جمع بندی ذات و تغییرات

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ذات و تغییرات
سلام. آیا انسان ذاتش را می تواند تغییر دهد یا جبر مطلق است ؟   
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد عامل
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام منظور از ذات می تواند موارد زیر باشد: الف) ماهیت انسان؛ ب) اخلاق و اوصاف نهادینه شده انسان؛ ج) برخی خلق و خوها که به صورت ژنتیکی به ارث برده است. ظاهرا منظور شما مورد اول نباشد؛ چراکه منظور از ماهیت و ذات انسان، مجموعه ذاتیات اوست و تغییر این مجموعه در این دنیا خارج از توان انسان است. البته انسان ممکن است با نهادینه کردن برخی اوصاف و تبدیل آنها به جوهر ثانوی، ماهیت اخروی خود را تغییر دهد. توضیح اینکه بر اساس تبدیل اعمال و افعال انسان به حالت ملکه و پس از ملکه شدن، تبدیل این ملکات به جوهر ثانوی، ممکن است شخصی ماهیت خود را تغییر دهد و همانطور که در آیات و روایات وارد شده، انسان در آخرت صورتی شبیه به برخی حیوانات داشته باشد. به عنوان مثال پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) انسان هایی که وارد محشر می شوند را به ده صنف تقسیم کرده است: شایعه سازان به صورت میمون، حرام خوار به شکل خوک، ربا خوار واژگون محشور می شود، قاضی ناحق کور خواهد بود، عالم بی عمل در حال جویدن زبان خود و ...(1) مولوی نیز در این رابطه می گوید: اى‏ دريــده‏ پوستـــين يوســــفان‏        گرگ برخـــيزى از اين خواب گران‏ گشته گرگان يك به يك خوهاى تو        مى‏درانـــند از غـــضب اعـضاى تو(2) مورد دوم نیز به شهادت عقل و وجدان قابل تغییر است. این امر بر اساس اختیار انسان صورت می گیرد و نمونه های آن در اطراف ما بسیار زیاد است که شخصی اخلاق خاصی داشته و با خواست خود این اخلاق را تغییر داده است. به دلیل همین قابلیت انسان است که خداوند متعال پیامبرانی برای هدایت او فرستاد و در بین آموزه های پیامبران الهی اوامر و نواهی وجود دارد که در صدد تغییر اخلاقیات ناپسند انسان مانند دروغگویی، سخن چینی و ... هستند. اما مورد اخیر که برخی اخلاق توسط ژنتیک منتقل می شود نیز قابل کنترل است. به عنوان مثال برخی انسان ها به صورت ژنتیکی تندخو و زودجوش هستند و همین خصیصه نیز(اگر قابل تغییر نباشد) قابل کنترل است و برای کنترل خشم هم در منابع دینی توصیه هایی شده و هم روان شناسان روش هایی را ارائه داده اند. بنابراین کنترل این مورد نیز خارج از توان انسان نیست، اگرچه این خصوصیات در برخی به صورت ژنتیکی پررنگ تر است و کنترل آن کمی مشکل تر خواهد بود. این موارد به ذهن بنده رسید، اگر منظور شما مورد دیگری است، بفرمایید تا بحث ادامه پیدا کند...   پی نوشت ها: 1. فیض کاشانی، ملا محسن، (1415)، تفسیر الصافی، تصحیح حسین اعلمی، دوم، تهران، مکتبه الصدر، ج5، ص275. 2. مولوی، جلال‌الدین محمد بلخی، (1373)، مثنوی معنوی، تصحیح توفیق سبحانی، اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ص631.  
سلام البته بنده به اشعار صوفی ها کار ندارم.به هر حال ...   درباره ی مورد الف که فرمودید طینت جزی از آن محسوب می شود ؟ اگر بله دقیقا منظور من همین هست.
سلام
درباره ی مورد الف که فرمودید طینت جزی از آن محسوب می شود ؟
ماهیت انسان یک امر کلی است که تمام انسان ها در آن مشترک هستند. بنابراین تمام انسان ها جنس و فصل یکسانی دارند، در حالی که خصوصیات آنها متفاوت است و این خصوصیات را نمی توان دخیل در ماهیت آنها دانست. مسائلی مانند طینت، ژنتیک و دیگر عوامل محیطی، مقتضیاتی هستند که در افراد مختلف به صورت متفاوت وجود دارند. بنابراین نمی توان این موارد را جزو ماهیت انسان دانست. البته همین عوامل خارج از اراده انسان هستند، زیرا این موارد در حین خلقت به او عطا شده اند و او نقشی در دریافت آنها نداشته است. اما همین موارد اعطایی قابلیت کنترل را دارند و انسان می تواند از این موانع(اگر خصوصیات منفی باشند) عبور کند. اگر به این قسمت:
توضیح اینکه بر اساس تبدیل اعمال و افعال انسان به حالت ملکه و پس از ملکه شدن، تبدیل این ملکات به جوهر ثانوی، ممکن است شخصی ماهیت خود را تغییر دهد و همانطور که در آیات و روایات وارد شده، انسان در آخرت صورتی شبیه به برخی حیوانات داشته باشد.
توجه کرده باشید، انسان قادر است برای خود ماهیت ثانویه درست کند، این ماهیت می تواند خیلی بهتر از ماهیت دنیوی او باشد یا خیلی بدتر! البته همانطور که اشاره شد این تبدیل در باطن این دنیا صورت می گیرد و در آخرت ظهور و بروز خواهد داشت.
مثلا من اینو تو یه سایتی اسلامی دیدم :  طبق دیدگاه حکمت متعالیه، ذوات ابتدا به صورت نامتعین وجود داشتند، سپس با تکون مادی تشخص می یابند و از این به بعد به صورت فردی باقی می مانند.ذات انسان، هر دو جنبه ی مادی و معنوی اوّلیه انسان را شامل می شود که از ابتدای پیدایش انسان، او را همراهی می کند، معمولاً از جنبه ی مادی آن به طبیعت و طینت و از جنبه ی روحی و معنوی آن، به فطرت یاد می کنند.   ذاتیات انسان، می توانند منشأ پیدایش افکار، یا انگیزه ها در انسان باشند، ولی تأثیر آنها در عمل انسان به نحو مقتضی است، نه علیت صد در صد به گونه ای که از انسان نفی اختیار شود. "" یعنی خودتون هم با خودتون نمی دونید چند چندید.فقط اون جمله نفی اختیار همه خوب یاد گرفتند. اصلا معلوم نیست با چه قصدی و چه هدفی طبقه بندی وجود داره ؟  وجود در عالم ذر رو رد می کنید ، شانس تو تصاحب این تفاوت ها رد می کنید. برنامه ریزی قبول ندارید. کشکی کشکی یکی این شد یکی اون ؟ ( بازم که شد شانس ) جوهر ثانویه چه صیغه ایه ؟ فلسفیه اینم باید فلسفه بندازیم جلومون بخونیم ؟  اصلا چرا باید اینجوری باشه ؟ چرا همه یکی نیستند ؟ چرا پس قیامت وجود داره اگه پیشاپیش پاداش و مجازات رو می دن تو طینت و ... این جواب ها برای من در تفاوت ها قابل قبول نیست.  چرا باید اینجوری باشه؟ من مختارم مختار به خودم مربوط میشه از ذاتم چه طور استفاده کنم چرا همه یکی نیستیم  ، من ربات برنامه ریزی شده نیستم( طبق ادعاهای شما دوستان )
سلام این جمله:
اصلا معلوم نیست با چه قصدی و چه هدفی طبقه بندی وجود داره ؟ 
چه ربطی به موضوع دارد؟ سوال شما در مورد تغییر ذات است، پس فقط مباحث مربوط به آن را مطرح کنید تا از موضوع اصلی خارج نشویم. این قسمت:
وجود در عالم ذر رو رد می کنید ، شانس تو تصاحب این تفاوت ها رد می کنید. برنامه ریزی قبول ندارید. کشکی کشکی یکی این شد یکی اون ؟ ( بازم که شد شانس )
هم ربطی به بحث ما ندارد. اما در این مورد:
جوهر ثانویه چه صیغه ایه ؟ فلسفیه اینم باید فلسفه بندازیم جلومون بخونیم ؟ 
هر کس طالب فهم است باید بهای آن را هم بپردازد، پس اگر واقعا دنبال جواب هستید، باید زحمت مطالعه بیشتر را به خودتان بدهید. انسان دارای یک جوهر اولیه است که این جوهر اولیه اعطایی است و خود او نقشی در کسب آن نداشته است، اما همین انسان قادر به شکل دهی نفس خود برای عوالم برزخ و قیامت است. شکل ساخته شده توسط اعمال انسان همان جوهر ثانویه است که ممکن است خیلی متفاوت با این جوهر اولیه باشد. اصطلاح جوهر ثانویه فلسفی است اما برگرفته از متون دینی است که ذات خودساخته انسان در آخرت ظهور و بروز می کند و باطن اعمال و اعتقاداتی که در این دنیا داشته برملا می شود.   باقی مسائلی هم که مطرح کردید، غیر مرتبط با موضوع است، لطفا در مسیر تاپیک پیش بروید.  
جمع بندی پرسش: آیا انسان می تواند ذات خود را تغییر دهد؟ پاسخ: منظور از ذات می تواند موارد زیر باشد: الف) ماهیت انسان؛ ب) اخلاق و اوصاف نهادینه شده انسان؛ ج) برخی خلق و خوها که انسان به صورت ژنتیکی به ارث برده است. در مورد الف، منظور از ماهیت و ذات انسان، مجموعه ذاتیات اوست و تغییر این مجموعه در این دنیا خارج از توان انسان است. البته انسان ممکن است با نهادینه کردن برخی اوصاف و تبدیل آنها به جوهر ثانوی، ماهیت اخروی خود را تغییر دهد. توضیح اینکه بر اساس تبدیل اعمال و افعال انسان به حالت ملکه و پس از ملکه شدن، تبدیل این ملکات به جوهر ثانوی، ممکن است شخصی ماهیت خود را تغییر دهد و همانطور که در آیات و روایات وارد شده، انسان در آخرت صورتی شبیه به برخی حیوانات داشته باشد. به عنوان مثال پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) انسان هایی که وارد محشر می شوند را به ده صنف تقسیم فرموده است: شایعه سازان به صورت میمون، حرام خوار به شکل خوک، ربا خوار واژگون محشور می شود، قاضی ناحق کور خواهد بود، عالم بی عمل در حال جویدن زبان خود و ...(1) مولوی نیز در این رابطه می گوید: اى‏ دريــده‏ پوستـــين يوســــفان‏        گرگ برخـــيزى از اين خواب گران‏ گشته گرگان يك به يك خوهاى تو        مى‏درانـــند از غـــضب اعـضاى تو(2) مورد دوم نیز به شهادت عقل و وجدان قابل تغییر است. این امر بر اساس اختیار انسان صورت می گیرد و نمونه های آن در اطراف ما بسیار زیاد است که شخصی اخلاق خاصی داشته و با خواست خود این اخلاق را تغییر داده است. به دلیل همین قابلیت انسان است که خداوند متعال پیامبرانی برای هدایت او فرستاد و در بین آموزه های پیامبران الهی اوامر و نواهی وجود دارد که در صدد تغییر اخلاقیات ناپسند انسان مانند دروغگویی، سخن چینی و ... هستند. اما مورد اخیر که برخی اخلاق توسط ژنتیک منتقل می شود نیز قابل کنترل است. به عنوان مثال برخی انسان ها به صورت ارثی و ژنتیکی تندخو و زودجوش هستند و همین خصیصه نیز(اگر قابل تغییر نباشد) قابل کنترل است و برای کنترل خشم هم در منابع دینی توصیه هایی شده و هم روان شناسان روش هایی را ارائه داده اند. بنابراین کنترل این مورد نیز خارج از توان انسان نیست، اگرچه این خصوصیات در برخی به صورت ژنتیکی پررنگ تر است و کنترل آن کمی مشکل تر خواهد بود.   پی نوشت ها: 1. فیض کاشانی، ملا محسن، (1415)، تفسیر الصافی، تصحیح حسین اعلمی، دوم، تهران، مکتبه الصدر، ج5، ص275. 2. مولوی، جلال‌الدین محمد بلخی، (1373)، مثنوی معنوی، تصحیح توفیق سبحانی، اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ص631.  
موضوع قفل شده است