جمع بندی آیا با این شرایط می تونم ازدواج کنم؟

تب‌های اولیه

183 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

صائب تبریزی;1019356 نوشت:
و لذا یکبار اشنباه دختر رو مبنی بر خبیث بودن اون میدونن و طردش میکنن و ....

فکر می کنم متوجه منظور شما شدم.
اینکه جامعه معیار طیب بودن رو فقط نداشتن رابطه جنسی می دونه و مثلاً راستگویی و احترام به پدر و مادر و ... رو بی ارتباط به طیب بودن در نظر میگیره.
و اگر یک بار دروغ گفتن رو ملاک بد بودن یک انسان غیر معصوم نمی دونیم، چرا این گذشت رو در مورد رابطه نداریم.
و چرا سختگیری رو بیشتر در مورد خانمها داریم و نه در مورد آقایان؟

امید;1019362 نوشت:
می توانم مانند برخی از کارشناسان جلوی بحث درباره «فلسفه بکارت در خانم ها و لزوم یا عدم لزوم آزمایش و گرفتن گواهی سلامت » را بگیرم. چون تاپیک در مورد این موضوع نیست.

امید عزیز، امکان داره پستهای مربوط به این موضوع به صورت یک تاپیک جدا در بیاد؟ ممنون

امید;1019363 نوشت:
سلام

کاربر محترم

پژوهش های روانشناختی نشان داده که وقتی موضوعی در حافظه بلندمدتِ انسان وارد شد، آن موضوع تنها در صورتی از مغز پاک می شود که مشکلی در سیستم عصبیِ انسان، به علت بیماری هایی مانند: آلزایمر، رخ دهد.
فردی که دچار مشکلات و بحران هایی در زندگی می شود، پس از گذشت زمان یا با روان درمانی و مشاوره ممکن است به دیدگاهی نو و تازه در مورد آن بحران و مشکل دست یابد و به این وسیله بتواند احساساتِ ناشی از آن را کنترل کند.
آن چه یک روانشناس در مشاوره ها به دنبالش می باشد، همین تغییر احساسِ پرسشگر است.
نمونه هایی از تغییر احساساتِ پرسشگر پس از دریافت مشاوره در همین سایت وجود دارد.

خانم پرسشگر لازم نیست آن آقا را فراموش کند؛ فقط کافی است به این نتیجه برسد که رابطه اش با این آقا به ناکجاآباد ختم می شود. آن وقت می تواند به صورتی مناسب تر درباره گزینه های بعدی فکر کند و برای آینده اش تصمیم بگیرد.

سلام جناب امید
من دوستی دارم از کودکی عاشق پسرعموش بود تا هفده سالگیش
یبار بهم گفت که هرگز نمیتونه فراموشش کنه و یروزی اه سردی میکشم که یجا یادش بیفتم
گفتم مزخرف نگو تو میتونی فراموشش کنی
گفت جدا؟ اون تحت تاثیر شعرا و اهنگا وجامعه بود وگرنه خودشم باور نداشت گفت کمکم کن فراموشش کنم
باهم شروع کردیم
من خودمم تو شوک بودم وقتی دوباره عاشق یه پسر دیگه شد بحدیکه میگفت علاقه به این فرق داره با قبلی. این خاصتره ومیگفت بهیچ قیمتی نمیخوام ازدستش بدم پسرعموشو هم فراموش کرد شاید هر چن ماه یکبار یادش بیاد که پسره روببینه و فک کنه یروزی خوشش ازاین میومد و نسبت بهشم کاملا سردشده .خب مهم اینه که اون چندماه اصلا یادش نمیاد این یعنی فراموشی...اینی هم که بعد اون عاشقش شد فهمید پسره به یکی دیگه علاقمنده اونم تواینمدت روعزت نفسش کارکرده بود و خداروشکر زود سردشد برخورد بهش الانم به کسی علاقمند نیست ازبس عزت نفسش بالا رفته چون علاقه شدید به کسی ناشی از عدم خودباوری وخودفراموشیه ادما اگر عزت نفس بالایی داشته باشن درگیراینچیزا نمیشن البته من توقع ندارم همه ازاول همچین عزت نفسی داشته باشن اما میشه بمرور بدستش اورد.
البرکامو میگه همه چیز تو این دنیا فراموش میشه حتی یک عشق بزرگ.
این یکی ازروانشناسا.
یه دوست دیگه هم داشتم گفت باخدا معامله کردم یکهفته تمام بخودش فک کنم اما عشق یه پسریو ازدلم بیرون کنه گفت بعد دوروز ازش متنفرشدم و تماما حسم رفت
قبلش چنسال دوسش داشت پسره گذاشت رفت.
الانم هفت سال از اون موضوع میگذره ازدواج کرده یه پسر داره
همکارش هم اسم اون پسر بود ازش پرسیدم فلانی؟!گفت اصلا یادم نبود و سالهاست فراموشش کردم والان که گفتی یادم اومد.
البته مورد دوم میدونم یه معجزه بود ازطرف خدا
اما ادمایی که باور دارن خدا واقعا وجودداره و واقعا دنبال فراموش کردن کسی باشن قطعا خدا راهو مثل این دختر براشون باز میکنه شک ندارم
حتی اگر همه روانشناسا بگن نه نمیشه.
درضمن میگید نیازی نیست پرسشگرفراموش کنه تمام حرف من اینه که
ادم وقتی نسبت به کسی سرد بشه دیگه کم کم فراموشش میکنه
شما وقتی ازکسی خوشتون نیاد یا حسی بهش نداشته باشین میشینین بهش فک میکنین؟؟فراموشش نمیکنین؟
قبلا دوستی داشتم هرروز براش پیام میدادم بعداز یه ماجرایی ازش سرد شدم و کم کم پیام دادنمون قط شد چندماهی یکبار یاد این دختر میفتم
حسی هم بهش ندارم دیگه اصلا.اگر این فراموشی نیست پس چیه؟
نمیگم اول فراموش کنه میگم بمرور با سردشدن نسبت بهش و انجام دادن تمریناتی دیگه بهش فکر نمیکنه دیگه یادش نمیفته فراموشش میکنه بمرور جوریکه هرچندماه یادش میاد همچین شخصی یروزی بوده بعدشم میشه چندسال.

امید;1019362 نوشت:
این موضوع، خارج از موضوع تاپیک است. من تنها موظف به ارائه مشاوره درباره موضوع تاپیک هستمhappy.
البته مدیریتِ تاپیک های ارجاع شده هم به عهده من است و می توانم مانند برخی از کارشناسان جلوی بحث درباره «فلسفه بکارت در خانم ها و لزوم یا عدم لزوم آزمایش و گرفتن گواهی سلامت » را بگیرم. چون تاپیک در مورد این موضوع نیست.

ولی تا زمانی که دوستانْ محترمانه اظهار نظر و گفتگو می کنند، ترجیح می دهم بحث ادامه یابد؛ هر چند خودم ممکن است در مورد همه پست ها اظهار نظر نکنم و فقط به برخی پست ها پاسخ دهم.

من فکر میکنم که مشکل ایشون به 3 بخش تفکیک بشه 1- روابط نافرجام با یک پسر و چگونی مدیریت عواطف و احساسات و بکار گیری تکنیکهای روانشناسی در حل این مسئله. 2- از دست دادن دوشیزگی و نحوه برخورد شخصی با این مسئله 3-چگونگی مدیریت این مسئله به هنگام انتخاب یک مرد برای ازدواج آگانه و پایدار. در حقیقت فکر کنم میشه همین عنوانی که شما در بالا اشاره کردید رو بر روی بخش سوم سوال ایشون گذاشت.

من وقتی سوال رو مطرح کردم با خودم فکر کردم که شاید باز کردن این موضوع بتونه به استارتر درباره بخش سوم کمک کنه. از این جهت که ایشون نگرانه که آیا با این شرایط میتونه ازدواج بکنه یا نه و من فکر کردم که اگر ایشون و بقیه کاربرها توجه بشن که این اشتباهی که ایشون کردن بالقوه چقدر میتونه در انتخاب شدن به عنوان همسر یا انتخاب شخصی به عنوان شوهر موثر باشه، شاید به بالابردن اعتماد به نفس و پیدا کردن جایگاه خودشون به عنوان یک زن در زندگی کمک کنه. قصد من این بود که بر خلاف تصور موجود در جامعه مذهبی ایران، خودش رو ویران شده و دست خورده تصور نکنه و مشارکت کاربران و بیان نظریاتشون و البته راهنمایی های شما در رد یا قبول مطالب، در نهایتک اربران و استارتر رو به سمت ایجاد یک ذهنیت درست روانشناختی در این مورد ببره. ایشون هنوز نمیدونه باید چکار بکنه، یک نفر میگه ترمیم کن، یک نفر میگه عقد رسمی کن و جدا شو ، یک نفر میگه کار به جای باریک که کشید به آقا بگو، یک نفر میگه نگو.

من فکر کردم که اگر ریشه تفکر درباره این مسئله ، هم در ذهن ما و هم در ذهن استارتر اصلاح بشه اونوقت بشه یک یا دو راه حل نزدیک به هم به ایشون داد.

فروردین;1019366 نوشت:
فکر می کنم متوجه منظور شما شدم.
اینکه جامعه معیار طیب بودن رو فقط نداشتن رابطه جنسی می دونه و مثلاً راستگویی و احترام به پدر و مادر و ... رو بی ارتباط به طیب بودن در نظر میگیره.
و اگر یک بار دروغ گفتن رو ملاک بد بودن یک انسان غیر معصوم نمی دونیم، چرا این گذشت رو در مورد رابطه نداریم.
و چرا سختگیری رو بیشتر در مورد خانمها داریم و نه در مورد آقایان؟

بله درسته . منظور من همینه.
سختگیری تماما روی خانمها است چون ابزار دروغ سنجی بنام دوشیزگی در اختیار آقا قرار داره. شما روی آقایون سختگیری ندارید چون به فرض اگر در جلسه خواستگاری ازشون بپرسید آیا تا به حال با زنی ارتباط مستقیم جنسی داشته اید یا نه، ایشون هر جواب به شما بدن علی السویه خواهد بود چون ابزاری برای صحه گذاشتن بر حرف ایشون ندارید. لذا آقایان هم نباید از این ابزار بر علیه خانمها استفاده کنند.

من قصدم این هست که استارتر محترم بدونه که اگر با مردانی با دیدگاههای مختلف در این موضوع برخورد کرد باید چه واکنشی نشون بده. با توجه به اینکه اشتباه این خانم در ارتباط برقرار کردن با یک مرد هم توسط کاربران و هم توسط جامعه بسیار بولد شده و میشه ، اعتماد به نفس ایشون به خودی خود بسیار پایین میاد و چه بسا هر چند که حفظ ظاهر کنند اما با مواجهه با اولین نشانه های اهمیت این امر برای اقای شایسته ایی که به خواستگاری این دختر امده، فرو میریزه .

گفته میشه که فراموش کردن این ارتباط 5 ساله سخت خواهد بود. به نظر من سختی این امر بخاطر ضرری است که به این خنام از باب دوشیزگی وارد شده و من فکر میکنم که باید این امر رو در نظر ایشون به نحو عاقلانه و درستی تعدیل و تسهیل کنیم.
نمیدونم شاید اشتباه میکنم.

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

امید;1019363 نوشت:
سلام

کاربر محترم

پژوهش های روانشناختی نشان داده که وقتی موضوعی در حافظه بلندمدتِ انسان وارد شد، آن موضوع تنها در صورتی از مغز پاک می شود که مشکلی در سیستم عصبیِ انسان، به علت بیماری هایی مانند: آلزایمر، رخ دهد.
فردی که دچار مشکلات و بحران هایی در زندگی می شود، پس از گذشت زمان یا با روان درمانی و مشاوره ممکن است به دیدگاهی نو و تازه در مورد آن بحران و مشکل دست یابد و به این وسیله بتواند احساساتِ ناشی از آن را کنترل کند.
آن چه یک روانشناس در مشاوره ها به دنبالش می باشد، همین تغییر احساسِ پرسشگر است.
نمونه هایی از تغییر احساساتِ پرسشگر پس از دریافت مشاوره در همین سایت وجود دارد.

خانم پرسشگر لازم نیست آن آقا را فراموش کند؛ فقط کافی است به این نتیجه برسد که رابطه اش با این آقا به ناکجاآباد ختم می شود. آن وقت می تواند به صورتی مناسب تر درباره گزینه های بعدی فکر کند و برای آینده اش تصمیم بگیرد.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لویک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
استاد اگر مستقیم به خواستگار جدید بگویند به بنده قبلا تجاوز شده و دوشیزه نیستم چه طور؟
یا علی(ع)[/]

صائب تبریزی;1019371 نوشت:
بله درسته . منظور من همینه.
سختگیری تماما روی خانمها است چون ابزار دروغ سنجی بنام دوشیزگی در اختیار آقا قرار داره. شما روی آقایون سختگیری ندارید چون به فرض اگر در جلسه خواستگاری ازشون بپرسید آیا تا به حال با زنی ارتباط مستقیم جنسی داشته اید یا نه، ایشون هر جواب به شما بدن علی السویه خواهد بود چون ابزاری برای صحه گذاشتن بر حرف ایشون ندارید. لذا آقایان هم نباید از این ابزار بر علیه خانمها استفاده کنند.

من قصدم این هست که استارتر محترم بدونه که اگر با مردانی با دیدگاههای مختلف در این موضوع برخورد کرد باید چه واکنشی نشون بده. با توجه به اینکه اشتباه این خانم در ارتباط برقرار کردن با یک مرد هم توسط کاربران و هم توسط جامعه بسیار بولد شده و میشه ، اعتماد به نفس ایشون به خودی خود بسیار پایین میاد و چه بسا هر چند که حفظ ظاهر کنند اما با مواجهه با اولین نشانه های اهمیت این امر برای اقای شایسته ایی که به خواستگاری این دختر امده، فرو میریزه .

گفته میشه که فراموش کردن این ارتباط 5 ساله سخت خواهد بود. به نظر من سختی این امر بخاطر ضرری است که به این خنام از باب دوشیزگی وارد شده و من فکر میکنم که باید این امر رو در نظر ایشون به نحو عاقلانه و درستی تعدیل و تسهیل کنیم.
نمیدونم شاید اشتباه میکنم.

عزیزم من کاملا با حرفات موافق بودم اما گفتم اززاویه دیگه هم بهش بگم میشه اونکارو انجام بده.
هستن دخترایی که دوشیزه ن ولی نجابتی ندارن
دخترای ایرانی هم بنظرم باید اعتمادبنفسشونو بالاببرن خیلی بالا که پسری جریت نکنه ازش گواهی سلامت بخواد
مدتیه فهمیدم تو بعضی شهرا هنوز این رسم زشت وجودداره و دخترایی که اجازه میدن این توهین بزرگ درحقشون بشه

nazak;1019374 نوشت:
عزیزم من کاملا با حرفات موافق بودم اما گفتم اززاویه دیگه هم بهش بگم میشه اونکارو انجام بده.

عزیز شمایی.
یکی از مشاوران به صمیمی ترین دوست من هم چنین توصیه ایی کرده بودن، که البته انجام داد و مشکلی هم براش پیش نیومد. من نمیگم هیچ کدوم از این توصیه ها اشتباهه بلکه میگم اگر طرز تفکر واحد عقلانی وجود داشته باشه بر مبنای اون به یک جواب واحد برسیم.

صائب تبریزی;1019375 نوشت:
عزیز شمایی.
یکی از مشاوران به صمیمی ترین دوست من هم چنین توصیه ایی کرده بودن، که البته انجام داد و مشکلی هم براش پیش نیومد. من نمیگم هیچ کدوم از این توصیه ها اشتباهه بلکه میگم اگر طرز تفکر واحد عقلانی وجود داشته باشه بر مبنای اون به یک جواب واحد برسیم.

میدونی چیه مسئله اینجاست که دخترایی مثل استارتر کم هستن
نمیشه بزاریم این مسئله هم عادی بشه
اما دراینحد تابو هم واقعا بده
و باید براش فکری کرد
من تو فکر همون دختریم که گفتی خیانت فکری میکنه
واقعا برام عجیب بود رفتم توفکر که چطور میشه دیگه پی برد به وفاداری یک زن یا مرد

nazak;1019376 نوشت:
میدونی چیه مسئله اینجاست که دخترایی مثل استارتر کم هستن
نمیشه بزاریم این مسئله هم عادی بشه
اما دراینحد تابو هم واقعا بده
و باید براش فکری کرد
من تو فکر همون دختریم که گفتی خیانت فکری میکنه
واقعا برام عجیب بود رفتم توفکر که چطور میشه دیگه پی برد به وفاداری یک زن یا مرد

اینو ببین ایه پنج سوره تحریم

:
عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا ﴿۵﴾ اگر پيامبر شما را طلاق گويد اميد است پروردگارش همسرانى بهتر از شما مسلمان مؤمن فرمانبر توبه كار عابد روزه‏ دار بيوه و دوشيزه به او عوض دهد (۵)

اینم ایه اخرشه:
وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ﴿۱۲﴾ و مريم دخت عمران را همان كسى كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دميديم و سخنان پروردگار خود و كتابهاى او را تصديق كرد و از فرمانبرداران بود (۱۲)

nazak;1019377 نوشت:
اینو ببین ایه پنج سوره تحریم

درست میگی. فکر میکنم اشتباه کردم. اصلا نباید این بحث رو میکردم. مبانی اش ضعیفه و خیلی احتمال خطا داره. پاسخ استاد امید در همون پست اول به نظرم خوب بود.

rosejuliet;1018879 نوشت:
سلام
من 25 سالمه و 5 سال با آقایی ارتباط داشتم البته به قصد ازدواج و دو دفعه هم اومدن خواستگاری
خانواده ی من به خاطر شرایط بدی که داشتن راضی نبودن ولی چون من اصرار داشتم به خاطر من حاضر شدن قبول کنن ولی خانواده ی ایشون که خییییلی هم سطحشون از ما پایین تره با ایرادات الکی مثلا اینکه من عینک میزنم بهونه آوردن و قبول نکردن
خانواده هامون از ارتباط ما خبر نداشتن و ما هر دو تلاش کردیم تا خانواده ی آقا هم راضی بشن که متاسفانه نشد
و من حس کردم ایشون خیلی کم داره تلاش میکنه و تو این 5 سالم یک دفعه خیانت کرده بود
منم بهش گفتن تا آخر 13 امسال فرصت داره خانوادشو راضی کنه و بیاد خواستگاری و اگر نیومد من دیگه باهاش ازدواج نمیکنم
راستش مشکلی که دارم اینه که ما رابطه ی خیلی نزدیک با هم داشتیم و متاسفانه دیگه دختر نیستم
خانواده ی ما مذهبی هستن و اصلا این چیزا تو خانوادمون نیست و من چون قول ازدواج داده بود این کارو کردم و واقعا میدونم چقققققدر اشتباه کردم و حق خودمو ضایع کردم اونم برای پسری که اصلا در حدم نبود و واقعا همه چیزش از من کمتره
تموم دوستام که این موضوعو میدونن میگن جراحی کن و به کسی نگو و با آدمی که ارزشتو داشته باشه ازدواج کن ولی من نمیتونم به کسی دروغ بگم نمیتونم تا آخر عمرم عذاب وجدان داشته باشم تازه این اشتباه من بوده و حس میکنم نباید زندگی کسی دیگه رو به خاطر اشتباه خودم خراب کنم
نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی من دختر خوشگلی هستم و هنرمندم و خیلی هم خوش اخلاقم اینا رو همه میگن و دوستام چون منو میشناسن میگن حیفی و حق خودتو ضایع نکن میگن با خوشبخت کردن فرد جدید زندگیت اشتباهتو جبران کن
من ترس اذیت کردن اون آقا رو هم دارم چون اون به شدت منو دوست داره و میگه این کارو باهام کرده که من نتونم با کسی دیگه ازدواج کنم
نمیدونم باید چیکار کنم واقعا تنهام و نمیخوام با گفتن این چیزا به خانوادم اذیتشون کنم پدر من مریض هستن و حالشون بد میشه اگر بغهمن و منم نمیخوام آبروی خودمو ببرم
فک کردم به هر خواستگاری که خیلی ازم خوشش اومد این موضوعو بگم و اگر تونست مردونگی کنه و اشتباهمو نادیده بگیره باهاش ازدواج کنم
خواهش میکنم کمکم کنید

به نظر من که اصلاً به خواستگارانتون در این مورد چیزی نگید، این یک رازیه که شما باید پیش خودت و خدای خودت حفظش کنی .
این رو در نظر داشته باشید که خواستگاری معلوم نیست به ازدواج ختم بشه یا نه .. و ممکنه خواستگار شما از دونستن این موضوع سوء استفاده کنه یا حتی آبروی شما رو ببره .

rosejuliet;1019091 نوشت:
ایشون هم 25 سالشه و 5 ماه از من بزرگتر هست
لیسانس داره و از نظر شغل هم نزدیک دوساله یک کارخونه کار میکنه
نه اصلا کتک کاری ندیدم ازش و منو نزده و همیشه با لطافت با من برخورد کرده و فقط یک دفعه شدید بحثمون شد و هر دو با صدای بلند و فریاد باهم حرف زدیم
البته ایشون میگفت با خانوادش صحبت میکنه و من قبول نداشتم و میگفتم اگر صحبت میکنی چطوره که 5ساله راضی نشدن صدای ضبط شده با پدرشو برای من فرستاد و سبک حرف زدنش خیلی بد بود و هیچوقت پیش من اونظوری حرف نمیزد و مادرشو فحش میداد و پدرشم میپرسید زدیشم!!! (منظورش مادرش بود که آیا مادرتو زدی ) که ایشون گفت نه نزدم کار به اونجاها نکشید

سلام
عزیزم این رفتاری که این اقا داشته اینقدر براش عادیه که حتی نفهمیده نباید این صوت رو بفرسته!!
کسی مه با مادرش درست رفتار نکنه با پدرش بد صحبت کنه چه طور میتونه با همسرش بخوبی رفتار کنه!؟
و هیچ مردی نمیاد بزاره پنج سال طول بکشه وقتی خانمی رو دوست داره و هدفش تشکیل خانواده اس!

اینکه برگشته گفته من اینکارو کردم تو با کسی دیگه ازدواج نکنی بسیار جمله خطرناکیه! یعنی طرف “عذرمیخوام” هرغلطی میکنه که از دستت نده ولی این خودخواهیه، عشق نیست تو این جمله، محبت نیست، وقتی وارد زندگی‌شدی در رو روت قفلم میکنه که بیرون نری یه موقع کسی بهت بد نگاه کنه! تو رو خدا زندگیت رو تباه نکن بیشتر فکر کن.

و یک خبر بد ممکنه از این دختر نبودنت بر علیه ت استفاده کنه و تهدید به ابرو ریزی کنه، ای کاش همون اوایل سخت گیری میکردی!

یک سوال؛
چرا به دوستانت درباره دختر نبودنت گفتی؟
همه اینا نقاظ ضعف تو هست و ممکنه در اینده مشکل ساز بشه.

برات مشخص شدن تکلیف و ارامش میخوام از خدا

nazak;1019377 نوشت:
عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا ﴿۵﴾ اگر پيامبر شما را طلاق گويد اميد است پروردگارش همسرانى بهتر از شما مسلمان مؤمن فرمانبر توبه كار عابد روزه‏ دار بيوه و دوشيزه به او عوض دهد (۵)

در این آیه ذکر شده "... همسرانی ... بیوه و دوشیزه ... ". یعنی هر دو حالت در نظر گرفته شده. در کنارش مسائلی مثل عبادت و روزه داری هم ذکر شده.
آیه بعد هم درباره حضرت مریم (س) است، یعنی یکی از معصومین.

مطمئناً اسلام به روابط اهمیت میده، اما اینکه اهمیت این موضوع در کنار راستگویی و فضایل اخلاقی دیگه چقدر هست و چقدر بهش وزن داده شده، از این آیات برداشت نمیشه. به نظرم در یک تاپیک مجزا باید نظر کارشناس گرامی رو به شکل مفصل در این مورد بپرسیم.

[="Tahoma"][="Blue"]

فروردین;1019234 نوشت:
به نظرم این کار رو بدتر می کنه.

همین پیشنهادتون به نظرم خوبه:


ولی این پیشنهاد “کنکاش نکردن درباره گذشته” میتونه فکر خواستگار رو به خودش مشغول کنه، به هر حال خواستگار که تبدیل به همسر بشه متوجه میشه این قضیه رو و طرف خیلی باید براش این مسایل عادی باشه که جستجو نکنه!

من برام قابل درک نیست چرا این پیشنهاد خوبه؟
توضیح میدید؟[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

rosejuliet;1019237 نوشت:
سلام
خیلی خیلی ممنونم از پاسخ های کاملتون و متشکرم این همه زمان گذاشتید
راستش من تخت هیچ شرایطی نمیخوام خانوادم چیزی بفهمن چون این اشتباه من بوده و اصلا نمیخوام اونا رو درگیر کنم بعد از اونم متاسفانه من با خانوادم تا این حد راحت نیستم که بتونم این حرفا رو بهشون بزنم و مطمئنم اونا نمیتونن درک کنن و فقط ناراحت میشن و عذاب میکشن
میخوام هرطوری هست خودم درستش کنم
من از تموم صحبت های شما اینکه با خواستگارم صحبت کنم و بهش بگم رابطه داشتم رو بیشتر میپسندم و چون زیبایی دارم حس میکنم آقایون به خاطر اینم شده ممکنه اشتباه منو نادیده بگیرن و ازشون میخوام که اگر اون آقا مزاحمتی خواست ایجاد کنه باید مواظب من باشن و آبروی منو حفظ کنن
از طرف دیگه من به اون آقا تا پایان تعطیلات فرصت دادم و بعد از این مدت میخوام وسایلی که ازش دارم رو طی یک دیدار حضوری بهش بدم و گوشیشو بگیرم و عکسامو پاک کنم و اتمام حجت کنم باهاش که اگر کوچکترین مزاحمتی برای من ایجاد کنه قید خجالتمو میزنم و با خانوادم صحبت میکنم و اونام صددرصد پشت من هستن و هر اقدامی لازم باشه انجام میدن

به نظرتون این فکر من میتونه درست باشه و آیا پیشنهادی برای من دارین؟
همینطور پیشنهاد برای اینکه با خواستگارم چطور صحبت کنم و چی بگم که درک این موضوع واسش راحتتر بشه و اشتباه من کمرنگ تر دیده بشه (البته من متوجه ی بزرگی گناه خودم هستم ولی دوست ندارم کسی به جز خدا منو مجازات کنه)


عزیزم مشکلی که توش هستی، مساله ای نیست که بتنهایی قابل حل باشه.
خواه ناخواه پای خانواده ات وسط هست.
بهترین کار اینه که بخانواده ات بگی و خودتو خلاص کنی.
استاد امید بهترین جواب رو دادن و کامل بود.

به این فکر کن که تو الان بتنهایی قدرت مقابله با نقطه ضعفی که داری رو نداری. خودت رو از چاله تو چاه ننداز.

افشای این مساله توسط این اقا بزرگترین تهدید برای زندگیته
این اقا مریض هستند و چیزی برای از دست دادن نداره

من حتی درباره اینکه بری ببنیش و گوشی رو بگیری و عکستاتو پاک کنی شک دارم! ممکنه کاری کنه اسیب ببنی، فکر میکنی به همین سادگی گوشیش رو میده به تو اگر هدفت رو بدونه؟

خیلی باید زیرکانه عمل کنی..
ممکنه حتی عکسات رو جای دیگه ام داشته باشه[/]

نورالزهراء;1019386 نوشت:
ولی این پیشنهاد “کنکاش نکردن درباره گذشته” میتونه فکر خواستگار رو به خودش مشغول کنه، به هر حال خواستگار که تبدیل به همسر بشه متوجه میشه این قضیه رو و طرف خیلی باید براش این مسایل عادی باشه که جستجو نکنه!

سلام
شاید همینطور باشه. بستگی به فرهنگ طرف داره. منظور من بیشتر این بود که پیشنهاد عقد موقت با یک مرد دیگه مسئله رو حل نمی کنه چون باز هم رفتار اون پسر می تونه مشکل ساز بشه.
به نظرم استارتر گرامی بعد از شنیدن نظرات، با یک مشاور روانشناس دیگر هم مشورت داشته باشند (البته کارشناس گرامی هم روانشناس اند ولی شنیدن نظر یک مشاور دیگر هم می تونه کمک کننده باشه).

سلام

صائب تبریزی;1019369 نوشت:
من فکر کردم که اگر ریشه تفکر درباره این مسئله ، هم در ذهن ما و هم در ذهن استارتر اصلاح بشه اونوقت بشه یک یا دو راه حل نزدیک به هم به ایشون داد.

من هم به جهت یافتن راه حل اون سوال رو پرسیدم. تفاوت دیدگاهم با شما در اینه که راه حل باید کاربردی باشه، نه قشنگ!
این چیزی که شما میگی در حالت کلی صحیحه، اما برای کاربردی شدنش، باید همسر آینده فرضی ایشون هم تاپیک رو مطالعه کنه و به دیدگاه شما اعتقاد پیدا کنه.

من میگم تغییر دیدگاه در این زمینه خیلی پیچیده ست. شاید هم نشدنی. بالاخره اینکه هدف خدا از ایجاد این تفاوت چی بوده یه بحثه، اینکه الان این تفاوت تبدیل به یه مدرک شده و الان وجود داره و وجود مدرک مشغولیت فکری به وجود میاره یه بحث دیگه ست.
اگه یکی بگه من خطایی نکردم، مدرکی هم وجود نداشته باشه، ما هم بنا رو بر راستگویی میذاریم، چون خوشبینی هم یه صفت اخلاقیه، هم خود ما هم تمایل داریم به قضایا خوشبین باشیم.
ولی اگه مدرکی وجود داشته باشه، نمیدونم، ولی بعید میدونم اکثریت آدما بتونن خودشون رو راضی کنن خوشبینانه به قضیه نگاه کنن.

شاید هم دلیلش این باشه که زن همیشه بیشتر از مرد مظهر حیا و نجابت بوده که خیلی هم خوبه و یک ویژگی برتر محسوب میشه، به خاطر همین هم انتظارات از زن بالاتره.

نورالزهراء;1019384 نوشت:
چرا به دوستانت درباره دختر نبودنت گفتی؟

این گفت و گو درباره ی این مسئله با دوستان و آشنایان، حالا با هدف دریافت راهنمایی یا کمی آروم شدن یا هر هدف دیگه ای، میتونه در آینده دردسر بشه واسشون.
تو آخرین پستشون هم گفتن با دوستشون قرار گذاشتن برن صحبت کنن تا آروم شن.
جدا توصیه میکنم این کارو ادامه ندن.

فروردین;1019385 نوشت:
در این آیه ذکر شده "... همسرانی ... بیوه و دوشیزه ... ". یعنی هر دو حالت در نظر گرفته شده. در کنارش مسائلی مثل عبادت و روزه داری هم ذکر شده.
آیه بعد هم درباره حضرت مریم (س) است، یعنی یکی از معصومین.

مطمئناً اسلام به روابط اهمیت میده، اما اینکه اهمیت این موضوع در کنار راستگویی و فضایل اخلاقی دیگه چقدر هست و چقدر بهش وزن داده شده، از این آیات برداشت نمیشه. به نظرم در یک تاپیک مجزا باید نظر کارشناس گرامی رو به شکل مفصل در این مورد بپرسیم.

درسته.
مثلا من یه پسرزناکار معتادو میشناسم که پراز فضایل اخلاقی هست و بیشتر از میلیونها مرد قبولش دارم, اما مسئله اینجاست که این پسر واقعا استثناست و متفاوت از بقیه دیگران هم اینو میدونن.
یعنی تعداد ادمای زناکار معتادی که مثل این باشن یکی دودرصده خوشبینیش پنج درصده
همونطور که فقط فرزند نوح ناخلف بود ازبین فرزندان پیامبران.
پس دختری که قبل ازدواج دوشیزه نباشه و اراسته به انواع فضائل باشه هم همینقدر کمیابه
و حرف همون حرف قرانه
چنددختر که قبل ازدواجشون دوشیزه نیستن تضمین میکنید کپ استارتر واقعا از کارشون پشیمون باشن و وفادار به زندگی بعدیشون و انواع خوبی وکمال رو داشته باشن؟از صددرصدشون ده درصد رو میگم تا بی انصافی نکرده باشم

فروردین;1019366 نوشت:
امید عزیز، امکان داره پستهای مربوط به این موضوع به صورت یک تاپیک جدا در بیاد؟ ممنون

سلام

دوست عزیز

برای بحث درباره موضوعِ جدید باید به وسیله یکی از دوستان، پرسشِ آن موضوع مطرح شود و آن پرسش به کارشناس مربوط به آن بحث ارجاع شود و به این صورت یک تاپیکِ جدید باز شود.
فکر نمی کنم سایت امکان جداسازیِ تعدادی از پست های یک موضوع و اختصاصِ آن به موضوع جدید را داشته باشد.

نورالزهراء;1019386 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]
ولی این پیشنهاد “کنکاش نکردن درباره گذشته” میتونه فکر خواستگار رو به خودش مشغول کنه، به هر حال خواستگار که تبدیل به همسر بشه متوجه میشه این قضیه رو و طرف خیلی باید براش این مسایل عادی باشه که جستجو نکنه!

من برام قابل درک نیست چرا این پیشنهاد خوبه؟
توضیح میدید؟[/]


گذشتن از گذشته ی یه ادم یعنی گذشتن از شخصیت اون ادم
نمیدونم کسایی که این پیشنهادو میدن واقعا دراینحد خودشون بی تفاوتن؟؟؟
تازه میگن اگر حساس باشی هم شکاک وبدبینی.
ادم نباید بدونه شریک زندگیش دقیقا به چه علت با کسی بوده؟؟عقیده ش برا همچین کاری چی بوده؟منکه هرگز همچین چیزیو نمیتونم تحمل کنم اینکه قبل ازدواج با کسی بوده باشه
مگر در صورت توبه.که باید واسم دقیق توضیح بده چی شد که توبه کرد.

رستگاران;1019372 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
استاد اگر مستقیم به خواستگار جدید بگویند به بنده قبلا تجاوز شده و دوشیزه نیستم چه طور؟


سلام

به خانم پرسشگر تجاوز نشده. چون به رابطه جنسی با این آقا رضایت داشته است.
تجاوز در موردی صدق می کند که فردْ رضایتی برای انجامِ عمل جنسی نداشته و به آن وادار شده باشد.

امید;1019420 نوشت:

سلام

به خانم پرسشگر تجاوز نشده. چون به رابطه جنسی با این آقا رضایت داشته است.
تجاوز در موردی صدق می کند که فردْ رضایتی برای انجامِ عمل جنسی نداشته باشد و به آن وادار شده باشد.

سلام علیکم
چطوری میتونن مطمئن بشن که خواستگار جدید آدم مورد اعتمادی هست که چه از ازدواج منصرف بشه چه نشه، راز ایشون رو پیش خودش نگه داره؟

[="Tahoma"][="Blue"]

nazak;1019417 نوشت:
گذشتن از گذشته ی یه ادم یعنی گذشتن از شخصیت اون ادم
نمیدونم کسایی که این پیشنهادو میدن واقعا دراینحد خودشون بی تفاوتن؟؟؟
تازه میگن اگر حساس باشی هم شکاک وبدبینی.
ادم نباید بدونه شریک زندگیش دقیقا به چه علت با کسی بوده؟؟عقیده ش برا همچین کاری چی بوده؟منکه هرگز همچین چیزیو نمیتونم تحمل کنم اینکه قبل ازدواج با کسی بوده باشه
مگر در صورت توبه.که باید واسم دقیق توضیح بده چی شد که توبه کرد.

باز برای پسر این قضیه ساده تره
‌ولی دختری که با یک مرد بوده و بکارت رو از دست داده رو چه جوری میشه بدون عمل نگفت و بگه کنکاش نکن؟؟

چرا یک زمانی هست کسی خبر نداره (دوست اشنا و پسری هم که باهاش رابطه داشته بی تفاوته و کاری نداره به دختره)
این زمان میشه عمل کرد، پسره هم اگر سوالی نکرد چیزی نگه،
چون برای یک مرد خیلی سخته اگر بفهمه این موضوع رو، نگفتنشم عذاب وجدان و کمی ترسه برای زن.

من هیچ راه حلی برای این قضیه به ذهنم نمیاد
بهترین راهش به نظرم همون ازدواج با خودش و طلاقه (حق طلاق بگیره) که اونم باز باید خانواده در جریان قرار بگیرند چون قرار نیست خیلی زندگی کنه با این اقا.[/]

[=arial black][=arial]چقدر این تاپیک شلوغ شده!

لطفا مدیران سایت پستهای بحث باکرگی و.. را به یک تاپیک جدید انتقال دهند!

بنده خدا راهکار خواسته نه بحث در مورد مسائل مختلف!

nazak;1019415 نوشت:
مثلا من یه پسرزناکار معتادو میشناسم که پراز فضایل اخلاقی هست و بیشتر از میلیونها مرد قبولش دارم, اما مسئله اینجاست که این پسر واقعا استثناست و متفاوت از بقیه دیگران هم اینو میدونن.
یعنی تعداد ادمای زناکار معتادی که مثل این باشن یکی دودرصده خوشبینیش پنج درصده
همونطور که فقط فرزند نوح ناخلف بود ازبین فرزندان پیامبران.
پس دختری که قبل ازدواج دوشیزه نباشه و اراسته به انواع فضائل باشه هم همینقدر کمیابه

سلام خانم نازک گرامی
به نظرم برای کسی که یکبار مرتکب یکبار اشتباه میشه باید کلمه متفاوتی داشته باشیم. همان طور که اگر یک نفر در طول عمرش یکبار دروغ گفته، بهش نمیگیم کذاب.
ضمن اینکه باز هم میگم با این روشهایی که در جامعه مرسومه نمیشه دوشیزگی رو تعیین کرد.

اما برگردیم به مثال شما ... احتمالا شما و سایرین از روی رفتار اون پسر پی به فضایل اخلاقیش بردید. در شناختهای پیش از ازدواج هم میشه فضایل اخلاقی فرد رو از روی رفتارش سنجید. حتی اگر دو طرف بخوان دقیقتر همو بشناسند، می تونند به یک مشاور مراجعه کنند. این شناخت دقیقتری به ما میده تا اینکه بخوایم بر اساس یک شاخص دیگه قضاوت کنیم.

این یکی دو درصد یا 5 درصدی که فرمودید بر اساس یک آمار دقیق بدست نیومده، به خصوص که با لفظ "معتاد" همراهش کردید که مسئله دیگری است. ضمن اینکه دوشیزه بودن هم به معنی "آراسته بودن به انواع فضائل" نیست.

منظور من اینه که در ازدواج باید کلی معیار رو در کنار هم ببینیم، مثل صداقت و احترام و همه فضایل دیگری که فرمودید. حالا اینکه به هر معیاری چه وزنی بدیم خودش جای فکر داره.

الرحیل;1019421 نوشت:
سلام علیکم
چطوری میتونن مطمئن بشن که خواستگار جدید آدم مورد اعتمادی هست که چه از ازدواج منصرف بشه چه نشه، راز ایشون رو پیش خودش نگه داره؟

سلام

اطمینان کلمه بزرگی است. نمی توان با اعتماد صددرصد گفت که یک خواستگارِ مشخص راز پرسشگر را حفظ می کند و افشا نمی نماید.
این همان مشکلِ موجود در « راه پیشنهادیِ درمیان گذاشتنِ موضوعِ دوشیزه نبودن با خواستگار » است.
راهِ « عقدِ رسمی با این آقا که پرسشگر او را پنج سال می شناسد یا عقد رسمی با مردی دیگر و سپس طلاق »، مشکلِ موجود در راه اول را ندارند. ولی پرسشگر با خود فکر می کند که شانس ازدواج برای یک خانمِ مطلّقه کمتر از یک خانم غیرمطلّقه است. به همین خاطر، « راهکارِ درمیان گذاشتن موضوع با خواستگار » را با وجود ریسکِ افشایِ موضوع توسطِ خواستگار انتخاب کرده است.

صائب تبریزی;1019341 نوشت:
سلام. ببخشید جناب شروحیل ، سوالی دارم. نه از شما بلکه از همه اقایان. همه انسانها در زندگی خود مرتکب گناهانی می شوند مگر مراجع تقلید و معصومین. دروغ گفته اند، تهمت زده اند، غیبت کرده اند، شاید مال حرام خورده اند و .... اما هیچ وقت دیده اید موقع ازدواج بیایند به اینها اعتراف کنند؟ یک آقا اگر قبل از ازدواج با کسی رابطه برقرار کرده باشد و کسی هم بجز خودش و آن فرد از این امر با خبر نباشد، چه توبه کرده باشد و چه نکرده باشد یک در یک ملیون امکان دارد به دختری که به خواستگاریش رفته این مطلب را بگوید. اما دختری که به طریق مشروع یا نامشروع ارتباطی برقرار کرده ، مجبور است بخود بلرزد و بترسد و به چنین حالی بیفتد که کارشناس پیشنهاد دهد که تو برو با یک نفر رسمی ازدواج کن و بعد جدا شو که بتواتی بگویی دلیل باکره نبودنم رابطه شرعی با همسر شرعی بوده!! . میخوام بپرسم که چرا؟؟ یعنی من باید باور کنم که خدا این قدر بین زن و مرد فرق گذاشته؟ یعنی با انجام یک کاری نامشروع ولو اگر بعدش توبه کنیم، آبروی دختر بالاخره می رود ولی آبروی پسر نه؟؟

من فکر میکنم این یک آزمایش الهی برای مردان است. اینکه خدا یک چیزی بنام بکارت را قرار داده است، دلیل نمی شود که آقایان اینقدر ظالمانه برخورد کنتد. وجود بکارت برای آزمایش جوانمردی مردان است. شنیدم که برخی از آقایان فردای عروسی، همسر عفیفه شان را رها کردند و بنا را بر قهر و آبروریزی گذاشته اند که چون من چیزی ندیدم خانم باکره نبوده و واویلتا که سر من کلاه رفته و باید ببینیم حالا بکارتش از چه نوعی است و سیر پزشک قانونی رفتن خانم شروع می شود. و البته هممممممه هم حق را به آقا می دهند.
به نظر کارشناس محترم و آقایان کاربر، این واقعا همان مدل و شیوه زندگی است که خداوند برای مرد و زن در نظر داشته؟

سلام و عرض ادب

دوست گرامی

رابطه جنسی داشتن با شخصی دیگر ، می تواند در زندگی هر کسی تعیین کننده باشد

چه مرد و چه زن

رابطه جنسی پر خطر ممکن است شخص را حامل یا ناقل بیماری های مقاربتی نماید

تاثیر روحی چنین وابستگی هایی نیز در آینده شخص بدون شک تاثیر گذار است

پس چه مرد و چه زن ، در صورت مهم بودن این موضوع برای طرف مقابل ، باید شخص مقابل را از داشتن چنین روابطی در گذشته با خبر نمایند

یا اگر نمی توانند چنین کاری انجام دهند ،

از ازدواج با این دست افراد خود داری نمایند

و با اشخاصی که این مساله برای ایشان مهم نیست ، یا می توانند با این مساله کنار بیایند ، ازدواج نمایند .

در صورت پنهان کاری یا دروغگویی ، برای اشخاصی که این مساله برای ایشان مهم است ،
عواقب چنین کاری ، متوجه شخص پنهان کار و یا دروغگو خواهد بود .

در پناه حق تعالی

رستگاران;1019344 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لدلیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
شما مطمئنید اگر به همسر آینده شان بگویند زنا کردم؟ زندگی خوبی خواهند داشت؟
یا بگویند ازدواج کردم؟
یا علی(س)

سلام و عرض ادب و احترام

دوست گرامی

عواقب پنهان کاری و دروغگویی ، به مراتب بیشتر از ازدواج نکردن است!

عرض بنده این نیست که به هر کس که به خواستگاری ایشان آمد ، بگویند بنده زنا کرده ام!!!!

سخن بنده این است که اگر قرار است با شخصی ازدواج کنند ، که داشتن رابطه قبل از ازدواج برای ایشان مهم است ، باید این مساله را برای ایشان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توضیح دهند.

توجه کنید که اگر ایشان دروغ بگویند یا پنهان کاری کنند و آن شخص بعد از ازدواج بخواهد در زندگی ایشان خللی ایجاد کند ، همسر ایشان نمی تواند پشتیبان ایشان در برابر آن مرد باشد !

حتی این مساله می تواند موجب مشکلات سخت تر از حال حاضر ، در آینده برای ایشان باشد.

امیدوارم سخن بنده را درک کرده باشید

در پناه حق تعالی

امید;1019258 نوشت:
در ازدواج، لازم نیست دو طرف از جزئیاتِ روابط قبل از ازدواج آگاه باشند. هیچ دستور دینی و روانشناسی برای این مسأله وجود ندارد.

سلام و عرض ادب
متوجه هستم که به عنوان یک مشاور قصد کمک و رفع فشار از روی مراجع خود را دارید اما بزرگوار اینکه در دین سفارش به ازدواج با افراد پاک دامن و عفیف شده، ایا به معنای این نیست که گذشته فرد لااقل تا حدی به همسر اینده اش مربوط است؟! دوشیزه بودن یا نبودن را نمی گویم بلکه منظورم رابطه حلال یا حرام داشتن است یعنی همان پاکدامنی
شما پاکدامنی و عفیف بودن را چگونه تشخیص می دهید؟ در حالی که بسیار در اسلام بر ان تاکید شده؟

بنده با کلیت گفته های جناب شروحیل موافق هستم، اما این هم خودش جنبه ی دیگه ای از مسئله است. باز شدن همزمان این جنبه ها ممکنه برای استارتر گیج کننده باشه و توی تصمیم گیریش تاثیر منفی بذاره.
از استارتر میخوام اگه مایل هستند خودشون به بحث ورود کنند.

جوینده حقیقت;1019452 نوشت:
در دین سفارش به ازدواج با افراد پاک دامن و عفیف شده، ایا به معنای این نیست که گذشته فرد لااقل تا حدی به همسر اینده اش مربوط است؟!

سلام

اینکه در تعلیمات دین اسلام توصیه شده که با افراد پاک ازدواج کنید، به معنایِ تحقیق و بررسی درباره اعتقاد به دستورات دینی و عمل به آنهاست که با پرس و جو از خویشاوندان، همسایگان و آشنایانِ طرف مقابل محقّق می شود.
اما اینکه در جلسه خواستگاری، از دختر یا پسر پرسیده شود که « آیا رابطه نامشروع داشته یا نداشته؟»، پاسخ دادن به این سؤال لازم و واجب نیست. زیرا اعتراف به رابطه نامشروع، اعتراف به گناه است که در هیچ نصّ دینی به اعتراف به گناه نزد مخلوق سفارش نشده است.
هیچ مؤمنی حقّ اعتراف به گناه در غیر از پیشگاه خداوند متعال ندارد؛ مگر اینکه عدم اعتراف به گناهْ باعثِ ضایع شدنِ حقّی شود؛ که این مورد فقط در دادگاه و اختلاف بر سرِ مسائل مالی و جانی محقّق می شود و در مورد پرسشگر، همین که خواستگارش بداند او دوشیزه نیست، دیگر حقّی از خواستگار ضایع نمی شود.
اگر بپذیریم دختر باید در مورد گناه رابطه نامشروع به خواستگارش توضیح دهد، باید در مورد سایر گناهکاران نیز بپذیریم که آنها نیز باید به گناهان خود در جلسه خواستگاری اعتراف کنند.
ضمن اینکه یک بار رابطه نامشروع باعث بی ایمان شدنِ فرد و خبیث شدن نمی شود.

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

شروحیل;1019451 نوشت:
سلام و عرض ادب و احترام

دوست گرامی

عواقب پنهان کاری و دروغگویی ، به مراتب بیشتر از ازدواج نکردن است!

عرض بنده این نیست که به هر کس که به خواستگاری ایشان آمد ، بگویند بنده زنا کرده ام!!!!

سخن بنده این است که اگر قرار است با شخصی ازدواج کنند ، که داشتن رابطه قبل از ازدواج برای ایشان مهم است ، باید این مساله را برای ایشان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توضیح دهند.

توجه کنید که اگر ایشان دروغ بگویند یا پنهان کاری کنند و آن شخص بعد از ازدواج بخواهد در زندگی ایشان خللی ایجاد کند ، همسر ایشان نمی تواند پشتیبان ایشان در برابر آن مرد باشد !

حتی این مساله می تواند موجب مشکلات سخت تر از حال حاضر ، در آینده برای ایشان باشد.

امیدوارم سخن بنده را درک کرده باشید

در پناه حق تعالی

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اینکه فردی به کسی نسبت زنا بزند باید ادله شرعی در دادگاه برایش محیا سازد
از آنجا که زنا مخفی بوده پس شاهد راستگو نخواهند داشت و آبروی خودش هم می رود.
بعد راه دیگه اعلان دوشیزه نبودن به طور کلی و درخواست عدم پیگیری بنظرم منطقی باشد.
اگر هم بعدا دردسر شود مردی که بخواهد زن را با اخلاق حسنه و دیگر فضائلش کنار می آید.
که خب تو شناسایی اولیه بنظر بشود همچین مردانی را شناسایی کرد.
(ان شاء الله خداوند همه ملت را به راه راست هدایت و پایدار گرداند.)
یاعلی(س)[/]

نورالزهراء;1019426 نوشت:

باز برای پسر این قضیه ساده تره
‌ولی دختری که با یک مرد بوده و بکارت رو از دست داده رو چه جوری میشه بدون عمل نگفت و بگه کنکاش نکن؟؟

چرا یک زمانی هست کسی خبر نداره (دوست اشنا و پسری هم که باهاش رابطه داشته بی تفاوته و کاری نداره به دختره)
این زمان میشه عمل کرد، پسره هم اگر سوالی نکرد چیزی نگه،
چون برای یک مرد خیلی سخته اگر بفهمه این موضوع رو، نگفتنشم عذاب وجدان و کمی ترسه برای زن.

من هیچ راه حلی برای این قضیه به ذهنم نمیاد
بهترین راهش به نظرم همون ازدواج با خودش و طلاقه (حق طلاق بگیره) که اونم باز باید خانواده در جریان قرار بگیرند چون قرار نیست خیلی زندگی کنه با این اقا.

اره دقیقا نمیدونم چطور میگن کنکاش نکن بااین شرایط

فروردین;1019434 نوشت:
سلام خانم نازک گرامی
به نظرم برای کسی که یکبار مرتکب یکبار اشتباه میشه باید کلمه متفاوتی داشته باشیم. همان طور که اگر یک نفر در طول عمرش یکبار دروغ گفته، بهش نمیگیم کذاب.
ضمن اینکه باز هم میگم با این روشهایی که در جامعه مرسومه نمیشه دوشیزگی رو تعیین کرد.

اما برگردیم به مثال شما ... احتمالا شما و سایرین از روی رفتار اون پسر پی به فضایل اخلاقیش بردید. در شناختهای پیش از ازدواج هم میشه فضایل اخلاقی فرد رو از روی رفتارش سنجید. حتی اگر دو طرف بخوان دقیقتر همو بشناسند، می تونند به یک مشاور مراجعه کنند. این شناخت دقیقتری به ما میده تا اینکه بخوایم بر اساس یک شاخص دیگه قضاوت کنیم.

این یکی دو درصد یا 5 درصدی که فرمودید بر اساس یک آمار دقیق بدست نیومده، به خصوص که با لفظ "معتاد" همراهش کردید که مسئله دیگری است. ضمن اینکه دوشیزه بودن هم به معنی "آراسته بودن به انواع فضائل" نیست.

منظور من اینه که در ازدواج باید کلی معیار رو در کنار هم ببینیم، مثل صداقت و احترام و همه فضایل دیگری که فرمودید. حالا اینکه به هر معیاری چه وزنی بدیم خودش جای فکر داره.

سلام جناب فروردین
ببینیدهمه یکبار دروغو گفتن همه یکبار غیبتو هم گفتن اما همه یکبار ارتباطو نداشتن.
زنیکه مردی باهاش ارتباط داشته برای همیشه اثر انگشت اون مرد روی روحش باقی میمونه راجب نونوایی رفتن که صحبت نمیکنیم راجب ارتباط جنسی صحبت می کنیم.البته اینو ازباب این گفتم که بدونیدچقدر ارتباط جنسی روی روح یک زن تاثیر میزاره مثل مردا نیستن نه اینکه واقعا هرگز نتونه اثر اینو از روح وروانش پاک کنه اگر مثل استارتر اراده داشته باشه حتما میتونه...

اینکه میگید نمیشه دوشیزگی روتعیین کرد در هرحال باکره بودن تو قران اومده باکره هم یعنی دست نخورده و بکر پس باکره بودن یک ارزش بزرگه بعضی دخترا شایدهمین علامتو داشته باشن اما امکان داره جوردیگه ای واقعابکر نباشن عمل کردن منظورم نیست منظورم از جهات دیگه مورداستفاده قرار گرفتنه
اما اینکه گفتم تو قرآن اومده پس نباید عادیش کرد حالاهرچقدرم یکی دیگه باباکرگی نجابتی نداشته باشه و دخترا فک کنن اشکال نداره برای یکبار اینکارو کنن چه بسا همون یکبار اشتباهشون چار پنج شش سال رابطه جنسی رو در پی داشته باشه
فقط یکم باید فرهنگ سازی بشه و لقب هرزه رو هر کسی نزارن مردا هم وقتی دیدن واقعا یه دختر که انواع فضائلو داره ولی به این اشتباه دچارشده توگذشته ش جنبه شونو بالاببرن و بتونن ازش بگذرن
هرچندمن اعتقاد دارم خدا هوای همچین دحترایی روداره و همچین مردایی هم وجوددارن که بپذیرن.

احتمالا که نه قطعا بخاطر رفتارش به این فضایل پی بردیم.گفتم معتاده ببینید من خودمم گفتم که چقد استثناست همچین مسئله ای.
قطعا تو ازدواج خیلی چیزا مهمه ولی اگر همسرت پاک باشه برات مهمتره یا اینکه دروغ بگه خودم رو بخوام بگم هردو باید باشه ولی مسئله اینجاست که مثلا همسرت راستگو باشه غیبت نگه ولی بهت وفادار نباشه اون دوتا از ماهیت نمیفتن؟
ببینید هیچ چیزی مهمتر از وفاداری تو زندگی مشترک نیست ایا یه مرد اگر زنش راستگوباشه غیبت نگه و زنش بهش وفادار نباشه میگه این اشکال نداره اون دوتارو داره ؟؟ نمیگم راستگویی مهم نیست قطعا خیلی خیلی مهمه ولی قطعا برای یکدرصدم که شده پاکی ووفاداری همسر مهمتر از تمام فضائل اخلاقیه....

دیگه ادامه نمیدم امکان داره استارتر ناراحت بشه ما راجب چیزای دیگه صحبت می کنیم

با سلام مجدد خدمت شما

nazak;1019486 نوشت:
ببینیدهمه یکبار دروغو گفتن همه یکبار غیبتو هم گفتن اما همه یکبار ارتباطو نداشتن.

انتخاب اکثر افراد بین پاکی و داشتن رابطه نیست، بلکه بین دو تا گناهه:
http://www.pasokhgoo.ir/node/79622
نمی خوام این بحث باعث عادی تلقی شدن هیچ کاری بشه، اما میگم که به خودمون مغرور هم نشیم. اگر کسی با وجود گرم مزاج بودن تونسته باشه علاوه بر نداشتن رابطه از خودارضایی و دیدن فیلم های نامناسب و خیلی مسائل دیگه دور باشه و فکرش رو هم کنترل کرده باشه، اون وقت میشه بهش گفت پاک.
خود این پاکی مهمه که آیا به خاطر مسائلی مثل سردمزاجی، ترس از مشکلات اجتماعی یا ترس از بیماری و ... بوده یا به خاطر علاقه به پاک بودن؟

منظورم فقط اینه که نگاه بالا به پایین و غرور رو نداشته باشیم. یعنی همون اجتناب از برچسب زدنی که به خوبی اشاره فرمودید.


nazak;1019486 نوشت:
ببینید هیچ چیزی مهمتر از وفاداری تو زندگی مشترک نیست ایا یه مرد اگر زنش راستگوباشه غیبت نگه و زنش بهش وفادار نباشه میگه این اشکال نداره اون دوتارو داره ؟؟ نمیگم راستگویی مهم نیست قطعا خیلی خیلی مهمه ولی قطعا برای یکدرصدم که شده پاکی ووفاداری همسر مهمتر از تمام فضائل اخلاقیه....

وفاداری یعنی اینکه دو طرف بعد از ازدواج تصمیم بگیرند با هم باشند.
پسری که با قول ازدواج جلو میاد، داره از این حس وفاداری سوء استفاده می کنه. درسته که اعتماد در این شرایط نادرسته اما نشون دهنده بی وفایی نیست.
اگر جامعه دیدگاه درستی به مسئله داشته باشه، اون پسری که با احساسات یک دختر بازی کرده باید بیشتر شرمنده باشه تا کسی که بهش اعتماد کرده.

nazak;1019486 نوشت:
نیکه مردی باهاش ارتباط داشته برای همیشه اثر انگشت اون مرد روی روحش باقی میمونه راجب نونوایی رفتن که صحبت نمیکنیم راجب ارتباط جنسی صحبت می کنیم.البته اینو ازباب این گفتم که بدونیدچقدر ارتباط جنسی روی روح یک زن تاثیر میزاره مثل مردا نیستن نه اینکه واقعا هرگز نتونه اثر اینو از روح وروانش پاک کنه اگر مثل استارتر اراده داشته باشه حتما میتونه...

بله. دلبستگی به فرد دیگه مهمه. یه مسئله اینه که وقتی یک پسر با یک خانم قرار داره، همیشه با لباس آراسته و عطر و ... است و سعی می کنه خودش رو خیلی خوب جلوه بده. اما همون خانم همسر آینده اش رو توی خونه می تونه با صورت نشسته و لباس نامرتب ببینه و این ممکنه باعث مقایسه اشتباهی بشه.

nazak;1019368 نوشت:
مهم اینه که اون چندماه اصلا یادش نمیاد این یعنی فراموشی

کاربر محترم

این تعریف شما از «فراموشی» با تعریف اصطلاحیِ روانشناسان شناختی از فراموشی تفاوت دارد. توضیح:
بحث درباره خاطراتِ موجود در حافظه بلندمدت است. اطلاعات ابتدا به صورت موقت در حافظه فعال (کوتاه مدت) ذخیره می شوند و سپس به حافظه بلندمدت منتقل می گردند.
پژوهشگرانِ شناختی درباره حافظه بلندمدت به سه مرحله متمایز در فرآیندِ دخیره اطلاعات دست یافته اند. این مراحل، شامل: رمزگردانی، اندوزش و بازیابی است. منظور از رمزگردانی، سپردن اطلاعات به حافظه است. منظور از اندوزش، نگهداری اطلاعات در حافظه است و منظور از بازیابی، فراخوانیِ اطلاعات از حافظه است.
آن چه شما به عنوان «فراموشی» تصور می کنید، «ناتوانی در بازیابیِ اطلاعات از حافظه بلندمدت» است. یعنی اطلاعات در حافظه بلندمدت از بین نرفته است؛ بلکه موجود است؛ اما فرد نمی تواند آنها را از حافظه بلندمدتِ خود احضار نماید. مانند فردی که کتابی را در کتابخانه ای قرار داده است و پس از چند سال که دوباره سراغِ آن را می گیرد، نمی داند کتاب را در کجایِ کتابخانه قرار داده است. کتابْ موجود است؛ اما محلّ آن را نمی تواند پیدا کند. در هنگام ذخیره اطلاعات اگر فرد نشانه ای را برای بازیابیِ اطلاعات در ذهنش قرار داده باشد، آن خاطره را به راحتی یادآوری می کند. مثلا اگر معشوق عطر خاصّی می زده یا آهنگ خاصی را گوش می داده، عاشق با استشمام آن عطر یا شنیدنِ آن آهنگ به یاد معشوق می افتد.
خود شما در حرف هایتان گفتید:

nazak;1019368 نوشت:
همکارش هم اسم اون پسر بود ازش پرسیدم فلانی؟!گفت اصلا یادم نبود و سالهاست فراموشش کردم والان که گفتی یادم اومد.

یعنی خودتان قبول دارید که اطلاعات در حافظه دوستتان موجود بوده؛ اما آن قدر آن اطلاعات را مرور نکرده تا اینکه در جایی از مغزش ذخیره شده که این دوست تان سراغ آنها را نمی گرفته و با یادآوریِ شما، دوست تان دوباره اطلاعاتِ مربوط به آن فرد را از حافظه اش بازیابی کرده است.

ضمنا باید بگویم: آلبر کامو روانشناس نبوده است؛ بلکه نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی بوده که در سال 1957 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. تعبیر او از فراموش شدنِ همه چیز در دنیا، یک تعبیرِ ادبی است؛ نه یک تعبیرِ علمیِ روانشناختی که مبتنی بر پژوهش در زمینه حافظه است.

امید;1019566 نوشت:

کاربر محترم

این تعریف شما از «فراموشی» با تعریف اصطلاحیِ روانشناسان شناختی از فراموشی تفاوت دارد. توضیح:
بحث درباره خاطراتِ موجود در حافظه بلندمدت است. اطلاعات ابتدا به صورت موقت در حافظه فعال (کوتاه مدت) ذخیره می شوند و سپس به حافظه بلندمدت منتقل می گردند.
پژوهشگرانِ شناختی درباره حافظه بلندمدت به سه مرحله متمایز در فرآیندِ دخیره اطلاعات دست یافته اند. این مراحل، شامل: رمزگردانی، اندوزش و بازیابی است. منظور از رمزگردانی، سپردن اطلاعات به حافظه است. منظور از اندوزش، نگهداری اطلاعات در حافظه است و منظور از بازیابی، فراخوانیِ اطلاعات از حافظه است.
آن چه شما به عنوان «فراموشی» تصور می کنید، «ناتوانی در بازیابیِ اطلاعات از حافظه بلندمدت» است. یعنی اطلاعات در حافظه بلندمدت از بین نرفته است؛ بلکه موجود است؛ اما فرد نمی تواند آنها را از حافظه بلندمدتِ خود احضار نماید. مانند فردی که کتابی را در کتابخانه ای قرار داده است و پس از چند سال که دوباره سراغِ آن را می گیرد، نمی داند کتاب را در کجایِ کتابخانه قرار داده است. کتابْ موجود است؛ اما محلّ آن را نمی تواند پیدا کند. در هنگام ذخیره اطلاعات اگر فرد نشانه ای را برای بازیابیِ اطلاعات در ذهنش قرار داده باشد، آن خاطره را به راحتی یادآوری می کند. مثلا اگر معشوق عطر خاصّی می زده یا آهنگ خاصی را گوش می داده، عاشق با استشمام آن عطر یا شنیدنِ آن آهنگ به یاد معشوق می افتد.
خود شما در حرف هایتان گفتید:

یعنی خودتان قبول دارید که اطلاعات در حافظه دوستتان موجود بوده؛ اما آن قدر آن اطلاعات را مرور نکرده تا اینکه در جایی از مغزش ذخیره شده که این دوست تان سراغ آنها را نمی گرفته و با یادآوریِ شما، دوست تان دوباره اطلاعاتِ مربوط به آن فرد را از حافظه اش بازیابی کرده است.

ضمنا باید بگویم: آلبر کامو روانشناس نبوده است؛ بلکه نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی بوده که در سال 1957 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. تعبیر او از فراموش شدنِ همه چیز در دنیا، یک تعبیرِ ادبی است؛ نه یک تعبیرِ علمیِ روانشناختی که مبتنی بر پژوهش در زمینه حافظه است.


جناب امید من گفتم همکاری داشت خودم اسمشو گفتم
یعنی اون قبلا هرچی اسمشو میشنید اصلا چیزی یادش نمیومد.

خب ما ممکنه یه خاطره ازبچگیمونو هم بیاد بیاریم اصلا فرقی با خاطرات عشق وعاشقی نداره...

ببینید وقتی یه مشاور به یکی میگه تو هیچوقت نمیتونی کسیو فراموش کنی این یه تلقین منفیه بهش
اون مشاور باید بهش بگه تو میتونی و فقط عینهو یه خاطره ازبچگی ممکنه هر چن سال یبار یادت بیاد همین.
واقعا اون جمله بار معنایی بدی داره ناتوانی میاره
حتی فک میکنه حق طبیعیشه که تو زندگی متاهلیش هی هر از گاهی سرکی بکشه به خاطرات سابقش.
همه مردم که نمیتونن تشخیص بدن منظور روانشناسا یچیزدیگست و فراموشی صحبتای اونا فرق داره با فراموشی عامه. من یه دوستی دارم دقیقا بخاطر همین حرف الانم که متاهله ته دلش یجادیگست قلبش همش پیش شوهره نیست ولی اینو حق طبیعی خودش میدونه هیچوقتم قرار نیست طلاق بگیره و به اون پسر برسه فقط فک میکنه هیچوقت ته ته دل شخص عشق فراموش نمیشه و جاش محفوظه.
میگم متناسب فهم عامه صحبت کنن هشتاددرصدمردم متوجه منظورشون نمیشن.

جدا؟ فک کردم روانشناسه ممنون که گفتید.

درضمن
قرار نیست هر پژوهش روانشناختی که شده درست باشه
اینا هر چندسال یا چندصدسال ده نفردیگه بلند میشن یچی دیگه در میارن از نظریاتشون )

درهر حال من سر موضعم هستم
با هر تحقیق و تست روانشناسیی .(در خانه اگر کسی هست یک حرف بس است)

اینو(شعرمنظورم نیست) بخاطر این گفتم که دیگه زحمت نکشید جواب صحبتای منو راجب این قضیه بدین
متشکرم که تا همینجا جوابمو دادین جناب امید...

امید;1019566 نوشت:

کاربر محترم

این تعریف شما از «فراموشی» با تعریف اصطلاحیِ روانشناسان شناختی از فراموشی تفاوت دارد. توضیح:
بحث درباره خاطراتِ موجود در حافظه بلندمدت است. اطلاعات ابتدا به صورت موقت در حافظه فعال (کوتاه مدت) ذخیره می شوند و سپس به حافظه بلندمدت منتقل می گردند.
پژوهشگرانِ شناختی درباره حافظه بلندمدت به سه مرحله متمایز در فرآیندِ دخیره اطلاعات دست یافته اند. این مراحل، شامل: رمزگردانی، اندوزش و بازیابی است. منظور از رمزگردانی، سپردن اطلاعات به حافظه است. منظور از اندوزش، نگهداری اطلاعات در حافظه است و منظور از بازیابی، فراخوانیِ اطلاعات از حافظه است.
آن چه شما به عنوان «فراموشی» تصور می کنید، «ناتوانی در بازیابیِ اطلاعات از حافظه بلندمدت» است. یعنی اطلاعات در حافظه بلندمدت از بین نرفته است؛ بلکه موجود است؛ اما فرد نمی تواند آنها را از حافظه بلندمدتِ خود احضار نماید. مانند فردی که کتابی را در کتابخانه ای قرار داده است و پس از چند سال که دوباره سراغِ آن را می گیرد، نمی داند کتاب را در کجایِ کتابخانه قرار داده است. کتابْ موجود است؛ اما محلّ آن را نمی تواند پیدا کند. در هنگام ذخیره اطلاعات اگر فرد نشانه ای را برای بازیابیِ اطلاعات در ذهنش قرار داده باشد، آن خاطره را به راحتی یادآوری می کند. مثلا اگر معشوق عطر خاصّی می زده یا آهنگ خاصی را گوش می داده، عاشق با استشمام آن عطر یا شنیدنِ آن آهنگ به یاد معشوق می افتد.
خود شما در حرف هایتان گفتید:

یعنی خودتان قبول دارید که اطلاعات در حافظه دوستتان موجود بوده؛ اما آن قدر آن اطلاعات را مرور نکرده تا اینکه در جایی از مغزش ذخیره شده که این دوست تان سراغ آنها را نمی گرفته و با یادآوریِ شما، دوست تان دوباره اطلاعاتِ مربوط به آن فرد را از حافظه اش بازیابی کرده است.

ضمنا باید بگویم: آلبر کامو روانشناس نبوده است؛ بلکه نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی بوده که در سال 1957 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. تعبیر او از فراموش شدنِ همه چیز در دنیا، یک تعبیرِ ادبی است؛ نه یک تعبیرِ علمیِ روانشناختی که مبتنی بر پژوهش در زمینه حافظه است.


جناب امید من گفتم همکاری داشت خودم اسمشو گفتم
یعنی اون قبلا هرچی اسمشو میشنید اصلا چیزی یادش نمیومد.

خب ما ممکنه یه خاطره ازبچگیمونو هم بیاد بیاریم اصلا فرقی با خاطرات عشق وعاشقی نداره...

ببینید وقتی یه مشاور به یکی میگه تو هیچوقت نمیتونی کسیو فراموش کنی این یه تلقین منفیه بهش
اون مشاور باید بهش بگه تو میتونی و فقط عینهو یه خاطره ازبچگی ممکنه هر چن سال یبار یادت بیاد همین.
واقعا اون جمله بار معنایی بدی داره ناتوانی میاره
حتی فک میکنه حق طبیعیشه که تو زندگی متاهلیش هی هر از گاهی سرکی بکشه به خاطرات سابقش.
همه مردم که نمیتونن تشخیص بدن منظور روانشناسا یچیزدیگست و فراموشی صحبتای اونا فرق داره با فراموشی عامه. من یه دوستی دارم دقیقا بخاطر همین حرف الانم که متاهله ته دلش یجادیگست قلبش همش پیش شوهره نیست ولی اینو حق طبیعی خودش میدونه هیچوقتم قرار نیست طلاق بگیره و به اون پسر برسه فقط فک میکنه هیچوقت ته ته دل شخص عشق فراموش نمیشه و جاش محفوظه.
میگم متناسب فهم عامه صحبت کنن هشتاددرصدمردم متوجه منظورشون نمیشن.

جدا؟ فک کردم روانشناسه ممنون که گفتید.

درضمن
قرار نیست هر پژوهش روانشناختی که شده درست باشه
اینا هر چندسال یا چندصدسال ده نفردیگه بلند میشن یچی دیگه در میارن از نظریاتشون )

درهر حال من سر موضعم هستم
با هر تحقیق و تست روانشناسیی .(در خانه اگر کسی هست یک حرف بس است)

اینو(شعرمنظورم نیست) بخاطر این گفتم که دیگه زحمت نکشید جواب صحبتای منو راجب این قضیه بدین
متشکرم که تا همینجا جوابمو دادین جناب امید...

سلام خدمت همه ی عزیزان
ممنونم از همه ی شما که وقت گذاشتید و مسئله ی منو موزد بررسی قرار دادید

من صحبتهای همه رو خوندم و تصمیم گرفتم دروغ نگم چون واقعا نمیتونم با دورغ زندگی کنم و به نظرم این خودش خیانت به همسر آیندم محسوب میشه از طرفی ممکنه این موضوع برای اون شخص خیلی مهم باشه واگر زمانی هم متوجه بشه زندگیم از هم بپاشه
من ار خودم مطمئنم و میدونم هیچوقت تو زندگیم برای همسر آیندم کم نمیذارم و این وسط فقط میمونه شخصی که میخواد منو انتخاب کنه که بتونه بهم اعتماد کنه؛ من پیشنهاد میدم یه مدت نامزدی بدون عقد داشته باشیم تا اون فرد هم بتونه منو کامل بشناسه و همینطور به نظرم اون شخص باید واقعا خالصانه عاشق من بشه تا بتونه چشم پوشی کنه
شایدم این از حکمت خدا بوده چون من آدم به شدت متواضعی هستم و همیشه از خودم میگذرم واسه دیگران این دفعه خدا خواسته طرف مقابل خیلی عاشق باشه چون گذشت از این مسئله فقط یک آدم عاشق میخواد وقتی خودم فکر میکنم که اگر این مشکل واسم پیش نیومده بود میتونستم شخصی با شرایط خودمو قبول کنم حقیقتا نمیتونم و واقعا سخته واسم؛ من اول سعی میکنم طرف مقابلو خوب بشناسم و بعد در مراحل آخر بهش میگم چه مشکلی واسم پیش اومده و بقیشم میسپرم به خدا
به نظر من تو این مورد واقعا در حق خانم ها ظلم شده و پاکیشونو فقط با این قضیه میسنجن درصورتی که خیلی از آقایون قبل ازواج این کارو میکنن و اصلا هم واسشون مهم نیست حساب کنید چقدر آقا مثل این آقایی که با من رابطه داشت وجود داره که حتی یادشون رفته با چند نفر بودن و فقط پاکی رو از خانم ها میخوان به نظر من باکرگی باید تو عقل آدما باشه (البته به هیچ عنوان کار بد خودمو توجیح نمیکنم و خودم میدونم چه اشتباه بزرگی کردم)
ولی اشتباه من شرف داره به خیلی از این آقایون که هر کاری دلش میخواد میکنن و میرن من از روی عشقم این کارو کردم ولی اونها از روی هوس میکنن من دارم از عذاب وجدان میمیرم ولی اونها خیلی دخترا رو بی پاکامنی میکنن و حتی یادشون میره اون شخصو آخرشم برای ازدواج دنیال دختر پاک میگردن

یه موضوع دیگه
دیروز فرصت اون آقا تموم شد و من دیشب بهش پیام دادم که امروز بیاد و وسایلشو بگیره ولی اون هرچقدر گفتم قبول نکرد بیاد
گفت فرصت میخوام تا همه چیزو درست کنم گفت میخوام یه معامله مالی کنم
منم چون به اندازه کافی فرصت داده بودم بهش گفتم فردا بیا وسایلتو ببر واسه فرصتم فکر میکنم و بهت میگم
اون گفت من وسایلی دستت ندارم نمیام چون وسایلو میدی و میگی خدافظ و میری
منم گفتم بخوام بگم خدافظ کاری به وسایل ندارم نهایتش یا میندازم دور یا میارم میدم به همسایه هاتون که بدن به مامانت پس فک نکن با نیومدن زمان میخری یکم مرد باش اگر حزفی داری بیا بزن نه اینکه مثل بچه ها قایم شو
اونم گفت فقط بدون خیلی دوست دارم و بیشتر از هرچی فکرشو بکنی خجالت میکشم ازت؛ بعدشم گفت من اون وسایلو برای خانمم گرفتم و الانم دست همون کسه که باید باشه و حق نداری پس بدی
من گفتم هرچقدرم منو دوست داشته باشی یا خحالت بکشی حق نداری به جای من تصمیم بگیری فردا بیا بگیر وسایلتو
بعدش گفت نمیتونم بیام یه عهدی با خودم و خدا بستم و خودتم میدونی چقد دبم برای دیدنت لک زده
منم دیدم هرچقدر اصرار میکنم نمیاد گفتم باشه وسایلتو یه کاریش میکنم فقط بدون دیگه منتظر تو نیستم و واست صبر نمیکنم و با اولین کسی که با شرایطم مشکل نداشته باشه ازدواج میکنم
اونم گفت ایشالا خدا خودش کمک میکنه و له اونجاها نمیکشه همه چیو سپردم به خودش
منم گفتم دیگه حرفمو زدم هرکاری میخوای بکن
اونم گفت دعا کن اگر هنوز از عشقت بهم چیزی مونده

من میدونم اون پسر منو خیلی دوست داره و حقیقتا خانوادش واقعا افتضاحن و اصلا انگار چیزی نمیفهمن
برای من وقتی خواستگار میاد انقدر از منو خانوادم خوششون میاد که بعدش چن دفه زنگ میزنن و تشکر میکنن و اصرار میکنن دویاره بیان ولی اینا انقدر کوته فکرن که اصلا به خوبی های من حتی فکرم نمیکنن حتی نمیخوان منو خانوادمو یکم بشناسن و ببینن انتخابی که پسرشون کرده واقعا چیه!
مادرش یه خانم به شدت منزویه و خونشونم گفتم واستون مثل خونه های فساده انققدر داغونه که حد نداره همه چیز ریخته و پاشیده اس و حتی فرششونو پهن نمیکنن و روی موکت زندگی میکنن همه جای خونشون پر از سوسک و کثیفیه و آشپزخونشون آشغالها داخل یه عالمه پلاستیک روی زمینه که نصف آشپزخونه رو گرفته و تا چن وقت پیش ظرفاشونو با شلنگ وسط آشپزخونه میشستن و حتی کابینت و ظرفشور نداشتن که دوسال پیش واسه روز مادر یک کابینت و ظرفشور خریده بود واسه مامانش که مامانشم عصبانی شده بود چرا خریدی و من میندازم بیرون ولی خودش به زور نصب کرده بوده و مادرش بعد چن روز دعاشم میکرده که خدا خیرت بده چقدر راحت شدم
و اونم همیشه میگفت مادر من اخلاقش همینه اولش لج میکنه ولی بعدش که ببینه خوبه خودش تشکر میکنه میگفت منو توهم ازدواج کنیم مطمئنم مامانم خیلی ازت خوشش میاد و الان فقط لج کرده!

الان واقعا نمیدونم چیکار کنم بازم صبر کنم و بهش فرصت بدم یا نه
از طرفی دوسش دارم و تو دلم حس دارم بهش از یه طرف میترسم اگه تمومش کنم اون نتونه منو ببشخشه و همیشه نفرینش پشت سرم باشه
الان من باید بهش چی بگم اون حتی زمان هم مشخص نکرده تا کی میخواد من صبر کنم تازه اگر بیادم و اگر خانوادم قبولشم بکنن با خانواده ی اون چیکار کنم من نمیتونم مادرشو تحمل کنم

باسلام
اول فکر میکردم شما یه اشتباهی از روی ندونم کاری و خامی مرتکب شدید و الان پشیمونید و عقل تون بر احساسات تون غلبه کرده...اما بادیدن پست اخرتون دیگه مطمئن شدم شما اصلا متوجه وخامت اوضاع نیستید...شما خیلی ساده اید و اون شخص هم داره نهایت استفاده رو از سادگی شما میبره...شما اصلا متوجه نیستید دارید چی کار میکنید و وابسته شدید و این موضوع داره کار دستون میده ...اگر اون اقا واقعا عاشق شما بود تا حالا خودش اقدامی میکرد هرچند پدر یا مادرش مخالف بوده باشن... اگر واقعا عاشق شما بود اینقدر عقل داشت که قبل از عقد نباید رابطه برقرار کنه...اگر واقعا عاشق شما بود اینطور 5 سال شما رو معطل نمیکرد...اگر واقعا عاشق شما بود اینقدر جواب سربالا بهتون نمیداد...

بنظرم هرچه سریعتر این موضوع رو با خانواده تون درمیون بزارید تا اونا تصمیم درست بگیرن این مشکل چیزی نیست که به تنهایی بتونید حلش کنید و کنترل اوضاع از دست تون خارج شده... تنها حامی الان شما خانواده شماست نه کسی که قراره بعدا وارد زندگی شما بشه ...

UTD;1019641 نوشت:
باسلام
اول فکر میکردم شما یه اشتباهی از روی ندونم کاری و خامی مرتکب شدید و الان پشیمونید و عقل تون بر احساسات تون غلبه کرده...اما بادیدن پست اخرتون دیگه مطمئن شدم شما اصلا متوجه وخامت اوضاع نیستید...شما خیلی ساده اید و اون شخص هم داره نهایت استفاده رو از سادگی شما میبره...شما اصلا متوجه نیستید دارید چی کار میکنید و وابسته شدید و این موضوع داره کار دستون میده ...اگر اون اقا واقعا عاشق شما بود تا حالا خودش اقدامی میکرد هرچند پدر یا مادرش مخالف بوده باشن... اگر واقعا عاشق شما بود اینقدر عقل داشت که قبل از عقد نباید رابطه برقرار کنه...اگر واقعا عاشق شما بود اینطور 5 سال شما رو معطل نمیکرد...اگر واقعا عاشق شما بود اینقدر جواب سربالا بهتون نمیداد...

بنظرم هرچه سریعتر این موضوع رو با خانواده تون درمیون بزارید تا اونا تصمیم درست بگیرن این مشکل چیزی نیست که به تنهایی بتونید حلش کنید و کنترل اوضاع از دست تون خارج شده... تنها حامی الان شما خانواده شماست نه کسی که قراره بعدا وارد زندگی شما بشه ...


نمیدونم واسه چی و کدوم حرفم دارین این نتیجه گیری رو میکتین ممنون میشم اگر بگین
من حس شدیدی به اون آقا ندارم که نگرانش باشم ولی هزارتا فکر توی سرمه و حسابی سردرگمم
خانواده ی من خیلی عالی هستن ولی متاسفانه من هیچوقت باهاشون راحت نبودم و اگر میتونستن کاری برای من انجام بدن از همون اول انجام میدادن که کار به اینجاها نکشه و الان گفتن من بهشون فقط حالشونو بد میکنه و آبروریزی میشه پدر من اگر متوجه این مسئله بشه تا خون اون آقا رو نریزه ول کن نیست حس میکنم من از خانوادم بیشتر میترسم تا اون آقا!
چرا یک لحظه فکر نمیکنید ممکنه اون آقا واقعا منو دوست داشته باشه و واقعا تحت فشار خانوادش باشه
چیزی که من حس کردم ایشون به شدت از پدر من میترسه و شاید به همین دلیلم تاحالا تنهایی نیومده
باور کنید من به خاطر حس خودم این حرفا رو نمیزنم و هیچ اصراری هم به ازدواج با این فرد ندارم جون میدونم آیندم مهمتر از احساسمه ک انقدر اذیتم کرده حس میکنم بتونم فراموشش کنم
فقط میخوام تمام جوانبو بررسی کنم و نمیخوام به اون هم ظلم کرده باشم
اگر از حق نگذریم دو دفعه با هر سختی بود اومد خواستگاری به حدی که مادرش حتی گل و شیرینی هم نمیخواست بخره و به زور و دعوا خریده بود
درسته مادرو پدرشو فحش میداد ولی واقعا اونها اذیتش کرده بودن و هیچوقت واسش خانواده نبودن ولی هیچوقت به من بی احترامی نکرد یا به خانوادم و همیشه مهربون بود باهام اون پسر به جز من هیچکسو تو این دنیا نداره که واقعا دوسش داشته باشه

اون پسر به جز من هیچکسو تو این دنیا نداره که واقعا دوسش داشته باشه

همینو از اول بگو. بگو دلم براش سوخته. دختر دلت برای خودت نسوخته؟؟ 5 سال بهترین سالهای عمرت رو صرفش نکردی؟ اینقدر استرس و اعصاب خوردی بخاطر دوشیزه نبودنت نکشیدی؟ خوب حالا که چی؟

بخدا شرایطتت کاملا مشابه دوست منه که در اولین پستم اشاره کردم. حتما باید آبروریزی بزرگی بشه تا بفهمی داری اشتباه میکنی؟؟ حتما باید تو روی پدر و مادرت بایستی تا خیالت راحت بشه؟
اینکه اون پسر خانواده داغونی داره به تو چه ربطی داره آخه؟

سر در گمی؟؟ عزیزم اون آقا از شما سوء استفاده جنسی کرده، متوجهی؟؟؟ یا خوابی؟؟
5 سال شما رو سر دونده، بهترین سالهای عمرت رو حروم کردی براش، حالا دلت براش می سوزه؟؟؟
واقعا میشه به پسری که تمام وجودت رو در اختیارش قرار دادی ، با همه چیش 5 سال راه اومدی، به بی خانواده بودنش اعتنا نکردی، بعد شما رو توی اتوبوس ببینه و اهمیت نده ، انگار که دیوار رو دیده اعتماد کرد؟؟ چطور میتونی به اینکه میگه دوستت دارم و منو ببخش و .. اعتماد کنی؟؟؟

این پسره 7 خطه، دیده دست شما بخاطر رابطه ایی که داشتید هم از نظر روانی هم عاطفی زیر سنگشه، داره اذیت میکنه.

خواهرانه میگم، اگر چشماتو بازنکنی و یه تصمیم قاطع نگیری، به خدا میبینم روزی رو که به خواری و خفت بیفتی. دیگه چند نفر باید بگن داری اشتباه میکنی.

با سلام

rosejuliet;1019652 نوشت:
نمیدونم واسه چی و کدوم حرفم دارین این نتیجه گیری رو میکتین ممنون میشم اگر بگین

بنده از نحوه ارتباط اون اقا با شما و حال و هوایی که شما در اون هستید و پاسخ ها و اقداماتی که اون اقا نسبت به شما انجام میدن،همچین نظری دارم...به این جهت میگم ساده اید بعد از گذشت 5 سال و شناختی که از ایشون پیدا کردید باز هم با حرف هایی همچون

rosejuliet;1019652 نوشت:
فقط بدون خیلی دوست دارم و بیشتر از هرچی فکرشو بکنی خجالت میکشم ازت

rosejuliet;1019652 نوشت:
خودتم میدونی چقد دبم برای دیدنت لک زده

rosejuliet;1019652 نوشت:
دعا کن اگر هنوز از عشقت بهم چیزی مونده

خام میشید و میفرمایید:

rosejuliet;1019652 نوشت:
من میدونم اون پسر منو خیلی دوست داره و حقیقتا خانوادش واقعا افتضاحن و اصلا انگار چیزی نمیفهمن

الان هم بعد از این همه نشانه دو به شک هستید:

rosejuliet;1019652 نوشت:
الان واقعا نمیدونم چیکار کنم بازم صبر کنم و بهش فرصت بدم یا نه
از طرفی دوسش دارم و تو دلم حس دارم بهش

rosejuliet;1019652 نوشت:
چرا یک لحظه فکر نمیکنید ممکنه اون آقا واقعا منو دوست داشته باشه و واقعا تحت فشار خانوادش باشه

بنظرم اون اقا عاشق شما نیست.قبلا هم گفتم.اگر واقعا عاشق شما بود اینقدر عقل داشت که قبل از عقد نباید رابطه برقرار کنه.و بعد همچین بهانه ای بیاره

rosejuliet;1019652 نوشت:
میگه این کارو باهام کرده که من نتونم با کسی دیگه ازدواج کنم.

اگر واقعا عاشق شما بود اینطور 5 سال شما رو معطل نمیکرد...اگر واقعا عاشق شما بود اینقدر وعده سر خرمن به شما نمیداد...

rosejuliet;1019652 نوشت:
خانواده ی من خیلی عالی هستن ولی متاسفانه من هیچوقت باهاشون راحت نبودم و اگر میتونستن کاری برای من انجام بدن از همون اول انجام میدادن که کار به اینجاها نکشه

اولا خانواده شما اصلا نمی دونستن شما در چه وضعی هستید فکر کردن یه خواستگاریه مثل بقیه نمیدونستن چه اتفاقی افتاده. ثانیا خانواده ایشون بقول خودتون ایرادات الکی گرفتن اینکه شما عینک میزنید و بهونه آوردن و قبول نکردن...وقتی هم خانواده شما و هم خانواده اون اقا روی خوش نشون ندادن،از خانواده تون چه انتظاری داشتید؟

بنظرم اول این موضوع رو به مادرتون اطلاع بدید که ایشون زمینه رو اماده کنن تا با پدرتون درمیون بزارن...و بعد راه کاری که کارشناس امید دادن رو با نظارت خانواده اجرایی کنید تا هم ابروتون حفظ بشه و هم نگرانیتون از اذیت کردن اون اقا هم از بین بره و هم راه برای ازدواج اینده تون باز بشه...

rosejuliet;1019652 نوشت:
الان گفتن من بهشون فقط حالشونو بد میکنه و آبروریزی میشه پدر من اگر متوجه این مسئله بشه تا خون اون آقا رو نریزه ول کن نیست حس میکنم من از خانوادم بیشتر میترسم تا اون آقا!

بله...بنده که هیچ ارتباطی با این موضوع ندارم ناراحت و عصابانیم حالا پدرتون جای خود داره...اگر توجه کنید شما از پدرتون نمی ترسید بلکه از بازتاب عمل تون میترسید...

rosejuliet;1019652 نوشت:
چیزی که من حس کردم ایشون به شدت از پدر من میترسه و شاید به همین دلیلم تاحالا تنهایی نیومده

الان بایدم بترسه چون میدونه چه غلطی کرده...

rosejuliet;1019652 نوشت:
فقط میخوام تمام جوانبو بررسی کنم و نمیخوام به اون هم ظلم کرده باشم

شما دارید به خودتون ظلم میکنید و ایشون با معطل کردن 5 ساله عمر شما و برقرار کردن رابطه قبل عقد و دادن وعده های سرخرمن در حال ظلم به شماست...و ظلم بزرگ تر اینه که جلوی ظالم گرفته نشه...ایشون باید حساب کار دستش بیاد تا با دختر مردم اینطور بازی نکنه...حالا بماند شما هم بی تقصیر نیستید...

rosejuliet;1019652 نوشت:
اگر از حق نگذریم دو دفعه با هر سختی بود اومد خواستگاری به حدی که مادرش حتی گل و شیرینی هم نمیخواست بخره و به زور و دعوا خریده بود
درسته مادرو پدرشو فحش میداد ولی واقعا اونها اذیتش کرده بودن و هیچوقت واسش خانواده نبودن ولی هیچوقت به من بی احترامی نکرد یا به خانوادم و همیشه مهربون بود باهام اون پسر به جز من هیچکسو تو این دنیا نداره که واقعا دوسش داشته باشه

rosejuliet;1019652 نوشت:
اینم بگم که مادرش معلمه و پدرش وقتی 9سالش بود با یه خانم ناجور رابطه برقرار میکنه و اون خانم باردار میشه و پدرش مجبور میشه باهاش ازدواج کنه و از اون موقع هم با همون خانم زندگی میکنه و 3 تا هم بچه داره ولی مادر ایشون ازش طلاق نگرفته و پدرش هر چن وفت خونه ی اونهام میاد شاید ماهی یک دفعه
و وضعیت خونشون افتضاحه مثل خونه ها ی قساد و آدمای معتاد میمونه

با توجه به توضیحاتی که خودتون دادید،بنده به سالم بودن این خانواده شک دارم.چه بسا خود پدر ایشون با توجه به سابقه ای که داشتن از رابطه پسرش با شما باخبر بوده ولی هیچ واکنشی نشون نداده...البته این فقط یه احتماله...

در آخر هم،قرار نیست شما عاشق عشق کسی نسبت به خودتون باشید یا اینکه نسبت به ایشون احساس ترحم داشته باشید...

از قدیم گفتند عاشق کوره
امیدی نیست استارتر بتونه تصمیم درستی بگیره

..................
این خانم باز هم منتظر این آقا میمونه. شاید چندسال دیگه متوجه اشتباهشون بشن فقط میشه دعا کرد اون موقع براشون خیلی دیر نشه و زمان جبران داشته باشن

در موارد زیادی شاهد هستیم دختر و پسر با یکدیگر آشنا و دوست می شوند و این دوستی مدتی طولانی ادامه می یابد. معمولا در ایران دوستیِ پیش از ازدواج، برای خانواده های دختر که مذهبی و پایبند به آداب و رسوم هستند، پذیرفتنی نیست و موجب ننگ و عار شمرده می شوند. به همین دلیل، دخترهای خانواده های مذهبی، این دوستی را از خانواده خود مخفی نگه می دارند. اما ادامه این وضعیت، به وابستگیِ بیشتر منجر می شود. اما خانواده پسرها با خود فکرمی کنند که پسر ما از این دوستی دچار مشکلی نمی شود؛ به همین خاطر حساسیّت زیادی در برابر آن نشان نمی دهند.

در این دوستی ها، در ابتدای رابطه، حداقلّ شناخت وجود دارد. دو طرف در ابتدا اصلا به معیارهای اخلاقی توجه ندارند و شاید اصلا به ازدواج فکر نمی کنند و بیشتر برای وقت گذرانی یا شاید تجربه رابطه با جنس مخالف، شروع به رابطه می کنند. پس از گذشت مدتی و پررنگ شدنِ رابطه و افزایشِ وابستگی، دختر متوجهِ اختلافاتِ فاحش بین خود و پسر مورد نظر می شود؛ اما وابستگیِ که وجود دارد، مانعِ برهم زدنِ رابطه می شود. اینجاست که دخترخانم ناخودآگاه معیارهایی که برای همسر ایده آل در ذهن داشته را اصلاح می کند و معیارهایش را با ویژگی های پسر مورد علاقه اش تطبیق می دهد. این پسر آن قدر حرفه ای است که می داند چگونه با بدبخت جلوه دادن خود، حسّ ترحّمِ دختر را برانگیزد و از خود یک اولیورتوئیستِ پوشالی بسازد. حسّ ترحم دختر که برانگیخته می شود، دختر بیشتر به پسر وابسته می شود. او فکر می کند که فرشته نجاتی است که خدا او را سر راه پسر قرار داده تا او را از بدبختی بِرَهانَد و به ساحل نجات برساند.

اما این دختر تا چه زمانی می تواند خود را به این صورت راضی کند که این آقا همان شاهزاده رؤیاهایش است؟ وقتی ازدواج صورت می گیرد و دختر با واقعیت ویژگی های اخلاقیِ پسر و خانواده اش روبرو می شود، پرده وابستگی از روبرویِ دیدگانِ دخترخانم کنار می رود و او می بیند که واقعا این آقا شاهزاده رؤیاهایش نبود؛ او یک کفترباز حرفه ای بود که خوب می دانست چگونه دختر را به خود وابسته کند که هر جا برود و هر کاری کند، عاقبت مجبور است دوباره به سوی پسر برگردد؛ همچون کبوترهای جَلد که اسارت زاییده ذهن آنهاست؛ نه از دیوارها قفس.

به دوستان توصیه می کنم رمان «بامداد خُمار» نوشته خانم فتانه حاج سیدجوادی را تهیه و مطالعه کنند. این رمان داستان یکی از این دختران و ازدواج بی سرانجامِ ناشی از عدم شناخت و عدم توجه به معیارهای همسر مناسب است.

rosejuliet;1019652 نوشت:
نمیدونم واسه چی و کدوم حرفم دارین این نتیجه گیری رو میکتین ممنون میشم اگر بگین
من حس شدیدی به اون آقا ندارم که نگرانش باشم ولی هزارتا فکر توی سرمه و حسابی سردرگمم
خانواده ی من خیلی عالی هستن ولی متاسفانه من هیچوقت باهاشون راحت نبودم و اگر میتونستن کاری برای من انجام بدن از همون اول انجام میدادن که کار به اینجاها نکشه و الان گفتن من بهشون فقط حالشونو بد میکنه و آبروریزی میشه پدر من اگر متوجه این مسئله بشه تا خون اون آقا رو نریزه ول کن نیست حس میکنم من از خانوادم بیشتر میترسم تا اون آقا!
چرا یک لحظه فکر نمیکنید ممکنه اون آقا واقعا منو دوست داشته باشه و واقعا تحت فشار خانوادش باشه
چیزی که من حس کردم ایشون به شدت از پدر من میترسه و شاید به همین دلیلم تاحالا تنهایی نیومده
باور کنید من به خاطر حس خودم این حرفا رو نمیزنم و هیچ اصراری هم به ازدواج با این فرد ندارم جون میدونم آیندم مهمتر از احساسمه ک انقدر اذیتم کرده حس میکنم بتونم فراموشش کنم
فقط میخوام تمام جوانبو بررسی کنم و نمیخوام به اون هم ظلم کرده باشم
اگر از حق نگذریم دو دفعه با هر سختی بود اومد خواستگاری به حدی که مادرش حتی گل و شیرینی هم نمیخواست بخره و به زور و دعوا خریده بود
درسته مادرو پدرشو فحش میداد ولی واقعا اونها اذیتش کرده بودن و هیچوقت واسش خانواده نبودن ولی هیچوقت به من بی احترامی نکرد یا به خانوادم و همیشه مهربون بود باهام اون پسر به جز من هیچکسو تو این دنیا نداره که واقعا دوسش داشته باشه

ببین من یه پسر فامیل دارم ده ساله یه دخترو میخواد.
این دختره یبارم باردار شد ازاین پسره.
خونواده پسره میدونن ولی دختره نه.
این پسر اولین دوس پسر این دختر بود و این ده ساله هم فقط منتظراین پسره ست و خواستگار رد میکنه.
ازنظر خونوادگی وتحصیلی هم بالاتر ازپسره ست.

این پسره شش ساله که بهانه میاره و خواستگاریش نمیره.

اولش دوسه باررفت خونواده دختره قبول نکردن .
پسره دو سه سال اول عاشقش بود وسخت میخواستش حتی باوجوداینکه پدرش مخالف بود گفت میخوامش وعاشقشم خیلی هم خونواده ها باهم فرق داشتن.

اما بعدش طی مسافرت چندین روزه ای که به خونه ماداشت به من علاقمندشد و این چندسالی که دیگه انچنان دلش نمیره بره خواستگاریش همین قضیه ست و خوشگذرونی میکنه بادختردیگه.
و این علاقه باعث شد چنبار خواستگاری کنن ولی خونواده من قبول نکردن.

چندبارم به دختره خیانت کرد که دختره فقط یکیشو میدونه.

بخاطر اینکه منو فراموش کنه من چنسال خونشون نرفتم اما
پارسال رفتم خونشون دیدم تغییری نکرده و تکلیفشو بارفتارم مشخص کردم و غیرمستقیم بهش گفتم که ازازدواج بیزارم.
و ناامیدش کردم که بره پی زندگیش
حالا بفکر افتاده و چن روزدیگه هم عقدشه باهمین دختره..یه دعوایی هم بادختره یکسال پیش داشت دختره گفت میرم پزشکی قانونی بعدشم گفت اگرمیخوای بری برودیگه من کاریت ندارم.
چندروز پیش پسره رو دیدمش
ولی دیدم هنوزم به من علاقمنده
ومیدونم با ازدواج کردنش هم هیچی عوض نمیشه.

تمام اینحرفایی که پسره به تو زده رو پسرفامیل ما به همین دختره زده اخه خواهرپسره دوستمه و پیاماشو میخونه یا صحبتاشو میشنوه یا پسره خودش برا خونواده ش تعریف میکنه بگم که ارتباط پسره با خونواده ش افتضاحه.

دختره رو هم دوس داره
و کادو هم براش میخره
اینارو بهت گفتم که بدونی چه خبره
اون چون منو واقعا دوس داشت اومدجلو
ولی علاقه ش به اون دختر اونقدر نبود که باعث شه با همه مشکلات بره جلو.
اینو بدون اگر یه مرد واقعا شیفته ی یه زن باشه هراتفاقی هم که بیفته میره خواستگاریش...
من نمیدونم قضیه تو مثل همین پسر فامیل ماست یا نه
شاید یه فرقایی داشته باشه اما واقعا قضیه ها تقریبا کپ همه
اما امیدوارم تو هم سرکار نباشی و فقط یه مهره نباشی این وسط که تو تا زمانی باشی که اولویت اصلی هنوز تکلیفش مشخص نیست اگر قبول کرد که تو حذف میشی اگر قبول نکرد تو گزینه دومی انتخاب میشی .خداکنه تو اب نمک این قضیه نباشی.
درهر حال این پسر سلامت روان نداره چه یکی دیگه روبخواد چه قضیه یچیز دیگه باشه نزار ده سال بگذره و بخودت بیای

برات دعامیکنم عزیزم
بهترین تصمیمو بگیر.

متشکرم که نگرانم هستید
خیالتون راحت باشه من به این راحتی و زودی تصمیم نمیگیرم و تا مطمئن نشم کاری انجام نمیدم
من نمیتونم منکرعلاقم بهش بشم ولی باور کنید حرفامو از روی علاقه به اون نزدم فقط سعی کردم تموم چیزایی که تو فکرمه رو با شما درجریان بذارم تا مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیره و اگر اشتباهه متوجه بشم

نظرتون چیه برم وسایلشو بدم به دوستش و تموم دلایلی که نمیخوامش رو واسش بگم و بگم تنها در صورتی قبولش میکنم که با خانوادش بیان و تموم خواسته های خانواده منو قبول کنن و بریم مشاوره و تایید بشه که تفاهم داریم و تموم شرایط ضمن عقدم به نامم بزنه (من در هر صورتی باید وسایلشو به دستش برسونم چون داخلش طلا هست و میترسم اگر دستم بمونه یه وقت به خاطر اونم شده بیاد سراغم الان میگه مال خودته ولی بعدا میترسم شر شه واسم)

این آقا به شدت خسیسه و اصلا دست و دل باز نیست و واقعا هم از نظر مالی نداره خب اونم 26 سالشه و فقط دو ساله سرکار میره البته قبلشم میرفت و هزینه ی دانشگاشو خودش داده و یه ماشینم خریده ولی بعد از فارغ التحصیلی دو ساله سرکار میره و درساشم خیلی خوب بوده نفر سوم رشتش بوده و 7 ترمه هم تموم کرده رشتشم برق بوده
من هم دانشگاه میرفتم و هم سرکار و ایشون همیشه و هرروز میومد دنبالم و حتی یه روزم نشد که نیاد وقتی هم میگفتم خسته ای برو خونه من خودم میرم میگفت نه وظیفمه و باید برسونمت و خیلی وقتا با وحودی که سرکار شیفت بود و شب تا صب بیدار بود ولی بازم میومد دنبال من
قضیه ی خیانتم که بهتون گفتم اینطوری بود که وقتی سرباز بود برای من یک انگشتر خرید و من دستم کردم و برای تشکر و اینکه بفهمه خوشحال شدم دستمو گذاشتم روی دستش و عکس گرفتم و عکسو گذاشتم واسه عکش پروفایل خودش چون اگر رو پروفایل خودم میذاشتم بقیه میدیدن ولی تلگرام اونو فقط دوستاش داشتن و البته خالش که خیلی وقت بود آنلاین نشده بود و شانس ما بعد این همه وقت همون روزا آنلاین شده بود و عکشو دیده بود و به مادرشم گفته بود و مادرشم گیر داده بوده که این دست همون دختره که رفتیم خواستگاریش و من اینو واست نمیگیرم اونم گفته نه این یه دختر دیگس و اون نیست خلاصه گذشت و من فکر کردم این مسئله تموم شده و مادرش قبول کرده دختر دیگه ای بوده
ولی گویا قبول نکرده بوده و هرزمان ایشون حرف خواستگاری میزده مادرش میگفته نه یکی از بهونه هاشم همین عکس بوده و میگفته تو با این دختر دوست شدی و من واست نمیگیرمش
یادمه حدود یک سال پیش از من خواست با یکی از دوستام عکس بگیره و عکسو به مامانش نشون بده تا بگه دست اون بوده و اون دختر من نبودم که من موافقت نکردم و یادم نیست چی جوابشو دادم ولی حتما انقدر سرسری گفته که واسه من مهم نیومده وگرنه من یه فکری میکردم
خلاصه گذشت و حدود 5ماه پیش من متوجه شدم خیانت کرده
ما چون تلگرام همدیگه رو رو گوشامون داریم واسمون اصلا نگران کننده نبود که طرف مقابل داخل تلگرام با کسی دیگه چت کنه واسه همین من هیچوقت تلگرام روی گوشیشو چک نمیکردم
یه روز که بیرون بودیم اون رفت بیرون از ماشین و من چون روی گوشیم اینترنت نداشتم گوشی اونو برداشتم که تلگرام خودمو چک کنم و وقتی باز کردم دیدم یه اکانت دیگه بازه و دیدم عکس خودش روی اون اکانته و با یه عالمه دختر چت کرده و کلی کانالهای مستهجن داره حسابی بهم ریختم ووقتی برگشت داخل ماشین بهش گفتم رابطمون تمومه واونم انکار میکرد تموم چت ها و کانال ها رو و میگفت مال ذوستمه و با گوشی من اینکارا رو کرده و منم گفتم اگه مال دوستته چرا عکس تو روشه چرا لحن حرف زدن تویه چرا صب بخیر شب بخیرایی که به من میگی به اینا گفتی چرا تموم استیکرایی که واسه من میفرستی واسه اینام فرستادی اونم همش انکار میکرد و دروغ میگفت مثل بچه هایی که مچشونو گرفتن و هی میگن من نبودم
خلاصه انقدر پیام هاشو زیرو رو کردم تا آخرش عکسشو کنار یه دختر دیگه دیدم که رفته بودن تولد و اون دخترو تو بغلش گرفته بود و غکس گرفته بودن و چن تا عکس دیگه هم کنار هم داشتن نشونش دادم و گفتم اینم دوستته و اونجا شرمنده شد و سرشو انداخت پایین و منم هرچقد خواستم از ماشین پیاده شم و برم نذاشت اونجا حال من خییییییییلی بد بود و کل دنیا رو سرم خراب شده بود هرچی میگفت اصلا نمیفهمیدم و فقط میخواستم بمیرم واسه همین دقیق یادم نیست اون موقع ها چی میگفت و معذرت خواهی هم کرد یا نه ولی تنها حرفی که میزد میگفت فقط به خاطر عکس گرفتن با یه دختر این کارو کرده که به مامانش نشون بده و بگه اون عکس دست مال من نیست و میگفت دخترا راضی نمیشدن بیان و فقط یه عکس با من بگیرن و برم و من مجبور بودم باهاشون دوست شم و اعتمادشونو جلب کنم تا بیان بیرون و عکس بگیرن
من اون مدت به شدت حالم بد بود و هنوز 4 روز نگذشته بود که یکی دیگه از خاله هاش فوت کرد و اون خیلی حالش بد بود چون خالشو خیلی دوست داشت و من با وجودی که انقدر داغون بودم ولی دلم نیومد تنهاش بذارم گفتم داغ دیده گناه داره و کنارش بودمو سعی میکردم آرومش کنم و اون هیچکاری برای آروم کردن من نکرد و فقط میگفت من هیچ خربکاری نمیکنم و فقط تورو میخوام و با هیچکسم نیست میگفت اگر هر زمان شک کردی بگو همون لحظه همونجا عکس میگیرم میغرستم واست اگه شک کردی سرکار نیستم زنگ بزن کارخونه و خداییشم بدون گفتن من همیشه خودش این کارو میکرد و هرجا میرفت به من میگفت و عکس میفرستاد و این کارش تا همین اواخر ادامه داشت
گذشت و من مجبور شدم قبول کنم خیانتش واسه یه عکس بوده فقط که البته من هیچوقت حرفشو باور نکردم
اون روزا من با دو تا از دوستای صمیمیش صحبت کردم و و خواستم همه چیزو به من بگن میدونستم اگر چیزی باشه نمیگن ولی بازم اگر دروغم میخواستن بگن حتما سوتی میدادن و یه چیزی دستگیرم میشد؛ دوستاش فقط میگفتن اون آقا خیلی منو دوست داره و خیلی ناراحته که منو ناراحت کرده همه میگفتن یه خانومم میگه ده تا خانومم از دهنش میفته ( اینو راست میگفتن چون هرزمان پیش من بود و دوستاش زنگ میزدن با افتخار میگفت من پیش خانومم و حس میکردم پیش دوستاش حس غرور میکنه با این حرف) دوستاش خیلی ازش تعریف میکردن و میگفتن خانوادش واقعا نرمال نیستن و از من خواهش میکردن بهش یه فرصت دیگه بدم میگفتن تنهاش نذارم
منم انقدر دوسش داشتم این کارو کردم و رابطمو تموم نکردم ولی دست خودم نیود و همش بهش سرکوفت میزدم و اوایل همش شک میکردم و حسابی عصبانیش میکردم و اونم چون خرابکاری کرده بود و چاره ای نداشت مجبور بود ثابت کنه واسم و شکمو برطرف کنه و خداییش با هر روشی شده تلاش خودشو میکرد
گذشت و تا این اواخر که حدود دو سه ماهی هست حسابی بهش گیر دادم واسه عقد کردن و خیلی روش فشار آوردم چون خودمم تحت فشار بودم و مجبورم به خانوادم جواب بدم؛ به هز روشی شده سعی کردم مجبورش کنم بیاد خواستگاری انقدر گفتم که دیگه این یه ماه آخر حسابی واسش عادی شده بود و حتی میگفتم خواستگار واسم داره میاد واسش مهم نبود و باز من عصبانی میشدم و میگفتم واست مهم نیست اونم خیلی راحت میگفت تا تو نخوای کسی مجبورت نمیکنه؛ هر کاری کردم نیومد و همش میگفت مامان و بابام راضی نمیشن و لج میکنن و صدای هر دوشونم فرستاد هم مامانش و هم باباش و من شنیدم چقدر منت میکشید از هردوشون ولی اصلا انگار نه انگار اصلا واسشون مهم نبود و مسخره شم میکردن مادرشم فقط به عینک زدن من گیرداده بود و میگفت تو با دختره دوستی و آخرشم گفت سنم زیاده
این روزای آخر دیگه با منم خیلی گرم نبود و پیام دادنش شده بود اندازه ی صب بخیر شب بخیر البته گرم بود ولی طی روز مثل قبلا بهم پیام نمیداد و اگر چن روز منو نمیدید انگار واسش مهم نبود و سرشو گرم کرده بود به کارش
منم انقدر شرایط و این بی توجهی هاش فشار آورد روم که بعد سال تحویل بهش گفتم بعد عید ازدواج میکنم و دیگه منتظرش نمیمونم گفتم فقط تا بعد تعطیلات فرصت داری و دیگه جوابشو ندادم اونم یکی دوبار پیام داد ولی اصلا احساسی نبود و یه ذره منت نکشید فقط گزارش کار میداد که این کارو کردم و کجا رفتم و الان کجام انگار فقط میخواس خیال منو راحت کنه که خرابکاری نمیکنه منم انقدر روم فشار بود از بی احساسی هاش بهش گفتم دیگه هیچ پیامی بهم نده و منت گزارش کارتم کم اونم دیگه هیچی نگفت البته تلگراممو چون رو گوشیش داره خیالش ازم راحته و متوجه میشم همش میره چک میکنه

ببخشید سرتونو درد آوردم اینا رو گفتم که شاید یکم بیشتر اونو بشناسید

خانم رز گرامی
شما ممکنه چندین خواستگار داشته باشید و حق دارید به هر کدام که به دلیلی نمی پسندید جواب رد بدید. جواب رد دادن هیچ حق الناسی به گردن شما نمی اندازه.
اون پسری که سوء استفاده کرده و حداقل از یک مورد خیانتش هم خبر دارید، ممکنه به خیلی های دیگه هم این ابراز محبتها رو کنه.

این که میگن "عاشق کوره" رو من هم تجربه کردم. وقتی ازدواج منتفی میشه، تازه میبینید که طرف کلی ایرادها داشته که ندیدید. خودم وقتی حالت سردرگمی بهم دست میده، یه کاغذ بر می دارم و هر چی به ذهنم می رسه روش می نویسم و بعد هم کاغذ رو می اندازم دور، یه قدری ذهن رو خالی می کنه. بعد یه جدول می کشم و دلایل موافق و مخالف رو برای تصمیم می نویسم. روی کاغذ خیلی بهتر میشه مسائل رو بررسی کرد تا توی ذهن.


rosejuliet;1019712 نوشت:
البته تلگراممو چون رو گوشیش داره خیالش ازم راحته و متوجه میشن همش میره چک میکنه

ایشون اکانت تلگرام فیکش رو به شما داده و شما اکانت تلگرام اصلیتونو ... فرقش اینه.
به نظرم دلیلی نداره که به اکانت شما دسترسی داشته باشه و حتی امکان سوء استفاده از اکانت هم براش فراهم میشه و ممکنه از طرف شما برای دیگران پیام بفرسته.
ضمن اینکه این دسترسی از نظر اخلاقی هم درست نیست، شاید دوست شما بخواد پیامی براتون بفرسته که نخواد کس دیگری ببینه.

برای اینکه دسترسیش رو قطع کنید، کافیه توی تنظیمات تلگرام روی گوشی خودتون، وارد منو قسمت security بشید و بخش Active sessions رو ببینید. بعد دسترسی تمام افراد غیر از خودتون رو حذف کنید. اصلاً هم نیازی ندارید که ازش بخواید تلگرام شما رو از روی گوشیش حذف کنه و همین کاری که گفتم کافیه. اگر توضیحاتم مبهم بود بفرمائید تا راهنمایی کنم.

موضوع قفل شده است