جمع بندی لذت نیستی و علم خداوند

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لذت نیستی و علم خداوند

سلام.
من علاقه ای به خلق شدن نداشتم و از این که خلق شدم شدیدا ناراحتم.
چندبار بهم گفتند تو کجا بودی اون زمانی که خلق نشده بودی تا ازت سوال کنن و اصلا در شان خداوند نیست و ...
و جبر و اختیار به چالش کشیده می شود ، ولی چیزی که من می دونم خداوند با علم به آینده و اینکه در فلان تاریخ از خلقت خودم ناراضی ام خبر داشت اقدام به خلق کردن من کرد ؟ چرا ؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد عامل

[TD][/TD]

[="Book Antiqua"][="Black"]


بسم الله الرحمن الرحیم



با عرض سلام و ادب

به نظرم شما این سوال را بارها با شیوه های مختلف مطرح کردید و شاید دلیل اصلی این سوال، عدم رضایت شما از وضع کنونی زندگی باشد. برای پاسخ به این سوال ابتدا باید ریشه های آن را بررسی کرد.

قبل از هر چیز شما باید این سوالات را در ذهن خود مرور کنید:
1. آیا خداوند متعال انسان بدبخت یا خوشبخت را می آفریند یا انسان می آفریند و بعدا با توجه به دست آوردها و شرایط زندگی، شخصی خوشبخت یا بدبخت می شود؟
2. آیا دانستن آینده توسط خداوند و علم او به سرانجام افراد و به طور کلی دنیا، سبب جبر ما به اعمال خود می شود یا ما با اختیار خود راه خوب یا بد را طی می کنیم؟

در پاسخ به سوال اول باید گفت خداوند انسانی را با پتانسیل های بسیار بالا می آفریند، انسانی که می تواند به مقام فراتر از فرشته صعود کند:

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

همین انسان قابلیت تبدیل شدن به موجودی پست را هم دارد، تا جایی که قادر خواهد بود میلیونها آدم بی گناه را از بین ببرد و یا جنگهای جهانی را شکل دهد.
بنابراین انسان در بدو تولد خوشبخت یا بدبخت نیست، بلکه روحی پاک دارد و با دست آورد خود، سرنوشت خویش را رقم می زند. پس بدبخت شدن انسان ها اشکالی به اصل خلقت آنها وارد نمی کند که بگوییم چرا خدا خلق کرد؟ خلقت خداوند با توجه به جبری نبودن سرنوشت انسانها امری ممدوح است و اگر ما درگیر جبر بودیم این اشکال وارد بود که اگر ما مجبور به اعمال خیر یا شر بودیم، در مورد انسان های مجبور به گناه و شرور این سوال جا داشت که چرا خداوند انسانی بدبخت را خلق کرد؟

[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]
از پاسخ به سوال اول، این امر نیز روشن می شود که علم خدا به آینده انسان به معنای مجبور بودن او در اعمال دنیایی خود نیست. به عبارت دیگر علم به چیزی و اتفاق افتادن آن آن چیز دو مقوله مجزاست که نباید آنها را با هم خلط کرد. اینکه من می دانم در فلان تاریخ خسوف یا کسوف اتفاق می افتد، به معنای اجبار کردن خورشید یا ماه به گرفتگی نیست، من صرفا علم به آنها دارم. با اندکی تفاوت، علم الهی نیز به اتفاق افتادن امور در آینده همینطور است. دانستن خدا به معنای مجبور کردن افراد بر اساس برنامه از پیش تعیین شده نیست. اصلا اجبار بندگان با ثواب و جزا و عدالت خداوند سازگار نیست. چطور می شود کسی دیگران را مجبور به کاری کند و در قبال اعمال اجباری انجام شده، یکی را به بهشت بفرستد و دیگری را به جهنم! این کار از یک انسان عادی شایسته نیست، چه برسد به خدای دانای حکیم و عادل...
[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]
اما بپردازیم به ریشه این سوال؛ نارضایتی از وضعیت موجود!
دوست عزیز! انسان در هر شرایطی قادر به تغییر سرنوشت خود است. حتی اگر در سپاه عمر سعد باشد و در آخرین لحظات که دو سپاه حق و باطل رو در روی هم قرار گرفته اند، کسی مانند حر بن یزید ریاحی راه درست را انتخاب کند و سرنوشت خود را از جهنم دردناک به بهشت ابدی تغییر دهد. این بستگی به خود ما دارد و هر زمانی که انسان از گناه توبه کند و به سوی خدای متعال برگردد، با روی خوش و استقبال الهی مواجه خواهد شد، تا جایی که شیطان از این موهبت الهی(توبه) بی چاره شده است: شیطان در مقام نصیحت حضرت یحیی(علیه السلام) گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند:
1 - عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند.
2 - دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم.
3 - دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا می افتند. و از چنگال ما فرار می کنند. ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم(احمدیان، مرتضی، گنجینه جواهر، ص426).

[/]

سلام.
بحث تفاوت طینت ها که کاملا جبرگونه است بهترین مصداق در بدبخت آفریده شدن یا نشدن انسان است که من این بحث تفاوت طینت ها رو می خوام در تاپیکی جداگانه و ارتباطش با عدالت بپرسم و در اینجا واردش نمی شم.

من کاری به اینکه در آیات بسیاری خداوند پیشاپیش حکم صادر کرده هم ندارم

به اینکه علم خداوند در مجازات جبر است یا اختیار هم کاری ندارم

اینکه مختاریم یا مجبور یا مضطر و ... به اینم کاری ندارم
سوالم روشن بود :
چرا خدا با علم به نارضایتی من ، من را به وجود آورد ؟
یکجا گفتند تو وجود نداشتی ، جای دیگر گفتند در شان خداوند نیست ، جای دیگر گفتند این لطف است که به وجود آمدی ( سر این لطف حرف بسیار زیاد است )

جبرا به دنیا آمدم ، جبرا در خانواده ای که خودش خواست افتادم ، جبرا ویژگی ها که در آینده تاثیر گذار است در من به وجد آورده ، جبرا باید زندگی کنی ، جبرا در محیط که خودش خواسته قرار گرفته ام ، جبرا تاریخ تولدت دست خودم نیست ، جبرا تاریخ مرگم دست خودم نیست ( استثنا وجود دارد که خودش به جبر ختم می شود ) ، جبرا امتحان می شوم ، جبرا مجازات می شم ، جبرا بازخواست می شوم ،
فرضا اگه این اختیاری که البته بهتر بگم بین الامرین که در موردش حرف می زنید نبود آیا انسان دیوانه نمی شد ؟! آیا این برای شیره مالیدن سر خودمان نیست انصافا ؟! تمام بنیادها اساسی من جبر هست دلم را به مثلا اختیار خوش کنم ؟! اختیاری ( چیزی که بیان می کنید ) که چند راه در جلویت قرار دارد بدون اینکه از عاقبت آن خبر داشته باشی حال اگر خوب شد به به و چه چه کنان ادامه می دی و اگر بد شد به جهنم ! و واقعا به جهنم !! می خواستی اینکارو نکنی حالا بیا ثابت کن‌ طینت و ژن و محیط و شاکله و عوامل قدیمی و جهل و ... تاثیر گذاشت ، علت هایی بود ، اما اصلا این چیزا مهم نیست تو غلط اضافه کردی اینو انتخاب کردی (فرضا ) و چشمت کور و دندت نرم بکش !

اصلا من چرا در این دوران به دنیا اومدم ، چرا در این خانواده به دنیا می اومدم ، چرا باید انتخاب کنم وقتی اطلاعی از آینده ندارم ، اینا همه نقشه ، مگه میشه فردی در عالم نقشی نداشته باشه ؟

نه جناب آب رفته زجوی باز نمی گردد ،

من علاقه ای به اینکه به زندگی آمدم ندارم چند سالی فکر کردم و دیدم اگر من جای کسی که عیش و نوشش برقرار است و علاقه مند به زندگی است بودم ، باز هم لذت من در وجود نداشتن بود ، قطعا من نقشی دارم وقتی که نقشم تمام شد و مهره سوخته شدم مرگم فرا می رسد ، اینطور نیست ؟

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

دلسوخته;1015176 نوشت:
چرا خدا با علم به نارضایتی من ، من را به وجود آورد ؟

مگر خلق خدا باید تابع علم محدود یا حال کنونی ما باشد؟
یک مثال: بچه سه ساله ای مریض شده و از داروی تلخ هم بدش می آید، حالا مادرش اون رو مجبور می کنه که دارو رو بخوره تا زود خوب بشه. تو این مثال آیا کار مادر غلط است؟
گاهی هم ما با علم ناقص یا جهالت از چیزی خوشمان نمی آید و اون کار یا چیز رو بد می دونیم، در این صورت باید خدای حکیم هم از ما تبعیت کنه؟ مسلما نه!
انسان ها هم همینطور که شما هم اشاره کردید، نه اختیار تام و کامل دارند و نه مجبورند. امری بین اینهاست. حالا اگر شما موجود نشدید، چطور خدا از شما بپرسه آیا خلقت کنم یا نه؟ اگر شما رو خلق کنه و بپرسه چطور؟ حالا شما می گید بذار یه کم زندگی کنم تا ببینم چطور می شه!!! بعدا جواب میدم...
خب بزرگوار یک سوال باید قابلیت جواب داشته باشد یا نه؟
حالا خدا می دانست که شما در آینده از خلق شدن خودتون ناراحت میشین یا اصلا راضی نبودین. از این بالاتر خدا قبل از خلق کردن می دانست که شمر هم امام حسین علیه السلام رو می کشه، مگر در پست های قبلی عرض نشد که دانستن خدا به معنای جبر نیست و این شما هستید که با اعمال خودتون سرنوشت خود را می سازید. حالا فرض بر این است که خدا می دانست شما از خلق شدن خودتون در برهه ای از زمان راضی نیستید(ممکن است ده سال بعد به این حال خود بخندیدhappy) آیا این دانستن به معنای مجبور شدن شماست؟ علم خدا کجا و عمل ما کجا؟!
بگذریم از اینکه اصل اعطا کردن وجود به مخلوقات، خیر و تفضل است و کسی از اعطای خیر سوال نمی کند و بالاتر اعطا کننده را توبیخ نمی کنند. بلکه فقط تشکر می کنند. مثلا کسی به شما یک میلیارد تومن هدیه بده، شما فقط از این فضل و کرم اون شخص تشکر می کنید. اما ممکنه با همین پول شما سود کنید و به یک میلیاردر تبدیل بشید و ممکن است که تمام پول را خدای نکرده در راه مصرف مواد مخدر هدر بدهید. اصل بخشش خوب است اما نتیجه آن بخشش به دست ماست و انسان با تلف کردن سرمایه کسی غیر خود را نباید ملامت کند.

[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]اما در این مورد:

دلسوخته;1015176 نوشت:
جبرا به دنیا آمدم ، جبرا در خانواده ای که خودش خواست افتادم ، جبرا ویژگی ها که در آینده تاثیر گذار است در من به وجد آورده ، جبرا باید زندگی کنی ، جبرا در محیط که خودش خواسته قرار گرفته ام ، جبرا تاریخ تولدت دست خودم نیست ، جبرا تاریخ مرگم دست خودم نیست ( استثنا وجود دارد که خودش به جبر ختم می شود ) ، جبرا امتحان می شوم ، جبرا مجازات می شم ، جبرا بازخواست می شوم

آمدن و رفتن ما به این دنیا مسلما به دست ما نیست و اصلا معنا ندارد وقتی شما معدومید، از شما سوال شود و یا در همان حال عدم دارای اختیار باشید... اما با آمدن به این دنیا ما مجبور به اختیاریم! یعنی اختیار به عنوان یک قابلیت ذاتی در ما وجود دارد و هرکاری که می خواهیم بکنیم، این قدرت ما را همراهی می کند. وقتی این اختیار با این وصف در ما وجود داشت، بازخواست هم در پی خواهد داشت و نتیجه آنهم جزاست. اما بازخواست و جزائی که بستگی به عمل اختیاری ما دارد. پس بی انصافی نکنید! جزا در قبال اعمال اختیاری است و جبر نیست.
[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]در این مورد هم:

دلسوخته;1015176 نوشت:
آیا این برای شیره مالیدن سر خودمان نیست انصافا ؟!

انصافا ما اختیار را در وجود خود به علم حضوری درک می کنیم و کسی قادر به نفی آن نیست.

دلسوخته;1015176 نوشت:
اختیاری ( چیزی که بیان می کنید ) که چند راه در جلویت قرار دارد بدون اینکه از عاقبت آن خبر داشته باشی حال اگر خوب شد به به و چه چه کنان ادامه می دی و اگر بد شد به جهنم !

عاقبت کار را دانستن چه ربطی به اختیار دارد؟
خدا به من و شما عقل داده تا آخر کار را بررسی کنیم. علاوه بر اینکه برای روشن شدن عاقبت کارها در شریعت هم مواردی اشاره شده است.
اینکه انسان از عقل خود استفاده نکند و بعد خدا را مقصر بداند، بی انصافی است. کسی که دنبال مواد مخدر یا دزدی می رود نمی داند این کار سرانجام خوبی ندارد؟ کسی که تقوا به خرج می دهد، چطور؟ لطفا به این سوال ها در وجدان خود پاسخ مناسبی بدهید...

دلسوخته;1015176 نوشت:
نه جناب آب رفته زجوی باز نمی گردد

خود خدا که می گوید باز می گردد: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً»؛ مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، كه خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مى‏ كند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است! (فرقان: 70) این آیه آنقدر امیدوار کننده است که حتی گناه را خدا به ثواب تبدیل می کند! یعنی نه تنها گناهان را محو می کند که آنها را به حسنات هم تبدیل می کند. به عبارت دیگر نه تنها آب به جوی باز می گردد، که آب جوی هم دو برابر می شود!!!
این امیدی است که خدا به انسان خطا کار داده است، اما در مقابل این امید به آینده، شیطان انسان را ناامید می کند و در آخر کار هم خود را کنار می کشد:«وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»؛ و شيطان، هنگامى كه كار تمام مى‏ شود، مى‏ گويد: «خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف كردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اينكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد! بنا بر اين، مرا سرزنش نكنيد خود را سرزنش كنيد! نه من فريادرس شما هستم، و نه شما فريادرس من! من نسبت به شرك شما درباره خود، كه از قبل داشتيد، (و اطاعت مرا هم رديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزار و كافرم!» مسلّماً ستمكاران عذاب دردناكى دارند! (ابراهیم: 22)

حالا شما هم مخیرید که امید دادن خدا را بپذیرید یا ناامید کردن شیطان را...

[/]

من یک صفحه جواب براتون نوشته بودم اما همیشه می ترسم حرف بزنم چون ار خدا ترس شدیدی دارم.

فقط خط آخر حرفهام رو می گم : خواهشا تو عقل و اختیار و این چیزا اول کودک رو در نظر بگیرید نه فرد بزرگسال.

تاپیک جمع بندی کنید من پی گیری نمی کنم.
امیدوارم زودتر تموم شه ...

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

دلسوخته;1015242 نوشت:
من یک صفحه جواب براتون نوشته بودم اما همیشه می ترسم حرف بزنم چون ار خدا ترس شدیدی دارم.

سوالی که در ذهن انسان جا خوش کنه بیشتر آزار دهنده است تا اینکه مطرح بشه و جواب داده بشه.
خدا هم راضی نیست که شما شبهه یا سوالی را همیشه همراه خود داشته باشید@};-happy
اگر جایی از پاسخها به نظر شما کافی یا جوابگو نیست، بفرمایید تا بحث به نتیجه برسد.
اما یک توصیه دوستانه به شما دارد و اون اینکه مسائل را به صورت جامع در نظر بگیرید. با این دید حتی ممکن است امری که برای ما ضرر ظاهری داشته است، در واقع به نفع ما بوده و سبب رشد ما شده است. حتی یک ضرر مالی ممکن است سبب جلوگیری از ضرر های مالی بزرگتر شود. انسان باید به این دید به دنیا نگاه کند که تمام مسائل برای امتحان او و دیگران است و اگر اعتقاد انسان به وجود خدا و خیرخواهی او مشکلی نداشته باشد، مشکلات زندگی را هم شیرین خواهد دید، مشکلاتی که سبب ارتقاء او و کسب مقامات اخروی است. البته اگر خودش در پیدایش این مشکلات دخیل نباشد.
[/]

سلام.
ضررها مالی که باز از ضررهایی که من‌دیدم خیلی بهتره .... x_x
این بحث برای من نیاز به بررسی دقیق داره من نیاز به تفکر دقیق تر دارم چون مشکلی دارم فعلا قادر نیستم پی گیری سفت و سخت داشته باشم و تاپیک ها دیگه که از اهمیت کمتری برام برخورداره فعلا پی گیری می کنم. اگر امکان نرم افزاری برای شما وجود داره بدون جمع بندی ببندید تا موعدی دیگر بشه باز کرد و اگر نیست جمع بندی کنید با یک عنوان مشابه می پرسم.
ممنون.

[=Book Antiqua]
پرسش:
چرا خداوند با علم به اینکه شخصی از زندگی خود ناراضی است، اقدام به خلق او می کند؟

پاسخ:
قبل از هر چیز تذکر این نکته لازم است که خداوند انسانی را با ظرفیت بسیار بالا می آفریند، انسانی که می تواند به مقام فراتر از فرشته صعود کند:

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت(1)

همین انسان قابلیت تبدیل شدن به موجودی پست را هم دارد، تا جایی که قادر خواهد بود میلیونها آدم بی گناه را از بین ببرد و یا جنگهای جهانی را شکل دهد. بنابراین انسان در بدو تولد خوشبخت یا بدبخت نیست، بلکه روحی پاک دارد و با دست آورد خود، سرنوشت خویش را رقم می زند. پس بدبخت شدن انسان ها اشکالی به اصل خلقت آنها وارد نمی کند که بگوییم چرا خدا خلق کرد؟ خلقت خداوند با توجه به جبری نبودن سرنوشت انسانها امری پسندیده است و اگر ما درگیر جبر بودیم، در مورد انسان های مجبور به گناه و شرور این سوال جا داشت که چرا خداوند انسانی بدبخت را خلق کرد و در نهایت نیز او را به دوزخ برد؟ بنابراین اصل اعطا کردن وجود به مخلوقات، خیر و تفضل است و کسی از اعطای خیر سوال نمی کند، چه برسد به توبیخ! مثلا انسان کریمی که به شخصی یک میلیارد تومن هدیه بدهد، شخص فقط از این فضل و کرم انسان بخشنده تشکر می کند. اما ممکن است با همین پول، فرد گیرنده، سود کند و به یک میلیاردر تبدیل بشود و ممکن است تمام پول را خدای نکرده در راه مصرف مواد مخدر هدر بدهد. پس اصل بخشش خوب است اما نتیجه آن بخشش به دست ماست و انسان با تلف کردن سرمایه، کسی غیر خود را نباید ملامت کند.

نکته دیگر اینکه علم خدا به آینده انسان به معنای مجبور بودن او در اعمال دنیایی خود نیست. به عبارت دیگر علم به چیزی و اتفاق افتادن آن چیز دو مقوله مجزاست که نباید آنها را با هم خلط کرد. اینکه من می دانم در فلان تاریخ خسوف یا کسوف اتفاق می افتد، به معنای اجبار کردن خورشید یا ماه به گرفتگی نیست، من صرفا علم به آنها دارم. با اندکی تفاوت، علم الهی نیز به اتفاق افتادن امور در آینده، همینطور است. دانستن خدا به معنای مجبور کردن افراد بر اساس برنامه از پیش تعیین شده نیست. اصلا اجبار بندگان با ثواب و جزا و عدالت خداوند سازگار نیست. چطور می شود کسی دیگران را مجبور به کاری کند و در قبال اعمال اجباری انجام شده، یکی را به بهشت بفرستد و دیگری را به جهنم! این کار از یک انسان عادی شایسته نیست، چه برسد به خدای دانای حکیم و عادل...

علاوه بر اینکه علم انسان محدود است و ممکن است در زمانی از چیزی که به ضرر اوست، خوشش بیاید و در زمان دیگر از آن چیز متنفر باشد، خداوند در این زمنیه می فرماید: «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏ داند، و شما نمى ‏دانيد.(2) مثلا در مورد بچه سه ساله ای که مریض شده و از داروی تلخ هم بدش می آید، نمی توان احساس او نسبت به تلخی دارو را ملاک دارو نخوردن او دانست و اگر مادر او به همین دلیل به او دارو ندهد، ممکن است بیماری او را از پا دربیاورد. بنابراین نمی توان علم محدود خود را ملاک خلق برای خدای عالم و حکیم قرار داد.

در پایان توجه به این نکته نیز راه گشاست که انسان در هر شرایطی قادر به تغییر سرنوشت خود است. حتی اگر در سپاه عمر سعد باشد و در آخرین لحظات که دو سپاه حق و باطل رو در روی هم قرار گرفته اند، کسی مانند حر بن یزید ریاحی راه درست را انتخاب کند و سرنوشت خود را از جهنم دردناک به بهشت ابدی تغییر دهد. این بستگی به خود ما دارد و هر زمانی که انسان از گناه توبه کند و به سوی خدای متعال برگردد، با روی خوش و استقبال الهی مواجه خواهد شد، تا جایی که خداوند نه تنها گناهان را می بخشد، بلکه آنها را به حسنات تبدیل می کند: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً»؛ مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، كه خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مى‏ كند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است!(3) به عبارت دیگر نه تنها آب به جوی باز می گردد، که آب جوی هم دو برابر می شود!

پی نوشت ها:
1. سعدی، غزلیات، ش16.
2. بقره: 216.
3. فرقان: 70.

موضوع قفل شده است