جمع بندی نقد و بررسی سخنان آقا میری در موضوع مرگ و زندگی و اعدام در اسلام

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد و بررسی سخنان آقا میری در موضوع مرگ و زندگی و اعدام در اسلام

سلام.
در یکی از سخنرانی ها، اقای آقا میری که در مورد اعدام و قصاص هستش
خوب، به سخنان آقا میری رو چطور ارزیابی می کنید.کدام کار پسندیده هست.آیا اعدام یا بخشش؟؟
من یادمه اشتباه نکنم، حتی تو سریال های تلویزیون یک جا می گفت که، آره امام علی (ع) هم که باتل خودشو اعدام کرد و این اعدام درش حیات هست و ما نباید نگاه منفی به اعدام داشته باشیم.حالا آقا میری می گن، این تهمت به امام علی!!اما آیا واقعا تهمته، خود آقا میری مطمئن هستن که چه گذشت، آیا امام علی از مقتول خودش گذشت، نگذشت؟؟ اگر بخواهیم سخنان آقا میری رو صحیح بدونیم، اونوقت پس مرگ بر منافق و مرگ بر آمریکا و مرگ بر، اسرائیل هم پس کارش سایسته ای نیست....یا عدام های دوران انقلا با تائید رهبری هم احتمالا، بسیار ناجوان مردانه بوده و بهتر این بوده و چه بسا ممکن بوده(شرعا و اسلاما) که بسیاری از افراد اعدام نشن.بخشیده بشن.نهایت در زندان اب خنک بخورن....
اما نظر من...به نظر من، اعدام از یک جهت واقعا خوب نیست.از اون جهت که، وقتی یک شخصی اعدام میشه، خونوادش و مادر و پدرش ، و البته فرزندانش، بسیار عذاب و ناراحت خواهند شد.البته در بعضی موارد.در بعضی موارد که اصلا قاتل شاید، پدر مادر نداشته باشه و یا شاید برای عزیزانش مهم نباشه... و بهتره اینه که به جای اعدام، از روش های دیگه ای استفاده کنیم... که حالا من نظر خاصی نمی دم، بیش از این..چون، شاید خیلی از پیشفرض های ذهنی من با کارشناسان اینجا متفاوت باشه و نیاز به بحث های طویل باشه برای به نتیجه رسیدن که من فعلا فرصتش رو ندارم...

اما موضوع دیگه و مهم تر.به نظر می آد که اصلا جان افراد، زندگی افراد آنقدر ها مهم نیست و نبوده برای خدا یا اسلام.حالا یکی مرد، مرد، چی می شه مگه؟این حس رو من دارم نسبت به الله و خدا.مثلا، خدا به پیغمبرش می گه، برو حضرت اسماعیل رو بکش.خوب بابا اسماعیل انسانه، خوب زندگی رو از این انسان می گیرید.رشد و تکامل پیش چی میشه، دستشو از این دنیا کوتاه می کنید؟ این دنیا مزرعه آخرت هست چی میشه پس، چرا نمی زارید بیشتره بکاره؟؟چرا امکان رشد بیشتر رو می گیرید.به همین سادگی برو اسماعیل رو بکش.جناب ابراهیم هم که خوب مسئولن و معذرو، مگر میشه که بگن نه!!....جان این اسماعیل ما انقدر ناقابل و بی اهمیته؟؟
یا از طرف دیگه، من احساس می کنم که خیلی جاها، اسلام درست وارد نشده، درست عمل نکرده و همین باعث اختلافات و کشت و کشتار فراوان شده.اون کشت و کشتاره مد نظر من هست...مثلا اگر فرض بگیریم که، حرفای ایم جناب آقا میری درست بوده باشه، خوب، فکر نمی کنید که قرآن با بیان شیوا تر، دقیق تر، صحیح تر، می تونست از اعدام و کشت و کشتار خیلی ها جلو گیری کنه!!ولی انگار جان انسان ها زیاد مهم نبوده!حالا قران می گه، افراد عمل نمی کنن و پشت گوش می اندازن، چی میشه حالا یک عده هم بیشتر می میرن.ده نفر بیشتر بمیرن. ما مرگ افراد رو، زندگی افراد خیلی مهم و بزرگ کردیم انگار..حالا شاید بعضی ها فورا بگن، نه اسلام اونطور گفته، اونطور گفته.حرف خشک و خالی که مهم نیست، در عمل جی می بینیم.اون حرف ها، حد و حدود و کیفیاتش رو و تبصره هاشو درعمل و عملکرد ها متوجه میشیم.مثلا یکی می گه، زن خیلی مهمه و خیلی باید بهش احترام بزاریم ولی مثلا در عمل می گه، با زن اینطور کنید، اونطور کنید.حق دارید اینطور کنید و زن رو در حد بلا نسبت یک گوساله فرضا پایین می اره..هرچند، همچنان پای اون حرفهای خوبش باقی هست و میگه، زن محترمه!زن برابره و از این حرفا...

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد مسلم

[TD][/TD]

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

پارسا مهر;1013151 نوشت:
امام علی (ع) هم که باتل خودشو اعدام کرد و این اعدام درش حیات هست و ما نباید نگاه منفی به اعدام داشته باشیم.حالا آقا میری می گن، این تهمت به امام علی!!اما آیا واقعا تهمته
...اگر بخواهیم سخنان آقا میری رو صحیح بدونیم، اونوقت پس مرگ بر منافق و مرگ بر آمریکا و مرگ بر، اسرائیل هم پس کارش سایسته ای نیست...
...عدام های دوران انقلا با تائید رهبری هم احتمالا، بسیار ناجوان مردانه بوده و بهتر این بوده و چه بسا ممکن بوده(شرعا و اسلاما) که بسیاری از افراد اعدام نشن.بخشیده بشن.نهایت در زندان اب خنک بخورن....
...به نظر من، اعدام از یک جهت واقعا خوب نیست.از اون جهت که، وقتی یک شخصی اعدام میشه، خونوادش و مادر و پدرش ، و البته فرزندانش، بسیار عذاب و ناراحت خواهند شد....
...به نظر می آد که اصلا جان افراد، زندگی افراد آنقدر ها مهم نیست و نبوده برای خدا یا اسلام.حالا یکی مرد، مرد، چی می شه مگه؟...
...خدا به پیغمبرش می گه، برو حضرت اسماعیل رو بکش.خوب بابا اسماعیل انسانه،... به همین سادگی برو اسماعیل رو بکش.جناب ابراهیم هم که خوب مسئولن و معذرو، مگر میشه که بگن نه!!....جان این اسماعیل ما انقدر ناقابل و بی اهمیته؟؟

پیش از پاسخ به سخنان آقای سید حسن آقامیری، نکاتی را که در مورد کلام خود شما لازم است باید عرض کنم تا فضای بحث و حقیقت قصاص روشن تر شود و سپس در نکته پایانی به ادله ی رد سخنان آقامیری اشاره خواهم کرد:

نکته اول:

قصاص با اعدام متفاوت است، اعدام به مجازات مرگ در برابر جرائم مختلف از جمله فساد در زمین گفته میشود، اما قصاص مجازاتی است که فقط در برابر کشتن یک انسان بی گناه قرارداده شده است.
پس اعدام های ابتدای انقلاب لزوما به معنای قصاص ایشان نبوده، و این بحث کاملا خارج از بحث قصاص است، خود امام علی(ع) هم که از بخشیدن ابن ملجم توسط او سخن می گوییم، در جنگ ها بسیاری از دشمنان را کشته است، مانند عمرو بن عبدود و مانند آن، بنابراین قصاص موضوعش متفاوت از مطلق کشتن ها و اعدام ها است.

همچنین موضوع "مرگ بر امریکا" و "مرگ بر اسرائیل" و مانند آن هم ارتباطی با این بحث ندارد، چون این شعار، آرزوی مرگ و نوعی نفرین است، صدور حکم اعدام نیست، این شعار هرگز بدین معنا نیست که شما هر کجا یک سیاستمدار آمریکایی یا صهیونیستی دیدید مجاز هستید او را بکشید، بلکه این شعار یعنی از خدا میخواهیم این تفکر مستکبر، و این حکومت های ظالم را از میان بردارد.
بنابراین این مباحث نباید با یکدیگر خلط شود.

نکته دوم:

موضوع امر ابراهیم(ع) به قربانی کردن اسماعیل هم هرگز فرمان به اعدام نبوده است، چون اگر خداوند کشته شدن اسماعیل را اراده کرده بود، اسماعیل هرگز زنده نمی ماند! پس هدف خداوند کشتن اسماعیل نبوده، بلکه هدف دل بریدن ابراهیم(ع) از اسماعیل بود که از این طریق پی گرفته و محقق شد. منتهی ابراهیم(ع) نباید از نیت خداوند آگاه میشد تا واقعا از اسماعیل دل بکند.
بنابراین اینکه ما یک امتحان خاص را که از یک شخص خاص گرفته شده و در واقع امر به کشتن هم نبوده، امر به کشتن تلقی کنیم و آن را توسعه بدهیم قضاوت عادلانه ای نخواهد بود.

نکته سوم:

نکته مهم دیگر این است که در قضاوت های حقوقی، دخالت دادن احساسات به شدت رهزن است، بلکه باید با نگرش عقلانی نگاه کرده و همه جوانب را نگاه کنیم. این که فقط زن و بچه، و خانواده قاتل را که باید قصاص شود نگاه کنیم یک نگرش عاطفی است که مانع قضاوت صحیح خواهد شد؛ خب چرا به زن و بچه و خانواده مقتول نگاه نمی کنیم؟
برای اسلام اتفاقا جان انسان ها خیلی مهم است که حکم قصاص را در ازای آن قرار داده است، چون اگر چنین حکم سنگینی نباشد مردم به راحتی یکدیگر را می کشند، به

همین خاطر است که این حکم مایه حیات است:
«وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْباب‏»؛ و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد و اندیشه.(بقره:179)
چرا که در حقیقت آمار قتل را پایین می آورد، اسلام با این حکم به دنبال بالا بردن آمار قصاص نیست، بلکه به دنبال پایین آوردن آمار قتل است، دنبال تأثیر بازدارندگی این حکم است، اسلام دنبال این است که هیچ وقت کسی قتل نکند و قصاص نشود. این بازدارندگی هم یک مسئله بدیهی هست، شما اعلام کنید کسانی که در تاریخ مثلا سه شنبه دوم بهمن مرتکب قتل شوند قصاص نخواهند شد، آیا آمار قتل در این روز چند برابر نخواهد شد؟ این مسئله بدیهی است.

همچنین باید توجه کنید که قصاص فقط مجازات قتل های عمد است، اما اگر کسی با ماشین و در حادثه تصادف بزند به یک انسان و او را بکشد قصاص نخواهد شد، اینجا قاتل مکلّف به پرداخت دیه است.
پس مسئله کاملا منطقی است، کشتن در برابر کشتن عمدی است، اگر کسی از روی عمد، انسان دیگری را بکشد، خانواده مقتول حق دارند او را به این خاطر قصاص کنند، و میتوانند او را ببخشند یا دیه بگیرند، همین احتمال قصاص برای بازدارندگی نقش قوی ایفا می کند، اما اگر کسی از روی خطا کسی را کشت حق ندارند او را قصاص کنند.

نکته چهارم:

اما در مورد آنچه که سید حسن آقامیری در خصوص قصاص و ماجرای عفو ابن ملجم می گوید باید چند نکته عرض کنیم:

الف) حکم قصاص ربطی به این جامعه و آن جامعه ندارد، وقتی مجازاتی برای یک جرم تعیین میشود، خود مجازات می گردد و موضوعش را پیدا می کند.
اگر جامعه ای متفاوت باشد خب اصلا قتل در آن اتفاق نمی افتد، و طبیعتا اگر قتل نباشد قصاصی هم نخواهد بود، اما اگر قتل وجود داشته باشد، این خودش نشان دهنده ضرورت حکم قصاص است، نمیشود گفت جامعه ما قتل در آن هست اما باید بخشید، چون با صدر اسلام تفاوت دارد، خب چه تفاوتی دارد که به مجازات قتل مربوط میشود؟

ب) اما در مورد قصاص ابن ملجم
در مورد قصاص ابن ملجم ما اولا روایات متعدد داریم که این امر به وصیت خود امیرالمومنین(ع) بوده است، یعنی حضرت(علیه السلام) در کنار اینکه فرمودند اگر زنده ماندم خودم در این باره تصمیم گیری می کنم، در کنارش فرمودند اگر از دنیا رفتم او را با یک ضربه قصاص کرده و مُثله و قطعه قطعه نکنید:
«يَا حَسَنُ إِذَا مِتُّ فَاقْتُلْهُ بِسَيْفِه‏»؛ ای حسن، اگر من از دنیا رفتم او را با شمشیر خودش قصاص کن.(بحارالانوار، ج42، ص239)

«أَطْعِمُوهُ وَ اسْقُوهُ وَ أَحْسِنُوا إِسَارَهُ فَإِنْ أَصِحَّ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي إِنْ شِئْتُ أَعْفُو وَ إِنْ شِئْتُ اسْتَقَدْتُ وَ إِنْ هَلَكْتُ فَاقْتُلُوهُ ثُمَّ أَوْصَى فَقَالَ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَلَا لَا يُقْتَلَنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي وَ نَهَى عَنِ الْمُثْلَة»؛ او(ابن ملجم) را آب و غذا دهید و با او به نیکی رفتار کنید، اگر زنده ماندم که من ولی خون خویش هستم و اگر خواستم او را می بخشم و اگر خواستم مجازت می کنم، و اگر از دنیا رفتم پس او را بکشید، سپس وصیت کرده و فرمود ای فرزندان عبدلمطلب نيابم شما را كه به بهانه كشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتيد و گوييد: امير المؤمنين كشته شد، آگاه باشید كه فقط قاتلم بايد قصاص شود، و از مُثله کردن قاتل نهی نمود(که گوش و بينى و اعضاى او قطع شود)(بحارالانوار، ج42، ص239)

«لَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ الْفَاسِقُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لَهُ الْحَسَنُ أَقْتُلُهُ قَالَ لَا وَ لَكِنِ احْبِسْهُ فَإِذَا مِتُّ فَاقْتُلُوه‏»؛ زمانی که ابن ملجم فاسق آن ضربه را بر امیرالمومنین(علیه السلام) زد، امام حسن(علیه السلام) پرسید او را بکشم؟ امام علی(علیه السلام) فرمود: نه، ولی او را حبس کند، پس اگر من از دنیا رفتم او را بکشید.(فرحة الغری، ص38)

«فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنْ عِشْتُ رَأَيْتُ فِيهِ رَأْيِي وَ إِنْ هَلَكْتُ فَاصْنَعُوا بِهِ‏ مَا يُصْنَعُ بِقَاتِلِ النَّبِي‏»؛ پس امام (علیه السلام) به ایشان فرمود: اگر زنده ماندم خودم در خصوص ابن ملجم نظر خواهم داد، اما اگر از دنیا رفتم، پس آنچه با قاتل نبی انجام می دهید با او هم همان کار را بکنید.(الارشاد، ج1، ص21و22)

ج) نکته دیگر اینکه مگر عفو افراطی اصلا مطلوبیت دارد؟ اینکه مجرم هر کار کرد ما فقط ببخشیم فارغ از بار احساساتی و عاطفی که دارد آیا به لحاظ عقلی خوب است؟ عقل می گوید بخشش در جایی مطلوبیت دارد که حداقل طرف از کرده ی خویش پشیمان باشد، وگرنه ما اگر یک قاتل تمام عیار را مرتب بخشیدیم خب باید شاهد قتل های بیشتری باشیم، آیا ثمره ای جز این دارد؟

متاسفانه همانطور که عرض کردم سید حسن آقامیری فقط از راه تحریک احساسات وارد میشود، و منطق طرف را تحت الشعاع احساساتش قرار می دهد، در حالی که عقل و منطق می گویند در برخی موارد نبخش، چون بخشش تو کار را خراب تر می کند، در روایات هم به این مطلب اشاره شده است:
«الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئِيمِ بِقَدْرِ إِصْلَاحِهِ مِنَ الْكَرِيم‏»؛ گذشت به همان اندازه كه شخص بزرگوار را درست مى كند، شخص فرومايه را تباه مى گرداند.(الارشاد، ج1، ص298)

«العَفْوُ عَنِ المُقِرِّ لاعَنِ المُصِرِّ»؛ عفو گذشت سزاوار کسی است که به خطاهای خود اعتراف و اقرار می‌کند نه آن کسی که از تقصیرات و خطاهایش دست‌بردار نیست.(بحارالانوار، ج75، ص89)

بنابراین بخشش لجام گسیخته و بی قید و شرط جز گسترش جزم سودی ندارد و تسلط بر وضع جامعه را از بین میبرد همانطور که باز در روایات آمده است:
«تَجاوَزْ عَنِ السَّيِّئَةِ ما لَم يَكُن ثَلماً في الدِّينِ أو وَهناً في‌ سُلطانِ‌ الإسلامِ»؛ از بدى درگذر، تا آنجا كه به دين لطمه‌اى نزند يا در قدرت اسلام ضعفى پديد نياورد.(غررالحکم، ص341)

با سلام...

مسلم;1013474 نوشت:
موضوع امر ابراهیم(ع) به قربانی کردن اسماعیل هم هرگز فرمان به اعدام نبوده است، چون اگر خداوند کشته شدن اسماعیل را اراده کرده بود، اسماعیل هرگز زنده نمی ماند! پس هدف خداوند کشتن اسماعیل نبوده، بلکه هدف دل بریدن ابراهیم(ع) از اسماعیل بود که از این طریق پی گرفته و محقق شد. منتهی ابراهیم(ع) نباید از نیت خداوند آگاه میشد تا واقعا از اسماعیل دل بکند.
بحث این نیست که خدا اراده کرده بود یا نه.بحث این هست که خدا ابایی ندارد که جان اسماعیل را بگیرد.و حیا و خطا نمی داند.و الی چه معنی دارد که خدا حکم به امری کند و دستور به امری کند که شرم و و حیا و ابا از انجامش دارد؟این خیلی واضح و روشن هست. . اگر کشتن اسماعیل یک امری بود یک فرمانی بود که ابا و حیا می رفت از انجامش از جانب خدا که خوب، ابراهیم آن را از شما بهتر می دانست و حدس می زد که اینجا خدا قصد امتحان دارد و این فرمان فرمانی سوری هست، یا الکی هست!!.خیلی روشن هست به خدا؟!!و البته من هم اصلا این مبحث را با مبحث اعدام و قصاص مقایسه نکردم.من کلا بحث کشتن را و جان انسان را مطرح می کنم.

مسلم;1013474 نوشت:
نکته مهم دیگر این است که در قضاوت های حقوقی، دخالت دادن احساسات به شدت رهزن است، بلکه باید با نگرش عقلانی نگاه کرده و همه جوانب را نگاه کنیم. این که فقط زن و بچه، و خانواده قاتل را که باید قصاص شود نگاه کنیم یک نگرش عاطفی است که مانع قضاوت صحیح خواهد شد؛ خب چرا به زن و بچه و خانواده مقتول نگاه نمی کنیم؟

استاد گرامی،یادتان هست، که ما چقدر در این تاپیک می گفتیم، احساسی عمل نکنیم، عقلی عمل کنیم، احسس را بگذاریم کنار.اصلا بخشیدن و نبخشیدن چه صیغه ای هست.این بخشیدن و نبخشیدن وارد کردن یک نمره و عدد احساسی داخل معادلات و عدالت هست.کسی جرمی انجام داده، خوب باید تاوانش را بدهد.باید به اندازه ی جرمش تاوان بدهد.بخشیدن و نبخشیدن نداریم که یک امری احساسی هستند.بعد شما که آنجا مدافع فرمان و آیات الهی بودید و با ما مخالف، می فرمودید که، خوب اون دزد یک بچه ای داره، طفلی، خوبه اگر بخشش در کار باشه، جایی بخشیده بشه آن دزد یا قاتل، خوبه برای اون بچه!!!! می گفتیم، استاد احساسی عمل نکنیم.احساسی نکنیم بحث را، عدل و عدالت که شوخی بردار نیست.هرکس عملی انجام داده، باید عین عملش و تاوانش رو هم ببینه، و احساسات و بخشیدن و نبخشیدن را وارد معادلات نکنیم!!
حالا ما هم می گوییم عین عدالت، عین عقلانیت و فارق از احساسات و حب و بقض عمل کنیم، همانطور که در آن تاپیک که لینکش رفت به شما عرض می کردیم و بر آن تاکید می کردیم.
ما می گوییم، در این عدالت عاقلانه و نه احساسی..بهتر هست که اعدام نباشد از آن جهت که والدین و نزدیکان آن قاتل شکنجه و عذاب نشوند.این از روی احساسی حرف زدن نیست...
زن و بچه مقتول، چه ربطی به زن و بچه ی قاتل دارند؟یکباره بیایید بچه ی قاتل را هم قصاص کنید.بگویید که ببینید، بچه مقتول در نبود پدرش دارد شکنجه می کشد و عذاب می بیند.بعد ببینیم که مثل اینکه، بچه ی قاتل زیاد ناراحت نیست الان و یا قاتل فرار کرده و دسمتنان بهش نمی رسه.بیایید که بچه ی قاتل را هم موهایش را بکنیم و چشمانش را از حدقه در بیاوریم که او هم زجر بکشد.عجبا!! استاد گرامی کی اینجا دارد احساسی صحبت می کند.بنده یا شما؟؟یعنی چی که شما می فرمایید، چرا زن و بچه ی و خانواده ی مقتول را نگاه نکنیم.؟این دو چه تشابهات و سنخیتی با هم دارند؟؟
مسلم;1013474 نوشت:
پس اعدام های ابتدای انقلاب لزوما به معنای قصاص ایشان نبوده، و این بحث کاملا خارج از بحث قصاص است، خود امام علی(ع) هم که از بخشیدن ابن ملجم توسط او سخن می گوییم، در جنگ ها بسیاری از دشمنان را کشته است، مانند عمرو بن عبدود و مانند آن، بنابراین قصاص موضوعش متفاوت از مطلق کشتن ها و اعدام ها است.

یعنی شما می فرمایید که قصاص های دوران انقلا در صحنه ی جنگ بوده.یعنی مثلا، نخست وزیر هویدا تو کارزار جنگ بوده، شمشیر رو بلند کرده و اونجا خلاصه امام خمینی و اصحابش هم شمشیر کشیدن و هویدا شمشیر رو بلند کرده که بزنه و بعد، یک جاخالی دادند و شمشیر رو فرو کردن تو سینه ی هویدا؟؟من از اعدام های دوران انقلاب حرف زدم و شما اشاره به کشته شدن عمرو توسط امام علی در میدان نبرد که همه برای کشتن و جنگ و خونریزی انجا جمع شده اند و شعار اینه، بکش یا کشته شو... اشاره می کنید؟؟ من متوجه نشدم.بالاخره خیلی از افراد و درجه داران و مقام داران، یک نیمچه دادگاهی ای شدند و بعد کشته و اعدام شدند.

ادامه دارد....

پارسا مهر;1013490 نوشت:
بحث این نیست که خدا اراده کرده بود یا نه.بحث این هست که خدا ابایی ندارد که جان اسماعیل را بگیرد

باز هم فرقی نمی کند، خب همان خدا اتفاقا ابا داشت از اینکه جان اسماعیل را بگیرد... شما قصاص قبل از جنایت می کنید؟!!
فرض کنید شما به عنوان یک پزشک میدانید که بیمار شما به یک بیماری مبتلا شده که فقط با ترس بسیار شدید درمان میشود، و ترتیبی میدهید که به صورت ظاهری محکوم به اعدام شود، و سپس جلاد می آید به گونه ای که او واقعا باور می کند، خب اینجا هرگز شما به قتل و آدم کشی متهم نمیشوید، و شخص بیمار هم پس از پایان ماجرا و درمان شدن، و زمانی که نیت شما را فهمید قطعا شما را مدح خواهد کرد.

اما اینکه ابراهیم(ع) چرا پذیرفت به این خاطر است که تسلیم لازمه ایمان است، وقتی یک مومن میپذیرد که خدایی هست که خیرخواه اوست و از او به مصلحتش آگاه تر است طبیعتا باید در برابر او تسلیم باشد، حتی اگر مصلحت آن امر را نداند، تسلیم بودن ابراهیم از این باب است؛ چون میداند این حکم هرگز به ضرر او و اسماعیل تمام نخواهد شد، حتما مصلحتی در ورای آن است که آنها از آن بی خبر هستند، و همین طور هم بود و مصلحت امر هم روشن شد.


پارسا مهر;1013490 نوشت:
زن و بچه مقتول، چه ربطی به زن و بچه ی قاتل دارند؟یکباره بیایید بچه ی قاتل را هم قصاص کنید.بگویید که ببینید، بچه مقتول در نبود پدرش دارد شکنجه می کشد و عذاب می بیند.بعد ببینیم که مثل اینکه، بچه ی قاتل زیاد ناراحت نیست الان و یا قاتل فرار کرده و دسمتنان بهش نمی رسه.بیایید که بچه ی قاتل را هم موهایش را بکنیم و چشمانش را از حدقه در بیاوریم که او هم زجر بکشد.عجبا!! استاد گرامی کی اینجا دارد احساسی صحبت می کند.بنده یا شما؟؟یعنی چی که شما می فرمایید، چرا زن و بچه ی و خانواده ی مقتول را نگاه نکنیم.؟این دو چه تشابهات و سنخیتی با هم دارند؟؟


منظور بنده را بد متوجه شدید! من نگفتم چون زن و بچه مقتول زجر کشیده اند، زن و بچه قاتل هم باید زجر بکشند!! چنین حرفی که معلوم است منطقی نیست!!
منظورم این بود شما ببینید چقدر سخت است که برای زن و بچه ای که حامی خودشان را از دست داده اند، پس در تعیین مجازات سخت گیری کنید، باید مجازاتی تعیین شود که بازدارنده باشد، تا بر تعداد زن و بچه هایی که همسر و یا پدرشان به قتل رسیده است افزوده نشود. من از این جهت گفتم به خانواده مقتول هم نگاه کنید، منظورم این بود که به بزرگی جنایت هم نگاه کنید تا بدانید باید یک مجازات سنگین و بازدارنده در برابرآن قرار داده شود.

امروز علی رغم حکم قصاص در اسلام اما باز هم می بینیم برخی به راحتی انسان می کشند، چه برسد که ما بیاییم حکم قصاص را برداریم، دیگر طرف این ترس از مرگ هم که مانع آدم کشی او بود برداشته میشود، و طبیعتا آماز زنانی که همسران خود، و فرزندانی که پدران خود را از دست خواهند داد بالاتر میرود.
به همین خاطر است که قصاص مایه حیات است، چون آمار قتل را به صورت چشم گیری پایین خواهد آورد.

پارسا مهر;1013490 نوشت:
یعنی شما می فرمایید که قصاص های دوران انقلا در صحنه ی جنگ بوده.یعنی مثلا، نخست وزیر هویدا تو کارزار جنگ بوده، شمشیر رو بلند کرده و اونجا خلاصه امام خمینی و اصحابش هم شمشیر کشیدن و هویدا شمشیر رو بلند کرده که بزنه و بعد، یک جاخالی دادند و شمشیر رو فرو کردن تو سینه ی هویدا؟؟من از اعدام های دوران انقلاب حرف زدم و شما اشاره به کشته شدن عمرو توسط امام علی در میدان نبرد که همه برای کشتن و جنگ و خونریزی انجا جمع شده اند و شعار اینه، بکش یا کشته شو... اشاره می کنید؟؟ من متوجه نشدم.بالاخره خیلی از افراد و درجه داران و مقام داران، یک نیمچه دادگاهی ای شدند و بعد کشته و اعدام شدند.

من جنگ امام علی(علیه السلام) را به عنوان نمونه عرض کردم تا بدانید جواز کشتن یک نفر منحصر در قصاص نیست، اعدام می تواند به خاطر افساد فی الارض باشد، میتواند به خاطر جرم اقتصادی باشد، می تواند به جرم فساد سیاسی باشد، به جرم جاسوسی باشد، به جرم ایجاد رعب و وحشت باشد، و می تواند به جرم آدم کشی هم باشد، اما فقط به مجازات برای این جرم آخری یعنی آدم کشی «قصاص» می گویند.
من نگفتم اعدام های ابتدای انقلاب به ناحق بوده است، بلکه میگویم ضرورتا از سنخ قصاص نبوده است.

پارسا مهر;1013490 نوشت:
با سلام...

بحث این نیست که خدا اراده کرده بود یا نه.بحث این هست که خدا ابایی ندارد که جان اسماعیل را بگیرد.و حیا و خطا نمی داند.و الی چه معنی دارد که خدا حکم به امری کند و دستور به امری کند که شرم و و حیا و ابا از انجامش دارد؟این خیلی واضح و روشن هست. . اگر کشتن اسماعیل یک امری بود یک فرمانی بود که ابا و حیا می رفت از انجامش از جانب خدا که خوب، ابراهیم آن را از شما بهتر می دانست و حدس می زد که اینجا خدا قصد امتحان دارد و این فرمان فرمانی سوری هست، یا الکی هست!!.خیلی روشن هست به خدا؟!!و البته من هم اصلا این مبحث را با مبحث اعدام و قصاص مقایسه نکردم.من کلا بحث کشتن را و جان انسان را مطرح می کنم.

سلام
به نظر من حتی اگر در فرض حضرت اسماعیل به خواست خدا کشته هم میشد بازم دلیلی برای خطاکار بودن خدا نبود بالاخره هر آدمی یک روز میمیره یکی تو جوونی یکی پیری و ..(دنیا محل امتحانه) این روال هم به خواست و اراده خداست .
خدا عالم به غیبه هزارجور حکمت میتونه پشت این خواسته اش باشه.
این هم که بخواید فکر کنین اگر حضرت اسماعیل کشته میشد مجال رشد ازش گرفته میشد .. تعریفتون از رشد کردن چیه؟مگه رشد کردن چجوریه؟ یک نفر به قدری ایمانش قوی بوده که وقتی پیامبر خدا ازش جانش رو خواسته تقدیم کرده ، بعضیا یک شبه با یک عمل که خالصانه انجام میدن به درجاتی میرسن که بقیه با چهل سال تلاش نمیرسن.

مسلم;1013498 نوشت:
چون میداند این حکم هرگز به ضرر او و اسماعیل تمام نخواهد شد

البته به فرض پذیرفتن این تفاسیر ، به نظر مخلص که این امتحان بیشتر برای اسماعیل بوده تا ابراهیم!پسر دست از جان شسته ، ولی پدر دست از فرزند. بدیهی است کار اسماعیل سترگ تر است!

مسلم;1013498 نوشت:
امروز علی رغم حکم قصاص در اسلام اما باز هم می بینیم برخی به راحتی انسان می کشند، چه برسد که ما بیاییم حکم قصاص را برداریم

به نظر میرسد هیچ آمار رسمی و مستند قابل ارائه وجود نداردکه نشانگر این باشد که اعدام خاصیت بازدارنده قابل توجهی داشته است. دست کم مقایسه جوامعی که در آن اعدام منسوخ شده است نسبت به جوامع دارای حکم اعدام هیچگونه تاثیر بازدارنده یا هیچگونه اختلاف معنا داری درخصوص کاهش تعداد آمار قتل را نشان نمیدهد. به همین دلیل امروزه در بیشتر جوامع پیشرفته حکم اعدام وجود ندارد. و در معدودی از جوامع فقط برای موارد بسیار خاص اجرا میشود. البته به نظرم در موارد معدود و محدود هم حکم اعدام در ملا عام اجرا نمیشود . بسیارانی این امر را از وجه گسترش خشونت و عادی کردن آن مورد انتقاد قرار میدهند.(حتی شاید مستنداتی مربوط به افزایش قتل در جوامع دارای اعدام هم ارائه شده باشد که البته مخلص نمیدانم و فقط مستند به گزارشهای این جوامع و گروههای مخالف اعدام عرض میکنم) به هر حال به نظر میرسد جوامع اسلامی در زمینه اعدام در ملا عام پیشرو تر از بقیه جوامع باشند.

به هر حال آمار قابل استنادی برای بازدارندگی اعدام ارائه نشده است. هرچند چون مخلص تحقیق بیشتری در این زمینه ندشته ام اگر آمار مستندی غیر از این وجود دارد اشاره بفرمایید ممنون میشویم.

manmehdiam;1013619 نوشت:
البته به فرض پذیرفتن این تفاسیر ، به نظر مخلص که این امتحان بیشتر برای اسماعیل بوده تا ابراهیم!پسر دست از جان شسته ، ولی پدر دست از فرزند. بدیهی است کار اسماعیل سترگ تر است!

بله در این مسئله شکی وجود ندارد که این امتحانی دو جانبه بوده است، اما از آن طرف هم اسماعیل می داند که خداوند خیرخواه محض است، و هرگز آنچه به ضرر اوست را رقم نمیزند...

manmehdiam;1013619 نوشت:
به نظر میرسد هیچ آمار رسمی و مستند قابل ارائه وجود نداردکه نشانگر این باشد که اعدام خاصیت بازدارنده قابل توجهی داشته است

ما در تمام مجازات ها از جمله مثلا در زیرمیزی گرفتن پزشکان، شکار غیر مجاز، اختلاس ها و مانند آن میگوییم مجازات ها چون سنگین نیستند بازدارندگی ندارند!! اینجا که به مجازاتی میرسیم که سنگین تر از آن وجود ندارد می گوییم باید آمار گیری شود که ببینیم آیا بازدارنده است یا خیر!!! ما مجازاتی سنگین تر از مرگ نداریم!! مگر میشود بازدارنده نباشد؟! نباید فقط این طرف قضیه را دید که باز هم برخی مرتکب قتل میشوند، باید آن طرف قضیه را دید که چقدر از ترس این حکم قتل نمیکنند! این را متاسفانه ما هرگز نمیتوانیم آمارگیری کنیم!!

مسلم;1013635 نوشت:
مگر میشود بازدارنده نباشد؟!

ظاهراً بسیارانی ادله محکمی دارند که بله میشود!
شما نباید صرفا یک جنبه را در نظر بگیرید . آن هم در قرن حاضر با فرهنگ و باورهایی که بسیار متفاوت از تفکرات قبیله ای سابق است به همین سادگی که قاتلان بالافطره خواهند ترسید! نمیتوانید حکم به این مهمی آن هم گرفتن جان انسانها را بدهید.
مخالفان حکم اعدام (که مخلص هم از آن جمله هستم) به موارد مهم دیگری اشاره دارند. بخصوص اعدام در ملا عام تاثیرات بسیار مخربی در عادی کردن خشونت های سنگین در سطح جامعه خواهد داشت. اینها بدیهی است.

مسلم;1013635 نوشت:
ین را متاسفانه ما هرگز نمیتوانیم آمارگیری کنیم!!

این فرمایش شما درست است. هرگز امکان اینکه جامعه را بدون حکم اعدام و با حکم اعدام تواماً بتوان بررسی آماری کرد وجود نخواهد داشت. منتهی این محدودیت دو وجه دارد. لذا دست کم شما هم نمیتوانید آماری ارائه دهید که حکم اعدام باعث بازدارندگی شده است.
در عین حال نیاز نیست این بررسی های آماری به شکل تواماً امکان پذیر باشد. مقایسه جوامع مختلفی که احکام متفاوت در این زمینه دارند یا مقایسه قبل و بعد از منسوخ شدن حکم اعدام در یک جامعه قابل بررسی است و تا حدود زیادی میتوان مبتنی بر این آمار میزان اثرگذاری این حکم را بررسی کرد.

manmehdiam;1013688 نوشت:
ظاهراً بسیارانی ادله محکمی دارند که بله میشود!
شما نباید صرفا یک جنبه را در نظر بگیرید . آن هم در قرن حاضر با فرهنگ و باورهایی که بسیار متفاوت از تفکرات قبیله ای سابق است به همین سادگی که قاتلان بالافطره خواهند ترسید! نمیتوانید حکم به این مهمی آن هم گرفتن جان انسانها را بدهید.
مخالفان حکم اعدام (که مخلص هم از آن جمله هستم) به موارد مهم دیگری اشاره دارند. بخصوص اعدام در ملا عام تاثیرات بسیار مخربی در عادی کردن خشونت های سنگین در سطح جامعه خواهد داشت. اینها بدیهی است.

ببینید جناب manmehdiam عزیز جنبه بازدارندگی یک مجازات به تنفر عمومی و ترس از آن مجازات بر می گردد، این که برخی پای قوم و قبیله و تعصبات عرب جاهلی و اینها را برای نقد حکم قصاص وسط میکشند مغالطه است!!
مجازات باید بازدارنده باشد، هر مجازاتی که بازدارنده باشد، چه تنبیه بدنی باشد، چه حبس باشد، چه اجبار به کار کردن باشد، چه جریمه مالی باشد و خلاصه هر چه که باشد سختی آن از دوست داشتن نفس نشأت میگیرد، بنابراین با هیچ دو دوتا چهارتایی نمیتوان گفت که اعدام و گرفتن جان یک کسی بازدارنده نیست، اصلا فقط تصور موضوع برای تصدیق آن کافیست!!

در خصوص اینکه قاتلان بالفطره ممکن است از این حکم نترسند باید به دو نکته توجه بفرمایید:
نکته اول: این چنین انسان هایی از هیچ حکم دیگری هم که غیر انسانی و ضد بشری نباشد نخواهند ترسید...
نکته دوم: خود حکم قصاص برای از بین بردن چنین اشخاصی است، که خطری برای جامعه محسوب میشوند...
نکته سوم: این حکم مانع تبدیل شدن انسان های معمولی به قاتیلن بالفطره خواهد شد، چون ترس از این حکم مانع همان قتل های ابتدایی توسط اینان میشود

علاوه بر اینکه بحث من و شما یک بحث برون دینی و عقلی است، اما در فضای نقد افکار آقامیری که یک بحث درون دینی خواهد بود، هرگز کسی نمی تواند در برابر تصری قرآن بر ضرورت قصاص اجتهاد کند، چرا که این اجتهاد در برابر نص است!!

manmehdiam;1013688 نوشت:
این فرمایش شما درست است. هرگز امکان اینکه جامعه را بدون حکم اعدام و با حکم اعدام تواماً بتوان بررسی آماری کرد وجود نخواهد داشت. منتهی این محدودیت دو وجه دارد. لذا دست کم شما هم نمیتوانید آماری ارائه دهید که حکم اعدام باعث بازدارندگی شده است.
در عین حال نیاز نیست این بررسی های آماری به شکل تواماً امکان پذیر باشد. مقایسه جوامع مختلفی که احکام متفاوت در این زمینه دارند یا مقایسه قبل و بعد از منسوخ شدن حکم اعدام در یک جامعه قابل بررسی است و تا حدود زیادی میتوان مبتنی بر این آمار میزان اثرگذاری این حکم را بررسی کرد.

روشی که شما هم می فرمایید صحیح نیست...
چرا که فاکتورهای دیگری چون اقتصاد، فرهنگ و مانند آن هم در کنار ترس از مجازات در پایین آمدن آمار قتل هم نقش دارد، بنابراین به صرف اینکه در یک جامعه ای که حکم قصاص نیست آمار قتل پایین تر از جامعه ای است که در آن حکم قصاص وجود دارد، نمیتوان به بی تأثیر بودن حکم قصاص حکم کرد!!!
اصلا این بدیهی است که عزیز ترین چیزی که انسان دارد جان اوست، اگر این بازدارنده نباشد، هیچ مجازات دیگری هم بازدارنده نخواهد بود!!
اصلا انگیزه برای بسیاری از قتل ها جلب منفعت است، وقتی کسی ببیند در برابر این منفعت جان او را می ستانند، چه انگیزه ای برای قتل خواهد داشت؟

سلام...

مسلم;1013701 نوشت:
نکته اول: این چنین انسان هایی از هیچ حکم دیگری هم که غیر انسانی و ضد بشری نباشد نخواهند ترسید...
استاد چرا نخواهند ترسید.کدام قاتلی دوست دارد که در نصفی از شبانه روز در کویر ها و بیابان های لوت بیل و کلنگ بزند، و درخت کاری کند، تا ابد، بیست سال، سی سال؟؟کدام قاتل؟؟همچین قاتلی چه بسا بگوید، کاش صد سال می میمردم و به این کار گماشته نمیشدم.
دوم استاد گرامی، چه خوشمون بیاد و چه نه، الان، دنیا داره به سمت بی دینی می ره.من یک تاپیکی در این باره ایجاد کردم.نمی دونم جمع بندی شد یا نه.متاسفانه فرصت ندارم در بحث ها شرکت کنم آنچنان که باید و شاید.یک سوالی می کنم، ولی زیاد پی اش را نمی گیرم.خوب عرض می کردم، الان دنیا دارد به سمت بی دینی می رود.اعتقادی به آخرت و بهشت و جهنم دارد رنگ می بازد.طرف صد بار مرگ را بهتر می بیند تا اینکه بخواهد بیست سال، تو بیابان های خشک درختکاری کند.از جهنم می ترسد؟او که به جهنم اعتقادی ندارد!!!کم بوده که قاتل با هزار رویا و آرزو به بانکی دستبرد می زند(یعنی شوق به زندگی دارد).اما تا اینکه خودش را در هچل می بیند با اینکه، در کشوری هست که حکمش اعدام نیست، خود کشی می کند که چندین سال پشت میله های زندان نباشد و به دست قانون و پلیس و نیافتد خود کشی می کند!!!!
من که خودم شخصا، من بیشتر از جهت عزیزان و نزدیکان و درجه یکان اون شخص اعدامی هست که نسبت به اعدام روی خوشی نشون نمی دم.و خوب مثل اینکه من کمی برداشتم از فرمایشات شما اشتباه بود.خیلی خوب از نظر شما، اگر ما توانستیم یک عامل بازدارنده پیدا کنیم.آیا شما با بنده هم عقیده میشید که اعدام در مواردی نادرست و ظالمانه و نا به جاست و نباید انجام بشه؟یعنی به نظرم می رسد حرف شما اینه که ما باید بین بد و بدتر اعدام رو انتخاب کنیم و خود شما هم میل چندانی به اعدام ندارید.به خاطر عامل بازدارندگیش ناچارا می گین اعدام باید باشد.درسته؟؟
و اگر میشه به این سوالم هم جواب بدید.اگر اشتباه نکنم، قران در جایی می گه، اعدام حق شماست ولی اگر بخشیدید چنین و چنان.یعنی خدا نمی گه نبخشید.چرا می بخشید؟بزارید اعدام بشه، عامل بازدارنده هست؟ به فکر و زن و بچه های مقتول اینده باشید.بلکه، بخشیدن رو جایز می دونه...درسته؟آیا قران بخشیدن رو جایز می دونه؟ به مصلحت می دونه؟برای چی؟این یک تناقض نیست؟؟اگر میشه در این باره بیشتر توضیح بدید.

پارسا مهر;1013703 نوشت:
استاد چرا نخواهند ترسید.کدام قاتلی دوست دارد که در نصفی از شبانه روز در کویر ها و بیابان های لوت بیل و کلنگ بزند، و درخت کاری کند، تا ابد، بیست سال، سی سال؟؟کدام قاتل؟؟همچین قاتلی چه بسا بگوید، کاش صد سال می میمردم و به این کار گماشته نمیشدم.

بحث بر سر مقایسه بین دو مجازات نیست، بله آن کارکردن در کویر هم سخت است، سخن در این است که مرگ نمیتواند بازدارنده باشد؟ عمده چیزی که موجب قتل های عمد میشود یا سرقت است، ییا دعواهای خیابانی برای اظهار قدرت است، یا انتقام گیری است، و...
خب مجازات اعدام میتواند تمام ای انگیزه ها را از بین ببرد

پارسا مهر;1013703 نوشت:
دوم استاد گرامی، چه خوشمون بیاد و چه نه، الان، دنیا داره به سمت بی دینی می ره.من یک تاپیکی در این باره ایجاد کردم.نمی دونم جمع بندی شد یا نه.متاسفانه فرصت ندارم در بحث ها شرکت کنم آنچنان که باید و شاید.یک سوالی می کنم، ولی زیاد پی اش را نمی گیرم.خوب عرض می کردم، الان دنیا دارد به سمت بی دینی می رود.اعتقادی به آخرت و بهشت و جهنم دارد رنگ می بازد.طرف صد بار مرگ را بهتر می بیند تا اینکه بخواهد بیست سال، تو بیابان های خشک درختکاری کند.از جهنم می ترسد؟او که به جهنم اعتقادی ندارد!!!کم بوده که قاتل با هزار رویا و آرزو به بانکی دستبرد می زند(یعنی شوق به زندگی دارد).اما تا اینکه خودش را در هچل می بیند با اینکه، در کشوری هست که حکمش اعدام نیست، خود کشی می کند که چندین سال پشت میله های زندان نباشد و به دست قانون و پلیس و نیافتد خود کشی می کند!!!!

بنده در همان تاپیک هم عرض کردم چنین نیست، مفصل هم دلیل و سخنان اندیشمندان غربی را بیان کردم که دنیا به سمت بی دینی نمی رود، اگر در این خصوص تردید دارید کتاب عصر امام خمینی نوشته آقای میر احمدرضا حاجتی را بخوانید که عموما سخنان غربی ها را نقل کرده است.
اما این قصاص حتی برای کسانی که معتقد به معاد و آخرت نباشند هم بازدارنده است، شخص بی دین مرگ را پایان زندگی خویش می داند! نیستی خویش می داند، طبیعتا این خیلی برایش سنین خواهد بود که یک بار فرصت زندگی ا به همین راحتی با کشتن یک انسان از دست بدهد!!به همین خاطر چنین اشخاصی تا در مخمصه سنگین نیفتند اقدام به خودکشی نمی کند، بنابراین اینطور نیست که حکم اعدام برای ایشان بازدارنده نباشد.

پارسا مهر;1013703 نوشت:
من که خودم شخصا، من بیشتر از جهت عزیزان و نزدیکان و درجه یکان اون شخص اعدامی هست که نسبت به اعدام روی خوشی نشون نمی دم.و خوب مثل اینکه من کمی برداشتم از فرمایشات شما اشتباه بود.خیلی خوب از نظر شما، اگر ما توانستیم یک عامل بازدارنده پیدا کنیم.آیا شما با بنده هم عقیده میشید که اعدام در مواردی نادرست و ظالمانه و نا به جاست و نباید انجام بشه؟یعنی به نظرم می رسد حرف شما اینه که ما باید بین بد و بدتر اعدام رو انتخاب کنیم و خود شما هم میل چندانی به اعدام ندارید.به خاطر عامل بازدارندگیش ناچارا می گین اعدام باید باشد.درسته؟؟
و اگر میشه به این سوالم هم جواب بدید.اگر اشتباه نکنم، قران در جایی می گه، اعدام حق شماست ولی اگر بخشیدید چنین و چنان.یعنی خدا نمی گه نبخشید.چرا می بخشید؟بزارید اعدام بشه، عامل بازدارنده هست؟ به فکر و زن و بچه های مقتول اینده باشید.بلکه، بخشیدن رو جایز می دونه...درسته؟آیا قران بخشیدن رو جایز می دونه؟ به مصلحت می دونه؟برای چی؟این یک تناقض نیست؟؟اگر میشه در این باره بیشتر توضیح بدید.

بله قطعا اسلام هم دنبال بالارفتن آمار قصاص و اعدام نیست، و جنبه بازدارندگی آن موجب صدور این حکم شده است...
لذا اسلام هم توصیه فراوان به بخشش دارد، خصوصا در زمانی که مجرم پشیمان است
همین حق قصاص که برای اولیای مقتول وجود دارد برای بازدارندگی کافیست، این اولیای دم هستند که باید تصمیم بگیرند که شخص قاتل را قصاص کنند و یا ببخشند، و طبیعتا در جایی که قاتل اصلاح شده و پشیمان است، حتی اقدام برای رضایت گرفتن از خانواده مقتول ثواب هم دارد، همانطور که خود بخشش ثواب دارد.

اختلاف ما و امثال آقامیری در این نیست که بخشیدن قاتل پشیمان خوب است، هر دو این را قبول داریم، اما آقامیری می گوید قصاص در شرایط فعلی جایز نیست و بخشیدن واجب است، ما با این حکم مشکل داریم

[="Times New Roman"][="Black"]گاهی اوقات ما خودمون یک حکمی رو صادر میکنیم

فقط به این دلیل که مطمئنیم یا احتمال خیلی زیاد میدیم هیچوقت گریبان خودمون رو نمی گیره

یا اینکه برای تسویه حساب شخصی قصد داریم قشر خاصی رو زیر فشار قرار بدیم و فکر میکنیم هیچوقت این حکم گریبان خودمون رو نمی گیره

به عنوان مثال بعضی ها دوست دارند بچه شون حاضر جواب باشه و به جای خودشون توی روی بزرگتر ها بایسته ولی در برابر خودشون مودب باشه

در حالی که چنین چیزی ممکن نیست و قطعا این بی ادبی یه جایی یقه خودشو هم میگیره.

حسن آقامیری هم فکر میکنه اینجور حکم ها و باید ها و نباید های افراطی که لباس اخلاق پوشیدن

هیچوقت یقه خودشو نمی گیره.

مطمئنم اگر خدای نکرده داعشی ها دختر خودش رو سر می بریدن هیچوقت نمیومد بگه

داعشی ها هم بچه های خودمون هستن. مستضعف فکری هستن. گول خوردن.

و هرکاری برای نابودیشون میشد انجام داد انجام می داد.

من فکر میکنم حسن آقا میری یه خرده حسابی با حوزوی ها و نظام داره

که قدیم اونجور که مایل بوده باهاش برخورد نکردن و انتظاراتشو برآورده نکردن و بازیش ندادن

حالا به دنبال این هست که با این حرفها زیر فشار بزارتشون و انتقام بگیره

در مورد اعدام و بخشش هم حرف های شفافی نمی زنه

و عمدا فضا رو غبارآلود میکنه که هرجا ازش سوال کردن بتونه به جلو یا به عقب فرار کنه

و بگه منظورم این بود منظورم اون نبود.

عمیقا اعتقاد دارم اینایی که از این اسلام رحمانی ساخته حسن آقامیری و بخشش و گذشتش حمایت میکنن

پاش بیفته خودشون کینه توز ترین و شدید العقاب ترین انسان های تاریخ بشر هستند[/]

پرسش:
سید حسن آقا میری می گوید قصاص برای جوامع عقب افتاده بوده، نه جامعه رشد یافته! و این که امام علی(علیه السلام) خواهان قصاص ابن ملجم بوده است یک تهمت است. اگر واقعا این سخن صحیح است، پس "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر اسرائیل" کار شایسته ای نیست؛ و همچنین اعدام های ابتدای انقلاب هم کار جوانمردانه ای نبوده است.
علاوه بر اینکه در خصوص خود حکم قصاص، این حکم به خاطر عواقبی که برای خانواده شخص اعدام شده دارد واقعا خوب نیست. به نظر می آید که جان افراد برای خدا یا اسلام خیلی اهمیت ندارد، خب حالا یکی مُرد، که مُرد، چه می شود مگر؟ یا چرا خدا به پیغمبرش می گوید، برو حضرت اسماعیل(علیه السلام) را بکش؟ جان اسماعیل اینقدر ناقابل و بی اهمیت است؟


پاسخ:

پیش از پاسخ به سخنان آقای سید حسن آقامیری، نکاتی را که در مورد کلام خود شما لازم است باید عرض کنم تا فضای بحث و حقیقت قصاص روشن تر شود و سپس در نکته پایانی به ادله ی رد سخنان آقامیری اشاره خواهم کرد:

نکته اول:
قصاص با اعدام متفاوت است، اعدام به مجازات مرگ در برابر جرائم مختلف از جمله فساد در زمین گفته میشود، اما قصاص مجازاتی است که فقط در برابر کشتن یک انسان بی گناه قرارداده شده است.
پس اعدام های ابتدای انقلاب لزوما به معنای قصاص ایشان نبوده، و این بحث کاملا خارج از بحث قصاص است، خود امام علی(علیه السلام) هم که از بخشیدن ابن ملجم توسط او سخن می گوییم، در جنگ ها بسیاری از دشمنان را کشته است، مانند عمرو بن عبدود و مانند آن، بنابراین قصاص موضوعش متفاوت از مطلق کشتن ها و اعدام ها است.

همچنین موضوع "مرگ بر امریکا" و "مرگ بر اسرائیل" و مانند آن هم ارتباطی با این بحث ندارد، چون این شعار، آرزوی مرگ و نوعی نفرین است، صدور حکم اعدام نیست، این شعار هرگز بدین معنا نیست که شما هر کجا یک سیاستمدار آمریکایی یا صهیونیستی دیدید مجاز هستید او را بکشید، بلکه این شعار یعنی از خدا میخواهیم این تفکر مستکبر، و این حکومت های ظالم را از میان بردارد.
بنابراین این مباحث نباید با یکدیگر خلط شود.

نکته دوم:
موضوع امر ابراهیم(علیه السلام) به قربانی کردن اسماعیل هم هرگز فرمان به اعدام نبوده است، چون اگر خداوند کشته شدن اسماعیل را اراده کرده بود، اسماعیل هرگز زنده نمی ماند! پس هدف خداوند کشتن اسماعیل نبوده، بلکه هدف دل بریدن ابراهیم(علیه السلام) از اسماعیل بود که از این طریق پی گرفته و محقق شد. منتهی ابراهیم(علیه السلام) نباید از نیت خداوند آگاه میشد تا واقعا از اسماعیل دل بکند.
بنابراین اینکه ما یک امتحان خاص را که از یک شخص خاص گرفته شده و در واقع امر به کشتن هم نبوده، امر به کشتن تلقی کنیم و آن را توسعه بدهیم قضاوت عادلانه ای نخواهد بود.

نکته سوم:
نکته مهم دیگر این است که در قضاوت های حقوقی، دخالت دادن احساسات به شدت رهزن است، بلکه باید با نگرش عقلانی نگاه کرده و همه جوانب را نگاه کنیم. این که فقط عذاب روحی خانواده و زن و بچه کسی که به خاطر قتل باید قصاص شود را نگاه کنیم، اما به جرم این قاتل و اینکه همین عذاب روحی را برای خانواده دیگری فراهم آورده نگاه نکنیم، یک نگرش عاطفی است که مانع قضاوت صحیح خواهد شد.
اسلام حکم قصاص را قرار داده است تا هیچ انسانی جرأت نکند انسان دیگری را به قتل برساند، تا آمار خانواده هایی که بابت جدایی از عزیزشان زجر میکشند کاهش یابد.

بنابراین برای اسلام اتفاقا جان انسان ها خیلی مهم است که حکم قصاص را در ازای کشتن انسان قرار داده است، چون اگر چنین حکم سنگینی نباشد مردم به راحتی یکدیگر را می کشند، به همین خاطر است که این حکم مایه حیات است:
«وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْباب‏»؛ و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد و اندیشه.(1)

حکم قصاص قطعا و بدون تردید آمار قتل را پایین می آورد، یعنی حیات را برای جامعه به ارمغان می آورد، اسلام هرگز با این حکم به دنبال بالا بردن آمار قصاص نیست، بلکه به دنبال پایین آوردن آمار قتل است، دنبال تأثیر بازدارندگی این حکم است، اسلام دنبال این است که هیچ وقت کسی قتل نکند و قصاص نشود، نه اینکه قتل کند و قصاص شود! این بازدارندگی هم یک مسئله بدیهی هست، شما اعلام کنید کسانی که در تاریخ مثلا سه شنبه دوم بهمن مرتکب قتل شوند قصاص نخواهند شد، آیا آمار قتل در این روز چند برابر نخواهد شد؟ این مسئله بدیهی است.

اینکه قاتلان بالفطره ممکن است از این حکم نترسند هم کارآمدی این حکم را زیر سوال نخواهد برد، چرا که:
اولا: این چنین انسان هایی از هیچ حکم دیگری هم که غیر انسانی و ضد بشری نباشد نخواهند ترسید.
ثانیا: خود حکم قصاص برای از بین بردن چنین اشخاصی است، که خطری برای جامعه محسوب میشوند.
ثالثا: این حکم مانع تبدیل شدن انسان های معمولی به قاتلین بالفطره خواهد شد، چون ترس از این حکم مانع همان قتل های ابتدایی توسط اینان میشود.

نکته چهارم:

همچنین باید توجه کنید که قصاص فقط مجازات قتل های عمد است، اما اگر کسی با ماشین و در حادثه تصادف بزند به یک انسان و او را بکشد قصاص نخواهد شد، اینجا قاتل مکلّف به پرداخت دیه است.
پس مسئله کاملا منطقی است، کشتن در برابر کشتن عمدی است، خصوصا اینکه اسلام اجباری به اجرای این حکم ندارد، بلکه آن را به عنوان حقی برای خانواده مقتول قرار داده است، اگر کسی از روی عمد، انسان دیگری را بکشد، خانواده مقتول حق دارند او را به این خاطر قصاص کنند، و البته میتوانند او را ببخشند یا دیه بگیرند، همین احتمال قصاص برای بازدارندگی نقش قوی ایفا می کند، اما اگر کسی از روی خطا کسی را کشت حق ندارند او را قصاص کنند.

نکته پنجم:
اما در مورد آنچه که سید حسن آقامیری در خصوص قصاص و ماجرای عفو "ابن ملجم" توسط حضرت علی (علیه السلام)می گوید باید چند نکته عرض کنیم:

الف) حکم قصاص ربطی به این جامعه و آن جامعه ندارد، وقتی مجازاتی برای یک جرم تعیین میشود، خود مجازات می گردد و موضوعش را پیدا می کند.
اگر جامعه ای متفاوت باشد خب اصلا قتل در آن اتفاق نمی افتد، و طبیعتا اگر قتل نباشد قصاصی هم نخواهد بود، اما اگر قتل وجود داشته باشد، این خودش نشان دهنده ضرورت حکم قصاص است، نمیشود گفت جامعه ما قتل در آن هست اما باید بخشید، چون با صدر اسلام تفاوت دارد، خب چه تفاوتی دارد که به مجازات قتل مربوط میشود؟

ب) اما در مورد قصاص "ابن ملجم"
در مورد قصاص ابن ملجم ما اولا روایات متعدد داریم که این امر به وصیت خود امیرالمومنین(علیه السلام) بوده است، یعنی حضرت علی(علیه السلام) در کنار اینکه فرمودند: اگر زنده ماندم خودم در این باره تصمیم گیری می کنم، در کنارش فرمودند:ولی اگر از دنیا رفتم او را با یک ضربه قصاص کرده و مُثله و قطعه قطعه نکنید:
«يَا حَسَنُ إِذَا مِتُّ فَاقْتُلْهُ بِسَيْفِه‏»؛ ای حسن، اگر من از دنیا رفتم او را با شمشیر خودش قصاص کن.(2)

«أَطْعِمُوهُ وَ اسْقُوهُ وَ أَحْسِنُوا إِسَارَهُ فَإِنْ أَصِحَّ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي إِنْ شِئْتُ أَعْفُو وَ إِنْ شِئْتُ اسْتَقَدْتُ وَ إِنْ هَلَكْتُ فَاقْتُلُوهُ ثُمَّ أَوْصَى فَقَالَ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَلَا لَايُقْتَلَنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي وَ نَهَى عَنِ الْمُثْلَة»؛ او(ابن ملجم) را آب و غذا دهید و با او به نیکی رفتار کنید، اگر زنده ماندم که من ولی خون خویش هستم و اگر خواستم او را می بخشم و اگر خواستم مجازت می کنم، و اگر از دنیا رفتم پس او را بکشید، سپس وصیت کرده و فرمود ای فرزندان عبدلمطلب نيابم شما را كه به بهانه كشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتيد و گوييد: امير المؤمنين كشته شد، آگاه باشید كه فقط قاتلم بايد قصاص شود، و از مُثله کردن قاتل نهی نمود(که گوش و بينى و اعضاى او قطع شود).(3)

«لَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ الْفَاسِقُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لَهُ الْحَسَنُ أَقْتُلُهُ قَالَ لَا وَ لَكِنِ احْبِسْهُ فَإِذَا مِتُّ فَاقْتُلُوه‏»؛ زمانی که ابن ملجم فاسق آن ضربه را بر امیرالمومنین(علیه السلام) زد، امام حسن(علیه السلام) پرسید او را بکشم؟ امام علی(علیه السلام) فرمود: نه، ولی او را حبس کند، پس اگر من از دنیا رفتم او را بکشید.(4)

«فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنْ عِشْتُ رَأَيْتُ فِيهِ رَأْيِي وَ إِنْ هَلَكْتُ فَاصْنَعُوا بِهِ‏ مَا يُصْنَعُ بِقَاتِلِ النَّبِي‏»؛ پس امام (علیه السلام) به ایشان فرمود: اگر زنده ماندم خودم در خصوص ابن ملجم نظر خواهم داد، اما اگر از دنیا رفتم، پس آنچه با قاتل نبی انجام می دهید با او هم همان کار را بکنید.(5)

ج) نکته دیگر اینکه مگر عفو افراطی اصلا مطلوبیت دارد؟ اینکه مجرم هر کار کرد ما فقط ببخشیم فارغ از بار احساساتی و عاطفی که دارد آیا به لحاظ عقلی نیکو است؟ عقل می گوید بخشش در جایی مطلوبیت دارد که حداقل طرف از کرده ی خویش پشیمان باشد، اما تاریخ نشان میدهد ابن ملجم از کرده ی خویش پشیمان نبود، به عنوان نمونه زخم زبانی که به ام کلثوم زد، زمانی که ام کلثوم با چشمی اشکبار خطاب به ابن ملجم فرمود: ای دشمن خدا پدرم از جا بر می خیزد؛ ابن ملجم در جواب او گفت: گریه کن که شمشیرم را به هزار درهم خریدم و به هزار درهم آن را مسموم نمودم و ضربه بر سر پدرت زدم که اگر بر اهل کوفه زده بودم جان سالم به در نمی بردند.(6)

بنابراین بخشش در جایی منطقی است که شخص مجرم پشیمان باشد، وگرنه ما اگر یک قاتل تمام عیار را مرتّب بخشیدیم در نتیجه باید شاهد قتل های بیشتری باشیم، آیا چنین بخشش بی ضابطه ای ثمره ای جز این دارد؟

متاسفانه همانطور که عرض کردم سید حسن آقامیری فقط از راه تحریک احساسات وارد میشود، و منطق طرف را تحت الشعاع احساساتش قرار می دهد، در حالی که عقل و منطق می گویند در برخی موارد نبخش، چون بخشش تو کار را خراب تر می کند، در روایات هم به این مطلب اشاره شده است: «الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئِيمِ بِقَدْرِ إِصْلَاحِهِ مِنَ الْكَرِيم‏»؛ گذشت به همان اندازه كه شخص بزرگوار را درست مى كند، شخص فرومايه را تباه مى گرداند.(7)

و نیز فرموده اند: «العَفْوُ عَنِ المُقِرِّ لا عَنِ المُصِرِّ»؛ عفو گذشت سزاوار کسی است که به خطاهای خود اعتراف و اقرار می‌کند نه آن کسی که از تقصیرات و خطاهایش دست‌بردار نیست.(8)

بنابراین بخشش لجام گسیخته و بی قید و شرط جز گسترش جزم سودی ندارد و تسلط بر وضع جامعه را از بین میبرد همانطور که باز در روایات آمده است:«تَجاوَزْ عَنِ السَّيِّئَةِ ما لَم يَكُن ثَلماً في الدِّينِ أو وَهناً في‌ سُلطانِ‌ الإسلامِ»؛ از بدى درگذر، تا آنجا كه به دين لطمه‌اى نزند يا در قدرت اسلام ضعفى پديد نياورد.(9)

پی نوشت ها:
1. بقره:179/2.
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج42، ص239.
3. بحارالانوار، ج42، ص239.
4. ابن طاوس، عبدالكريم بن احمد، فرحة الغری، منشورات الرضی، قم، چاپ اول، بی تا، ص38.
5. بحارالانوار، ج42، ص289.
6. مفید، محمد بن محمد نعمان، الارشاد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج1، ص21و22.
7. همان، ج1، ص298.
8. بحارالانوار، ج75، ص89
9. تميمى آمدى‏، غررالحکم، دارالکتاب الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق، ص341.

موضوع قفل شده است