جمع بندی مکر امام علی(ع) در مبارزه با عمرو بن عبدود

تب‌های اولیه

54 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مکر امام علی(ع) در مبارزه با عمرو بن عبدود

سلام علیکم خدمت تمام دوستان و اساتید بزرگوار. می خواستم جریان مکر امام علی(ع) در خصوص شکست دادن پهلوانی به نام عمربن عبدود بدونم چی هستش. و اینکه تو چه منابعی از این موضوع حرف زده شده. لطفا کامل باشه فقط. خیلی ممنون.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد ممسوس

[TD][/TD]

با سلام و احترام

موضوع حیله زدن امام علی(علیه السلام) به عمرو بن عبدود در ماجرای جنگ خندق،با مراجعه به منابع دست اول استفاده می شود که چنین موضوعی اتفاق نیفتاده است:

مراجعه به منابع تاریخی و نقد و بررسی منصفانه آنها و اتفاقاً نوع برخورد امام علی(ع) بعد از به درک واصل کردن عمرو بن عبدود این واقعیت را مطرح می کند که اتفاقاً یکی از نمونه هایی که بیانگر اوج شجاعت،دلاوری و پهلوانی امام علی(ع) می باشد،همین مبارزه آن حضرت با یکی از بزرگترین و شجاعترین قهرمانان عرب بوده است.ارزش و اهمیت این مبارزه بحدی بوده است که رسول خدا(ص) فرمودند:

«ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین؛ ارزش این فداكارى بالاتر از عبادت تمام جنّ و انس ‍ است.( بحارالانوار، ج20، ص 216/ مستدرك حاكم، ج 3، ص 32 .)

زیرا در سایه شكست بزرگترین قهرمان كفر، عموم مسلمانان عزیز مى‎شدند و ملّت شرك، خوار و ذلیل گردید.

از باب نمونه متن و ترجمه عبارات محمد بن جریر طبری(متوفای 310ق) را خدمت شما عرض می کنم که در آن نه مکر و نیرنگ جنگی امام علی(ع) آمده است نه آب دهان انداختن عمرو بن عبدود بر روی امام علی(ع):

... فأقام رسول الله ص و المسلمون و عدوهم محاصروهم، لم يكن بينهم قتال الا ان فوارس من قريش منهم عمرو بن عبد ود بن ابى قيس، أخو بنى عامر بن لؤي ، و عكرمه بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب المخزوميان، و نوفل بن عبد الله، و ضرار بن الخطاب بن مرداس، أخو بنى محارب بن فهر، قد تلبسوا للقتال، و خرجوا على خيلهم، و مروا على بنى كنانه، فقالوا: تهيئوا يا بنى كنانه للحرب، فستعلمون اليوم‏ من الفرسان! ثم أقبلوا نحو الخندق، حتى وقفوا عليه، فلما راوه قالوا: و الله ان هذه لمكيده ما كانت العرب تكيدها، ثم تيمموا مكانا من الخندق ضيقا، فضربوا خيولهم، فاقتحمت منه، فجالت بهم في السبخة بين الخندق و سلع، و خرج على بن ابى طالب في نفر من المسلمين، حتى أخذ عليهم الثغره التي اقحموا منها خيلهم، و اقبلت الفرسان تعنق نحوهم و قد كان عمرو بن عبد ود قاتل يوم بدر، حتى اثبتته الجراحه، فلم يشهد أحدا، فلما كان يوم الخندق خرج معلما ليرى مكانه، فلما وقف هو و خيله، قال له على: يا عمرو، انك كنت تعاهد الله الا يدعوك رجل من قريش الى خلتين الا أخذت منه إحداهما! قال: اجل!
قال له على بن ابى طالب: فانى ادعوك الى الله عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام، قال: لا حاجه لي بذلك، قال: فانى ادعوك الى النزال، قال: و لم يا بن أخي، فو الله ما أحب ان اقتلك!

قال: على و لكنى و الله أحب ان اقتلك

فحمى عمرو عند ذلك، فاقتحم عن فرسه فعقره- او ضرب وجهه- ثم اقبل على على، فتنازلا و تجاولا، فقتله على و خرجت خيله منهزمه، حتى اقتحمت من الخندق هاربه، و قتل مع عمرو رجلان: منبه بن عثمان بن عبيد بن السباق بن عبد الدار، اصابه سهم فمات منه بمكة، و من بنى مخزوم نوفل بن عبد الله بن المغيره، و كان اقتحم الخندق فتورط فيه، فرموه بالحجارة:

ترجمه :


پيامبر همچنان در محاصره دشمن بماند و جنگى در ميانه نبود جز آنكه بعضى سواران قريش و از جمله عمرو بن عبدود و عكرمة بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب مخزومى و نوفل بن عبد الله و ضرار بن خطاب بن مرداس براى جنگ آماده شدند و بر اسب نشستند و بر مردم بنى كنانه گذشتند و گفتند: «براى جنگ آماده شويد كه امروز مى ‏بينيد كه زبده سواران چه كسانند.» آنگاه اين گروه سوى خندق آمدند و به كنار آن ايستادند و گفتند: «بخدا اين خدعه‏ ايست كه هرگز عربان نكرده‏ اند.» پس از آن به جايى رفتند كه خندق تنگ بود و اسبان خويش را بزدند و از خندق بجستند در شوره‏ زار ميان خندق و سلع به جولان‏ پرداختند.
در اين هنگام على بن ابى طالب با جمعى از مسلمانان برفتند و تنگناى خندق را بگرفتند و سواران قريش سوى آنها حمله بردند.
و چنان بود كه عمرو بن عبدود به روز بدر زخمى شده بود و در احد حاضر نبود و به روز خندق نشان دار آمده بود تا جاى او را بدانند. و چون او و سوارانش بايستادند، على بن ابى طالب به او گفت: «اى عمرو تو با خدا پيمان كرده ‏اى كه هر كس از قرشيان دو چيز از تو بخواهد يكى را بپذيرى؟» عمرو گفت: «آرى، چنين پيمان كرده ‏ام.»

على بن ابى طالب گفت: «من ترا به سوى خدا و پيمبر و مسلمانى مى‏ خوانم.» عمرو گفت: «حاجت به اين كار ندارم.»

على گفت: «پس تو را به جنگ مى ‏خوانم.»

عمرو گفت: «برادرزاده! براى چه؟ من دوست ندارم ترا بكشم.»

على گفت: «ولى بخدا من دوست دارم ترا بكشم.»
عمرو بن عبد ود به هيجان آمد و از اسب به زير آمد و آنرا پى كرد، يا اسب را براند، و سوى على آمد و با هم درآويختند و جولان دادند و على او را بكشت و سوارانش هزيمت شدند و گريزان از خندق گذشتند و بجز عمرو دو تن ديگر كشته شدند: منبه بن عثمان كه تير خورد و در مكه جان داد و نوفل بن عبد الله بن مغيره كه هنگام عبور در خندق افتاد و او را سنگباران كردند...»


تاريخ‏ الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967.،ج‏2،ص:574.


بنابراین طبق نقل طبری نه امام عمروبن عبدود را فریب داد و نه عمرو آب دهان بر صورت آن حضرت انداخت.

اوج جوانمردی امام علی(ع) آنجایی خود را نشان می دهد که بعد از کشتن عمرو بن عبدود،بر خلاف رسم عرب که بعد از کشتن شخصی در جنگ تمام وسایلش را بعنوان غنیمت بر می داشتند،امام علی(ع) دست به لباس و وسایل جنگی عمرو نزد،لذا وقتی خواهر عمرو این موضوع را متوجه شد،اینگونه سروده است که:

لو کانَ قاتلُ عَمروٍ غیر قاتِله * لکنتُ اَبکی علیه آخرَ الابدی

لکنَّ قاتلَه مَن لایعابُ به * مَن کانَ یدعی قدیما بیضةَ البلدی

اگر قاتل برادرم غیر از علی بود، تا ابد برایش می گریستم، ولی قاتل برادرم مردی است که بر او عیبی نیست و کسی است که از قدیم، بزرگ مرد شهر و ماه مکه خوانده شده است.

ارشاد شیخ مفید ص 107-109


پس در منابع تاریخی سخنی از خدعه و فریب در جنگ نیست. اکنون منابع روایی را بررسی میکنیم

در یکی از منابع روایی، عبارتی وجود دارد که در دیگر منابع نیست، و آن عبارت؛ «نیرنگ زدن امام علی(ع) به عمرو بن عبدود در میدان نبرد» می‌باشد. گزارش چنین است:

(....آن‌گاه [کارزار را] شروع کرد و با شمشیر بر سرِ على(ع) زد. امیرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست.
على(ع) به او فرمود: «اى عمرو! آیا همین که من با تو کارزار می‌کنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نیست براى مبارزه با من، از یاور کمک گرفتى؟».
عمرو به پشت سرش نگاه کرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربه‌اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع کرد. گَرد و غبارى از میان آنان بلند شد.
منافقان گفتند: على بن ابی‌طالب، کشته شد.

سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه کردند. در این هنگام، امیر مؤمنان را بر روى سینه عمرو دیدند که ریش او را گرفته و می‌خواهد سر او را از تن جدا کند. سپس سرش را بُرید و آن‌را گرفت و به سوى پیامبر خدا آمد، در حالى‌که بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشیرش خون می‌چکید، و چنین رجز می‌خواند:
«من، على و پسر عبدالمطّلبم‏،

مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است».
آن‌گاه پیامبر خدا فرمود: «اى على! بر او نیرنگ کردى؟».
گفت: بلى اى پیامبر خدا! جنگ، نیرنگ است.)

این گزارش را علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود بیان کرده است (1)

البته ناگفته نماند که طبق برخی از نقلها برخی به همراه عمرو امده بودن از جمله پسر او لذا حضرت علی که به او فرمود چرا باخود یاور آوردی خواست حواس او را پرت کند و به او ضربه بزند پس طبق این قول خدعه ای در کار نبوده است. 2)

نکته قابل تامل این است که خدعه و فریب در جنگ اشکالی ندارد حتی در سیره پیامبر و حضرت علی

منابع حدیثی و روایی خدعه و فریب در جنگ را اجازه میدهند همچین سیره نبوی و علوی در جنگها حاکی از جواز این دروغ است.

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در جنگ خندق شنیدم که فرمود: «الْحَرْبُ خُدْعَةٌ» (3) یعنی جنگ فریب است.

و نیز فرمود: «تُکَلِّمُوا بِما ارَدْتُمْ» (4) یعنی آنچه را که می‌خواهید درباره نابودی دشمن (با گفتن دروغ) به زبان بیاورید، آزاد هستید.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:

«ثَلاثٌ یَحْسِنْ فیهِّنَ الْکِذْب: الْمَکیدَةُ فِی‌الْحَرْبِ وَعَدْتُکَ زُوْجَتُکَ وَالْاصْلاحِ بَیْنَ النَّاسِ»(5)

امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسى که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند» (6)

پی نوشت :

1. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏2، ص 184 – 185، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق
2. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، ج ‏2، ص 225، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بی‌تا.
3. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15 ص 133
4. همان
5. خصال صدوق ص 69
6. کلینی کافی ج 2 ص 342

ممسوس;1009387 نوشت:
، على بن ابى طالب به او گفت: «اى عمرو تو با خدا پيمان كرده ‏اى كه هر كس از قرشيان دو چيز از تو بخواهد يكى را بپذيرى؟» عمرو گفت: «آرى، چنين پيمان كرده ‏ام.»

على بن ابى طالب گفت: «من ترا به سوى خدا و پيمبر و مسلمانى مى‏ خوانم.» عمرو گفت: «حاجت به اين كار ندارم.»

على گفت: «پس تو را به جنگ مى ‏خوانم.»
[/]

با سلام

برادر گرامی
شما میگویید در تاریخ سخنی از خدعه و مکر نیامده...

اما همین فراز از تاریخ را به عنوان مکر معرفی کردند....( البته ترجمه اشتباه است از نظر آنها. اینجا امام دو خواسته دارد یکی اینکه ایمان بیاورد تا جنگی رخ ندهد. دوم از اسبش پایین بیاید و بدون اسب بجنگد )

آنها می گویند امام از پیمان عمرو با خدا استفاده کرد تا عمرو را از اسبش جدا کند....
یعنی امام میتوانست با اسب به نبرد با عمرو برود.
اما برای اینکه عمرو، ضعیف تر شود او را با این نقشه از اسب جدا کرد تا نبرد بدون اسب باشد...

البته ممکن است شما بگویید این مکر و خدعه نیست
یا مقصود چنین نبوده...

شما اگر میخواهید چنین مکری را انکار کنید باید برداشت آنها را رد کنید و برداشت خود را ثابت کنید...

یا حق

فانى ادعوك الى النزال،

فحمى عمرو عند ذلك، فاقتحم عن فرسه فعقره- او ضرب وجهه- ثم اقبل على على، فتنازلا و تجاولا

در این دو فراز معلوم است که
امام میخواهد او از اسب فرود آید و بجنگد

و عمرو پایین می آید و آن اسب را ذبح میکند و میشکشد یا به صورت اسب میزند و اسب را می راند تا بدون اسب مبارزه کند.
از طرفی امام علی ع نیز از اسب پایین می آید و با هم نبرد می کنند...

امام از عهد عمرو با خدایش استفاده کرد و نحوه ی جنگیدن را مطابق میل خویش ترسیم کرد....

ممسوس;1009382 نوشت:
زیرا در سایه شكست بزرگترین قهرمان كفر، عموم مسلمانان عزیز مى‎شدند و ملّت شرك، خوار و ذلیل گردید.

ممسوس;1009387 نوشت:
على بن ابى طالب به او گفت: «اى عمرو تو با خدا پيمان كرده ‏اى كه هر كس از قرشيان دو چيز از تو بخواهد يكى را بپذيرى؟» عمرو گفت: «آرى، چنين پيمان كرده ‏ام.»

سلام
شما عمرو رو قهرمان کفر می نامید در صورتیکه عمرو با خدا پیمان گرفته؟
پس عمرو که با خدا پیمان گرفته نباید فردی کافر باشد.چون حد اقل خدا رو قبول داشت

ممسوس;1009385 نوشت:
از باب نمونه متن و ترجمه عبارات محمد بن جریر طبری(متوفای 310ق) را خدمت شما عرض می کنم که در آن نه مکر و نیرنگ جنگی امام علی(ع) آمده است نه آب دهان انداختن عمرو بن عبدود بر روی امام علی(ع):

سوالی دیگر از من

ایا ماجرای اب انداختن عمرو بر امام علی طبق روایات تاریخی حقیقت دارد یانه ؟
ایا در تاریخ امده یا افسانه می باشد ؟

بیت المعمور;1009427 نوشت:
اما همین فراز از تاریخ را به عنوان مکر معرفی کردند....( البته ترجمه اشتباه است از نظر آنها. اینجا امام دو خواسته دارد یکی اینکه ایمان بیاورد تا جنگی رخ ندهد. دوم از اسبش پایین بیاید و بدون اسب بجنگد )

و سوالی دیگر

ایا اینجا امام علی می خواسته عمرو را بزور وادار به ایمان اوردن کند ؟
پس لااکراه فی الدین چه می شود ؟

**گلشن**;1009484 نوشت:
ایا ماجرای اب انداختن عمرو بر امام علی طبق روایات تاریخی حقیقت دارد یانه ؟
ایا در تاریخ امده یا افسانه می باشد ؟

این ماجرا در یک مثنوی از مولوی اشاره شده که اولین بتش اینه:

از علی اموز اخلاص عمل------- شیر حق رو دان منزه از دغل

بنظر میرسه راست باشد چون مولانا از شاعران قدیمی از ما که قرن 21 هستیم به زمان امامان نزدیکتر بوده لابد چیزی میدونسته

تاریخ از نظر من از نقل قول قدیمی ها معتبرتره تا متاخران

Miss.Narges;1009473 نوشت:
سلام
شما عمرو رو قهرمان کفر می نامید در صورتیکه عمرو با خدا پیمان گرفته؟
پس عمرو که با خدا پیمان گرفته نباید فردی کافر باشد.چون حد اقل خدا رو قبول داشت

**گلشن**;1009485 نوشت:
و سوالی دیگر

ایا اینجا امام علی می خواسته عمرو را بزور وادار به ایمان اوردن کند ؟
پس لااکراه فی الدین چه می شود ؟

سلام.مسئله سوگند خوردن قبل از اسلام و دوران جاهلی هم بوده.همونطور که در قرآن اومده که سوگند میخوردند سر شکار و غیره.این الله هم با اون الله عزوجل که حضرت علی(ع) دعوت به ایمان آوردن بهش کرده متفاوته و مقصود همون سوگندی است در زمان جاهلیت میخوردند نه از روی ایمان به خداوند یکتا.
لا اکراه فی الدین هم معنیش این هست که کراهتی در دین خداوند نیست.و بر طبق طبع و میل فطری انسانهاست.اینجا هم اون کفار حمله کرده بودند و حضرت علی (ع) دعوتشون کرده به دین خدا و اونها از حمله و جنگ دست بردارند.درباره جنگ خندق یا احزاب هست که مشخصه خندق رو برای دفاع کنده بودند و عمرو بن عبدود از خندق تونسته رد بشه و بیاد برای جنگ.
درباره خود شبهه این تاپیک هم شبهه درستی نیست.اگر هم خدعه ای باشه در جنگ تن به تن چیز عجیبی نیست.جنگه حلوا که خیرات نمیکنند! حواست نباشه گردنت زده شده.اگر هم خدعه ای امیر مومنان علی (ع) کرده اند بر طبق اون روایتی که معلوم نیست درست هست یا نیست با یک حرف راست خدعه شده.یعنی عمرو واقعا با چند نفر دیگه به حمله دست زدند.از صحنه درگیری هر کی یه روایتی کرده.ضمن اینکه خود خداوند میفرماید مکر میکند در مقابل دشمنان خدا و دشمنان حق.
اینقدر هم وجود معصوم حضرت علی (ع) پاکه که ذهن فقط بسمت جوانمردی حضرت میره اگر مرضی در قلب نباشه.حضرت علی (ع) شبی که یک دسته کافر ریختند پیامبر (ص) رو در بسترشون بکشند از جانشون گذشتند و در بستر ایشان خوابیدند.دیگه جای حرفها و شبهه ها نمیمونه

نزدیک مرگ;1009517 نوشت:
.همونطور که در قرآن اومده که سوگند میخوردند سر شکار و غیره.این الله هم با اون الله عزوجل که حضرت علی(ع) دعوت به ایمان آوردن بهش کرده متفاوته و مقصود همون سوگندی است در زمان جاهلیت میخوردند نه از روی ایمان به خداوند یکتا.
سلام از چه نظر متفاوته؟

Miss.Narges;1009528 نوشت:
سلام از چه نظر متفاوته؟

سوال خوبیه ولی در مورد موضوع تاپیک نیست.خلاصه خدمتتون عرض میکنم که منظور اصلی همان سوگندهایی است که میخوردند.مثلا تا قبل از حکم طلاق که در اسلام بیان بشه رسمی داشتند که وقتی سوگند میخوردند که زنی براشون حرام شده اون به منزله طلاق بوده! خب به چی سوگند میخوردند به خدایان خودشون دیگه بتهایی که داشتند.بت بزرگشون.اینهم برمیگرده به قواعد زبان عربی.این روایت و امثال این روایت هم از منظر یک مسلمان نوشته شده.که از واژه الله استفاده شده برای اون سوگندی که عمر بن عبدود به بتهای مکه خورده بوده.این هم توجه کنید که الله نشانه خداوند یکتاست.در واقع اسم خاص است بواسطه قرار گرفتن ال پیش از کلمه اله.پیش از اسلام هم اله های مختلفی داشته اند بت پرستان.پس الله اسم خاصی است برای نشانگذاری خداوند یکتا.اینهم حتما میدونید که وقتی میگوییم بسم الله که در اول همه سوره های قرآن است اشاره به اسم خدای یکتاست نه اینکه اسم خداوند یکتا الله است.این فقط نشانه خداوند یکتاست.در یهودیت هم مثلا الوهیم نشانه خداوند یکتاست.

ممنون از دوستان که پاسخ دادن. می تونیم اینطوری هم بگیم که چون در قران امده "والله خیر الماکرین " ...پس درباره امام علی(ع) هم اشکالی نداره اونم تو جنگ؟!

**گلشن**;1009485 نوشت:
و سوالی دیگر

ایا اینجا امام علی می خواسته عمرو را بزور وادار به ایمان اوردن کند ؟
پس لااکراه فی الدین چه می شود ؟

در جنگهای صدر اسلام، پیش از نبرد، طرف مقابل را به اسلام دعوت می کردند.
اینجا نیز عمرو را دعوت به اسلام کردند و روش خوب و حکیمانه ای را انتخاب کردند. زیرا از پیمان خود عمرو با خدا استفاده کردند تا او را مجاب به پذیرش دین اسلام کنند...

البته ممکن است شما بگویید چون در جنگهای صدر اسلام، دشمن یا باید مسلمان شود یا طعم نبرد و مرگ را بچشد، پس این به معنای اجبار و اکراه بر دین الهی است.

مثل اینکه من اسلحه روی شقیقه دیگری بگذارم و به او بگویم این قرارداد را امضا کن و به آن اقرار کن.
آن شخص هم اقرار کرده و قرار داد را امضا میکند. درست است که در باطن راضی به قرار داد نیست. اما من میتوانم از قرار داد و تعهدی که داده علیه او استفاده کنم. مثلا اگر در قرار داد گفته باشد شراب نخور یا نماز بخوان و روزه بگیر و زکات بده ، شخص باید به این تعهدات مالی و غیر مالی عمل کند.

البته همانطور که میدانید الان میگویند مقصود از لا اکراه، اکراه عقیدتی است. یعنی نمیتوان عقیده ی شخص را با اکراه تغییر داد که حرف درستی است. اما میتواند مقدمه ی تغییر عقیده باشد و بر آن اثر بگذارد. مثلا کسی که از روی اکراه نماز بخونه ممکنه کم کم به نماز و دین علاقه مند بشه و از روی اشتیاق ایمان بیاره.

بیت المعمور;1009427 نوشت:
شما میگویید در تاریخ سخنی از خدعه و مکر نیامده...

اما همین فراز از تاریخ را به عنوان مکر معرفی کردند

با سلام و احترام

جناب بیت المعمور عزیز بنده در پست اول عرض کردم در منابع تاریخی دست اول چنین مطلبی نیامده منابع تاریخی دست اول به منابع تا قرن پنجم میگویند دست اول مثال هم زدم تاریخ طبری یا کتابهایی مانند تاریخ یعقوبی یا انساب الاشراف بلاذری و الامامه والسیاسه و ....
و باز عرض کردم این جریان در منابع غیر تاریخی امده یا روایی یا تفسیری اگر دقت نمایید مطلب مورد نظر در کتاب تفسیر علی ابن ابراهیم قمی نقل شده است پس این کتاب تاریخی نیست.

بیت المعمور;1009427 نوشت:
البته ترجمه اشتباه است از نظر آنها. اینجا امام دو خواسته دارد یکی اینکه ایمان بیاورد تا جنگی رخ ندهد. دوم از اسبش پایین بیاید و بدون اسب بجنگد )

آنها می گویند امام از پیمان عمرو با خدا استفاده کرد تا عمرو را از اسبش جدا کند....
یعنی امام میتوانست با اسب به نبرد با عمرو برود.
اما برای اینکه عمرو، ضعیف تر شود او را با این نقشه از اسب جدا کرد تا نبرد بدون اسب باشد...

البته ممکن است شما بگویید این مکر و خدعه نیست
یا مقصود چنین نبوده...

شما اگر میخواهید چنین مکری را انکار کنید باید برداشت آنها را رد کنید و برداشت خود را ثابت کنید...

یا حق

اینکه شما میگویید ترجمه اشتباه است چه دلیلی دارید؟ ترجمه کدام متن اشتباه است؟ ایا متن تاریخ طبری یا متن تفسیر علی ابن ابراهیم قمی؟

اکنون به متن و ترجمه طبری دقت کنید. در کتاب تاریخ طبری دو خواسته را از عمرو بیان میکند

قال له على: يا عمرو، انك كنت تعاهد الله الا يدعوك رجل من قريش الى خلتين الا أخذت منه إحداهما! قال: اجل!

قال له على بن ابى طالب: فانى ادعوك الى الله عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام، قال: لا حاجه لي بذلك، قال: فانى ادعوك الى النزال،

على بن ابى طالب به او گفت: «اى عمرو تو با خدا پيمان كرده ‏اى كه هر كس از قرشيان دو چيز از تو بخواهد يكى را بپذيرى؟» عمرو گفت: «آرى، چنين پيمان كرده ‏ام.»
على بن ابى طالب گفت: «من ترا به سوى خدا و پيمبر و مسلمانى مى‏ خوانم.» عمرو گفت: «حاجت به اين كار ندارم.»
على گفت: «پس تو را به جنگ مى ‏خوانم.»

پس در گزارش طبری سخن از پیاده شدن از اسب نیامده است. بلکه این موضوع در گزارش تفسیر قمی وجود دارد که سه خواسته را حضرت از عمرو دارد نه دو خواسته که شما گفتید

بنابر این در تاریخ طبری سخنی از پیاده شدن از مرکب و اسب نیست.

نکته دیگر اینکه شما از اسب پیاده شدن را بعنوان مکر و نیرنگ در جنگ حساب نمودید در حالی که پیاده شدن از اسب را کسی به عنوان مکر و نیرنگ نگرفته بلکه در نبردهای عرب اگر دو مبارز بخواهند جنگ تن به تن کنند معمولا همه شرایط باید برای انان یکسان باشند اگر از شمشیر، کلاه خود، نیزه و هرچه که استفاده میکنند معمولا با هم برابر هستند مگر اینکه خودشان نخواسته باشند از چیزی در نبرد استفاده کنند
در اینجا هم حضرت علی از عمرو میخواهد پیاده شود و در این حال مبارزه کند یعنی وضعیت هر دو مبارز در جنگ یکسان باشد حتی در گزارش حضرت علی می فرماید تو سواره ای و من پیاده پس از مرکب پیاده شو تا مبارزه کنیم زیر در این صورت شرایط مساوی نیست انکه سواره است بر شخص پیاده تفوق و تسلط و برتری دارد و میتواند با ضربه های پیاپی بر حریف خود از بالای مرکب پیروز شود
لذا حضرت از او خواست حالا که بناست بجنگیم پیاده شو تا شرایط جنگی ما برابر شود کجای این خواسته حضرت بوی مکر و نیرنگ میدهد این که دیگر نیرنگ و مکر و حیله نیست . بله اگر بگوییم حضرت علی خود سوار بر مرکب بود و خواست عمرو پیاده بجنگد و این را مکر حساب کنیم شاید بتوان توجیه کرد اما باز اینگونه نبود زیرا حضرت علی پیاده بود و لذا خواست عمرو هم پیاده باشد.

علاوه بر این در خود گزارش مرحوم قمی در تفسیرش مکر و حیله جنگی را مشخص کرده بعد از همین عبارات مینویسد: على(ع) به او فرمود: «اى عمرو! آیا همین که من با تو کارزار می‌کنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نیست براى مبارزه با من، از یاور کمک گرفتى؟».
عمرو به پشت سرش نگاه کرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربه‌اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع کرد.
این عبارت گویاست که منظور از مکر در نبرد بین حضرت علی و عمرو همین جمله حضرت است نه از اسب پیاده شدن

بیت المعمور;1009430 نوشت:
فانى ادعوك الى النزال،

فحمى عمرو عند ذلك، فاقتحم عن فرسه فعقره- او ضرب وجهه- ثم اقبل على على، فتنازلا و تجاولا

در این دو فراز معلوم است که
امام میخواهد او از اسب فرود آید و بجنگد

و عمرو پایین می آید و آن اسب را ذبح میکند و میشکشد یا به صورت اسب میزند و اسب را می راند تا بدون اسب مبارزه کند.
از طرفی امام علی ع نیز از اسب پایین می آید و با هم نبرد می کنند...

امام از عهد عمرو با خدایش استفاده کرد و نحوه ی جنگیدن را مطابق میل خویش ترسیم کرد....

اولا در اینجا عمرو اسب خود را ذبح نکرد بلکه ان را پی کرد یعنی پاهای اسب را قطع کرد اگر چه از این عمل در جنگها نهی شده است ولی این کار در جنگ یعنی من تا سرحد مرگ مبارزه میکنم و اسبی هم ندارم که از جنگ فرار کنم و علت دیگر این بود که نمیخواستند اسب سالم به دست طرف مقابل بیفتد زیرا باعث قوت طرف مقابل میشود. دوما اینکه حضرت بر اسبی سوار نبود تا از ان پیاده شود زیرا حضرت بدون مرکب امده بود تا در برابر عمرو قرار گیرد لااقل عبارت همین مطلب را میرساند.

سوما اینکه امام از او درخواست مبارزه در حال پیاده میکند زیرا خودش پیاده بود و در پست قبل توضیح دادم که در نبرد و مبارزه تن به تن معمولا شرایط جنگ یکی است از این مطلب بوی مکرو حیله جنگی نمی اید به عبارت دیگر در متن کتاب تاریخ طبری (متن مذکور از طبری است) سخنی از مکر و حیله جنگی نیست بلکه روایتی که خبر از مکرجنگی میدهد همان متن کتاب تفسیری علی بن ابراهیم قمی است که باز در پستهای گذشته گفتیم مکر و خدعه در جنگ اشکالی ندارد.

Miss.Narges;1009473 نوشت:
شما عمرو رو قهرمان کفر می نامید در صورتیکه عمرو با خدا پیمان گرفته؟
پس عمرو که با خدا پیمان گرفته نباید فردی کافر باشد.چون حد اقل خدا رو قبول داشت

کفر اقسام و مراتبی دارد از این رو کافران هم به انواع مختلفی تقسیم می‌شوند، و این‌گونه نیست که همه‌ی کافران خداوند را قبول نداشته باشند، بلکه بیشتر آنها خدا را قبول داشته و دارند. قرآن کریم در چند آیه به روشنی می‌فرماید کافران و مشرکان خداوند را به عنوان خالق هستی قبول داشتند، اما در عین حال بنا به دلایلی نسبت به خدای تعالی کفر و شرک می‌ورزیدند. به عنوان نمونه می‌فرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (1) و هر گاه از آنان بپرسى چه کسى آسمان‌ها و زمین را آفرید، و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟ می‌گویند اللَّه.

با توجه به این‌که آنان خدا را به عنوان خالق خود و جهان هستی می‌د‌انستند، اما بنا به دلایلی نسبت به خدای تعالی کفر و شرک می‌ورزیدند؛ لذا است که خداوند می‌فرماید: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون»؛(2) و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرک‌اند!

مسلم است نه بت‏‌پرستان، و نه غیر آنها هیچ‌کس نمی‌گوید خالق زمین و آسمان و تسخیر کننده خورشید و ماه، یک مشت سنگ و چوبى است که به دست انسان ساخته و پرداخته شده است. به تعبیر دیگر، حتى بت‌‏پرستان در «توحید خالق» تردید نداشتند، اما شرک آنها شرک در عبودیت و ربوبیت بود. آنان معتقد بودند خداوند عالم هستی را آفرید، اما تدبیر آن‌را به فرشتگان، ستارگان و... سپرده است؛ لذا هر گروه و طایفه‌ای به نوعی کفر ورزیده و برای خدا شریک قائل بودند:

1. بسیاری از کافران و مشرکان معتقد بودند که ما بت‌ها را از آن جهت می‌پرستیم که واسطه میان ما و خدا شوند. کافران می‌گفتند ما لایق این نیستیم که مستقیماً با خدا ارتباط برقرار نماییم؛ لذا باید از طریق بت‌ها با خدا رابطه برقرار کنیم: «وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»؛(3) آنها غیر از خدا، چیزهایى را می‌پرستند که نه به آنان زیان می‌رساند، و نه سودى می‌بخشد و می‌گویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند.
«ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى»؛(4) ما آنها را پرستش نمی‌کنیم، مگر به این جهت که مقام ما را به خدا نزدیک کند.
بنابر این شرک آنها شرک در عبودیت بود نه شرک در خالقیت.

2. گروهی برای خدا فرزند قائل بودند؛ مانند یهود و نصاری: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسیحُ ابْنُ اللَّه ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْل»؛(5) یهود گفتند: عزیر پسر خدا است. و نصارى گفتند: مسیح پسر خدا است. این سخنى است که با زبان خود می‌گویند که مانند گفتار کافران پیشین است.

3. عده‌‌ای قائل به تجسیم بودند؛ یعنی خدا را به بندگانش تشبیه می‌کردند.

بنابر این کفار و مشرکان از جمله عمرو بن عبدود به خدا اعتقاد داشتند، اما به دلایلی که گفته شد، در برابرش شرک و کفر می‌ورزیدند، حتی فرعون هم نمی‌گفت من خالق شما هستم، بلکه می‌گفت من پروردگار برتر هستم: «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏».(6)

پی نوشت :

1. عنکبوت 61
2. یوسف 106
3. یونس 18
4. زمر 3
5. توبه 3
6. نازعات 24

**گلشن**;1009484 نوشت:
ایا ماجرای اب انداختن عمرو بر امام علی طبق روایات تاریخی حقیقت دارد یانه ؟
ایا در تاریخ امده یا افسانه می باشد ؟

با سلام و احترام

همانطور که در پستهای گذشته بیان شد این گزارش در کتاب تاریخی طبری بیان نشده است متن کتاب و ترجمه را در پستهای قبل ببینید.

هر چند این موضوع در برخی منابع آمده است،؛اما با بررسی این منابع استفاده می شود که آب دهان انداختن "عمرو بن عبدود" بر صورت مولا علی(علیه السلام) قابل قبول نخواهد بود.

از جمله نقل های تاریخی در این رابطه عبارتند از:
قیل: إنّ علیا (ع) صرع فی بعض حروبه رجلا، ثم قعد على صدره لیحتزّ رأسه، فبصق ذلک الرّجل فی وجهه، فقام علی (ع) و ترکه. فلما سئل عن سبب قیامه و ترکه قتل الرجل، بعد التمکن منه، قال: إنه لما بصق فی وجهی اغتظت منه فخفت إن قتلته أن یکون للغضب و الغیظ نصیب فی قتله. و ما کنت أن أقتله إلا خالصا لوجه الله تعالى. (1)

ترجمه: نقل شده که علی (ع) در یکی از جنگ ها مردی را بر زمین افکند و سپس بر سینه او نشست تا سرش را جداکند! آن مرد به صورت آن حضرت آب دهان انداخت .
حضرت علی(ع) برخاست و او را ترک کرد و بعد از گردشی در میدان، برگشت و سر او را جدا کرد. وقتی از حضرتشان سبب این کار را پرسیدند فرمود :”هنگامی که آب دهان به صورتم انداخت، من بر او خشم گرفتم و ترسیدم که اگر او را در چنین حالتی بکشم، خشم و غضب من در کشتن او دخالت داشته باشد. و من نخواستم که او را بکشم مگر تنها برای رضایت پروردگار.

در روایت دیگری که در مناقب ابن شهرآشوب وجود داشته و مرحوم مجلسی نیز در بحار الانوار آن را از کتاب ایشان نقل کرده اند، مشابه این روایت با اندکی تفاوت وجود دارد از جمله اینکه در آن، نام مقتول نیز بیان شده که او همان "عمرو بن عبدود" معروف است که در جنگ خندق به دست امام علی (ع) به هلاکت رسید و نیز بیان شده که آن ملعون، علاوه بر انداختن آب دهان، به مادر حضرت نیز دشنام دادند. ( 2)

پی نوشت :

1. ابن الطقطقى‏، الفخرى،ص:۴۹، الفخرى فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربى، ط الأولى، ۱۴۱۸ هـ ق/۱۹۹۷ م.
2. محمد بن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۲ ص ۱۱۵ ، مؤسسه انتشارات علامه، قم


اما درباره دو گزارش رسیده پس از کندوکاو در منابع چنین به نظر می رسد که هر دو سند، نسبت به اسناد قدیمی، متاخر محسوب شده و با توجه به عبارت «قیل» در کلام الفخری، می توان گفت، ایشان خودش نیز به صحت کلامش اعتقاد نداشته است. و گرنه با عبارت "قیل" آنرا ذکر نمی کرد. چرا که مورخ عبارت "قیل" را جایی به کار می برد که تنها در مقام ذکر سخنی است بدون آنکه واقعا بدان اعتقاد داشته باشد.

مشکل بعدی این گزارش این است که معلوم نیست به کدام جنگ حضرت علی(ع) بر می گردد، به 27 جنگی که در زمان رسول الل(ص) در رکاب ایشان بود، یا به سرایای که در زمان رسول الله(ص) خودش انجام داد یا به جنگهای دوره خلافتش اشاره دارد. به هر حال عبارت ناگویا است. از سوی دیگر این کتاب مربوط به قرن هشتم و حدود یکصد سال بعد از مولوی است.درباره مشخصات او آمده است جلال الدين صفى الدين ابو جعفر محمد بن تاج الدين على بن محمد بن رمضان معروف به ابن طقطقى (660-709 ق/1262-1309 م) ، عالم، اديب، مورخ، نويسنده و نقيب سادات علوى عراق بود. پس احتمال اینکه سخنان او بر گرفته از تاریخ نگاری صوفیانه باشد بعید نیست. نکته جالب اینکه او اصلا در اینجا که این داستان را می گوید در مقام بیان داستان نیست. بلکه می گوید که انسان باید بتواند خشم خود را فرو خورد والبته این کار بسیار سختی است و همانگونه که گفته شده علی بن ابی طالب ... و داستان را توضیح می دهد.

در پایان اشاره می شود که عبارت او چنین است: قيل- إنّ عليا عليه السلام- صرع في بعض حروبه رجلا، ثم قعد على صدره ليحتزّ رأسه، فبصق ذلك الرّجل في وجهه، فقام علي- عليه السلام- و تركه. فلما سئل عن سبب قيامه و تركه قتل الرجل، بعد التمكن منه، قال: إنه لما بصق في وجهي اغتظت منه فخفت إن قتلته أن يكون للغضب و الغيظ نصيب في قتله. و ما كنت أن أقتله إلا خالصا لوجه الله تعالى.

گزارش المناقب نیز از طبری نقل شده است. اما دقت داشته باشیم که در تاریخ اسلام تقریبا سه یا چهار طبری داریم که گاهی ممکن است با یکدیگر اشتباه شوند. به هر حال در این گزارش آمده است که عمرو بن عبدود به مادر امام علی (ع) توهین کرده و بر چهره مبارک حضرت آب دهان انداخته است. در حالی که در گزارش الفخری تنها به آب دهان اشاره شده بود. گفتنی است ابن شهر آشوب متوفی 588 قمری است.

نکته گفتنی دیگر اینکه، نه قاضی نعمان در "المناقب و المثالب" در جریان فضایل امام علی(ع) بدان اشاره کرده است و نه در "مناقب خوارزمی" آمده و نه در "مناقب محمد بن علی علوی"، نه در "المناقب عبدالوهاب بن حسن کلابی"، نه در "مناقب علی بن ابی طالب مغازلی شافعی"، نه در "مناقب علی بن ابی طالب ابن مردویه اصفهانی" که تقریبا صد واندی سال پیش از "ابن شهر آشوب" از دنیا رفته است، چنین داستانی نیامده است. حتی این مطلب در کتب اصلی شیعه مانند "کافی" و کتابهای شیخ مفید و شیخ صدوق و ... نیز دیده نشد.

بنابراین صحت ماجرای آب دهان انداختن "عمرو بن عبدود" بر صورت امام علی(ع) با تریدی جدی مواجه است.

**گلشن**;1009485 نوشت:
و سوالی دیگر

ایا اینجا امام علی می خواسته عمرو را بزور وادار به ایمان اوردن کند ؟
پس لااکراه فی الدین چه می شود ؟

اگر گزارش علی ابن ابراهیم قمی در تفسیر را ببینید که در پستهای گذشته بیان کردم حضرت علی سه خواسته از عمرو داشت1. اسلام اورد 2. از جنگ صرف نظر کند و برگردد 3. خود را برای جنگ و مبارزه اماده نماید

پس اور ا مجبور به اسلام اوردن نکرد بلکه به او پیشنهاد داد حتی از او خواست اسلام نیاورده باز گردد.

اما سوال لا اکراه فی الدین به اینجا مربوط نمیشود و پاسخی اعتقادی دارد که بنده شما را به بخش اعتقادات ارجاع میدهم

با سلام و احترام

ممسوس;1009635 نوشت:

جناب بیت المعمور عزیز بنده در پست اول عرض کردم در منابع تاریخی دست اول چنین مطلبی نیامده منابع تاریخی دست اول به منابع تا قرن پنجم میگویند دست اول مثال هم زدم تاریخ طبری یا کتابهایی مانند تاریخ یعقوبی یا انساب الاشراف بلاذری و الامامه والسیاسه و ....
و باز عرض کردم این جریان در منابع غیر تاریخی امده یا روایی یا تفسیری اگر دقت نمایید مطلب مورد نظر در کتاب تفسیر علی ابن ابراهیم قمی نقل شده است پس این کتاب تاریخی نیست.

من از منابع تاریخی دست اول ( تاریخ طبری ) مثال زدم
( نه از منابع غیر تاریخی یا دست چندم .... فتامل جیدا ! )
و جالب است خودتان آن را آوردید و بنده نیز از همین تاریخ دست اول ، نقل قول گرفتم.
حالا نمی دانم چرا مطلب به این واضحی را منکرید ؟!
نقل قول:
اینکه شما میگویید ترجمه اشتباه است چه دلیلی دارید؟

از نظر من، ترجمه دقیق نیست. ولی به هر حال آنهایی که می گویند در تاریخ طبری این مکر آمده است ترجمه ی کلی و مفهومی شما را نمی پذیرند...
نکته هم در ترجمه نزال و قرائن همراه است...
نزال به صورت دقیق کلمه به معنای فرود آمدن جهت نبرد است.
در این عبارت، به این معناست که امام از عمرو می خواهد که از اسبش فرود بیاید تا نبرد کنند...
نقل قول:
پس در گزارش طبری سخن از پیاده شدن از اسب نیامده است

در بالا توضیح دادم که سخن از پیاده شدن از اسب آمده است.
امام می گوید از اسب پیاده شو تا نبرد کنیم. و عمرو از اسب پیاده می شود و اسبش را ذبح می کند ( پی می کند درست است )
در عبارت بعدی هم می گویند پس هر دو از اسب پیاده شده و نبرد کردند ...
در اینکه شما ترجمه آنها را قبول نداشته باشید حرفی نیست ...
در اینکه این امر را مکر و حیله ندانید، حرفی نیست...
اما اینکه ابتدائا، بگویید اصلا چنین چیزی در منابع دست اول تاریخی نیامده است و صرفا ادعایتان را تکرار کنید، اشتباه است.
من هم می توانم یک عبارت تاریخی را نقل کنم و ادعا کنم فلان چیز صحت ندارد و البته من نمی گویم از روی قصد و غرض این کار شده است.
قصدم این بود که بگویم چنین ترجمه ای دقیق نیست.
مثلا در ترجمه منابع معتبری مثل ارشاد شیخ مفید در باب مبارزه امام با عمرو بن عبدود برای النزال چنین ترجمه کرده اند که امام از عمرو خواست تا از اسب فرود آید...
نقل قول:
نکته دیگر اینکه شما از اسب پیاده شدن را بعنوان مکر و نیرنگ در جنگ حساب نمودید در حالی که پیاده شدن از اسب را کسی به عنوان مکر و نیرنگ نگرفته بلکه در نبردهای عرب اگر دو مبارز بخواهند جنگ تن به تن کنند معمولا همه شرایط باید برای انان یکسان باشند

درست است که باید دو طرف در نبرد دارای شرایط یکسان باشند. اما در تاریخ طبری نگفته است امام علی ع از همان ابتدا بدون اسب بود.
مسلم است که عمرو بن عبدود سوار بر اسب بوده است...
و از عبارت فتنازلا نیز استفاده می شود که هر دو از اسب فرود می آیند تا نبرد کنند...
بله اگر این ترجمه را قبول نداشته باشید و بعد طبق منابع دست چندم ثابت کنید که امام پیاده بودند و اسب نداشتند.
خوب طبیعی است که از طرف مقابل بخواهند از اسبش پیاده شود.
اما اگر امام اسب داشته باشند و از طرف مقابل بخواهند از اسبش پیاده شود این به چه معناست ؟
اینکه امام نبرد پیاده را بر نبرد سواره ترجیح دادند.
چرا ؟
چنین درخواستی وقتی هر دو دارای اسب هستند به این معنا تعبیر می شود که نبرد پیاده به نفع امام بوده است و الا چرا باید چنین درخواستی از عمرو داشته باشد....
و مسئله فقط این نبوده که با یک خواسته، نبرد را به نفع خود تغییر دهد بلکه مسئله وقتی جالب تر می شود که امام ، او را در بین یک دو راهی قرار می دهد...
عمرو بنا به عهدی که قبلا بسته بوده است، بین یک دو راهی گیر می کند که پذیرش هر کدام به نفع امام خواهد بود...
اگر اسلام بیاورد، نبردی رخ نمی دهد و اگر از اسب پیاده شوند، نبرد به نفع امام خواهد بود...
البته این احتمال را نیز بگویم :
امام خواسته است نبرد پیاده باشد تا به عمرو بن عبدود، امتیاز بدهد...
یعنی امام با این درخواست، شرایط جنگ را برای خودش سخت تر کرده است و نه آسان تر ...
و لذا عمرو می گوید : قال ولم يا ابن أخي فوالله ما أحب أن أقتلك
که مقصودش این بشود : چرا می خواهی از اسب پیاده شویم ؟ مگر از جانت سیر شدی ؟! من دوست ندارم تو را بکشم...
این احتمال شجاعت امام را می رساند...
این احتمالی است که می توان از روی عبارات تاریخی، مطرح کرد.
اما ممکن است تحلیل یک جنگ به صورت عقلی متفاوت باشد. مثلا کسی بگوید درست است که پیاده جنگیدن برای عمرو که فردی قد بلند و قوی هیکل بود، از نظر او یک نقطه قوت به حساب می آمد. اما همین نقطه قوت، نقطه ضعف او بود. زیرا امام قد متوسط یا کوتاه تری داشتند و چالاک بودند و همین یک نقطه قوت در برابر عمرو بود نه یک نقطه ضعف...
امام از نقطه قوت خود و نقطه ضعف عمرو آگاه بودند و به همین جهت، خواستند نبرد به صورت پیاده باشد ...
خلاصه کلام :
ما می توانیم از عبارت تاریخ طبری، دو احتمال را مطرح کنیم
یک احتمال به عنوان مکر امام در نبرد ( حالا اینکه این مکر هست یا نیست ؟ بد هست یا نیست ؟ جای خودش ... مثلا اگر اثبات شود که امام اسب نداشته است خوب چنین درخواستی طبیعی است... اگر اسب داشته و چنین درخواستی کرده است می توان گفت این نقشه و تدبیر جنگی است و مکر بد و قبیحی نیست... و در مقابل آنها بگویند این مکر بد و قبیحی است و خلاف جوان مردی است.... )
یک احتمال به عنوان شجاعت امام و آوانتاژ دادن به عمرو...
من هر دو را نقل کردم. و از نقل قول خاصی هم دفاع نمی کنم.
خواننده خودش تصمیم بگیرد کدام یک به واقع نزدیک تر است.

نقل قول:
گزارش مرحوم قمی
این عبارت گویاست که منظور از مکر در نبرد بین حضرت علی و عمرو همین جمله حضرت است نه از اسب پیاده شدن

بله من منکر برداشت شما از منابع دست چندم نیستم. که شما پاسخ خود را به استارتر دادید و حرفی نیست ( مثلا گفتید که مکر در جنگ اشکال ندارد )
اما عرضم این بود که از متن تاریخ طبری نیز می توان چنین مکری را مطرح کرد.
حالا شما به این مطلب توجه نکردید، خورده ای بر شما نیست. شما طبق برداشت عمومی از مکر که در سابتها مطرح میشود پاسخ دادید و حرفی نیست...
نقل قول:
در اینجا عمرو اسب خود را ذبح نکرد بلکه ان را پی کرد

بله عقر به معنای مطلق کشتن است که در اینجا به همین معنای شما مراد است نه ذبح شرعی... من به جهت دیگری از کلمه ذبح استفاده کردم و مقصودم ذبح شرعی نبود ...

Miss.Narges;1009494 نوشت:
این ماجرا در یک مثنوی از مولوی اشاره شده که اولین بتش اینه:

از علی اموز اخلاص عمل------- شیر حق رو دان منزه از دغل

بنظر میرسه راست باشد چون مولانا از شاعران قدیمی از ما که قرن 21 هستیم به زمان امامان نزدیکتر بوده لابد چیزی میدونسته

تاریخ از نظر من از نقل قول قدیمی ها معتبرتره تا متاخران

با سلام و احترام

مولوی متعلق به قرن هفتم هست فوت او در سال 672 بوده و میدانید که تا زمان امیرالمومنین بیش از 600 سال بین او و حضرت علی فاصله است. پس به زمان ان حضرت نزدیک نیست. البته دلائل تردید در جریان آب دهان و کشته شدن عمرو را در پست قبل توضیح دان لطفا مطالعه فرمایید

ممسوس;1009641 نوشت:
هر چند این موضوع در برخی منابع آمده است،؛اما با بررسی این منابع استفاده می شود که آب دهان انداختن "عمرو بن عبدود" بر صورت مولا علی(علیه السلام) قابل قبول نخواهد بود.

سلام
چرا می فرمایید بررسی منابع نشان می دهد که این مساله قابل قبول نیست ؟
ایا روایات ضعیف هستند ؟

نزدیک مرگ;1009517 نوشت:
سلام.مسئله سوگند خوردن قبل از اسلام و دوران جاهلی هم بوده.همونطور که در قرآن اومده که سوگند میخوردند سر شکار و غیره.این الله هم با اون الله عزوجل که حضرت علی(ع) دعوت به ایمان آوردن بهش کرده متفاوته و مقصود همون سوگندی است در زمان جاهلیت میخوردند نه از روی ایمان به خداوند یکتا.

با سلام و احترام

در بحثی که بین حضرت علی و عمرو اتفاق افتاده موضوع قسم خوردن و سوگند نیست بلکه عهد و پیمان با خداست در عبارت هم همین واژه امده است قال له على: يا عمرو، انك كنت تعاهد الله الا يدعوك رجل من قريش الى خلتين الا أخذت منه إحداهما! قال: اجل! «اى عمرو تو با خدا پيمان كرده ‏اى كه هر كس از قرشيان دو چيز از تو بخواهد يكى را بپذيرى؟» عمرو گفت: «آرى، چنين پيمان كرده ‏ام.»
پس سخنی از قسم خوردن نیست اگر چه نتیجه هر دو یکی است.
نکته دیگر اینکه این الله با ان الله فرقی نمیکند انها به همان خدا ایمان داشتند اما در پستهای گذشته بیان شد که انها به خدا ایمان داشتند اما گرفتار شرک و کفر شده بودند. لطفا در پستهای قبلی که توضیح دادیم که ایا مشکرین به خدا ایمان داشتند یا خیر را بخوانید دیگر اینجا تکرار نکنم

Miss.Narges;1009528 نوشت:
سلام از چه نظر متفاوته؟

با سلا م و احترام

تفاوتی نیست

نزدیک مرگ;1009544 نوشت:
سوال خوبیه ولی در مورد موضوع تاپیک نیست.خلاصه خدمتتون عرض میکنم که منظور اصلی همان سوگندهایی است که میخوردند.مثلا تا قبل از حکم طلاق که در اسلام بیان بشه رسمی داشتند که وقتی سوگند میخوردند که زنی براشون حرام شده اون به منزله طلاق بوده! خب به چی سوگند میخوردند به خدایان خودشون دیگه بتهایی که داشتند.بت بزرگشون.اینهم برمیگرده به قواعد زبان عربی.این روایت و امثال این روایت هم از منظر یک مسلمان نوشته شده.که از واژه الله استفاده شده برای اون سوگندی که عمر بن عبدود به بتهای مکه خورده بوده.این هم توجه کنید که الله نشانه خداوند یکتاست.در واقع اسم خاص است بواسطه قرار گرفتن ال پیش از کلمه اله.پیش از اسلام هم اله های مختلفی داشته اند بت پرستان.پس الله اسم خاصی است برای نشانگذاری خداوند یکتا.اینهم حتما میدونید که وقتی میگوییم بسم الله که در اول همه سوره های قرآن است اشاره به اسم خدای یکتاست نه اینکه اسم خداوند یکتا الله است.این فقط نشانه خداوند یکتاست.در یهودیت هم مثلا الوهیم نشانه خداوند یکتاست.

با سلام و احترام

چون این موضوع ( مفهوم الله در بین مشرکین و قسم خوردن انها ) ارتباط مستقلی به سوال این تاپیک ندارد و بحثهای مربوط به این سوال ( مفهوم الله) ذبح میشود تقاضا میکنم جناب اقای (نزدیک مرگ) این سوال را در تاپیک مستقلی مطرح کنند تا هم از لحاظ تاریخی و اعتقادی بهتر به این سوال بپردازیم

erfanzadfalah;1009570 نوشت:
ممنون از دوستان که پاسخ دادن. می تونیم اینطوری هم بگیم که چون در قران امده "والله خیر الماکرین " ...پس درباره امام علی(ع) هم اشکالی نداره اونم تو جنگ؟!

با سلام و احترام

بله و مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین

" مكر" در لغت عرب با آنچه در فارسى امروز از آن مى‏فهميم تفاوت بسيار دارد" در فارسى امروز مكر" به نقشه‏هاى شيطانى و زيان بخش گفته مى‏شود، در حالى كه در لغت عرب هر نوع چاره‏انديشى را" مكر" مى‏گويند كه گاهى خوب و گاهى زيان‏آور است.

در كتاب مفردات" راغب" مى‏خوانيم: المكر صرف الغير عما يقصده:" مكر اين است كه كسى را از منظورش باز دارند" (اعم از اينكه منظورش خوب باشد يا بد)
در قرآن مجيد نيز گاهى" ماكر" با كلمه" خير" ذكر شده مانند:" وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ" (خداوند بهترين چاره‏جويان است) و گاهى" مكر" با كلمه" سيئ" آمده‏ است مانند:" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ" (نقشه و انديشه بد جز به صاحبش احاطه نخواهد كرد)

بنا بر اين منظور از " مكر" در آیاتی که مکر را به خدا نسبت مى‏دهد یکی از معانی زیر است :

1- نقش بر آب کردن نقشه دشمنان(تفسیر نمونه )
2- مجازات نمودن بر مکر مکاران(مجمع البیان)
3- املا و استدراج یعنی خداى تعالى وقتى مكر مى‏كند به همان چيزهايى مکر مى‏كند كه دشمن خدا آن را سعادت خود مى‏داند، و در نتيجه آنچه اوتلاش مى‏كند براى رسيدن به هدفى است كه آن را رستگارى خود مى‏داند، ولى عين بدبختى او است و خودش نمى‏فهمد(المیزان)


منابع حدیثی و روایی خدعه و فریب در جنگ را اجازه میدهند همچین سیره نبوی و علوی در جنگها حاکی از جواز این دروغ است.

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در جنگ خندق شنیدم که فرمود: «الْحَرْبُ خُدْعَةٌ» (1) یعنی جنگ فریب است.

و نیز فرمود: «تُکَلِّمُوا بِما ارَدْتُمْ» (2) یعنی آنچه را که می‌خواهید درباره نابودی دشمن (با گفتن دروغ) به زبان بیاورید، آزاد هستید.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:

«ثَلاثٌ یَحْسِنْ فیهِّنَ الْکِذْب: الْمَکیدَةُ فِی‌الْحَرْبِ وَعَدْتُکَ زُوْجَتُکَ وَالْاصْلاحِ بَیْنَ النَّاسِ»(3)

امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسى که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند» (4)

پی نوشت :

1. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15 ص 133
2. همان
3. خصال صدوق ص 69
4. کلینی کافی ج 2 ص 342


ممسوس;1009667 نوشت:

با سلام و احترام

بله و مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین

" مكر" در لغت عرب با آنچه در فارسى امروز از آن مى‏فهميم تفاوت بسيار دارد" در فارسى امروز مكر" به نقشه‏هاى شيطانى و زيان بخش گفته مى‏شود، در حالى كه در لغت عرب هر نوع چاره‏انديشى را" مكر" مى‏گويند كه گاهى خوب و گاهى زيان‏آور است.

در كتاب مفردات" راغب" مى‏خوانيم: المكر صرف الغير عما يقصده:" مكر اين است كه كسى را از منظورش باز دارند" (اعم از اينكه منظورش خوب باشد يا بد)
در قرآن مجيد نيز گاهى" ماكر" با كلمه" خير" ذكر شده مانند:" وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ" (خداوند بهترين چاره‏جويان است) و گاهى" مكر" با كلمه" سيئ" آمده‏ است مانند:" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ" (نقشه و انديشه بد جز به صاحبش احاطه نخواهد كرد)

بنا بر اين منظور از " مكر" در آیاتی که مکر را به خدا نسبت مى‏دهد یکی از معانی زیر است :

1- نقش بر آب کردن نقشه دشمنان(تفسیر نمونه )
2- مجازات نمودن بر مکر مکاران(مجمع البیان)
3- املا و استدراج یعنی خداى تعالى وقتى مكر مى‏كند به همان چيزهايى مکر مى‏كند كه دشمن خدا آن را سعادت خود مى‏داند، و در نتيجه آنچه اوتلاش مى‏كند براى رسيدن به هدفى است كه آن را رستگارى خود مى‏داند، ولى عين بدبختى او است و خودش نمى‏فهمد(المیزان)


منابع حدیثی و روایی خدعه و فریب در جنگ را اجازه میدهند همچین سیره نبوی و علوی در جنگها حاکی از جواز این دروغ است.

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در جنگ خندق شنیدم که فرمود: «الْحَرْبُ خُدْعَةٌ» (1) یعنی جنگ فریب است.

و نیز فرمود: «تُکَلِّمُوا بِما ارَدْتُمْ» (2) یعنی آنچه را که می‌خواهید درباره نابودی دشمن (با گفتن دروغ) به زبان بیاورید، آزاد هستید.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:

«ثَلاثٌ یَحْسِنْ فیهِّنَ الْکِذْب: الْمَکیدَةُ فِی‌الْحَرْبِ وَعَدْتُکَ زُوْجَتُکَ وَالْاصْلاحِ بَیْنَ النَّاسِ»(3)

امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسى که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند» (4)

پی نوشت :

1. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15 ص 133
2. همان
3. خصال صدوق ص 69
4. کلینی کافی ج 2 ص 342


با سلام. خیلی ممنون برای توضیحات کامل

بیت المعمور;1009648 نوشت:
من از منابع تاریخی دست اول ( تاریخ طبری ) مثال زدم
( نه از منابع غیر تاریخی یا دست چندم .... فتامل جیدا ! )
و جالب است خودتان آن را آوردید و بنده نیز از همین تاریخ دست اول ، نقل قول گرفتم.
حالا نمی دانم چرا مطلب به این واضحی را منکرید ؟!

ایا در تاریخ طبری سخنی از مکر و حیله جنگی است؟ کجای عبارت مکر و حیله است. انکه شما استدلال کردید که حضرت علی چون فرمود از اسب پیاده شو تا با هم بجنگیم مکر و حیله است این درست نیست حرف شماست بنده جریان مکر و حیله جنگی را از کتاب تفسیر قمی نقل کردم نه از تاریخ طبری.
طبری حرفی از مکر و حیله نزده است. البته این استدلال بی پایه شما اساسی ندارد. ایا کسی چنین حرفی را زده است که از اسب پیاده شدن خدعه و نیرنگ در جنگ است؟ تازه این از اسب پیاده شدن حضرت علی به نفع عمرو تمام شد و به ضرر حضرت علی چگونه شما میگویید خدعه و فریب جنگی بود؟؟
زیرا در همین مبارزه که عمرو پیاده شد ضربه اول عمرو به سپر حضرت اصابت کرد و سپر شکافت و شمشیر سر مبارک حضرت را مجروح ساخت به طوری که خون جاری شد یعنی حضرت در این جنگ تن به تن پیاده ضربه خورد پس چه فریبی بود چه خدعه و نیرنگ جنگی بود؟ این که به ضرر حضرت علی تمام شد. اگر فریب بود باید به نفع حضرت تمام میشد در حالی که چنین نشد. بنابر این همانطور که در پست اول گفتم برای برابری شرایط جنگی حضرت علی از او درخواست کرد برای نبرد پیاده شود و او هم قبول کرد زیرا حضرت علی پیاده بود و طبعا عمرو هم باید پیاده شود زیرا اگر عمرو سواره و حضرت پیاده باشد شرایط جنگ برای حضرت علی بسیار سخت است طبیعی است که حضرت از او درخواست کند از اسب پیاده شود پس این مورد نه خدعه و نه مکر و نه فریب جنگی است.
در ثانی عمرو از جنگاوران روزگار عرب بود که رودست نداشت ایا به راحتی فریب حضرت را خورده از اسب پیاده و اسب خود را پی میکند؟ مگر او بی تجربه بود؟
حرف بنده این است که در تاریخ طبری سخنی از مکر جنگی نیست بلکه در تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل شوده است. ان هم اینکه حضرت به او میگوید تو که جنگاور عربی چرا با یاور امدی؟ (برخی نقل کردند پسرش به همراهش بوده) عمرو به پشت سرش نگاه میکند تا نگاه میکند حضرت ضربه ای به او میزند که کارش تمام میشود. این گزارش در تفسیر قمی امده نه تاریخ طبری
اما نظر شما نظر عجیبی است که من از کسی ندیدم

بیت المعمور;1009648 نوشت:
ز نظر من، ترجمه دقیق نیست. ولی به هر حال آنهایی که می گویند در تاریخ طبری این مکر آمده است ترجمه ی کلی و مفهومی شما را نمی پذیرند...
نکته هم در ترجمه نزال و قرائن همراه است...
نزال به صورت دقیق کلمه به معنای فرود آمدن جهت نبرد است.
در این عبارت، به این معناست که امام از عمرو می خواهد که از اسبش فرود بیاید تا نبرد کنند...

ما هم همین معنا را اخذ کردیم پیاده شدن عمرو از مرکب تا با حضرت مبارزه کند پس در این مورد اختلافی نداریم

ممسوس;1009677 نوشت:

ایا در تاریخ طبری سخنی از مکر و حیله جنگی است؟ کجای عبارت مکر و حیله است. انکه شما استدلال کردید که حضرت علی چون فرمود از اسب پیاده شو تا با هم بجنگیم مکر و حیله است این درست نیست حرف شماست بنده جریان مکر و حیله جنگی را از کتاب تفسیر قمی نقل کردم نه از تاریخ طبری.
طبری حرفی از مکر و حیله نزده است. البته این استدلال بی پایه شما اساسی ندارد. ایا کسی چنین حرفی را زده است که از اسب پیاده شدن خدعه و نیرنگ در جنگ است؟ تازه این از اسب پیاده شدن حضرت علی به نفع عمرو تمام شد و به ضرر حضرت علی چگونه شما میگویید خدعه و فریب جنگی بود؟؟
زیرا در همین مبارزه که عمرو پیاده شد ضربه اول عمرو به سپر حضرت اصابت کرد و سپر شکافت و شمشیر سر مبارک حضرت را مجروح ساخت به طوری که خون جاری شد یعنی حضرت در این جنگ تن به تن پیاده ضربه خورد پس چه فریبی بود چه خدعه و نیرنگ جنگی بود؟ این که به ضرر حضرت علی تمام شد. اگر فریب بود باید به نفع حضرت تمام میشد در حالی که چنین نشد. بنابر این همانطور که در پست اول گفتم برای برابری شرایط جنگی حضرت علی از او درخواست کرد برای نبرد پیاده شود و او هم قبول کرد زیرا حضرت علی پیاده بود و طبعا عمرو هم باید پیاده شود زیرا اگر عمرو سواره و حضرت پیاده باشد شرایط جنگ برای حضرت علی بسیار سخت است طبیعی است که حضرت از او درخواست کند از اسب پیاده شود پس این مورد نه خدعه و نه مکر و نه فریب جنگی است.
در ثانی عمرو از جنگاوران روزگار عرب بود که رودست نداشت ایا به راحتی فریب حضرت را خورده از اسب پیاده و اسب خود را پی میکند؟ مگر او بی تجربه بود؟
حرف بنده این است که در تاریخ طبری سخنی از مکر جنگی نیست بلکه در تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل شوده است. ان هم اینکه حضرت به او میگوید تو که جنگاور عربی چرا با یاور امدی؟ (برخی نقل کردند پسرش به همراهش بوده) عمرو به پشت سرش نگاه میکند تا نگاه میکند حضرت ضربه ای به او میزند که کارش تمام میشود. این گزارش در تفسیر قمی امده نه تاریخ طبری
اما نظر شما نظر عجیبی است که من از کسی ندیدم

جناب ممسوس بزرگوار

من یک مطلبی می گویم شما بالعکس متوجه میشوید

لطفا کمی با تامل و صبر مطالعه بفرمایید.

مثلا در مطلب بالا گفته اید :

''تازه این از اسب پیاده شدن حضرت علی به نفع عمرو تمام شد و به ضرر حضرت علی چگونه شما میگویید خدعه و فریب جنگی بود؟؟ ''

عزیز دل برادر من میگویم این شجاعت علی است نه مکر...
یعنی امام به عمرو آوانتاژ داد....

چند تا مطلب دیگر هم درست نفهمیدید.. لطفا با تامل بیشتر مطالعه کنید

بیت المعمور;1009648 نوشت:
در بالا توضیح دادم که سخن از پیاده شدن از اسب آمده است.
امام می گوید از اسب پیاده شو تا نبرد کنیم. و عمرو از اسب پیاده می شود و اسبش را ذبح می کند ( پی می کند درست است )
در عبارت بعدی هم می گویند پس هر دو از اسب پیاده شده و نبرد کردند ...

بله درست است حضرت درخواست کرد که عمرو از اسب پیاده شود بنده هم قبول دارم

بیت المعمور;1009680 نوشت:
عزیز دل برادر من میگویم این شجاعت علی است نه مکر...
یعنی امام به عمرو آوانتاژ داد....

چند تا مطلب دیگر هم درست نفهمیدید.. لطفا با تامل بیشتر مطالعه کنید

اتفاقا شما متوجه حرف خودتان نشدید و نمیدانید چه میگویید شما در پست اول چه گفتید این عین مطلب شماست

برادر گرامی

شما میگویید در تاریخ سخنی از خدعه و مکر نیامده...



اما همین فراز از تاریخ را به عنوان مکر معرفی کردند....( البته ترجمه اشتباه است از نظر آنها. اینجا امام دو خواسته دارد یکی اینکه ایمان بیاورد تا جنگی رخ ندهد. دوم از اسبش پایین بیاید و بدون اسب بجنگد )



آنها می گویند امام از پیمان عمرو با خدا استفاده کرد تا عمرو را از اسبش جدا کند....

یعنی امام میتوانست با اسب به نبرد با عمرو برود.

اما برای اینکه عمرو، ضعیف تر شود او را با این نقشه از اسب جدا کرد تا نبرد بدون اسب باشد...



البته ممکن است شما بگویید این مکر و خدعه نیست

یا مقصود چنین نبوده...



شما اگر میخواهید چنین مکری را انکار کنید باید برداشت آنها را رد کنید و برداشت خود را ثابت کنید...



یا حق

این جمله شماست اول گفتید جریان درخواست حضرت علی از عمرو برای پیاده شدن یک مکر و فریب جنگی بود که بنده قبول نکردم و گفتم این برداشت شماست نه دیگران حالا بعد از چندین پست حرف خود را عوض کردید میگویید این شجاعت حضرت علی است نه مکر و فریب و بعد ان را آوانتاژ میدانید

معلوم نیست شما چه میگویید بنده کدام حرف شما را بپذیرم
لطفا حرف خود را عوض نکنید الحمدلله حرفهای شما در سایت محفوظ است
لطفا روی حرفی که میزنید دقت کنید حرف خود را عوض نکنید
بفهمید چه میگویید



بیت المعمور;1009648 نوشت:
در اینکه این امر را مکر و حیله ندانید، حرفی نیست...
اما اینکه ابتدائا، بگویید اصلا چنین چیزی در منابع دست اول تاریخی نیامده است و صرفا ادعایتان را تکرار کنید، اشتباه است

پس تلویحا پذیرفتید که حرف شما درست نیست

خوب شما منبعی تاریخی معرفی کنید که در منابع دست اول اشاره به مکر و حیله جنگی حضرت علی به عمرو شده باشد؟ بنده منابع را بررسی کردم که این حرف را میزنم
شما اگر حرف مرا قبول ندارید منبعی تاریخی معرفی کنید نحن ابناء الدلیل بسم الله

ممسوس;1009639 نوشت:
بنابر این کفار و مشرکان از جمله عمرو بن عبدود به خدا اعتقاد داشتند، اما به دلایلی که گفته شد، در برابرش شرک و کفر می‌ورزیدند، حتی فرعون هم نمی‌گفت من خالق شما هستم، بلکه می‌گفت من پروردگار برتر هستم: «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏».

سلام.در خود قرآن آمده >>> وَ قالَ الْمَلاَ ُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ(اعراف 127)
و سران قوم فرعون گفتند آیا موسی و قوم اورا وامیگذاری تا در زمین فساد کنند، و تو را و خدایان تو را رها سازند؟
بنابراین فرعون نه تنها خدایان و اله های دیگری را میپرستید که خود را خدای برتر از آنها میدانست.در مورد مشرکان هم مشرکان اهل کتاب از مشرکان بت پرست دو مقوله جدا از هم هستند.بت پرستان قریش بت ها را مپرستیدند و عمروبن عبدود هم از بزرگان قریش بوده و وقتی عهدی میبستند یعنی سوگند یاد میکردند به بت ها و اله های دون خداوند یکتا.وگرنه اگر خدای یکتا رو قبول داشتند خوب رسول خدا رو هم میپذیرفتند.در این روایت هم هست که >>> قال له على بن ابى طالب: فانى ادعوك الى الله عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام،
علی(ع) عمروبن عبدود رو به خداوند یکتا و رسول خدا و دین خدا دعوتش میکند.بخاطر همین جنگ بین علی (ع) با عمروبن عبدود جنگ تمام اسلام با تمام کفر دونسته شده.در دوران جاهلیت هم از این عهدها و سوگندها میبستند و حضرت خواستند با ادله خود عمرو بن عبدود دو درخواستش رو مطرح کنه که او قبول کنه.چون علی (ع) هم از قریش بودند آداب جاهلی قوم خویش رو میدونستن.تعبیر روایت برای بیان سوگند و عهدی است که عمرو قبول داشته.برای شناخت تفاوتی که گفتم >> خداوند برای مشرکان مکه سوره کافرون رو نازل فرمودند که >>> قل یا ایها الکافرون... لا اعبد ماتعبدون... ولا انتم عابدون ما اعبد... ولا انا عابد ماعبدتم...ولا انتم عابدون ما اعبد...لکم دینکم ولی دین
که خداوند به رسولش میفرماید به آن مشرکین و کافرین بگو من چیزی که شما میپرستید نمیپرستم و شما هم چیزی که من میپرستم نمیپرستید.
در جاهایی که در قرآن آمده مشرکین و بت پرستان اعتراف دارند که الله خدای یکتا آفریننده و خالق دنیاست جایی است که رسولان آنها را به دین خدا دعوت میکنند و آنها برای دفاع از شرک خود میگویند ما هم اعتقاد داریم الله خالق و آفریننده است چون آنها هم میدانند از چندتا سنگ و چوب که انتظار عملی نیست.این اعتراف آنهاست برای تکذیب رسولان خدا. ولی آنها خدا را نمیپرستند و ایمان نمی آورند.مثل جایی که خداوند میگه مشرکان وقتی دچار حادثه و بلایی میشوند میدانند از بتهاشون عملی ساخته نیست خدا رو صدا میزنند ولی وقتی نجات می یابند دوباره شرک میروزند. یا جایی که میگویند این بتها شفیع ما نزد خدا هستند برای رد کردن دعوت رسول خدا به ایمان آوردن به خدای یکتا و کنار گذاشتن بت پرستی است نه ایمان داشتن به خدای یکتا.خدا به آنها میفرماید>>> نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلا تُصَدِّقُونَ (واقعه 57)
ما شما را بیافریدیم پس چرا تصدیق نمیکنید؟ آنها خدا و رسول خدا را تکذیب میکنند.

بیت المعمور;1009648 نوشت:
درست است که باید دو طرف در نبرد دارای شرایط یکسان باشند. اما در تاریخ طبری نگفته است امام علی ع از همان ابتدا بدون اسب بود.
مسلم است که عمرو بن عبدود سوار بر اسب بوده است...
و از عبارت فتنازلا نیز استفاده می شود که هر دو از اسب فرود می آیند تا نبرد کنند...
بله اگر این ترجمه را قبول نداشته باشید و بعد طبق منابع دست چندم ثابت کنید که امام پیاده بودند و اسب نداشتند.
خوب طبیعی است که از طرف مقابل بخواهند از اسبش پیاده شود.
اما اگر امام اسب داشته باشند و از طرف مقابل بخواهند از اسبش پیاده شود این به چه معناست ؟
اینکه امام نبرد پیاده را بر نبرد سواره ترجیح دادند.
چرا ؟
چنین درخواستی وقتی هر دو دارای اسب هستند به این معنا تعبیر می شود که نبرد پیاده به نفع امام بوده است و الا چرا باید چنین درخواستی از عمرو داشته باشد....
و مسئله فقط این نبوده که با یک خواسته، نبرد را به نفع خود تغییر دهد بلکه مسئله وقتی جالب تر می شود که امام ، او را در بین یک دو راهی قرار می دهد...
عمرو بنا به عهدی که قبلا بسته بوده است، بین یک دو راهی گیر می کند که پذیرش هر کدام به نفع امام خواهد بود...
اگر اسلام بیاورد، نبردی رخ نمی دهد و اگر از اسب پیاده شوند، نبرد به نفع امام خواهد بود...

وقتی حضرت علی از عمرو مبخواهد که برای جنگ از اسب پیاده شود یعنی خود حضرت هم پیاده است اگر اینطور نبود و حضرت علی سواره بود که عمرو هم حاضر نمیشد از اسب پیاده شود و میگفت چرا خودت سواره ای و من پیاده باشم. در جنگهای صدر اسلام هم معمول و مرسوم اینطور بود که شرایط مبارزه جنگ تن به تن با هم مساوی بود اگر هر دو پیاده هر دو سواره این قانون جنگ است.
نکته دیگر اینکه فتنازلا و تجاولا یعنی هردو با هم در امیختند و جولان دادند نه این که هر دو از اسب پیاده شدند. فتامل

بیت المعمور;1009648 نوشت:
ما می توانیم از عبارت تاریخ طبری، دو احتمال را مطرح کنیم
یک احتمال به عنوان مکر امام در نبرد ( حالا اینکه این مکر هست یا نیست ؟ بد هست یا نیست ؟ جای خودش ... مثلا اگر اثبات شود که امام اسب نداشته است خوب چنین درخواستی طبیعی است... اگر اسب داشته و چنین درخواستی کرده است می توان گفت این نقشه و تدبیر جنگی است و مکر بد و قبیحی نیست... و در مقابل آنها بگویند این مکر بد و قبیحی است و خلاف جوان مردی است.... )
یک احتمال به عنوان شجاعت امام و آوانتاژ دادن به عمرو...
من هر دو را نقل کردم. و از نقل قول خاصی هم دفاع نمی کنم.
خواننده خودش تصمیم بگیرد کدام یک به واقع نزدیک تر است.

هر دو نظر شما باطل و بی اساس است و هیچ مورخی نگفته این مکر و حیله جنگی است
نظر اول شما باطل است زیرا وقتی حضرت میفرماید از اسب پیاده شو یعنی خود من هم پیاده هستم و کسی نگفته که حضرت سواره و عمرو پیاده جنگید عمرو هم انقدر ساده نیست که فریب بخورد و بگذارد حضرت سواره باشد و خودش پیاده این از نظر اول شما که باطل است

نظر دوم شما هم که مثل اول بی اساس است چه اوانتاژی حضرت علی به عمرو بدهد در حالی که در همان مبارزه پیاده عمرو شمشیرش را بر سر حضرت فرود اورد که حضرت سپر خود را در باربر ضربه گرفت سپر شکست و از ان رد شد و سر حضرت را مجروح ساخت
این چه اوانتاژی است که به ضرر حضرت تمام شد

بنده بر میگردم سراغ حرف اولم طبق نظر تاریخ طبری هیچ مکرو حیله ای در این نبرد اتفاق نیفتاد و موضوع مکر و حیله در تفسیر قمی امده است که در پستهای گذشته نقل کردم
جناب بیت المعمور بحث شما در این موضوع و پافشاری شما بر این موضع مثل تراشیدن سر کچلی است که مو ندارد.
بنده میگم این عبارتها دخلی به مکرو حیله ندارد شما تحلیلهای شخصی بی اساس و ترجمه اشتباه عبارات را اقامه میکنید من میگم از عبارت طبری مکرو حیله در نمیاد شما ادله بر مکر و حیله اقامه میکنی بنده میگم تفسیر قمی از مکر سخن گفته شما باز طبری را مثال میزنید.

**گلشن**;1009657 نوشت:
چرا می فرمایید بررسی منابع نشان می دهد که این مساله قابل قبول نیست ؟
ایا روایات ضعیف هستند ؟

مفصل توضیح دادم مطالعه بفرمایید

ممسوس;1009682 نوشت:

اتفاقا شما متوجه حرف خودتان نشدید و نمیدانید چه میگویید شما در پست اول چه گفتید این عین مطلب شماست

جناب ممسوس حیف است به ارسالهایم ( پست 8 و 9 و پست 26 ) بی توجه باشید.

به قسمت های قرمز رنگ پست ابتدایی بنده توجه کنید :
[SPOILER]برادر گرامی
شما میگویید در تاریخ سخنی از خدعه و مکر نیامده...
اما همین فراز از تاریخ را به عنوان مکر معرفی کردند....( البته ترجمه اشتباه است از نظر آنها. اینجا امام دو خواسته دارد یکی اینکه ایمان بیاورد تا جنگی رخ ندهد. دوم از اسبش پایین بیاید و بدون اسب بجنگد )
آنها می گویند امام از پیمان عمرو با خدا استفاده کرد تا عمرو را از اسبش جدا کند....
یعنی امام میتوانست با اسب به نبرد با عمرو برود.
اما برای اینکه عمرو، ضعیف تر شود او را با این نقشه از اسب جدا کرد تا نبرد بدون اسب باشد...
البته ممکن است شما بگویید این مکر و خدعه نیست
یا مقصود چنین نبوده...
شما اگر میخواهید چنین مکری را انکار کنید باید برداشت آنها را رد کنید و برداشت خود را ثابت کنید...
[/SPOILER]
لطفا به خط های قرمز رنگ توجه کنید...
من از همان ابتدا گفتم، این کافی نیست که فقط بگوییم چنین مکری وجود ندارد
زیرا طرف مقابل می گوید چنین مکری وجود دارد و برایش استدلال آورده است...
شما فقط متن تاریخ طبری را آوردید و ادعا کردید که چنین مکری وجود ندارد... نه توضیحی نه دلیلی نه تبیینی ...
و بنده عرض کردم این بخش، نیاز به توضیح و تبیین و دلیل دارد فقط اینکه ادعایی را مطرح کنید کافی نیست.
پس این مسئله می طلبد که شما نسبت به شبهه ای که مطرح کردم توضیح بدهید.

در پست اخیر ( یعنی دومین نقل قولم از شما ) هم تاکید کردم :

[SPOILER]در اینکه شما ترجمه آنها را قبول نداشته باشید حرفی نیست ...
در اینکه این امر را مکر و حیله ندانید، حرفی نیست...
اما اینکه ابتدائا، بگویید اصلا چنین چیزی در منابع دست اول تاریخی نیامده است و صرفا ادعایتان را تکرار کنید، اشتباه است.
من هم می توانم یک عبارت تاریخی را نقل کنم و ادعا کنم فلان چیز صحت ندارد و البته من نمی گویم از روی قصد و غرض این کار شده است.[/SPOILER]

نقل قول:
حالا بعد از چندین پست حرف خود را عوض کردید میگویید این شجاعت حضرت علی است نه مکر و فریب و بعد ان را آوانتاژ میدانید

بنده همان ابتدا دو پست گذاشتم. ( پست 8 و 9 ) که یک پست محسوب میشود.
آنچه شما مدعی هستید در پست 26 یعنی پست دوم بنده مطرح شده است ( پست 26 ).
گویا این ''چندین پستی'' که شما از آن سخن می گویید، نتیجه پست ها و نظرات کاربران و تعدد نقل قول های خود شما می باشد و برای شما چنین ذهنیتی را ساخته است...
بنده در پست دوم،احتمال دومی را مطرح کردم.
آیا شما وقتی نظراتی را مطرح می کنید ، همه ی آنها را قبول دارید ؟! مسلما خیر ... پس تناقضی در کار نیست...
عینا جمله ی قرمز رنگ را برایتان نقل میکنم :
[SPOILER]
نقل قول:
البته این احتمال را نیز بگویم :
[/SPOILER]
همانطور که واضح است بنده احتمال دومی را نیز مطرح کردم که نشان می دهد خواسته ی امام برای این است که شرایط برای خودشان سخت شود و به اصطلاح به عمرو بن عبدود آوانتاژ بدهند...

نقل قول:
معلوم نیست شما چه میگویید بنده کدام حرف شما را بپذیرم

سخن بنده واضح است برایتان به صورت خلاصه وار توضیح می دهم تا دچار سردرگمی نشوید.
نکته اول :
نقل قول:
دوما اینکه حضرت بر اسبی سوار نبود تا از ان پیاده شود

من در پاسخ گفتم در تاریخ طبری می گوید امام علی و عمرو از اسب پیاده شدند و این نشان می دهد که هر دو اسب داشتند و می توانستند با اسب بجنگند.

نکته دوم :

نقل قول:
انکه شما استدلال کردید که حضرت علی چون فرمود از اسب پیاده شو تا با هم بجنگیم مکر و حیله است این درست نیست

استدلال بنده این نبوده است.
بلکه استدلال این بود که
هر دو اسب داشتند. ( بنا به متن طبری )
حضرت علی از عمرو می خواهد که بدون اسب مبارزه کند. ( بنا به متن طبری )
حضرت برای این کار ، عمرو را بین یک دو راهی قرار می دهند به واسطه پیمانی که عمرو با خدایش بسته بود. ( بنا به متن طبری )
شیوه نبرد تغییر پیدا می کند به نحوی که امام می خواهد پس طبعا برای امام منفعتی داشته است و الا چرا باید درخواست کند شیوه جنگ به خواست او تغییر پیدا کند
( آن هم با گیر انداختن طرف بین یک دو راهی که وابسته به پیمان الهی است که هر طرف را انتخاب کند به نفع امام خواهد شد ) ؟

از این مقدمات نتیجه می گیریم که امام با یک نقشه و مکر، وارد ماجرا شدند.
این مکر همانطور که شما گفتید در جنگ اشکالی ندارد.
بنده ادعا ندارم این استدلال حتما درست است. فقط مطرح کردم تا شما پاسخ بدهید.
( از پست ابتدایی نیز چنین قصدی داشتم که بگویم صرف اینکه ادعا کنید کافی نیست بلکه بیایید و این استدلال را رد کنید )
و اگر دلیلی بر رد آن ندارید به همین اکتفا کنیم که این مکر و نقشه، در جنگ ایرادی ندارد و مکر قبیحی نیست.
زیرا شما در ماجرای به ظاهر بدتری که از تفسیر قمی نقل کردید نیز چنین توجیهی آوردید..
طبیعتا در اینجا به طریق اولی چنین توجیهی جواب می دهد. و می گوییم مکر وجود دارد لکن اشکالی ندارد.

نکته سوم :

نقل قول:
فتنازلا و تجاولا یعنی هردو با هم در امیختند

چه عجب ما از شما پاسخ گرفتیم.
ما هم از ابتدا می گفتیم استدلالی مطرح شده است شما به آن پاسخ بدهید.
صرف اینکه بیایید ادعا کنید، فایده ای ندارد...
البته بنده ترجمه شما را قبول ندارم اما غرض از پست ابتدایی این بود که شما با ادعا کردن پیش نروید.

نکته چهارم :

نقل قول:
وقتی حضرت میفرماید از اسب پیاده شو یعنی خود من هم پیاده هستم

عرض شد، حضرت اسب داشت.
در ثانی برای تغییر شیوه رزم ، نیاز نبود امام، عمروبن عبدود را از طریق یک پیمان الهی بین یک دو راهی گیر بیاندازد.
همین نشان می دهد که برای این دو راهی ، نقشه ریخته اند.
نقل قول:
این چه اوانتاژی است که به ضرر حضرت تمام شد

نمی دانم چرا این مطلب این قدر برای شما سخت است...
فرض کنید من می خواهم با شما نبرد کنم و شرایط برابری داریم اما بنده از شما می خواهم که من فقط یک سپر کوچک داشته باشم و شما یک شمشیر و سپر داشته باشید. اینجا بنده به شما آوانتاژ دادم و به شما می فهمانم که بنده آن قدر نیرومند هستم، آن قدر شجاع هستم که با وجود اینکه شرایط به نفع شما است اما تنها با یک سپر کوچک بر شما پیروز خواهم شد.

فقط خواهش می کنم این نظر را با پست ابتدایی خلط نکنید

نقل قول:
بنده میگم این عبارتها دخلی به مکرو حیله ندارد

کاملا ربط دارد و واضح است که امام با نقشه به میدان رفته اند.
نقل قول:

لطفا حرف خود را عوض نکنید الحمدلله حرفهای شما در سایت محفوظ است
لطفا روی حرفی که میزنید دقت کنید حرف خود را عوض نکنید
بفهمید چه میگویید

حیف است چنین بی صبرانه و از روی خشم سخن بگویید.
خداوند به شما صبر دهد...
یا حق

ممسوس;1009656 نوشت:
مولوی متعلق به قرن هفتم هست فوت او در سال 672 بوده و میدانید که تا زمان امیرالمومنین بیش از 600 سال بین او و حضرت علی فاصله است. پس به زمان ان حضرت نزدیک نیست. البته دلائل تردید در جریان آب دهان و کشته شدن عمرو را در پست قبل توضیح دان لطفا مطالعه فرمایید

سلام
اینکه در تاریخ طبری چیزی ذکر نشده دلیل بر نادرست بودن نمیشه.اصولا جزئیات ریز که توی تاریخ بیان نمیشن.تاریخ بیشتر به ذکر کلیات میپردازه و اگر جزئیات بیان نشن باید گفت اینها اعتبار ندارن؟

بیت المعمور;1009702 نوشت:
من در پاسخ گفتم در تاریخ طبری می گوید امام علی و عمرو از اسب پیاده شدند و این نشان می دهد که هر دو اسب داشتند و می توانستند با اسب بجنگند.

کجا گفته هر دو اسب داشتند ؟

بیت المعمور;1009702 نوشت:
این مکر همانطور که شما گفتید در جنگ اشکالی ندارد.

همه حرف بنده این است که اینجا مکری صورت نگرفته است

بیت المعمور;1009702 نوشت:
چه عجب ما از شما پاسخ گرفتیم.
ما هم از ابتدا می گفتیم استدلالی مطرح شده است شما به آن پاسخ بدهید.
صرف اینکه بیایید ادعا کنید، فایده ای ندارد...
البته بنده ترجمه شما را قبول ندارم اما غرض از پست ابتدایی این بود که شما با ادعا کردن پیش نروید.

استدلالی نمیبینم
ترجمه بنده نیست بلکه مترجم کتاب طبری اینگونه ترجمه کرده است نه مانند ترجمه من در اوردی شما

بیت المعمور;1009702 نوشت:
عرض شد، حضرت اسب داشت.

دلیل شما چیست؟
عبارت این حرف را نمیزند
از فحوای عبارت هم چنین مطلبی برداشت نمیشود
پس شما از کجا این حرف را زدید؟

Miss.Narges;1009754 نوشت:
اینکه در تاریخ طبری چیزی ذکر نشده دلیل بر نادرست بودن نمیشه.اصولا جزئیات ریز که توی تاریخ بیان نمیشن.تاریخ بیشتر به ذکر کلیات میپردازه و اگر جزئیات بیان نشن باید گفت اینها اعتبار ندارن؟

با سلام و احترام

اگر مطلبی در منابع تاریخی بیاید برای ما حجت است که این سخن در فلان کتاب تارخی نقل شده و اگر کسی از ما استنادات خواست او را به همان کتاب و مطلبی که نقل شده ارجاع میدهیم وقتی چنین مطلبی در منابع نیامده باشد دست ما از حرف مستند کوتاه است. به هر صورت هر حرف علمی دلیل علمی میخواهد این مطلب در تاریخ طبری یا منابع هم عصر طبری مانند بلاذری یعقوبی ابن قتیبه و... نیامده است در حالی که این افراد از حیث زمانی به عصر اهل بیت نزدیکتر بودند تا کسانی مانند مولوی که در قرن هفتم بوده است. طبعا پذیرش چنین مطالبی که در منابع دست اول تاریخی نیامده مشکل است. نکته دیگر اگر تاریخ فقط به کلیات بپردازد و به جزئیات اشاره ای نداشته باشد ما این جزئیات را از کجا به دست بیاوریم؟ از خودمان که نمیتوانیم مطلب دراوریم. خودمان هم که در ان واقعه نبودیم تا موضوع جزیی را ببینیم و بعد گزارش کنیم. کسی هم از ان زمان ت به حال باقی نمانده و عمر طولانی نداشته که ان موضوع جزییرا برای ما گزارش کند. باید این موضوع جزیی پایش به یک جایی بند باشد پس چاره ای نداریم که به منابع تاریخی رجوع کرده و این مطلب را از انجا پیدا کنیم و اگر منابع متاخر ان مطلب را بیان کنند انها هم باید از منابع دست اول و قبل از خود موضوع را بیان کرده باشند در حالی که در منابع گذشته چنین موضوعی وجود ندارد.

گفتیم این مطلب در منابع متقدم نیست بلکه در منابع قرن 7 و 8 ذکر شده ان هم در کتاب الفخری و مناقب اکنون بار دیگر دلائل رد ان را تکرار میکنم
پس از کندوکاو در منابع چنین به نظر می رسد که هر دو سند، نسبت به اسناد قدیمی، متاخر محسوب شده و با توجه به عبارت «قیل» در کلام الفخری، می توان گفت، ایشان خودش نیز به صحت کلامش اعتقاد نداشته است. و گرنه با عبارت "قیل" آنرا ذکر نمی کرد. چرا که مورخ عبارت "قیل" را جایی به کار می برد که تنها در مقام ذکر سخنی است بدون آنکه واقعا بدان اعتقاد داشته باشد.

مشکل بعدی این گزارش این است که معلوم نیست به کدام جنگ حضرت علی(ع) بر می گردد، به 27 جنگی که در زمان رسول الل(ص) در رکاب ایشان بود، یا به سرایای که در زمان رسول الله(ص) خودش انجام داد یا به جنگهای دوره خلافتش اشاره دارد. به هر حال عبارت ناگویا است. از سوی دیگر این کتاب مربوط به قرن هشتم و حدود یکصد سال بعد از مولوی است.درباره مشخصات او آمده است جلال الدين صفى الدين ابو جعفر محمد بن تاج الدين على بن محمد بن رمضان معروف به ابن طقطقى (660-709 ق/1262-1309 م) ، عالم، اديب، مورخ، نويسنده و نقيب سادات علوى عراق بود. پس احتمال اینکه سخنان او بر گرفته از تاریخ نگاری صوفیانه باشد بعید نیست. نکته جالب اینکه او اصلا در اینجا که این داستان را می گوید در مقام بیان داستان نیست. بلکه می گوید که انسان باید بتواند خشم خود را فرو خورد والبته این کار بسیار سختی است و همانگونه که گفته شده علی بن ابی طالب ... و داستان را توضیح می دهد.

در پایان اشاره می شود که عبارت او چنین است: قيل- إنّ عليا عليه السلام- صرع في بعض حروبه رجلا، ثم قعد على صدره ليحتزّ رأسه، فبصق ذلك الرّجل في وجهه، فقام علي- عليه السلام- و تركه. فلما سئل عن سبب قيامه و تركه قتل الرجل، بعد التمكن منه، قال: إنه لما بصق في وجهي اغتظت منه فخفت إن قتلته أن يكون للغضب و الغيظ نصيب في قتله. و ما كنت أن أقتله إلا خالصا لوجه الله تعالى.

گزارش المناقب نیز از طبری نقل شده است. اما دقت داشته باشیم که در تاریخ اسلام تقریبا سه یا چهار طبری داریم که گاهی ممکن است با یکدیگر اشتباه شوند. به هر حال در این گزارش آمده است که عمرو بن عبدود به مادر امام علی (ع) توهین کرده و بر چهره مبارک حضرت آب دهان انداخته است. در حالی که در گزارش الفخری تنها به آب دهان اشاره شده بود. گفتنی است ابن شهر آشوب متوفی 588 قمری است.

نکته گفتنی دیگر اینکه، نه قاضی نعمان در "المناقب و المثالب" در جریان فضایل امام علی(ع) بدان اشاره کرده است و نه در "مناقب خوارزمی" آمده و نه در "مناقب محمد بن علی علوی"، نه در "المناقب عبدالوهاب بن حسن کلابی"، نه در "مناقب علی بن ابی طالب مغازلی شافعی"، نه در "مناقب علی بن ابی طالب ابن مردویه اصفهانی" که تقریبا صد واندی سال پیش از "ابن شهر آشوب" از دنیا رفته است، چنین داستانی نیامده است. حتی این مطلب در کتب اصلی شیعه مانند "کافی" و کتابهای شیخ مفید و شیخ صدوق و ... نیز دیده نشد.

بنابراین صحت ماجرای آب دهان انداختن "عمرو بن عبدود" بر صورت امام علی(ع) با تریدی جدی مواجه است.

ممسوس;1010098 نوشت:
استدلالی نمیبینم

پس نتیجه میگیریم

امام بدون اسب بودند و لازمه نبرد عادلانه، پیاده شدن عمرو بن عبدود بود.

یا حق

موضوع قفل شده است