جمع بندی برهان خلف در رد قاعده علیت

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برهان خلف در رد قاعده علیت
اصل و قاعده علیت هر طور بیان شود تفاوتی ندارد زیرا در همه حالات با برهان خلف نقض میشود برای مثال فرقی ندارد بگوییم: هر معلولی علتی دارد هر موجودی علتی دارد هر رویدادی علتی دارد هر ممکنی علتی دارد هر چیزی علتی دارد اما برای جلوگیری از سوء تفاهم ما به جای لغات بالا از واژه ایکس استفاده میکنیم شما میتوانید به جای ایکس معلول موجود چیز ممکن رویداد و یا هر کلمه دیگری بگذارید اما اثبات باطل بودن این قاعده (اثبات نقیض آن) قاعده علیت: هر ایکسی علتی دارد نقیض گزاره: بعضی ایکس ها علت ندارند اثبات به روش برهان خلف: فرض کنیم همه ایکس ها علت داشته باشند در این صورت تسلسل علل به وجود می آید که باطل است بنابرین فرض خلف باطل و بعضی ایکس ها علت ندارند
برچسب: 
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد قول سدید
سلام دوست عزیز بابت تاخیر در پاسخگویی صمیمانه عذرخواهیم. امیدواریم با برطرف شدن مشکلات سایت بروزرسانی شده، در اسرع وقت پاسخگوی شما باشیم.  
برای مثال فرقی ندارد بگوییم: هر معلولی علتی دارد هر موجودی علتی دارد هر رویدادی علتی دارد هر ممکنی علتی دارد هر چیزی علتی دارد
  در پاسخ به این اشکال گفتنی است که : مفاد این جملات متفاوت است و به همین جهت، برخی از آنها درست و برخی نادرست هستند. برخی از آنها مستلزم نقض خودشان می شوند و برخی نه. توضیح بیشتر این که «هر موجودی علتی دارد» جمله نادرستی است و هیچ دلیلی به سودش نداریم بلکه مستند به عقل و سیر تسلسل علل، نهایتا به مثال و نمونه نقض می رسیم؛ یعنی به موجودی می رسیم که علت ندارد. اما این که «هر ممکنی علتی دارد» جمله درستی است و هیچ گاه نقض نمی شود حتی اگر نهایتا در سیر تسلسل علل، به موجودی برسیم که علت ندارد. چرا که موجودات دو دسته هستند: یا ممکن الوجودند یا واجب الوجود. موجودی که به علت نیاز دارد، ممکن الوجود است. اما واجب الوجود موجودی است که به علت نیاز ندارد. موجودات پیرامونی ما ممکن الوجود هستند یعنی قطع نظر از علتشان، نسبت به وجود و عدم مساوی هستند؛ یعنی می توانستند موجود باشند و هم می توانستند معدوم باشند اما بواسطه علتشان موجود شده اند. وقتی این موجودات را در سیر سلسله علل دنبال می کنیم، نهایتا به واجب الوجود می رسیم که نسبت به وجود و عدم مساوی نیست بلکه ذاتا موجود است و به همین جهت به علت نیاز ندارد.  
اثبات به روش برهان خلف: فرض کنیم همه ایکس ها علت داشته باشند در این صورت تسلسل علل به وجود می آید که باطل است بنابرین فرض خلف باطل و بعضی ایکس ها علت ندارند
  بنابراین، روشن می شود که اشکال مذکور به برهان علیت و طرح مثال نقض برای اصل علیت، ناشی از عدم دقت نظر در مفاد اصل علیت بود. اگر اصل علیت را درست تحلیل کنیم متوجه می شویم که موضوعش، ممکن الوجود است نه هر موجود. در این صورت، موجود واجب الوجود، که نتیجه برهان علیت است، مثال نقضی برای اصل علیت نیست.   
سلام جناب اقلیدس عزیز عبارت "هر معلولی علتی دارد" یک عبارت همانگوست چون تعریف معلول، چیزی است که علت دارد. پس معنای این جمله این است که "هر چیزی که علتی دارد، علتی دارد". برای یک عبارت همانگو نمیشه مثال نقض آورد، اما مطرح شدن این عبارت هم چیزی به استدلال ما اضافه نمی کند.   برای این که درگیر این مشکل نشیم، باید برهان علیت به فرم برهان خلف نوشته بشه تا نیازی به این مقدمه نداشته باشه. برهان خلف به صورت زیر است: - فرض می کنیم تمام موجودات دارای علت باشند. - در این صورت دور یا تسلسل لازم نی آید. - پس فرض خلف باطل است و باید موجود یا موجودات بدون علتی هم وجود داشته باشند. یکتایی علت العلل بایستی در مراحل بعد اثبات شود.
اشکال شما به استدلال ذکر شده وارد است اما بنده اشکال دیگری بر برهان علیت دارم به نظر میرسد جهان مادی اطراف ما نه یک سلسله علت و معلول بلکه مجموعه ای ثابت از ماده و انرژی است که تحت تاثیر نیرو های بنیادین طبیعت قرار دارند در این حالت برهان علیت شبیه برهان حرکت و حدوث میشود در واقع باید ثابت کنیم کل مجموعه جهان مادی اطراف ما ممکن و معلول است و باید علت غیرمادی داشته باشد دقت کنید در این صورت گزاره هر ممکنی علتی دارد در جهان مادی و گزاره جهان معلول است و علت دارد از یک سنخ نیست زیرا چیزی که ما در اطراف خود به عنوان معلول و ممکن میبینیم همان تغییر و تحول مقدار ثابتی از ماده و انرژی تحت تاثیر نیرو های بنیادین است اما وقتی میگوییم کل جهان معلول است و علت دارد منظورمان موجود شدن همین مجموعه ماده و انرژی است که خود به خود نمیتواند به وجود آمده باشد نتیجه اینکه گزاره هر معلولی علتی دارد ناشی از مشاهده موجودات اطراف ماست که نه از عدم بلکه از همان ذرات تشکیل دهنده خود که قبلا به شکلی دیگر در جهان بودند به وجود آمده اند بنابرین تطبیق این قاعده بر کل جهان ناشی از خلط دو موضوع جداست
اقلیدس عزیز، بحث دوم شما در مورد اختلاف دو دیدگاه علیت و وحدت وجود است. در دیدگاه علیت، علت العلل باعث به وجود آمدن ماده و انرژی شده در حالی که در دیدگاه وحدت وجود، فقط یک موجود وجود داره و ماده و انرژی هم جلوه هایی از آن موجود واحد اند. در برهان علیت دلیلی برای گنجاندن مقدمه هایی مثل "در دنیا چیزهای معلولی وجود دارند" نداریم چون به نتیجه گیری کمک نمی کنند و خودشون هم نیاز به اثبات دارند. مثلا تقریری که از برهان علیت آوردم فقط به لزوم وجود موجود یا موجودات غیر معلول اشاره داره و در مورد وجود موجودات معلول حرفی نمی زنه.
در تقریر شما از برهان علیت باز هم سخن از ابطال دور و تسلسل است درحالیکه سلسله ای از علت و معلول نداریم بلکه مجموعه ای ثابت از ماده و انرژی داریم که معلول بودن کل این مجموعه باید اثبات شود دیدگاه وحدت وجودی هم بیش از حد انتزاعی است اگر فیزیک دان ها وجود جهان را بدون فرض علتی غیرمادی توجیه کنند دیدگاه وحدت وجودی هم باطل میشود چون توجیه وجود عالم را داریم این دیدگاه که عالم جلوه ای از موجودی عالم و قادر است بسیار غریب مینماید
دو جور علیت داریم: علیت وجودی و علیت رخدادی علیت وجودی یعنی این که علت باعث به وجود آمدن معلول بشه، علیت رخدادی یعنی این که یک رخداد باعث رخداد دیگر شود. مثلا وقتی آتش روشن می کنیم و اتاق گرم میشه با دو تا رخداد سر و کار داریم وگرنه در این ماجرا ماده و انرژی به وجود نمیان. برهان علیت بر اساس علیت وجودیه نه رخدادی.  دیدگاه شما در مورد نحوه به وجود آمدن عالم چیست؟ البته می دونم که نظریات مختلف داریم اما یکی که مد نظر شماست و منطقی می دونید رو بفرمائید تا در موردش صحبت بشه. ممنون
مسئله این است که ما علیت وجودی نداریم در برهان علیت از یک سلسله علت و معلول رخدادی علت وجودی را نتیجه میگیرند که مسلما اشتباه است اما من که باشم که درباره به وجود آمدن عالم نظر بدهم؟ فیزیک دان ها باید توضیح بدهند و به نظرم فلاسفه صلاحیت این را ندارند به چند دلیل 1- خلط علت رخدادی و وجودی در برهان علیت 2- امکان اشتباه براهین عقلی به طوری که در گذشته فلاسفه با همین براهین عقلی مسائل فیزیکی را اثبات میکردند که امروزه مردود شده است 3- عدم آشنایی با همه قوانین فیزیک مثلا قوانین جهان زیر اتمی برایشان ناشناخته بوده
مسئله این است که ما علیت وجودی نداریم در برهان علیت از یک سلسله علت و معلول رخدادی علت وجودی را نتیجه میگیرند که مسلما اشتباه است
تقریر صحیح برهان علیت بر اساس علیت وجودی است (فلاسفه آن را علیت فاعلی الهی می نامند که به نظرم واژه گمراه کننده ایست و عبارت علیت وجودی مفهومش رو بهتر می رسونه) برهان علیتی که بر اساس علیت رخدادی نوشته بشه قابل نقده. ردیه هایی که بر برهان علیت نوشته میشه هم معمولا این تقریر نادرست رو مبنا قرار میدن.
اما من که باشم که درباره به وجود آمدن عالم نظر بدهم؟ فیزیک دان ها باید توضیح بدهند
توی همون نظریاتی که فیزیکدانها ارائه می کنند دقت کنید و ببینید که اون ابتدا قبل از به وجود آمدن ماده چه چیزی بوده. اونها هم علتهای اولیه ای رو در نظر دارند اما ماهیت و صفات متفاوتی رو براش در نظر میگیرند.
امکان اشتباه براهین عقلی به طوری که در گذشته فلاسفه با همین براهین عقلی مسائل فیزیکی را اثبات میکردند که امروزه مردود شده است
هر جایی که یک استدلال دچار خطا میشه، حتما اصول منطق رعایت نشده. این موارد معمولا ناشی از پیشفرضهای نادرست بوده اند.
عدم آشنایی با همه قوانین فیزیک مثلا قوانین جهان زیر اتمی برایشان ناشناخته بوده
باید جهان وجود داشته باشه تا فعل و انفعالاتی طبق قوانین فیزیک صورت بگیره. پس وجود جهان علت وجود ذرات و قوانین حاکم بر اونهاست. یعنی دونستن این قوانین فیزیک میشه علتی برای این پدیده ها در نظر گرفت. حالا یا خود جهان از اول بوده که میشه علت نهایی، یا به وجود اومده که در این صورت باید به دنبال علتی براش گشت.  یادتون هم باشه که علیت وجودی برخلاف علیت رخدادی تابع زمان نیست. حتی خود زمان هم ممکنه دارای علت باشه.
ویرایش: پس وجود جهان علت وجود ذرات و قوانین حاکم بر اونهاست. یعنی بدون دانستن قوانین فیزیک هم میشه علتی برای این پدیده ها در نظر گرفت.
1- این تقریر صحیح برهان علیت که میفرمایید چیست؟ 2- علاوه بر عدم رعایت اصول منطق استفاده از مقدمات غیریقینی هم استدلال را غلط میکند بعید میدانم به جز اصل اجتماع و ارتفاع نقیضین اصل یقینی دیگری داشته باشیم تنها نتیجه این اصل هم قضایای همان گویی هستند مثل: هیچ مجردی همسر ندارد 3- در هر صورت یا به طور یقینی اثبات شود جهان معلول است و علت آن غیرمادی است یا وظیفه را به عهده فیزیک دان ها گذاشت
این تقریر صحیح برهان علیت که میفرمایید چیست؟
به نظرم تقریر صحیح برهان علیت سه ویژگی داده: بر اساس علیت وجودیه، عبارات همانگو رو نداره، فرض وجود حداقل یک موجود معلول رو نه بیان می کنه نه استفاده نمونه اش همون برهان خلفی که آوردم
2- علاوه بر عدم رعایت اصول منطق استفاده از مقدمات غیریقینی هم استدلال را غلط میکند
و هر چیزی که تحت عنوان مغلطه می شناسیمش
بعید میدانم به جز اصل اجتماع و ارتفاع نقیضین اصل یقینی دیگری داشته باشیم تنها نتیجه این اصل هم قضایای همان گویی هستند مثل: هیچ مجردی همسر ندارد   3- در هر صورت یا به طور یقینی اثبات شود جهان معلول است و علت آن غیرمادی است یا وظیفه را به عهده فیزیک دان ها گذاشت
فیزیکدانها هم اگر بخواهند از مشاهداتی که در آزمایشات به دست میارند به نحوه ایجاد جهان پی ببرند باید از اصول منطق استفاده کنند. منطق پایه تمام علومه
تنها چیزی که میدانیم وجود دارد یک مجموعه ثابت از ماده و انرژی است در دل این مجموعه تغییر و تحولاتی رخ میدهد که به آن علیت رخدادی میگوییم مصداقی برای علیت وجودی نداریم استفاده از علیت وجودی برای اثبات علت غیرمادی جهان مصادره به مطلوب است علیت وجودی این است: هر موجودی توسط علتی موجود شده است فرض قبول این قاعده تسلسل به وجود می آورد اما این قاعده نه بدیهی است نه مصداقی از آن میشناسیم در برهان خلف شما دو نوع علیت خلط شده اند و تسلسل به وجود آمده است گفته اید فرض کنیم همه موجودات علت داشته باشند این همه موجودات چیست؟ تنها موجودی که وجودش را قبول داریم مجموعه ثابت ماده و انرڗی است
اقلیدس عزیز برهان علیت با تقریری که گفته شد، امکان اینکه فقط یک موجود در جهان باشد رو رد نمی کنه. فقط بیان می کنه که باید حداقل یک موجود بدون علت وجود داشته باشه. حالا ممکنه فقط یک موجود در جهان وجود داشته باشه (که در این صورت علیت وجودی بدون مصداق میشه) یا اینکه علتی باعث به وجود آمدن جهان شده باشه که در این صورت اگر این زنجیره علت و معلول رو دنبال کنیم باید در نهایت به یک موجود بدون علت وجودی برسیم.   همچنین برهان علیت درباره ماهیت موجود بدون علت نظر نمیده. بحث در مورد ماهیت علت نهایی و اینکه آیا می تونه مادی باشه یا خیر، نیازمند استدلالهای دیگری است. قبل از این باید تعریفی در مورد کلمه "مادی" ارائه کنیم. مثلا در بحثی که پیش از این با دوستان داشتیم در مورد اینکه فضا مادی به حساب میاد با خیر اختلاف نظر بود.
علیت وجودی این است: هر موجودی توسط علتی موجود شده است
اگر موجودی باعث به وجود آمدن موجود دیگر شود، میگیم علت وجودی داره. اما هر موجودی علت وجودی نداره.        
همانطور که خودتان هم گفتید خلاصه تقریر شما این است: اگر فقط یک موجود (جهان مادی) وجود داشته باشد مسلما علت وجودی ندارد اما اگر بیش از یک موجود باشد باید یک موجود بدون علت وجودی باشد پس وجود این علت العلل در صورتی اثبات میشود که وجود موجودی غیر از جهان مادی اثبات شود البته استدلال شما درست است اما قضیه شرطی است: اگر بیش از یک موجود باشد علت العلل هم هست اما این اگر را هنوز اثبات نکرده ایم پس تقریر شما هم وجود علت العلل را اثبات نکرد
ایراد شما به جاست. اگر فقط یک موجود وجود داشته باشه دیگه علت و معلولی نیست که عبارت "علت العلل" رو براش به کار ببریم. پس بهتره به جای "علت العلل" بگیم "موجود بدون علت". مگر اینکه اثباتی بر کثرت موجودات داشته باشیم.
چون در این مرحله یکتایی موجود بدون علت رو هم اثبات نکرده ایم، باید بگیم "موجود یا موجودات بدون علت" مگر اینکه در ادامه ثابت کنیم که فقط یک موجود بدون علت می تونه وجود داشته باشه.
البته صرف اثبات موجودی غیر از جهان مادی کافی نیست این موجود دو حالت میتواند داشته باشد 1- با جهان مادی رابطه علیت وجودی ندارد که در این صورت باز هم وجود موجود بدون علت اثبات نمیشود 2- با جهان مادی رابطه علیت وجودی داشته باشد که این خود دو حالت است: الف: جهان مادی علت آن موجود است که در این صورت نمیتواند موجود مد نظر ما باشد چون خود معلول است ب: آن موجود علت جهان مادی باشد فقط در این حالت است که برهان عمل میکند البته به شرط ابطال قطعی تسلسل البته فلاسفه معتقد به وجود واسطه بین جهان مادی و علت العلل نیستند و معتقدند جهان مادی مستقیما معلول آن علت است نه اینکه چند موجود دیگر در این بین باشند اگر اینطور باشد برای وجود موجود بدون علت باید وجود موجود بدون علت را اثبات کنیم!
اگر جهان علت نداشته باشه، خودش میشه یک موجود بدون علت برهان علیت بیان می کنه که حداقل یک موجود بدون علت هست اما مشخص نمی کنه که اون موجود چه ویژگیهایی داره و آیا می تونه خود جهان باشه یا خیر. اینها باید در مراحل بعدی بررسی بشن که بحث خودش رو می طلبه
نظر کارشناس در مورد بحث های صورت گرفته چیست؟ خلاصه بحث ها این شد که: 1- تقریر سنتی برهان علیت به دلیل خلط دو سنخ متفاوت از علیت دارای اشکال است 2- تقریر دیگری که بر مبنای شکل صحیح علیت بیان شود نیز فقط میتواند وجود موجودی بدون علت را اثبات کند اما تا زمانی که وجود چیزی جز جهان مادی را اثبات نکرده باشیم آن موجود بدون علت همین جهان مادی است
سلام و درود مجدد اجازه دهید نتیجه گیری رو به شکل زیر ویرایش کنم: 1- خیلی از تقریرهای متداول برهان علیت نیاز به تصحیح دارند، به طوری که عبارات همانگو و فرضهای اثبات نشده (مثل فرض تکثر موجودات) رفع شوند. ضمن اینکه این برهان باید بر اساس علیت وجودی تعریف شود نه علیت رخدادی.   2- از برهان علیت فقط می توان اثبات "وجود حداقل یک موجود بدون علت" را انتظار داشت و بحث در مورد وحدت موجود بدون علت و همچنین ماهیت آن نیاز به استدلالهای دیگری دارد.
بحث ها رو خواندم برای من هم این سوال اساسی مطرحه   برهان وجوب و امکان که از برهان علیت و دو اصل امتناع دور و تسلسل برای اثبات واجب استفاده میشه یک ایراد اساسی داره و اون اینه که:   علیت مطرح شده در این برهان علیت هستی بخش هست نه علیت رخدادی.   این برهان اصلا اثبات نمیکنه که علیت هستی بخش وجود داره بلکه انرا بدیهی یا اثبات شده در نظر گرفته و بر مبنای اون استدلال رو جلو میبره و نهایتا به اثبات موجودی واجب الوجود میپردازه که اسم انرا همان خدای ادیان ابراهیمی میگذاره.   در صورتی که مشکل اساسی اول اینه که از کجا معلوم علیت هستی بخش وجود داشته باشه و چه اثباتی براش داریم؟ ما برای علیت هستی بخش هیچ مصداقی در جهان خارج نداریم.شما هیچ علتی در جهان خارج نمیتونید مثال بزنید که چیزی رو بوجود بیاره.در صورتی که از علت رخدادی بیشمار مثال و مصداق داریم.مثلا آب علت تری پارچه هست.یا آتش علت زغال شدن کاغذ و جاذبه خورشید علت گردش زمین به دور خورشید و...   بنابراین اصل علیت از همین علت رخدادی گرفته شده.اما در برهان های اثبات خدا از علیت هستی بخش استفاده شده!!! و این واقعا عجیبه که چطور وجود چنین علتی اثبات شده یا بدیهی در نظر گرفته میشه. لطفا کارشناس به این اشکالات اساسی پاسخی در خور دهند.  
با دقت بیشتر در این به اصطلاح برهان اشکالات بیشتری هم برمیخوریم. اصلا مفهوم وجود و وجود داشتن یک مفهومی در دایره امور مادی است. شاید به همین دلیل هم هست که الهیون همان وجود داشتنی که برای این جهان قائل هستند را برای خدا قائل نیستند. گویی وجود داشتن خدا غلظت اش بیشتر است! در این باور حتی با پذیرفتن اینکه مخلوقات برای وجود داشتن نیازمند خالق هستند ولی به هر نحو گویی وجود داشتن خالق با وجود داشتن مخلوق بسیار متفاوت است. حال آنکه ما یک نوع و یک مفهوم یگانه از وجود داشتن را بیشتر درک نمیکنیم.  ازاین گذشته برهان علیت از حیث رخدادی هم یک امر درون جهانی و مربوط به اجزا درون این جهان است حال آنکه نتیجه مدنظر عزیزان به بیرون این جهان (که اصلامعلوم نیست یعنی چه!) نظر دارد.  به طور کلی مفاهیمی مثل یکتایی علت العلل یا واجب هم موهوم هست. یکتایی یا چندتایی مفهومی است که تنها در امورمادی محقق و مفهوم دارد خارج از جهان ماده شمارش چه معنی دارد که یکی باشد یا چندتا!
دوستان گرامی به علت مشکلات فنی نتوانستم در این مدت در خدمت شما باشم. انشاالله در اسرع وقت، تاپیک حاضر را باز کرده و گفتگو را ادامه خواهیم داد.
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و محققان گرامی بابت تاخیری که پیش آمد عذرخواهی میکنم. مدتی مشکل فنی داشتم و سپس مشغول تاپیک دیگر شدم. از آن جایی که حجم پست ها هم زیاد بود، مقداری طول کشید تا به جمع بندی و نقد آراء برسم. امیدوارم حلال بفرمایید. ناظر به اشکالات و مطالبی که سابقا نگاشتید، نکاتی را تقدیم می کنم:
  1. علیت ناظر به رابطه میان دو شئ است که یکی متوقف بر دیگری است به نحوی که شئ دوم بدون شئ اول محقق نمی شود و وقتی شئ اول محقق شد، شئ دوم نیز فورا محقق می شود.( ابن سینا، رسائل،  انتشارات بيدار، 1400ق، ص116)
2. اعتقاد به علیت ناشی از حکم عقل است؛ یعنی هر انسان عاقلی، اگر به درستی اصل علیت را متصور شود، فورا به آن تصدیق می کند: «شئ ممکن الوجود به خودی خود موجود نمی شود چرا که ذاتش از جهت امکانی، نسبت به وجود و عدم برابر است و یکی بر دیگری اولویت ندارد؛ اگر یکی از این دو نسبت به دیگری اولویت بیابد، به خاطر حضور یا غیبت شئ دیگر (علت) است. بنابراین، وجود هر ممکن الوجودی ناشی از دیگری (علت) است».(. ابن سینا، شرح الاشارات و التنبيهات للمحقق الطوسى، نشر البلاغه، 1375، ج‏3، صص19-20)
  3. علیت یا همان توقف یک شئ بر دیگری، أشکال مختلف دارد: گاهی ناظر به وجود خارجی است؛ مثلا من علت وجود داستانی هستم که در ذهنم خلق کرده ام. گاهی ناظر به حرکت و تغییر یک شئ است؛ مثلا ضربه من به توپ، علت حرکت توپ از یک نقطه به نقطه دیگر است. گاهی ناظر به باورهای ذهنی است؛ مثلا باور من به مقدمه الف و مقدمه ب، علت باور به نتیجه ج است. گاهی ناظر به عالم اعتبار است؛ مثلا عبور من از چراغ قرمز، علت جریمه شدن توسط پلیس است.  
  4. در برهان علیت ما با رابطه علّی میان موجودات خارجی روبرو هستیم؛ یعنی از طریق رابطه علّی می خواهیم اثبات کنیم که حداقل یک موجودِ بدون علت باید موجود باشد. درباره این برهان، تقریرهای مختلفی ارائه شده که یکی از آنها بدین شرح است: هر مجموعه اى كه همة اجزاى آن معلولند نيازمند علتى وراى خود، يعنى علت نامعلول (واجب الوجود) مي باشد. در ا ثبات اين ادعا سه فرض اساسى متصور است که فرض دوم آن مشتمل بر خرده فرضهاي دیگرى است . فرض نخست ، بى نيازى از علت؛ فرض دوم، وابستگى به علتى از درون و فرض سوم، نيازمندى به علتى بيرونى است. توضیح مطلب این که: فرض اول: يا اين مجموعه اصلا نيازمند علت نيست، بنابراين واجب الوجود بالذات است، نه ممكن الوجود. اما چنين مجموعه اى نمي تواند واجب الوجود باشد؛ زيرا از طريق وجودِ اجزايش ضرورت مي يابد. فرض دوم: يا علتى مي خواهد و علت آن، بيرون از مجموعه نيست. اين فرض نيز سه گونه متصور است: الف. يا علت آن ، مجموعة اجزاست . در اين صورت، مجموعه ، معلول خود خواهد بود؛ چرا كه اجزا و مجموعه و كل، يكى بيش نيستند. ب. يا علت آن، كل  به معناى هر يك از اجزا به تنهايى مي باشد؛ لكن روشن است كه مجموعه به وسيله هيچ يك از اجزا وجوب پيدا نخواهد كرد. ج. يا علت آن ، پاره اى از اجزاست؛ در حالى كه چون همه معلولند، هي چ امتيازى براى پاره اى از اجزا نسبت به ديگرى وجود ندارد . بنابراين، موجِبيت هركدام ترجيح بلامرجح است؛ زيرا بر هريك كه انگشت بگذاريم، علتش از آن اَولى است و چون همه معلولند در اين مسئله تساوى نسبت دارند و اولويتى در كار نيست. فرض سوم: يا علتى بيرون از مجموعه (نامعلول) دارد و آن، مطلوب است. بنابراين، فرض هاى اول و دوم با همة شقوق آن باطل است، فرض ديگرى نيز تصورپذير نيست، از اين رو، فرض سوم كه كاملا معقول و خدشه ناپذير است، خود به خود اثبات مي شود.(ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغه، 1375، صص98-100)  
  5. یکی از اشکالاتی که به این برهان ذکر شد از این قرار بود که تقریر سنتی برهان علیت به دلیل خلط دو سنخ متفاوت از علیت (وجودی و رخدادی)  دارای اشکال است. این اشکال وارد نیست چرا که اساسا خلطی صورت نگرفته است. مساله اساسی در این برهان از این قرار است که هر موجودی که وجودش عین ذاتش نیست و در تحلیل عقلی، ممکن الوجود است، برای وجودش به علت محتاج است. بنابراین، در این برهان با علت وجودی سروکار داریم. اگر منظور از علت رخدادی، علت حرکت و تغییر اشیاء به همدیگر است، باید عرض شود که اساسا این مطلب در برهان حرکت مطرح شده نه برهان علیت و امکان و وجوب.
  6. اشکال دیگری که به این برهان وارد شد از این قرار است: برهان علیت فقط می تواند وجود موجودی بدون علت را اثبات کند اما تا زمانی که وجود چیزی جز جهان مادی را اثبات نکرده باشیم آن موجود بدون علت همین جهان مادی است. در نقد این اشکال گفتنی است: به باور فلاسفه مسلمان، ما مفهوم علیت را از احوال درونی خودمان انتزاع می کنیم و بعد از تصور اصل علیت، فورا به آن تصدیق می کنیم و سپس آن را به جهان خارج تطبیق می دهیم. در همین راستا، سوال می شود که جهان خارجی یا نیاز به علت دارد پس معلول است و نهایتا به علت بدون علت (واجب الوجود) محتاج است؛ و یا نیازی به علت ندارد و خودش واجب الوجود است. بدین ترتیب، در برهان علیت اثبات می کنیم که حداقل باید یک موجود واجب الوجود و بدون علت داشته باشیم. این که این موجود مادی است یا مجرد، یا این موجود واحد است یا متعدد، توسط این برهان اثبات نمی شود و اصلا این برهان درصدد اثبات آن نیست. بله بواسطه تاملات بعدی در واجب الوجود، متوجه می شویم که واجب الوجود، واجد خصایص خاصی است که این خصایص در مورد ماده و انرژی وجود ندارد. مثلا واجب الوجود بدون ماهیت و ناممکن و بسیط و تغییرناپذیر و عالم و قادر و غیره است در حالی که ماده و انرژی واجد این خصایص نیستند.  
  7.  اشکال بعدی از این قرار است: این برهان اصلا اثبات نمیکنه که علیت هستی بخش وجود داره بلکه آن را بدیهی یا اثبات شده در نظر گرفته و بر مبنای اون استدلال رو جلو میبره و نهایتا به اثبات موجودی واجب الوجود میپردازه. در نقد این اشکال گفتنی است که این برهان درصدد اثبات این نکته هست که حداقل یک موجود بدون علت (واجب الوجود) داریم. برای این منظور با چند فرض روبرو شدیم: یا این جهان مادی خودش واجب الوجود است و یا واجب الوجود نیست. چون ماده بسیط و تغییرناپذیر و فاقد کمالات علم و قدرت و ... است، پس نمی تواند واجب الوجود باشد. اگر واجب الوجود نیست و به علت محتاج است، از دو فرض خارج نیست: علتش خودش هست یا علتش بیرون از خودش هست. چون محال است چیزی علت خودش باشد، پس علتش بیرونی است. آن علت بیرونی نیز یا خودش علت خودش هست و یا علتش بیرونی است. چون تسلسل محال است، نهایتا باید علتی داشته باشیم که خودش علت ندارد اما علت سایر موجودات است.  
  8. اما اشکال دیگری نیز مطرح شده مبنی بر این که در برهان علیت با علت وجودی سروکار داریم در حالی که این مفهوم هیچ مصداقی در خارج ندارد. در نقد این اشکال گفتنی است که مفهوم علیت وجودی، مصداق درونی دارد. وقتی من اراده می کنم، اراده را از هیچ ایجاد کرده ام. یعنی اراده ماده اولیه ندارد تا با تغییر شکل، چنین شده باشد. بگذریم از این که همین که مفهومی را درک می کنیم، کافی است تا از آن برای استدلال استفاده کنیم. لازم نیست حتما منشا انتزاع هر مفهوم را بدانیم تا از آن استفاده کنیم. همین که مفهومی را می فهمیم، می توانیم از آن در استدلالهایمان استفاده کرده و مصادیقش را کشف کنیم. یکی از مصادیقش که توسط برهان علیت اثبات می شود، موجود واجب الوجود است که علت بدون علت است. مصداق دیگرش که با درون بینی و تاملات باطنی حاصل می شود، احوال ذهنی و ارادی من است.  
  9. اما اشکال دیگری درباره مفهوم وجود مطرح شد مبنی بر این که اساسا وجود خدا و مخلوقات را از دو سنخ می دانند در حالی که ما یک نوع و یک مفهوم یگانه از وجود داشتن را بیشتر درک نمیکنیم. در نقد این مطلب گفتنی است که هیچ فیلسوف مسلمانی، منکر یگانگی مفهوم وجود نیست. مساله اساسی از این قرار است که آیا مصادیق وجود دقیقا یکسانند یا متفاوت از همدیگرند. بگذارید به نور مثال بزنیم: ما از نور یک مفهوم در ذهن داریم، اما می دانیم نور مصادیق متنوعی دارد و هر یک نحوه وجودی خاص به خودشان را دارند: نور خورشید، نور لامپ، نور آتش و ... بنابراین، ایرادی ندارد که ما یک مفهوم از وجود خدا و وجود انسان داشته باشیم ولی از طریق استدلال و تعقل به این نکته پی ببریم که وجود یکی از آنها بدون علت محقق می شود و وجود دیگری وابسته به علت است. این تفاوت در وجود خارجی، مانع از تصور مشترک وجود ذهنی نیست چرا که هر دو، از این حیث که منشا آثار هستند و تحقق دارند، مشترکند و مصداق مفهوم وجود می باشند؛ چنانچه که نور آفتاب و نور لامپ، با این که تفاوت های وجودی دارند، از این جهت که رافع ظلمت هستند، مشترکند و مصداق مفهوم نور هستند.
با سلام   استاد قول سدید فرمودند: بله بواسطه تاملات بعدی در واجب الوجود، متوجه می شویم که واجب الوجود، واجد خصایص خاصی است که این خصایص در مورد ماده و انرژی وجود ندارد. مثلا واجب الوجود بدون ماهیت و ناممکن و بسیط و تغییرناپذیر و عالم و قادر و غیره است در حالی که ماده و انرژی واجد این خصایص نیستند   واجب یعنی چیزی که نیازی به علتی ندارد.تنها مفهوم واجب همین است تراشیدن دیگر خصوصیات واجب از کجاست؟   چه لزومی داره حتما عالم و قادر باشه؟ یا بسیط باشه؟ چرا این خصوصیات باعث میشه واجب نیازمند علتی بشه و از واجب بودن دربیاد؟
دیگر فرمایش استاد اینه: در نقد این اشکال گفتنی است که مفهوم علیت وجودی، مصداق درونی دارد. وقتی من اراده می کنم، اراده را از هیچ ایجاد کرده ام. یعنی اراده ماده اولیه ندارد تا با تغییر شکل، چنین شده باشد.   سوال اینه تصورات ذهنی مصداق ذهنی دارند نه خارجی.اشکال بنده این بود که علیت هستی بخش مصداقی در جهان خارج ندارد.اما خلق صور ذهنی توسط انسان مربوط به عالم ذهن اوست نه دنیای خارجی   در دنیای خارجی کدام علتی چیزی رو خلق کرده؟ هر حادثه ای رو که مشوکافی میکنیم علیت رخدادی داره.و در هیچکدوم چیزی خلق نمیشه بلکه تغییر و حرکتی بوجود میاد.   خود ما درسته یک زمانی وجود نداشتیم اما مواد سازنده ما همیشه وجود داشتند و در دل ستارگان بودند.ستارگان هم که محصول همان ماد یا انرژی بشدت چگال اولیه بودند که توسط واقعه انفجار بزرگ حاصل شدند.اما دیگر نمی توان گفت این ماده و انرژی بی نهایت چگال خالقی داشتند.و چه اشکالی داره بگیم همیشه بوده؟
«چون ماده بسیط و تغییرناپذیر و فاقد کمالات علم و قدرت و ... است، پس نمی تواند واجب الوجود باشد. »   در نقد اشکال فوق باید گفت اگر ماده اولیه جهان که خمیر مایه همه چیز هست همیشه وجود داشته و فقط تغیییر شکل یافته و به انواع موجودات از جمله کهکشانها و ستارگان و انسان ها و ... تبدیل شده خب چه اشکالی داره این ماده الویه همیشه بوده و فقط چیزی که خلق شده ازین ماده اولیه خلق شده؟   پس بنظر نمیاد بسیط نبودن و فاقد علم بودن آن مانع بی نیازی از علت باشد و خودش(ماده اولیه) میتونه همیشه وجود داشته باشه.
با عرض سلام خدمت جناب قول سدید 1- باید اثبات شود جهان مادی ممکن (معلول) است و نمیتواند ‌‌واجب باشد شما فرمودید به دلیل ویژگی های واجب مثل قدرت و علم و ... جهان مادی واجب نیست در این باره گفتنی است: اولا این ویژگی ها ناشی از این اشتباه است که فرض شده واجب الوجود واجب از جمیع جهات است حال آنکه  تنها چیزی که برای واجب الوجود واجب است وجود اوست مگر اینکه باقی موارد اثبات شود (یک مورد که جهان مادی فاقد آن است را اثبات کنید کافی است) ثانیا اگر جهان مادی را ازلی فرض کنیم دیگر ممکن بودن آن معنی ندارد چون زمانی نبوده که وجود نداشته باشد و بعد از حالت امکان خارج شود مگر اینکه اثبات شود جهان حادث است 2- بنابر قاعده ترجیح بلا مرجح (که تقریبا هم ارز با اصل علیت است) موجود ممکن (جهان مادی) برای خروج از حالت امکانی نیاز به علت دارد شما این قاعده را بدیهی دانستید که عقل فورا آن را تایید میکند در این باره گفتنی است: اولا این قاعده در زمینه خروج از حالت امکان بین وجود و عدم مصداق ندارد غیرممکن است چیزی که هیچ مصداقی ندارد را بدیهی بدانیم حتی اگر این قاعده بین اقسام دیگر رابطه علیت برقرار باشد دلیلی بر صحت آن در زمینه وجود نیست فرمودید خلق ایده توسط اراده انسان مصداقی از این قاعده است حال آنکه اگر انسان ایده ای خلق میکند مواد آن قبلا در مغز ذخیره شده مثلا ما شکل کوه و طلا را میدانیم بنابرین میتوانیم کوه طلایی را در مغز تصور کنیم اگر این تصور یک موجود است که از همان موجودات سابق تشکیل شده و باز هم مصداق علیت وجودی نمیشود اگر هم موجود نیست پس موجودی خلق نشده که مصداق شود (چون ترجیح بلا مرجح و علیت هم ارز هستند در مواردی به جای هم به کار میروند) ثانیا نیک میدانیم ترجیح بلا مرجح قاعده ای بین موجودات عالم واقع است یعنی قاعده ای تجربی است نه عقلی و قواعد تجربی هیچگاه نه بدیهی هستند نه قابلیت اثبات قطعی دارند ثالثا تایید عقل الزاما به معنی صحت یک قاعده نیست عقل ممکن است تایید کند که جسم سنگین زود تر به زمین میرسد یا زمان مطلق است یا دو خط موازی هرگز به یکدیگر نمیرسند اما علم این موارد را رد کرده است رابعا به هیچ وجه این قاعده بداهت قواعدی مانند امتناع تناقض را ندارد وگرنه جای شک امثال هیوم باقی نمیماند خامسا در همین جهان مادی این قاعده در سطح کوانتومی نقض شده است احتمال صحت نظریه کوانتوم هرچقدر که باشد همین که صفر نیست شک بر ترجیح بلا مرجح را جایز میسازد 3- اگر گفته شود جهان مادی به این دلیل ممکن است که فرض عدمش مستلزم تناقض نیست باید گفت فرض عدم هیچ چیزی مستلزم تناقض نیست مثلا درباره علتی که جهان مادی را موجود کرده است دو حالت متصور است: یکی اینکه جهان مادی و علل آن تا آخرین علت که واجب الوجود است همه باهم از ازل بوده اند این حالت باطل است زیرا همین که جهان مادی را ازلی فرض کنیم ممکن بودن آن بی معنی میشود دوم اینکه جهان مادی در زمانی توسط علتش محقق شد بنابرین زمانی بوده که جهان مادی نبوده اما علتش بوده حال این علت هم چون فرض عدمش مسلتزم تناقض نیست باز هم ممکن است و درباره علت آن همین هم همینطور و این یعنی تسلسل علل تا بینهایت و غیرممکن بودن وجود واجب 4- ابطال تسلسل علل هم باید اثبات شود تسلسل در علل در سه مورد با تسلسل اعداد اختلاف دارد اما در براهینی مانند برهان تطبیق و برهان آحاد و الوف از این موارد اختلاف در مقدمات استفاده نشده و برهان کاملا ریاضیاتی است در نتیجه چون تسلسل در اعداد جایز است این براهین ابطال میشود
واجب یعنی چیزی که نیازی به علتی ندارد.تنها مفهوم واجب همین است تراشیدن دیگر خصوصیات واجب از کجاست؟ چه لزومی داره حتما عالم و قادر باشه؟ یا بسیط باشه؟ چرا این خصوصیات باعث میشه واجب نیازمند علتی بشه و از واجب بودن دربیاد؟
  با سلام و عرض ادب دوست عزیز هر یک از این اوصاف استدلال خاص خودش را دارد. مثلا در مورد این که واجب الوجود که علت نهایی اشیاء است، واجد کمالات مختلف است به شیوه های مختلفی استدلال می کنند؛ از جمله به این قاعده که معطی شئ فاقدش نیست؛ یا واجب الوجود از جمیع جهات واجب الوجود است و نسبت به هیچ صفت کمالیه، حالت امکانی یا امتناعی ندارد. یا در مورد بساطت واجب الوجود چنین استدلال می کنند اگر واجب الوجود بسیط نباشد، مرکب است؛ و چون مرکب معلول اجزاء است، پس واجب الوجود واجب الوجود نیست! و این محال است که چیزی خودش نباشد. پس واجب الوجود بسیط است. بهتر است این مباحث در تاپیک مستقل پی گرفته شود. در هر تاپیک به یک مساله می پردازیم و پرسشهای دیگر را در تاپیک مستقل دنبال می کنیم. به نظر می رسد به پرسش اولیه درتاپیک پاسخ گفته شد. پرسش اولیه ناظر به این مطلب بود که برهان علیت مبتنی بر اصل علیت و احتیاج هر موجود به علت است، در حالی که نتیجه اش برخلاف همین اصل مقدماتی است چرا که وجود موجودی را اثبات می کند که محتاج به علت نیست. در نقد این پرسش به این نکته اشاره کردیم که تلقی نادرستی از اصل علیت را پیش کشیده اند. مفاد اصل علیت ناظر به هر موجود نیست؛ بلکه ناظر به هر موجود ممکن است. به همین جهت، اثبات واجب الوجود، مثال نقض برای این اصل نیست. اما این مساله که واجب الوجود ماده هست یا نه، بهتر است در تاپیک مستقل دنبال شود. اگر هم تاکنون به این پرسش پرداختم، از باب احترام به نظر شما دوست عزیز بود.  
سوال اینه تصورات ذهنی مصداق ذهنی دارند نه خارجی.اشکال بنده این بود که علیت هستی بخش مصداقی در جهان خارج ندارد.اما خلق صور ذهنی توسط انسان مربوط به عالم ذهن اوست نه دنیای خارجی
بله متوجهم. التفات به مصداق ذهنی از این جهت است که نشان بدهیم این مفهوم بدون مصداق نیست. این مطلب را دوست عزیزی مطرح کرد که این مفهوم بدون مصداق است. عرضم این بود که مصداق دارد.     
با عرض سلام خدمت جناب قول سدید 1- باید اثبات شود جهان مادی ممکن (معلول) است و نمیتواند ‌‌واجب باشد شما فرمودید به دلیل ویژگی های واجب مثل قدرت و علم و ... جهان مادی واجب نیست در این باره گفتنی است: اولا این ویژگی ها ناشی از این اشتباه است که فرض شده واجب الوجود واجب از جمیع جهات است حال آنکه  تنها چیزی که برای واجب الوجود واجب است وجود اوست مگر اینکه باقی موارد اثبات شود (یک مورد که جهان مادی فاقد آن است را اثبات کنید کافی است) ثانیا اگر جهان مادی را ازلی فرض کنیم دیگر ممکن بودن آن معنی ندارد چون زمانی نبوده که وجود نداشته باشد و بعد از حالت امکان خارج شود مگر اینکه اثبات شود جهان حادث است 2- بنابر قاعده ترجیح بلا مرجح (که تقریبا هم ارز با اصل علیت است) موجود ممکن (جهان مادی) برای خروج از حالت امکانی نیاز به علت دارد شما این قاعده را بدیهی دانستید که عقل فورا آن را تایید میکند در این باره گفتنی است:
  دوست عزیز سلام و عرض ادب آنطور که بنده میفهمم پرسش درباره مصداق واجب الوجود (ماده هست یا نه) غیر از پرسش اولیه تاپیک است. از آن جایی که مقرر شده در هر تاپیک به پرسشهای متنوع نپردازیم، از مدیر ارجاع سوالات درخواست میکنم همین مباحث را در تاپیک جدید ایجاد و دنبال کنیم. ممنونم از صبوری شما دوستان گرامی
سلام علیت یک امر فطری مگه نیست؟
علیت یک امر فطری مگه نیست؟
  سلام دوست عزیز مساله تاپیک، اصل علیت و فطری بودن یا نبودنش نیست. مساله تاپیک از این قرار است که آیا می توان با استفاده از اصل علیت، واجب الوجود را اثبات کرد یا نه. البته برخی از دوستان بحث دیگری را نیز مطرح کردند: مصداق واجب الوجود ماده است یا نه. از این رو، پیشنهاد میکنم پرسش خودتان را از طریق ابزار «ارسال پرسش» در تاپیک دیگری مطرح بفرمایید. اما اگر بخواهم از باب احترام و ادب نسبت به درخواست جنابعالی،به پرسش شما پاسخ بگویم، باید عرض کنم اگر منظور شما از فطری بودن اصل علیت، از این قرار است که «ما انسانها به نحوی سرشته شده ایم که عقل ما قادر است به خودی خود اصل علیت را بفهمد و مورد تحلیل و تصدیق قرار بدهد» با شما موافقم.
سلام علیکم استاد دسته بندی ای در این تاپیک مطرح شد در موضوع علیت . علیت وجودی و رخدادی ، در فلسفه چنین دسته بندی ای داریم جایی مطرح شده ؟
علیت یک امر فطری مگه نیست؟
اگر اصل علیت را به صورت "هر معلولی علتی دارد" تعریف کنیم، یک عبارت همانگوست که معنیش میشه "هر چیزی که علتی دارد، علتی دارد". عبارات همانگو بدیهی اند اما چیزی به دانش ما اضافه نمی کنند.
علیت وجودی و رخدادی ، در فلسفه چنین دسته بندی ای داریم جایی مطرح شده ؟
چنین دسته بندی هست اما با نامهای دیگر. مثلا علیت وجودی را "علیت فاعلی الهی" می نامند که قدری گیج کننده است چون استفاده از این عبارت موجب ورود پیشفرض به بحث میشه.
پیشنهاد میکنم پرسش خودتان را از طریق ابزار «ارسال پرسش» در تاپیک دیگری مطرح بفرمایید.
چشم استاد عزیز. امروز تاپیکش رو ایجاد می کنم.
تاپیکی در مورد بحث فطری بودن اصل علیت ایجاد کردم که در حال بررسی است. یک موضوع خیلی مهم دیگه هم باقی می مونه که اثبات صفات واجب الوجود هست. بحث مفصلی است که شخصا ممکنه نتونم به نحو شایسته ای روی اون وقت بگذارم و البته بحثش در تاپیکهای دیگری هم مطرح شده.  اگر دوستان مایل بودند تاپیکش رو ایجاد کنند. 
بهتر بود تاپیکی تحت عنوان نقد برهان امکان و وجوب ایجاد شود و در آن به همه مسائل مطرح شده پرداخته شود از اصل علیت و مصادیق آن تا تسلسل علل و صفات واجب الوجود
عرض سلام و سپاس جناب فروردین فکر نمیکنم با علیت فاعلی حتی علت وجودی هم معنی و معادل باشه . جناب Euclid این دسته بندی رو مطرح کردن اگر توضیح و منبعی هست لطفا راهنمایی بفرمایند .
استاد دسته بندی ای در این تاپیک مطرح شد در موضوع علیت . علیت وجودی و رخدادی ، در فلسفه چنین دسته بندی ای داریم جایی مطرح شده ؟
  سلام و عرض ادب تا جایی که بنده مطالعه داشتم، تعبیر علیت رخدادی را ندیدم. اما با این حال، ظاهرا منظورشان این است که گاهی علت، منشا پیدایش چیزی نیست بلکه منشا تغییر شکل یک چیز است؛ مثلا برودت، منشا پیدایش یخ از هیچ نیست بلکه منشا تغییر شکل آب به یخ است.  سابقا این نکته را عرض کرده بودم:
3. علیت یا همان توقف یک شئ بر دیگری، أشکال مختلف دارد: گاهی ناظر به وجود خارجی است؛ مثلا من علت وجود داستانی هستم که در ذهنم خلق کرده ام. گاهی ناظر به حرکت و تغییر یک شئ است؛ مثلا ضربه من به توپ، علت حرکت توپ از یک نقطه به نقطه دیگر است. گاهی ناظر به باورهای ذهنی است؛ مثلا باور من به مقدمه الف و مقدمه ب، علت باور به نتیجه ج است. گاهی ناظر به عالم اعتبار است؛ مثلا عبور من از چراغ قرمز، علت جریمه شدن توسط پلیس است.
سلام استاد گرامی فرمایشتان صحیح . علت وجودی در نوشتن داستان یا حرکت فکر از الف به باء میتواند علیت وجودی باشد ولی فکر نمیکنم علت رخدادی در مصادیقی که فرمودید که هیچ در هیچ فلسفه ای نگنجد . بنده احتمال میدم مقصودشان مفهوم تصادف است که در داروینیسم مطرح میشود .   
اگر اصل علیت را به صورت "هر معلولی علتی دارد" تعریف کنیم، یک عبارت همانگوست که معنیش میشه "هر چیزی که علتی دارد، علتی دارد". عبارات همانگو بدیهی اند اما چیزی به دانش ما اضافه نمی کنند.
  سلام و عرض ادب دوست عزیز اصل علیت به دو صورت مطرح می شود: هر معلولی به علت محتاج است. این اصل بدیهی تحلیلی است. هر ممکنی به علت محتاج است. این اصل بدیهی اولی است.  میان ایندو فرق است. برخی از فلاسفه از گزینه دوم استفاده می کنند و آن را بدیهی اولی می دانند یعنی همین که کسی به درستی تصور کند به آن تصدیق می کند.  اما برخی هم اصل علیت را به صورت بدیهی تحلیلی توضیح می دهند که محمول در موضوع گنجانده شده است.  هر کدام از اینها ناظر به واقعیت خودشان، حاکی از واقعیند. لازم نیست واقعیت را فقط واقعیت خارجی جزئی بدانیم تا گزاره های تحلیلی و اولی را علم و دانش و آگاهی به حساب نیاوریم؛ چنانچه گزاره های سلبی نیز با این که سلبی و عدمی هستند، باز هم چون از واقعیت متناسب خودشان حکایت دارند، واقعی می باشند. (مگر این که منظور شما از دانش، دانش تجربی و ناظر به واقعیت خارجی باشد؛ در این صورت، حق با شماست و علوم بدیهی اولی و تحلیلی، چیزی به آنها نمی افزایند.) بهتر است این مباحث نیز در تاپیک دیگر دنبال شود. از بابِ احترام و ادب، این نکات را تقدیم کردم.  
موضوع قفل شده است