جمع بندی سنت نادانسته و دفع شبهه شرور

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سنت نادانسته و دفع شبهه شرور

سنت الهی نادانسته

برخی گفته اند ممکن است سنتی الهی وجود داشته باشد که ما از آن خبر نداریم و آن سنت الهی باعث شود که شرهای موجود در جهان شرهای اخلاقی باشند نه غیر اخلاقی. ممکن است در آینده این سنت نیز کشف شود.

در پاسخ به این اعتراض می توان گفت:
نخست اینکه اگر ما «نمیدانیم که سنت الهی نادانسته ای وجود دارد»، هرگز به این معنی نیست که «سنتی نادانسته وجود دارد»، ندانستن ما تنها به معنی ندانستن است، نمیتوانیم بگوییم ما نمیدانیم ولی چنین سنتی وجود دارد. اگر اینگونه ادعای مطرح شود، مدعی تنها مرتکب «مغلطه مصادره به مطلوب» شده است یعنی فرض کرده است خدایی وجود دارد و چون او وجود دارد قطعاً سنتی نیز وجود دارد، در حالی که وجود داشتن یا عدم وجود او مطلوب این برهان است و خداباور نمیتواند تنها آنرا مصادره کند و وجود خدا را درست فرض کند.

دوم اینکه اگر هم فرض کنیم چنین سنتی ممکن است وجود داشته باشد، میتوانیم همچنین فرض کنیم که پاسخی نیز برای آن وجود داشته باشد و نشان بدهد که آن سنت نیز نمیتواند اثبات کند تمام شرهای موجود در دنیا شرهای اخلاقی هستند.

سوم اینکه تا زمانی که این سنت نادانسته دانسته نشود، جایگاه خردگرایی در انکار و نفی وجود خدا خواهد بود. خداباور با این اعتراض خود تنها در واقع می گوید «خدا وجود دارد اما ما نمیدانیم چرا»، یعنی به عبارت دیگر خرد را زیر سوال میبرد، که خوب البته «برهان» برای کسی اقامه میشود که عقلانیت و خرد را و اصالت آنرا قبول دارد نه برای انسانهای نیمه عاقل.

چهارم اینکه اگر اینگونه فرض های نادانسته مجاز هستند، بی خدا نیز میتواند ادعا کند که «برهانی بسیار قوی علیه وجود خدا وجود دارد ولی من آنرا نمیدانم» و بعد بی خدایی را از آن نتیجه بگیرد.

نتیجه اینکه این سنت نیز نمی تواند اثبات کند که تمام شرهای موجود در جهان شرهایی اخلاقی هستند.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

[=microsoft sans serif]باسلام وعرض ادب
مطلبی که ارائه شد مشتمل بر یک ادعا و چندین ایراد و نقد بر این ادعا است.
بنابراین لازم است تک به تک بیان و بررسی شود.
نخست. ادعای دینداران.برخی گفته اند ممکن است سنتی الهی وجود داشته باشد که ما از آن خبر نداریم و آن سنت الهی باعث شود که شرهای موجود در جهان شرهای اخلاقی باشند نه غیر اخلاقی. ممکن است در آینده این سنت نیز کشف شود.

دوم. اینکه اگر ما «نمیدانیم که سنت الهی نادانسته ای وجود دارد»، هرگز به این معنی نیست که «سنتی نادانسته وجود دارد»، ندانستن ما تنها به معنی ندانستن است، نمیتوانیم بگوییم ما نمیدانیم ولی چنین سنتی وجود دارد. اگر اینگونه ادعای مطرح شود، مدعی تنها مرتکب «مغلطه مصادره به مطلوب» شده است یعنی فرض کرده است خدایی وجود دارد و چون او وجود دارد قطعاً سنتی نیز وجود دارد، در حالی که وجود داشتن یا عدم وجود او مطلوب این برهان است و خداباور نمیتواند تنها آنرا مصادره کند و وجود خدا را درست فرض کند.

سوم. اینکه اگر هم فرض کنیم چنین سنتی ممکن است وجود داشته باشد، میتوانیم همچنین فرض کنیم که پاسخی نیز برای آن وجود داشته باشد و نشان بدهد که آن سنت نیز نمیتواند اثبات کند تمام شرهای موجود در دنیا شرهای اخلاقی هستند.

چهارم. اینکه تا زمانی که این سنت نادانسته دانسته نشود، جایگاه خردگرایی در انکار و نفی وجود خدا خواهد بود. خداباور با این اعتراض خود تنها در واقع می گوید «خدا وجود دارد اما ما نمیدانیم چرا»، یعنی به عبارت دیگر خرد را زیر سوال میبرد، که خوب البته «برهان» برای کسی اقامه میشود که عقلانیت و خرد را و اصالت آنرا قبول دارد نه برای انسانهای نیمه عاقل.

پنجم اینکه اگر اینگونه فرض های نادانسته مجاز هستند، بی خدا نیز میتواند ادعا کند که «برهانی بسیار قوی علیه وجود خدا وجود دارد ولی من آنرا نمیدانم» و بعد بی خدایی را از آن نتیجه بگیرد.

[=microsoft sans serif]
اما بررسی تک تک این موارد
مطلب نخست، بررسی تقریر پرسشگر از ادعای مومنان.
برخلاف آنچه که در این مطلب وجود دارد و از ادعای مومنان تقریر شده است، مومنان با ظرافتی خاص از حکمت الهی استفاده میکنند.
به عقیده ایشان، خداوند متعال که وجود و صفاتش از جمله حکمتش از طریق ادله عقلی اثبات شده است، کارهای حکیمانه انجام میدهد.
یعنی عقل انسان به صورت پیشینی میداند و یقین دارد که خداوند کار غیر حکیمانه انجام نمیدهد.
آنگاه با این فرض عقلی که به صورت پیشینی اثبات شده است سراغ احتمالات خلاف و نقضهای احتمالی میروند.

در ادامه، شکاک و غیر مومن بیان میکند که خب مثلا فلان حادثه یا رویداد یا موجود به چه خاطری روی داده و موجود شده است، در نقطه مقابل و در مقام پاسخ بدین اشکال، یک شخص دیندار به دو صورت میتواند پاسخ بدهد.
نخست اینکه از طریق تجربی یا نقلی، یک سری حکمتهایی که برای آن مسئله بیان شده است را ارائه بدهد.
راه دوم که بهتر و کم موونه تر و دقیقتر است، ارجاع تمام این سوالات به یک مسئله عقلی است.

بر این اساس،
وجود خداوند مستند به این سنت نیست. از راه های دیگر وجود خداوند اثبات شده است.
این سنت در پاسخ اشکال کسانی است که میگویند که حداقل برخی کارهای خداوند حکمتی ندارد و در نتیجه شر گزاف روی داده است.

[=microsoft sans serif]اما مطلب دوم.
در این مطلب، دو نکته بیان شده است:
اولا: اینکه نمیدانیم خداوند سنتی دارد ملازم با این نیست که او چنین سنتی دارد.
ثانیا: این استدلال مصادره به مطلوب است. چرا که مطلوب در این استدلال اثبات وجود خداوند است ولی در این بیان، وجود خدا و سپس حکمتش فرض گرفته شده است.

اما این دو نکته اشتباه است.
اشتباه نکته نخست در این است که به درستی به تقریر این مبحث در میان خداباوران دقت نشده است.
چرا که با فرض عقلی بودن حکمت خداوند، این مسئله میتواند به عنوان یک تکیه گاه و مبنا برای ارجاع همه اشکالات ناظر به حکمت خداوند باشد.
وجود حکمت خداوند از طریق تجربی و با استقرای موارد به دست نیامده تا با مواردی نقض شود.
بنابراین وقتی ما میدانیم که خداوند حکیم است، و کار لغو انجام نمیدهد، اگر کاری از صادر شد که ما فلسفه و حکمت آنرا متوجه نمیشدیم، میتوانیم با استناد به این مبنای عقلی، بگوییم حتما حکمتی دارد که ما متوجه نمیشویم.

اشکال نکته دوم نیز در این است که هیچ خداباوری با این مسئله به دنبال اثبات وجود خداوند نیست بلکه
وجود خداوند با دلایل دیگری قبل از ورود به این بحث اثبات شده است.
آنگاه در پاسخ دلیل نقضی بر ضد وجود خداوند، خداباوران بیان میکنند که خدایی که قبلا گفتیم وجود دارد این اشکالات خللی در وجودش وارد نمیکند.
کارهایی که به ظاهر حکیمانه نیست نیز حتما حکمتی دارد که ما متوجه نمیشویم.

[=microsoft sans serif]اما مطلب سوم.
در این اشکال بیان شده است که اگر هم فرض کنیم چنین سنتی ممکن است وجود داشته باشد، میتوانیم همچنین فرض کنیم که پاسخی نیز برای آن وجود داشته باشد و نشان بدهد که آن سنت نیز نمیتواند اثبات کند تمام شرهای موجود در دنیا شرهای اخلاقی هستند.

پاسخ این نقد نیز آن است که
اولا: کسی مدعی نیست که با این پاسخ ما میخواهیم همه شرور در عالم را توجیه کنیم. بلکه برخی از شرور توجیهش مشخص است. و این پاسخ مبتنی بر جهل ثانویه ما تنها در برخی شرور جای دارد.

ثانیا: میتوان این پاسخ را بر اساس آنچه گفته شد در تمام شرور نیز جاری کرد(گرچه به صورت بالفعل کسی اینگونه انجام نداده است)
بدین صورت که اگر خداوند متعال حکیم است، میتوان تمام کارهای او را مستند به حکمت الهی کرد. خواه مستقیما کاری که به عنوان شر خوانده میشود، فعل خداوند باشد(مانند شرور متافیزیکی) یا فعل با طبیعت باشد یا به صورت مستقیم وابسته به اراده خداوند باشد.

[=microsoft sans serif]اما مطلب چهارم.
اینکه تا زمانی که این سنت نادانسته دانسته نشود، جایگاه خردگرایی در انکار و نفی وجود خدا خواهد بود. خداباور با این اعتراض خود تنها در واقع می گوید «خدا وجود دارد اما ما نمیدانیم چرا»، یعنی به عبارت دیگر خرد را زیر سوال میبرد، که خوب البته «برهان» برای کسی اقامه میشود که عقلانیت و خرد را و اصالت آنرا قبول دارد نه برای انسانهای نیمه عاقل.

این اشکال نیز نادرست و ناشی از عدم درک درست از جایگاه این مبحث در خداشناسی است.
همانطور که گفته شد کسی از این طریق نمیخواهد وجود خدا یا حکمت او را اثبات کند.
وگرنه این پاسخ یا مصادره به مطلوب است یا احاله به مجهول.
بلکه
اصل وجود خداوند به باور خداباوران مستند به ادله عقلی است.
اصل حکمت خداوند نیز مستند به ادله عقلی است.

[=microsoft sans serif]اما مطلب پنجم:
اینکه اگر اینگونه فرض های نادانسته مجاز هستند، بی خدا نیز میتواند ادعا کند که «برهانی بسیار قوی علیه وجود خدا وجود دارد ولی من آنرا نمیدانم» و بعد بی خدایی را از آن نتیجه بگیرد.

این قیاس نابجا است.
بله اگر خداشناسان با این مطلب میخواستند وجود خدا یا حکمت او را اثبات کنند، این مقایسه میتوانست جایی داشته باشد.
ولی همانطور که بیان شد چنین کاری نه صورت گرفته و نه درست است.
بنابراین مقایسه مطرح شده نیز نادرست است.

موفق باشید.

پرسش: برخی گفته اند ممکن است سنتی الهی وجود داشته باشد که ما از آن خبر نداریم و آن سنت الهی باعث شود که شرهای موجود در جهان شرهای اخلاقی باشند نه غیر اخلاقی. ممکن است در آینده این سنت نیز کشف شود. در پاسخ به این اعتراض می توان گفت:
نخست اینکه اگر ما «نمیدانیم که سنت الهی نادانسته ای وجود دارد»، هرگز به این معنی نیست که «سنتی نادانسته وجود دارد»، ندانستن ما تنها به معنی ندانستن است.
دوم اینکه اگر هم فرض کنیم چنین سنتی ممکن است وجود داشته باشد، میتوانیم همچنین فرض کنیم که پاسخی نیز برای آن وجود داشته باشد و نشان بدهد که آن سنت نیز نمیتواند اثبات کند تمام شرهای موجود در دنیا شرهای اخلاقی هستند.
سوم اینکه تا زمانی که این سنت نادانسته دانسته نشود، جایگاه خردگرایی در انکار و نفی وجود خدا خواهد بود.
چهارم اینکه اگر اینگونه فرض های نادانسته مجاز هستند، بی خدا نیز میتواند ادعا کند که «برهانی بسیار قوی علیه وجود خدا وجود دارد ولی من آنرا نمیدانم» و بعد بی خدایی را از آن نتیجه بگیرد.
نتیجه اینکه این سنت نیز نمی تواند اثبات کند که تمام شرهای موجود در جهان شرهایی اخلاقی هستند.

پاسخ:
مطلبی که ارائه شد مشتمل بر یک ادعا و چندین ایراد و نقد بر این ادعا است.
بنابراین لازم است تک به تک بیان و بررسی شود.
نخست. ادعای دینداران.برخی گفته اند ممکن است سنتی الهی وجود داشته باشد که ما از آن خبر نداریم و آن سنت الهی باعث شود که شرهای موجود در جهان شرهای اخلاقی باشند نه غیر اخلاقی. ممکن است در آینده این سنت نیز کشف شود.
دوم. اینکه اگر ما «نمیدانیم که سنت الهی نادانسته ای وجود دارد»، هرگز به این معنی نیست که «سنتی نادانسته وجود دارد»، ندانستن ما تنها به معنی ندانستن است، نمیتوانیم بگوییم ما نمیدانیم ولی چنین سنتی وجود دارد. اگر اینگونه ادعای مطرح شود، مدعی تنها مرتکب «مغلطه مصادره به مطلوب» شده است یعنی فرض کرده است خدایی وجود دارد و چون او وجود دارد قطعاً سنتی نیز وجود دارد، در حالی که وجود داشتن یا عدم وجود او مطلوب این برهان است و خداباور نمیتواند تنها آنرا مصادره کند و وجود خدا را درست فرض کند.
سوم. اینکه اگر هم فرض کنیم چنین سنتی ممکن است وجود داشته باشد، میتوانیم همچنین فرض کنیم که پاسخی نیز برای آن وجود داشته باشد و نشان بدهد که آن سنت نیز نمیتواند اثبات کند تمام شرهای موجود در دنیا شرهای اخلاقی هستند.
چهارم. اینکه تا زمانی که این سنت نادانسته دانسته نشود، جایگاه خردگرایی در انکار و نفی وجود خدا خواهد بود. خداباور با این اعتراض خود تنها در واقع می گوید «خدا وجود دارد اما ما نمیدانیم چرا»، یعنی به عبارت دیگر خرد را زیر سوال میبرد، که خوب البته «برهان» برای کسی اقامه میشود که عقلانیت و خرد را و اصالت آنرا قبول دارد نه برای انسانهای نیمه عاقل.
پنجم. اینکه اگر اینگونه فرض های نادانسته مجاز هستند، بی خدا نیز میتواند ادعا کند که «برهانی بسیار قوی علیه وجود خدا وجود دارد ولی من آنرا نمیدانم» و بعد بی خدایی را از آن نتیجه بگیرد.

اما بررسی تک تک این موارد
مطلب نخست، بررسی تقریر پرسشگر از ادعای مومنان.
برخلاف آنچه که در این مطلب وجود دارد و از ادعای مومنان تقریر شده است، مومنان با ظرافتی خاص از حکمت الهی استفاده میکنند. به عقیده ایشان، خداوند متعال که وجود و صفاتش از جمله حکمتش از طریق ادله عقلی اثبات شده است، کارهای حکیمانه انجام میدهد. یعنی عقل انسان به صورت پیشینی میداند و یقین دارد که خداوند کار غیر حکیمانه انجام نمیدهد. آنگاه با این فرض عقلی که به صورت پیشینی اثبات شده است سراغ احتمالات خلاف و نقضهای احتمالی میروند.
در ادامه، شکاک و غیر مومن بیان میکند که خب مثلا فلان حادثه یا رویداد یا موجود به چه خاطری روی داده و موجود شده است، در نقطه مقابل و در مقام پاسخ بدین اشکال، یک شخص دیندار به دو صورت میتواند پاسخ بدهد. نخست اینکه از طریق تجربی یا نقلی، یک سری حکمتهایی که برای آن مسئله بیان شده است را ارائه بدهد. راه دوم که بهتر و کم موونه تر و دقیقتر است، ارجاع تمام این سوالات به یک مسئله عقلی است.
بر این اساس، وجود خداوند مستند به این سنت نیست. از راه های دیگر وجود خداوند اثبات شده است. این سنت در پاسخ اشکال کسانی است که میگویند که حداقل برخی کارهای خداوند حکمتی ندارد و در نتیجه شر گزاف روی داده است.

مطلب دوم: در این مطلب، دو نکته بیان شده است:
اولا: اینکه نمیدانیم خداوند سنتی دارد ملازم با این نیست که او چنین سنتی دارد.
ثانیا: این استدلال مصادره به مطلوب است. چرا که مطلوب در این استدلال اثبات وجود خداوند است ولی در این بیان، وجود خدا و سپس حکمتش فرض گرفته شده است.

اما این دو نکته اشتباه است. اشتباه نکته نخست در این است که به درستی به تقریر این مبحث در میان خداباوران دقت نشده است. چرا که با فرض عقلی بودن حکمت خداوند، این مسئله میتواند به عنوان یک تکیه گاه و مبنا برای ارجاع همه اشکالات ناظر به حکمت خداوند باشد. وجود حکمت خداوند از طریق تجربی و با استقرای موارد به دست نیامده تا با مواردی نقض شود. بنابراین وقتی ما میدانیم که خداوند حکیم است، و کار لغو انجام نمیدهد، اگر کاری از صادر شد که ما فلسفه و حکمت آنرا متوجه نمیشدیم، میتوانیم با استناد به این مبنای عقلی، بگوییم حتما حکمتی دارد که ما متوجه نمیشویم.
اشکال نکته دوم نیز در این است که هیچ خداباوری با این مسئله به دنبال اثبات وجود خداوند نیست بلکه وجود خداوند با دلایل دیگری قبل از ورود به این بحث اثبات شده است. آنگاه در پاسخ دلیل نقضی بر ضد وجود خداوند، خداباوران بیان میکنند که خدایی که قبلا گفتیم وجود دارد این اشکالات خللی در وجودش وارد نمیکند. کارهایی که به ظاهر حکیمانه نیست نیز حتما حکمتی دارد که ما متوجه نمیشویم.

مطلب سوم: در این اشکال بیان شده است که اگر هم فرض کنیم چنین سنتی ممکن است وجود داشته باشد، میتوانیم همچنین فرض کنیم که پاسخی نیز برای آن وجود داشته باشد و نشان بدهد که آن سنت نیز نمیتواند اثبات کند تمام شرهای موجود در دنیا شرهای اخلاقی هستند.
پاسخ این نقد نیز آن است که
اولا: کسی مدعی نیست که با این پاسخ ما میخواهیم همه شرور در عالم را توجیه کنیم. بلکه برخی از شرور توجیهش مشخص است. و این پاسخ مبتنی بر جهل ثانویه ما تنها در برخی شرور جای دارد.
ثانیا: میتوان این پاسخ را بر اساس آنچه گفته شد در تمام شرور نیز جاری کرد(گرچه به صورت بالفعل کسی اینگونه انجام نداده است) بدین صورت که اگر خداوند متعال حکیم است، میتوان تمام کارهای او را مستند به حکمت الهی کرد. خواه مستقیما کاری که به عنوان شر خوانده میشود، فعل خداوند باشد(مانند شرور متافیزیکی) یا فعل با طبیعت باشد یا به صورت مستقیم وابسته به اراده خداوند باشد.

مطلب چهارم:اینکه تا زمانی که این سنت نادانسته دانسته نشود، جایگاه خردگرایی در انکار و نفی وجود خدا خواهد بود. خداباور با این اعتراض خود تنها در واقع می گوید «خدا وجود دارد اما ما نمیدانیم چرا»، یعنی به عبارت دیگر خرد را زیر سوال میبرد، که خوب البته «برهان» برای کسی اقامه میشود که عقلانیت و خرد را و اصالت آنرا قبول دارد نه برای انسانهای نیمه عاقل.
این اشکال نیز نادرست و ناشی از عدم درک درست از جایگاه این مبحث در خداشناسی است. همانطور که گفته شد کسی از این طریق نمیخواهد وجود خدا یا حکمت او را اثبات کند. وگرنه این پاسخ یا مصادره به مطلوب است یا احاله به مجهول. بلکه اصل وجود خداوند به باور خداباوران مستند به ادله عقلی است. اصل حکمت خداوند نیز مستند به ادله عقلی است.

مطلب پنجم: اینکه اگر اینگونه فرض های نادانسته مجاز هستند، بی خدا نیز میتواند ادعا کند که «برهانی بسیار قوی علیه وجود خدا وجود دارد ولی من آنرا نمیدانم» و بعد بی خدایی را از آن نتیجه بگیرد.
این قیاس نابجا است. بله اگر خداشناسان با این مطلب میخواستند وجود خدا یا حکمت او را اثبات کنند، این مقایسه میتوانست جایی داشته باشد. ولی همانطور که بیان شد چنین کاری نه صورت گرفته و نه درست است. بنابراین مقایسه مطرح شده نیز نادرست است.

موضوع قفل شده است