جمع بندی حبوه ؛ حکمی در برابر قرآن و روایات
تبهای اولیه
سلام علیکم
در مورد مسئله حبوه که تحویل دادن بدون عوض لباس ها و انگشتر و شمشیر و قران به پسر ارشد بعد از فوت پدر هست باید عرض کنم
که حبوه فرقی با محروم کردن برخی از وراث از برخی ترکه نداره که این کار در اسلام حرامه همچنین مسئله حبوه منافات با آیات هفتم یازدهم و دوازدهم سوره مبارکه نسا
داره اگر حبوه درست باشه با فصاحت و بلاغت اعجازی قران قطعا در این ایات حتما به صورت استثنا بیان میشد اما اثری نیست
و همچنین همه ما طبق روایات صحیحه میدونیم که انگشتری ائمه الان نزد امام زمان عج هست در صورتی که اگر حبوه صحیح بود انگشتری امام صادق به عبدالله افطح میرسید (روایاتی هست
که نشون میده امام موسی کاظم ع انگشتری رو از وراث خریدند ) و همچنین جعفر فرزند امام هادی فرزند ارشد بودند و این انگشتری باید به جعفر میرسید نه به امام حسن عسکری ع
و تا اونجایی که من میدونم همه احکام اسلامی دلیل عقلی و قانع کننده داره اما مسئله حبوه هیچ دلیلی نداره و با قران و روایات و قرائن هم منافات داره
اگر از عزیزان کسی دلیل قانع کننده ای داره بیان کنه ممنون میشم
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد مستنبط | |
[TD][/TD] | |
در مورد مسئله حبوه که تحویل دادن بدون عوض لباس ها و انگشتر و شمشیر و قران به پسر ارشد بعد از فوت پدر هست باید عرض کنم
که حبوه فرقی با محروم کردن برخی از وراث از برخی ترکه نداره
سلام علیکم
ارث از مسائل اعتباری است. شارع می تواند در امور اعتباری، راسا موضوع جدیدی تعریف کند یا در تعریف عقلایی از یک موضوع، تصرف کند. همچنین تعیین، تصرف یا تایید عقلا در محدوده موضوع، به دست شارع است و می تواند برخی موارد را بر خلاف اصل کلی و قاعده اولیه، استثنا کند. حبوه نیز مانند برخی موارد دیگر در احکام و اعتباریات، خلاف اصل است. یعنی لوازم شخصی متوفی مانند لباس شخصی، شمشیر، قرآن، انگشتر و مانند آن به پسر بزرگ می رسد.
ادامه ...
تا اونجایی که من میدونم همه احکام اسلامی دلیل عقلی و قانع کننده داره
نسبت امور اعتباری و حقوقی با عقل:
معنی عقلانی بودن در امور اعتباری مخصوصا اعتباریات شرعی، (که در علومی مانند حقوق، فقه و دیگر علوم مربوط به حکمت عملی بررسی می شود) با امور تکوینی (که در علومی مانند هستی شناسی فلسفی برررسی می شود) متفاوت است. امور تکوینی دارای تحلیل منطقی است و ادله آن در حیطه عقل نظری است، اما امور حقوقی، عبادیات، فقه و امثال آن، ضمن آنکه عقل گریز نیستند، اما عقلانیت در آن به معنی عقل عملی یا برخورداری از حکمتها و فوایدی است که در حیطه عقل عملی یا عقلا قابل فهم است.
برخلاف اعتبارات عقلایی و حقوق عرفی -که حتما باید توجیه عقلایی یا فواید مشخصی داشته باشد-، اعتباریات فقهی یا عبادی به دلیل وحیانی بودن و اتکا به منبع حقیقت، متضمن برترین مناسبات عقلانی است حتی اگر برای ما قابل فهم نباشد.
اما مسئله حبوه هیچ دلیلی نداره
روایات حبوه:
در رابطه با حبوه روایات زیادی وجود دارد. از جمله امام صادق علیه السلام می فرماید: «إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ فَسَيْفُهُ وَ خَاتَمُهُ وَ مُصْحَفُهُ وَ كُتُبُهُ وَ رَحْلُهُ وَ رَاحِلَتُهُ وَ كِسْوَتُهُ لِأَكْبَرِ وُلْدِهِ فَإِنْ كَانَ الْأَكْبَرُ ابْنَةً فَلِلْأَكْبَرِ مِنَ الذُّكُورِ»، زمانی که مرد میمیرد، شمشیر، انگشتر، قران، کتب، رحل، راحله و لباسش مال فرزند بزرگتر اوست. اگر فرزند بزرگتر، دختر است، این اشیاء به پسر بزرگتر می رسد[1].
با وجود تعداد بالای روایات در این زمینه، دیگر نمی توان ادعا کرد که بخشیدن حبوه به پسر ارشد، محروم کردن بی دلیل دیگران از ارث بوده، حرام است.
پی نوشت:
1.كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافی، ج7، ص 86، ح 4، بَابُ مَا يَرِثُ الْكَبِيرُ مِنَ الْوُلْدِ دُونَ غَيْرِه، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
حبوه فرقی با محروم کردن برخی از وراث از برخی ترکه نداره که این کار در اسلام حرامه همچنین مسئله حبوه منافات با آیات هفتم یازدهم و دوازدهم سوره مبارکه نسا
داره
اما مسئله حبوه هیچ دلیلی نداره و با قران و روایات و قرائن هم منافات داره
نسبت قرآن و روایات حبوه:
آیات قرآن، در حکم قانون اساسی هستند و روایات نقش مفسر، تفاصیل قانونی، آیین نامه، برنامه عملیاتی و مانند آن را ایفا می کند. هر چند بسیاری از احکام جزیی و تفصیلی روایات در قرآن به صراحت ذکر نشده است، اما نسبت قرآن با این روایات و احکام آن، نسبت حالت فشرده با حالت باز شده یک امر یا یک شیء است که هر دو در عین تفاوت ظاهری، یک چیز است، به عبارتی روایات، قرآنی است که باز شده و جزییات درهم تنیده و لایه های در هم فشرده خود را نمایان ساخته است، همان طور که قرآن، همان روایات در قالب تجمیعی و فشرده خواهد بود.
از این رو، تنها زمانی می توانیم یک روایت را در تعارض با قرآن بدانیم که به صراحت، با یک حکم صریح قرآن در تعارض باشد و نتوان به هیچ شکلی این دو را به صورت عقلی و عرفی و در چارچوب اصول یا قواعد فهم متن، جمع نمود.
با دقت در آیات ارث، معلوم می شود هیچ کدام از این آیات _ و نیز روایات-، صراحتی در نفی حبوه ندارند، بلکه بیان قواعد کلی مربوط به اصل ارث(1) یا قواعد کلی مانند نسبت وراث زن با مرد است(2) اما در مقام بیان محدوده ارث نیست. اگر آیه ای به صراحت محدوده ارث را مشخص می کرد، احتمال تعارض وجود داشت، اما سعه و ضیق و محدوده نهایی توسط روایات بیان می شود.
پی نوشت ها:
1.آیه 7 سوره نساء
2. آیه 11 سوره نساء
با قران و روایات و قرائن هم منافات داره
با دقت در آیات ارث، معلوم می شود هیچ کدام از این آیات _ و نیز روایات-، صراحتی در نفی حبوه ندارند، بلکه بیان قواعد کلی مربوط به اصل ارث[1] یا قواعد کلی مانند نسبت وراث زن با مرد است اما در مقام بیان محدوده ارث نیست.
آیات ارث:
با دقت در آیات زیر که مربوط به ارث هستند و در سوال هم بدان اشاره شده بود، عدم منافات مشخص می شود. مخصوصا که هیچکدام از این آیات، صراحتی نسبت به محدوده مال و میراث وجود ندارد و اساسا در مقام بیان آن نیستند. سوره نساء در آیات 7، 11 و 12 می فرماید:
لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً (7) ... يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً (11) وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَليمٌ (12)
این کار در اسلام حرامه همچنین مسئله حبوه منافات با آیات هفتم یازدهم و دوازدهم سوره مبارکه نسا
داره
شریعت (آیات و روایات): تعریف امور اعتباری و تعیین محدوده آنها:
اصل انتقال ملکیت اموال از میت به بازماندگان و نزدیکان امری عقلایی است. اما شریعت باید کلیات و جزییات فراوان دیگری را مشخص کند و نمی توان امر را به ملاکات متفاوت و متغیر عرفی و عقلایی واگذار کند. قرآن کلیات این مساله را بیان می کند و بیان تفاصیل و تعیین جزییات را بر عهده روایات می گذارد[1] و اطاعت از بیان معصوم علیه السلام را واجب می کند
تعریف و طبقه بندی بازماندگان و مشخص کردن سهم هر یک، باید به دست شارع مقدس انجام شود. کلیات این امر در قرآن تشریع و بیان شده است و جزییات نیز به تصریح قرآن به معصوم (علیه السلام) واگذار می شود. همچنین تعریف محدوده میراث و مالی که باید به هر کس منتقل شود نیز در اختیار شارع مقدس است. در گذشته، بسیاری از جوامع زنان را از ارث محروم می دانستند و بسیاری، پسر خوانده را وارث می دانسته اند، اما آیات و روایات بر خلاف عرف رایج در جوامع مختلف، از یک طرف برای زنان سهم الارث مشخص می کند و از طرف دیگر پسر خوانده را از دایره وارثان خارج می کند. از این رو، این دست از تصرفات در موضوع یا حکم، حق شارع است و نمی توان آن را به معنای تضاد احکام قرآن با روایت یا تضاد با عقل دانست.
پی نوشت:
1. «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»، سوره نحل/ 44
اگر حبوه درست باشه با فصاحت و بلاغت اعجازی قران قطعا در این ایات حتما به صورت استثنا بیان میشد اما اثری نیست
قرآن و ذکر استثنائات:
آنچه از قرآن انتظار است، بیان اصول و کلیات است، اما اینکه چه مقدار از جزییات و استثنائات را باید بیان کند و چه مقدار به روایات واگذار می شود، به دست ما نیست و قواعد معمولی فصاحت و بلاغت نمی تواند ملاک درست یا تنها ملاک نسبت به این امر باشد، همانند قانون اساسی که هرگز نمی توان از آن انتظار داشت که تمام جزییات، تبصره ها، استثنائات، آیین نامه ها و ... را ذکر کند.
طبق روایات صحیحه میدونیم که انگشتری ائمه الان نزد امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- هست در صورتی که اگر حبوه صحیح بود انگشتری امام صادق به عبدالله افطح میرسید ... و همچنین جعفر فرزند امام هادی فرزند ارشد بودند و این انگشتری باید به جعفر میرسید نه به امام حسن عسکری
ارثیه و علائم امامت:
وسائل خاص رسول الله و ائمه، به عنوان علامت و اماره امامت، از امامی به امام دیگر منتقل می شده است. حتی اگر فرض بگیریم که این مساله ربطی به جنبه امامت و ولایت ندارد و از قبیل علائم و امور مربوط به جنبه ولایی ائمه نیست، تاییدی خواهد بود بر صحت حکم حبوه. زیرا نشان می دهد این وسائل، بجای تقسیم و پراکنده شدن در میان وارثان، تماما و دائما، تنها به یک نفر منتقل شده است.
البته از آنجا که این اموال خاص، از اختصاصات و نشانه های امامت است، دیگر نمی توان آن را همچون دیگر اموال و جزو میراث معمولی به حساب آورد. حتی اگر آن را جزو ارثیه دانسته و حکم اموال معمولی را بر آن جاری بدانیم، اما وصیت امام نسبت به این اموال و اینکه حتما باید به شخص خاصی یعنی امام بعدی برسد، نافذ است همان طور که هر کسی می تواند نسبت به ثلث مال خود وصیت کند و وارثان هم موظند طبق وصیت عمل کنند.
جمع بندی:
پرسش:
الف) آیا حبوه -دادن وسائل شخصی میت به پسر بزرگتر- بر خلاف آیات ارث، خلاف عقل و روایات و همچنین محروم کردن برخی وراث –که حرام است- نمی باشد؟ اگر این استثنا درست است، آیا خلاف فصاحت و بلاغت نیست که در قرآن ذکر نشود؟
ب) اگر حبوه صحیح است چرا وسائل شخصی برخی از معصومین به فرزند بزرگتر نرسیده است؟ مثلا انگشتری امام صادق (علیه السلام) به عبدالله افطح و انگشتری امام هادی (علیه السلام) به جعفر که فرزند ارشد ایشان بود و نه امام حسن عسکری (علیه السلام) می رسید در حالیکه طبق روایات صحیحه انگشتری ائمه نزد امام زمان (علیه السلام) است.
پاسخ:
ارث از مسائل اعتباری است. شارع می تواند در امور اعتباری، راسا موضوع جدیدی تعریف کند یا در تعریف عقلایی از یک موضوع، تصرف کند. همچنین تعیین، تصرف یا تایید عقلا در محدوده موضوع، به دست شارع است و می تواند برخی موارد را بر خلاف اصل کلی و قاعده اولیه، استثنا کند. حبوه نیز مانند برخی موارد دیگر در احکام و اعتباریات، خلاف اصل است.
حبوه در لغت و اصطلاح:
حبوه در لغت به معنی عطا و عطیه است(1) و در فقه به معنی لوازم شخصی متوفی مانند لباس، شمشیر، قرآن، انگشتر و مانند آن است که به پسر بزرگ می رسد.
نسبت امور اعتباری و حقوقی با عقل:
معنی عقلانی بودن در امور اعتباری مخصوصا اعتباریات شرعی، (که در علومی مانند حقوق، فقه و دیگر علوم مربوط به حکمت عملی بررسی می شود) با امور تکوینی (که در علومی مانند هستی شناسی فلسفی برررسی می شود) متفاوت است. امور تکوینی دارای تحلیل منطقی است و ادله آن در حیطه عقل نظری است، اما امور حقوقی، عبادیات، فقه و امثال آن، ضمن آنکه عقل گریز نیستند، اما عقلانیت در آن به معنی عقل عملی یا برخورداری از حکمتها و فوایدی است که در حیطه عقل عملی یا عقلا قابل فهم است. برخلاف اعتبارات عقلایی و حقوق عرفی -که حتما باید توجیه عقلایی یا فواید مشخصی داشته باشد-، اعتباریات فقهی یا عبادی به دلیل وحیانی بودن و اتکا به منبع حقیقت، متضمن برترین مناسبات عقلانی است حتی اگر برای ما قابل فهم نباشد.
روایات حبوه:
در رابطه با حبوه روایات زیادی وجود دارد. از جمله امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ فَسَيْفُهُ وَ خَاتَمُهُ وَ مُصْحَفُهُ وَ كُتُبُهُ وَ رَحْلُهُ وَ رَاحِلَتُهُ وَ كِسْوَتُهُ لِأَكْبَرِ وُلْدِهِ فَإِنْ كَانَ الْأَكْبَرُ ابْنَةً فَلِلْأَكْبَرِ مِنَ الذُّكُورِ»، زمانی که مرد میمیرد، شمشیر، انگشتر، قران، کتب، رحل، راحله و لباسش مال فرزند بزرگتر اوست. اگر فرزند بزرگتر، دختر است، این اشیاء به پسر بزرگتر می رسد(2). با وجود تعداد بالای روایات در این زمینه، دیگر نمی توان ادعا کرد که بخشیدن حبوه به پسر ارشد، محروم کردن بی دلیل دیگران از ارث بوده، حرام است.
نسبت قرآن و روایات حبوه:
آیات قرآن، در حکم قانون اساسی هستند و روایات نقش مفسر، تفاصیل قانونی، آیین نامه، برنامه عملیاتی و مانند آن را ایفا می کند. هر چند بسیاری از احکام جزیی و تفصیلی روایات در قرآن به صراحت ذکر نشده است، اما نسبت قرآن با این روایات و احکام آن، نسبت حالت فشرده با حالت باز شده یک امر یا یک شیء است که هر دو در عین تفاوت ظاهری، یک چیز است، به عبارتی روایات، قرآنی است که باز شده و جزییات درهم تنیده و لایه های در هم فشرده خود را نمایان ساخته است، همان طور که قرآن، همان روایات در قالب تجمیعی و فشرده خواهد بود. از این رو، تنها زمانی می توانیم یک روایت را در تعارض با قرآن بدانیم که به صراحت، با یک حکم صریح قرآن در تعارض باشد و نتوان به هیچ شکلی این دو را به صورت عقلی و عرفی و در چارچوب اصول یا قواعد فهم متن، جمع نمود. با دقت در آیات ارث، معلوم می شود هیچ کدام از این آیات _ و نیز روایات-، صراحتی در نفی حبوه ندارند، بلکه بیان قواعد کلی مربوط به اصل ارث(3) یا قواعد کلی مانند نسبت وراث زن با مرد است اما در مقام بیان محدوده ارث نیست(4). اگر آیه ای به صراحت محدوده ارث را مشخص می کرد، احتمال تعارض وجود داشت، اما سعه و ضیق و محدوده نهایی توسط روایات بیان می شود.
قرآن و ذکر استثنائات:
آنچه از قرآن انتظار است، بیان اصول و کلیات است، اما اینکه چه مقدار از جزییات و استثنائات را باید بیان کند و چه مقدار به روایات واگذار می شود، به دست ما نیست و قواعد معمولی فصاحت و بلاغت نمی تواند ملاک دقیق و درستی نسبت به این امر باشد، همانند قانون اساسی که هرگز نمی توان از آن انتظار داشت که تمام جزییات، تبصره ها، استثنائات، آیین نامه ها و ... را ذکر کند.
شریعت (آیات و روایات): تعریف امور اعتباری و تعیین محدوده آنها:
اصل انتقال ملکیت اموال از میت به بازماندگان و نزدیکان امری عقلایی است. اما شریعت باید کلیات و جزییات فراوان دیگری را مشخص کند و نمی توان امر را به ملاکات متفاوت و متغیر عرفی و عقلایی واگذار کند. قرآن کلیات این مساله را بیان می کند و بیان تفاصیل و تعیین جزییات را بر عهده روایات می گذارد(5) و اطاعت از بیان معصوم علیه السلام را واجب می کند تعریف و طبقه بندی بازماندگان و مشخص کردن سهم هر یک، باید به دست شارع مقدس انجام شود. کلیات این امر در قرآن تشریع و بیان شده است و جزییات نیز به تصریح قرآن به معصوم (علیه السلام) واگذار می شود. همچنین تعریف محدوده میراث و مالی که باید به هر کس منتقل شود نیز در اختیار شارع مقدس است. در گذشته، بسیاری از جوامع زنان را از ارث محروم می دانستند و بسیاری، پسر خوانده را وارث می دانسته اند، اما آیات و روایات بر خلاف عرف رایج در جوامع مختلف، از یک طرف برای زنان سهم الارث مشخص می کند و از طرف دیگر پسر خوانده را از دایره وارثان خارج می کند. از این رو، این دست از تصرفات در موضوع یا حکم، حق شارع است و نمی توان آن را به معنای تضاد احکام قرآن با روایت یا تضاد با عقل دانست.
پاسخ ب: ارثیه، علائم امامت و مساله حبوه:
وسائل خاص رسول الله و ائمه (علیهم السلام)، به عنوان علامت و اماره امامت، از امامی به امام دیگر منتقل می شده است. حتی اگر فرض بگیریم که این مساله ربطی به جنبه امامت و ولایت ندارد و از قبیل علائم و امور مربوط به جنبه ولایی ائمه نیست، تاییدی خواهد بود بر صحت حکم حبوه. زیرا نشان می دهد این وسائل، بجای تقسیم و پراکنده شدن در میان وارثان، تماما و دائما، تنها به یک نفر منتقل شده است. البته از آنجا که این اموال خاص، از اختصاصات و نشانه های امامت است، دیگر نمی توان آن را همچون دیگر اموال و جزو میراث معمولی به حساب آورد. حتی اگر آن را از جزو ارثیه دانسته و حکم اموال معمولی را بر آن جاری بدانیم، اما وصیت امام نسبت به این اموال و اینکه حتما باید به شخص خاصی –یعنی امام بعدی- باید برسد، نافذ است همان طور که هر کسی می تواند نسبت به ثلث مال خود وصیت کند و وارثان هم موظند طبق وصیت عمل کنند.
پی نوشت ها:
1. الحِباءُ والحَبْوَة والحِبْوَة: العطاء، والعطيّة، والقرب، والارتفاع.(نک: لسان العرب و مجمع البحرين، ماده حبو)
2. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافی، بَابُ مَا يَرِثُ الْكَبِيرُ مِنَ الْوُلْدِ دُونَ غَيْرِه، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج7، ص 86، ح 4.
3. آیه هفتم سوره نساء: لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً.
4. مانند آیات 11 و 12 سوره نساء: يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً (11) وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَليمٌ 5. وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون، سوره نحل/ 44.