بوی خون از نفس باد صبا می آید ۩ஜ۩ فیض اشک ۩ஜ۩ فاطمیه اول
تبهای اولیه
:Sham:
بغضی غریب بر سینه آسمان نشسته است بغضی که بندبند استخوانم را میلرزاند.
آه! ای بهانه هستی! چگونه اندوهگین نباشم وقتی که جشن هجده سالگیات را سیاه پوشیدم هجده شمع خاموش، هیجده …
تو نیستی و دیوارهای کوچه هنوز سیلی خوردن تو را ضجه میزنند، تو نیستی و پاییز نبودنت، همه آسمانم را به آتش کشیده است. من میدانم که شب از ازل به خاطر تو سیاهپوش است و باران، بغض شکسته عرشیان است بر داغهای بیکرانت. آه! ای بانوی آبها تو کیستی که موجها دربرابر قامتت سر فرود آوردهاند و درختان به احترامت ایستادهاند؟
شهادت صدیقه کبری ، فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
[="blue"]اى به خاك آرميده افلاكى!
[="red"]شهادت[/]ت، به «حق» [="#ff0000"]شهادت [/]مى دهد و «رفتن» ت، «رفته» ها را به يادها مى آورد.
خفتنت در خاك تيره، خفتگان تيره روز را بيدار مى كند.
مزار پنهانت، پنهان ها را آشكار مى كند،
گريه هايت، از خنده هاى نا حق پرده بر مى دارد.
ايّام فاطميّه،دلهاى عاشق و بيقرار، «سرود غم» مى خواند و منظومه اندوه مى سرايد. [="darkgreen"]«فاطميّه»[/]، فصل و موسم تجديد داغهاى على است.
در سوگ زهرا، آسمان دل ما ابرى و هواى چشمانمان بارانى است.
شيعه، امروز در فاطميّه اى به وسعت ايران، سر برشانه «مظلوميّت» مى گذارد و اشك مى ريزد. ايّام [="darkgreen"]فاطميّه[/]، فهرست غم، سند مظلوميّت و ادعا نامه شيعه است.[/]
[=Impact]هوای دخترکی را برادرش دارد
[=Impact]که خیره خیره نگاهی به مادرش دارد
[=Impact]گرفته بازوی او را که سمت در نرود
[=Impact]دری که نام علی روی سر درش دارد
[=Impact]شبیه طفل یتیمی که مادرش مرده
[=Impact]نگاه ملتمسی بر برادرش دارد
[=Impact]صدای مادرش از درد می کشد او را
[=Impact]که دود و آتش هیزم برابرش دارد
[=Impact]گرفته چادرش آتش حسن تو کاری کن
[=Impact]که چوب شعله ولی قصد معجرش دارد
[=Impact]مادر مادر :Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
[=Impact]دویده فضه ولی دیر شد عزیزش سوخت
[=Impact]دویده است که از خاک و خون برش دارد
[=Impact]چه دیده فضه چرا روی خاکها افتاد
[=Impact]چه دیده فضه چرا دست بر سرش دارد
[=Impact]به دست های پدر تا طناب مادر دید
[=Impact]نگاه کرد به حالی که همسرش دارد
[=Impact]کشید درپی بابا به کوچه ها خود را
[=Impact]ولی جراحت میخی به پیکرش دارد:Sham:
برخیز
خفتن برای تو زود است هنوز
هنوز هستند دل هایی که دردهایت را به جان می خرند تا تسلّی دهند قلب آزرده ات را
برخیز
خانه خالی است از تو
گلدان های پنجره مان خشک شده اند
آیینه تو را نمی بیند دیگر
و مَشکی که روزانه بندهای زمخت اش را به دوش می کشیدی، چشم انتظارت نشسته است زجر کشیده مادر!
برخیز
برخیز که کودکانِ دل شکسته ات بی مادری را تاب نخواهند آورد
تو مادر حسینی و حسین از دامن تو به معراج کربلا می رود
زود است هنوز که زینب علیهاالسلام تنها بماند
/ زود است که حسن علیه السلام طعم زیستن با مادر نچشیده طعمِ زیستن با نا همسری را تلخ بچشد
برخیز
سنگ صبور علی علیه السلام !
برخیز که شانه های استوارم به لرزه در آمده اند
و چین نشسته به پیشانی ام
آیا به یادت بیاورم آن شب هایی را که ظلم سایه گسترانده بود و تو تنها فانوس امید علی علیه السلام بودی که هم چنان می درخشید
به یادت بیاورم یا می دانی که کشتی آرام و قرارم به گل نشسته است
یا می دانی که دیگر سر به سکوت چاه فرو می برم تا نفسی به یادِ همنفسی هایت آرام باشم / برخیز / چشم های تاریخ به سوی ماست
علی علیه السلام چگونه به خانه ای برگردد که فاطمه علیهاالسلام در آن نیست
و کوچه ای را بگذرد که همیشه فاطمه علیهاالسلام از آن گذشته است
به خدا دیوارها هم سر به گریبان فرو برده اند. ابرها هم از فرو ریختن متعجب اند
برخیز
که بی تو به سر نمی شود این زندگی این شهر و این آفرینش حتی!چه شده است که دیگر پاسخ سلام علی علیه السلام را نمی دهی؟
چه شده است که دیگر سنگ آسیاب خانه علی علیه السلام نمی چرخد؟
چه شده است که تنور خانه علی علیه السلام دیگر روشن نیست؟
و علی علیه السلام مثل پروانه ها بقیع را می گردد تا مگر کور سویی، بویی از تو بیابد
چه شده است که علی علیه السلام دیگر نباید خورشید وجودت را در خانه ببیند؟
چرا باید خانه علی علیه السلام بی خانم شود؟
و چرا دختر پیامبر خدا علیه السلام به مظلومیت برسد؟
برخیز
رفتن برای تو زود است هنوز
تو مادر مدینه و کربلایی!
برخیز
فاطمه علیهاالسلام برخیز
علی علیه السلام می گوید!
میثم امانی
گرفته چادرش آتش حسن تو کاری کن
عجب شعر تاثير گذار و زيبايي بود
خيلي ممنون
:Gol:
زبان حال حضرت در وصیت به دخترش حضرت زینب چنین است:
تو در بیت ولایت بعد مادر مادری زینب!
تو از طفلی امیرالمومنین را یاوری زینب
به دست کوچک خود پاک کن اشک از رخ بابا
عزیزم هر چه باشد تو علی را یاوری زینب
مبادا تشنه بر بالش گذارد سر حسین من
تو از امشب بر او هم مادری هم خواهری زینب
ببخش این روزها گر در بغل نگرفتمت مادر
تو بهتر از همه واقف ز حال مادری زینب
من ار تنها شدم بودی تو تنها یاورم اما
تو بعد از مادرت ا زمادرت تنها تری زینب
مدینه سنگر فریاد من گردید و می بینم
تو در دروازه ی کوفه مرا همسنگری زینب
حسینم روز عاشورا شود تنها و می دانم
تو تنها در دل دشمن بر او یک لشکری زینب
اگر من خطبه خواندم چون رسول الله می بینم
تو در روز خطابه ذوالفقار حیدری زینب
مرا دخت نبوت پرور ار گفتند در عالم
تو در کرب و بلا دخت ولایت پروری زینب
اگر با سوز نظمش راه پیدا کرده در دل ها
تو "میثم" را به هنگام سرودن رهبری زینب
شعر از سازگار (میثم)