جمع بندی علم خداوند به آینده‌ی انسان ها

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علم خداوند به آینده‌ی انسان ها

سلام
با توجه به علم خداوند به آینده انسان ها(جهنمی یا بهشتی شدن) و حق انتخابی که به او داده شده،آیا این دو با هم در تضاد نیستن؟

اکثرا برای جواب این سوال مثال معلم و شاگرد رو میزنن که علم معلم به شاگردش دلیل مجبور بودن شاگرد نیست...

در حالی رابطه بین معلم و شاگرد مستقل از هم هست اما رابطه انسان با خالق مستقل از او نیست یعنی حق انتخاب انسان هم مخلوق خداست. تمام اعضا و جوارح،سیستم های عصبی و مغز او هم مخلوق خداست.
پس آنچه که به ما داده شده مستقل از علم خدا نیست.

بنابراین دو حالت داریم:

1-یا باید اختیار انسان رو قبول کنیم در اینصورت خداوند به جهنمی یا بهشتی شدن انسان ها بدون امتحان کردن انها علم ندارد.

2-یا خداوند به بهشتی یا جهنمی شدن انسان ها با توجه به اختیار انها،علم دارد،در اینصورت چگونه میتوان انسان را مسئول سرنوشت خود دانست(بهشتی یا جهنمی شدن) در حالی صفر تا صد هر چه که دارد از خداست؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

UTD;1025922 نوشت:
سلام
با توجه به علم خداوند به آینده انسان ها(جهنمی یا بهشتی شدن) و حق انتخابی که به او داده شده،آیا این دو با هم در تضاد نیستن؟

اکثرا برای جواب این سوال مثال معلم و شاگرد رو میزنن که علم معلم به شاگردش دلیل مجبور بودن شاگرد نیست...

در حالی رابطه بین معلم و شاگرد مستقل از هم هست اما رابطه انسان با خالق مستقل از او نیست یعنی حق انتخاب انسان هم مخلوق خداست. تمام اعضا و جوارح،سیستم های عصبی و مغز او هم مخلوق خداست.
پس آنچه که به ما داده شده مستقل از علم خدا نیست.

بنابراین دو حالت داریم:

1-یا باید اختیار انسان رو قبول کنیم در اینصورت خداوند به جهنمی یا بهشتی شدن انسان ها بدون امتحان کردن انها علم ندارد.

2-یا خداوند به بهشتی یا جهنمی شدن انسان ها با توجه به اختیار انها،علم دارد،در اینصورت چگونه میتوان انسان را مسئول سرنوشت خود دانست(بهشتی یا جهنمی شدن) در حالی صفر تا صد هر چه که دارد از خداست؟

با سلام و عرض ادب و تبریک ایام

برای پاسخ به پرسش حاضر، در دو بخش، تقریر درست از رابطه علم و قدرت خدا و اختیار انسان را طرح می کنیم و سپس در پست های بعدی به اشکالی که مرقوم فرمودید، می پردازیم:

بخش اول: قدرت خدا و اختیار انسان
به باور متفکران شیعی، وجود آدمی عین فقر و وابستگی به خداوند است؛ چه برسد به فاعلیت و قدرت و اختیار و اراده اش. بنابراین، هر یک از ما و افعال اختیاری ما وابسته به فیض و عنایت الهی هستیم تا موجود شویم و موجود بمانیم. اما این امر بدین معنا نیست که من هیچ فاعلیت و اراده ای نداریم.

برای تقریب به ذهن، توجه شما را به این مثال جلب می کنم: این که آتش می سوزاند، اثر حقیقی آتش است اگرچه خداوند چنین اراده کرده است که آتش بسوزاند. اما به هر حال، حقیقتا خود آتش، چنین اثری دارد. در واقع، خداوند اراده کرده است که هر موجودی، اثر خاص خودش را داشته باشد. در همین راستا، خداوند اراده کرده است که از انسان، فعل ارادی تولید شود. این که من به اذن الهی چنین قدرتی پیدا کرده ام، منافاتی با توحید در فاعلیت و خالقیت ندارد چرا که وجود و فاعلیت و قدرت من، مستقل از خداوند نیست.

بنا بر آنچه گذشت، هر کاری من انجام می دهم مشمول اراده الهی است بدین بیان که من به اذن الهی، می توانم اراده کنم و فلان کار را متناسب با اراده ام انجام دهم. اراده و فعل و وجودم مرهون عنایت الهی است و به همین جهت، می توان فعل را به خداوند نیز نسبت داد. بنابراین، جهت انتساب فعل به انسان و خداوند، متفاوت است و لازم نیست با انتساب فعل به انسان، انتساب فعل به خداوند را نفی کنیم و یا بالعکس.

تاکنون سعی شد که رابطه فاعلیت انسان و فاعلیت الهی (سازگاری اختیار انسان و توحید خداوند) را روشن کنیم.(1)

بخش دوم: علم خدا و اختیار انسان
ممکن است گفته شود این که من فلان کار را اراده می کنم و انجام می دهم بدین خاطر است که خداوند چنین مقدر ساخته است. اما برای فهم معنای علم پیشینی و قضا و قدر خداوند باید به این نکته توجه بفرمایید که:
اولا علم ازلی الهی به هر فعلی، با شروط خاص خودش تعلق می گیرد: علم الهی به فعلی که به صورت غیراختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت غیراختیاری در نظر می گیرد؛ اما علم الهی به فعلی که به صورت اختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت اختیاری در نظر می گیرد. در این صورت، از آن جایی که آدمی مختار است و افعال اختیاری آدمی متعلق علم ازلی و تقدیر خداوند قرار گرفته است، این افعال با خصوصیت اختیاریشان متعلق علم الهی قرار گرفته اند؛ از این رو، اگر علم الهی به آنها تعلق بگیرد، نه فقط اختیاری بودن آن افعال را منتفی نمی سازد بلکه ضرورتا به اختیاری بودن آن افعال منتهی می گردد.(2)

ثانیا علم الهی به وقوع چیزی در آینده، بدین معنا است که آن چیز لزوما محقق می شود اما این مطلب بدین معنا نیست که چون خداوند چنین علمی داشته است، پس آن چیز لزوما محقق می شود.
استادی را فرض کنید که می داند فلان شاگردش که مشارکت کلاسی و مطالعه کافی ندارد، در کنکور موفق نمی شود. علم این استاد، شاگردش را مجبور به عدم موفقیت نمی کند. علم الهی نیز از این قبیل است؛ یعنی خداوند مقدر کرده است که اگر مثلا فلانی صله رحم کند، عمرش طولانی تر می شود و در هشتاد سالگی می میرد اما اگر صله رحم نکند، در شصت سالگی از دنیا می رود. آری، خداوند می داند که فلانی چنین نمی کند و در شصت سالگی می میرد. اینطور نیست که خداوند مقدر کرده بود که فلانی حتما صله رحم نکند و در شصت سالگی بمیرد. آری، چون او در آینده صله رحم نخواهد کرد و خداوند نیز به آینده آگاهی دارد، علم دارد که فلانی در شصت سالگی می میرد.

بگذریم از این که اگر چنین بود که انسان در تغییر سرنوشتش تاثیرگذار نبود و فعل و اراده و سرنوشتش از پیش تعیین شده بود، خداوند در آیات و روایات به تاثیر اختیار در تعیین سرنوشت، اهتمام ویژه نمی داشت که «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(3) خداوند سرنوشت هيچ قوم(و ملّتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.

پی نوشت ها:
1. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص209-216
2. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص217-219.
3. رعد/11.

UTD;1025922 نوشت:
با توجه به علم خداوند به آینده انسان ها(جهنمی یا بهشتی شدن) و حق انتخابی که به او داده شده،آیا این دو با هم در تضاد نیستن؟

در پست سابق، در بخش دوم به این مساله پرداختیم و نشان دادیم تناقضی نیست.

UTD;1025922 نوشت:
اکثرا برای جواب این سوال مثال معلم و شاگرد رو میزنن که علم معلم به شاگردش دلیل مجبور بودن شاگرد نیست...

در حالی رابطه بین معلم و شاگرد مستقل از هم هست اما رابطه انسان با خالق مستقل از او نیست یعنی حق انتخاب انسان هم مخلوق خداست. تمام اعضا و جوارح،سیستم های عصبی و مغز او هم مخلوق خداست.
پس آنچه که به ما داده شده مستقل از علم خدا نیست.

بله، حق با شماست؛ هر تمثیلی که برای درک یک حقیقت معقول ارائه می شود، از یک جهت ما را به فهم آن حقیقت نزدیکتر می کند اما از چندین جهت ما را از آن دورتر می سازد!! مگر این که به این مطلب توجه داشته باشیم که قرار نیست در تمثیل، میان دو طرف مثال، از تمامی جهات عینیت برقرار باشد بلکه همین که از یک جهت میانشان مشابهت باشد کافی است ...

آن جهتی که در این دو مورد مشترک است، این است که علم به چیزی، مستلزم جبری شدن آن چیز نیست. برای درک مطلب، به علم استاد به شاگرد مثال می زنند چرا که در این مورد نیز استاد به نتیجه امتحان آگاه است اما علم او نتیجه را محقق نساخته است بلکه شاگرد خودش بوده که چنین کاری را رقم زده است.

بله خداوند فاعل و قادر مطلق است و اگر انسان اختیاری دارد از جانب خدا است اما همانطور که عرض شد خداوند خودش انسان را مختار کرده و به او این فرصت را می دهد تا کارهایش را اختیاری انجام دهد.

UTD;1025922 نوشت:
1-یا باید اختیار انسان رو قبول کنیم در اینصورت خداوند به جهنمی یا بهشتی شدن انسان ها بدون امتحان کردن انها علم ندارد.

همانطور که عرض شد میان علم مطلق خدا و اختیار انسان منافاتی نیست.

UTD;1025922 نوشت:
2-یا خداوند به بهشتی یا جهنمی شدن انسان ها با توجه به اختیار انها،علم دارد،در اینصورت چگونه میتوان انسان را مسئول سرنوشت خود دانست(بهشتی یا جهنمی شدن) در حالی صفر تا صد هر چه که دارد از خداست؟

همانطور که مرقوم فرمودید خداوند به «بهشتی یا جهنمی شدن انسان ها با توجه به اختیار آنها علم دارد». یعنی متعلق علم خدا، فعل اختیاری انسان است و به همین جهت انسان از روی اختیار چنین و چنان می کند و به همین جهت مسئول اعمالش هست.

با سلام

ممنون از پاسخ شما.

قول سدید;1026252 نوشت:
تاکنون سعی شد که رابطه فاعلیت انسان و فاعلیت الهی (سازگاری اختیار انسان و توحید خداوند) را روشن کنیم.(1)

با بخش اول صحبت شما موافق هستم اما در بخش دوم هنوز ابهاماتی وجود دارد.

قول سدید;1026252 نوشت:
استادی را فرض کنید که می داند فلان شاگردش که مشارکت کلاسی و مطالعه کافی ندارد، در کنکور موفق نمی شود. علم این استاد، شاگردش را مجبور به عدم موفقیت نمی کند. علم الهی نیز از این قبیل است؛ یعنی خداوند مقدر کرده است که اگر مثلا فلانی صله رحم کند، عمرش طولانی تر می شود و در هشتاد سالگی می میرد اما اگر صله رحم نکند، در شصت سالگی از دنیا می رود.

صحیح.

قول سدید;1026252 نوشت:
آری، خداوند می داند که فلانی چنین نمی کند و در شصت سالگی می میرد.

قول سدید;1026252 نوشت:
آری، چون او در آینده صله رحم نخواهد کرد و خداوند نیز به آینده آگاهی دارد، علم دارد که فلانی در شصت سالگی می میرد.

دقیقا سوال اصلی اینجاست.چگونه خداوند از ابتدا و بدون امتحان کردن از آینده علم دارد که فلانی در سن 60 سالگی میمیرد در حالی که این انسان اختیار دارد و مشخص نیست که آیا او در طول زندگی خود صله رحم را بجا میاورد یا خیر.اگر خداوند از آینده علم داشته باشد که این شخص چه انتخابی خواهد کرد،دیگر حق انتخاب ایشان معنایی ندارد.

استاد،فرض کنید انسانی متولد شده،پس از گذشت دوران کودکی به حدی رسیده که بتواند فکر کند و تصمیم بگیرد.
ما دو گزینه الف و ب،پیش روی ایشان قرار میدهیم که یکی را به اختیار خود انتخاب کند :
اگر خداوند قبل از اینکه این انسان فکر کند و تصمیم بگیرد،علم داشته باشد که این شخص کدام گزینه را انتخاب خواهد کرد آیا این به معنی جبر نیست؟جبر نه بدان معنا که اسلحه ای روی سر این انسان قرار گرفته و او را مجبور کرده که مثلا گزینه الف را انتخاب کند.میدانم که خداوند چنین اراده کرده که ما اختیار داشته باشیم و اینکه اگر ما چیزی را اراده کنیم بدان معنا نیست که خداوند آن را مقدر کرده...خداوند چگونه به آینده این شخص آگاهی دارد که کدام گزینه را انتخاب خواهد کرد‌؟غیر از این است که به انچه که به مخلوقاتش داده علم دارد و براساس همان آینده را میداند؟در این صورت خود این انسان در این سلسله علل چه نقشی خواهد داشت که بتوان نتیجه گرفت ایشان خودشان تصمیم گرفتن و انتخاب کردن؟در واقع ایشان توهم اختیار را دارند و در حال اجرای برنامه ای که به او داده شده هستن.
اینکه در علم الهی اندازه گیری شده که اگر فلانی گزینه الف را انتخاب کند بهشتیست و اگر گزینه ب را انتخاب کند جهنمیست،مورد اشکال نیست.دقیقا مشکل روی علم خداوند به انتخاب انسان است.اینکه خداوند از ابتدا بداند که این شخص چه انتخاب هایی در آینده خواهد داشت.

به همین خاطر بر این باورم که اگر معتقد به اختیار انسان هستیم،قاعدتا علم خداوند به آینده انسان با توجه به اختیارش معنایی ندارد.

قول سدید;1026256 نوشت:
همانطور که مرقوم فرمودید خداوند به «بهشتی یا جهنمی شدن انسان ها با توجه به اختیار آنها علم دارد». یعنی متعلق علم خدا، فعل اختیاری انسان است و به همین جهت انسان از روی اختیار چنین و چنان می کند و به همین جهت مسئول اعمالش هست.

بهشتی یا جهنمی شدن مستلزم انتخاب های مختارانه ی انسان است.انتخاب هایی که ممکن است او را بهشتی کند یا جهنمی.اگر خداوند از قبل بداند که انسان چه انتخابی خواهد داشت دیگر اختیار معنا ندارد.
از آیه ای از قرآن نکته ای بدست میاید:

[SPOILER]وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۖ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
درحالی که پیشینیان آنها نیز آزمودیم تا خداوند بداند کسانی را که راست گفتند و کسانی که دروغ گفتند.(عنکبوت/3)

اکثر مترجمین آیه را اینطور معنا میکنند که تا خداوند راست گویان و دروغ گویان را مشخص سازد.شاید پیش خودشان فکر کردند،خدا که همه چیز را میداند پس منظور تا خدا مشخص سازد باید باشد...یا اینکه منظور اینست علم خداوند محقق شود.در صورتی آیه میفرماید (يَعْلَمَنَّ اللَّهُ)یعنی تا خدا بداند.خدا که کلمه کم نداشت می تونست بگه خدا حتما میداند.

اینکه خداوند به آینده انسان ها که چه انتخاب هایی خواهند داشت بدون اینکه آزمایش شوند،علم ندارد دلیل بر ناتوانی خدا نیست.آینده عدم هست و هنوز نیامده و علم به آینده محال است(لااقل در بعضی امور انسانها).امور محال هم که قدرت تعلق نمیگیرد،بنابراین نه اینکه خداوند از علم به آینده انسان ها با توجه به حق انتخاب آنها و بدون آزمایش کردن،ناتوان باشد بلکه این امری محال است.اینکه خداوند در لحظه میداند ما چه انتخابی کردیم،حتی اینکه از قبل بداند اجل هر چیزی تا چه زمانی است مورد اشکال نیست،اما اگر از قبل خلقت بداند،که انسان ها چه انتخاب هایی در آینده خواهند داشت،بنظر به مشکل میخوریم...

[/SPOILER]
بنظرتون این برداشت اشتباست؟اگر اشتباست به چه علت؟

سلام و عرض ادب

UTD;1026259 نوشت:
دقیقا سوال اصلی اینجاست.چگونه خداوند از ابتدا و بدون امتحان کردن از آینده علم دارد که فلانی در سن 60 سالگی میمیرد در حالی که این انسان اختیار دارد و مشخص نیست که آیا او در طول زندگی خود صله رحم را بجا میاورد یا خیر.اگر خداوند از آینده علم داشته باشد که این شخص چه انتخابی خواهد کرد،دیگر حق انتخاب ایشان معنایی ندارد.

استاد،فرض کنید انسانی متولد شده،پس از گذشت دوران کودکی به حدی رسیده که بتواند فکر کند و تصمیم بگیرد.
ما دو گزینه الف و ب،پیش روی ایشان قرار میدهیم که یکی را به اختیار خود انتخاب کند :
اگر خداوند قبل از اینکه این انسان فکر کند و تصمیم بگیرد،علم داشته باشد که این شخص کدام گزینه را انتخاب خواهد کرد آیا این به معنی جبر نیست؟جبر نه بدان معنا که اسلحه ای روی سر این انسان قرار گرفته و او را مجبور کرده که مثلا گزینه الف را انتخاب کند.میدانم که خداوند چنین اراده کرده که ما اختیار داشته باشیم و اینکه اگر ما چیزی را اراده کنیم بدان معنا نیست که خداوند آن را مقدر کرده...خداوند چگونه به آینده این شخص آگاهی دارد که کدام گزینه را انتخاب خواهد کرد‌؟غیر از این است که به انچه که به مخلوقاتش داده علم دارد و براساس همان آینده را میداند؟در این صورت خود این انسان در این سلسله علل چه نقشی خواهد داشت که بتوان نتیجه گرفت ایشان خودشان تصمیم گرفتن و انتخاب کردن؟در واقع ایشان توهم اختیار را دارند و در حال اجرای برنامه ای که به او داده شده هستن.

مشخص نبودن افعال یک نفر برای ما ناشی از جهل ما به آینده است. این که یک نفر در مواجهه با یک امتحان چه مسیری را بر می گزیند در محدوده علم ما نیست. حتی خودش نیز هر دو گزینه را محتمل و ممکن می داند و تا زمانی که یکی را برنگزیده است، آن کار انجام یا ترک نمی شود.

اما علم خداوند به انجام یا ترک کار، علت انجام یا ترک کار نیست تا گفته شود این کار به علت علمی که خدا به آن داشته (نه به خاطر عللی همچون اختیار و علم و میل و ...) بالضروره محقق شده است.

برای تقریب به ذهن می توان مثال دیگری زد: اگر چه من می‏دانم که سه ثانیه بعد چراغ راهنما سبز می‏شود، دانستن من با ساختن این که چراغ در سه ثانیه سبز گردد، کاملاً متفاوت است.

احتمالا آنچه مایه اشتباه شده است، ضرورتی است که وصف علم الهی است. این که می گوییم علم خداوند بالضروره صادق است بدین معناست که علم الهی بالضروره با واقعیت متناظرش مطابقت دارد نه این که علم خداوند آن واقعیت را فارغ از عللی که دارد بالضروره محقق می سازد.

UTD;1026259 نوشت:
از آیه ای از قرآن نکته ای بدست میاید:
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۖ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
درحالی که پیشینیان آنها نیز آزمودیم تا خداوند بداند کسانی را که راست گفتند و کسانی که دروغ گفتند.(عنکبوت/3)

ترجمه این آیه اشتباه است. در این آیه نیامده است «تا خداوند بداند». اگر قرار بود چنین معنایی فهمانده شود، باید از عبارت «لِیعلمنّ» (به خاطر این که خداوند بداند) استفاده می شد نه «لَیعلمنّ»(باید خداوند بداند).

معنای دقیق آیه از این قرار است: « ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم(و اينها را نيز امتحان مى‏كنيم)؛ بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى‏گويند و كسانى كه دروغ مى‏گويند تحقق يابد!»

بديهى است خدا همه اينها را مى‏ داند، حتى قبل از خلقت انسانها، منظور از علم در اينجا همان تحقق عينى مسائل و وجود خارجى آنها است، و به تعبير ديگر ظهور آثار و شواهد عملى است، يعنى بايد علم خدا در باره اين گروه عملا در خارج پياده شود، و تحقق عينى يابد، و هر كس آنچه را در درون دارد بيرون ريزد، اين است معنى" علم" هنگامى كه در اينگونه موارد در مورد خداوند به كار مى‏ رود.
دليل اين مساله نيز روشن است زيرا نيات درونى و صفات باطنى تا در عمل انسان تحقق و عينيت پيدا نكند ثواب و جزا و كيفر مفهوم ندارد.
آزمايش براى تحقق بخشيدن به نيات و صفات درونى است.
و به عبارت ديگر اين عالم همچون يك" دانشگاه" يا يك" مزرعه" است (اين تشبيهات در متون احاديث اسلامى وارد شده) برنامه اين است كه در دانشگاه استعدادها شكوفا گردد، لياقتها پرورش يابد، و آنچه در مرحله" قوه" است به" فعليت" برسد.
بايد در اين مزرعه نهاد بذرها ظاهر گردد، و از درون آنها جوانه‏ ها بيرون آيد، جوانه‏ ها سر از خاك بردارند، پرورش يابند، نهال كوچكى شوند و سرانجام درختى تنومند و بارور، و اين امور هرگز بدون آزمايش و امتحان ممكن نيست.
و از اينجا مى ‏فهميم كه آزمايشهاى الهى نه براى شناخت افراد است، بلكه براى پرورش و شكوفايى استعدادها است.
بنا بر اين اگر ما آزمايش مى‏ كنيم براى كشف مجهولى است، اما اگر خداوند آزمايش مى‏ كند براى كشف مجهول نيست كه علمش به همه چيز احاطه دارد بلكه براى پرورش استعدادها و به فعليت رسانيدن قوه ‏ها است(مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،دار الكتب الإسلاميۀ، 1374ش، ج16، ص205).

UTD;1026259 نوشت:
اینکه خداوند به آینده انسان ها که چه انتخاب هایی خواهند داشت بدون اینکه آزمایش شوند،علم ندارد دلیل بر ناتوانی خدا نیست.آینده عدم هست و هنوز نیامده و علم به آینده محال است(لااقل در بعضی امور انسانها).امور محال هم که قدرت تعلق نمیگیرد،بنابراین نه اینکه خداوند از علم به آینده انسان ها با توجه به حق انتخاب آنها و بدون آزمایش کردن،ناتوان باشد بلکه این امری محال است.اینکه خداوند در لحظه میداند ما چه انتخابی کردیم،حتی اینکه از قبل بداند اجل هر چیزی تا چه زمانی است مورد اشکال نیست،اما اگر از قبل خلقت بداند،که انسان ها چه انتخاب هایی در آینده خواهند داشت،بنظر به مشکل میخوریم...

متوجه منظور شما هستم؛ نهایتا ما معتقدیم که چنین امری محال نیست و می تواند مشمول علم پیشین خداوند قرار بگیرد.

با سلام

قول سدید;1026441 نوشت:
مشخص نبودن افعال یک نفر برای ما ناشی از جهل ما به آینده است. این که یک نفر در مواجهه با یک امتحان چه مسیری را بر می گزیند در محدوده علم ما نیست. حتی خودش نیز هر دو گزینه را محتمل و ممکن می داند و تا زمانی که یکی را برنگزیده است، آن کار انجام یا ترک نمی شود.

خدا خیرتان بدهد،پس خداوند چگونه و از چه طریقی علم دارد که او کدام گزینه را انتخاب میکند،بطوری که خود شخص هم انتخاب بین دو گزینه را محتمل و ممکن میداند؟
قول سدید;1026441 نوشت:
اما علم خداوند به انجام یا ترک کار، علت انجام یا ترک کار نیست تا گفته شود این کار به علت علمی که خدا به آن داشته (نه به خاطر عللی همچون اختیار و علم و میل و ...) بالضروره محقق شده است.

فکر کنم برگشتیم سر پله نخست!!
استاد بنده متوجه ام که علم خداوند به انجام یا ترک کار، علت انجام یا ترک آن نیست تا نتیجه بگیریم خداوند چنین مقدر کرده و دچار جبر شویم!!
همانطور که مثال معلم و شاگرد را میزنند...
الان مشکل ما سر علم خداوند به اعمالی است که انجام یا ترک آن توسط خود شخص هم هنوز انتخاب نشده باشد.

اینکه شما اختیار داده اید و می گویید تو مختاری و در عین حال هم میدانی انتخاب هایم چیست...این دیگر چه اختیار و حق انتخابی است که شما از قبل خلقتم میدانی!!

شما اراده کردی که من اختیار داشته باشم و خودم انتخاب کنم و آنچه که من انتخاب میکنم برنامه ریزی شما نیست،بنابراین حتی شمای سازنده ی بنده هم نباید بدانی که من چه انتخابی در آینده خواهم کرد!!

اینکه بنده نمیتوانم خارج از گزینه هایی که پیش رویم گذاشتی انتخاب دیگری داشته باشم دلیل مجبور کردنم به انتخاب هایم نیست،این درست.اما اینکه قبل از خلقتم بدانی من چکاره ام و چه انتخاب میکنم،آنگاه من،خود چه کاره ام؟:-/

بحث روی علم خداوند به آینده انسان هاست.
خداوند چگونه به آینده انسان ها با توجه به اختیار آنها علم دارد؟اگر نمیدانیم چگونه علم دارد،بهتر نیست کلا در مورد علم خداوند اظهار نظر نکنیم که آیا اصلا علم به آینده انسانها با توجه به اختیارشان امکان پذیر هست یا خیر؟

بزارید مثالی که زدید رو بررسی کنیم.
شما فرمودید:

قول سدید;1026441 نوشت:
اگر چه من می‏دانم که سه ثانیه بعد چراغ راهنما سبز می‏شود، دانستن من با ساختن این که چراغ در سه ثانیه سبز گردد، کاملاً متفاوت است.

به چه علت متفاوت است؟ پس شما چگونه علم پیدا کردید که چراغ تا سه ثانیه بعد سبز میشود؟ غیر از این است که خودتان این چراغ را ساختید و برنامه اش را ریخته اید که بعد سه ثانیه سبز شود و بعد قرمز؟
اگر شما میفرمایید این چراغ به اختیار خودش سبز یا قرمز میشود،مثلا یک بار سه ثانیه بعد سبز میشود یکبار ده ثانیه و یکبار پنج ثانیه،یک بار تشخیص میدهد که خیابان خلوت است و ماشینی رد نمی شود همیشه سبز می ماند یا ترافیک سنگین است،تصمیم میگیرد بیشتر قرمز بماند!!!
بسیار خب،با این تعبیر ما فرض بر اختیار داشتن چراغ راهنما میگذاریم(هرچند آن هم بی برنامه نبوده) آنگاه شما چگونه علم پیدا کردید که این چراغ با چه الگویی عمل میکند که بخواهید آینده را پیشگویی کنید؟

قول سدید;1026441 نوشت:
و از اينجا مى ‏فهميم كه آزمايشهاى الهى نه براى شناخت افراد است، بلكه براى پرورش و شكوفايى استعدادها است.

صحیح.
قول سدید;1026441 نوشت:
ترجمه این آیه اشتباه است. در این آیه نیامده است «تا خداوند بداند». اگر قرار بود چنین معنایی فهمانده شود، باید از عبارت «لِیعلمنّ» (به خاطر این که خداوند بداند) استفاده می شد نه «لَیعلمنّ»(باید خداوند بداند).

معنای دقیق آیه از این قرار است: « ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم(و اينها را نيز امتحان مى‏كنيم)؛ بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى‏گويند و كسانى كه دروغ مى‏گويند تحقق يابد!»

بديهى است خدا همه اينها را مى‏ داند، حتى قبل از خلقت انسانها، منظور از علم در اينجا همان تحقق عينى مسائل و وجود خارجى آنها است، و به تعبير ديگر ظهور آثار و شواهد عملى است، يعنى بايد علم خدا در باره اين گروه عملا در خارج پياده شود، و تحقق عينى يابد، و هر كس آنچه را در درون دارد بيرون ريزد، اين است معنى" علم" هنگامى كه در اينگونه موارد در مورد خداوند به كار مى‏ رود.


اگر منظور تحقق علم خداوند در خارج باشد،دیگر بداند (لَیعلمنّ) معنا ندارد.نمی توانست بگوید تا علم خدا تحقق یابد؟
پس چرا خداوند دانستن را به خودش نسبت میدهد؟میتوانست بگوید تا شما بدانید چون من(خدا) میدانم.یا برای شما مشخص شود.

استاد اینکه خداوند قبل از خلقت بداند که چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی وضع را خرابتر میکند!!
حالا دلیلم چیست؟چون قبل از خلقت هنوز هیچ مخلوقی ظهور و بروز نکرده و همگی در علم خداوند هستیم در نتیجه در علم خداوند ما اختیاری نداریم،چون هنوز ظهور پیدا نکردیم تا انتخاب کنیم بنابراین خداوند میتواند طوری انسان ها را خلق کند که بهشتی باشد یا جهنمی،خواسته یا ناخواسته خداوند در سرنوشت آنها تاثیر مستقیمی خواهد داشت.
اینکه به مثال شاگرد و معلم انتقاد کردم از همین جهت بود که آنها مستقل از هم هستن.

اینطور بنظر میرسه خدا اصلا برای خلق کردن فکر نمیکنه.چون فکر کردن و تصمیم گرفتن و انتخاب کردن یک نوع تغییر و تحوله.اگر تغییر و تحول در خدا راه داشته باشه اون دیگه خدای یکتا قبلی نیست یه خدای دیگه میشه.پس اصلا خدا برای خلق کردن فکر نمیکنه و دست به انتخاب نمیزنه که قبل از خلقت انتخاب کنه یکی بهشتی در بیاد یا یکی جهنمی.
یعنی هر چیزی که امکان خلق کردنش باشه، خلق میکنه.یعنی اینطور نیست که خدا قبل از خلقت جهان نشسته و فکر و محاسبه کرده،بعدش جهان رو خلق کرده باشه.
خدا هر لحظه در حال خلق کردنه و معتقدم اصلا سوال از قبل خلقت بی معنیه.مثل این میمونه که بگیم خداوند قبل از خلقت جهان در حال انجام چه کاری بود...

آیا این برداشت اشتباست؟


قول سدید;1026441 نوشت:
متوجه منظور شما هستم؛ نهایتا ما معتقدیم که چنین امری محال نیست و می تواند مشمول علم پیشین خداوند قرار بگیرد.

همین استاد گرامی،نمیشود.همونقدر این امر محاله که خدا بخواد شتر رو از سوراخ سوزن،بدون اینکه اندازش تغییر کنه رد کنه!

حتی وضع بهشتیان یا جهنمیان که خداوند برایمان سخن می گوید امریست در آینده ولی خداوند با فعل ماضی یا گذشته آنها را بیان میکند.آیا غیر این نیست،بودند انسان هایی که به سبب اختیارشان اعمالی را انجام دادند و بهشتی بحساب میامدند و خدا هم وضعیتی که آنها در آخرت دارند را شرح داده است؟مثل این می ماند معلم نمره شاگرد ها را قبل از اینکه کارنامه پایان سال را بدهند گزارش دهد مثلا فلانی بیست شد که از فعل ماضی استفاده میشود.گمان کنم خداوند هم اینچنین از آینده سخن گفته باشد نه اینکه قبل از خلقت مشخص باشد چه کسی بهشتی است یا جهنمی.

میخواهم نتیجه بگیرم آینده عدم هست و سوال از بهشتی شدن یا جهنمی شدن انسان ها چه قبل از خلقت و چه تا قبل از پایان عمرش،بدون آزمایش آنها امری بی معنی و محال است.

اما چون پیش فرض ما این است که خداوند به همه چیز باید علم داشته باشد اگر چنین نباشد نعوذ بالله جهل دارد،نمیتوانیم درست نتیجه گیری کنیم.

به هر حال میخواهم نظر نهایی شما را جویا شوم.ممنون که وقت می گذارید.@};-

سلام و عرض ادب

بابت تاخیر عذرخواهی میکنم. به خاطر فعالیت در تاپیک هایی که به صورت موازی و همزمان فعال می شوند، در پاسخگویی به این پست، تاخیر پیش آمد.

UTD;1026472 نوشت:
خدا خیرتان بدهد،پس خداوند چگونه و از چه طریقی علم دارد که او کدام گزینه را انتخاب میکند،بطوری که خود شخص هم انتخاب بین دو گزینه را محتمل و ممکن میداند؟

فرق میان علم خدا و علم انسان در همین است. علم خدا فعلی و ذاتی و غیراکتسابی و مطلق و ... است اما علم انسان بالقوه و عارض و اکتسابی و محدود و ... است.
به همین جهت، چیزی که برای من مجهول است، برای خدا معلوم است. این که چرا خداوند به تمامی امور به صورت بالفعل علم ذاتی دارد، دلیلش هم فلسفی است و هم نقلی. دلیل نقلی آیات و روایاتی است که بر این امر گواهی می دهند که خداوند نسبت به تمامی امور آگاهی دارد و دلیل فلسفی این مطلب، از این قرار است که علم به سبب، علم به مسبب نیز هست. علم به علت از آن جهت که علت است، علم به معلول نیز است. مراد از علم به علت، علم به حیثیتی است که منشأ وجود معلول شده است و چون خدا علت تمامی موجودات است ...

بهتر است بحث از «دلایل مطلق و فعلی بودن علم الهی» را در تاپیک دیگر دنبال کنیم. مساله اصلی تاپیک، سازگاری یا ناسازگاری دو اصل علم مطلق خدا و اختیار انسان است:

UTD;1025922 نوشت:
با توجه به علم خداوند به آینده انسان ها(جهنمی یا بهشتی شدن) و حق انتخابی که به او داده شده،آیا این دو با هم در تضاد نیستن؟

UTD;1026472 نوشت:
استاد بنده متوجه ام که علم خداوند به انجام یا ترک کار، علت انجام یا ترک آن نیست تا نتیجه بگیریم خداوند چنین مقدر کرده و دچار جبر شویم!!
همانطور که مثال معلم و شاگرد را میزنند...
الان مشکل ما سر علم خداوند به اعمالی است که انجام یا ترک آن توسط خود شخص هم هنوز انتخاب نشده باشد.

اینکه شما اختیار داده اید و می گویید تو مختاری و در عین حال هم میدانی انتخاب هایم چیست...این دیگر چه اختیار و حق انتخابی است که شما از قبل خلقتم میدانی!!

شما اراده کردی که من اختیار داشته باشم و خودم انتخاب کنم و آنچه که من انتخاب میکنم برنامه ریزی شما نیست،بنابراین حتی شمای سازنده ی بنده هم نباید بدانی که من چه انتخابی در آینده خواهم کرد!!

اینکه بنده نمیتوانم خارج از گزینه هایی که پیش رویم گذاشتی انتخاب دیگری داشته باشم دلیل مجبور کردنم به انتخاب هایم نیست،این درست.اما اینکه قبل از خلقتم بدانی من چکاره ام و چه انتخاب میکنم،آنگاه من،خود چه کاره ام؟

به همین جهت برای تقریب به ذهن از مثال معلم استفاده می کنیم. چون معلم به احوال شاگردش آگاهی دارد، می تواند از نتیجه امتحانش مطلع باشد. یا مثلا من برادری دارم که هیچ گاه کتاب نمی خواند و اصلا خودش را برای کنکور آماده نکرده است. قبولی او در کنکور امر ممکنی است اما با این حال، من بواسطه آگاهی از موقعیتی که او دارد (اصلا درس نخوانده است و سوالات کنکور سخت است و رقابت سنگینی میان داوطلبان وجود دارد) می دانم که او در رشته دندانپزشکی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی قبول نمی شود. قبولی او در کنکور ممکن بوده اما من بواسطه آگاهی از موقعیت برادرم می دانم او ضرورتا قبول نمی شود بی آن که من تاثیری در این عدم قبولی یا عدم مطالعه برادرم داشته باشم.

UTD;1026472 نوشت:
اینطور بنظر میرسه خدا اصلا برای خلق کردن فکر نمیکنه.چون فکر کردن و تصمیم گرفتن و انتخاب کردن یک نوع تغییر و تحوله.اگر تغییر و تحول در خدا راه داشته باشه اون دیگه خدای یکتا قبلی نیست یه خدای دیگه میشه.پس اصلا خدا برای خلق کردن فکر نمیکنه و دست به انتخاب نمیزنه که قبل از خلقت انتخاب کنه یکی بهشتی در بیاد یا یکی جهنمی.
یعنی هر چیزی که امکان خلق کردنش باشه، خلق میکنه.یعنی اینطور نیست که خدا قبل از خلقت جهان نشسته و فکر و محاسبه کرده،بعدش جهان رو خلق کرده باشه.
خدا هر لحظه در حال خلق کردنه و معتقدم اصلا سوال از قبل خلقت بی معنیه.مثل این میمونه که بگیم خداوند قبل از خلقت جهان در حال انجام چه کاری بود...

آیا این برداشت اشتباست؟

حق با شماست. در مورد خداوند، فکر کردن که فرآیندی زمانبر و متغیر است، معنا ندارد چرا که اساسا علم الهی مطلق است و نیازی به کشف مجهول از طریق تفکر ندارد. تفکر در جایی مطرح است که ما معلومات و مجهولاتی داریم و قرار است با استفاده از معلومات، مجهولاتمان را برطرف کنیم.

در مورد خداوند انتخاب کردنی که متوقف بر تفکر و تامل و تردید باشد نیز منتفی است. به تعبیر فلسفی، انتخابی که مستلزم امکان در مورد خداوند باشد، در خداوند راه ندارد. خداوند از هر جهتی واجب است و فاقد حیثیت امکانی است. اما با این حال، فاعلیت خداوند را اختیاری می دانند بدین بیان که فعل خداوند از روی علم و رضایتش صادر شده و عاملی غیر از ذاتش او را مجبور به چنین فعلی نکرده است.

UTD;1026472 نوشت:
همین استاد گرامی،نمیشود.همونقدر این امر محاله که خدا بخواد شتر رو از سوراخ سوزن،بدون اینکه اندازش تغییر کنه رد کنه!

همانطور که عرض کردم بنده چنین چیزی را محال نمی یابم. بله عادتا چنین چیزی محال است که کسی بدون امتحان، به صورت قطعی بداند که فلانی چکاری انجام خواهد داد. اما همانطور که عرض کردیم، می دانیم خداوند علم مطلق دارد و حیثیت امکانی در او راه ندارد و ...


UTD;1026472 نوشت:
حتی وضع بهشتیان یا جهنمیان که خداوند برایمان سخن می گوید امریست در آینده ولی خداوند با فعل ماضی یا گذشته آنها را بیان میکند.آیا غیر این نیست،بودند انسان هایی که به سبب اختیارشان اعمالی را انجام دادند و بهشتی بحساب میامدند و خدا هم وضعیتی که آنها در آخرت دارند را شرح داده است؟

به صورت کلی در مورد زمان افعال در قرآن دیدگاه های مختلفی بیان شده است. مثلا وقتی خداوند ماجرای حضرت عیسی ع را ذکر می کند گاهی به صورت ماضی سخن می گوید و گاهی به صورت مضارع!
وقتی اوصاف خودش را بیان می کند، خودش را به صورت ماضی توضیح می دهد: «ان الله کان توابا رحیما»!
یا وقتی در مورد قیامت سخن می گوید گاهی به صورت ماضی سخن می گوید و گاهی مضارع!

وقتی قرآن را مطالعه می کنیم متوجه می شویم که قرآن تعمدا چنین سخن می گوید چرا که گاهی با فاصله چند کلمه چنین تفاوتی در زمان فعل، مشهود است.
یکی از توجیهات و توضیحاتی که ذکر کرده اند، این است که اساسا چون خداوند زمانبردار نیست و منسلخ از زمان است، تعمدا این گونه سخن می گوید تا به ما خاطرنشان سازد که اساسا زمان برایش قبل و بعد ندارد و همه چیز برایش حاضر است. البته روشن است که اموری که معدوم می شوند، وجودی ندارند تا نزد خدا حاضر باشند. منظور از حضور آنها نزد خداوند، حضور علمی آنها است.

برای مطالعه بیشتر، رک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، انتشارات اسراء، ج24، صص273-275

UTD;1026472 نوشت:
میخواهم نتیجه بگیرم آینده عدم هست و سوال از بهشتی شدن یا جهنمی شدن انسان ها چه قبل از خلقت و چه تا قبل از پایان عمرش،بدون آزمایش آنها امری بی معنی و محال است.

بله آینده هنوز نیست اما حضور علمی نزد خدا دارد؛ یعنی خدا می داند که چنین و چنان می شود. چنانچه که سبز شدن چراغ راهنمایی در چند ثانیه بعد، عدمی است اما من از آن مطلع هستم. حضور این واقعه برای من، حضور علمی است.

UTD;1026472 نوشت:
اما چون پیش فرض ما این است که خداوند به همه چیز باید علم داشته باشد اگر چنین نباشد نعوذ بالله جهل دارد،نمیتوانیم درست نتیجه گیری کنیم.

همانطور که عرض شد علم مطلق الهی امر مسلمی است که افزون بر دلایلی که متفکران برایش ذکر کرده اند، در متون دینی نیز مورد تاکید قرار گرفته است:

«وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ» (انعام: 3)؛ یعنی: «اوست خداوند در آسمانها و در زمين؛ پنهان و آشكار شما را مى‏ داند؛ و از آنچه انجام مى‏ دهيد و به دست مى‏ آوريد، با خبر است».

UTD;1026472 نوشت:
به هر حال میخواهم نظر نهایی شما را جویا شوم.ممنون که وقت می گذارید.

دوست عزیز، باز هم بابت تاخیر از شما عذرخواهی میکنم. امیدوارم عفو بفرمایید.@};-

به تاپیک های کاربر پارسامهر و آنتی جهل مراجعه کن
گفتگوهای خوب و مفصلی در این رابطه شده است.

جمع بندی

 

پرسش:
با توجه به علم خداوند به آینده انسان ها(جهنمی یا بهشتی شدن) و حق انتخابی که به او داده شده،آیا این دو با هم در تضاد نیستند؟ اکثرا برای جواب این سوال مثال معلم و شاگرد رو میزنند که علم معلم به شاگردش دلیل مجبور بودن شاگرد نیست... در حالی رابطه بین معلم و شاگرد مستقل از هم هست اما رابطه انسان با خالق مستقل از او نیست یعنی حق انتخاب انسان هم مخلوق خداست. تمام اعضا و جوارح، سیستم های عصبی و مغز او هم مخلوق خداست. پس آنچه که به ما داده شده مستقل از علم خدا نیست.
بنابراین دو حالت داریم: 1. یا باید اختیار انسان رو قبول کنیم؛ در اینصورت خداوند به جهنمی یا بهشتی شدن انسان ها بدون امتحان کردن آنها علم ندارد. 2. یا خداوند به بهشتی یا جهنمی شدن انسان ها با توجه به اختیار آنها، علم دارد؛ در اینصورت چگونه میتوان انسان را مسئول سرنوشت خود دانست (بهشتی یا جهنمی شدن) در حالی که صفر تا صد هر چه که دارد از خداست؟

 

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش حاضر، در دو بخش، تقریر درست از رابطه علم و قدرت خدا و اختیار انسان را طرح می کنیم و سپس به اشکالاتی که مرقوم فرمودید، می پردازیم:

 

بخش اول: قدرت خدا و اختیار انسان
به باور متفکران شیعی، وجود آدمی عین فقر و وابستگی به خداوند است؛ چه برسد به فاعلیت و قدرت و اختیار و اراده اش. بنابراین، هر یک از ما و افعال اختیاری ما وابسته به فیض و عنایت الهی هستیم تا موجود شویم و موجود بمانیم. اما این امر بدین معنا نیست که من هیچ فاعلیت و اراده ای نداریم.

برای تقریب به ذهن، توجه شما را به این مثال جلب می کنم: این که آتش می سوزاند، اثر حقیقی آتش است اگرچه خداوند چنین اراده کرده است که آتش بسوزاند. اما به هر حال، حقیقتا خود آتش، چنین اثری دارد. در واقع، خداوند اراده کرده است که هر موجودی، اثر خاص خودش را داشته باشد. در همین راستا، خداوند اراده کرده است که از انسان، فعل ارادی تولید شود. این که من به اذن الهی چنین قدرتی پیدا کرده ام، منافاتی با توحید در فاعلیت و خالقیت ندارد چرا که وجود و فاعلیت و قدرت من، مستقل از خداوند نیست.

بنا بر آنچه گذشت، هر کاری من انجام می دهم مشمول اراده الهی است بدین بیان که من به اذن الهی، می توانم اراده کنم و فلان کار را متناسب با اراده ام انجام دهم. اراده و فعل و وجودم مرهون عنایت الهی است و به همین جهت، می توان فعل را به خداوند نیز نسبت داد. بنابراین، جهت انتساب فعل به انسان و خداوند، متفاوت است و لازم نیست با انتساب فعل به انسان، انتساب فعل به خداوند را نفی کنیم و یا بالعکس.

تاکنون سعی شد که رابطه فاعلیت انسان و فاعلیت الهی (سازگاری اختیار انسان و توحید خداوند) را روشن کنیم.(1)

 

بخش دوم: علم خدا و اختیار انسان
ممکن است گفته شود این که من فلان کار را اراده می کنم و انجام می دهم بدین خاطر است که خداوند چنین مقدر ساخته است. اما برای فهم معنای علم پیشینی و قضا و قدر خداوند باید به این نکته توجه بفرمایید که:

اولا علم ازلی الهی به هر فعلی، با شروط خاص خودش تعلق می گیرد: علم الهی به فعلی که به صورت غیراختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت غیراختیاری در نظر می گیرد؛ اما علم الهی به فعلی که به صورت اختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت اختیاری در نظر می گیرد. در این صورت، از آن جایی که آدمی مختار است و افعال اختیاری آدمی متعلق علم ازلی و تقدیر خداوند قرار گرفته است، این افعال با خصوصیت اختیاریشان متعلق علم الهی قرار گرفته اند؛ از این رو، اگر علم الهی به آنها تعلق بگیرد، نه فقط اختیاری بودن آن افعال را منتفی نمی سازد بلکه ضرورتا به اختیاری بودن آن افعال منتهی می گردد.(2)

ثانیا علم الهی به وقوع چیزی در آینده، بدین معنا است که آن چیز لزوما محقق می شود اما این مطلب بدین معنا نیست که چون خداوند چنین علمی داشته است، پس آن چیز لزوما محقق می شود.
استادی را فرض کنید که می داند فلان شاگردش که مشارکت کلاسی و مطالعه کافی ندارد، در کنکور موفق نمی شود. علم این استاد، شاگردش را مجبور به عدم موفقیت نمی کند. علم الهی نیز از این قبیل است؛ یعنی خداوند مقدر کرده است که اگر مثلا فلانی صله رحم کند، عمرش طولانی تر می شود و در هشتاد سالگی می میرد اما اگر صله رحم نکند، در شصت سالگی از دنیا می رود. آری، خداوند می داند که فلانی چنین نمی کند و در شصت سالگی می میرد. اینطور نیست که خداوند مقدر کرده بود که فلانی حتما صله رحم نکند و در شصت سالگی بمیرد. آری، چون او در آینده صله رحم نخواهد کرد و خداوند نیز به آینده آگاهی دارد، علم دارد که فلانی در شصت سالگی می میرد.

بگذریم از این که اگر چنین بود که انسان در تغییر سرنوشتش تاثیرگذار نبود و فعل و اراده و سرنوشتش از پیش تعیین شده بود، خداوند در آیات و روایات به تاثیر اختیار در تعیین سرنوشت، اهتمام ویژه نمی داشت که «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(3) خداوند سرنوشت هيچ قوم(و ملّتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.

 

بخش سوم: نقد و بررسی اشکالات

اشکال اول: اکثرا برای جواب این سوال مثال معلم و شاگرد رو میزنند که علم معلم به شاگردش دلیل مجبور بودن شاگرد نیست؛ در حالی رابطه بین معلم و شاگرد مستقل از هم هست اما رابطه انسان با خالق مستقل از او نیست یعنی حق انتخاب انسان هم مخلوق خداست. تمام اعضا و جوارح،سیستم های عصبی و مغز او هم مخلوق خداست. پس آنچه که به ما داده شده مستقل از علم خدا نیست.

پاسخ: بله، حق با شماست؛ هر تمثیلی که برای درک یک حقیقت معقول ارائه می شود، از یک جهت ما را به فهم آن حقیقت نزدیکتر می کند اما از چندین جهت ما را از آن دورتر می سازد!! مگر این که به این مطلب توجه داشته باشیم که قرار نیست در تمثیل، میان دو طرف مثال، از تمامی جهات عینیت برقرار باشد بلکه همین که از یک جهت میانشان مشابهت باشد کافی است ...
آن جهتی که در این دو مورد مشترک است، این است که علم به چیزی، مستلزم جبری شدن آن چیز نیست. برای درک مطلب، به علم استاد به شاگرد مثال می زنند چرا که در این مورد نیز استاد به نتیجه امتحان آگاه است اما علم او نتیجه را محقق نساخته است بلکه شاگرد خودش بوده که چنین کاری را رقم زده است.
بله خداوند فاعل و قادر مطلق است و اگر انسان اختیاری دارد از جانب خدا است اما همانطور که عرض شد خداوند خودش انسان را مختار کرده و به او این فرصت را می دهد تا کارهایش را اختیاری انجام دهد.

اشکال دوم: از آیه 3 سوره مبارکه عنکبوت بدست می آید که خداوند علم پیشین به افعال آدمی ندارد «وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»؛ درحالی که پیشینیان آنها نیز آزمودیم تا خداوند بداند کسانی را که راست گفتند و کسانی که دروغ گفتند.

پاسخ: ترجمه این آیه اشتباه است. در این آیه نیامده است «تا خداوند بداند». اگر قرار بود چنین معنایی فهمانده شود، باید از عبارت «لِیعلمنّ» (به خاطر این که خداوند بداند) استفاده می شد نه «لَیعلمنّ»(باید خداوند بداند).
معنای دقیق آیه از این قرار است: « ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم(و اينها را نيز امتحان مى‏كنيم)؛ بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى‏گويند و كسانى كه دروغ مى‏گويند تحقق يابد».
بديهى است خدا همه اينها را مى‏ داند، حتى قبل از خلقت انسانها، منظور از علم در اينجا همان تحقق عينى مسائل و وجود خارجى آنها است، و به تعبير ديگر ظهور آثار و شواهد عملى است، يعنى بايد علم خدا در باره اين گروه عملا در خارج پياده شود، و تحقق عينى يابد، و هر كس آنچه را در درون دارد بيرون ريزد، اين است معنى" علم" هنگامى كه در اينگونه موارد در مورد خداوند به كار مى‏ رود.
دليل اين مساله نيز روشن است زيرا نيات درونى و صفات باطنى تا در عمل انسان تحقق و عينيت پيدا نكند ثواب و جزا و كيفر مفهوم ندارد.
آزمايش براى تحقق بخشيدن به نيات و صفات درونى است.
و به عبارت ديگر اين عالم همچون يك" دانشگاه" يا يك" مزرعه" است (اين تشبيهات در متون احاديث اسلامى وارد شده) برنامه اين است كه در دانشگاه استعدادها شكوفا گردد، لياقتها پرورش يابد، و آنچه در مرحله" قوه" است به" فعليت" برسد.
بايد در اين مزرعه نهاد بذرها ظاهر گردد، و از درون آنها جوانه‏ ها بيرون آيد، جوانه‏ ها سر از خاك بردارند، پرورش يابند، نهال كوچكى شوند و سرانجام درختى تنومند و بارور، و اين امور هرگز بدون آزمايش و امتحان ممكن نيست.
و از اينجا مى ‏فهميم كه آزمايشهاى الهى نه براى شناخت افراد است، بلكه براى پرورش و شكوفايى استعدادها است.
بنا بر اين اگر ما آزمايش مى‏ كنيم براى كشف مجهولى است، اما اگر خداوند آزمايش مى‏ كند براى كشف مجهول نيست كه علمش به همه چيز احاطه دارد بلكه براى پرورش استعدادها و به فعليت رسانيدن قوه ‏ها است(4).

اشکال سوم: اینکه شما اختیار داده اید و می گویید تو مختاری و در عین حال هم میدانی انتخاب هایم چیست...این دیگر چه اختیار و حق انتخابی است که شما از قبل خلقتم میدانید! شما اراده کردی که من اختیار داشته باشم و خودم انتخاب کنم و آنچه که من انتخاب میکنم برنامه ریزی شما نیست، بنابراین حتی شمای سازنده ی بنده هم نباید بدانی که من چه انتخابی در آینده خواهم کرد! اینکه بنده نمیتوانم خارج از گزینه هایی که پیش رویم گذاشتی انتخاب دیگری داشته باشم دلیل مجبور کردنم به انتخاب هایم نیست،این درست. اما اینکه قبل از خلقتم بدانی من چه کاره ام و چه انتخاب میکنم، پس من خود چه کاره ام؟

پاسخ: علم خداوند به انجام یا ترک کار، علت انجام یا ترک کار نیست تا گفته شود این کار به علت علمی که خدا به آن داشته (نه به خاطر عللی همچون اختیار و علم و میل و ...) بالضروره محقق شده است.
احتمالا آنچه مایه اشتباه شده است، ضرورتی است که وصف علم الهی است. این که می گوییم علم خداوند بالضروره صادق است بدین معناست که علم الهی بالضروره با واقعیت متناظرش مطابقت دارد نه این که علم خداوند آن واقعیت را فارغ از عللی که دارد بالضروره محقق می سازد.
به همین جهت برای تقریب به ذهن از مثال معلم استفاده می کنیم. چون معلم به احوال شاگردش آگاهی دارد، می تواند از نتیجه امتحانش مطلع باشد. یا مثلا من برادری دارم که هیچ گاه کتاب نمی خواند و اصلا خودش را برای کنکور آماده نکرده است. قبولی او در کنکور امر ممکنی است اما با این حال، من بواسطه آگاهی از موقعیتی که او دارد (اصلا درس نخوانده است و سوالات کنکور سخت است و رقابت سنگینی میان داوطلبان وجود دارد) می دانم که او در رشته دندانپزشکی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی قبول نمی شود. قبولی او در کنکور ممکن بوده اما من بواسطه آگاهی از موقعیت برادرم می دانم او ضرورتا قبول نمی شود بی آن که من تاثیری در این عدم قبولی یا عدم مطالعه برادرم داشته باشم.

پی نوشت ها:
1. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، مؤسسه امام صادق ع‏، 1428ق، صص209-216
2. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، مؤسسه امام صادق ع‏، 1428ق، صص217-219.
3. رعد: 11
4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،دار الكتب الإسلاميۀ، 1374ش، ج16، ص205

موضوع قفل شده است