جمع بندی تقلید در مصادیق از منظر عقلی ( کلامی )

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تقلید در مصادیق از منظر عقلی ( کلامی )

با سلام و احترام

تقلید در مصادیق احکام از منظر عقلی چه حکمی دارد؟

پیش از طرح سوال مقدمه ای لازم است گفته شود.
همانطور که میدانید تقلید در احکام جایز است.
و میگویند تقلید در احکام، از منظر عقلی ایرادی ندارد.
بلکه عقل حکم میکند در احکام شرعی و غیر شرعی به متخصص رجوع کنیم.
اما عده ای با این مطلب مخالف هستند و میگویند تقلید در احکام به صورت مطلق جایز نیست و شرط و شروطی دارد. اگر با عقل ما جور در نیامد نباید از متخصص تقلید کنیم.عقا گریزی یا عقل ستیزی اهمیت ندارد مهم این است که ما اشکالی در ذهنمان آمده است.
مثلا اگر دکتر کاری خواست انجام بدهد که با عقل ما جور در نیامد ما نباید از امر دکتر پیروی کنیم و باید دکتر بتواند ما را قانع کند. یعنی اهمیتی ندارد که دکتر بگوید من از تو داناترم و باید گوش کنی. البته در مواردی که عقل، مخالفتی ندارد یا اشکالی در فرمان دکتر نمی بیند، از فرمان دکتر تبعیت میکند.

سوال اصلی بنده در واقع درباره تقلید در احکام نیست بلکه درباره تقلید در مصادیق احکام است. اما از آنجا که این دو مسئله در ارتباط هستند میخواهم درباره هر دو صحبت کنیم. البته بنده تمرکزم را روی تقلید مصداقی میگذارم و هر جا که لازم بود درباره تقلید در احکام صحبت خواهیم کرد.

طرح سوال : تقلید در مصادیق

گفته میشود تشخیص مصادیق بر عهده مکلف است.
مجتهد ها و مراجع ، احکام شرعی را بیان میکنند و تشخیص مصداق بر عهده مکلف قرار دارد.
مثلا مرجع تقلید میگوید موسیقی لهوی حرام است.
اما تشخیص لهوی بودن بر عهده مکلف است.
اکنون سوال در این است که تقلید کردن در تشخیص مصداق، از منظر عقلی چگونه است؟
البته من نمی دانم حکم شرعی این مسئله چیست. که اگر کارشناس لازم دانستند به این سوال نیز پاسخ بدهند.

حالا من دو فرض کلی برای تقلید در مصادیق بیان میکنم تا سوال، گویا تر باشد.

فرض اول ( تقلید در می دانم ها یا بگوییم تقلید عالم از اعلم )

( که البته دانسته های ما اقسامی دارد برخی موارد مربوط به درون ما است مثل حس حسادت،گرسنگی و شهوت و برخی نمود خارجی دارد و برخی به عوامل خارجی بستگی دارد و برخی ترکیبی از اینها است. )

مثلا من با علم خودم میدانم فلان کار حرام است یا برای من حرام است . بعد آقای عمرو میگوید آن کار حرام نیست یا برای تو حرام نیست.
مثلا من میدانم فلان کار، ظلم است بعد آقای عمرو میگوید آن کار ظلم نیست.
و من از آقای عمرو تقلید میکنم. اگر گفت ظلم است، انجام نمیدهم. اگر گفت ظلم نیست انجام میدهم.
در این فرض از منظر عقلی ، تقلید کردن در مصادیق ایرادی دارد؟

فرض دوم ( تقلید در نمی دانم ها یا بگوییم تقلید جاهل از عالم )

مثلا من نمیدانم فلان کار حرام است یا حلال است؟ بعد از آقای عمرو تقلید میکنم. اگر او گفت حلال است انجام میدهم. اگر گفت حرام است انجام نمیدهم.
مثلا من نمیدانم فلان کار ظلم است یا ظلم نیست.
از آقای عمرو تقلید میکنم. هر مصداقی که او تشخیص داد ظلم است، ترک میکنم. و هر مصداقی که تشخیص داد ظلم نیست انجام میدهم.

عقل چه می گوید ؟

لطفا به کارشناس کلام ارجاع دهید.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد عامل

[TD][/TD]

[="Book Antiqua"][="Black"]


بسم الله الرحمن الرحیم



سلام علیکم
به عنوان مقدمه باید گفت که زمانی که حکمی به موضوعی تعلق می گیرد، منظور قانون گذار واقعیت خارجی موضوع است؛ به عنوان مثال زمانی که گفته می شود: «آب پاک کننده است»، منظور آبی است که در عالم خارج وجود دارد، مگر اینکه قرینه ای خارجی خلاف این مطلب را ثابت کند. بر این اساس، مرجعیت عرف در تشخیص مصادیق، طریقیت دارد نه موضوعیت و اصالت، پس اگر عرف غافل یا جاهل باشد، تطبیق آن معتبر نیست.
نکته دیگر اینکه مرجع و مجتهد نیز بخشی از عرف محسوب می شوند و اظهار نظر آنها به عنوان فردی از افراد عرف قابل پذیرش است. بنابراین اگر در تطبیق مصداقی خاص، نظر ایشان با عرف تفاوت داشته باشد، جانب عرف را باید گرفت. البته منظور از عرف، عرف متدین یا در برخی موارد، عرف متخصص است.

بنابر مقدمات گذشته، دو بخش از سوال شما را بررسی می کنیم:
الف: شخص علم به تطبیق دارد و در عین حال مرجع امر به خلاف آن می کند، مانند اینکه من میدانم فلان کار، ظلم است ولی مجتهد یا مرجع میگوید آن کار ظلم نیست.
در این مورد با توجه به اینکه مرجع بخشی از عرف است و عرف نیز برای تشخیص مصداق، طریقیت دارد نه موضوعیت، انسان باید به علم خود عمل کند، به شرط اینکه مبانی رسیدن به این نتیجه صحیح باشد.

ب: شخص علم به تطبیق ندارد و می خواهد از مرجع خود در تطبیق استفاده کند، به عنوان مثال: من نمیدانم فلان کار حرام است یا حلال است؟ اگر مرجع من گفت حلال است انجام میدهم. اگر گفت حرام است انجام نمیدهم.
در این مورد نیز چون مرجع بخشی از عرف است، اگر تطبیق او همسو با عرف باشد، مانعی در تبعیت نیست. اما نکته اساسی این است که آیا مراجعه به عرف یا مرجع در تطبیق مصداق را می توان تقلید نامید؟ مسلما چنین کاری تقلید نیست، بلکه برای روشن شدن مساله برای انسان و کسب اطلاع از امری واقعی، به عرف مراجعه می شود. به عبارت دیگر در تقلید، انسان اصل حکم را نمی داند و برای کسب اطلاع یا باید خودش تلاش عملی و اجتهاد کند و یا باید از دیگری که این کار را کرده تبعیت کند، اما در تطبیق، حکم مشخص است و صرفا برای اینکه بدانیم این حکم در چه مواردی جاری می شود، نیاز به عرف و امثال آن داریم.


اگر مطلب دیگری نیز مد نظر شماست، بفرمایید تا بحث ادامه پیدا کند...

[/]

عامل;1011012 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام علیکم
به عنوان مقدمه باید گفت که زمانی که حکمی به موضوعی تعلق می گیرد، منظور قانون گذار واقعیت خارجی موضوع است؛ به عنوان مثال زمانی که گفته می شود: «آب پاک کننده است»، منظور آبی است که در عالم خارج وجود دارد، مگر اینکه قرینه ای خارجی خلاف این مطلب را ثابت کند. بر این اساس، مرجعیت عرف در تشخیص مصادیق، طریقیت دارد نه موضوعیت و اصالت، پس اگر عرف غافل یا جاهل باشد، تطبیق آن معتبر نیست.
نکته دیگر اینکه مرجع و مجتهد نیز بخشی از عرف محسوب می شوند و اظهار نظر آنها به عنوان فردی از افراد عرف قابل پذیرش است. بنابراین اگر در تطبیق مصداقی خاص، نظر ایشان با عرف تفاوت داشته باشد، جانب عرف را باید گرفت. البته منظور از عرف، عرف متدین یا در برخی موارد، عرف متخصص است.

بنابر مقدمات گذشته، دو بخش از سوال شما را بررسی می کنیم:
الف: شخص علم به تطبیق دارد و در عین حال مرجع امر به خلاف آن می کند، مانند اینکه من میدانم فلان کار، ظلم است ولی مجتهد یا مرجع میگوید آن کار ظلم نیست.
در این مورد با توجه به اینکه مرجع بخشی از عرف است و عرف نیز برای تشخیص مصداق، طریقیت دارد نه موضوعیت، انسان باید به علم خود عمل کند، به شرط اینکه مبانی رسیدن به این نتیجه صحیح باشد.

ب: شخص علم به تطبیق ندارد و می خواهد از مرجع خود در تطبیق استفاده کند، به عنوان مثال: من نمیدانم فلان کار حرام است یا حلال است؟ اگر مرجع من گفت حلال است انجام میدهم. اگر گفت حرام است انجام نمیدهم.
در این مورد نیز چون مرجع بخشی از عرف است، اگر تطبیق او همسو با عرف باشد، مانعی در تبعیت نیست. اما نکته اساسی این است که آیا مراجعه به عرف یا مرجع در تطبیق مصداق را می توان تقلید نامید؟ مسلما چنین کاری تقلید نیست، بلکه برای روشن شدن مساله برای انسان و کسب اطلاع از امری واقعی، به عرف مراجعه می شود. به عبارت دیگر در تقلید، انسان اصل حکم را نمی داند و برای کسب اطلاع یا باید خودش تلاش عملی و اجتهاد کند و یا باید از دیگری که این کار را کرده تبعیت کند، اما در تطبیق، حکم مشخص است و صرفا برای اینکه بدانیم این حکم در چه مواردی جاری می شود، نیاز به عرف و امثال آن داریم.


اگر مطلب دیگری نیز مد نظر شماست، بفرمایید تا بحث ادامه پیدا کند...

[/]

با سلام و احترام

برخی از ادراکات ما درونی است آیا اینجا عرف میتواند دخالت کند ؟

مثلا لهوی بودن یا ریبه داشتن یا خوف گناه یا مثل اینها...

برخی موارد اصلا خارج از دست مرجع تقلید یا عرف است.

مثلا قاضی می گوید فلانی قاتل است.
و مرجع تقلید هم مثلا می گوید قاتل را قصاص کنید.

اینجا عرف چه نقشی دارد ؟

مثلا اگر من بدانم فلانی قاتل نیست اما قاضی با ادله شرعی بگوید او قاتل است.
آیا من حق دارم بگویم به تشخیص قاضی عمل میکنم؟

یا مثلا
من نمیدانم فلانی قاتل هست یا نیست.
آیا حق دارم در این مورد از قاضی تقلید کنم؟!
یعنی کور کورانه و از روی جهل کسی را کشتم در حالی که نسبت به قاتل بودن جاهل بودم.
من که ادله قاضی را خبر ندارم.
فقط دارم از قاضی تقلید میکنم.
قاضی هم که مرجع تقلید نیست.
حتی نمیدانیم این قاضی در قضاوت کردن اعلم هست یا خیر.
بلکه یقین داریم او اعلم نیست.

تکلیف چیست؟!

آیا چنین تقلیدهایی درست است؟

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

بیت المعمور;1011091 نوشت:
مثلا لهوی بودن یا ریبه داشتن یا خوف گناه یا مثل اینها...

بین لهوی بودن و خوف گناه تفاوت هست، در برخی موارد قانون گذار ادارک جمعی یا عرف را ملاک قرار داده است و در این مورد تفاوتی بین درک ظاهری یا درونی جمعی وجود ندارد. بنابراین حتی اگر انسان در درون خود احساس هیجان و مانند آنهم نکند، در مورد لهوی بودن ادراک عمومی ملاک است و اگر عموم چنین احساسی داشته باشند برای فردی که این احساس را ندارد هم حجت است.
اما در مورد خوف گناه، غالبا انسان با رجوع به درون خود می تواند این احساس را درک کند، بنابراین ممکن است عموما در سنین جوانی و با محرکات محیطی خوف گناه داشته باشند، اما شخصی این احساس را نداشته باشد. بنابراین برای او ادراک عرف ملاک نیست.
بنابراین باید تابع شرع بود، هر جا قانون گذار ملاک را عرف معرفی کرد، تبعیت لازم است و اگر ادراک شخصی ملاک بود، همان لازم الاجراست. به عبارت دیگر شریعت یک امر وضعی است و در امور وضعی تبعیت از مراد واضع مهم است.

بیت المعمور;1011091 نوشت:
مثلا قاضی می گوید فلانی قاتل است.

در مورد حکم قاضی هم تقلید معنا ندارد، مگر اینکه منظور شما افرادی باشند که تحت نظر قاضی، قوانین را اعمال می کنند؛ مانند کسی که مامور شلاق زدن مجرمان یا اعدام کردن آنهاست. در این صورت هم تقلید معنا ندارد بلکه تبعیت از حکم صورت می گیرد.
در قضاوت دلیل و شاهد اهمیت دارد و اگر شواهد بر امری دلالت کنند، همان حجت است و در این موارد عرف ملاک نیست.
بنابراین اگر قاضی بر اساس ادله حکم کرده باشد، هرچند شما واقع را خبر داشته باشید، مامور به ظاهر هستید و تبعیت از حکم الزامی است.

[/]

با سلام

عامل;1011183 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]
بنابراین اگر قاضی بر اساس ادله حکم کرده باشد، هرچند شما واقع را خبر داشته باشید، مامور به ظاهر هستید و تبعیت از حکم الزامی است.

[/]

این الزام حکم شرعی مسئله بود یا حکم عقلی؟

عامل;1011183 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]در مورد حکم قاضی هم تقلید معنا ندارد

[/]

تقلید یعنی رجوع به کارشناس

یعنی رجوع جاهل به عالم
و رجوع عالم به اعلم

حالا چرا وقتی ما میگوییم در تشخیص مصداق میخواهیم تقلید کنیم ، شما میگویید تقلید بی معنا است؟

الان اگر یک پزشک از پزشک اعلم تقلید کند ، ایراد دارد؟
یا اسمش تقلید نیست؟!
نمیشه گفت حتما باید بگوییم تبعیت...

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

بیت المعمور;1011195 نوشت:
این الزام حکم شرعی مسئله بود یا حکم عقلی؟

معقول بودن گاهی در امور تکوینی و واقعی مد نظر است و گاهی هم در امور وضعی و قراردادی.
معقولیت در امور قراردادی بر اساس وضع و قرارداد صورت می گیرد، بنابراین اگر بر اساس وضع عمل کنیم، عمل معقولی انجام داده ایم و اگر بر خلاف آن باشد، غیر معقول است.
بنابراین در امری که واضع دلیل و شاهد را مبنا قرار داده است نمی توان عرف را دخالت داد و چنین کاری غیر معقول است.

بیت المعمور;1011196 نوشت:
تقلید یعنی رجوع به کارشناس

منظور بنده از تقلید، تقلید اصطلاحی بود، نه لغوی.
تقلید اصطلاحی در قضاوت مطرح نیست، ولو اینکه عاملان دادگاه موظف به امتثال امر قاضی هستند و طرفین دعوا هم باید حکم قاضی را ختام امر تلقی کنند. بنابراین در دادگاه تقلیدی صورت نمی گیرد، بلکه حکمی داده می شود و دیگران تبعیت می کنند.
در تقلید اصطلاحی مجتهد امری را استنباط می کند که هم خود انجام دهد و هم کسانی که از او تقلید می کنند، اما کسی مانند قاضی در صدد چنین کاری نیست و کسی هم از او در دیگر شرایط دادرسی تقلید نمی کند، زیرا دیگران یا چنین جایگاهی ندارند که قضاوت کنند و یا اگر هم قاضی هستند، بر اساس استنباط خود حکم می کنند.

اگر منظور شما از تقلید قاضی چیز دیگری است، بفرمایید...
[/]

عامل;1011380 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

معقول بودن گاهی در امور تکوینی و واقعی مد نظر است و گاهی هم در امور وضعی و قراردادی.
معقولیت در امور قراردادی بر اساس وضع و قرارداد صورت می گیرد، بنابراین اگر بر اساس وضع عمل کنیم، عمل معقولی انجام داده ایم و اگر بر خلاف آن باشد، غیر معقول است.
بنابراین در امری که واضع دلیل و شاهد را مبنا قرار داده است نمی توان عرف را دخالت داد و چنین کاری غیر معقول است.

منظور بنده از تقلید، تقلید اصطلاحی بود، نه لغوی.
تقلید اصطلاحی در قضاوت مطرح نیست، ولو اینکه عاملان دادگاه موظف به امتثال امر قاضی هستند و طرفین دعوا هم باید حکم قاضی را ختام امر تلقی کنند. بنابراین در دادگاه تقلیدی صورت نمی گیرد، بلکه حکمی داده می شود و دیگران تبعیت می کنند.
در تقلید اصطلاحی مجتهد امری را استنباط می کند که هم خود انجام دهد و هم کسانی که از او تقلید می کنند، اما کسی مانند قاضی در صدد چنین کاری نیست و کسی هم از او در دیگر شرایط دادرسی تقلید نمی کند، زیرا دیگران یا چنین جایگاهی ندارند که قضاوت کنند و یا اگر هم قاضی هستند، بر اساس استنباط خود حکم می کنند.

اگر منظور شما از تقلید قاضی چیز دیگری است، بفرمایید...

[/]

با سلام و احترام

سوال بنده کلامی است و میخواهم از حیث درست و نادرستی و قبح و حسن بررسی کنم.
مقصودم از تقلید، رجوع به کارشناس یا کارشناس اعلم است در مورد جهل یا علم.( در هر موضوعی به خصوص مصادیق ظلم و عدل و واجب و حرام)

با توجه به گفتگویی که داشتیم و توضیحات شما
بنده در سه فرض جوابهایی رو آماده کردم، آیا برداشت درستی داشتم؟

در عرف

اگر عرف را میدانم تقلید از کارشناس جایز نیست.
اگر عرف را نمیدانم تقلید از کارشناس جایز است.

در امور درونی

اگر به درون آگاهم ، تقلید جایز نیست
اگر نمیدانم ..... ( این فرض چه می شود؟ )

در مورد حکم قاضی

اگر مصداق درست را میدانم ، تقلید از قاضی جایز است.
اگر مصداق درست را نمی دانم ، تقلید از قاضی جایز است.

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

بیت المعمور;1011402 نوشت:
در عرف

اگر عرف را میدانم تقلید از کارشناس جایز نیست.
اگر عرف را نمیدانم تقلید از کارشناس جایز است.


اگر منظور شما از کارشناس، همان مرجع تقلید است، او جزئی از عرف است و به تنهایی نمی تواند چیزی را ثابت کند. در حقیقت شما برای کشف نظر عرف مجبورید به افراد جامعه رجوع کنید و مرجع هم یکی از همین افراد است که نظر او در حد یکی از افراد جامعه اهمیت دارد، حتی در برخی موارد، افراد عادی آگاهتر به عرف هستند.
بنابراین اگر شما عرف را بدانید که روشن است و اگر ندانید در این حد که نظر یکی از احاد جامعه را جویا شده باشید، نظر مرجع اهمیت دارد و برای اگاهی از عرف باید دیگر نظرات را هم جویا شوید تا یک برایند برای شما حاصل شود. در این بین ممکن است نظر مرجع صحیح باشد و یا حتی نظر ایشان در تنافی با عرف جامعه باشد که در این صورت تبعیت از عرف(متدین) ملاک است.

بیت المعمور;1011402 نوشت:
در امور درونی

اگر به درون آگاهم ، تقلید جایز نیست
اگر نمیدانم ..... ( این فرض چه می شود؟ )


در مواردی که امر درونی ملاک حکم قرار گرفته است، مانند خوف از گناه در ازدواج، عرف ملاک نیست و تقلید هم معنا ندارد.
شما صرفا باید ببینید در شرایط کنونی آیا به گناه می افتید یا خوف به گناه افتادن را دارید یا نه؟ همین!
معمولا در امور درونی با تامل و دقت، وضعیت روشن می شود و شک موضوعیت ندارد. چرا که بالاخره هر انسانی به نفس خود آگاه است و می داند که خوف گناه هست یا نه؟

بیت المعمور;1011402 نوشت:
در مورد حکم قاضی

اگر مصداق درست را میدانم ، تقلید از قاضی جایز است.
اگر مصداق درست را نمی دانم ، تقلید از قاضی جایز است.


در مورد حکم قاضی برای بنده روشن نشد منظور شما دقیقا چیست؟
قاضی بر اساس ادله حکمی را در مورد فردی داده است.
در مورد فردی که حکم صادر شده ممکن است شما علم به بی گناهی او داشته باشید و ممکن است علمی به این مساله نداشته باشید.
در این دو فرض، زمانی تقلید مطرح است که شما درگیر در این حکم باشید، در غیر این صورت تقلید معنای خاصی ندارد، مانند اینکه شما تنها یک ناظر صرف هستید و هیچ نقشی در دعوا و اعمال حکم ندارید.
بر فرض اینکه شما زیر مجموعه قاضی باشید و مجبور به اعمال حکم قاضی شده باشید، در این صورت هم حتی اگر بدانید فرد محکوم شده، بی گناه است، اعمال نظر قاضی و تقلید از حکم او بر شما واجب است. چرا که شارع مقدس، این حکم را با دلیل ظاهری مقبول دانسته است.
حالا شما می فرمایید از نظر عقلی و کلامی چه صورتی دارد؟
در این فرضی که وضع و اعتبار مدخلیت دارد، نوبت به بحث کلامی و عقلی نمی رسد، به عبارت دیگر باید با هر حکمی، متناسب با همان حکم برخورد کرد. مثل اینکه قانون گذار عبور از چراغ قرمز را ممنوع کرده و ما بگوییم از نظر عقلی مساله چه حکمی دارد؟ روشن است که در این مساله صرفا وضع و اعتبار رخ داده و عقل جایگاهی ندارد.
باز هم اگر منظور شما چیز دیگری است، به صورت روشن تر بفرمایید.
[/]

عامل;1011613 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

اگر منظور شما از کارشناس، همان مرجع تقلید است، او جزئی از عرف است و به تنهایی نمی تواند چیزی را ثابت کند. در حقیقت شما برای کشف نظر عرف مجبورید به افراد جامعه رجوع کنید و مرجع هم یکی از همین افراد است که نظر او در حد یکی از افراد جامعه اهمیت دارد، حتی در برخی موارد، افراد عادی آگاهتر به عرف هستند.
بنابراین اگر شما عرف را بدانید که روشن است و اگر ندانید در این حد که نظر یکی از احاد جامعه را جویا شده باشید، نظر مرجع اهمیت دارد و برای اگاهی از عرف باید دیگر نظرات را هم جویا شوید تا یک برایند برای شما حاصل شود. در این بین ممکن است نظر مرجع صحیح باشد و یا حتی نظر ایشان در تنافی با عرف جامعه باشد که در این صورت تبعیت از عرف(متدین) ملاک است.

[/]

با سلام و احترام

مقصودم از کارشناس، کارشناس است.
و مقصودم از کارشناس اعلم، کارشناس اعلم است.

کارشناس یک مفهوم اعم و بزرگتر از مرجع تقلید است.

شما خودتان نیز اذعان کردید گاهی یک فرد معمولی، آگاه تر از مثلا مرجع تقلید است.

پس گویا معترفید که آگاهی به عرف، درجه بندی دارد.
برخی آگاه تر به عرف هستند.

از طرفی بنده سوالم این است که فرض کنید بنده به عرف، جاهل هستم.
و میروم از انسان آگاه سوال میپرسم.

این عمل از منظر عقلی چه حکمی دارد؟

یا فرض کنید بنده به عرف آگاهم اما فلانی از من آگاه تر است، و نظراتمان متفاوت است.
و بنده از آن شخصی که آگاه تر است تقلید میکنم....

البته امکان دارد شما بفرمایید، اگر نظرات مختلفی وجود داشت، نشان دهنده ی این است که اصلا عرفی وجود ندارد.
اگر این سخن درست باشد، آیا پیروی از هر نظری بی اشکال خواهد بود؟
علت اصلی چنین پرسشی همین اختلافات بود.
چون در مواردی با نظرات مختلفی درباره عرف روبرو می شویم چه در بین متدین ها و چه مردم، اینجا چه میفرمایید؟

عامل;1011613 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]
در مواردی که امر درونی ملاک حکم قرار گرفته است، مانند خوف از گناه در ازدواج، عرف ملاک نیست و تقلید هم معنا ندارد.
شما صرفا باید ببینید در شرایط کنونی آیا به گناه می افتید یا خوف به گناه افتادن را دارید یا نه؟ همین!
معمولا در امور درونی با تامل و دقت، وضعیت روشن می شود و شک موضوعیت ندارد. چرا که بالاخره هر انسانی به نفس خود آگاه است و می داند که خوف گناه هست یا نه؟
[/]

مثلا در مثالی که زدید
اگر کسی در مورد خوف از گناه، علم نداشت.
چه میشود؟

برای اینکه مطلب واضح تر باشد مثال میزنم.

این فرد اگر به یکی از همین عرف شرایط و احساساتش را بیان کند
ممکن است بگوید اینکه خوف از گناه نیست.
اما اگر برود پیش روانشناس و مورد بررسی علمی قرار بگیرد
به او میگویند تو ترس داری که در گناه بیافتی....

اصلا معیار شناختی این دو متفاوت است.

ممکن است در مثال بالا داستان بالعکس شود.
یعنی یک فرد معمولی بگوید خوف داری
و روانشناس بگوید خوف نداری

البته شما میفرمایید در درونیات، علم درونی شخص حجت است.

حالا سوال این است کسی که تردید دارد به معنای این است که خوف ندارد؟ یا خوف دارد؟
چون به هر حال هر کسی خوف گناه دارد... هیچ کس مصون از گناه نیست...
باید یک درجه خاصی مراد باشد؟!

عامل;1011613 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]
در مورد حکم قاضی برای بنده روشن نشد منظور شما دقیقا چیست؟
قاضی بر اساس ادله حکمی را در مورد فردی داده است.
در مورد فردی که حکم صادر شده ممکن است شما علم به بی گناهی او داشته باشید و ممکن است علمی به این مساله نداشته باشید.
در این دو فرض، زمانی تقلید مطرح است که شما درگیر در این حکم باشید، در غیر این صورت تقلید معنای خاصی ندارد، مانند اینکه شما تنها یک ناظر صرف هستید و هیچ نقشی در دعوا و اعمال حکم ندارید.
بر فرض اینکه شما زیر مجموعه قاضی باشید و مجبور به اعمال حکم قاضی شده باشید، در این صورت هم حتی اگر بدانید فرد محکوم شده، بی گناه است، اعمال نظر قاضی و تقلید از حکم او بر شما واجب است. چرا که شارع مقدس، این حکم را با دلیل ظاهری مقبول دانسته است.
حالا شما می فرمایید از نظر عقلی و کلامی چه صورتی دارد؟
در این فرضی که وضع و اعتبار مدخلیت دارد، نوبت به بحث کلامی و عقلی نمی رسد، به عبارت دیگر باید با هر حکمی، متناسب با همان حکم برخورد کرد. مثل اینکه قانون گذار عبور از چراغ قرمز را ممنوع کرده و ما بگوییم از نظر عقلی مساله چه حکمی دارد؟ روشن است که در این مساله صرفا وضع و اعتبار رخ داده و عقل جایگاهی ندارد.
باز هم اگر منظور شما چیز دیگری است، به صورت روشن تر بفرمایید.
[/]

عبور از چراغ قرمز یک عمل است که شامل یک حکم عقلی میشود.

این با وضع قانون چراغ قرمز فرق میکند.

اینکه شخصی در یک موضوعی از نظر کارشناس پیروی میکند.، یک عمل است نه وضع قانون.

حتی وضع قانون هم از نظر عقلی قابل بررسی است.
تفاوت فقط درحیطه نظر و عمل است.

در همین مثال قاضی

مقصودم این نیست که شخص مجبور به کاری باشد.

او علم دارد که فلانی قاتل نیست.
از طرفی قاضی حکم قتل داده است.
این شخص میتواند مامور قتل شود.

آیا تبعیت از حکم قاضی درست است؟
شما میگویید اشکال ندارد
اما به نظر بنده عقلای عالم چنین رفتاری را زشت و قبیح می دانند.

اگر این فرد جاهل باشد و نداند فلانی قاتل هست یا نیست.. میتواند از کارشناس اعلم تبعیت کند. اگر چه مخالف رای قاضی باشد
و این هم طبق نظر عقلا است.
و اگر چنین نکند کار قبیحی انجام داده است.

شما خود میدانید که در تقلید شرعی میگویند تقلید کار عقلا است.
عقلا در مجهولات سراغ کارشناس میروند..

اینجا هم که بحث تشخیص مصداق حکم شرعی است، عقلا باید دنبال رای کارشناس بروند....

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

بیت المعمور;1011654 نوشت:
آیا تبعیت از حکم قاضی درست است؟
شما میگویید اشکال ندارد
اما به نظر بنده عقلای عالم چنین رفتاری را زشت و قبیح می دانند.

اجازه بدید یه کم کلی تر بحث کنیم...
ببینید در احکام وضعی و هر قانونی که گذاشته می شود، بالاخره این قانون در برخی موارد کارایی ندارد و اگر کارایی قانونی حداکثری باشد، آن قانون، قانون خوبی است. بنابراین قانونی که صد در صد موارد را شامل شود، ما نداریم.
حالا همین عقلا که می فرمایید، بین یک دو راهی هستند:
الف: همیشه به قانون عمل کنند، حتی اگر در برخی موارد این قانون عدالت مورد نظر را به بار نیاورد.
ب: در برخی موارد که شخص خاصی علم به واقع دارد اما دلیل ندارد، حرفش حجت باشد.
در حقیقت مورد دوم، غیر از تبصره و استثناست، بلکه ما موردی داریم که کسی علم به بی گناهی شخصی دارد، اما برای اثبات آن دلیل ندارد. در این مورد اگر ما بدون دلیل کسی را معاف کنیم، چه اتفاقی می افتد؟ قانون بی اعتبار می شود!
اجازه بدهید از تقلید هم پا را فراتر بگذاریم، خود قاضی به دلیل شخصی می داند که کسی بی گناه است اما آن شخص دلیل و بینه ندارد، چاره ای جز حکم بر علیه متهم نیست. البته در این مورد(علم قاضی) اختلافی در حق الله و حق الناس وجود دارد.
بنابراین وقتی قانون گذار راه های خاصی را برای رسیدن به نتیجه در نظر گرفت، باید از همان راه ها تبعیت کرد و عامل بر اساس قانون هم معاقب نیست. به عبارت دیگر از نظر قانونی، چنین شخصی خطایی انجام نداده است.
از سوی دیگر همین عمل به قانون اگر چه در برخی موارد مطابق با واقع نباشد، از نظر عقلا ممدوح است. بر این اساس، عمل به قانون را باید به صورت کلی دید، همین عقلا اگر عمل نکردن به بعضی موارد را مقدمه ای برای بطلان قانون ببینند، حکم به قبح آن می کنند.

بیت المعمور;1011654 نوشت:
اینجا هم که بحث تشخیص مصداق حکم شرعی است، عقلا باید دنبال رای کارشناس بروند....

در بحث قضاوت، مطلعی اعتبار دارد که تعدد هم داشته باشد، بنابراین مطلع واحد حتی اگر واقعا هم راست بگوید، حرفش حجت نیست و باید دو یا چهار شاهد وجود داشته باشد. این همان چهارچوبی است که قانون گذار گذاشته و باید تبعیت شود. در این موارد نمی توان با استناد به رجوع جاهل به عالم، مساله را حل کرد.
[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]

بیت المعمور;1011647 نوشت:
این عمل از منظر عقلی چه حکمی دارد؟

حکم رجوع جاهل به عالم که روشن است.

بیت المعمور;1011647 نوشت:
یا فرض کنید بنده به عرف آگاهم اما فلانی از من آگاه تر است، و نظراتمان متفاوت است.
و بنده از آن شخصی که آگاه تر است تقلید میکنم....

ملاک رسیدن به نظر عرف است و این کار ممکن است از تحقیق میدانی شما حاصل شود و ممکن است کسی که اطلاع کامل دارد و شما هم به او اطمینان دارید، سبب رسیدن شما به نظر عرف شود.

بیت المعمور;1011647 نوشت:
چون در مواردی با نظرات مختلفی درباره عرف روبرو می شویم چه در بین متدین ها و چه مردم، اینجا چه میفرمایید؟

این هم تابع حکم است، مثلا در برخی موارد مانند موسیقی، عرف متدین ملاک قرار داده شده است نه عرف انسان های لهوی اما در مواردی مانند عرف پیمانه و ... همان عرف بازار کفایت می کند. بنابراین به طور کلی نمی توان نظر داد.
[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]

بیت المعمور;1011651 نوشت:
حالا سوال این است کسی که تردید دارد به معنای این است که خوف ندارد؟ یا خوف دارد؟
چون به هر حال هر کسی خوف گناه دارد... هیچ کس مصون از گناه نیست...
باید یک درجه خاصی مراد باشد؟!

در این مثال منظور احتمال وقوع در گناه است نه وقوع در گناه.
حالا با این توضیح، انسان از میزان شهوت خود و محرکات بیرونی خبر دارد، اگر حتی احتمال وقوع در گناه را بدهد، ازدواج بر او واجب می شود.
به نظر کسی در این تحلیل شک نمی کند، مگر اینکه دچار وسواس باشد که نتواند چنین تحلیل ساده ای را بکند.
در هر حال اگر نیاز به متخصص پیدا کند تا برای او تحلیل کند، نظر متخصص در حقیقت موید و کمک کار او در تصمیم خواهد بود و تصمیم نهایی او حجت است.
[/]

عامل;1011676 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

اجازه بدید یه کم کلی تر بحث کنیم...
ببینید در احکام وضعی و هر قانونی که گذاشته می شود، بالاخره این قانون در برخی موارد کارایی ندارد و اگر کارایی قانونی حداکثری باشد، آن قانون، قانون خوبی است. بنابراین قانونی که صد در صد موارد را شامل شود، ما نداریم.
حالا همین عقلا که می فرمایید، بین یک دو راهی هستند:
الف: همیشه به قانون عمل کنند، حتی اگر در برخی موارد این قانون عدالت مورد نظر را به بار نیاورد.
ب: در برخی موارد که شخص خاصی علم به واقع دارد اما دلیل ندارد، حرفش حجت باشد.
در حقیقت مورد دوم، غیر از تبصره و استثناست، بلکه ما موردی داریم که کسی علم به بی گناهی شخصی دارد، اما برای اثبات آن دلیل ندارد. در این مورد اگر ما بدون دلیل کسی را معاف کنیم، چه اتفاقی می افتد؟ قانون بی اعتبار می شود!
اجازه بدهید از تقلید هم پا را فراتر بگذاریم، خود قاضی به دلیل شخصی می داند که کسی بی گناه است اما آن شخص دلیل و بینه ندارد، چاره ای جز حکم بر علیه متهم نیست. البته در این مورد(علم قاضی) اختلافی در حق الله و حق الناس وجود دارد.
بنابراین وقتی قانون گذار راه های خاصی را برای رسیدن به نتیجه در نظر گرفت، باید از همان راه ها تبعیت کرد و عامل بر اساس قانون هم معاقب نیست. به عبارت دیگر از نظر قانونی، چنین شخصی خطایی انجام نداده است.
از سوی دیگر همین عمل به قانون اگر چه در برخی موارد مطابق با واقع نباشد، از نظر عقلا ممدوح است. بر این اساس، عمل به قانون را باید به صورت کلی دید، همین عقلا اگر عمل نکردن به بعضی موارد را مقدمه ای برای بطلان قانون ببینند، حکم به قبح آن می کنند.

[/]

با سلام

ما که نمیگیم قانون تغییر کنه.

ما میگیم کسی که علم داره و باز میره مامور قتل میشه، کار قبیحی انجام میده.

حتی قاضی وقتی علم داره که فلانی قاتل نیست، زشت و قبیح است که طبق ظواهر اقدام به قتل کسی کنه...

البته ما در شرع نیز داریم که علم قاضی حجت است.
اگر چه اختلافاتی وجود دارد.

اما بحث ما شرعی نیست.
بحث ما عقلی است.

لطفا به سوال بنده دقت بفرمایید.
قاضی طبق ظواهر حکم به قتل آقای زید میدهد.
و قاضی دنبال کسی است که مامور قتل شود.
آقای سعید میداند که زید قاتل نیست و شاهدها خریداری شدند و شهادت دروغ داده اند.
اینجا آقای سعید چون علم دارد که آقای زید قاتل نیست
نباید مامور قتل شود.
البته چون نمیتواند بی گناهی زید را اثبات کند، اقدامی نمیکند.
اما حق ندارد با این توجیه که قاضی بهتر می فهمد، دست به قتل بزند.

اینجا همه عقلای عالم چنین کاری را تقبیح میکنند و او را سرزنش خواهند کرد... اگر نگوییم عقلای عالم، اقای سعید را مستحق اعدام ندانند...

قاضی نیز به همین شکل باید عمل کند.
یعنی اگر به فرض علم قاضی حجت نباشد.
باز هم باید پرونده ی چنین قتلی را به یک قاضی دیگر بسپارد
و اگر خودش با وجود علم به قاتل نبودن زید، حکم به اعدام دهد ، کار زشت و قبیحی انجام داده است.

ما نمیگوییم قانون تغییر کند. ما میگوییم چنین تبعیت و تقلیدی برای فرد عالم، قبیح و زشت است.

عامل;1011676 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]

در بحث قضاوت، مطلعی اعتبار دارد که تعدد هم داشته باشد، بنابراین مطلع واحد حتی اگر واقعا هم راست بگوید، حرفش حجت نیست و باید دو یا چهار شاهد وجود داشته باشد. این همان چهارچوبی است که قانون گذار گذاشته و باید تبعیت شود. در این موارد نمی توان با استناد به رجوع جاهل به عالم، مساله را حل کرد.

[/]

منظورم شاهد و اینها نبود...

میگم قاضی داره احکام شریعت رو روی یک انسان تطبیق میده. مثل یک مجتهد که بیاد یک قضاوت رو به عهده بگیره.

و برای چنین کاری، قاضی اعلم یا فرد اعلم مقدم هست.

خوب شما میدونید ممکنه مبنای مجتهدین تفاوت داشته باشه.
و با همین تفاوت یکی زنده بمونه و یکی بمیره...

اینجا قطعا قاضی اعلم مقدم میشه...

عامل;1011678 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]

این هم تابع حکم است، مثلا در برخی موارد مانند موسیقی، عرف متدین ملاک قرار داده شده است نه عرف انسان های لهوی اما در مواردی مانند عرف پیمانه و ... همان عرف بازار کفایت می کند. بنابراین به طور کلی نمی توان نظر داد.

[/]

من نمیگویم کلی ...
میگویم همین متدین ها که شما به آن ارجاع دادید، اختلاف دارند
حالا پاسخ سوالها چه میشود؟
ما که نگفتیم از آدمهای لهوی و مست و خراب بپرسیم.

عامل;1011678 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]
حکم رجوع جاهل به عالم که روشن است.

ملاک رسیدن به نظر عرف است و این کار ممکن است از تحقیق میدانی شما حاصل شود و ممکن است کسی که اطلاع کامل دارد و شما هم به او اطمینان دارید، سبب رسیدن شما به نظر عرف شود.

[/]

آیا شما قبول دارید برخی به عرف آگاه تر هستند یا نه ؟

اگر بله

آیا قبول دارید که باید به فرد اعلم و آگاه تر رجوع کنیم؟

مثلا فرض کنید یک موسسه رفته تحقیقات میدانی کرده اما زید و عمر و بکر این کار را نکردند.
بین اینها اختلاف وجود دارد
باید به عرف تشخیصی کدام فرد یا نهاد عمل کنیم؟

آیا عقل نمیگوید حرف آن موسسه معتبرتر است؟

این یعنی رجوع به اعلم...
شاید آقای زید تحقیق کرده ولی من و شما اصلا فکر هم نکردیم...

آیا لازم نیست اعلم رو بشناسیم؟!
همینطوری یه نفر پیدا کنیم بپرسیم عرف چیه؟

اگه عرف این قدر واضح بود چرا من نوعی متوجه نشدم؟
لابد شناخت عرف یک اصولی دارد... تحقیق لازم دارد....

و الا باید بگیم هر جا من به تنهایی علم به عرف ندارم یعنی عرفی وجود ندارد و ارجاع دادن به عرف باطل بوده و علما و مراجع باید دنبال یه راه حل دیگه باشن...

عامل;1011679 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]
اگر حتی احتمال وقوع در گناه را بدهد، ازدواج بر او واجب می شود.
[/]

احتمال وقوع در گناه برای هر شخصی هست.

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

بیت المعمور;1011680 نوشت:
البته چون نمیتواند بی گناهی زید را اثبات کند، اقدامی نمیکند.
اما حق ندارد با این توجیه که قاضی بهتر می فهمد، دست به قتل بزند.

ببینید ما یک قانون داریم که تمام عقلا عمل به آن را حسن می دانند.
این قانون در برخی موارد کارایی ندارد، سوال اینجاست که آیا در مواردی که کارایی ندارد هم عقلا عمل به آن را حسن می دانند یا نه؟
اما اینکه سعید داستان شما به این دلیل که قاضی بهتر می داند، دست به اجرای حکم بزند، خروج از فرض است. مجری حکم به این دلیل که قاضی بهتر می فهمد، اجرای حکم نمی کند، بلکه به این دلیل که قانون چنین چیزی را الزام کرده انجام می دهد. یعنی برای حفظ نظام چاره ای جز اجرای حکم ندارد.
حالا شما می فرمایید به کس دیگری این کار را بسپارد، این هم خارج شدن از صورت مساله است.
شما فرض کنید در حال رانندگی در اتوبان هستید و ماشین جلویی شما بی دلیل ناگهان ترمز می کند و شما با او تصادف می کنید، قانون می گوید شما مقصرید، اما در حقیقت ماشین جلویی شما بی دلیل این کار را کرد و حتی ممکن است عمدا این کار را کرده باشد. در این فرض عمل به قانون حسن است یا قبیح؟ عقلا جریمه شدن شما را تقبیح می کنند از سوی مجری قانون؟

به نظر می رسد شما در صدد تفکیک قبح قانونی از قبح اخلاقی باشید، وگرنه از نظر عقلا عمل به قانون ولو اینکه در برخی موارد ناکارامد باشد، حسن است.
[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]اما در این مورد:

بیت المعمور;1011684 نوشت:
همین متدین ها که شما به آن ارجاع دادید، اختلاف دارند
حالا پاسخ سوالها چه میشود؟

استحصال عرف به معنای یک برایند از نظر عموم است، نه به معنای استقرای تام و تمام!
به دست آوردن نظر عرف ممکن است با سوال از چند نفر صورت گیرد.
اما اگر نصف مردم معتقد به چیزی و نصف دیگر معتقد به خلاف آن باشند، عرف از حجیت ساقط خواهد بود. هرچند چنین فرضی بسیار نادر است.

بیت المعمور;1011689 نوشت:
اگه عرف این قدر واضح بود چرا من نوعی متوجه نشدم؟
لابد شناخت عرف یک اصولی دارد... تحقیق لازم دارد....

شما خیلی سخت می گیرید!
شناخت عرف که مردم شناسی یا جامعه شناسی نیست که چند سال تحصیل دانشگاهی بخواهد. بالاخره شما در این جامعه زندگی می کنید و به برخی عرفها آشنائید و به برخی نیز با مراجعه به اهل آن آشنا می شوید. نیاز به این هم مته به خشخاش گذاشتن ندارد.
[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]

بیت المعمور;1011694 نوشت:
احتمال وقوع در گناه برای هر شخصی هست.

منظور از این احتمال، احتمال معتنا به است.
وگرنه تنها معصوم از این حکم خارج بود.
بعضی ها ممکن است به دلیل سرد مزاجی یا در معرض محرک نبودن، نیازی به ازدواج احساس نکنند و حتی خوف به گناه افتادن هم نداشته باشند. حتی اگر تعداد آنها خیلی کم باشد.
[/]

عامل;1011799 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]سلام
تمام عقلا
از نظر عقلا
[/]

با سلام و احترام

در اینجا نیز اختلاف داریم.
پس راهی جز رجوع به متخصص نیست.
شما ادعا دارید عقلا چنین میگویند
و من ادعا دارم عقلا چنین نمی گویند.

راه حل منطقی اش رجوع به کارشناس یا موسسه ای است که در این راه تحقیق کرده باشد و به نظر عقلا آگاه باشد.

عامل;1011806 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]اما در این مورد:

استحصال عرف به معنای یک برایند از نظر عموم است، نه به معنای استقرای تام و تمام!
به دست آوردن نظر عرف ممکن است با سوال از چند نفر صورت گیرد.
اما اگر نصف مردم معتقد به چیزی و نصف دیگر معتقد به خلاف آن باشند، عرف از حجیت ساقط خواهد بود. هرچند چنین فرضی بسیار نادر است.

شما خیلی سخت می گیرید!
شناخت عرف که مردم شناسی یا جامعه شناسی نیست که چند سال تحصیل دانشگاهی بخواهد. بالاخره شما در این جامعه زندگی می کنید و به برخی عرفها آشنائید و به برخی نیز با مراجعه به اهل آن آشنا می شوید. نیاز به این هم مته به خشخاش گذاشتن ندارد.

[/]

مسئله سخت گرفتن نیست
مسئله اختلافی است که واقعیت دارد.

مثلا همین لهوی بودن یک موسیقی یا مجلس عروسی
من میبینم که یک گروه از متدین ها نظری داشتند
و یک گروه نظر دیگری...
اینکه از چند نفر بپرسیم نمیتوان به برایند خاصی رسید...
ممکن است یک گروه در واقع اندک باشند
و گروه دیگر اکثریت
یا بالعکس....

راه حل رجوع به کارشناس یا نهادی است که برآیند را به صورت واقعی به دست آورده باشد.

عامل;1011807 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]
منظور از این احتمال، احتمال معتنا به است.
وگرنه تنها معصوم از این حکم خارج بود.
بعضی ها ممکن است به دلیل سرد مزاجی یا در معرض محرک نبودن، نیازی به ازدواج احساس نکنند و حتی خوف به گناه افتادن هم نداشته باشند. حتی اگر تعداد آنها خیلی کم باشد.
[/]

این قسمت به نظرم منطقی است
به شرطی که '' معتنا به'' به عقلا وابسته نشود بلکه به تشخیص درونی فرد باشد.

[=Book Antiqua]
پرسش:
تقلید در مصادیق احکام از منظر عقلی چه حکمی دارد؟

پاسخ:
به عنوان مقدمه باید گفت که زمانی که حکمی به موضوعی تعلق می گیرد، منظور قانون گذار واقعیت خارجی موضوع است؛ به عنوان مثال زمانی که گفته می شود: «آب پاک کننده است»، منظور آبی است که در عالم خارج وجود دارد، مگر اینکه قرینه ای خارجی خلاف این مطلب را ثابت کند. بر این اساس، مرجعیت عرف در تشخیص مصادیق، طریقیت دارد نه موضوعیت و اصالت(1)، پس اگر عرف غافل یا جاهل باشد، تطبیق آن معتبر نیست.(2)
نکته دیگر اینکه مرجع و مجتهد نیز بخشی از عرف محسوب می شوند و اظهار نظر آنها به عنوان فردی از افراد عرف قابل پذیرش است. بنابراین اگر در تطبیق مصداقی خاص، نظر ایشان با عرف تفاوت داشته باشد، جانب عرف را باید گرفت. البته منظور از عرف، عرف متدین یا در برخی موارد، عرف متخصص است.
بنابر مقدمات گذشته، اگر:
الف: شخص علم به تطبیق مصداق دارد و در عین حال مرجع یا کارشناس، امرِ به خلاف آن می کند، مانند اینکه من می دانم فلان کار، ظلم است ولی مرجع یا کارشناس می گوید آن کار ظلم نیست.
در این مورد با توجه به اینکه مرجع بخشی از عرف است و عرف نیز برای تشخیص مصداق، طریقیت دارد نه موضوعیت، انسان باید به علم خود عمل کند، به شرط اینکه مبانی رسیدن به این نتیجه صحیح باشد. بنابراین اگر انسان عرف را بداند که روشن است و اگر نداند در این حد که نظر یکی از آحاد جامعه را جویا شده باشد، نظر مرجع اهمیت دارد و برای اگاهی از عرف باید دیگر نظرات را هم جویا شد تا یک برایند حاصل شود. در این بین ممکن است نظر مرجع صحیح باشد و یا حتی نظر ایشان در تنافی با عرف جامعه باشد که در این صورت تبعیت از عرف(متدین) ملاک است.

ب: شخص علم به تطبیق ندارد و می خواهد از مرجع یا کارشناس در تطبیق مصداق استفاده کند، به عنوان مثال: من نمیدانم فلان کار حرام است یا حلال است؟ اگر مرجع من گفت حلال است انجام میدهم. اگر گفت حرام است انجام نمی دهم.
در این مورد نیز چون مرجع بخشی از عرف است، اگر تطبیق او همسو با عرف باشد، مانعی در تبعیت نیست. اما نکته اساسی این است که آیا مراجعه به عرف یا مرجع در تطبیق مصداق را می توان تقلید نامید؟ مسلما چنین کاری تقلید نیست، بلکه برای روشن شدن مساله برای انسان و کسب اطلاع از امری واقعی، به عرف مراجعه می شود. به عبارت دیگر در تقلید، انسان اصل حکم را نمی داند و برای کسب اطلاع یا باید خودش تلاش عملی و اجتهاد کند و یا باید از دیگری که این کار را کرده تبعیت کند، اما در تطبیق مصداق، حکم مشخص است و صرفا برای اینکه بدانیم این حکم در چه مواردی جاری می شود، نیاز به عرف و امثال آن داریم.
اما در موردی که انسان علم به مصداقی دارد و در عین حال این علم از نظر قانون حجت نباشد، باید گفت: در احکام وضعی و هر قانونی که گذاشته می شود، ممکن است در برخی موارد، قانون مذکور کارایی نداشته باشد و اگر کارایی قانونی حداکثری باشد، آن قانون، قانون خوبی است. بنابراین قانون صد در صد موارد را شامل نمی شود. بنابراین عقلاء در عمل به قانون، بین یک دو راهی هستند:
الف: همیشه به قانون عمل کنند، حتی اگر در برخی موارد این قانون عدالت مورد نظر را به بار نیاورد.
ب: در برخی موارد که شخص خاصی علم به واقع دارد اما دلیل ندارد، حرفش حجت باشد.
در حقیقت مورد دوم، غیر از تبصره و استثناست، بلکه ما موردی داریم که کسی علم به بی گناهی شخصی دارد، اما برای اثبات آن دلیل ندارد. در این مورد اگر ما بدون دلیل کسی را معاف کنیم، قانون بی اعتبار می شود! به همین دلیل، حتی اگر خود قاضی به دلیل شخصی بداند که کسی بی گناه است اما آن شخص دلیل و بینه نداشته باشد، چاره ای جز حکم بر علیه متهم نیست. البته در این مورد(علم قاضی) اختلافی در حق الله و حق الناس وجود دارد. بنابراین وقتی قانون گذار راه های خاصی را برای رسیدن به نتیجه در نظر گرفت، باید از همان راه ها تبعیت کرد و عمل بر اساس قانون هم دارای عقوبت عقلی و شرعی نیست؛ به عبارت دیگر از نظر قانونی، چنین شخصی خطایی انجام نداده است. از سوی دیگر همین عمل به قانون اگر چه در برخی موارد مطابق با واقع نباشد، از نظر عقلا ممدوح است. بر این اساس، عمل به قانون را باید به صورت کلی دید، همین عقلا اگر عمل نکردن به بعضی موارد را مقدمه ای برای بطلان قانون ببینند، حکم به قبح آن می کنند.

پی نوشت:
1. اگر قطع یا ظن (گمان) در حکم شرعی قید شده باشند و حکم شرعی متوقّف بر تحقق آن دو باشد، از آن به «موضوعیت» یاد می‌شود و اگر این دو (قطع و ظن) در حکم شرعی دخیل نباشند و فقط راهی باشند برای کشف حکم یا واقع خارجی (موضوع خارجی)، از آن دو با صفت «طریقیت» یاد می‌شود.
2. خوانساری، سیّداحمد، (1405)، جامع المدارک، تعلیقه علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، ص15.

موضوع قفل شده است