جمع بندی بود و نبود انسان چه فرقی دارد؟

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بود و نبود انسان چه فرقی دارد؟
سلام و عرض ادب احترام از روزی اولی که مطالب این انجمن را خواندم یا حتی ثبت نام کردم دنبال جواب این سوالم بودم : ایا بود و نبود انسان ها فرقی هم دارد ؟   سوالم شامل دو بخش میشود : 2- بخش اول : ما ممکن الوجود هستیم ، هیچ نیازی و ضرورتی برای وجود ما نیست ! ما هم همه تلاشمان را میکنیم تا فقط خودمان لذت ببریم ! خودمان هم میدانیم که خدا یا موجودات دیگر به ما ذره ای نیاز ندارند . در این دنیا که میتوانیم فایده داشته باشیم این دنیا نابود خواهد شد و کار های نیک ما به ان دنیا فرستاده میشود در ان دنیا که بی فایده هستیم ! در اینجاست که میگویند فرشتگان بودند و حیوانات ، خداوند دید که جای موجود دیگری خالیست که با اختیار پیشرفت کند : مورد بعدی به ان اشاره دارد.   1- بخش دوم : تعداد کمی کار فایده وجودی انسان ها را انجام میدهد. قبول ! خدا هر موجودی که قابلیت وجود داره را  باید بوجود بیاره ! (فیاض و خالق بودن خداوند) ولی شما 5تن رو از اول خلقت نگاه کنید ، تمام دلیل هایی که میتوان خلقت انسان ها داشته باشند را دارند.  خب با این حال که یک انسان هم کافی بود ! مثلا پیامبر اکرم (ص) کافی بود دیگه ، نه ؟ مگه غیر اینه که بهشتیانی که درجه بالایی دارند غیر خدا چیزی را نمیخواهند  شما الان امامان را نگاه کنید ، همگی در یک درجه هستند و فرقی بین انها نیست . دیگر چه دلیلی دارد که چندین میلیارد انسان وجود داشته باشد ؟ خدا همین طوری هم هیچ نیازی به تمام موجوداتش نداره ، دیگه وقتی بهترین موجودش هست واقعا بقیه موجودات پوچ هستند .     * خدا این کار ها را میکند تا ما فیض ببریم ؟ اینقدر مهمه ؟ * ایا به خدا رسیدن مارا واجب الوجود میکند ؟ مفید چطور ؟ امیدوارم خوب منظورم را بیان کرده باشم ، با تشکر
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد مسلم
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام
ایا بود و نبود انسان ها فرقی هم دارد ؟ سوالم شامل دو بخش میشود : بخش اول : ما ممکن الوجود هستیم ، هیچ نیازی و ضرورتی برای وجود ما نیست ! بخش دوم : تعداد کمی کار فایده وجودی انسان ها را انجام میدهد.
همانطور که شما هم اشاره فرمودید بود و نبود ما تفاوتی ندارد، به این معنا که هیچ کجای این عالَم نیازمند به وجود ما نبوده و اگر ما نباشیم هیچ کجای عالَم نمی لنگد. اما اینکه پس چرا ما به جای این که نباشیم، هستیم خودتان به پاسخ آن اشاره فرمودید که:
«قبول ! خدا هر موجودی که قابلیت وجود داره را  باید بوجود بیاره ! (فیاض و خالق بودن خداوند)»
اما در خصوص ادامه کلامتان در نقد این دلیل، باید توجه بفرمایید این دلیل اختصاصی به کامل ترین موجود ندارد که شما وجود پیامبر(ص) را کافی دانسته اید، بلکه یعنی هر موجودی از کامل ترین موجود، تا ضعیف ترین موجودی که قابلیت وجود داشته باشد خداوند باید او را به وجود آورد چون بخل در ساحت او راه ندارد. وقتی که سایر موجودات غیر از پیامبر اسلام هم امکان و ظرفیت وجود دارند، چرا خداوند باید وجود و هستی را از ایشان دریغ کند؟ بله طبیعتا این وجودها ضعیف تر از مخلوق نخستین هستند اما این دلیل نمیشود که خداوند فیضش را در همان کامل ترین مخلوق محدود سازد. همانطور که یک چراغی که نور ازخودش ساطع می کند از شدیدترین نور آغاز میشود و هرچه این نور از آن دورتر میشود ضعیف تر و محدود تر میشود اما تا جایی که ظرفیت داشته باشد پیش خواهد رفت. فیض خدا هم بلاتشبیه اینگونه است، از شدیدترین فیض و قوی ترین موجود آغاز میشود و تا ضعیف ترین نور و محدودترین موجودی که امکان و ظرفیت وجود داشته باشد پیش می رود. علاوه بر اینکه هدف خلقت بودن هم مراتبی دارد، یعنی در عین اینکه هر مخلوقی خودش هدفی دارد: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»؛ پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده سپس هدايت كرده است‏.(طه:50) در عین حال می تواند مانند انسان، هدفی برای موجودات در مرتبه پایین تر باشد، یعنی هدف خود انسان رشد و تکامل است، اما به خاطر او سایر موجودات نیز خلق شده اند، چرا که اگر قرار است انسان باشد، این جهان و این موجودات و هرچه برای بقای انسان لازم است هم باید باشد، چون انسان برای حیات نیازمند این موجودات است،  به همین خاطر قرآن کریم می فرماید همه موجودات برای انسان آفریده شده اند:«أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏»؛ خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخّر شما كرده‏ است.(لقمان:20) بنابراین هدف خلقت دارای مراتب بسیاری است که بالاترین مرتبه ی آن، و هدف تمام آفرینش «انسان کامل» است.  
با تشکر از شما   ببخشید ولی واقعا این مسئله ناراحت کننده نیست ؟ ما واقعا بود و نبودمان هیچ فرقی ندارد ! چرا وقتی بود و نبودمان فرقی ندارد ما اصلا باید تلاش کنیم ؟ به کمال رسیدن ما چه فایده دارد ؟ مگه میشود هم بود و نبودمان هیچ فرقی نکند هم در قران خدا بگوید که انسان بیهوده نیست !  
بود و نبود ما تفاوتی ندارد، به این معنا که هیچ کجای این عالَم نیازمند به وجود ما نبوده و اگر ما نباشیم هیچ کجای عالَم نمی لنگد.
 آيه ۱۱۵ سوره مومنون : أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ آيا گمان برده ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد!  
من هم سوال مشابهی داشتم حالا که اینجا رو دیدم گفتم بپرسم در رسیدن به کمال انسان چه فایده ای نهفته هست ؟ خودمونی ترش میشه به کمال برسیم که چه ؟ حضور در بهشت یا جهنم برای هیچکس جز خود انسان نه فایده ای دارد و نه اهمیتی چون به قول شما بود و نبودش هیچ اثری ندارد و هیچ چیزی نیازمند انسان نیست ، پس آن شخصی که آفریده شده و به جهنم میره که چی بشه ؟ این جمله زیبا نیست ولی مثل یک تومور سرطانی در مغزمه بپرسم شاید جواب قانع کننده بیابم جهان مثل یک بازی کامپیوتری هست که یک فرد ساخته اون فرد هیچ نیازی به کسانی که تو اون بازی هستند نداره اونها هم هیچ اثری در اون فرد ندارند جز سرگرمی ( نعوذ بالله ) آیا ما برای سرگرمی آفریده شدیم که به کمال برسیم و موجب خشنودی پروردگارمان بشویم ؟
بنام خدا.     بود و نبود انسان چه فرقی دارد؟     بنظرمن در اینگونه مباحث بزرگ و عمومی و برای رسیدن به یک پاسخ صحیحتر باید ابتدا  ازهر مذهب و دین خاصی که هستیم برای تایم و وقت  تحقیق بیاییم بیرون  یا  بیطرفانه به قضیه نگاه  یا  تحقیق کنیم  اینجوری شاید به اصل پاسخ یا پاسخی منطقی تر نزدیکتر شویم چون همانگونه که ملاحظه میکنیم  پاسخ های دینی هریک بنوعی دیگری را  نقض نموده یا مینمایند مثلا جایی که میگویند وجود انسان هیچ فرقی بحال دنیا نداشته و نخواهد داشت و جایی دیگرکه میگوید انسان بی دلیل آفریده نشده است لذا اگر از منظر قرآن که میگوید انسان بی دلیل آفریده نشده یا بحال خود رها نشده ، این قضیه را دنبال نمایید بهتر میتوانیم به پاسخ یا حداقل پاسخی مطمئن تریا عقلانی و منطقی تر  برسیم.     البته نظر شخصی من این است که وجود موجودی مثل سوسک با پشه و گربه و سگ هم  نمیتواند بی دلیل و بدون هدف بوده باشد چه رسد به انسان یا موجودی که بخاطر قدرت انجام {قدرت انجام و نه فقط تفکر} اشرفیت پیدا نموده به سایر موجودات زمینی و حتی فراتر از این معتقدم که خلقت این موجود در زمین از واجبات دنیای خلقت بوده و حتی میبایست که خلق شود یا میشد یا حداقل برای تکامل میباید که از زمین یا زندگی زمینی عبور نماییم {مثلا چند آیه در قرآن وجود دارد که انگار خداوند از خلقت انسان یا ادامه زندگی او  در زمین {فقط در زمین چون هنگام خلقت انسان در کائنات یا عرش ،  بخودش درود فرستاده} ناراحت و پشیمان است؟همین نکته و خواسته یا ناخواسته ما را به اینطرف هدایت مینماید که گویی یا انگار خلقت انسان بر روی زمین جبری و از روی ناچاری بوده است} {و البته شاید با چنین پاسخ یا  پاسخهایی برسیم به جاهایی که سوء تعبیرهایی هم بشود ... اما بهرحال نباید به  کتب الهی  ومخصوصا و مخصوصا قرآن مقدس شک و تردید نماییم که خلقت انسان بی دلیل و بدن هدف نبوده}   «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ؛ آيا مي‌پنداريد كه شما را بيهوده آفريده‌ايم و به سوي ما باز نمي‌گرديد؟»    مؤمنون/ 115      
آیا ما برای سرگرمی آفریده شدیم که به کمال برسیم و موجب خشنودی پروردگارمان بشویم ؟
دوست عزیز ما حتی برای سرگرمی هم افریده نشده ایم ! خدا قطعا هیچ نیازی به ما ندارد ! اگر تمام انسان ها هم به جهنم بروند هیچ چیز از خدا کم نخواهد شد .  
 اگر از منظر قرآن که میگوید انسان بی دلیل آفریده نشده یا بحال خود رها نشده ، این قضیه را دنبال نمایید بهتر میتوانیم به پاسخ یا حداقل پاسخی مطمئن تریا عقلانی و منطقی تر  برسیم.
دوست عزیز فکر کنم شما دیگه میدانید که قران یکی از منابع دین هستش و به تنهایی کافی نیست !  
گویی یا انگار خلقت انسان بر روی زمین جبری و از روی ناچاری بوده است
؟؟ یعنی کسی قوی تر از خدا وجود دارد که به او زور بگوید ؟     منتظر جواب کارشناس محترم سایت هستیم ...
  بنام خدا.        
گویی یا انگار خلقت انسان بر روی زمین جبری و از روی ناچاری بوده است
  ؟؟ یعنی کسی قوی تر از خدا وجود دارد که به او زور بگوید ؟       و عرض سلام و ادب.   پاسخ کوتاه اینکه بهرحال فلسفه خلقت از نظر من همینه اما ..؟؟     اما پاسخ طولانی تر    خدا اگر این چیزی باشد که شما و سایرین برداشتش کرده اید >>> بله فلسفه خلقت یا یه چیز بیخودی بوده چه برای انسان چه برای سایر موجودات یا فقط بخاطر نماز و روزه که برخی هم بگویند مثلا این خالق محتاج این نماز و روزه هاست؟   اما اگر خدا را خالقی تصور نماییم که برای خلقت انسان و میلیاردها موجود و  کارخانه طبیعی و میلیاردها سیاره و ستاره و چه و چی وقت گذاشته و با اندیشه و یک اندیشه خوب و منطقی ،  جهانی به این عظمت و بسیار پیچیده را پایه گذاری نموده و برای هر خلقتی دلیلی خاص و موجه ای  داشته ،  آنوقت قبول خواهیم کرد که خداوند مثل یک بت نیست یا خالقی که چون قدرت داشته لذا  اراده کرده و هرچه خواسته خلق شده و بعد که نگاه میکند متوجه میشود چه اشتباهاتی هم داشته که برخی بندگان او متوجه آنها شده ایم اما خود این خالق الان متوجه شده یا مثلا چون قدرت دارد  زورگو هم هست و میگوید همه شما هم اگر به جهنم هم بروید برای من که خدا و قدرتمند و زورگو هستم مسئله مهمی نیست یا مثلا چون میلم کشیده تو را خلق نمودم و این بدبختی ها را هم بسرت می آورم هیچ غلطی هم نمیتوانی بکنی حالا خوب یا بد باید بسازی چون من خدایی قدرتمند و در کنار قدرت زورگو و نادان هم  هستم و اگر مخالفتی هم بکنی ، در دنیای بعدی ات نیز جایت در ته ته جهنم خواهد بود پس بسوز و بساز؟   اینجوری که باید از این خدا نه ترس که وحشت نمود..!!؟؟ خیر و بلکه  خدا از نظر من خالق و موجودیست که علیرغم تمام قدرت و علم و توانایی هایش اهل صبر و منطق بوده و دنیایی هم که بر روی زمین و اطراف زمین خلق نموده بر اساس عقل و منطق انسانی و همچنین ، زمان و صبربوده  و تنها چیزی که میتوان  گفت این است که  علیرغم اینهمه قدرت ، خود را محدود نموده چرا که شاید چون مسئولیت را گذاشته بعهده خود ما انسانها {مخصوصا بعد از اتمام رسل و کتاب و آنچه که میبایست میگفت را گفته}  که انسانها هریک با توانایی ها و دانش و وخمیر مایه وجدانی خود چه میکنند چرا که اگر اینچنین نبود ما در این عصر شاهد بریدن سر یک بچه معصوم و بی گناه و ناتوان آنهم بدلیل شیعه بودن بدست یک انسان بالغ قوی هیکل و قدرتمند و البته بسیار نادان و ناجوانمرد  بنام داعشی  آنهم به اسم دین و همین خدا نبودیم و خداوند همان لحظه او را خشک مینمود و یا میگفت  این اجازه را به تو نمیدهم چون من محتاج عبادت نماز و روزه ای او خواهم شد یا مثلا چون برایش مهم نبوده گفته ببر طوری نیست !!؟؟   او هیچ اقدامی نکرد چرا که او چیزهایی میداند که ما اتفاقا باید بدنبال همانها باشیم نه یک قضاوت اشتباه یا یک بی تفاوتی یا سکوتی تحقیقاتی و فکری بخاطر یک راه گم کرده برخاسته از یک فهم کج رفته که مثلا اینها جزو اسرار هستند یا  گناه هستند  و .. و اینچنین  تا ثریا هم کج خواهیم رفت و لذا در علم و پیشرفت و رفاه  هم همواره محتاج دیگران.دیگرانی که  دارند یکی یکی علوم و اسرار  او را کشف میکنند.   {البته این تنها نظر من هسته و نظر شما هم برای من محترم}  
با سلام و احترام دوستان گرامی هدف این تاپیک هدف خلقت نیست ! البته که مربوط میشه ولی کمی فرق داره بنده اول درباره اینکه ما فایده ای نداریم پرسیدم که قبلا در تاپیکی به نام  فایده انسان در بهشت ان را ادامه داده بودم در نهایت فهمیدیم که انسان در بهشت فایده ای ندارد در این جا درباره ی این بحث میکنیم که چرا انسان  بود و نبودش تفاوتی ندارد، به این معنا که هیچ کجای این عالَم نیازمند به وجود ما نبوده و اگر ما نباشیم هیچ کجای عالَم نمی لنگد. ( در هر جایگاهی هم باشد )   نکته اخر اینکه اینجا بنده دارم نظرم رو بیان نمیکنم ! در واقع سخنان کارشناسان این سایت رو ادامه میدم . جمله زیر از یکی کارشناسان همین سایت هستش :
 انسانها در بهشت، فایده ای به دیگران برسانند، فایده ای که وظیفه آنان باشد انتظار بیهوده ای است.
 
 بهشت و جهنم نتیجه عمل ماست و عملکرد انسانها و فایده ای که به دیگران میتوانند برساند در دنیاست.   ادامه : http://askdin.com/thread/%D9%81%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F
بنام خدا.     نقل قول از Error404   فهمیدیم که انسان در بهشت فایده ای ندارد       با عرض سلام و ادب.   ابتدا برای من سوالی  پیش آمده که در اینجا منظور اصلی چیست؟ آیا بودن انسان در بهشت برای خود او فایده ای ندارد یا بودن انسان در بهشت برای خود بهشت  یا بهشتیان فایده ای ندارد؟       دوم اینکه :     نقل قول از Error404 در این جا درباره ی این بحث میکنیم که چرا انسان   بود و نبودش تفاوتی ندارد؟     واقعا من بشخصه متوجه نمیشوم یعنی چی که بود و نبود انسان در این عالم تفاوتی نمیکند وقتی که باید معتقد بود وجود یک پشه یا دانه و میوه هم بی تاثیر در نظم و نظام خلقت و آفرینش نمیباشد؟   البته کاش شما ابتدا ثابت میکردید که این وجود واقعا  بی تفاوت و بیخودی بوده بعد این بحث و شبهه را مطرح مینمودید که  بتوان در مورد آن تبادل اطلاعات نمود{و اگر در تاپیکی دیگر در موردش بجث شده و به نتیجه هم رسیده آدرس آنرا محبت نمایید.سپاسگذار}         ادامه: و در مورد جمله کارشناس مورد نظر شما مجددا من بشخصه متوجه این گفتار شما یا صحبت ایشان نشدم.   بنظر من این متن  دارد میگوید انسانها در بهشت وظیفه فایده رساندن به دیگران را ندارند چرا چون احتمالا کسی نیازمند فایده دیگران نخواهند بود.   {البته اگر درست متوجه آن شده باشم} مثلا یک انسان ثرتمند که الان خودش در ثروت و رفاه غرق است  چه احتیاجی به ثروت دیگری دارد ؟ یا مثلا خودش ماشین  دارد و هیچ مشکلی هم ندارد لذا چه احتیاجی به ماشین یکی دیگر..؟؟   یا ..؟؟ یا دهها مثال مرتبط دیگر.     بنابراین در اینجا ابتدا  سوال اصلی باید این باشد که زمان یا مدت زمان این بهشت چه مقدار خواهد بود و..؟؟   و بنظر من سوال و سوالات بعدی و حتی مهمتر اینکه ..؟؟   آیا یک انسان که به بهشت  میرود دقیقا همان انسانی ست که قبلش در زمین میزیسته یا زندگی میکرده؟؟   یعنی بنوعی با همین قیافه یا حداقل  با وجود همین ژن ها و صفات یا خیر و بلکه منظور از آنسان بهشتی زمین تا آسمان فرق میکنند با انسانی که در زمین زاده شده یا وجود داشته و در این بین  فقط نام و اسم انسان را یدک میکشد..؟؟ لذا ابتدا باید قدری انسان را شناخت سپس دنیا یا دنیاهای احتمالی را  و حتی قوانین حاکم بر هر دنیا یا جهان را و ..؟؟ و بنابراین نظر کلی من این است که اگر بتوانیم به این سوالات فکر کنیم یا  با امنیت فکری  یا  رفاه جسمی و ذهنی به آنها  پاسخی جامع ترو دقیقتر  در همه سطوح و با در نظر گرفتن برخی جوانب و حاشیه ها بدهیم آنوقت است که میتوانیم دید خود را به جهان یا  دنیا و خدا و بهشت و جهنم و خوبی ها و بدی ها و هزاران سوال دیگر قدری  وسیع تر و دقیقترو منطقی تر نمود و ..؟؟   {و انشاا.. .که  بود و نبود انسان هم متاثر از همین مجموعه خواهد بود و امیدوارم که اینبار پاسخها و نظرات و سوالات همه مرتبط به بحث اصلی باشند}                      
سلام من قبلا هم گفتم من دارم نظر نمیدم ! دارم بحث کارشناسان رو ادامه میدم من هم مثل شما نمیدانم اگه جواب رو میدونستم که تاپیک نمیزدم شما از اول بخونید ، کارشناس سایت گفته :
بود و نبود ما تفاوتی ندارد، به این معنا که هیچ کجای این عالَم نیازمند به وجود ما نبوده و اگر ما نباشیم هیچ کجای عالَم نمی لنگد. 
باز هم میگه کارشناس این رو در شماره 3 گفته بنده هم حس خوبی نسبت به این جمله ندارم و میخوام بدونم چرا قران ضد این مطلب رو میگه که بالا اشاره کردم بنده هم منتظر جواب کارشناس هستم در اخر هم بگم بحث ما به ممکن الوجود و واجب الوجود مربوط میشه لطفا بحث تاپیک های دیگر رو در تاپیک خودش دنبال کنید . باتشکر  
بسم الله الرحمن الرحیم سلام خدا اول فقط عقل (اصل خیر) را خلق کرد و بعد جهل (اصل شر) را، بیش از آن هم خلق نکرد ... بعد عقل را به جنود عقل مدد داد، جهل گفت چیزی که به او دادی را من هم مثلش را می‌خواهم و خدا هم جنود جهل را به او بخشید ... ما هر چه هستیم یا از جنود عقل هستیم و یا از جنود جهل ... ما که هیچ، ظاهراً سایر موجودات و حتیٰ جمادات هم همینطور هستیم ... یک گروه با اسم‌های جمال خدا طرف هستند و گروه دیگر با اسم‌های جلال خدا ... ولی در کل در این نگاه فرق خیلی خاصی بین انسان و حیوان و ملک و جن و گیاه و سنگ وجود ندارد، مگر در مراتبشان ... مثل اینکه شما به عنوان یک انسان هم روح دارید و هم بدن و بدنتان هم دست دارد و هم پا و هم کلیه و هم کبد و هم قلب و هم استخوان و هم چشم و هم گوش و ... همه‌ی این‌ها جنود شما هستند ولی مراتبشان یکسان نیست ... مراتب انسان‌ها که از سایر موجودات بتواند بالاتر باشد یا حتیٰ پایین‌تر باشد از این نظر است، که اعضای برجسته‌تری در جنود عقل باشند یا در جنود جهل ... جهل اگر یک مقدار خودشناسی داشت و عقل داشت از خدا مابه‌ازای جنود عقل را طلب نمی‌کرد و می‌گذاشت خودش باشد و خودش، تا جهان پر شود از عقل و جنود عقل و خیر و مظاهر خیر، ولی عقل خواست و خدا هم بهش داد و فرصت داد تا طوری که فکر می‌کند بلد است از جنودش بهره بگیرد، سپس در قیامت بازخواست می‌شود ... جهل اگر عقل بود به اینکه خدا جنودی بهش نداد راضی می‌شد و می‌گفت شکر خدا، ولی طمع کرد، حریص بود که هر چه خوبی است را او هم داشته باشد ... این همان توصیفی است که خدا هم از انسان در قرآن می‌کند ... إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ... وَيَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنسَانُ عَجُولًا  ... إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ * وَإِنَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٌ * وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ ... و آیات دیگر ... در روایت امام صادق علیه‌السلام هم آمده است که اصل خیر ما هستیم و هر خیری از فروع ماست و اصل شر دشمنان ما هستند و هر قبیحی از فروع ایشان است ... پس چه خلقت انسان‌های خوب، و چه انسان‌های بد، همه روی حساب است و بیخود نیست ... اگر بگویید فقط مثلاً ۱۴ معصوم علیه‌السلام کافی بودند مثل این بود که مثلاً خدا به شما بدن بدهد و مثلاً کلاً اعضای اصلی بدن را داشته باشید اما نه همه‌اش را ... ایشان اگرچه در اصل نورانیّتشان یکی باشند ولی در همه چیز که یکی نیستند ... مثلاً اگر پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله عقل هستند، علم که وزیر عقل است امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است، و قص علیٰ هذا ... یا اینکه رسول خدا صلی‌الله‌علیهه‌وآله فرمودند فاطمه علیها السلام روح من است که بین دو جنب من است ... حضرت علی علیه‌السلام هم که مطابق با آیه‌ی مباهله نفس حضرت هستند ... روح و نفس در اصطلاح فلسفه یکی هستند مگرنه در لسان روایات متفاوت هستند، روح چیزی است که موقع خواب در بدن می‌ماند و نفس چیزی است که از بدن جدا می‌شود و در عوالم گردش می‌کند ... سایر ائمه علیهم‌السلام و انبیاء و مرسلین و اوصیاء ایشان و صدیقین و شهداء و مؤمنین و متقین و قانتین و فرشتگاه و غیره و غیره همگی از جنود عقل هستند ... و هر کسی کارکرد خودش را دارد، مثل اینکه هر سلول از بدن شما کارکرد خودش را در عملکرد بدن شما دارد ... جهل و جنود جهل که باید ازشان تبرّی جست مانند مدفوع و ادرار است که باید ازش دوری جست، اضافاتی که نجس هستند، همانطور که کافران و مشرکان و پیروان طاغوت نجس هستند ... با این نگاه هنوز هم فقط دو نفر خلق شده‌اند ... شخص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و اصل دشمن ایشان که معروف است که دومی باشد ...
با سلام و احترام تشکر میکنم از کاربر باء مطلبتان را چند بار خواندم  اما مطلبی را خوب متوجه نشدم : ایا شر مخلوق است ؟ یعنی خدا شر را خلق کرد ؟ یا منظورتان تشبیهی چیزی است ؟
شر امر وجودی نیست، بلکه به نوعی نبود یا منشا نبودی است ؛ مثلا کوری، نبود بینایی است.  بنا بر این، شر چیزی نیست تا مخلوق باشد و نیاز به خالق داشته باشد. مرتضی مطهری عدل الهی، نشر صدرا، 1370 ش ج 19، ص 216.
منبع (مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی) : https://www.pasokhgoo.ir/porsesh/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%DA%A9%D9%87-%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B4%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%DB%8C%D8%B2-%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F
بسم الله الرحمن الرحیم سلام برادر، اگرچه تصریح روایات به خلقت جهل است و اینکه جهل اصل شرّ است، و با اینکه خداوند صحبت از خلقت انسانی می‌نماید که ظلوماً جهولاً بوده است، اما این جهل در مقابل عقل است و نه علم ... در روایات عقل و جهل، جهل یک شعور خودآگاه است که خدا را می‌شناسد و او را به عنوان خدایی که باید از او اطاعت کرد هم می‌شناسد، فقط وقتی خدا دستوری به او می‌دهد که او دلیلش را درک نمی‌کند فراموش می‌کند که او خداست، برای خودش شأنی قائل می‌شود که با خدا محاجّه کند که چرا چنین باشد و آن چنان نباشد؟ ... در اینجا جهل به نوعی یعنی غفلت و فراموشی ... و اصل شر هم همین غفلت است ... و ذکر نقطه‌ی مقابل آن است ... اهل ذکر می‌شوند مؤمنان، مثل کسانی که یاد خدا هستند، یاد مرگ هستند، یاد آخرت هستند و همین یاد کردن‌ها تمام زندگی‌اشان را سامان می‌دهد ... اما شخص جاهل، کسی که آرزوهای بلند یاد مرگ را از ذهنش می‌برد، کسی که به همین زندگی دنیا دل خوش می‌کند و به فکر آخرتش نیست، این شخص کسی است که اهل ذکر نیست، فراموشی و غفلت هم امری عدمی است ... البته نسیان و فراموشی ویژگی بارز انسان است، چنانکه در روایت دیدم که ریشه‌ی کلمه‌ی انسان هم از نسیان گرفته شده است ... مثل اینکه خدا عهد الست را از همگان گرفت ولی همه بدون استثناء فراموش می‌کنند تا بعداً هر کسی سر اتفاقاتی در زندگی‌اش خدا را به یاد بیاورد و او را بشناسد و بداند که خدایش هست و باید مطیعش باشد و انکارش نکند، گرچه باز هم وقتی خرشان از پل بگذرد باز هم بیشترشان او را از یاد می‌برند چون اهل ذکر نیست ... انسان ظلوماً جهولاً باید ارزش افزوده‌ی «ذکر» را برای خودش ایجاد کند تا رشد کند، تا اهل عقلانیت شود، تا اهل قلب سلیم شود ... قرآن ذکر است، انبیا که بشارت‌دهنده و انذار کننده بوده‌اند همه ذکر بوده‌اند، اتفاقات زندگی همه در جهت عبرت گرفتن و متذکر شدن است، چنانکه در قرآن آمده که وقتی بدی می‌کنند بخشی از زشتی کارشان را به ایشان باز می‌گردانیم تا مگر متذکر شوند و باز گردند ... این جهل بخاطر فقدان ذکر است ... و فقدان ذکر هم امری عدمی است ... عالمی می‌گفت که وقتی در سوره‌ی حمد آمده است که «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ»، این به آن معنا نیست که یک عده بهشان نعمت داده شده و بقیه یا گمراه هستند و یا مورد غضب، بلکه نعمت به همه داده شد ولی یک عده قدرش را ندانستند و غفلت کردند و گمراه شدند و یک عده‌ی دیگر پا را فراتر گذاشتند و با نعمتی که به ایشان داده شده بود دشمنی هم کردند ...
حتیٰ تکبر که تقریباً ریشه‌ای‌ترین رذیله‌ی اخلاقی محسوب می‌شود و مثلاً ابلیس سر داشتن تکبر رانده شد، حتی تکبر هم نتیجه‌ی همین فراموشی و غفلت است ... کسی که یادش برود که مخلوق خداست و هر چه می‌داند را خدا بهتر از او می‌داند، کسی که فکر کند عددی هست و یادش برود که در مقابل خدا هیچ چیزی نیست، چنین کسی خودش در نظرش جلوه می‌کند و خودش را بزرگ می‌بیند و خیری اگر ببیند را برای خودش می‌خواهد و کار را ممکن است تا به جایی بکشاند که بگوید اصلاً به جای خدا بیایید و من را دوست داشته باشید و من را بپرستید ... اینها از غفلت است ... در قرآن کسی که اینطور بشود را می‌گوید که او هلاک شده است ... زنده شدن آن وقت چیزی مانند حالت یقظه است که شخص از خواب می‌پرد و می‌داند که هر چه دیده است خواب بوده است، هر چند که خوابش در حین خواب  دیدن واقعی به نظر می‌رسیده است هم مهم نیست الآن او می‌داند که آن موقع خواب بوده است ... وقتی شخص خود را در محضر خدا ببیند آن موقع حجت بر او تمام است و راهی برای انکار نیست، بعد که از آن حالت درآمد، وقتی دوباره گرفتار روزمرگی‌هایش شد، آن موقع است که باید این نور را در قلبش با قوت ذکر حفظ کند ... باید یادش بیاید که رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ بخاطر همین است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرموده‌اند که اصل هر شرّی جهل است ... جهل عجیب چیزی است ... دشمن اصلی ما غفلت ماست، و بزرگترین تجلی این غفلت در مخلوقی بوده است که تحت عنوان «جهل» معرفی می‌شود، با اینکه بجز جهل چه بسا نکات مثبت وجودی زیادی هم داشته بوده است، بلکه چه بسا خیلی دانا و عالم هم بوده است ... اگر علم نداشت و علمش در نظرش بزرگ جلوه نمی‌کرد مقابل خدا نمی‌ایستاد منم‌منم بکند ... هر چه خوبان داشته باشند را چه بسا او هم داشته، فقط یک چیز نداشته، و آن ذکر به میزان کافی بوده است ... و همین باعث شد که از ولایت خدا خارج شود و طغیان کند و دیگر به من و شما می‌گویند به او کافر شویم تا اهل نجات گردیم ...
بنام خدا.     باسلام.     نقل قول از باء خدا اول فقط عقل (اصل خیر) را خلق کرد و بعد جهل (اصل شر) را       ضمن تشکر از همه مطالبی که بیان فرمودید که بسیار هم مثمرثمرو مفید  بودند ، لطفا اگر  آیه یا سند و روایت و حدیثی در این باره که نقل قولش را کپی نمودم هم موجود است بیان نمایید؟   باتشکر.    
بسم الله الرحمن الرحیم، سلام جناب علم ایرانی،
لطفا اگر  آیه یا سند و روایت و حدیثی در این باره که نقل قولش را کپی نمودم هم موجود است بیان نمایید؟
خدا اول فقط عقل (اصل خیر) را خلق کرد و بعد جهل (اصل شر) را
مبنای این حرفم کم‌وبیش این سه روایت یا مشابه‌های آن بودند: ۱. اوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ العقلُ ... ۲. قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ‏ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ فَقَالَ لَهُ اسْتَكْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ يَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِي خَلَقْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ قَوَّيْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِي بِهِ فَأَعْطِنِي مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَيْتَهُ فَقَالَ نَعَمْ فَإِنْ عَصَيْتَ بَعْدَ ذَلِكَ أَخْرَجْتُكَ وَ جُنْدَكَ مِنْ رَحْمَتِي قَالَ قَدْ رَضِيتُ ... ۳. محمد بن يعقوب: عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن سنان، قال: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول: «إن الله خلق الخير يوم الأحد، و ما كان ليخلق الشر قبل الخير، و في يوم الأحد و الاثنين خلق الأرضين، و خلق أقواتها في يوم الثلاثاء، و خلق السماوات يوم الأربعاء و يوم الخميس، و خلق أقواتها يوم الجمعة، و ذلك قول الله عز و جل: خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ‏» روایت اول می‌گوید زمان (یا مرتبه‌ای) بوده است که عقل بوده است و مخلوق دیگری نبوده است ... روایت دوم می‌گوید عقل بود و جهل بود، اما هنوز جنود عقل و جنود جهل نبودند ... روایت سوم می‌گوید که خلقت خیر (عقل یا مطابق برخی روایات «وزیر عقل») مقدم بر خلقت آسمان‌ها و زمین بوده است و خلقت شر (جهل یا مطابق همان روایات «وزیر جهل») قبل از آن نبوده است، در این روایت البته تصریح نشده است که خلقت شر یا جهل هم مقدم بر خلقت آسمان‌ها و زمین بوده باشد، گرچه چنین برداشتی از روایت می‌شود ... اما احتمالاً چیزی که باعث تردید یا تعجب شما شده است خلقت جهل پیش از خلقت جنود عقل باشد، اگر عقل را همان نور محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله بگیریم و جنود آن را نور اهل بیت علیهم‌السلام و انبیاء و مرسلین و مؤمنین و ملائکه بگیریم ... چرا که در روایات دیگری داریم که خدا ابتدا نور محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله و علوی علیه‌السلام را خلق کرد و بعد سایر اهل بیت علیهم‌السلام را از نور ایشان خلق کرد قبل از آنکه آسمان‌ها و زمین و ملائکه و دیگران را خلق کند، اما الآن قبل از خلقت آسمان‌ها و زمین صحبت از خلقت کس دیگری هم به میان آمده است که به نظر می‌رسد خلقتش نباید مقدم بر سایر اهل بیت علیهم‌السلام و ملائکه و انبیاء و مرسلین بوده باشد، آن هم اگر به جای بحث تقدم زمانی که اهل کلام به آن تمایل دارند صحبت از تقدم رُتبی باشد که عرفا و فلاسفه به آن علاقمند هستند ... این تردید و سؤال شما الآن به نظر من هم کاملاً بجاست و تا بحال از این زاویه به این مطلب نگاه نکرده بودم، خدا خیرتان بدهد ... برای اینکه به نتیجه‌ی قابل اطمینانی در این زمینه برسیم باید تمام روایات مرتبط را بررسی کنیم، ولی همینطوری بر اساس همین سه روایت که آوردم مطلب جالب دیگری هم به چشم می‌خورد و آن اینکه در حدیث دوم صحبت از خلقت عقل و جهل از چیزهای دیگری به میان آمده است، یعنی خلقت آن‌ها لا من شیء نبوده است، ولو اینکه خلقت هر دو هم مقدم بر خلقت آسمان‌ها و زمین بوده باشد ... واقعیت این است که مطابق روایات ما فوق آسمان‌ها و دون زمین همچنان خلائق بسیارند، چنانکه آسمان‌ها و زمین نبودند و آب بود و کان عرشه علیٰ الماء ... و این در حالی است که خلقت نور محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله به قبل از خلقت حتیٰ عرش خدا برمی‌گردد ... بنابراین اینکه گفتم و گاه می‌گویند که عقل همان نور محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله است احتمالاً اشتباه باشد یا لااقل دقیق نباشد، به این معنا که حداقل از مرتبه‌ای به بعد این یکسان بودن اعتبار دارد ... اینکه در کتاب علل‌الشرایع آمده که عقل یک مَلَک است با این تفسیر بهتر هم فهمیده می‌شود ... با وجود ظاهراً اشتباه بودن آن مطلبی که گفتم، در نهایت، ظاهراً همچنان بتوان خیلی از بخش‌های آن پستم را بعد از بازنویسی معتبر دانست، ولی دیگر همه‌ی جزئياتی که گفتم درست نیستند و نیاز به اصلاح دارند ... و الله العالم از سؤال تذکرگونه‌اتان متشکرم              
از تاخیر پیش آمده در پاسخگویی که ناشی از یک مسافرت ضروری بود عذرخواهی می کنم. برای مطالعه تمام پست ها و  پاسخگویی به مطالب لازم، موقتا تاپیک بسته میشود از دوستان پیشاپیش عذرخواهی می نم
با سلام و احترام
ببخشید ولی واقعا این مسئله ناراحت کننده نیست ؟ ما واقعا بود و نبودمان هیچ فرقی ندارد ! چرا وقتی بود و نبودمان فرقی ندارد ما اصلا باید تلاش کنیم ؟ به کمال رسیدن ما چه فایده دارد ؟ مگه میشود هم بود و نبودمان هیچ فرقی نکند هم در قران خدا بگوید که انسان بیهوده نیست !
شما دو مبحث را با یدیگر خلط .کرده اید؛ بنده همان موقع منظورم از اینکه بود و نبودمان فرق ندارد را عرض کردم:
بود و نبود ما تفاوتی ندارد، به این معنا که هیچ کجای این عالَم نیازمند به وجود ما نبوده و اگر ما نباشیم هیچ کجای عالَم نمی لنگد.
این که دیگران به ما نیازی ندارند غیر از این است که بی هدف آفریده شده باشیم، بلکه اصلا تمام عالم برای ما خلق شده است اما بی نیاز از ماست. مثلا میز و صندلی و اتومبیل و هواپیما همگی برای ما ساخته شده اند، اما همگی بی نیاز از ما هستند؛ این بی نیازی ایشان از ما به این معنا نیست که ما بی فایده هستیم! آخر این چه نتیجه ای است که شما گرفته اید! قطعا انسان بیهوده آفریده نشده است؛ اما هدف از آفرینش او نفع رساندن به جهان آفرینش یا کامل کردن خداوند نیست، بلکه هدفی است که نفعش در وهله اول و به طور حداکثری به خود او برمی گردد.
با سلام و احترام
در رسیدن به کمال انسان چه فایده ای نهفته هست ؟ خودمونی ترش میشه به کمال برسیم که چه ؟
 کمال برای هر موجودی که کامل مطلق نیست مطلوب بوده و مورد تقاضاست؛ اگر با دقت عقلی به مسئله بنگرید متوجه خواهید شد که اصلا معنا ندارد که یک موجود ناقص بگوید که به کمال برسیم که چه شود. چون کمال از سنخ هستی و در برابر نیستی است، و معنا ندارد که کسی بین وجود و عدم، بین داشتن و نداشتن فرقی قائل نشود! مگر آنکه آن هستی مطلوب حقیقی او نباشد؛ به عنوان نمونه ممکن است یک انسان داشتن یک ماشین میلیاردی را آرزو کند اما بعد از رسیدن به آن خسته شود و بگوید این چه خواسته ای بود که من داشتم و آن را مهم می پنداشتم! خب این یکنواختی بین داشتن و نداشتن که برای چنین شخصی حادث می شود به خاطر این است که آنچه که کمال می پنداشته است واقعا کمال نبوده است، لذا بعد از رسیدن به آن احساس می کند چندان ضرورتی هم نداشته است. بنابراین در اصل کمال طلبی انسان ها به لحاظ عقلی تردیدی نیست، بلکه در مصداق شناسی آن اختلاف وجود دارد و اگر جایی انسانی از کمالی خسته میشود به خاطر این است که در مقام مصداق شناسی اشتباه کرده است و چیزی که کمال حقیقی او نیست را کمال پنداشته است، به همین خاطر قرآن کریم می فرماید: اهل بهشت هرگز از بهشت خسته نشده و انتقال از آنجا را آرزو نمی کنند.(کهف:108)  
با سلام و تشکر از جواب همه دوستان و کارشناس محترم مثل اینکه از سوال بنده کمی دلخوری پیش امده ، من معذرت خواهی میکنم فقط احساس کردم پرسیدنش بهتره  
مثلا میز و صندلی و اتومبیل و هواپیما همگی برای ما ساخته شده اند، اما همگی بی نیاز از ما هستند
مثال جالبی نبود کارشناس گرامی ، درباره گیاهان یا حیوانات میشه گفت ولی درباره سازه های دست انسان فکر کنم نمیشه گفت که بی نیاز از ما هستند شاید بدون ما در دسته بندی خودشان بمانند ولی قطعا یک هواپیما بدون خلبان اصلا هواپیما نیست و بی فایده است و دیگر نیازی بهش نیست چه بسا خیلی از ساخته بشر هم اکنون وجود ندارند مثل تلگراف !     بنده دیگر سوالی ندارم و نه نظری ! ممنون از انجمن خوبتان که این فرصت را در اختیار جوانانی مانند من گذاشت تا بتوانم ناشناس سوال هایم را بپرسم و دلگرمی باشد . باتشکر
با سلام مجدد 
مثال جالبی نبود کارشناس گرامی ، درباره گیاهان یا حیوانات میشه گفت ولی درباره سازه های دست انسان فکر کنم نمیشه گفت که بی نیاز از ما هستند شاید بدون ما در دسته بندی خودشان بمانند ولی قطعا یک هواپیما بدون خلبان اصلا هواپیما نیست و بی فایده است و دیگر نیازی بهش نیست چه بسا خیلی از ساخته بشر هم اکنون وجود ندارند مثل تلگراف !
در معنای نیازمندی بیشتر دقت بفرمایید، منظور از نیازمندی در بحث ما این است که در حوائج خودشان به غیر نیازمند باشند؛ هواپیما چه نیازی به انسان دارد؟ او به پرواز هم احتیاجی ندارد، این ما هستیم که هم به پرواز نیازمندیم و هم به هواپیما؛ اینکه ما برای پرواز باید خلبانی را در کابین بنشانیم به علت نیازمندی خود ماست نه هواپیما! وگرنه برای هواپیما اصلا فرقی نمیکند که پرواز کند یا همیشه زمین گیر باشد. یک بدنه فلزی و موتور و پیچ و مهره و برد الکتریکی و سیم چه نیازی به پرواز دارند تا به واسطه آن به انسان نیازمند باشند؟ ما این وسیله را برای پرواز کردن خودمان ساخته ایم، نه پرواز کردن خودش! هدف از ساخت هواپیما ما هستیم، وگرنه هواپیما در نگاه دقیق هیچ نیازی به ما ندارد. اما با این حال این مسئله هواپیما را از ما برتر نمی سازد، چون اصلا وجودش به خاطر ماست.
سلام من اونطور که تا الان که عمر کردم فهمیدم همه به هم نیاز دارند ،  مثال : دیوانه به پزشک نیاز دارد و پزشک هم تا دیوانه نباشد درآمد ندارد. دزد به پلیس نیاز دارد و پلیس هم به دزد کودن به زرنگ نیاز دارد و زرنگ به کودن  و ...... اما من سوالم از جناب کارشناس اینه :  اون اول اول دقت کنید اون اول اول خلقت چه علتی باعث شد کودن به وجود بیاید و اون یکی زرنگ ، یعنی اون علت اولیه چه معیاری برای لیاقت کودنی و زرنگی در نظر گرفته؟ شانسی بوده ( تمام کارشناسان اینجا رد کردند ) ؟ برنامه ریزی بوده ( کارشناسان اینجا کمی اکراه دارند حقیقت را بیان کنند و سعی می کنند در بروند ) ؟ اگر از این دو تا هیچی نبوده پس چی بوده ؟؟! 
با سلام و احترام
من سوالم از جناب کارشناس اینه :  اون اول اول دقت کنید اون اول اول خلقت چه علتی باعث شد کودن به وجود بیاید و اون یکی زرنگ ، یعنی اون علت اولیه چه معیاری برای لیاقت کودنی و زرنگی در نظر گرفته؟ شانسی بوده ( تمام کارشناسان اینجا رد کردند ) ؟ برنامه ریزی بوده ( کارشناسان اینجا کمی اکراه دارند حقیقت را بیان کنند و سعی می کنند در بروند ) ؟ اگر از این دو تا هیچی نبوده پس چی بوده ؟؟! 
با توجه به اینکه موضوع تاپیک در مورد اصل هدف از خلقت انسان است نه تفاوت در اوصاف انسانی، ورود به پاسخ به سوال شما ما را از موضوع تاپیک دور خواهد کرد، لذا پرسش شما باید در تاپیک مستقلی پی گرفته شود. در پناه حق 
جمع بندی _______________________________ پرسش: ما ممکن الوجود هستیم، و هیچ نیازی و ضرورتی برای وجود ما در این دنیا و آخرت وجود ندارد. اگر فلسفه خلقت ما فیاض بودن خداوند است و این که خدا هر موجودی که قابلیت وجود دارد را  باید به وجود بیاورد، خب تمام آنچه لازم است را پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معصومین(علیهم السلام) دارند دیگر چه دلیلی دارد که چندین میلیارد انسان وجود داشته باشد؟ پاسخ: همانطور که شما هم اشاره فرمودید بود و نبود ما تفاوتی نخواهد کرد، به این معنا که هیچ کجای این عالَم نیازمند به وجود ما نبوده و وابسته به آن نیست. اما اینکه پس چرا ما به جای این که نباشیم، هستیم خودتان به پاسخ آن همان «فیاض» بودن خداوند است که به آن اشاره فرمودید. ولی نقدی که راجع به این دلیل داشته اید نقد صحیحی نیست، باید توجه بفرمایید این دلیل اختصاصی به کامل ترین موجود ندارد که شما وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله) را کافی دانسته اید، بلکه یعنی هر موجودی از کامل ترین موجود، تا ضعیف ترین موجودی که قابلیت وجود داشته باشد خداوند باید او را به وجود آورد چون بخل در ساحت او راه ندارد. وقتی که سایر موجودات غیر از پیامبر اسلام هم امکان و ظرفیت وجود دارند، چرا خداوند باید وجود و هستی را از ایشان دریغ کند؟ بله طبیعتا این وجودها ضعیف تر از مخلوق نخستین هستند اما این دلیل نمیشود که خداوند فیضش را در همان کامل ترین مخلوق محدود سازد. همانطور که یک چراغی که نور ازخودش ساطع می کند از شدیدترین نور آغاز میشود و هرچه این نور از آن دورتر میشود ضعیف تر و محدود تر میشود اما تا جایی که ظرفیت داشته باشد پیش خواهد رفت. فیض خدا هم بلاتشبیه اینگونه است، از شدیدترین فیض و قوی ترین موجود آغاز میشود و تا ضعیف ترین نور و محدودترین موجودی که امکان و ظرفیت وجود داشته باشد پیش می رود. علاوه بر اینکه هدف خلقت بودن هم مراتبی دارد، یعنی در عین اینکه هر مخلوقی خودش هدفی دارد: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»؛ پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده سپس هدايت كرده است‏.(1) در عین حال می تواند مانند انسان، هدفی برای موجودات در مرتبه پایین تر باشد، یعنی هدف خود انسان رشد و تکامل است، اما به خاطر او سایر موجودات نیز خلق شده اند، چرا که اگر قرار است انسان باشد، این جهان و این موجودات و هرچه برای بقای انسان لازم است هم باید باشد، چون انسان برای حیات نیازمند این موجودات است،  به همین خاطر قرآن کریم می فرماید همه موجودات برای انسان آفریده شده اند:«أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏»؛ خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخّر شما كرده‏ است.(2) بنابراین هدف خلقت دارای مراتب بسیاری است که بالاترین مرتبه ی آن، و هدف تمام آفرینش «انسان کامل» است.   پی نوشت ها:
  1. طه:50/20.
  2. لقمان:20/31.
 
موضوع قفل شده است