شعبان و آشتی کنان

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شعبان و آشتی کنان

باران آمــد ...
مرا شُست و رُفت...
و برای خلوتگهِ شعبان ، آذین بست.

و ...حالا این منم، ایستاده روبروی تو
که زبانم برای خواستن به لُکنت اُفتاده ؛

| إلٰهی هَبْ لِی کَمَالَ الْإِنْقِطَاعِ إلَیْك |
می بینی؟
باران، قَدَّم را بلند کرده، که دیگر جز تو را نمی بینم!

دستهایت را قلاب کن؛ دلبر جان
پا میگذارم رویِ منی که نیست!
آنوقت تا ابد روی قلّاب دستانِ تو، آرام خواهم گرفت ...


یک ماه وقت داریم،
سعی کنیم بعضی از این اعمال رو انجام بدیم.