جمع بندی تقدم انسانی کردن دین بر اثباتِ صدقِ گزاره‌های دینی

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تقدم انسانی کردن دین بر اثباتِ صدقِ گزاره‌های دینی
دغدغه و مسئله اصلی متدینان، نه نشان دادنِ صدق گزاره‌ها و  باورهای دینی که باید انسانی و بهداشتی کردن دین باشد. بحث‌های کلامی و فلسفی و علمی پیرامون دین، بحث درباره صدق و کذب گزاره‌ها و باورهای دینی، پایانی ندارد؛ تا بشر هست و عقل هست و دین هست، این بحث‌ها هم خواهند بود. انسان‌ها همیشه می‌توانند خود را مشغول این مسائل کنند و درباره اینکه باور به خدا، زندگی پس از مرگ، نبوت، وحی و... صادق است یا کاذب، با یکدیگر سخن بگویند. هیچ رای قطعی و نهایی هم در اینجا وجود ندارد؛ رایی که همگان، همیشه آن را بپذیرند. از سوی دیگر، صدق و کذب کثیری از باورهای دینی را نمی‌توان با استدلال عقلی نشان داد، چون از اساس خردگریز هستند.   آنچه مهم‌تر است و مقدم است بر صدق گزاره‌ها و باورهای دینی، بهداشتی و انسانی کردن دین است. دینِ بهداشتی و انسانی، دینی است فروتن و حداقلی نه متکبر و حداکثری؛ دینی که ادعای گزافی ندارد، ادعای همه‌چیزدانی ندارد و پایش را از گلیمش هم درازتر نمی‌کند. دینی که ما را دعوت نمی‌کند به اینکه از درونش، سیاست و اقتصاد و شیمی و فیزیک و نجوم و ریاضی و بیولوژی و پزشکی را استخراج کنیم. بلکه حد و حدود خودش را خوب می‌داند و رسالت مخصوص خود را دارد. دین بهداشتی و انسانی، به داوریِ عقل تن می‌دهد و با خردورزی، بر سر مهر است و استدلال‌ستیزی را یاد پیروانش نمی‌دهد. دینی که نقد را مغتنم و ارزشمند می‌شمارد و راه را برای آن باز می‌کند، چون پالایش و اصلاح و سلامت خود را در نقد می‌‌بیند. دینی که حقوق طبیعی را می‌پذیرد و تحمیل و اجبار را روا نمی‌دارد و آزادی وجدان آدمیان را محترم می‌شمارد. دین بهداشتی و انسانی، حامی و پشتیبان اخلاق است و منبع معنویت. دینی که معرفِ خدایی است که ایمان را به آدمیان هدیه می‌دهد و امید و اعتماد و امنیت و آرامش را در مؤمنان زنده می‌کند؛ نه خدای شکنجه‌گری که از عذاب بندگان و بردگانش لذت می‌برد. دینی که تقدم اخلاق بر شرع و شریعت را، با جان و دل می‌پذیرد و فقه را فدای اخلاقیات می‌کند. خلاصه، دینی که خطری برای دموکراسی و لیبرالیسم و ارزش‌های جهان مدرن ندارد.
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد قول سدید
با سلام و عرض ادب و آرزوی توفیق روزافزون   برای بررسی مطلب مذکور، بهتر است مقدمتا آن را به صورت منطقی صورتبندی کنیم: 1. باورهای دینی دو سنخ هستند: خردپذیر؛ خردگریز. 2. نمی توان صدق و کذب هیچ یک از باورهای خردگریز دین را با استدلال عقلی نشان داد چون از اساس خردگریز هستند. 3. نمی توان صدق و کذب هیچ یک از باورهای خردپذیر دین، را به صورت قطعی و نهایی و قابل قبول برای همه، اثبات کرد. 4. بنابراین، دغدغه و مسئله اصلی متدینان، نه نشان دادنِ صدق گزاره‌ها و  باورهای دینی که باید انسانی و بهداشتی کردن دین باشد. 5. دینِ بهداشتی و انسانی، دینی است فروتن و حداقلی نه متکبر و حداکثری؛ دینی که ادعای گزافی ندارد، ادعای همه‌چیزدانی ندارد و پایش را از گلیمش هم درازتر نمی‌کند. دینی که ما را دعوت نمی‌کند به اینکه از درونش، سیاست و اقتصاد و شیمی و فیزیک و نجوم و ریاضی و بیولوژی و پزشکی را استخراج کنیم. بلکه حد و حدود خودش را خوب می‌داند و رسالت مخصوص خود را دارد. دین بهداشتی و انسانی، به داوریِ عقل تن می‌دهد و با خردورزی، بر سر مهر است و استدلال‌ستیزی را یاد پیروانش نمی‌دهد. دینی که نقد را مغتنم و ارزشمند می‌شمارد و راه را برای آن باز می‌کند، چون پالایش و اصلاح و سلامت خود را در نقد می‌‌بیند. دینی که حقوق طبیعی را می‌پذیرد و تحمیل و اجبار را روا نمی‌دارد و آزادی وجدان آدمیان را محترم می‌شمارد. دین بهداشتی و انسانی، حامی و پشتیبان اخلاق است و منبع معنویت. دینی که معرفِ خدایی است که ایمان را به آدمیان هدیه می‌دهد و امید و اعتماد و امنیت و آرامش را در مؤمنان زنده می‌کند؛ نه خدای شکنجه‌گری که از عذاب بندگان و بردگانش لذت می‌برد. دینی که تقدم اخلاق بر شرع و شریعت را، با جان و دل می‌پذیرد و فقه را فدای اخلاقیات می‌کند. خلاصه، دینی که خطری برای دموکراسی و لیبرالیسم و ارزش‌های جهان مدرن ندارد.
نقد و بررسی: در مورد بند 1 و 2 گفتنی است: با بند 1 و 2 موافقیم؛ یعنی این که باورهای دینی خردگریز و خردپذیر هستند و باورهای خردگریز تن به استدلال عقلی نمی دهند و نمی توان آنها را به صورت قطعی توسط استدلال عقلی اثبات کرد بلکه باید آنها را از طریق دیگر (استناد به متون دینی معتبر و موثق) اثبات کرد.   اما در مورد بند 3 گفتنی است: منطقدانان تصریح می کنند که یقین منطقی جز از طریق بدیهیات عقلی یا براهین و استدلالهای مستنتج از بدیهیات عقلی بدست نمی آید. آنگاه، برای برهان شروط و قواعدی را ذکر می کنند که تخطی از هر یک از آنها، استدلال را از برهانی بودن ساقط می کند و در نتیجه، استدلال یقین بخش نمی باشد.(1) با مطالعه شروط و قواعد برهان مشخص می گردد که اساسا برهانی کردن تمامی اعتقاداتی که آدمی در زندگی دینی و یا حتی در زندگی دنیوی خود به آنها نیاز دارد، ناممکن و دور از دسترس است؛ حتی اگر آنها را خردپذیر بدانیم.  مثلا من اعتقاد دارم که اگر در رشته مهندسی درس بخوانم، حتما موفق می شوم. این اعتقاد من سرمنشا بسیاری از رفتارهای من در زندگی می شود به گونه ای که متناسب با آنها تعیین رشته می کنم و کلاس کنکور می روم و حتی برای قبولی در رشته مورد نظر، به شهر دیگری مهاجرت می کنم و غیره. اما آیا کسی می تواند این اعتقاد مذکور را مبرهن سازد و به صورت یقینی آن را اثبات کند؟! مسلما هیچ کسی نمی تواند به چنین موفقیتی دست یابد چرا که دستیابی به شروط برهان برای تحصیل یقین منطقی در این مورد در دسترس نیست. نه فقط زندگی دنیوی روزمره بلکه حتی علوم نیز از دسترسی به یقین منطقی عاجزند چرا که علوم تجربی مبتنی بر استقراء هستند -و از طریق برهان اساسا بدست نمی آیند- و استقراء نیز یقین بخش نیست یعنی یقین منطقی تولید نمی کند چرا که عمدتا ناقص است و همه مصادیق را بررسی نکرده است و به همین جهت، همواره احتمال این هست که موردی مطرح شود که خلاف قاعده تجربی استقرائی ما باشد و ما را وادارد که این قاعده تجربی را نفی کنیم یا تغییر دهیم. به همین جهت، در علم نیز از روش بهترین تبیین استفاده می کنند. در این روش کوشش می شود تا با استفاده ساده ترین و کارآمدترین فرضیه، مشاهدات خود را تبیین کنیم و حوادث تحقق نیافته را پیش بینی کنیم. این روش از این جهت قابل قبول است که در علم به دو عنصر سادگی و کارآمدی تاکید می کند. در واقع، در این روش، رسیدن به کنه واقعیت اهمیت ثانوی دارد. آنچه اولا و بالذات مهم است، دستیابی به فرضیه ای است که ساده تر و کارآمدتر است.(2) بنابراین، دستیابی به یقین منطقی در موارد متعددی در دسترس نیست و اگر آدمی، زندگی دینی یا دنیوی خود را به اعتقادات یقینی منطقی مقید کند، حتما زندگی ناموفقی خواهد داشت و از تحصیل سعادت دینی یا اهداف دنیوی خود باز خواهد ماند. نباید از این سخن چنین نتیجه گرفت که هیچ یک از باورهای خردپذیر دینی، به صورت یقینی اثبات نمی شوند. به باور بسیاری از خداباوران، برخی از براهین اثبات خدا، یقینی هستند و احتمال خطا در آنها راه ندارد. ممکن است گفته شود اگر چنین است، پس چرا عده ای هنوز شکاک یا ملحدند؟ آیا می شود باوری یقینی باشد اما باز هم در پذیرشش اختلاف باشد؟ پاسخ به این پرسش در گرو توجه به این نکته است که باور یقینی محصول استدلالی است که در صورت و ماده استدلال، احتمال خطا راه نداشته باشد. با این حال، ممکن است کسی بواسطه شبهه ای که در مبانی دارد و یا بواسطه عدم آشنایی کامل نسبت به مفاهیم دقیق فلسفی، نتواند به درستی با آن مقدمات و مبانی همراهی کند و به نتیجه مطلوب دست یابد. برای یقینی بودن یک باور، لازم نیست همگی آن را پذیرفته باشند؛ بلکه لازم است پذیرش آن باور به نحوی باشد که اگر همگی به درستی آن را تصور کنند و به درستی با  مبانی و مقدماتش همراهی داشته باشند، به نتیجه مطلوب دست یابند. بنابراین، پیشنهاد می شود که یک نظام معرفتی دینی ترسیم کرد که واجد مبانی یقینی است اما در مراتبی که این یقین در دسترس نیست، باید به باوری تمسک جُست که از اطیمنان قابل قبولی برخوردار است و می دانیم شارع مقدس به آن راضی است. مثلا در این که معاد به صورت جسمانی است یا نه، باید از شیوه عقلائی در تفسیر متون استفاده کنیم و به اطمینانی در این حوزه دست یابیم.   اما در مورد بند 4 و 5 نیز گفتنی است: لزوم بهداشتی کردن و انسانی کردن دین (که عنوانی است برای مجموعه ای از بایدهای دیگر که در بند 5 توضیحش گذشت) یک بایدی است که نمی توان آن را از آن هست هایی که در بند 1و2و3 بیان شد، نتیجه گرفت. اگر واقعا نتوان هیچ یک از باورهای دینی را عقلاً و یقیناً اثبات کرد، اصلا چرا باید دیندار باقی ماند؟! از یک دین بهداشتی و انسانی دفاع کرد؟! در میان ادیان متنوع چگونه می توان یک دین خاص را برگزید؟! چگونه می توان از لزوم حداقلی بودن دفاع و نفی حداکثری بودنش دفاع کرد؟! تمامی این امور در گرو تعیین معیارهایی برای صدق و کذب است که برخی از آنها ما را به یقین می رسانند و برخی به اطمینان معتبر.   پی نوشت ها: 1. برای مطالعه بیشتر: علامه حلی،  الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد، انتشارات بیدار، صص98-231. ساوی، ابن سهلان،  البصائر النصيرية في علم المنطق‏، انتشارات شمس تبریزی، صص391-461. محمدی خراسانی، علی، شرح منطق مظفر، انتشارات امام حسن بن علی ع. 2. برای مطالعه بیشتر مراجعه گردد به: هارمن، گیلبرت، مقاله استنتاج از راه بهترین تبیین، ترجمه رحمت الله رضایی، مجله ذهن، پاییز84، شماره 23، صص145-154.
با سلام و درود بعضی اصلاحات دینی می تونند در چارچوب تفسیر دین تعریف شوند بدون اینکه دین کنار گذاشته بشه. به همین خاطر در قالب یک دین، دیدگاهها و تفاسیر مختلفی رو می بینیم که برخی انسانی تر و به قول دوستمون بهداشتی تر اند و برخی نقطه مقابل اون اند. مثلا آیه 24 سوره نساء رو در نظر بگیرید. یک گروهی مثل داعش یک تفسیر غیر انسانی از این آیه ارائه می کنه و اون رو جواز تجاوز به زنان ایزدی قرار میده، اما شیعه تفسیری انسانی تر از این آیه داره و هدف این آیه رو رفع تدریجی یک رسم جاهلی می دونه. حالا کدوم تفسیر رو باید بپذیریم؟ پیشنهاد دوستمون اینه که همیشه تفسیر و دیدگاه انسانی تر را در نظر بگیریم. وگرنه همیشه در بین مفسران اختلافاتی هست که از طریق منطق شاید به سادگی قابل حل نباشند.
دین هندسه نیست که بتوان صدق گزاره هایش را اثبات کرد بعد از قرن ها هنوز کسی نتوانسته برهانی قاطع در اثبات وجود خدا که پایه ادیان است ارائه دهد دین ثابت و تغییرناپذیر است و نمیتواند با ارزش های تغییرپذیر بشری و رشد و پیشرفت و نیاز های متغیر او هماهنگ شود البته برخی میگویند دین انعطاف پذیر است حال آنکه این انعطاف پذیری همان پذیرش اجباری حقوق اولیه بشری مثل دموکراسی است که در دین تعریف نشده است با نگاهی به صدر اسلام میبینیم دین همانی است که داعش اجرا میکرد شاید کمی ملایم تر کسی هم که قوانین غیردینی را وارد دین میکند به نا کارآمدی دین اعتراف کرده است نه انعطاف پذیری آن چون احکام دین ثابت است و در قرآن گفته شده دین را برای شما کامل کردیم
با سلام و درود بعضی اصلاحات دینی می تونند در چارچوب تفسیر دین تعریف شوند بدون اینکه دین کنار گذاشته بشه. به همین خاطر در قالب یک دین، دیدگاهها و تفاسیر مختلفی رو می بینیم که برخی انسانی تر و به قول دوستمون بهداشتی تر اند و برخی نقطه مقابل اون اند. مثلا آیه 24 سوره نساء رو در نظر بگیرید. یک گروهی مثل داعش یک تفسیر غیر انسانی از این آیه ارائه می کنه و اون رو جواز تجاوز به زنان ایزدی قرار میده، اما شیعه تفسیری انسانی تر از این آیه داره و هدف این آیه رو رفع تدریجی یک رسم جاهلی می دونه. حالا کدوم تفسیر رو باید بپذیریم؟ پیشنهاد دوستمون اینه که همیشه تفسیر و دیدگاه انسانی تر را در نظر بگیریم. وگرنه همیشه در بین مفسران اختلافاتی هست که از طریق منطق شاید به سادگی قابل حل نباشند.
  دوست عزیز سلام با دیدگاه شما موافقم. اما ظاهرا استارتِر تاپیک، مطلبی فراتر از این را در نظر دارند. به باور استارتر، هیچ یک از باورهای دینی با استدلال عقلی اثبات نمی شوند. سپس استارتر، از این فرض، به لزوم انسانی و بهداشتی کردن دین عبور می کند و از بهداشتی کردن به حداقلی کردن دین!! عرض انتقادی بنده در پست های سابق، ناظر به این مطالب بود.  
دین هندسه نیست که بتوان صدق گزاره هایش را اثبات کرد 
دوست عزیز  بنده هم معتقدم دین هندسه نیست و نمی توان تمامی باورهای آن را عقلا اثبات کرد. اما مدعای استارتر گرامی این بود که هیچ یک از باورهای دین را نمی توان عقلا اثبات کرد و ... نکات انتقادی بنده ناظر به این سخن بود و همانطور که عرض شد برخی از مبانی دینی را می توان به صورت عقلی و یقینی اثبات کرد.  
بعد از قرن ها هنوز کسی نتوانسته برهانی قاطع در اثبات وجود خدا که پایه ادیان است ارائه دهد
این که شما یا استارتر گرامی، معتقدید هیچ باوری از جمله باور به وجود خدا را نمی توان عقلا اثبات کرد، مبنایی است که بنده با آن مخالفم.   
دین ثابت و تغییرناپذیر است و نمیتواند با ارزش های تغییرپذیر بشری و رشد و پیشرفت و نیاز های متغیر او هماهنگ شود البته برخی میگویند دین انعطاف پذیر است حال آنکه این انعطاف پذیری همان پذیرش اجباری حقوق اولیه بشری مثل دموکراسی است که در دین تعریف نشده است کسی هم که قوانین غیردینی را وارد دین میکند به نا کارآمدی دین اعتراف کرده است نه انعطاف پذیری آن چون احکام دین ثابت است و در قرآن گفته شده دین را برای شما کامل کردیم
  اسلام دین الهی است که از طریق انبیاء از جانب خداوند به سوی بشریت ارسال شده است و برای همه انسانها در هر زمان و مکانی معتبر است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً»(1)؛ یعنی: « و ما تو را جز براى همه مردم نفرستاديم تا(آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و(از عذاب او) بترسانی». از سوی دیگر می دانیم که اسلام دین خاتم و جاودان است. چنانچه که خداوند در آیه 40 سوره مبارکه احزاب، پیامبر ص را خاتم الانبیاء خطاب کرده است: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً»؛ یعنی: «محمّد(ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است». به همین جهت، لازم است دینداران از آن پیروی کنند تا به سعادت ابدی دست یابند. اما اگر قرار باشد دین اسلام دربردارنده احکام و قوانینی باشد که پیروی از آنها برای عموم مردم در تمامی زمانها و مکانها لازم است، این مساله پیش می آید که چگونه دین اسلام نیازهای متغیر زندگی دنیوی را تامین می کند؟ روشن است بسیاری از قوانین اجتماعی و سیاسی به مرور زمان تغییر می کنند و یا در موقعیت های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی متفاوت، شکل و شمایل متفاوتی می یابند. بنابراین، کاملا موجه است بپرسیم که چگونه دین اسلام قوانینی را وضع کرده است که در موقعیت های مختلف کارآمد و قابل اجرا است؟ گستره قوانین ثابت دین اسلام تا کجا است؟ آیا محدود به عبادات و رابطه انسان-خدا است یا شامل روابط انسان-انسان یا انسان-طبیعت نیز می شود؟ برای پاسخ به این پرسش، باید این نکته مهم را متذکر شویم که احکام و قوانین اسلامی به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم می شوند. متفکران مسلمان خصوصا متفکران شیعی این دسته بندی را پذیرفته اند. به باور آنها احکامی که ناشی از شان رسالت هستند و از جانب خداوند وضع شده اند، احکام ثابت و تغییرناپذیر هستند و ثباتشان -جز در مواردی که منسوخ می شوند- تردیدناپذیر است. اما احکامی که ناشی از شان رسالت نیستند و از جانب خدا وضع نشده اند، احکام متغیر(به تعبیر دقیق تر، احکام تغییرپذیر) هستند. احکام متغیر اگرچه جزء دین اسلام نیستند -و بالتبع لزوما ثابت و جاودان نمی باشند- اما اسلامی به شمار می آیند یعنی پیامبر ص یا امام ع به اذن الهی، مُجازند آن را وضع نمایند. این احکام ناظر به موقعیت خاصی وضع شده اند و با تغییر آن موقعیت، آنها نیز تغییر می یابند.   توضیح بیشتر این که پیامبر ص دارای چهار شان رسالت و شان ولایت و شان قضاوت و شان شخصی بود:   شان رسالت پیامبر ص به منظور تبیین و ابلاغ دین بود؛ اما در شان ولایت، پیامبر ص احکامی را متناسب با موقعیتی که در آن قرار داشت، وضع می نمود. از آن جایی که اطاعت از پیامبر ص واجب است، مردم موظف بودند از این احکام نیز پیروی کنند با این که آن را جزء دین اسلام به حساب نمی آوردند. برای فهم بهتر این مساله می توان به حکم مالکیت شخص نسبت به زمینی که آبادش کرده، اشاره کرد که به نظر برخی از فقیهان این حکم ناشی از شان ولایت پیامبر ص بوده است و اگرچه اسلامی است اما حکم اسلام نمی باشد. به همین جهت می توان در زمان حاضر این حکم را لغو کرد و حتی آن را خلاف عدالت دانست چرا که می دانیم سرمایه دارانی هستند که بواسطه آباد کردن یک زمین، زمین خواری و سوداگری می کنند.(2) اما شان قضاوت پیامبر ص از این قرار است که پیامبر ص می تواند در امور جزئی که مورد اختلاف است قضاوت نماید و بر مردم لازم است که از قضاوت ایشان پیروی نمایند. احکام ناشی از شان قضاوت نیز ابدی و فراگیر نیستند و کلیت ندارند و نمی توان آنها را در تمامی موارد مشابه جاری کرد. مثلا زنی نزد پیامبر ص آمد و از خسیس بودن شوهرش گفت و این که نفقه او و فرزندانش را نمی دهد. پیامبر ص حکم نمود که به میزان متعارف از اموال شوهرت بردار و لازم نیست از او اجازه بگیری.(3) برخی فقیهان بر این باورند که این حکم ناشی از شان قضاوت است و به همین جهت، در سایر موارد نیز به حکم قاضی نیاز دارد.(4) اما شان شخصی پیامبر ص ناظر به زندگی شخصی پیامبر ص است. پیامبر ص نیز از این جهت که مشمول خطاب الهی است، مکلف است وظایفی را انجام دهد. در راستای انجام تکالیف شرعی، ممکن است کاری را انجام دهد که اصلا ربطی به شان نبوت یا ولایت یا قضاوت ندارد و لازم نیست دیگران نیز از آن پیروی کنند. البته می توان از فعل ایشان، اباحه آن کار را فهمید اما نمی توان لزوم آن کار را استنباط نمود. مثلا این که پیامبر ص هنگام وقوف در عرفات در قسمت خاصی قرار می گیرد، دلیلی بر این نیست که دیگران هم باید در آن قسمت وقوف یابند؛ یا این که پیامبر ص به فلان میوه علاقه دارند نتیجه نمی دهد که خوردن آن میوه مستحب یا لازم است. بنا بر آنچه گذشت روشن می شود که بی تردید پیامبر ص دارای شئون مختلفی است که یکی از آنها شان رسالت است. احکام ناشی از شان رسالت، احکام الهی هستند که پیامبر ص آنها را به سوی تمامی انسانها ابلاغ نموده است و بر همگان لازم است از آن پیروی نمایند. اگرچه احکام ولایی و قضایی پیامبر ص نیز لازم الاجرا هستند اما تغییرپذیرند و وابسته به تغییر موقعیت یا تغییر مصداق، متفاوت می شوند. مثلا اگر برداشت از مال شوهر خسیس، ناشی از شان قضاوت است، دیگران نمی توانند بدون حکم قاضی چنین کنند. یا اگر مالکیت نسبت به زمین آباد کرده، ناشی از شان ولایت است، دیگران نمی توانند بدون اذن والی مالکش شوند. یک قاضی یا والی مُجاز است بسته به موقعیتی که در آن قرار دارد، حکمی برخلاف حکم پیامبر ص صادر نماید. بنابراین، تنها احکام صادر شده از شان رسالت، احکام ثابتند اما احکام صادر شده از شان ولایت و قضاوت، متغیرند. همین تمایز میان شئون نبی ص، و فرق گذاشتن میان احکام ثابت و متغیر، زمینه مناسبی فراهم می سازند برای همراه شدن دین با مقتضیات زمان. یعنی یک دین ضمن حفظ اصول دینی و احکام ثابت می تواند با شیوه های مدرن در تدبیر جامعه همراه شود و قالب ها و قوانین جدیدی را برای آن تعبیه کند. مثلا اگر دیه عاقله (دیه ای که خویشاوندان نزدیک قاتل در صورت قتل خطایی باید بدهند) را محدود به موقعیت خاص بدانیم و آن را تغییرپذیر تلقی کنیم، در این صورت، می توانیم بیمه ماشین را جایگزین آن کنیم تا دیه قتل های خطایی ناشی از رانندگی را پوشش دهد. یا اگر حکومت از طریق تعیین کارگزاران، شیوه تغییرپذیر حکومت در صدر اسلام بود، اکنون می توان از شیوه تفکیک قوا و مراجعه به رای مردم برای تعیین کارگزاران (مردم سالاری دینی) استفاده کرد و ... بنابراین، دین اسلام با این که ثابت است اما بواسطه ساختاری که در حوزه احکام متغیر در نظر گرفته است، این امکان را برای مومنان در هر عصری فراهم کرده که متناسب با آن موقعیت، در حوزه احکام متغیر، تغییراتی را إعمال کنند تا به نظام مدیریتی کارآمدتری در حوزه تدبیر جامعه دست یابند. راز ماندگاری و جامعیت دین اسلام در همین واقعیت نهفته است(5).   پی نوشت ها: 1. سباء: 28. 2. صدر، محمدباقر، اقتصادنا، دار التعارف للمطبوعات، 1402ق، ص726. 3. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالجیل، بیتا، ج2، ص82. 4. قرافی، شهاب الدین احمد، الفروق، دارالمعرفه، بیتا، ج1، ص208. 5. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک:  علی اکبریان، حسنعلی، معیارهای بازشناسی احکام ثابت و متغیر در روایات، دو جلد، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اندیشه اسلامی.  علیدوست، ابوالقاسم، فقه و مصلحت، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. علیدوست، ابوالقاسم، فقه و عرف، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.  
جمع بندی   پرسش: دغدغه و مسئله اصلی متدینان، نه نشان دادنِ صدق گزاره‌ها و  باورهای دینی که باید انسانی و بهداشتی کردن دین باشد. بحث‌های کلامی و فلسفی و علمی پیرامون دین، بحث درباره صدق و کذب گزاره‌ها و باورهای دینی، پایانی ندارد؛ تا بشر هست و عقل هست و دین هست، این بحث‌ها هم خواهند بود. انسان‌ها همیشه می‌توانند خود را مشغول این مسائل کنند و درباره اینکه باور به خدا، زندگی پس از مرگ، نبوت، وحی و... صادق است یا کاذب، با یکدیگر سخن بگویند. هیچ رای قطعی و نهایی هم در اینجا وجود ندارد؛ رایی که همگان، همیشه آن را بپذیرند. از سوی دیگر، صدق و کذب کثیری از باورهای دینی را نمی‌توان با استدلال عقلی نشان داد، چون از اساس خردگریز هستند.  آنچه مهم‌تر است و مقدم است بر صدق گزاره‌ها و باورهای دینی، بهداشتی و انسانی کردن دین است. دینِ بهداشتی و انسانی، دینی است فروتن و حداقلی نه متکبر و حداکثری؛ دینی که ادعای گزافی ندارد، ادعای همه‌چیزدانی ندارد و پایش را از گلیمش هم درازتر نمی‌کند. دینی که ما را دعوت نمی‌کند به اینکه از درونش، سیاست و اقتصاد و شیمی و فیزیک و نجوم و ریاضی و بیولوژی و پزشکی را استخراج کنیم. بلکه حد و حدود خودش را خوب می‌داند و رسالت مخصوص خود را دارد. دین بهداشتی و انسانی، به داوریِ عقل تن می‌دهد و با خردورزی، بر سر مهر است و استدلال‌ستیزی را یاد پیروانش نمی‌دهد. دینی که نقد را مغتنم و ارزشمند می‌شمارد و راه را برای آن باز می‌کند، چون پالایش و اصلاح و سلامت خود را در نقد می‌‌بیند. دینی که حقوق طبیعی را می‌پذیرد و تحمیل و اجبار را روا نمی‌دارد و آزادی وجدان آدمیان را محترم می‌شمارد. دین بهداشتی و انسانی، حامی و پشتیبان اخلاق است و منبع معنویت. دینی که معرفِ خدایی است که ایمان را به آدمیان هدیه می‌دهد و امید و اعتماد و امنیت و آرامش را در مؤمنان زنده می‌کند؛ نه خدای شکنجه‌گری که از عذاب بندگان و بردگانش لذت می‌برد. دینی که تقدم اخلاق بر شرع و شریعت را، با جان و دل می‌پذیرد و فقه را فدای اخلاقیات می‌کند. خلاصه، دینی که خطری برای دموکراسی و لیبرالیسم و ارزش‌های جهان مدرن ندارد.   پاسخ: برای بررسی مطلب مذکور، بهتر است مقدمتا آن را به صورت منطقی صورتبندی کنیم: 1. باورهای دینی دو سنخ هستند: خردپذیر؛ خردگریز. 2. نمی توان صدق و کذب هیچ یک از باورهای خردگریز دین را با استدلال عقلی نشان داد چون از اساس خردگریز هستند. 3. نمی توان صدق و کذب هیچ یک از باورهای خردپذیر دین، را به صورت قطعی و نهایی و قابل قبول برای همه، اثبات کرد. 4. بنابراین، دغدغه و مسئله اصلی متدینان، نه نشان دادنِ صدق گزاره‌ها و  باورهای دینی که باید انسانی و بهداشتی کردن دین باشد. 5. دینِ بهداشتی و انسانی، دینی است فروتن و حداقلی نه متکبر و حداکثری؛ دینی که ادعای گزافی ندارد، ادعای همه‌چیزدانی ندارد و پایش را از گلیمش هم درازتر نمی‌کند. دینی که ما را دعوت نمی‌کند به اینکه از درونش، سیاست و اقتصاد و شیمی و فیزیک و نجوم و ریاضی و بیولوژی و پزشکی را استخراج کنیم. بلکه حد و حدود خودش را خوب می‌داند و رسالت مخصوص خود را دارد. دین بهداشتی و انسانی، به داوریِ عقل تن می‌دهد و با خردورزی، بر سر مهر است و استدلال‌ستیزی را یاد پیروانش نمی‌دهد. دینی که نقد را مغتنم و ارزشمند می‌شمارد و راه را برای آن باز می‌کند، چون پالایش و اصلاح و سلامت خود را در نقد می‌‌بیند. دینی که حقوق طبیعی را می‌پذیرد و تحمیل و اجبار را روا نمی‌دارد و آزادی وجدان آدمیان را محترم می‌شمارد. دین بهداشتی و انسانی، حامی و پشتیبان اخلاق است و منبع معنویت. دینی که معرفِ خدایی است که ایمان را به آدمیان هدیه می‌دهد و امید و اعتماد و امنیت و آرامش را در مؤمنان زنده می‌کند؛ نه خدای شکنجه‌گری که از عذاب بندگان و بردگانش لذت می‌برد. دینی که تقدم اخلاق بر شرع و شریعت را، با جان و دل می‌پذیرد و فقه را فدای اخلاقیات می‌کند. خلاصه، دینی که خطری برای دموکراسی و لیبرالیسم و ارزش‌های جهان مدرن ندارد.   نقد و بررسی: در مورد بند 1 و 2 گفتنی است: با بند 1 و 2 موافقیم؛ یعنی این که باورهای دینی خردگریز و خردپذیر هستند و باورهای خردگریز تن به استدلال عقلی نمی دهند و نمی توان آنها را به صورت قطعی توسط استدلال عقلی اثبات کرد.   اما در مورد بند 3 گفتنی است: منطقدانان تصریح می کنند که یقین منطقی جز از طریق بدیهیات عقلی یا براهین و استدلالهای مستنتج از بدیهیات عقلی بدست نمی آید. آنگاه، برای برهان شروط و قواعدی را ذکر می کنند که تخطی از هر یک از آنها، استدلال را از برهانی بودن ساقط می کند و در نتیجه، استدلال یقین بخش نمی باشد.(1) با مطالعه شروط و قواعد برهان مشخص می گردد که اساسا برهانی کردن تمامی اعتقاداتی که آدمی در زندگی دینی و یا حتی در زندگی دنیوی خود به آنها نیاز دارد، ناممکن و دور از دسترس است؛ حتی اگر آنها را خردپذیر بدانیم.  مثلا من اعتقاد دارم که اگر در رشته مهندسی درس بخوانم، حتما موفق می شوم. این اعتقاد من سرمنشا بسیاری از رفتارهای من در زندگی می شود به گونه ای که متناسب با آنها تعیین رشته می کنم و کلاس کنکور می روم و حتی برای قبولی در رشته مورد نظر، به شهر دیگری مهاجرت می کنم و غیره. اما آیا کسی می تواند این اعتقاد مذکور را مبرهن سازد و به صورت یقینی آن را اثبات کند؟! مسلما هیچ کسی نمی تواند به چنین موفقیتی دست یابد چرا که دستیابی به شروط برهان برای تحصیل یقین منطقی در این مورد در دسترس نیست. نه فقط زندگی دنیوی روزمره بلکه حتی علوم نیز از دسترسی به یقین منطقی عاجزند چرا که علوم تجربی مبتنی بر استقراء هستند -و از طریق برهان اساسا بدست نمی آیند- و استقراء نیز یقین بخش نیست یعنی یقین منطقی تولید نمی کند چرا که عمدتا ناقص است و همه مصادیق را بررسی نکرده است و به همین جهت، همواره احتمال این هست که موردی مطرح شود که خلاف قاعده تجربی استقرائی ما باشد و ما را وادارد که این قاعده تجربی را نفی کنیم یا تغییر دهیم. به همین جهت، در علم نیز از روش بهترین تبیین استفاده می کنند. در این روش کوشش می شود تا با استفاده ساده ترین و کارآمدترین فرضیه، مشاهدات خود را تبیین کنیم و حوادث تحقق نیافته را پیش بینی کنیم. این روش از این جهت قابل قبول است که در علم به دو عنصر سادگی و کارآمدی تاکید می کند. در واقع، در این روش، رسیدن به کنه واقعیت اهمیت ثانوی دارد. آنچه اولا و بالذات مهم است، دستیابی به فرضیه ای است که ساده تر و کارآمدتر است.(2) بنابراین، دستیابی به یقین منطقی در موارد متعددی در دسترس نیست و اگر آدمی، زندگی دینی یا دنیوی خود را به اعتقادات یقینی منطقی مقید کند، حتما زندگی ناموفقی خواهد داشت و از تحصیل سعادت دینی یا اهداف دنیوی خود باز خواهد ماند. نباید از این سخن چنین نتیجه گرفت که هیچ یک از باورهای خردپذیر دینی، به صورت یقینی اثبات نمی شوند. به باور بسیاری از خداباوران، برخی از براهین اثبات خدا، یقینی هستند و احتمال خطا در آنها راه ندارد. ممکن است گفته شود اگر چنین است، پس چرا عده ای هنوز شکاک یا ملحدند؟ آیا می شود باوری یقینی باشد اما باز هم در پذیرشش اختلاف باشد؟ پاسخ به این پرسش در گرو توجه به این نکته است که باور یقینی محصول استدلالی است که در صورت و ماده استدلال، احتمال خطا راه نداشته باشد. با این حال، ممکن است کسی بواسطه شبهه ای که در مبانی دارد و یا بواسطه عدم آشنایی کامل نسبت به مفاهیم دقیق فلسفی، نتواند به درستی با آن مقدمات و مبانی همراهی کند و به نتیجه مطلوب دست یابد. برای یقینی بودن یک باور، لازم نیست همگی آن را پذیرفته باشند؛ بلکه لازم است پذیرش آن باور به نحوی باشد که اگر همگی به درستی آن را تصور کنند و به درستی با  مبانی و مقدماتش همراهی داشته باشند، به نتیجه مطلوب دست یابند. بنابراین، پیشنهاد می شود که یک نظام معرفتی دینی ترسیم کرد که واجد مبانی یقینی است اما در مراتبی که این یقین در دسترس نیست، باید به باوری تمسک جُست که از اطیمنان قابل قبولی برخوردار است و می دانیم شارع مقدس به آن راضی است. مثلا در این که معاد به صورت جسمانی است یا نه، باید از شیوه عقلائی در تفسیر متون استفاده کنیم و به اطمینانی در این حوزه دست یابیم.   اما در مورد بند 4 و 5 نیز گفتنی است: لزوم بهداشتی کردن و انسانی کردن دین (که عنوانی است برای مجموعه ای از بایدهای دیگر که در بند 5 توضیحش گذشت) یک بایدی است که نمی توان آن را از آن هست هایی که در بند 1و2و3 بیان شد، نتیجه گرفت. اگر واقعا نتوان هیچ یک از باورهای دینی را عقلاً و یقیناً اثبات کرد، اصلا چرا باید دیندار باقی ماند؟! از یک دین بهداشتی و انسانی دفاع کرد؟! در میان ادیان متنوع چگونه می توان یک دین خاص را برگزید؟! چگونه می توان از لزوم حداقلی بودن دفاع و نفی حداکثری بودنش دفاع کرد؟! تمامی این امور در گرو تعیین معیارهایی برای صدق و کذب است که برخی از آنها ما را به یقین می رسانند و برخی به اطمینان معتبر.   پی نوشت ها: 1. برای مطالعه بیشتر: علامه حلی،  الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد، انتشارات بیدار، صص98-231. ساوی، ابن سهلان،  البصائر النصيرية في علم المنطق‏، انتشارات شمس تبریزی، صص391-461. محمدی خراسانی، علی، شرح منطق مظفر، انتشارات امام حسن بن علی ع. 2. برای مطالعه بیشتر مراجعه گردد به: هارمن، گیلبرت، مقاله استنتاج از راه بهترین تبیین، ترجمه رحمت الله رضایی، مجله ذهن، پاییز84، شماره 23، صص145-154.
موضوع قفل شده است