جمع بندی هیچ کس برای من به خواستگاری نمی ره

تب‌های اولیه

129 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هیچ کس برای من به خواستگاری نمی ره

با عرض سلام و خسته نباشید
من چند وقتی هست (تقریبا دوسال و نیم) که خواستگاری های متعددی رو تجربه کرده ام. دیشب داشتم حساب می کردم و دیدم که حدود 53 تا خواستگاری رفتم . در این پنجاه و سه جا مواردی بوده که خودم دیگر ادامه ندادم و مواردی هم بوده که هم خودم جوابم منفی بوده و هم دختر خانم جوابش منفی بوده اما هیچ موردی نبوده که جواب من مثبت باشه. یعنی هیچ موردی نبوده که من به این نتیجه برسم که دختر خانم به درد ازدواج با من می خوره . هر چقدر هم که بیشتر خواستگاری رفتم دیدم نسبت به خانم ها بدتر شده. البته این که مادر و خواهرم به شدت آدم های تندخویی هستند در این بدبینی بی تاثیر نبوده است . به نظر من دخترها همه شان پول پرست و ماده پرست هستند. دید من طوری شده که اگر دختری بیاد به من بگه که حاضره توی چادر هم با من زندگی کنه باز هم من فکر می کنم که اون از شدت بی شوهری این کار را می کنه و ته دلش پول فراوان و تجملات فراوان را می خواهد. به عنوان مثال یک روز به خواستگاری دختری رفتم . رفتیم اون جا نشستیم و چایی و شیرینی خوردیم . بعدش رفتیم توی یک اتاقی با دختره صحبت کنیم. همزمان با این که نشستیم ، دختره گفت : ((شما توی حسابت چقدر پوله که اومدی خواستگاری؟)) من هم که به شدت ناراحت شدم بهش گفتم : (( 2 هزار تومان توی حساب من پوله ، اگه احتیاج داری بهت بدم.)) و بلند شدم و ازش خداحافظی کردم و رفتیم خونمون. این داستان را توی این سایت قبلا گفته ام . یک جای دیگر رفتم خواستگاری . دختره را از قبل دیده بودم. خیلی محجبه بود. توی جلسه ی خواستگاری ، زمانی که با هم صحبت می کردیم بهم گفت : ((فکر نکنی که بعد از ازدواج من چادر می پوشم. من بیرون چادر نمی پوشم و داخل مهمانی های خانوادگی هم روسری ام را هم برمی دارم.))
البته تجربیات دیگر من هم در این بدبینی بی تاثیر نبوده است . مثلا زمان سربازی ، من امورات قضایی را انجام می دادم. در این مدت خیانت های زیادی از ناحیه ی زن به شوهر و شوهر به زن می دیدم.
می گویند کسانی که خودشان با دوست دخترهای زیادی رابطه داشته اند موقع ازدواج بدبین می شوند اما من به هیچ عنوان اهل دوست دختر داشتن و از این حرف ها نبوده و نیستم.
یک عامل دیگری هم که یک خورده مرا بدبین کرده این است که من به شدت اهل کتاب و مطالعه هستم. از مطالعات مهندسی که رشته ی خودم هست بگیر تا مطالعه در زمینه ی فلسفه ی اسلامی و فلسفه ی غرب و روانشناسی و جامعه شناسی و عرفان و شعر و از این جور چیزها. مثلا من دوم دبیرستان که بودم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی را خوانده بودم. از اون موقع سیر مطالعات فلسفی من شروع شد. حالا رفتم از دختره می پرسم که شما کتاب در چه زمینه ای می خونید و چی می خونید. همه شون یا صادقانه می گویند هیچ و یا این که یک سری رمان های عجیب و غریب می خوانند. یک دختری را من ندیدم که یک کتاب فلسفی درست و درمان خوانده باشد. کتاب رمان هم که باد هواست. تصور می کنم که دخترها خیلی بی سوادند. ( البته این حرفم بدین معنا نیست که ادعا می کنم که پسرها باسوادند) در زمینه ی شعر هم که ازشون می پرسی هیچ کس حافظ و سعدی و مولانا و شاعران قدیم را نام نمی برد. یک سری شاعرای عجیب و غریب را نام می برند.
من روش خواستگاری رفتنم به این شکل هست که واسطه ها مواردی را برای من معرفی می کنند و من می رم خواستگاری و معمولا در جلسه ی اول یا دوم خواستگاری ، قضیه به هم می خورد. بعضی ها به من می گویند سلطان خواستگاری شهرمان . تا به حال نشده که خودم موردی را از همون اول ببینم و انتخاب کنم. حالا مشکلی که پیش آمده این است که واسطه ها دیگر مورد معرفی نمی کنند. یکی دو تا از واسطه ها صریحا به مادرم گفته اند که پسر شما ما را خسته کرده است و آبروی ما را برده است. بقیه هم طفره می روند. خود پدر و مادر من هم به من گفته اند که ما دیگر برای تو خواستگاری نمی رویم. خودت برو و یک نفر را انتخاب کن و هروقت که مطمئن شدی که اون رو می خواهی بیا تا بریم خواستگاری. حالا من مانده ام چه کار کنم؟ باید موردی را پیدا کنم که مطمئن باشم از این که من اون رو می خوام . اما چطوری؟ محیط کار من کاملا مردانه هست و یک زن هم در آن جا نیست. در بیرون و توی خیابان هم که نمی شه زن پیدا کرد. تقریبا هیچ کس نمانده است که به من موردی معرفی نکرده باشد و دیگر از هیچ کس نمی توانم تقاضای معرفی مورد داشته باشم. اگر بخواهم شانسی بروم خواستگاری کسی که باید بگم درصد خطای این کار به شدت بالاست. داشتم به این فکر می کردم که شاید من بیش از حد بدبینم. اما پنجاه و سه موردی که من دیدم حداقل ها رو ندارند. لطفا یک راهی بگویید که بتوانم بدون کمک هیچ کسی موردی برای خودم پیدا کنم؟ با تشکر فراوان

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد همدل

[TD][/TD]

اینکه انتظار داشته باشید خودتان به تنهایی و بدون نیاز به یاری و کمک دیگران، جریان ازدواج تان را پیش ببرید، منطقی و عقلانی نیست و شما در هر صورت چه در انتخاب همسر و چه در باقی مراحل ازدواج به دیگران خصوصاً به کمک و حمایت خانواده و اطرافیان تان احتیاج دارید؛ منتها اگر اطرافیان و دیگران حاضر به همراهی و معرفی مورد برای ازدواج شما نیستید، مشکل از جانب آنها نیست؛ شاید اگر خودتان جای آنها می بودید همین شیوه را پیش می گرفتید.

به نظر می رسد شما در انتخاب همسر دچار وسواس و کمالگرایی و ایده آل گرایی شده اید و همین مسئله گرۀ محکمی در ازدواج تان ایجاد نموده است؛ بنابراین برای حل مشکل به ناچار باید وسواس تان را درمان کنید و کمالگرایی تان را تعدیل نمایید تا بتوانید ازدواج کنید و ازدواج موفق و پایداری را برای خویش رقم بزنید.

تا زمانی که این موارد اصلاح و درمان نشود و کمالگرایی تان تعدیل نگردد و بدبینی تان برطرف نشود، حتی اگر با بهترین دختر مورد علاقه تان نیز ازدواج کنید، به احتمال زیاد در زندگی مشترک دچار تنش خواهید شد و روی آرامش را نخواهید دید و میزان رضایتمندی زناشویی شما پایین خواهد بود.

همدل;1014752 نوشت:
احتمال زیاد در زندگی مشترک دچار تنش خواهید شد و روی آرامش را نخواهید دید و میزان رضایتمندی زناشویی شما پایین خواهد بود.

البته از صراحت در بیان، پوزش می طلبیم؛ اینها را گفتیم که بدانید اصل مشکل از کجاست و برای حل مشکل از کجا باید آغاز کنید.

سلام. من یه چیزیی به نظرم میرسه.
ببینید شما یک نگاهی به همجنسای خودتون بکنید. چند نفر رو میشناسید که از شما بالاترند از نظر علم و ایمان و معرفت و مطالعه و .....؟ خوب ، شما چقدر باید تلاش کنید تا به اونها برسید؟ چند ساعت در شبانه روز رو برای مطالعه و تدبر و تعمق و مسافرت برای دیدن یک عالم خاص و ... اختصاص بدید تا به درجه اونها برسید؟ چند ماه ؟ چند سال؟ این رو با خودتون فکر کنید و منطقی باشید و محاسبه کنید که چه زمانی باید صرف بشه.

حالا فرض کنید که یک نفر که از شما از نظر ایمان و معنویت و اعتقاد و علوم عقلی بالاتره در یک جلسه ایی کنار شما بشینه و از اینکه کنار شما نشسته حالش بد باشه. حالش بد باشه از اینکه واقعا این آدم چقدر سطحش پایینه، چقدر مطالعاتش کمه، چرا آخه تلاش نمیکنه خودشو بالا بکشه و .... .

حالا فرض کنید که شما میتونید از این احساس ایشون با خبر بشید. در این موقع چه احساسی به شما دست میده؟ از خودتون متنفر میشید که چرا بجای 8 ساعت در روز 2 ساعت نمیخوابید و بجاش وقت رو صرف این امور کنید؟ از خودتون ناراحتید که چرا بجای اینکه میرید سر کار یا دو شیفت کار میکنید برای داشتن یک زندگی مومنانه آبرومندانه، این وقت رو صرف مطالعه نمیکنید و به حداقل های مادی اکتفا نمی کنید؟
یا اینکه میگید که احساس این آقا برای من اهمیتی نداره، چون من به اندازه ظرفیت و وظیفه ایی که در این دنیا دارم برای شناخت خودم و خدا تلاش کرده ام و برای اینکه یک زندگی متعادل داشته باشم باید به جوانب مادی و غریزی و ... هم توجه داشته باشم و رضای خدا هم در این هست؟؟

یکبار یک نفر گفت ان الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره. شما خودتون کلاه خودتون رو در این قضیه قاضی کنید. خوشتون میاد یکی بیاد چنین احساس بدی به شما داشته باشه؟

اگر از نظر شما یک خانم بجای اینکه در موقع بیکاری بشینه و تخمه بشکنه و لذت ببره (در عین اینکه کار حرام دیگری مثل غیبت و .. انجام نمیده) کاری پست به حساب میاد و معتقدید باید بره بجاش کتاب بخونه و سطح خودش رو بالاببره، اونوقت شما در حکم اون عالم هستید و خانم در حکم جوانی که کنار اون عالم نشسته. حالا درباره شما چه فکری میکنه؟

زنی که از شما میپرسه چقدر پول دارید شاید حساب هزار جا رو میکنه. احتمالا میدونه که ممکنه در زندگی مشکل نازایی برای هرکدومتون پیش بیاد، یا بیماری سخت و طولانی، یا اینکه بعد از زایمان دچار پوکی استخوان بشه یا اینکه دچار مشکلات جسمی دیگه بشه، بچه اش فردا میخواد بره مدرسه و دانشگاه و .... و همه اینها پول میخواد. زنها خاصیتشون اینه به تمام چیزهایی که شما توجه نمیکنید توجه میکنند. البته که برخی از زنها رازقیت خدا رو نادیده میگیرن و همش به فکر اینن که از اول چقدر پول دارید تا برن بریز و بپاش کنن اما متاسفانه یا خوشبختانه خیلی از خانمها خاصیت جزئی نگری در زندگی و آینده دارند.

در آخر به نظرم شما اشتباه محض کردید که 50 بار رفتید خواستگاری. مادر من هر شب بعد از مسجد میره میوه میخره. بطور متوسط یک شب درمیان میگه مغازه دار فلان فلان شده ببین چه آشغالی به من داده گندیده است. بهش میگم مادر من شما که اینو میدونی که اون مغازه دار همیشه میوه خراب بهت میده آخه چرا بازهم ازش خرید میکنی؟ میخنده و میگه آره اشتباه کردم دیگه نمیخرم، و البت باز هم میره میخره.

شما وقتی 5 جای اول رو رفتی باید به فکر می افتادی که یک جای کار مشکلی داره. واسطه مناسب ندارین، خانوادتون مشکل اعصاب دارن و تند خو هستند، شهری که زندگی میکنید دختر مد نظرتون رو نداره ، اعتماد به نفستون در بیان ویژگی های دختر مورد نظر به واسطه ها کمه ، کمال گرایی مفرط دارید، شناختتون از ویژگی ها و روحیات زنان ناقص و یا اشتباهه یا ...... اول مشکلاتتون رو برطرف میکردید اونوقت دختر خوب گیرتون می اومد.

[="Teal"]اگه با این دید میخوابن ازدواج کنید همون بهتر که اصلا ازدواج نکنید شما دچار یک خودبرتر بینی شدید که هرچقدرم طرفتون خوب باشه بااین طرز فکر شما به چشمتون نمیاد
پیشنهاد میکنم به جای خوندن فلسفه و شعر و ... کمی با دنیای خانمها اشنا بشید و روابط اجتماعی تون رو گسترش بدین و کمی هم روی طرز بیان و ... کار کنید
[/]

صائب تبریزی;1014761 نوشت:
سلام. من یه چیزیی به نظرم میرسه.
ببینید شما یک نگاهی به همجنسای خودتون بکنید. چند نفر رو میشناسید که از شما بالاترند از نظر علم و ایمان و معرفت و مطالعه و .....؟ خوب ، شما چقدر باید تلاش کنید تا به اونها برسید؟ چند ساعت در شبانه روز رو برای مطالعه و تدبر و تعمق و مسافرت برای دیدن یک عالم خاص و ... اختصاص بدید تا به درجه اونها برسید؟ چند ماه ؟ چند سال؟ این رو با خودتون فکر کنید و منطقی باشید و محاسبه کنید که چه زمانی باید صرف بشه.

حالا فرض کنید که یک نفر که از شما از نظر ایمان و معنویت و اعتقاد و علوم عقلی بالاتره در یک جلسه ایی کنار شما بشینه و از اینکه کنار شما نشسته حالش بد باشه. حالش بد باشه از اینکه واقعا این آدم چقدر سطحش پایینه، چقدر مطالعاتش کمه، چرا آخه تلاش نمیکنه خودشو بالا بکشه و .... .

حالا فرض کنید که شما میتونید از این احساس ایشون با خبر بشید. در این موقع چه احساسی به شما دست میده؟ از خودتون متنفر میشید که چرا بجای 8 ساعت در روز 2 ساعت نمیخوابید و بجاش وقت رو صرف این امور کنید؟ از خودتون ناراحتید که چرا بجای اینکه میرید سر کار یا دو شیفت کار میکنید برای داشتن یک زندگی مومنانه آبرومندانه، این وقت رو صرف مطالعه نمیکنید و به حداقل های مادی اکتفا نمی کنید؟
یا اینکه میگید که احساس این آقا برای من اهمیتی نداره، چون من به اندازه ظرفیت و وظیفه ایی که در این دنیا دارم برای شناخت خودم و خدا تلاش کرده ام و برای اینکه یک زندگی متعادل داشته باشم باید به جوانب مادی و غریزی و ... هم توجه داشته باشم و رضای خدا هم در این هست؟؟

یکبار یک نفر گفت ان الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره. شما خودتون کلاه خودتون رو در این قضیه قاضی کنید. خوشتون میاد یکی بیاد چنین احساس بدی به شما داشته باشه؟

اگر از نظر شما یک خانم بجای اینکه در موقع بیکاری بشینه و تخمه بشکنه و لذت ببره (در عین اینکه کار حرام دیگری مثل غیبت و .. انجام نمیده) کاری پست به حساب میاد و معتقدید باید بره بجاش کتاب بخونه و سطح خودش رو بالاببره، اونوقت شما در حکم اون همنشین عالم هستید و خانم در حکم جوانی که کنار اون عالم نشسته. حالا درباره شما چه فکری میکنه؟

زنی که از شما میپرسه چقدر پول دارید شاید حساب هزار جا رو میکنه. احتمالا میدونه که ممکنه در زندگی مشکل نازایی برای هرکدومتون پیش بیاد، یا بیماری سخت و طولانی، یا اینکه بعد از زایمان دچار پوکی استخوان بشه یا اینکه دچار مشکلات جسمی دیگه بشه، بچه اش فردا میخواد بره مدرسه و دانشگاه و .... و همه اینها پول میخواد. زنها خاصیتشون اینه به تمام چیزهایی که شما توجه نمیکنید توجه میکنند. البته که برخی از زنها رازقیت خدا رو نادیده میگیرن و همش به فکر اینن که از اول چقدر پول دارید تا برن بریز و بپاش کنن اما متاسفانه یا خوشبختانه خیلی از خانمها خاصیت جزئی نگری در زندگی و آینده دارند.

در آخر به نظرم شما اشتباه محض کردید که 50 بار رفتید خواستگاری. مادر من هر شب بعد از مسجد میره میوه میخره. بطور متوسط یک شب درمیان میگه مغازه دار فلان فلان شده ببین چه آشغالی به من داده گندیده است. بهش میگم مادر من شما که اینو میدونی که اون مغازه دار همیشه میوه خراب بهت میده آخه چرا بازهم ازش خرید میکنی؟ میخنده و میگه آره اشتباه کردم دیگه نمیخرم، و البت باز هم میره میخره.

شما وقتی 5 جای اول رو رفتی باید به فکر می افتادی که یک جای کار مشکلی داره. واسطه مناسب ندارین، خانوادتون مشکل اعصاب دارن و تند خو هستند، شهری که زندگی میکنید دختر مد نظرتون رو نداره ، اعتماد به نفستون در بیان ویژگی های دختر مورد نظر به واسطه ها کمه ، کمال گرایی مفرط دارید، شناختتون از ویژگی ها و روحیات زنان ناقص و یا اشتباهه یا ...... اول مشکلاتتون رو برطرف میکردید اونوقت دختر خوب گیرتون می اومد.

شما در تاپیک من نکات خیلی خوبی رو بیان کردید. من هم این چیزها به ذهنم رسید. امیدوارم ناراحت نشید و خواهرانه در نظر بگیرید. متشکرم.

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید

سلام
ای اقا بیکاری شما هم ها این همه چرا رفتی خواستگاری؟
شهر شما کجاست؟ تو تهران که از این خبرا نیست، تا دختر و پسر با هم به تفاهم نرسند معمولا به خونه کشیده نمیشه.
من هم با این قضیه موافقم، اول دختر و پسر زیر نظر خانواده به اتفاق نظر برسند ببنید از هم خوششان می آید معیار های مد نظر رو در طرف مقابل میبند بعد رسمی میکنند.

دیگه زمان سنتی گذشته الان باید تلفیقی از سنتی و مدرن برید جلو..
ضمن اینکه چند نکته:
1. قرار نیست دختری که نسیب شما میشه حتما مثل شما باشد، باید مکمل شما باشد تا با هم زندگی خوبی داشته باشید.
2. دختری که سمت او میروی باید از هوش بالایی برخوردار باشه که بتونی باهاش کنار بیای چون ظاهرا کمال گرا هستید و باید از خودتون سر تر باشه که تا بتوانید قبولش کنید.
3. مطمئنا دختران سرتر از شما هستند، ولی پست شما نخوردند.
4. بیبن برادر تو این دوره زمونه خیلی سخته کسی رو بشناسی پس این سنتی کار کردن رو بزار کنار. برو توی انجمن های اجتماعی و غیره و ذالک عضو شو تا با افراد بیشتری اشنا شوی.
بعد از یک مدت اشنایی و شناخت نسبی دستت میاد کی چه کارس..

اینقدر سخت گیری میکنید تو زمینه انتخاب زن ها
حتما باید کتاب فلسه بخونه
حتما باید فلان باشه
حتما باید بهمان باشه

بابا اصل و فراموش کردید چسبیدید به فرعیات

نورالزهراء;1014781 نوشت:
4. بیبن برادر تو این دوره زمونه خیلی سخته کسی رو بشناسی پس این سنتی کار کردن رو بزار کنار. برو توی انجمن های اجتماعی و غیره و ذالک عضو شو تا با افراد بیشتری اشنا شوی.
بعد از یک مدت اشنایی و شناخت نسبی دستت میاد کی چه کارس..

نورالزهراء;1014781 نوشت:
ی اقا بیکاری شما هم ها این همه چرا رفتی خواستگاری؟
شهر شما کجاست؟ تو تهران که از این خبرا نیست، تا دختر و پسر با هم به تفاهم نرسند معمولا به خونه کشیده نمیشه.
مشکل منم دقیقا همینه. اول بگویم که محیط کار من یک محیط صنعتی و خشن است و شاید توی هر هزار نفر پرسنلی که اون جا کار می کنند یک نفر خانم هست که خانم ها هم معمولا نزدیک بازنشستگی هستند. من روزها می رم سر کار (گاهی شب ها می رم). عصرها هم می رم با ماشین یک دوری توی شهر می زنم . روزهای تعطیل هم کتابی می خونم و فیلمی چیزی نگاه می کنم. اصلا دختری رو نمی بینم که تازه بخوام باهاش صحبت کنم. شهر ما هم نه یک شهر بزرگه نه یک شهر کوچک. متوسطه. منظورتون رو از انجمن های اجتماعی نمی دانم چیست. مثلا شما بگویید که توی تهران دخترها و پسرها چطوری با هم آشنا می شوند که می گویید به تفاهم رسیدنشان به خانه نمی کشه؟ این فرایند را می توانید برای من توضیح دهید؟ از شما چه پنهان که من به این نیت که هم زبانم خوب بشه و هم شاید دختری رو پیدا کنم رفتم کلاس زبان ثبت نام کردم. . توی کلاس زبان هم همه مرد بودند غیر از یک خانم که اونم بهش می خورد که چند سالی از من بزرگتر باشه. توی فضای مجازی هم که نمی شه بری خواستگاری. ممکنه بری خواستگاری و طرف مرد از آب دربیاداصلا . من کلا نمی دونم چه کار کنم؟

ابوالبرکات;1014808 نوشت:
من کلا نمی دونم چه کار کنم؟

شما اول به من بگو معياراتون چيه؟
من از زماني كه اين مشكل شما رو ميدونم و تو انجمن مطرح كرديد، اين حس بهم دست داد خيلي سخت گير هستيد.
اينطوري اگر پيش بريد دختر هم اگر در شهرتون پيدا بشه باهاش كنار نميايد. (اون وقت مجبوري بري يك شهر ديگه تا بتوني انتظاراتي كه داري رو پيدا كني)

دوم اينكه دختر و پسر از راه هاي مختلفي با هم آشنا ميشن:
1. محل كار (كه براي شما رد ميشه)
2. دانشگاه
3. مسجد
4. مهموني هاي دوستانه (البته اينجا بيشتر دوست ميشن)
5. كوهنوري و ورزش هاي صبح گاهي
6. فضاي مجازي
و ...

ولي من يه پيشنهاد دارم
شما كه اينقدر به فلسفه علاقه داري، شريف ببر كتاب فروشي هاي معتبر بعد از محل كارتون
اونجا ببين كي چي ميخونه..

بستگي داره نيازت چي باشه جه تقاضايي داشته باشي..
دره بسته وجود نداره، اين ادمي كه دنبالش هستي يك جايي هست بايد اول نيازت رو شناسايي كني..

در كل اون كسي موفق هست كه خجالت و نميتونم و كنار بزاره.
دختر كه نميتونه بياد بگه بيا منو بگير! بايد بري سمت دختر و باهاش باب اشنايي رو باز كني.
هرچند من اينو قبول ندارم، دخترو ديدي پسنديدي با يك واسطه قدم بزار.. اينجا ديگه دختره كه مشخص ميكنه ارتباط رو چه طور جور كنه (اگر قصدش ازدواجه)
يكي ميگه بريم بيرون چد جلسه
يكي ميگه خانواده ها در جريان باشن و اشنا بشيم
يكي ميگه مدتي با هم دوست باشيم
يكي ميگه مجازي اشنا شيم
يكي ميگه مستقيم بيايد خواستگاري
و خلاصه انواع اقسام مدل ها

[="Tahoma"][="Blue"]

ابوالبرکات;1014808 نوشت:
من کلا نمی دونم چه کار کنم؟

يك چيز ديگه ام بگم:
من نميشناسم شما رو فقط طبق حدسياتم دارم ميگم:

زندگي فقط كتاب خوندن و تو چارچوب بودن و سفت و سخت بودن نيست
زن نياز به محبت داره نياز به توجه داره، نياز داره باهاش صحبت كني و دركش كني نياز داره همراهش باشي نياز به حمايت داره
نياز به پشتيبان داره

اگر زن محبت ميكنه اگر چيزي ميگه اگر بر فرض دنبال چيز هايي هست كه شما تو هدفت نيست دليل بر اين نيست كه طرف كم سواده يا چميدونم توي دنيا نيست
زن عالم خودش رو داره مرد هم همينطور

بايد شناخت شما بيشتر بشه نسبت به خانم ها و روحياتي كه دارند.

منه زن اگر روحيه خشك و خشني داشته باشم قطعا مرد پس ميزنه مرد هم متقابلا نياز به محبت زن داره
زن خيلي راحت ميتونه بي اهميت باشه نسبت به اين مسايل اما به خاطر همسرش خيلي كارا ميكنه
از خيلي چيزا ميگذره

شما يك زندگي رو فرض كن با يك هيئت علمي دانشگاه (خانم)
ايشون از صبح بره تا ظهر دانشگاه پس تدرسش بعدشم بره محل كارش و خسته كوفته بياد خونه
خب اين خانم قطعا از هوش بالايي بر خورداره هوش اجتماعي داره، اي كيو بالايي داره از قضا استاد فلسفه و منطق هم باشه

بياد خونه اين خانم ديگه اينقدر بيرون سر و كله زده با اينو و اون ديگه جون نداره تو خونه يك كلام با شما صحبت كنه و حتي به كاراي تو خونه هم نرسه.
نه از محبتي ممكنه خبري باشه نه خبر از بر طرف كردن انتظارات شما

اين نمونه اي هست كه من ديدم و واقعي هست.
پس خيلي مسايل رو بايد بهش توجه كنيد بله خيلي از خانم ها هستند بي نظيرن از نظر علمي
ولي از خيلي جيز هاي ديگه كم دارند...[/]

نورالزهراء;1014813 نوشت:
دوم اينكه دختر و پسر از راه هاي مختلفي با هم آشنا ميشن:
1. محل كار (كه براي شما رد ميشه)
2. دانشگاه
3. مسجد
4. مهموني هاي دوستانه (البته اينجا بيشتر دوست ميشن)
5. كوهنوري و ورزش هاي صبح گاهي
6. فضاي مجازي
و ...
محل کار که منتفیه. دانشگاه هم که من دانشجو نیستم. پس منتفیه. مسجد هم که قسمت آقایانش رو می رم ، قسمت خانم هایش را که نمی رم. اینم منتفی. مهمونی دوستانه هم نمی دونم چیه. مهمونی خانوادگی تا دلت بخواد می رم ولی خبری نیست. کوهنوردی هم که خیلی چیز غریبیه برای من. ما حدود پنجاه کیلومتر تا کوه های اطراف شهرمان فاصله است. مگه می شه دخترا بیان اونجا. فضای مجازی هم که امن نیست. خوب دیگه چه پیشنهادی دارید.
نورالزهراء;1014813 نوشت:
ولي من يه پيشنهاد دارم
شما كه اينقدر به فلسفه علاقه داري، شريف ببر كتاب فروشي هاي معتبر بعد از محل كارتون
اونجا ببين كي چي ميخونه..
ما توی شهرمان حدود 12 تا کتابفروشی هست که 10 تای آن ها فقط کتاب های کمک آموزشی میارن و اون 2تای دیگه هم در کنار کتاب های کمک آموزشی کتاب های دیگه هم میارن . یک بار با یکی شون صحبت کردم و می گفت که فقط کتاب های کمک آموزشی این جا فروش داره. من خودم هروقت می رم تهران یا قم برای خودم کتاب می خرم. بعدش هم شما فرض کنید که من یک دختری رو هم دیدم که کتاب فلسفی دستشه داره می خونه. آیا برم بهش بگم : ((ای وای چه جالب من این کتاب رو یا این نویسنده رو باهاش آشنایی دارم. می شه آدرس خونتون رو بدید من بیام خواستگاری؟)) یا اون جا مثلا کتابفروشه رو واسطه قرار بدهم بگم برو برای من خواستگاری کن از این خانم؟
نورالزهراء;1014813 نوشت:
در كل اون كسي موفق هست كه خجالت و نميتونم و كنار بزاره
خوب باید یکی باشه که من خجالت رو بزارم کنار !

نورالزهراء;1014815 نوشت:

يك چيز ديگه ام بگم:
من نميشناسم شما رو فقط طبق حدسياتم دارم ميگم:

زندگي فقط كتاب خوندن و تو چارچوب بودن و سفت و سخت بودن نيست
زن نياز به محبت داره نياز به توجه داره، نياز داره باهاش صحبت كني و دركش كني نياز داره همراهش باشي نياز به حمايت داره
نياز به پشتيبان داره

اگر زن محبت ميكنه اگر چيزي ميگه اگر بر فرض دنبال چيز هايي هست كه شما تو هدفت نيست دليل بر اين نيست كه طرف كم سواده يا چميدونم توي دنيا نيست
زن عالم خودش رو داره مرد هم همينطور

بايد شناخت شما بيشتر بشه نسبت به خانم ها و روحياتي كه دارند.

منه زن اگر روحيه خشك و خشني داشته باشم قطعا مرد پس ميزنه مرد هم متقابلا نياز به محبت زن داره
زن خيلي راحت ميتونه بي اهميت باشه نسبت به اين مسايل اما به خاطر همسرش خيلي كارا ميكنه
از خيلي چيزا ميگذره

شما يك زندگي رو فرض كن با يك هيئت علمي دانشگاه (خانم)
ايشون از صبح بره تا ظهر دانشگاه پس تدرسش بعدشم بره محل كارش و خسته كوفته بياد خونه
خب اين خانم قطعا از هوش بالايي بر خورداره هوش اجتماعي داره، اي كيو بالايي داره از قضا استاد فلسفه و منطق هم باشه

بياد خونه اين خانم ديگه اينقدر بيرون سر و كله زده با اينو و اون ديگه جون نداره تو خونه يك كلام با شما صحبت كنه و حتي به كاراي تو خونه هم نرسه.
نه از محبتي ممكنه خبري باشه نه خبر از بر طرف كردن انتظارات شما

اين نمونه اي هست كه من ديدم و واقعي هست.
پس خيلي مسايل رو بايد بهش توجه كنيد بله خيلي از خانم ها هستند بي نظيرن از نظر علمي
ولي از خيلي جيز هاي ديگه كم دارند...


ببینید من دنبال یک زنی نمی گردم که از نظر علمی برای خودش علامه دهر باشه. اما من می گم که اگر من تا الان هفتاد تا کتاب فلسفی خوندم لااقل زنم دو تا رو خونده باشه. آقا من می خواهم با این دختر حرف بزنم حس نکنم که دارم با اطفال حرف می زنم. این برای من خیلی مهمه که یکی حرف من رو بفهمه. بابا یک دختر پیدا نشد که دو تا کتاب فلسفی خونده باشه. البته دروغ نگم . یک دختره ای بود . عجیب و غریب بود. سر جلسه ی خواستگاری بحث از کتاب های فلسفی و فلسفه پیش اومد. شروع کرد کانت و هگل و ملاصدرا و هایدگر و ابن سینا رو بیان کرد و چقدر زیبا هم بیان کرد. مسلط بود ها . یعنی یه چیزی می گم یه چیزی می شنوی ها . خیلی خوشم اومد. ولی دختره قبول نمی کرد چادر سرش کنه . ما هم سپردیمش به همون کانت و هگل و ملاصدرا.
من هم درک می کنم که خانم ها نیاز به محبت دارند. اما این چه ربطی داره به بحث من.

صائب تبریزی;1014761 نوشت:
گر از نظر شما یک خانم بجای اینکه در موقع بیکاری بشینه و تخمه بشکنه و لذت ببره (در عین اینکه کار حرام دیگری مثل غیبت و .. انجام نمیده) کاری پست به حساب میاد و معتقدید باید بره بجاش کتاب بخونه و سطح خودش رو بالاببره، اونوقت شما در حکم اون عالم هستید و خانم در حکم جوانی که کنار اون عالم نشسته. حالا درباره شما چه فکری میکنه؟
این را گفتم که من نمی گویم که خانمه دائما مطالعه کنه و سرش توی کتاب باشه. اما یک کتاب درست و درمان بخونه. همه شون یا کتاب های رمان های عشق و عاشقی می خواندند یا اشعار شاعران عجیب و غریب.
صائب تبریزی;1014761 نوشت:
زنی که از شما میپرسه چقدر پول دارید شاید حساب هزار جا رو میکنه. احتمالا میدونه که ممکنه در زندگی مشکل نازایی برای هرکدومتون پیش بیاد، یا بیماری سخت و طولانی، یا اینکه بعد از زایمان دچار پوکی استخوان بشه یا اینکه دچار مشکلات جسمی دیگه بشه، بچه اش فردا میخواد بره مدرسه و دانشگاه و .... و همه اینها پول میخواد. زنها خاصیتشون اینه به تمام چیزهایی که شما توجه نمیکنید توجه میکنند. البته که برخی از زنها رازقیت خدا رو نادیده میگیرن و همش به فکر اینن که از اول چقدر پول دارید تا برن بریز و بپاش کنن اما متاسفانه یا خوشبختانه خیلی از خانمها خاصیت جزئی نگری در زندگی و آینده دارند
ما رفتیم جلسه ی خواستگاری و رفتیم توی یک اتاقی که با دختره صحبت کنیم. همون اول کار نگذاشت که درست بنشینیم و صحبت کنیم. گفت : توی حسابت چقدره؟ اون هم با لحن تحقیر آمیز. این را قبول داریم که دختر باید به فکر وضعیت مالی و آینده ی پسره هم باشه. اما نه به این شکل مطرح کردن. پول که اولویت اول زندگی نیست.
صائب تبریزی;1014761 نوشت:
شهری که زندگی میکنید دختر مد نظرتون رو نداره
مگه شهر با شهر فرق می کنه؟ مگه شهر ما چشه که دختر خوب توش نباشه؟

ترگل;1014769 نوشت:
گه با این دید میخوابن ازدواج کنید همون بهتر که اصلا ازدواج نکنید شما دچار یک خودبرتر بینی شدید که هرچقدرم طرفتون خوب باشه بااین طرز فکر شما به چشمتون نمیاد
من دچار خودبرتر بینی نیستم. الان به نظر شما این معیار های من کدامشان خود برتربینانه بود؟
ترگل;1014769 نوشت:
یشنهاد میکنم به جای خوندن فلسفه و شعر و ... کمی با دنیای خانمها اشنا بشید
شما به عنوان یک خانم فکر می کنید که من کدام بخش از دنیای خانم ها را باید باهاش آشنا شوم؟
ترگل;1014769 نوشت:
روابط اجتماعی تون رو گسترش بدین
دقیقا به نظرتون در این مورد من چه کار کنم؟ کجا برم؟
ترگل;1014769 نوشت:
کمی هم روی طرز بیان و ... کار کنید
بیان من چطوره به نظرتون؟ کجاش مشکل داره؟

ابوالبرکات;1014829 نوشت:
قسمت خانم هایش را که نمی رم.

ابوالبرکات;1014829 نوشت:
ای وای چه جالب من این کتاب رو یا این نویسنده رو باهاش آشنایی دارم. می شه آدرس خونتون رو بدید من بیام خواستگاری؟

از اين دو جمله متوجه شدم ادم خلاقي نيستيد.
و سريع بدون بررسي گزينه هاي روي ميز رو رد ميكنيد.

بايد از ريشه ديدگاه شما رو كمي عوض كرد.
همه چي بسته ميبنيد.. فضاي فكري تون محدوده..

ابوالبرکات;1014830 نوشت:
بابا یک دختر پیدا نشد که دو تا کتاب فلسفی خونده باشه

شما دانشجو نيستيد ولي ميتونيد در سمينار ها، جلسات فلسفي، جشنواره ها شركت كنيد.
هر كه طاووس خواهد جور هندوستان كشد. براي پيدا كردم همسر مناسبتون به شهر هاي ديگه سفر كوتاهي داشته باشييد
در حد هفته اي يك بار..

شما فرض كن اومدي نمايشگاه تهران امسال، ميري قسمت كتاب هاي فلسفي، اين سري آمدي جاي نگاه به كتب چيز ديگه اي رو زير نظر داشته باش
بالاخره از اون همه ادمي كه اونجا رد ميشه يكي به دل ميشينه (ظاهرش)
بعدش اينجا بايد اقدامات لازم رو انجام بدي، ميتوني دنبال كني طرف رو.
بعد اروم اروم اطلاعات كسب كني..
و بعدش واسطه و اشنايي بيشتر با دختر و ..

بقيه فكر ميكنيد چه كار ميكنند؟

من سراغ دارم يك بنده خدايي تو دانشگاه يك نفرو اوايل ترم ديد ديگه نديد تا دو سال بعدش سره يكي از كلاسا.
سريع استادو واسطه كرد و باب اشنايي باز شد. خلاص!
نه دختره ميشناختش نه پسره خيلي ميشناخت.

اون قدم رو شما برداريد بقيه اش بسپاريد به خدا..

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید
من چند وقتی هست (تقریبا دوسال و نیم) که خواستگاری های متعددی رو تجربه کرده ام. دیشب داشتم حساب می کردم و دیدم که حدود 53 تا خواستگاری رفتم . در این پنجاه و سه جا مواردی بوده که خودم دیگر ادامه ندادم و مواردی هم بوده که هم خودم جوابم منفی بوده و هم دختر خانم جوابش منفی بوده اما هیچ موردی نبوده که جواب من مثبت باشه. یعنی هیچ موردی نبوده که من به این نتیجه برسم که دختر خانم به درد ازدواج با من می خوره . هر چقدر هم که بیشتر خواستگاری رفتم دیدم نسبت به خانم ها بدتر شده. البته این که مادر و خواهرم به شدت آدم های تندخویی هستند در این بدبینی بی تاثیر نبوده است . به نظر من دخترها همه شان پول پرست و ماده پرست هستند. دید من طوری شده که اگر دختری بیاد به من بگه که حاضره توی چادر هم با من زندگی کنه باز هم من فکر می کنم که اون از شدت بی شوهری این کار را می کنه و ته دلش پول فراوان و تجملات فراوان را می خواهد. به عنوان مثال یک روز به خواستگاری دختری رفتم . رفتیم اون جا نشستیم و چایی و شیرینی خوردیم . بعدش رفتیم توی یک اتاقی با دختره صحبت کنیم. همزمان با این که نشستیم ، دختره گفت : ((شما توی حسابت چقدر پوله که اومدی خواستگاری؟)) من هم که به شدت ناراحت شدم بهش گفتم : (( 2 هزار تومان توی حساب من پوله ، اگه احتیاج داری بهت بدم.)) و بلند شدم و ازش خداحافظی کردم و رفتیم خونمون. این داستان را توی این سایت قبلا گفته ام . یک جای دیگر رفتم خواستگاری . دختره را از قبل دیده بودم. خیلی محجبه بود. توی جلسه ی خواستگاری ، زمانی که با هم صحبت می کردیم بهم گفت : ((فکر نکنی که بعد از ازدواج من چادر می پوشم. من بیرون چادر نمی پوشم و داخل مهمانی های خانوادگی هم روسری ام را هم برمی دارم.))
البته تجربیات دیگر من هم در این بدبینی بی تاثیر نبوده است . مثلا زمان سربازی ، من امورات قضایی را انجام می دادم. در این مدت خیانت های زیادی از ناحیه ی زن به شوهر و شوهر به زن می دیدم.
می گویند کسانی که خودشان با دوست دخترهای زیادی رابطه داشته اند موقع ازدواج بدبین می شوند اما من به هیچ عنوان اهل دوست دختر داشتن و از این حرف ها نبوده و نیستم.
یک عامل دیگری هم که یک خورده مرا بدبین کرده این است که من به شدت اهل کتاب و مطالعه هستم. از مطالعات مهندسی که رشته ی خودم هست بگیر تا مطالعه در زمینه ی فلسفه ی اسلامی و فلسفه ی غرب و روانشناسی و جامعه شناسی و عرفان و شعر و از این جور چیزها. مثلا من دوم دبیرستان که بودم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی را خوانده بودم. از اون موقع سیر مطالعات فلسفی من شروع شد. حالا رفتم از دختره می پرسم که شما کتاب در چه زمینه ای می خونید و چی می خونید. همه شون یا صادقانه می گویند هیچ و یا این که یک سری رمان های عجیب و غریب می خوانند. یک دختری را من ندیدم که یک کتاب فلسفی درست و درمان خوانده باشد. کتاب رمان هم که باد هواست. تصور می کنم که دخترها خیلی بی سوادند. ( البته این حرفم بدین معنا نیست که ادعا می کنم که پسرها باسوادند) در زمینه ی شعر هم که ازشون می پرسی هیچ کس حافظ و سعدی و مولانا و شاعران قدیم را نام نمی برد. یک سری شاعرای عجیب و غریب را نام می برند.
من روش خواستگاری رفتنم به این شکل هست که واسطه ها مواردی را برای من معرفی می کنند و من می رم خواستگاری و معمولا در جلسه ی اول یا دوم خواستگاری ، قضیه به هم می خورد. بعضی ها به من می گویند سلطان خواستگاری شهرمان . تا به حال نشده که خودم موردی را از همون اول ببینم و انتخاب کنم. حالا مشکلی که پیش آمده این است که واسطه ها دیگر مورد معرفی نمی کنند. یکی دو تا از واسطه ها صریحا به مادرم گفته اند که پسر شما ما را خسته کرده است و آبروی ما را برده است. بقیه هم طفره می روند. خود پدر و مادر من هم به من گفته اند که ما دیگر برای تو خواستگاری نمی رویم. خودت برو و یک نفر را انتخاب کن و هروقت که مطمئن شدی که اون رو می خواهی بیا تا بریم خواستگاری. حالا من مانده ام چه کار کنم؟ باید موردی را پیدا کنم که مطمئن باشم از این که من اون رو می خوام . اما چطوری؟ محیط کار من کاملا مردانه هست و یک زن هم در آن جا نیست. در بیرون و توی خیابان هم که نمی شه زن پیدا کرد. تقریبا هیچ کس نمانده است که به من موردی معرفی نکرده باشد و دیگر از هیچ کس نمی توانم تقاضای معرفی مورد داشته باشم. اگر بخواهم شانسی بروم خواستگاری کسی که باید بگم درصد خطای این کار به شدت بالاست. داشتم به این فکر می کردم که شاید من بیش از حد بدبینم. اما پنجاه و سه موردی که من دیدم حداقل ها رو ندارند. لطفا یک راهی بگویید که بتوانم بدون کمک هیچ کسی موردی برای خودم پیدا کنم؟ با تشکر فراوان

با سلام

به نظرم واسطه ها و شما حداقل در انتخاب برخی موارد درست عمل نکردید.

اینکه شما در جلسه خواستگاری از عدم تعهد به حجاب مطلع میشوید خیلی بد است.

شما باید به واسطه بگویید شخصی را انتخاب کند که چادری باشد.

مثلا شما میتوانید از خانمی بخواهید به دانشگاه یا حوزه برود و از مسئولان آنجا شماره بگیرد.

می دانید اسلام نفقه ی زن را بر عهده شما گذاشته است؟ می دانید باید بیشتر پولی که حاصل زحمات شبانه روزی تان است را خرج خواسته های زنتان کنید؟
زن خیلی چیزها میخواهد ؟ من لباس مجلسی میخوام، کیف میخوام کفش میخوام...
زن قانع و کم خرج کم پیدا میشود...
زن بساز کم پیدا میشود...
ولی خوب زن موجودی است که میتوانید او را رام کنید...خام کنید....تحت کنترل قرار بدهید... با زبان...با محبت کردن و البته پول هم خیلی مهم است...

زندگی با زنها هم شیرینی دارد و هم سختی... دنیای عجیبی دارند باید تعامل داشته باشید باید صبور باشید...
مثلا نباید با شنیدن آن حرف ( چه قدر توی حسابتون دارید؟) عصبانی شده و جلسه را ترک می کردید...
این عصبانیت چه به خاطر پول دوستی شما باشد( چون صبح تا شب دارید برایش زحمت میکشید و حالا زنی چشم به آنها دوخته )
و چه به خاطر پول دوستی دختر خانم باشد
نباید اینطور واکنش نشان می دادید...
البته برخی دخترها عمدا اینطوری سوال میپرسند که واکنش شما را بسنجند....
به هر حال فکر میکنم بینش خیلی از مردها در تعریف دخترها این است که نباید از آنها انتظار رفتار عاقلانه داشت فقط باید آنها را مدیریت کرد.
و از آن طرف دخترها هم تعریف خاصی و برداشت خاصی از مردها دارند...
فقط شاید بهتر باشد دنبال دختری باشید که علایقش بیشتر سمت مسائل عقلانی و فلسفی و مذهبی باشد.
بعضی دخترها ممکن است علاقه به فلسفه داشته باشند اما مذهبی نباشند یا روحیات زنانه نداشته باشند...

البته فهمیده بودن دختر به فلسفه خواندن نیست که به نظرم شما نیز مقصودتان همین باشد...
اما دختر فهمیده به آن معنایی که در ذهنم شکل گرفته کم پیدا میشود.

نا امید نشوید و ادامه دهید فقط چند نکته
1
معیارهای اساسی خود را به واسطه بگویید تا اگر دختر آنها را داشت به خواستگاری بروید.
مثلا مادر بنده ابتدا به خانه دختر خانم زنگ میزد و با مادرش حرف میزد و از حجاب و موسیقی و مذهب و حتی گاهی از قد و وزنش سوال میکرد البته با بیان درست. از شغل اونها و خانواده شون سوال میکرد و اونها هم از مادر من متقابلا سوال میکردند اگر توافق کلی حاصل میشد و من موافق بودم جلسه خواستگاری میگذاشتند.

2
چند تا کتاب درباره شناخت زن و مرد در زندگی زناشویی بخونید.

3
دایره مطالعات خودتون رو تنوع ببخشید. مثلا چند تا کتاب داستان هم بخونید.
بگذارید آستانه تحملتون بیشتر بشه...

4
معیارهای اساسی توی انتخاب شما چی هست؟
حجاب و روابط خانم با دیگران است ( فلایخضعن بالقول ، یحفظن فروجهن)
تواضع و فروتن بودن خانم ( قانتات حافظات)
بساز بودن دختر خانم

میتونید برای تشخیص کفویت به جلسات روانشناسی بروید...
گویا آزمونهایی هم هست که مثلا اگر تا 70 درصد اشتراک داشتید آن ازدواج به صلاح شما خواهد بود
و الا آن ازدواج ریسک بالایی دارد و پیشنهاد نمیشود.

[="Teal"]

ابوالبرکات;1014833 نوشت:
من دچار خودبرتر بینی نیستم. الان به نظر شما این معیار های من کدامشان خود برتربینانه بود؟
شما به عنوان یک خانم فکر می کنید که من کدام بخش از دنیای خانم ها را باید باهاش آشنا شوم؟
دقیقا به نظرتون در این مورد من چه کار کنم؟ کجا برم؟
بیان من چطوره به نظرتون؟ کجاش مشکل داره؟

غم شهادت عزیزای پرپر شدمون انقد سنگینه که فعلا دست و دلم به نوشتن جز برای اونها نمیره
بعدا پاسخ شمارو میدم ...[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

ابوالبرکات;1014832 نوشت:
مگه شهر ما چشه که دختر خوب توش نباشه؟

اولا ما كه نميدونيم شهر شما كجاست
ثانيا ما داريم گفته هاي خود شما رو تحليل ميكنيم.
ثالثا شما نديده اي پسر و دختر از شهر هاي مختلف با هم مزدوج ميشوند؟ ايا به اين معناست كه در شهر طرفين دختر و پسر خوب نبوده؟ قطعا خير!

ابوالبرکات;1014832 نوشت:
اما یک کتاب درست و درمان بخونه.

كل دغدغه ات شده كتاب خوندن اين خانم.
هر كسي سليقه اي دارد، يك نفر فلسه ميخواند ديگري روانشناسي
شخصي به علم فيزيك علاقه دارد ديگري عاشق شيمي است
شخصي علاقه به مطالعه كتب تخيلي دارد ديگري كتب تحليلي مطالعه ميكند

قرار نيست همه هم سليقه شما باشند، قرار نيست آنچه شما مطالعه ميكنيد كتاب درست و درمان باشد و بقيه نباشد.
هر شاخه اي از علم به هر حال جذابيت خاص به خودش را براي مخاطبانش دارد.

منتهي شما ميخواي يك نفر باشه عين خودت كه بايد برگردي و بگردي تا پيداش كني..
روي اين موضوع حتما تحقيق كن كه ايا اگر يك نفر مثل خودت پيدا كني زندگيت جذابيت خواهد داشت يا خير؟[/]

بیت المعمور;1014855 نوشت:
مثلا شما میتوانید از خانمی بخواهید به دانشگاه یا حوزه برود و از مسئولان آنجا شماره بگیرد.
خانم ها و حتی آقایان زیادی برای من واسطه شده اند و مواردی را معرفی کرده اند. نکته ی مهمی که من به خاطر آن این موضوع را این جا نوشتم این است که دیگه هیچ کدام برای من از این واسطه گری نمی کنند. زیرا از بس واسطه گری کردند و من دختره رو دیدم و قبول نکردم واسطه ها خسته شدند.
بیت المعمور;1014855 نوشت:
چند تا کتاب درباره شناخت زن و مرد در زندگی زناشویی بخونید.
معرفی کنید.
بیت المعمور;1014855 نوشت:
دایره مطالعات خودتون رو تنوع ببخشید. مثلا چند تا کتاب داستان هم بخونید.
بگذارید آستانه تحملتون بیشتر بشه...
داستان چی مثلا؟ مثلا من داستان های مثنوی یا عطار را خوانده ام. یا یکی دوتا رمان فلسفی خوانده ام. منظور شما از داستان چیه؟ همچنین چرا می گویید که آستانه تحمل من پایین است؟

نورالزهراء;1014848 نوشت:
ز اين دو جمله متوجه شدم ادم خلاقي نيستيد.
و سريع بدون بررسي گزينه هاي روي ميز رو رد ميكنيد.

بايد از ريشه ديدگاه شما رو كمي عوض كرد.
همه چي بسته ميبنيد.. فضاي فكري تون محدوده..

البته فضای فکری من خیلی هم محدود نیست . من در زمینه های مهندسی در شرکتمان طرح های خوبی می دهم. همچنین توی فضای مجازی خیلی از کتاب هایی که خوانده ام را نقد کرده ام که خیلی از اهالی فلسفه بسیار خوششان آمده است . اما قبول دارم که در این زمینه خلاق نیستم.
نورالزهراء;1014848 نوشت:
شما فرض كن اومدي نمايشگاه تهران امسال، ميري قسمت كتاب هاي فلسفي، اين سري آمدي جاي نگاه به كتب چيز ديگه اي رو زير نظر داشته باش
بالاخره از اون همه ادمي كه اونجا رد ميشه يكي به دل ميشينه (ظاهرش)
بعدش اينجا بايد اقدامات لازم رو انجام بدي، ميتوني دنبال كني طرف رو.
بعد اروم اروم اطلاعات كسب كني..
و بعدش واسطه و اشنايي بيشتر با دختر و ..
اولا می دانید که غرفه های کتب فلسفی نمایشگاه کتاب تهران چقدر زیادند؟ ثانیا به فرض که من رفتم توی نمایشگاه و یک دختری رو هم دیدم که اتفاقا به خواندن کتب فلسفی هم علاقه داشت و در نگاه اول هم ازش خوشم اومد. بعدش دنبالش کردم و خانه شان را پیدا کردم. دیگه چه اطلاعاتی رو می تونم پیدا کنم؟ بعدش به نظر شما توی شهر غریب اونم شهری مثل تهران ، آدم مگه می تونه تحقیق کنه؟ بالاخره من باید یک نفر را پیدا کنم که این خانواده را بشناسه که بتونم ازشون تحقیق کنم. از در و همسایه ها که نمی شه. بعدش اصلا فرض کنیم که رفتم خواستگاری. اگر ازم پرسیدند که با دختر ما چطوری آشنا شدی من چه بگویم؟ بگم که یه روز توی نمایشگاه بودم و دیدم که دختر شما رد شد. بعد تعقیبش کردم و خونه ی شما را یاد گرفتم. بعدش اومدم خواستگاری. خوب بهم می خندند. تازه اونا هم بخواهند تحقیق کنند مگه می تونند بیان شهر ما تحقیق کنند. نمی تونند. حالا اگه پدره دخترش رو به ما داد یعنی بدون تحقیق دخترش رو داده و معلوم می شه دختره یک ریگی توی کفشش هست. تازه من هم اگه برم خواستگاری با این وضعیت ، حتما از دیدگاه اونا ریگی توی کفشم هست. خلاصه شهر دیگه رو اصلا فکرش را نکنید. چون که امکان تحقیق وجود نداره. همچنین من که فقط نمی خوام زنم مطالعات فلسفی داشته باشه . گفتم که موردی زا که دختره برای خودش فیلسوفی بود به دلیل این که چادر نمی پوشید رد کردم.
البته یک خاطره در همین رابطه را در مورد نمایشگاه کتاب براتون بگویم. یک دختری را اون جا دیدم که ازظاهرش خوشم اومد . او داشت چند تا کتاب تقریبا فلسفی را ورق می زد و درباره شان با مسئول غرفه حرف می زد. من خیلی کنجکاو شدم که ببینم چه کار می کنه. دنبالش کردم تا ببینم کجا می ره. یک خورده که دور زد دیدم رفت توی یک انتشاراتی که اسم نمی برم و رفت پشت یک میز ایستاد. یکی دو دقیقه گذشت دیدم که کلی آدم که اکثرا دخترهای جوان و نوجوان بودند به طرفش هجوم آوردند و هرکدام یک کتاب دستشان بود و می خواستند که این خانم برایشان امضا کنه. من هم اون کتاب رو خردیم و بعدش خوندم. یعنی چرت و پرت بود ها . بعضی جاهاش رسما هذیان گفته بود. من نمی دونم که چرا این قدر طرفدار داشت؟ اینم از تعقیبات ما !

ابوالبرکات;1014875 نوشت:
خانم ها و حتی آقایان زیادی برای من واسطه شده اند و مواردی را معرفی کرده اند. نکته ی مهمی که من به خاطر آن این موضوع را این جا نوشتم این است که دیگه هیچ کدام برای من از این واسطه گری نمی کنند. زیرا از بس واسطه گری کردند و من دختره رو دیدم و قبول نکردم واسطه ها خسته شدند.
معرفی کنید.
داستان چی مثلا؟ مثلا من داستان های مثنوی یا عطار را خوانده ام. یا یکی دوتا رمان فلسفی خوانده ام. منظور شما از داستان چیه؟ همچنین چرا می گویید که آستانه تحمل من پایین است؟

آیا شما و واسطه ها درست عمل کردید؟
مثلا چرا شما در جلسه خواستگاری متوجه عدم تعهد دختر خانم به چادر یا حجاب شدید؟!
به نظرم شما و واسطه ها برنامه درستی نداشتید.
بعلاوه شما میتوانید دوباره از مادرتان بخواهید واسطه شود و دختر پیدا کند.
همچنین واسطه های زیادی هستند حتی غریبه ها...
معمولا هر خانمی چند تا دختر میشناسه...
حتی برخی خانم ها معروف و مشهور به این کار هستند و همه به آنها زنگ میزنند، مادر بنده از طریق همین خانم ها شماره گیر می آورد.
شاید برای ازدواج برادرانم یک تقویم پر از شماره و مشخصات داشت که به آنها زنگ زده بود و از بین اینها مواردی به جلسه خواستگاری رسید...
پس 50 تا زیاد نیست....
بستگی داره که این 50 تا از فیلترها رد شدند یا نه؟!
و الا شما برید مثلا دانشگاه فلان... شاید از بین هزار دانشجوی دختر فقط 100 تا چادری باشند شاید 10 تا مذهبی و فهمیده باشند و اهل نماز و روزه و خمس و سفت و سخت...
من با غریبه ها صحبت میکردم و حرف از خواستگاری میشد میگفتند ما دختر میشناسیم برای معرفی...

حالا اگه مادرتون فقط مشکلش پیدا نکردن مورد مناسب مطابق با معیار شماست، باید خودتون دنبالش باشید.
اما اگه مادرتون حاضر نیست موردی که شما معرفی کردید رو واسطه بشه و براتون خواستگاری بره، باید راضیش کنید. باید اونها رو راضی کنید تا براتون خواستگاری برن...

برای پیدا کردن مورد مناسب چند تا راه وجود داره...
برید چند تا مسجد و به روحانی اونجا و خانمش بسپرید تا دختری مذهبی و بساز معرفی کنند
به اهل مسجد بسپرید...
به دانشگاه یا حوزه برید و ازشون مورد بخواهید...
اصلا مادرتون رو راضی کنید اون بره مثلا حوزه علمیه و واستون شماره بگیره...
خواستن توانستن است.
یعنی چی خسته شدن؟! خوب شما بهشون انگیزه بدین...
کاری کنید از این کار لذت ببرن ...با زبون با پول ... تشکر کنید هدیه بدید...
توی بعضی کارها باید خودکار بود.
استاد امید فکر کنم چند تا کتاب معرفی کرده بودند جستجو کنید توی اسک دین، اینترنت پیدا میکنید... اصلا تاپیک بزنید براتون کتاب معرفی کنند...
چند سال پیش رفته بودم کارخونه برای استخدام و قسمت نشد یه کارجو بود که لطف کرد منو با پیکانش که خیلی درب و داغون بود سوار کرد و تا یه جایی رسوند... میگفت برای اینکه به خواستت برسی باید جون بکنی.... توی زندگی بابد جون بکنی... خیلی این کلمه رو تکرار میکرد...
هیچ چیزی راحت به دست نمیاد... کم نیار...
باید همه چیز و همه کس رو تبدیل کنی به نیروهای خودت...
مادرم راضی نمیشه و خسته شده
واسطه ها خسته شدن
کسی رو نمیشناسم...
اینها اصلا نباید مانع بشه و در شما تزلزل ایجاد کنه...
به نظرم راهش رو گفتم فقط باید بخوای و انجامش بدی.
راه رشد فقط این نیست که هر جا مانعی پیدا شد دنبال راه دوم و سوم باشیم...بلکه گاهی اوقات راه درست برداشتن موانع است. گاهی اوقات زود قهر میکنیم... اگه بقیه قهر کردن یا ناامید شدن شما نباید مثل اونها بشید...
گفتید چرا آستانه تحملتان پایین است؟ پاسخش را دادم. از اینکه جلسه را ترک کردید و عصبانی شدید...
از عبارات و توضیحاتتون این حس و درک رو داشتم...
ممکنه اشتباه کرده باشم اما درک بنده همین بود...

ابوالبرکات;1014876 نوشت:

اولا می دانید که غرفه های کتب فلسفی نمایشگاه کتاب تهران چقدر زیادند؟ ثانیا به فرض که من رفتم توی نمایشگاه و یک دختری رو هم دیدم که اتفاقا به خواندن کتب فلسفی هم علاقه داشت و در نگاه اول هم ازش خوشم اومد. بعدش دنبالش کردم و خانه شان را پیدا کردم. دیگه چه اطلاعاتی رو می تونم پیدا کنم؟ بعدش به نظر شما توی شهر غریب اونم شهری مثل تهران ، آدم مگه می تونه تحقیق کنه؟ بالاخره من باید یک نفر را پیدا کنم که این خانواده را بشناسه که بتونم ازشون تحقیق کنم. از در و همسایه ها که نمی شه. بعدش اصلا فرض کنیم که رفتم خواستگاری. اگر ازم پرسیدند که با دختر ما چطوری آشنا شدی من چه بگویم؟ بگم که یه روز توی نمایشگاه بودم و دیدم که دختر شما رد شد. بعد تعقیبش کردم و خونه ی شما را یاد گرفتم. بعدش اومدم خواستگاری. خوب بهم می خندند. تازه اونا هم بخواهند تحقیق کنند مگه می تونند بیان شهر ما تحقیق کنند. نمی تونند. حالا اگه پدره دخترش رو به ما داد یعنی بدون تحقیق دخترش رو داده و معلوم می شه دختره یک ریگی توی کفشش هست. تازه من هم اگه برم خواستگاری با این وضعیت ، حتما از دیدگاه اونا ریگی توی کفشم هست. خلاصه شهر دیگه رو اصلا فکرش را نکنید. چون که امکان تحقیق وجود نداره. همچنین من که فقط نمی خوام زنم مطالعات فلسفی داشته باشه . گفتم که موردی زا که دختره برای خودش فیلسوفی بود به دلیل این که چادر نمی پوشید رد کردم.
البته یک خاطره در همین رابطه را در مورد نمایشگاه کتاب براتون بگویم. یک دختری را اون جا دیدم که ازظاهرش خوشم اومد . او داشت چند تا کتاب تقریبا فلسفی را ورق می زد و درباره شان با مسئول غرفه حرف می زد. من خیلی کنجکاو شدم که ببینم چه کار می کنه. دنبالش کردم تا ببینم کجا می ره. یک خورده که دور زد دیدم رفت توی یک انتشاراتی که اسم نمی برم و رفت پشت یک میز ایستاد. یکی دو دقیقه گذشت دیدم که کلی آدم که اکثرا دخترهای جوان و نوجوان بودند به طرفش هجوم آوردند و هرکدام یک کتاب دستشان بود و می خواستند که این خانم برایشان امضا کنه. من هم اون کتاب رو خردیم و بعدش خوندم. یعنی چرت و پرت بود ها . بعضی جاهاش رسما هذیان گفته بود. من نمی دونم که چرا این قدر طرفدار داشت؟ اینم از تعقیبات ما !

به صورت کلی برای موضوعات و مسائل زندگی دنبال بهانه میگردید.... زیادی دنبال نقد و انتقاد هستید...گویا سودای مغزتان غلبه دارد...

حتما به فکر تعادل فکری و سلامت خود باشید. میتوانید با دمنوش های گیاهی شروع کنید.

یک نمونه از غلبه سودا و بهانه جویی شما همین بحث تحقیق کردن است.
مثل این عبارتها :

خلاصه شهر دیگه رو اصلا فکرش را نکنید. چون که امکان تحقیق وجود نداره

از در و همسایه ها که نمی شه

خوب بهم می خندند

تازه من هم اگه برم خواستگاری با این وضعیت ، حتما از دیدگاه اونا ریگی توی کفشم هست

نورالزهراء;1014858 نوشت:
كل دغدغه ات شده كتاب خوندن اين خانم.
هر كسي سليقه اي دارد، يك نفر فلسه ميخواند ديگري روانشناسي
شخصي به علم فيزيك علاقه دارد ديگري عاشق شيمي است
شخصي علاقه به مطالعه كتب تخيلي دارد ديگري كتب تحليلي مطالعه ميكند
بگذارید صریح بگویم. به نظر من علاقه ی به فلسفه چیزی نیست که به سلیقه بستگی داشته باشه. بلکه کاملا طبیعی است که اشخاص به پرسش های بنیادین خود و جواب دادن به این پرسش ها علاقه مند باشند. پس اگه کسی به فلسفه علاقه نداره یعنی به یکی از بنیادی ترین نیازهایش علاقه نداره . آیا می شود کسی به خوردن آب علاقه نداشته باشه؟ بنابراین کسی که به فلسفه علاقه نداره یعنی احتمالا خیلی در فطرت انسانی خودش نیست. یا این که علاقه داره ولی علاقه ی به هیجانات کاذب ناشی از مصرف (که امروزه دین همه ی ما مصرف کردن شده است) مانع از ظهور این علاقه شده است. این طور آدمی همش افسرده خواهد بود. چرا که مصرف انسان را از نظر روحی ارضا نمی کنه. اون باید هرچند وقت یک بار یک کالای جدید بخره و یک هیجان ناشی از نو بودن این کالا را تجربه کنه و دوباره افسرده بشه تا این که کالای دیگه را مصرف کنه. اون وقت بچه ها را هم افسرده می کنه. از نظر من انسان ها یا به فلسفه علاقه دارند یا افسرده اند. یا به فلسفه علاقه دارند یا حیوانیت آن ها بر آن ها غلبه داره. شق سومی وجود نداره. فرقی هم نمی کنه که طرف مذهبی هست یا نیست. به قول علامه جعفری انسان ها در دو ساحت زندگی می کنند. برخی در ساحت حیات معقول و برخی در ساحت حیات طبیعی محض. محاله کسی در ساحت حیات معقول زندگی بکنه و به فلسفه علاقه نداشته باشه. حالا ممکنه طرف مذهبی باشه ولی توی ساحت حیات محض زندگی می کنه. این آدم ارزش زیادی نداره. اصلا کسی که در ساحت حیات طبیعی محض زندگی می کنه شاید خیلی نشه اسمش را انسان گذاشت.
نورالزهراء;1014858 نوشت:
قرار نيست همه هم سليقه شما باشند، قرار نيست آنچه شما مطالعه ميكنيد كتاب درست و درمان باشد و بقيه نباشد.
هر شاخه اي از علم به هر حال جذابيت خاص به خودش را براي مخاطبانش دارد.

بیت المعمور;1014881 نوشت:
به صورت کلی برای موضوعات و مسائل زندگی دنبال بهانه میگردید.... زیادی دنبال نقد و انتقاد هستید...گویا سودای مغزتان غلبه دارد...

حتما به فکر تعادل فکری و سلامت خود باشید. میتوانید با دمنوش های گیاهی شروع کنید.

یک نمونه از غلبه سودا و بهانه جویی شما همین بحث تحقیق کردن است.
مثل این عبارتها :

خلاصه شهر دیگه رو اصلا فکرش را نکنید. چون که امکان تحقیق وجود نداره

از در و همسایه ها که نمی شه

خوب بهم می خندند

تازه من هم اگه برم خواستگاری با این وضعیت ، حتما از دیدگاه اونا ریگی توی کفشم هست

شما خداوکیلی خودت بری توی خیابان توی یک شهر دیگه یه دختری رو ببینی که از ظاهرش خوشت میاد همینطوری می ری دنبالش و ازش خواستگاری می کنی؟ شما آمار طلاق توی ایران را می دانی چقدر است؟ آمار طلاق به این خاطر هست که بررسی نمی کنیم و همینطوری می ریم خواستگاری. چه ربطی به سودا داره؟ بنده می دانید چقدر پرونده ی خیانت در دوران سربازیم دیدم؟

ابوالبرکات;1014887 نوشت:
شما خداوکیلی خودت بری توی خیابان توی یک شهر دیگه یه دختری رو ببینی که از ظاهرش خوشت میاد همینطوری می ری دنبالش و ازش خواستگاری می کنی؟ شما آمار طلاق توی ایران را می دانی چقدر است؟ آمار طلاق به این خاطر هست که بررسی نمی کنیم و همینطوری می ریم خواستگاری. چه ربطی به سودا داره؟ بنده می دانید چقدر پرونده ی خیانت در دوران سربازیم دیدم؟

مبنا و روش انتخاب بنده اینطور نیست
اما ممکن است با این روش انتخاب کنم.
یعنی این دیدن اولیه، برای بنده این انگیزه رو ایجاد کنه که برم دنبال دختر و خانه اش را پیدا کنم تا بعد مادرم را برای تحقیق اولیه و خواستگاری بفرستم.

اما مشکل اینجاست که من هیچ وقت نمیگویم امکان تحقیق نیست
نمیگویم نمیشود از در و همسایه تحقیق کرد
نمیگویم به من میخندند
نمیگویم حتما فکر میکنند ریگی به کفش دارم...
نمیگویم میدانید نمایشگاه چه قدر غرفه دارد؟!!

اگر میگفتید تحقیق در شهر دیگر سخت است و به همین خاطر دنبال دختری از شهر دیگر نیستم منطقی بود...
یا اگر می گفتید زندگی با دختری که اهل شهر دیگری است برایم سخت است مثلا رفت و آمدها و دوری های دوران نامزدی برایم سخت است منطقی بود...

ابوالبرکات;1014884 نوشت:
یا به فلسفه علاقه دارند یا حیوانیت آن ها بر آن ها غلبه داره. شق سومی وجود نداره. فرقی هم نمی کنه که طرف مذهبی هست یا نیست. به قول علامه جعفری انسان ها در دو ساحت زندگی می کنند. برخی در ساحت حیات معقول و برخی در ساحت حیات طبیعی محض. محاله کسی در ساحت حیات معقول زندگی بکنه و به فلسفه علاقه نداشته باشه. حالا ممکنه طرف مذهبی باشه ولی توی ساحت حیات محض زندگی می کنه. این آدم ارزش زیادی نداره. اصلا کسی که در ساحت حیات طبیعی محض زندگی می کنه شاید خیلی نشه اسمش را انسان گذاشت.

سلام. عذر میخوام برای من سوالی پیش اومده. شما که اینقدر این قضیه براتون مهمه چرا قبل از اینکه پا در منزل شخصی به عنوان همسر آیندتون بگذارید برای خواستگاری، از واسطه ها نپرسیدید که وضعیت فلسفی این فرد چطور است؟ یعنی آیا شما بدون توجه به اینکه این دختر حیوانیت بر او غلبه کرده یا نه، ارزش زیادی داره یا نه ، اصلا میشه اسمفش را انسان گذاشت یا نه، رفتید با دختری به عنوان همسر حرف زدید؟؟؟؟؟

آیا من باید این رو قبول کنم؟؟؟

من به عنوان کسی که ذهنم پردازش زیادی داره باید بهتون بگم که یا شما درباره میزان عمق خودتان در مسایلی که مطالعه کرده اید دچار اشتباه شده اید و فرد عمیقی نیستید که اینطور بی پروا رفتید خواستگاری برای انتخاب همسر و اینکه میخواستید توی کلاس زبان برای خودتون مورد پیدا کنید یا اینکه دختران رو بی ارزش تر از یک هل پوک میدونید که 50 جا رفتید خواستگاری ، وقتشون رو گرفتید، کلی ایراد در ذهن خودتون روشون گذاشتید که چرا 50 تارمان خاله زنکی خوندن و یک کتاب عمیق نخوندن، که چرا 4 تا شعر از حافط بلد نیستن و بعد اومدید میگید اساسا از نظر شما کسی که در ساحت حیات طبیعی محض زندگی میکنه شاید خیلی نشه اسمش را انسان گذاشت.

واقعا ناراحت شدم. خواهش میکنم یکبار فقط و فقط پستهای خودتون که به کاربران جواب دادید و صورت سوالتون رو از اول تا آخر بخونید. بدون توجه به اینکه ما چی گفتیم.

حس میکنم به زن به چشم یک چیز دست دو نگاه میکنید. البته نه تنها به یک زن بلکه به هرکس که مثل شما نباشه. اگر اینطور هست، بدونید که خیلی از افراد هستن که در هر زمینه ایی که فکرش رو بکنید از شما عمیق ترند ولی هرگز اینطوری راجع به کسی قضاوت نمیکنن. مثلا علامه طباطبایی آیا در ذهن خودش همچین تصوری نسبت به رفتگر سر کوچه داشته؟ بخدا که اگر میداشت یک جمله از المیزان رو خدا توفیق نمیداد بنویسه.

من خواستگاری داشتم که مثل شما بود. بماند که چقدر من رو در جلسه خواستگاری تحقیر کرد و چیزایی که شما پشت سر دخترها اینجا گفتید رودررو به عنوان ایراد بصورت من زد و گفت خودتون رو درست کنید وگرنه شوهر گیرتون نمیاد و بخدا قسم که من هنوز نبخشیدمش که دلم رو شکست.

لطفا برید از اون دخترهایی که نمیشه اسمشون رو انسان گذاشت و شما بدلیل کوتاهیتون در تحقیقات اولیه، بیجهت برای خواستگاریشون رفتید و وقتشون رو گرفتید و شاید ناراحتشون هم کرده باشید حلالیت بگیرید.

صائب تبریزی;1014899 نوشت:
سلام. عذر میخوام برای من سوالی پیش اومده. شما که اینقدر این قضیه براتون مهمه چرا قبل از اینکه پا در منزل شخصی به عنوان همسر آیندتون بگذارید برای خواستگاری، از واسطه ها نپرسیدید که وضعیت فلسفی این فرد چطور است؟ یعنی آیا شما بدون توجه به اینکه این دختر حیوانیت بر او غلبه کرده یا نه، ارزش زیادی داره یا نه ، اصلا میشه اسمفش را انسان گذاشت یا نه، رفتید با دختری به عنوان همسر حرف زدید؟؟؟؟؟
سلام البته بنده نمی گویم که هرکس کتاب فلسفی نمی خواند آدم نیست. ببینید فلسفه یعنی به دنبال پرسش های بنیادین رفتن. حالا کسی که به دنبال پرسش های بنیادین خودش نمی ره و این پرسش ها براش اهمیت نداره به نظر شما آیا انسانیت او بر او غلبه دارد؟ از واسطه ها نمی شود پرسید که دختره چقدر مسائل فلسفی براش مهمه؟ باید باهاش صحبت کرد تا فهمید چقدر این مسائل براش مهمه؟
صائب تبریزی;1014899 نوشت:
من به عنوان کسی که ذهنم پردازش زیادی داره باید بهتون بگم که یا شما درباره میزان عمق خودتان در مسایلی که مطالعه کرده اید دچار اشتباه شده اید و فرد عمیقی نیستید که اینطور بی پروا رفتید خواستگاری برای انتخاب همسر و
بی پروا هم نرفتم. بالاخره تحقیقات اولیه ای کردم.
صائب تبریزی;1014899 نوشت:
اینکه میخواستید توی کلاس زبان برای خودتون مورد پیدا کنید
این را از روی ناچاری می خواستم انجام بدم. بعدش هم هدف اصلی من از کلاس زبان همان تقویت زبانم بود.

صائب تبریزی;1014899 نوشت:
اینکه دختران رو بی ارزش تر از یک هل پوک میدونید که 50 جا رفتید خواستگاری ، وقتشون رو گرفتید، کلی ایراد در ذهن خودتون روشون گذاشتید که چرا 50 تارمان خاله زنکی خوندن و یک کتاب عمیق نخوندن،
این که خواستگاری یک دختر ، آدم بره یعنی براش ارزش و احترام قائل شده است. بعدش هم به نظر شما این که دختران (و پسران) ما بعضی هاشون حتی یک کتاب عمیق نمی خوانند عیب بزرگی نیست؟
صائب تبریزی;1014899 نوشت:
حس میکنم به زن به چشم یک چیز دست دو نگاه میکنید. البته نه تنها به یک زن بلکه به هرکس که مثل شما نباشه. اگر اینطور هست، بدونید که خیلی از افراد هستن که در هر زمینه ایی که فکرش رو بکنید از شما عمیق ترند ولی هرگز اینطوری راجع به کسی قضاوت نمیکنن. مثلا علامه طباطبایی آیا در ذهن خودش همچین تصوری نسبت به رفتگر سر کوچه داشته؟ بخدا که اگر میداشت یک جمله از المیزان رو خدا توفیق نمیداد بنویسه.
نه خیر . این گونه نیست که من به زن ها به چشم یک چیز دست دوم نگاه کنم ولی به طور کلی هرکس که به تفکر عمیق درباره ی مسائل اطرافش نپردازد را به چشم آدمی دست دوم نگاه می کنم. در مورد رفتگر سر کوچه فرمودید. من یک رفتگر می شناسم که سواد آن چنانی هم ندارد ولی وقتی باهاش صحبت می کنی می بینی واقعا معلومه که در مورد خیلی از مسائل عمیقا تفکر کرده است . پس این آدم به هیچ عنوان دست دوم نیست. استاد دانشگاه هم می شناسم که چیزی غیر از چند تا نظریه ی مهندسی بیشتر بلد نیست. بنابراین این شخص دست دوم هست.
صائب تبریزی;1014899 نوشت:
ن خواستگاری داشتم که مثل شما بود. بماند که چقدر من رو در جلسه خواستگاری تحقیر کرد و چیزایی که شما پشت سر دخترها اینجا گفتید رودررو به عنوان ایراد بصورت من زد و گفت خودتون رو درست کنید وگرنه شوهر گیرتون نمیاد و بخدا قسم که من هنوز نبخشیدمش که دلم رو شکست.
من چیزهایی که پشت سر دختر ها گفتم را اولا تجربه کردم ثانیا چون بحث ازدواج من با یک دختر بود این ها را در مورد دخترها گفتم. در واقع نظر من در مورد پسرها هم تا حدی همین است. همچنین شما اگر کسی بهتان ایرادتان را بگوید باید خوشحال شوید . البته اگر با لحن تحقیر آمیزی بهتون گفته است نشانه ی بی شعوری اون آدم بوده است. من فقط در مورد اون خانمی که همان اول با لحن تحقیر آمیزی از من پرسید که توی حسابت چقدره رفتار تحقیر آمیز از خودم نشان دادم که حقش بود. وگرنه هیچ وقت هیچ کسی را تحقیر نکرده ام.
صائب تبریزی;1014899 نوشت:
لطفا برید از اون دخترهایی که نمیشه اسمشون رو انسان گذاشت و شما بدلیل کوتاهیتون در تحقیقات اولیه، بیجهت برای خواستگاریشون رفتید و وقتشون رو گرفتید و شاید ناراحتشون هم کرده باشید حلالیت بگیرید.
من در تحقیقات اولیه خیلی کوتاهی نکرده ام. بعدش هم مهم ترین چیز در خواستگاری گفتگوی دو طرف می باشد. همچنین اگر دختری از این که من خواستگار نخواستم باهاش ازدواج کنم ناراحت شده که تقصیر من نیست. خوب معیارها و سلایقمان به هم نخورده دیگه. چرا حلالیت بگیرم؟!

بیت المعمور;1014895 نوشت:
ما مشکل اینجاست که من هیچ وقت نمیگویم امکان تحقیق نیست
نمیگویم نمیشود از در و همسایه تحقیق کرد
نمیگویم به من میخندند
نمیگویم حتما فکر میکنند ریگی به کفش دارم...
نمیگویم میدانید نمایشگاه چه قدر غرفه دارد؟!
خوب امکان تحقیق در شهر دیگه نیست . شما از شخصی می ری تحقیق می کنی که بشناسیش. در شهر غریب شما می تونی از همسایه های اون دختره تحقیق کنی دیگه. از کس دیگه ای که نمی تونی. خوب این همسایه ها رو از کجا می شناسی ؟

ابوالبرکات;1014921 نوشت:
خوب امکان تحقیق در شهر دیگه نیست . شما از شخصی می ری تحقیق می کنی که بشناسیش. در شهر غریب شما می تونی از همسایه های اون دختره تحقیق کنی دیگه. از کس دیگه ای که نمی تونی. خوب این همسایه ها رو از کجا می شناسی ؟

نمیدانم چرا ذهن شما از هر مسئله ساده و بدیهی یک مشکل بزرگ می سازد.
قرار نیست حتما همسایه ها رو بشناسید.
تصور کردید اونهایی که تحقیق میکنند همسایه ها رو میشناسن؟!!!
به نظرم اینها بدیهیاتی است که همه می دانند

ابوالبرکات;1014921 نوشت:
خوب امکان تحقیق در شهر دیگه نیست . شما از شخصی می ری تحقیق می کنی که بشناسیش. در شهر غریب شما می تونی از همسایه های اون دختره تحقیق کنی دیگه. از کس دیگه ای که نمی تونی. خوب این همسایه ها رو از کجا می شناسی ؟

گویا ناخودآگاه داری از چیزی فرار میکنی و بهانه جویی میکنی....

نمیتونم و نمیشه زیاد استفاده میکنی...

مثلا باز در جواب داری میگی به جز همسایه از کس دیگه ای که نمیشه تحقیق کرد و همسایه رو باید بشناسیم.

در صورتی که هر دو اشتباه است.

اینجا چند تا مشاور داره در این زمینه از همشون کمک بگیر و به یکی اکتفا نکن. حتی فقط به مشاورین اینجا بسنده نکن.

بیت المعمور;1014924 نوشت:
نمیدانم چرا ذهن شما از هر مسئله ساده و بدیهی یک مشکل بزرگ می سازد.
قرار نیست حتما همسایه ها رو بشناسید.
تصور کردید اونهایی که تحقیق میکنند همسایه ها رو میشناسن؟!!!
به نظرم اینها بدیهیاتی است که همه می دانند
خوب باید همسایه رو بشناسیم که بفهمیم آدم درستی هست یا نه؟ اگه آدم درستی نباشه از کجا معلوم راست می گه یا دروغ می گه؟ از کجا معلوم که یه چیزی توی هوا نمی گه؟

بیت المعمور;1014925 نوشت:
مثلا باز در جواب داری میگی به جز همسایه از کس دیگه ای که نمیشه تحقیق کرد و همسایه رو باید بشناسیم.
خوب وقتی توی شهر غریب دختره رو تعقیب کردی و خانه شان را پیدا کردی فقط همسایه هاش هستند که ممکنه (تازه ممکنه) آن ها را بشناسند. آیا این حرف عجیبیه؟

یا هو یا من لا هو الا هو

سلام و عرض ادب

با توجه به اینکه من هم شرایط شما رو دارم تقریبا میتونم بگم میتونم درکتون کنم

من هم کتب فلسفی و عرفانی و منطق و متافیزیک تقریبا زیادی خوندم و
علاقه وافری دارم .....من وقتی با کسی که فلسفه
یا موارد مذکور رو نمیدونه صحبت میکنم و فرد منظورمو
نمیفهمه برام غیر قابل تحمل میشه چه برسه به اینکه با همچین فردی زندگی کنم

پس نمیتونم با یکی پایین تر از خودم چه از لحاظ هوشی چه از لحاظ علمی و عقیدتی زندگی کنم و
اگه یکی مثل خودمو پیدا نکنم هیچ اصراری به ازدواج ندارم چون در تنهایی هم بهم خوش میگذره Smile

ولی در مورد پول باید عرض کنم که:
ما برخی از مسایل رو از حیوانات یاد میگیریم فلسفه نیاز به پول از این قرار هست :

پول قدرت میاره .....در حیوانات هم وقتی مثلا دوتا پرنده میخوان جفت گیری کنن
دو تا نر باهم مبارزه میکنن و اونی که قدرت بیشتری داره و در مبارزه پیروز میشه
میتونه نظر ماده رو بیشتر جلب کنه در انسانها هم پول نماد قدرت
و تامین کننده ی نیازها و امنیت و محافظت از فرزندان و اشیانه هست
و دلیل اینکه مردها از خانم های خوش قیافه و خوش اندام خوششون میاد
به خاطر فرزند اوری سالم و خوب هست

به نظر من شما باید با هم کفو خودت ازدواج کنی هم از لحاظ علمی عقیدتی
هم از لحاظ مالی که مشکلی پیش نیاد

البته به گمانم شما سختگیری های سلیقه ای هم دارید که اینها میتونه پیدا کردن فرد مورد نظرتون رو
سخت تر کنه خب شما که فسلفی هستید مگر هدف از حجاب پوشیده بودن نیست ؟ چه فرقی داره اینکه
فرد چادری باشه یا اینکه مانتوی گشادی داشته باشه یعنی از نظر شما افراد مانتویی
از لحاظ حجاب همگی مردود هستند!؟باید در مورد اینها به تفاهم برسید
( هرچقدر ملاک های فرعی و غیر ضروری رو زیاد تر کنید انتخاب سخت تر میشه چون همگی فیلتر میشن)

در کل پیشنهاد میکنم با یک روانشناس هم مشورت کنید اونها تجربیاتشون زیاد هست و میتونن در طبقه بندی ملاکهای اساسی و
ملاکهای فرعی و در مورد پیدا کردن خطاهای شناختی و تصحیح انها کمکتون کنن

بسم الله الرحمن الرحیم

به نظر بنده زیاد به جزئیات وارد میشی

اگر دوقلوی همسان خودت رو هم پیدا کنی ( دوقلوهایی که dna مشابهی دارند ) باز اون دارای خواسته ها ، علایق و ... کاملا مشابهی با شما نخواهد بود
اگر بررسی کنیم میبینیم که این دوقلوهای همسان هم اثر انگشت منحصر بفرذی دارند
و کاملا مشابه از نظر جسمی هم نیستند چه برسد به روحی و شخصیتی !!

باید اولویت بندی کنی :

چه مواردی در زندگی در اولویت قرار دارند ؟

همسو بودن عقاید == اگر شما فرد معتقدی باشی باید طرف مقابلت هم معتقد باشد == اما لازم هست دوربین مخفی بزاری و ببینی کدوم نماز صبحش قضا میشه ؟

ایمان = ایمانش در حد قابل قبولی قرار داشته باشه و باید با توجه به ایمان خودت درجه بندی کنی == اگر شما در رنج بر فرض 60 هستی ایشون در رنج 40 هم باشه بد نیست

اخلاق = اخلاق خوب نعمت هست =

معتقد به حجاب = در چه سطحی به حجاب معتقد هست ؟ - برخی خانم های مانتویی از برخی چادری ها هم ممکن هست با اعتقاد تر باشند و لی بنا به دلایلی از مانتو استفاده کنند

تا حالا پیش امده با فردی رفاقت کنی ؟

ممکن هست خواسته های متفاوتی داشته باشید ولی در یک مسیر و بدون مشکل حرکت کنید !!
این یعنی تفاهم

زندگی بالا و پایین زیاد داره
امروز با فردی سازش میکنی که چند دهه دیگه ممکن هست شرایط و حتی شخصیتش تغییر کنه
امروز ممکن هست بنا به دلایلی کتاب فلسفه بخونه و چند دهه دیگه کتاب شعر ققنوس نیما یوشیج

زندگی بیش از همه چیز باید فضای ارامش باشد
ببین دنبال کی هستی و با چه کسی به ارامش میرسی !

بنده زندگی با یه فرد بی سواد ولی ارام و با محبت رو ترجیح میدم به یه شخص استاد دانشگاه فلسفه ای که در حد اعلی فلسفه میدونه ولی هنر زندگی کردن بلد نیست!

اپولونیوس;1014940 نوشت:
با توجه به اینکه من هم شرایط شما رو دارم تقریبا میتونم بگم میتونم درکتون کنم

من هم کتب فلسفی و عرفانی و منطق و متافیزیک تقریبا زیادی خوندم و
علاقه وافری دارم .....من وقتی با کسی که فلسفه
یا موارد مذکور رو نمیدونه صحبت میکنم و فرد منظورمو
نمیفهمه برام غیر قابل تحمل میشه چه برسه به اینکه با همچین فردی زندگی کنم

پس نمیتونم با یکی پایین تر از خودم چه از لحاظ هوشی چه از لحاظ علمی و عقیدتی زندگی کنم و
اگه یکی مثل خودمو پیدا نکنم هیچ اصراری به ازدواج ندارم چون در تنهایی هم بهم خوش میگذره :)

آخ گفتید. مشکل من دقیقا همینه. البته من دنبال کسی نمی گردم که کاملا مثل خودم باشه . خدای ناکرده نمی خواهم از خودم تعریف زیادی کنم اما شاید تعداد کسانی که در دبیرستان توانسته باشند کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را بخوانند و بفهمند ، خیلی زیاد نباشد. اما من می گویم که دختره مثلا 25 سال از خدا عمر گرفته است. آیا یک بار به ذهنش خطور نکرده است که یک کتاب در راستای پاسخ دادن به پرسش های بنیادین خودش خوانده باشد. بعد مسئله ی دیگری هم که وجود دارد این است که آدم هایی که مطالعات فلسفی ندارند قابل گفتگو نیستند. یعنی یک چیزی را که فهمیدند دیگه ذهنشان قفل می شه و نمی توانند که جنبه های دیگر اون مورد را بفهمند و حتی احتمال نمی دهند که از زاویه ی دیگری هم می توان به این موضوع نگاه کرد. زندگی کردن با آدم های گفتگو ناپذیر بسیار سخت است.

اپولونیوس;1014940 نوشت:
ول قدرت میاره .....در حیوانات هم وقتی مثلا دوتا پرنده میخوان جفت گیری کنن
دو تا نر باهم مبارزه میکنن و اونی که قدرت بیشتری داره و در مبارزه پیروز میشه
میتونه نظر ماده رو بیشتر جلب کنه در انسانها هم پول نماد قدرت
و تامین کننده ی نیازها و امنیت و محافظت از فرزندان و اشیانه هست
و دلیل اینکه مردها از خانم های خوش قیافه و خوش اندام خوششون میاد
به خاطر فرزند اوری سالم و خوب هست
من نمی گویم که پول برای زندگی نیاز نیست. اما پول تا حدی نیاز است و هیچ وقت اولویت اول نمی باشد.

اپولونیوس;1014940 نوشت:
ه نظر من شما باید با هم کفو خودت ازدواج کنی هم از لحاظ علمی عقیدتی
هم از لحاظ مالی که مشکلی پیش نیاد
منظورتان از نظر مالی چیست؟

اپولونیوس;1014940 نوشت:
البته به گمانم شما سختگیری های سلیقه ای هم دارید که اینها میتونه پیدا کردن فرد مورد نظرتون رو
سخت تر کنه خب شما که فسلفی هستید مگر هدف از حجاب پوشیده بودن نیست ؟ چه فرقی داره اینکه
فرد چادری باشه یا اینکه مانتوی گشادی داشته باشه یعنی از نظر شما افراد مانتویی
از لحاظ حجاب همگی مردود هستند!؟باید در مورد اینها به تفاهم برسید
به نظر من بعضی از انواع مانتوها که خیلی گشاد و بلند هستند مشکلی ندارند. اما چرا شخصی که مانتویی به این شکل می پوشه ، چادر سرش نمی کنه؟ آیا چادر پوشیده تر نیست؟ اگر پوشیده تر هست آیا بهتر نیست؟ چرا اون دختره این چیزی که بهتره را انتخاب نمی کنه؟ اگر دقت کرده باشید می بینید که خانم ها یا چادری هستند یا مانتوهای ناجور دارند. خانمی را نمی توانید پیدا کنید که مانتوی گشاد و معقولی داشته باشه. چون انسان طبیعتا اون چیز بهتر را انتخاب می کنه. حالا چرا دختره چادر را که بهتره انتخاب نمی کنه و مانتو را (هرچند گشاد) انتخاب می کنه؟ اون دختر از چی می ترسه یا چه چیز باعث می شه که اون چیز بهتر را انتخاب نکنه؟ احتمالا هم می خواهد از حرف دوستان و دیگران و احتمالا غریزه ی خودنمایی در امان باشه و هم می خواهد همزمان پوشیدگی خودش را حفظ کنه . پس مانتوی گشاد هم خیلی معقول نیست.

ابوالبرکات;1014945 نوشت:
منظورتان از نظر مالی چیست؟

یعنی اگر شما وضع مالیتون در حد متوسط هست از خانواده ای که وضع مالیش در سطح متوسط هست
همسر انتخاب کنید

ابوالبرکات;1014945 نوشت:
اگر دقت کرده باشید می بینید که خانم ها یا چادری هستند یا مانتوهای ناجور دارند.

ولی من شخصا مانتویی هستم و مانتو ام اصلا ناجور نیست ولی من از افراط و تفریط خوشم نمیاد و دوست ندارم که در
جامعه مردم منو از قشر خاصی بدونن و تو چشم باشم
( البته حجابم رو رعایت میکنم)
توضیح دادن اونچه که در ذهنم هست یکم برام سخته
چادر ها هم که سیاه هستن و رنگ سیاه مکروه هست
و چادری بودن افراد هم دال بر دین دار بودنشون نیست بعضی افراد برای پوشانیدن گناهانشون با چادر سر کردن
جا نماز به اب میکشن
البته من در کل از چادر بدم نمیاد فقط یکم محافظه کار هستم

مولانا میگه سه چیز رو پنهان کن : مذهبت- درامدت و رفت و امدت رو

ابوالبرکات;1014931 نوشت:
خوب باید همسایه رو بشناسیم که بفهمیم آدم درستی هست یا نه؟ اگه آدم درستی نباشه از کجا معلوم راست می گه یا دروغ می گه؟ از کجا معلوم که یه چیزی توی هوا نمی گه؟

به نظرم این پاسخ شما میتونه نشون دهنده تسلسل باطل، بدبینی و وسواس فکری باشه...

یا حق

=d>از مشارکت دوستان در بحث سپاسگزارم=d>

اجمالاً این رو بگم که دوستان مطالب خوبی بیان کردند

همان طور که از پرسش و پاسخ ها کاملاً پیداست، نشانگان وسواس در شروع کننده بحث کاملاً مشهود و پیداست، با وجود این مشکل، ورود به ازدواج عاقلانه و منطقی نیست. این مشکل ابتدا باید برطرف و درمان شود و الا همان طور که در ابتدا گفتم، در زندگی مشترک روی آرامش را نخواهیم دید. جزئی نگری، گیر دادن به جزئی ترین چیزها سبب تنش مضاعف در زندگی مشترک شده و بروز اختلافات گسترده دور از انتظار نیست.

این چیزی است که ما در مشاوره های خانواده بارها به چشم خود دیده ایم؛ نیازی به ارائه دلیل و مدرک نیست.

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
یک عامل دیگری هم که یک خورده مرا بدبین کرده این است که من به شدت اهل کتاب و مطالعه هستم. از مطالعات مهندسی که رشته ی خودم هست بگیر تا مطالعه در زمینه ی فلسفه ی اسلامی و فلسفه ی غرب و روانشناسی و جامعه شناسی و عرفان و شعر و از این جور چیزها.

باسلام

L-)همه پستها رو نخوندم
برای ازدواج باید اینا رو هم بلد بود :Gig::khandan::Moshtagh::moteajeb:

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
حالا رفتم از دختره می پرسم که شما کتاب در چه زمینه ای می خونید و چی می خونید. همه شون یا صادقانه می گویند هیچ و یا این که یک سری رمان های عجیب و غریب می خوانند. یک دختری را من ندیدم که یک کتاب فلسفی درست و درمان خوانده باشد. کتاب رمان هم که باد هواست. تصور می کنم که دخترها خیلی بی سوادند. ( البته این حرفم بدین معنا نیست که ادعا می کنم که پسرها باسوادند) در زمینه ی شعر هم که ازشون می پرسی هیچ کس حافظ و سعدی و مولانا و شاعران قدیم را نام نمی برد. یک سری شاعرای عجیب و غریب را نام می برند.

شما یکی پیدا کنی که علاقه به کتاب فلسفی داشته باشه فکر کنم کفایت کنه ها برای زندگی مشترک یه کتابهای دیگه هم لازمه مطالعه کنید هاااا

احتمالا اینطوری یه فرد کسل کننده باشید (:|;;)

اپولونیوس;1014947 نوشت:
ولی من شخصا مانتویی هستم و مانتو ام اصلا ناجور نیست ولی من از افراط و تفریط خوشم نمیاد و دوست ندارم که در
جامعه مردم منو از قشر خاصی بدونن و تو چشم باشم( البته حجابم رو رعایت میکنم)
توضیح دادم که افرادی مثل شما کم هستند . من نفهمیدم منظور شما رو از این که شما رو به عنوان قشر خاصی در نظر بگیرند یعنی چه؟ یعنی اگر چادر بپوشید ، آیا شما رو جزو قشر خاصی در نظر می گیرند؟ چه قشری ؟ مثلا شما رو جزو قشر چادری جامعه در نظر می گیرند. این کجاش بده؟ آیا چادری ها توی چشم هستند؟ آیا شما می ترسید از این که دیگران شما را قضاوت کنند؟ اصلا اگر شما مانتوهای ناجور هم بپوشید بهتره تا از قضاوت شدن بترسید.
اپولونیوس;1014947 نوشت:
وضیح دادن اونچه که در ذهنم هست یکم برام سخته
توضیح بدید.
اپولونیوس;1014947 نوشت:
چادر ها هم که سیاه هستن و رنگ سیاه مکروه هست
برای پوشش خانم ها در بیرون مکروه نیست. تازه مشکی بهترین رنگ برای جلب توجه نکردن هست.
اپولونیوس;1014947 نوشت:
و چادری بودن افراد هم دال بر دین دار بودنشون نیست بعضی افراد برای پوشانیدن گناهانشون با چادر سر کردن
جا نماز به اب میکشن
البته من در کل از چادر بدم نمیاد فقط یکم محافظه کار هستم
قطعا چادری بودن دال بر دین دار بودن افراد نیست و بی چادر بودن دال بر بی دینی افراد نیست. اما بی چادر بودن دال بر بی سوادی یا ترسو بودن افراد قطعا هست. محافظه کار بودن می تواند نشانه ی بی اصالتی افراد باشد.
اپولونیوس;1014947 نوشت:
مولانا میگه سه چیز رو پنهان کن : مذهبت- درامدت و رفت و امدت رو
من این حرف را از مولانا نشنیده ام. اما مولانا کسی است که باید کلامش خوب فهم بشود وگرنه مولانا خواندن خطرناک است.

همدل;1014954 نوشت:
همان طور که از پرسش و پاسخ ها کاملاً پیداست، نشانگان وسواس در شروع کننده بحث کاملاً مشهود و پیداست، با وجود این مشکل، ورود به ازدواج عاقلانه و منطقی نیست. این مشکل ابتدا باید برطرف و درمان شود و الا همان طور که در ابتدا گفتم، در زندگی مشترک روی آرامش را نخواهیم دید. جزئی نگری، گیر دادن به جزئی ترین چیزها سبب تنش مضاعف در زندگی مشترک شده و بروز اختلافات گسترده دور از انتظار نیست.

این چیزی است که ما در مشاوره های خانواده بارها به چشم خود دیده ایم؛ نیازی به ارائه دلیل و مدرک نیست.

من دقیقا منظورتان را از جزئی نگری نمی فهمم. ما نمی توانیم چشمانمان را ببندیم و همین طوری روی هوا ازدواج کنیم. شما احتمالا آمار فاجعه بار طلاق در جامعه ی ما را دیده اید. این آمار مال آن است که طرفین جزئی نگری نمی کنند.
مثلا اگر من این مسئله برایم مهم است که همسرم اهل کتاب و فکر باشد ، جزئی نگری است؟ یا این که برایم مهم است که زنم چادر بپوشد ، آیا این جزئی نگری است و اگر هست آیا بد است؟ می گویند : (انتخاب آگاهانه ، زندگی عاشقانه) . خوب در انتخاب آگاهانه باید ریزترین چیزها را در نظر گرفت؟ درسته؟

اللیل والنهار;1014956 نوشت:
اسلام

همه پستها رو نخوندم
برای ازدواج باید اینا رو هم بلد بود

من نگفتم که این ها را باید در سطحی که من خواندم برای ازدواج یاد بگیریم. من دلایل دیگری دارم برای این کارم. اما من زمانی که با همسرم صحبت می کنم دوست دارم زنم بفهمه که من چی بگم نه این که فقط سرش را تکان بده یعنی من می فهمم. ممکنه این کار را به این خاطر انجام بده که به من علاقه داشته باشه این کار را انجام بده ولی من می فهمم که او داره چه کار می کنه؟ الان من یک مشکل دیگه ای که دارم همینه که من 27 سال دارم. وقتی یکی دوبار رفتم خواستگاری یکی دو تا دختر 20 ساله احساس کردم دارم با کودکان صحبت می کنم. من یک دخترخاله دارم حدود سه سالشه. بچه ی بامزه ای هست. دقیقا حسی که نسبت به اون دارم زمانی که با یک دختر بیست ساله صحبت می کنم همان حس را دارم. و مسئله اینه که نسبت به دخترهای همسن و سال خودم بیشتر گرایش دارم. می گویند که بهتر است که ازدواج با دختری باشد که چهار یا پنج سال از خودت کوچک تر باشد. اما من حس می کنم که دخترهای همسن و سالم حتی درست حرف من را نمی فهمند.

اللیل والنهار;1014956 نوشت:
شما یکی پیدا کنی که علاقه به کتاب فلسفی داشته باشه فکر کنم کفایت کنه ها برای زندگی مشترک یه کتابهای دیگه هم لازمه مطالعه کنید هاااا
قبول دارم که کتاب های دیگری برای زندگی باید مطالعه شود. خصوصا کتاب هایی در مورد روانشناسی کودکان و زنان و کتاب های شعر . اگر کتاب دیگری منظورتان هست ، بفرمایید. اما مطالعه ی کتاب های فلسفی ضرورتی انکارناپذیر است که متاسفانه به دلیل انحطاط فرهنگی که در جامعه وجود دارد این ضرورت معمولا در نظر گرفته نمی شود. یا این که فلسفه را در خدمت آن چه که دین می نامند قرار می دهند و آن را از تاثیر خود می اندازند. الان همین سایت اسمش هست (اسک دین) . لغت (اسک) در انگلیسی به معنای پرسش است. پس اسک دین می شود (پرسش از دین). یعنی کارشناسانی که این جا نشسته اند خود را نماینده ی دین می نامند (و اصلا وزن این حرف را نمی دانند) و می گویند که اگر از دین می خواهید سوال کنید بیایید از ما سوال کنید. یعنی اشخاصی برداشت خود از دین را دین می نامند و این یکی از نشانه های انحطاط فرهنگی جامعه ماست. البته عنوان ((گفتگوی دینی)) تا حدی بهتر است.

اللیل والنهار;1014956 نوشت:
احتمالا اینطوری یه فرد کسل کننده باشید
من اتفاقا فردی کسل کننده نیستم. شاید شما فکر کنید که من از اون آدم ها هستم که با عقلانیت خشک و منجمد به عالم نگاه می کنم و از ذوق بی خبر هستم. اما این گونه نیست. من به شدت به شعر و امور ذوقی(البته شعر شعرای بزرگ معمولا فقط ذوقی نیست) علاقه دارم . حساب کردم که تا الان در حدود 1000 بیت خودم شعر گفته ام. (البته منظورم از شاعران بزرگ خودم نبودم. یک دفعه سوء تفاهم نشه.) از دوستان و فامیل هر کس من رو می بینه اصرار می کنه که من یکی دو تا از اشعارم را برایش بخوانم. و وقتی می خوانم واقعا لذت می برند. نه این که تعارف بکنند بلکه لذت بردن را در چشمانشان می توان دید. من هم معمولا برایشان شعر یا از خودم می خوانم یا از شعرای دیگر. البته من همه ی شاعران را قبول ندارم. بعضی از شاعران(درواقع شاعرنماها) رسما چرت و پرت می گویند و اسمش را شعر می گذارند. البته شعرهای من قطعا جزو این اشعار نیستند.

آقای ابوالبرکات! شما امدید اینجا سوالی پرسیدید، یعنی مشکلی داشتید، یعنی میخواهید مشکلتان را حل کنید. اما چیزی که من میبینم این هست که هر کس هر چیزی میگه شما جوابش رو میدید. هر اشکالی رو میگیره از شما، میگید نه نه اتفاقا من اینطور نیستم انطور نیستم.

خوب شما که اینهمه به خودتان مطمئنید که تا الان هیچ اشتباهی در زمینه انتخاب همسر نکرده اید، دیگه برای چی امدید و میپرسید چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ حرف کارشناس رو قبول ندارید و جوابش رو میدید.

صائب تبریزی;1014993 نوشت:
آقای ابوالبرکات! شما امدید اینجا سوالی پرسیدید، یعنی مشکلی داشتید، یعنی میخواهید مشکلتان را حل کنید. اما چیزی که من میبینم این هست که هر کس هر چیزی میگه شما جوابش رو میدید. هر اشکالی رو میگیره از شما، میگید نه نه اتفاقا من اینطور نیستم انطور نیستم.

خوب شما که اینهمه به خودتان مطمئنید که تا الان هیچ اشتباهی در زمینه انتخاب همسر نکرده اید، دیگه برای چی امدید و میپرسید چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ حرف کارشناس رو قبول ندارید و جوابش رو میدید.

خوب حتما راهنمایی های دوستان و کارشناس مرا قانع نکرده است که بهشان جواب داده ام .

ابوالبرکات;1014963 نوشت:
اما بی چادر بودن دال بر بی سوادی یا ترسو بودن افراد قطعا هست. محافظه کار بودن می تواند نشانه ی بی اصالتی افراد باشد.


میدونید این درست نیست که ما دنیا رو یا کاملا سفید ببینیم یا کاملا سیاه بهتر هست که با احتیاط سخن بگیم
و کلماتی مثل قطعا - هیچ وقت - هرگز- اصلا رو با احتیاط به کار ببریم

بر اساس چه استدلالی شما فرد محافظه کار رو بی اصالت میدونید؟!

مگه جز این نیست که میگیم احتیاط شرط عقله
ببینید انسانها از لحاظ علمی درجه دارند از لحاظ مذهبی درجه دارند و از هر لحاظ درجه دارند
ممکنه شخصی از لحاظ مذهبی در درجه بالایی باشه ولی از لحاظ علمی فلسفی نه و همینطور برعکسش
از لحاظ علمی در سطح بالایی باشه ولی از لحاظ مذهبی در سطح پایینی باشه البته علم و مذهب با هم همبستگی هایی
دارند ولی اینطور نیست که کسی رو که حالا حجابش رو کامل رعایت نمیکنه رو واقعا بگذاریم کنار همه انسانها بی شک
سطحی از فهم و درک و ...رو دارند

بگذارید یکی از اتفاقات زندگیم که برام خیلی عجیب بود رو براتون تعریف کنم ... من یکم مغرور هستم چون فکر میکردم دیگه حالا
چون من زیاد حالیمه دیگران هیچی نمیفهمن یک روز یکی از همکلاسیهای دانشگاهمون که معمولا ساپورت میپوشه و بزک میکنه
گفت من هر موقع چیزی رو ادعا میکنم کاینات اتفاقاتی رو برام رقم میزنه که برعکس اون ادعا رو ثابت کنه به همین خاطر هیچ وقت
سعی میکنم ادعا نکنم / خب این اتفاق دقیقا برا منم میافته ... و اینکه حتی کلمه کاینات رو از یه فرد با این شرایط بشنوم برام
خیلیییی خیلییییی بزرگ بود !!! حتی میگفت که کتب فلسفی مثل دنیای صوفی رو هم مطالعه میکنه !!

ابوالبرکات;1014966 نوشت:
من اتفاقا فردی کسل کننده نیستم.

باسلام

متوجه فرمایش شما هستم

ببنید عرض بنده این نیست که شما فرد کسل کننده هستید یا مسائلی که دغدغه شما بوده مهم نیست

الان من چندتا کتاب مرتبط با رشته خودم (طراحی و دوخت) بزارم جلو روی شما و درباره اونها بحث و گفتگو کنم شاید اولش یکم جالب باشه براتون بعد اگه علاقه نداشته باشید کسل کننده میشه

مطمئنا بنده هم کاری ندارم کتابی که من میخونم چقدر با ارزش هست از نظر شما مهم اینکه این موضوع برای من مهمه درسته حتی ممکنه من با یه خانم در مورد کتابهای رشته خودم صحبت کنم ولی اون هیچ توجهی نکنه در حالی که من برای این خانم هم لازم و ضروری بدونم که اطلاعاتی در این زمینه داشته باشه

تو زندگی مشترک نیاز و علاقه و خواست طرف مقابل هم مهمه نمیشه گفت همه به اون مطالب و ... توجه بکنند که از نظر من مهمه

مهم اینکه شما با همه داشته هاتون بتونید با یه فرد دیگه همراه بشید

همین اندازه که شما بتونی یکی رو پیدا کنید که به مسائل فلسفی ،... علاقه داره و اگه تو صحبتهای اولیه متوجه حرفهای شما نباشه ولی بخواهد که اطلاعاتش رو در این باره بالا ببره همین به نظرم کفایت کنه

البته اگه نتونستید یکی رو پیدا کنید که حداقل کمی شبیه به شما باشه در این مسائل Smile

ابوالبرکات;1014966 نوشت:
بعضی از شاعران(درواقع شاعرنماها) رسما چرت و پرت می گویند و اسمش را شعر می گذارند. البته شعرهای من قطعا جزو این اشعار نیستند.

قرار نیست همه مثل هم باشند یکی شاعر خوبی هست یکی دکتر خوبی هستش یکی خیاط خوبی هست یکی نقاش خوبی هست یکی فیلسوف هستش ...

البته همه اینا نظرات شخصی هستش :-h و امکان داره نظر بنده هم اشتباه باشه که متوجه نیستم Smile

به نظرم مواردی که معرفی شدند شباهتی به روحیات و سطح تفکرتون نداشتند.
یعنی واسطه ها هر کدام با ظن خود مواردی رو معرفی کردند که به گمان خودشون مناسب شما بوده.
شما باید در محیطی دیگر و به وسیله واسطه های دیگری دنبال مورد مناسب باشید.
این مواردی که گفتین بیشترشون در سطح زندگی های روتین روزمره اند.
نمیدونم چطور اما چون شما فردی هستین که هر امری و استدلال میکنین باید موردی باشه که از لحاظ عقلی هم به چشمتون بیاد و معیارهاتون و داشته باشه و در و هیچ وقت هم یکباره نمیتونین به نتیجه برسین چون احتمالا عجول هم هستید باید شرایطی فراهم بشه که در محیطی اجبارا با افرادی مدتی ارتباط داشته باشین و ناخودآگاه جذب ویژگی فردی بشید.
شما فقط خودتون خودتون و میشناسین و معیارهاتون و میدونین پس باید خودتون وارد محیط هایی بشین که بهتون کمک میکنه و دوستان هم سطحتون و زیاد کنید تا شاید بشه.

nooraaa;1015015 نوشت:
شما باید در محیطی دیگر و به وسیله واسطه های دیگری دنبال مورد مناسب باشید.
منظورتون از محیطی دیگر را نمی فهمم.
nooraaa;1015015 نوشت:
نمیدونم چطور اما چون شما فردی هستین که هر امری و استدلال میکنین باید موردی باشه که از لحاظ عقلی هم به چشمتون بیاد و معیارهاتون و داشته باشه و در و هیچ وقت هم یکباره نمیتونین به نتیجه برسین چون احتمالا عجول هم هستید باید شرایطی فراهم بشه که در محیطی اجبارا با افرادی مدتی ارتباط داشته باشین و ناخودآگاه جذب ویژگی فردی بشید.
شما فقط خودتون خودتون و میشناسین و معیارهاتون و میدونین پس باید خودتون وارد محیط هایی بشین که بهتون کمک میکنه و دوستان هم سطحتون و زیاد کنید تا شاید بشه.
مثلا چه محیط هایی؟ من توضیح دادم که محیط کار من کاملا مردانه است . محیط های بیرون هم که مثلا کجا؟

اللیل والنهار;1015014 نوشت:
همین اندازه که شما بتونی یکی رو پیدا کنید که به مسائل فلسفی ،... علاقه داره و اگه تو صحبتهای اولیه متوجه حرفهای شما نباشه ولی بخواهد که اطلاعاتش رو در این باره بالا ببره همین به نظرم کفایت کنه
مشکل اینجاست که واسطه ها قهر کرده اند و من هم غیر از روش سنتی روش دیگری بلد نیستم. غرض این تاپیک هم همین بود که راهی مطمئن غیر از روش سنتی به من معرفی شود.
موضوع قفل شده است