جمع بندی بررسی دو حدیث در مورد حضرت یوسف (ع)

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی دو حدیث در مورد حضرت یوسف (ع)

با سلام

قرآن حضرت یوسف را بدون خطا توصیف کرده پس احادیث زیر چه میگویند؟

« عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا تَلَقَّى یوسُفُ یعْقُوبَ تَرَجَّلَ لَهُ یعْقُوبُ وَ لَمْ یتَرَجَّلْ لَهُ یوسُفُ فَلَمْ ینْفَصِلَا مِنَ الْعَنَاقِ حَتَّى أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لَهُ یا یوسُفُ تَرَجَّلَ لَکَ الصِّدِّیقُ وَ لَمْ تَتَرَجَّلْ لَهُ ابْسُطْ یدَکَ فَبَسَطَهَا فَخَرَجَ نُورٌ مِنْ رَاحَتِهِ فَقَالَ لَهُ یوسُفُ مَا هَذَا قَالَ هَذَا آیهٌ لَا یخْرُجُ مِنْ عَقِبِکَ نَبِی عُقُوبَه ــــ حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هنگامى که یوسف با یعقوب علیهما السّلام ملاقات کردند جناب یعقوب به پاس احترام یوسف پیاده شد ولى یوسف پیاده نگشت و از معانقه با هم فارغ نشده بودند که‏ جبرئیل نازل شد و به یوسف گفت: اى یوسف صدیق! (یعقوب) براى تو و به خاطر احترام به تو از مرکب پیاده شد، ولى تو پیاده نشدى. سپس جبرئیل به یوسف گفت: دستت را باز کن، یوسف دستش را باز کرد بلافاصله نورى از کف دستش خارج شد، یوسف پرسید این چه بود؟ جبرئیل اظهار داشت: این علامت آن است که از صلب تو پیامبر خارج نمى‏شود؛ زیرا احترام پدر را رعایت نکردى، لذا خداوند متعال عقوبت تو را همین قرار داده است.» (علل الشرائع، ج‏۱، ص۵۵)

« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا أَقْبَلَ یعْقُوبُ إِلَى مِصْرَ خَرَجَ یوسُفُ ع لِیسْتَقْبِلَهُ فَلَمَّا رَآهُ یوسُفُ هَمَّ بِأَنْ یتَرَجَّلَ لِیعْقُوبَ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى مَا هُوَ فِیهِ مِنَ الْمُلْکِ فَلَمْ یفْعَلْ فَلَمَّا سَلَّمَ عَلَى یعْقُوبَ نَزَلَ عَلَیهِ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لَهُ یا یوسُفُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یقُولُ لَکَ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَنْزِلَ إِلَى عَبْدِی الصَّالِحِ إِلَّا مَا أَنْتَ فِیهِ ابْسُطْ یدَکَ فَبَسَطَهَا فَخَرَجَ مِنْ بَینِ أَصَابِعِهِ نُورٌ فَقَالَ لَهُ مَا هَذَا یا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هَذَا آیهٌ لَا یخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ نَبِی أَبَداً عُقُوبَهً لَکَ بِمَا صَنَعْتَ بِیعْقُوبَ إِذْ لَمْ تَنْزِلْ إِلَیه‏ ــــ حضرت صادق(ع) فرمودند: هنگامى که جناب یعقوب به طرف مصر روى آورد یوسف به منظور استقبال پدر از شهر خارج گردید و وقتى پدر را دید قصد کرد براى او پیاده شود ولى نظر به پادشاهى و مقام خویش که نمود پیاده نشد و زمانى که بر یعقوب سلام داد جبرئیل نازل شد و به او گفت: اى یوسف: خداوند تبارک و تعالى به تو مى‏فرماید: از فرود آمدن در مقابل بنده ی صالح من تو را باز نداشت مگر آن مقام و پادشاهى که تو دارى، دستت را بگشا! یوسف دست گشود، پس، از بین انگشتانش نورى خارج شد. یوسف پرسید: این چه بود؟ جبرئیل گفت: این علامت آن است که از صلب تو هرگز پیامبر خارج نمى‏شود و جهتش کارى است که تو نسبت به یعقوب نمودى و در مقابلش پیاده نشدى.» (علل الشرائع، ج‏۱، ص۵۵)

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد واسع

[TD][/TD]

بسمه تعالی
با سلام و احترام
در ارتباط با جریان حضرت یوسف (علیه السلام) و بخش های مختلف زندگی ایشان روایات بسیار زیادی وجود دارد که در منابع روایی ذکر شده اند. دسته ای از این روایات مربوط به لحظه استقبال حضرت یوسف (سلام الله علیه) از حضرت یعقوب(علیه السلام) است که در کتاب« علل الشرایع»درباره آن می خوانیم:

  • أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ رَفَعُوهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا تَلَقَّى يُوسُفُ يَعْقُوبَ تَرَجَّلَ لَهُ يَعْقُوبُ وَ لَمْ يَتَرَجَّلْ لَهُ يُوسُفُ فَلَمْ يَنْفَصِلَا مِنَ الْعَنَاقِ حَتَّى أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ يَا يُوسُفُ تَرَجَّلَ لَكَ الصِّدِّيقُ وَ لَمْ تَتَرَجَّلْ لَهُ ابْسُطْ يَدَكَ فَبَسَطَهَا فَخَرَجَ نُورٌ مِنْ رَاحَتِهِ فَقَالَ لَهُ يُوسُفُ مَا هَذَا قَالَ هَذَا آيَةٌ لَا يَخْرُجُ مِنْ عَقِبِكَ نَبِيٌّ عُقُوبَةً.»‏(1)
حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: هنگامى که یوسف با یعقوب (علیهما السّلام) ملاقات کردند جناب یعقوب به پاس احترام یوسف پیاده شد ولى یوسف پیاده نگشت و از معانقه با هم فارغ نشده بودند که‏ جبرئیل نازل شد و به یوسف گفت: اى یوسف صدیق! (یعقوب) براى تو و به خاطر احترام به تو از مرکب پیاده شد، ولى تو پیاده نشدى. سپس جبرئیل به یوسف گفت: دستت را باز کن، یوسف دستش را باز کرد بلافاصله نورى از کف دستش خارج شد، یوسف پرسید این چه بود؟ جبرئیل اظهار داشت: این علامت آن است که از صلب تو پیامبر خارج نمى‏شود؛ زیرا احترام پدر را رعایت نکردى، لذا خداوند متعال عقوبت تو را همین قرارداده است» .

  • حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا أَقْبَلَ يَعْقُوبُ إِلَى مِصْرَ خَرَجَ يُوسُفُ ع لِيَسْتَقْبِلَهُ فَلَمَّا رَآهُ يُوسُفُ هَمَّ بِأَنْ يَتَرَجَّلَ لِيَعْقُوبَ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى مَا هُوَ فِيهِ مِنَ الْمُلْكِ فَلَمْ يَفْعَلْ فَلَمَّا سَلَّمَ عَلَى يَعْقُوبَ نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ يَا يُوسُفُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ لَكَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَنْزِلَ إِلَى عَبْدِيَ الصَّالِحِ إِلَّا مَا أَنْتَ فِيهِ ابْسُطْ يَدَكَ فَبَسَطَهَا فَخَرَجَ مِنْ بَيْنِ أَصَابِعِهِ نُورٌ فَقَالَ لَهُ مَا هَذَا يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ هَذَا آيَةٌ لَا يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ نَبِيٌّ أَبَداً عُقُوبَةً لَكَ بِمَا صَنَعْتَ بِيَعْقُوبَ إِذْ لَمْ تَنْزِلْ إِلَيْهِ‏»(2)
حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: هنگامى که جناب یعقوب به طرف مصر روى آورد یوسف به منظور استقبال پدر از شهر خارج گردید و وقتى پدر را دید قصد کرد براى او پیاده شود ولى نظر به پادشاهى و مقام خویش که نمود پیاده نشد و زمانى که بر یعقوب سلام داد جبرئیل نازل شد و به او گفت: اى یوسف: خداوند تبارک و تعالى به تو مى‏فرماید: از فرود آمدن در مقابل بنده ی صالح من تو را باز نداشت مگر آن مقام و پادشاهى که تو دارى، دستت را بگشا! یوسف دست گشود، پس، از بین انگشتانش نورى خارج شد. یوسف پرسید: این چه بود؟ جبرئیل گفت: این علامت آن است که از صلب تو هرگز پیامبر خارج نمى‏شود و جهتش کارى است که تو نسبت به یعقوب نمودى و در مقابلش پیاده نشدى».

تحلیل روایت:
دو روایت فوق از جهت سندی و دلالی قابل بررسی است. از جهت سندی روایت اول روایتی«مرفوع» است که در حدیث شناسی قابل اعتماد نیست. روایت دوم از جهت سندی مشکلی ندارد و رجال موجود در سند قابل اطمینان هستند.
اما به لحاظ محتوایی روایات فوق در تضاد با آیات قران کریم است که در چنین مواردی معیار و ملاک قران کریم خواهد بود.

شواهد آن عبارت است از:
  • قران کریم نسبت به حضرت یوسف(علیه السلام) نگاه ویژه ای دارد و هر گونه انتساب عملی که خلاف ساحت قدسی پیامبران است را درباره وی نمی پذیرد. زیرا ایشان را از مخلَصین می داند و مخلَصین کسانی هستند که شیطان مجوز ورود به ساحت قدسی آنان را ندارد و نمی تواند از آنان برای انجام اعمال قبیح و خلاف حکمت استفاده کند. علامه طباطبایی در این باره می نویسد: خداوند يوسف (ع) را از مخلصين و صديقين و محسنين خوانده، و به او حكم و علم داده و تاويل احاديثش آموخته، او را برگزيده و نعمت خود را بر او تمام كرده و به صالحينش ملحق ساخته، (اينها آن ثناهايى بود كه در سوره يوسف بر او كرده) و در سوره انعام آنجا كه بر آل نوح و ابراهيم (علیه السلام) ثنا گفته او را نيز در زمره ايشان اسم برده.(3)
  • ظاهر آیات قران کریم احترام تمام عیار یوسف (علیه السلام) نسبت به والدین خویش است؛ به نحوی که رابطه مذکور یک رابطه بسیار صمیمی به نظر می رسد. در آیاتی از سوره یوسف در این باره می خوانیم:«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‏ يُوسُفَ آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ * وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيم‏»(4)
و چون نزد يوسف رفتند پدر و مادرش را پيش خود جاى داد و گفت: داخل مصر شويد، كه اگر خدا بخواهد در امان خواهيد بود. و پدر و مادر خويش را بر تخت نشاند، و همگى سجده‏كنان به رو درافتادند، گفت پدر جان! اين تعبير رؤياى پيشين من است كه پروردگارم آن را محقق كرد و به من نيكى نمود كه از زندان بيرونم آورد، و شما را پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را بهم زد از آن بيابان (بدينجا) آورد كه پروردگارم در باره آنچه اراده كند دقيق است، آرى او داناى حكيم است.

  • علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه فوق در بحث روایتی راجع به احترام یوسف به پدر و مادرش می نویسد:
مفسرين در تفسير جمله‏" آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ" گفته‏ اند: پدر و مادر را در آغوش كشيد، و اينكه فرمود:" وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ" ظاهر در اين است كه يوسف به منظور استقبال از ايشان، از مصر بيرون آمده و در خارج مصر ايشان را در آغوش گرفته بوده، و آن گاه بمنظور احترام و رعايت ادب گفته است: داخل مصر شويد. اينكه فرمود:" وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ" معنايش اين است كه يوسف، پدر و مادرش را بالاى تخت سلطنتى برد كه خود بر آن تكيه مى‏ زد.(5)
اینگونه احترام کردن و توجه به پدرو مادر که گویا پادشاه و حاکم حقیقی پدر و مادرند و هیچ حاکمیت و پادشاهی نمی تواند جای پدر و مادر را بگیرد با آنچه در دو روایت مورد نظر آمده است تناسبی ندارد.

  • علامه طباطبایی در تحلیل روایات راجع به جریان حضرت یوسف (علیه السلام) می نویسد: روايات در داستان يوسف بسيار زياد است، و ما از آنها به آن مقدارى اكتفاء كرديم كه به آيات كريمه قرآن مساس و ارتباط داشت و ما بقى را متعرض نشديم، چون علاوه بر اينكه ارتباط زيادى با آيات نداشت بيشتر آنها يا سندش ضعيف بود و يا متنش دچار تشويش و اضطراب بود.
مطلب پایانی:
شما تصور کنید کسی سالیان متمادی پدر و مادر خود را ندیده باشد و جریانی شبیه جریان یوسف برای او رخ داده باشد ( که نمونه هایی در این باره وجود دارد) یا به هر دلیلی بین فرزندان و والدین جدایی افتاده باشد و روزی قرار باشد آنها همدیگر را ملاقات کنند و فرض هم بر این باشد که رابطه پدر و مادر و فرزندان بسیار عمیق و صمیمی بوده باشد آنوقت چه کسی تصور می کند که در چنین ملاقاتی فرزند بخواهد بی احترامی نسبت به پدر و مادر داشته باشد. در انسانهای عادی و غیر معصوم چنین چیزی دور از انتظار است آنوقت چطور ممکن است یک پیامبر الهی که خداوند سوره ای را به نام او برای نقل جریان او و عبرت آیندگان قرار داده است، آن لحظه زیبا و تاریخی را با یک عمل خلاف حکمت و عرف و عقل خراب کند. مساله ای که برای توده مردم تصورش بعید است اساسا چگونه از یک پیامبر الهی سر می زند. علاوه بر اینکه چطور عده ای بر خود روا می دانند که آن را به یک پیامبر الهی نسبت دهند و تصور کنند چنین چیزی اتفاق افتاده است و مستند روایی دارد !!
لازم به یادآوری است که برای مطالعه بیشتر می توانید به لینک های زیر مراجعه کنید:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=18969
در آدرس زیر نیز به سوال مذکور پاسخ داده شده است:
https://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa7356

پی نوشت ها:
1. ابن بابويه، محمد بن على، علل الشرائع، ناشر: کتاب فروشی داوری، 1385ش، چاپ اول، قم، ج 1 ص 55.

2 . همان.

3. طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى ، 1374ش، چاپ پنجم، - ايران - قم، ج 11 ص 356.

4. یوسف /99-100.

5. طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى ، 1374ش، چاپ پنجم، - ايران - قم، ج‏11 ص 336.

واسع;1023695 نوشت:
در ارتباط با حضرت یوسف (سلام الله علیه) شبهاتی وجود دارد که برخی منشأ قرانی دارد و برخی منشأ روایی. که عمدتا در تفسیر سوره یوسف به این شبهات پاسخ داده شده است که پرسش گر ارجمند می تواند به کتب تفسیر مراجعه کند

سلام

اول اینکه به کتاب تفسیر دسترسی ندارم که اگر داشتم دیگر چرا نیازی بود اینجا بپرسم؟.

دوم اینکه سوال این نیست آیا یوسف مرتکب این خطا شد یا نشد بلکه طبق عنوان تاپیک میخواهیم بدانیم این احادیث معتبرند یا اگر نیستند چرا؟ که در دو لینک داده شده به این احادیث نپرداخته بودند.

ضمن سلام مجدد
ظاهرا مطالب تاپیک ها را خوب مطالعه نفرمودید مجددا مراجعه کنید. پاسخ داده شده به نظر می رسد قانع کننده باشد. به آرزوی توفیق

واسع;1023695 نوشت:
اینگونه احترام کردن و توجه به پدرو مادر که گویا پادشاه و حاکم حقیقی پدر و مادرند و هیچ حاکمیت و پادشاهی نمی تواند جای پدر و مادر را بگیرد با آنچه در دو روایت مورد نظر آمده است تناسبی ندارد.

واسع;1023695 نوشت:
علاوه بر اینکه چطور عده ای بر خود روا می دانند که آن را به یک پیامبر الهی نسبت دهند و تصور کنند چنین چیزی اتفاق افتاده است و مستند روایی دارد !!

سلام

اطلاع نداشتم متن را ویرایش کرده بودید الان دیدم و متوجه افزودن توضیحات شما شدم.شرمنده

حال که معلوم شد نسبت دادن چنین چیزی در این احادیث به حضرت یوسف بی مورد است سوالی پیش میاد که چطور چنین احادیثی به امام نسبت داده شده اند.حقیقنا با توجه به مطالبی که عرض کردید این احادیث از امام صادق نباید باشند.

واسع;1023695 نوشت:
چطور عده ای بر خود روا می دانند که آن را به یک پیامبر الهی نسبت دهند و تصور کنند چنین چیزی اتفاق افتاده است و مستند روایی دارد !!

این روایات در کتاب کسی نوشته شده که در عین جایگاه علمی خاصی که دارد قائل به سهوالنبی است پس تعجبی ندارد
جمع بندی  پرسش: آیا روایات مربوط به «پیاده نشدن یوسف(علیه السلام) از مرکب در جریان استقبال از حضرت یعقوب(علیه السلام) و قطع شدن نسل پیامبری از نسل یوسف(سلام الله علیه) از اتقان سندی و دلالی برخوردار می باشند؟ پاسخ: در ارتباط با جریان حضرت یوسف (علیه السلام) و بخش های مختلف زندگی ایشان روایات بسیار زیادی وجود دارد که در منابع روایی ذکر شده اند. دسته ای از این روایات مربوط به لحظه استقبال حضرت یوسف (سلام الله علیه) از حضرت یعقوب(علیه السلام) است که در کتاب« علل الشرایع»درباره آن می خوانیم:  
  • أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ رَفَعُوهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا تَلَقَّى يُوسُفُ يَعْقُوبَ تَرَجَّلَ لَهُ يَعْقُوبُ وَ لَمْ يَتَرَجَّلْ لَهُ يُوسُفُ فَلَمْ يَنْفَصِلَا مِنَ الْعَنَاقِ حَتَّى أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ يَا يُوسُفُ تَرَجَّلَ لَكَ الصِّدِّيقُ وَ لَمْ تَتَرَجَّلْ لَهُ ابْسُطْ يَدَكَ فَبَسَطَهَا فَخَرَجَ نُورٌ مِنْ رَاحَتِهِ فَقَالَ لَهُ يُوسُفُ مَا هَذَا قَالَ هَذَا آيَةٌ لَا يَخْرُجُ مِنْ عَقِبِكَ نَبِيٌّ عُقُوبَةً.»‏(1)
حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: هنگامى که یوسف با یعقوب (علیهما السّلام) ملاقات کردند جناب یعقوب به پاس احترام یوسف پیاده شد ولى یوسف پیاده نگشت و از معانقه با هم فارغ نشده بودند که‏ جبرئیل نازل شد و به یوسف گفت: اى یوسف صدیق! (یعقوب) براى تو و به خاطر احترام به تو از مرکب پیاده شد، ولى تو پیاده نشدى. سپس جبرئیل به یوسف گفت: دستت را باز کن، یوسف دستش را باز کرد بلافاصله نورى از کف دستش خارج شد، یوسف پرسید این چه بود؟ جبرئیل اظهار داشت: این علامت آن است که از صلب تو پیامبر خارج نمى‏شود؛ زیرا احترام پدر را رعایت نکردى، لذا خداوند متعال عقوبت تو را همین قرارداده است» .  
  • حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا أَقْبَلَ يَعْقُوبُ إِلَى مِصْرَ خَرَجَ يُوسُفُ (علیه السلام) لِيَسْتَقْبِلَهُ فَلَمَّا رَآهُ يُوسُفُ هَمَّ بِأَنْ يَتَرَجَّلَ لِيَعْقُوبَ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى مَا هُوَ فِيهِ مِنَ الْمُلْكِ فَلَمْ يَفْعَلْ فَلَمَّا سَلَّمَ عَلَى يَعْقُوبَ نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ يَا يُوسُفُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ لَكَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَنْزِلَ إِلَى عَبْدِيَ الصَّالِحِ إِلَّا مَا أَنْتَ فِيهِ ابْسُطْ يَدَكَ فَبَسَطَهَا فَخَرَجَ مِنْ بَيْنِ أَصَابِعِهِ نُورٌ فَقَالَ لَهُ مَا هَذَا يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ هَذَا آيَةٌ لَا يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ نَبِيٌّ أَبَداً عُقُوبَةً لَكَ بِمَا صَنَعْتَ بِيَعْقُوبَ إِذْ لَمْ تَنْزِلْ إِلَيْهِ‏»(2)
حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: هنگامى که جناب یعقوب به طرف مصر روى آورد یوسف به منظور استقبال پدر از شهر خارج گردید و وقتى پدر را دید قصد کرد براى او پیاده شود ولى نظر به پادشاهى و مقام خویش که نمود پیاده نشد و زمانى که بر یعقوب سلام داد جبرئیل نازل شد و به او گفت: اى یوسف: خداوند تبارک و تعالى به تو مى‏فرماید: از فرود آمدن در مقابل بنده ی صالح من تو را باز نداشت مگر آن مقام و پادشاهى که تو دارى، دستت را بگشا! یوسف دست گشود، پس، از بین انگشتانش نورى خارج شد. یوسف پرسید: این چه بود؟ جبرئیل گفت: این علامت آن است که از صلب تو هرگز پیامبر خارج نمى‏شود و جهتش کارى است که تو نسبت به یعقوب نمودى و در مقابلش پیاده نشدى». تحلیل روایت: دو روایت فوق از جهت سندی و دلالی قابل بررسی است. از جهت سندی روایت اول روایتی«مرفوع» است که در حدیث شناسی قابل اعتماد نیست. روایت دوم از جهت سندی مشکلی ندارد و رجال موجود در سند قابل اطمینان هستند. اما به لحاظ محتوایی روایات فوق در تضاد با آیات قرآن کریم است که در چنین مواردی معیار و ملاک قرآن کریم خواهد بود. شواهد آن عبارت است از:  
  • قران کریم نسبت به حضرت یوسف(علیه السلام) نگاه ویژه ای دارد و هر گونه انتساب عملی که خلاف ساحت قدسی پیامبران است را درباره وی نمی پذیرد. زیرا ایشان را از مخلَصین می داند و مخلَصین کسانی هستند که شیطان مجوز ورود به ساحت قدسی آنان را ندارد و نمی تواند از آنان برای انجام اعمال قبیح و خلاف حکمت استفاده کند. علامه طباطبایی در این باره می نویسد: خداوند يوسف (علیه السلام) را از مخلصين و صديقين و محسنين خوانده، و به او حكم و علم داده و تاويل احاديثش آموخته، او را برگزيده و نعمت خود را بر او تمام كرده و به صالحينش ملحق ساخته، (اينها آن ثناهايى بود كه در سوره يوسف بر او كرده) و در سوره انعام آنجا كه بر آل نوح و ابراهيم (علیه السلام) ثنا گفته او را نيز در زمره ايشان اسم برده.(3)
  • ظاهر آیات قرآن کریم احترام تمام عیار یوسف (علیه السلام) نسبت به والدین خویش است؛ به نحوی که رابطه مذکور یک رابطه بسیار صمیمی به نظر می رسد. در آیاتی از سوره یوسف در این باره می خوانیم:«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‏ يُوسُفَ آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ * وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيم‏»(4)
و چون نزد يوسف رفتند پدر و مادرش را پيش خود جاى داد و گفت: داخل مصر شويد، كه اگر خدا بخواهد در امان خواهيد بود. و پدر و مادر خويش را بر تخت نشاند، و همگى سجده ‏كنان به رو درافتادند، گفت پدر جان! اين تعبير رؤياى پيشين من است كه پروردگارم آن را محقق كرد و به من نيكى نمود كه از زندان بيرونم آورد، و شما را پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را بهم زد از آن بيابان (بدينجا) آورد كه پروردگارم در باره آنچه اراده كند دقيق است، آرى او داناى حكيم است.  
  • علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه فوق در بحث روایتی راجع به احترام یوسف به پدر و مادرش می نویسد:
مفسرين در تفسير جمله‏" آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ" گفته‏ اند: پدر و مادر را در آغوش كشيد، و اينكه فرمود:" وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ" ظاهر در اين است كه يوسف به منظور استقبال از ايشان، از مصر بيرون آمده و در خارج مصر ايشان را در آغوش گرفته بوده، و آن گاه بمنظور احترام و رعايت ادب گفته است: داخل مصر شويد. اينكه فرمود:" وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ" معنايش اين است كه يوسف، پدر و مادرش را بالاى تخت سلطنتى برد كه خود بر آن تكيه مى‏ زد.(5) اینگونه احترام کردن و توجه به پدرو مادر که گویا پادشاه و حاکم حقیقی پدر و مادرند و هیچ حاکمیت و پادشاهی نمی تواند جای پدر و مادر را بگیرد با آنچه در دو روایت مورد نظر آمده است تناسبی ندارد.  
  • علامه طباطبایی در تحلیل روایات راجع به جریان حضرت یوسف (علیه السلام) می نویسد: روايات در داستان يوسف بسيار زياد است، و ما از آنها به آن مقدارى اكتفاء كرديم كه به آيات كريمه قرآن مساس و ارتباط داشت و ما بقى را متعرض نشديم، چون علاوه بر اينكه ارتباط زيادى با آيات نداشت بيشتر آنها يا سندش ضعيف بود و يا متنش دچار تشويش و اضطراب بود.
مطلب پایانی: شما تصور کنید کسی سالیان متمادی پدر و مادر خود را ندیده باشد و جریانی شبیه جریان یوسف برای او رخ داده باشد ( که نمونه هایی در این باره وجود دارد) یا به هر دلیلی بین فرزندان و والدین جدایی افتاده باشد و روزی قرار باشد آنها همدیگر را ملاقات کنند و فرض هم بر این باشد که رابطه پدر و مادر و فرزندان بسیار عمیق و صمیمی بوده باشد آنوقت چه کسی تصور می کند که در چنین ملاقاتی فرزند بخواهد کوچک ترین بی احترامی نسبت به پدر و مادر داشته باشد. در انسانهای عادی و غیر معصوم چنین چیزی دور از انتظار است آنوقت چطور ممکن است یک پیامبر الهی که خداوند سوره ای را به نام او برای نقل جریان او و عبرت آیندگان قرار داده است، آن لحظه زیبا و تاریخی را با یک عمل خلاف حکمت و عرف و عقل خراب کند. مساله ای که برای توده مردم تصورش بعید است اساسا چگونه از یک پیامبر الهی سر می زند. علاوه بر اینکه چطور عده ای بر خود روا می دانند که آن را به یک پیامبر الهی نسبت دهند و تصور کنند چنین چیزی اتفاق افتاده است و مستند روایی دارد !! لازم به یادآوری است که برای مطالعه بیشتر می توانید به لینک های ذکر شده در  پی نوشت مراجعه فرمایید.(6) پی نوشت ها: 1. ابن بابويه، محمد بن على، علل الشرائع، ناشر: کتاب فروشی داوری، 1385ش، چاپ اول، قم، ج 1 ص 55. 2 . همان. 3. طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى ، 1374ش، چاپ پنجم، - ايران - قم، ج 11 ص 356. 4. یوسف /99-100. 5. طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى ، 1374ش، چاپ پنجم، - ايران - قم، ج‏11 ص 336. 6. لینک های قابل مطالعه:  http://www.askdin.com/showthread.php?t=18969 در آدرس زیر نیز به سوال مذکور پاسخ داده شده است: https://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa7356  
موضوع قفل شده است