جمع بندی استفاده از قیاس برای دفع شبهه شرور

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
استفاده از قیاس برای دفع شبهه شرور

متن شبهه:
کسانی که از سنت الهی قیاس در رد برهان شر دفاع می کنند معتقدند وجود شر برای شناخت خیر لازم است. اگر شر وجود نداشته باشد خیر بی معنی خواهد بود، بنابر این وجود مقداری شر برای شناخت خیر لازم و در نتیجه اخلاقی است.

این سنت تا حدودی شبیه سنت رشد است. در پاسخ به این اعتراض میتوان گفت:
نخست اینکه خدا به دلیل قدیر بودنش باید قادر باشد کاری کند که خیر بدون وجود شر وجود داشته باشد. اگر این کار از او بر نمی آید پس قدیر نیست، و این خود برهانی میشود علیه وجود خدا، یعنی خداباور با این اعتراض خود در واقع عدم وجود خدا را اثبات کرده است.
دوم اینکه همانگونه که در پاسخ به سنت رشد گفته شد قیاس لازم نیست با شر واقعی صورت بگیرد، روشهای دیگری نیز برای نشان دادن شر وجود دارد که در آنها واقعیت یافتن شر لزومی ندارد.
سوم اینکه شاید بتوان پذیرفت مقداری از شرهای موجود در جهان برای شناخته شدن خیر باشد اما مقدار شرّی که در جهان وجود دارد بسیار بیش از آن مقداری است که برای شناخت شر میتواند وجود داشته باشد.

نتیجه آنکه سنت قیاس نمی تواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند، بنابراین این سنت هم نمیتواند برهان شر را رد کند.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

omid2424;1015714 نوشت:
متن شبهه:
کسانی که از سنت الهی قیاس در رد برهان شر دفاع می کنند معتقدند وجود شر برای شناخت خیر لازم است. اگر شر وجود نداشته باشد خیر بی معنی خواهد بود، بنابر این وجود مقداری شر برای شناخت خیر لازم و در نتیجه اخلاقی است.

این سنت تا حدودی شبیه سنت رشد است. در پاسخ به این اعتراض میتوان گفت:
نخست اینکه خدا به دلیل قدیر بودنش باید قادر باشد کاری کند که خیر بدون وجود شر وجود داشته باشد. اگر این کار از او بر نمی آید پس قدیر نیست، و این خود برهانی میشود علیه وجود خدا، یعنی خداباور با این اعتراض خود در واقع عدم وجود خدا را اثبات کرده است.
دوم اینکه همانگونه که در پاسخ به سنت رشد گفته شد قیاس لازم نیست با شر واقعی صورت بگیرد، روشهای دیگری نیز برای نشان دادن شر وجود دارد که در آنها واقعیت یافتن شر لزومی ندارد.
سوم اینکه شاید بتوان پذیرفت مقداری از شرهای موجود در جهان برای شناخته شدن خیر باشد اما مقدار شرّی که در جهان وجود دارد بسیار بیش از آن مقداری است که برای شناخت شر میتواند وجود داشته باشد.

نتیجه آنکه سنت قیاس نمی تواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند، بنابراین این سنت هم نمیتواند برهان شر را رد کند.

با سلام و عرض ادب و آرزوی توفیق روزافزون

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. بنا بر آنچه در شبهه مرقوم فرمودید: بنا بر سنت قیاس، درک شرور برای درک خیرات لازم است و به همین جهت، وجود شرور موجّه و لازمند. سپس به این پاسخ، چند اشکال مطرح شد. قبل از بررسی اشکالات، اندکی درباره سنت قیاس توضیح می دهیم.


2. سنت قیاس، اشاره به همان قاعده معروف دارد که «تعرف الاشیاء باضدادها»(اشیاء بواسطه ضدشان شناخته می شوند). مرحوم مطهری در توضیح این قاعده می نویسند:

«این جمله در زبان اهل علم شایع است که «تُعْرَفُ الاْشْیاءُ بِاَضْدادِها» یعنی اشیاء از راه نقطه مخالف و نقطه مقابلشان شناخته می‌شوند و به وجود آنها پی برده می‌شود. البته مقصود از «شناختن» تعریف اصطلاحی منطقی نیست، زیرا در منطق ثابت شده که اشیاء را از طریق ضد و نقطه مقابلشان نمی‌شود تعریف کرد، همان‌طوری که مقصود از «ضد» در اینجا منحصر به ضدّ اصطلاحی نیست که در فلسفه با «نقیض» فرق دارد. مقصود از ضد در اینجا مطلق نقطه مقابل است؛ و منظور از شناختنْ مطلق پی بردن است. اگرچه در این جمله کلمه حصری از قبیل «الّا» و «انّما» به کار نرفته اما مقصود، نوعی حصر است. اگر چیزی نقطه مقابل نداشته باشد، بشر قادر نیست به وجود آن پی برد هرچند آن چیز مخفی و پنهان نباشد و در کمال ظهور باشد. در حقیقت، مقصودْ بیان یک نوع ضعف و نقصان در دستگاه فهم و ادراک بشری است که به طوری ساخته شده که تنها در صورتی قادر است اشیاء را درک کند که نقطه مقابل هم داشته باشند. مثلا نور و ظلمت، ایندو را بشر به مقایسه یکدیگر می‌شناسد. اگر همیشه جهان و هر نقطه‌ای از جهان نورانی بود، هیچ گاه تاریک نمی‌شد، یک نورانیت یکنواخت در همه نقطه‌ها بود و ظلمت به هیچ وجه نبود، انسان خود نور را هم نمی‌شناخت؛ یعنی نمی‌توانست تصور کند که نوری هم در عالم هست، نمی‌توانست بفهمد الآن که همه چیز را می‌بیند به واسطه نور می‌بیند؛ نور از همه چیز ظاهرتر و روشن‌تر است، عین ظهور است، ولی ظهور آن کافی نبود، و این نقص از ماست نه از نور. اکنون که نور را درک می‌کنیم برای این است که نور زوال و افول دارد، ظلمت و تاریکی پیدا می‌شود؛ به کمک آمدن ظلمت و افول نور می‌فهمیم که قبلا چیزی بود که به وسیله آن چیز همه چیز و همه جا را می‌دیدیم، و اگر این نور افول و غروب نمی‌داشت هرگز مورد توجه و التفات ما واقع نمی‌شد. پس نور به کمک ضد خودش که ظلمت است معروف و شناخته شده، و اگر هم سراسرْ ظلمت بود و نور نبود باز ظلمت شناخته نمی‌شد ... همچنین اگر انسان در محیطی بدبو یا خوشبو باشد هیچ وقت آن بو را احساس نمی‌کند. و نیز به همین دلیل است که اغنیا حساسیت خود را نسبت به لذتها و خوشیها از دست می‌دهند و فقرا نیز حساسیت خود را نسبت به سختیها از دست می‌دهند؛ یعنی آنها که بیشتر به موجبات لذت می‌رسند کمتر احساس می‌کنند و آنها که کمتر می‌رسند بیشتر. و همچنین آنها که بیشتر با مصائب روبرو می‌شوند، کمتر سختی آن را حس می‌کنند و آنها که کمتر روبرو می‌شوند، بیشتر احساس می‌کنند».(1)


3. با عنایت به توضیحی که مرحوم مطهری نسبت به قاعده مذکور ارائه کردند، می توان استدلال مذکور (سنت قیاس) را این گونه صورتبندی کرد:
اگر فهمیدن خیرات بدون فهمیدن شرور، محال است؛
و اگر فهمیدن شرور، بدون وجود شرور محال است؛
و اگر نفهمیدن خیرات، خودش شرّ بزرگتر است؛
پس لازم است شروری خلق شوند تا آدمی آنها را بفهمد و از این طریق خیرات را نیز بفهمد.


4. بعد از توضیح سنت قیاس، به اشکالاتی که به این سنت مطرح شد، می پردازیم و آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:


4/1. اشکال اول:
« نخست اینکه خدا به دلیل قدیر بودنش باید قادر باشد کاری کند که خیر بدون وجود شر وجود داشته باشد. اگر این کار از او بر نمی آید پس قدیر نیست، و این خود برهانی میشود علیه وجود خدا، یعنی خداباور با این اعتراض خود در واقع عدم وجود خدا را اثبات کرده است.»

نقد و بررسی:
در نقد این اشکال گفتنی است که اولا در این اشکال، چنین فرض شده که سنت قیاس درصدد بیان این نکته است که وجود خیر متوقف بر وجود شرّ است؛ در حالی که همانطور که عرض شد، مساله اساسی ناظر به درک خیر و شرّ است نه وجود آنها: درک خیر متوقف است بر درک شرّ؛ نه این که وجود خیر متوقف بر وجود شرّ باشد.

ثانیا اگر بپذیریم که بدون وجود و درک شرور، محال است خیرات درک شوند، در این صورت، معنا ندارد که از خداوند انتظار داشته باشیم به خاطر قدرت مطلقش شرور را ایجاد نکند چرا که قدرت ناظر به حوزه ممکنات است و شامل محالات نیست. اگر چیزی محال باشد، اساسا متعلق قدرت قرار نمی گیرد تا با انجام ندادنش، خدا را عاجز بدانیم چرا که ممتنعات اساسا ضروری العدم هستند، شانیت این را ندارند که متعلق قدرت قرار گیرند و به همین جهت، قدرت خداوند را محدود نمی سازند.
در همین راستا، توجه به این روایت نیز خالی از لطف نیست که: «قيل لأمير المؤمنين عليه‌السلام : هل يقدر ربك أن يدخل الدنيا في بيضة من غير أن يصغر الدنيا أو يكبر البيضة؟ قال : إن الله تبارك وتعالى لا ينسب إلى العجز ، والذي سألتني لا يكون»(2) كسى از امام على (ع) پرسيد: «آيا پروردگار تو مى‏تواند جهان را در تخم مرغى جاى دهد بى آنكه جهان كوچك شود يا تخم مرغ فراخ گردد؟» امام پاسخ داد: «خداوند عجز و ناتوانى ندارد؛ ولى آنچه تو خواستى، شدنى نيست.»


4/2 اشکال دوم:
«همانگونه که در پاسخ به سنت رشد گفته شد قیاس لازم نیست با شر واقعی صورت بگیرد، روشهای دیگری نیز برای نشان دادن شر وجود دارد که در آنها واقعیت یافتن شر لزومی ندارد».

نقد و بررسی:
در نقد این اشکال گفتنی است که اولا به باور برخی از فلاسفه اساسا شرور عدمی هستند و اینطور نیست که وجود داشته باشند(توضیح این مطلب در این مجال نمی گنجد و بهتر است در مکاتبات بعدی دنبال شود). در این صورت، اساسا اشکال منتفی است.

ثانیا اگر قرار باشد که درک خیرات متوقف بر درک شرور باشد، شرّ موهوم نمی تواند دستمایه مناسبی برای درک خیرات باشد. چنین چیزی مثل آن است که بخواهیم برای کسی که شیرینی را درک نکرده، از تلخی موهوم سخن بگوییم. روشن است که چنین شخصی که نه تجربه ای از شیرینی دارد و نه تجربه ای از تلخی، نه شیرینی را می فهمد و نه تلخی موهوم را. بر همین اساس، شرور موهوم نیز نمی توانند دستمایه مناسبی برای کسی باشند که نه شرور را تجربه کرده و نه درکی از خیرات دارد.


4/3 اشکال سوم:
«شاید بتوان پذیرفت مقداری از شرهای موجود در جهان برای شناخته شدن خیر باشد اما مقدار شرّی که در جهان وجود دارد بسیار بیش از آن مقداری است که برای شناخت شر میتواند وجود داشته باشد»

نقد و بررسی:
در نقد این اشکال نیز گفتنی است که حق با شما است چرا که شرور دارای علل متنوعی است و اینطور نیست که تمامی شرور ناشی از سنت قیاس باشند. از منظر عقلی و دینی، شرور علل مختلفی دارند و اینطور نیست که هر شرّی ناشی از سنت قیاس باشد. برخی از شرور، لازمه ساختار علّی جهان هستند، و برخی نیز ناشی از تزاحمات مادی جهان، و برخی نیز برای امتحان کردن بندگان، و برخی نیز برای تعالی و استکمال بندگان و ... از این رو، نمی توان هر شرّی را ناشی از تنبیه دانست. بنابراین، ما نیز با شما موافقیم که ‌سنت قیاس نمی تواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند چرا که اساسا قرار نبود این سنت به تنهایی تمامی شرور را توجیه کند.


نتیجه:
کوتاه سخن این که اگر درک خیرات بدون درک شرور محال باشد؛ و درک شرور بدون وجود شرور محال باشد، اشکالاتی که در شبهه مذکور، نسبت به قدرت و سنت خدا گرفته شد، وارد نیست. البته این بدین معنا نیست که سنت قیاس درصدد توجیه تمامی شرور است؛ چنانچه که خداباوران و دینداران و مدافعان سنت قیاس، چنین ادعایی ندارند. آنها معتقدند شرور علل مختلفی دارد که بخشی از آن، ناشی از سنت قیاس است.

پی نوشت ها:
1. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، انتشارات صدرا، 1389، صص249-250.
2. شیخ صدوق، التوحید، جماعة المدرّسين في الحوزة العلمية، بیتا، ص130.

پرسش:
کسانی که از سنت الهی قیاس در رد برهان شر دفاع می کنند معتقدند وجود شر برای شناخت خیر لازم است. اگر شر وجود نداشته باشد خیر بی معنی خواهد بود، بنابر این وجود مقداری شر برای شناخت خیر لازم و در نتیجه اخلاقی است. در پاسخ به این اعتراض میتوان گفت:
نخست اینکه خدا به دلیل قدیر بودنش باید قادر باشد کاری کند که خیر بدون وجود شر وجود داشته باشد.
دوم اینکه لازم نیست قیاس با شر واقعی صورت بگیرد.
سوم اینکه شاید بتوان پذیرفت مقداری از شرهای موجود در جهان برای شناخته شدن خیر باشد اما مقدار شرّی که در جهان وجود دارد بسیار بیش از آن مقداری است که برای شناخت شر میتواند وجود داشته باشد.
نتیجه آنکه سنت قیاس نمی تواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند، بنابراین این سنت هم نمیتواند برهان شر را رد کند.

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. بنا بر آنچه در شبهه مرقوم فرمودید: بنا بر سنت قیاس، درک شرور برای درک خیرات لازم است و به همین جهت، وجود شرور موجّه و لازمند. سپس به این پاسخ، چند اشکال مطرح شد. قبل از بررسی اشکالات، اندکی درباره سنت قیاس توضیح می دهیم.

2. سنت قیاس، اشاره به همان قاعده معروف دارد که «تعرف الاشیاء باضدادها»(اشیاء بواسطه ضدشان شناخته می شوند). مرحوم مطهری در توضیح این قاعده می نویسند:

«این جمله در زبان اهل علم شایع است که «تُعْرَفُ الاْشْیاءُ بِاَضْدادِها» یعنی اشیاء از راه نقطه مخالف و نقطه مقابلشان شناخته می‌شوند و به وجود آنها پی برده می‌شود. البته مقصود از «شناختن» تعریف اصطلاحی منطقی نیست، زیرا در منطق ثابت شده که اشیاء را از طریق ضد و نقطه مقابلشان نمی‌شود تعریف کرد، همان‌طوری که مقصود از «ضد» در اینجا منحصر به ضدّ اصطلاحی نیست که در فلسفه با «نقیض» فرق دارد. مقصود از ضد در اینجا مطلق نقطه مقابل است؛ و منظور از شناختنْ مطلق پی بردن است. اگرچه در این جمله کلمه حصری از قبیل «الّا» و «انّما» به کار نرفته اما مقصود، نوعی حصر است. اگر چیزی نقطه مقابل نداشته باشد، بشر قادر نیست به وجود آن پی برد هرچند آن چیز مخفی و پنهان نباشد و در کمال ظهور باشد. در حقیقت، مقصودْ بیان یک نوع ضعف و نقصان در دستگاه فهم و ادراک بشری است که به طوری ساخته شده که تنها در صورتی قادر است اشیاء را درک کند که نقطه مقابل هم داشته باشند. مثلا نور و ظلمت، ایندو را بشر به مقایسه یکدیگر می‌شناسد. اگر همیشه جهان و هر نقطه‌ای از جهان نورانی بود، هیچ گاه تاریک نمی‌شد، یک نورانیت یکنواخت در همه نقطه‌ها بود و ظلمت به هیچ وجه نبود، انسان خود نور را هم نمی‌شناخت؛ یعنی نمی‌توانست تصور کند که نوری هم در عالم هست، نمی‌توانست بفهمد الآن که همه چیز را می‌بیند به واسطه نور می‌بیند؛ نور از همه چیز ظاهرتر و روشن‌تر است، عین ظهور است، ولی ظهور آن کافی نبود، و این نقص از ماست نه از نور. اکنون که نور را درک می‌کنیم برای این است که نور زوال و افول دارد، ظلمت و تاریکی پیدا می‌شود؛ به کمک آمدن ظلمت و افول نور می‌فهمیم که قبلا چیزی بود که به وسیله آن چیز همه چیز و همه جا را می‌دیدیم، و اگر این نور افول و غروب نمی‌داشت هرگز مورد توجه و التفات ما واقع نمی‌شد. پس نور به کمک ضد خودش که ظلمت است معروف و شناخته شده، و اگر هم سراسرْ ظلمت بود و نور نبود باز ظلمت شناخته نمی‌شد ... همچنین اگر انسان در محیطی بدبو یا خوشبو باشد هیچ وقت آن بو را احساس نمی‌کند. و نیز به همین دلیل است که اغنیا حساسیت خود را نسبت به لذتها و خوشیها از دست می‌دهند و فقرا نیز حساسیت خود را نسبت به سختیها از دست می‌دهند؛ یعنی آنها که بیشتر به موجبات لذت می‌رسند کمتر احساس می‌کنند و آنها که کمتر می‌رسند بیشتر. و همچنین آنها که بیشتر با مصائب روبرو می‌شوند، کمتر سختی آن را حس می‌کنند و آنها که کمتر روبرو می‌شوند، بیشتر احساس می‌کنند».(1)

3. با عنایت به توضیحی که مرحوم مطهری نسبت به قاعده مذکور ارائه کردند، می توان استدلال مذکور (سنت قیاس) را این گونه صورتبندی کرد:
اگر فهمیدن خیرات بدون فهمیدن شرور، محال است؛
و اگر فهمیدن شرور، بدون وجود شرور محال است؛
و اگر نفهمیدن خیرات، خودش شرّ بزرگتر است؛
پس لازم است شروری خلق شوند تا آدمی آنها را بفهمد و از این طریق خیرات را نیز بفهمد.

4. بعد از توضیح سنت قیاس، به اشکالاتی که به این سنت مطرح شد، می پردازیم و آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:

4/1. اشکال اول:
« نخست اینکه خدا به دلیل قدیر بودنش باید قادر باشد کاری کند که خیر بدون وجود شر وجود داشته باشد. اگر این کار از او بر نمی آید پس قدیر نیست، و این خود برهانی میشود علیه وجود خدا، یعنی خداباور با این اعتراض خود در واقع عدم وجود خدا را اثبات کرده است.»

نقد و بررسی:
در نقد این اشکال گفتنی است که اولا در این اشکال، چنین فرض شده که سنت قیاس درصدد بیان این نکته است که وجود خیر متوقف بر وجود شرّ است؛ در حالی که همانطور که عرض شد، مساله اساسی ناظر به درک خیر و شرّ است نه وجود آنها: درک خیر متوقف است بر درک شرّ؛ نه این که وجود خیر متوقف بر وجود شرّ باشد.

ثانیا اگر بپذیریم که بدون وجود و درک شرور، محال است خیرات درک شوند، در این صورت، معنا ندارد که از خداوند انتظار داشته باشیم به خاطر قدرت مطلقش شرور را ایجاد نکند چرا که قدرت ناظر به حوزه ممکنات است و شامل محالات نیست. اگر چیزی محال باشد، اساسا متعلق قدرت قرار نمی گیرد تا با انجام ندادنش، خدا را عاجز بدانیم چرا که ممتنعات اساسا ضروری العدم هستند، شانیت این را ندارند که متعلق قدرت قرار گیرند و به همین جهت، قدرت خداوند را محدود نمی سازند.
در همین راستا، توجه به این روایت نیز خالی از لطف نیست که: «قيل لأمير المؤمنين عليه‌السلام : هل يقدر ربك أن يدخل الدنيا في بيضة من غير أن يصغر الدنيا أو يكبر البيضة؟ قال : إن الله تبارك وتعالى لا ينسب إلى العجز ، والذي سألتني لا يكون»(2) كسى از امام على (ع) پرسيد: «آيا پروردگار تو مى‏تواند جهان را در تخم مرغى جاى دهد بى آنكه جهان كوچك شود يا تخم مرغ فراخ گردد؟» امام پاسخ داد: «خداوند عجز و ناتوانى ندارد؛ ولى آنچه تو خواستى، شدنى نيست.»

4/2 اشکال دوم:
«همانگونه که در پاسخ به سنت رشد گفته شد قیاس لازم نیست با شر واقعی صورت بگیرد، روشهای دیگری نیز برای نشان دادن شر وجود دارد که در آنها واقعیت یافتن شر لزومی ندارد».

نقد و بررسی:
در نقد این اشکال گفتنی است که اولا به باور برخی از فلاسفه اساسا شرور عدمی هستند و اینطور نیست که وجود داشته باشند(توضیح این مطلب در این مجال نمی گنجد و بهتر است در مکاتبات بعدی دنبال شود). در این صورت، اساسا اشکال منتفی است.

ثانیا اگر قرار باشد که درک خیرات متوقف بر درک شرور باشد، شرّ موهوم نمی تواند دستمایه مناسبی برای درک خیرات باشد. چنین چیزی مثل آن است که بخواهیم برای کسی که شیرینی را درک نکرده، از تلخی موهوم سخن بگوییم. روشن است که چنین شخصی که نه تجربه ای از شیرینی دارد و نه تجربه ای از تلخی، نه شیرینی را می فهمد و نه تلخی موهوم را. بر همین اساس، شرور موهوم نیز نمی توانند دستمایه مناسبی برای کسی باشند که نه شرور را تجربه کرده و نه درکی از خیرات دارد.

4/3 اشکال سوم:
«شاید بتوان پذیرفت مقداری از شرهای موجود در جهان برای شناخته شدن خیر باشد اما مقدار شرّی که در جهان وجود دارد بسیار بیش از آن مقداری است که برای شناخت شر میتواند وجود داشته باشد»

نقد و بررسی:
در نقد این اشکال نیز گفتنی است که حق با شما است چرا که شرور دارای علل متنوعی است و اینطور نیست که تمامی شرور ناشی از سنت قیاس باشند. از منظر عقلی و دینی، شرور علل مختلفی دارند و اینطور نیست که هر شرّی ناشی از سنت قیاس باشد. برخی از شرور، لازمه ساختار علّی جهان هستند، و برخی نیز ناشی از تزاحمات مادی جهان، و برخی نیز برای امتحان کردن بندگان، و برخی نیز برای تعالی و استکمال بندگان و ... از این رو، نمی توان هر شرّی را ناشی از تنبیه دانست. بنابراین، ما نیز با شما موافقیم که ‌سنت قیاس نمی تواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند چرا که اساسا قرار نبود این سنت به تنهایی تمامی شرور را توجیه کند.

نتیجه:
کوتاه سخن این که اگر درک خیرات بدون درک شرور محال باشد؛ و درک شرور بدون وجود شرور محال باشد، اشکالاتی که در شبهه مذکور، نسبت به قدرت و سنت خدا گرفته شد، وارد نیست. البته این بدین معنا نیست که سنت قیاس درصدد توجیه تمامی شرور است؛ چنانچه که خداباوران و دینداران و مدافعان سنت قیاس، چنین ادعایی ندارند. آنها معتقدند شرور علل مختلفی دارد که بخشی از آن، ناشی از سنت قیاس است.

پی نوشت ها:
1. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، انتشارات صدرا، 1389، صص249-250.
2. شیخ صدوق، التوحید، جماعة المدرّسين في الحوزة العلمية، بیتا، ص130.

موضوع قفل شده است