جمع بندی تفاوت های انسان ها برنامه ریزی شده یا بر اساس شانس و قرعه کشی؟

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفاوت های انسان ها برنامه ریزی شده یا بر اساس شانس و قرعه کشی؟
سلام. تفاوت های انسان برنامه ریزی شده است یا بر اساس شانس و قرعه کشی می باشد؟
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث:  استاد قول سدید
سلام و عرض ادب و تبریک ایام دوست عزیز با عنایت به این که همه امور بر اساس نظام علّی است و خداوند نیز در همین چارچوب جهان را خلق کرده است، شانس و قرعه در آن منتفی است.  بله با عنایت به علم محدودی که ما داریم، چون از علل امور بی اطلاعیم، گاهی یک شئ را شانسی تلقی می کنیم؛ اما در همین مورد، اگر علم تام داشته باشیم، متوجه می شویم که همه چیز بر اساس نظام علّی است و شانسی نبوده است.  بنابراین، این که من در این زمان و مکان با این رنگ و ظاهر و استعداد و غیره متولد شدم، شانسی نیست و بر اساس عللی است که از پیش رقم خورده است و ما به تمامی این سلسله علل، خصوصا علل اولیه اش، اشرافی نداریم و به همین جهت، این وضعیت را شانسی می دانیم.(1) پی نوشت: 1. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، ج2، بخش چهارم: علت و معلول؛ مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، ج3، مقاله نهم: علت و معلول.  
اما نباید این مطلب را به معنای آن دانست که هر یک از ما طبق برنامه ای که سابقا طراحی شده، باید نقش خاصی را ایفاء کنیم و به همین جهت، در موقعیت خاصی متولد شده ایم. در واقع، خداوند نظامی را خلق کرده است که در این نظام، هر علتی معلول خاص خودش را دارد و چیزی شانسی و بدون علت محقق نمی شود؛ مثلا خداوند آتش را به نحوی آفرید که حرارت داشته باشد و به همین جهت، مایه حفظ حیات باشد. اما این که آتش فلانی را بسوزاند، شرّی است که مورد نظر خدا نبوده است. توضیحات دیگری هم می شود تقدیم کرد؛ اما بهتر است در ادامه گفتگو این مطالب را با هم مرور کنیم.
سلام بله پاسخی که فرمودید همان تکرار تاپیک تولد من برنامه ریزی یا قرعه کشی ؟ است که البته سایت در حال تعمیرات بود و جمع بندی شد تاپیک و ... به هر حال‌.  اینبار من موضوع کلی مد نظرم نیست و یه پله پایین تر می آیم و استعدادها و امکانات را با توجه به اختیار می خواهم بیان کنم.  
در ابتدا این آیه را داشته باشیم :  آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‌آوری می‌کنند بهتر است!- مکارم شیرازی خب با توجه به موردی که عرض کردید شانس منتفی است. تنها گزینه نزدیک به ذهن وجود برنامه ریزی است. خب اصلا ما به این سلسله علل هم دسترسی نداریم ناچارا برویم در لحظه ی اول ، همون اول اول ، خداوند علم دارد و با این علم عللی به وجود آورده این همانطور رفته جلو و یکی نخبه و یکی کودن می شود. اون اول اول چه چیزی باعث شد نخبه نخبه شود و کودن کودن ؟ مثلا:  رتبه های برتر کنکور امسال تقریبا همه از مدارس غیردولتی و سمپاد بودند خلاصه ی مطلب هر کسی پولدار بود موفق تر شد ! علم بهتر است یا ثروت ؟! ما می گیم علم چون بالاخره یه چیزایی شاید حالیم شد ! حالا بقیه تلاش کردند چرا برتر نشدند ؟! واقعا جالب است‌. پس همه چیز تلاش نیست ! شاید تلاش بی خود نیست. شاید این اختیار این اختیاری که اصلا از آینده و نتیجه کارهات خبر نداری این قدر ارزش دارد که یک سری به فنا بروند و یک سری به سعادت برسند. حداقل سود برای یک انسان در کجایش نهفته است ؟ ( تاپیک مخصوص سودمندی اختیار با جهل به آینده ؟ داشتم ولی جوابی قانع کننده دریافت نکردم )  یه مقداری بررسی می کنیم : ما مختیاریم طبق امر بین الامرین. اگر من با دیگران مساوی بودم در همه چی به خودم مربوط بود  با اختیارم مثل بقیه باشم یا نه ، دلیل مساوی نبودن چیست ، دقت کنید با توجه به مختار بودن. همانطور که مثلا چند صد هزار نفر اختیار مختارانه تصمیم می گیرند در آزمون استخدامی شرکت کنند اما همه مساوی نیستند ، چرا ؟ چون محدودیت ظرفیت وجود دارد ، پس باید یک سری حذف شوند ؟ برای حذف باید چه کاری صورت گیرد ؟ هیچی دست ما نیست سلسله عللی ما را در بخش هایی ضعیف کرده تا یک ماشین اوتومات حذف شویم. فرد حذف شده دل ندارد ؟!  خداوند با علم به همچین چیزهایی که شانسی هم‌نیستند طبق گفته ی شما مجبور به خلقت بود ؟ تکامل انسان با داشتن امکاناتی مناسب و سخت افزار بهتر است یا رنج و سختی بیهوده ؟!  فردی توانایی ازدواج ندارد به خودارضایی کشیده می شود قطعا این تکامل نیست. فردی توانایی ذهنی خوبی ندارد نمی تواند شغلی درست انتخاب کند و همیشه زیردست است قطعا این تکامل نیست. و ...   و خلاصه ی :  معیار زیردست شدن فردی در نظام هستی با قدرتمند شدن فردی در نظام هستی اگر شانس و برنامه ریزی نیست چیست ؟
دوست عزیز   متنی که مرقوم فرمودید، بخش های متنوعی دارد که نمی توان در یک تاپیک به هر یک از آنها پرداخت. به همین جهت، ناچاریم به صورت خلاصه و مجمل نکاتی را تقدیم کنیم:  
1. خداوند موجودی واجب الوجود است و واجد همه کمالات است و هیچ نقصی ندارد. در این صورت، اگرکسی به درستی خداوند را در نظر بگیرد، متوجه می شود که محال است از او خیر صادر نشود. جهان خلقت، خیری است که لزوما از خداوند صادر می شود. محال است خدا خدا باشد، اما خلق نکند چرا که خلق نکردن، یا ناشی از بی علمی است و یا ناشی از بی قدرتی و یا ناشی از خیرخواه نبودن. در حالی که خداوند هم عالم است و هم قادر و هم خیرخواه؛ آنهم به نحو مطلق و نامحدود و بیکران. بنابراین، ذات الهی به گونه ای است که لزوما از او خیر صادر می شود.(برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات، ج2، صص496-500)
2. خلقت جهان لازمه ذات الهی است بی آن که خدا مجبور به خلقت باشد چرا که اختیار به معنای صدور فعل از فاعل، از رویِ علم و رضایت و اراده و قدرت شخصی است. از آن جایی که فعلی که از خداوند صادر می شود، واجد همه این خصایص است، پس این فعل اختیاری است و خداوند نیز مختار است(برای مطالعه بیشتر، رک: ابن سینا، التعلیقات، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1404ق، ص20، 50، 51، 71، 72، 80؛ شیرازی، صدرالدین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، دار احیاء التراث، 1981م، ج6، صص307-320).
3. خلق مخلوقات متکثر و متعدد، مستلزم آن است که میانشان فرق و تفاوت باشد؛ وگرنه یک مخلوق بیشتر خلق نمی شد. توضیح بیشتر این که تکثر و تعدد ناشی از وجود تمایز میان افراد است. مثلا احمد غیر از علی است چون احمد دارای فلان چهره و خانواده و ... است ولی علی دارای چهره و خانواده دیگری است. اگر قرار باشد احمد هیچ فرقی با علی نداشته باشد، اصلا احمد و علی دو نفر نیستند بلکه یک نفرند. بنابراین، خلق مخلوقات مستلزم تفاوت است و گریزی از آن نیست. بنابراین، اگر قرار باشد خداوند مخلوقاتی را به صورت متکثر بیافریند، باید میانشان فرق بگذارد و راهی جز این ندارد.
4. تفاوت میان موجودات بر اساس علل آنها است. در واقع، خداوند جهان را بر اساس عللشان تدبیر می کند. اینطور نیست که خداوند مستقیما در هر موردی به خلق و تدبیر بپردازد. هر علتی نیز معلول خاص خودش را دارد و محال است که از هر علت هر معلولی صادر شود. بنابراین، محال است که آب آب باشد اما کسی یا چیزی در آن غرق نشود، یا انسان مختار باشد اما نتواند از رویِ اختیارش به کسی ظلم بکند. این مطلب در آیات و روایات متعددی گوشزد شده است که خداوند امور را بر اساس عللشان تدبیر می کند و هر علتی معلول خاص خودش را دارد: «أبى الله أن يجري الاشياء إلا بالاسباب فجعل لكل شئ سببا»(علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه دارالوفاء، ج2، ص90).
5. این علل، از یک منظر، دو دسته طبیعی و مختار هستند.
6. علل طبیعی، خارج از اراده و اختیار ما است و بر زندگی ما تاثیرگذار است. مثلااین که من دارای چه میزان از هوش و زیبایی باشم، خارج از کنترل من است؛ چنانچه روییدن میوه انار از درخت انار خارج از کنترل او است. نمی توان انتظار داشت که از یک والدین سفیدپوست، فرزند سیاه پوست متولد شوند؛ و یا از یک درخت انار، سیب حاصل شود؛ و یا از ابر نفت ببارد و ...
  7. اما علل اختیاری، در حوزه اختیار انسانها است و بواسطه اختیار آنها تغییر می کند. این علل اختیاری گاهی به اختیار خودم اشاره دارد و گاهی به اختیار دیگران. مثلا این که من دارای مهارت فنی در حوزه خیاطی یا خراطی یا مکانیک و ... نیستم، ناشی از این است که من برای یادگیری این امور وقت نگذاشتم و استعدادم را شناسایی نکردم و آن را پرورش ندادم. فراوان دیده ایم که کسی در فهم معادلات پیچیده ریاضی ناتوان بوده اما در هنر خیاطی زبردست می شود. اما این که من به خاطر پارتی بازی مدیر یک اداره، نمی توانم در فلان اداره استخدام شوم، ناشی از اختیاری است که دیگری داشته و از آن برای ضربه زدن به من استفاده کرده است.  
8. همه اینها مشمول علم و قضای الهی است یعنی خداوند چنین حکم کرده که جهان بر اساس عللشان تدبیر شوند و تفاوت هایی در آنها پدیدار شود که برخی از آنها تغییرپذیرند و برخی نه؛ برخی از آنها بواسطه اختیار خودم رقم خورده اند و برخی نه. خداوند به این امور علم دارد.  اما آیا علم و قضای الهی به این امور، لزوما به معنای رضایت الهی به این امور هم هست؟ نه. گاهی پیش می آید خداوند چنین حکم کرده که هر چاقویی ببرد، اما راضی نیست کسی از این چاقو برای قتل استفاده کند؛ یا خداوند چنین حکم کرده که هر کسی مختار باشد، اما راضی نیست کسی مشروب بخورد. به همین جهت، برخی از تفاوت هایی که حاصل می شود ناشی از اسباب و علل خاصی است که خداوند آنها را موثر قرار داده است و می داند که این علل به چه معلولی منتهی می شود؛ اما این به معنای رضایت به تمامی نتایج و پیامدهای این علل نیست. بله در جای خودش اثبات شده که نظام خلقت، در مجموع، احسن است و به بهترین شکل آفریده شده است؛ اما این به معنای آن نیست که هر اتفاقی که در این جهان رخ می دهد، بهترین است و خداوند به آن رضایت دارد. مثلا امام حسین (علیه السلام) بواسطه علل طبیعی (شمشیر و اسب و ...) و علل اختیاری (نیروی دشمن و عزم و اراده پلید آنها) به قتل می رسید. قتل امام، مشمول علم و قضای الهی است و  در چارچوب نظام احسن رخ داده (نظامی که علت بودن انسان و سایر اشیاء برای آثارشان احسن است)  بی آن که خدا به آن رضایت داشته باشد.
  9. بر اساس همین تفاوت ها، انتظار خدا از انسانها –بلکه از سایر موجودات- نیز متفاوت است. این اصل مسلم قرآنی است که خداوند از هر کسی متناسب با تواناییش انتظار دارد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(بقره: 286)؛ یعنی: «خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏كند». از این رو، اگر کسی واجد ثروت بیشتری است، از او انتظار می رود انفاق بیشتری کند؛ یا کسی که واجد زیبایی بیشتری است از او انتظار می رود حیای بیشتری داشته باشد و ...  
  10. همچنین اصل دیگری نیز وجود دارد مبنی بر این که اگر تفاوت ها ناشی از خود ما نبود و منجر به رنجش ما شد، خداوند در آخرت آنها را جبران می کند بدین نحو که اگر بین بازگشت ‏به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماندن در آخرت مخیر باشند، بازگشت ‏به بلایا را انتخاب می‏کنند تا اجرشان مضاعف گردد. این مضمون در متون دینی مختلف از جمله این روایت بیان شده است: «کسانی که مبتلا به بلایا می شوند، بعد از مرگ چنان ثواب می برند که اگر بعد از مرگ آنها را مختار سازند که بار دیگر به دنیا برگردند و بلایا را متحمل شوند، بازگشت به دنیا را انتخاب می کنند تا ثواب بیشتری بگیرند»( علامه مجلسی، بحار الانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج 3، ص 71). روشن است که این مطالب به معنای استقبال از شرور و درد و رنج نیست بلکه بدین معنا است که عدل و جود الهی چنان است که هیچ شرّی را بدون عوض قرار نمی دهد و اگر در موردی، کسی شرّ و یا شرّ بیشتری -که لازمه ساختار جهان مادی و خلق موجودات مختار است- متحمل شد، حتما در آخرت این شرور جبران می گردد و بدین وسیله، هر گونه تبعیض و ظلمی منتفی می گردد.( مظفر، دلائل الصدق، انتشارات بصیرتی، ج 1، ص‏361)
نتیجه آن که دوست عزیز، همانطور که سابقا عرض شد، متن شما دربردارنده بخش های متنوعی است و نمی توان به صورت تفصیلی درباره هر یک از آنها بحث کرد. به همین جهت، اجمالا به هر یک از آنها اشاره کردیم تا مشخص شود نظام عقیدتی دینی چه تبیینی درباره تفاوت ها ارائه می کند. البته آنچه عرض شد، حاصل مطالعات محدود بنده است. اگر ابهام یا اشکالی بود، ممنون می شوم متذکر شوید.
سلام. شما نگاه کنید در یک کارخانه دو ربات هستند کاملا شبیه هم از هر نظر ، اما در عملکرد متفاوت هستند(برنامه ریزی) یکی مثلا پیچ جا می زند یکی بسته بندی می کند. اینجا می توانیم با عملکرد تفاوت را بفهمیم. اما در مثال شما علی و احمد‌. ‌‌‌‌شما تا حالا دو فرد زیبا که شبیه هم نیستند ندیده اید ؟ دو نفر و بیشتر ؟؟ این ها شبیه هم نیستند اما در ویژگی زیبایی مشترک هستند. حالا فرض کنید علی زیباست و احمد معمولی است. نمی شد علل و سیستم کلا جوری باشد احمد معمولی نباشد ؟؟ این واقعا شدنی نبود ؟؟؟؟  این علل طبیعی در اون لحظه ی اول که به هر کسی می خواهد تعلق بگیرد معیارش چی بوده ؟؟ تمام سوال همین هست ، چه چیزی لیاقت داشتن اون علت را برای فرد مشخص کرده ؟؟؟ اینکه خداوند هر کس را متناسب با توان هر کس بازخواست می کند ، این مورد که می گویم غلط است : پس پاداش و مجازات ها هم طبقه بندی دارند و باز هم همین مسائل پیش نمی آید؟  
فقط یک چیزی بگویم اگر این چیزها جواب دقیقی و محکمی ندارند لطفا بفرمائید که وقتمان را تلف نکنیم.
فقط یک چیزی بگویم اگر این چیزها جواب دقیقی و محکمی ندارند لطفا بفرمائید که وقتمان را تلف نکنیم.
دوست عزیز تلاش ما این بود در پست های سابق نکاتی را تقدیم شما کنیم.  طبیعتا آنچه عرض شد، حاصل مطالعات محدود ما است و ممکن است خالی از اشتباه نباشد. خوشحال می شویم اگر اشکالی نسبت به آن نکات دارید، به صورت شفاف بیان بفرمایید تا حدالامکان پاسخگوی شما باشیم.  
 این علل طبیعی در اون لحظه ی اول که به هر کسی می خواهد تعلق بگیرد معیارش چی بوده ؟؟ تمام سوال همین هست ، چه چیزی لیاقت داشتن اون علت را برای فرد مشخص کرده ؟؟؟
تلقی شما ظاهرا این است که خداوند سلسله ای از علت را ترتیب داده که هر یک علت بعدی را ایجاد می کند تا این که نوبت به من می رسد. سوال شما نیز  مبتنی بر همین فرض است که: چرا این سلسله علل برای من چنین موقعیتی را ایجاد کرد و برای دیگری موقعیت متفاوتی را؟ منشا این تفاوت در چیست؟ چرا من لایق این موقعیت شدم و دیگری لایق موقعیت دیگر؟   در پست های سابق تلاش کردیم تا تلقی بهتری از نظام خلقت ارائه کنیم. خلاصه مطالب سابق این شد که خداوند جهان را بر اساس علل تدبیر می کند. هر علتی معلول خودش را دارد. در این سلسله علل، برخی مختارند و برخی نه. مجموعه این سلسله علل، سبب تفاوت در خلقت می شوند و یکی را زشت و دیگری را زیبا و یا یکی را فقیر و دیگری را ثروتمند و یا یکی را مریض و دیگری را قوی، متولد می سازند. اینطور نیست که آن علت اول همه چیز را رقم زده باشد؛ گاهی سلسله علل، به موجود مختاری می رسند که او عامل تفاوت در معلول های بعدی می شود. مثلا سلسله علل به والدینی می رسد که در تولد کودک اولشان مراقبت بیشتری می کنند و در تغذیه و شرایط روحی مادر متمرکز دقت می کنند اما در تولد فرزند دوم چنین دقت و مراقبتی ندارند و نسبت به دریافت ویتامین های لازم و یا آرامش روحی لازم برای مادر، بی اعتنایی می کنند. همین تفاوت در رفتار والدین، عامل تفاوت در برخی از خصایص دو کودک می شود. تمامی علل سابق در تولد این کودک مشترک بودند اما نهایتا والدین به عنوان علت مختار، سبب تفاوت می شوند و نتیجتا مثلا یک کودک زیباتر یا باهوش تر و ... می شود. بنابراین، کاملا ممکن بود که هر دو کودک زیبا و سالم و باهوش برابر متولد می شدند اما تاثیر علل مانع از این همسانی شد و تفاوت را ایجاد کرد. بله، قطع نظر از این علل، زیبا و باهوش بودن هر دو ممکن بود، اما با عنایت به این علل (که برخی طبیعی و برخی اختیاری است) چنین تفاوتی ناگزیر باید رخ دهد. آیا خداوند به تفاوتی که دو کودک دارند راضی است؟ پاسخ به این پرسش را با یک مثال توضیح می دهیم: سلسله ای از علل اختیاری و طبیعی منجر می شوند به این که امام حسین (علیه السلام) به شهادت برسند و قاتلان امام نیز به قدرت و ثروت برسند. آیا خداوند به چنین کاری راضی است؟! مسلما نه. اما با این حال، چنین حکم کرده که هر علتی معلول خودش را داشته باشد.  اما آیا خداوند نسبت به این تفاوت های خارج از کنترل ما، بی اعتنا است؟ نه. همانطور که عرض شد، خداوند نسبت به اینها بی تفاوت نیست و مثلا از کسی که ثروت بیشتری دارد، انفاق بیشتری انتظار دارد و یا از کسی که فقیر است انفاق کمتری؛ یا کسی که به بیماری و فقر مبتلا شده را در آخرت جبران می سازد و ...
جمع بندی   پرسش: تفاوت های انسان برنامه ریزی شده است یا بر اساس شانس و قرعه کشی می باشد؟ اگر شانس نیست، پس برنامه ریزی است و همه چیز بر اساس سلسله علل رخ داده است که  اصلا ما آن دسترسی نداریم. ناچار باید برویم در لحظه ی اول ، همان اول اول که خداوند علم دارد و با این علم، اجباری عللی به وجود آورده است و این سلسله علل، نهایتا جلو رفته و یکی را کودن و دیگری را نخبه کرده است. حال، سوال این هست که آن اولِ اول، چه چیزی باعث شد نخبه نخبه شود و کودن کودن؟ معیار زیردست شدن فردی در نظام هستی با قدرتمند شدن فردی در نظام هستی اگر شانس و برنامه ریزی نیست، چیست؟ این علل طبیعی در آن لحظه ی اول که به هر کسی می خواهد تعلق بگیرد معیارش چی بوده است؟ تمام سوال همین هست ، چه چیزی لیاقت داشتن اون علت را برای فرد مشخص کرده است؟   پاسخ: پرسش حاضر، بخش های متنوعی دارد که نمی توان در یک تاپیک به هر یک از آنها پرداخت. به همین جهت، ناچاریم به صورت خلاصه و مجمل نکاتی را تقدیم کنیم:   1. با عنایت به این که همه امور بر اساس نظام علّی است و خداوند نیز در همین چارچوب جهان را خلق کرده است، شانس و قرعه در آن منتفی است. آری، با عنایت به علم محدودی که ما داریم، چون از علل امور بی اطلاعیم، گاهی یک شئ را شانسی تلقی می کنیم؛ اما در همین مورد، اگر علم تام داشته باشیم، متوجه می شویم که همه چیز بر اساس نظام علّی است و شانسی نبوده است. بنابراین، این که من در این زمان و مکان با این رنگ و ظاهر و استعداد و غیره متولد شدم، شانسی نیست و بر اساس عللی است که از پیش رقم خورده است و ما به تمامی این سلسله علل، خصوصا علل اولیه اش، اشرافی نداریم و به همین جهت، این وضعیت را شانسی می دانیم.(1).   2. اما در مورد این سلسله علل که مقوم به وجود خدا است، گفتنی است: خداوند موجودی واجب الوجود است و واجد همه کمالات است و هیچ نقصی ندارد. در این صورت، اگرکسی به درستی خداوند را در نظر بگیرد، متوجه می شود که محال است از او خیر صادر نشود. جهان خلقت، خیری است که لزوما از خداوند صادر می شود. محال است خدا خدا باشد، اما خلق نکند چرا که خلق نکردن، یا ناشی از بی علمی است و یا ناشی از بی قدرتی و یا ناشی از خیرخواه نبودن. در حالی که خداوند هم عالم است و هم قادر و هم خیرخواه؛ آنهم به نحو مطلق و نامحدود و بیکران. بنابراین، ذات الهی به گونه ای است که لزوما از او خیر صادر می شود.(2) از این منظر، خلقت جهان لازمه ذات الهی است بی آن که خدا مجبور به خلقت باشد چرا که اختیار به معنای صدور فعل از فاعل، از رویِ علم و رضایت و اراده و قدرت شخصی است. از آن جایی که فعلی که از خداوند صادر می شود، واجد همه این خصایص است، پس این فعل اختیاری است و خداوند نیز مختار است(3).   3. خلق مخلوقات متکثر و متعدد، مستلزم آن است که میانشان فرق و تفاوت باشد؛ وگرنه یک مخلوق بیشتر خلق نمی شد. توضیح بیشتر این که تکثر و تعدد ناشی از وجود تمایز میان افراد است. مثلا احمد غیر از علی است چون احمد دارای فلان چهره و خانواده و ... است ولی علی دارای چهره و خانواده دیگری است. اگر قرار باشد احمد هیچ فرقی با علی نداشته باشد، اصلا احمد و علی دو نفر نیستند بلکه یک نفرند. بنابراین، خلق مخلوقات مستلزم تفاوت است و گریزی از آن نیست. بنابراین، اگر قرار باشد خداوند مخلوقاتی را به صورت متکثر بیافریند، باید میانشان فرق بگذارد و راهی جز این ندارد.   4. تفاوت میان موجودات بر اساس علل آنها است در واقع، خداوند جهان را بر اساس عللشان تدبیر می کند. اینطور نیست که خداوند مستقیما در هر موردی به خلق و تدبیر بپردازد. هر علتی نیز معلول خاص خودش را دارد و محال است که از هر علت هر معلولی صادر شود. بنابراین، محال است که آب آب باشد اما کسی یا چیزی در آن غرق نشود، یا انسان مختار باشد اما نتواند از رویِ اختیارش به کسی ظلم بکند. این مطلب در آیات و روایات متعددی گوشزد شده است که خداوند امور را بر اساس عللشان تدبیر می کند و هر علتی معلول خاص خودش را دارد: «أبى الله أن يجري الاشياء إلا بالاسباب فجعل لكل شئ سببا»(4).   5. این علل، از یک منظر، دو دسته طبیعی و مختار هستند.   5/1. علل طبیعی، خارج از اراده و اختیار ما است و بر زندگی ما تاثیرگذار است. مثلااین که من دارای چه میزان از هوش و زیبایی باشم، خارج از کنترل من است؛ چنانچه روییدن میوه انار از درخت انار خارج از کنترل او است. نمی توان انتظار داشت که از یک والدین سفیدپوست، فرزند سیاه پوست متولد شوند؛ و یا از یک درخت انار، سیب حاصل شود؛ و یا از ابر نفت ببارد و ...   5/2.  اما علل اختیاری، در حوزه اختیار انسانها است و بواسطه اختیار آنها تغییر می کند. این علل اختیاری گاهی به اختیار خودم اشاره دارد و گاهی به اختیار دیگران. مثلا این که من دارای مهارت فنی در حوزه خیاطی یا خراطی یا مکانیک و ... نیستم، ناشی از این است که من برای یادگیری این امور وقت نگذاشتم و استعدادم را شناسایی نکردم و آن را پرورش ندادم. فراوان دیده ایم که کسی در فهم معادلات پیچیده ریاضی ناتوان بوده اما در هنر خیاطی زبردست می شود. اما این که من به خاطر پارتی بازی مدیر یک اداره، نمی توانم در فلان اداره استخدام شوم، ناشی از اختیاری است که دیگری داشته و از آن برای ضربه زدن به من استفاده کرده است.   6. همه اینها مشمول قضای الهی است یعنی خداوند چنین حکم کرده که جهان بر اساس عللشان تدبیر شوند و تفاوت هایی در آنها پدیدار شود که برخی از آنها تغییرپذیرند و برخی نه؛ برخی از آنها بواسطه اختیار خودم رقم خورده اند و برخی نه. اما آیا قضای الهی به این امور، به معنای رضایت الهی به این امور هم هست؟ نه. گاهی پیش می آید خداوند چنین حکم کرده که هر چاقویی ببرد، اما راضی نیست کسی از این چاقو برای قتل استفاده کند؛ یا خداوند چنین حکم کرده که هر کسی مختار باشد، اما راضی نیست کسی مشروب بخورد.   7. بر اساس همین تفاوت ها، انتظار خدا از انسانها –بلکه از سایر موجودات- نیز متفاوت است. این اصل مسلم قرآنی است که خداوند از هر کسی متناسب با تواناییش انتظار دارد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(5)؛ یعنی: «خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏كند». از این رو، اگر کسی واجد ثروت بیشتری است، از او انتظار می رود انفاق بیشتری کند؛ یا کسی که واجد زیبایی بیشتری است از او انتظار می رود حیای بیشتری داشته باشد و ...   8. همچنین اصل دیگری نیز وجود دارد مبنی بر این که اگر تفاوت ها ناشی از خود ما نبود و منجر به رنجش ما شد، خداوند در آخرت آنها را جبران می کند بدین نحو که اگر بین بازگشت ‏به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماندن در آخرت مخیر باشند، بازگشت ‏به بلایا را انتخاب می‏کنند تا اجرشان مضاعف گردد. این مضمون در متون دینی مختلف از جمله این روایت بیان شده است: «کسانی که مبتلا به بلایا می شوند، بعد از مرگ چنان ثواب می برند که اگر بعد از مرگ آنها را مختار سازند که بار دیگر به دنیا برگردند و بلایا را متحمل شوند، بازگشت به دنیا را انتخاب می کنند تا ثواب بیشتری بگیرند»(6). روشن است که این مطالب به معنای استقبال از شرور و درد و رنج نیست بلکه بدین معنا است که عدل و جود الهی چنان است که هیچ شرّی را بدون عوض قرار نمی دهد و اگر در موردی، کسی شرّ و یا شرّ بیشتری -که لازمه ساختار جهان مادی و خلق موجودات مختار است- متحمل شد، حتما در آخرت این شرور جبران می گردد و بدین وسیله، هر گونه تبعیض و ظلمی منتفی می گردد.(7)   9. نتیجه آن که: خداوند جهان را بر اساس علل تدبیر می کند. هر علتی معلول خودش را دارد. در این سلسله علل، برخی مختارند و برخی نه. مجموعه این سلسله علل، سبب تفاوت در خلقت می شوند و یکی را زشت و دیگری را زیبا و یا یکی را فقیر و دیگری را ثروتمند و یا یکی را مریض و دیگری را قوی، متولد می سازند. اینطور نیست که آن علت اول همه چیز را رقم زده باشد؛ گاهی سلسله علل، به موجود مختاری می رسند که او عامل تفاوت در معلول های بعدی می شود. مثلا سلسله علل به والدینی می رسد که در تولد کودک اولشان مراقبت بیشتری می کنند و در تغذیه و شرایط روحی مادر، دقت می کنند اما در تولد فرزند دوم چنین دقت و مراقبتی ندارند و نسبت به دریافت ویتامین های لازم و یا آرامش روحی لازم برای مادر، بی اعتنایی می کنند. همین تفاوت در رفتار والدین، عامل تفاوت در برخی از خصایص دو کودک می شود. تمامی علل سابق در تولد این کودک مشترک بودند اما نهایتا والدین به عنوان علت مختار، سبب تفاوت می شوند و نتیجتا مثلا یک کودک زیباتر یا باهوش تر و ... می شود. بنابراین، کاملا ممکن بود که هر دو کودک زیبا و سالم و باهوش برابر متولد می شدند اما تاثیر علل مانع از این همسانی شد و تفاوت را ایجاد کرد. بله، قطع نظر از این علل، زیبا و باهوش بودن هر دو ممکن بود، اما با عنایت به این علل (که برخی طبیعی و برخی اختیاری است) چنین تفاوتی ناگزیر باید رخ دهد. آیا خداوند به تفاوتی که دو کودک دارند راضی است؟ پاسخ به این پرسش را با یک مثال توضیح می دهیم: سلسله ای از علل اختیاری و طبیعی منجر می شوند به این که امام حسین (علیه السلام) به شهادت برسند و قاتلان امام نیز به قدرت و ثروت برسند. آیا خداوند به چنین کاری راضی است؟! مسلما نه. اما با این حال، چنین حکم کرده که هر علتی معلول خودش را داشته باشد.  اما آیا خداوند نسبت به این تفاوت های خارج از کنترل ما، بی اعتنا است؟ نه. همانطور که عرض شد، خداوند نسبت به اینها بی تفاوت نیست و مثلا از کسی که ثروت بیشتری دارد، انفاق بیشتری انتظار دارد و یا از کسی که فقیر است انفاق کمتری؛ یا کسی که به بیماری و فقر مبتلا شده را در آخرت جبران می سازد و ...   پی نوشت ها: 1. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، ج2، بخش چهارم: علت و معلول؛ مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، ج3، مقاله نهم: علت و معلول. 2. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات، ج2، صص496-500 3. برای مطالعه بیشتر، رک: ابن سینا، التعلیقات، مکتبه الاعلام الاسلامی، ص20، 50، 51، 71، 72، 80؛ شیرازی، صدرالدین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، دار احیاء التراث، ج6، صص307-320 4. علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه دارالوفاء، ج2، ص90 5. بقره: 286 6. علامه مجلسی، بحار الانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج 3، ص 71 7. مظفر، دلائل الصدق، انتشارات بصیرتی، ج 1، ص‏361
موضوع قفل شده است