جمع بندی آیا الله همان خداوند است؟

تب‌های اولیه

59 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بعد از بیان دیدگاه قرآنی در باب توحید الله، به نقد و بررسی شواهد دینی شما می پردازیم:

Mellate Ebrahim;1027701 نوشت:
من فقط به چندتا حدیث قابل توجه زیاد بسنده می کنم :

امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده است:
«فهم احاديث ما بسيار مشكل و قناعت دادن به آن بسيار سنگين است».(مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، ج2، ص191.)

این مطلب درست است که فهم برخی از احادیث ائمه دشوار است اما نباید از این نکته غافل شد که ائمه به این اصل نیز متذکر شده اند که هیچ گاه برخلاف قرآن سخن نمی گویند.

امام صادق(ع) فرمود: «مَا لَمْ یُوَافِقْ مِنَ الْحَدِیثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ»(کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دار الکتب الإسلامیة، 1407ق، ج 1، ص 69)؛ حدیثى که با قرآن همخوان نباشد، دروغی است خوش‌رنگ و لعاب.

بنابراین، قرآن به مثابه قانون اساسی است که سایر متون دینی نباید آن را نقض کنند و حجیت آنها در راستای تفسیر و توضیح قرآن است و نباید برخلاف نصوص قرآنی باشند؛ که اگر باشند، باید ردّ شوند و کنار گذاشته شوند.

همانطور که عرض شد، توحید الله، یکی از همین اصول قرآنی است و اگر روایتی خدایی غیر از الله را در نظر گرفت باید ابطال شود. اما آیا روایت و یا آیه ای چنین مدعایی را مطرح کرده است؟! نه.

اما آنچه شما به آن استناد فرمودید نیز چنین چیزی را اثبات نمی کند:

Mellate Ebrahim;1027701 نوشت:
فرمودند : «فرقی بين ائمه ـ عليهم السلام ـ با خداوند نيست، مگر اينكه آن ها مخلوق خداوند مي باشند» - مفاتيح الجنان، دعاي روزهاي ماه رجب.

Mellate Ebrahim;1027701 نوشت:
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«براي ما اهل بيت ـ عليهم السلام ـ حالاتي است با خداوند، كه در آن حالات خداوند در ما تجلّي كرده و آن گونه مي شويم و او ما (او ما میشود و ما او)، ولي در عين حال «هوهو و نحن نحن» (او اوست و ما ما). (همان، ص111)

به فرض درستی این روایات، باز هم ائمه خودشان را الله ندانسته اند بلکه به مخلوق بودن ائمه و خدا نبودن آنها تصریح شده است.

Mellate Ebrahim;1027701 نوشت:
در حديث قدسي خدا به پيامبرش فرموده است:
«دوست داري ترا مثل خود قرار دهم، و مثل من را مي داني ؟؟؟ كه «ليس كمثله شي» است!!! (فيض کاشاني، الکلمات المکنونه، قم، مطبوعات ديني، 1386ش، ص110.)
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«براي ما اهل بيت ـ عليهم السلام ـ حالاتي است با خداوند، كه در آن حالات خداوند در ما تجلّي كرده و آن گونه مي شويم و او ما (او ما میشود و ما او)، ولي در عين حال «هوهو و نحن نحن» (او اوست و ما ما). (همان، ص111)

همانطور که عرض شد احادیثی که با مفاد صریح قرآنی مخالفند، قابل قبول نیستند مگر این که از آنها تفسیر سازگار با قرآن ارائه کرد.

به همین جهت، معنا ندارد روایتی از ائمه برخلاف قرآن ارائه شود. اگر خداوند میفرماید «لیس کمثله شئ» پس حقیقتا مثل و مانند ندارد.

اما دقیقا معنای این آیه چیست؟ برای فهم این آیه باید به این نکته متذکر شد که اوصاف خداوند دو دسته اند: اوصاف خاص خدا(مثلا واجب الوجود بودن و بی نیازی محض از دیگران و فناناپذیری و ...)؛ و اوصاف مشترک خدا و مخلوقاتی همچون انسان (حیات و علم و قدرت و ...). اوصاف مشترک میان انسان و خداوند، اصل مسلمی است که در قرآن صراحتا به آن اشاره شده است. این اوصاف از جهتی مثل اوصاف انسان هستند اما از جهتی مثل آن نیستند. از این رو، خداوند در برخی از آیاتش برای تاکید بر آن جهتی که مماثلت نیست، فرموده «لیس کمثله شئ». یعنی اگر انسان و خدا هر دو قدرت دارند، اما قدرت انسان مثل قدرت خداوند نامحدود و مطلق نیست؛ یا اگر انسان و خدا هر دو واجد علم هستند؛ اما علم انسان مثل علم خدا نیست و دارای محدودیت و نقصان است.

با عنایت به این توضیح، فهمیده می شود که انسان هیچ گاه به مرتبه علم الهی نمی رسد اگرچه خالی از علم نیست و به اذن خدا دارای مراتبی از علم می باشد.

اما آیا می توان مراتب علمی انسان را بسط و گسترش داد و از جهتی به علم خدا نزدیکتر شد؟ بله. مستند به متون دینی فهمیده می شود که حوزه علم الهی فراخ و وسیع است و انسان جز حوزه محدودی نمی داندمگر این که خداوند این حوزه را برایش بسط دهد. در این صورت، علم انسان مثل علم خدا گسترده و فراخ می شود. اما در همین مورد نیز باز هم علم انسان و علم خدا از تمام جهات مماثلت ندارند؛ مثلا از این جهت با هم فرق دارند که علم گسترده خدا ذاتی و غیراکتسابی است اما علم فراخ اولیای الهی غیرذاتی و اکتسابی است؛ یعنی اگر آنها به چنین مرتبه ای از علم رسیده اند، به اذن و اجازه خدا بوده است.

Mellate Ebrahim;1027701 نوشت:
فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (مومنون آیه 14) = یعنی خالق هایی وجود داره که الله بهترین آنهاست.
که حتی شاید این الله باز " هو " نباشه و الله اینجا خودش مخلوق باشه و از بین خدایانِ مخلوقِ مجازی , بهترین خالق باشه اما " هو " نباشه (نمیدانیم).

در مورد خالقیت نیز ماجرا از این قرار است که خالقیت از اوصاف مشترک انسان و خدا است:
همانطور که خدا خودش را خالق معرفی کرده(چنان که در آیه 39 سوره بقره می فرماید «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً؛ او خدايى است كه همه آنچه را(از نعمتها) در زمين وجود دارد» )،
گاهی انسانها را نیز خالق معرفی کرده است (چنان که در باره حضرت عیسی در آیه 110 سوره مائده می‏خوانیم «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنی؛ در آن هنگام که تو از گل، صورتی همچون صورت پرنده به اذن من خلق می‏کردی»)
چرا که معنای عرفی خالقیت محدود به خدا نیست و مشترک میان انسان و خدا است. بله، خالقیت انسان به اذن و اراده خدا است و هر قدر انسان از مرتبه وجودی بیشتری برخوردارشود، گستره خالقیتش بیشتر می شود و از این جهت مماثلت بیشتری با خدا پیدا می کند؛ اگرچه باز هم از جهاتی کاملا مثل خدا نیست و با هم فرق دارند.

با عنایت به آنچه عرض شد، مشخص می شود قرآن و روایات صراحتا از توحید الله سخن گفته اند و اگر روایتی برخلاف این مدعا باشد، یا باید ردّش کنیم و یا تفسیر سازگار از آن ارائه بدهیم.

در پست های سابق تلاش کردیم تا با توضیح «کمثله شئ» روشن کنیم که این آیه منافاتی با آن روایات قدسی ندارد؛ یعنی خداوند برای نفی مماثلت کامل میان خدا و مخلوقاتش، از «کمثله شئ» استفاده می کند تا به ما بفهماند که حتی اگر در برخی از زمینه ها میان انسان و خدا اشتراک است، نباید این امور را به معنای انسان انگاری خدا تلقی کنیم چرا که مثلا علم خدا غیر از علم انسان است و ویژگیهای خاص خودش را دارد.

اما روایات قدسی نیز درصدد بیان خداانگاری ائمه نیست بلکه درصدد بیان این اصل قرآنی است که خداوند گاهی علم و قدرت اولیایش را بسط می دهد و به مرتبه علم و قدرت خودش می رساند؛ اگرچه در همین مورد نیز مماثلت کامل نیست و فرقهایی وجود دارد؛ مثلا علم خدا اکتسابی نیست اما علم اولیای خدا اکتسابی است و ...

قول سدید;1027852 نوشت:
بنابراین، وقتی خداوند خودش را برای ما در قرآن توضیح می دهد، مشخصا «الله» را یکی می داند و غیر از او را نفی می کند. همچنین «الله» را همان موجودی می داند که برخلاف سایر موجودات هالک و فانی و فقیر نیست بلکه باقی و پایا و غنی و بی نیاز است.

سلام تشکر وقت بخیر

بنده عرضم این هست که در واقع قطعا حقیقت خدا یکی است و کفوی نداره , مثلی نداره , ائمه ع هم قابل مقایسه نیستند با او , منتها , الله اسم هست, اگرچه میتونه برای خداوند (هو) به عنوان یک اسم به کار برده بشه, اما ایرادی هم نداره که برای غیراز خداوند هم گفته شده باشه مثلا در قرآن و حتی احادیث.

چون درواقع اصلا قرار نیست و درست نیست که الله همون حقیقت خدا باشه,
ما اسم رو نمیپرستیم , حقیقت اسم درواقع ملاک هست برای پرستش و برای اینکه بگیم اون حقیقته همونه که یکتاست و کفی نداره نه الله.

اما صادق ع فرمودند :

نام (الله) را بدونِ صاحب نام بپرستد به طور قطع کافر است و چیزی را نپرستیده است و کسی که نام(الله) و صاحب نام (کنه و حقیقت خدا) را با هم بپرستد شرک ورزیده و دو چیز را پرستیده است و هر که صاحب نام (معنی) و نه نام را بپرستد, این یگانه پرستی است>> کافی ج 1 ص 87 ح 2

این حدیث همونه که قصد بنده است.

یعنی حالا که " الله " اسم هست و اصلا قرار نیست اون پرستیده بشه و مهم حقیقتِ این الله است و اسم صرفا یک پوسته است, پس و طبق روایات ای بسا برای گروهی خاص از خلقِ خدا که به بالاترین درجات ممکن برای خلق, به کمال رسیدند و امور خلق با درجاتی به ایشان واگذار شده است هم به کار برده شود.

کما اینکه در قرآن خیلی جاها میفرماید " ما " این کار رو کردیم. ما یعنی الله ؟ یا الله ها ؟ یا اسامی ؟
و یا در روایات کسی که با موسی ع از درخت صحبت کرد, گفته شده که علی ع بوده, در حالی که الله صحبت میکرده.

از این قبیل همچنان هست.

قول سدید;1027853 نوشت:
امام صادق(ع) فرمود: «مَا لَمْ یُوَافِقْ مِنَ الْحَدِیثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ»(کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دار الکتب الإسلامیة، 1407ق، ج 1، ص 69)؛ حدیثى که با قرآن همخوان نباشد، دروغی است خوش‌رنگ و لعاب.
بنابراین، قرآن به مثابه قانون اساسی است که سایر متون دینی نباید آن را نقض کنند و حجیت آنها در راستای تفسیر و توضیح قرآن است و نباید برخلاف نصوص قرآنی باشند؛ که اگر باشند، باید ردّ شوند و کنار گذاشته شوند.
همانطور که عرض شد، توحید الله، یکی از همین اصول قرآنی است و اگر روایتی خدایی غیر از الله را در نظر گرفت باید ابطال شود.

بله درسته منتها اگر اون جوری که توضیح دادم نگاه کنیم , ضدیتی با قرآن نداره و موافق احادیث هم هست.

این گروه از خلق والا مقام میتونند هم الله نامگذاری بشند هم رب , معبود , خدا, پدر, اما غیر مطلق و نیازمند به خدای مطلق.

ابو عبدالله ع فرمود :
> کافی جلد 2 ص 323

بگو ای پروردگار پرورندگان ای پادشاه پادشاهان ای سرور سروران و ای جبار جباران و ای معبود معبودان...

> زیارت جامعه.

قول سدید;1027853 نوشت:
به فرض درستی این روایات، باز هم ائمه خودشان را الله ندانسته اند بلکه به مخلوق بودن ائمه و خدا نبودن آنها تصریح شده است.

بله اگر منظور بنده هم این باشه که ائمه ع اون الله یی هستند که خدای مطلق یکتاست و همون حقیقت هستند, کافر هستم به این موضوع.

ائمه ع اون حقیقت نیستند.
تاکیدشون بر همین هست که ما اون حقیقتی که تو ذهن شماهاست نیستیم , ما اون خدا نیستیم.
هرکس خیال کنه اینها اون هستند غلط هست.

اما اگر اینها رو الله خطاب کنند و بدونند که اون حقیقت نیستند, غلط نیست.

به این تفسیر قرآن دقت کنید :

وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ﴿۲۹ انبیا﴾
و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايى هستم او را به دوزخ كيفر مى‏ دهيم [آرى] سزاى ستمكاران را اين گونه مى‏ دهيم.

کسی که می پندارد امام است و حال آنکه او امام نیست.>
تفسیر قمی ج 2 ص 68

آیه معنایش خداست و واقعا هم شاید باشه اما معصوم ع میفرماید منظورش اینجا از خدا , امام است.

یا مثلا در آیات دیگه کی میفرماید : با خدا ملاقات میکنند و یا خدارو نظاره میکنند , شاید منظور در قران همین مخلوقاتِ اون حقیقت باشند. که در آخرت مردم اینها رو میبینند.

======================================

آرسین;1025170 نوشت:
هنگامی که به جهان مینگریم اگر بتوانیم برای هر معلولی دلیل و علت می‌آوریم، آفریننده می‌آوریم.
اگر فرض را بر این بگذاریم که برای آفرینش جهان، خداوندی هست، چرا باید همین الله قرآن باشد؟

لذا برای پاسخ به این سوال , که البته نمیدونم جوابم پاسخِ همین سوال هست یانه,

به جرعت میشه گفت که خالق این جهانِ ما که شاید همه اون رو الله میدونیم , اصلا نمیتونه اون خدای مطلق باشه - بلکه خالق این جهان, الله یا الله هایی غیر از اون حقیقت و خدای واقعی هستند و قرآن همه رو الله گفته.
و همون طور که گفتیم اصلا قرار نیست الله و اسم پرستیده بشه و خدای مطلق باشه, بلکه مهم اون حقیقت هست.

درواقع به عبارتی ائمه ع به ما گوشزد کردند که اسم الله رو نپرستیم , شاید هم دلیلش تعدد الله باشه که پرستش هر الله یی به عنوان همون خدای مطلق باطل هست.

پس کسی که نام (الله) را بدونِ صاحب نام بپرستد به طور قطع کافر است و چیزی را نپرستیده است. کافی ج 1 ص 87 ح 2

دوست عزیز

سلام و عرض ادب

Mellate Ebrahim;1027873 نوشت:
سلام تشکر وقت بخیر

بنده عرضم این هست که در واقع قطعا حقیقت خدا یکی است و کفوی نداره , مثلی نداره , ائمه ع هم قابل مقایسه نیستند با او , منتها , الله اسم هست, اگرچه میتونه برای خداوند (هو) به عنوان یک اسم به کار برده بشه, اما ایرادی هم نداره که برای غیراز خداوند هم گفته شده باشه مثلا در قرآن و حتی احادیث.

چون درواقع اصلا قرار نیست و درست نیست که الله همون حقیقت خدا باشه,
ما اسم رو نمیپرستیم , حقیقت اسم درواقع ملاک هست برای پرستش و برای اینکه بگیم اون حقیقته همونه که یکتاست و کفی نداره نه الله.

اما صادق ع فرمودند :

> کافی ج 1 ص 87 ح 2

این حدیث همونه که قصد بنده است.

ما نیز موافقیم که نباید اسم الله را پرستید بلکه مدلول این اسم در خارج را می پرستیم؛ همانطور که کسی لفظ آب را نمی نوشد و یا لفظ نان را نمی خورد.

اما به هر حال، هر لفظی برای معنای خاصی وضع شده است و آن معنا نیز مدلول خارجی خاصی را نشان می دهد. لفظ آب دلالت بر معنای «مایع سیال نوشیدنی و رافع تشنگی» دارد که این معنا اشاره به موجودی خارجی دارد که من آن را می نوشم و رفع تشنگی می کنم.

اما مفاد لفظ «الله» چه چیزی است؟ به تعبیر أمير المؤمنين علی علیه السلام: «شهد الله أنه لا إله إلا هو ... الله معناه المعبود الذي يأله فيه الخلق ، ويؤله إليه ، والله هو المستور عن درك الابصار ، المحجوب عن الاوهام واالخطرات»(علامه مجلسی، بحار الانوار، ج3، ص222)
یعنی: «و الله گواه است که معبودی جز او نیست. اللَّه مفهومش، معبودى است که خلق در او حیرانند و به او عشق مى‏ورزند، اللَّه همان کسى است که از درک چشم ها، مستور است، و از افکار و عقول خلق محجوب.»

بنابراین، الله اشاره به حقیقت واحدی دارد که جز او کسی سزاوارش نیست. به همین جهت در آیه 171 سوره مبارکه نساء آمد: «اِنَّما اللهُ اِلهٌ واحدٌ» یا در آیه 163 سوره مبارکه بقره آمده «وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ». این تعابیر نشانگر این امر است که از منظر قرآنی، لفظ الله اشاره به معبودی دارد که فقط یک موجود، سزاوار این عنوان است.

اساسا تعجب کفار از انبیاء همین بود که آنها فقط یک اله را قبول دارند: «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عُجابٌ»(ص: 5)؛ یعنی: «کفار می گویند آيا او بجاى اينهمه خدايان، خداى واحدى قرار داده؟! اين براستى چيز عجيبى است!» در واقع، کفار از الهه ها دفاع می کردند اما انبیاء از یک اله (الله).

اما منظور حضرت از نپرستیدن نام نیز همین است که باید به حقیقت الله نظر داشت و دچار ظاهرگرایی و الفاظ نباشیم و ...

Mellate Ebrahim;1027873 نوشت:
کما اینکه در قرآن خیلی جاها میفرماید " ما " این کار رو کردیم. ما یعنی الله ؟ یا الله ها ؟ یا اسامی ؟

برای این مطلب دلایلی ذکر شده از جمله این که خداوند کارهایش را از طریق اسباب و عللش انجام می دهد؛ چنانکه قبض روح را گاهی به خودش و گاهی به ملائکه نسبت می دهد. به همین جهت، از تعبیر «ما» استفاده می کند که شامل خودش و وسایط فیض و علل عادی نیز می شود.

Mellate Ebrahim;1027873 نوشت:
بله اگر منظور بنده هم این باشه که ائمه ع اون الله یی هستند که خدای مطلق یکتاست و همون حقیقت هستند, کافر هستم به این موضوع.
ائمه ع اون حقیقت نیستند.
تاکیدشون بر همین هست که ما اون حقیقتی که تو ذهن شماهاست نیستیم , ما اون خدا نیستیم.
هرکس خیال کنه اینها اون هستند غلط هست.
اما اگر اینها رو الله خطاب کنند و بدونند که اون حقیقت نیستند, غلط نیست.

در این صورت، معنای جدیدی از الله را در نظر گرفته ایم. وقتی به متون دینی نگاه می کنیم، الله معنای خاصی دارد و فقط بر یک حقیقت صادق است و محال است که بر سایر موجودات نیز صدق کند. جز این که معنای جدیدی برایش در نظر گرفته باشیم که خلاف معنای مورد نظر دینی و یا فهم عرفی متدینین است و منشا بدفهمی قرار می گیرد.

به همان روایت امیرالمومنین دقت بفرمایید. معنایی که حضرت از این واژه در نظر گرفتند، «معبودی است ...» که فقط یکی است.

Mellate Ebrahim;1027873 نوشت:
به این تفسیر قرآن دقت کنید :

وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ﴿۲۹ انبیا﴾
و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايى هستم او را به دوزخ كيفر مى‏ دهيم [آرى] سزاى ستمكاران را اين گونه مى‏ دهيم.


تفسیر قمی ج 2 ص 68

منظور حضرت این نیست که امام اله است! چنین مواردی در کلمات معصومین علیه السلام از باب تاویل است؛ یعنی این آیه به حقیقتی اشاره دارد که آن حقیقت بر امامان نیز صادق است: این آیه می گوید هر کس به دروغ مدعی خدایی باشد عاقبتش جهنم است؛ و حضرت میفرماید همینطور است در مورد امامت؛ یعنی هر کس به دروغ بگوید امام است عاقبتش جهنم است.

بنابراین، حضرت نمیخواهد بگوید امام همان اله است!

Mellate Ebrahim;1027873 نوشت:
به جرعت میشه گفت که خالق این جهانِ ما که شاید همه اون رو الله میدونیم , اصلا نمیتونه اون خدای مطلق باشه - بلکه خالق این جهان, الله یا الله هایی غیر از اون حقیقت و خدای واقعی هستند و قرآن همه رو الله گفته.

ادله ای که بیان داشتید، به نظرم چنین مدعایی را اثبات نمیکند. شاید همین مقدار برای این تاپیک کافی باشد.

بهترین ها را از خداوند متعال برایتان آرزومندم @};-

سلام ممنون

قول سدید;1028074 نوشت:
اما مفاد لفظ «الله» چه چیزی است؟ به تعبیر أمير المؤمنين علی علیه السلام: «شهد الله أنه لا إله إلا هو ... الله معناه المعبود الذي يأله فيه الخلق ، ويؤله إليه ، والله هو المستور عن درك الابصار ، المحجوب عن الاوهام واالخطرات»(علامه مجلسی، بحار الانوار، ج3، ص222)
یعنی: «و الله گواه است که معبودی جز او نیست. اللَّه مفهومش، معبودى است که خلق در او حیرانند و به او عشق مى‏ورزند، اللَّه همان کسى است که از درک چشم ها، مستور است، و از افکار و عقول خلق محجوب.»

بنده نه از خودم و نه شاید از شما انتظار ندارم که دقیقا حقیقت این مسئله رو بدونیم ولی
مطالبی که شما میگین برای بنده لزوما غلط نیست و همچنان نظر خودم هم غلط نمیبینم.

آیا الله همان خداوند است ؟

الله جامع صفات و کمال است.
کمال در توحید , نفی اسما و صفات هست.
وَلِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا
امام فرمود : به خدا سوگند ما همان نیکوترین اسما هستیم (کافی ج 1 ص 143)

ما وقتی الله را میخوانیم , درواقع یکی از نیکوترین اسم های خدارا میخوانیم.
الله اشاره دارد به اون حقیقت.

پس درواقع بنده ایرادی نمیبینم که مثلا در قرآن گاهی منظور از " الله " حضرت محمد ص باشد.

============================

قبلا هم گفتم, در حدیث داریم که علی ع فرمود : ایشان با موسی ع سخن گفتن.

و یا مثلا این آیه که همه فکر میکنیم منظور خداست اما منظور خدا نیست :

كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ﴿۲۶﴾ هر چه بر [زمين] است فاني‏ شونده است
(۲۶) وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ ﴿۲۷﴾ و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند (۲۷)

امام رضا فرمود:
منظور از وجه و چهره خدا، انبیاء و مرسلین و حجت های خدا، که صلوات خدا بر آنها باد است.
...و خدای عزوجل فرموده: «کل من علیها فان، ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام» همه کسانی که بر روی زمینند فانی و نابود شدنی اند و (تنها) روی و صورت پروردگارت باقی می ماند. (الرحمن- 26)
و نیز فرمود: کل شی هالک الا وجهه» همه چیز نابود شدنی است جز وجه و چهره او (که همه میگند خداست). (قصص-88)
(عیون اخبار الرضا ج 2 ص 106)

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا ( زمین به نور پروردگارش روشن می شود) (زمر آیه 69)

امام صادق ع درباره آیه ی فوق فرمودند :
پروردگار زمین, امام زمین است.
>>
مستدرک سفینه البحار ج 4 ص 47

شاید با آیه بالا حدیث پایین که قبلا گفتم خودش رو بهتر نشون بده :

وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ﴿۲۹ انبیا﴾
و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايى هستم او را به دوزخ كيفر مى‏ دهيم [آرى] سزاى ستمكاران را اين گونه مى‏ دهيم.
امامی است و حال آنکه او امام نیست.> تفسیر قمی ج 2 ص 68

درنتیجه با توجه به موارد بالا : امام میشود پروردگار زمین. خدای زمین. واضح هست که.8-|

امام علی علیه السلام :
اعرفوا الله بالله
(الله را با الله بشناسید).
الکافی ج 1 ص 85 - التوحید للشیخ الصدوق ص 285 -286

و در واقع اینجا الله دوم همون وجه الله هستند همون امامان هستند که n تا حدیث درباره شناخت خدا از طریق ایشان داریم :

يا علي ، ما عرف الله إلا بي ثم بك . من جحد ولايتك جحد الله ربوبيته. كتاب سليم بن قيس - سليم بن قيس الهلالي الكوفي - ص 378
ای علی کسی الله را جز به واسطه من و سپس تو نشناخت.

من هرچی فکر میکنم هی مجدد حدیث یادم میاد در این باره که طولانی میشه

طبیعتا وقتی عیسی ع به اذن خدا پرنده خلق میکنه , خدا و پروردگار پرنده عیسی ع است اما عیسی ع خودش مخلوق هست و اون خدای بی نیاز مطلق نیست.

پس منظور من این هست که در قرآن میشود همیشه منظور از الله و رب و خالق ها , اون خدا و حقیقت نباشه.8-|

حتی حدیث هست که نه تنها ائمه ع , بلکه حتی بعضی فرشته های والا مقام هم قسمتی ازآفرینش آسمان ها و زمین رو انجام داند - یعنی کن فیکون کردند.

هیچ دلیل قاطعی نیست که واقعا بگیم همه ی خلقت رو خداوند انجام داده. 8-| اون هم این خلقت های دنیای پستِ ما تاریکی در تاریکی.

به من بیاموز;1027186 نوشت:
میشود منبعی بدهید که آن 24 توصیف را نوشته باشد ؟

منظورم از شمارۀ 24، پیام بیست و چهارم همین جستار است.

اما توصیف الله که شما به دنبالش هستید (اتفاقا بهترین کار را میکنید) از قرآن و دیگر منابع اسلامی بدست می‌آید. برای نمونه او در قرآن خالق انسان است و انسان
را از گِل خلق کرده است. این صفات را مردک خدای بزرگ بابلیان داشته است. باز برای نمونه مردوک برای درست کردن انسان از وجود خودش(خون خودش) استفاده
میکند و الله هم به انسان گلی یا همان مجسمه‌ای که ساخته است از روح خودش میدمد.

مهمترین صفت الله که پیشتر -زمانی که اله یا اِل بود- نداشت، یکتایی اوست. زیرا در آغاز دارای زن و خانواده بود یعنی زمانی که برای نخستین بار در اوگاریت(جایی در
سوریۀ کنونی) به جهانیان معرفی شد. شاید برخی بگویند در یهودیت نام خدای اِل بصورت الوهیم آمده است پس یکتایی او به 600 سال کهنتر(زمانی که عهد عتیق
نوشته شد) میرسد. اما باید درنظر بگیریم که الوهیم یک اسم جمع است به معنی خدایان! یا اینکه میتوان «رهبر خداها» ترجمه کرد. در مسیحیت هم که تثلیث را داریم.

منتها با توجه به این که در آخرین کتاب تورات(تثنیه) یهوه/الوهیم یکتا نامیده شده است میتوان گفت چون این کتاب احتمالا در سدۀ سوم میلادی نوشته شده است پس
الله(یا ال) دو سده کهنتر از اسلام بدون خانواده بشمار رفته است.

با توجه به شواهد تاریخی بنظر میرسد که توصیف خداوند در نزد مردم میانرودان و یونان و روم و مصر و نیز اعراب، با توصیف
او در نزد آریاییان تفاوت فاحش داشته است. خدای ایرانیان خانواده و فرزند نداشته است. انسان را از گِل نیافرید و چیزی از
وجود خودش به انسان نداد و... همین امر باعث شده است که پس از اسلام، شیعیان ایرانی با توصیف دمیدن روح خدا به
انسان که در قرآن آمده مشکل پیدا کنند و میبینیم که مفسران شیعه این روح را روح خدا نمینامند بلکه میگویند روحی است
که از قبل برای انسان خلق شده است.

برای همین برخی از آیات قرآن که در احادیث اهل تسنن به تجسیم خداوند میپردازد و اتفاقا ابن تیمیه و در نهایت وهابیان و
سلفیان به آنها استناد میکنند، در تفکر شیعیان که عصاره‌ای از کیش ایرانیان باستان را در خود دارند موجه نباشد و تفسیری
دیگر میکنند.

جمع بندی   پرسش: هنگامی که به جهان مینگریم اگر بتوانیم برای هر معلولی دلیل و علت می‌آوریم، آفریننده می‌آوریم. اگر فرض را بر این بگذاریم که برای آفرینش جهان، خداوندی هست، چرا باید همین الله قرآن باشد؟   پاسخ: برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:   برهان علیت تقریر برهان علیت از این قرار است که جهان معلول است. هر معلولی نیازمند علت است. بنابراین، جهان که معلول است نیازمند به علتی است که آن علت یا خداست یا در نهایت به خدا منتهی می‏شود. از این رو خدا وجود دارد. درباره تصور علت و معلول گفتنی است که عقل به خودی خود وقتی دو شئ را با هم مقایسه می کند یا وجود آنها مستقل از همدیگر است و یا یکی از آنها تابع و متوقف بر دیگری است. وقتی یکی از آنها وجودش بر دیگری متوقف است، به آن که وجودش متوقف بر دیگری است معلول می گوید و به آن که دیگری وجودش بر او متوقف است علت می گوید.  این که هر معلولی به علتش محتاج است اصل عقلی و بدیهی است و نیازی به تامل پیچیده و تفکر طولانی ندارد. هر کسی به درستی تصورات موجود در این مقدمه را تصور کند، فورا حکم می کند که هر معلولی به علت محتاج است تا موجود شود وگرنه بدون علت، نسبتش با وجود و عدم مساوی است. آن علت نیز حتما موجودی غیر از معلول است وگرنه مستلزم تقدم یک شئ بر خودش است؛ یعنی شئ ای که هنوز موجود نیست باید موجود باشد تا خودش را ایجاد کند! همچنین این علت نهایتا باید به علتی منتهی شود که خودش معلول و محتاج به علت دیگر نیست چرا که اگر خودش نیز محتاج به علت دیگر باشد و همین سیر علت و معلول ادامه پیدا کند، کل سلسله علل معلّق می ماند چرا که وجود تمامی آنها معلول علت سابقی است که خودش نیز وابسته به علت دیگر است و همگی نسبت به وجود و عدم مساوی هستند. پس باید نهایتا علتی باشد که وجودش عین ذاتش باشد و خودش معلول دیگری نباشد.(1)   اشاره به علت نهایی بودن «الله» در متون دینی اینک به این پرسش می پردازیم که آیا  مفاد برهان علیت، همان خدایی را اثبات می کند که در کلمات رسول الله و اهل بیت علیهم السلام، با عنوان «الله» یاد می شود؟ پاسخ به این پرسش مثبت است چرا که در متون دینی، از «الله» به عنوان علت نهایی که تمامی موجودات به او محتاجند و او به هیچ موجودی محتاج نیست، یاد می شود. روشن است که کانون برهان علیت، فقر وجودی معلول به علت است؛ و این مطلب در متون دینی به عنوان یکی از اوصاف «الله» یاد می شود. مثلا در آیه 88 سوره قصص با تاکید بر فنای غیرخدا و بقای خدا، چنین آمده است: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»؛ یعنی: «معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست؛ همه چيز جز ذات(پاك) او فانى مى‏شود؛ حاكميت تنها از آن اوست؛ و همه بسوى او بازگردانده مى شويد». یا در آیه 96 سوره مبارکه نحل نیز آمده است: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»؛ یعنی: « آنچه نزد شماست فانى مى‏شود؛ امّا آنچه نزد خداست باقى است». یا در آیه 15 سوره مبارکه فاطر به فقیر بودن ذات ما و غنی بودن ذات خدا اشاره می شود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»؛ یعنی: « اى مردم شما(همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بى‏نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است». این بیانات قرآنی به این نکته مهم اشاره می کنند که سایر موجودات بدون عنایت الهی، فانی و هالک هستند. تنها در ذیل عنایت و علیت خداوند است که موجودات و سلسله هستی، تحقق دارند. همین مضامین دینی در کلمات و تعابیر امام علی‏(علیه السلام) نیز مطرح شده است. مثلا ایشان در جایی فرموده است «کلّ قائم فی سواه معلول»(2)؛ یعنی: «هر موجودی غیر از خداوند معلول است»؛ یا فرموده است: «کلّ شی‏ء قائم به»(3)؛ یعنی: «هر چیزی به خدا قیام دارد». همچنین می فرمایند: «کلّ شیء خاشع له، و کلّ شیء قائم، غنّی کلّ فقیر وعزّ کلّ ذلیل وقوّة کلّ ضعیف»(4)؛ یعنی: «هر چیزی خاشع و قائم به خداست، خدا غنای هر فقیری و عزّت هر ذلیلی و قوّه‏ی هر ضعیفی است». بنابراین، برهان علیت به وصفی از اوصاف «الله» اشاره دارد که در متون دینی نیز بر این امر تاکید شده است. البته «الله» واجد اوصاف دیگری است که توسط براهین دیگر خداشناسی اثبات می شود و نمی توان از یک برهان انتظار داشت تمامی اوصاف «الله» را بازشناسی کند چرا که در هر برهانی با مفاهیم محدودی سروکار داریم و نمی توانیم با این تعداد از مفاهیم، تمامی وجوه و اوصاف «الله» را بازشناسی کنیم.(5)   اشکالات و پاسخ ها: اشکال اول: نمی توانیم بگوییم چون در قرآن، الله بعنوان خداوند آمده است پس خداوند است! پاسخ: در مواجهه با هر موجودی، با چند مرحله مواجهیم: یکی خود واقعیت آن موجود؛ دومی معنایی که از آن موجود در ذهن داریم؛ و سومی لفظی که برای اشاره به آن معنا در ذهن داریم. مثلا واقعیت آب، مایعی نوشیدنی است که رفع تشنگی می کند. این واقعیت که جلوی روی من و شماست یکی است اما وقتی قرار است به ذهن من و شما سپرده شود، به صورت معنا و مفهوم ذهنی است و متکثر می شود؛ یعنی در ذهن من و شما معانی مختلف و متعددی موجود می شود که همگی آنها از این واقعیت واحد حاضر نزد ما حکایت می کنند. وقتی می خواهیم این معانی را با الفاظی مورد اشاره قرار بدهیم ممکن است از اسامی و الفاظ کتبی یا سماعی مختلفی استفاده کنیم که همگی اینها در این امر مشترکند که به آن معنای خاص اشاره و دلالت دارند. مثلا فارسی زبانان به آن «آب» می گویند اما عرب زبانان «ماء» و انگلیسی زبانان «water» می گویند. بگذریم از این که صوتی که برای اشاره به این معنای خاص و مشترک استفاده می شود نیز یکسان نیست و به أشکال مختلف به گوش شنیده می شود و به زبان ادا می شود. با عنایت به این توضیحات مشخص می شود که واقعیت خدایی که هستی بخش و خالق و مدبّر جهان است، می تواند به اشکال مختلفی نامگذاری شود و به زبان ادا شود: یکی آن را «خدا» بنامد و دیگری «الله» و سومی «God». برای این که مطمئن شویم همه این اسامی به یک معنا و حقیقت اشاره دارند، باید آن معنا و حقیقتی که در پسِ پشت این الفاظ و اسامی است را واکاوی کنیم. همان چیزی که ما آن را خدا می نامیم، همان الله در قرآن است چرا که هر دوی آنها اشاره دارند به موجودی که هستی بخش و علت نهایی موجودات است.   اشکال دوم: ببینید خدای فلسفه که به آن واجب الوجود هم می گویند موجودی خشک و بی روح است که حتی جز صادر اول چیز دیگری را نمی تواند مستقیما خلق کند. پاسخ: دلیل این قول، قاعده الواحد است که مشهور فلاسفه به آن معتقدند اما گروهی با آن مخالفند.(6) بنا بر قاعده الواحد، موجودی که از هر جهت واحد است، جز معلول واحد از او صادر نمی شود و سایر معلولها از طریق همان معلول اول و در سیر نظام طولی از او صادر می شود. در واقع، او یک معلول را مستقیما می آفریند ولی سایر معلولها را از طریق عللشان. تعابیر قرآنی و روایی نیز به همین شکل است که خداوند امور را از طریق اسبابشان انجام می دهد و اگر هم در موردی کاری را به خودش نسبت می دهد، در جای دیگر تصریح می کند که این کار را از طریق ملائکه یا اولیای الهی و یا اسباب طبیعی انجام داده است: «أبى الله أن يجري الاشياء إلا بالاسباب فجعل لكل شئ سببا» (7)   اشکال سوم:  این خدا با خدایی که در قرآن با صفاتی بی شمار معرفی می شود ظاهرا متفاوت است. خدای قران احساس دارد؛ محبت دارد و رحم می کند و خشمگین می شود و مجازات می کند. این صفات با خدای فلسفه که حتی مستقیم نمی تواند چیزی بیافریند و ذاتش تغییر ناپذیر است فرق دارد. چگونه می توان خدای تغییر ناپذیر فلسفه را با خدای به ظاهر احساساتی قران یکی دانست؟ پاسخ: اصولا خداوند فاقد احساسات و هیجانات و عواطف انسانی است و هیچ تغییری در او راه ندارد. از این رو، مهر و محبت و رضایت و حتی خشم و غضب الهی را باید متناسب با ذات الهی توضیح دهیم. این مطلب در مورد تمامی اوصاف خداوند صادق است. توضیح بیشتر این که خداوند دارای دو دسته صفت است: یک دسته از صفات خداوند منحصر و مختص به او است؛ مثلا خداوند واجب الوجود است و بسیط است و تغییری در او راه ندارد و ...؛ اما دسته دوم از صفات خداوند مشترک میان او و انسان است؛ مثلا خداوند عالم و قادر و مهربان و حکیم و ... است؛ چنانچه انسانها نیز چنین هستند و یا می توانند چنین باشند. اوصاف مشترک میان انسان و خدا را باید طوری معنا کرد که متناسب با ذات خداوند باشد؛ یعنی نباید این اوصاف را با همان محدودیتی که در انسان بروز می یابند، توضیح داد بلکه باید آنها را متناسب با ذات بسیط و تغییرناپذیر و واجب الوجود خداوند توضیح بدهیم. در همین راستا در مورد غضب و خشم انسان و خداوند گفته شده است که: غضب در انسان حالتي است كه در اثر عوامل مخصوصي به فرد عارض مي‏شود و آن توأم با تأثر و تغيير حالت است. مي دانيم كه ذات باري تعالي ثابت و نا متغير است. در این صورت، مراد از غضب خدا كه در بسياري از آيات آمده است چه چیزی است؟ در روايتي، امام باقر (ع) در پاسخ به منظور از غضب الهي در آيه 81 سوره طه فرمودند: « غضب خدا عقاب اوست، اي عمرو هر كه پندارد خدا از حالي به حالي در مي‏آيد او را با صفت مخلوق وصف كرده خدا را چيزي تحريك نمي‏كند تا او تغيير كند». (8) به عبارت ديگر فرق بين غضب انسان وغضب الهي اين است كه خشم در انسان يك نوع هيجان و برافروختگي دروني است كه سرچشمه حركات تند و شديد و خشن مي‏شود، و نيروهاي وجود انسان را براي دفاع، يا گرفتن انتقام، بسيج مي‏كند، ولي در مورد پروردگار هيچ‏يك از اين مفاهيم كه از آثار موجودات متغير و ممكن است وجود ندارد، بلكه خشم الهي به معني برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كساني است كه مرتكب اعمال زشتي شده‏اند.(9) بنابراین، مستند به آیات و روایات، معنای درست خلقت و رحمت و ... غیره فهمیده می شود. این اوصاف را باید متناسب با ذات خداوند توضیح داد؛ کاری که فلاسفه درصدد انجامش بودند. از این رو، نباید تفاوت ظاهری بیانات قرآنی و بیانات فلسفی را به معنای دوگانه انگاری خدای فلسفه و خدای قرآن دانست.   اشکال چهارم: یک سوال دیگر هم که پیدا می شود این است که چرا قرآن صفات خدا را آن طوری که شما گفتید و فلاسفه می گویند بیان نکرده بلکه زبانی بکاربرده که خدا را انسان گونه تصور می کنیم؟ پاسخ: ادبیات تنزیهی خدا را آنچنان دور از دسترس و ذهنیت بشری قرار می دهد که به تعبیر یکی از فلاسفه حتی نمی توان او را موجود دانست و خدا را «او» خطاب کرد! ادبیات تشبیهی نیز ما را گرفتار تصور نادرست از خداوند می کند. اما ادبیات قرآنی تشبیهی-تنزیهی است؛ یعنی ضمن این که در توصیف خداوند از اوصاف مشترک میان انسان و خدا استفاده می کند و از همین شباهت ها برای درک افعال و اوصاف خدا وام می گیرد، با این حال همواره ما را متوجه تمایزات انسان و خدا نیز می کند تا خدا را موجودی مثل انسان ندانیم. به همین جهت، در آیه ای از رویت خداوند سخن گفته می شود («وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ؛ اِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ»(10)؛ یعنی: «(آرى) در قیامت، صورتهايى شاداب و مسرور است و به پروردگارش مى‏نگرد») اما در آیه دیگر به این امر تصریح می شود که خدا به چشم دیده نمی شود(«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ»(11)؛ یعنی: «چشمها او را نمى‏بينند؛ ولى او همه چشمها را مى‏بيند؛ و او بخشنده(انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه(از همه) چيز است»). به همین جهت، نتیجه می گیریم رویت خداوند رویت بصری و چشمی نیست بلکه رویت قلبی و حضوری است. این رویت قلبی همانند رویت بصری، وضوح و شفافیت دارد اما از این جهت که از طریق ابزار حسی رخ نمی دهد و مستلزم مادی بودن شئ محسوس نیست، با رویت بصری متفاوت است. بنابراین، ادبیات قرآنی نه تشبیهی محض است و نه تنزیهی محض بلکه ترکیبی از این دو است تا عموم مردم هم تصویری صحیح و معقول از خداوند داشته باشند و هم تصویری قابل فهم و در دسترس از خداوند ...   اشکال پنجم: به نظر بنده در قرآن ما با خدایان و خالقان و پروردگاران مواجه هستیم؛ لذا خیلی جاها ممکن است حالاتی به خدا نسبت داده شده باشد که بشری باشد و منظور، ناراحتیِ خدایانِ مجازی دیگر باشد. و الا " هو" تغییر و تبدیلی ندارد. این مسئله به جز قرآن در احادیث شیعه (حداقل به نظر من به شکل های مختلفی سر بسته و باز) وجود دارد. پاسخ: همانطور که مستحضرید و قبول دارید، برای طرح دعاوی دینی، باید به آیات و روایات استناد بجوییم؛ چنانچه شما چنین شیوه ای را به درستی پی گرفته اید(اگرچه در استنباطی که از این آیات و روایات ارائه فرمودید، با شما مخالفم). در متون دینی، از «الله» به عنوان علت نهایی و واحدی که تمامی موجودات به او محتاجند و او به هیچ موجودی محتاج نیست، یاد می شود. مثلا در آیه 88 سوره قصص با تاکید بر فنای غیرخدا و بقای خدا، چنین آمده است: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»؛ یعنی: «معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست؛ همه چيز جز ذات(پاك) او فانى مى‏شود؛ حاكميت تنها از آن اوست؛ و همه بسوى او بازگردانده مى شويد». یا در آیه 96 سوره مبارکه نحل نیز آمده است: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»؛ یعنی: « آنچه نزد شماست فانى مى‏شود؛ امّا آنچه نزد خداست باقى است». یا در آیه 15 سوره مبارکه فاطر به فقیر بودن ذات ما و غنی بودن ذات خدا اشاره می شود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»؛ یعنی: « اى مردم شما(همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بى‏نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است». بنابراین، وقتی خداوند خودش را برای ما در قرآن توضیح می دهد، مشخصا «الله» را یکی می داند و غیر از او را نفی می کند. همچنین «الله» را همان موجودی می داند که برخلاف سایر موجودات هالک و فانی و فقیر نیست بلکه باقی و پایا و غنی و بی نیاز است. اما در مورد روایات گفتنی است که فهم برخی از احادیث ائمه دشوار است اما نباید از این نکته غافل شد که ائمه به این اصل نیز متذکر شده اند که هیچ گاه برخلاف قرآن سخن نمی گویند. امام صادق(علبه السلام) فرمود: «مَا لَمْ یُوَافِقْ مِنَ الْحَدِیثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ»(12)؛ حدیثى که با قرآن همخوان نباشد، دروغی است خوش‌رنگ و لعاب. بنابراین، قرآن به مثابه قانون اساسی است که سایر متون دینی نباید آن را نقض کنند و حجیت آنها در راستای تفسیر و توضیح قرآن است و نباید برخلاف نصوص قرآنی باشند؛ که اگر باشند، باید ردّ شوند و کنار گذاشته شوند. همانطور که عرض شد، توحید الله، یکی از همین اصول قرآنی است و اگر روایتی خدایی غیر از الله را در نظر گرفت باید ابطال شود. بگذریم از این که اکثر قریب به اتفاق روایات، کاملا منطبق بر این اصل هستند و اساسا دلالتی بر مدعای شما ندارند و سایر متون روایی نیز یا دارای تاویل هستند و یا ایراد سندی دارند.   پی نوشت ها: 1. محمدرضایی، محمد، برهان علیت از دیدگاه امام علی (علیه السلام)، مجله کلام اسلامی، 1381. 2. نهج البلاغه، خطبه186 3. نهج البلاغه، خطبه109 4. همان 5. برای مطالعه بیشتر، رک: قدردان قراملکي محمد حسن، اثبات خدا در قرآن کريم، مجله قبسات، سال يازدهم، پاييز 1385. 6. برای مطالعه بیشتر، رک: پارسایی و موسوی، قاعدة الواحد در ترازوي سنجش، دوفصلنامة علمي پژوهشي حكمت صدرايي، 1395؛ غفاری، حسین، قاعده الواحد، فصلنامه فلسفه، 1387 7. علامه مجلسی، بحارالانوار، موسسه الوفاء، 1403، ج2، ص90. 8. ثقه الاسلام كلینی، اصول كافی، نشر دار الكتب الاسلامیه، ج1، ص 110 9. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج18، ص284. 10. قیامت: 22-23 11. انعام: 103 12. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دار الکتب الإسلامیة، 1407ق، ج 1، ص 69  
موضوع قفل شده است