جمع بندی زندگی مشترک ما به دلیل فرزند دار نشدن به بن بست رسیده

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زندگی مشترک ما به دلیل فرزند دار نشدن به بن بست رسیده

با سلام.
من دو سوال از خدمت شما داشته و احتیاج مبرم به راهنمایی دارم.
اول اینکه دو سالی از ازدواج ما میگذره و علیرغم سلامت جسمانی هنوز صاحب فرزند نشدیم. این باعث شده رفته رفته زندگیمون به سردی گراییده و انگیزه ای برای ادامه زندگی مشترک نداشته باشیم. من و همسرم همچنان به هم علاقه مندیم اما مشکل فرزند نداشتن چنان رو روحیه من و اون اثر گذاشته که تا حالا دو بار تا پای جدایی پیش رفتیم.
میخواستم بدونم واقعا تو این شرایط و با این وضع به هم ریختگی روح و روانم چی کار کنم؟ علیرغم اینکه شخص معتقدی هستم گاهی دچار جنون فکری میشم و حتی برای از بین بردن خودم برنامه ریزی میکنم. گاهی با تمام هستی و کائنات دشمن میشم. و واقعا ادامه ی این وضعیت کجدار و مریز برام ممکن نیست.
دوم، بارها ور جستجوی راهکار سایت ها و نظرات مختلف رو جستجو کردم. من نسبتا مذهبی هستم اما هرگز به خرافات رو نیاورده م. برای همین وقتی اولین بار کلمه "چله افتادن" رو شنیدم خیلی تعجب کردم. از اینکه هیچ روایت و حدیثی برای این موضوع نیست و گفته میشه از علوم غریبه ست و عجیب تر اینکه افراد خیلی زیادی مشکلشون با بریدن چله حل شده. قصدم این نیست که این کار رو شرک خطاب کنم چون مسلما از هیچ کس جز خدا کمک نمی طلبیم. اما آیا خدا حتما باید با انجام دادن این افعال ظاهرا نامعقول گره از کار ما باز کنه؟ آدم مستاصل البته به هر نسخه ای رو میاره. منم این کار رو در حد توانم توسط خودم ( چون دسترسی به شخص مورد اعتمادی نداشتم) انجام دادم. اما بی نتیجه بود. میخواستم بپرسم آیا این مقوله واقعیت داره؟ آیا واقعا جز علوم غریبه ست و برای گشودن گره از کار باید انجام بشه؟ اگه اینطوره خدا چرا گاهی نعوذ بالله این قدر باید به بنده هاش سخت بگیره؟ چرا دعای امثال منی واقعا این قدر بی اثره که باید به این موضوعات رو بیاریم؟ چرا واقعا "هیچ آدابی و ترتیبی مجو، هر چه میخواهد دل تنگت بگو" ی ما مستوجب گشایش در رحمت خداوند به رومون نمیشه؟ کجای راه رو دارم اشتباه میرم؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد امیـد

[TD][/TD]

White-Rose;1013239 نوشت:
با سلام.
من دو سوال از خدمت شما داشته و احتیاج مبرم به راهنمایی دارم.
اول اینکه دو سالی از ازدواج ما میگذره و علیرغم سلامت جسمانی هنوز صاحب فرزند نشدیم. این باعث شده رفته رفته زندگیمون به سردی گراییده و انگیزه ای برای ادامه زندگی مشترک نداشته باشیم. من و همسرم همچنان به هم علاقه مندیم اما مشکل فرزند نداشتن چنان رو روحیه من و اون اثر گذاشته که تا حالا دو بار تا پای جدایی پیش رفتیم.
میخواستم بدونم واقعا تو این شرایط و با این وضع به هم ریختگی روح و روانم چی کار کنم؟ علیرغم اینکه شخص معتقدی هستم گاهی دچار جنون فکری میشم و حتی برای از بین بردن خودم برنامه ریزی میکنم. گاهی با تمام هستی و کائنات دشمن میشم. و واقعا ادامه ی این وضعیت کجدار و مریز برام ممکن نیست.
دوم، بارها ور جستجوی راهکار سایت ها و نظرات مختلف رو جستجو کردم. من نسبتا مذهبی هستم اما هرگز به خرافات رو نیاورده م. برای همین وقتی اولین بار کلمه "چله افتادن" رو شنیدم خیلی تعجب کردم. از اینکه هیچ روایت و حدیثی برای این موضوع نیست و گفته میشه از علوم غریبه ست و عجیب تر اینکه افراد خیلی زیادی مشکلشون با بریدن چله حل شده. قصدم این نیست که این کار رو شرک خطاب کنم چون مسلما از هیچ کس جز خدا کمک نمی طلبیم. اما آیا خدا حتما باید با انجام دادن این افعال ظاهرا نامعقول گره از کار ما باز کنه؟ آدم مستاصل البته به هر نسخه ای رو میاره. منم این کار رو در حد توانم توسط خودم ( چون دسترسی به شخص مورد اعتمادی نداشتم) انجام دادم. اما بی نتیجه بود. میخواستم بپرسم آیا این مقوله واقعیت داره؟ آیا واقعا جز علوم غریبه ست و برای گشودن گره از کار باید انجام بشه؟ اگه اینطوره خدا چرا گاهی نعوذ بالله این قدر باید به بنده هاش سخت بگیره؟ چرا دعای امثال منی واقعا این قدر بی اثره که باید به این موضوعات رو بیاریم؟ چرا واقعا "هیچ آدابی و ترتیبی مجو، هر چه میخواهد دل تنگت بگو" ی ما مستوجب گشایش در رحمت خداوند به رومون نمیشه؟ کجای راه رو دارم اشتباه میرم؟

سلام
حق دارید که دوست داشته باشید فضای خانه تان پر از صدای نوزادی تازه به دنیا آمده باشد و بتوانید فرزند خود را در آغوش بگیرید و ببوسید. همان گونه که گفتید، در منابع دینی چیزی درباره چلّه گرفتن برای بچه دارشدن وجود ندارد. پس بهتر است وقت خود را با چلّه گرفتن هدر ندهید. در رابطه با بچه دارشدن چند نکته خدمت تان می گویم:

- وقتی زن و شوهر با همدیگر تصمیم می گیرند که برای مدتی بچه دار نشوند، استرس کمی را احساس می کنند. اما در صورتی که به علل ناشناختهْ بارداری با مشکل مواجه شود، زن و شوهر احساسات منفی و ناخوشایندی همچون غم و غصّه، یأس و ناامیدی را تجربه می کنند. اگر دقت کنید، احساسات متناقضی دارید: از یک سو همسر و زندگی تان را دوست دارید و نمی خواهید به خاطر بچه، آنها را از دست بدهید و از سوی دیگر به مادرشدن علاقه زیادی دارید و به آن فکر می کنید.

- باید بدانید که فکرکردنِ زیاد به فرزند باعث می شود شما استرس بیشتری احساس کنید. استرس یکی از عومل بچه دار نشدن است. شاید فکرکنید این حرف را از خود درآورده ام و مدرکی برای آن ندارم. اما سایت «انجمن بارداری آمریکا» به نقش استرس در ناباروری تصریح کرده است:
آدرس مطلب مورد نظر در سایت انجمن بارداری آمریکا:

http://americanpregnancy.org/infertility/female-infertility/

پس بهتر است دیدگاه خود را در مورد این مسأله عوض نمایید. گفته اید فردی نسبتاً مذهبی هستید. پس خوب می دانید که خداوند متعال هر فردی را به گونه ای آزمایش می کند. خداوند متعال در سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 155 می فرماید: (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ) یعنی«و قطعا شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماييم و مژده ده شكيبايان را». این هم آزمایش شماست. آیا دوست دارید فرزند داشتید؛ ولی با همسرتان رابطه بسیار تیره و تاری داشتید؟ همین الان که در حال خواندن این متن هستید، عده بسیاری از خانم ها هستند که با شوهران شان درگیری دارند. هر روز خانم های زیادی در راهروهای دادگاه خانواده منتظرند که قاضی، حکم طلاق شان را صادر کند و نمی دانند آیا دنیای بعد از طلاق بهتر خواهد بود یا بدتر. عده زیادی در بیمارستان ها بستری هستند و نمی دانند درمان بیماری شان موفقیت آمیز خواهد بود یا با شکست مواجه می شود. آیا دوست داشتید جای یکی از این خانم های درگیر در دادگاه یا بیمارستان باشید؟ اگر خدا فرزندی به شما عطا می فرمود؛ ولی فرزندتان سالم نبود، چه احساسی به شما دست می داد؟ اینها حقایق دنیای ما انسان هاست. متأسفانه ما انسان ها همیشه نیمه خالیِ لیوان را می بینیم و به نیمه پُر آن توجهی نشان نمی دهیم. شاید بیشتر عمرمان را در حسرت چیزهای نداشته سپری می نماییم و خود را از لذّت داشته ها بی بهره می کنیم.

- گفته اید:«علیرغم سلامت جسمانی هنوز صاحب فرزند نشدیم». اگر پزشکان مراجعه و درمانِ خاصّی را برای تان لازم نمی دانند، طبق نظرشان عمل نمایید. اما اگر به شما درمان خاصّی را توصیه می کنند، حتما درمان را ادامه دهید. این دنیا، دنیای اسباب و مُسَبَّبات است. یعنی خداوند متعال مقدّر فرموده که همه چیز از راه های عادّی امکان پذیر باشد. اگر قرار باشد معجزه ای اتفاق بیفتد، آن نیز از راه پزشک و درمان اتّفاق خواهد افتاد.

- در کنار مراجعه به پزشک برای درمان، از دعا به درگاه خداوند متعال نیز ناامید نشوید. گاهی خداوند متعال دعای مؤمن را برآوده می سازد؛ اما زمان محقّق شدنِ خواسته اش را مدتی بعد _ حتی چند سال بعد _ در نظر می گیرد. در قرآن کریم آمده است که حضرت زکریّا فرزند نداشت. او به پیری رسیده بود و هنوز خداوند متعال به او فرزندی عطا ننموده بود. تا اینکه وقتی کرامت خداوند متعال را دید که برای حضرت مریم، غذایی بهشتی فرستاده، از خداوند متعال خواست که به او نیز فرزندی عطا فرماید(سوره مبارکه آل عمران، آیه 38). فرشتگان از جانب خدای مهربان به حضرت زکریا (علیه السلام) نازل شدند و به او بشارت دادند که خداوند متعال به او فرزند پسری (حضرت یحیی) عطا خواهد نمود. از امام باقر (صلوات الله و سلامه علیه) روایت شده است: «إِنَّمَا وُلِدَ يَحْيَى بَعْدَ الْبِشَارَةِ لَهُ مِنَ اللَّهِ بِخَمْسِ سِنِينَ». یعنی «یحیی (علیه السلام) پنج سال بعد از بشارت الهی متولد شد» [ بحار الانوار، ج‏۱۴، ص‏۱۷6]. پس این مسأله (عطای فرزند) فورا محقّق نشد. بنابراین در کنار دعاکردن، صبر نمایید.

- اینکه مولوی در کتاب مثنوی گفته " هیچ آدابی و ترتیبی مجو – هر چه می خواهد دل تنگت بگو" درست نیست. خیلی وقت ها لازم است آدابی در نیایش رعایت شود. مثلا در نماز باید به صورت خاصّی رفتارکنیم و ذکرهای مشخصی را بخوانیم. این شعر مولوی سند و مدرکی ندارد.

- درست است که چلّه گرفتن در روایات نیامده است؛ اما در برخی روایات دعاهایی برای فرزند دارشدن ذکر شده است که به یکی از آنها اشاره می کنم:

امام باقر (صلوات الله و سلامه علیه) به هاشم نگهبانِ هشام بن عبدالملک که فرزندی نداشت، فرمود: «می خواهی دعایی به تو یاد دهم که صاحب فرزند بشوی؟». هاشم عرض کرد:"بله". حضرت امام باقر (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود:«در هر صبح و عصر،
هفتاد بار سُبحانَ الله
ده مرتبه اَستَغفِرُالله
نُه مرتبه سُبحانَ الله
و یک مرتبه «اَستغفرُ الله» بگو و بعد این آیه شریفه را بخوان:
( اِسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً
يُرْسِلُ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَاراً
وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً ) (سوره مبارکه نوح، آیات 10 تا 12). هاشم نگهبان می گوید: این ذکر را گفتم و دارای فرزندان بسیاری شدم.

شما و همسرتان هر دو این کار را انجام دهید تا انشاءالله به نتیجه برسید.

با تشکر از پاسخ جامع و مفید شما.
مطالبی که عرض کردید به نظرم به جا و قابل تامل اومد. سعی میکنم علیرغم حال روحی بسیار نامساعدم بهش بیشتر فکر کنم. فقط یه مشکل دیگه هم دارم در این زمینه. که اونم بد نیست عنوان کنم:
خیلی وقتها به خاطر کلافگی روحی که حس میکنم عقلم کار نمیکنه و بدتر از اون ایمانم به شدت دچار لغزش و پیش کشیدن «چرا» های مختلف میشه. به عبارتی از خدا با لحن نامناسب درخواست پاسخ میکنم. من طبیعیه که حکمت خدا رو نفهمم، اما «پذیرفتن» و راضی به رضای خدا بودن رو هم متاسفانه نمیفهمم. نمیدونم برای اینکه قضا و حکمت رو بپذیرم چی کار کنم، یا برای صبر پیشه کردن، چون شخصا متاسفانه روحیه ی بسیار غیر انعطاف پذیری دارم و این خیلی تو جامعه اذیتم میکنه. اما در پیشگاه خدا... باور کنید وقتی حالم خوب نیست هیچی نمیفهمم. حتی بعد پشیمون میشم و توبه میکنم اما با وجود اینکه بارها از خدا خواستم به من توان صبر کردن و آرامش و تعالی روحی رو بده اما در شرایط مزبور به شدت زیر همه چی میزنم. مثلا حتی گاهی به جد تفکر خودکشی به سرم میزنه و فقط یه دلیل پشتشه: اینکه دنیایی که خداوند توش اعوذ بالله به داد آدم درمانده نرسه جای زندگی نیست!
از اینکه این حرفا رو میزنم ناراحتم اما واقعا احتیاج به راهنمایی و کمک در خصوص وضعیتم دارم.
من بارها خوندم: یا غیاث المستغیثین. اما چرا اونچه با چشم عقل میبینم و تو زندگی خودم و دیگران شاهدم غیر این رو نشون میده؟
مثلا چند وقت پیش تو یه ویدئو شاهد آخرین لحظات زندگی یه کودک تو جنگ بودم. گریه میکرد و به شدت وحشتزده بود. بعد از اون بارها فکر کردم اگه خدا اونو که یه کودک بی گناهه تو اون وضعیت گذاشته بود ، وضعیتی که نهایتا با کشته شدنش پایان یافت، در مورد آزمودن من گناهکار و عاصی چه خواهد کرد؟ درسته که از رحمت خدا ناامید نیستم اما گاهی میگم دعای من جایی پیش خدا نداره. و اگه داره چرا مدام باید دعا کنم ، جوری که خسته شم و احساس کنم پشت یه در بسته ایستادم؟
گذشته از زندگی خانوادگی، رابطه م با خداوند هم به شدت دچار تزلزله. میترسم این موضوع منو تا جاهای تاریک و بی بازگشتی ببره.

White-Rose;1013239 نوشت:
گاهی دچار جنون فکری میشم

از این به بعد، وقتی به فرزند فکر می کنید، برگه کاغذی بردارید و تمام افکار، احساسات و حرف های درونِ ذهنتان را به زبان ساده (به دور از هر جمله ادبی)، روی کاغذ یادداشت نمایید و بدون اینکه نوشته را به کسی بدهید، کاغذ را پاره کنید. با این کار اوّلاً با آن احساساتِ نامطلوب مواجه می شوید و آنها را سرکوب نمی کنید. سرکوب کردنِ این احساساتِ منفی نه تنها هیچ کمکی به شما نمی کند؛ بلکه مشکلات تان را می افزاید. ثانیاً با پاره کردنِ برگه کاغذی که در آن احساسات تان را یادداشت کرده اید، آن احساسات را تخلیه می نمایید و احساس بهتری به شما دست می دهد.

White-Rose;1013507 نوشت:
حتی گاهی به جد تفکر خودکشی به سرم میزنه و فقط یه دلیل پشتشه: اینکه دنیایی که خداوند توش اعوذ بالله به داد آدم درمانده نرسه جای زندگی نیست!
از اینکه این حرفا رو میزنم ناراحتم اما واقعا احتیاج به راهنمایی و کمک در خصوص وضعیتم دارم.

لطفا پرسشنامه زیر را به دقت بخوانید و به 21 مادّه آن پاسخ دهید و نتیجه را برای من به صورت پیام خصوصی ارسال نمایید:

سن: ...............تحصیلات:....................
سابقه بیماری جسمی و روانشناختی در خود و خانواده:
تاریخ شروع مشکل (به صورت تقریبی):
مصرف دارو و نوع دارو:

این پرسشنامه حاوی 21 گروه جمله است. لطفاً هر گروه از جملات را به دقت بخوانید، سپس در هر گروه از جملات جمله ای را انتخاب کنید که بهتر از همه، گویای احساسات شما طی دو هفته گذشته تا همین امروز است. اگر به نظرتان می رسد که در یک گروه از جملات، چند جمله به یک اندازه در مورد شما صدق می کند، جمله ای را که از همه بالاتر است، انتخاب کنید. این قاعده شامل همه گروه جملات، مثلاً جمله شماره 16 (در مورد تغییر الگوی خواب) و شماره 18 (در مورد تغییر اشتها) نیز می شود. دقت کنید که در هیچ یک از گروه جملات، بیشتر از یک جمله را انتخاب نکنید:

1) غمگینی
الف) غمگین نبودم.
ب) بیشتر وقت ها غمگین بودم.
ج) همیشه غمگین بودم.
د) به قدری غمگین بودم که نمی توانستم آن را تحمل کنم.

2) بدبینی
الف) نسبت به آینده دلسرد نبودم.
ب) بیشتر نسبت به گذشته ام، حسرت میخوردم تا اینکه نگران آینده ام باشم.
ج) انتظار نداشتم اوضاع بر وفق مرادم باشد.
د) احساس میکردم، آینده ام امیدوار کننده نیست و فقط اوضاع بدتر می شود.

3) احساس شکست
الف) احساس شکست نمی کردم.
ب) احساس میکردم، بیش از آنچه که باید، در زندگی شکست خورده ام.
ج) وقتی به گذشته نگاه میکردم، شکستهای زیادی را می دیدم.
د) خود را انسانی کاملا شکست خورده می دیدم.

4) لذت نبردن (نارضایتی)
الف) مانند گذشته از زندگیم لذت می بردم.
ب) مانند گذشته از زندگیم لذت نمی بردم.
ج) خیلی کم از چیزهای که قبلا برایم لذت بخش بود، لذت می بردم.
د) اصلاً نمی توانستم از چیزهایی که قبلاً برایم لذت بخش بودند، لذتی ببرم.

5) احساس گناه
الف) احساس گناه خاصی نداشتم.
ب) در مورد بیشتر چیزهای که انجام داده بودم، احساس گناه می کردم.
ج) اغلب اوقات کاملاً احساس گناه می کردم.
د) همیشه احساس گناه می کردم.

6) انتظار تنبیه
الف) احساس نمیکردم که دارم تنبیه می شوم.
ب) احساس میکردم که ممکن است به دلایلی، تنبیه شوم.
ج) انتظار داشتم به دلایلی تنبیه شوم.
د) احساس میکردم که دارم تنبیه می شوم.

7) دوست نداشتن خود
الف) همان احساسی را در مورد خودم داشتم، که همیشه داشته ام.
ب) اعتماد به نفسم را از دست داده بودم.
ج) از خودم مأیوس و ناامید شده بودم.
د) از خودم بدم می آمد.

8) خودسرزنشی
الف) بیش از حد معمول، از خودم انتقاد نمی کردم.
ب) بیش از همیشه از خودم انتقاد می کردم (خودم را سرزنش می کردم).
ج) به خاطر تمام اشتباهاتم خودم را سرزنش می کردم.
د) خودم را برای هر چیز بدی که اتفاق می افتاد، مقصر می دانستم.

9) افکار خودکشی
الف) هیچ فکری در مورد آسیب زدن به خودم نداشتم.
ب) به آسیب زدن به خودم فکر میکردم، اما به آن ها عمل نمی کردم.
ج) دلم می خواست خودم را بکشم.
د) اگر امکان داشت، خودم را می کشتم.

10) گریه کردن
الف) بیش از حد معمول، گریه نمی کردم.
ب) بیش از حد معمول، گریه می کردم.
ج) به خاطر هر چیز کوچکی گریه می کردم.
د) دلم می خواست گریه کنم؛ اما نمی توانستم.

11) بی قراری
الف) بیش ازحد معمول، بی قرار و آشفته نبودم.
ب) بیش ازحد معمول، احساس بی قراری می کردم.
ج) به قدری بی قرار و آشفته بودم که برایم سخت بود، آرام بگیرم.
د) به قدری بی قرار و ناآرام بودم که باید دائماً یا حرکت می کردم یا خودم را به کاری مشغول می کردم.

12) کناره گیری اجتماعی
الف) علاقه ام را به سایر آدمها یا فعالیتها از دست نداده بودم.
ب) در مقایسه با قبل، کمتر به سایر آدمها یا چیزها علاقه مند بودم.
ج) بیشترِ علاقه ام را نسبت به سایر آدمها یا چیزها از دست داده بودم.
د) اینکه بتوانم به چیزی یا کسی علاقه مند شوم، برایم کار دشواری شده بود.

13) بی تصمیمی
الف) تقریباً به خوبی گذشته تصمیم گیری می کردم.
ب) احساس می کردم تصمیم گیری برایم سخت تر از گذشته است.
ج) نسبت به گذشته، در تصمیم گیری با مشکلات بیشتری روبه رو بودم.
د) درگرفتن هر نوع تصمیمی (در ارتباط با هر چیزی) مشکل داشتم.

14) بی ارزشی.
الف) احساس بی ارزشی نمی کردم.
ب) خودم را به اندازه گذشته ارزشمند و مفید نمی دیدم.
ج) احساس می کردم در مقایسه با سایر آدمها کم ارزش تر هستم.
د) بی نهایت احساس بی ارزشی می کردم.

15) از دست دادن انرژی
الف) به اندازه گذشته انرژی داشتم.
ب) به اندازه گذشته انرژی نداشتم.
ج) به اندازه ای که بتوانم خیلی کار کنم، انرژی نداشتم.
د) به قدری بی انرژی بودم که نمی توانستم هیچ کاری انجام دهم.

16) تغییر در الگوی خواب
الف) هیچ تغییری در خوابیدنم بوجود نیامده بود.
ب) کمی بیشتر از حد معمول می خوابیدم.
ج) تا حدودی کمتر از حد معمول می خوابیدم.
د) خیلی بیشتر از حد معمول می خوابیدم.
ه) خیلی کمتر از حد معمول می خوابیدم.
و) بیشتر اوقات روز را می خوابیدم.
ز) صبح ها یک الی دو ساعت زودتر از خواب بیدار می شدم و دیگر نمی توانستم بخوابم.

17) زودرنجی (تحریک پذیری)
الف) بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج نبودم.
ب) بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج بودم.
ج) خیلی بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج شده بودم.
د) تقریبا همیشه تحریک پذیر و زودرنج بودم.

18) تغییر در اشتها
الف) هیچ تغییری در اشتهایم بوجود نیامده بود.
ب) اشتهایم تا حدودی کمتر از حد معمول بود.
ج) اشتهایم تا حدودی بیشتر از حد معمول بود.
د) اشتهایم خیلی کمتر از گذشته بود.
و) اشتهایم خیلی بیشتر از گذشته بود.
ز) اصلاً اشتها نداشتم.
ح) میل زیادی (ولع) به غذا داشتم.

19) اشکال در تمرکز
الف) می توانستمم به خوبی گذشته تمرکز داشته باشم.
ب) نمی توانستم به خوبی گذشته تمرکز داشته باشم.
ج) برایم خیلی سخت بود که برای مدت طولانی روی چیزی تمرکز کنم.
د) احساس میکنم نمی توانستم روی هیچ چیزی تمرکز کنم.

20) خستگی پذیری
الف) بیش از حد معمول خسته یا کسل نبودم.
ب) به آسانی و بیش از حد معمول، احساس خستگی و کسالت می کردم.
ج) به قدری خسته یا کسل می شدم که نمی توانستم بسیاری از کارهای معمولی را انجام دهم.
د) به قدری خسته یا کسل می شدم که نمی توانستم هیچکدام از کارهایی را که قبلاً می کردم، انجام دهم.

21) کاهش علاقه جنسی
الف) تغییر قابل توجهی در میل جنسی ام ایجاد نشده بود.
ب) کمتر از گذشته به امور جنسی علاقه داشتم.
ج) در حال حاضر به مراتب، کمتر به امور جنسی علاقه دارم.
د) میل جنسی ام را کاملاً از دست بودم.

نکته: شاید از سؤال درباره خواب (16)، اشتها (18) و علاقه جنسی (21) تعجّب کرده و ناراحت شده باشید. اما باید بدانید که سؤالاتِ فوق، مربوط به یکی از معتبرترین پرسشنامه های روانشناختی می باشد که در همه دنیا برای تشخیصِ یکی از مشکلات روانشناختی به کار می رود. پس از ارسالِ پاسخ های پرسشنامه به صورت مفصّل در مورد آن توضیح خواهم داد.

سلام بزرگوار
در مورد مشکلی که مطرح کردید خواستم بگم که زود ناامید شدید! دوسال از زندگی مشترک تون گذشته و شما اینقدر بابت این مسئله ناامیدید!
تقریبا الان خیلی از مشکلات ناباروری قابل درمانه و برای درمان هم نیازمند این هست که هم خانم و هم آقا بررسی بشن.
همونطور که جناب کارشناس فرمودند*استرس* نقش بسیااااااار مهمی در ناباروری داره، چون عوامل روحی روانی روی وضعیت جسمانی قطعا تاثیر گذاره، بنابراین اول قدم برای شما به نظرم مدیریت ذهن و روان هست. هم شما و هم همسر
دومین مسئله برای مادر(من فرض رو گذاشتم که شما خانم هستید!) رژیم غذایی مناسب هست، به خودتون برسید، میتونید به متخصص طب سنتی مراجعه کنید ، هم شما و هم همسر
سومین مسئله ، شما اگر خانم هستید، پیشنهادم اینه که سعی کنید فضای خونه رو شاد نگه دارید، روحیه همسرتون خیلی به روحیه شما بستگی داره،سعی کنید از فرصت با هم بودن لذت ببرید، چون بعدا که انشالله بچه دار شدید حسرت همین روزهایی که دونفره بودید رو میخورید! سیاست های زنانه به خرج بدید! فکر و ذهنتون رو ببرید به این سمت که اول همسر خوبی باشید برای شوهرتون و رابطه ی عاطفی تون رو قوی کنید،با هم سفر برید ،برای هم وقت بزارید، قطعا فرزند آینده تون هم پدر و مادر شاد و عاشق همو میخاد!
اگر به هنری علاقه دارید برید دنبالش و خودتون رو مشغول کنید
مسئله بعدی اینه که در مورد دعا فرمودید، دعا قطعا تاثیر گذاره، اما برداشت ما آدمها از اجابت دعا متفاوته! بعضی اوقات ما دنبال معجزه هستیم! مثلا اگر کسی برای فرزند دار شدن دعا میکنه فکر میکنه اجابت یعنی اینکه خدا همین ماه بعد بچه بهش بده! در حالیکه گاهی اوقات دعا اینطور اجابت میشه که خدا یه دکتر خوب یه مشاور خوب سرراهت قرار میده، یا حتی یه حرف از کسی میشنوی که تاثیر گذاره،اینا همه ش رزقه! یکی از دوستانم مثل شما دوسال از ازدواجش میگذره و کلی نذرونیاز کرده برا بچه ، کلی دوا و دکتر، همین اواخر که نذر و دعای ویژه کرده بود! یه دکتر بهش معرفی کردن که متوجه خطا توی آزمایشات شون شد ، چیزی که چندتا متخصص تشخیص نداده بودن! و براساس اون درمان رو شروع کرد.... این رو نمیشه اسمش رو گذاشت اجابت دعا؟! چرا ما آدمها همش دنبال معجزه هستیم؟
شما هم حتما پرس و جو کن دکترهای حاذق و متعهد رو پیدا کن،حتما هم به دعا کردن ادامه بده و ارتباطت رو با خدا بیشتر کن.
در آخر همونطور که کارشناس محترم گفتن هر کدوم از ماها یک جور امتحان میشیم،همه ، کسی مستثنی نیست، بواسطه یک نعمتی که خدا بهمون نمیده اون هزاران نعمتی که بهمون داده رو فراموش نکنیم! سلامتی،خانواده، همسر خوب و....
قدر جوونی و قدر متاهل بودنتون رو بدونید و تمام تلاشتون رو برای حفظ زندگی و رضایت همسرتون بکنید
ببخشید طولانی شد
یاحق

White-Rose;1013239 نوشت:
با سلام.
من دو سوال از خدمت شما داشته و احتیاج مبرم به راهنمایی دارم.
اول اینکه دو سالی از ازدواج ما میگذره و علیرغم سلامت جسمانی هنوز صاحب فرزند نشدیم. این باعث شده رفته رفته زندگیمون به سردی گراییده و انگیزه ای برای ادامه زندگی مشترک نداشته باشیم. من و همسرم همچنان به هم علاقه مندیم اما مشکل فرزند نداشتن چنان رو روحیه من و اون اثر گذاشته که تا حالا دو بار تا پای جدایی پیش رفتیم.
میخواستم بدونم واقعا تو این شرایط و با این وضع به هم ریختگی روح و روانم چی کار کنم؟ علیرغم اینکه شخص معتقدی هستم گاهی دچار جنون فکری میشم و حتی برای از بین بردن خودم برنامه ریزی میکنم. گاهی با تمام هستی و کائنات دشمن میشم. و واقعا ادامه ی این وضعیت کجدار و مریز برام ممکن نیست.
دوم، بارها ور جستجوی راهکار سایت ها و نظرات مختلف رو جستجو کردم. من نسبتا مذهبی هستم اما هرگز به خرافات رو نیاورده م. برای همین وقتی اولین بار کلمه "چله افتادن" رو شنیدم خیلی تعجب کردم. از اینکه هیچ روایت و حدیثی برای این موضوع نیست و گفته میشه از علوم غریبه ست و عجیب تر اینکه افراد خیلی زیادی مشکلشون با بریدن چله حل شده. قصدم این نیست که این کار رو شرک خطاب کنم چون مسلما از هیچ کس جز خدا کمک نمی طلبیم. اما آیا خدا حتما باید با انجام دادن این افعال ظاهرا نامعقول گره از کار ما باز کنه؟ آدم مستاصل البته به هر نسخه ای رو میاره. منم این کار رو در حد توانم توسط خودم ( چون دسترسی به شخص مورد اعتمادی نداشتم) انجام دادم. اما بی نتیجه بود. میخواستم بپرسم آیا این مقوله واقعیت داره؟ آیا واقعا جز علوم غریبه ست و برای گشودن گره از کار باید انجام بشه؟ اگه اینطوره خدا چرا گاهی نعوذ بالله این قدر باید به بنده هاش سخت بگیره؟ چرا دعای امثال منی واقعا این قدر بی اثره که باید به این موضوعات رو بیاریم؟ چرا واقعا "هیچ آدابی و ترتیبی مجو، هر چه میخواهد دل تنگت بگو" ی ما مستوجب گشایش در رحمت خداوند به رومون نمیشه؟ کجای راه رو دارم اشتباه میرم؟


نگرانی نداره که.شما پیش یک متخصص طب سنتی کار بلد برید و دستورات رو مو به مو اجرا کنید شاید مشکلتون حل شد. خیلی ها برای ناباروری از طب سنتی نتیجه گرفتند. حتی من شنیدم دکتر خیر اندیش آزو اسپرمی ها رو هم درمان کردند.

[="Tahoma"][="Blue"]

White-Rose;1013239 نوشت:
با سلام

سلام
2 سال که چیزی نیست
اگر به هم علاقه مند هستید زندگی کنید.
از روش های نوین هم میتونید استفاده کنید. (البته خرجش زیاده)

یکی از دوستانم به همین روش نوین (ivf)، بچه دارشند بعد از 10 سال.
خدا حفظشون کنه برای هم.

نگران نباشید، خداوند همیشه انسان رو ازمایش میکنه
چه بسیار از ادم هایی که بعد از قبول کردن سرپرستی فرزندی خودشان بچه دار شدند..
توکل بر خدا..[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

White-Rose;1013239 نوشت:
دچار جنون فکری میشم و حتی برای از بین بردن خودم برنامه ریزی میکنم.

شما خودت رو از بین ببری دردی درمان میشه؟
مثلا فکر میکنی راحت میشی؟
این فکرت یا به خاطر از خود گذشتگی زیادت هست که میخوای همسرت با شخص دیگه ای ازدواح کنه و دلش برات بسوزه..
یا به خاطر فرار از مشکلات هست و نمیخوای تاب بیاری در مقابل مشکلات زندگی..

خب از خدا میگی، خدا مگه نگفت صبر؟
ایا صبر کردی؟ ایا راه های مختلف رو امتحان کردی؟ ایا همت کردی؟
این همه ادم الان نابارور هستند، به خاطر تغذیه نادرست و مسایل دیگه..
همه باید خودکشی کنند؟

اینقدر بچه مهمه که میخوای جون خودت رو بگیری؟
فکر میکنی بچه چه کار میکنه وقتی بیاد؟ درسته اون گرمایی که بچه به خانواده میاره یه چیز دیگه اس
ولی ارزش از دست دادن جون خودت رو نداره، از کجا معلوم بتونی این بچه رو درست تربیت کنی؟ پس فردا نشه عذاب جونت؟

به اون چیزی که خدا ازت خواسته راضی باش وتلاش کن.
از خدا بزرگ تر و حکیم تر مگه ست؟ حتما یه خیریتی در این ماجرا هست که قطعا بی خبری..
تو با کشتن خودت صورت مساله رو پاک میکنی و از آزمون خدا درست بیرون نمیای.. دنیا و اخرت خودت رو نابود نکن قشنگم..[/]

سلام و با تشکر از همه ی شما عزیزان. پاسخهای شما خیلی آروم ترم کرد، و یه جورایی از شدت ناامیدی که روزهای قبل باهاش درگیر بودم کاست. منم باهاتون موافقم، و خیلی وقتا این طور به خودم میگم که نباید فضای خونه رو برای خودم و شوهرم جهنم کنم، نباید این طور راحت از رحمت خدا ناامید شم، و اینکه حتی درمان رو که مدتیه رها کرده بودم بهتره ادامه بدم، ولی مشکل بزرگی که دارم عدم کنترل احساساتمه. خیلی زود عصبی میشم و تمام این حرفها یادم میره. من ایران زندگی نمیکنم و متاسفانه به طب سنتی دسترسی ندارم و حتی تو مدتی که اینجام مشاوره هم نرفتم چون بالطبع مشاورین اینجا زمین تا آسمون دیدگاهشون درباره دنیا با ما که مسلمانیم فرق میکنه. یعنی باید بگم در کل مدت دو ساله مشکل رو میبینم و گاهی با امیدواری و گاهی یا یاس باهاش روبرو میشم. قبلا آدم مهربون و آرومی بودم، الان تو خیابون که راه میرم نسبت به همه آدمها احساس نفرت میکنم. میدونم چقدر کسانی که دست به خودکشی میزنن خشم خدا رو برمی انگیزن، و این تا حد زیادی فکرشو از سرم بیرون میبره. احساس حسد میکنم نسبت به آدمهایی که مشکل منو ندارن. من قبلا آدم حسودی نبودم. دلم نمیخواد امتحان خدا منو از راهش دور کنه، اما گاهی هزار سوال برام‌پیش میاد. مثلا اینکه چرا هر چی سعی میکنم به خدا نزدیکتر شم و‌مثلا نماز رو اول وقت میخونم وبیشتر با قرآن و ادعیه انس میگیرم ، امتحان خدا رو موردم سخت تر میشه؟ اینو به عینه تو زندگیم دیدم. و گاهی به خودم گفتم با عصبانیت که منم میخوام‌مثل انسانهای از خدا بی خبر باشم، اما خدا اینقدر تو‌دنیا بهم‌سخت نگیره ( اینم اضافه میکنم مشکلم فقط این دو سال انتظار نیست. قبلا خم مشکلات سخت و طاقت فرسایی تو زندگی داشتم) اما نهایتا از فکرم شرمنده میشم. از اینکه میخواستم از راه خدا بیرون برم.
بازم ممنونم و بیشتر رو‌حرفاتون فکر میکنم و سعی میکنم بیشتر رو اعصابم‌تسلط داشته باشم.

ضمنا ممنون از کارشناس محترم، حتما در اولین فرصت فرم تکمیل شده رو خدمتتون ارسال میکنم.

پرسش:

دو سال است که از ازدواج ما می­ گذرد و با وجود سلامت جسمی هنوز صاحب فرزند نشده ایم. این مسأله باعث شده زندگیِ سردی داشته باشیم. من و همسرم به همدیگر علاقه داریم. شنیده ام که بعضی افراد با چله­ گرفتن به حاجت خود رسیده اند. با این وضعیت چه کار کنم؟

پاسخ:

حق دارید که دوست داشته باشید فضای خانه تان پر از صدای نوزادی تازه به دنیا آمده باشد و بتوانید فرزند خود را در آغوش بگیرید و ببوسید. همان گونه که گفتید، در منابع دینی چیزی درباره چلّه گرفتن برای بچه دارشدن وجود ندارد. پس بهتر است وقت خود را با چلّه گرفتن هدر ندهید. در رابطه با بچه دارشدن چند نکته خدمت تان می گویم:

- وقتی زن و شوهر با همدیگر تصمیم می گیرند که برای مدتی بچه دار نشوند، استرس کمی را احساس می کنند. اما در صورتی که به علل ناشناختهْ بارداری با مشکل مواجه شود، زن و شوهر احساسات منفی و ناخوشایندی همچون غم و غصّه، یأس و ناامیدی را تجربه می کنند. اگر دقت کنید، احساسات متناقضی دارید: از یک سو همسر و زندگی تان را دوست دارید و نمی خواهید به خاطر بچه، آنها را از دست بدهید و از سوی دیگر به مادرشدن علاقه زیادی دارید و به آن فکر می کنید.

- باید بدانید که فکرکردنِ زیاد به فرزند باعث می شود شما استرس بیشتری احساس کنید. طبق پژوهش های انجام شده که در سایت «انجمن بارداری آمریکا» به آن اشاره کرده، استرس یکی از عومل ناباروری است. پس بهتر است دیدگاه خود را در مورد این مسأله عوض نمایید. گفته اید فردی نسبتاً مذهبی هستید. پس خوب می دانید که خداوند متعال هر فردی را به گونه ای آزمایش می کند. خداوند متعال در سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 155 می فرماید: (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ) یعنی«و قطعا شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماييم و مژده ده شكيبايان را». این هم آزمایش شماست. آیا دوست دارید فرزند داشتید؛ ولی با همسرتان رابطه بسیار تیره و تاری داشتید؟ همین الان که در حال خواندن این متن هستید، عده بسیاری از خانم ها هستند که با شوهران شان درگیری دارند. هر روز خانم های زیادی در راهروهای دادگاه خانواده منتظرند که قاضی، حکم طلاق شان را صادر کند و نمی دانند آیا دنیای بعد از طلاق بهتر خواهد بود یا بدتر. عده زیادی در بیمارستان ها بستری هستند و نمی دانند درمان بیماری شان موفقیت آمیز خواهد بود یا با شکست مواجه می شود. آیا دوست داشتید جای یکی از این خانم های درگیر در دادگاه یا بیمارستان باشید؟ اگر خدا فرزندی به شما عطا می فرمود؛ ولی فرزندتان سالم نبود، چه احساسی به شما دست می داد؟ اینها حقایق دنیای ما انسان هاست. متأسفانه ما انسان ها همیشه نیمه خالیِ لیوان را می بینیم و به نیمه پُر آن توجهی نشان نمی دهیم. شاید بیشتر عمرمان را در حسرت چیزهای نداشته سپری می نماییم و خود را از لذّت داشته ها بی بهره می کنیم.

- گفته اید:«با وجود سلامت جسمی هنوز صاحب فرزند نشده ایم». اگر پزشکان مراجعه و درمانِ خاصّی را برای تان لازم نمی دانند، طبق نظرشان عمل نمایید. اما اگر به شما درمان خاصّی را توصیه می کنند، حتما درمان را ادامه دهید. این دنیا، دنیای اسباب و مُسَبَّبات است. یعنی خداوند متعال مقدّر فرموده که همه چیز از راه های عادّی امکان پذیر باشد. اگر قرار باشد معجزه ای اتفاق بیفتد، آن نیز از راه پزشک و درمان اتّفاق خواهد افتاد.

- در کنار مراجعه به پزشک برای درمان، از دعا به درگاه خداوند متعال نیز ناامید نشوید. گاهی خداوند متعال دعای مؤمن را برآوده می سازد؛ اما زمان محقّق شدنِ خواسته اش را مدتی بعد _ حتی چند سال بعد _ در نظر می گیرد. در قرآن کریم آمده است که حضرت زکریّا فرزند نداشت. او به پیری رسیده بود و هنوز خداوند متعال به او فرزندی عطا ننموده بود. تا اینکه وقتی کرامت خداوند متعال را دید که برای حضرت مریم، غذایی بهشتی فرستاده، از خداوند متعال خواست که به او نیز فرزندی عطا فرماید(سوره مبارکه آل عمران، آیه 38). فرشتگان از جانب خدای مهربان به حضرت زکریا (علیه السلام) نازل شدند و به او بشارت دادند که خداوند متعال به او فرزند پسری (حضرت یحیی) عطا خواهد نمود. از امام باقر (صلوات الله و سلامه علیه) روایت شده است: «إِنَّمَا وُلِدَ يَحْيَى بَعْدَ الْبِشَارَةِ لَهُ مِنَ اللَّهِ بِخَمْسِ سِنِينَ». یعنی «یحیی (علیه السلام) پنج سال بعد از بشارت الهی متولد شد»(1). پس این مسأله (عطای فرزند) فورا محقّق نشد. بنابراین در کنار دعاکردن، صبر نمایید.

- در روایات مطلبی با عنوان چلّه گرفتن برای بچه دارشدن نیامده است؛ اما در برخی روایات دعاهایی برای فرزند دارشدن ذکر شده است که به یکی از آنها اشاره می کنم:

امام باقر (صلوات الله و سلامه علیه) به هاشم، نگهبانِ هشام بن عبدالملک که فرزندی نداشت، فرمود: «می خواهی دعایی به تو یاد دهم که صاحب فرزند بشوی؟». هاشم عرض کرد:"بله". حضرت امام باقر (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود:«در هر صبح و عصر،
هفتاد بار سُبحانَ الله
ده مرتبه اَستَغفِرُالله
نُه مرتبه سُبحانَ الله
و یک مرتبه «اَستغفرُ الله» بگو و بعد این آیه شریفه را بخوان:
( اِسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً
يُرْسِلُ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَاراً
وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً )(2). هاشم نگهبان می گوید: این ذکر را گفتم و دارای فرزندان بسیاری شدم(3).

شما و همسرتان هر دو این کار را انجام دهید تا انشاءالله به نتیجه برسید.

پی نوشت:
1:
مجلسیّ، محمد باقر، بحارالانوار، ج14، ص176، مؤسّسة الوفاء، بیروت، 1403 ه.ق
2: سوره مبارکه نوح، آیات شریفه 10 تا 12
3: نوری طبرسی، حاج میرزا حسین، مُستَدرَکُ الوَسائل، ج15، ص 121، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، 1408 ه.ق

موضوع قفل شده است