جمع بندی مسیحیت چگونه رشد کرد؟

تب‌های اولیه

52 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مسیحیت چگونه رشد کرد؟

سلام

پس از حضرت عیسی ع

دیده میشه مسیحیت بسرعت وارد روم و دیگر کشورها میشه و پیروان زیادی پیدا میکنه.

چطور شد مسیحیت رشد سریعی پیدا میکنه و پیروان فراوانی کسب میکنه؟

برچسب: 

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد عماد

[TD][/TD]

مسیحیت ابتدا رشدی آرام داشت و پطرس که به دستور شخص حضرت عیسی جانشین ایشان بود به این امر مبادرت می ورزید، ناگهان شخصی یهودی که مسیحی کش بود به نام پولس وارد عرصه دین مسیحیت شده و خود را جانشین حضرت عیسی نامید.به تدریج بین پولس و دیگر حواریون، از جمله پترس، اختلافاتی در زمینه‌های عقیدتی، عملی و رهبری جامعه مسیحیت روی داد. پولس برگزیدگی پترس از سوی عیسی علیه‌السلام را پذیرفته بود، اما مدعی بود ماموریت پترس تنها در میان یهودیان بوده و بعداً حضرت عیسی علیه‌السلام، همان ماموریت را در امت‌ها به او سپرده است. (1)
مسئله بدین‌جا ختم نشد بلکه پولس رو در روی پترس ایستاد و با او مخالفت کرد؛ حتی او را به نفاق متهم ساخت: «و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، به حدی که برنابا در نفاق ایشان گرفتار شد». (2)
از آن پس، دو پرچم در جامعه مسیحی آن زمان برافراشته شد و مردم نیز به دو گروه تقسیم شدند. دسته‌ای بنا به سفارش مسیح علیه‌السلام از پترس و حواریون پیروی کردند و دسته دیگر، که بیشتر غیریهودیان بودند، پولس را به رهبری برگزیدند. پولس الهیاتی جدید پدید آورد که هرگز با سخنان عیسی علیه‌السلام انطباق نداشت. (3) به اعتقاد او، عیسی علیه‌السلام مقام الوهی و فوق‌بشری داشت. او خدا بود که جسم گرفت تا به صیلب رود و قربانی گناه انسان شود. (4) به تدریج علمای بزرگ آن زمان که به مسیح اعتقاد داشتند، حقیقت را دریافتند، ولی دیگر دیر شده بود. پولس تمام انجیل‌ها را باطل اعلام کرد و تنها سخن خویش را حجت دانست.
او با وارنه کردن دین مسیحیت و بدعت گزاری های زیاد توانست در خارج از مرزهای یهودی نشین به تبلیغ دین مسیحیت با آموزهای ساخته خود بپردازد و باعث رشد کمی مسیحیت آنچنان که خود می خواست شود. بنابراین مسیحیت امروزی مسیحیت پولسی است نه مسیحیت عیسوی.

1. عهد جدید، رساله پولس به غلاطیان، باب 2، شماره‌های 7-13.
2. همان، شماره‌های 11-13.
3. المیزان، ج3، ص 312.
4. رساله پولس به غلاطیان باب 3، آیه 13.( جوان اگریدی مسیحیت و بدعت‌ها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی ).

با سلام

عماد;1028268 نوشت:
او با وارنه کردن دین مسیحیت و بدعت گزاری های زیاد توانست در خارج از مرزهای یهودی نشین به تبلیغ دین مسیحیت با آموزهای ساخته خود بپردازد و باعث رشد کمی مسیحیت آنچنان که خود می خواست شود. بنابراین مسیحیت امروزی مسیحیت پولسی است نه مسیحیت عیسوی.

فرمایشات شما فارغ از صحت و سقم آن ردیه ای است بر حقانیت مسیحیت !!
سوال استارتر این است که به چه دلیل دین مسیحیت بخصوص بدون کمترین استفاده از قدرت شمشیر به سرعت گسترش یافته است.
آیا انحراف در دین باعث تقویت رشد آن دین میشود؟ تلازمی بین انحراف دینی و تسریع در گسترش و مقبولیت آن وجود دارد؟
هرچند اگر حتی بتوان انحراف در دین را از وجه تساهل و تسامح در احکام دین دانست که در نتیجه قبول آن توسط مردمان نیز سهل و آسان باشد در نظر گرفت. ولی هر آینه مهم ترین دلیل گسترش هر عقیده یا تفکر یا ایدئولوژی به طور عام باید مقبولیت آن از نقطه نظر استحکام مبانی آن باشد.

بی ادعا;1027898 نوشت:
سلام

پس از حضرت عیسی ع

دیده میشه مسیحیت بسرعت وارد روم و دیگر کشورها میشه و پیروان زیادی پیدا میکنه.

چطور شد مسیحیت رشد سریعی پیدا میکنه و پیروان فراوانی کسب میکنه؟

چون بیشتر بر میگرده به خوده مفاهیم کتاب مقدس ...

1. اولا اینکه همه منتظر عیسی مسیح بودند ؛ یعنی تمام انبیا پیشین دایما در حال وعده دادن ظهور عیسی مسیح بودند ؛ عیسی مسیح یعنی ( نجات دهنده ؛ مسح شده ) . یعنی مردم تنها دنبال این بودند که اون مصادیق رو در درون شخصی ببیننند تا به او ایمان بیاورند ؛

2. معجزات عیسی مسیح به شدت زیاد بودند و به شدت قدرتمند ؛

3. روح القدس در عید پنطیکاست به شاگردان عطی شد ؛ ایشان به راحتی دست بر سره مریض ها میزاشتند و ایشان به سرعت شفا میافتند ؛ کورها و کرها شفا مییافتند ؛ حتی شاگردان عیسی مسیح آن قدرت را داشتند که دست بر سره افراد عادی بگذارند و ایشان هم روح القدس رو دریافت کنند ؛ در این صورت آن شخص هم قدرت شفا دهندگی پیدا میکرد ؛ یعنی صدها نفر بودند که دایما داشتند در میان جمعیت آن زمان بشارت مسیح رو میدادند و مردم را شفا می دادند .

4. یکی از عطایای روح القدس آن بود که کسی که روح القدس رو دریافت میکرد میتوانست به زبانها تکلم کند ؛ یعنی احتیاج به مترجم نداشت و اگر کسی رو می دید که هر زبانی رو داشت می تونست با زبان آن شخص صحبت کند .

فرشته برمیگردد;1028288 نوشت:
چون بیشتر بر میگرده به خوده مفاهیم کتاب مقدس ...

کدام کتاب مقدّس مدّ نظرتان است؟ کتاب مقدّس کاتولیکها؟ کتاب مقدّس ارتدوکسها؟ کتاب مقدّس پروتستانها؟ کتاب مقدّس مذاهب سنتی و کوچک؟ اینها نه متون واحدی هستند و نه حتی ترجمه واحدی دارند.

فرشته برمیگردد;1028288 نوشت:

1. اولا اینکه همه منتظر عیسی مسیح بودند ؛ یعنی تمام انبیا پیشین دایما در حال وعده دادن ظهور عیسی مسیح بودند ؛ عیسی مسیح یعنی ( نجات دهنده ؛ مسح شده ) . یعنی مردم تنها دنبال این بودند که اون مصادیق رو در درون شخصی ببیننند تا به او ایمان بیاورند ؛

اوّلاً همه منتظر ماشیاح بوده و هستند؛ نه عیسی مسیح. هیچ نامی از عیسی در عهد عتیق نیامده است، و لو اینکه مثل "محمّدیم"، به شکل دیگری ترجمه شده باشد.

ثانیاً اثبات اینکه حضرت عیسی همان ماشیاح موعود است، بسیار دشوار است، زیرا آن ماشیاحی که مردم منتظرش بودند، قرار بود کارهایی بکند که حضرت عیسی، هنوز آنها را انجام نداده است؛ و مادامی که حضرت عیسی آنها را تحقق نبخشیده است، نمی توان مطمئن شد که ایشان همان ماشیاح موعود یهود بودند. همچنین بسیاری از پیشگوییها، مثل حامله شدنِ باکره، ناشی از ترجمۀ غلط متن در سبعینه و سپس ورود آن از سبعینه به عهد جدید هستند؛ برخی مثل اشعیا53 نیز، به کل یک تفسیر یکطرفه از متن می باشند.

ثالثاً این ادعا که تمام انبیای پیشین وعدۀ ظهور ماشیاح (و نه عیسی مسیح) را داده اند، ادعایی بی اساس است، زیرا به طور اساسی تمام حرفهای این انبیاء در کتاب مقدس نیامده است، و بسیاری از انبیاء نیز اساساً سخن و نقل قولی ندارند که بخواهیم به آن استدلال کنیم.

رابعاً مردم آن مصادیقی که باید در ماشیاح باشد، به طور کامل در حضرت عیسی نیافتند، و مسیحیان توجیه می کنند که در بازگشت ثانوی، تحقق خواهند یافت؛ به همین خاطر حضرت عیسی، موفقیت بسیار اندکی در بین امّت خود یافت و حتی رومیها، به خاطر فشار یهودیها، تصمیم به اعدام وی گرفتند.

فرشته برمیگردد;1028288 نوشت:

2. معجزات عیسی مسیح به شدت زیاد بودند و به شدت قدرتمند ؛

معجزات منسوب حضرت عیسی، در اناجیل، بلا استثناء تکرار معجزات انبیاء عهد عتیق بودند. از تبدیل آب به شراب، که تکرار تبدیل آب به خون توسط حضرت موسی و حضرت هارون در تورات بود، گرفته تا زنده کردن مردگان که تکرار معجزات حضرت الیشع و حضرت ایلیا بود؛ و حتی برخاستن از مردگان، بنا به ادعای خود حضرت عیسی در اناجیل، تکرار اعجاز یونس نبی است.

باید یادآور شد که بنا به گزارش کتاب مقدّس، شدت و قدرت معجزات انبیاء پیشین، در سطح بسیار بالاتری قرار داشت؛ تا جایی که جسد حضرت عیسی هیچ مرده ای را زنده نکرد، ولی استخوانهای درون قبر حضرت الیشع مرده ای را زنده کردند. از سوی دیگر، حضرت عیسی مردگان را زنده می کرد ولی در جایی از عهد جدید نیامده است که به شیء بیجانی حیات ببخشد؛ در مقابل حضرت موسی، تکه چوبی را به مار تبدیل کردند.

معجزات منسوب به حضرت عیسی، نسبت به معجزات منسوب به حضرت محمّد، هم کمتر هستند و هم اسناد ضعیفتری دارند؛ ولی مسیحیان دهها بهانه برای نپذیرفتن دارند و این نشان می دهد که برای خودشان هم زیاد بودن و قدرت معجزه مهم نیست؛ تا جایی که کشیش فاندر در کتابش، به کل دلالت معجزه بر پیامبری را انکار می کند.

فرشته برمیگردد;1028288 نوشت:

3. روح القدس در عید پنطیکاست به شاگردان عطی شد ؛ ایشان به راحتی دست بر سره مریض ها میزاشتند و ایشان به سرعت شفا میافتند ؛ کورها و کرها شفا مییافتند ؛ حتی شاگردان عیسی مسیح آن قدرت را داشتند که دست بر سره افراد عادی بگذارند و ایشان هم روح القدس رو دریافت کنند ؛ در این صورت آن شخص هم قدرت شفا دهندگی پیدا میکرد ؛ یعنی صدها نفر بودند که دایما داشتند در میان جمعیت آن زمان بشارت مسیح رو میدادند و مردم را شفا می دادند .

اگر چنین ماجرایی حقیقت دارد، جای چند سؤال وجود دارد:

اولاً آیاتی از کتاب مقدس را که معجزه را فاقد دلالت معرفی می کنند، چه می کنید؟

ثانیاً آیا کسی غیر از لوقا هم، چنین عطایی را به حواریون نقل کرده است؟

ثالثاً وقوع چنین امری، فقط به ایمان چند هزار نفر نمی انجامید، بلکه باید باعث انفجار ایمان میشد، نه اینکه مسیحیت به صورت یک دین زیرزمینی در آید و تا قرن چهارم و پشتیبانی شمشیر کنستانتین، پیشرفت بسیار اندکی داشته باشد.

فرشته برمیگردد;1028288 نوشت:

4. یکی از عطایای روح القدس آن بود که کسی که روح القدس رو دریافت میکرد میتوانست به زبانها تکلم کند ؛ یعنی احتیاج به مترجم نداشت و اگر کسی رو می دید که هر زبانی رو داشت می تونست با زبان آن شخص صحبت کند.

چنین کرامتی در روایات از حضرت علی هم نقل شده است. آیا شما باور می کنید و می پذیرید؟

مسلمان ایرانی;1028310 نوشت:
ثالثاً وقوع چنین امری، فقط به ایمان چند هزار نفر نمی انجامید، بلکه باید باعث انفجار ایمان میشد، نه اینکه مسیحیت به صورت یک دین زیرزمینی در آید و تا قرن چهارم و پشتیبانی شمشیر کنستانتین، پیشرفت بسیار اندکی داشته باشد.

بله. احتمالا مسیحی شدن کنستانتین (امپراتور روم) از مهمترین دلایل گسترش مسیحیت بوده است.

فرشته برمیگردد;1028288 نوشت:
4. یکی از عطایای روح القدس آن بود که کسی که روح القدس رو دریافت میکرد میتوانست به زبانها تکلم کند ؛ یعنی احتیاج به مترجم نداشت و اگر کسی رو می دید که هر زبانی رو داشت می تونست با زبان آن شخص صحبت کند .

اگر دستیابی به روح القدس باعث تکلم به همه زبانها میشه، چرا پاپ و روحانیون بزرگ مسیحی قادر به تکلم به همه زبانها نیستند؟

یکی از چیزهای خیلی زیبایی که در درون مسیحیت وجود داره ... این هستش که روحانی های دین مسیحیت ( حداقل اونهایی که من دیدم و میشناسمشون ) چرت و پرت نمی گن .

من چهار ؛ پنج تا شبهه که واقعا در درونش ایراد می دیدم ؛ رو بردم و بهشون نشون دادم ؛

نه به یکی دو تاشون ؛
از خیلی ها پرسیدم ؛

ولی هیچ کدومشون سعی در توجیه کردن نداشتند .

یا زمانی که بحث در مورد کتب میشه... یا بحث در مورد اسناد میشه و ...
فقط راستش رو میگن ...

ولی وقتی شما با یک مسلمان شیعی یا یک مسلمان سنی یا ... بحث میکنی ... همش در حال توجیه کردن هستند ؛
چه در مورد اسنادشون و چه در مورد روایاتشون ... و چه در مورد شبهاتی که باهاش درگیر هستند .

و به نظره من این خیلی خوب هست .

ببینید ...

مسیحیت ... میاد و اصولی رو یاد میده ... ولی چی میشه که یک مسیحی حاضر نمیشه که حقیقت رو بپوشونه ؛ یا دروغ بگه ؛ یا توجیح کنه ؛ تا بخواد شالوده تفکرش رو حقیقی جلوه بده ...

شما برید و یک کشیش مسیحی رو گیر بیارید ...

اگر تونستید ازش یک دروغ بشنوید ...
اگر تونستید کاری بکنید که ایشون بیاد و حقیقت روبپوشونه ...
اگر شما تونستید کاری بکنید که ایشون محبتش رو از شما دریغ بکنه ...

نمیتونید ...

چون اصولشون طوری هستش که بهشون چنین اجازه ای رو نمیده .

عماد;1028268 نوشت:
مسیحیت ابتدا رشدی آرام داشت

سوال بنده جنبه تاریخی دارد شما همش در چند سطر خیلی فشرده جواب دادید.

لطفا کمی مسئله رو بیشتر باز کنید.و جزئیات مسیحی شدن اروپاییان و دیگر نقاط جهان رو بیشتر بیان کنید.

در ضمن من شنیده بودم یکی از دلایل روی آوردن روم به مسیحیت نفی میتراییسم آیین کهن ایرانیان توسط امپراطور روم و جلوگیری از تسلط ایرانیان بر روم بوده این رو هم جواب بدید چقدر معتبره.

فرشته برمیگردد;1028327 نوشت:

من چهار ؛ پنج تا شبهه که واقعا در درونش ایراد می دیدم ؛ رو بردم و بهشون نشون دادم ؛

سلام مجدد
فرشته خانم گرامی، الآن به طور مثال یک شبهه مطرح شده در مورد اینکه چرا پاپ نشانه هایی که برای بدست آوردن روح القدس ذکر شده رو بروز نمیده. مثلا این که چرا ایشان به تمام زبانها تکلم نمی کنند. آیا ممکنه این سوال از یکی از روحانیون مسیحی پرسیده بشه؟ ممنون

فرشته برمیگردد;1028327 نوشت:

شما برید و یک کشیش مسیحی رو گیر بیارید ...

اگر تونستید ازش یک دروغ بشنوید ...
اگر تونستید کاری بکنید که ایشون بیاد و حقیقت روبپوشونه ...
اگر شما تونستید کاری بکنید که ایشون محبتش رو از شما دریغ بکنه ...

نمیتونید ...

چون اصولشون طوری هستش که بهشون چنین اجازه ای رو نمیده .


به هر حال در هر قشری موارد خوب و بد پیدا میشه. مثلا مستند "معجزه برای فروش" رو توصیه می کنم ببینید. درباره گروهی از کشیشهای مسیحی در ایالت تگزاس هست که ادعای شفا دادن بیماری از طریق روح القدس رو دارند و این مستند نشون میده که چه شگردهایی رو این افراد در این کار استفاده می کنند:
https://www.aparat.com/v/1YsMo/درن_براون_-_معجزه_برای_فروش_%28Derren_Brown_-_Miracles

از نظر تاریخی هم نمونه های منفی بارزی رو از سرکوب عقاید مخالف در قرون وسطا داریم.

بی ادعا;1027898 نوشت:
سلام
پس از حضرت عیسی ع
دیده میشه مسیحیت بسرعت وارد روم و دیگر کشورها میشه و پیروان زیادی پیدا میکنه.
چطور شد مسیحیت رشد سریعی پیدا میکنه و پیروان فراوانی کسب میکنه؟

سلام،
از زمان حضرت مسیح علیه‌السلام تا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله حدود ۶۰۰ سال است، و امام باقر علیه‌السلام در ضمن روایتی فرموده‌اند که قول ۶۰۰ سال اشتباه است و نزد ما این عدد ۵۰۰ سال است ...
حالا در نظر بگیرید که اصحاب کهف ۳۰۰ سال از این مدت را خواب بوده‌اند ... در زمان زندگی معمولی ایشان در عهد دقیانوس دینداری ایشان پنهانی بود و مردم به صورت پنهانی مسیحی می‌شدند و در این دینداری خودشان هم به شدت در تنگنا و فشار از سوی حکومت بودند ... حکومت حاکم بر آن‌ها هم از زمان خود حضرت مسیح علیه‌السلام دست رومیان بود که بزرگان یهود هم به حاکم محلی رومی خودشان رجوع کردند تا مسیح علیه‌السلام را به صلیب بکشند ... بعد از بلوایی که اصحاب کهف در مقابل امپراطور روم برپا کردند که بعد برای نجات خودشان به غار پناه بردند، خبر خاصی را ندیدم که احوال این رمان را به ما منتقل کند، ولی احتمالاً این قیام شخصی اصحاب کهف در مقابل امپراطور روم که دینداری و موحد بودن خودشان را علنی کردند اثر زیادی داشت که اینقدر در قرآن و روایات بزرگ شمرده شده‌اند ... ۳۰۰ سال بعد که ایشان از خواب بیدار شدند به شهادت قرآن ما با جامعه‌ای طرف هستیم که اولاً حکومت آن مسیحی شده است و ثانیاً دین خدا طرفداران علنی بسیاری دارد و مخالفان اگرچه هستند ولی دیگر قدرت سابق را ندارند ... پس هر چه اتفاق افتاده است در همان ۳۰۰ سال بوده است ...
این می‌تواند به همان زمانی برگردد که کنستانتین وقتی نتوانست مقابل ایمان مسیحی که رواج مردمی بسیاری پیدا کرده بود بایستد، تصمیم گرفت که از قدرت مسیحیت که پایگاه مردمی زیادی دارد استفاده کند و دین رسمی حکومت خود را مسیحیت اعلام کرد ...
و روم در زمان مبعث رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله مسیحی بود، چنانکه در سوره‌ی روم خداوند وعده‌ی پیروزی ایشان مقابل ایرانی‌ها را داده است و مسلمانان هم طرفدار روم بودند در این جنگ ...
اینکه حبشه هم در آن زمان مسیحی بودند که برخی از مسلمانان هم نزد نجاشی پادشاه حبشه مهاجرت کردند هم نشانه‌ی این است که آن موقع مسیحیت نسبتاً فراگیر شده بود ... اصحاب فیل هم قبل از آن از طرف پادشاهی مسیحی آمده بود تا کعبه را ویران کند ...

پس در کل شاید بتوان دو جریان اصلی را در ترویج مسیحیت مؤثر دانست:
۱. تبلیغ حواریون
۲. قیام اصحاب کهف

تصریحی ندیدم که اصحاب کهف چقدر بعد از عروج حضرت مسیح علیه‌السلام بوده‌اند، ولی اینکه مسیحیان در آن زمان در تنگنا بودند ممکن است به زمان عروج حضرت نزدیک بوده باشد، چرا که رومیان به تحریک یهودیان تصمیم به قتل حضرت مسیح گرفتند و عجیب نیست اگر بعد از آن دیگر با طرفداران او که مجرم شناخته شده بود هم بخواهند برخورد کنند و مسیحیان به ناچار مخفیانه دینداری کنند ... در واقع این معروف است که حضرت شمعون (پطروس) همان زمان که می‌خواستند بدل مسیح علیه‌السلام را به صلیب بکشند آن بدل را انکار کرد و گفت او استاد من نیست، الآن مسیحیان چون قبول ندارند که مسیح مصلوب نشده باشد فکر می‌کنند که شمعون صفا واقعاً حضرت مسیح علیه‌السلام را انکار کرد و این را به تقیه یا به ترس او نسبت می‌دهند ... اما بعد حواریون دین مسیح علیه‌السلام را تبلیغ می‌کردند، گاهی مخفیانه و گاهی علنی ... مصداق تبلیغ علنی ایشان در سوره‌ی یٰس آمده است که اول یک نفر رسول نزد ایشان آمد و ایشان منکر شدند، بعد یک رسول دیگر اضافه شد و باز منکر شدند، تا اینکه نفر سوم هم اضافه شد و این بار شهید سوره‌ی یٰس آمد و گفت که اگر همه هم انکار کنند من می‌پذیرم و مردم آن آبادی او را هم شهید کردند ... از این شهید در روایات چنان به بزرگی یاد شده که او را اولین از امت مسیح علیه‌السلام شمرده‌اند که وارد بهشت خواهد شد ... پس ماجرای اصحاب کهف می‌تواند به همان سال‌های اول بعد از حضرت مسیح علیه‌السلام هم برگردد، بخصوص که ایشان به انحراف‌هایی که بعداً پولوس به مسیحیت تزریق کرد گرفتار نبودند و موحد واقعی و درستی بودند ... به این ترتیب چه بسا از زمان بیدار شدن اصحاب کهف تا زمان بعثت چیزی کمتر از ۲۰۰ سال بوده باشد ... در تاریخ هم آمده که کنستانتین در حدود سال ۳۱۳ از میلاد مسیح که مثلاً بشود حدود دویست و خورده‌ای سال بعد از عروج حضرت مسیح علیه‌السلام دین مسیحیت را دین رسمی اعلام کرده باشد. اما امپراطوری دقیانوس در ویکی‌پدیا حدود سال ۲۵۰ میلادی تخمین زده شده است که باعث می‌شود بیداری اصحاب کهف به حدود سال ۵۵۰ بیفتد و احتمالاً اشتباه است، بخصوص که در زمان نزول قرآن بیان شده است که مردم روی تعداد اصحاب کهف تردید داشتند و بازار شایعات داغ بوده است و مطمئن نیستم که مثلاً ۵۰ یا ۱۰۰ سال برای درست شدن چنین شایعاتی کافی باشد، چون اگر این مقدار زمان گذشته بود آن وقت افراد معاصر زنده شدن ایشان قاعدتاً هنوز بوده‌اند که حتیٰ ایشان را دیده بوده باشند. اما اینکه زمان بیدار شدن ایشان مطابق تخمینی که در ویکی‌پدیا هم آمده است بین سال‌های ۴۱۰ تا ۴۵۰ بوده باشد و مثلاً حدود ۴۳۰ بوده باشد، آن وقت با قول ۶۰۰ سال فاصله می‌تواند قابل قبول باشد ولی با قول ۵۰۰ سال هنوز این زمان زیادی به زمان اسلام نزدیک است ... اگر فرض کنیم که برای درست شدن آن شایعات از مرتبه‌ی ۱۵۰ سال زمان نیاز باشد، ۳۰۰ سال هم که خواب اصحاب کهف طول کشید، پس شاید ابتدای کار اصحاب کهف مثلاً حدود ۵۰ سال بعد از میلاد حضرت مسیح علیه‌السلام باشد که یعنی مثلاً حدود ۲۰ سال بعد از عروج حضرت به آسمان ... و این با مطالبی که کمی بالاتر گفتم هماهنگ است ... در این صورت ایشان می‌توانسته‌اند مستقیماً حواریون را دیده باشند و به دست ایشان مسیحی شده باشند و با آموزه‌های پولوس هم آلوده نشده باشند ... و قیام ایشان هم می‌توانسته است چنان اثری را داشته باشد که به تدریج به قیام‌هایی منجر شود، چنانکه شهادت امام حسین علیه‌السلام هم منجر به قیام‌های کوچک و بزرگی شد که نهایتاً حدود ۷۰ سال بعد به سقوط بنی‌امیه منجر شد ... اگرچه کنستانیت با این حساب حدود ۲۰۰ سال بعد از ایشان مسیحیت را دین رسمی اعلام کرد، و شاید سخت باشد که بتوان زمان لازم برای به بار نشستن جهاد ایشان را ۲۰۰ سال دانست ... ۲۰۰ سال کمی زیاد است ...

فرشته برمیگردد;1028327 نوشت:
یکی از چیزهای خیلی زیبایی که در درون مسیحیت وجود داره ... این هستش که روحانی های دین مسیحیت ( حداقل اونهایی که من دیدم و میشناسمشون ) چرت و پرت نمی گن .

من چهار ؛ پنج تا شبهه که واقعا در درونش ایراد می دیدم ؛ رو بردم و بهشون نشون دادم ؛

نه به یکی دو تاشون ؛
از خیلی ها پرسیدم ؛

ولی هیچ کدومشون سعی در توجیه کردن نداشتند .

توجیه نمی کنن، چون خردگرا نیستن. دینشون رو با دلیل نپذیرفتن که حالا بخوان با دلیل ازش دفاع کنن. اونها ایمانگرا هستند، و یقین از راه ایمان ایجاد میشه، نه از طریق تعقل و تدبر.

فرشته برمیگردد;1028327 نوشت:

یا زمانی که بحث در مورد کتب میشه... یا بحث در مورد اسناد میشه و ...
فقط راستش رو میگن ...
ببینید ...

مسیحیت ... میاد و اصولی رو یاد میده ... ولی چی میشه که یک مسیحی حاضر نمیشه که حقیقت رو بپوشونه ؛ یا دروغ بگه ؛ یا توجیح کنه ؛ تا بخواد شالوده تفکرش رو حقیقی جلوه بده ...

شما برید و یک کشیش مسیحی رو گیر بیارید ...

اگر تونستید ازش یک دروغ بشنوید ...
اگر تونستید کاری بکنید که ایشون بیاد و حقیقت روبپوشونه ...
اگر شما تونستید کاری بکنید که ایشون محبتش رو از شما دریغ بکنه ...

نمیتونید ...

چون اصولشون طوری هستش که بهشون چنین اجازه ای رو نمیده .

تا شما دلت بخواد از مسیحیان و کشیشهاشون، دروغ شنیده و خوانده ایم، انکار حقیقت و پوشاندن حقیقت رو دیده ایم، و دریغ کردن محبت و زدن سیلی اوّل را از آنها تجربه کرده ایم. من 12 سال با این جماعت بحث کردم. محبتشون برای کسیه که امید به هدایتش دارن؛ امثال من، توی چت رومهاشون، سایتهاشون و وبلاگهاشون به طور کامل سانسور می شویم. همین رضا صفای شیّاد مگه کشیش نیست؟ این همه دروغ به هم نمی بافه؟ این همه حقیقت رو لاپوشانی نمی کنه؟

اصول اونها چیه رو کاری ندارم، ولی اونا به خودشون اجازۀ این کارها رو میدن؛ شما ندیدید یا نادیده گرفته اید.

فرشته برمیگردد;1028327 نوشت:

ولی وقتی شما با یک مسلمان شیعی یا یک مسلمان سنی یا ... بحث میکنی ... همش در حال توجیه کردن هستند ؛
چه در مورد اسنادشون و چه در مورد روایاتشون ... و چه در مورد شبهاتی که باهاش درگیر هستند .

اگر کمی منطقی باشید، اذعان خواهید کرد که توجیه دو شکل دارد: یا موجه هست یا موجه نیست؛ یا منطقی هست و یا منطقی نیست. اگر ما توجیهی می آوریم که منطقی نیست، شما بگویید کجایش منطقی نیست، اگر منطقی هست، توجیه آوردن ما هیچ ایرادی ندارد. شبهه سازی هنر شیاطین است، و پاسخش هم همین توجیهاتی است که می بینید. هر وقت حزب شیطان، دست از دروغبافی و شبهه سازی برداشت، حزب الله هم دست از توجیه بر خواهد داشت.

مسلمان ایرانی;1028340 نوشت:
توجیه نمی کنن، چون خردگرا نیستن. دینشون رو با دلیل نپذیرفتن که حالا بخوان با دلیل ازش دفاع کنن.

سلام ...
اولا که من دین اسلام رو سرتاسر عقلانی نمیدونم ؛ خیلی جاهاش از نظره من مشگل داره ؛ و نمیخوام وارد بحثش بشم .
این جمله شما رو که در بالا درج کردید رو میتونم قبول کنم ؛ اما نمیخوام نتیجه ای که شما ازش گرفتید رو بگیرم . چون خودم هم باهاش درگیر هستم . یک سوال ازتون میپرسم .

یک مثال می زنم .
یک دانشمند میره و کشف میکنه که سدیم ؛ به شدت ضرر میرسونه ؛ و هر کسی سدیم خالص رو خورده سریعا مرده .
یک دانشمند دیگر هم میره و کشف میکنه که کلر به شدت ضرر می رسونه ؛ هر کسی که سدیم خالص رو خورده سریعا مرده .

بعدش یک شخص عادی میاد ؛ سدیم و کلر رو با هم ترکیب میکنه و می ریزه روی غذاش و بعدش شروع میکنه به خوردن غذا ... و ازش لذت میبره . دانشمند ها هر چقدر داد میزنند و هر چقدر فریاد میزنند که کلر سرطان زاست ؛ سدیم سمی هستش ؛ اهمیت نمیده و همچنان کار خودش رو میکنه . و از خوردن غذا لذت هم میبره .

در مقوله دین ... ما با مساله ای روبرو هستیم که جنبه های تاریک عقلمون هستش ...
اگر ما عقلمون صد در صد شفاف بود و میتونستیم دقیقا دنیا رو آزمایش کنیم ؛ خدا رو بشناسیم ؛ به منابعی که داریم اطمینان کنیم ؛ به استدلالهامون اطمینان داشته باشیم ؛ میتونستم باهاتون موافق باشم .

ولی ما قسمتهایی از عقلمون تاریک هستش .

1. مثلا در دین اسلام حجاب عمومی داریم ؛ و استدلال میشه که باعث کم شدن فساد و فحشا میشه ؛ جسارتا من دقیقا با این حرف مخالف هستم ؛ و اعتقادم این هستش که دارند در درون ایران آمار سازی میکنند تا حقیقت مشخص نشه .

2. مثلا در درون دین اسلام مساله ای مانند اعدام در جلوی جمعیت داریم ؛ و استدلال میشه که چون قبح گناهی در جمعیت ریخته شده باید در جلوی جمعیت هم اون شخص اعدام بشه ؛ تا مثلا آمار گناهکار ها زیاد نشه و قبح گناه ریخته نشه ؛ در حالیکه این مساله دقیقا کارکردی برعکس داره .

شاید عقلانی به نظر بیاد که بریم و گناهکار رو جلوی خانواده اش و همسایه هاش اعدام کنیم تا دیگه کسی این کار رو نکنه ؛ ولی خوب جوابی معکوس میده ...

بنابراین ...
اون چیزی که شما اسمش رو عقل میزارید ... رو من نمیتونم راهی برای شناسایی حقیقت بدونم .

مسیحیت اونچنان چه خودتون میدونید با مبحثی تحت عنوان روح القدس درگیر هست ...

یک مسیحی اون عقل استدلال گری که شما دارین ازش صحبت میکنید رو نداره ؛ اصلا به دنبال بدست آوردنش هم نیست ؛ استدلال های اون رو هم درست نمیدونه .

نمیدونم چقدر کتاب مقدس رو خوندید و قصدتتون از خوندنش چی بوده ... قصد کوبوندن داشتید ؛ یا اینکه میخواستید با طریقه فکر کردن اونها آشنا بشید ؛

یک مسیحی به دنبال این نیست که مثلا ... امر به معروف بکنه .... تصمیم بگیره ... مبرز باشه .... جهاد بکنه .... تجزیه و تحلیل بکنه ...

میبینه که در درون زندگیش روح القدس ازش چی میخواد .

یک مسیحی خودش رو با آتش استدلال کردن و کوبوندن استدلال توو سر این و اون خسته نمیکنه ... وای میایسته ببینه که روح القدس ازش چی میخواد ...

فرشته برمیگردد;1028357 نوشت:

یک مسیحی خودش رو با آتش استدلال کردن و کوبوندن استدلال توو سر این و اون خسته نمیکنه ... وای میایسته ببینه که روح القدس ازش چی میخواد ...

خانم فرشته گرامی، حتی در ایمان گرایی هم عقل جایگاه خودش رو باید داشته باشه. به هر حال از بین این همه مذاهب و مکاتب مختلف احتمالا دلیلی داشته که یکی را انتخاب کرده اید.
همچنین تشخیص اینکه واقعا خواسته ای از طرف روح القدس هست یا خیر نیازمند معیاره.

در مورد مسائلی از قبیل حجاب و قوانین مجازات و ... هم رویکردهای مختلف عقلی وجود داره. رویکرد مذهبی به این صورته که اول حقانیت مذهب رو اثبات کنید و بعد دستورات مذهب رو بپذیرید که البته این اثبات سختی های خودشو داره اما به هر حال رویکردی مبتنی بر عقله. یا اینکه میشه مستقیما به سراغ علومی مثل جامعه شناسی رفت.

فرشته برمیگردد;1028357 نوشت:
سلام ...
اولا که من دین اسلام رو سرتاسر عقلانی نمیدونم ؛ خیلی جاهاش از نظره من مشگل داره ؛ و نمیخوام وارد بحثش بشم .

علیک سلام.

اسلام سراسر عقلانی و عقلایی هست، به شرط اینکه شما مقدمات درستی رو در ذهن درج کرده باشید، که پستهای خودتون نشون میده مقدمات شما درست نیستن.

فرشته برمیگردد;1028357 نوشت:

این جمله شما رو که در بالا درج کردید رو میتونم قبول کنم ؛ اما نمیخوام نتیجه ای که شما ازش گرفتید رو بگیرم . چون خودم هم باهاش درگیر هستم . یک سوال ازتون میپرسم .

یک مثال می زنم .
یک دانشمند میره و کشف میکنه که سدیم ؛ به شدت ضرر میرسونه ؛ و هر کسی سدیم خالص رو خورده سریعا مرده .
یک دانشمند دیگر هم میره و کشف میکنه که کلر به شدت ضرر می رسونه ؛ هر کسی که سدیم خالص رو خورده سریعا مرده .

بعدش یک شخص عادی میاد ؛ سدیم و کلر رو با هم ترکیب میکنه و می ریزه روی غذاش و بعدش شروع میکنه به خوردن غذا ... و ازش لذت میبره . دانشمند ها هر چقدر داد میزنند و هر چقدر فریاد میزنند که کلر سرطان زاست ؛ سدیم سمی هستش ؛ اهمیت نمیده و همچنان کار خودش رو میکنه . و از خوردن غذا لذت هم میبره .

نتیجه منطقی از اونچه در بالا درج کردم، همینی هست که نوشتم، و خود مسیحیان هم مشکلی باهاش ندارن.

امّا مثال شما از چند جهت اشتباهه، ولی من فقط به این می پردازم که کلرید سدیم، NaCl، نه کلر است و نه سدیم. ساختار مولکولی این ماده، نه ساختار کلر است و نه ساختار سدیم، خواص اونها رو نداره و خواص خودش رو داره. باید دقت کنید که در مثال شما، که البته درست نیست، کلر با سدیم، ترکیب شده است، نه مخلوط. ساختارهای اتمی تغییر کرده است و هیچ دانشمندی نمی گوید کلرید سدیم هم، مثل کلر سمی است؛ هر چند دانشمندان خود کلرید سدیم را نیز برای بدن مضر می دانند و معتقد هستند که باید از جوانی رژیم نمک طعام گرفته شود.

فرشته برمیگردد;1028357 نوشت:

در مقوله دین ... ما با مساله ای روبرو هستیم که جنبه های تاریک عقلمون هستش ...
اگر ما عقلمون صد در صد شفاف بود و میتونستیم دقیقا دنیا رو آزمایش کنیم ؛ خدا رو بشناسیم ؛ به منابعی که داریم اطمینان کنیم ؛ به استدلالهامون اطمینان داشته باشیم ؛ میتونستم باهاتون موافق باشم .

مشکل ما با مسیحیت بر اساس جنبه های تاریک که خارج از تیررس عقل است، نمی باشد. مشکل وقتی شروع می شود که مسیحیان ادعاهای باطلی مثل تثلیث، تجسّد خدا در مسیح، کفاره شدن مسیح برای گناهان بشر و مانند اینها را مطرح می کنند که با عقل در تناقض است. گروهی از مسیحیان، در این موارد، مثل شما بحث جنبه های تاریک عقل رو وسط می کشند، ولی تناقض داشتن یک مسئله با عقل، خیلی فرق داره با عدم دسترسی عقل به آن.

عقل بشر معصوم ولی محدود است. در این مورد می توانید تاپیکی بزنید تا کارشناسان گرامی، مسئله را برایتان توضیح بدهند.

این رو هم فراموش نکنید که در اسلام شیعی، عقل بر دین اولویت داره، و دین جایی هست که عقل باشه. ما ایمانگرایی را، وقتی به معنای نادیده گرفتن اغلاط و تناقضات به خاطر ایمان باشه، شدیداً نفی می کنیم.

فرشته برمیگردد;1028357 نوشت:

1. مثلا در دین اسلام حجاب عمومی داریم ؛ و استدلال میشه که باعث کم شدن فساد و فحشا میشه ؛ جسارتا من دقیقا با این حرف مخالف هستم ؛ و اعتقادم این هستش که دارند در درون ایران آمار سازی میکنند تا حقیقت مشخص نشه .

2. مثلا در درون دین اسلام مساله ای مانند اعدام در جلوی جمعیت داریم ؛ و استدلال میشه که چون قبح گناهی در جمعیت ریخته شده باید در جلوی جمعیت هم اون شخص اعدام بشه ؛ تا مثلا آمار گناهکار ها زیاد نشه و قبح گناه ریخته نشه ؛ در حالیکه این مساله دقیقا کارکردی برعکس داره .

شاید عقلانی به نظر بیاد که بریم و گناهکار رو جلوی خانواده اش و همسایه هاش اعدام کنیم تا دیگه کسی این کار رو نکنه ؛ ولی خوب جوابی معکوس میده ...

بنابراین ...
اون چیزی که شما اسمش رو عقل میزارید ... رو من نمیتونم راهی برای شناسایی حقیقت بدونم .

اوّلاً دلیل بر حجاب، کاهش فساد و فحشا نیست. مسئله عمومیت یا اجباری بودن حجاب، بحثی کاملاً متفاوت است. اگر در این سایت کارشناسی هست که چنین ادعایی کرده است، از خود ایشان توضیح بخواهید.
در مورد اعدام در ملأ عام نیز، اگر چنین چیزی را اسلام گفته است، مستنداً ثابت کنید.

ثانیاً این استدلالها، فارغ از صحت و سقمشان، استدلالهای عقلی و عقلانی نیستند. اینها استدلالهای عقلایی هستند. تفاوت عقلانی و عقلایی را می دانید؟

فرشته برمیگردد;1028357 نوشت:

مسیحیت اونچنان چه خودتون میدونید با مبحثی تحت عنوان روح القدس درگیر هست ...

یک مسیحی اون عقل استدلال گری که شما دارین ازش صحبت میکنید رو نداره ؛ اصلا به دنبال بدست آوردنش هم نیست ؛ استدلال های اون رو هم درست نمیدونه .

نمیدونم چقدر کتاب مقدس رو خوندید و قصدتتون از خوندنش چی بوده ... قصد کوبوندن داشتید ؛ یا اینکه میخواستید با طریقه فکر کردن اونها آشنا بشید ؛

یک مسیحی به دنبال این نیست که مثلا ... امر به معروف بکنه .... تصمیم بگیره ... مبرز باشه .... جهاد بکنه .... تجزیه و تحلیل بکنه ...

اوّلاً مسیحیان نیز، همگی ایمانگرا نیستند، و فلاسفۀ بزرگی دارند؛ از آکوئیناس گرفته تا کریگ. عقل استدلالگر برای مسیحیان تنبل یا خردگریز، مثل پنطیکاستیها، اهمیت ندارد. گروههای ایمانگرا تحت نقدهای قدرتمند از سوی فلاسفۀ مسیحی نیز هستند. ما هم در اسلام، مکتب اشاعره را داریم که هر جا گیر می کنند، می گویند عقل انسان محدود است؛ استدلالشان فقط به کلام خدا و سنت رسول است، و هدایت باطنی آنها را به این سو و آن سو می برد. اگر چنین چیزی یک امر نیکو است، خب در اسلام هم پیدا می شود!!

ثانیاً ایمانگرایی ریشۀ کتاب مقدّسی نداره و هر کسی که آیه ای رو در این جهت سوءتفسیر می کنه، در واقع داره به کتاب مقدّس تهمت می زنه. کتاب مقدّس نیز فقط برخی مسائل را «غیر قابل درک» دونسته که مصداق فراعقلی بودن هست، نه متناقض با عقل بودن.

ثالثاً اینکه فرمودید «یک مسیحی به دنبال این نیست که مثلا ... امر به معروف بکنه .... تصمیم بگیره ... مبرز باشه .... جهاد بکنه .... تجزیه و تحلیل بکنه ...» بدان معناست که هیچ چیز از مسیحیت نمی دانید، مبانی الهیاتی مسیحی را نمی شناسید و از همه بدتر، حتی منابع را نیز نشناخته اید!

فرشته برمیگردد;1028357 نوشت:

میبینه که در درون زندگیش روح القدس ازش چی میخواد .

یک مسیحی خودش رو با آتش استدلال کردن و کوبوندن استدلال توو سر این و اون خسته نمیکنه ... وای میایسته ببینه که روح القدس ازش چی میخواد ...

دستور دهی روح القدس در زندگی، بیشتر یک توهم است! اصلاً حرف حساب این روح القدس که می گویید چیست؟ روح القدس به هر گروهی یک چیزی می گوید!

به یکتاانگارها می گوید تثلیث باطل است، به نسطوریها می گوید الوهیت مسیح باطل است، به شاهدان یهوه و گروههای توحیدی می گوید تثلیث و الوهیت مسیح، هر دو باطل هستند، ولی به سایر مسیحیان می گوید الوهیت مسیح و تثلیث هر دو درست هستند!!

به مسیحی ارتدوکس و کاتولیک می گوید باید به سنت و رهبری کلیسا پایبند بود، به مسیحی پروتستان می گوید سنت و رهبری کلیسا هیچ اهمیتی ندارد.

به کاتولیکها می گوید مکابیان اول و دوم، بن سیراخ، و غیره جزء کتاب مقدس هستند! به پروتستانها می گوید اینها جزء کتاب مقدس نیستند! ولی به ارتدوکسها می گوید اینها که کاتولیکها کتاب مقدس می دانند که هیچ، مکابیان سوم و چهارم و بعل و اژدها و غیره نیز جزئی از کتاب مقدّس هستند.

به کاتولیک و پروتستان می گوید که پدر و پسر با هم خودش (یعنی روح القدس) را صادر کردند؛ به ارتدوکس و نسطوری می گوید پسر صادر کنندۀ او نبوده بلکه فقط واسطۀ صدور بوده است.

همین گوش دادن به روح القدس است که پروتستانها را به هزار شاخه و زیرشاخۀ ریز و درشت تبدیل کرده است!!

پس دو راه بیشتر نداریم:

اوّل اینکه بگوییم العیاذ بالله، روح القدس، دروغ می گوید یا متناقض حرف می زند.

دوم اینکه بگوییم مسیحیان به روح القدس تهمت می زنند و اوهام خودشان را به روح القدس نسبت می دهند.

فرشته برمیگردد;1028357 نوشت:

یک مسیحی خودش رو با آتش استدلال کردن و کوبوندن استدلال توو سر این و اون خسته نمیکنه ... وای میایسته ببینه که روح القدس ازش چی میخواد ...

نخیر! بزرگان مسیحیت، عموماً اهل استدلال هستند؛ افراد گریزان از استدلالشان هم شیّادهایی مثل رضا صفا هستند که از طریق تحمیق مخاطب و دروغگویی آشکار، می خواهند مسیحیت را به خلق خدا، بچپانند که البته ما بیدار و استوار هستیم و فریب آنها را نمی خوریم.

ضمن اینکه استدلال آوری و کوباندنش بر سر جهل، آتش نیست؛ فرار از عقل و نسبت دادنِ احساسها و استنباطهای درونی به روح القدس آتش است. آتشی که در دنیا و آخرت دامن تهمت زنندگان بر روح القدس را خواهد گرفت؛ خواه مسیحی ایمانگرا باشد و خواه مسلمان اشعری...

اگر این روش اندیشیدن درست بود، که این همه عُقلای مسیحی، اشاعرۀ مسلمان را به خاطر ایمانگرایی شان زیر سؤال نمی بردند.

سلام ...
جناب مسلمان ایرانی من سعی کردم که به شما بگم روش بررسی کردن یک دین مانند دین مسیحیت چجوری هستش ... شما نشستین در درون اسلام و دارین از درونش به سمت مسیحیت حمله ور می شید ؛ در حالیکه قدم نخست این هستش که مسیحیت رو بشناسید .

جسارتا شما مسیحیت رو نمی شناسید ؛ البته منکر این نمیشم ؛ شاید شما تا به حال 10دفعه کتاب مقدس رو خونده باشید ؛ با صد تا کشیش صحبت کرده باشید ؛ ولی این چیزها باعث نمیشن که شما مسیحیت رو شناخته باشید .

من بحث کردن کسایی مانند شما رو می شناسم ؛ حسابی سفتش میکنید ؛ واشر هم می ندازید تا چیکه نکنه و به نظره خودتون درست و منطقی هست ؛ ده بار هم میخونید ؛ باز هم می بینید که درست و منطقی هست . ولی آیا از خودتون پرسیدید که چرا یک مسیحی اون رو درست نمی دونه .

من یک مثال ساده براتون میزنم ؛ ما ایرانی ها ....
" اشتباه میکنیم " ولی میدونید انگلیسی ها چی کار میکنند ... انگلیسی ها " Make Mistake " میکنند ؛ اونها " Do Mistake " نمیکنند . خوب چرا نمیرید براشون توضبح نمیدید که اشتباه کردنی هست ؛ ساختنی نیست . بعدش هم هر هر بهشون نمیخندید که انگلیسی ها اشتباه رو می سازند . چقدر نفهم هستند ... این هم از خدعه های شیطان هستش و از این جور صحبتها ....

یا اینکه ما ایرانی ها گیتار میزنیم ؛ ولی انگلیسی ها گیتار رو بازی میکنند "Play Guitar " خیلی خنده داره ؛ اونها نمیفهمند که گیتار برای بازی کردن نیست ؛ مگه فوتباله ....

اونها هم همین رو به ما میگن .... میگن خاک توو سرشون کنن .... اونها .... " زمین میخورن " مگه زمین برای خوردن هست . بعضی هاشون هم فکر میکنند که انقلاب برای خوردن هست ... سوال میپرسن ... " میدون انقلاب میخوره ؟؟؟ "

ببینید برادر من ...
شما نشستید در درون یک دین و از کوچیکی عقلاینت شما در درون دین اسلام رشد و نمو کرده ... حالا با دیدی که از اسلام دارید ؛ نشستید و دارید مسیحیت رو قضاوت میکنید ؛ باور کنین یک مسیحی حتی دو خط از نوشته های شما رو نمیخونه ...

اینها دارند از دینشون نتیجه میگیرند ؛ نه حجاب دارند ؛ نه حلال و حرام دارند ؛ نه هزار و یکی باید و نباید دارند ؛ ولی انسانهای به شدت مهربان و با اخلاقی هستند و من میدونم اگر مسلمانها چنین قدرتی رو در درون دنیا داشتند ... دمار از روز انسانیت در میاوردند ...

بنابراین باید شناخت ... نه اینکه بگین خاک تو سرشون کنن

فرشته برمیگردد;1028430 نوشت:
سلام ...
جناب مسلمان ایرانی من سعی کردم که به شما بگم روش بررسی کردن یک دین مانند دین مسیحیت چجوری هستش ... شما نشستین در درون اسلام و دارین از درونش به سمت مسیحیت حمله ور می شید ؛ در حالیکه قدم نخست این هستش که مسیحیت رو بشناسید .

جسارتا شما مسیحیت رو نمی شناسید ؛

علیک سلام. کی از شما خواسته به من بگویید که روش بررسی دینی چون مسیحیت چگونه است؟ شمایی که از فلسفه و عرفان مسیحی هیچ نمی دانید، و فقط با بیانات شبانهای تبشیریِ فرقه ای ضاله از فرقۀ ضالۀ پروتستان سعی در توجیه بی منطقیهای مسیحیت دارید؛ می خواهد به من روش بررسی مسیحیت را بگویید؟.

شما مسیحیت را می شناسید؟ کدام کلیساها عملگرا و کدامها ایمانگرا هستند؟ اساساً فرق عملگرایی و ایمانگرایی در این مبحث را می دانید؟ هر یک کلیساها چگونه حقانیت مسیحیت و خودش را ثابت می کند؟ کاتولیک چه می گوید؟ پروتستان چه می گوید؟ بحث عیسای تاریخی، بیشتر از سوی کدام فرقه مطرح است؟ ارتدوکس چه می گوید؟ منابع معصوم در مسیحیت که باید پیروی شوند، چه هستند؟ آیا مذاهب بر سر منابع اتفاق نظر دارند؟ راز تجسم و تثلیث چگونه تبیین می شود؟ تثلیث آتاناسیوسی مورد قبول کلیساست یا تثلیث سبالیوسی؟ گناه اصلی چیست و هر کلیسایی چه تفسیری از آن دارد؟ دلیل کلیساهای مختلف بر کتاب مقدسهای متفاوتی که دارند چیست؟ ....

شما جواب این سؤالها را می دانید؟ اگر می دانید، بگویید تا ببینم به چه میزان آشنایی با مسیحیت دارید.

من نمی گویم که در شناخت مسیحیت علّامه هستم، ولی مشخصاً این نگاه تک بُعدی شما بسیار ناپخته و ناآگاهانه است.

فرشته برمیگردد;1028430 نوشت:
البته منکر این نمیشم ؛ شاید شما تا به حال 10دفعه کتاب مقدس رو خونده باشید ؛ با صد تا کشیش صحبت کرده باشید ؛ ولی این چیزها باعث نمیشن که شما مسیحیت رو شناخته باشید .

برام خیلی جالبه که شمایی که از ابتدایی ترین مباحث مسیحیت سر در نمی آورید چگونه و از طریقی فهمیده اید که مسیحیت را نشناخته ام! نه خواندن کتاب، نه بحث با کشیشها، نه بررسیهای عمیق کلیسایی هیچیک راه شناخت مسیحیت نیست؛ فقط تأیید بدون تفکر حرفهای شما شناخت مسیحیت است! احسنت به منطق.

فرشته برمیگردد;1028430 نوشت:

من بحث کردن کسایی مانند شما رو می شناسم ؛ حسابی سفتش میکنید ؛ واشر هم می ندازید تا چیکه نکنه و به نظره خودتون درست و منطقی هست ؛ ده بار هم میخونید ؛ باز هم می بینید که درست و منطقی هست . ولی آیا از خودتون پرسیدید که چرا یک مسیحی اون رو درست نمی دونه .

باشه شما فکر کن من واشر ندارم. یک مسیحی وقتی با دلیل منطقی روبرو می شود، مشخص است که چرا حرف من را نمی پذیرد: به همان دلیلی که شما نمی پذیری. گاردتان را بسته اید و هیچ حرف و باوری را غیر از حرف و باور خودتان قبول نمی کنید. به راستی پذیرش حرف حساب از سوی شما، انتظاری بی جاست.

در یک کلام: ما استدلال داریم و شما تعصب. امیدوار باشید تعصبتان در روز حساب به دادتان برسد.

حالا شما بگو آیا تا به حال از خودتان پرسیده اید که اگر قرار بود غیرمسیحیها اینجوری فکر کنند، چند نفر در طول تاریخ مسیحی می شدند؟!

فرشته برمیگردد;1028430 نوشت:

من یک مثال ساده براتون میزنم ؛ ما ایرانی ها ....
" اشتباه میکنیم " ولی میدونید انگلیسی ها چی کار میکنند ... انگلیسی ها " Make Mistake " میکنند ؛ اونها " Do Mistake " نمیکنند . خوب چرا نمیرید براشون توضبح نمیدید که اشتباه کردنی هست ؛ ساختنی نیست . بعدش هم هر هر بهشون نمیخندید که انگلیسی ها اشتباه رو می سازند . چقدر نفهم هستند ... این هم از خدعه های شیطان هستش و از این جور صحبتها ....

یا اینکه ما ایرانی ها گیتار میزنیم ؛ ولی انگلیسی ها گیتار رو بازی میکنند "Play Guitar " خیلی خنده داره ؛ اونها نمیفهمند که گیتار برای بازی کردن نیست ؛ مگه فوتباله ....

مثالتان بسیار نامربوط است. زبان را ساختار گفتاری عوام می سازد. زبان منطق ارسطوئی را بر نمی تابد، بلکه قواعدی دارد که بر اساس عادات گفتاری مردم متکلم به آن زبان، ساخته شده است. اگر مردم انگلیسی زبان به جای "اشتباه کردن" صحبت از "ایجاد اشتباه" می کنند، نمی توانیم بر آنها خرده بگیریم، زیرا قاعدۀ زبان آنها این بیان را مطرح می کند. مهم مفهومی است که می رساند.

در مقابل در الهیات، ما پیرو منطق ارسطوئی هستیم. هم ما و هم عقلای مسیحیت. با هم بحث می کنیم و اگر گزاره ای خلاف منطق بود، نمی پذیریم.

فرشته برمیگردد;1028430 نوشت:

اونها هم همین رو به ما میگن .... میگن خاک توو سرشون کنن .... اونها .... " زمین میخورن " مگه زمین برای خوردن هست . بعضی هاشون هم فکر میکنند که انقلاب برای خوردن هست ... سوال میپرسن ... " میدون انقلاب میخوره ؟؟؟ "

اگر اونها چنین خرده هایی از ما بگیرن که باید تحت درمان روانپزشک قرار بگیرن! ولی شما نگران نباشید، بین زبان دان های ما و آنها چنین جر و بحثهایی نیست. مسائل الهیاتی هم مثل زبان نیستند.

فرشته برمیگردد;1028430 نوشت:

ببینید برادر من ...
شما نشستید در درون یک دین و از کوچیکی عقلاینت شما در درون دین اسلام رشد و نمو کرده ... حالا با دیدی که از اسلام دارید ؛ نشستید و دارید مسیحیت رو قضاوت میکنید ؛ باور کنین یک مسیحی حتی دو خط از نوشته های شما رو نمیخونه ...

اینها دارند از دینشون نتیجه میگیرند ؛ نه حجاب دارند ؛ نه حلال و حرام دارند ؛ نه هزار و یکی باید و نباید دارند ؛ ولی انسانهای به شدت مهربان و با اخلاقی هستند و من میدونم اگر مسلمانها چنین قدرتی رو در درون دنیا داشتند ... دمار از روز انسانیت در میاوردند ...

بنابراین باید شناخت ... نه اینکه بگین خاک تو سرشون کنن

چون شما، فقط در بستر دین خودتان تفکر کرده اید، دلیل بر این نیست که من هم مثل شما هستم. در خیلی بحثها، من با سند و مدرک از منابع خودشان نشان داده ام که اشتباه می کنند؛ مسیحیان نیز همه فراری از منطق نیستند و من بحثهای زیادی با اهل منطق آنها داشته ام. البته بی منطقهایشان را نیز به چالش کشیده ام.

مشکل ما حجاب نداشتن و گوشت خوک خوردن مسیحیان نیست؛ مشکل ما با روشهای تبلیغی است که میگوید مسیحیان به شدت مهربان و بااخلاق هستند و نویسند که مسلمانها دمار از روزگار انسانیت در میاورند؛ حداقل کمی مطالعه کنید تا ببینید شوالیه های صلیبی وحشی، در بیت المقدس چه کردند. چه بسیار انسانهایی که مسیحیان به ضرب و زور شمشیر یا کشتند و یا به زور مسیحی کردند؛ در حالی که در اسلام، حق جزیه دادن را داشتند. دستگاه تفتیش عقاید چه به سر انسانیت آورد؟! در کجای اسلام سابقه دارد که مثل انگیزاسیون مسیحی، شخص را زیر شکنجه قرار بدهند تا اعتراف بکند که به دین رسمی مسیحیت معتقد نیست، تا تازه بعد مجازاتش کنند؟! آن رئیس جمهوری که فرمان استفاده از دو بمب اتم را داد نیز، در مراسم تحلیفش به همین انجیل مسیحی سوگند یاد کرد و بنا به قانون اساسی آمریکا، یک مسیحی بود.

البته این خاص مسیحیان نیست که تاریخی بسیار سیاه، خشن و خرافی داشته اند. به طور اساسی، خدایی که مسیحیت معرفی می کند، نه تنها خدای محبت نیست، بلکه خشونت از برخی از فرامین او می بارد:


«چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی آن را برای صلح ندا بکن. و اگر جواب بدهد، و دروازه­ها را برای تو بگشاید، آنگاه تمامی قوم که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن. و چون یَهُوَه، خدایت، آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد، یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را که یَهُوَه خدایت به تو دهد، بخور. به همۀ شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امت­ها نباشند، چنین رفتار نما، اما از شهرهای این امت­هایی که یَهُوه، خدایت، تو را به ملکیت می­دهد، هیچ ذی­نفس را زنده مگذار؛ بلکه ایشان را، یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فَرِزّیان و حِوّیان و یبوسیان را، چنان که یَهُوَه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.»
تثنیه، 20: 10-17.

«(حضرت موسی می گوید:)آنگاه سیحون با تمامی قوم خود به مقابلۀ ما برای جنگ كردن در یاهَص بیرون آمدند. و یَهُوَه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. و تمامی شهرهای او را در آن وقت گرفته مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاك كردیم كه یكی را باقی نگذاشتیم. لیكن بهایم را با غنیمت شهرهایی كه گرفته بودیم، برای خود به غارت بردیم. از عروعیر كه بر كنارۀ وادی اَرنون است، و شهری كه در وادی است، تا جِلعاد قریه‌ای نبود كه به ما ممتنع باشد. یَهُوَه خدای ما همه را به ما تسلیم نمود.»
تثنیه، 2: 32-37.

«(حضرت موسی می گوید) پس یَهُوَه، خدای ما، عوج ملك باشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدی شكست دادیم كه احدی از برای وی باقی نماند. و در آن وقت همۀ شهرهایش را گرفتیم، و شهری نماند كه از ایشان نگرفتیم؛ یعنی شصت شهر و تمامی مرزبوم اَرجوب كه مملكت عوج در باشان بود. جمیع اینها شهرهای حصاردار با دیوارهای بلند و دروازه‌ها و پشت‌بندها بود، سوای قُرای بی‌حصارِ بسیار كثیر. و آنها را بالكل‌ّ هلاك كردیم؛ چنان كه با سیحون ملك حشبون، كرده بودیم؛ هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاك ساختیم. و تمامی بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم.»
تثنیه، 3: 3-7.


«(حضرت یوشع، جانشین حضرت موسی، می فرماید:)آنگاه قوم صدا زدند و كَرِنّاها را نواختند. و چون قوم آواز كَرِنّا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهر به زمین افتاد. و قوم یعنی هركس پیش روی خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند. و هرآنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاك كردند. و شهر را با آنچه در آن بود، به آتش سوزانیدند؛ لیكن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانۀ خانۀ خداوند گذاردند.
یوشع، 6: 20و21و24.

«پس یوشع تمامی آن زمین یعنی كوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوك آنها را زده، كسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاك كرده، چنان­كه یَهُوَه، خدای اسرائیل، امر فرموده بود. یَهُوَه، خدای اسرائیل، برای اسرائیل جنگ می­كرد.»
یوشع، 10: 40-42.

این هم گل سرسبد فرامین خدایی که مسیحیت می شناساند:

«یهوه صبايوت چنين مي گويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برمي آمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الآن برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شير خواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش.»
اوّل سموئیل15: 3-2

و این همان خدای مهربانی است که در عهد جدید، لباس جسم می پوشد و برای نجات ما، به بالای صلیب می رود تا کفارۀ گناهان ما را بدهد!!!!

حالا مسیحیت دمار از روزگار انسانیت در آورده است یا اسلام؟

مسلمان ایرانی;1028451 نوشت:
کی از شما خواسته به من بگویید که روش بررسی دینی چون مسیحیت چگونه است؟ شمایی که از فلسفه و عرفان مسیحی هیچ نمی دانید، و فقط با بیانات شبانهای تبشیریِ فرقه ای ضاله از فرقۀ ضالۀ پروتستان سعی در توجیه بی منطقیهای مسیحیت دارید؛ می خواهد به من روش بررسی مسیحیت را بگویید؟

تا همینجاش رو خوندم ... و بیشتر نخوندم ...

فرشته برمیگردد;1028430 نوشت:
اینها دارند از دینشون نتیجه میگیرند ؛ نه حجاب دارند ؛ نه حلال و حرام دارند ؛ نه هزار و یکی باید و نباید دارند ؛ ولی انسانهای به شدت مهربان و با اخلاقی هستند و من میدونم اگر مسلمانها چنین قدرتی رو در درون دنیا داشتند ... دمار از روز انسانیت در میاوردند ...

پس دیدگاه شما اینه که به جای بررسی اعتقادات، به کارکرد اخلاقی مذاهب بپردازیم.

اینجا چند تا مسئله است. یکی این که بخشی از این رفتار خوب حاصل رفاهه وگرنه کشورهایی مثل مکزیک و کلمبیا هم عمدتا مسیحی اند. ضمن اینکه مسیحیت رو نمیشه عامل پیشرفت کشورهای اروپایی دونست چون اتفاقاً پیشرفت این کشورها از زمانی شروع شد که قدرت کلیسا رو محدود کردند.

ثانیاً کشوری مثل انگلیس درسته به مردم خودش خوب رسیدگی کرده اما یه جاهایی هم به قول شما دمار از روزگار کشورهای ضعیف در آورده. حتی گفته میشه که عملکرد انگلیسیهای در جنگهای جهانی عامل یکی از قحطیهای بزرگ ایران بوده.

سوما در همون اروپا هم کشورهایی که پوشش مناسبتری دارند آمار تجاوز کمتری دارند. مثلاً فرانسه رو با سوئد مقایسه کنید.

اما جدای از همه این مسائل، نقش اعتقادات فقط به کارکردهای اجتماعی محدود نمیشه. همون طور که ما نظریات علمی رو بازبینی می کنیم و سعی می کنیم به دیدگاههای بهتر برسیم، همین کار رو در مورد اعتقادات هم باید انجام بدیم. اینجا هم علم به خودی خود ارزشمنده. بررسی نشدن اعتقادات می تونه شبه علم رو تفویت کنه و در مواردی مشکلات اجتماعی هم به وجود بیاره. اینجا هم باز توصیه می کنم مستند "معجزه برای فروش" رو ببینید:
https://www.aparat.com/v/1YsMo/%D8%AF%D8%B1%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%88%D9%86_-_%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4_%28Derren_Brown_-_Miracles

فرشته برمیگردد;1028453 نوشت:
تا همینجاش رو خوندم ... و بیشتر نخوندم ...

واقعاً فکر کردید برای شما نوشتم که نخوندن شما اثری داشته باشه؟ اگر از شما نقل قول گرفته میشه، برای اینه که روشن بشه دارم جواب شبهات چه کسی رو می دهم. در پستهای بعدی هم همینه، و هدف من خنثی کردن شبهات شماست، نه قانع کردن شما. برای شما پند دادن و پند ندادن فرقی ندارد. عرض می کنم بیش از ده سال، با دوستان شما بحث داشته ام. هدف من از جواب دادن به شبهات شما، گرفتن زهر گمراه کنندۀ سخنتان، و ممانعت از گمراه شدن سایرین است. بگذریم که چیزی که من از آن خیلی ناراحت می شوم، همین است که شما حرفم را بخوانید و بپذیرید؛ هدایت لیاقت می خواهد.

فروردین;1028455 نوشت:
پس دیدگاه شما اینه که به جای بررسی اعتقادات، به کارکرد اخلاقی مذاهب بپردازیم.

اینجا چند تا مسئله است. یکی این که بخشی از این رفتار خوب حاصل رفاهه وگرنه کشورهایی مثل مکزیک و کلمبیا هم عمدتا مسیحی اند. ضمن اینکه مسیحیت رو نمیشه عامل پیشرفت کشورهای اروپایی دونست چون اتفاقاً پیشرفت این کشورها از زمانی شروع شد که قدرت کلیسا رو محدود کردند.

ثانیاً کشوری مثل انگلیس درسته به مردم خودش خوب رسیدگی کرده اما یه جاهایی هم به قول شما دمار از روزگار کشورهای ضعیف در آورده. حتی گفته میشه که عملکرد انگلیسیهای در جنگهای جهانی عامل یکی از قحطیهای بزرگ ایران بوده.

سوما در همون اروپا هم کشورهایی که پوشش مناسبتری دارند آمار تجاوز کمتری دارند. مثلاً فرانسه رو با سوئد مقایسه کنید.

اما جدای از همه این مسائل، نقش اعتقادات فقط به کارکردهای اجتماعی محدود نمیشه. همون طور که ما نظریات علمی رو بازبینی می کنیم و سعی می کنیم به دیدگاههای بهتر برسیم، همین کار رو در مورد اعتقادات هم باید انجام بدیم. اینجا هم علم به خودی خود ارزشمنده. بررسی نشدن اعتقادات می تونه شبه علم رو تفویت کنه و در مواردی مشکلات اجتماعی هم به وجود بیاره. اینجا هم باز توصیه می کنم مستند "معجزه برای فروش" رو ببینید:
https://www.aparat.com/v/1YsMo/%D8%AF%D8%B1%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%88%D9%86_-_%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4_%28Derren_Brown_-_Miracles

اگر جنایات مسیحیان بررسی شود، مشخص می شود که پر جنایتترین امّتی هستند که در بین امّتها ظهور کرده است؛ و با وجود اینکه خود روزی مظلوم و تحت ستم روم بود، به محض اینکه دستش به شمشیر و سرنیزه رسید، به صغیر و کبیر رحم نکرد. جنایتکاریشان در جنگهای صلیبی تا جایی بالا گرفت، که به شهادت رنه گروسه که خودشان است، به آدمخوری نیز پرداختند.

فروردین;1028364 نوشت:
خانم فرشته گرامی، حتی در ایمان گرایی هم عقل جایگاه خودش رو باید داشته باشه. به هر حال از بین این همه مذاهب و مکاتب مختلف احتمالا دلیلی داشته که یکی را انتخاب کرده اید.
همچنین تشخیص اینکه واقعا خواسته ای از طرف روح القدس هست یا خیر نیازمند معیاره.

در مورد مسائلی از قبیل حجاب و قوانین مجازات و ... هم رویکردهای مختلف عقلی وجود داره. رویکرد مذهبی به این صورته که اول حقانیت مذهب رو اثبات کنید و بعد دستورات مذهب رو بپذیرید که البته این اثبات سختی های خودشو داره اما به هر حال رویکردی مبتنی بر عقله. یا اینکه میشه مستقیما به سراغ علومی مثل جامعه شناسی رفت.

سلام .
روش بررسی من در مورد ادیان این نیستش که تا میخوام شروع کنم به بررسیشون ... بشینم و غلط هاش رو بگیرم ؛ با چه دیدی میخوام اون غلط ها رو بگیرم . اگر قرار هستش که از همون اول بدونم همه چیز اون دین غلط و اشتباه هست چه نیازی به بررسی اون دارم .

تا حالا مکاتب زیادی رو به همین روش بررسی کردم . مسیحیت هم یکی از اون مکاتب هست و هیچ اصراری هم ندارم که بگم فاقد مشگل و ایراد هست .

روش من در مورد بررسی ادیان این هستش که ابتدا با درست و غلط بودن ؛ مستند یا غیر مستند بودن مسایل کاری ندارم ؛ تمامی بحث ها را می شنوم . فقط میشنوم تا ببینم که چه میخواهند بگویند ؛ بعدش به مرور متوجه میشم که ساختمان فکری اونها چجوری هست ؛ چجوری فکر می‌کنند

بعدش بر اساس همون نوع دیدگاه و کمی هم عقلانیت سعی می‌کنم که سندها رو بررسی کنم ؛ و اون نوع استراکچر ذهنی رو داشته باشم ؛ نه اینکه ایمان داشته باشم .

من زبان انگلیسی را دارم ؛ زبان آلمانی را اندکی دارم ؛ هر وقت هم جایی کارم گیر بیوفته سویچ می‌کنم .

البته منظورم بوقلمون صفت بودن نیست ؛ شما تا به حال یک بار از دهان شخصی مانند الهی قمشه ای شنیدین که مثلا مسیحیت رو بکوبونه

اون استراکچر رو در درون دهنش داره و خوبی هاش رو استفاده میکنه و بدی هاش رو بیرون میندازه

باور کنید حتی در درون هندویسم و‌بودیسم هم چیزهای خوب و قشنگی پیدا میشه کرد آنچنانچه شخصی مانند استریو جابز میره و بودایی میشه .

مسیحیت هم ایرادات زیادی داره ؛ البته نه از دید یک مسلمان ؛ مسیحی هایی هم که مسیحی هستند شبهات خیلی زیادی دارند که واقعی هم هست .

فرشته برمیگردد;1028477 نوشت:
سلام .
روش بررسی من در مورد ادیان این نیستش که تا میخوام شروع کنم به بررسیشون ... بشینم و غلط هاش رو بگیرم ؛ با چه دیدی میخوام اون غلط ها رو بگیرم . اگر قرار هستش که از همون اول بدونم همه چیز اون دین غلط و اشتباه هست چه نیازی به بررسی اون دارم .

تا حالا مکاتب زیادی رو به همین روش بررسی کردم . مسیحیت هم یکی از اون مکاتب هست و هیچ اصراری هم ندارم که بگم فاقد مشگل و ایراد هست .

روش من در مورد بررسی ادیان این هستش که ابتدا با درست و غلط بودن ؛ مستند یا غیر مستند بودن مسایل کاری ندارم ؛ تمامی بحث ها را می شنوم . فقط میشنوم تا ببینم که چه میخواهند بگویند ؛ بعدش به مرور متوجه میشم که ساختمان فکری اونها چجوری هست ؛ چجوری فکر می‌کنند

بعدش بر اساس همون نوع دیدگاه و کمی هم عقلانیت سعی می‌کنم که سندها رو بررسی کنم ؛ و اون نوع استراکچر ذهنی رو داشته باشم ؛ نه اینکه ایمان داشته باشم .

من زبان انگلیسی را دارم ؛ زبان آلمانی را اندکی دارم ؛ هر وقت هم جایی کارم گیر بیوفته سویچ می‌کنم .

البته منظورم بوقلمون صفت بودن نیست ؛ شما تا به حال یک بار از دهان شخصی مانند الهی قمشه ای شنیدین که مثلا مسیحیت رو بکوبونه

اون استراکچر رو در درون دهنش داره و خوبی هاش رو استفاده میکنه و بدی هاش رو بیرون میندازه

باور کنید حتی در درون هندویسم و‌بودیسم هم چیزهای خوب و قشنگی پیدا میشه کرد آنچنانچه شخصی مانند استریو جابز میره و بودایی میشه .

مسیحیت هم ایرادات زیادی داره ؛ البته نه از دید یک مسلمان ؛ مسیحی هایی هم که مسیحی هستند شبهات خیلی زیادی دارند که واقعی هم هست .

دو نکته:

1.روش فوق، روش صحیح برای بررسی فرهنگهای بشری است، نه ادیانی که ادعای الهی بودن دارند. دین الهی، هیچ خطای واقعی و بیغرضی ندارد، زیرا از سوی خداست و خدا اشتباه نمی کند. پس اگر در دینی که ادعای الهی بودن دارد خطایی یافتیم، حتی یک خطا: آن دین یا تحریف شده است و یا از ابتدا از سوی خدا نبوده است.

2. کسی نگفته در هندویسم و بودیسم چیز زیبا و خوبی پیدا نمی شود. در بیخدایی و شیطانپرستی هم می توان یکی دو گزارۀ ارزشمند یافت. برای باطل بودن یک راه، قرار نیست که حتماً سراسر آن باطل و زشت باشد و هیچ چیز نیکویی نداشته باشد.

فرشته برمیگردد;1028477 نوشت:
روش من در مورد بررسی ادیان این هستش که ابتدا با درست و غلط بودن ؛ مستند یا غیر مستند بودن مسایل کاری ندارم ؛ تمامی بحث ها را می شنوم . فقط میشنوم تا ببینم که چه میخواهند بگویند ؛ بعدش به مرور متوجه میشم که ساختمان فکری اونها چجوری هست ؛ چجوری فکر می‌کنند

فکر می کنم منظور شما رو فهمیدم:
یک دیدگاهی هست که میگه ما به صورت فطری آنچه که باید بدانیم رو می دونیم و فقط لازمه نکات به ما یادآوری بشه. خیلی از کسانی که این دیدگاه رو دارند حالتی از تساهل رو پیدا می کنند که میگن بگذارید همه حرفها رو بشنویم و بین این حرفها یک یاداوری که برای ما مفید باشه رو پیدا کنیم.

منتها به نظر من اگر شما مسیحیت رو کامل و صد در صد نپذیرید، دلیلی نداره که خودتون رو مسیحی بدونید. بلکه درست تر اینه که بگید شما نکاتی رو از مذاهب مختلف یاد گرفتید.

مسلمان ایرانی;1028479 نوشت:
.

سلام مسلمان ایرانی عزیز
دو تا نکته رو توصیه می کنم که در بحث مد نظر داشته باشید:
1- جایی که احتمال تند شدن بحث هست، نوشته رو با سلام شروع کنید. سلام اول نوشته ما رو وادار می کنه که از لحن مناسبتری استفاده کنیم.
2- برای فهم بهتر نظر طرف مقابل، به این فکر کنید که "این نوشته به چه معنایی می تونه درست باشه؟" و به دنبال یک تعبیر صحیح از نظر فرد مقابل باشید. بعد این تعبیر رو باهاش در میان بگذارید.

موفق باشید

فروردین;1028483 نوشت:

سلام مسلمان ایرانی عزیز
توی بحث دو تا نکته رو در نظر داشته باشید:
1- جایی که احتمال تند شدن بحث هست، نوشته رو با سلام شروع کنید. سلام اول نوشته ما رو وادار می کنه که از لحن مناسبتری استفاده کنیم.
2- برای فهم بهتر نظر طرف مقابل، به این فکر کنید که "این نوشته به چه معنایی می تونه درست باشه؟" و به دنبال یک تعبیر صحیح از نظر فرد مقابل باشید. بعد این تعبیر رو باهاش در میان بگذارید.

موفق باشید

علیک سلام.
1. در سلام کردن از قاعدۀ تولّی و تبرّی تبعیت می کنم. تند شدن بحث هم همیشه بد نیست. گاهی اوقات لازم هم هست. هم بر اساس عقلیات و هم بر اساس نقلیات.
2. نمی دونم چرا باید جمله را به شکلی که درست باشه، بفهمم. این مبنای عقلا نیست. مبنای عقلا این هست که آنچه متن می رساند را بفهمند، فارغ از صحت یا سقم آن. پس از آن باید صحت و سقم مطلب بررسی شود.

سلامت باشید

مسلمان ایرانی;1028485 نوشت:
نمی دونم چرا باید جمله را به شکلی که درست باشه، بفهمم. این مبنای عقلا نیست. مبنای عقلا این هست که آنچه متن می رساند را بفهمند، فارغ از صحت یا سقم آن. پس از آن باید صحت و سقم مطلب بررسی شود.

مسلمان ایرانی جان، فرد مقابل شما برای گفتن حرفش احتمالاً فکر کرده. پس اگر حرفش بی معنی به نظر میاد ممکنه نیاز به دقت بیشتر برای درکش داشته باشیم.
مسلمان ایرانی;1028485 نوشت:
در سلام کردن از قاعدۀ تولّی و تبرّی تبعیت می کنم. تند شدن بحث هم همیشه بد نیست. گاهی اوقات لازم هم هست. هم بر اساس عقلیات و هم بر اساس نقلیات.

همیشه احتمال این وجود داره که نظر ما اشتباه باشه. در این حالت، تند شدن ما مانع از فکر کردن به احتمال نادرستی نظر خودمون میشه.

فروردین;1028489 نوشت:
مسلمان ایرانی جان، فرد مقابل شما برای گفتن حرفش احتمالاً فکر کرده. پس اگر حرفش بی معنی به نظر میاد ممکنه نیاز به دقت بیشتر برای درکش داشته باشیم.

همیشه احتمال این وجود داره که نظر ما اشتباه باشه. در این حالت، تند شدن ما مانع از فکر کردن به احتمال نادرستی نظر خودمون میشه.

فروردین جان، خود شما می گویید «اگر حرفش بی معنی به نظر میاد.» ما که با چنین شرایطی روبرو نیستیم. مفهومی که ایشون داره منتقل میکنه، روشن و آشکاره.

احتمال اشتباه بودن نظر ما تا جایی وجود داره، که ما دلیل منطقی بر نظرمون نداشته باشیم. وقتی ما دلیلی با رعایت تمام اصول منطق داشتیم، این احتمال قابل اعتنا نیست. لذا مادامی که در حال تحقیق هستیم این احتمال را جدی می گیریم، ولی زمانی که می خواهیم از تحقیقاتمان نتیجه بگیریم، اصول منطق را رعایت می کنیم و احتمال نادرستی را کنار می گذاریم.

مسلمان ایرانی;1028493 نوشت:
وقتی ما دلیلی با رعایت تمام اصول منطق داشتیم، این احتمال قابل اعتنا نیست

این امکان وجود داره که در قسمتهایی از استدلالمون اصول منطق رو درست رعایت نکرده باشیم بی آنکه خودمان متوجهش باشیم.

شاید در ابتدا تصور بشه که ما برای عقیده مون اثبات فلسفی کاملاً محکم داریم و طبق این دیدگاه نپذیرفتن استدلال ما ناشی از لجاجت تصور بشه. اما ممکنه دیگران در استدلال شما اشکالاتی رو ببینند که خود شما ندیده باشید. من شخصا هنوز دنبال استدلال بی نقص برای برای اعتقادات هستم و نیافتم. اگر چنین استدلال محکمی رو نیابیم مجبوریم بریم سراغ روشهای دیگر شناخت که اونها هم قرار نیست اطمینان فلسفی برای ما ایجاد کنند.


مسلمان ایرانی;1028493 نوشت:
فروردین جان، خود شما می گویید «اگر حرفش بی معنی به نظر میاد.» ما که با چنین شرایطی روبرو نیستیم. مفهومی که ایشون داره منتقل میکنه، روشن و آشکاره.

خیلی اوقات ریشه اختلافات در پیشفرضهاییه که بیان نمیشن. به طور مثال در بحث شما و فرشته خانم گرامی ابتدا باید به این جمع بندی برسیم که چه نوع مذهبی می تونه باعث سعادت بشه و آیا لازم است یک مذهب بدون تحریف و بدون اشتباه رو پیدا کنیم یا خیر؟

فروردین;1028515 نوشت:
این امکان وجود داره که در قسمتهایی از استدلالمون اصول منطق رو درست رعایت نکرده باشیم بی آنکه خودمان متوجهش باشیم.

شاید در ابتدا تصور بشه که ما برای عقیده مون اثبات فلسفی کاملاً محکم داریم و طبق این دیدگاه نپذیرفتن استدلال ما ناشی از لجاجت تصور بشه. اما ممکنه دیگران در استدلال شما اشکالاتی رو ببینند که خود شما ندیده باشید. من شخصا هنوز دنبال استدلال بی نقص برای برای اعتقادات هستم و نیافتم. اگر چنین استدلال محکمی رو نیابیم مجبوریم بریم سراغ روشهای دیگر شناخت که اونها هم قرار نیست اطمینان فلسفی برای ما ایجاد کنند.

خیلی اوقات ریشه اختلافات در پیشفرضهاییه که بیان نمیشن. به طور مثال در بحث شما و فرشته خانم گرامی ابتدا باید به این جمع بندی برسیم که چه نوع مذهبی می تونه باعث سعادت بشه و آیا لازم است یک مذهب بدون تحریف و بدون اشتباه رو پیدا کنیم یا خیر؟

امکان انحراف از منطق، وجود دارد، ولی بنای منطقیون بر این نیست که به صرف احتمال وقوع چنین انحرافی استدلال را نپذیرند و بدان یقین نکنند. بعلاوه وقتی مستشکلین برای قرنها در زیر سؤال بردن استدلال تلاش کرده و به جایی نرسیده اند، این یقین تقویت نیز می شود. البته استاد صدیق نیز بارها گفته اند، یقین فلسفی را فقط در مورد خود و خدا، می توانیم بیابیم، سایر مباحث یقین عقلایی است.

در مورد آیدی "فرشته برمیگردد" بنده بحثی با ایشون ندارم. من فقط نکات تبشیری سخن ایشون رو در نظر دارم و زیر سؤال می برم. با توجه به مکتوبات ایشون، مشکل فراتر از این حرفهاست و خیلی قبلتر از بحث سعادت و تحریف دین، راه ما از هم جدا می شود.

موفق باشید

manmehdiam;1028280 نوشت:
سوال استارتر این است که به چه دلیل دین مسیحیت بخصوص بدون کمترین استفاده از قدرت شمشیر به سرعت گسترش یافته است.
آیا انحراف در دین باعث تقویت رشد آن دین میشود؟ تلازمی بین انحراف دینی و تسریع در گسترش و مقبولیت آن وجود دارد؟

بنده نیز پاسخ دادم تا موقعی که پطرس یا پترس به عنوان جانشین بود دین مسیحیت تنها در میان قوم بنی اسرائیل مطرح بود اما پولس اولا آن را از قوم بنی اسرائیل بیرون کشید و گفت پطرس برای جانشین حضرت عیسی در قوم بنی اسرائیل است و من جانشین حضرت عبسی در اقوام دیگر بنابراین دایره را بزرگتر کرد و طبیعی است که توسعه دایره تبلیغ در گسترش دین مسیحیت تاثیر فراوان داشت.
عامل دیگری که باعث گسترش دین مسیحیت شد و در آن نیز پولس نقش داشت تغییر آموزه های مسیحیت بود و یکی از آنها برداشت شریعت از این دین بود.
طبیعی است با برداشته شدن شریعت تکلیف نیز برداشته خواهد شد و اقبال به آن زیاد خواهد شد

با سلام

عماد;1028529 نوشت:
بنده نیز پاسخ دادم تا موقعی که پطرس یا پترس به عنوان جانشین بود دین مسیحیت تنها در میان قوم بنی اسرائیل مطرح بود اما پولس اولا آن را از قوم بنی اسرائیل بیرون کشید و گفت پطرس برای جانشین حضرت عیسی در قوم بنی اسرائیل است و من جانشین حضرت عبسی در اقوام دیگر بنابراین دایره را بزرگتر کرد و طبیعی است که توسعه دایره تبلیغ در گسترش دین مسیحیت تاثیر فراوان داشت.

اینکه کسی گفته باشد من جانشین عیسی در این قوم هستم و فلانی در بقیه اقوام، آیا عاملی برای تسریع رشد دین است!!!! مثلا اگر در پاره ای از تاریخ دین اسلام، چند نفر خود را جانشین رسول در چند قوم معرفی میکردند این عامل قابل توجهی در سرعت گسترش اسلام و مقبولیت آن میشد؟!! اصولا در تبلیغ دین اسلام به جای دو نفر که خود را نماینده عیسی در قومی معرفی کنند، امکان تبلیغ برای مبلغین در بسیاری از اقوام فراهم بوده است. ولی جدای از وجه تبلیغی و تعداد مبلغین که قطعا بی تاثیر نیست ولی این جنبه که کسی دو نفر را در دو قوم جانشین عیسی معرفی کند..... آخر این چه دلیلی برای سرعت گسترش دین میتواند باشد!

عماد;1028529 نوشت:
عامل دیگری که باعث گسترش دین مسیحیت شد و در آن نیز پولس نقش داشت تغییر آموزه های مسیحیت بود و یکی از آنها برداشت شریعت از این دین بود.
طبیعی است با برداشته شدن شریعت تکلیف نیز برداشته خواهد شد و اقبال به آن زیاد خواهد شد

به طور عام این عامل میتواند قابل توجه باشد. یعنی سهل بودن احکام یک شریعت قطعا در میزن گسترش آن موثر است.
هرچند در یک دیدگاه کلی پرواضح است گسترش یک دین یا باور بیشتر از هرچیز به میزان مقبولیت، باورپذیری، سودمندی آن باور از وجوه مختلف زندگی انسان و ... با توجه به فرهنگ و باورهایی که یک جامعه در هر یک از موقعیت های تاریخی و زمانی داشته باشد، نقش اصلی را خواهد داشت. انتظار این است که عوامل اساسی در سرعت گسترش دین مسیحیت اشاره شود.

عماد;1028529 نوشت:
بنده نیز پاسخ دادم تا موقعی که پطرس یا پترس به عنوان جانشین بود دین مسیحیت تنها در میان قوم بنی اسرائیل مطرح بود اما پولس اولا آن را از قوم بنی اسرائیل بیرون کشید و گفت پطرس برای جانشین حضرت عیسی در قوم بنی اسرائیل است و من جانشین حضرت عبسی در اقوام دیگر بنابراین دایره را بزرگتر کرد و طبیعی است که توسعه دایره تبلیغ در گسترش دین مسیحیت تاثیر فراوان داشت.
عامل دیگری که باعث گسترش دین مسیحیت شد و در آن نیز پولس نقش داشت تغییر آموزه های مسیحیت بود و یکی از آنها برداشت شریعت از این دین بود.
طبیعی است با برداشته شدن شریعت تکلیف نیز برداشته خواهد شد و اقبال به آن زیاد خواهد شد[/size]

سلام ...
یوحنا اگر اشتباه نکنم سه تا رساله در کتاب مقدس عهد جدید داره ؛ و یوحنا اگر هم خودتون در جریان باشید محبوب ترین شاگرد عیسی مسیح بوده ؛ چرا ایشان در درون رساله هاشون هیچ اشاره ای به این مسایل نکردند ؛

یوحنا کتابی تحت عنوان مکاشفه در کتاب مقدس داره ؛ که شالوده فکری اون بر مبنای این هستش که مسیح به عنوان بره خدا هست ؛ نظرتون در مورد مکاشفات چیست ؛

بره بودن مسیح هم در عهد قدیم ؛ قبل از عیسی مسیح پیش بینی شده بود ؛ هم حاضران ( یوحنا و مادرش ) در آنجا حضور داشتند ؛ و هم در حدود 100 سال بعد که مکاشفات توسط یوحنا نوشته میشه ؛ از مسیح با عنوان بره یاد میشه ؛

این تحریفات چه زمانی رخ داده ... قبل از ظهور ؛ در زمان ظهور ؛ بعد از ظهور

ثانیا شما هیچ متنی رو پیدا نمیکنند که با این مساله بره بودن و به صلیب کشیده شدن ایشان مخالفت داشته باشه .

در مورد پولس هم سخن بسیار هست ؛ اگر شما در جریان باشید پس از مسیح شاگردان به شدت قدرتمند می‌شوند ؛ تا جایی که شاگردان دست به تشکیل یک امت میزنند ؛ و مردم شروع بع کمک کردن مالی می‌کنند ؛

مردی کل خونه خودش رو میفروشه و نیمی از اون رو کمک میکنه و‌نیمی از اون رو کمک میکنه و به دروغ به پطرس میگه که این تمام پول من از فروش خانه بوده ؛ و ایشان و‌همسرشون به خاطر اینکه به پطرس دروغ گفتند و سعی در گول زدن روح القدس داشتند هر دو در جا میمیرند ؛

چگونه هستش که پولس به راحتی کارهاش رو می‌کرد ؛ پطرس هم هیچ چیزی بهش نمی گفت ؛ تنها چیزی هم که از تقابل میان پطرس و‌پولس برمیداره ؛ در زمینه گسترش دین مسیحیت به غیر یهودیان بوده ؛ نه چیزهایی که شما بهش اشاره کردین ... مثله جدایی شریعت از دین

البته این مساله بعدها هم به تایید پطرس رسید ؛ چون دید که غیر یهودیان هم روح القدس رو دریافت می‌کنند و از اون به بعد با پولس مخالفت نکرد ؛

ولی شما به این مساله اشاره نمیکنند ؛

همچنین در آیات انتهایی تمامی اناجیل به این اشاره شده که مسیح به حواریون گفته که بروید و اقوام را شاگرد سازید ؛ با این مساله چه می‌کنید

از تمام دوستان تقاضا داریم بحث های اعتقادی در مورد مسیحیت را در این تاپیک انجام ندهند و تنها بحثهای تاریخی را مطرح کنند مگر اینکه بحثهای عقیدتی مربوط به بحث تاریخی باشد.

manmehdiam;1028541 نوشت:
اینکه کسی گفته باشد من جانشین عیسی در این قوم هستم و فلانی در بقیه اقوام، آیا عاملی برای تسریع رشد دین است!!!! مثلا اگر در پاره ای از تاریخ دین اسلام، چند نفر خود را جانشین رسول در چند قوم معرفی میکردند این عامل قابل توجهی در سرعت گسترش اسلام و مقبولیت آن میشد؟!! اصولا در تبلیغ دین اسلام به جای دو نفر که خود را نماینده عیسی در قومی معرفی کنند، امکان تبلیغ برای مبلغین در بسیاری از اقوام فراهم بوده است. ولی جدای از وجه تبلیغی و تعداد مبلغین که قطعا بی تاثیر نیست ولی این جنبه که کسی دو نفر را در دو قوم جانشین عیسی معرفی کند..... آخر این چه دلیلی برای سرعت گسترش دین میتواند باشد!

اگر چه این مطلب نمی تواند علت نامه باشد اما مثلا طبق ادعای یهودیت، این دین فقط به قوم بنی اسرائیل مرتبط می شود بنابراین امکان تبلیغ این دین برای اقوام دیگر نیست مگر در برخی موارد نادر، اگر مسیحیان اولیه نیز همین عقیده را داشته باشند که از کلام پولس چنین به نظر می رسد، در این شرایط باز شدن و توسعه حوزه تبلیغ می تواند راه را برای گرایش سایر اقوام به این دین را مهیا سازد.

فرشته برمیگردد;1028542 نوشت:
چگونه هستش که پولس به راحتی کارهاش رو می‌کرد ؛ پطرس هم هیچ چیزی بهش نمی گفت ؛

مسئله اینجاست که ما از طریق همین کتابها شرایط اون زمان رو می شناسیم. یعنی در کتابهای مسیحی گفته شده که رابطه پطرس و پولس خوب بوده. حالا جای بحث هست که خود این مطلبی که در کتاب ذکر شده چقدر صحیح نقل شده و به ما رسیده.

فروردین;1028595 نوشت:
مسئله اینجاست که ما از طریق همین کتابها شرایط اون زمان رو می شناسیم. یعنی در کتابهای مسیحی گفته شده که رابطه پطرس و پولس خوب بوده. حالا جای بحث هست که خود این مطلبی که در کتاب ذکر شده چقدر صحیح نقل شده و به ما رسیده.

در مکتوبات منسوب به پولس، در کتاب مقدس مسیحی، پولس خود ادعا می کند که تمام قد در برابر پطرس، بابت کار غلط او، ایستاده است.

من در مورد تقابل میان پطرس و‌پولس تا این حد اطلاع نداشتم ؛ و بحث در این زمینه نیازمند این هستش که تحقیقات بیشتری بکنم ؛ ولی احتمال این رو میدم که مسیحیت توسط پولس تحریف شده باشه

عماد;1028268 نوشت:
مسیحیت ابتدا رشدی آرام داشت و پطرس که به دستور شخص حضرت عیسی جانشین ایشان بود به این امر مبادرت می ورزید، ناگهان شخصی یهودی که مسیحی کش بود به نام پولس وارد عرصه دین مسیحیت شده و خود را جانشین حضرت عیسی نامید.به تدریج بین پولس و دیگر حواریون، از جمله پترس، اختلافاتی در زمینه‌های عقیدتی، عملی و رهبری جامعه مسیحیت روی داد. پولس برگزیدگی پترس از سوی عیسی علیه‌السلام را پذیرفته بود، اما مدعی بود ماموریت پترس تنها در میان یهودیان بوده و بعداً حضرت عیسی علیه‌السلام، همان ماموریت را در امت‌ها به او سپرده است. (1)
مسئله بدین‌جا ختم نشد بلکه پولس رو در روی پترس ایستاد و با او مخالفت کرد؛ حتی او را به نفاق متهم ساخت: «و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، به حدی که برنابا در نفاق ایشان گرفتار شد». (2)
از آن پس، دو پرچم در جامعه مسیحی آن زمان برافراشته شد و مردم نیز به دو گروه تقسیم شدند. دسته‌ای بنا به سفارش مسیح علیه‌السلام از پترس و حواریون پیروی کردند و دسته دیگر، که بیشتر غیریهودیان بودند، پولسرا به رهبری برگزیدند. پولس الهیاتی جدید پدید آورد که هرگز با سخنان عیسی علیه‌السلام انطباق نداشت. (3) به اعتقاد او، عیسی علیه‌السلام مقام الوهی و فوق‌بشری داشت. او خدا بود که جسم گرفت تا به صیلب رود و قربانی گناه انسان شود. (4) به تدریج علمای بزرگ آن زمان که به مسیح اعتقاد داشتند، حقیقت را دریافتند، ولی دیگر دیر شده بود. پولس تمام انجیل‌ها را باطل اعلام کرد و تنها سخن خویش را حجت دانست.
او با وارنه کردن دین مسیحیت و بدعت گزاری های زیاد توانست در خارج از مرزهای یهودی نشین به تبلیغ دین مسیحیت با آموزهای ساخته خود بپردازد و باعث رشد کمی مسیحیت آنچنان که خود می خواست شود. بنابراین مسیحیت امروزی مسیحیت پولسی است نه مسیحیت عیسوی.

سلام

من در کتابی می خواندم که در ابتدا پولس دشمن سرسخت مسیحیان بود تا اینکه در یک مکاشفه حضرت مسیح را می بیند
که به او می گوید چرا اینقدر مرا و پیروانم را اذیت می کنی و ....

حال سوال من این است که حضرت عیسی که می دانست پولس مسیحیت را منحرف می کند چرا بر او ظاهر شد ؟

**گلشن**;1028663 نوشت:
سلام

من در کتابی می خواندم که در ابتدا پولس دشمن سرسخت مسیحیان بود تا اینکه در یک مکاشفه حضرت مسیح را می بیند
که به او می گوید چرا اینقدر مرا و پیروانم را اذیت می کنی و ....

حال سوال من این است که حضرت عیسی که می دانست پولس مسیحیت را منحرف می کند چرا بر او ظاهر شد ؟

سلام. این که چنین ماجرایی رخ داده است، ادعای خود پولس و شاگردش لوقا است و در اسناد منسوب به آنها یافت می شود. اگر پولس انحرافگر باشد، قاعدتاً این داستان نیز باید جعلی باشد.

مسلمان ایرانی;1028601 نوشت:
در مکتوبات منسوب به پولس، در کتاب مقدس مسیحی، پولس خود ادعا می کند که تمام قد در برابر پطرس، بابت کار غلط او، ایستاده است.

بله در مطالب به جای مانده از پولس چنین اختلافی دیده می شود.

فرشته برمیگردد;1028651 نوشت:
ولی احتمال این رو میدم که مسیحیت توسط پولس تحریف شده باشه

بنا بر نظر بسیاری از کارشناسان این حوزه مطالعاتی، مسیحیت موجود مسیحیت پولسی است نه عیسوی

**گلشن**;1028663 نوشت:
حال سوال من این است که حضرت عیسی که می دانست پولس مسیحیت را منحرف می کند چرا بر او ظاهر شد ؟

خب در این صورت اصل مکاشفه ساختگی است

مسلمان ایرانی;1028665 نوشت:
سلام. این که چنین ماجرایی رخ داده است، ادعای خود پولس و شاگردش لوقا است و در اسناد منسوب به آنها یافت می شود. اگر پولس انحرافگر باشد، قاعدتاً این داستان نیز باید جعلی باشد.

عماد;1028672 نوشت:
خب در این صورت اصل مکاشفه ساختگی است

سلام

شواهد عقلی و منطقی نشان می دهد که این مکاشفه نباید ساختگی باشد
چون یک دشمن سرسخت مسیحیان ناگهان نغییر عقیده بدهد و خودش مبلغ ان دین بشود تا جایی که حتی
برای ان دین کشته یا شهید بشود
نشان از یک انگیزه قوی دارد

وگرنه شما بفرمایید این تغییر عقیده ایا می شود همین طور الکی حاصل شود ؟

**گلشن**;1028689 نوشت:
شواهد عقلی و منطقی نشان می دهد که این مکاشفه نباید ساختگی باشد
چون یک دشمن سرسخت مسیحیان ناگهان نغییر عقیده بدهد و خودش مبلغ ان دین بشود تا جایی که حتی
برای ان دین کشته یا شهید بشود
نشان از یک انگیزه قوی دارد
وگرنه شما بفرمایید این تغییر عقیده ایا می شود همین طور الکی حاصل شود ؟

ما مسئله ای مواجهیم که از هر طرف حساب کنیم اشکالی بر آن وارد است.
اگر بگوئیم مکاشفه صحت دارد : این اشکال وارد می شود که چگونه ممکن است حضرت عیسی علیه السلام کسی را در مکاشفه به جانشینی خود با فلان شرایط برگزیند که
اولا: باجانشینی که در زمان حیاتش انتخاب کرده(پطرس) مخالفت نماید و
ثانیا: با آوردن آموزه هایی جدید دین مسیحیت را به انحراف کشاند.
اگر بگوئیم مکاشفه جعلی است: این اشکال وارد میشود که: دشمن سرسخت مسیحیان ناگهان نغییر عقیده بدهد و خودش مبلغ ان دین بشود تا جایی که حتی برای ان دین کشته یا شهید بشود
در بین این دو اشکال، اولی قوی تر است. زیرا قطعا حضرت عیسی به دست خود کسی را انتخاب نمی کند که دینش را به انحراف کشاند.
اشکال دوم توجیه دارد. اگر نگوئیم که پولس (همان طوری که برخی از یهودی پژوهان می گویند) به عنوان یک متدین به دین یهودیت وقتی نتوانست با جنگ و کشتار بر مسیحیت غلبه کند و ترفند وارده شده و خود را داخل آن کرد تا دین را به انحراف کشاند. می توانیم بگوئیم ممکن است او ابتدا به جنگ با مسیحیت رفت و آنان را کشت اما وقتی دید این دین قابل از بین رفتن نیست برای دنیای خود هم که شده تغییر رویه داد و خود را از بزرگان دین جدید جا زد تا با دین جدید اعتبار یابد.

**گلشن**;1028689 نوشت:
سلام

شواهد عقلی و منطقی نشان می دهد که این مکاشفه نباید ساختگی باشد
چون یک دشمن سرسخت مسیحیان ناگهان نغییر عقیده بدهد و خودش مبلغ ان دین بشود تا جایی که حتی
برای ان دین کشته یا شهید بشود
نشان از یک انگیزه قوی دارد

وگرنه شما بفرمایید این تغییر عقیده ایا می شود همین طور الکی حاصل شود ؟

اوّلاً اگر تغییر مسیر دادن و مبلغ یک دین بودن و جان دادن در راه آن، نشانگر نبوت باشد، افرادی مثل مانی و علی محمد باب شیرازی هم باید پیامبر انگاشته بشوند! هیچ ارتباط منطقی بین صدق ادعای نبوت و تغییر مسیر دادن و جان دادن وجود ندارد. اگر وجود دارد، ثابت کنید.

ثانیاً حتی در فرض صحت استدلال شما، مسئله می تواند به صورت برعکس باشد؛ یعنی ممکن است پولس برای منحرف کردن مسیحیت، آنقدر تعصب داشته باشد که به دروغ ادعای مکاشفۀ مسیح و تغییر مسیر را کرده باشد و تا پای مرگ برای منحرف کردن مسیحیت مقاومت نموده باشد؛ و خود را نیز در محضر خدا مأجور بداند، زیرا دین حق را یهودیت دانسته و مسیح را انحرافگر آن تصور نموده و لذا سعی کرده است او نیز متقابلاً کیش مسیح را منحرف و محرّف کند، و در راه این آرمان شهید شده است. پس باز هم می توان مسئله را به شکلی دید که پولس در آن به دروغگویی پرداخته است و در راه این دروغگویی مرگ را نیز به جان خریده باشد.

**گلشن**;1028663 نوشت:
سلام
من در کتابی می خواندم که در ابتدا پولس دشمن سرسخت مسیحیان بود تا اینکه در یک مکاشفه حضرت مسیح را می بیند
که به او می گوید چرا اینقدر مرا و پیروانم را اذیت می کنی و ....
حال سوال من این است که حضرت عیسی که می دانست پولس مسیحیت را منحرف می کند چرا بر او ظاهر شد ؟

سلام،
در روایاتی که ۱۲ تن اشقیاء را معرفی می‌کنند،‌ یک نفرشان کسی شمرده شده است که یهودیان را یهودی کرد و یک نفرشان هم کسی شمرده شده است که مسیحیان را مسیحی کرد ... کسی که یهودیان را یهودی کرد را نمی‌شناسم، شاید بلعم باعوراء بوده، شاید سامری بوده، شاید هم کس دیگری ... اما کسی که مسیحیان را مسیحی کرده ظاهراً پولوس بوده است ... ایشان همشأن اولی و دومی در اسلام هستند که عبور کردن از آن‌ها مسلمان را از اهل جماعت به شیعه می‌رساند ... اعتقاد به تثلیث و نعوذبالله خدا بودن حضرت مسیح علیه‌السلام را پولوس وارد اعتقادات مسیحیت کرده است و ظاهراً قبل یا بعد از او از کس دیگری چنین چیزهایی نقل نشده است مگرآنکه باز به او برمی‌گردد ... یک مسیحی از جمعی از مسیحیان پرسید که اگر پولوس که زمانی دشمن مسیحیت بوده است واقعاً مسیحی نشده باشد و منافقانه وارد دین مسیحیت شده باشد آن وقت کل اعتقادات ما در مورد تثلیث و شفاعت و امثال آن کنار می‌رود، و اینکه نیازی نباشد احکام را به جا بیاوریم، بعد آن مسیحیان به او جواب دادند که چطور شک می‌کنی وقتی خود پولوس گفته است کذا و کذا ... و از خود پولوس برای دفاع از پولوس نقل قول آوردند! ... مثل مسلمانان که در مورد مسموم شدن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از عایشه نقل می‌کنند که پیامبر خدا از سه سال قبل مسموم بودند تا بالأخره با مسمومیت شهید شدند ...

عماد;1028738 نوشت:
ما مسئله ای مواجهیم که از هر طرف حساب کنیم اشکالی بر آن وارد است.
اگر بگوئیم مکاشفه صحت دارد : این اشکال وارد می شود که چگونه ممکن است حضرت عیسی علیه السلام کسی را در مکاشفه به جانشینی خود با فلان شرایط برگزیند که
اولا: باجانشینی که در زمان حیاتش انتخاب کرده(پطرس) مخالفت نماید و
ثانیا: با آوردن آموزه هایی جدید دین مسیحیت را به انحراف کشاند.
اگر بگوئیم مکاشفه جعلی است: این اشکال وارد میشود که: دشمن سرسخت مسیحیان ناگهان نغییر عقیده بدهد و خودش مبلغ ان دین بشود تا جایی که حتی برای ان دین کشته یا شهید بشود
در بین این دو اشکال، اولی قوی تر است. زیرا قطعا حضرت عیسی به دست خود کسی را انتخاب نمی کند که دینش را به انحراف کشاند.
اشکال دوم توجیه دارد. اگر نگوئیم که پولس (همان طوری که برخی از یهودی پژوهان می گویند) به عنوان یک متدین به دین یهودیت وقتی نتوانست با جنگ و کشتار بر مسیحیت غلبه کند و ترفند وارده شده و خود را داخل آن کرد تا دین را به انحراف کشاند. می توانیم بگوئیم ممکن است او ابتدا به جنگ با مسیحیت رفت و آنان را کشت اما وقتی دید این دین قابل از بین رفتن نیست برای دنیای خود هم که شده تغییر رویه داد و خود را از بزرگان دین جدید جا زد تا با دین جدید اعتبار یابد.

سلام
در توجیهی که شما کردین به نظر من اشکال وجود دارد اگر پولس بخاطر دنیایش تغییر عقیده داده بود تا پای مرگ ایستادگی نمی کرد
بنابراین

نظریه های دیگری می توان در نظر گرفت

1)حضرت عیسی از اینده این انتخاب خبر نداشته است
2)مکاشفه از طرف شیطان بوده

مسلمان ایرانی;1028742 نوشت:
اوّلاً اگر تغییر مسیر دادن و مبلغ یک دین بودن و جان دادن در راه آن، نشانگر نبوت باشد، افرادی مثل مانی و علی محمد باب شیرازی هم باید پیامبر انگاشته بشوند! هیچ ارتباط منطقی بین صدق ادعای نبوت و تغییر مسیر دادن و جان دادن وجود ندارد. اگر وجود دارد، ثابت کنید.

نمی دونم منظورتون از ارتباط منطقی چیه ؟یعنی که باید با گزاره های منطقی اثبات شود ؟
چنین چیزی امکان ندارد به نظر من البته

اما اگر منظورتون از منطق تحت اللفضی است
باید بگویم کسی که حاضر است در پای یک عقیده بمیرد حتما به ان اعتقاد باور صد درصد باید داشته باشد
البته احتمال دارد که عقیده اش از طرف دیگران درست نباشد ولی خوش حتما حتما به درست بودن اعتقادش باور دارد

مسلمان ایرانی;1028742 نوشت:
ثانیاً حتی در فرض صحت استدلال شما، مسئله می تواند به صورت برعکس باشد؛ یعنی ممکن است پولس برای منحرف کردن مسیحیت، آنقدر تعصب داشته باشد که به دروغ ادعای مکاشفۀ مسیح و تغییر مسیر را کرده باشد و تا پای مرگ برای منحرف کردن مسیحیت مقاومت نموده باشد؛ و خود را نیز در محضر خدا مأجور بداند، زیرا دین حق را یهودیت دانسته و مسیح را انحرافگر آن تصور نموده و لذا سعی کرده است او نیز متقابلاً کیش مسیح را منحرف و محرّف کند، و در راه این آرمان شهید شده است. پس باز هم می توان مسئله را به شکلی دید که پولس در آن به دروغگویی پرداخته است و در راه این دروغگویی مرگ را نیز به جان خریده باشد.

من در جواب استاد دو نظریه دادم
که این نظریه شما هم احتمالش می رود

**گلشن** said in
سلام در توجیهی که شما کردین به نظر من اشکال وجود دارد اگر پولس بخاطر دنیایش تغییر عقیده داده بود تا پای مرگ ایستادگی نمی کرد
سلام علیکم گاهی باطل نیز تا پای جان ایستادگی می کند. دوستان فرمودند که علی محمد باب تاپای جای ایستادگی کرد.اسود عنسی یکی از پیامبران دروغین تاپای جان ایستادگی کرد. موارد زیادی در تاریخ داریم که مدعیان پیامبری یا مهدویت یا.... از جان خود می گذرند و انگیزه های مختلف آنان را به این کار وارد می کند.
**گلشن** said in
[بنابراین نظریه های دیگری می توان در نظر گرفت 1)حضرت عیسی از اینده این انتخاب خبر نداشته است 2)مکاشفه از طرف شیطان بوده
منحصر به این دو مورد نیست. کسی به دورغ ادعا کرده ، بر ای خودش دار و دسته ای مهیا نموده، گاهی شیطان او را طوری فریب می دهد که تا پای جان بر اشتباه خود پافشاری کند. گاهی لجاجت است، در جنگ جمل سگ های حواب بر عایشه حمله کردند. پیامبر صلی الله علیه واله فرموده بود که اگر سگ های حواب بر تو حمله کردند در مسیر ناحق هستی. عایشه نگران شد. عبدالله بن زبیر به دروغ افرادی را به شهادت طلبید که بگویند اینجا حواب نیست. آیا عبدالله بن زبیر نمی دانست که آنجا حواب است. پس باید خوب می دانست که حق با حضرت علی علیه السلام است اما نه تنها آنجا متنبه نشد بلکه این مسیر اشتباه را پیمود. بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ادعای خلافت کرد. در ادعای خلافت خود ماند تا توسط حجاج بن یوسف داخل خانه خدا به در آویخته شد. از این موارد در تاریخ فراوان است
حال که دوستان لطف فرموده و بحث های کلامی و اعتفادی را به پایان رساندند اجازه دهید چند دلیل تاریخی دیگر در رشد مسیحیت ابتدائی عرض شود. پیش از اسلام دین مسیحیت دینی بود که نسبت به ادیان دیگر زمان خود کاملتر بود. بنابراین طبیعی است کسانی که واقعا به دنبال دینی کامل می گشتند این دین را انتخاب کنند. و این خود در مراحل اولیه تا ظهور اسلام نقش در رشد مسیحیت داشت. داستان سلمان فارسی خود گویای این است که پیش از شناخت اسلام و پس از آن که متوجه شد مسیحیت حتی انحراف یافته بر زردشتیت انحراف یافته برتری دارد به مسیحیت گروید.(1) این برتری حتی باعث شد برخی از شاهان ساسانی از جمله یزدگرد اول دین مسحیت را انتخاب کنند.(1)   1. ابن سعد؛ محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا،  ج۴، ص۵۷-۵۸ .2زرین کوب، عبد الحسین،تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، سخن، تهران،    1378ش، ص212   
مسیحیت از دامن یهودیت متولد شده و ابتدا نیز تنها عده ای از یهودیان بودند که به مسیحیت گرایش پیدا کردند بدون اینکه ابتدا به یک نودین و نو گرویده یهودی تبدیل شوند. اما سپس ظرف مدت کوتای، دیگر اقوام نیز می توانستند به مسیحیت در آیند بنابراین تعداد مسیحیان به شدت فزونی یافت. گواهی، عبدالرحیم، راهنمای ادیان زنده جهان، بوستان کتاب، قم، 1385ش، ج1، ص154
یکی از دلایل رشد مسیحیت به پادشاهی رسیدن شخصی به نام کنستانیتن در روم بود. او که در سال313 میلادی به قدرت رسید دین مسیحیت را مورد حمایت خویش قرار داد به نحوی که به تدریج و در عمل به صورت دین رسمی امپراطوری روم گشت. (1)او این شهر را رم جدید نامید و پایتخت را به این شهر انتقال داد. کنستانتین در این دوران نیز به حمایت از مسیحیت ادامه داد و تا پایان عمر، مسیحیت را در پناه حکومت خویش گرفت. علت حمایت کنستانتین از مسیحیت و انگیزه» او در این کار، پوشیده و مشکوک است. مادر او مدت‌ها قبل مسیحی شده بود و خود او نیز به علت پیروزی‌هایش، تحت لوای صلیب، تحت تأثیر قرار گرفته بود. همچنین نظم و اخلاقی بودن نسبی مسیحیان، پذیرش فروتنانه نابرابری‌های زندگی به امید دست یافتن به سعادت پس از مرگ، اطاعتشان از روحانیان و زیبایی مسالمت‌آمیز شعائرشان، او را تحت تأثیر قرار داده بود. کنستانتین که مسیحیت را عامل وحدت امپراتوری می‌دانست، از این اختلاف بیمناک شده بود؛ بنابراین تصمیم گرفت شورایی از اسقف‌های مسیحی تشکیل دهد. این شورا در سال 325 میلادی در نیقیه برگزار شد. کنستانتین شخصاً چندین جلسه‌ی شورا را اداره کرد و چندین سخنرانی ایراد کرد. در اثر ریاست امپراتور، نتایج شورای نیقیه، نه تنها برای کلیسا، بلکه برای سراسر امپراتوری، قانونی و لازم‌الاجرا شد. او که چند سال قبل با صدور «فرمان میلان»، آزادی دینی اعلام کرده بود، این بار با صدور فرمانی حکومتی، مسیحیانی را که با نظر شورای نیقیه مخالف بودند از اجتماع کردن منع و عبادتگاه‌های آنان را توقیف کرد. شاید بتوان مهم‌ترین تأثیر رسمی شدن مسیحیت و نزدیکی آن به حکومت را تغییر روش کلیسا در برخورد با مخالفانِ خود رفت. تا قبل از این دوره، رهبران کلیسا برای رد افراد یا گروه‌های بدعت‌گذار، کتاب و رساله می‌نوشتند یا آنان را تکفیر می‌کردند؛ اما پس از نزدیکی به قدرت حکومتی وضعیت فرق کرد. کلیسایی که در آغاز، قربانی تهمت و خرابکاری بود و تحت آزار و شکنجه قرار داشت، اکنون «بدعت‌گذاران» را تعقیب می‌کرد و شمشیر قیصر را به کار می‌برد تا خواسته‌ی خود را بر آنان تحمیل کند. (2) قرنها بود نیز  شارلمان فرانویسان و معمار اصلی امپراطوری مقدس روم این درن را بر ساکسون های مغلوب خویش تحمیل کرد و اولاف تریگواسون پادشاه تمرکز گرای گرای نروژ، تعداد مسیحیان و حاکمیت خویش را هم زمان گسترش داد.(3) منابع 1. گواهی، عبدالرحیم، راهنمای ادیان زنده جهان، بوستان کتاب، قم، 1385ش، ج1، ص168 2. حقانی فضل، محمد، (1393)، تاریخ مسیحیت از دین عیسی (ع) تا دین روم (جلد اول)، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول، ص1-3 3. گواهی، پیشین، ص169  
موضوع قفل شده است