جمع بندی وسواس فکری ؛ از واقعیت تا توهم

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وسواس فکری ؛ از واقعیت تا توهم

سلام خسته نباشید ببخشید طبق گفته ی یه متخصص دینی تکبر من و احساس اینکه از خدا بدم میاد وسواس فکری شدید هست ... میخواستم بگم من قبل از اینکه دچار وسواس فکری بشم و این فکر ها به سرم خطور کنه ...نشانه هایی از خودپسندی توی خودم میدیدم مثلا فکر میکردم هنگامیکه روزه گرفتم فرشته ها دعام میکنن و از این جور افکار یا فکر میکردم هر دعایی میکنم و هر عبادتی میکردم حق خدا رو ادا کردم ....بعد من در سن های کمتر وقتی کسی میخواست توی یک گروه دینی میخواست یه چیزی به من یاد بده من صورتم یه جوری میشد و بهم سخت میشد که بهم یاد بده مثلا تو دلم میگفتم من خودم بلدم و بعد من وقتی نماز میخونم و یا احساس های خدایی دارم به خودم میبالم ....
بنده قبلا ایمانم خیلی قوی بود یعنی گناه که میکردم خیلی ناراحت میشدم ولی الان که اینجوری شدم به گناهام نمیتونم فکر کنم یه احساسی میگه مثلا ولش کن اون بدی گناه از بین رفته...مرسی
الان میخواستم ببینم ایا این ها همه وسواس هست یا واقعی هم هست ؟ممنون

برچسب: 

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد ناصر

[TD][/TD]

enayatkamizi;1025925 نوشت:
سلام خسته نباشید ببخشید طبق گفته ی یه متخصص دینی تکبر من و احساس اینکه از خدا بدم میاد وسواس فکری شدید هست ... میخواستم بگم من قبل از اینکه دچار وسواس فکری بشم و این فکر ها به سرم خطور کنه ...نشانه هایی از خودپسندی توی خودم میدیدم مثلا فکر میکردم هنگامیکه روزه گرفتم فرشته ها دعام میکنن و از این جور افکار یا فکر میکردم هر دعایی میکنم و هر عبادتی میکردم حق خدا رو ادا کردم ....بعد من در سن های کمتر وقتی کسی میخواست توی یک گروه دینی میخواست یه چیزی به من یاد بده من صورتم یه جوری میشد و بهم سخت میشد که بهم یاد بده مثلا تو دلم میگفتم من خودم بلدم و بعد من وقتی نماز میخونم و یا احساس های خدایی دارم به خودم میبالم ....
بنده قبلا ایمانم خیلی قوی بود یعنی گناه که میکردم خیلی ناراحت میشدم ولی الان که اینجوری شدم به گناهام نمیتونم فکر کنم یه احساسی میگه مثلا ولش کن اون بدی گناه از بین رفته...مرسی
الان میخواستم ببینم ایا این ها همه وسواس هست یا واقعی هم هست ؟ممنون

با سلام و احترام به شما

به نظر می رسد از شرایط روحی که دارید احساس خوبی ندارید و برای همین در پی حل این مساله برآمدید. به گونه ای که وضعیت فعلی دینی خود را با گذشته مقایسه می کنید و از لحاظ روحی احساس می کنید که افت داشتید. با توجه به توضیحاتی که دادید اما نیاز به این است که جزئیات بیشتری از وضیعت افکار و اوضاع روانی خود بدهید. به پرسش های به وجود آمده پاسخ بدهید تا بهتر بتوان شما راهنمایی و کمک کرد.

1- گفتید که از خدا بدم میاد اما توضیح ندادید دقیقا منظورتون از این حالت چیست؟ یعنی از چه چیزی بدتون میاد؟
2- زمانی که این حالت "از خدا بدم میاد" در شما فعال است، به چه چیزهایی فکر می کنید؟ افکارتان را بنویسید؟
3- اگر این افکار وجود دارند تا چه مقدار از وقت شما را اشغال می کنند؟ آیا وقتی را اشغال نمی کند؟یا کمتر از یک ساعت در روز؟ یا سه ساعت؟ بیش از سه ساعت تا هشت ساعت؟ بیش از هشت ساعت و تقریبا مداوم؟
4- اگر این افکار وجود دارند به چه اندازه عملکرد شغلی، تحصیلی و اجتماعی شما را تحت تاثیر قرار داده است؟ هیچی؟ کم؟ متوسط و یا زیاد؟
5- اگر این افکار در شما وجود دارد آیا باعث ناراحتی و پریشانی شما می شوند؟ هیچی؟ کم؟ متوسط و یا زیاد؟

زمانی که از خدا بدم میاد یه احساس دیگه روش میاد که میگه...از اینکه از خدا بدم میاد احساس خوشحالی میکنم یعنی بعد از احساس کفر احساس خوشحالی بعد الان یه احساسی اضافه شده که فکر میکنم یه کس خاصی هستم و این خیلی توی قلبم زیاده خیلی عملکرد زندگیم رو تحت تاثیر قرار دادهاین افکار من و متوسط اذیت میکنن این افکار باعث پریشانی من هستن

enayatkamizi;1026222 نوشت:
زمانی که از خدا بدم میاد یه احساس دیگه روش میاد که میگه...از اینکه از خدا بدم میاد احساس خوشحالی میکنم یعنی بعد از احساس کفر احساس خوشحالی بعد الان یه احساسی اضافه شده که فکر میکنم یه کس خاصی هستم و این خیلی توی قلبم زیاده خیلی عملکرد زندگیم رو تحت تاثیر قرار دادهاین افکار من و متوسط اذیت میکنن این افکار باعث پریشانی من هستن

خب به این ترتیب این افکار شما را پریشان می کند با اینکه گفتید احساس خوشحالی می کنم ولی احساس رضایت ندارید درسته؟ اما الان دو تا مساله است یکی اینکه از خدا بدتون میاد و دیگری اینکه احساس می کنید شخص خاصی هستید و گفتید زیاد تو قلبتون هست و عملکرد زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده است. ارتباط این دو تا مساله چیه؟ و شما الان بخاطر کدام یک از این دو، احساس کردید نیاز به کمک دارید؟ اگر امکان داره ارتباط این دو مساله را توضیح بدید؟

ناصر;1026226 نوشت:
خب به این ترتیب این افکار شما را پریشان می کند با اینکه گفتید احساس خوشحالی می کنم ولی احساس رضایت ندارید درسته؟ اما الان دو تا مساله است یکی اینکه از خدا بدتون میاد و دیگری اینکه احساس می کنید شخص خاصی هستید و گفتید زیاد تو قلبتون هست و عملکرد زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده است. ارتباط این دو تا مساله چیه؟ و شما الان بخاطر کدام یک از این دو، احساس کردید نیاز به کمک دارید؟ اگر امکان داره ارتباط این دو مساله را توضیح بدید؟

این ها افکار وسواسی نیست واقعیت داره بنده وقتی با خدا ارتباط برقرار میکنم خیلی شدید احساس غرور بهم دست میده... قبلا ایمانم زیاد بود و جولوشو میگرفتم الان از بین رفته و تازه باعث خوشحالیمه.احساس رضایت ندارم درسته...الان نماز که میخونم و قران احساس غرور سنگینی بهم دست میده برام سختم هست...الان دیگه با گناه قلبم ارامش میگیره.....ارتباط اون دوتا مسعله اینه که قلبم تیره شده و همون که من شخص خاصی هستم غرور و تکبرم باعث شده گناهمو نپذیرم و وقتی حرف از خدا به میان میاد که باید توبه کنم از خدا احساس نفرت پیدا میکنم ارتباط اون دو مسعله این بود ..قبلا من یه توی قلبم چیز های خوب گوش زد میشد اما الان نمیشه فقط چیزای بد..میخواستم یه راهکاری نشونم بدید اصلا راهی باقی مونده دیگه یا کلا جهنمی شدم برای ابد ...واقعا من و ببخشین زیاد شد....این افکار کل روز استمرار داره یعنی فکرای بد_یکم ناراحت میشم....مردم هم از دیدن من تعجب میکنن چون تکبر توی ظاهرمم پیدا شده..

enayatkamizi;1026295 نوشت:
این ها افکار وسواسی نیست واقعیت داره بنده وقتی با خدا ارتباط برقرار میکنم خیلی شدید احساس غرور بهم دست میده... قبلا ایمانم زیاد بود و جولوشو میگرفتم الان از بین رفته و تازه باعث خوشحالیمه.احساس رضایت ندارم درسته...الان نماز که میخونم و قران احساس غرور سنگینی بهم دست میده برام سختم هست...الان دیگه با گناه قلبم ارامش میگیره.....ارتباط اون دوتا مسعله اینه که قلبم تیره شده و همون که من شخص خاصی هستم غرور و تکبرم باعث شده گناهمو نپذیرم و وقتی حرف از خدا به میان میاد که باید توبه کنم از خدا احساس نفرت پیدا میکنم ارتباط اون دو مسعله این بود ..قبلا من یه توی قلبم چیز های خوب گوش زد میشد اما الان نمیشه فقط چیزای بد..میخواستم یه راهکاری نشونم بدید اصلا راهی باقی مونده دیگه یا کلا جهنمی شدم برای ابد ...واقعا من و ببخشین زیاد شد....این افکار کل روز استمرار داره یعنی فکرای بد_یکم ناراحت میشم....مردم هم از دیدن من تعجب میکنن چون تکبر توی ظاهرمم پیدا شده..

بنابراین از شما انتظار دارم که دقیقا به پرسش هایی که من دارم پاسخ بدید هنوز پرسش هایی که در ابتدا برای من به وجود آمده حل نشده است :

1- گفتید که از خدا بدم میاد اما توضیح ندادید دقیقا منظورتون از این حالت چیست؟ یعنی از چه چیزی بدتون میاد؟
2- زمانی که این حالت "از خدا بدم میاد" در شما فعال است، به چه چیزهایی فکر می کنید؟ افکارتان را بنویسید؟
3- اگر این افکار وجود دارند تا چه مقدار از وقت شما را اشغال می کنند؟ آیا وقتی را اشغال نمی کند؟یا کمتر از یک ساعت در روز؟ یا سه ساعت؟ بیش از سه ساعت تا هشت ساعت؟ بیش از هشت ساعت و تقریبا مداوم؟
4- اگر این افکار وجود دارند به چه اندازه عملکرد شغلی، تحصیلی و اجتماعی شما را تحت تاثیر قرار داده است؟ هیچی؟ کم؟ متوسط و یا زیاد؟
5- اگر این افکار در شما وجود دارد آیا باعث ناراحتی و پریشانی شما می شوند؟ هیچی؟ کم؟ متوسط و یا زیاد؟

enayatkamizi;1026295 نوشت:
این ها افکار وسواسی نیست واقعیت داره بنده وقتی با خدا ارتباط برقرار میکنم خیلی شدید احساس غرور بهم دست میده... قبلا ایمانم زیاد بود و جولوشو میگرفتم الان از بین رفته و تازه باعث خوشحالیمه.احساس رضایت ندارم درسته...الان نماز که میخونم و قران احساس غرور سنگینی بهم دست میده برام سختم هست...الان دیگه با گناه قلبم ارامش میگیره.....ارتباط اون دوتا مسعله اینه که قلبم تیره شده و همون که من شخص خاصی هستم غرور و تکبرم باعث شده گناهمو نپذیرم و وقتی حرف از خدا به میان میاد که باید توبه کنم از خدا احساس نفرت پیدا میکنم ارتباط اون دو مسعله این بود ..قبلا من یه توی قلبم چیز های خوب گوش زد میشد اما الان نمیشه فقط چیزای بد..میخواستم یه راهکاری نشونم بدید اصلا راهی باقی مونده دیگه یا کلا جهنمی شدم برای ابد ...واقعا من و ببخشین زیاد شد....این افکار کل روز استمرار داره یعنی فکرای بد_یکم ناراحت میشم....مردم هم از دیدن من تعجب میکنن چون تکبر توی ظاهرمم پیدا شده..

منظورتون از احساس غرور شدید چی هست یعنی دقیقا به چی فکر می کنید اون لحظه ای که احساس غرور شدید دارید؟

ناصر;1026320 نوشت:
بنابراین از شما انتظار دارم که دقیقا به پرسش هایی که من دارم پاسخ بدید هنوز پرسش هایی که در ابتدا برای من به وجود آمده حل نشده است :

1- گفتید که از خدا بدم میاد اما توضیح ندادید دقیقا منظورتون از این حالت چیست؟ یعنی از چه چیزی بدتون میاد؟
2- زمانی که این حالت "از خدا بدم میاد" در شما فعال است، به چه چیزهایی فکر می کنید؟ افکارتان را بنویسید؟
3- اگر این افکار وجود دارند تا چه مقدار از وقت شما را اشغال می کنند؟ آیا وقتی را اشغال نمی کند؟یا کمتر از یک ساعت در روز؟ یا سه ساعت؟ بیش از سه ساعت تا هشت ساعت؟ بیش از هشت ساعت و تقریبا مداوم؟
4- اگر این افکار وجود دارند به چه اندازه عملکرد شغلی، تحصیلی و اجتماعی شما را تحت تاثیر قرار داده است؟ هیچی؟ کم؟ متوسط و یا زیاد؟
5- اگر این افکار در شما وجود دارد آیا باعث ناراحتی و پریشانی شما می شوند؟ هیچی؟ کم؟ متوسط و یا زیاد؟

سلام ببخشید .1_ وقتی فکر خدا اسم خدا میاد یه حس تفنر هم از دلم میاد بیرون و عصبانیت.....2_وقتی که حالت از خدا بدم میاد فعال هست این فکر به سرم میاد که خدا وجود نداره 3_کل وقت من رو در روز اشغال میکنن حتی در هنگام خواب4_عملکرد شغلی و .. رو متوسط تحت تاثیر قرار داده 5_قبلا خیلی باعث پریشانیم میشد اما الان کم

ناصر;1026321 نوشت:
منظورتون از احساس غرور شدید چی هست یعنی دقیقا به چی فکر می کنید اون لحظه ای که احساس غرور شدید دارید؟

یعنی به خودم میگیرم خودمو بالا میبینم اون لحظه فکر میکنم خیلی انسان خوبی هستم و عجب پیدا میکنم میگم عجب چه صفت خوبی دارم به خودم مینازم انگار بنده فکر میکنم از وقتی دچار خودپسندی شدم شیطان به من تسلط پیدا کرد

enayatkamizi;1026325 نوشت:
سلام ببخشید .1_ وقتی فکر خدا اسم خدا میاد یه حس تفنر هم از دلم میاد بیرون و عصبانیت.....2_وقتی که حالت از خدا بدم میاد فعال هست این فکر به سرم میاد که خدا وجود نداره 3_کل وقت من رو در روز اشغال میکنن حتی در هنگام خواب4_عملکرد شغلی و .. رو متوسط تحت تاثیر قرار داده 5_قبلا خیلی باعث پریشانیم میشد اما الان کم

به نظر میاد حالت خوشایندی براتون نیست و از این حالت رنج می برید و فکر شما رو حتی هنگام خواب درگیر کرده. خب:

1- تا چه اندازه سعی می کنی این افکار وسواسی رو نادیده بگیری؟ و تا چه اندازه اجازه میدی که این افکار در ذهن شما جریان پیدا کنه؟ یعنی اینکه همیشه اجازه میدی؟ یا بیشتر مواقع اون افکار رو نادیده میگیری؟ یا اینکه تا حدودی تلاش میکنی اونا رو نادیده بگیری؟ یا کم و یا اصلا هیچ تلاشی نمیکنی برای نادیده گرفتنشون؟

2- اگر سعی میکنی که نادیده بگیری چقدر موفق هستی؟ همیشه یا معمولا؟ یا گاهی یا کم و یا اصلا موفق نیستی؟

ناصر;1026336 نوشت:
به نظر میاد حالت خوشایندی براتون نیست و از این حالت رنج می برید و فکر شما رو حتی هنگام خواب درگیر کرده. خب:

1- تا چه اندازه سعی می کنی این افکار وسواسی رو نادیده بگیری؟ و تا چه اندازه اجازه میدی که این افکار در ذهن شما جریان پیدا کنه؟ یعنی اینکه همیشه اجازه میدی؟ یا بیشتر مواقع اون افکار رو نادیده میگیری؟ یا اینکه تا حدودی تلاش میکنی اونا رو نادیده بگیری؟ یا کم و یا اصلا هیچ تلاشی نمیکنی برای نادیده گرفتنشون؟

2- اگر سعی میکنی که نادیده بگیری چقدر موفق هستی؟ همیشه یا معمولا؟ یا گاهی یا کم و یا اصلا موفق نیستی؟


1_نمیتونم بی تفاوت باشم همیشه اجازه میدم بله .بعضی اوقات تلاشم میکنم ولی اصلا موفق نمیشم...... من اثار عجب رو در خودم میدیدم مثلا قبلا که میرفتم توی حرم امام رضا فکر میکردم فرشته ها بالا سرم پرواز میکنن

پس اینجور متوجه شدم که شما درباره نبودن خدا همیشه فکر می کنید و نسبت بهش احساس تنفر داری و از اون بدت میاد. خب ما فقط می خواهیم درباره همین افکار فقط صحبت کنیم درمورد عجب و تکبر و غروری که شما صحبت کردید بعدا صحبت می کنیم اما الان می خواهیم فقط درباره افکارتون درباره خدا حرف بزنیم. بنابراین بهم بگید که:

اول اینکه چند سالتونه و این افکار دقیقا در شما از چه زمانی شروع شد؟ و یادتون هست کجا بودید که اولین فکر درباره نبودن خدا و موجب احساس به وجود آمدن این تنفر از خدا در شما شد؟

ناصر;1026345 نوشت:
پس اینجور متوجه شدم که شما درباره نبودن خدا همیشه فکر می کنید و نسبت بهش احساس تنفر داری و از اون بدت میاد. خب ما فقط می خواهیم درباره همین افکار فقط صحبت کنیم درمورد عجب و تکبر و غروری که شما صحبت کردید بعدا صحبت می کنیم اما الان می خواهیم فقط درباره افکارتون درباره خدا حرف بزنیم. بنابراین بهم بگید که:

این افکار دقیقا در شما از چه زمانی شروع شد؟ و یادتون هست کجا بودید که اولین فکر درباره نبودن خدا و موجب احساس به وجود آمدن این تنفر از خدا در شما شد؟


تنفر از خدا یه هفته پیش شروع شد و از جایی شروع شد که به گناهام فکر میکردم نمیخواستم گناهامو بپذیرم (تکبر)و از اونجا از خدا تنفر پیدا کردم... ...ولی فکری که خدا وجود نداره از امروز اومد تو فکرم همین چند دقیقه پیش که این مغاله رو میخونم

enayatkamizi;1026346 نوشت:
تنفر از خدا یه هفته پیش شروع شد و از جایی شروع شد که به گناهام فکر میکردم نمیخواستم گناهامو بپذیرم (تکبر)و از اونجا از خدا تنفر پیدا کردم... ...ولی فکری که خدا وجود نداره از امروز اومد تو فکرم همین چند دقیقه پیش که این مغاله رو میخونم

خب یعنی تمام مشکل و مساله این افکار شما از یک هفته پیش شروع شده؟

enayatkamizi;1026346 نوشت:
از جایی شروع شد که به گناهام فکر میکردم نمیخواستم گناهامو بپذیرم (تکبر)و از اونجا از خدا تنفر پیدا کردم

میتونی اون یک هفته پیش رو که این احساس تنفر رو پیدا کردی بیشتر توضیح بدی؟ یعنی اینکه دقیقا کجا بودی؟ مشغول چه کاری بودی؟ اون موقع این احساس تنفر چه شدتی داشت؟

ناصر;1026348 نوشت:
خب یعنی تمام مشکل و مساله این افکار شما از یک هفته پیش شروع شده؟

نه قبلا که باز دچار همین عجب شده بودم هم اینجوری شده بودم ولی ایمانم رو از دست نداده بودم قلبم سنگ نشده بود خدا مرحمت کرده بود میتونستم گریه کنم برای اهل بیت به انها توسل کنم رقت قلب داشتم که خیلی گریه زاری کردم با کمک خدا که تمام اون افکار درست شد و از بین رفت تمام افکار از بین رفت ....ولی هنوز نمیدونستم که مردم بیگناه هستند (چون همه ی مردم رو گناهکار میدیدم) و هنوز هم خودم و مومن و متدین میدونستم...خلاصه همه افکار از بین رفته بود .... تا اینکه بنده گناهکار دوباره شروع کردم به قران خواندن و با خودپسندی ولی بازم فهمیدم که دچار عجب هستم ولی اینبار فهمیدم که کس خاصی نیستم و فهمیدم از طریق خدا که این که مردم و گناهکار میدونستم اشتباه بود ولی با این تفاوت که ایمانم از بین رفت دیگه اون رقت قلب رو نداشتم که با امید به خدا دلم ارام میگرفت و با توسل به اهل بیت قلبم ارام میشد .قلبم سنگ شد تازگیا. که برای گناهامم خوشحالم میشدم

ناصر;1026349 نوشت:
میتونی اون یک هفته پیش رو که این احساس تنفر رو پیدا کردی بیشتر توضیح بدی؟ یعنی اینکه دقیقا کجا بودی؟ مشغول چه کاری بودی؟ اون موقع این احساس تنفر چه شدتی داشت؟

توی خانه بودم فکر کنم مشغول این افکار بودم و ناراحت بودم که دچار خودپسندی شده بودم احساس تنفر شدتش کم بود......ول الان احساس میکنم بخاطر تکبری که منو گرفته حتی از بردن نام های خداوندکریم و همچنین بردن نام های امامان معصوم باعث تکبرم میشه و احساس تنفر از قلبم بیرون میاد (و این تکبر از حقارتی که توی خودم احساس میکنم) بنده دیگه با بردن نام های خدا ارامش نمیگیرم و با بردن نام حضرت علی (ع) و توسل به انها ارامش نمیگیرم که هیچ بلکه باعث تکبرم میشه خاهش میکنم کمک کنید به کفر و تکبر دچار شدم
تا همین دوروز پیشم وقتی احساس غرور و تکبر و عجب به من دست میداد یه حس دیگه ای باعث میشد من بدم میاد و نپذیرم ولی الان بقدری کم شده که وقتی احساس تکبر و اینارو میکنم اون حسی که باعث میشد بدم میاد الان دیگه نیست و نمیتونم دیگه جولوی فکرای بد و بگیرم...قبل از اینکه این افکار خوب از بین بره یه احساسی به من دست داد که فقط و فقط با گناه قلبم ارام میشد یعنی هر وقت این فکر خوب به من میگفت این بده و زشته نمیتونستم تحمل کنم تا اینکه از بین رفت ترو به خدا کمک کنید
دعا کنید برام خوب بشم الان وقتی اون حس خوب توی گوشیم چیز خوب میگه باهاش لج میوفتم

به نظر که از شرایط به وجود آمده خیل ناراحتی و خیلی دلت می خواد که دوباره به همون روزهای قبل برگردی که توجه و توسلت بیشتر بوده اینکه بگید

1- چند سالتونه؟

2- ضمنا گفتید امروز یه مقاله که خوندم خدا رو انکار کردم. اون مقاله درباره چه چیزی بود؟

3- وقتی این افکار سراغت میاد چه احساسی داری؟

4- و بعد از این افکار دقیقا چیکار میکنی؟

ناصر;1026364 نوشت:
به نظر که از شرایط به وجود آمده خیل ناراحتی و خیلی دلت می خواد که دوباره به همون روزهای قبل برگردی که توجه و توسلت بیشتر بوده اینکه بگید

1- چند سالتونه؟

2- ضمنا گفتید امروز یه مقاله که خوندم خدا رو انکار کردم. اون مقاله درباره چه چیزی بود؟

3- وقتی این افکار سراغت میاد چه احساسی داری؟

4- و بعد از این افکار دقیقا چیکار میکنی؟


اره میخوام برگردم به همون ایمانی که خدا داده بود
22 سالمه کوچیک شما
چند روز پیش که این افکار سراغم میامد ناراحت میشدم اما الان نه از سرم رد میکنم و میگم عب نداره.
بعد از این افکار هیچ کاری نمیکنم ...البته جدیدا میرم مرغ فروشی کار میکنم
اقا دست شما درد نکنه برای زحمتتون و لطفتتون

ناصر;1026320 نوشت:
بنابراین از شما انتظار دارم که دقیقا به پرسش هایی که من دارم پاسخ بدید هنوز پرسش هایی که در ابتدا برای من به وجود آمده حل نشده است :

1- گفتید که از خدا بدم میاد اما توضیح ندادید دقیقا منظورتون از این حالت چیست؟ یعنی از چه چیزی بدتون میاد؟
2- زمانی که این حالت "از خدا بدم میاد" در شما فعال است، به چه چیزهایی فکر می کنید؟ افکارتان را بنویسید؟
3- اگر این افکار وجود دارند تا چه مقدار از وقت شما را اشغال می کنند؟ آیا وقتی را اشغال نمی کند؟یا کمتر از یک ساعت در روز؟ یا سه ساعت؟ بیش از سه ساعت تا هشت ساعت؟ بیش از هشت ساعت و تقریبا مداوم؟
4- اگر این افکار وجود دارند به چه اندازه عملکرد شغلی، تحصیلی و اجتماعی شما را تحت تاثیر قرار داده است؟ هیچی؟ کم؟ متوسط و یا زیاد؟
5- اگر این افکار در شما وجود دارد آیا باعث ناراحتی و پریشانی شما می شوند؟ هیچی؟ کم؟ متوسط و یا زیاد؟


از این پست شما اون فکر به سرم زد

enayatkamizi;1026369 نوشت:
از این پست شما اون فکر به سرم زد

یعنی بعد از این نوشته من برای اولین بار موجب این شد که خدا را انکار کنید؟

بله همین که این رو خوندم این حس به وجود امد

enayatkamizi;1027285 نوشت:
بله همین که این رو خوندم این حس به وجود امد

سلام
خب در حال حاضر اوضاع و احوال روحی و روانی شما چطوره و اینکه آیا اون افکار مزاحمی که میگفتی چقدر هست و آزار دهنده است؟ چون منتظر بودم برای پاسخ شما اما مدتی نبودید

ببخشید یه مدت اینترنت نداشتم الان اینجوریه که مثلا من یه فرمول ریاضی رو یاد میگیرم باعث غرورم میشه توی صورتمم پیدا میشه
وضعیت الانم وخیم تره تا قبلا الان فقط امید دارم که نجات پیدا کنم از این وضعیت (دیگه جولوشو نمیتونم بگیرم)فقط امید دارم چون الان به هر حدیث و امثال اینها برمیخورم فکر بی اعتقادی از دلم بیرون میاد و زیادم هست امیدوارم که این ها گذرا باشه و ادامه پیدا نکنه

enayatkamizi;1027495 نوشت:
ببخشید یه مدت اینترنت نداشتم الان اینجوریه که مثلا من یه فرمول ریاضی رو یاد میگیرم باعث غرورم میشه توی صورتمم پیدا میشه
وضعیت الانم وخیم تره تا قبلا الان فقط امید دارم که نجات پیدا کنم از این وضعیت (دیگه جولوشو نمیتونم بگیرم)فقط امید دارم چون الان به هر حدیث و امثال اینها برمیخورم فکر بی اعتقادی از دلم بیرون میاد و زیادم هست امیدوارم که این ها گذرا باشه و ادامه پیدا نکنه

سلام
اینکه گفتید یه فرمول ریاضی را یاد می گیرید و باعث غرور شما می شود خب چیز بد و ناخوشایندی نیست این نشان از خود ارزشی و عزت نفس شماست اگر این مساله باعث شود که دیگران را تحقیر کنید خب از نظر اخلاقی صحیح نیست البته با توجه به پرسش های من و پاسخ های شما این گونه به نظر میاد که وسواس فکری نیست بلکه برای حل این مشکل فکری شما به دو بخش نیاز دارید یکی مسائلی در مورد اعتقادات و خصوصا اعتقاد به خداوند که باید به بخش انجمن کلام و عقاید مراجعه کنید و دوم در مورد تکبری که بیان کردید به بخش انجمن اخلاق مراجعه کنید تا اگر احساس تکبر و غرور دارید با راهکارهای اخلاقی این مشکل اخلاقی را برطرف کنید.

جمع بندی

..............

پرسش:

سلام خسته نباشید ببخشید طبق گفته ی یه متخصص دینی تکبر من و احساس اینکه از خدا بدم میاد وسواس فکری شدید هست ... میخواستم بگم من قبل از اینکه دچار وسواس فکری بشم و این فکر ها به سرم خطور کنه ...نشانه هایی از خودپسندی توی خودم میدیدم مثلا فکر میکردم هنگامیکه روزه گرفتم فرشته ها دعام میکنن و از این جور افکار یا فکر میکردم هر دعایی میکنم و هر عبادتی میکردم حق خدا رو ادا کردم ....بعد من در سن های کمتر وقتی کسی میخواست توی یک گروه دینی میخواست یه چیزی به من یاد بده من صورتم یه جوری میشد و بهم سخت میشد که بهم یاد بده مثلا تو دلم میگفتم من خودم بلدم و بعد من وقتی نماز میخونم و یا احساس های خدایی دارم به خودم میبالم ...بنده قبلا ایمانم خیلی قوی بود یعنی گناه که میکردم خیلی ناراحت میشدم ولی الان که اینجوری شدم به گناهام نمیتونم فکر کنم یه احساسی میگه مثلا ولش کن اون بدی گناه از بین رفته...مرسی الان میخواستم ببینم ایا این ها همه وسواس هست یا واقعی هم هست ؟ممنون

پاسخ:

بعد از نگارشی که با شما داشتم اینگونه روشن شد که شما با توجه به حالت هایی مثل انکار خدا و تکبر در خود را که احساس می کنید، ناشی از وسواس فکری نیست چرا که وسواس فکر می بایست:

  1. افکار و تمایلات یا تصورات پایداری در دوره ای به شکل مزاحم و ناخواسته تجربه شود و موجب اضطراب و ناراحتی زیاد در شما شود در حالی که شما این افکار را به صورت دوره ای تجربه نکردید و مساله مهمتر اینکه باعث اضطراب در شما نشده است.
  2. در وسواس فکری فرد سعی می کند که این افکار مزاحم را نادیده بگیرد یا سرکوب کند و یا آنها را خنثی کند ولی شما چنین خنثی سازی را ندارید حتی اینکه به این افکار ادامه می دادید. و به عبارتی افکار فعلی برای شما خوشایند است.

در آخر اینکه به نظر می آید شما در دو حوزه نیاز به کمک و راهنمایی دارید یکی در بخش اعتقادی و دیگری در حوزه اخلاق. بنابراین پیشنهاد می شود با توجه به اینکه سوالاتی مبنی بر وجود خدا و یا انکار خداوند داشتید را از کارشناسان محترم کلام و اعتقادات جویا شوید و در مورد مساله تکبر، به کارشناسان اخلاق مراجعه کنید و راهکارهای اخلاقی درباره عجب و خودپسندی را درخواست کنید.

موضوع قفل شده است