جمع بندی راهنمایی در مورد عشق به همسر دومم

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راهنمایی در مورد عشق به همسر دومم

با سلام خدمت شما و خسته نباشید
بنده مردی هستم دارای 35 سال سن و متاهل و دارای دو فرزند دختر.
یازده ساله ک ازدواج کردم اما از همان ابتدای ازدواج با همسرم ب مشکل خوردم اما
بدلیل فشار خانواده و بدلیل اینکه همسرم انتخاب خودم بود به ادامه زندگی و بچه دار شدن دادامه دادم
بعداز گذشت 5 سال از زندگی مشترک و سخت و پر تشنج با
خانومی مطلقه اشنا شدم و بعداز گذشت یکسال با ایشون ازدواج موقت
انجام دادم.ک بصورت مخفیانه بوده از طرف خانواده بنده و نیز ایشون
.ایشون 29سال سن دارن و فاقد فرزند میباشندوالان بدلیل فشار خانواده
مبنی بر ازدواج مجدد تحت فشار هستند. خواستگار ایشون پسرعموشون هستن و بسیار پسر واجد شرایط.
اما چون من و ایشون رابطه بسیار عاشقانه ای باهم داریم تن دادن ب این ازدواج برای ایشان سخت و برای منم جدایی از ایشون بسیار دشوار است.
ضمنا شرایط واسه جدا شدن از همسر اولم مهیا نبوده و بندخ نمیتوانم از همسر اولم جدا شوم
چون بچهام ضربه روحی میخورند. درضمن وضع مالی بدی ندارم و میتوانم برای همسر دومم زندگی مهیا کنم.
سوال من اینه ک کدوم راه درسته بنظرتون
رها کردن همسر دوم و ازدواج ایشون با مردی ک اصلا دوستش ندارهو به اجباره ازدواجش.
یا جواب منفی دادن ایشون ب خواستگارشون و موندن با بنده
خواهشا کمکم کنید.چون خیلی برای هردومون سخته ک درعین علاقه و عشقی ک بهم داریم از هم جداشویم
لازم بذکر است ک خانواده ایشون خانواده موجهی هستن و قبولدار اینجور رابطه و ازدواجی نخواهند شد.اما اگه روزی چه خانواده بنده چه ایشون متوجه بشن از این ازدواج ما تصمیم ب جدایی از یکدیگر نداشتیم و نداریم.

ممنونم از لطفتون

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد امیـد

[TD][/TD]

دانیال 63;1006898 نوشت:
با سلام خدمت شما و خسته نباشید
بنده مردی هستم دارای 35 سال سن و متاهل و دارای دو فرزند دختر.
یازده ساله ک ازدواج کردم اما از همان ابتدای ازدواج با همسرم ب مشکل خوردم اما
بدلیل فشار خانواده و بدلیل اینکه همسرم انتخاب خودم بود به ادامه زندگی و بچه دار شدن دادامه دادم
بعداز گذشت 5 سال از زندگی مشترک و سخت و پر تشنج با
خانومی مطلقه اشنا شدم و بعداز گذشت یکسال با ایشون ازدواج موقت
انجام دادم.ک بصورت مخفیانه بوده از طرف خانواده بنده و نیز ایشون
.ایشون 29سال سن دارن و فاقد فرزند میباشندوالان بدلیل فشار خانواده
مبنی بر ازدواج مجدد تحت فشار هستند. خواستگار ایشون پسرعموشون هستن و بسیار پسر واجد شرایط.
اما چون من و ایشون رابطه بسیار عاشقانه ای باهم داریم تن دادن ب این ازدواج برای ایشان سخت و برای منم جدایی از ایشون بسیار دشوار است.
ضمنا شرایط واسه جدا شدن از همسر اولم مهیا نبوده و بندخ نمیتوانم از همسر اولم جدا شوم
چون بچهام ضربه روحی میخورند. درضمن وضع مالی بدی ندارم و میتوانم برای همسر دومم زندگی مهیا کنم.
سوال من اینه ک کدوم راه درسته بنظرتون
رها کردن همسر دوم و ازدواج ایشون با مردی ک اصلا دوستش ندارهو به اجباره ازدواجش.
یا جواب منفی دادن ایشون ب خواستگارشون و موندن با بنده
خواهشا کمکم کنید.چون خیلی برای هردومون سخته ک درعین علاقه و عشقی ک بهم داریم از هم جداشویم
لازم بذکر است ک خانواده ایشون خانواده موجهی هستن و قبولدار اینجور رابطه و ازدواجی نخواهند شد.اما اگه روزی چه خانواده بنده چه ایشون متوجه بشن از این ازدواج ما تصمیم ب جدایی از یکدیگر نداشتیم و نداریم.

ممنونم از لطفتون

سلام

درک می کنم که هم می خواهید زندگی با همسر اول تان که مادر فرزندان تان است را حفظ کنید و هم دوست دارید از عشق و علاقه یِ همسر دوم تان بهره مند باشید.
قبل از اینکه راهکاری پیش پای شما بگذارم، توضیحاتی را به عنوان مقدمه باید بگویم:

بهداشت روانیِ انسان از عوامل مختلفی تأثیر می پذیرد. یکی از این عوامل، ایجاد حالت «تعارض»(Conflict) است که می تواند بهداشت روانی را با اختلال روبرو سازد. منظور از «تعارض» در روانشناسی، موقعیّتی است که در آن شخصی رویدادها، انگیزه ها، هدف ها، رفتارها یا میل های مخالف و متضادّ با هم را به صورت همزمان تجربه می کند. شما در موقعیّتی قرار گرفته اید که به صورت همزمان هم به سوی همسرِ اول تان گرایش دارید و نمی خواهید از او جدا شوید و هم به سوی همسر دوم تان گرایش دارید و دوست ندارید از او جدا شوید. این نوع تعارض به نام «تعارضِ اجتناب-اجتناب» (avoidance-avoidance conflict) نامیده می شود. زیرا شما خود را مجبور می بینید که بین جدایی از همسر اول تان و جدایی از همسر دوم تان یکی را انتخاب کنید. در صورتی که هر دویِ اینها برایتان نامطلوب و ناخوشایند است. ویژگیِ «تعارضِ اجتناب- اجتناب» این است که انرژیِ زیادی از فرد می گیرد. ماندن در شرایط عدم تصمیم گیری نیز اثرات مخرّبی بر روان فرد دارد و تا زمانی که یک راه را انتخاب نکند، استرس زیادی به او وارد می سازد. تعارض هایی که مدت زیادی ادامه پیدا کنند و برطرف نشوند، باعث بروزِ «بیماری هایِ روان- تَنی» (psychosomatic disorders) می شوند. بیماری های روان- تنی به آن دسته از بیماری های جسمی گفته می شود که در اثر عوامل روانشناختی _ به ویژه اضطراب و نگرانی _ به وجود می آیند.

قبل از آن که بگویم چه کار کنید، اجازه دهید کمی در مورد عشق و علاقه شما به همسر دوم و رابطه سخت و پر تشنّج با همسر اول تان توضیح دهم:
وقتی یک زن و مرد با یکدیگر به صورت رسمی ازدواج می کنند، ازآنجا که یک رابطه رسمی و پُر رنگ را تشکیل می دهند، هر یک بر گردنِ خود مسؤولیّت و وظایفی را احساس می نمایند و از طرف مقابل نیز انتظارات و توقّعاتی دارند. با شروع زندگی زیر یک سقف، هر یک از زن و شوهر با زبان و عملِ شان از دیگری می خواهد که به مسؤولیّت هایش عمل کند و وظایفش را به بهترین نحو انجام دهد. وقتی یک نفر یا هر دو نفر وظایفش و مسؤولیّت هایش را به صورت کامل انجام ندهد، اختلاف بین دو طرف بُروز می نماید. در این حالت، زن و شوهر محبتِ شان به یکدیگر را به انجام رفتارهای خاصّی مشروط می کنند. مثلا زن به شوهر می فهماند که اگر می خواهد با او خوش برخورد باشد و به حرفش گوش دهد، باید شوهر به صورتی که زن دوست دارد لباس بپوشد یا شوهر به زن می فهماند که اگر می خواهد شوهر به او توجّه نماید، زن باید همیشه از دستورات شوهر اطاعت کند. این به آن معناست که زن و شوهر فقط در شرایطِ خاصّی توجّهِ همسرش را دریافت می کند (
توجهِ مثبت مشروط) و باید سعی کند از رفتارهایی که طرف مقابل تأیید نمی کند بپرهیزد. در نتیجه هر یک از زن و شوهر نمی توانند با آزادیِ کامل عمل کنند. این مسأله به مُرور باعث ایجاد کشمکش بین زن و شوهر و کاهش علاقه می شود.

اما وقتی یک مرد و زن با یکدیگر دوست می شوند و رابطه غیررسمی و کم رنگی را تشکیل می دهند، هر چند این رابطه با ازدواج موقّت به وجود آمده باشد، دو طرفْ مسؤولیّت و وظایفِ چندانی احساس نمی کنند و از طرف مقابل نیز انتظارات و توقّعاتِ زیادی ندارند. به خاطر نبودِ انتظارات و توقّعاتِ زیاد، در این رابطه که به صورتِ زندگی زیر یک سقف نمی باشد، کمتر اختلاف بُروز می نماید و زن و شوهر محبّتِ شان را به انجام رفتارهای خاصّ مشروط نمی کنند. در این حالت، زن و شوهر به صورتِ غیرِمشروط به یکدیگر محبّت می کنند (توجه مثبت غیرمشروط) و در رابطه از آزادیِ زیادی برخوردار هستند و کشمکش میانِ آنها به ندرت ممکن است به وجود آید. چه بسا اگر همین رابطه یِ کم رنگ، با ازدواج رسمی به یک رابطه پُر رنگ تبدیل شود، به وجودآمدنِ انتظارات و توقّعات در دو طرف، باعث بُروزِ اختلافات و کشمکش هایی میان زن و شوهر گردد. اگر دقّت کرده باشید، بیشتر زن و شوهرها از دوران عقد، خاطرات شیرینی دارند؛ اما پس از آغاز زندگیِ مشترک، به خاطر انتظارات و توقّعاتِ شان، اختلافاتْ بینِ آنها به وجود می آیند.

یک دلیل دیگر برای فروکش کردنِ عشق و علاقه میان همسران، پدیده ای است که به آنْ «خوگیری»(Habituation) می گویند. در خوگیری، فرد نسبت به ویژگی های طرف مقابل، دیگر حسّاسیّت نشان نمی دهد و این ویژگی ها که روزی برایش جالب بود، دیگر جذّابیتی ندارد و او را به خود جذب نمی کند. مثلا روزهای اولِ ازدواج، شوهر از عطرِ خانمش لذّت می برد؛ اما به مرورِ زمان به آن عطر عادت می کند و دیگر برایش لذّت بخش نمی باشد. یا زن روزهای اولِ ازدواج با دیدنِ تیپِ شوهر، تهِ دلش خالی می شود؛ اما با گذشتِ زمان، دیگر تیپِ شوهر برایش گیرایی ندارد. در رابطه های موقتی که دیدارها به صورتِ هر روزه نیست، فرایندِ «خوگیری» کمتر عمل می کند و ویژگی های مثبت، دیرتر برای دو طرف کُهنه می شود.

وجود جذّابیت در ابتدای رابطه و بُروز خوگیری پس از گذشت مدّتی از آن، به دلیل فعّالیّتِ پیام رسان های عصبیِ موجود در مغز (Neurotransmitters) می باشد. پیام رسان های عصبی یا نوروتِرَنسمیتِرها مواد شیمیایی درون مغز هستند که اطلاعات را درون مغز و بدن انتقال می دهند. آن ها سیگنال ها را میان سلول های عصبی که نورون خوانده می شوند، پخش می کنند. به عبارت روشن تر وقتی فرد با چیزِ جالبی برخورد می کند، پیام رسانِ عصبیِ دوپامین (Dopamine) در مغز ترشّح می شود و نقش پاداش دهنده را ایفا می نماید و احساسِ لذّت به فرد دست می دهد. اما این وضعیّت زیاد ادامه پیدا نمی کند. زیرا ویژگی های چیز جالب، برای فرد عادی می شود و به تدریج ترشّحِ دوپامین کاهش می یابد. افراد برای پیداکردنِ احساسِ لذّتی که قبلا تجربه می کردند، ممکن است به رابطه های جدید کشیده شوند. ولی این رابطه های جدید نیز تا مدتِ محدودی می توانند احساسِ لذّت را به وجود آوردند و کهنه می شوند و به سرنوشتِ رابطه یِ قبلی دچار می گردند.

پس از توضیحات بالا، نوبت پاسخ به این سؤال می رسد که بالاخره شما چه کار باید انجام دهید؟

ادامه دارد...

دانیال 63;1006898 نوشت:
سوال من اینه ک کدوم راه درسته بنظرتون

پس از توضیحات بالا، نوبت پاسخ به این سؤال می رسد که بالاخره شما چه کار باید انجام دهید؟
پاسخ:

شما سه راه پیش رو دارید:
1- به همین حالت ادامه دهید.
2- همسر اول و مادر فرزندان تان را طلاق دهید و به صورت رسمی با خانم دوم ازدواج کنید.
3- عطای رابطه با همسر صیغه ای را به لقایش ببخشید.

هر کدام از این راه ها برای شما مشکلاتی را در پِی دارد. از راه اول شروع کنیم. گفتم که باقی ماندن در این حالت برای شما امکان پذیر نیست. اگر بر فرض برای خانم دوم، خواستگاری نمی آمد، باز هم نمی توانستید به این رابطه مخفیانه ادامه دهید. زیرا بالاخره همسر اول شما با خبر می شود و آن گاه شما وضعیّت وخیم تری پیدا می کنید. شاید تا حالا هم همسر اول شما از این رابطه یِ مخفیانه مطّلع شده؛ اما برای برهم نخوردنِ زندگی صبر کرده است. ولی این صبر و شکیبایی برای هر زنی حدّی دارد. خداوند متعال با آن همه عظمتش، تا مدت محدودی صبر می کند و وقتی می بیند بنده اش راه ناصواب می رود، حکمتش اقتضا می نماید که دیگر صبر نکند و بنده یِ گناهکار را رسوا نماید. آن وقت از یک خانم که طاقتِ دیدنِ رقیب را ندارد، چه انتظاری می توان داشت؟

راه دوم این است که مادر فرزندان تان را طلاق دهید و به صورت رسمی با خانم دوم ازدواج کنید. آن وقت شما به مُراد دلِ خود می رسید. اما واقعا همیشه این عشق و علاقه یِ آتشین بین شما و خانم دوم باقی می ماند؟ همان گونه که گفتم، پس از مدتی که از ازدواج رسمی گذشت، انتظارات و توقّعاتِ شما و خانم دوم، مثل زندگیِ اول و همسر اول، نمایان می شوند و ویژگی های همسر دوم نیز پس از مدتی زندگی زیر یک سقف برایتان عادّی می شود. ضمن اینکه باید چاره ای برای فرزندان تان بیاندیشید. آیا می توانید پس از طلاق همسر اول، حضانتِ فرزندان تان را به همسر اولِ خود بدهید؟ آیا خودتان وظیفه نگهداری از فرزندان تان را به عهده می گیرید و در این صورت از همسرِ دومِ خود انتظارِ جدیدی (نگهداری از فرزندان تان و خوش رفتاری با آنها) پیدا می کنید؟ آیا خانواده همسر دوم تان با مسأله نگهداریِ دخترشان از فرزندانِ همسرِ اولِ تان کنار می آیند؟ آیا مهریّه یِ همسر اول تان کم است و شما از پسِ پرداختِ مهریّه اش برمی آیید؟ اینها همه مشکلاتی است که در سر راه دوم قرار دارد. شاید اینها تنها بخشی از مشکلات طلاق دادن همسر اول است. زیرا عده زیادی از مردهایی که همسرشان را طلاق می دهند، با مشکلات عدیده ای مواجه می شوند که در بدترین کابوس هایشان هم آنها را ندیده اند. این یک مبالغه نیست؛ بلکه یک واقعیّت است که من در گفتگو با این دسته از مردها به آن رسیده ام.

راه سوم این است که اجازه دهید همسر دوم از شما جدا شود و با پسر عمویش ازدواج کند. خود شما گفته اید:«خواستگار ایشون پسرعموشون هستن و بسیار پسر واجد شرایط». چرا نگران هستید که همسر دوم تان، پسرعمویش را دوست نداشته و نخواهد داشت و به اجبار تن به این ازدواج می دهد؟ شما که می گویید پسرعمویش پسرِ بسیار واجد شرایطی است. این خانم همان طور که به شما علاقه پیدا کرد، بعد از ازدواج با پسرعمویش هم می تواند به او که بسیار واجد شرایط است، علاقه مند شود. پس جای نگرانی نیست. اما در مورد شما و همسر اول تان باید بگویم:

پس از اینکه اجازه دادید همسر دوم تان به سراغ سرنوشتش برود، شما و همسر اول تان می توانید با یادگرفتنِ مهارت های زندگیِ مشترک، انتظارات و توقّعاتِ خود را تعدیل کنید و «توجهِ مثبتِ غیرمشروط» به یکدیگر نشان دهید. همسر اولِ شما همان دختری است که روزی با دیدنِ او دلِ تان لرزید و عاشق او شُدید. وقتی به شما جواب مثبت داد، فکر می کردید در آسمان ها پرواز می کنید. آیا او به موجودی دیگر تبدیل شده است که دیگر تواناییِ تحمّلِ او را ندارید؟ نه؛ او روزی که به خانه شما پا گذاشت، دختری شاد و سرحال بود. اما فرزندداری و فشارهای زندگی، او را کم طاقت کرده و کمتر با شما خوش برخورد می کند. همسر اول شما هم اگر مسؤولیّتِ دو بچه را نداشت، می توانست مانند همسر صیغه ایِ تان به خودش رسیدگی کند، خودش را برای شما بیشتر آرایش نماید و بهتر از این خانمِ دوم دلربایی کند. این حرف های من به معنای تأیید همه کارهای همسر اولِ شما نیست. اگر من با همسر اولِ تان حرف می زدم، از او می خواستم که مهارت های زندگیِ مشترک را یاد بگیرد و در کنار رسیدگی به فرزندان، وقتی را برای رسیدگی به خود و شوهرش اختصاص دهد.

توصیه می کنم پس از اینکه همسر دوم از زندگیِ شما بیرون رفت، به همراه همسر اولِ خود به یک روانشناس و مشاور خانواده متعهّد و خبره در شهرتان مراجعه کنید و از او بخواهید با آموزشِ مهارت های زندگیِ مشترک، به شما یاد بدهد که چطور پس از گذشت چند سال از زندگیِ مشترک، بتوانید جذّابیت هایِ تان را برای یکدیگر بیشتر و تازه تر نمایید. در کنار مراجعه به روانشناس و مشاور خانواده، می توانید کتاب «مهارت های زناشویی» نوشته «مَتیو مَک کِی» که چند انتشارات آن را چاپ کرده اند (مثل انتشارات ارجمند و نشر ابن سینا) را تهیه و مطالعه نمایید. کتاب «مهارت گفتگو برای همسران» نوشته «زهره شیری» را نیز به صورت رایگان از اینترنت دانلود و مطالعه کنید. مطالعه این دو کتاب، برای شما و همسرتان بسیار مفید است. البته هر دو باید راهبردهای این کتاب ها را مطالعه و بارها تمرین کنید. به کارگیریِ مهارت های زناشویی، مانند: به کارگیریِ مهارت شنا و رانندگی، نیاز به تمرین دارد و نباید به یک بار مطالعه اِکتفا کرد.

شما و همسر اول تان می توانید بخشی از مهارت های زندگیِ مشترک را در آدرس زیر بخوانید:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=64242

موفق باشید.

پاسخ واقعا زیبایی بود لذت بردم کارشناس گرامی
به نظرم سایر دوستان نظری ندن بهتره چون نظر کارشناس محترم واقعا خوب و زیبا بود

Ali407;1007126 نوشت:
پاسخ واقعا زیبایی بود لذت بردم کارشناس گرامی
به نظرم سایر دوستان نظری ندن بهتره چون نظر کارشناس محترم واقعا خوب و زیبا بود

سلام

از مشارکت شما در این موضوع و لطفتان صمیمانه تشکر می کنم.
مشارکتِ دوستان و شما در موضوع می تواند راهگشا باشد.
به موضوعِ زیر مراجعه کنید و تأثیر مشارکت دوستان را در پرسشگر ملاحظه بفرمایید:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=64229

لطف کنید آخرین پُستِ پرسشگر را نیز بخوانید.
@};-happy@};-

امید;1007142 نوشت:
سلام

از مشارکت شما در این موضوع و لطفتان صمیمانه تشکر می کنم.
مشارکتِ دوستان و شما در موضوع می تواند راهگشا باشد.
به موضوعِ زیر مراجعه کنید و تأثیر مشارکت دوستان را در پرسشگر ملاحظه بفرمایید:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=64229

لطف کنید آخرین پُستِ پرسشگر را نیز بخوانید.

@};-happy@};-

بخاطر این میگم ک احتمالا میخوان کلی این اقا رو بکوبن ک چرا چنین کاری کردی و ....

Ali407;1007145 نوشت:
بخاطر این میگم ک احتمالا میخوان کلی این اقا رو بکوبن ک چرا چنین کاری کردی و ....

با شما موافقم که سرزنش کردن آقای پرسشگر هیچ فایده ای ندارد. اتفاقاً می خواستم از دوستان خواهش کنم که از سرزنش و توبیخِ پرسشگر خودداری نمایند؛ زیرا نتیجه عکس دارد.

دانیال 63;1006898 نوشت:
با سلام خدمت شما و خسته نباشید
بنده مردی هستم دارای 35 سال سن و متاهل و دارای دو فرزند دختر.
یازده ساله ک ازدواج کردم اما از همان ابتدای ازدواج با همسرم ب مشکل خوردم اما
بدلیل فشار خانواده و بدلیل اینکه همسرم انتخاب خودم بود به ادامه زندگی و بچه دار شدن دادامه دادم
بعداز گذشت 5 سال از زندگی مشترک و سخت و پر تشنج با
خانومی مطلقه اشنا شدم و بعداز گذشت یکسال با ایشون ازدواج موقت
انجام دادم.ک بصورت مخفیانه بوده از طرف خانواده بنده و نیز ایشون
.ایشون 29سال سن دارن و فاقد فرزند میباشندوالان بدلیل فشار خانواده
مبنی بر ازدواج مجدد تحت فشار هستند. خواستگار ایشون پسرعموشون هستن و بسیار پسر واجد شرایط.
اما چون من و ایشون رابطه بسیار عاشقانه ای باهم داریم تن دادن ب این ازدواج برای ایشان سخت و برای منم جدایی از ایشون بسیار دشوار است.
ضمنا شرایط واسه جدا شدن از همسر اولم مهیا نبوده و بندخ نمیتوانم از همسر اولم جدا شوم
چون بچهام ضربه روحی میخورند. درضمن وضع مالی بدی ندارم و میتوانم برای همسر دومم زندگی مهیا کنم.
سوال من اینه ک کدوم راه درسته بنظرتون
رها کردن همسر دوم و ازدواج ایشون با مردی ک اصلا دوستش ندارهو به اجباره ازدواجش.
یا جواب منفی دادن ایشون ب خواستگارشون و موندن با بنده
خواهشا کمکم کنید.چون خیلی برای هردومون سخته ک درعین علاقه و عشقی ک بهم داریم از هم جداشویم
لازم بذکر است ک خانواده ایشون خانواده موجهی هستن و قبولدار اینجور رابطه و ازدواجی نخواهند شد.اما اگه روزی چه خانواده بنده چه ایشون متوجه بشن از این ازدواج ما تصمیم ب جدایی از یکدیگر نداشتیم و نداریم.

ممنونم از لطفتون


به نظر من از همسر اولت جدا نشو. بعدش مگه نمیگی با همسر دومت ما به هم عشق و علاقه زیادی داریم و در صورت جدایی اون باید به اجبار با پسر عموش ازدواج کنه که اونو دوست نداره خب پس از همسر دومت هم جدا نشو و باهاش ازدواج دایم انجام بده.
خدایی این سوال پرسیدن داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام.گاهی وقتها برای امر دین انسان باید صریح و رک باشد.دوست عزیز متعه ازدواج نیست و خداوند متعه را برای قصد ازدواجی مثل ازدواج دائم که حقوقی خاص بر زن و شوهر تعلق میگیره قرار نداده. یک انسان متاهل نمیتواند از امر خداوند عدول نماید >>> فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَعُولُوا(3-نساء) .............. اگر عدالتی که خداوند در ازدواج دائمتان مد نظر داره رعایت نکنید شما نمیتوانید به ازدواج دوم و سوم و چهارم دست بزنید.این عدالت متعلق به همسر اولتونه و هچنین متعلق به فرزندانتون از ازدواج اولتون هم هست. .............متعه چیزی مثل بهره مندی از کنیز در آن دوران بوده همچنانکه در همین آیه 3 سوره نساء خدا گفته به یک زن و کنیزتان قناعت کنید اگر که بترسید نسبت به همسرتون به عدالت نرفته اید...متعه برای متاهلین وقتیه که مثلا شخصی به همسرش دسترسی نداره و یا همسرش تمکین لازم رو نداره و در مضیقه جنسی قرار بگیره خداوند متعه رو قرار داده. ...................... نمیدونم بر چه اساس در فقه و قوانین شرعی اون رو معادل ازدواج دائم قرار داده اند که حتی شخصی بتونه بلند مدت مثل ازدواج دائم بهش دست بزنه! ................ اگر عدالتی که مد نظر خداست در مورد ازدواج اولتون زیرپا گذاشته بشه هرچند زنان زیبا رو دل انسان رو ببرند و مردها رو شیفته خودشون بکنند ازدواج دوم و سوم و چهارم طغیانگری نسبت به امر خداست.خیلی چیزها ممکنه دل انسان رو ببره ولی انسان مسلمان باید امر خداش رو تنها انجام بدهد و پا روی خیلی از خواستهاش بگذارد. و اگر واقعا زنی مناسب زندگی مشترک نیست خدا راهش رو قرار داده که امیدوارم هیچ ازدواجی به اونجا ختم نشه...بنظرم شما اگر میبینید عدالت رو نسبت به ازدواج اولتون و همسر و فرزندانتون زیر پا میذارید با اون خانوم صریح بیان کنید که نمیتونید باهاشون ازدواج کنید.امیدوارم البته قول ازدواج نداده باشید از اولش.

[="Arial"]

امید;1007146 نوشت:
از دوستان خواهش کنم که از سرزنش و توبیخِ پرسشگر خودداری نمایند

دانیال 63;1006898 نوشت:
خانواده ایشون خانواده موجهی هستن و قبولدار اینجور رابطه و ازدواجی نخواهند شد

[=arial]ما کاریش نداریم
ولی انگار خودش معتقده کارش غیر موجه بوده ...

دانیال 63;1006898 نوشت:
ضمنا شرایط واسه جدا شدن از همسر اولم مهیا نبوده و بندخ نمیتوانم از همسر اولم جدا شوم
چون بچهام ضربه روحی میخورند.

[=arial]وقتی بفهمن عشق و خوشی پدرشون یه جای دیگه اس
ضربه روحی نمیخورن
خرد میشن ...

[=arial]پ ن :
صرف نظر از اینکه مقصر آقاس یا خانوم
به همه مقدسات قسمتون میدم موقع ازدواج فقط یه لحظه به بچه های آیندتون فکر کنین
اونی که دل توی خانم یا آقارو زده
دل بچشو نزده
به خدا اون بچه بی گناهه
حداقل تا تکلیفت با خودت و طرف مقابلت روشن نیست
یکی دیگه رو دعوت نکن وسط اون بلاتکلیفی ...

پیشنهاد من اینه سومیم بگیر قهرمان

همیشه بچه ها ضربه نمی خورن.

بیشترین ضربه ای که بچه ها از ازدواج دوم می خورن به خاطر حسادت زن اول، یا واکنش بد فامیل است.

ولی در کل برای رسیدن به هر چیزی باید تاوان داد...

اگر قراره با زن دومت باشی باید این رو بپذیری که ممکنه بچه هات ضربه بخورن یا زنت طلاق بگیره و مهریه رو اجرا بذاره ...

اگه از این ها می ترسی بهتره، از زن دومت جدا بشی ...

سلام
یه خانومه بوده که خیلی قانع بوده و از شوهرش هیچی نمیخواسته
تا اینکه به اصرار شوهرش می‌رن بیرون و یک کفش نوو می‌خرن

وقتی خانومه داشته میومده خونه به شوهرش می گه بدون جوراب نو که نمیشه

خلاصه شوهرش براش یک جوراب نو هم میخره

کمی که میگذره خانومه به شوهرش میگه مهمونی میرم همه میگن کفشاش نو هست و به لباس رنگ و رو رقتش نمیخوره یه لباس هم برام بخر

سرت رو درد نمیارم کفش خریدن همان و تغییر محل خونه و سفر اروپا همان

این درب رو که باز کنین ناگهان خواسته های همسر دومتون شکل می‌گیره

بچه می‌خواد
چند شب از هفته باید پیشش باشی
باید از کارت بزنی
هر کاری براش بکنی وظیفت هست

خانومت هم سریعا میفهمه
شاید بگی به جهنم که میفهمه

ولی مهم کیفیت زندگی هست
سریعا کیفیت زندگیت رو از دست میدی

شما هم با این خانومه وارد یک زندگی کامل نشدین که مشکلات ایشون رو بشناسین

یک هفته اون کلمات قشنگ آماده میکرده به شما بزنه
یک هفته اون فکر میکرده غذا چی بپزه
شمع سره سفره بزاره یا نزاره
ووو

همسرتون رو بچسبین

این خانومه رو هم رها کنین

حق این خانم دومه که رها بشه.
خواستگارش هم اگر بدونه یه ازدواج دیگه هم داشته معلوم نیست بازم بخواد یا نه.
تازه فورا که بعد جدا شدن نمیتونه ازدواج موفقی داشته باشه.
شما هم تاوان اشتباهتون یکجور پس خواهین داد.

دانیال 63;1006898 نوشت:
با سلام خدمت شما و خسته نباشید

خانومی مطلقه اشنا شدم و بعداز گذشت یکسال با ایشون ازدواج موقت
انجام دادم.ک بصورت مخفیانه بوده از طرف خانواده بنده و نیز ایشون
.ایشون 29سال سن دارن و فاقد فرزند میباشندوالان بدلیل فشار خانواده
مبنی بر ازدواج مجدد تحت فشار هستند. خواستگار ایشون پسرعموشون هستن و بسیار پسر واجد شرایط.
اما چون من و ایشون رابطه بسیار عاشقانه ای باهم داریم تن دادن ب این ازدواج برای ایشان سخت و برای منم جدایی از ایشون بسیار دشوار است.

سلام و عرض ادب و احترام

دوست گرامی

بنده قصد توهین ندارم

اما دو حالت داره

یا این رابطه ازدواج نیست و دوستی پنهانی هست

یا شما خیلی بی غیرت تشریف دارید که اجازه دادید یه نفر از زنتون خواستگاری کنه!!!!!

در هر دو صورت بهتر هست شناخت خودتون رو نسبت به خودتون و زندگی و خانواده و به خصوص تعدد زوجین بیشتر کنید

بهتر هست به یک مشاور متدین و متعهد که تعدد زوجین رو حرام نمی دونه رجوع کنید !

در پناه حق تعالی

سلام
شاید مسائلی در اینده بوجود بیاد که شما یا ازشون اطلاع ندارید و یا از حوزه اختیار و تغییر دادن شما خارج باشه.
ببینید ایشون به گفته شما یک خانم مطلقه 29 ساله از یک خانواده موجه هستند .
اگر حتی بخواهید عقد موقتتون رو بهم هم بزنید و ایشون باید عده نگه داره بعد با فرد دیگری ازدواج کنه یعنی به محض اینکه شما و ایشون حتی تصمیم به جدایی هم بگیرید فکر نکنید بسرعت میتونه به خواستگارش جواب بده. اینجا یک مشکل جدی برای ایشون بوجود میاد.
مطلب بعد اینکه فرض کنید به این رابطه ازدواج موقتتون ادامه بدید و اگر ایشون باردار بشه چه پاسخی برای خانواده موجهش خواهد داشت؟ میخواد بگه بچه رو از کجا آورده؟ سقطش حرام ونگه داشتنش معادل بی آبرویی این خانم هست . خودتون واقعا فکر کنید اگر خواهر شما این شرایط رو داشت و در حالی که همه بفکر ازدواج ایشون هستند یکباره با بارداری ایشون مواجه بشند چه کار میکنید؟
اینها رو گفتم تا بدونید وضعیت در هر دو صورت برای این خانم بسیار بحرانیه . شما واقعا اگر به ایشون علاقه دارید راهش نگه داشتن ایشون در برزخ نیست . یا بگذارید بره سراغ زندگیش -بویژه الان که خواستگار خوبی هم داره- یا رسما برید خواستگاریش و با هاش ازدواج کنید.
بهر حال اطلاعاتتون رو در هر دو زمینه بالا ببرید .در ازدواج مجدد از نوع دائم، همسر دوم و فرزندان ایشون نفقه و ارث از شما می برند .لذا نمیتونید برای همیشه پنهان کاری کنید.
و در آخر یک سوال از خودتون بپرسید:
ایا همونقدر که برای نگهداشتن همسر دومتون و اینکه راهکاری برای بودن و ادامه زندگی با ایشون پیدا کنید، تلاش می کنید و مشاوره میگیرید ، برای رفع اختلاف و پر کردن فاصله ها با همسر اولتون هم تلاش کردید؟
روابط زوجین اگر گردگیری نشه ، پوسیده میشه . این در مورد خانم دوم هم صادقه ولی شاید بنای شما فقط بر گردگیری و رسیدگی دقیق به اون رابطه است تا همسر اولتون و شاید همین دلیل، به سردی روابط شما منجر شده.کمی بهش فکر کنید . امیدوارم عرایض بنده رو از سر شفقت و دلسوزی نسبت به برادر دینی ام خونده باشید.
موفق باشید

شروحیل;1007451 نوشت:
یا شما خیلی بی غیرت تشریف دارید که اجازه دادید یه نفر از زنتون خواستگاری کنه!!!!!

یحتمل این خانم دومی هم متوسل به همین غیرت ایشان و سایر مخلفاتش شدند که یعنی اولی را ول کن بیا من رو کامل بگیر!!! وگرنه اگر عاشق معشوق بودند که دیگه خواستگار معنی نداشت. منظور خانم دومی یحتمل این هست که من اگر زنت بشم عاشقتم خخخ وگرنه هستند کسای دیگه که عاشقشون بشم...خخ

دانیال 63;1006898 نوشت:
راهنمایی در مورد عشق به همسر دومم

و اما کل موضوع بستگی به این دارد که از نظر شما ازدواج چه معنی و مفهومی دارد. در قالب نرم های معمول روانشناسی خانواده ، تعدد زوجین چندان موجه نیست ولی اگر باورهای دینی شما بر چنین حقیقتی میچربد قضیه فرق خواهد کرد.
نکته مهم این هست که اگر بپذیرید که ازدواج اول شما با مشکلات اساسی برخوردار است و کاری هم برایش نمیتوانید بکنید لازم است که بپذیرید ، دیگر شما انتخاب بین خوب و بد را ندارید. انتخابهای شما بین بد و بدتر خواهد بود. شما با انتخابهایی که در زندگی کرده اید ، از مرحله ای که همه چیز نسبتا خوب باشد عبور کرده اید و باید بسنجید کدام حالت کمتر بد است .
به عنوان مثال شما از کجا مطمئن هستید برای فرزندان شما حفظ وضعیت موجود یعنی خراب بودن رابطه شمابا همسر اول و ازدواج پنهانی تان با همسر دوم بهتر از طلاق گرفتن از همسر اول است؟ این که آسیب بیشتری وارد میکند!
مگر اینکه برای ازدواج اولتان کاری میتوانید بکنید. مثلا از مشاور کمک بگیرید ، مشکلاتتان را تا حدودی حل کنید. که البته این به ثواب نزدیکتر است.

[="Tahoma"]

دانیال 63;1006898 نوشت:
با سلام خدمت شما و خسته نباشید

سلام
دانیال 63;1006898 نوشت:
یازده ساله ک ازدواج کردم اما از همان ابتدای ازدواج با همسرم ب مشکل خوردم اما
بدلیل فشار خانواده و بدلیل اینکه همسرم انتخاب خودم بود به ادامه زندگی و بچه دار شدن دادامه دادم

این ها اصلا دلایل موجهی نیستن که یه اشتباه یا یه کار غلط و ادامه دادن

دانیال 63;1006898 نوشت:
بعداز گذشت 5 سال از زندگی مشترک و سخت و پر تشنج با
خانومی مطلقه اشنا شدم و بعداز گذشت یکسال با ایشون ازدواج موقت

یعنی به جای حل مساله .صورت مساله رو پاک کردید

دانیال 63;1006898 نوشت:
ک بصورت مخفیانه بوده از طرف خانواده بنده و نیز ایشون

که اشتباه بوده .
دانیال 63;1006898 نوشت:
از همسر اولم مهیا نبوده و بندخ نمیتوانم از همسر اولم جدا شوم
چون بچهام ضربه روحی میخورند.

فقط بچه ها .شما نمیتونید به تنهایی برای همه تصمیم بگیرید .شاید همسر اولتون تصمیم دیگه ای داشته باشند
دانیال 63;1006898 نوشت:
درضمن وضع مالی بدی ندارم و میتوانم برای همسر دومم زندگی مهیا کنم.

با شرایطی که از همسر دوم توضیح دادید .ایشون هم میتونند یه زندگی راحت تر و با شخصی با شرایط بهتر و دور از تشنج و بحث ها و ازدواج کنند
این شرایط رو هر خانواده ای نمیپذیره
دانیال 63;1006898 نوشت:
سوال من اینه ک کدوم راه درسته بنظرتون

هر کسی خودش برای زندگیش باید تصمیم بگیره و هر شخصی خودش میتونه حدس بزنه اخر داستانش چی میشه
در صورت علنی شدن این مساله .شاید همسر اول تصمیم به ترک و جدایی از شما بگیره و بچه ها رو با خودش ببره و شما به خیر و خوشی به عشق تون برسید

یا شاید
همسر اول شما تصمیم به ترک شما وفرزندان رو بگیرن که باز شما دو تا راه دارید
یا با همسر دوم ازدواج میکنید و بچه ها رو به مادر بزرگ بچه ها میسپارید
یاااا با همسر دوم ازدواج میکنید و بچه ها با شما زندگی میکنند و همه چی به خیر و خوشی تموم میشه

بالاخره یکی از این اتفاق ها برای شما پیش میاد .اما اول و اخر حرفم اینه که شما باید مساله رو با همسر اول تون در میون بزارید چون واکنش ایشون سرنوشت سازه
در ضمن فکر نمیکنم خانواده ای راضی بشن (هر چند که شما از نظر مالی توان اداره کردن دو تا زندگی رو داشته باشید ) که دخترشون با مردی که زن داره و دو تا بچه یه زندگی رو به صورت جدی شروع کنه

آقای مشاور اگر این آقا به پای همسر اولش موند اما به هر دلیلی نتونست جذبش بشه و باز هم مشکلاتشون ادامه پیدا کرد اون وقت چی؟ بعضی زن ها هیچ طوره با همسرشون راه نمیان

هیثم;1007650 نوشت:
آقای مشاور اگر این آقا به پای همسر اولش موند اما به هر دلیلی نتونست جذبش بشه و باز هم مشکلاتشون ادامه پیدا کرد اون وقت چی؟ بعضی زن ها هیچ طوره با همسرشون راه نمیان

سلام

از اینکه در این موضوع مشارکت کرده اید، صمیمانه تشکر می کنم.

در بند آخر حرف هایم به پرسشگر، یعنی:

امید;1007098 نوشت:
توصیه می کنم پس از اینکه همسر دوم از زندگیِ شما بیرون رفت، به همراه همسر اولِ خود به یک روانشناس و مشاور خانواده متعهّد و خبره در شهرتان مراجعه کنید و از او بخواهید با آموزشِ مهارت های زندگیِ مشترک، به شما یاد بدهد که

به پرسشگر توصیه کردم که برای یادگیریِ مهارت های زندگیِ مشترک به همراه همسرش به روانشناس و مشاور خانواده در شهر خود مراجعه نماید. پرسشگر محترم چند سال است که با خانم دیگری رابطه دارد. اگر همسر اول پرسشگر زنِ ناسازگار و بداخلاقی بود و دنبال تجسّس از شوهرش بود، به راحتی در این سال ها متوجه ارتباط شوهرش با زن دیگری می شد و روزگارش را سیاه می کرد.

امید;1007674 نوشت:
سلام
دنبال تجسّس از شوهرش بود،

سلام و عرض ادب

شاید مشکل همسر اول همین بی محلی به مرد باشد

در ضمن با توجه به آیات ، برای تعدد زوجین نیازی به مشکل داشتن همسر اول نیست

همین که همسر اول کمبودی حس نکرده ( با توجه به نیازش ) می تواند به معنای نبود بی عدالتی در مورد همسر اول باشد !

در پناه حق تعالی

[="Times New Roman"][="Black"]

امید;1007674 نوشت:
سلام

از اینکه در این موضوع مشارکت کرده اید، صمیمانه تشکر می کنم.

در بند آخر حرف هایم به پرسشگر، یعنی:


به پرسشگر توصیه کردم که برای یادگیریِ مهارت های زندگیِ مشترک به همراه همسرش به روانشناس و مشاور خانواده در شهر خود مراجعه نماید. پرسشگر محترم چند سال است که با خانم دیگری رابطه دارد. اگر همسر اول پرسشگر زنِ ناسازگار و بداخلاقی بود و دنبال تجسّس از شوهرش بود، به راحتی در این سال ها متوجه ارتباط شوهرش با زن دیگری می شد و روزگارش را سیاه می کرد.

سلام استاد امید عزیز

با اینکه مجرد هستم صحبت های شما در این تاپیک بسیار برای من الهام بخش بود

و من رو نسبت به برخی اشتباهاتم آگاه کرد

من وقتی خودم رو جای پرسش گر میزارم

ترجیح میدم قید زن اول رو بزنم و به جاش با آگاهی بیشتر و تجربه بزرگتر به سراغ ازدواج دوم برم

به جای اینکه این آگاهی ها و تجربه ها رو در مورد زن اول پیاده کنم تا تبدیل به بهترین زن زندگی بشه.

یعنی میگم خیلی خوب من مهارت های زندگی رو یاد گرفتم و کاملا آگاه شدم

ولی حالا دیگه نمی خوام برای این زن پیاده اش کنم. ترجیح میدم برم با یه زن جدید ازدواج کنم که مهارت های زندگی بلد باشه

و با اون خوشبخت تر باشم

در حالی که من اصلا آدم نامرد و بی وفایی نیستم و کاملا وفادار و با وجدان بیدار هستم

به نظرتون چرا اینطوری فکر میکنم :-?[/]

سلام و عرض احترام

Im_Masoud.Freeman;1007679 نوشت:
ترجیح میدم قید زن اول رو بزنم و به جاش با آگاهی بیشتر و تجربه بزرگتر به سراغ ازدواج دوم برم

به جای اینکه این آگاهی ها و تجربه ها رو در مورد زن اول پیاده کنم تا تبدیل به بهترین زن زندگی بشه.


بچه ها این وسط چی میشن؟ برنامه تون واسه این قسمتش چیه؟ (باتوجه به اینکه پرسشگر فرزند هم دارند)

Im_Masoud.Freeman;1007679 نوشت:
یعنی میگم خیلی خوب من مهارت های زندگی رو یاد گرفتم و کاملا آگاه شدم

ولی حالا دیگه نمی خوام برای این زن پیاده اش کنم.


چرا نمیخواید روی همسرتون پیاده کنید؟ دلیلتون چیه؟

Im_Masoud.Freeman;1007679 نوشت:
ترجیح میدم برم با یه زن جدید ازدواج کنم که مهارت های زندگی بلد باشه

یعنی کسی که تجربه زندگی داشته قبلا؟ مهارت زندگی از نظر شما شامل چه چیز هایی میشه؟

Im_Masoud.Freeman;1007679 نوشت:
به جای اینکه این آگاهی ها و تجربه ها رو در مورد زن اول پیاده کنم تا تبدیل به بهترین زن زندگی بشه.

چه قدر تضمین هست که در زندگی قبلی ضربه ای نخورده باشید، خیلی ها هستند که از زندگی اول بشدت اذیت شده مخصوصا خانم ها که از تمام جنس مخالف ها زده میشه..
خیلی ها هستند مجدد ازدواج میکنند و دوباره جدا میشوند و مورد های سوم و چهارم هم میکشه.
_________________________________

یک نکته خارج از بحث شما:
توی رابطه های پنهانی قطعا اون مشکلاتی که در زندگی مشترک هست پیدا نیست، همش رابطه عاشقانه و نبود مشکلات آن چنانی..و معمولا مرد ها درد و دل های بیشتری با خانم های پنهانی میکنند
زن مرد رو بیشتر درک میکنه و رابطه خب شیرین تر میشه.. در صورتی که در خود خانواده با همسر خودش ممکنه اصلا تا به حال هیچ درد و دل شخصی یا کاری نکرده باشه..
یه جور دیگه اس همه چی...

توی زندگی اگر مرد اون وقتی که برای اون خانم پنهانی میزاره رو اگر برای خانم خودش میزاشت، اون طور که با اون خانم پنهانی رفتار میکنه و با خانم خودش میکرد شاید وضعیت بهتر بود..

فیلم زیر سقف دودی خیلی فیلم خوبیه در این زمینه....(عالیه برای موضوع)


[="Tahoma"][="Blue"]

امید;1007674 نوشت:
به پرسشگر توصیه کردم که برای [HL]یادگیریِ مهارت های زندگیِ[/HL] مشترک به همراه همسرش به روانشناس و مشاور خانواده در شهر خود مراجعه نماید.

استاد به نظرم روی این مورد بیشتر تمرکز کنیم..
یک تاپیک هم بزنیم یا اگر هست معرفی کنید...
یک جور دوره اموزشی برای این مهارت ها گذاشته شود..[/]

نورالزهراء;1007730 نوشت:
استاد به نظرم روی این مورد بیشتر تمرکز کنیم..
یک تاپیک هم بزنیم یا اگر هست معرفی کنید...
یک جور دوره اموزشی برای این مهارت ها گذاشته شود..

سلام

این تاپیک:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=64242

به آموزش بخشی از مهارت های زندگی مشترک اختصاص دارد.

Im_Masoud.Freeman;1007679 نوشت:
آگاهی بیشتر تجربه بزرگتر

سلام

مشکل شما در همین چهار کلمه است.
فکر نکنید چون در زندگیِ اول مواردی را تجربه کرده اید، حتما آگاهی تان هم بیشتر شده است و دیگر دچار اشتباه نمی شوید. شما نهایتا در زندگیِ اول مواردِ اندک و محدودی را تجربه کرده اید. اما در سایر موارد نمی دانید چگونه باید عمل نمایید. اگر قرار بر زندگی بر اساس تجربه باشد، شما هر چه زن بگیرید، باز هم تجربه کم دارید. اجازه دهید حرفم را با یک مثال واقعی برایتان توضیح دهم. این ماجرا یکی از مواردی است که در دنیای واقعی مشاوره دادم:

فرد گیرنده یِ مشاوره، خانمی است که شوهرش هوس گرفتن زن دوم به سرش زده بود. شوهر خانم استاد دانشگاه است. خانم و آقا در دهه شصت با همدیگر ازدواج کرده اند. در زمان عروسی، خانم سیزده ساله و آقا 23 ساله بوده است. حاصل ازدواجشان، سه فرزند است که فرزند اول، پسر و اکنون قاضی است. فرزند دوم، دختر است که کارشناس ارشد است. فرزند سوم هم پسری دبیرستانی است. البته شروع ماجرا از شش، هفت سال پیش است که شوهر هوس کرد به آرزوی دیرینه اش جامه عمل بپوشاند. اینکه گفتم «به آرزوی دیرینه اش جامه عمل بپوشاند»، به این خاطر بود که طبق حرف های خانم، این استاد شش سال پس از ازدواج نیز هوس کرده بود تجدید فراش نماید؛ ولی به دلایلی آن زمان نتوانسته بود این کار را انجام دهد و بالاجبار رسیدن به آرزویش را تا زمان گرفتن مدرک دکتری به تعویق انداخته بود. زن این استاد دانشگاه، دخترِ استادش بود. از دوران عقد، متوجه شده بودند که خانم به بیماریِ صرع مبتلاست. اما این بیماری با مصرف دارو به خوبی کنترل می شود و خانم با مصرف دارو دیگر به ندرت و در صورت فراموشیِ مصرف دارو، دچار حملات صرع می شده است. فرزند دومِ این خانواده که دختر است مانند مادرش به بیماریِ صرع مبتلاست که او نیز با مصرف دارو، می تواند به خوبی زندگی کند. فرزند آخر هم هنگام تولد، لب شکری بوده است که با انجام چند مرحله جراحی، اکنون مشکلی ندارد.

بالاخره شش هفت سال پیش، این استاد دانشگاه با داشتنِ سه بچه با یک خانم از شهرستانی دور ازدواج می کند. این استاد دانشگاه در حرف هایش با خانم دوم، علّت اقدام برای ازدواجِ دوم را مریضی همسر اول (ابتلا به صرع) و مریضیِ فرزندانش عنوان کرده بود. خانم این آقا می گفت:«شوهر من اصلا خانه داریِ مرا قبول نداشت. همیشه زن های دیگر را به سر من می زد. شوهرم دوست داشت زنی بگیرد که شاغل باشد و از خودش درآمد داشته باشد تا با درآمدش زندگی کند و نیازی به پول شوهرم نداشته باشد. شوهرم با زن دومش به صورتِ لفظی شرط کرده بود که باید سالم باشد». طبق تفکّرِ شما این استاد دانشگاه با داشتنِ تجربه از ازدواج اول، می بایست در ازدواج دوم موفق تر عمل می کرد. امااااااااا دقیقا برعکس شد:

این آقای استاد دانشگاه وقتی برای ازدواج به شهرستان محلّ سکونتِ خانمِ دوم رفته بود، برای انجام آزمایش های پیش از ازدواج به همراه خانمِ دوم، به شهرستانِ دیگری غیر از شهرستان محلّ زندگیِ خانم رفته بودند. خانم دوم پس از گرفتنِ تأییدیّه ازدواج، مهریه 114 سکّه را تعیین کرده بود؛ در حالی که مهریه زنِ اوّلش 14 سکّه بود. خانمِ دوم زنی کارمند است. خلاصه می کنم. بعد از ازدواج، این آقا استاد دانشگاه که تجربه یک ازدواج را در کارنامه داشت، فهمید که خانم دوم، غدّه یِ تیروئیدِ خانم دوم مشکل دارد؛ ظاهرا خانم آمادگیِ زیادی برای ابتلا به دیابت دارد و همیشه قند خونش را کنترل می کند و پرهیز غذاییِ زیادی دارد و رفتن به شهرستا دیگر برای انجام آزمایش خون هم به دلیل اطلاع مردم شهر از بیماری خانم بوده است. شوهر که این مسأله را دید، شکایتی علیه خانم دوم در دادگاهِ خانواده مطرح نمود و ادّعا کرد که با خانم دوم شرط کرده که سالم باشد و خانم «تَدلیس» (فریبکاری) نموده و با وجود بیماری، خود را سالم از هر نظر جلوه داده است. اما از آنجایی که آقای استاد نتوانست برای دادگاه ثابت کند که با خانمِ دوم این مسأله را شرط کرده است، در دادگاه بدوی، دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی همگی به نفع خانمِ دوم رأی صادر شد.

جالب اینجاست که آقای استاد در حالی که با خانم دوم زندگی می کرد، او را به دادگاه می برد و در جلسات دادگاه شرکت می کردند و پس از اتمام جلسه دادگاه دوباره به خانه برمی گشتند. از سوی دیگر خانمِ دوم، تمام درآمدش را پس انداز می کند و هیچ مبلغی از آن را برای خود یا فرزندش خرج نمی کند و خرج زندگی را از آقای استاد می گیرد. می بینید؟ آقای استادِ دانشگاه با کوله باری از تجربه، چطور از جائی که فکر نمی کرد گزیده شد. طبق گفته همسر اول، روزی همین آقای استاد بیماریِ همسرِ اولش را بدترین بیماریِ دنیا به حساب می آورد؛ اما با مشکلِ تیروئیدِ همسر دوم و آمادگی اش برای دیابت مواجه شد. جالب اینجاست که بیماریِ صرعِ همسرِ اول، پس از سال ها بهبود زیادی پیدا کرده و خانم اول پس از سال ها مصرف دارو، با توصیه پزشک متخصّص، داروهایش بسیار کم شده است. روزهایی که آقای استاد برای ازدواج دوم اقدام می کرد، خانم اول از من مشاوره می گرفت که آیا از شوهرش طلاق بگیرد یا به این زندگی ادامه دهد. من با طلاق او مخالف بودم. این روزها خبر دارم که همسر اول با فرزندانش زندگیِ مناسبی دارد. آقای استاد هم عدالت را در رفت و آمد رعایت می کند؛ امااا مجبور است غُرزدن های زیادِ همسر دوم را بر سرِ مسائلِ مختلف تحمّل کند. کاش زندگیِ این استاد دانشگاه در مجموعه «کلید اسرار» به نمایش در می آمد. مشکل اینجاست که همه ما فکر می کنیم که خدا همیشه طرف ماست و ظلم های ما به دیگران را نمی بیند.

سلام. من متوجه نمیشم که چطور می تونید همزمان دو زندگی رو واقعا هندل کنید؟! یعنی منظورم اینه که هر زندگی ایی اگر بخواد واقعا زندگی باشه خیلی درگیری ها داره. انتخاب همسر خودش کلی نکته و ریز بینی داره، حتی اگر موقت باشه. بالاخره شما باید بدونید محرم اسرارتون، عواطفتون ، اموالتون چه طور آدمی هست. بعدش نوبت برنامه ریزی های زندگی میرسه. اینکه چطور پول دربیاریم، چطور زندگیمونو اداره کنیم، چطور در عصبنیتها و غمها و خوشی ها و ... خودمون و عزیزانمون رو مدیریت کنیم، چطور بچه دار بشیم اصلا بچه دار بشیم یا نه، چطور میخوایم تربیتش کنیم، بچه خودش اینقدر مشغولیت و مسئولیت داره که نفس گیر میشه. و خیلی خیلی چیزهای دیگه. شما چطور دو تا زن رو هندل کردید این سالها ، که همسر اولتون هم نفهمیده.

بعد اصلا نگفتید که برنامتون برای زن دومتون چی بوده. یعنی فرض کنیم که میخوایدش و نمیتونید از دستش بدید. خوب اینجا برنامتون چیه؟ فکر نکنم هیچ کارشناس و کاربری بتونه به شما بگه که الان با همسر دومت دقیقا چه برنامه ایی داشته باش وقتی شما از اول این آشنایی و ارتباط هیچ برنامه ایی نداشته ایی. بعضی مردها میرن همسر دوم میگیرن تا مشکلات همسر اولی اعم از بارداری، بیماری جسمی و روحی و ... برطرف بشه . یعنی برنامه دارن برای اینکارشون و تکلیفشون با خودشون معلوم هست. در حین اینکه همسر دومشون رو دارن مدیرت زندگی اولشون رو هم دارن و سعی دارن اون مانع ارتباطی رو که باعث همسر موقت گرفتن شده بر طرف کنن. به نظرم مردها در صورتی حق دارن زن دوم بگیرن که براش برنامه داشته باشن، یعنی بدونن از اول که میخوان این زندگی دوم برای همیشه مخفی باشه یا نه، مدتش چقدر باشه، توش بچه باشه یا نه و .... .

خوب شما که هیییییچ برنامه ایی نداشتین چرا اون دختر بنده خدا رو به اینجا کشوندین و اینقدر وابسته اش کردین، از خدا نترسیدین؟ یعنی اگر اون دختر 29 ساله خواستگاری براش نمی امد، شما میخواستید مثلا تا 69 سالگی همینطوری بی برنامه به زندگی باهاش ادامه بدید؟ مثلا اگر بچه ایی به دنیا می اومد دوباره مثل الان می امدید می پرسیدید که ای وای بچه دار شدم و حالا چکار کنم؟ یا اگر زن دوم پیگیر میشد که باید من رو رسمی کنی می پرسیدید که ای وای حالا چکار کنم زن دوم من این رو خواسته، یا اگر والدینش یک روز می فهمیدن یا اگر همسر اولتون می فهمید می امدید می پرسیدید که ای وای زندگیم بهم ریخت و آبروم رفت و حالا چکار کنم؟؟؟؟؟؟

میشه بپرسم چرا برای زندگیتون برنامه نداشتین ؟؟؟ میشه بپرسم چرا اجازه ندادین یک دختر 29 ساله برای زندگیش برنامه داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟

پ.ن. : کارشناس گرامی فرمودند پرسشگر را سزنش نکنید. البته این بیان کاملا درسته منتها گاهی اوقات فرد باید اول به اشتباهات خودش واقف بشه و بعد برای جبران تصمیم بگیره. من خودم سالها سرگشتگی و دودلی و سردرگمی داشتم . ممکنه برای یک مرد این امر قابل تحمل تر باشه چون به هر حال یک زنی داره و بچه ایی و زندگی ای و کاری و سرش گرم میشه و کمتر فکر میکنه اما زنها نه. الان زن دوم هیچ امید عشقی و عاطفی و احساسی نداره بجز این آقایی که هیچ برنامه ایی برای این دختر در نظر نداره و این انصاف نیست.

البته اگر صلاح دیدید پست من رو ویرایش کنید. ممنون.

صائب تبریزی;1007837 نوشت:
سلام. من متوجه نمیشم که چطور می تونید همزمان دو زندگی رو واقعا هندل کنید؟! یعنی منظورم اینه که هر زندگی ایی اگر بخواد واقعا زندگی باشه خیلی درگیری ها داره. انتخاب همسر خودش کلی نکته و ریز بینی داره، حتی اگر موقت باشه. بالاخره شما باید بدونید محرم اسرارتون، عواطفتون ، اموالتون چه طور آدمی هست. بعدش نوبت برنامه ریزی های زندگی میرسه. اینکه چطور پول دربیاریم، چطور زندگیمونو اداره کنیم، چطور در عصبنیتها و غمها و خوشی ها و ... خودمون و عزیزانمون رو مدیریت کنیم، چطور بچه دار بشیم اصلا بچه دار بشیم یا نه، چطور میخوایم تربیتش کنیم، بچه خودش اینقدر مشغولیت و مسئولیت داره که نفس گیر میشه. و خیلی خیلی چیزهای دیگه. شما چطور دو تا زن رو هندل کردید این سالها ، که همسر اولتون هم نفهمیده.

بعد اصلا نگفتید که برنامتون برای زن دومتون چی بوده. یعنی فرض کنیم که میخوایدش و نمیتونید از دستش بدید. خوب اینجا برنامتون چیه؟ فکر نکنم هیچ کارشناس و کاربری بتونه به شما بگه که الان با همسر دومت دقیقا چه برنامه ایی داشته باش وقتی شما از اول این آشنایی و ارتباط هیچ برنامه ایی نداشته ایی. بعضی مردها میرن همسر دوم میگیرن تا مشکلات همسر اولی اعم از بارداری، بیماری جسمی و روحی و ... برطرف بشه . یعنی برنامه دارن برای اینکارشون و تکلیفشون با خودشون معلوم هست. در حین اینکه همسر دومشون رو دارن مدیرت زندگی اولشون رو هم دارن و سعی دارن اون مانع ارتباطی رو که باعث همسر موقت گرفتن شده بر طرف کنن. به نظرم مردها در صورتی حق دارن زن دوم بگیرن که براش برنامه داشته باشن، یعنی بدونن از اول که میخوان این زندگی دوم برای همیشه مخفی باشه یا نه، مدتش چقدر باشه، توش بچه باشه یا نه و .... .

خوب شما که هیییییچ برنامه ایی نداشتین چرا اون دختر بنده خدا رو به اینجا کشوندین و اینقدر وابسته اش کردین، از خدا نترسیدین؟ یعنی اگر اون دختر 29 ساله خواستگاری براش نمی امد، شما میخواستید مثلا تا 69 سالگی همینطوری بی برنامه به زندگی باهاش ادامه بدید؟ مثلا اگر بچه ایی به دنیا می اومد دوباره مثل الان می امدید می پرسیدید که ای وای بچه دار شدم و حالا چکار کنم؟ یا اگر زن دوم پیگیر میشد که باید من رو رسمی کنی می پرسیدید که ای وای حالا چکار کنم زن دوم من این رو خواسته، یا اگر والدینش یک روز می فهمیدن یا اگر همسر اولتون می فهمید می امدید می پرسیدید که ای وای زندگیم بهم ریخت و آبروم رفت و حالا چکار کنم؟؟؟؟؟؟

میشه بپرسم چرا برای زندگیتون برنامه نداشتین ؟؟؟ میشه بپرسم چرا اجازه ندادین یک دختر 29 ساله برای زندگیش برنامه داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟

پ.ن. : کارشناس گرامی فرمودند پرسشگر را سزنش نکنید. البته این بیان کاملا درسته منتها گاهی اوقات فرد باید اول به اشتباهات خودش واقف بشه و بعد برای جبران تصمیم بگیره. من خودم سالها سرگشتگی و دودلی و سردرگمی داشتم . ممکنه برای یک مرد این امر قابل تحمل تر باشه چون به هر حال یک زنی داره و بچه ایی و زندگی ای و کاری و سرش گرم میشه و کمتر فکر میکنه اما زنها نه. الان زن دوم هیچ امید عشقی و عاطفی و احساسی نداره بجز این آقایی که هیچ برنامه ایی برای این دختر در نظر نداره و این انصاف نیست.

البته اگر صلاح دیدید پست من رو ویرایش کنید. ممنون.


منم میشه بپرسم جواب این سوالات چه اهمیتی برای شما داره؟شما از کجا می دونی طرف برنامه ای نداشته؟ از کجا از انگیزه طرف باخبر شدین؟
اتفاقا کار خوبی کرده انشا الله سومی و چهارمی رو هم بگیره.

ali 000;1007858 نوشت:
اتفاقا کار خوبی کرده انشا الله سومی و چهارمی رو هم بگیره.

با این وضعیت اقتصادی، مردی که دو زن بگیرد، قهرمان است.

اگر سومی را بگیرد، سوپرمَن است.

اگر چهارمی را بگیرد، باید مدرّس مدیریت در یکی از دانشگاه ها شود.
happy

[="Times New Roman"][="Black"]

امید;1007826 نوشت:
سلام

مشکل شما در همین چهار کلمه است.
فکر نکنید چون در زندگیِ اول مواردی را تجربه کرده اید، حتما آگاهی تان هم بیشتر شده است و دیگر دچار اشتباه نمی شوید. شما نهایتا در زندگیِ اول مواردِ اندک و محدودی را تجربه کرده اید. اما در سایر موارد نمی دانید چگونه باید عمل نمایید. اگر قرار بر زندگی بر اساس تجربه باشد، شما هر چه زن بگیرید، باز هم تجربه کم دارید. اجازه دهید حرفم را با یک مثال واقعی برایتان توضیح دهم. این ماجرا یکی از مواردی است که در دنیای واقعی مشاوره دادم:

فرد گیرنده یِ مشاوره، خانمی است که شوهرش هوس گرفتن زن دوم به سرش زده بود. شوهر خانم استاد دانشگاه است. خانم و آقا در دهه شصت با همدیگر ازدواج کرده اند. در زمان عروسی، خانم سیزده ساله و آقا 23 ساله بوده است. حاصل ازدواجشان، سه فرزند است که فرزند اول، پسر و اکنون قاضی است. فرزند دوم، دختر است که کارشناس ارشد است. فرزند سوم هم پسری دبیرستانی است. البته شروع ماجرا از شش، هفت سال پیش است که شوهر هوس کرد به آرزوی دیرینه اش جامه عمل بپوشاند. اینکه گفتم «به آرزوی دیرینه اش جامه عمل بپوشاند»، به این خاطر بود که طبق حرف های خانم، این استاد شش سال پس از ازدواج نیز هوس کرده بود تجدید فراش نماید؛ ولی به دلایلی آن زمان نتوانسته بود این کار را انجام دهد و بالاجبار رسیدن به آرزویش را تا زمان گرفتن مدرک دکتری به تعویق انداخته بود. زن این استاد دانشگاه، دخترِ استادش بود. از دوران عقد، متوجه شده بودند که خانم به بیماریِ صرع مبتلاست. اما این بیماری با مصرف دارو به خوبی کنترل می شود و خانم با مصرف دارو دیگر به ندرت و در صورت فراموشیِ مصرف دارو، دچار حملات صرع می شده است. فرزند دومِ این خانواده که دختر است مانند مادرش به بیماریِ صرع مبتلاست که او نیز با مصرف دارو، می تواند به خوبی زندگی کند. فرزند آخر هم هنگام تولد، لب شکری بوده است که با انجام چند مرحله جراحی، اکنون مشکلی ندارد.

بالاخره شش هفت سال پیش، این استاد دانشگاه با داشتنِ سه بچه با یک خانم از شهرستانی دور ازدواج می کند. این استاد دانشگاه در حرف هایش با خانم دوم، علّت اقدام برای ازدواجِ دوم را مریضی همسر اول (ابتلا به صرع) و مریضیِ فرزندانش عنوان کرده بود. خانم این آقا می گفت:«شوهر من اصلا خانه داریِ مرا قبول نداشت. همیشه زن های دیگر را به سر من می زد. شوهرم دوست داشت زنی بگیرد که شاغل باشد و از خودش درآمد داشته باشد تا با درآمدش زندگی کند و نیازی به پول شوهرم نداشته باشد. شوهرم با زن دومش به صورتِ لفظی شرط کرده بود که باید سالم باشد». طبق تفکّرِ شما این استاد دانشگاه با داشتنِ تجربه از ازدواج اول، می بایست در ازدواج دوم موفق تر عمل می کرد. امااااااااا دقیقا برعکس شد:

این آقای استاد دانشگاه وقتی برای ازدواج به شهرستان محلّ سکونتِ خانمِ دوم رفته بود، برای انجام آزمایش های پیش از ازدواج به همراه خانمِ دوم، به شهرستانِ دیگری غیر از شهرستان محلّ زندگیِ خانم رفته بودند. خانم دوم پس از گرفتنِ تأییدیّه ازدواج، مهریه 114 سکّه را تعیین کرده بود؛ در حالی که مهریه زنِ اوّلش 14 سکّه بود. خانمِ دوم زنی کارمند است. خلاصه می کنم. بعد از ازدواج، این آقا استاد دانشگاه که تجربه یک ازدواج را در کارنامه داشت، فهمید که خانم دوم، غدّه یِ تیروئیدِ خانم دوم مشکل دارد؛ ظاهرا خانم آمادگیِ زیادی برای ابتلا به دیابت دارد و همیشه قند خونش را کنترل می کند و پرهیز غذاییِ زیادی دارد و رفتن به شهرستا دیگر برای انجام آزمایش خون هم به دلیل اطلاع مردم شهر از بیماری خانم بوده است. شوهر که این مسأله را دید، شکایتی علیه خانم دوم در دادگاهِ خانواده مطرح نمود و ادّعا کرد که با خانم دوم شرط کرده که سالم باشد و خانم «تَدلیس» (فریبکاری) نموده و با وجود بیماری، خود را سالم از هر نظر جلوه داده است. اما از آنجایی که آقای استاد نتوانست برای دادگاه ثابت کند که با خانمِ دوم این مسأله را شرط کرده است، در دادگاه بدوی، دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی همگی به نفع خانمِ دوم رأی صادر شد.

جالب اینجاست که آقای استاد در حالی که با خانم دوم زندگی می کرد، او را به دادگاه می برد و در جلسات دادگاه شرکت می کردند و پس از اتمام جلسه دادگاه دوباره به خانه برمی گشتند. از سوی دیگر خانمِ دوم، تمام درآمدش را پس انداز می کند و هیچ مبلغی از آن را برای خود یا فرزندش خرج نمی کند و خرج زندگی را از آقای استاد می گیرد. می بینید؟ آقای استادِ دانشگاه با کوله باری از تجربه، چطور از جائی که فکر نمی کرد گزیده شد. طبق گفته همسر اول، روزی همین آقای استاد بیماریِ همسرِ اولش را بدترین بیماریِ دنیا به حساب می آورد؛ اما با مشکلِ تیروئیدِ همسر دوم و آمادگی اش برای دیابت مواجه شد. جالب اینجاست که بیماریِ صرعِ همسرِ اول، پس از سال ها بهبود زیادی پیدا کرده و خانم اول پس از سال ها مصرف دارو، با توصیه پزشک متخصّص، داروهایش بسیار کم شده است. روزهایی که آقای استاد برای ازدواج دوم اقدام می کرد، خانم اول از من مشاوره می گرفت که آیا از شوهرش طلاق بگیرد یا به این زندگی ادامه دهد. من با طلاق او مخالف بودم. این روزها خبر دارم که همسر اول با فرزندانش زندگیِ مناسبی دارد. آقای استاد هم عدالت را در رفت و آمد رعایت می کند؛ امااا مجبور است غُرزدن های زیادِ همسر دوم را بر سرِ مسائلِ مختلف تحمّل کند. کاش زندگیِ این استاد دانشگاه در مجموعه «کلید اسرار» به نمایش در می آمد. مشکل اینجاست که همه ما فکر می کنیم که خدا همیشه طرف ماست و ظلم های ما به دیگران را نمی بیند.

سلام مجدد

من فکر میکنم اشتباه بزرگ مردها برای ازدواج مجدد این هست که

ازدواج دوم را ازدواج در نظر نمی گیرند. در واقع دوست دختر حلال در نظر می گیرند

که با هم می روند کافی شاپ و گردش و تفریح و رابطه جنسی و حلال و عشق و حال

و زن اول هم برای بشور و بپز و بساب و تربیت فرزند

و من هم این وسط مثل یه خان زندگی میکنم[/]

امید;1007862 نوشت:
با این وضعیت اقتصادی، مردی که دو زن بگیرد، قهرمان است.

اگر سومی را بگیرد، سوپرمَن است.

اگر چهارمی را بگیرد، باید رئیس جمهورش کنند. چون مردی که بتواند چهار تا زن را همزمان به خوبی اداره کند، به درد ریاست جمهوری می خوردlaughing.

باشه شما هم فقط شوخی کن و بخند ،

Im_Masoud.Freeman;1007863 نوشت:
سلام مجدد

من فکر میکنم اشتباه بزرگ مردها برای ازدواج مجدد این هست که

ازدواج دوم را ازدواج در نظر نمی گیرند. در واقع دوست دختر حلال در نظر می گیرند

که با هم می روند کافی شاپ و گردش و تفریح و رابطه جنسی و حلال و عشق و حال

و زن اول هم برای بشور و بپز و بساب و تربیت فرزند

و من هم این وسط مثل یه خان زندگی میکنم

سلام

داش مسعود

شما سطرهای 2 تا 5 را برای دیگران گفته اید و ظاهرا ان را اشتباه فرض کرده اید؛ اما سطر ششم را در مورد خودتان گفته اید. دقیقا مشخص بفرمایید کدام سبک زندگی مورد تأییدتان است تا من هم نظرم را بگویم.

[="Times New Roman"][="Black"]

امید;1007868 نوشت:

سلام
داش مسعود
شما سطرهای 2 تا 5 را برای دیگران گفته اید و ظاهرا ان را اشتباه فرض کرده اید؛ اما سطر ششم را در مورد خودتان گفته اید. دقیقا مشخص بفرمایید کدام سبک زندگی مورد تأییدتان است تا من هم نظرم را بگویم.

شما جمله ی آخر را اینطور بخوانید: و با خودش می گوید: من هم این وسط مثل یه خان زندگی میکنم

حقیقتش من فقط به برطرف شدن نیازم فکر میکنم

و اگر نیاز روحی و عاطفی و .. من با یک زن برطرف بشه هیییییییچ اصراری به زن دوم ندارم

ولی از طرفی یه سری مسائل ذهنم رو درگیر میکنه که خصوصی خدمتتون عرض میکنم[/]

Im_Masoud.Freeman;1007872 نوشت:
من هم این وسط مثل یه خان زندگی میکنم

من اصلاااا نمی گویم که زن دوم و سوم و چهارم گرفتن و صیغه کردن حرام است. سال هاست که مردهایی را می بینم که به این کارها اقدام می کنند. این را برای دفع شبهه از ذهن بعضی دوستان سایت گفتم.

داداش مسعود عزیز

در مورد این خواب و خیالاتِ مردهایی که هوس گرفتن زن دوم می کنند، بهترین جمله ای که به ذهنم می رسد، ضرب المثل عربی است که می گوید: « تَجری الرِیاحُ بِما لاتَشتَهِی السُفُنُ ». یعنی «بادها بر خلاف میل کِشتی ها می وزند ». تقریبا می شود معادل این بیت های سعدی و فردوسی

قضا کشتی آنجا که خواهد برد - و گر ناخُدا جامه بر تن دَرَد (سعدی)

بَرد کشتی آنجا که خواهد خدای - اگر جامه بر تن دَرَد ناخدای (فردوسی)

دانیال 63;1006898 نوشت:
یازده ساله ک ازدواج کردم اما از همان ابتدای ازدواج با همسرم ب مشکل خوردم

اشتباه اشتباه اشتباه

دانیال 63;1006898 نوشت:
بدلیل فشار خانواده و بدلیل اینکه همسرم انتخاب خودم بود به ادامه زندگی و بچه دار شدن دادامه دادم

یه دنیا معذرت .اما بزرگوار خیلی بی انصافیه که وقتی تکلیف ادم با خودش و زندگیش مشخص نیست پای یه انسان بی گناه و به زندگیه بی سرو سامون خودش باز کنه
خانواده مهم ترین نهاد در یه جامعه اس .چرا از این موضوع ساده گذشتید

دانیال 63;1006898 نوشت:
خانومی مطلقه اشنا شدم و بعداز گذشت یکسال با ایشون ازدواج موقت
انجام دادم.ک بصورت مخفیانه بوده از طرف خانواده بنده و نیز ایشون

دانیال 63;1006898 نوشت:
.ایشون 29سال سن دارن و فاقد فرزند میباشندوالان بدلیل فشار خانواده
مبنی بر ازدواج مجدد تحت فشار هستند. خواستگار ایشون پسرعموشون هستن و بسیار پسر واجد شرایط.

مطمئن هستید که ایشون همسرتون هستند ؟
الان پسرهای دهه هشتادی روی دوست دختراشون هم غیرت دارند و یقه جر میدن .
یا ایشون همسرتون نیستند .یا شما خیلی ازدواج دوم و جدی نگرفتید
دانیال 63;1006898 نوشت:
ضمنا شرایط واسه جدا شدن از همسر اولم مهیا نبوده و بندخ نمیتوانم از همسر اولم جدا شوم
چون بچهام ضربه روحی میخورند

مولامون حضرت علی علیه السلام فرمودند .هر چه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و از هر چه بیزاری برای دیگران هم بیزار باش
واقعا دور از انصافه که همسر اول شما در زندگی تون کنار زده بشن و حکم ذخیره رو داشته باشه
ایشون هم انسانن و حق زندگی دارند
بچه ها هم بخواید نخواید با ازدواج مجدد شما ضربه میخوردن
ازدواج دوم هم راه و روش خودش رو داره
باید عدالت بین همسران از نظر مادی و معنوی به یک میزان باشه
و اگر این قوانین رعایت نشه و همسر اول ناراحت و غمگین باشند .روی فرزندانتون هم تاثیر میزاره و شاید این ناراحتی روی رفتارشون با شما هم تاثیر بزاره

دانیال 63;1006898 نوشت:
یا جواب منفی دادن ایشون ب خواستگارشون و موندن با بنده

خود ایشون هم ازدواج مجدد شاید براشون مقدور نباشه
ماه هیچ وقت پشت ابر نمیمونه .چه بسا این خاستگار پرو پا قرص با فهمیدن ازدواج موقت و پنهانی ایشون از صرافتش بیوفته
به نظر شخصی بنده .شاید همسر دوم شما با پیش کشیدن این موضوع خواستن تکلیف خودشون و مشخص کنند
یه کم فکر کنید
با روانپزشک یامشاوره مشورت کنید تا راهی پیش پاتون بگذارند
یا زندگی اول و درست کنید
یا بکوبید و از نو بسازید
فقط مواظب باشید تو این کوبیدن ها و ساختن ها کسی زیر آوار بی محبتی ها لهه نشه

ali 000;1007150 نوشت:
به نظر من از همسر اولت جدا نشو. بعدش مگه نمیگی با همسر دومت ما به هم عشق و علاقه زیادی داریم و در صورت جدایی اون باید به اجبار با پسر عموش ازدواج کنه که اونو دوست نداره خب پس از همسر دومت هم جدا نشو و باهاش ازدواج دایم انجام بده.
خدایی این سوال پرسیدن داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!

اینجوری که نمیشه
یعنی دروغ بگن ؟
به همسر اولشون میخوان چی بگن ؟
کجا بودن ؟ چرا دیر میان ؟ یا غذا خوردن یا نه ؟
بعدا همسر دوم ایشون هم خانواده دارند .حتما بعد از فهمیدن این موضوع و ازدواج پنهانی .خانواده از دختر خانوم ازرده خاطر و شاید از همسرشون متنفر بشن
ان شاءلله که هر چی پیش امد خیر باشد

پرسش:

من مردی 35 ساله، متأهل و دارای دو فرزند هستم. یازده سال از ازدواجم می گذرد. بعد از پنج سال زندگیِ مشترکِ سخت و پر تنش، با خانمی مطلّقه آشنا شدم و پس از یک سال ایشان را به عقد موقّت خود درآوردم. خانواده من و خانواده ایشان از این موضوع اطلاعی ندارند. این خانم 29 ساله است و فرزند ندارد. او اخیرا از سوی خانواده اش برای ازدواج با پسرعمویش تحت فشار است. خواستگار این خانم، پسر عمویش می باشد که مردی بسیار واجد شرایط است. من و این خانم همدیگر را واقعا دوست داریم و جدایی برایمان سخت است. از سوی دیگر به خاطر دخترهایم نمی توانم از همسر اول خود جدا شوم. لطفا راهنمایی ام کنید که چه کار کنم.

پاسخ:

درک می کنم که هم می خواهید زندگی با همسر اول تان که مادر فرزندان تان است را حفظ کنید و هم دوست دارید از عشق و علاقه یِ همسر دوم تان بهره مند باشید.
قبل از اینکه راهکاری پیش پای شما بگذارم، توضیحاتی را به عنوان مقدمه باید بگویم:

بهداشت روانیِ انسان از عوامل مختلفی تأثیر می پذیرد. یکی از این عوامل، ایجاد حالت «تعارض»(Conflict) است که می تواند بهداشت روانی را با اختلال روبرو سازد. منظور از «تعارض» در روانشناسی، موقعیّتی است که در آن شخصی رویدادها، انگیزه ها، هدف ها، رفتارها یا میل های مخالف و متضادّ با هم را به صورت همزمان تجربه می کند. شما در موقعیّتی قرار گرفته اید که به صورت همزمان هم به سوی همسرِ اول تان گرایش دارید و نمی خواهید از او جدا شوید و هم به سوی همسر دوم تان گرایش دارید و دوست ندارید از او جدا شوید. این نوع تعارض به نام «تعارضِ اجتناب-اجتناب» (avoidance-avoidance conflict) نامیده می شود. زیرا شما خود را مجبور می بینید که بین جدایی از همسر اول تان و جدایی از همسر دوم تان یکی را انتخاب کنید. در صورتی که هر دویِ اینها برایتان نامطلوب و ناخوشایند است. ویژگیِ «تعارضِ اجتناب- اجتناب» این است که انرژیِ زیادی از فرد می گیرد. ماندن در شرایط عدم تصمیم گیری نیز اثرات مخرّبی بر روان فرد دارد و تا زمانی که یک راه را انتخاب نکند، استرس زیادی به او وارد می سازد. تعارض هایی که مدت زیادی ادامه پیدا کنند و برطرف نشوند، باعث بروزِ «بیماری هایِ روان- تَنی» (psychosomatic disorders) می شوند. بیماری های روان- تنی به آن دسته از بیماری های جسمی گفته می شود که در اثر عوامل روانشناختی _ به ویژه اضطراب و نگرانی _ به وجود می آیند.

قبل از آن که بگویم چه کار کنید، اجازه دهید کمی در مورد عشق و علاقه شما به همسر دوم و رابطه سخت و پر تشنّج با همسر اول تان توضیح دهم:
وقتی یک زن و مرد با یکدیگر به صورت رسمی ازدواج می کنند، ازآنجا که یک رابطه رسمی و پُر رنگ را تشکیل می دهند، هر یک بر گردنِ خود مسؤولیّت و وظایفی را احساس می نمایند و از طرف مقابل نیز انتظارات و توقّعاتی دارند. با شروع زندگی زیر یک سقف، هر یک از زن و شوهر با زبان و عملِ شان از دیگری می خواهد که به مسؤولیّت هایش عمل کند و وظایفش را به بهترین نحو انجام دهد. وقتی یک نفر یا هر دو نفر وظایفش و مسؤولیّت هایش را به صورت کامل انجام ندهد، اختلاف بین دو طرف بُروز می نماید. در این حالت، زن و شوهر محبتِ شان به یکدیگر را به انجام رفتارهای خاصّی مشروط می کنند. مثلا زن به شوهر می فهماند که اگر می خواهد با او خوش برخورد باشد و به حرفش گوش دهد، باید شوهر به صورتی که زن دوست دارد لباس بپوشد یا شوهر به زن می فهماند که اگر می خواهد شوهر به او توجّه نماید، زن باید همیشه از دستورات شوهر اطاعت کند. این به آن معناست که زن و شوهر فقط در شرایطِ خاصّی توجّهِ همسرش را دریافت می کند (توجهِ مثبت مشروط) و باید سعی کند از رفتارهایی که طرف مقابل تأیید نمی کند بپرهیزد. در نتیجه هر یک از زن و شوهر نمی توانند با آزادیِ کامل عمل کنند. این مسأله به مُرور باعث ایجاد کشمکش بین زن و شوهر و کاهش علاقه می شود.

اما وقتی یک مرد و زن با یکدیگر دوست می شوند و رابطه غیررسمی و کم رنگی را تشکیل می دهند، هر چند این رابطه با ازدواج موقّت به وجود آمده باشد، دو طرفْ مسؤولیّت و وظایفِ چندانی احساس نمی کنند و از طرف مقابل نیز انتظارات و توقّعاتِ زیادی ندارند. به خاطر نبودِ انتظارات و توقّعاتِ زیاد، در این رابطه که به صورتِ زندگی زیر یک سقف نمی باشد، کمتر اختلاف بُروز می نماید و زن و شوهر محبّتِ شان را به انجام رفتارهای خاصّ مشروط نمی کنند. در این حالت، زن و شوهر به صورتِ غیرِمشروط به یکدیگر محبّت می کنند (توجه مثبت غیرمشروط) و در رابطه از آزادیِ زیادی برخوردار هستند و کشمکش میانِ آنها به ندرت ممکن است به وجود آید. چه بسا اگر همین رابطه یِ کم رنگ، با ازدواج رسمی به یک رابطه پُر رنگ تبدیل شود، به وجودآمدنِ انتظارات و توقّعات در دو طرف، باعث بُروزِ اختلافات و کشمکش هایی میان زن و شوهر گردد. اگر دقّت کرده باشید، بیشتر زن و شوهرها از دوران عقد، خاطرات شیرینی دارند؛ اما پس از آغاز زندگیِ مشترک، به خاطر انتظارات و توقّعاتِ شان، اختلافاتْ بینِ آنها به وجود می آیند.

یک دلیل دیگر برای فروکش کردنِ عشق و علاقه میان همسران، پدیده ای است که به آنْ «خوگیری»(Habituation) می گویند. در خوگیری، فرد نسبت به ویژگی های طرف مقابل، دیگر حسّاسیّت نشان نمی دهد و این ویژگی ها که روزی برایش جالب بود، دیگر جذّابیتی ندارد و او را به خود جذب نمی کند. مثلا روزهای اولِ ازدواج، شوهر از عطرِ خانمش لذّت می برد؛ اما به مرورِ زمان به آن عطر عادت می کند و دیگر برایش لذّت بخش نمی باشد. یا زن روزهای اولِ ازدواج با دیدنِ تیپِ شوهر، تهِ دلش خالی می شود؛ اما با گذشتِ زمان، دیگر تیپِ شوهر برایش گیرایی ندارد. در رابطه های موقتی که دیدارها به صورتِ هر روزه نیست، فرایندِ «خوگیری» کمتر عمل می کند و ویژگی های مثبت، دیرتر برای دو طرف کُهنه می شود.

وجود جذّابیت در ابتدای رابطه و بُروز خوگیری پس از گذشت مدّتی از آن، به دلیل فعّالیّتِ پیام رسان های عصبیِ موجود در مغز (Neurotransmitters) می باشد. پیام رسان های عصبی یا نوروتِرَنسمیتِرها مواد شیمیایی درون مغز هستند که اطلاعات را درون مغز و بدن انتقال می دهند. آن ها سیگنال ها را میان سلول های عصبی که نورون خوانده می شوند، پخش می کنند. به عبارت روشن تر وقتی فرد با چیزِ جالبی برخورد می کند، پیام رسانِ عصبیِ دوپامین (Dopamine) در مغز ترشّح می شود و نقش پاداش دهنده را ایفا می نماید و احساسِ لذّت به فرد دست می دهد. اما این وضعیّت زیاد ادامه پیدا نمی کند. زیرا ویژگی های چیز جالب، برای فرد عادی می شود و به تدریج ترشّحِ دوپامین کاهش می یابد. افراد برای پیداکردنِ احساسِ لذّتی که قبلا تجربه می کردند، ممکن است به رابطه های جدید کشیده شوند. ولی این رابطه های جدید نیز تا مدتِ محدودی می توانند احساسِ لذّت را به وجود آوردند و کهنه می شوند و به سرنوشتِ رابطه یِ قبلی دچار می گردند.

پس از توضیحات بالا، نوبت پاسخ به این سؤال می رسد که بالاخره شما چه کار باید انجام دهید؟
پاسخ:

شما سه راه پیش رو دارید:
1- به همین حالت ادامه دهید.
2- همسر اول و مادر فرزندان تان را طلاق دهید و به صورت رسمی با خانم دوم ازدواج کنید.
3- عطای رابطه با همسر صیغه ای را به لقایش ببخشید.

هر کدام از این راه ها برای شما مشکلاتی را در پِی دارد. از راه اول شروع کنیم. گفتم که باقی ماندن در این حالت برای شما امکان پذیر نیست. اگر بر فرض برای خانم دوم، خواستگاری نمی آمد، باز هم نمی توانستید به این رابطه مخفیانه ادامه دهید. زیرا بالاخره همسر اول شما با خبر می شود و آن گاه شما وضعیّت وخیم تری پیدا می کنید. شاید تا حالا هم همسر اول شما از این رابطه یِ مخفیانه مطّلع شده؛ اما برای برهم نخوردنِ زندگی صبر کرده است. ولی این صبر و شکیبایی برای هر زنی حدّی دارد. خداوند متعال با آن همه عظمتش، تا مدت محدودی صبر می کند و وقتی می بیند بنده اش راه ناصواب می رود، حکمتش اقتضا می نماید که دیگر صبر نکند و بنده یِ گناهکار را رسوا نماید. آن وقت از یک خانم که طاقتِ دیدنِ رقیب را ندارد، چه انتظاری می توان داشت؟

راه دوم این است که مادر فرزندان تان را طلاق دهید و به صورت رسمی با خانم دوم ازدواج کنید. آن وقت شما به مُراد دلِ خود می رسید. اما واقعا همیشه این عشق و علاقه یِ آتشین بین شما و خانم دوم باقی می ماند؟ همان گونه که گفتم، پس از مدتی که از ازدواج رسمی گذشت، انتظارات و توقّعاتِ شما و خانم دوم، مثل زندگیِ اول و همسر اول، نمایان می شوند و ویژگی های همسر دوم نیز پس از مدتی زندگی زیر یک سقف برایتان عادّی می شود. ضمن اینکه باید چاره ای برای فرزندان تان بیاندیشید. آیا می توانید پس از طلاق همسر اول، حضانتِ فرزندان تان را به همسر اولِ خود بدهید؟ آیا خودتان وظیفه نگهداری از فرزندان تان را به عهده می گیرید و در این صورت از همسرِ دومِ خود انتظارِ جدیدی (نگهداری از فرزندان تان و خوش رفتاری با آنها) پیدا می کنید؟ آیا خانواده همسر دوم تان با مسأله نگهداریِ دخترشان از فرزندانِ همسرِ اولِ تان کنار می آیند؟ آیا مهریّه یِ همسر اول تان کم است و شما از پسِ پرداختِ مهریّه اش برمی آیید؟ اینها همه مشکلاتی است که در سر راه دوم قرار دارد. شاید اینها تنها بخشی از مشکلات طلاق دادن همسر اول است. زیرا عده زیادی از مردهایی که همسرشان را طلاق می دهند، با مشکلات عدیده ای مواجه می شوند که در بدترین کابوس هایشان هم آنها را ندیده اند. این یک مبالغه نیست؛ بلکه یک واقعیّت است که من در گفتگو با این دسته از مردها به آن رسیده ام.

راه سوم این است که اجازه دهید همسر دوم از شما جدا شود و با پسر عمویش ازدواج کند. خود شما گفته اید:«خواستگار این خانم، پسر عمویش می باشد که مردی بسیار واجد شرایط است». چرا نگران هستید که همسر دوم تان، پسرعمویش را دوست نداشته باشد؟ شما که می گویید پسرعمویش مرد بسیار واجد شرایطی است. این خانم همان طور که به شما علاقه پیدا کرد، بعد از ازدواج با پسرعمویش هم می تواند به او که بسیار واجد شرایط است، علاقه مند شود. پس جای نگرانی نیست. اما در مورد شما و همسر اول تان باید بگویم:

پس از اینکه اجازه دادید همسر دوم تان به سراغ سرنوشتش برود، شما و همسر اول تان می توانید با یادگرفتنِ مهارت های زندگیِ مشترک، انتظارات و توقّعاتِ خود را تعدیل کنید و «توجهِ مثبتِ غیرمشروط» به یکدیگر نشان دهید. همسر اولِ شما همان دختری است که روزی با دیدنِ او دلِ تان لرزید و عاشق او شُدید. وقتی به شما جواب مثبت داد، فکر می کردید در آسمان ها پرواز می کنید. آیا او به موجودی دیگر تبدیل شده است که دیگر تواناییِ تحمّلِ او را ندارید؟ نه؛ او روزی که به خانه شما پا گذاشت، دختری شاد و سرحال بود. اما فرزندداری و فشارهای زندگی، او را کم طاقت کرده و کمتر با شما خوش برخورد می کند. همسر اول شما هم اگر مسؤولیّتِ دو بچه را نداشت، می توانست مانند همسر صیغه ایِ تان به خودش رسیدگی کند، خودش را برای شما بیشتر آرایش نماید و بهتر از این خانمِ دوم دلربایی کند. این حرف های من به معنای تأیید همه کارهای همسر اولِ شما نیست. اگر من با همسر اولِ تان حرف می زدم، از او می خواستم که مهارت های زندگیِ مشترک را یاد بگیرد و در کنار رسیدگی به فرزندان، وقتی را برای رسیدگی به خود و شوهرش اختصاص دهد.

توصیه می کنم پس از اینکه همسر دوم از زندگیِ شما بیرون رفت، به همراه همسر اولِ خود به یک روانشناس و مشاور خانواده متعهّد و خبره در شهرتان مراجعه کنید و از او بخواهید با آموزشِ مهارت های زندگیِ مشترک، به شما یاد بدهد که چطور پس از گذشت چند سال از زندگیِ مشترک، بتوانید جذّابیت هایِ تان را برای یکدیگر بیشتر و تازه تر نمایید. در کنار مراجعه به روانشناس و مشاور خانواده، می توانید کتاب «مهارت های زناشویی» نوشته «مَتیو مَک کِی» که چند انتشارات آن را چاپ کرده اند (مثل انتشارات ارجمند و نشر ابن سینا) را تهیه و مطالعه نمایید. کتاب «مهارت گفتگو برای همسران» نوشته «زهره شیری» را نیز به صورت رایگان از اینترنت دانلود و مطالعه کنید. مطالعه این دو کتاب، برای شما و همسرتان بسیار مفید است. البته هر دو باید راهبردهای این کتاب ها را مطالعه و بارها تمرین کنید. به کارگیریِ مهارت های زناشویی، مانند: به کارگیریِ مهارت شنا و رانندگی، نیاز به تمرین دارد و نباید به یک بار مطالعه اِکتفا کرد.

موضوع قفل شده است