الروم/53-52.
  4. فاطر/23-19.
  5. ابن تیمیة، مجموع الفتاوی، ج24، ص364: «وَهَذَا السَّمْعُ سَمْعُ إدْرَاكٍ لَيْسَ يَتَرَتَّبُ عَلَيْهِ جَزَاءٌ وَلَا هُوَ السَّمْعُ الْمَنْفِيُّ بِقَوْلِهِ: {إنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} فَإِنَّ الْمُرَادَ بِذَلِكَ سَمْعُ الْقَبُولِ وَالِامْتِثَالِ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْكَافِرَ كَالْمَيِّتِ الَّذِي لَا يَسْتَجِيبُ لِمَنْ دَعَاهُ». و مجموع الفتاوی، ج4، ص298: «لَا يَجِبُ أَنْ يُنْفَى عَنْهُمْ جَمِيعُ السَّمَاعِ الْمُعْتَادِ أَنْوَاعَ السَّمَاعِ كَمَا لَمْ يُنْفَ ذَلِكَ عَنْ الْكُفَّارِ؛ بَلْ قَدْ انْتَفَى عَنْهُمْ السَّمَاعُ الْمُعْتَادُ الَّذِي يَنْتَفِعُونَ بِهِ وَأَمَّا سَمَاعٌ آخَرُ فَلَا يُنْفَى عَنْهُمْ».
  6. النمل/81؛ الروم/53.
  7.  حسن سعادت پرور، پاسخ به شبهات وهابیت پیرامون سماع موتی، انتشارات دارالاعلام، ص185.
آیا سخن گفتن پیامبر (صلی الله عیه و آله) با کشتگان بدر از مجرای اعجاز است؟ نویسنده با برداشتی غلط از آیه و بدون توجه به سیاق و هدف اصلی آیه؛ مراد از «و ما انت بمسمع من فی القبور» را مردگان ظاهری دانسته و بدین نتیجه رسیده که پیام آیه نفی شنوا ساختن اموات است و بر اساس آن تکلم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با کشته شدگان جنگ بدر را از باب اعجاز تلقی نموده است. و این در حالی است که در نصوص حدیث «قلیب بدر» آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با کشته شدگان جنگ بدر پس از سه روز صحبت نمودند و فرمودند: «يَا أَبَا جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ يَا أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ يَا عُتْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ يَا شَيْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ! أَلَيْسَ قَدْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقًّا»؛ «ای ابوجهل ای امیّه و ای عتبه و ای شیبه! آيا آنچه را كه پروردگار شما وعده داده بود، حق و پابرجا يافتيد؟ من آنچه را كه پروردگارم وعده كرده بود حق و حقيقت يافتم». در این هنگام عمربن خطاب ازحضرت سؤال کرد: یا رسول الله اینها چگونه می‌شنوند و چگونه پاسخ می­دهند در حالی که جسد بد بویی شده‌اند؟ پيامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «قَالَ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ وَلَكِنَّهُمْ لَا يَقْدِرُونَ أَنْ يُجِيبُوا»؛ «به خدایی که جانم در دستان اوست، شما شنواتراز آنان نيستيد، لکن آنان قدرت بر جواب ندارند». (1) سؤال عمر در چگونگی شنوایی اموات با آنکه حاضرین چیزی نمی شنیدند و پاسخ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که با قسم شروع شده و فرمودند که آنان از شما شنواترند دلیل آشکاری بر عادی بودن چنین امری است؛ زیرا اگر بنای این تکلم بر اساس اعجاز می بود، می بایست همه ی حاضرین پاسخ اموات را شنیده باشند، در حالی که چنین نبود و به حسب ظاهر اموات هیچ پاسخی نداده و همین امر موجب سؤال عمر بن خطاب شده که چگونه وقتی آنان چیزی نمی شنوند با آنان تکلّم می نمائید؟ اما اینکه چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آنان سخن گفته در حالی که پاسخی از سوی اموات نیست، بازگشت آن به علم پیامبر نسبت به قطعی بودن شنوا بودن اموات است؛ اما اینکه آنحضرت با قوای الهی خود سخن آنان را شنیده، موجب اعجازین بودن این مکالمه نخواهد بود. پی نوشت:
  1. البخاری، صحیح البخاری، ج5، ص76، بَابُ قَتْلِ أَبِي جَهْلٍ ، ح3976. «... عَنْ أَبِي طَلْحَةَ، أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ يَوْمَ بَدْرٍ بِأَرْبَعَةٍ وَعِشْرِينَ رَجُلًا مِنْ صَنَادِيدِ قُرَيْشٍ، فَقُذِفُوا فِي طَوِيٍّ مِنْ أَطْوَاءِ بَدْرٍ خَبِيثٍ مُخْبِثٍ، وَكَانَ إِذَا ظَهَرَ عَلَى قَوْمٍ أَقَامَ بِالعَرْصَةِ ثَلاَثَ لَيَالٍ، فَلَمَّا كَانَ بِبَدْرٍ اليَوْمَ الثَّالِثَ أَمَرَ بِرَاحِلَتِهِ فَشُدَّ عَلَيْهَا رَحْلُهَا، ثُمَّ مَشَى وَاتَّبَعَهُ أَصْحَابُهُ، وَقَالُوا: مَا نُرَى يَنْطَلِقُ إِلَّا لِبَعْضِ حَاجَتِهِ، حَتَّى قَامَ عَلَى شَفَةِ الرَّكِيِّ، فَجَعَلَ يُنَادِيهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ: «يَا فُلاَنُ بْنَ فُلاَنٍ، وَيَا فُلاَنُ بْنَ فُلاَنٍ، أَيَسُرُّكُمْ أَنَّكُمْ أَطَعْتُمُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِنَّا قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا، فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟» قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا تُكَلِّمُ مِنْ أَجْسَادٍ لاَ أَرْوَاحَ لَهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ».
بررسی گزراه پنجم: (سماع موتی ممکنی غیبی است) اینکه اموات شنوا بوده یا خیر؟ از حیطه ی ادراک ظاهری ما به دور بوده و تنها منبعی که می توان بر آن اعتماد نمود قرآن و سنت است. در مجموع آیات قرآن آیه ای که صراحتا شنوایی و یا عدم شنوایی مردگان را ثابت کند وجود نداشته؛ لذا آنچه باقی است روایات صحیح و صریح در مسأله ی شنوایی است که این روایات مشکل موجود را بر طرف ساخته و این اخبار بیانگر آنند که اموات در حیطه ی قبرستان شنوا هستند. روایاتی همچون : الف) شنوا بودن شهیدان احد تا قیامت.  بر اساس این روایت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد شهدای احد فرمودند: «...أَشْهَدُ أَنَّ هَؤُلَاءِ شُهَدَاءُ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَأْتُوهُمْ وَزُورُوهُمْ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا يُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِلَّا رَدُّوا عَلَيْهِ»؛ (1) «گواهی می‌دهم که اینان در نزد پروردگار در روز قیامت شهید و گواه بوده؛ پس به سوی آنها بیایید و آنها را زیارت کنید. قسم به خدایی که جانم در دست اوست تا روز قیامت هیچکس بر آنان سلام نمی‌دهد، جز آنکه آنان جواب سلام او را می‌دهند». ب) پاسخ سلام از سوی اهل قبور: «مسلم بن حجاج» در کتاب صحیح خود از طریق «عایشه» روایت می‌کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به هنگام نیمه شب به قبرستان رفته و خطاب به اهل قبور می‌فرمودند: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَأَتَاكُمْ مَا تُوعَدُونَ غَدًا، مُؤَجَّلُونَ، وَإِنَّا، إِنْ شَاءَ اللهُ، بِكُمْ لَاحِقُونَ، اللهُمَّ، اغْفِرْ لِأَهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ»؛ (2)  «درود بر شما اى ساكنان خانه افراد با ايمان! آنچه به وقوع آن در آينده وعده داده شده­ايد، سراغ شما آمد و شما ميان مرگ و روز رستاخيز به‌سر مى‌بريد. ما نيز به خواست خدا به شما خواهيم پيوست. پروردگارا، اهل بقيع غرقد را بيامرز». «ابن تیمیه» در توضیح سلام به اهل قبور می‌نویسد: «به اسناد و طرق مختلف در صحیحین ثابت شده که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به سلام دادن به اهل قبور امر می‏کرد و می‏فرمود: بگویید: سلام بر شما ای اهل سرزمین مسلمانان و مؤمنان! و ما به خواست خدا به شما خواهیم پیوست. خداوند کسانی را که پیش از ما و شما رفته‏اند و کسانی که پس از ما خواهند رفت، بیامرزد. برای خودمان و شما عافیت را خواستاریم...  پیامبر(صلی الله علیه وآله) با این جملات، مردگان را مخاطب خویش قرار داده و خطاب نیز در صورتی درست است که مخاطب بشنود. هم‌چنین ابن عبدالبر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل می‏کند که آن‌حضرت فرمودند: «مردی نیست که بر قبر برادر مؤمنش که در دنیا او را می‏شناخته بگذرد و بر او سلام دهد، مگر این‌که خداوند روح را به میّت بازمی­گرداند تا پاسخ سلام او را بدهد».(3) پی نوشت:
  1. الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص271، ح2977: «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ انْصَرَفَ مِنْ أُحُدٍ مَرَّ عَلَى مُصْعَبِ بْنِ عُمَيْرٍ وَهُوَ مَقْتُولٌ عَلَى طَرِيقِهِ، فَوَقَفَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَدَعَا لَهُ، ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ: {مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا} [الأحزاب: 23] ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَشْهَدُ أَنَّ هَؤُلَاءِ شُهَدَاءُ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَأْتُوهُمْ وَزُورُوهُمْ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا يُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِلَّا رَدُّوا عَلَيْهِ» (هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ)».
  2. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، ص669، بَابُ مَا يُقَالُ عِنْدَ دُخُولِ الْقُبُورِ وَالدُّعَاءِ لِأَهْلِهَا، ح974.
  3. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج24، ص363؛ ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، ج3، ص61: « وَقَدْ ثَبَتَ عَنْهُ فِي الصَّحِيحَيْنِ مِنْ غَيْرِ وَجْهٍ أَنَّهُ كَانَ يَأْمُرُ بِالسَّلَامِ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ. وَيَقُولُ: «قُولُوا السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ، وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ، وَيَرْحَمُ اللَّهُ الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَمِنْكُمْ وَالْمُسْتَأْخِرِينَ، نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ، اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ، وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ، وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُمْ» فَهَذَا خِطَابٌ لَهُمْ، وَإِنَّمَا يُخَاطَبُ مَنْ يَسْمَعُ. وَرَوَى ابْنُ عَبْدِ الْبَرِّ عَنْ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَنَّهُ قَالَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ يَمُرُّ بِقَبْرِ رَجُلٍ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ رُوحَهُ حَتَّى يَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ» .
بررسی گزاره ششم نویسنده نویسنده آورده است که : «مسأله‌ی سماع اموات مسأله‌ای غیبی است و وقتی رسول الله (صلی الله علیه و سلم) در پرتو وحی الهی خبر می‌دهد که مرده یک سماع خاص دارد مثلا صدای نعلین تشییع‌کنندگان در هنگام تدفین و بازگشت از گورستان را می‌شنود نمی‌توان سایر اصوات را نیز بدان قیاس نمود و گفت چون این صدا را می‌شنود پس دیگر صداها را نیز همانند آن خواهد شنید!». پاسخ: شنیدن پای تشییع کنندگان موضوعیتی در مساله ی سماع ندارد؛ زیرا چنین قیدی که میّت تنها قادر بر شنیدن صدای پای تشییع کنندگان آنهم به هنگام بازگشت آنان است؛ اما قادر بر شنوایی اصوات دیگر نیست، فاقد هر گونه ملاک عقلی و شرعی است و این امر مخصص دایره ی شنوایی اموات نخواهد بود؛ بلکه بر اساس این روایت قطعی (1) میّت حتی صدای پای مشیعین خویش را به هنگام بازگشتشان (و دور شدن آنها) را نیز شنیده که چنین امری بیانگر شنوایی ای قوی تر از شنوایی منحصر به موضع دفن میت است. این خبر به ضمیمه ی اخبار «تشریع سلام به اهل قبور» که اطلاق زمانی داشته و مقیّد به زمانی خاص نبوده؛ (2) خصوصا روایت سلام به شهیدان جنگ «احد» که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد آنان فرمودند: «به سوی آنها بیایید و آنها را زیارت کنید قسم به خدایی که جانم در دست اوست تا روز قیامت هیچ کس بر آنان سلام نمی دهد جز آنکه انان جواب سلام او را می دهند» (3) و همچنین به ضمیمه ی اخبار زیارت میّت که باز اطلاق زمانی داشته و بیانگر شنوایی میّت و پاسخ سلام او با زائرینش و انس او با آنان است، همگی بیانگر ادراک و شنوایی اموات در حیطه ی قبور خویش است؛ لذا بر اساس این اخبار شنوایی اموات در حیطه ی قبرستان امری قطعی است که چنین امری نیز بیانگر اشراف روحی اموات لااقل نسبت به جایگاه دفن خود پس از دفن خواهد بود. بر این اساس بیان اینکه اصل در اموات عدم شنوایی آنان است،‌ چنین ‌امری مخالف نصوص قطعی مساله ی «سماع موتی» خواهد بود. بر این اساس سخن پایانی نویسنده مطالب که نوشته است: «اینکه شخصی میتی را مورد خطاب قرار دهد و ادعا نماید حتما این میت صدای وی را می شنود چنین ادعای در مورد چنین حالت معینی مستلزم ادعای دانستن غیب و یا انزال وحی است همچنانکه انکار عدم سماع این خطاب معین توسط این میت معین مستلزم اطلاع ازغیب است بلکه انچه میتوان گفت آن است که : إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ ..». مخالف نص روایی است؛ زیرا در نصوص قطعی آمده که اموات لااقل در حیطه ی قبرستان قوه ی شنوایی داشته و انکار آن مستلزم انکار نصوص روایی است؛ اما اینکه در این راستا به آیه ی «ان الله یسمع من یشاء» استناد شود بیان شد که این آیه مربوط به امر هدایت آنهم در حیطه ی زندگان به حیات دنیوی است و بیانگر آن است که امر هدایت را تنها مومنین و نه کفار پذیرا هستند. موفق باشید. پی نوشت:
  1. بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 ه.ق،‌ ج2، ص399.: «العَبْدُ إِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ، وَ تُوُلِّی وَ ذَهَبَ أَصْحَابُهُ حَتَّی إِنَّهُ لَیسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ»؛ «بنده خدا وقتی در قبرش نهاده و ترک شد و دوستان او رفتند به‌تحقیق مرده صدای کفش‌های ایشان را می‌شنود».
  2. مسلم بن حجاج در کتاب صحیح خود از طریق عایشه روایت می‌کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به هنگام نیمه‌شب به قبرستان می‌رفتند و خطاب به اهل قبور می‌فرمودند: «السَّلَامُ عَلَیکمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ، وَ أَتَاکمْ مَا تُوعَدُونَ غَدًا، مُؤَجَّلُونَ، وَ إِنَّا، إِنْ شَاءَ اللهُ، بِکمْ لَاحِقُونَ، اللهُمَّ، اغْفِرْ لِأَهْلِ بَقِیعِ الْغَرْقَدِ»؛ «درود بر شما ای ساکنان خانه افراد باایمان! آنچه به وقوع آن در آینده وعده داده شده‌اید، سراغ شما آمد و شما میان مرگ و روز رستاخیز به ‌سر می‌برید. ما نیز به خواست خدا به شما خواهیم پیوست. پروردگارا، اهل بقیع غرقد را بیامرز». (مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق، ج2، ص669).
  3. «أَشْهَدُ أَنَّ هَؤُلَاءِ شُهَدَاءُ عِنْدَ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ، فَأْتُوهُمْ وَ زُورُوهُمْ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَا یسَلِّمُ عَلَیهِمْ أَحَدٌ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ إِلَّا رَدُّوا عَلَیهِ»؛  «گواهی می‌دهم که اینان در نزد پروردگار در روز قیامت شهید و گواه بوده؛ پس به سوی آنها بیایید و آنها را زیارت کنید. قسم به خدایی که جانم در دست او است تا روز قیامت هیچ کس بر آنان سلام نمی‌دهد، جز آنکه آنان جواب سلام او را می‌دهند». (الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، دار الكتب العلمية - بيروت، ج2، ص271، ح2977).
جمع بندی: پرسش: چگونه می توان قائل به شنوایی اموات بود در حالی که از نصوص دینی نه تنها چنین امری استفاده نشده؛ بلکه پذیرش آن نیز به معنای اطلاع از غیب است؟ پاسخ: در پاسخ به این سؤال می بایست به نکاتی توجه نمود: 1) بر اساس آیات قرآن کریم فرا سوی حیات مادی انسان حیات برزخی قرار داشته و انسان با مرگ نیست و نابود نشده؛ بلکه حقیقت او که روح و نفس اوست از عالمی به عالمی دیگر منتقل شده و انسان بر اساس عملکرد خویش جزا می بیند. (1) بر این اساس هر چند با مرگ ارتباط روح انسان با جسد عنصری او قطع شده؛ اما بر اساس ادله ی قطعی روایی، اصل شنوایی اموات امری ثابت است، که چنین امری تنها با توجه به قوای روح حاصل بوده و ظهور و بروز آن نیز مبتنی بر درجات ایمانی افراد است؛ چنانکه بالاترین درجه ی آن مربوط به مقام علمی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اولیای معصومین (علیهم السلام) است. (2) 2) بر اساس نصوص دینی دو گونه اطلاع برای اموات بیان شده است. یکی اطلاع از حال زندگان که در روایات تصریح شده که چنین اطلاعی به اندازه ی مقام و منزلت انسان در برزخ است.(3) و دیگری شنوایی در حیطه ی قبرستان که در روایات به شکل خاص و عام برای اموات بیان شده است. (4) در میان روایات مربوط به شنوایی اموات دو دسته دارای عمومیت بوده و مختص به زمان خاصی نبوده که این دو دسته عبارتند از: الف) تشریع سلام به اهل قبور و دستور به زیارت آنان از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر اساس روایاتی که از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) روایت شده است آن‌حضرت به هنگام ورود به قبرستان به اهل قبور سلام داده وآنرا به اصحاب خویش تعلیم فرموده اند(5) که چنین امری از دیدگاه همه‌ی مذاهب فقهی به عنوان سنتی قطعی و امری مستحب تلقی شده است. (6) «مسلم بن حجاج» در کتاب «صحیح» خود از طریق «عایشه» روایت می‌کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به هنگام نیمه شب به قبرستان رفته و خطاب به اهل قبور می‌فرمودند: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَأَتَاكُمْ مَا تُوعَدُونَ غَدًا، مُؤَجَّلُونَ، وَإِنَّا، إِنْ شَاءَ اللهُ، بِكُمْ لَاحِقُونَ، اللهُمَّ، اغْفِرْ لِأَهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ»؛ (7) «درود بر شما اى ساكنان خانه افراد با ايمان! آنچه به وقوع آن در آينده وعده داده شده ­ايد، سراغ شما آمد و شما ميان مرگ و روز رستاخيز به‌سر مى‌بريد. ما نيز به خواست خدا به شما خواهيم پيوست. پروردگارا، اهل بقيع غرقد را بيامرز». ب) زیارت قبور شهدای احد «حاکم نیشابوری» در کتاب «مستدرک» خویش بر «صحیحین» روایت نموده که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد شهدای احد فرمودند: «...أَشْهَدُ أَنَّ هَؤُلَاءِ شُهَدَاءُ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَأْتُوهُمْ وَزُورُوهُمْ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا يُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِلَّا رَدُّوا عَلَيْهِ»؛ (8) «گواهی می‌دهم که اینان در نزد پروردگار در روز قیامت شهید و گواه بوده؛ پس به سوی آنها بیایید و آنها را زیارت کنید. قسم به خدایی که جانم در دست اوست تا روز قیامت هیچکس بر آنان سلام نمی‌دهد، جز آنکه آنان جواب سلام او را می‌دهند». 3) با توجه به مطالب فوق جمهور علمای اهل سنت قائل به شنوایی اموات بوده و انکار چنین مساله ای به صورت مطلق نیز قائلی نداشته؛ هر چند رویکرد وهابیان در انکار حداکثری چنین مساله ای است که چنین امری مخالف ادله ی قطعی روایی است. (9) 4) «ابن‌ تیمیه» که خود امام جریان فکری سلفیه است در رابطه با روایات مربوط به شنوایی اموات می نویسد: «به اسناد و طرق مختلف در «صحیحین» ثابت شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به سلام‌ دادن به اهل قبور امر می‌ نمود و می‌فرمود: بگویید سلام بر شما ای اهل سرزمین مسلمانان و مؤمنان! و ما به خواست خدا به شما خواهیم پیوست. خداوند!  کسانی را که پیش از ما و شما رفته‌اند و کسانی که پس از ما خواهند رفت، بیامرزد. برای خودمان و شما عافیت را خواستاریم ... پیامبر (صلی الله علیه وآله) با این جملات، مردگان را مخاطب خویش قرار داده و خطاب نیز در صورتی درست است که مخاطب بشنود. همچنین، «ابن‌عبدالبر» از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می‌ کند که آن‌ حضرت فرمودند: «مردی نیست که بر قبر برادر مؤمنش که در دنیا او را می‌ شناخته بگذرد و بر او سلام دهد، مگر اینکه خداوند روح را به میّت باز می‌ گرداند تا پاسخ سلام او را بدهد. (10) 5) همچنین با توجه به روایات مشخص می گردد که چنین ادراکی مربوط به زمان ابتدایی دفن اموات آنچنان که وهابیان گمان می برد نخواهد بود؛ بلکه صریح روایات صحیح بیانگر شنوایی اهل قبرستان و مردگان در قبر و صریح روایتی که در مورد شهدای احد بیان گردیده بیانگر شنوایی آنان تا موقف قیامت است. با توجه به مطالب فوق: اعتقاد به شنوایی اموات در حیطه ی مذکور در روایات امری مبتنی بر اخبار صحیح و صریح بوده که انکار آن از سوی کسانی که دیدگاه سلفیه را پذیرفته مخالف مبنای نص گرایی آنان است. همچنین چنین اعتقادی به منزله ی اطلاع از غیب نیست؛ بلکه مفاد روایات فریقین است که نظر جمهور عالمان اهل سنت نیز بر آن تعلق یافته است. پی نوشت ها:
  1. المؤمنون/99؛ البقرة/154؛ آل عمران/169، و...
  2. البزار، مسند البزار المنشور باسم البحر الزخار، مکتبة العلوم والحکم، بی تا، ج5، ص308، ح1925.: «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُحَدِّثُونَ وَنُحَدِّثُ لَكُمْ، وَوَفَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ أَعْمَالُكُمْ فَمَا رَأَيْتُ مِنَ خَيْرٍ حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَيْهِ، وَمَا رَأَيْتُ مِنَ شَرٍّ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَكُمْ»؛ ابن مندة، الفوائد،‌ الناشر: مكتبة القرآن – القاهرة، عدد الأجزاء: 1، ص82،‌ح56.: «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ فِي يَوْمِ جمعة وليلة جمعة مِائَةً مِنَ الصَّلاةِ قَضَى اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مِائَةَ حَاجَةٍ سَبْعِينَ مِنْ - حَوَائِجِ الآخِرَةِ وَثَلاثِينَ مِنْ حوائج الدنيا ووكل اللَّهُ بِذَلِكَ مَلَكًا يُدْخِلُهُ عَلَيَّ قَبْرِي كَمَا تُدْخَلُ عَلَيْكُمُ الْهَدَايَا إِنَّ عِلْمِي بَعْدَ مَوْتِي كَعِلْمِي في الآخرة»؛ هر کس که در شب و روز جمعه صد بار بر من صلوات بفرستد،‌ خداوند متعال صد حاجت او را برآورده می‌سازد که هفتاد حاجت از حوائج دنیا و سی حاجت از حوائج آخرت است و خداوند فرشته­ای را مامور ساخته که آن صلوات را بر من وارد سازد؛ همچنان که هدایای دیگران بر شما وارد می‌شود. همانا علم من بعد از وفاتم همچون علمم در آخرت می‌باشد».
  3. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي(ط - دار الحديث)، 15جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - ايران - قم، چاپ: 1، 1430 ه.ق،‌ج5، ص570، ح1.:  عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ:عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَزُورُ أَهْلَهُ، فَيَرى‏ مَا يُحِبُّ، وَ يُسْتَرُ عَنْهُ مَا يَكْرَهُ؛ وَ إِنَّ الْكَافِرَ لَيَزُور أَهْلَهُ، فَيَرى‏ مَا يَكْرَهُ، وَ يُسْتَرُ عَنْهُ مَا يُحِبُّ». قَالَ: «وَ مِنْهُمْ‏ مَنْ يَزُورُ كُلَّ جُمْعَةٍ، وَ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ عَلى‏ قَدْرِ عَمَلِه».
  4. «مَا مِنْ أَحَدٍ مَرَّ بِقَبْرِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَسَلَّمَ عَلَيْهِ إِلَّا عَرَفَهُ وَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ». (ابن عبدالبر، الاستذکار، دار الكتب العلمية، ج1، ص185)؛ «إِذَا مَرَّ الرَّجُلُ بِقَبْرٍ يَعْرِفُهُ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ وَعَرَفَهُ وَإِذَا مَرَّ بِقَبْرٍ لَا يَعْرِفُهُ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ». (البيهقي، شعب الإيمان، مكتبة الرشد للنشر والتوزيع بالرياض بالتعاون مع الدار السلفية ببومباي بالهند، ج11، ص473، ح8857).
  5. ابن تیمیة،‌ الفتاوی الکبری، دار الكتب العلمية ، ج3، ص39: «كَانَ النَّبِيُّ(صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَزُورُ أَهْلَ الْبَقِيعِ، وَيَزُورُ شُهَدَاءَ أُحُدٍ، وَيُعَلِّمُ أَصْحَابَهُ إذَا زَارُوا الْقُبُورَ أَنْ يَقُولُوا: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ، يَرْحَمُ اللَّهُ الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَمِنْكُمْ وَالْمُسْتَأْخِرِينَ، نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ. اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ، وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ، وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُمْ».
  6. الموسوعة الکویتیة، وزارة الأوقاف والشئون الإسلامية – الكويت، ج25، ص58.
  7. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دار إحياء التراث العربي – بيروت، عدد الأجزاء: 5، ج2، ص669، بَابُ مَا يُقَالُ عِنْدَ دُخُولِ الْقُبُورِ وَالدُّعَاءِ لِأَهْلِهَا، ح974.
  8. الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص271، ح2977: «... رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): «أَشْهَدُ أَنَّ هَؤُلَاءِ شُهَدَاءُ عِنْدَ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ، فَأْتُوهُمْ وَ زُورُوهُمْ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَا یسَلِّمُ عَلَیهِمْ أَحَدٌ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ إِلَّا رَدُّوا عَلَیهِ» (هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیخَینِ، وَ لَمْ یخَرِّجَاهُ)».
  9. ر.ک: ر.ک: القُصَیر، أحمد بن عبدالعزیز بن مُقْرِن، الأحادیثُ المُشْکلَةُ الواردةُ فی تفسیر القرآنِ الکریم (عَرْضٌ وَدِراسَةٌ)، المملکة العربیة السعودیة: دار ابن الجوزی للنشر والتوزیع، الطبعة الأولی، 1430، ص356: «و هذا مذهب الجمهور من العلماء حیث ذهبوا إلی إجراء الأحادیث التی فیها إثبات السماع علی ظاهرها و عمومها، و قالوا: إنَّ المیت بعد موته یسمع کلام الأحیاء و یشعر بهم. و هو اختیار جمع من المحققین، کابن حزم، والقاضی عیاض، والنووی، و شیخ الإسلام ابن تیمیة، وابن القیم، والحافظ ابن کثیر»؛ الالبانی، الآیات البیّنات، مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، مقدمة، ص37.
  10. ابن تیمیة، أحمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، المدينة النبوية، المملكة العربية السعودية ، ج24، ص363.: «وَ قَدْ ثَبَتَ عَنْهُ فِی الصَّحِیحَینِ مِنْ غَیرِ وَجْهٍ أَنَّهُ کانَ یأْمُرُ بِالسَّلَامِ عَلَی أَهْلِ الْقُبُورِ. وَ یقُولُ: «قُولُوا السَّلَامُ عَلَیکمْ أَهْلَ الدِّیارِ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُسْلِمِینَ، وَ إِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِکمْ لَاحِقُونَ، وَ یرْحَمُ اللَّهُ الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنَّا وَ مِنْکمْ وَالْمُسْتَأْخِرِینَ، نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَ لَکمْ الْعَافِیةَ، اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ، وَ لَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ، وَاغْفِرْ لَنَا وَ لَهُمْ» فَهَذَا خِطَابٌ لَهُمْ، وَ إِنَّمَا یخَاطَبُ مَنْ یسْمَعُ. وَ رَوَی ابْنُ عبدالْبَرِّ عَنْ النَّبِی (صلی الله علیه وآله) أَنَّهُ قَالَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ یمُرُّ بِقَبْرِ رَجُلٍ کانَ یعْرِفُهُ فِی الدُّنْیا فَیسَلِّمُ عَلَیهِ إلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَیهِ رُوحَهُ حَتَّی یرُدَّ عَلَیهِ السَّلَامَ».
موضوع قفل شده است